• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 6580
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 3468روز قبل
آشپزی و شیرینی پزی

مواد لازم :

 

آب

یك پیمانه

شكر

یك پیمانه

پوست پرتقال و لیموترش قالب‌زده

دو پیمانه

 

 

طرز تهیه :

 

پوست پرتقال و لیموترش را با قالب‌های شیرینی مثل؛ گل و ستاره قالب می‌زنیم سپس در یك قابلمه آب ریخته و پوست‌ها را در آن می‌جوشانیم و آبش را خالی می‌كنیم تا تلخی آن گرفته شود. بعد از سه دفعه آب در همان قابلمه ریخته و شكر را اضافه می‌كنیم و اجازه می‌دهیم تا پوست‌ها مانند؛ مربا بپزد و دیگر آبی نداشته باشد. آن‌گاه در آبكش ریخته تا تمامی آب آن گرفته و خشك شود. این پوست‌های پرتقال و لیموترش برای خوردن چای در عصرها بسیار مناسب است.

شنبه 23/7/1390 - 0:25
آشپزی و شیرینی پزی

تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
مواد لازم:
پرتقال درشت (با پوست) =6 عدد (2 كیلوگرم)
تربچه درشت= 10 عدد
پیاز قرمز متوسط= 1 عدد
زیتون سیاه بدون هسته= 150 گرم
مواد لازم برای سس سالاد:
سیر تازه درشت= 1 عدد
پودر پاپریكا= 2/1 قاشق چایخوری
پودر دارچین= 2/1 قاشق چایخوری
آب لیموترش تازه= 2 قاشق سوپخوری
روغن زیتون بكر= 2 قاشق سوپخوری
شكر= 4/1 قاشق چایخوری
چاشنی سالاد= 2 قاشق سوپخوری
طرز تهیه:
پرتقالها را شسته و كاملاً پوست كنده و آنها را به صورت حلقه حلقه برش می­دهیم. تربچه­ها را شسته و همانند پرتقالها به صورت حلقه حلقه درمی­آوریم. پیاز را پوست كنده و به صورت حلقه­های نازك برش می­دهیم. برای چیدمان مواد باید یك حلقه تربچه و یك حلقه پرتقال به صورت یك در میان در ظرف مورد نظر گذاشته و روی آن پیازها را ریخته و زیتون را نیز روی آن پخش می­كنیم و در آخر تمام مواد سس را با هم مخلوط كرده وروی سالاد می­ریزیم. این سالاد را می­توانید همراه با مرغ و یا ماهی نیز سرو كرده و میل نمایید
شنبه 23/7/1390 - 0:24
آشپزی و شیرینی پزی

مواد لازم:


آردوشیروشكروروغن مایع

از هر كدام 1 لیوان

تخم مرغ

3 عدد

وانیل

4/1 قاشق چایخوری

بكینگ پور

1 قاشق مربا خوری

 

 

طرز تهیه:


ابتدا تمام تخم مرغ ها را با وانیل خوب میزنیم و بعد شكر را اضافه می كنیم و آنقدر می زنیم تا حجم مایع 2 برابر شود بعد روغن را اضافه می كنیم و 1 دقیقه می زنیم سپس نیمی از شیر را كه از قبل نیم گروم كرده ایم را اضافه كرده و كمی میزنیم و سپس نیمی از آرد را كه قبلاً با بكینگ پور 3 با الك كرده ایم و باز میزنیم وقتی خوب مخلوط شد بقیه شیر و بعد از كمی هم زدن مابقی آرد را اضافه می كنیم و به مدت 45 دقیقه در طبقه وسط فر با حرارت 175 درجه سانتی گراد قرار می دهیم.

شنبه 23/7/1390 - 0:23
آشپزی و شیرینی پزی
تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

مواد لازم :
  • ماكارونی شكل‌دار: 3 فنجان
  • كدوسبز یا حلوایی خرد شده: 2 فنجان
  • نخودفرنگی پخته یا دانه ذرت پخته: یك فنجان
  • فلفل دلمه‌ای قرمز خلال شده: یك عدد
  • زیتون بی‌هسته خرد شده: 180 گرم
  • گوجه‌فرنگی ریز نصف شده: یك فنجان
  • پیاز قرمز خرد شده: یك عدد
  • ریحان یا ارگانو تازه: 2 قاشق غذاخوری
  • سركه بالزامیك و كمی روغن زیتون و ادویه: یك فنجان
  • پنیر چدار دودی مكعبی خرد شده: 250 گرم


روش تهیه :

ماكارونی را در آب جوش بپزید. صاف كنید و با آب سرد بشویید. ماكارونی، كدو، نخودفرنگی، فلفل‌دلمه‌ای، پنیر، زیتون، گوجه‌فرنگی، پیاز و ریحان را مخلوط كنید. مخلوط سركه را اضافه كنید و خوب بهم بزنید، روی ظرف را بپوشانید و12 تا 24 ساعت در یخچال بگذارید. (8 نفر)

اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir

شنبه 23/7/1390 - 0:23
آشپزی و شیرینی پزی
مفین های ذرت  
           
● مواد لازم:
▪ آرد ذرت: ۲ قاشق غذاخوری
▪ تخم مرغ زده شده: ۳ عدد
▪ شیر: یک پیمانه
▪ کره آب شده: یک قاشق غذاخوری
▪ آرد: یک پیمانه
▪ نمک: نصف قاشق مرباخوری
▪ فلفل سیاه: یک چهارم قاشق مرباخوری
▪ کنسرو ذرت: نصف پیمانه
▪ پیازچه خرد شده: یک چهارم پیمانه

● طرز تهیه:
فر را روی ۲۰۰ درجه سانتی گراد تنظیم کنید.
۱۲ قالب متوسط مفین را کمی چرب کنید و در ته و بغل قالب ها کمی آرد ذرت بریزید و کنار بگذارید. تخم مرغ، شیر و کره را با هم بزنید. آرد، نمک و فلفل و ذرت و پیاز را اضافه کنید و با هم مخلوط کنید. قالب ها را تا دوسوم از مایه پر کنید و به مدت ۳۰ دقیقه بپزید.
شنبه 23/7/1390 - 0:22
مهدویت
  حذف شریعت با شعار مهدویت!  
  پروتستانتیسم به معنای مکتب اعتراض نسبت به بینش و نگرش کاتولیک در دوره بیداری اروپا و عبور از واسطه گری کلیسا میان انسان و خدا بود.    

● تبارشناسی

پروتستانتیسم به معنای مکتب اعتراض نسبت به بینش و نگرش کاتولیک در دوره بیداری اروپا و عبور از واسطه گری کلیسا میان انسان و خدا بود. این عبور در نهایت به جایگزینی انسان به جای خدا انجامید. به این معنا که خداوند از حوزه ربوبیت انسان بیرون رفت و انسان به جای خلافت الهی، در مقام خدایی قرار گرفت و ولایت طولی و مظهری انسان به تفویض کامل اختیارات از سوی خدا به انسان تبدیل شد که از آن به اومانیسم تعبیر می شود.

چنین نگرشی به این معنا بود که قوانین شریعت، از گردونه خارج شد و قوانین عقلانی انسان و عقل جمعی یعنی احکام عرفی و عقلایی به جای شریعت نشست.

براساس این بینش و نگرش، انسان، دیگر مظهر ولایت خداوند نیست و اصولا خداوند انسان را به خود واگذار کرده تا هر گونه که خود می خواهد عمل کند. بنابراین، چیزی به نام شریعت الهی، قوانین حاکم بر جامعه انسانی معنا و مفهومی ندارد و همان گونه که شریعت و قوانین الهی حذف می شود، ولایت انسانهای کامل از سوی خداوند بر انسان و جامعه انسانی حذف می شود و همه انسانها به عنوان انسان کامل در جایگاه خدایی می نشینند. پس جایگاهی برای کلیسا و روحانیت مسیحی به عنوان مفسران یا مبلغان قوانین الهی باقی نمی ماند. بدین ترتیب خدا و روحانیت و کلیسا حذف می شود و انسان به جای خدا می نشیند و مرگ خدا به طور رسمی اعلام می شود.

 

 

● تقابل با ولایت فقیه

اکنون نوعی تفکر نوین در جامعه شیعی بروز کرده که شباهت بسیاری به مرگ خدا و حذف کلیسا و روحانیت آن دارد. گروهی براین باورند که تفکر ولایی می بایست جایگزین تفکر و ولایت فقیه شود. به این معنا که انسان کاملی به نام امام زمان(عج) در جهان هستی به ربوبیت و اداره امور جهان مشغول است، بنابراین لازم نیست تا نهاد یا نمادی دیگر جانشین ولی الله(عج) شود.

از نظر این دیدگاه، قرار گرفتن یا قراردادن عنصری چون روحانیت یا ولایت فقیه در میان امت و امام(عج) به معنای سرگردان کردن مردم و آمیختن حق و باطل است؛ چرا که توجه یابی مردم به ولایت فقیه و یا دولت اسلامی با خاستگاه ولایت فقیه، به معنای عدم توجه به ولی الله (عج) و عدالت جهانی او است و عدم توجه به معنای عدم درخواست برای حضور و ظهور آن حضرت(عج) است و دولت اسلامی مبتنی بر ساختار ولایت فقیه، دولتی است که مانع از توجه یابی مردم به ولی الله(ع) و دولت او می شود.

از نظر طرفداران این دیدگاه همان گونه که باز کردن درهای خانه های ابوحنیفه و مالک و ابن حنبل، مردم را از مراجعه به خانه های امام صادق(ع) و امام باقر(ع) بازداشت و معارف نیم بند آنان، مردم تشنه را به خود مشغول کرد، همچنین ولایت فقیه و دولت اسلامی مبتنی بر آن، به عنوان یک مانع جدی در توجه یابی مردم به اصل ولایت و دولت ولی الله(عج) عمل می کند و لازم است تا از سر راه برداشته شود.

از این رو، لازم است تا هر مانع توجه یابی ملت ها و مردم به ولی الله(ع) و دولت عدالت محور جهانی ایشان، حذف و کنار زده شود تا آنان متوجه اصل شوند. این گونه است که مقابله علیه ولایت فقیه و دولت مبتنی بر آن، به عنوان یک راهبرد مورد تاکید و توجه این جریان فکری و انحرافی قرار می گیرد.

 

 

● عرفان بی شریعت

حذف ولایت فقیه در زمانی که امام زمان(عج) و ولی الله ظهور ندارند و در پرده غیب به سر می برند، به جریان انحرافی این امکان را می بخشد تا بتواندبه دور از هر گونه مانع و مقاومتی، با نام امام زمان(عج) شریعت را کنار زند و حکومت و قدرت را در اختیار گیرد. این گونه است که روحانیت شیعی به عنوان مهم ترین چالش فکری و عملی شناخته می شود و تمام تلاش ها براین محور صورت می گیرد تا روحانیت شیعی کنار زده شود، زیرا تا زمانی که روحانیت شیعی هست، حرکت بر مدار شریعت مورد تاکید امت قرار می گیرد و نمی توان مدیریت جهان را به نام خدا در دست گرفت. از این رو بر عرفان و تصوف بی شریعت تاکید و پافشاری می شود و ولایت فقیه را مانع جدی در سر راه ولایت حقیقی امام زمانی(عج) معرفی می کنند؛ چرا که ولایت فقیه به معنای حکومت قوانین الهی و شریعت برزمین است که خود آن مانع جدی بر سر راه حکومت خودکامه آنان است.

در حقیقت مسیری را که پروتستانتیسم در غرب مسیحی پیمود تا به قوانین عرفی و خدای مرده رسید، اینان با نام ولی الله می پیمایند تا پروتستانتیسم شیعی را رقم زنند و حکومت عرفی و دنیوی خویش را به نام دین چون آمریکایی ها برپاکنند و عقل ابزاری را به جای خدا، حاکم بر جهانیان سازند و دین را از دنیای مردم جدا کنند.

شنبه 23/7/1390 - 0:18
عقاید و احکام

تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
مالك حقیقى كیست؟

مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ (حمد4)(خدایى كه) مالك روز جزاست.

در اینجا تعبیر به" مالكیت خداوند" شده است، كه نهایت سیطره و نفوذ او را بر همه چیز و همه كس در آن روز مشخص مى‏كند، روزى كه همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مى‏شوند، و در برابر مالك حقیقى خود قرار مى‏گیرند، تمام گفته‏ها و كارها و حتى اندیشه‏هاى خود را حاضر مى‏بینند، هیچ چیز حتى به اندازه سر سوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نیفتاده است، و اكنون این انسان است كه باید بار همه مسئولیت هاى اعمال خود را بر دوش كشد، حتى در آنجا كه خود فاعل نبوده، بلكه بنیانگذار سنت و برنامه‏اى بوده است، باز باید سهم خویش را از مسئولیت بپذیرد.

مالكیّت خداوند، حقیقى است و شامل احاطه و سلطنت است، ولى مالكیّت‏هاى اعتبارى، از سلطه‏ى مالك خارج مى‏شود و تحت سلطه‏ى واقعى او نیست.

این مالكیت خدا نتیجه خالقیت و ربوبیت است، آن كس كه موجودات را آفریده و تحت حمایت خود پرورش مى‏دهد، و لحظه به لحظه فیض وجود و هستى به آنها مى‏بخشد، مالك حقیقى موجودات است.

اعتقاد به روز رستاخیز، و ایمان به آن دادگاه بزرگ كه همه چیز در آن بطور دقیق مورد محاسبه قرار مى‏گیرد، اثر فوق العاده نیرومندى در كنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشایست دارد، و یكى از علل جلوگیرى كردن نماز از فحشاء و منكرات همین است كه نماز انسان را هم بیاد مبدئى مى‏اندازد كه از همه كار او با خبر است و هم بیاد دادگاه بزرگ عدل خدا

 

اما با آنكه خداوند مالك حقیقى همه چیز در همه وقت است، ولى مالكیّت او در روز قیامت و معاد جلوه‏ى دیگرى دارد در آن روز تمام واسطه‏ها و اسباب قطع مى‏شوند. «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» (بقره، 166) نسبت‏ها و خویشاوندى‏ها از بین مى‏رود. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» ). مؤمنون، 101)

مال و ثروت و فرزندان، ثمرى ندارند. «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» (شعراء، 88) بستگان و نزدیكان نیز فایده‏اى نمى‏رسانند. «لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ» (ممتحنه، 3) نه زبان، اجازه عذر تراشى دارد و نه فكر، فرصت تدبیر. تنها راه چاره لطف خداوند است كه صاحب اختیار آن روز است.

 

به تعبیر دیگر

انسان در این دنیا گاه به كمك دیگرى مى‏شتابد، با زبانش از او دفاع مى‏كند، با اموالش از او حمایت مى‏نماید، با نفرات و قدرتش به كمكش برمى‏خیزد، و گاه با طرحها و نقشه‏هاى گوناگون، او را زیر پوشش حمایت خود قرار مى‏دهد.

 

ولى آن روز هیچ یك از این امور وجود ندارد،

و به همین دلیل هنگامى كه از مردم سؤال شود لِمَنِ الْمُلْكُ الْیَوْمَ" حكومت امروز از آن كیست"؟! مى‏گویند:

لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ:"  براى خداوند یگانه پیروز است!" (سوره مؤمن آیه 16).

اعتقاد به روز رستاخیز، و ایمان به آن دادگاه بزرگ كه همه چیز در آن بطور دقیق مورد محاسبه قرار مى‏گیرد، اثر فوق العاده نیرومندى در كنترل انسان در برابر اعمال نادرست و ناشایست دارد، و یكى از علل جلوگیرى كردن نماز از فحشاء و منكرات همین است كه نماز انسان را هم بیاد مبدئى مى‏اندازد كه از همه كار او با خبر است و هم بیاد دادگاه بزرگ عدل خدا.

در حدیثى از امام سجاد (علیه السلام) مى‏خوانیم:

«كان على بن الحسین اذا قرء مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ یكررها حتى یكادان یموت‏» : هنگامى كه به آیه" مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ" مى‏رسید، آن قدر آن را تكرار مى‏كرد كه نزدیك بود روح از بدنش پرواز كند.( تفسیر نور الثقلین جلد اول صفحه 19) 

اما كلمه" یَوْمِ الدِّینِ":                    

لفظ «دین» در معانى گوناگون به كار رفته است:

الف: مجموعه‏ى قوانین آسمانى. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (آل عمران، 19)

ب: عمل و اطاعت. «لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ» (زمر، 3)

ج: حساب و جزا. «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» «یَوْمِ الدِّینِ» در قرآن به معناى روز قیامت است كه روز كیفر و پاداش مى‏باشد. «یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ» (ذاریات، 12)

 

تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir
مى‏پرسند روز قیامت چه وقت است؟

قرآن در مقام معرّفى این روز، چنین مى‏فرماید: «ثُمَّ ما أَدْراكَ ما یَوْمُ الدِّینِ. یَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» (انفطار، 18 19)

(اى پیامبر!) نمى‏دانى روز دین چه روزى است؟ روزى كه هیچ كس براى‏كسى كارآیى ندارد و آن روز تنها حكم و فرمان با خداست.

و نیز در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى‏خوانیم كه فرمود: یَوْمِ الدِّینِ، روز حساب است.( مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث.)

«مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» نوعى انذار و هشدار است، ولى با قرار گرفتن در كنار آیه‏ى «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» معلوم مى‏شود كه بشارت و انذار باید در كنار هم باشند. نظیر آیه شریفه دیگر كه مى‏فرماید: «نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» (حجر، 49 50) به بندگانم خبر ده كه من بسیار مهربان و آمرزنده‏ام، ولى عذاب و مجازات من نیز دردناك است.

همچنین در آیه دیگر خود را چنین معرّفى مى‏كند: «قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ» ( غافر، 3)

خداوند پذیرنده‏ى توبه مردمان و عقوبت كننده‏ى شدید گناهكاران است.

 

در اوّلین سوره‏ى قرآن، مالكیتَ خداوند عنوان شده است، «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» و در آخرین سوره، مَلِكیت او. «مَلِكِ النَّاسِ»

 

پیام‏های آیه:

1ـ  خداوند متعال، از جهات مختلف قابل عبادت است و ما باید حمد و سپاس او را به جا آوریم. به خاطر كمال ذات و صفات او كه«الله» است، به خاطر احسان و تربیت او كه«رَبِّ الْعالَمِینَ»است و به خاطر امید و انتظار رحم و لطف او كه«الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» است و به خاطر قدرت و هیبت او كه«مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ»  است.

2ـ قیامت، پرتوى از ربوبیّت اوست. «رَبِّ الْعالَمِینَ» «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» 

3ـ قیامت، جلوه‏اى از رحمت خداوند است. «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ»

شنبه 23/7/1390 - 0:13
عقاید و احکام

در بحث میزان اعمال گفته خواهد شد که اولاً رستگاری در گرو، وزن اعمال است و ثانیاً اعمال خوب، وزن دارند اما اعمال بد و گناهان ، وزن نداشته بلکه وزن منفی دارند و از وزن اعمال خوب کم می‌کنند و اینکه میزان اعمال برای تعیین وزن هر عملی، انسان کامل است .

 


تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

حقیقت این است که اعمال ما دارای جرم و وزن هستند و با سنجش وزن اعمالمان وضعیت ما در قیامت مشخص خواهد شد . اعمال ما هر کدام بسته به ارزش و اثر خود ،دارای وزنند کار خوب هرچند بسیار کوچک (و حتی یک آرزوی نیک برای دیگران )دارای وزن خواهد بود و این وزن، روز قیامت حساب خواهد شد .

وَ نَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی‌ بِنا حاسِبینَ (انبیاء،47) روز قیامت ترازوهای عدل را خواهیم نهاد و به هیچ وجه کسی ستمی نبیند و چنانچه به وزن دانه خردلی (کاری کرده باشد) آن را به حساب بیاوریم و ما برای حسابگری کافی هستیم .

در آیه نمی‌فرماید اگر به اندازه دانه خردلی، بلکه می‌فرماید اگر به سنگینی و وزن دانه خردلی عملی داشته باشد آن را به حساب می‌آوریم .اصلاً در هر جایی که بحث حسابرسی و میزان اعمال است کلمه ثقل نیز به معنای وزن و سنگینی  آمده است که آیات مربوطه در انتهای مقاله آمده است .لذا واقعاً وزنی وجود دارد که تعیین کننده است و ما باید این وزن را در دنیا تهیه کنیم.

سنگینی و وزن برای حق است ؛ یعنی باطل و گناه وزنی ندارد. سعادت و شقاوت انسان در گرو میزان حقی است که به همراه دارد .حق از قبیل کارهای نیک ،عبادات و ....هر چه حق باشد و به همراه شخص و در میزان او باشد وزن داشته و امتیاز محسوب می‌شود

 

اما چرا واحد سنجش، وزن اعمال ما هستند چرا تعداد اعمال، یا مساحتشان واحد سنجش نیستند؟

چنانچه تأمل کنیم هیچ چیزی به دقت و جامعیت وزن نیست. گاهی ما کار خوبی انجام می‌دهیم که ظاهر و نمای زیادی دارد اما تأثیر چندان خوبی ندارد یا آنکه نیت خوبی پشت آن نداریم یا آنکه کار را ناقص انجام می‌دهیم و یا بعداً آن را تا حدودی ضایع می‌کنیم .همه این کاراکترها می‌تواند در وزن نهایی محصول دخالت داشته باشد برخی وزن را زیاد و برخی کم می‌کنند.لذا دو نفر که به یک کار خوب مبادرت می‌ورزند یکی کارش مثلاً یک مثقال و دیگری یک کیلو وزن پیدا می‌کند و این چیزها را در تعداد و طول و عرض نمی‌توان اِعمال کرد اما در وزن می‌توان اِعمال کرد.

لذا با وجود آنکه تعداد اعمال شخص محفوظ می‌ماند هر عملی با وزن خود ،سنجیده شده و ارزش گذاری می‌شود .با مقیاس وزن، عدالت صد در صد قابل اجراست.

 

فقط حسنات وزن دارند!

اما آیا همه اعمال ما دارای وزنند یعنی اعمال نیک و بد هر دو وزن دارند؛ آنگاه هر کدام سنگین‌تر بودند همان تکلیف ما را روشن خواهد نمود؟

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (8،اعراف)

در اکثر تفاسیر درباره  "وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ" گفته شده که" سنجش بر اساس حق است" یا اینکه "خود سنجش حق است و حتماً محقق می‌شود" ، اما درست‌تر آن است که بگوییم سنگینی و وزن برای حق است ؛ یعنی باطل و گناه وزنی ندارد. سعادت و شقاوت انسان در گرو میزان حقی است که به همراه دارد  .حق از قبیل کارهای نیک ،عبادات و ... هر چه حق باشد و به همراه شخص و در میزان او باشد وزن داشته و امتیاز محسوب می‌شود.

بنابراین اعمال نیک و بد، هر دو دارای وزن نیستند بلکه تنها اعمال نیک دارای وزنند و تأثیر اعمال بد در کم کردن وزن اعمال نیک است به عبارت دیگر می‌توان گفت گناهان دارای وزن منفی هستند .این قضیه با مسئله حبط اعمال هم جور در می‌آید أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً"(کهف،105):

آنان به آیات پروردگارشان و به ملاقات با او ایمان نیاوردند، پس اعمالشان از بین رفت و ما در روز قیامت برایشان وزنی قرار نمی‌دهیم .

برخی از گناهان موجب حبط کلی اعمال می‌شوند و بعضی دیگر به اندازه تأثیر بد،نیت و دیگر شرایط فاعل ،از وزن خوبی‌ها کم می‌کنند

 

در تفسیر المیزان آمده است : "... لیکن این آیات در عین اینکه برای عمل نیک و بد ثقلی و وزنی قائل است در عین حال این سنگینی {اعمال بد} را سنگینی اضافی می‌داند، به این معنا که حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن می‌داند، نه اینکه هم حسنات دارای سنگینی باشد و هم سیئات، که  آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم شود، اگر حسنات سنگین‌تر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگین‌تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، از ظاهر آیات استفاده می‌شود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوی دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آن‌ها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنان که می‌فرماید:

"و فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ"(مؤمنون،102) :آنان که موازینشان سنگین است خود رستگارانند و کسانی که موازینشان سبک است همان کسانی هستند که به خودشان ضرر زدند و در جهنم جاویدند.

"وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ" (اعراف ،8): آنان که موازینشان سبک گشته است همان کسانی هستند که به آیات ما ایمان نیاورده بودند و از این رو به خود ضرر زدند.

"و فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ" (قارعه 6تا9) :و اما کسی که سنگین است موازینش پس او در زندگی پسندیده ایست و کسی که سبک است موازینش جایگاهش هاویه است.  

پس سنگینی موجب سعادت و سبکی شقاوت در پی دارد بنابراین گناهان نمی‌توانند به سنگینی اضافه کنند بلکه تأثیرشان در کم کردن وزن است .

برخی از گناهان موجب حبط کلی اعمال می‌شوند و بعضی دیگر به اندازه تأثیر بد، نیت و دیگر شرایط فاعل، از  وزن خوبی‌ها کم می‌کنند .

  

مقیاس وزن گذاری اعمال

آخرین موضوع در بحث میزان اعمال ،این است که اعمال با چه معیار و ملاکی سنجیده و ارزش گذاری می‌شود .مثلاً چه اعمالی دارای یک کیلو وزن و چه اعمالی دارای یک مثقال وزن هستند؟

امام صادق علیه‌السلام در پاسخ به این سوال می‌فرماید: «هم الانبیاء و الاوصیاء» هرچه اعمال ما به اعمال انبیاء و اولیای الهی شبیه‌تر و نزدیکتر باشد وزین‌تر هم خواهد بود.(تفسیر احسن الحدیث ،ج 6،،518، این روایت از ابن شهر آشوب و کافی هم نقل شده است )

شنبه 23/7/1390 - 0:13
عقاید و احکام

عاملی برای جهنمی شدن

 


در قرآن کریم، آیات بسیاری دلالت می‌کنند بر این که ریشه شقاوت و تباهی انسان و مفاسد و رذایل اخلاقی وی، غفلت است که ما در این‌جا به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

 


تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

در یکی از آیات چنین آمده است: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و محققاً، برای جهنم بیافریده‌ایم بسیاری از جن و انس را، (آنان را که) برایشان دل‌هایی است که با آن‌ها نمی‌فهمند و برایشان چشم‌هایی است که با آن‌ها نمی‌بینند و برایشان گوش‌هایی است که با آن‌ها نمی‌شنوند، آنان همانند چارپایان و بلکه گمراه‌تر از چارپایان‌ند، آنان همان غفلت زدگان هستند». (اعراف، 179)

از سیاق این آیه، کاملاً روشن است که مایه بدبختی کسانی که به عذاب ابدی و شقاوت جاودانی مبتلا می‌شوند، همان غفلت و ناآگاهی ایشان از حقایقی است که انسانیت انسان اقتضای آگاهی، التفات و توجه به آن‌ها را دارد و به همین لحاظ این افراد از نظر ارزش از حیوانات هم که مقتضای طبعشان غفلت و ناآگاهی است پست‌تر می‌شوند.

آنچه موجب مُهر زدن خدای متعال بر دل آنان می‌شود تا قوای ادراکی‌شان از مسیر صحیح منحرف شود و کار آیی نداشته باشد، همان غفلت و بی‌توجهی ایشان است

 

در آیه دیگری پس از آن که درباره کسانی سخن می‌گوید که پس از ایمان، کفر ورزیدند و زندگی دنیا را بر آخرت برگزیدند، در توصیف و تحلیل روانی آنان اضافه می‌کند که: «أُولَـئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ آنان کسانی‌اند که خدا بر دل‌هاشان و گوش‌ها و دیده‌هاشان مُهر زده و آنان همان غفلت زدگانند». (نحل، 108)

در این آیه نیز روشن است که آنچه موجب مُهر زدن خدای متعال بر دل آنان می‌شود تا قوای ادراکی‌شان از مسیر صحیح منحرف شود و کار آیی نداشته باشد، همان غفلت و بی‌توجهی ایشان است.

یک دسته دیگر از آیات، غفلت‌های خاصی را مورد توجه قرار داده‌اند که به یکی از آن‌ها اشاره می‌کنیم: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ * مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ * لاَهِیَةً قُلُوبُهُمْ؛ روز حساب مردم بسیار نزدیک شده و آن‌ها در حال غفلت (و بی‌خبری) روی‌گردانند، هیچ پند و موعظه و کلامی جدید از سوی پروردگارشان نیاید، جز آن که آن را بشنوند؛ ولی (غرق در اوهام و تخیلات) به بازی (خود) سرگرم شوند و دل‌هاشان (به امور پست مادی و دنیوی) مشغول باشد». (انبیاء، 1 ـ 3)

 

اکنون برای توضیح بیشتر مطلب مورد بحث، باید بگوییم اصولاً نفس در ذات خودْ عین علم و آگاهی است و یکی از نخستین کارهایی که بلا واسطه از نفس سر می‌زند، همان آگاهی و توجه است.

توجه انسان گاهی به طور غیر اختیاری به وسیله عوامل طبیعی خارج از نفس به چیزی منعطف می‌شود و گاهی به صورت اختیاری توجه می‌کند که آن نیز به نوبه خود دارای مراتب گوناگونی است؛ ولی همه مراتب در این حقیقت مشترکند که توجه او تحت تسلّط وی قرار می‌گیرد.

قرآن کریم هم اگر گاهی کسانی را به دلیل غفلتشان مذمّت می‌کند، در جایی است که اختیار انسان در پیدایش غفلت و دست‌کم در ادامه‌ی آن نقشی داشته باشد.

فعل اختیاری، منحصر به افعال قصدی و ارادی و نیز افعال خارجی نیست؛ بنابراین افعالی نیز که می‌توانند متّصف به حسن و قبح شوند و در محدوده علم اخلاق و کاوش‌ها و ارزش‌های اخلاقی قرار گیرند، منحصر به افعال خارجی و کارهای ارادی نخواهند بود؛ بلکه می‌توانند افعالی باشند کاملاً درونی؛ مثل فکر کردن، توجه کردن و شامل همه کارهای اختیاری انسان می‌شود اعمّ از این که ارادی و قصدی باشد یا نباشد؛ مثل فعل بالتجلّی که نام بردیم و اقسام دیگر فعل اختیاری که در فلسفه ما مورد بحث قرار گرفته‌اند.

شنبه 23/7/1390 - 0:12
عقاید و احکام



عدل خداوند نزد امامیه یکی از پایه های دین شمرده شده است، در خصوص عدالت پروردگار مسائل گوناگونی قابل طرح است از جمله می توان به عدم تنافی میان عدل خدا و توبه پذیری حضرتش اشاره نمود؛ در نوشتار حاضر، استاد مهدی امینیان، کوشیده است تا بدین شبهه پاسخ دهد که آیا عدل خدا نافی توبه پذیری اوست یا خیر؟


طرح مسئله:

عدالت ورزی خداوند در مجموعه عقاید و باورهای دینی و اسلامی، از جمله ارکان شاخص و برجسته خداشناسی و خداباوری است، که همواره مورد اهمیت و توجه فراوان بوده است، به گونه‌ای که اختلاف نظر در رد یا قبول آن، و یا تعیین حدود و ثغور آن دست مایه تحولات اساسی در نگرش‌های دینی و اعتقادی مسلمانان گردیده است، تا بدانجا که زمینه ساز پیدایش فرق و مذاهبی در عالم اسلام گردید.

باور به دادورزی ذات مقدس خداوندی از آن رو دارای اهمیت فراوان است که نوع نگاه و جهان بینی اسلامی ما منوط و مشروط به پذیرش یا عدم پذیرش آن است؛ زیرا هم در التزام به صفات مبدا به ویژه حکیم بودن او نقشی به سزا خواهد داشت، و هم در باورمندی به اصل معاد، زیرا روز پسین از آن رو توجیه عقلی و منطقی خواهد یافت که هر انسانی معتقد باشد، خداوند با توجه به اعمال و افعال دنیوی‌اش او را ثواب و جزا می‌دهد، که این تنها در سایه دادورزی پروردگار معنا می‌یابد.

بحث عدل الهی تا بدانجا بر گستره مفاهیم اعتقادی سایه افکنده است، که اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل علامت مذاهب شمرده شده است، در اینکه شخص شیعه است یا سنی، معتزلی است یا اشعری و بدون آن نه دین تمام است، و نه به نحو قطعی می‌توان راستگو بودن پیامبری را باور داشت. زیرا تمام قواعد و احکام اسلامی بر اصل عدل استوار است عدل هم اتصاف خداوند به فعل حسن و جمیل است و هم کمال او در افعال و به بیان امام علی(ع): «عدل یعنی اینکه خداوند را به کارهای ناروا متهم نسازی.»

 

تعریف عدل:

از نظر امام خمینی(ره) عدل به معنای عام و گسترده آن عبارت است از حد وسط میان افراط و تفریط که تمام فضایل اخلاقی اعم از ظاهری و باطنی را در بر می‌گیرد، چنانچه صراط مستقیم که انسان در نماز طالب آن است، نیز همین سیر اعتدالی است. عدل به صورت خاص که عدل الهی را نیز در بر می‌گیرد از فطرت‌های الهی است که در کمون ذات بشر مخمر است، هر کس برخلاف، آن را ]فطری بودن آن[ برداشت کند، بداند که در مقدمات آن نقصانی است.در واقع بیان اخیر ناظر بر حسن ذاتی عدل و ثبات مفهومی آن است، که ذات عدل با صرف نظر از شرایط و ظروف مختلف آن و بدون لحاظ فاعل خاص نیکو و پسندیده است، در نتیجه جبرگرایی و حسن و قبح شرعی و نفی عدالت الهی نابخردانه و منتفی خواهد بود، به تعبیر علامه طباطبایی عدل به معنای تساوی، توازن و قرار گرفتن هر چیز در جایگاه شایسته و مناسب خویش به گونه ایست که نفس انسان آن را پسندیده و تائید می‌کند.

اگر خدا حق دیگران «حق الناس» را ببخشد و از ستم مردم به یکدیگر صرف نظر کند، خلاف عدل است... وحال آنکه خدا از حق مردم نمی‌گذرد مگر خود صاحب حق بگذرد. ولی خدا از حق خود اگر بخواهد می‌گذرد. درباره توبه نیز باید گفت، توبه ارکانی دارد که بدون آن‌ها توبه حقیقی حاصل نمی‌شود، که رکن رکین آن ندامت و پشیمانی است از گناهان و دیگر عزم بر عدم بازگشت است که این دو از مقومات ذاتی و حقیقی توبه می‌باشند

شاخه‌های کلی عدل الهی:

در مجموعه معانی متعددی که برای عدل الهی گفته شده می‌توان آن‌ها را در سه عنوان عام و کلی خلاصه نمود:

1- عدل تکوینی:

یعنی خداوند به هر موجودی به اندازه توانایی و قابلیت‌های وجودی آن توجه می‌کند، و هیچ شایستگی و ظرفیتی را نادیده نمی‌انگارد. به بیان دیگر، عدل عبارت است از رعایت استحقاق‌ها در افاضه وجود و امتناع نکردن افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود و کمال دارد.

2- عدل تشریعی:

یعنی خداوند در وضع تکالیف و آنچه سعادت بشر در گرو آن است، اهمال نمی‌ورزد علاوه بر آن انسان را بیش از توان و طاقتش مکلف نمی‌سازد. شریعت الهی به هر دو معنای یادشده عادلانه است.

3- عدل جزایی:

تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

عدل جزایی به این معناست که خداوند جزای هر انسانی را متناسب با اعمال و افعال صورت گرفته توسط او در نظر می‌گیرد. «اعطاء کل ذی حق حقه» و هیچ انسانی را به سبب تکلیفی که به او ابلاغ نشده مجازات نمی‌کند.

سوال) از برخی شبهات وارده بر عدالت الهی، پذیرش توبه و انابه گناهکاران است. در احادیث وارده درخصوص توبه چنین مطرح شده است که برخی افراد گاه پس از یک عمر ارتکاب معصیت و گناه و غرق بودن در رذایل و خبائث به درگاه خداوند باز گشته، و طلب بخشش و استغفار می‌کنند، و آن گونه پاک و مطهر می‌گردند که کودک از مادر زاییده شده دارای قلبی پاک و بی آلایش است. حال سوال در اینجاست که آیا این اتفاق منافاتی با عدالت الهی ندارد؟ آیا افرادی که عمری را به طهارت نفس و تربیت روح خویش پرداخته و در این مسیر مرتکب اندک گناهان صغیره یا کبیره شده‌اند با فردی که عمری را به گناه سپری کرده و پس از تحقق زمینه‌ای برای توبه اقدام به توبه نموده است برابر بوده و آیا عادلانه است که از حیث طهارت روح و پاکی پرونده اعمال به درجه‌ای مساوی با هم نایل شوند؟

 

پاسخ به شبهه:

آیا بخشیدن گناه بیچارگان و درماندگان که از روی جهالت خلافی را مرتکب شدند، ظلم است؟

آری اگر خدا حق دیگران «حق الناس» را ببخشد و از ستم مردم به یکدیگر صرف نظر کند، خلاف عدل است... وحال آنکه خدا از حق مردم نمی‌گذرد مگر خود صاحب حق بگذرد. ولی خدا از حق خود اگر بخواهد می‌گذرد. درباره توبه نیز باید گفت، توبه ارکانی دارد که بدون آن‌ها توبه حقیقی حاصل نمی‌شود، که رکن رکین آن ندامت و پشیمانی است از گناهان و دیگر عزم بر عدم بازگشت است که این دو از مقومات ذاتی و حقیقی توبه می‌باشند.

انسان به مجرد آنکه بگوید توبه کردم از او پذیرفته نمی‌شود، بلکه انسان تائب آن است، که هر چه به ناحق از مردم برده باید به آن‌ها رد کند، یا آنکه صاحب حق را راضی نماید، و هر چه از واجبات الهیه را ترک کرده نیز قضا کند حتی اگر از انجام تمام آن‌ها ناتوان است، به مقدار امکان به جا آورد.از مجموعه این سخنان به دست آمد که صرف توبه گفتاری و لفظی بدون التزام و پایبندی به اصول و ارکان مربوط به آن، به خصوص ندامت از گناهان گذشته و عدم بازگشت در آینده، در گستره توبه حقیقی قرار نمی‌گیرد، اما اگر کسی پس از دو شرط قبلی پیش گفته و مشروط به آنکه حق الناس را ادا نموده و نسبت به حق الهی نیز در حد توان و امکان قیام به اعاده و تدارک نماید، عقل چه اقتضایی دارد و چگونه حکم می‌کند؟

به طور قطع در چنین جایی عقلای عالم عدم پذیرش گناه مجرم نادم را عملی ناپسند و مذموم به حساب می‌آورند. به ویژه اینکه پذیرش توبه گناهکاران با رعایت شرایط و ویژگی‌های فوق عمومیت داشته و اختصاص به گروهی خاص ندارد، از این رو شائبه هر گونه بی عدالتی نیز مرتفع خواهد شد.

حال یادآوری دو نکته در راستای تبیین کامل موضوع لازم به نظر می‌آید.

 

افراد پس از توبه و استغفار حقیقی و به واسطه حکم عقل و از باب تفضل و عنایت حضرت حق، گناهانشان بخشیده می‌شود اما این امر هیچگاه به معنای برابری اینگونه افراد با افراد طیب و طاهر نیست چراکه فرد متقی به واسطه تقوای خویش و نیز عنایات حضرت حق به حسب میزان تقوای خود پله‌های ترقی و صعود الی الله را طی نموده و به درجاتی بالاتر از انسانیت نایل گشته است و حال آنکه این امر در خصوص فرد توبه کننده صادق نمی‌باشد

نکته اول: عدالت یا تفضل؟
تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

اثبات اینکه خداوند متعال بر بندگان ترحم و بخشش مضاعف دارد، چگونه ایراد اصلی که دادورزی پروردگار است را اثبات می‌نماید؟ پاسخ آنکه عدالت از سنخ مفاهیم معقول ثانی فلسفی است، که خود فی نفسه امری بیرونی و خارجی به حساب نمی‌آید، بلکه از حقایق بیرونی انتزاع شده، از این رو عدالت با دو مفهوم مقابل آن قابل مقایسه است، زیرا عدم عدالت یا به ظلم می انجامد و یا به تفضل از میان آن دو آنچه نامطلوب و ناپسند است، ستم ورزی بر بندگان است، بندگانی که همه به یک اندازه کوشیدند و کاشتند، اما غیر مساوی و معادل دریافتند و درو کردند، و دقیقا آنچه این شبهات را پدید آورد، احتمال ظلم گرایی خداوند است که توجه به گروهی خاص با عدالت او ناهمخوان است. اما دیگر سوی وادی عدل، اکرام و تفضل است که نه تنها، زمینه و سبب بی عدالتی و دادورزی پروردگار نمی‌گردد، زیرا تمام کسانی (نه یک گروه خاص) که اعمال حسنه به جا آورند، و به رحمت او باورمند باشند، مشمول این تفضل خواهند شد، و این خود نه تنها ظلم نیست، بلکه عدالت در تفضل و تنعم است.

 

نکته دوم: عدل یا جود؟

دیگر نکته که یادآوری آن ضرورت دارد، این است که خداوند بر بندگان تفضل و ترحم می‌نماید، که این بالاتر از دادورزی و عدالت است به دیگر بیان، او به جای عدل، جود را بر بندگان روا می‌دارد، اما واقعیت این است با توجه به آنچه از سخن علی(ع) در نهج البلاغه به دست می‌آید که در جواب سائل که می‌پرسد عدل برتر است یا جود؟ آن حضرت می‌فرماید: «عدل برتر از جود است؛ زیرا عدل وضع امور در موضع خویش است، و جود خروج آن‌ها از مسیر واقعی‌شان، دیگر آنکه نتیجه جود فقط بخشش شوندگان را در بر می‌گیرد، اما در عدل همه انسان‌ها منتفع و بهره‌امند خواهند شد.» حال آیا جواب‌های پیش گفته (در تقدم جود و فضل خدا بر عدل او) را با این سخن نهج البلاغه (در تقدم عدل بر جود) چگونه می‌توان توجیه نمود؟

تبیان زنجان www.tebyan-zn.ir

پاسخ:

آنچه از سخن علی(ع) با توجه به پرسش سائل متبادر می‌شود، عدل و جود بشری مد نظر است، نه عدل و جود الهی، به ویژه وقتی فلسفه تقدم عدل را بیان می‌دارد، این حقیقت روشن‌تر می‌گردد، زیرا با توان و قدرت محدود است که عدل گرایی مقدم بر جود و فضل است، اما اگر با بخشش و عنایات فراوان نه چیزی از خزانه غیب کاسته شود، و نه هیچ امری از موضع خود خارج گردد، طبعا تفضل بر بندگان مطلوب و پسندیده است، به ویژه اینکه (همان گونه که در نکته اول آمد) - وقتی این گونه الطاف، تمام کسانی که این مسیر را از طریق توبه، شفاعت یا هر روش مشروع و معقول دیگری طی نمایند در بر گیرد، در عین اینکه تفضل و عنایت است، خود دادورزی و عدالت نیز به حساب می‌آید و احسان به این معنا از مصادیق عدل است.

 

نتیجه:

نتیجه آنکه اولا، افراد پس از توبه و استغفار حقیقی و به واسطه حکم عقل و از باب تفضل و عنایت حضرت حق، گناهانشان بخشیده می‌شود اما این امر هیچگاه به معنای برابری اینگونه افراد با افراد طیب و طاهر نیست چراکه فرد متقی به واسطه تقوای خویش و نیز عنایات حضرت حق به حسب میزان تقوای خود پله‌های ترقی و صعود الی الله را طی نموده و به درجاتی بالاتر از انسانیت نایل گشته است و حال آنکه این امر در خصوص فرد توبه کننده صادق نمی‌باشد.

ثانیا طهارت و پاکی روحو نفس فرد متقی با توبه کنندگان از معاصی در یکدرجه نمی‌باشد چراکه فرد متقی اجازه بسته شدن نقش سیاه معصیت بر لوح دل خویش را نداده است اما فردتوبه کننده این اجازه را داده و لوح خویش را آلوده نموده است که هیچ گاه چنین نفس گنهکاری و او پس از توبه نصوح نیز به درجه و رتبه نفس متقی نمی‌رسد. در روایات نیز داریم که »التائب من الذنب کمن لاذنب له« بدین معنا که فرد توبه کننده همانند فرد غیر گنهکار است و این همانندی به معنای مثلیت و مطابقت از نظر درجه و رتبه و مقام و نیز /اکی روح و صفای باطن نیست. کاف تشبیه موجود در روایت خود گویای تفاوت رتبه و نیز صفای رح و دل فرد غیر گنکار و گنهکار است.




شنبه 23/7/1390 - 0:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته