• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2664
تعداد نظرات : 2458
زمان آخرین مطلب : 3792روز قبل
آموزش و تحقيقات

جوش صورت یا آکنه یکی از بدترین رخدادهای زندگی یک نوجوان است، اما اکنون محققان اعتقاد دارند که با استفاده از جلبک دریایی درمان جدیدی برای آن پیدا کرده اند.

به گزارش خبرگزاری مهر، دانشمندان اسکاتلند اعتقاد دارند که جلبک دریایی می تواند با جوش و آکنه صورت مبارزه کند.

آنها کشف کرده اند که اسیدهای چربی که توسط جلبک تولید می شود دارای خاصیتهای پاک کنندگی است.

محققان موسسه آبزی پروری دانشگاه استرلینگ در اسکاتلند دریافتند که این اسیدهای چرب می تواند از رشد آکنه های " Propionibacterium" جلوگیری می کند، این نوع آکنه ها میکروبهایی هستند که در سطح پوست وجود دارند.

این محققان اظهار داشتند که اسیدهای چرب رشد این باکتری را متوقف می کند.

دکتر اندرو دسبوس استاد زیست فناوری دریایی در دانشگاه استرلینگ به عنوان رئیس این گروه تحقیقاتی اظهار داشت که بسیاری از اسیدهای چرب مانع از رشد باکتری شده و یا باکتری ها را نابود می کند اما اکنون مشخص شده که برخی از آنها حتی موجب رشد آکنه های " Propionibacterium" می شوند.

وی افزود که اسیدهای چرب به طور طبیعی روی پوست ما وجود دارد تا ما را در مقابل باکتریهای ناخواسته محافظت کنند بنابراین استفاده بیشتر از آنها موجب تقویت محافظتهای کنونی می شود.

این محققان اعلام کردند که 6 اسید چرب مختلف در مبارزه با آکنه موثر هستند که در آن میان می توان به اسیدهای چرب امگا 3 و امگا 6 و همچنین اسید ایکوزاپنتا انوئیک و اسید دیهومو گاما لینولنیک اشاره کرد. اسید ایکوزاپنتا انوئیک توسط جلبک دریایی تولید می شود و از طریق زنجیره غذایی در ماهی هایی چون سالمون انباشته می شود. اسید دیهومو گاما لینولنیک نیز توسط برخی از انواع جلبکهای دریایی قهوه ای تولید می شود.

این گروه تحقیقاتی امیدوار است که یک لوسیون پوست با بهره گیری از اسیدهای چرب جلبک دریایی تولید کند تا بتواند جایگزین برخی داروهای کنونی شود که دارای عوارض جانبی دردسرساز هستند.

نتایج این تحقیقات در مجله داروهای دریایی منتشر شده است.

دوشنبه 11/9/1392 - 19:9
پوست و مو

سرما و خشکی هوا در فصل‌های پاییز و زمستان معمولا موجب کاهش رطوبت طبیعی پوست شده و در موارد شدید می‌تواند به بروز عارضه‌ای موسوم به «خارش زمستانی» شود.

555-95.jpg

به گزارش سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، دکتر «روبین گمیرک»، متخصص پوست و مدیر مرکز پوست و لیزر در نیویورک گفت: با رعایت چند نکته ساده‌ می‌توان به حفظ سلامت پوست کمک کرد و به ویژه در هوای سرد تا حد زیادی احساس خارش و خشکی پوست را کاهش داد.

 

گمیرک خاطر نشان کرد: در فصل سرما استفاده روزانه از وازلین یا کرم‌های مرطوب‌کننده پوست توصیه می‌شود و بهتر است از این کرم‌ها پس از دوش گرفتن و زمانی که پوست هنوز خیس و مرطوب است، استفاده کرد.

 

این متخصص در حین حال که به تمیز نگه داشتن پوست توصیه می‌کند همچنین تاکید دارد که این کار باید در حد تعادل صورت گیرد چون شستن بیش از حد معمول پوست و به صورت افراطی مضر است و موجب می‌شود که این عضو حیاتی و محافظ بدن، رطوبت طبیعی خود را از دست بدهد و بیشتر دچار خارش و حساسیت شود.

 

علاوه بر این،‌ در فصل پاییز و زمستان شست‌وشوی پوست با آب گرم و صابون باید محدود شود و یک بار در روز کافی است. در صورتی که به خارش زمستانی مبتلا هستید دوش گرفتن با آب ولرم و استفاده از پاک‌کننده‌های غیرحساسیت زا توصیه می‌شود.

 

به گزارش ایسنا به نقل از هلث‌دی‌نیوز، همچنین استفاده از دستگاه بُخور برای جلوگیری از خشک شدن هوای داخل ساختمان می‌تواند در مرطوب نگه داشتن پوست موثر باشد. به علاوه باید از پوست در برابر باد، سرما و نور خورشید حفاظت شود.

 

در صورتی که با وجود رعایت نکات فوق خارش و خشکی پوست‌تان ادامه پیدا کرد و تشدید شد حتما باید با یک متخصص پوست مشورت کنید.

دوشنبه 11/9/1392 - 19:8
ازدواج و همسرداری

جام جم آنلاین: بسیاری از آنان که در یک رابطه مشترک قرار دارند به دلایل مختلف ممکن است در طول رابطه خود تا یک قدمی جدایی یا طلاق رفته باشند. نباید جدایی یا طلاق را با ارزش‌گذاری منفی تابو کرد یا به هر قیمتی و تحت هر شرایطی به هر رابطه‌ای ادامه داد و از طرف دیگر نباید زیر فشار احساسات تصمیم یکباره و نسنجیده گرفت.

قبل از هرگونه تصمیم برای ماندن یا خارج شدن از یک رابطه، مهم آن است که هر طرف به شناخت و ارزیابی نسبتا دقیق‌تری از خود، طرف مقابل و رابطه‌ای که در آن قرار دارد برسد. در این حالت مطمئنا تصمیمی که بعدا اتخاذ می‌شود می‌تواند نسبتا دقیق‌تر و همه‌جانبهتر باشد.

زوجی در کوچه بن‌بست
عامل اصلی بن‌بست زوجین در زندگی مشترک فقدان درک متقابل، احساس علاقه و صمیمیت نسبت به یکدیگر است. این وضعیت زمانی ایجاد می‌شود که:
۱. تناسبی بین ویژگی‌های شخصیتی زوجین با یکدیگر وجود نداشته باشد، به‌گونه‌ای که آن‌ها نتوانند با یکدیگر تعامل‌های سازنده و توأم با همدلی و تشریک مساعی در زندگی مشترک داشته باشند.
۲. زوجین از مهارت‌های کافی در درک عواطف و نیازهای یکدیگر برخوردار نباشند و روابط آن‌ها همراه با تعارض‌های فزاینده و غیرقابل حل و کاهش باشد.
۳. نگرش‌ها و ارزش‌های آنان با یکدیگر متفاوت و ناسازگار باشد و نتوانسته باشند در جریان زندگی مشترک خود به نگرش‌ها و باورهای مشترک و سازگار دست یابند.
۴. زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی آنان با هم به‌گونه‌ای متفاوت و متضاد باشد که بر روابط و برداشت‌های آنان نسبت به یکدیگر اثر مخرب بگذارد.

در آستانه فروپاشی!
پرسشنامه زیر توانایی شما را برای مشخص کردن نشانه‌های هشداردهنده طلاق نمایان می‌کند. در هر مورد که فکر می‌کنید علت فروپاشی ازدواج است، جواب «درست» را علامت بزنید و هر مورد را که فکر می‌کنید ازدواج علت مهمی برای آن نیست، با علامت زدن «‌غلط» ‌جواب آن را مشخص کنید.
عکس|جام جم سرا| http://sara.jamejamonline.ir

۱. تفاوت سنی بیش از ۱۰ سال بین زن و شوهر.
درست /غلط
۲. زمینه‌های متفاوت مذهبی.
درست /غلط
۳. داشتن سابقه آشنایی زیاد قبل از ازدواج.
درست/ غلط
۴. سطح تحصیلات بالا در زن و شوهر.
درست/ غلط
۵. وابستگی زیاد زن یا شوهر به پدر و مادر خود.
درست/ غلط
۶. سطح طبقاتی متفاوت از لحاظ اقتصادی یا فرهنگی یا هر دو.
درست/ غلط
۷. ازدواج در وضعیتی که زن و شوهر هر دو کمتر از ۲۱ سال دارند.
درست /غلط
۸. نداشتن درآمد کافی برای اداره خانواده.
درست /غلط
۹. تمایل شوهر به اینکه فرد اول خانواده باشد.
درست/ غلط
۱۰. اینکه یکی از طرفین علاقه‌ای به فرزند نداشته باشد.
درست/ غلط

طلاق‌سنج
به هر پاسختان که با پاسخ‌های زیر همخوانی دارد، یک امتیاز بدهید.
۱. غلط
۲. غلط
۳. غلط
۴. غلط
۵. غلط
۶. درست
۷. درست
۸. درست
۹. غلط
۱۰. درست

برای هر جواب «غلط» به خود یک امتیاز بدهید. اغلب اشخاص به سه یا چهار سوال به درستی جواب می‌دهند. اگر بیش از ۶ امتیاز به دست آوردید، بدانید که درباره بروز بحران اطلاعاتی بیش از حد متوسط مردم دارید.
۱. غلط. در ۳ بررسی مستقل، ال. ترمن،‌ای. برجس، و ال. کاترل، که هر سه روان‌شناس هستند، به این نتیجه رسیدند که حتی اگر تفاوت سنی میان زن و شوهر خیلی بیش از حد متوسط باشد، این مانع خوشبختی نمی‌شود، بنابراین آنقدر‌ها روی طلاق تاثیر نمی‌گذارد و احتمال آن را افزایش نمی‌دهد.
۲. غلط. بررسی‌های اج و لاک، ایندو روان‌شناس، نشان داد که داشتن ادیان متفاوت عامل مهمی برای طلاق محسوب نمی‌شود. ظاهرا اگر باورهای دینی با هم تفاوت‌های اصولی داشته باشند، اصولا ازدواج صورت نمی‌گیرد.
۳. غلط. در جریان یک بررسی که روی ۵۰۰ زوج انجام شد، معلوم شد کسانی که قبل از ازدواج با هم آشنا و نامزد بوده‌اند نیاز کمتری به تطبیق دادن ازدواج خود دارند.
۴. غلط. اشخاصی که تحصیلات سطح بالا دارند، اغلب ازدواج بهتری دارند و نسبت به دیگران که سواد کمتری برخوردارند کمتر کارشان به طلاق می‌کشد.
۵. غلط. بر خلاف فرضیه‌های رایج، مشخص شده است که اگر افراد در دوران تجرد با پدر و مادرشان رابطه نزدیک داشته باشند، میزان طلاق کاهش می‌یابد.
۶. درست. پژوهش‌های گسترده‌تر من در دانشگاه استنفورد و کینزی در ایندیانا درباره مسائل جنسی نشان داد که اگر تفاوت طبقاتی زیادی بین زوجین وجود داشته باشد درصد طلاق بالا می‌رود.
۷. درست. بخش اعظم طلاق‌ها، یعنی بیش از ۵۰ درصد آن، میان زن‌ها و شوهرهای زیر ۲۱ سال صورت می‌گیرد. میزان طلاق در این گروه سنی ۶ برابر میزان طلاق در زوج‌های بالای ۳۱ سال است.
۸. درست. یافته‌های مستمر نشان می‌دهد که اقتصاد خانوادگی ضعیف یکی از علل اصلی طلاق است.
۹. غلط. مدارک و شواهد فراوانی در دست است که نشان می‌دهد اگر شوهر سلطه‌جو نباشد یا در ‌‌نهایت اندکی سلطه جو‌تر از زن باشد، میزان طلاق کاهش می‌یابد.
۱۰. درست. نشانه‌های قابل ملاحظه‌ای در دست است که نشان می‌دهد اختلاف نظر میان زوج‌ها درباره داشتن فرزند منجر به منازعات زناشویی می‌شود. عجیب است که اغلب زوج‌ها قبل از ازدواج در این خصوص با هم به توافق نمی‌رسند.
>> سلامت نیوز

دوشنبه 11/9/1392 - 19:7
شهدا و دفاع مقدس

قبل از اینکه پرواز کنم، چشمانم با وحشت روی تابلوی سبزرنگ بزرگی که چند متر بالاتر از در پادگان قرار داشت و روی آن با حروف عربی نوشته شده بود دوباره میخکوب ماند و بر وحشتم افزوده شد.

خبرگزاری فارس: ماجرای پروازی که در پادگان بعثی‌‌ها فرود آمد

 

گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارسابلاغ ماموریت که کردند ناراحت شدم. نه به خاطر رفتن به ماموریت، بلکه به دلیل ماه مبارک رمضان بود. شانزده روز از ماه رمضان گذشته بود. به خودم وعده داده بودم پس از چند سال که ماه‌های مبارک رمضان در جبهه بودم، امسال این ماه مبارک را می‌توانم کامل روزه بگیرم؛ اما با ابلاغ ماموریت همه بافته‌هایم رشته شد. هرچه هم تلاش کردم کسی را به جای خودم جایگزین کنم، همه روزه‌دار بودند و هیچ‌یک از بچه‌ها زیر بار نرفتند. ناچار امریه را گرفتم و با سمت سرپرست گروه‌ پروازی هوانیروز به سوی اهواز پرواز کردم. فردای همان روز پیام انجام ماموریتی با عنوان شناسایی هوایی واگذار شد و از ما یک بالگرد با دو خلبان مجرب و آشنا به منطقه درخواست کردند. 

قرار بود یک گروه سه نفره، متشکل از نماینده قرارگاه مقدم ارتش، نماینده سپاه پاسداران و نماینده ستاد هوانیروز در منطقه غرب و جنوب غربی، از طریق پرواز با بالگرد، شناسایی کاملی از منطقه‌ای وسیع و مکان‌های استقرار دشمن انجام دهند. در بدو امر آنها اصرار داشتند شناسایی با بالگرد 214 انجام شود که بتوانند از افراد بیشتری استفاده کنند؛ اما من با توجه به تجربیاتی که داشتم مخالفت کردم و گفتم: بی برو برگرد باید از بالگرد شناسایی 206 استفاده شود، چون کارایی این نوع بالگرد فقط برای چنین ماموریت‌هایی پیش‌بینی شده است.

از آنها اصرار و از من انکار، ‌سرانجام دلایل مرا قبول کردند. استدلالم این بود که بالگرد شناسایی جثه‌اش کوچک است، هدف کوچک‌تر و مشکل‌تری برای شکار توسط دشمن است، صدای آن از صدای بالگرد 214 کمتر است و قدرت تحرک بیشتری برای این‌گونه عملیات‌ها دارد.

ساعت 10 بود که با یک فروند بالگرد شناسایی و سه نماینده انتخاباتی، از اهواز به سمت غرب سوسنگرد و بستان پرواز کردیم. بیشترین اتکای نمایندگان در آن شناسایی، به آشنایی و اطلاعات من همراه با جاده و رودخانه‌های موجود در مسیر بود. 

من هم برای تسهیل و پیشبرد کار سعی می‌کردم با ارتفاع پائین و تاحدی برابر خواسته‌های آنها پرواز کنم. پس از عبور از بالای خرابه‌های پادگان حمید، در مسیر رودخانه کرخه به سمت غرب، به پرواز ادامه دادیم. در آن زمان از سال، به دلیل طغیان رودخانه کرخه، اکثر زمین‌ها، کشتزارها و جاده‌های اطراف آن به زیر آب فرو رفته بودند.

این آب‌گرفتگی‌ها تا حدی بود که مسیر رودخانه نرسیده به شهر سوسنگرد به یک آب‌گرفتگی وسیع و دریاچه‌مانندی تبدیل شده بود. با این حال، از مسیر منحرف نشدم و با استفاده از سمت‌نما و نقشه پرواز می‌کردم. سوسنگرد را هم پشت سر گذاشتیم و همچنان به سمت غرب و بستان در حال پرواز پیش رفتیم. 

وسعت آب‌گرفتگی پس از سوسنگرد هم‌چنان وسیع و پهناور شده بود که بعضی مواقع فکر می‌کردم بالای هورالعظیم در حال پرواز هستم. مشکل دیگرم نزدیکی به خط مقدم جبهه بود که سعی می‌کردم در کمترین ارتفاع پرواز کنم تا از دید رادارها و نیروهای دشمن در امان باشیم؛ اما متاسفانه به محلی رسیدیم که به دلیل همان آب‌ گرفتگی، مسیر رودخانه را گم کردیم. 

تنها چاره‌ این بود که می‌بایست ارتفاعم را تا 200 الی 150 متر بالا بکشم، که این اقدام هم بسیار خطرناک بود و باعث می‌شد موقعیت‌مان افشا شود. با احتساب زمان پرواز، حدس زدم شهر بستان باید نزدیک و در شمال غربی ما باشد. 

بنابراین با همان ارتفاع و سرعت به سمت بستان پرواز می‌کردم که مواجه با جاده‌ای شنی در زمین شدیم. جاده هرچند ناهموار و شنی بود، اما چند کامیون و خودرو در روی آن در حال تردد بودند و معلوم بود که به سختی حرکت می‌کنند. همچنان چشم به جلو دوخته بودم و پرواز می‌کردم که بین دو نفر از نماینده‌ها اختلاف‌نظر پیش آمد و با یکدیگر شروع به جرو بحث کردند. یکی از آنها گفت: من این منطقه را مثل کف دستم می‌شناسم، ما حتما باید به سمت راست برویم.

دومی که معلوم بود به او برخورده است، با لحن ارباب‌مآبانه‌ای گفت: شما برای ما تکلیف معلوم نکنید!‌ هشت سال است که من توی این مناطق هستم و حتما باید به سمت چپ برویم.

سومی هم مستأصل مانده بود که طرف کدامیک را بگیرد. من که از سروصدای آنها کلافه شده بودم، ناچار وارد مجادله آنها شدم و با نشان دادن نقشه و سمت‌نما و وسایل پروازی گفتم: شما که تمام این منطقه را مثل کف دست می‌شناسید، پس چرا متوسل به ما شدید؟ سروصدای شما باعث می‌شود که ما تمرکزمان را از دست بدهیم.

آنها با شنیدن اعتراض من ساکت شدند و دیگر حرفی نزدند. از طرفی بگومگوی آنها، تردید به دل خودم هم انداخته بود که نکند مسیر را اشتباهی داریم طی می‌کنیم؟ آخرین تصمیم را که با هم‌پروازم در میان گذاشتم، این بود که اگر مسافت دیگری پرواز کردیم و به بستان نرسیدیم، سریع از همان مسیری که آمده بودیم، بازگشت می‌کنیم. 

با خودم در کلنجار بودم که یکباره در کنار جاده‌ای که روی آن پرواز می‌کردیم، یک قرارگاه نظامی دیدم. با دیدن آن قرارگاه جرقه‌ای به مغزم خورد و خوشحال شدم که در فرود و برخاست، می‌توانیم از نیروهای آن قرارگاه کمک بگیریم. 

مقدار دیگری از ارتفاع بالگرد کم و قرارگاه را برانداز کردم. تعدادی نیرو و چند دستگاه تانک، نفربر و خودروهای کوچک و بزرگ در داخل آن در حال رفت و آمد بودند. با تاکید خوشحالی یکی از نماینده‌ها از دیدن آن قرارگاه که می‌گفت: «این قرارگاه خودی است و من آن را می‌شناسم و به داخل آن رفته‌ام»، عزمم جزم‌تر شد و تصمیم گرفتم کنار آن فرود بیایم و پرس‌وجویی درباره منطقه و شهر بستان و مسیر کنم. 

برای دومین بار با کم کردن ارتفاع و سرعت، بالگرد را بدون نگاه به اطراف، درست مقابل در قرارگاه، مماس با زمین قرار دادم. منتها به دلیل گل و لای زمین، پایه‌های بالگرد را کامل روی زمین نگذاشتم. در پادگان یا قرارگاه، به طور دقیق مقابل رویمان بود. 

آن در آهنی مشبک به اندازه عرض جاده و فاصله آن با ما بیشتر از پنج یا شش متر نبود. ما از پشت شیشه داخل پادگان و عبور و مرور افراد، خودروها و ساختمان‌ها را به وضوح می‌دیدیم. افراد داخل قرارگاه و به ویژه نزدیک در، به خیال اینکه بالگرد حامل شخصیت یا فرمانده یا مقام رده بالایی است، دستپاچه شده و شروع به جمع‌وجور کردن خودشان کردند. 

در داخل پادگان هم درهای دو سه ساختمان باز شدند و تعدادی بی‌کلاه و با کلاه به سمت در دویدند. سربازان جلو و پشت در به صورت خبردار و احترام حالت گرفتند و آنهایی که سر و وضع مرتبی نداشتند سعی می‌کردند به طریقی خود را از چشم و دید ما دور کنند. 

در صدد گذاشتن پایه‌های بالگرد روی زمین و فرود کامل بودم که یک آن چشمانم روی سربازانی که مقابل در و رو به ما با دست احترام گذاشته بودند، میخکوب ماند و ترسی ناخودآگاه وجودم را گرفت. نه احترام گذاشتن آنها مثل نیروهای ارتش ما بود و نه رنگ لباس‌ها و کلاه‌هایی که به سر داشتند به رنگ و شکل لباس های ما بودند. 

کلاه آنها از کلاه‌های نرم هوابرد و به رنگ مشکی بود. انگار نشان و علامت‌های کلاه‌ها و لباس‌هایشان هم با ما خیلی تفاوت داشتند. یک آن بند دلم پائین ریخت که نکند مقابل یک قرارگاه دشمن نشسته‌ایم؟ در جواب احترام آنها، من هم مثل خودشان با دست از همان پشت شیشه جواب احترامشان را دادم. 

این عکس‌العمل من فقط ناخودآگاه و از روی عادت بود. در همین احوال با شنیدن باز شدن در عقب بالگرد، سر که چرخاندم یکی از آن سه نفر نماینده را دیدم که با باز کردن کمربند ایمنی خود، قصد دارد از بالگرد پیاده شود. نگران و شتاب‌زده به او گفتم: چه کار می‌خوای بکنی؟ کجا داری می‌ری؟

* هیچی. می‌خوام برم از یکی از اینا بپرسم ما کجا هستیم.

افسری که کنار او نشسته بود، در حالی که به صورت نیم‌خیز داخل پادگان را نگاه می‌کرد، با زدن روی شانه من، هراسان گفت: جناب سرهنگ! مثل اینکه داخل خاک دشمن هستیم و این هم یکی از پادگان‌های آنهاست...

و قبل از اینکه حرفش تمام شود، چنگ به یقه آن نماینده که در حال بیرون پریدن از بالگرد بود، زد و او را محکم روی صندلی نشاند. من هم که عصبانی شده بودم، چشم غره‌ای به او رفتم، یکباره و ناگهان و سریع با بلند کردن بالگرد از زمین و مقداری ارتفاع گرفتم، یک چرخ 180 درجه زدم. 

قبل از اینکه پرواز کنم، چشمانم با وحشت روی تابلوی سبز رنگ بزرگی که چند متر بالاتر از در پادگان قرار داشت و روی آن با حروف عربی نوشته شده بود دوباره میخکوب ماند و بر وحشتم افزوده شد که دیگر معطل نکردم. سریع فرامین را به سمت جلو دادم و با مقداری اوج گرفتن از روی درختان، ساختمان‌ها و تاسیسات داخل پادگان گذشتم و با آخرین سرعت شروع به پرواز کردم. از پادگان که رد شدیم دوباره به صورت سینه‌مال و زیگزاگ تا آنجایی که ذهنم یاری می‌کرد، فقط تلاش می‌کردم از آن مهلکه و خاک دشمن و دید پدافندهای ضدهوایی که در اطراف و مسیر می‌دیدم دور و خارج شوم. 

بالگرد با تمام سرعت پرواز می‌کرد و من وجود نگران و ترسیده و دستپاچه آن سه نماینده را در اتاقک عقب و پشت سرم، به وضوح احساس می‌کردم. به آب‌گرفتگی‌ها که رسیدیم، آب‌های آنها با تابش خورشید مثل آیینه می‌درخشیدند و انعکاس نور آنها در شیشه بالگرد و چشمان ما می‌افتاد. مطمئن بودم که دشمن به خودش آمده و الان از همه طرف بسیج شده‌اند تا ما را اسیر یا سرنگون کنند. خطاب به هم‌پروازم گفتم: چشمت فقط به زمین و پدافند باشد که ناغافل هدف قرار نگیریم!

در حاشیه نیزارها با سرعت جلو می‌رفتیم که با اشاره هم‌پروازم به یک لوله توپ و افرادی در حواشی آن، با چرخشی ناگهانی بالگرد را به داخل نیزارها هدایت کردم. بلندی نی‌ها می‌توانستند بهترین استتار برای ما از چشم پدافند و نیروهای دشمن باشند. 

جثه بالگرد 206 شناسایی کوچک، اما بسیار چابک و تیز است. یقین داشتم اگر با بالگرد 214 ترابری یا هر بالگرد دیگری بودیم، جان سالم به در نمی‌بردیم. چون هم جثه‌ آنها بزرگ بود و هم قابلیت تحرک سریع مثل بالگرد 206 را نداشتند. 

با همان تاکتیک، سرعت و حرکت زیگزاگ، از سه خط دفاعی دشمن یکی بعد از دیگری گذشتیم. چنان برق‌آسا پرواز می‌کردم که تا می‌آمدند به خودشان بجنبند، از روی سرشان عبور کرده و رفته بودیم. سکوت مطلق در داخل بالگرد حکمفرما بود و نفس از کسی بیرون نمی‌آمد.

کمک خلبانم و نماینده‌ها فقط چشم به من و دست‌هایم که فرامین را هدایت می‌کردند و مسیری که پرواز می‌کردیم، دوخته بودند. از هر خط دفاعی دشمن که می‌گذشتیم صدای شلیک سلاح‌های کالیبر کوچک و بزرگ آنها را پشت سرمان می‌شنیدیم. 

همه هر لحظه انتظار داشتیم با اصابت موشک، راکت یا گلوله‌ای، آتش بگیریم و سقوط کنیم. درهمان سریع پرواز کردن‌ها، گه‌گاهی نیم نگاهی به صورت‌های عرق کرده و نگران افراد پشت سرم می‌انداختم که ببینم سالم هستند یا خیر، یک چشمم به مقابل و چشم دیگرم به سامانه و نشان‌دهنده‌های مقابلم بود. 

یک بار که نگاه به عقب کردم همان نماینده ارتش را که افسر درجه بالایی بودم، دیدم که خونسرد در حالی که نقشه تاکتیکی منطقه روی زانویش بود، با مداد تند تند مشغول یادداشت و علامت‌گذاری در نقاط مختلف آن است و خطوطی روی آن ترسیم می‌کند. 

او مشغول جمع‌ کردن اطلاعات بود؛ اما آن دو نفر با رنگ و روی پریده، حتی یارای حرف زدن نداشتند. از خونسردی و حس مسئولیت و انجام وظیفه‌اش خیلی خوشم آمد و انگشت شستم را با عنوان اینکه - موفق باشی- به سویش گرفتم که با تبسم و سر تکان دادن جوابم را داد.

سرانجام به خطوط دفاعی خودمان رسیدیم. پس از گذشتن از میان نیزارها و رسیدن به منطقه خودی، با دیدن اولین واحد نیروهای خودمان که پرچم ایران و سه چهار پرچم دیگر که به رنگ‌های سبز، قرمز و زرد روی خاکریزهایشان نصب کرده بودند، بی‌واهمه در کنار یکی از سنگرها فرود آمدم و بی‌معطلی از بالگرد پیاده شدم و شروع به چرخش در اطراف بالگرد و بررسی بدنه آن از دُم تا نوک و ملخ و دیگر قسمت‌های ظاهری کردم، ملخ‌های بالگرد همچنان می‌چرخیدند، اما من وجب به وجب بیرون و بالای بالگرد را دقیق بازدید می‌کردم و جلو می‌رفتم.

در همین حال تعدادی از نیروهای خودی اطراف بالگرد جمع شده بودند و با تعجب و تحسین چشم به بالگرد و حرکات من دوخته بودند. سرتا پای بالگرد را قشری از گل پوشانده بود؛ اما خوشبختانه جای گلوله و ترکشی در هیچ قسمتی مشاهده نکردم.

باز دیدم که تمام شد با گرفتن دست‌هایم به سوی آسمان و شکر پروردگار به سوی همان نیروهای خودی که اطرافمان ایستاده بودند، رفتم و به ستوانی که گویا فرمانده آنها بود، خیلی سریع اما کوتاه موضوع فرارمان را گفتم و هشدار دادم که:

- به احتمال زیاد هواپیماها و بالگردهای دشمن در تعقیب ما هستند. چشم و گوش‌تان را باز کنید و آمادگی کامل برای برخورد با آنها را داشته باشید!

هشدار را که به آنها دادم، بلافاصله به داخل بالگرد رفتم و به سوی قرارگاه خودمان پرواز کردم. در قرارگاه که فرود آمدم، شادی غیرقابل وصفی وجودمان را به ویژه وجود مرا پر کرده بود که سرنشینانم سالم هستند. بیشتر از همه آن افسری که وصفش را گفتم،‌اظهار محبت و دوستی از خود نشان داد و پس از خداحافظی با من، با عجله اما خوشحال به سوی خودرویی که برای بردن آنها آمده بود، رفت.

فردای آن روز در حال سرکشی به بالگردها بودم که اطلاع دادند یک نفر با شما کار دارد. به سنگرم که رفتم همان افسر را دیدم. پس از خوش و بش با لحن مخصوصی گفت:

- کارگشا! اولا اطلاعاتی که دیروز من در آن پرواز جمع کردم بسیار کارساز و حیاتی بودند. دوم اینکه، هیچ می‌دانی دیروز تا غروب شش فروند بالگرد عراقی در میان نیزارها به دنبال لاشه بالگرد تو می‌گشتند و کلی از فرماندهان و نیروهای آن پادگان و خطوطی که از رویشان پرواز کردی، توبیخ و تنبیه شدند؟

- شش فروند بالگد دنبال لاشه بالگرد ما؟

با دو سه بار سر پائین آوردن و تایید گفته‌هایش با لحن مخصوصی ادامه داد:

- کجای کاری؟ جریان پرواز تو دیروز به گوش اون بالا بالاهای ایران و عراق هم رسیده است.

 راوی: سرهنگ خلبان محمد کارگشا

يکشنبه 10/9/1392 - 19:38
شهدا و دفاع مقدس

حال که صدام تصمیم گرفته بود با شاه وارد مذاکره شود، می‌توانست به امید دیرین خویش در زمینه خرید سلاح‌های نوین جامه عمل بپوشاند. او در سوم مارس 1975 سفری کاملاً محرمانه به پاریس داشت و با شیراک و ژیسکاردستن دیدار کرد.

خبرگزاری فارس: وقتی آب دهان صدام برای میراژهای فرانسوی به راه افتاد

گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس- ماه فوریه 1975 شورش کُردها از کنترل دولت بغداد خارج شده بود. مقادیر عظیمی سلاح زیر نظر ارتش شاه از طریق مرز ایران برای آنان فرستاده می‌شد. به اعتراف صدام حسین، پیش‌مرگ‌های کرد با سلاح‌هایی برتر و آموزشی بهتر از سربازان ارتش عراق، انگیزه بهتری برای جنگیدن داشتند تا ارتش که برای درهم شکستن شورش اعزام شده بود. موقعیت عراق به گفته صدام، در اوایل ماه مارس «فوق‌العاده خطرناک» بود. ارتش عراق طی نبردی 12 ماهه، تلفات سنگینی (بیش از 16 هزار) را متحمل شد و بمباران‌های بی‌هدف، حملات تلافی‌جویانه و کشتارهای جمعی نیز قتل 40 هزار غیر نظامی را سبب شده بود. تازه این‌ها ارقامی است که خود صدام انتشار داده است وگرنه ارقام واقعی شاید به مراتب بیش از اینها باشد.

از همه بدتر اینکه تحریم تسلیحاتی عراق از جانب شوروی هم بر وخامت اوضاع می‌افزود. پنج سال بعد که صدام ماجراهای مارس 1975 را برای هم‌قطاران حزبیش تشریح می‌کرد، گفت: «هدف، وارد آوردن شکست بر ارتش دلیر ما و اثبات بی‌لیاقتی ارتش در مقابله با شورش، به هنگامی بود که مهمات ما تمام و بخشی از تجهیزات نابود شده بود.» اتحاد ناگفته شوروی و آمریکا این امکان را به وجود آورد که «توطئه امپریالیستی- صهیونیستی به اجرا درآید، عراق تضعیف و منزوی گردد و نتواند نقش عربی خود را ایفا کند.

مسئله وقتی حادتر شد که مهمات و تجهیزات مورد لزوم ما در حال تمام شدن بود. دیگر گلوله توپ سنگین نداشتیم و برای نیروی هوایی‌مان نیز بیش از دو یا سه بمب باقی نمانده بود.»

بارزانی و شورشیان کرد، یک سوم خاک عراق را کنترل می‌کردند و رژیم بعثی در اثر شکست فاجعه‌بار نظامی در آستانه سقوط قرار داشت. صدام حسین تصمیم گرفت با زیر پا گذاشتن غرورش، به شاه ایران نزدیک و بر سر کردها با او وارد معامله شود. کلیه خطوط تدارکاتی کردها در دست شاه ایران بود.

شاه در سال 1975 و در اوج قدرت، رهبر عملی اوپک و فرمانده زرادخانه عظیمی از سلاح‌های نوین آمریکایی بود که با بخش ناچیزی از درآمد نفتی خریداری گردیده بود. او با حمایت از شورش کردهای بارزانی امیدوار بود، بتواند امتیاز ارضی قابل ملاحظه‌ای از صدام بگیرد. در ضمن از عراق می‌خواست به حمایت از اقدام‌های خرابکارانه در خوزستان پایان دهد، عراقی‌ها به دلیل اینکه اکثریت مردم این استان عرب‌زبانند، آنجا را عربستان می‌نامیدند. صدام برای انجام معامله با شاه موافقت کرد.

حال که صدام تصمیم گرفته بود با شاه وارد مذاکره شود، می‌توانست به امید دیرین خویش در زمینه خرید سلاح‌های نوین و پیدا کردن منابع جدید خرید اسلحه نیز، جامه عمل بپوشاند. او در سوم مارس 1975 سفری کاملاً محرمانه به پاریس داشت و با شیراک و ژیسکاردستن دیدار کرد.

در آنجا فهرست بلندبالایی از سلاح‌های مورد نیاز عراق رابه آنان ارائه نمود.  شیراک به صدام پیشنهاد کرد، طی 6 ماه آینده سفری به پاریس بکند، اما صدام اصرار داشت که تیم فرانسوی ظرف مدت حداکثر یک هفته با فرمانده نیروی هوایی عراق دیدار کرده و در مورد مسایل فنی معامله او به مذاکره بپردازد. شیراک قول قطعی نداد و گفت: باید ببیند چه می‌تواند بکند.

صدام حسین از پاریس به الجزایر رفت تا در کنفرانس سران اوپک در مورد تعیین بهای نفت، شرکت کند. البته صدام بیش از آنکه نگران مسئله قیمت نفت باشد، نگران بقای خود و رژیم بعث بود. کار اصلی او در الجزیره دیدار محرمانه با شاه بود که هواری بومدین رئیس جمهور الجزایر ترتیب آن را داده بود.

دیدار او با شاه بیشتر از آنچه هر دو فکر می‌کردند مثمرثمر بود. شاه و صدام در ششم مارس 1975، طی بیانیه مشترکی، اعلام کردند که مسئله دیرینه اختلافات مرزی بین دو کشور حل شده است. عراق امتیازهای ارضی مهمی به شاه داد و از جمله از حق حاکمیت منحصر به فرد خود بر آبراه اروند رود (شط العرب) چشم‌پوشی کرد، این آبراه مرز جنوبی دو کشور را تشکیل می‌داد و تنها راه دسترسی عراق به خلیج فارس بود. شاه هم در عوض با سلب پشتیبانی از کردهای عراق موافقت نمود.

موافقت‌نامه از همان آغاز خدشه داشت و نطفه تهاجم پنج سال بعد عراق به ایران، در همانجا بسته شد. در آن موقع به گفته سعدون حمادی وزیر خارجه وقت عراق آن کشور بر سر دو راهی بود: «یا عقد موافقت‌نامه، یا از دست دادن شمال کشور!»

مذاکره صدام با شاه، شاید موجب بقای رژیم بعث شد، اما نیاز فراوان عراق به اسلحه خارجی را مرتفع نساخت. حتی با پایان گرفتن غائله کردها، صدام هنوز در موقعیتی نبود که بتواند تمامی پیوندهای با شوروی را از هم بگسلد، چون در آن صورت مجبور می‌شد تمامی سلاح‌های روسی را که به نگهداری، تعمیر و قطعات یدکی نیاز داشتند به صورت آهن‌پاره درآورد. بنابراین در اوایل ماه آوریل، طی سفر کوتاهی به مسکو، در مورد خرید سلاح و نیز همکاری در زمینه‌های هسته‌ای قراردادهایی امضا کرد.

سعدون حمادی و شنشال، رئیس ستاد ارتش در این سفر او را همراهی می‌کردند. شوروی مایل بود عده‌ای فیزیکدان اتمی برای عراق تربیت نماید و تکنولوژی هسته‌ای قابل ملاحظه‌ای و از جمله رآکتور تحقیقاتی در اختیار آن کشور قرار دهد و این رآکتور می‌توانست در زمینه تولید سلاح هسته‌ای نیز مورد استفاده قرار گیرد. اما شرطی نیز قائل شد؛ شوروی‌ها تضمین‌های معتبری از صدام خواستند تا مطمئن شوند که او از تکنولوژی و تجهیزات در زمینه تولید سلاح هسته‌ای استفاده نخواهد کرد. صدام از چنان تعهدی بدش می‌آمد، اما به هر حال پای قرارداد را امضا کرد.

وی به خرید مقادیر عظیمی سلاح از شوروی ادامه داد اما از فکر قبلی خویش در مورد تنوع بخشیدن به منابع تأمین اسلحه دست برنداشته بود و می‌خواست به هر طریق به تکنولوژی سلاح استراتژیک دست پیدا کند. او وابستگی عراق به شوروی را در حد چشمگیری پایین آورد. شوروی در سال 1972 حدود 95 درصد سلاح عراق را تأمین می‌نمود در حالی که در سال 1979 این رقم به 63 درصد کاهش پیدا کرد. صدام متوجه جاهای دیگری شده بود.

تیم فنی که صدام در سفر کوتاهش به پاریس از شیراک خواسته بود، در 12 مارس 1975 وارد بغداد شد. فرانسه کارشناسان فروش خود را به شرح زیر به بغداد اعزام کرد: شرکت مارسل داسو - برگه، تنها شرکت سازنده هواپیماهای جنگی فرانسه، اسنکما شریک شرکت مارسل داسو تولیدکننده موتورجت، و اداره‌ کل هواپیمایی، شرکتی تحت کنترل دولت و کارگزار فروش سلاح به خارجیان که نمایندگان دائمی در پایتخت‌های خاورمیانه داشت و مسئول هماهنگ کردن وابسته‌های نظامی فرانسه در این کشورها بود. از گزارش محرمانه پنج صفحه‌ای یکی از مهندسان شرکت‌کننده در این هیئت چنین برمی‌آید که در جلسات هیئت، ام سیلار کاردار سفارت فرانسه در بغداد، و سرگرد مارشاندیز وابسته نظامی سفارتخانه نیز حضور دائم داشته‌اند.

گزارش نشان می‌دهد که فرانسه فروش میراژ را یک مسئله دولتی تلقی می‌کرده است. ژان فرانسوا دوبو در رساله دکترای خود می‌نویسد: «امروزه سفیر خود یک مأمور فروش است و کنسول‌ها و وابسته‌های نظامی بر عملیات نظارت می‌کنند.»

فرانسویان از همان آغاز خبرهای خوشی آوردند. آنها میراژ‌هایی از همان نوع را که اسرائیل در اختیار داشت و در جنگ با اعراب به خوبی مورد استفاده قرار داده بود، به عراق فروختند، اما این تنها بخشی از اخبار خوش بود. نیروی هوایی فرانسه در حال آزمایش نوعی میراژfont> (میراژ اف یک) بود که به مراتب بر میراژ 3 که در اختیار اسرائیلی‌ها بود برتری داشت. میراژ اف یک با فانتوم (اف 16) آمریکایی‌ها برابری می‌کرد ولی در «بزرگ‌ترین مقاطعه قرن» و مجهز کردن سازمان ناتو به هواپیماهای مدرن،‌از اف 16 شکست خورد. مهندسان هواپیما فیلم‌هایی از نحوه کار آن به عراقی‌ها نشان دادند و مختصری درباره مسائل فنی آن صحبت کردند. عراقی‌ها از شادی سر از پا نمی‌شناختند.

ژنرال نعماء الدُّلَیمی فرمانده نیروی هوایی عراق، به مهمانان فرانسوی گفت او مأموریت دارد در مورد خرید فوری 36 فروند از این جنگنده‌ها و خرید احتمالی 36 فروند دیگر مذاکره کند. فرانسویان در ضمن هواپیمای آموزشی آلفاجت را به هیئت عراقی پیشنهاد کردند، این جنگنده مدرن نیز با همکاری شرکت آلمانی دورنیه ساخته شده بود (آلمان به موجب پیمان تسلیم، در پایان جنگ جهانی دوم اجازه صدور اسلحه را نداشت، بنابراین از طریق فرانسویان به این کار مبادرت می‌نمود) فرانسه فروش 40 فروند آلفاجت را به عراق داد اما عراق زیر بار این پیشنهاد نرفت.

از یک گزارش محرمانه هیئت فرانسوی چنین برمی‌آید که عراقی‌ها به خرید هواپیمای آموزشی ال 39 آلبانزاس ساخت چکسلواکی که نامرغوب‌تر بود تمایل بیشتری نشان می‌دادند، زیرا آلفاجت چهار سال بعد تحویل می‌شد و این برای عراقی‌ها «خیلی دیر» بود.

بنابه گزارش هیئت فرانسوی، «نیروی هوایی عراق به ایجاد تأسیساتی در کشور که بتواند موتور جنگنده میراژ اف یک را مونتاژ کند علاقه نشان داد.... آنها با موضوع کاملاً آشنا بودند.» عراق به قدری مشتاق به دستیابی به تکنولوژی موتور جنگنده میراژ بود که هیئت فرانسوی در گزارش خود نوشت آنها در مورد فروش «تمامی کارخانه مونتاژ موتورجت... آماده‌اند در جلسه بعدی با ما مذاکره کنند.»

فرانسوی‌ها یک چیز را در آن زمان نفهمیدند: اینکه صدام چیزی بالاتر از اسلحه می‌خواست. او خواهان استقلال بود. و استقلال یعنی خرید سلاح، خرید وسایل سرویس سلاح و مآلاً وسایل تولید سلاح در خود عراق. به تدریج که مذاکرات پیش می‌رفت، فرانسوی‌ها در مورد رابطه خریدار و فروشنده اسلحه به خواست صدام تن در دادند یعنی «انتقال تکنولوژی» را پذیرفتند. این رفتار فرانسه را با رفتار شوروی مقایسه کنیم. شوروی نه تنها کوچکترین اطلاعاتی در مورد ساخت سلاح به عراق نمی‌داد، حتی طرز نگهداری و سرویس را برای آن کشور فاش نمی‌کرد.

شوروی اصرار داشت که موتورجت برای تعمیر باید از عراق به شوروی فرستاده شود و در آنجا تعمیر گردد. این رفتار فرانسه موجب شد که در بازاریابی موفق‌تر باشد. تا زمانی و تا آنجایی که عراق پول داشت و به فرانسه پول می‌داد، این کشور هم حاضر بود همه چیزهای مورد نیاز را به عراق بفروشد. به همین جهت درست در لحظه‌ای که صدام در آستانه برپایی صنعت غول‌آسای تسلیحاتی بود فرانسه را مطلوب‌ترین بازار و طرف معاملاتی دید.

هنگامی که در 5 سپتامبر 1975 صدام حسین، معاون ریاست جمهوری عراق، به پاریس بازگشت تا با ژاک شیراک پیمان‌ زناشویی ببندد، عملاً حاکم عراق بود. البکر با بیماری دست به گریبان بود و می‌دید که نوچه جوانش دارد همه چیز را قبضه می‌کند. پست وزارت دفاع هم اسماً در اختیار البکر بود اما قدرت واقعی تصمیم‌گیری در این وزارتخانه به عهده معاون وزارت دفاع، یعنی ژنرال عدنان خیراله بود.

در کتابچه‌ رسمی دولت ایالات متحده، مربوط به عراق آمده است که در همه جای حکومت آن نظیر نهاد ریاست جمهوری یا وزارت دفاع، قدرت «در دست معدودی از نخبگان که پیوندهای نزدیک طایفه‌ای و خانوادگی دارند» متمرکز است. «بنابراین، قدرتمندترین افراد حزب بعث به نوعی با تیم سه نفره صدام حسین، حسن البکر، و ژنرال عدنان خیراله الطلفاح رابطه خویشی دارند.» همه عضو حزب و عضو شورای فرماندهی انقلاب عراق، عضو کابینه و عضو خاندان تکریتی طُلفاح بودند.

صدام حسین با خواهر عدنان خیراله و عدنان خیراله با دختر حسن‌ البکر ازدواج کرده بود. حساس‌ترین پست‌های نظامی در دست تکریتی‌ها بود. من و برادرم علیه دائی‌زاده‌ام، من و دائی‌زاده‌ام علیه همسایه‌مان، من و همسایه‌مان علیه همه جهان. حزب بعث یک کانون خانوادگی بود که صدام در رأس آن قرار داشت.

همان‌طور که صدام برای خروج از مدار شوروی به فرانسوی‌ها نیاز داشت آنها هم به نوبه خود به صدام، آنها نه صرفاً به عنوان منبع مطمئن عرضه نفت، بلکه برای فروش اسلحه خود، نیاز داشتند. نباید از نظر دور داشت که صنعت تسلیحاتی فرانسه صنعتی پویاست و هزینه مسلح شدن نیروی نظامی فرانسه به سلاح‌های جدید پیشرفته از طریق همین بازار صادراتی سلاح‌های فرانسوی تأمین می‌گردید. با در نظر گرفتن درآمد سرشار عراق از نفت، در سال 4-1973، تحریم نفتی غرب از سوی اعراب، و نیاز فرانسه به یافتن بازاری برای سلاح‌های خود، درمی‌یابیم که عراق و فرانسه به طور طبیعی با هم جور شده بودند.

فرانسه از مناسبات نزدیک با عراق از زاویه دیگری نیز احساس شادمانی می‌کرد، این کشور توانسته بود در حد فاصل منطقه نفوذ دو ابرقدرت جا پایی پیدا کند؛ آن هم منطقه‌ای که از نظر ژئوپلیتیکی بسیار حساس بود. ایالات متحده و شوروی مقادیر عظیمی سلاح مدرن در اختیار دولت‌های دست نشانده خود - ایران و عراق - می‌گذاشتند. فرانسه که می‌دانست یارای رقابت چندانی با ایالات متحده را ندارد، تلاش کرد سهم شوروی را به چنگ آورد. هوگو استوال، مدیر فروش بین‌المللی داسو، می‌گفت: «ما همیشه با شوروی به رقابت برخاسته‌ایم». بنابراین از هر نظر که حساب کنیم عراق یک انتخاب طبیعی بود.

صدام هنگام سفر به پروانس، به همراه شیراک و استوال، به نقطه‌ای سر زد که کمتر فرانسوی‌ای به آن توجه کرد. میزبانان فرانسوی، در بازگشت صدام از تماشای مسابقه‌ گاوبازی، وی را به دیدار مرکز پژوهش هسته‌ای کاداراش که پیشرفته‌ترین مرکز اتمی اروپا بود، بردند. در شهرک پروانس که درست در شمال مارسی قرار گرفته، کمیسریای انرژی اتمی نخستین رآکتور آزمایشی تولید سریع به نام راپسودی را دایر کرده بود. مسلم بود که صدام فریفته این تکنولوژی بشود.

اصل اساسی رآکتور تولید سریع یا «تولیدکننده» آن است که بیش از مصرف خود بتواند سوخت‌ هسته‌ای تولید کند. این مولد، در جریان کار مقادیر انبوهی از اورانیوم را به پلوتونیوم تبدیل می‌نماید. این پلوتونیوم که فرآورده‌ جنبی اغلب رآکتورهای سوخت هسته‌ای است و از طریق واکنش‌های شیمیایی از سوخت مصرف شده جدا شدنی است مصرفی جز در تولید بمب هسته‌ای ندارد. علاقه مفرط عراق به رآکتورهای تولید سریع فقط یک انگیزه داشت: تهیه منبع تولید پلوتونیوم و ساخت بمب هسته‌ای. این همان هدفی بود که کمیته برنامه‌ریزی استراتژیک دنبال می‌کرد و صدام می‌خواست در یک دوره 10 ساله به تولید بمب اتمی دست پیدا کند.

البته مقامات کمیسریای انرژی اتمی، هر نوع قصد فروش تکنولوژی بمب هسته‌ای به عراق را انکار کرده‌اند. حتی مقامات پیشین این کمیسیریا، مثل برنارد گلدشمیت مدیر امور بین‌المللی آن، به هنگام دیدار صدام از تأسیسات هسته‌ای کاداراش، این ادعا را مسخره می‌دانند.گلدشمیت که اکنون بازنشسته است می‌گوید: «اصلاً دیدار به خصوصی [از رآکتور] را به یاد ندارم.» او دیدار هیئت‌ها از کاراداش را به یک مراسم تدفین شبیه می‌داند و می‌گوید: «مردم با هم حرف می‌زنند، چون در مراسم حضور یافته‌اند، اما به مجردی که مراسم پایان می‌یابد و آنجا را ترک می‌کنند، همه از یاد می‌برند که گفت‌وگوها در چه موردی بوده است.»

گلدشمیت که شدیداً در فروش تکنولوژی هسته‌ای به اسرائیل در ده‌های 1950 و 1960 فعال بوده، تنها مقام فرانسوی‌ نیست که ترجیح می‌دهد مراوده هسته‌ای فرانسه با صدام را به طاق فراموشی بسپارد. آندره ژیرو رئیس کمیسریا، یکی از کسانی بود که به هنگام دیدار صدام از کاداراش راهنمای او بود. او یکی از فن سالاران مورد احترام بود و در دولت ژیسکاردستن پست وزارت صنایع به او واگذار شد. ژیسکاردستن به شوخی او را «وزیر نفت من» خطاب می‌کرد، چون از رابطه نزدیک او با صدام به خوبی آگاه بود.

ژیرو هم مانند شیراک خوشحالی خود را از انجام معامله با صدام پنهان نمی‌ساخت، با آنکه عراقی‌ها قصد خود را از دستیابی به بمب علنی کرده بودند.

برنامه پژوهش‌های هسته‌ای عراق از دهه 1960 آغاز گردید. در آن سال‌ها، دولت عارف یک رآکتور هسته‌ای آزمایشی از شوروی خریداری کرد. عراقی‌ها برای این کارخانه نسبتاً کوچک آی‌آرتی 2000، نخستین مرکز تحقیقات هسته‌ای خود را در صحرای طُویطه، بیست کیلومتری بغداد بنا کردند. شوروی بعدها ظرفیت این رآکتور پژوهشی آب سبک را به 5 مگاوات افزایش داد و سه «سلول داغ» به منظور تصفیه سوخت مصرف شده به عراق تحویل داد که می‌توانست رادیو ایزوتوپ (عمدتاً برای مصارف پزشکی در کشوری که تعداد سرانه پزشک به مراتب کمتر از شوروی بود) تولید کند. در این مرکز دست کم یکصد فیزیکدان عراقی تخصص هسته‌ای پیدا کردند. در آوریل سال 1975 برژنف و کاسیگین با درخواست عراق در مورد فروش تکنولوژی پیشرفته‌تر مخالفت کردند، و صدام بار دیگر به فرانسه روی آورد.

ابتدا عراقی‌ها گفتند، درصدد توسعه صنعت تولید برق اتمی هستند. برای کشوری که روی دریای نفت خوابیده و از نظر میزان ذخایر نفتی مقام دوم را در جهان دارد، این یک برنامه عجیب و غریب به نظر می‌رسید. سپس درخواست خرید رآکتور پانصد مگاواتی اورانیوم طبیعی گاز - گرافیت را کردند و این طرح فرانسوی از نظر عراقی‌ها یک حسن بزرگ داشت: بیش از آنچه برق تولید کند، پلوتونیوم تولید می‌کرد. زمانی که صدام از رآکتور کاداراش دیدار کرد (سپتامبر 1975) سازمان برق فرانسه از طرح گاز - گرافیت دست برداشته و به رآکتورهای کارآمدتر آب سبک روی آورده بود. البته هنوز هم در فرانسه معدودی رآکتور با گاز - گرافیت کار می‌کرد که همگی برای تولید پلوتونیوم مورد نیاز فرانسه در تولید سلاح هسته‌ای مورد استفاده قرار می‌گرفتند.

ژیرو و گلدشمیت علت خودداری فرانسه از فروش رآکتور گاز گرافیت به عراق را برای صدام تشریح کردند. در عوض پیشنهاد فروش رآکتور تحقیقاتی اُزیریس و ایزیس را دادند. هر دوی این رآکتورها می‌توانستند با پرتوافشانی به اورانیوم طبیعی که زیر «پتو»، در اطراف محور رآکتور قرار داشت، مقادیر کمتری مواد مورد نیاز در تولید بمب اتمی را تولید نمایند. صدام، حاضر شد این رآکتورها را به یک شرط خریداری نماید: فرانسه مصرف یک سال سوخت رآکتور را پیشاپیش به عراق تحویل بدهد. ازیریس و ایزیس به شکلی طراحی شده بودند که اورانیوم غنی‌ شده 93 درصد، مورد مصرف سلاح اتمی را تولید نمایند. سوخت یک ساله 72 کیلوگرم می‌شد و این مقدار برای ساختن چند بمب از نوعی که بر هیروشیما انداخته شد، کافی بود.

عراقی‌ها نام رآکتور را اُزیراک گذاشتند، اما هنگامی که مطبوعات فرانسه برای دست انداختن شیراک نخست‌وزیر، با عنوان اُشیراک از آن یاد کردند، به درخواست دولت فرانسه، عراق نام تموزیک و تموزدو را برای رآکتورها برگزید. تموز نام خدای غلّه سومری‌ها، و عاشق ایشتار بود، او زندگی را از قعر جهان زیرین به زمین باز می‌گرداند و نماد جاودانگی محصول خرمن است. تموز در ضمن در تقویم عربی همان ماهی است که در آن، حزب بعث صدام حکومت را در عراق به دست گرفت در واقع رآکتورها پتویی ایجاد می‌کردند که موجب جاودانگی حکومت بعث می‌شد، البته زمانی که تمامی منطقه را به گورستان اتمی تبدیل کرده باشند!

با اینکه صدام قصد راستین خود را به طرق مختلف به گوش آنان رسانده بود، فرانسه ترجیح می‌داد باور کند و متقاعد شود که صدام از تکنولوژی هسته‌ای قصدی جز استفاده در مقاصد غیرنظامی ندارد. وی دو سه روز بعد از دیدار از کاداراش، در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه لبنانی الاسبوع العربی اعلام کرد: «موافقت‌نامه با فرانسه نخستین گام مشخص در تولید بمب اتمی عربی است.» مصاحبه در همان روزی منتشر شد که صدام به دیدار رسمی خود از فرانسه پایان داد. این مصاحبه می‌توانست زنگ خطر جدی را در محافل دولتی فرانسه به صدا درآورد، اما چنین نشد و دست کم در فرانسه کسی بدان توجهی نکرد.

به دنبال تماشای گاوبازی پروانس در آخر هفته، کار جدی از سر گرفته شد. در 8 سپتامبر 1975 شیراک و وزیر دفاع فرانسه، همراه صدام و عدنان حمدان، به پایگاه نیروی هوایی فرانسه در ایستره در شمال مارسی رفتند. ژنرال سعدون قیدان، مشاور نظامی صدام نیز به آنان محلق شد. گروهی از کارشناسان صدور اسلحه از صنایع دولتی و خصوصی نیز حضور داشتند. هیچکس در آن هنگام نمی‌دانست که صدام در مرحله نخست برنامه استراتژیکی بلندمدت خود می‌باشد. فرانسویان حتی نمی‌دانستند که حمدان چه موقعیت مهمی در عراق دارد، چون صدام او را منشی خود معرفی کرده بود.

پایگاه نیروی هوایی ایستره، از جاهایی بود که هر مهمان سرشناس خارجی را به بازدید آن می‌بردند. در این پایگاه، هر منطقه به مقاطعه کار خاصی در صنعت نیروی هوایی نظامی تعلق داشت و با نشان دادن کار هلیکوپترها، جنگنده‌های جت، بمب‌های خوشه‌ای، موشک‌های هوا به هوا، و شبکه دفاع هوایی به بازدیدکنندگان خارجی، آخرین نوآوری‌های صنعت هوایی فرانسه را به معرض نمایش می‌نهادند.

اما فکر صدام به میراژ‌ها مشغول بود. هنگامی که در غرفه داسو در پایگاه ایستره نشسته بود و عملیات پرواز میراژ را تماشا می‌کرد، به قیدان گفت: «این همان جنگنده‌ای است که نزدیک بود فانتوم اف 16 را شکست بدهد؟» و اشاره‌اش به رقابت اخیر دو جنگنده در معامله ناتو بود و وقتی قیدان به نشانه پاسخ مثبت سرتکان داد، صدام گفت: «کی می‌شود ما هم صاحب این جنگنده بشویم؟»

صدام از حمدان خواست، در مورد تاریخ تحویل این جنگنده‌ها سؤال کند. قیدان نیز مأمور تحقیق در مورد نحوه استفاده از دستگاه‌های خودکار جنگنده‌ها شد. صدام تأکید داشت که عراق در کوتاه‌ترین مدت ممکن خواهان تحویل جنگنده‌‌های میراژ است و برای دستگاه‌های خودکار آنها نیز به انتظار می‌ماند، تا همان دستگاه‌هایی که داسو به نیروی هوایی فرانسه می‌دهد، در اختیار نیروی هوایی عراق نیز بگذارد: همان رادارها، همان آی‌سی‌ام (اقدام متقابل الکترونیکی) و همان تسلیحات.

در بازگشت به پاریس، صدام برای «دوست خصوصیتش» شیراک یک «سورپریز» داشت. صدام حتی در خواب هم نمی‌دید که فرانسوی‌ها به این راحتی با او کنار بیایند. بنابراین تصمیم گرفت طی یک یادداشت خصوصی و شخصی، قرارداد را امضا کند. با موافقت صاحب هتل مارینی - محل اقامت صدام در پاریس - به دستور صدام غذاهای مطلوب شیراک با هواپیماهای ریاست جمهوری از بغداد به پاریس آورده شد. در رأس همه این غذاها نوعی ماهی رودخانه‌ای به نام مسغوف بود که 1.5 تن از آن را به هتل آوردند، چون شیراک در سفر قبلی خود به بغداد از این ماهی خوشش آمده بود.

گارد امنیتی عراق با سلاح‌های آماده آشپزخانه هتل را محاصره کردند و آشپزهای صدام آتشی فراهم آورده و ماهی‌ها را روی آن کباب کردند. شیراک بعداً به رمون تولیه گفته بود که بوی ماهی کباب شده تمامی محل را فرا گرفته بود. صحنه جالبی بود، اما همه چیز را به هم ریخته بود.

به هنگام ترک پاریس توسط صدام و هیئت همراه، وزارت امور خارجه فرانسه طی اطلاعیه مختصری که در دسترس ارباب جراید گذاشت، «دلایل عینی و تاریخی» را در تقویت روابط پاریس - بغداد تشریح کرد. به نوشته لوموند عراق «طبیعی‌ترین متحد فرانسه در صحنه ژئوپلیتیکی کنونی است و فرانسه به عراق کمک می‌کند تا از سلطه ابرقدرتها خارج گردد... در حالی که پاریس می‌خواهد سرمایه سیاسی را به منافع اقتصادی تبدیل کند، عراق مایل است، قدرت اقتصادیش را درخدمت منافع سیاسی قرار دهد.» این همان فرمولی بود که فرانسه در موازنه ظریفش بدان نیاز داشت.

شیراک درهنگام بدرقه میهمان عراقی نیز سنگ تمام گذاشت و گفت: «فرانسه سیاست خود را، تنها با در نظر گرفتن منافع خویش تعیین نمی‌کند، بلکه در این منافع خواسته‌ قلبی را نیز مدنظر دارد. این کشور برقراری مناسباتی را ضروری می‌داند که نیازهای تولیدکننده و مصرف‌کننده را به بهترین نحو تأمین نماید و با منافع هر دو طرف سازگار باشد.»

علاوه بر معامله نفت و میراژ عراق - که قرارداد آن تا هنگامی که شیراک نخست‌وزیر بود به امضا نرسید - منافع دیگری نیز در میان بود: کارخانه پتروشیمی، کارخانه تبدیل آب شور به شیرین، کارخانه تبدیل گاز مایع، برنامه‌های خانه‌سازی در عراق، شبکه ارتباطاتی، شبکه سخن‌پراکنی، کود شیمیایی، کارخانه‌های الکترونیکی نظامی، کارخانه مونتاژ اتومبیل، فرودگاه جدید، مترو، پایگاه نیروی دریایی، موشک‌های اگزوسه، میلان، هات، ماژیک، مارتل و آرما، هلیکوپترهای آلووت 3، گازل، سوپر پومار، تانک ای‌ام‌ایکس 30 جی‌سی‌تی، رادار تایگر - تجی و رآکتور هسته‌ای که می‌توانست بمب اتمی بسازد. این یک «مناسبات» چند میلیارد دلاری بود و نوعی موازنه را به وجود می‌آورد که موازنه وحشت نام داشت.

شیراک برای نشان دادن مراتب احترام خود به رهبر عراق، هدیه مخصوصی به او داد. دو دست لباس سنتی، خاص دلقک‌ها که از بازار قدیم شهر آرلز در پروانس خریداری شده بود، (در آنجا دلقک‌ها را آرلزی می‌گویند) به راغد و رعنا دختران صدام هدیه داده شد. در ژانویه 1976 که شیراک به بغداد سفر کرده بود دختران عراقی ملبّس به لباس دلقک‌های آرلزی از جلو او رژه رفتند، زیرا تا هنگامی که سلاح و تکنولوژی فرانسوی به عراق می‌رسید حفظ «دوستی خصوصی» با شیراک نیز برای صدام امری حیاتی بود.

چندی نگذشت که والری ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه مورد اعتمادترین متحد سیاسی خود را به بغداد اعزام کرد. این فرستاده متن نهایی قرارداد همکاری هسته‌ای فرانسه - عراق را در چمدان خود داشت. هنگامی که میشل دُردانو وزیر وقت صنایع و پژوهش  در 18 نوامبر 1975، قرارداد را در بغداد امضا کرد، مطبوعات فرانسه از آن به عنوان قرارداد فروش و صادرات یاد کردند. ارزش قرارداد، 1.45 میلیارد فرانک فرانسه (3 میلیارد دلار به قیمت جاری روز) بود و فروش رآکتور ازیریس (تموزیک) تولیدکننده پلوتونیوم، و ایزیس (تموزدو) مدل آزمایشی رآکتور را نیز شامل می‌شد.

تموزدو از آن جهت مهم بود که به کارشناسان اتمی عراق امکان می‌داد، بدون تعطیل کردن کار کارخانه تولیدکننده تموزیک، آزمایش‌های خود را با بارهای مختلف به انجام برسانند. دوردانو در همین سفر انعقاد قراردادهای عمده عراق با ماترا تولیدکننده موشک و هانی‌ول شرکت کامپیوتری فرانسوی - آمریکایی را نیز اعلام کرد.

دوردانو گفت: «فرانسه تعداد زیادی از نفرات عراق را آموزش می‌دهد.» دولت فرانسه با تربیت کادر عراقی می‌خواست نشان دهد که انتقال تکنولوژی از شمال صنعتی به جنوب در حال توسعه امکان‌پذیر است. دوردانو در این باره به لوموند گفت: «پاریس امیدوار  است، همکاری ما در این زمینه سرمشق قرار گیرد.»

تا هشت ماه بعد، متن کامل پیمان همکاری هسته‌ای فرانسه - عراق در اختیار عموم قرار داده نشد، تازه آن هم در روزنامه رسمی به تاریخ 18 ژوئن 1976 منتشر شد، که چندان مورد توجه قرار نگیرد. در یکی از مواد قرارداد به پیشنهاد و پافشاری عراق آمده بود که: «هیچ فردی از قوم یهود یا پیرو مذهب یهود در عراق یا در فرانسه، در این برنامه دخالت داده نشود.»

در قرارداد، دولت فرانسه مؤظف شده بود، ششصد کارشناس هسته‌ای برای عراق تربیت کند که این تعداد از رقم مورد نیاز در تولید بمب‌ اتمی هم زیادتر است. یکی از مقام‌های کمیسریای انرژی اتمی می‌گوید: «بعضی از عراقی‌ها در دانشگاه‌های فرانسه تحصیل می‌کردند.» عده‌ای هم در تأسیسات کمیسریای انرژی اتمی کارآموزی می‌کردند و این امکان برایشان وجود داشت که راز و رمز تولید بمب را از همکاران فرانسوی یاد بگیرند.

همان مقام می‌افزاید: «ما شیمیدان‌های عراقی را هم آموزش می‌دادیم.» اعتراف این مقام مسئول، از اهمیت خاصی برخوردار است، چون جدا کردن پلوتونیوم تولید شده، از سوخت مصرفی رآکتور، به واکنش‌های شیمیایی پیچیده‌ای نیاز دارد.

یکی دیگر از نکات جالب داستان، تلاش صدام در به دست آوردن مقادیر زیادی اورانیوم غنی شده بود. سال‌های سال فرانسه از وزارت انرژی ایالات متحده اورانیوم غنی شده 93 درصد وارد می‌کرد تا در رآکتور ازیریس از آن استفاده نماید، چون فرانسه تمامی اورانیوم‌های به دست آمده را صرف امور نظامی می‌نمود.اکنون فرانسه از ایالات متحده می‌خواست در مسائل مربوط به صدور مواد هسته‌ای [برای غنی کردن اورانیوم در عراق] زیاد کنجکاوی به خرج ندهد. این معامله محرمانه میان تکنی اتم کارگزار صادراتی C.I.A و شاخه نظامی آن در واژور در شرق پاریس به انجام رسید. [بنابراین، از آن پس] طی دستور ویژه‌ای سوخت رآکتور تموز، در کارخانه بمب اتمی فرانسه تولید می‌شد.

شیراک مذاکراه در باب معامله هسته‌ای را به مراتب ساده‌تر از مذاکره تفضیلی فروش میراژ به عراقی‌ها می‌دید. یکی از دلایل این امر آن بود که دولت فرانسه از امضای پیمان منع تکثیر سلاح‌های اتمی که از مارس 1970 قوت اجرایی پیدا کرده بود، خودداری ورزید و بنابراین، محدودیتی در زمینه صدور تکنولوژی هسته‌ای احساس نمی‌کرد. به گفته شیراک و مشاوران او «تکنولوژی هسته‌ای موضوع حاکمیت ملی بود.» او با اشاره به اقدام ژنرال دوگل در 1966 و بیرون آمدن فرانسه از ساختار فرماندهی مشترک نظامی ناتو (به دلیل خودداری این کشور از قبول ناتو به عنوان مرجع کنترل کننده سلاح‌های هسته‌ای اعضا)، می‌گفت عراق هم مثل آن زمان فرانسه چنان حقی را دارد. حاکمیت ملی بسیار مقدس است.

در واقع، فرانسوی‌ها هرگز تصور نمی‌کردند عراق موفق به تولید سلاح هسته‌ای گردد. در عین حال شیراک می‌خواست این نکته را به جهان عرب بقبولاند که دولت محافظه‌کار گلیستی او جانب اعراب را گرفته است. هرچه باشد این سوسیالیست‌های فرانسه بودند که رآکتور پژوهشی هسته‌ای دیمونا را در دهه 1950 در اسرائیل ساختند، با وجود آنکه می‌دانستند اسرائیل درصدد ساختن سلاح بازدارنده اتمی است.

اگر سوسیالیست‌ها حق داشتند برای اسرائیل رآکتور هسته‌ای بسازند چرا گلیست‌های راست نتوانند همان کار را برای عراق انجام بدهند؟ شیراک در توجیه قرارداد می‌گفت :منافع حاصل از آن بسیار سرشار و زیان‌ها ناچیز و اندکند. وانگهی، همواره داد و ستد جهانی تکنولوژی هسته‌ای عمدتاً زیر سیطره آمریکاییان بوده است؛ چرا فرانسه از چنان حقی محروم بماند؟ دلیل حمایت محافل اقتصادی فرانسه از اقدام شیراک نیز همین بود. این محافل شیراک را «آقای عراق» می‌نامیدند.

صدام، در بازگشت از سفر پاریس به بغداد، کمیته برنامه‌ریی استراتژیک را به تشکیل اجلاس فراخواند. تا آن زمان طرح آنها در مورد تبدیل عراق به یک قدرت بزرگ نظامی با موفقیت اجرا شده بود. قراردادهای بزرگ خرید سلاح با شوروی و فرانسه منعقد شده و هر دو کشور قول صدور تکنولوژی هسته‌ای به عراق را داده بودند. به موجب پروتکلی که یک سال قبل بین عراق و مؤسسه ماریو امضا شد، این شرکت فرانسوی در حال احداث آزمایشگاه باکتری‌شناسی در عراق بود حالا وقت آن رسیده بود که صدام به هدف دیگر خویش، یعنی دستیابی به گاز سمی جامه عمل بپوشاند.

عدنان خیراله می‌گفت: «سلاح شیمیایی نیرو را چند برابر می‌سازد.» و برخلاف دستگاه‌های الکترونیکی پیچیده و پیشرفته‌ای که توسط دو ابرقدرت به کار گرفته می‌شد، تکنولوژی آن به گونه‌ای بود که به درد یک کشور در حال توسعه مثل عراق می‌خورد؛ کمیته سه نفره تصمیم گرفت، عراق قابلیت تولید انواع و اقسام گاز سمی و از جمله گازهای خفه‌کننده‌ای مثل گاز خردل، و گازهای فلج‌کننده دستگاه عصبی مثل تابون و سارین را در حدّ بسیار وسیع پیدا کند.

بلافاصله در پایان سال 1975، تصمیم به اجرای طرح تولید گاز سمی گرفته شد. عدنان حمدانی به وزارت برنامه‌ریزی منصوب گردید و در این سمت می‌توانست بر استراتژی توسعه صنعتی عراق در مجموع نظارت داشته باشد. کار حمدانی آن بود که طرح‌های تولید سلاح‌های استراتژیک را در پوشش ظاهری توسعه بنیه کشاورزی و صنعت غیر نظامی عراق به مقاطعه کارهای خارجی بدهد. دو عضو دیگر شورای فرماندهی انقلاب در این زمینه دستیار حمدانی بودند: یکی از عزت‌الدوری وزیر جدید کشور و مسئول توسعه کشاورزی، و دیگری طه جزراوی وزیر صنعت و معدن.

حمدانی طرح‌های تسلیحاتی استراتژیک را در برنامه پنج ساله دوم (80-1976) ماهرانه جاسازی کرد. برای مثال، در فهرست «توسعه کشاورزی» یک مدخل بظاهر بی‌اهمیت به چشم می‌خورد و آن «ایجاد شش آزمایشگاه برای تجزیه و تحلیل شیمیایی، فیزیولوژیکی و بیولوژیکی» بود. در برنامه پنج ساله استخدام پنج هزار تکنیسین از شرکت‌های خارجی برای راه‌انداختن و گرداندن این آزمایشگاه‌ها پیش‌بینی شده بود. این دیگر کاری بود نه چندان خُرد.

در فهرستی با عنوان «صنایع شیمیایی» در برنامه پنج ساله احداث کارخانه حشره‌کشی در سامره پیش‌بینی شده بود، که قابلیت تولید سالانه یک هزار تن ترکیب‌های آلی فسفری داشته باشد. از سال‌ها پیش استفاده از این نوع حشره‌کش در اغلب کشورها متوقف شده بود، چون قدرت مسمومیت آن بسیار بالا بود. این ترکیب‌های شیمیایی آلی فسفری عناصر اصلی ترکیب گازهای فلج کننده اعصاب نظیر سارین و تابون را تشکیل می‌داد.

در طرحی دیگر، توسعه پالایشگاه نفتی بصره و تولید سالانه 180 هزار تن بنزن و تولوئن پیش‌بینی شده بود. تولوئن یکی از مشتقات نفتی است که در صنایع رنگسازی مصرف می‌شود. اما اگر در شرایط خاصی به آن ازت افزوده شود، تری نیتروتولوئن (یا به اختصار تی‌ان‌تی) به دست می‌آید.

در طرح دیگری، ایجاد خط عظیم تولید سالانه یکصد و ده هزار تن اتیلن، در کارخانه پتروشیمی شماره یک بصره در نظر گرفته شده بود صنعت پتروشیمی بدون اتیلن پا نمی‌گیرد. اتلین اساسی‌ترین فرآورده‌ جنبی پالایش نفت، از طریق «کراکینگ» (شکستن زنجیره هیدروکربور) نفت سبک است. از این ماده پلاستیک پلی‌اتیلن و انواع و اقسام فرآورده‌های خانگی و صنعتی به دست می‌آید. اما همین اتیلن اگر با هوا مخلوط شود به یک ماده انفجاری تبدیل می‌گردد که به عنوان سوخت مایع راکت‌ها به کار می‌رود و اگر به اتیلن گلیکول تبدیل شود، یکی از عناصر سازندگان خردل می‌گردد.

نیاز مبرم عراق به این قبیل مواد شیمیایی اساسی به قدری بود که در سال‌های 80-1976، ایجاد خط تولیدی دیگری در مجتمع پتروشیمی بصره در نظر گرفته شد. در برنامه پنج ساله، تولید سالانه 400 هزار تن اتیلن اضافی «برای مقاصد صادراتی» نیز پیش‌بینی شده بود. صدام به این قانع نبود که سلاح‌های مرگبار بسازد، او می‌خواست صادرکننده آن نیز باشد.

در پشت همه این طرح‌های صنعت شیمیایی، شیمیدان‌های عراقی تحصیل کرده آلمان بودند که در سال 1975 در سازمان دولتی صنایع ملی (سوتی) به کار پرداختند. بنابه گزارشی که دولت فرانسه برای اطلاع شرکت‌های تجاری - صنعتی فرانسوی طرف معامله با عراق تهیه کرده بود، سوتی قبلاً با نام سازمان دولتی صنایع جنگی فعالیت می‌کرده است. این تغییر نام خبر از خیلی چیزها می‌داد. مقر آن در کنار تقاطع میدان و کمی پایین‌تر از خیابان الرشید بغداد بود و دکتر عامر حمودی السعدی، ژنرالی که حتی یک روز یونیفورم نظامی نپوشیده بود، ریاست آن را برعهده داشت. او ژنرال افتخاری بود و بدینوسیله به ارتشیان یادآوری می‌شد که حزب بعث تنها مرجعی است که رتبه‌های نظامی را تعیین می‌کند.

در اواخر سال 1975، حمدانی از عزت‌الدوری خواست در مورد خرید کارخانه گاز سمی از ایالات متحده اقدام کند. عراق هیچ رابطه دیپلماتیک با آمریکا نداشت، بنابراین الدوری به شریک فرانسوی رجوع کرد، در اینجا همه درها به روی «دوست خصوصی» ژاک شیراک باز بود. شیراک یک شرکت مهندسی شیمیایی فرانسوی، به نام شرکت ناسه (NACE) را که در آمریکا نمایندگی داشت، مأمور این کار کرد.

ناسه به شرکت فادلر در راچستر نیویورک مراجعه کرد و این فادلر یکی از بزرگترین سازندگان خمره‌های مورد استفاده در مخلوط کردن مواد شیمیایی سمی بود. فادلر با اعزام دو مهندس شیمی به بغداد، جهت مذاکره با وزارت کشاورزی عراق، به منظور احداث کارخانه تولید حشره‌کش در سامره موافقت نمود.

ماجرای درگیر شدن دو تن از کارکنان شرکت فادلر به نام‌های جوزف ام کالوتا و موریس گروور در رسواترین حادثه زندگیشان از همین‌جا آغاز شد. وقتی در اواخر 1975 این دو نفر وارد بغداد شدند، به گرمی از طرف یکی از مقامات وزارت کشاورزی عراق مورد استقبال قرار گرفتند. او به آنها گفت عراق کشوری در حال توسعه با میراث تاریخی غنی است، بهشت عدن و باغ‌های معلق بابل در خاک عراق بوده‌اند، عظمت بین‌النهرین در روزگار گذشته را همه می‌دانستند. اما عراق امروزی از خیلی جهت‌ها عقب مانده بود، و به رغم عظمت باستانی و گذشته‌اش نمی‌توانست شکم مردم خود را سیر کند، چون کشاورزان عراقی قادر نبودند محصول زراعی خود را از خطر ملخ‌های صحرایی و سایر آفت‌های زراعی حفظ کنند. به گفته مقام عراقی یک «کارخانه‌ مدرن حشره‌کش این وضع را تغییر خواهد داد.» کلید این مشکل عراق در دست شرکت فادلر بود.

گروور به واشنگتن پست گفت که او داوطلبانه از جانب کلیسای خود، برای حل معضلات جهان گرسنه تلاش می‌کرده و بحث مقام عراقی در مورد نیاز به حشره‌کش «برایش معنی و مفهوم داشته است» در بازگشت دو مهندس مزبور به راچستر، مقدمات فروش و تحویل نخستین کارخانه حشره‌کش عراق فراهم آمد.

کالوتا و گروور، سال‌ها در سوداگری مواد شیمیایی و کارخانه‌های شیمیایی بودند و یکی از بزرگترین مشکلات تولید حشره‌کش در کشورهای بی‌تجربه جهان سوم را مسئله ایمنی می‌دانستند. مواد شیمیایی خطرناکند، بعضی از آنها مسموم‌کننده‌اند. و یک رویداد ساده می‌تواند فاجعه بیافریند و مرگ عده‌ زیادی را سبب  گردد. به این منظور شرکت‌های بزرگ ترجیح می‌دادند، ابتدا یک کارخانه کوچک در جهان سوم دایر کنند، کادر متخصص محلی را آموزش دهند و مشکلات کار را از نزدیک بررسی نمایند. بعد از همه اینها احداث کارخانه بزرگ شیمیایی امکان‌پذیر می‌گردید.

در 24 ژانویه 1976، شرکت فادلر پیشنهاد احداث کارخانه نمونه را ارائه کرد. در طرح تفضیلی آن علاوه بر ویژگی‌های طرح و ایجاد کارخانه، نوع وسایل مخصوصی که برای مخلوط کردن مواد سمّی شیمیایی ضرورت داشت،‌ذکر شده بود. کالوتا گفت: «با اجرای این طرح، سود زیادی عاید ما می‌شد. این یک سودای پرجاذبه بود.»

اما عراقی‌ها عجله داشتند. آنها نمی‌خواستند وقت خود را در احداث کارخانه آزمایشی به هدر دهند، بلکه می‌خواستند یکباره در مورد احداث کارخانه بزرگ شیمیایی مذاکره کنند. این شتاب عراقی‌ها و تقاضای خرید چهار ترکیب آلی فوق‌‌العاده سمّی (آمیتیون، دمه‌تون، پارااکسان و پاراتیون) موجب دستپاچگی دو مهندس اعزامی فادلر شد، آنها از فادلر می‌خواستند، خط تولیدی آن چنان بزرگی ایجاد کند که سالانه 1200 تن از مواد شیمیایی مورد نظر تولید کند. هر چهار ماده از خانواده گازهای فلج‌کننده اعصاب بودند و از آنها در تولید سلاح مرگبار استفاده می‌گردید.

در یک نشست پرجنجال در نیمه سال 1976، در هتل والدورف آستوریای نیویورک مذاکرات دو طرف به شکست انجامید، زیرا هیئت نمایندگی عراقی، به ریاست یک جوان چهارشانه و زمخت به نام حسین از وزارت صنایع، خواهان نصب فوری کارخانه تولید شیمیایی بزرگ بود. گروور به یاد آورد که حسین گفته بود: «ما می‌خواهیم همین حالا کار شروع شود.» عراقی‌ها احساس کردند آمریکا بیش ازاندازه به مسئله ایمنی توجه دارد، از همین‌رو مذاکرات را قطع کردند، چون می‌ترسیدند تأکید بیشتر آنها نیّات واقعی‌شان را برملا کند. این کار نمی‌توانست جلو برنامه صدام را بگیرد، بنابراین او برای تهیه گاز شیمیایی به جاهای دیگری روی آورد.

نویسنده: کنت آ ر.تیمرمن / ترجمه احمد تدین

يکشنبه 10/9/1392 - 19:36
اطلاعات دارویی و پزشکی

جام جم آنلاین: تقریبا تمام خانم‌ها تصور می‌کنند یائسگی مربوط به دوران میانسالی و حتی سالمندی است و پس از گذشت 45 یا 50 سال از عمرشان منتظر آن هستند.

در حالی که بعضی خیلی زودتر چنین شرایطی را تجربه می کنند و حتی ممکن است در دوران جوانی یائسه شوند. البته یائسگی زودرس تقریبا برای 3 تا 4 درصد جمعیت عادی زنان اتفاق می افتد و موضوعی نیست که از نظر علمی غیرممکن باشد.

بعضی فکر می کنند یائسگی حتما باید در سن خاصی اتفاق بیفتد و دیر یا زود شدن آن را نشانه ای از اختلال می دانند. دکتر نیلا طبسی، جراح و متخصص زنان و زایمان در گفت وگو با جام جم در این باره توضیح می دهد: یائسگی به معنی کاهش طبیعی هورمون های زنانه و در نتیجه کاهش قدرت باروری است که هم می تواند به طور طبیعی برای خانم ها اتفاق بیفتد و هم به صورت مصنوعی. معمولا یائسگی طبیعی در سنین حدود چهل وپنج تا پنجاه سالگی برای خانمی که از سنین 9 تا چهارده سالگی دوره های عادت ماهانه اش شروع شده و بلوغش اتفاق افتاده، آغاز خواهد شد. البته افرادی هم هستند که برای آنها این دوره ممکن است تا شصت سالگی هم به تعویق بیفتد، ولی این هم مورد خاصی نیست و فقط باید کنترل های لازم را در نظر داشته باشند.

این متخصص زنان و زایمان با اشاره به یائسگی های مصنوعی می گوید: یائسگی مصنوعی در مواردی اتفاق می افتد که به دلیلی مانند بروز بیماری ها ناچار باشیم رحم و تخمدان ها را خارج کنیم که البته این وضع معمولا به دنبال عمل های جراحی پیش می آید.

وی ادامه می دهد: گاهی یائسگی به دلایل مختلف و به صورت غیرطبیعی در سنین کمتر و پیش از زمان عادی رخ می دهد که به آن یائسگی زودرس اطلاق می شود.

به گفته این پزشک متخصص، در چنین شرایطی برای تشخیص علت یائسگی باید پیگیری های خاصی انجام شود تا متوجه شویم که می توان به کمک روش های متفاوتی که وجود دارد، علت اصلی بروز مشکل را درمان کنیم و یائسگی را به تعویق بیندازیم یا نه. اگر در این زمینه به نتیجه ای نرسیم و یائسگی اتفاق بیفتد هم باید بررسی های دیگری را برای پیشگیری از عوارض آن انجام دهیم.

دکتر طبسی می گوید: موارد کمی هم وجود دارد که یائسگی به دلایل نامشخص اتفاق افتاده و تخمدان ها برای مدتی از کار می افتد، ولی بعد از گذشت مدتی که می تواند گاهی شش ماه یا حتی یکی، دو سال باشد، دوباره فعالیت تخمدان ها برمی گردد. در این مواقع هم معمولا هیچ علت خاصی پیدا نمی شود.

به گفته وی، درباره مسائلی که در زمینه تخمدان ها و عملکرد آنها مطرح می شود، احتمال دخالت ژنتیک هم زیاد است، اما این مطلب به این معنی نیست که اگر کسی دچار چنین مشکلی باشد حتما خواهرش هم همین وضع را تجربه خواهد کرد. علاوه بر این، دارویی هم نیست که به کمک آن بتوان از بروز این مشکل پیشگیری کرد.

این متخصص زنان و زایمان توصیه می کند برای کاهش بروز چنین مشکلاتی زندگی ساده، ملایم و برنامه ریزی شده در پیش گرفته شود تا شرایط بهتری نیز برای فرد ایجاد کند.

یائسگی و ده ها عارضه

با این که شاید خیلی فقط به کاهش قدرت باروری پس از یائسگی های زودرس فکر کنند و این موضوع را تنها مشکل یائسگی بدانند، اما دکتر طبسی می گوید غیر از مشکلات باروری که نقش خیلی زیادی هم در تغییر کیفیت زندگی خانم ها ندارد، مسائل مهم دیگری هم هست که می تواند بر سلامت فرد تاثیر زیادی بگذارد.

وی با اشاره به این موضوع، یادآور می شود: اگر منعی برای خانم وجود نداشته باشد، سعی می کنیم با استفاده از هورمون های طبیعی زنانه، شروع این دوران را تا چهل و پنج سالگی به تعویق بیندازیم؛ چون در مواردی که یائسگی زودرس رخ می دهد، غیر از مشکل باروری، عوارض دیگری مانند پوکی استخوان هم می تواند برای خانم ها ایجاد شود و به همین دلیل حتما باید در این زمینه دقت بیشتری داشت.

این متخصص زنان و زایمان ادامه می دهد: مشکل عمده در این زمینه از زمانی شروع می شود که هورمون ها کاملا قطع می شود. طی یک سال اول پس از یائسگی پوکی استخوان بسیار سریع تر و بیشتر از حالت عادی پیش می رود و در این یک سال اول افت شدیدی در این زمینه خواهیم داشت.

یکی دیگر از مشکلاتی که در اثر یائسگی برای خانم ها رخ می دهد و حتی می توان آن را یکی از نشانه های شروع یائسگی دانست، گرگرفتگی است که به گفته دکتر طبسی به معنای احساس گرمای شدید و ناگهانی است که معمولا در شانه ها، گردن و سر نیز بیشتر احساس می شود. علاوه بر این، تپش قلب شدید و حالت برانگیختگی هم برای فرد ایجاد خواهد شد.

این متخصص زنان و زایمان می افزاید: چنین علائم و عوارضی معمولا پس از مدت کوتاهی (زمانی بین 30 ثانیه تا یک دقیقه) برطرف خواهد شد. در نتیجه حرارت بدن کاهش می یابد و پس از آن فرد عرق سردی می کند و این حالت به پایان می رسد.

البته این علائم معمولا مدتی قبل از شروع یائسگی و حتی یکی، دو سال پیش از آن هم می تواند نمایان شود و آن طور که این پزشک متخصص می گوید، زمانی که هورمون ها به طور کامل قطع شود، احساس گرگرفتگی نیز خیلی شدید خواهد شد و این وضع تا یک یا دو سال اول ادامه خواهد داشت، طوری که حتی ممکن است طی یک ساعت، فرد سه، چهار بار یا حتی بیشتر از آن دچار این وضع شود. این قضیه هم می تواند بر کیفیت زندگی خانم ها اثرگذار باشد و وضع روحی آنها را تحت تاثیر قرار دهد. از طرفی، زمانی که گرگرفتگی رخ می دهد، خواب فرد نیز مختل می شود و ممکن است او را عصبی و ناراحت سازد؛ ولی این علائم تا حداکثر پنج سال پس از شروع یائسگی از بین می رود و وضع به حالت عادی برمی گردد.

با عوارض یائسگی مقابله کنید

با تمام عوارض و مشکلاتی که درباره یائسگی گفته شد، نباید به اشتباه تصور کنید کاری از دست شما ساخته نیست؛ زیرا به روش هایی می توان با این مشکلات مقابله کرد و آنها را به حداقل رساند. دکتر طبسی ضمن بیان این مطلب، خاطرنشان می کند: برای پیشگیری از بروز پوکی استخوان و مشکلات ناشی از آن توصیه می شود خانم ها حتما ورزش سبکی مانند پیاده روی را در برنامه روزانه شان داشته باشند و حداقل یک روز در میان و به مدت 30 دقیقه در روز مشغول ورزش شوند. مصرف منابع کلسیم و ویتامین D3 یا مکمل های آن نیز براساس نظر پزشک می تواند کمک زیادی کند.

از طرف دیگر، به دلیل خشکی پوست و مو در این دوران دکتر طبسی توصیه می کند در صورت نیاز و با تجویز پزشک از ویتامین های گروه B نیز استفاده شود. مصرف منابع روی و ویتامین E هم به بهبود وضع خانم ها در این دوران کمک خواهد کرد و به همین دلیل حتما باید پس از مشورت با پزشک از این مواد و مکمل ها استفاده شود.

یکی دیگر از عوارض یائسگی به گفته این پزشک متخصص، خشکی واژن است که موجب نزدیکی های دردناک خواهد شد و بر کیفیت زندگی اثرگذار خواهد بود. در این موارد هم اگر مشکل خیلی شدید باشد می توان از کرم های موضعی مخصوصی استفاده کرد و همین طور برای کسانی که از درمان های هورمونی خوراکی کمک می گیرند نیز وضع بهتری ایجاد خواهد شد.

تمام این عوارض و مشکلاتی که گفته شد درباره یائسگی های زودرس نیز اتفاق خواهد افتاد و به همین دلیل لازم است این افراد هم به فکر پیگیری های لازم باشند و حتی بیشتر از کسانی که در سنین طبیعی یائسه می شوند، به این موضوع توجه نشان دهند.

آیا قدرت باروری برمی گردد؟

برگشت قدرت باروری با توجه به اقداماتی که در زمینه نازایی انجام می شود به چند عامل بستگی پیدا می کند. در مواردی که خانم دچار یائسگی زودرس می شود به صورت تخصصی می توان از سلول تخمک شخص دیگری بهره گرفت و به روش IV.F آن را داخل رحم او قرار داد. دکتر طبسی با بیان این مطلب می گوید: در این موارد خانمی که دچار یائسگی زودرس شده است، می تواند بارداری را تجربه کند، هرچند که تخمک از خودش نیست.

به گفته وی، هورمون عمده و اصلی در بارداری استروژن است که اگر کم باشد مسلما بارداری طبیعی هم اتفاق نخواهد افتاد. البته از طرفی هم به کسانی که دچار یائسگی می شوند، توصیه می کنیم در صورتی که نمی خواهند باردار شوند تا یک سال اول از روش های پیشگیری استفاده کنند.

يکشنبه 10/9/1392 - 19:34
شخصیت ها و بزرگان

شهید آیت الله ˈسیدحسن مدرسˈ یکی از چهره های درخشان تاریخ اخیر ایران، کسی است که زندگی، منش انقلابی و گرایشهای سیاسی و اجتماعی وی الگوی تمام عیار برای سیاستمداران، حق طلبان و پیروان راه رهبری است.

به گزارش ایرنا، مدرس ابرمردی بی همتا در تاریخ انقلاب اسلامی است که بیرق مبارزه را در تنگناهای زمانه و دوران سیاه طاغوت تنها به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش بداندیشان، طاغوتیان و زمامداران خودسر را درمانده کرد و بیگانگان را به حقارت واداشت.

شهید مدرس در همه مدت عمرش ساده زیستی، تواضع و قناعت را شیوه زندگی خود قرار داد و از طریق عبادت، دعا، راز و نیاز با خدا کمالات معنوی را بدست آورد و به چهره ای ماندگار در تاریخ این سرزمین تبدیل شد.

این شهید فرزانه در سال 1249 شمسی برابر با 1287 قمری در روستای ˈسرابهˈ اردستان از توابع اصفهان متولد شد. پس از کسب علوم دینی و رسیدن به درجات علمی و حوزوی فعالیت سیاسی خود را با عضویت در انجمن مقدس ملی اصفهان آغاز کرد.

شهید مدرس همزمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی توسط مجتهدان طراز اول به مجلس معرفی شد و دامنه فعالیتهای سیاسی خود را گسترش داد اما به دلیل فشارهای سیاسی حکومت جور ماندن او در مجلس تا دور سوم دوام نیاورد.

عضویت در کمیته دفاع ملی و مخالفت با قرارداد 1919 که اختیار امور مالی و نظامی ایران را به دست مستشاران انگلیسی می داد از فعالیتهای سیاسی وی قبل از کودتای سوم اسفند ماه 1299 بود.

به واقعه کودتای سوم اسفند ماه، مدرس به عنوان آزادیخواه حبس و تبعید را متحمل شد و پس از عزل سیدضیاء طباطبایی دوباره به مجلس شورای ملی راه یافت و به عنوان نایب رییس مجلس شورای ملی انتخاب شد.

در دوره پنجم مجلس شورای ملی و دوران پراهمیت تاریخ مشروطه که با تغییر سلسله قاجار و روی کار آمدن رضاخان همراه بود مدرس در مجلس مخالفت علنی خود را با سیاستهای رضاخان اعلام کرد که این مخالفت به سوءقصد نافرجام، تبعید و حبس وی انجامید. 

رضا شاه پهلوی در طی جریان انتخابات مجلس هفتم با مداخله خود و حذف آرای شهید مدرس اجازه نداد وی به مجلس راه یابد و سپس باعث دستگیری وی، تبعید به خراسان و در نهایت به شهادت رساندن مدرس در کاشمر شد.

سهم خراسان رضوی به ویژه شهرستان کاشمر از زندگی پرافتخار و سراسر عبرت مدرس آرامگاه وی می باشد که هر سال پذیرای خیل مسافران و زائران از گوشه و کنار کشور است.

نماینده مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی به مناسبت سالگرد شهید مدرس گفت: آن مجاهد نستوه با عزمی راسخ مانند کوهی استوار در مقابل ستمگران به مقابله برخاست و سلطه گری استعمارگران را افشا کرد.

ˈمحمد اسماعیل نیاˈ افزود: شهید مدرس مبارزاتی گسترده در دفاع از اسلام و قرآن داشت و اهداف بلند وی با پیروزی انقلاب اسلامی محقق شد.

وی بیان کرد: شهید مدرس انسان آزاده ای بود که در دوران خفقان به تنهایی در مقابل استبداد رضاخانی ایستادگی و از مبانی قرآن و اسلام دفاع نمود.

او اظهار داشت: شهید مدرس موقعیت و زندگی خود را در راه اعتلای اسلام نثار کرد و برای نشر حقایق اسلامی و دفاع از معارف تشیع مردانه ایستادگی کرد.

این نماینده مجلس شورای اسلامی دشمن شناسی، قدرت تجزیه و تحلیل و شناخت کامل از توطئه های انگلیس و آمریکا را از مهمترین شاخصه های شهید مدرس عنوان کرد.

وی گفت: آیت الله شهید مدرس اعتقاد داشت کشور بدون استفاده از علم و بصیرت به جایی نمی رسد لذا مجلسیون امروز نیز باید از شخصیت این شهید الگو بگیرند.

او اظهار داشت: شهید مدرس در قانونگذاری و دفاع از ارزشهای اسلامی گام برمی داشت و نمایندگان مجلس شورای اسلامی نیز باید با دفاع از ارزشهای اسلامی و ولایت مطلقه فقیه همان راهی را طی کنند که شهید مدرس برای آن مبارزه کرد.

امروز در هفتاد و ششمین سالگرد شهادت آیت الله مدرس و روز مجلس شورای اسلامی آرامگاه این سیاستمدار در کاشمر میزبان رییس مجلس شورای اسلامی و دیگر مسوولان و زائران است تا بار دیگر ویژگیهای آن شهید بزرگوار را از نظر گذرانده و سهم عمده وی را در پیروزی انقلاب اسلامی ارج بگذارند.

مدیر آرامگاه آیت الله شهید مدرس در کاشمر نیز گفت: هر ساله در آستانه فرارسیدن سالروز شهادت شهید مدرس برنامه های متنوعی در این آرامگاه و همایشی با حضور رییس مجلس شورای اسلامی برگزار می شود که مخاطبان بسیار دارد.

ˈحمزه سپهریˈ افزود: امسال نیز 18 برنامه از پنجم آذر تا 10 این ماه پیش بینی شد که مورد استقبال گسترده مردم کاشمر و زائران قرار گرفت.

وی اظهار داشت: مردم کاشمر ارادت خالصانه ای نسبت به شهید مدرس دارند و در مراسم مختلف در این آرامگاه حضور بی سابقه ای را در تاریخ این شهرستان به ثبت رسانیده اند.

مدیر آرامگاه شهید آیت الله مدرس در کاشمر درباره این نهاد و فعالیتهای فرهنگی آن نیز گفت: مدیریت این نهاد از سال 1373 با نظر رهبر معظم انقلاب به تولیت آستان قدس رضوی محول شد. 

سپهری افزود: این مکان طبق الگوی اسلامی ایرانی از نظر عمرانی و فعالیتهای فرهنگی بسیار توسعه یافت و خدمات رسانی به زائران و مسافران پنج استان کشور در راس وظایف این موسسه قرار گرفت. 

وی گفت: آرامگاه شهید مدرس با گسترش فعالیتهای فرهنگی و خدماتی خود اکنون به قطب فرهنگی کاشمر تبدیل شده بطوری که سالانه پذیرای دو میلیون مسافر و زائر است و 60 هزار نفر از موزه این آرامگاه دیدن می کنند. 

او اظهار داشت: کتابخانه آرامگاه شهید مدرس نیز 14 هزار عضو دارد و روزانه هزار و 200 نفر به آن مراجعه می کنند و همچنین امسال موفق به دریافت عنوان بهترین کتابخانه مشارکتی کشور شده است. 

وی افزود: در طرح توسعه زیارتگاه شهید مدرس با همکاری مجلس شورای اسلامی فضایی به مساحت دو هزار مترمربع در حال ساخت است که 90 درصد پیشرفت اجرایی دارد و به زودی به بهره برداری می رسد. 

او ادامه داد: ارائه خدمات در قالب بسته های فرهنگی، برگزاری جلسات سخنرانی، دعای ندبه، دعوت از مداحان و سخنرانان، بزرگداشت سالگرد شهادت آیت الله مدرس، مراسم مولودی خوانی و عزاداری ویژه ائمه اطهار(ع) در مناسبتهای مختلف، حضور بیش از 60 هیات مذهبی در زمان عزاداری، شب شعر، مسابقات فرهنگی و ورزشی در مناسبتهای خاص، محفل انس با قرآن کریم، اقامه نماز عید فطر و دعای عرفه از جمله برنامه های این زیارتگاه در طول سال است. 

وی گفت: در مجموع در 29 کلاس مهدالرضا(ع) این موسسه 450 نونهال در شهرستانهای کاشمر، طبس، قائن و بشرویه آموزشهای قرآنی را فرامی گیرند.

مدیر آرامگاه شهید آیت الله مدرس در کاشمر ادامه داد: در حوزه کودکان تاکنون بیش از 13 جلد کتاب با موضوعات مختلف ویژه کودک از سوی این موسسه با مضامین معرفی شهید آیت الله مدرس، آستان حسین بن موسی الکاظم(ع)، خدمات آستان قدس رضوی در کاشمر، طبس، مجتمعهای بین راهی، شخصیت مدرس و تبیین فرهنگ رضوی چاپ شده و برای نوجوانان نیز در دست چاپ است. 

وی افزود: در حوزه تکریم زائر نیز بیش از هزار نفر خادم و راهنمای داوطلب در کاشمر پذیرای مسافران و زائران در آرامگاه شهید مدرس هستند.

يکشنبه 10/9/1392 - 19:32
اعتیاد و سیگار

عضو انجمن بین المللی تحقیقات تنباکو و سیگار گفت : خطر سرطان ریه در مردان سیگاری 20 و در زنان سیگاری 12 برابر می شود.

 

دکتر ˈنصیر دهقانˈ روز یکشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا خاطرنشان کرد: خطر کلی مرگ و میر در افراد سیگاری نسبت به غیر سیگاری ها دو برابر بیشتر است .این درحالی است که بخش زیادی از خطرات و آسیب های ناشی از مصرف سیگار در 2 تا 3 سال اول پس از ترک آن، کاهش چشمگیری می یابد.

وی افزود: مطالعات نشان می دهد که خطر سکته قلبی در اثر مصرف سیگار افزایش نسبی پیدا می کند که پس از یک سال از ترک آن به یک سوم کاهش پیدا می کند و بعد از سه تا چهارسال فرد می تواند تقریبا مشابه شخصی شود که سیگاری نبوده است.

دهقان خاطرنشان کرد : 10 سال پس از ترک سیگار، خطر سرطان ریه 30 تا 50 درصد کاهش می یابد که به مرور زمان این خطر کاهش بیشتری پیدا می کند.

دهقان یادآور شد: بلافاصله بعد از ترک سیگار، بدن شروع به بازسازی ارگان های مختلف خود می کند البته ممکن است بعضی از ارگان های بدن قادر به بازسازی کامل خود نباشند که این مسئله به طول مدت زمان مصرف سیگار فرد بستگی دارد.

وی همچنین در مورد خطر بروز سرطان مری در سیگاری ها هشدار داد و گفت : خطر سرطان مری در سیگاری ها 5 تا 10 برابر و خطر سرطان مثانه 2 تا 4 برابر بیشتر است که پس از ترک سیگار این خطرات به طور معنی داری کاهش می یابد به طوری که پنج سال پس از ترک به 50 درصد کاهش می یابد . همچنین خطر سرطان دهانه رحم در زنان سیگاری 2 تا 3 برابر بیشتر است که چند سال پس از ترک خطر آن کاهش چشمگیری پیدا می کند.

وی با تاکید بر ترک سیگار در میان جوانان و افراد جامعه گفت :برای ترک سیگار، مشورت با پزشک می تواند کمک کننده باشد و افراد دوران ترک خود را راحت تر پشت سر بگذارند و احتمال موفقیت خود را افزایش دهند.

يکشنبه 10/9/1392 - 19:30
تغذیه و تناسب اندام

هرچند ارتباط بین بیماری ایدز و سلامت مواد غذایی تاکنون به طور آشکار مورد توجه قرار نگرفته اما این مقوله برای مبتلایان به ایدز یک موضوع بسیار مهم و توجه به آن ضروری است.

120-164.jpg

به گزارش سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) در این رابطه اعلام کرد: بیماری ایدز که به سیستم ایمنی بدن آسیب می‌زند موجب می‌شود که افراد مبتلا در برابر بسیاری از عفونت‌ها از جمله آلودگی‌های ناشی از باکتری‌ها و دیگر میکروب‌های بیماری‌زا که عامل مسمومیت مواد غذایی هستند، آسیب‌پذیرتر شوند.

 

در صورتی که فرد آلوده به ویروس ایدز به مسمومیت غذایی مبتلا شود معمولا دوره بیماری طولانی‌تری را سپری خواهد کرد و ممکن است در بیمارستان بستری شود و یا حتی با یک مسمومیت ساده غذایی جان وی به خطر بیافتد. به این ترتیب این درصد بالای آسیب‌پذیری در بیماران ایدزی ایجاب می‌کند که در انتخاب نوع مواد غذایی برای آنها دقت بیشتری صورت گیرد.

 

مصرف برخی از انواع مواد خوراکی برای مبتلایان به ایدز خطرناک‌تراست. به طور کلی مواد غذایی که بیشتر احتمال آلوده شدن به باکتری‌ها و ویروس‌های مضر را دارند به دو گروه تقسیم می‌شوند که عبارتند از:

 

- سبزیجات و میوه‌های تازه و خام

 

- برخی محصولات حیوانی همچون شیر، پنیر، تخم مرغ خام یا عسلی و گوشت خام

 

به گزارش ایسنا به نقل از نیوز مدیکال، خطری که می‌تواند مصرف این مواد خوراکی در بدن ایجاد کند به منشا یا مقصد غذا و چگونگی فرآوری،‌ نگهداری و آماده‌سازی ماده غذایی مربوط می‌شود.

 

سازمان غذا و داروی آمریکا و دپارتمان کشاورزی این کشور به افراد مبتلا به ایدز یا افرادی که مسئول تهیه غذا برای این بیماران هستند رعایت موارد زیر را توصیه می‌کند:

 

- شست‌وشوی مناسب دست‌ها و ظروف تهیه غذا: باکتری‌ها می‌توانند در تمام فضای آشپزخانه منتشر شوند و به دست‌ها، سطوح مخصوص برش غذا و وسایل آشپزخانه و مواد خوراکی نفوذ کنند.

 

- جداسازی مواد غذایی از یکدیگر: گوشت خام باید از دیگر مواد خوراکی جدا شود. ترکیبات مسمومیت‌زا می‌توانند به راحتی از برخی مواد غذایی آلوده به غذاهای دیگر منتقل شوند. بنابراین تفکیک غذاها از یکدیگر برای حفظ سلامت آنها ضروری است.

 

- پخت غذا در درجه مناسب: مواد خوراکی زمانی در سلامت کامل طبخ می‌شوند که دمای داخلی آن به حد کافی افزایش یابد که باکتری‌های مضر و عوامل بیماری‌زا را از بین ببرد.

 

- فریز کردن مناسب ماده خوراکی: فریز کردن مواد غذایی در سرمای بالا، رشد باکتری‌های مضر را متوقف می‌سازد.

يکشنبه 10/9/1392 - 19:29
شخصیت ها و بزرگان

بیماری مهلک ایدز که تاکنون درمان قطعی برای آن یافت نشده یک بیماری منحصر به کشورهای فقیر نیست بلکه تاکنون افراد مشهور بسیاری را نیز در کشورهای پیشرفته و ثروتمند مبتلا ساخته و این واقعیت بر ضرورت افزایش اطلاع‌رسانی در زمینه مقابله با این عفونت مرگبار تاکید می‌کند.

222-200.jpg

 

به گزارش سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اول دسامبر مصادف با «روز جهانی ایدز» است و به مناسبت این روز هر ساله در سراسر جهان مراسم ویژه‌ای برگزار می‌شود. هدف از گرامیداشت این روز افزایش آگاهی‌ها نسبت به این بیماری مهلک است. این روز فرصتی است تا بخش‌های خصوصی و دولتی اطلاعات خود را درباره وضعیت شیوع این بیماری و شیوه‌های موثر مقابله و کنترل آن به ویژه در کشورهایی که بیشترین نرخ شیوع را دارند به اشتراک بگذارند.

 

سازمان بهداشت جهانی (WHO) در این رابطه اعلام کرد که این روز از حد فاصل سال‌های 2011 تا 2015 میلادی با شعار «رسیدن به نقطه صفر در موارد جدید ابتلا، تبعیض و مرگ‌و‌میر ناشی از ایدز» نامگذاری شده است.

 

به گزارش ایسنا به نقل از تودی نیوز گازیت، بیماری ایدز همچنان هیچ درمان قطعی ندارد اما با این حال شیوه‌های درمانی موجود به مبتلایان این بیماری کمک می‌کند تا بتوانند برای چند سال یا شاید هم ده‌ها سال به زندگی خود ادامه دهند.

 

این گزارش مروری بر سرنوشت ورزشکاران صاحب عنوان و هنرمندان برجسته‌ای است که در اثر این بیماری مهلک جان باخته‌اند و نشان می‌دهد که در صورت ابتلا به این بیماری و تشخیص آن، اقدام به درمان به موقع شانس ادامه حیات بیمار را تا چندین سال افزایش می‌دهد.

 

بنابراین گزارش، برخی از افراد مشهوری که به عفونت مرگبار ایدز مبتلا شده‌اند عبارتند از:

 

فردی مرکوری

 

 

 

فردی مرکوری

 

 

 

«فردی مرکوری» یکی از ستارگان بزرگ موسیقی در سال 1987 میلادی متوجه شد که به ویروس ایدز آلوده است اما وی این راز را به مدت چهار سال از همه پنهان کرد اما بالاخره در سال 1991 میلادی و پس از گزارش پزشکان مبنی بر ابتلای وی به ذات‌الریه ناشی از ایدز، جان باخت.

 

لیبریس

 

 

 

لیبریس

 

 

 

«لیبریس» هنرمند تلویزیونی و حد فاصل سال‌های 1950 تا 1970 میلادی گرانترین اجراکننده برنامه‌های سرگرمی در جهان بود. در سال 1986 میلادی و در خلال تور 21 روزه خود که در آن 2.5 میلیون دلار درآمد کسب کرد، وی مبتلا به ایدز تشخیص داده شد و در ژانویه 1987 میلادی به دلیل مشکوک بودن به کم‌خونی در بیمارستان بستری شد و در چهارم فوریه همان سال جان باخت. با این حال وی هرگز در مورد ابتلای خود به ایدز صحبت نکرده بود ولی کالبدشکافی از جسدش، ابتلای «لیبریس» به ایدز را تایید کرد.

 

آرتور اش

 

«آرتور اش» تنها آمریکایی آفریقایی تباری است که تاکنون موفق به کسب مقام قهرمانی مسابقات تنیس «ویمبلدون» شده است. در سال 1988 میلادی مشخص شد وی به ویروس HIV آلوده است. علت ابتلای وی به ایدز دریافت خون آلوده در خلال دومین عمل جراحی پیوند قلب وی در سال 1983 میلادی عنوان شده است. «اش» در فوریه 1993 میلادی بر اثر ذات‌الریه ناشی از ایدز جان باخت.

 

 

 

آرتور اش

 

 

 

اروین مجیک جانسون

 

«مجیک جانسون» را باید بدون شک بزرگترین بازیکن تاریخ لیگ بسکتبال آمریکا (NBA) دانست. در خلال تمرینات پیش فصل 1991 - 1992 میلادی لیگ NBA مشخص شد وی به ایدز مبتلا است. «جانسون» بلافاصله از میادین خداحافظی کرد اما در سال 1992 به میادین بازگشت و مدال طلای المپیک را با تیم ملی آمریکا کسب کرد و در رقابت‌های فصل 1996 میلادی نیز در 32 بازی با لباس «لیکرز» به میدان آمد. وی زندگی نسبتا سالمی را ادامه داده و در برنامه‌های آموزش همگانی و جلوگیری از ابتلا به بیماری ایدز فعالیت داشته است.

 

 

 

اروین مجیک جانسون

 

 

 

گریک لوگانیس

 

«لوگانیس» قهرمان مسابقات شنا و شیرجه المپیک در سال 1988 میلادی متوجه شد مبتلا به ایدز است و اعلام عمومی این مسئله در رسانه‌ها از سوی وی سبب شد بسیاری از اسپانسرها وی را رها کنند. پس از این اعلام عمومی، وی در یک مستند تلویزیونی زندگی خود را بازگو کرد.

 

 

 

گریک لوگانیس

 

 

 

هوارد اشمن

 

«اشمن» یک نمایشنامه‌نویس مستعد، شاعر و کارگردان بود که در دهه 80 میلادی به مدت چند سال و به علت ترس از دست دادن شغلش راز ابتلا به ایدز را مخفی کرد. وی در نهایت در مارس 1991 میلادی بر اثر عوارض ناشی از بیماری ایدز جان باخت. در سال 1992 میلادی و پس از مرگ «اشمن» دومین جایزه اسکار بهترین آواز به وی تعلق گرفت.

 

 

 

هوارد اشمن

 

 

 

استبان دی جیزز

 

«استبان» قهرمان سابق سبک‌وزن بوکس آمریکا به دلیل مبارزات سه‌گانه‌اش با «روبرتو دوران» شناخته شده است. وی هنگامی که به جرم قتل یک نوجوان 17 ساله بر اثر مشاجره بر سر یک تصادف در «پورتوریکو»‌ به زندان افتاد، متوجه شد به ایدز مبتلا شده است. وی در نهایت با عذرخواهی «رافائل هرناندز کولون»، فرماندار «پورتوریکو» عفو و از زندان آزاد می‌شود و در نهایت در 11 ماه مه سال 1989 میلادی بر اثر عوارض ناشی از ایدز و در 37 سالگی جان می‌بازد.

 

راک هادسون

 

«هادسون» هنرپیشه مشهور آمریکایی که در سال 1984 میلادی اعلام شد به ایدز مبتلا شده است. به نظر می‌رسد «هادسون» بر اثر خون آلوده‌ای که طی عمل جراحی قلب باز به وی تزریق شد به این بیماری مبتلا شده باشد. وی در اکتبر سال 1985 میلادی و درست یک ماه و نیم قبل از جشن گرفتن 60 سالگی‌اش جان باخت. مرگ «هادسون» منجر به تاثیر بزرگ و مثبتی بر اطلاع‌رسانی و آگاهی درباره بیماری ایدز شد و پس از مرگ وی بودجه‌های بسیاری به تحقیقات و یافتن درمانی برای این بیماری اختصاص یافت.

 

 

 

راک هادسون

 

 

 

اسحاق آسیموف

 

«آسیموف» دانشمند رشته بیوشیمی روس و نویسنده داستان‌های علمی تخیلی که شهرت خود را مدیون نوشتن این کتاب‌ها است. وی در سال 1983 میلادی تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت و به دلیل تزریق خون آلوده به ویروس ایدز آلوده شد. خانواده «آسیموف» تصمیم گرفتند پس از مرگ وی در آوریل 1992 میلادی، راز بیماری او را به مدت یک دهه مخفی نگه دارند اما در نهایت «جنت» همسر «آسیموف» و «روبی»، دخترش تصمیم می‌گیرند این راز رسانه‌ای شود.

 

آنتونی پرکینز

 

«پرکینز» بازیگر اصلی سری فیلم‌های روانی ساخته کارگردان مطرح ایتالیایی «آلفرد هیچکاک» بود که با بازی در این فیلم به شهرتی جهانی دست یافت. «برونسون» همسر «پرکینز» به مدت دو سال ابتلای همسرش به این بیماری را مخفی کرده بود چرا که معتقد بود با همگانی شدن این موضوع، وی شغلش را از دست می‌دهد.

 

پرکینز در اظهارنظری پیش از مرگ خود گفت: خیلی‌ها بر این گمان هستند که ایدز عذاب‌ خداوند است. اما من معتقدم این بیماری فرستاده شده تا به انسان‌ها عشق، تفاهم و همدردی بیاموزد.

 

 

 

آنتونی پرکینز

 

 

 

استبان دی جیزز

 

 

 

اسحاق آسیموف

 

 

 

يکشنبه 10/9/1392 - 19:27
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته