• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1392
تعداد نظرات : 123
زمان آخرین مطلب : 6022روز قبل
دعا و زیارت
حضور يافتن و نشستن در مجالس كه فضايل و مناقب حضرت مهدى (ع) و آن چه مربوط به او است در آن ها ياد مى شود، از تكاليف بندگان در عصر غيبت است.
پيامبر(ص) فرمود: در باغ هاى بهشت بگرديد. عرضه داشتند: اى رسول خدا باغ هاى بهشت چيست؟ فرمود: مجالس ذكر... (1).
از امام رضا(ع) نيز روايت شده كه هركس در مجلسى بنشيندكه امر ما در آن زنده مى گردد، دلش نخواهد مرد، روزى كه دل ها مى ميرند (2).
نيز برپا نمودن مجالسى كه مولايمان صاحب الزمان (ع) در آن ها ياد شود و فضائل آن حضرت در آن ها ترويج و منتشرگردد و در آن مجالس براى آن جناب دعا شود، از تكاليف عصر غيبت است كه اين كار، در حقيقت ترويج دين خدا و نصرت ولى الله است (3).

  1- مكیال ا لمكارم ج2 ص 238.
2- بحار الانوار ج 44، ص 278.
3- مکیال المکارم ج2 ص 241 ترجمه سید مهدی حائری قزوینی.

سه شنبه 23/5/1386 - 15:13
دعا و زیارت
پرهيز كردن و دورى جستن از مجالس بيكارگان و گمراهان، آن‏ها كه ياد امام‏عليه السلام را به مسخره مى‏گيرند يا آن حضرت را به بدى ياد مى‏كنند، يا بر آن بزرگوار خرده مى‏گيرند، يا وجود شريفش را انكار مى‏نمايند، يا اين‏كه از يادكردن حضرتش روى گردانند، يا مؤمنان منتظر آن جناب را به تمسخر مى‏گيرند.
خداى - عزّوجلّ - فرمايد: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَيُسْتَهْزَئُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ المُنافِقِينَ وَالكافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً؛ (1) و همانا خداوند در كتاب بر شما نازل فرمود كه هرگاه شنيديد به آيات خداوند كفر ورزيده مى‏شود و استهزا مى‏گردد پس با آنان كافران و استهزا كنندگان ننشينيد تا در سخنى ديگر داخل شوند كه اگر با آن‏ها همنشين شويد شما هم به حقيقت مانند آنان خواهيد بود، همانا خداوند همگى منافقان و كافران را در جهنّم خواهد كرد.
و در تفسير على بن ابراهيم قمى‏رحمه الله آمده كه گويد: آيات خداوند: امامان‏عليهم السلام هسنتد. (2)
و در اصول كافى به سند صحيحى از شعيب عقرقوفى آمده كه گفت: از حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق‏عليه السلام درباره فرموده خداى تعالى: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَيُسْتَهْزَئُ بِها... پرسيدم، فرمود: منظور آن است كه چنانچه شنيدى كسى حق را انكار مى‏داردو آن را دروغ مى‏شمارد، و نسبت به امامان‏عليه السلام ناروا مى‏گويد، از كنارش برخيز و با او همنشينى مكن هر كس كه باشد. (3)
و در همان كتاب در خبر صحيح از آن حضرت‏عليه السلام آمده كه فرمود: هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان دارد در جايى ننشيند كه امامى در آن مذمت شود يا مؤمنى اهانت گردد. (4)
و در همان كتاب از آن جناب‏عليه السلام روايت آمده كه فرمود: سه مجلس است كه خداوند آن‏ها را دشمن مى‏دارد و نقمتش را بر اهل آن مى‏فرستد، پس با آن‏ها اهل آن مجالس همنشينى و مجالست مكنيد:
يكى: آن مجلس است كه كسى در آن قرار دارد كه در فتواى خود دروغ مى‏گويد، و ديگر مجلسى كه ياد دشمنانمان در آن تازه مى‏شود و ياد ما در آن كهنه و فراموش شده است، و مجلسى كه در آن ازپيروى ما جلوگيرى مى‏شود در حالى كه تو مى‏دانى كه در آن مجلس چنين چيزى هست.
رواى گويد: سپس امام صادق‏عليه السلام سه آيه از كتاب خداوند را تلاوت كرد كه گويى در دهانش بود - يا گفت: گويا در مشتش بود - وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ؛ (5) و به آنان كه جز خداوند را مى‏خوانند دشنام ندهيد كه آنان نيز خداوند را ستمگرانه از روى نادانى دشنام مى‏دهند.
وَإِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ؛ (6) و هرگاه كسانى را مى‏بينى كه براى خورده‏گيرى و طعنه زدن در آيات ما گفتگو مى‏كنند پس از آنان اعراض كن تا در سخنى ديگر وارد شوند. وَلا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الكَذِبَ هذا حَلالٌ وَهذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الكَذِبَ؛ (7) و مگوييد به سبب آنچه زبان‏هاى‏تان به دروغ توصيف كند كه اين حلال است و آن حرام تا بر خداوند دروغ بنديد. (8)
و در همان كتاب از آن حضرت‏عليه السلام آمده كه فرمود: هر گاه به ناصبيان و مجالست با آنان دچار گشتى مانند كسى باش كه بر روى سنگ سرخ شدهاى باشد تا از آنجا برخيزى، زيرا كه خداوند آن‏ها را دشمن مى‏دارد و لعنتشان مى‏كند، پس اگر ديدى كه درباره يكى از امامان گفتگو مى‏كنند برخيز زيراكه خشم و كيفر خداوند در آنجا بر آن‏ها فرود خواهد آمد. (9)
و در همان كتاب در خبر صحيحى از آن جناب‏عليه السلام است كه فرمود: هر كس نزد دشنام دهنده اولياى خدا بنشيند، به تحقيق خداى تعالى را معصيت كرده است. (10)
و در همان كتاب نيز از آن حضرت‏عليه السلام آمده كه فرمود: هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن به يكى از امامان‏عليه السلام دشنام داده مى‏شود و مى‏تواند برخيزد ولى اين كار را نكند خداوند در دنيا لباس ذلّت بر اندامش بپوشاند و در آخرت عذابش كند، و آنچه از نيكى از جهت معرفت ما بر او منّت نهاده از وى سلب فرمايد. (11)
و در تفسير البرهان از كشى به سند خود از محمد بن عاصم آورده كه گفت: شنيدم حضرت امام رضاعليه السلام مى‏فرمود: اى محمد بن عاصم به من خبر رسيده كه تو با واقفيان مجالست مى‏كنى؟ عرض كردم: آرى، فدايت گردم، من با آنان مجالست مى‏كنم در حالى كه با ايشان مخالف هستم.
آن حضرت‏عليه السلام فرمود: با آنان مجالست مكن، خداى عز و جل فرموده: وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَئُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ؛ منظور از آيات: اوصيا هستند، و آنان كه كفر ورزيدند: يعنى واقفيان. (12)
مى‏گويم: اين‏كه واقفيان ذكر شده‏اند از باب ياد كردن يكى از مصاديق است، همچنان كه ياد كردن اوصيا از باب ذكر يكى از مصاديق آيات‏اللَّه مى‏باشد، چنان‏كه پوشيده نيست
. توجه: از آيه شريفه به ضميمه آنچه در تفسير آن روايت گرديده و به ضميمه ساير روايات، حرمت نشستن در مجالس اهل ضلالت - كه به بعضى از اقسام آن‏ها در اوّل اين مبحث اشاره كرديم - استفاده مى‏شود، به جهت نهيى كه در آن آمده كه ظاهر آن حرمت مى‏باشد. بلكه از آيه شريفه استفاده مى‏شود كه اين گناه در شمار گناهان كبيره قرار دارد، چون خداى عز و جل فرموده: شما نيز مانند آن‏هاييد كه دلالت دارد بر اين‏كه هر كس با آن‏ها همنشينى كند مانند آن‏ها است، بلكه از كسانى كه با ايشان مجالست نمايند به عنوان منافقين تعبير فرموده و آتش جهنم را براى آنان وعده كرده است كه مى‏فرمايد: همانا خداوند همگى منافقان و كافران را در جهنم جمع خواهد ساخت پس بزرگى اين گناه و از كبائر بودن آن ظاهر گشت. از خداى عز و جل خواستاريم كه ما را به آنچه رضاى اوست توفيق دهد، و از آنچه موجب سخط و غضبش مى‏باشد حفظ فرمايد
. و در دعا آمده است: أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي آلِفَ مَجالِسَ البَطّالِينَ فَبَيْنى وَبَيْنَهُمْ خَلَّيْتَنِي؛ يا شايد كه مرا ديده‏اى با مجالس بيكارگان و ياوه‏جويان الفت گرفته‏ام پس مرا در ميان آنان واگذاشته‏اى. مى‏گويم: و همين حسرت و نقمت بس است - از آن به خداوند پناه مى‏بريم - و در امر پنجاه و هشتم آنچه بر اين مطلب دلالت دارد خواهد آمد، ان شاء اللَّه تعالى
.

  1- سوره نساء، آيه 140.
2- تفسير قمى، 156/1
. 3- اصول كافى، 377/2.
4- اصول كافى، 377/2.
5- سوره انعام، آيه 108.
6- سوره انعام، آيه 68.
7- سوره نحل، آيه 116.
8- اصول كافى: 378/2، ح 12
. 9- اصول كافى، 379/2، ح 13.
10- اصول افى، 397/2، ح 14.
11- اصول كافى، 379/2، ح 15
. 12- تفسيرالبرهان، 423/1، ح 4: و سوره نساء، آيه 140
.

سه شنبه 23/5/1386 - 15:13
دعا و زیارت
در بحار به نقل از كشف الغمّه از طريق عامه روايت آورده از حذيفه كه گفت: شنيدم رسول خداصلى الله عليه وآله مى‏فرمود: واى بر اين امّت از پادشاهان ستمگر كه چگونه مى‏كشند و فرمانبرداران را مى‏ترسانند مگر كسى كه اطاعت از آن‏ها را اظهار كند، پس مؤمن متّقى با زبان با آن‏ها تَصَنُّع و تظاهر مى‏كند، و با دل از آن‏ها فرار مى‏نمايد، پس هرگاه خداوند - عزّوجلّ - بخواهد اسلام را باعزّت بازگرداند هر گونه ستمگر لجوج را در هم مى‏شكند و او بر هر چه خواهد تواناست كه امتى را پس از فساد به صلاح آورد.
آن‏گاه آن حضرت‏صلى الله عليه وآله فرمود: اى حذيفه اگر از دنيا به جز يك روز باقى نماند خداوند آن روز را طولانى خواهد كرد تا مردى از خاندان من حكومت يابد
. و در تحف العقول در سفارش‏هاى امام صادق‏عليه السلام به مؤمن الطّاق آمده كه فرمود: اى پسر نعمان هرگاه در دولت باطل بودى با هر كس تقيّه دارى با تحيّت برخورد كن، زيرا كه هر كس متعرض دولت شود خود را به كشتن داده و هلاك كرده است، خداوند فرمايد: وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلِكَةِ؛ (1) و خود را به مهلكه و خطر در نيفكنيد... (2)
و در غيبت نعمانى به سند خود از اميرالمؤمنين‏عليه السلام آورده كه فرمود: همچون زنبورعسل در ين پرنده‏ها باشيد كه تمامى پرندگان آن را ناتوان انگارند، و اگر پرندگان بدانند چه بركتى در اندرون آن نهفته است با آن چنين رفتارى نكنند، با زبان‏ها و بدن‏هاى‏تان با مردم معاشرت نماييد و با دل‏ها و كارهاى‏تان از آنان بركنار باشيد.
سوگند به كسى كه جانم در دست اوست آنچه را دوست داريد نخواهيد ديد تا اين‏كه بعضى از شما به صورت بعض ديگر آب دهان بياندازد، تا جايى كه بعضى از شما بعض ديگر را دروغ پرداز شمارد، و تا آنجا كه نماند از شما - يا اين‏كه فرمود: از شيعه من - مگر همچون سرمه در چشم و نمك در غذا، اينك براى‏تان مثلى مى‏زنم: هرگاه شخصى گندمى داشته باشد كه آن را پاك و پاكيزه كند و در جايى قرار دهد، و مدتى آن گندم در آنجا بماند، سپس بعد از مدت زمانى به سراغ آن برود و ببيند كه به آن كِرم افتاده، پس آن گندم را بيرون آورد و تميز و پاك كند، و باز آن را به جاى اوّلش برگرداند، و مدتى بر او بگذرد تا بار ديگر از آن بازديد كند، دوباره بيند تعداى كرم در آن واقع شده، پس آن كِرم‏ها را بيرون برد و گندم را پاك و تميز و به همان‏جا برگرداند، و همين طور اين كار را تكرار كند تا اين‏كه مقدار كمى از آن گندم باقى بماند همچون گندم كميابى كه كِرم به آن ضررى نمى‏رساند، اين گونه شماها از هم تميز خواهيد يافت تا آن‏گاه كه از شما باقى نماند مگر گروه كمى كه فتنه هيچ گونه زيانى بر آن‏ها نرساند. (3)

  1- سوره بقره، آيه 195.
2- تحف العقول، 228
. 3- غيبت نعمانى، 112
.

سه شنبه 23/5/1386 - 15:10
دعا و زیارت
در بحار به نقل از كشف الغمّه از طريق عامه روايت آورده از حذيفه كه گفت: شنيدم رسول خداصلى الله عليه وآله مى‏فرمود: واى بر اين امّت از پادشاهان ستمگر كه چگونه مى‏كشند و فرمانبرداران را مى‏ترسانند مگر كسى كه اطاعت از آن‏ها را اظهار كند، پس مؤمن متّقى با زبان با آن‏ها تَصَنُّع و تظاهر مى‏كند، و با دل از آن‏ها فرار مى‏نمايد، پس هرگاه خداوند - عزّوجلّ - بخواهد اسلام را باعزّت بازگرداند هر گونه ستمگر لجوج را در هم مى‏شكند و او بر هر چه خواهد تواناست كه امتى را پس از فساد به صلاح آورد.
آن‏گاه آن حضرت‏صلى الله عليه وآله فرمود: اى حذيفه اگر از دنيا به جز يك روز باقى نماند خداوند آن روز را طولانى خواهد كرد تا مردى از خاندان من حكومت يابد
. و در تحف العقول در سفارش‏هاى امام صادق‏عليه السلام به مؤمن الطّاق آمده كه فرمود: اى پسر نعمان هرگاه در دولت باطل بودى با هر كس تقيّه دارى با تحيّت برخورد كن، زيرا كه هر كس متعرض دولت شود خود را به كشتن داده و هلاك كرده است، خداوند فرمايد: وَلا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلِكَةِ؛ (1) و خود را به مهلكه و خطر در نيفكنيد... (2)
و در غيبت نعمانى به سند خود از اميرالمؤمنين‏عليه السلام آورده كه فرمود: همچون زنبورعسل در ين پرنده‏ها باشيد كه تمامى پرندگان آن را ناتوان انگارند، و اگر پرندگان بدانند چه بركتى در اندرون آن نهفته است با آن چنين رفتارى نكنند، با زبان‏ها و بدن‏هاى‏تان با مردم معاشرت نماييد و با دل‏ها و كارهاى‏تان از آنان بركنار باشيد.
سوگند به كسى كه جانم در دست اوست آنچه را دوست داريد نخواهيد ديد تا اين‏كه بعضى از شما به صورت بعض ديگر آب دهان بياندازد، تا جايى كه بعضى از شما بعض ديگر را دروغ پرداز شمارد، و تا آنجا كه نماند از شما - يا اين‏كه فرمود: از شيعه من - مگر همچون سرمه در چشم و نمك در غذا، اينك براى‏تان مثلى مى‏زنم: هرگاه شخصى گندمى داشته باشد كه آن را پاك و پاكيزه كند و در جايى قرار دهد، و مدتى آن گندم در آنجا بماند، سپس بعد از مدت زمانى به سراغ آن برود و ببيند كه به آن كِرم افتاده، پس آن گندم را بيرون آورد و تميز و پاك كند، و باز آن را به جاى اوّلش برگرداند، و مدتى بر او بگذرد تا بار ديگر از آن بازديد كند، دوباره بيند تعداى كرم در آن واقع شده، پس آن كِرم‏ها را بيرون برد و گندم را پاك و تميز و به همان‏جا برگرداند، و همين طور اين كار را تكرار كند تا اين‏كه مقدار كمى از آن گندم باقى بماند همچون گندم كميابى كه كِرم به آن ضررى نمى‏رساند، اين گونه شماها از هم تميز خواهيد يافت تا آن‏گاه كه از شما باقى نماند مگر گروه كمى كه فتنه هيچ گونه زيانى بر آن‏ها نرساند. (3)

  1- سوره بقره، آيه 195.
2- تحف العقول، 228
. 3- غيبت نعمانى، 112
.

سه شنبه 23/5/1386 - 15:10
دعا و زیارت
تقیه به معناى خطرپرهيزى و مخفى كردن عقيده و باور خود براى حفظ جان، مال، ناموس يا دين است.
برخى از روايات، به طور عموم وبعضى ديگر در دوره غيبت، شيعيان را به تقيَه دعوت مى كنند . امام رضا(ع) مى فرمايد: كسى كه ازگناهان پرهيز ندارد، دين ندارد. همچنين كسى كه از تقیه استفاده نمى كند، ايمان ندارد . گرامى ترين شما در نزد خداوند، داناترين شما به تقيه است.
گفته شد: اى پسر رسول خدا(ص) تقيه تا چه زمانى لازم است؟ فرمود: تا قيام قائم. هر آن كه پيش از خروج قائم ما، تقیه را ترك كند، از ما نيست. (1)
روايت ديگرى نيز مفضل از امام صادق (ع) نقل كرده است و در آن روايت نيز امام، رفع تقیه را بستگى به قيام قائم (ع) مى داند. (2)
برخى با استناد به اين روايات، گفته اند كه دخالت در سياست ومخالفت با حكومت هاى ستم پيشه، خلاف تقیه است. در اين كه در مبارزه با دشمن لازم است از تقيه واصول مخفى كارى استفاده كرد، ترديدى نيست و اما به نام تقيه، مسؤوليت هاى اجتماعى را كنارگذاشتن وتا ظهور امام زمان (ع) در سنگر تقیه ماندن، چيزى نيست كه اسلام آن را تاكيد كند.
اسلام، اجازه داده در جايى كه جان، مال ويا ناموس انسان در خطر است واظهار حق، هيچ گونه نتيجه اى ندارد، از آن تا آماده شدن شرايط خوددارى كند و وظيفه خود را پنهانى انجام دهد. بنابراين تقيه، گاه لازم است زيرا باعث حفظ جان ويا حفظ دين است واماگاهى تقيه وسكوت، باعث نابودى دين و انحراف جامعه اسلامى است.
پس روايات تقيه، درصدد بازداشتن از جهاد، يا امر به معروف و نهى از منكر ومبارزه با ستم نيستند، بلكه به انسان مسلمان گوشزد مى كنند: در حالى كه به وظايف خود عمل مى كند، در صورت امكان، جان ومال خود وديگران مسلمانان را حفظ كند.
امام صادق (ع) خطاب به ابوحمزه ثمالى، در رابطه با معناى تحريف شده تقیه كه چيزى جز فرار از مسؤوليت ورفاه طلبى نيست، مى فرمايد: به خدا سوگند، اگر ما شما را به يارى خود عليه حكومت هاى ستم فرا خوانيم، رد مى كنيد وبه تقیه، تمسك مى جوييد . تقیه در نزد شما، از پدران و مادرانتان دوست داشتنى تر است. اگر قائم قيام كند، نياز به پرسش از شما ندارد و درباره بسيارى از شما كه نفاق پيشه كرده ايد، حد الهى را جارى خواهد كرد.(3)
امام (ع) هشدار مى دهد كه اين گونه از تقیه برداشت كردن، نشانه نفاق است وهنگامى كه حضرت مهدى (ع) ظهوركند، با اين كه اين عده ادعاى شيعه بودن را دارند، به عنوان منافق با آنان برخورد خواهد كرد .
افزون بر اين ما، رواياتى نيز نقل شده كه در آن، بسيارى از قيام هاى علويان و غير آنان مورد تأييد ائمه (ع) قرارگرفته است، مانند: قيام زید، قيام حسين بن على شهيد فخ، قيام مختار، قيام توابين و .... (4)

  1- وسائل الشیعه، ج 11،ص466.
2- همان ص467.
3- وسائل الشیعة ج 11، ص 483.
4- چشم به راه مهدى ص 136.

سه شنبه 23/5/1386 - 15:9
دعا و زیارت

  نا اميدى از ظهور حضرت بر چند گونه متصور است :
1- يأس و نا اميدى از اصل ظهور حضرت قائم (ع) به طوركلى و بدون شبهه، همگى در حرام بودن آن اتفاق نظر دارند، زيراكه ظهور و قيام حضرت قائم (ع) از ضروريات مذهب اماميه است، بلكه احتمال مى رود كه از ضروريات دين اسلا م باشد؟ چون احاديث در اين باره از حضرت رسول اكرم (ص) در حد تواتر از طرق شيعه و سنى رسيده است .
2- نا اميدى از ظهور حضرت قائم (ع) در مدت معينى بر حسب پندارها و حدس ها به اين كه مثلاكفته شود: حضرت تا پنجاه سال ديگر ظهور نخواهد كرد. لازمه اين پندار آن است كه در آن مدت، منتظر نباشد، و حال آن كه از بررسى احاديثى كه امر مى كند در هر صبح و شام منتظر باشيم، ظاهر مى شودكه اين گونه نا اميدى هم حرام باشد.
3- نا اميد بودن از نزديكى زمان فرج و ظهور آن حضرت؟ يعنى اين كه احتمال نزديك بودن آن را نفى نمايد .

سه شنبه 23/5/1386 - 15:8
دعا و زیارت

  نا اميدى از ظهور حضرت بر چند گونه متصور است :
1- يأس و نا اميدى از اصل ظهور حضرت قائم (ع) به طوركلى و بدون شبهه، همگى در حرام بودن آن اتفاق نظر دارند، زيراكه ظهور و قيام حضرت قائم (ع) از ضروريات مذهب اماميه است، بلكه احتمال مى رود كه از ضروريات دين اسلا م باشد؟ چون احاديث در اين باره از حضرت رسول اكرم (ص) در حد تواتر از طرق شيعه و سنى رسيده است .
2- نا اميدى از ظهور حضرت قائم (ع) در مدت معينى بر حسب پندارها و حدس ها به اين كه مثلاكفته شود: حضرت تا پنجاه سال ديگر ظهور نخواهد كرد. لازمه اين پندار آن است كه در آن مدت، منتظر نباشد، و حال آن كه از بررسى احاديثى كه امر مى كند در هر صبح و شام منتظر باشيم، ظاهر مى شودكه اين گونه نا اميدى هم حرام باشد.
3- نا اميد بودن از نزديكى زمان فرج و ظهور آن حضرت؟ يعنى اين كه احتمال نزديك بودن آن را نفى نمايد .
ظاهر از دلايل، حرام بودن اين گونه نا اميدى نيز مى باشد، زيرا كه از اخبار روايت شده از امامان (ع) چنين استفاده مى شود كه بدین جهت وقت ظهور بر مؤمنان مخفى مانده، تا در تمامى زمان ها منتظرش باشند؟ هر چند كه حكمت هاى ديگرى نيز براى آن هست (1)

  1- مكيال المكارم، ج 4 ص243 )ترجمه سيد مهدى حائرى قزوينى(.
سه شنبه 23/5/1386 - 15:8
دعا و زیارت
ايده ظهور منجى بزرگ که با خروج خود، عدل و قسط، گشايش و آسايش را در مقطع پايانى تاريخ حيات انسان، به ارمغان خواهد آورد و به ستم و تجاوز ظالمان در پهنه كره خاكى پايان خواهد بخشيد و دولت كریمه عدل پرور و دادگسترى را بنيان خواهد نهاد، عقيده اى است كه پيروان اديان سه گانه ابراهيمى و بخش چشم گيرى از ساير ملل بدان ايمان داشته و دارند . يهوديان مانند مسيحيان كه به بازگشت عيسى (ع) معتقدند به ظهور يك منجى مى انديشند و همان گونه كه زرتشتيان در انتظار رجعت بهرام شاه اند، نصرانيان حبشى نيز چشم به راه ظهور پادشاه خودتئودور موعود هستند و هندوها نيز به خروج ويشنو دل بسته اند و مجوسى ها به زنده بودن هوشيدر اعتقاد راسخ دارند و بودايى ها منتظر باز آمدن بودا و اسپانيايى ها مترقب بزرگ خود رودريك اند و اقوام مغول هم رهبر خود چنگيز را منجى بزرگ مى شمارند. هم چنين ايده ظهور منجى در مصر باستان هم رواج داشته است، همان گونه كه در متون كهن چينى نيز ديده شده است. (1) دركنار اين حقايق تكان دهنده، تصريحات قابل توجهى ازنوابغ مغرب زمين و انديشمندان آن ديار مى يابيم، مبنى بر اين كه جهان در انتظار مصلح كبيرى است كه سر رشته امور را به دست خواهدگرفت و جامعه بشرى را زير يك پرچم و به دنبال يك هدف، گرد هم خواهد آورد. مانند فيلسوف شهير انگليسى برتراند راسل كه مى گويد: دنيا چشم به راه مصلحى است كه همگان را در سايه يك پرچم و يك شعار متحد سا زد.
متفكر ديگر، پروفسور آلبرت انيشتاين، اين گونه اظهار مى كند: فرا رسيدن آن روزى كه در جاى جاى جهان، صلح و صفا حكومت كند همه اعضاى جامعه بشرى با يكديگر دوست و برادر باشند، ديرى نخواهد پاييد. در اين ميان، سخن فيلسوف نامدار انگليسى برناردشار شايان توجه است. وى دركتاب خودبشر و ابرمرد به ظهور يك مصلح بشارت مى دهد. در اين زمينه، استاد بزرگ عباس محمود العقاد مى نویسد : به نظرِ ما ابرمرد مورد نظرِ شار، صرفاً يك فرضيه و امرى ناشدنى نيست و فراخوانى بشر به سوى چنين مصلحى توسط شار از حقيقتى ثابت و واقعيتى اصيل ريشه گرفته است. على رغم وجود مذاهب مختلف اسلامى و تفاوت هاى مهدى در روايات 717 عقيدتى ناشى از آن، همه مسلمانان طبق بشارت رسول اكرم (ص) به ظهور امام مهدى (ع)در آخر الزمان اعتقاد راسخ دارند. بسيارى از علماى اهل سنت، از قرن سوم هجرى تا امروز بدين معنا تصریح كرده اند.
اساساً ميان مسلمانان ديگر پیروان اديان و ملل مختلف، در اصل اعتقاد به ظهور يك منجى در آخر الزمان هيچ گونه اختلافى نيست، هر چند در مصداق آن ميان مسلمانان و ديگران اختلافاتى وجود دارد، ليكن تمامى امت اسلامى بر اين باورند كه اسم مبارك وى محمد و لقب او مهدى است.(2)

  1- المهدیه فی الاسلام سعد محمد حسن ص 43.
2- درانتظار ققنوس، مهدى عليزاده، ص 47.

سه شنبه 23/5/1386 - 15:8
دعا و زیارت
زيرا كه هر كس آن حضرت را يارى نمايد در حقيقت خداى عز و جل را يارى نموده، خداى تعالى فرموده است: وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ؛ (1)و به تحقيق كه خداوند يارى مى‏كند كسى كه او را يارى نمايد، همانا خداوند در منتهاى قدرت و توانايى است.
و نيز خداى عز و جل فرموده: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ (2) اگر خداوند را يارى كنيد، او شما را يارى مى‏كند و گام‏هاى‏تان را ثابت و استوار مى‏سازد
. و سخن در اين زمينه در سه مطلب بيان مى‏گردد؛
مطلب اوّل: بدون ترديد خداى قادر متعال هيچ گونه نيازى و احتياجى به يارى كسى ندارد، زيرا كه او واجب الوجود است، غنى بالذّات مى‏باشد و همه مخلوقات نيازمند به اويند، چنان‏كه خداوند - تعالى شأنه - فرموده: أَنْتُمُ الفُقَرآءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الغَنِيُّ الحَمِيدُ؛ (3) شما همه به خداوند محتاج و فقيريد و خداوند خود غَنِى بالذّات و ستوده صفات است.
بنابراين منظور از يارى كردن خداوند - چنان‏كه مفسرين يادآور شده‏اند و اخبار بر آن دلالت دارند - عبارت است از يارى كردن دين خدا، و يارى كردن پيغمبر و ائمه اطهار و اولياى بزرگوارعليهم السلام، و به عبارت ديگر، هر آن‏كه در يارى كردنش رضاى خداى تعالى هست، يارىِ او در حقيقت يارى كردن خداوند مى‏باشد، و اين مطلب آن‏قدر روشن و واضح است كه ديگر احتياج به شاهد و برهانى بر آن نيست
. مطلب دوم: بدان كه منظور از يارى نمودن آن حضرت‏عليه السلام، اقدام كردن و همكارى نمودن در هر كارى است كه شخص بداند موردنظر و خواست آن بزرگوار است، و لذا چگونگى يارى كردن بر حسب زمان‏ها و احوال و مكان‏ها متفاوت مى‏شود، يارى كردن در زمان حضورش به گونه خاصى انجام مى‏گردد، و در زمان غيبتش نحوه ديگرى دارد، پس گاهى يارى كردن به وسيله تقيه انجام مى‏شود، و گاهى با دعوت به او است، و گاهى با جهاد كردن در ركاب او، و گاهى هم به دعا كردن براى تعجيل فَرَج و ظهورش، و گاهى با ذكر فضايل و صفات و دلايل و معجزات و نشانه‏هاى آن جناب، و گاهى با يارى كردن دوستان و محبّانش، و گاهى با تأليف و نشر كتاب‏ها انجام مى‏گردد، و گونه‏هاى ديگر يارى كردن كه بسيار است و بر صاحبان بينش پوشيده نيست
. مطلب سوم: در بيان چگونگى يارى كردن خداوند است نسبت به بندگانش كه آن را جزاى نصرت و يارى آن‏ها به اولياى خداى تعالى و دين و رسولان خود قرار داده است، بر اساس آنچه از روايات استفاده كرده‏ايم
. مى‏گوييم: ممكن است منظور از اين نصرت آن است كه خداى تعالى بنده‏اش را در آسانى و سختى، و گرفتارى و راحتى يارى فرمايد، به اين‏كه بنده را از امورى كه او را از رحمتش دور مى‏سازد محفوظ بدارد، از قبيل شرارت و تبختُر و سركشى و طغيان و صفات هلاك كننده ديگر كه هنگام رفاه و خوشى بر بندگان عارض مى‏شود، و مانند: بى‏تابى و جزع و كسالت و خودباختگى و امثال اين‏ها كه در موقع بلا و گرفتارى در بندگان پديد مى‏آيد.
امّا پيروزى بر دشمنان در اين دنياى فانى، تابع مصالح و حكمت‏هاى الهى است، و به حسب زمينه‏ها و زمان‏ها متفاوت مى‏گردد، پس گاهى دوستانش در دنيا غالب مى‏شوند، و گاهى مغلوب مى‏گردند، به خاطر حكمت‏ها و علّت‏هاى خاصى، كه بعضى از آن‏ها در اخبارى كه از امامان معصوم‏عليهم السلام روايت شده بيان گرديده‏اند، و آوردن آن اخبار با رعايت اختصار سازگار نيست. و اين‏كه خداوند فرموده است: وَيُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ و گام‏هاى‏تان را استوار مى‏سازد.
ممكن است استوارى گام‏ها در آخرت بر صراط باشد، چنان‏كه ظاهر عطف به وسيله حروف، آن است كه معطوف عليه غير از معطوف مى‏باشد. احتمال ضعيفى هم هست كه عطف تفسيرى براى اوّلى باشد، كه معنى آن استوار كردن گام‏ها در دنيا و حفظ آن‏ها در موارد لغزش‏ها باشد، كه از افتادن به گرداب گناه و خلاف كارى محفوظ بمانند.
بدان كه در وجود مقدس حضرت ولى‏عصر - صلوات اللَّه عليه - امورى جمع گرديده كه هر كدام از آن‏ها موجب اهتمام ورزيدن در نصرت و يارى آن جناب است، زيرا كه يارى نمودن او يارى كردن مظلوم، و نصرت غريب، و يارى عالم، و كمك به ذى القربى، و نصرت ولىّ نعمت، و يارى نمودن واسطه نعمت، و نصرت كسى كه خداوند او را يارى مى‏كند و نصرت كريم و شريف و طريد و خونخواه و مهجور و... مى‏باشد، و امور ديگرى كه براى كسى كه دقت كند و با مولاى خود اُنس داشته باشد، روشن مى‏گردد، خداى تعالى ما را در هر گونه ناگوارى سپر بلاى حضرتش قرار دهد. عقل بهترين گواه بر اين مطلب است. و اگر بخواهيم شواهد نقلى را هم بياوريم مى‏بايست كتاب جداگانه‏اى بپردازيم.
چون سخن بدينجا رسيد تصميم گرفتم كه از خداى تعالى مشورت كنم و استخاره نمايم براى آوردن بعضى از اخبارى كه در اين باره از امامان بر حق‏عليهم السلام روايت گرديده، و شواهد اين مطلب است، پس قرآن شريف برگرفته و مصحب كريم را گشوده اين آيه شريفه را ديدم: وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ . الَّذِينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَمَرُوا بِالمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ المُنْكَرِ وَللَّهِِ عاقِبَةُ الأُمُورِ؛ (4) و به درستى كه خداوند يارى خواهد كرد هر كس كه او را يارى كند همانا خداوند را منتهاى قدرت و توانايى است، آنان كه هرگاه ايشان را در زمين مكنت و حكومت دهيم، نماز را بر پاى داشته و زكات را به مستحقان مى‏رسانند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايند و عاقبت كارها با خدا است
.

  1- سوره حج، آيه 40.
2- سوره محمدصلى الله عليه وآله، آيه 7.
3- سوره فاطر، آيه 15.
4- سوره حج، آيه 40 و 41.

سه شنبه 23/5/1386 - 15:7
دعا و زیارت
زيرا كه هر كس آن حضرت را يارى نمايد در حقيقت خداى عز و جل را يارى نموده، خداى تعالى فرموده است: وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ؛ (1)و به تحقيق كه خداوند يارى مى‏كند كسى كه او را يارى نمايد، همانا خداوند در منتهاى قدرت و توانايى است.
و نيز خداى عز و جل فرموده: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ (2) اگر خداوند را يارى كنيد، او شما را يارى مى‏كند و گام‏هاى‏تان را ثابت و استوار مى‏سازد
. و سخن در اين زمينه در سه مطلب بيان مى‏گردد؛
مطلب اوّل: بدون ترديد خداى قادر متعال هيچ گونه نيازى و احتياجى به يارى كسى ندارد، زيرا كه او واجب الوجود است، غنى بالذّات مى‏باشد و همه مخلوقات نيازمند به اويند، چنان‏كه خداوند - تعالى شأنه - فرموده: أَنْتُمُ الفُقَرآءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الغَنِيُّ الحَمِيدُ؛ (3) شما همه به خداوند محتاج و فقيريد و خداوند خود غَنِى بالذّات و ستوده صفات است.
بنابراين منظور از يارى كردن خداوند - چنان‏كه مفسرين يادآور شده‏اند و اخبار بر آن دلالت دارند - عبارت است از يارى كردن دين خدا، و يارى كردن پيغمبر و ائمه اطهار و اولياى بزرگوارعليهم السلام، و به عبارت ديگر، هر آن‏كه در يارى كردنش رضاى خداى تعالى هست، يارىِ او در حقيقت يارى كردن خداوند مى‏باشد، و اين مطلب آن‏قدر روشن و واضح است كه ديگر احتياج به شاهد و برهانى بر آن نيست
. مطلب دوم: بدان كه منظور از يارى نمودن آن حضرت‏عليه السلام، اقدام كردن و همكارى نمودن در هر كارى است كه شخص بداند موردنظر و خواست آن بزرگوار است، و لذا چگونگى يارى كردن بر حسب زمان‏ها و احوال و مكان‏ها متفاوت مى‏شود، يارى كردن در زمان حضورش به گونه خاصى انجام مى‏گردد، و در زمان غيبتش نحوه ديگرى دارد، پس گاهى يارى كردن به وسيله تقيه انجام مى‏شود، و گاهى با دعوت به او است، و گاهى با جهاد كردن در ركاب او، و گاهى هم به دعا كردن براى تعجيل فَرَج و ظهورش، و گاهى با ذكر فضايل و صفات و دلايل و معجزات و نشانه‏هاى آن جناب، و گاهى با يارى كردن دوستان و محبّانش، و گاهى با تأليف و نشر كتاب‏ها انجام مى‏گردد، و گونه‏هاى ديگر يارى كردن كه بسيار است و بر صاحبان بينش پوشيده نيست
. مطلب سوم: در بيان چگونگى يارى كردن خداوند است نسبت به بندگانش كه آن را جزاى نصرت و يارى آن‏ها به اولياى خداى تعالى و دين و رسولان خود قرار داده است، بر اساس آنچه از روايات استفاده كرده‏ايم
. مى‏گوييم: ممكن است منظور از اين نصرت آن است كه خداى تعالى بنده‏اش را در آسانى و سختى، و گرفتارى و راحتى يارى فرمايد، به اين‏كه بنده را از امورى كه او را از رحمتش دور مى‏سازد محفوظ بدارد، از قبيل شرارت و تبختُر و سركشى و طغيان و صفات هلاك كننده ديگر كه هنگام رفاه و خوشى بر بندگان عارض مى‏شود، و مانند: بى‏تابى و جزع و كسالت و خودباختگى و امثال اين‏ها كه در موقع بلا و گرفتارى در بندگان پديد مى‏آيد.
امّا پيروزى بر دشمنان در اين دنياى فانى، تابع مصالح و حكمت‏هاى الهى است، و به حسب زمينه‏ها و زمان‏ها متفاوت مى‏گردد، پس گاهى دوستانش در دنيا غالب مى‏شوند، و گاهى مغلوب مى‏گردند، به خاطر حكمت‏ها و علّت‏هاى خاصى، كه بعضى از آن‏ها در اخبارى كه از امامان معصوم‏عليهم السلام روايت شده بيان گرديده‏اند، و آوردن آن اخبار با رعايت اختصار سازگار نيست. و اين‏كه خداوند فرموده است: وَيُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ؛ و گام‏هاى‏تان را استوار مى‏سازد.
ممكن است استوارى گام‏ها در آخرت بر صراط باشد، چنان‏كه ظاهر عطف به وسيله حروف، آن است كه معطوف عليه غير از معطوف مى‏باشد. احتمال ضعيفى هم هست كه عطف تفسيرى براى اوّلى باشد، كه معنى آن استوار كردن گام‏ها در دنيا و حفظ آن‏ها در موارد لغزش‏ها باشد، كه از افتادن به گرداب گناه و خلاف كارى محفوظ بمانند.
بدان كه در وجود مقدس حضرت ولى‏عصر - صلوات اللَّه عليه - امورى جمع گرديده كه هر كدام از آن‏ها موجب اهتمام ورزيدن در نصرت و يارى آن جناب است، زيرا كه يارى نمودن او يارى كردن مظلوم، و نصرت غريب، و يارى عالم، و كمك به ذى القربى، و نصرت ولىّ نعمت، و يارى نمودن واسطه نعمت، و نصرت كسى كه خداوند او را يارى مى‏كند و نصرت كريم و شريف و طريد و خونخواه و مهجور و... مى‏باشد، و امور ديگرى كه براى كسى كه دقت كند و با مولاى خود اُنس داشته باشد، روشن مى‏گردد، خداى تعالى ما را در هر گونه ناگوارى سپر بلاى حضرتش قرار دهد. عقل بهترين گواه بر اين مطلب است. و اگر بخواهيم شواهد نقلى را هم بياوريم مى‏بايست كتاب جداگانه‏اى بپردازيم.
چون سخن بدينجا رسيد تصميم گرفتم كه از خداى تعالى مشورت كنم و استخاره نمايم براى آوردن بعضى از اخبارى كه در اين باره از امامان بر حق‏عليهم السلام روايت گرديده، و شواهد اين مطلب است، پس قرآن شريف برگرفته و مصحب كريم را گشوده اين آيه شريفه را ديدم: وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ . الَّذِينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكاةَ وَأَمَرُوا بِالمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ المُنْكَرِ وَللَّهِِ عاقِبَةُ الأُمُورِ؛ (4) و به درستى كه خداوند يارى خواهد كرد هر كس كه او را يارى كند همانا خداوند را منتهاى قدرت و توانايى است، آنان كه هرگاه ايشان را در زمين مكنت و حكومت دهيم، نماز را بر پاى داشته و زكات را به مستحقان مى‏رسانند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايند و عاقبت كارها با خدا است
.

  1- سوره حج، آيه 40.
2- سوره محمدصلى الله عليه وآله، آيه 7.
3- سوره فاطر، آيه 15.
4- سوره حج، آيه 40 و 41.

سه شنبه 23/5/1386 - 15:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته