• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4475روز قبل
دعا و زیارت
آفرینش زن در قرآن و ادیان الهى خدیجه بوترابى زن در آفرینش در بعد روحى و جسمى از همان گوهرى آفریده شده كه مرد آفریده شده است و هر دو جنس در جوهر و ماهیت یكسان و یگانه‏اند و تمایز و فرقى در حقیقت و ماهیت میان زن و مرد نیست. قرآن به صراحت از این حقیقت پرده برمى‏دارد: یا ایها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها... اى مردم از پروردگارتان كه شما را از نفس واحدى آفرید و جفتش را (نیز) از او آفرید و از آن دو زنان و مردان بسیارى پراكنده كرد، پروا دارید (نساء، 1)، هو الذى خلقكم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسكن الیها او است آن كس كه شما را از نفس واحدى آفرید و جفت وى را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد (اعراف، 189) . بنابراین زن در آفرینش از همان جوهر و گوهر مرد است و اندیشه یكسانى و یگانگى ماهوى زن و مرد، اندیشه قرآنى است كه از آیات الاهى به روشنى به دست مى‏آید . تنها در این زمینه نظر دیگرى است كه خلقت زن را از زائده خلقت مرد تصویر مى‏كند، لیكن در این نظر به برخى از حادیث استناد شده است كه در حدیثى از امام صادق (ع) مردود شمرده شده است. زراره مى‏گوید: از امام صادق (ع) از آفرینش حوا سؤال شد كه برخى مى‏گویند: خداوند حوا را از دنده پایین و چپ آدم آفرید، امام (ع) فرمود: خدا منزه و برتر است از این نسبت، آن كس كه چنین مى‏گوید مى‏پندارد كه خداوند قدرت نداشت براى آدم همسرى از غیر دنده‏اش بیافریند! علامه مجلسى مى‏گوید: «مشهور میان مورخان و مفسران اهل سنت این است كه حوا از دنده آدم آفریده شده و به این معنا برخى از احادیث نیز دلالت دارد، لیكن این حدیث و احادیث دیگرى این موضوع را رد مى‏كند...» . آنچه محقق است و قرآن بدان اشاره دارد زن و مرد براى زندگى دنیا و نیز براى بقاء نسل بشر مكمل یكدیگر هستند، بدین صورت كه ماده اولیه این محصول یا مصنوع از مرد است و اراده سازندگى آن از خداوند توانا ولى كارخانه آن یعنى دستگاه سازندگى انسان و زحمات بار آوردن آن در اختیار زن قرار دارد و جا دارد كه براى حفظ و سلامت این كارخانه از دستبرد نامحرمان و خرابكاران، مقررات و دستورات لازمى هم صادر گردد. آفرینش زن در ادیان الهى در تمام مذاهب و ادیان الهى آمده است كه زن و مرد از «نفس واحده» آفریده شده‏اند. در عهد قدیم آمده است: «پس خدا موجودات را آفرید، لیكن براى آدم معاونى موافق وى یافت نشد و خداوند خوابى گران بر آدم مستولى گرداند تا بخفت پس یكى از دنده‏هایش را گرفت و گوش در جایش پركرد و خدا آن دنده را زنى بنا كرد و او را نزد آدم آورد. زن در تاریخ و ملل گوناگون زن را یك موجود ضعیف و ناچیز به شمار مى‏آوردند. به دختران ارث نمى‏دادند و بعضى او را از افراد بشر و انسانیت به شمار نمى‏آوردند، فقط زنان را براى خدمت به مردان و اطفاى شهوت جنسى براى مردها نگاه مى‏داشتند. مرد مى‏توانست زنهاى متعدد بگیرد و یا طلاق بدهد . اگر زن مى‏مرد زن بگیرد ولى اگر شوهر مى‏مرد، زن حق ازدواج نداشت و از معاشرت در خارج هم ممنوع بود. در هند زن تابع شوهر بود و بعد از مردن او، دیگر حق ازدواج نداشت و باید با جسد شوهر سوزانده مى‏شد... و در ایام عادت ماهیانه نجس و پلید و لازم الاجتناب بود . زن در میان ملل قبل از اسلام حد وسط بین انسان و حیوان بود از او مانند انسان ضعیفى كه باید به انسانهاى متوسط كمك بدهد استفاده مى‏شد. اعراب مشرك خشن، بى‏رحم متعصب دختران معصوم خود را زنده به گور مى‏كردند. تا وقتى كه خورشید اسلام از پس ابرهاى تاریك عربستان طلوع نمود. پیغمبر اسلام (ص) پس از ارشاد كلمه توحید با اشاره پروردگار در قرآن اول كارى كه كرد از این عادت شوم اعراب جلوگیرى نمود، حضرتش به زنان و دختران احترام مى‏گذاشت و با تمام عظمتش به زنهاى پیر سلام مى‏كرد و چنانكه شیعه و سنى نقل كرده‏اند، مكرر دست دخترش فاطمه سلام الله علیها را مى‏بوسید و مى‏فرمود: «فاطمة بضعة منى من آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذان الله» فاطمه پاره تن من است هر كس او را اذیت كند حقیقتا مرا اذیت كرده است و هر كس مرا اذیت كند خدا را اذیت كرده است. منبع: كتاب دایرة المعارف تشیع، ج 8، ص 492
جمعه 22/9/1387 - 11:21
دعا و زیارت
تأسى حضرت فاطمه معصومه(س) به حضرت فاطمه زهرا(س) احمدرضا احمدى سفر تاریخى و سرنوشت ساز هشتمین آفتاب تابناك آسمان ولایت، امام على ابن موسى الرضا(ع) به ایران، این سرزمین را كانون مقدس اهل بیت (ع) قرار داد تا آنان كه بى صبرانه در انتظار طلوع خورشید ولایت در ایران بودند فرصت آشنایى با خاندان رسول الله(ص) واهل بیت(ع) او را بیابند. با هجرت امام رضا(ع) به مرو، اگرچه بدون رضایت قلبى ایشان صورت گرفت، خیل مشتاقان و دوستداران و نزدیكان آن حضرت كه دورى و فراغ از ایشان را برنمى تابیدند بار سفر بستند و با انگیزه دیدار با آن بزرگوار مشقات سفر طولانى از مدینه تا مرو را به جان خریدند، اگر چه بسیارى از آنان به دلیل نیات پلید دستگاه خلافت و مخالفان اهل بیت(ع) در همان راه به دیدار معبود شتافتند و با آرزوى دیدارش ، به لقاءا... پیوستند. كریمه اهل بیت، فاطمه معصومه(س)، دختر دانشمند و پرهیزكار موسى بن جعفر(ع) از برجسته ترین شخصیتهایى است كه مشتاقانه به دیدار برادر بزرگوارش شتافت و اگرچه فرصت پیدا نكرد محضر آن امام را دریابد، ولى سفر آن بانوى گرامى به شهر ساوه و قم اگرچه كوتاه و در دوره بیمارى صورت گرفت، منشأ خدمات فراوانى براى ایرانیان بود. حضرت فاطمه معصومه(س) همواره در طول تاریخ مورد توجه بسیارى از دانشمندان، فضلا و عالمان دینى قرار گرفته است. بسیارى از بزرگان دینى مقامى شامخ و هم شأن دردانه رسول خدا(ص) فاطمه زهرا(س) براى آن بزرگوار قائلند. همچنان كه ائمه معصومین(ع) نیز خود، بارها و در روایتهاى متعدد شأن و فضایل والاى حضرت معصومه(س) را ستوده و دوستداران اهل بیت(ع) را به توجه بیشتر به ایشان فراخوانده اند. فاطمه معصومه(س) به لحاظ مقام بلند معنوى و علمی، جلوه اى از وجود حضرت زهرا مى باشد كه در پاكدامنى و طهارت نفس مقامی در شأن حضرت زهرا(س) پیدا كرده است. آن بزرگوار همچون صدیقه كبری(س) از همان آغاز در دامن پدرى مهربان و شخصیتى معنوى و جلیل القدر (موسى بن جعفر) و در خاندانى كه به علم و تقوا و فضایل اخلاقى شهرت داشتند، پرورش یافت و آداب و خلوص دینى و روحانى را در محضر پدر و برادر بزرگوار خویش فراگرفت. عبادت، زهد، پارسایی، تقوا و پاكدامنى حضرت معصومه(س) همچون مادرش، زهرا(س) زبانزد دوستداران خاندان پاك عصمت و طهارت(ع) بود. آن حضرت به لحاظ علمى و اخلاقى نیز والاترین مقام را در بین فرزندان امام موسی(ع) بعد از برادر بزرگوارشان، امام رضا(ع) داشت،آن گونه كه باید او را چون مادرش، «عالمه غیر معلمه» نامید. فاطمه اى دیگر از نسل پیامبر(ص) «فاطمه» در لغت به معنى بریده شده و جدا شده مى باشد و علت این نامگذارى بر طبق احادیث نبوى ، این است كه پیروان فاطمه(س) به سبب او، از آتش دوزخ بریده ، جدا شده و بركنارند. بنابراین چون صدیقه كبری(س) در مقام عصمت ، پاكدامنى و تقدس روحى و جسمى در بالاترین مقام قرار داشت، به همین اسم نامیده می شد. موسی بن جعفر(ع) نیز نام دخترش را چون پیامبر(ص)، فاطمه نهاد. فاطمه معصومه(س) نیز مانند مادرش داراى عالى ترین مقامات معنوی و پاكترین مكانت روحى است. آن بزرگوار همانند زهراى مرضیه، همچون پاره اى است كه از آتش دورافتاده و در بالاترین جایگاه قدسى قرار گرفته است. آن حضرت علاوه بر طهارت ظاهرى و حجب و حیای بیرونی، طهارت روحى و باطنى خاصى دارد كه معنویت و نورانیت خاصى به او بخشیده است. تجلیگاه عصمت زهرا(س) حضرت فاطمه معصومه(س) بانویى بهشتى و آراسته به زیباییهای معنوى و روحى است كه فضایلش دلیلى جز عصمت ندارد. آن بانوى مقدس، پرورش یافته دامان بزرگ مردى است كه چون پیامبر(ص)، جایگاهى رفیع و مقامى بلند در نزد خداوند داراست. همچون مادرش(زهراى اطهر)، پاكى رفتار و پاكى كردار پدر را تجربه نموده و همانند او خود از زینتهاى مادى و زیورهاى ظاهری بریده است. عصمت معصومه(س) همان عصمت زهراست و شاید از دلایلی كه او را معصومه نامیده اند، این باشد كه مقام عصمت مادرش، زهرای اطهر(س) در او تجلى یافته باشد. بى شك به دلیل همین مقام عصمت است كه جایگاهى بلند در بین ائمه معصومین(ع) یافته است. بنابر روایات، لقب معصومه اولین بار از سوى امام رضا(ع) بر خواهر نهاده شد و ایشان از روى محبت و اشتیاق به خواهر، او را بدین نام فراخواند. آن گونه كه آن امام در جایى مى فرماید:«هركس معصومه را در قم زیارت كند، مانند كسى است كه مرا زیارت كرده باشد.»(1) فداها ابوها از شواهدى كه مى توان به وجود شباهت بین صدیقه كبری(س) و فاطمه معصومه(س) دلالت كرد، اینكه هر دو بزرگوار توسط پدران گرانقدر خویش با یك عبارت خاص(فداها ابوها) كه براى هیچ بانوى دیگری به كار نرفته است، مورد تفقد قرار گرفته اند. یكی از علماى معروف نجف اشرف از كتاب «كشف اللئالى » نقل كرده است كه روزی جمعى از دوستداران و شیعیان موسى بن جعفر(ع) برای طرح مسایل خود به محضر آن حضرت رهسپار مى شوند. در این هنگام امام كاظم(ع) در مسافرت بودند، لذا سؤالهاى خود را نوشته و به خانواده امام تحویل دادند تا در سفر بعد به دیدار آن امام نائل شوند. هنگام وداع دیدند حضرت معصومه(س) پاسخ پرسشها و مسایل آنها را نوشته و آماده كرده است. آنها شادمان مى شوند و آن را مى گیرند. در هنگام مراجعت در مسیر با امام كاظم(ع) روبه رو مى شوند و ماجرا را به عرض حضرت مى رسانند. امام(ع) آن نوشته را از آنان مى خواهد و مطالعه مى كند و پاسخهای فاطمه معصومه(س) را درست مى یابد. آنگاه سه بار مى فرماید: «فداها ابوها» (پدرش به فدایش باد) این موضوع علاوه بر مقام بلند علمى حضرت معصومه(س)، توجه خاص امام كاظم(ع) به ایشان را نیز مى رساند زیرا این عبارت فقط درباره حضرت صدیقه كبری(س) و آن هم از زبان پیامبر اكرم(ص) به كار رفته بود. شفیعه روز جزا «شفاعت» از مهمترین اصول مذهب شیعه به شمار مى آید. در اسلام بالاترین جایگاه شفاعت از آن رسول خداست و بعد از ایشان، ائمه معصومین(ع) از این جایگاه براى نجات اهل محشر برخوردارند. با این حال، دو تن از برجسته ترین بانوان اسلام نیز از چنین جایگاهى برخوردارند و به نقل از روایات در روز محشر دستگیر دوستداران و محبان اهل بیت(ع) قرار مى گیرند؛ حضرت زهرا(س) و فاطمه معصومه(س). درباره شفاعت گسترده دختر رسول خدا همین بس كه شفاعت به عنوان مهریه آن بزرگوار از طرف خداوند مقرر گردید و بنا به روایات اسلامى ، آن حضرت در روز قیامت به عنوان شفیعه روز جزا، به شفاعت گسترده از امت خویش خواهد پرداخت. با این حال پس از صدیقه كبرى هیچ بانوى دیگرى به جز حضرت معصومه(س) در گستردگى شفاعت در حد حضرت زهرا(س) قرار ندارد. شفاعت گسترده حضرت فاطمه معصومه(س) تا آنجاست كه سالها قبل از تولدش، امام صادق از ایشان خبر داده و مى فرمایند:« به زودى بانویى از فرزندانم به آن سوى كوچ مى كند كه نامش فاطمه دختر موسى بن جعفر است كه با شفاعت او همه شیعیانم وارد بهشت مى شوند» (2) و در جایى دیگر فرمود: «همه امت جدم محتاج شفاعت معصومه اند و با شفاعت ایشان به بهشت مى روند.» برادر بزرگوار آن بانوى بزرگوار، امام رضا(ع) نیز در زیارتنامه ای كه براى خواهر گرامى اش آورده در بیان اوصاف آن بانوی مكرمه به مقام شفاعت حضرت معصومه(س) اشاره مى كند. در این زیارتنامه مى خوانیم: «اى فاطمه در بهشت شفاعتم كن، زیرا تو مقامی بس ارجمند و والا در پیشگاه خداوند دارا هستی» (3) و این خود نشان دهنده شأن و مقام بسیار عظیم آن شفیعه روز جزا است چنانچه در فراز دیگرى از زیارت مخصوص آن حضرت آمده است كه : «فان لك عند ا... شأنا من الشأن»(4) و این عبارت بدین معناست كه اگر ما از تو طلب شفاعت مى كنیم بدین دلیل است كه تو در پیشگاه خداوند داراى شأن و منزلتى عالى و وصف ناپذیر هستی كه فقط خداوند و اولیایش بر این رتبه و جایگاه واقفند. علاوه بر ایشان، امام جواد(ع) نیز به گونه اى به همین موضوع اشاره كرده است:«هر كس حضرت معصومه(س) را زیارت كند بهشت بر او واجب می شود» دفاع از حریم ولایت از دیگر ابعادى كه مى توان به وجود شباهتهایى بین این دو بانوى گرانقدر- فاطمه زهرا و فاطمه معصومه(س)- پى برد بحث ولایت پذیرى و دفاع از حریم ولایت مى باشد. حضرت زهرا(س) در روزهاى سخت بعد از رحلت پیامبر(ص) تا واپسین لحظات عمر گرانبار خویش، در دفاع از حقانیت و جایگاه ولایت امیرمؤمنان به بیان استدلالهاى متین و استوار و روایتهاى متعددی از پیامبر(ص) مى پرداخت و بدین طریق براى اثبات جایگاه ولایت در خاندان اهل بیت(ع) تلاش مى نمود. از مهمترین استدلالهاى آن حضرت، خطبه ایشان در مسجد مدینه بود كه سرشار از مفاهیم بلند ولایى مى باشد. اما همان گونه كه حضرت زهرا(س) در چنان شرایط حساسى به دفاع از اهل بیت(ع) پرداخت دیگر سلاله پاك رسول ا...، فاطمه معصومه(س) ، دختر دانشمند موسى بن جعفر نیز در شرایطى كه اهل بیت(ع) از جایگاه واقعى خویش دور افتاده بود و جانشینان بر حق رسول اكرم(ص) یكى پس از دیگری به شهادت مى رسیدند، با اشاره به روایاتى از پدران خویش، به ویژه فاطمه(س)، به تبیین حقانیت ائمه معصومین(ع) و بخصوص امیرالمؤمنین(ع) پرداخت و با اثبات ولایت او، بر ولایت امامان معصوم دیگر نیز صحه گذاشت. روایات متعددى از آن حضرت نقل شده كه اغلب درباره امامت و ولایت حضرت علی(ع) می باشد. از مهمترین این روایات، روایتى است كه با چند واسطه از حضرت زهرا(س) نقل شده است كه فرمود:«پیامبر در شب معراج مشاهده كرد روى پرده اى از درگاه بهشت نوشته است معبودى جز خداى یكتا و بى همتا نیست و محمد رسول خدا و على ولى و رهبر مردمند و جایى دیگر نوشته شده بود : شیعیان علی رستگارانند»(5) همچنین در روایتى دیگر از حضرت زهرا(س) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود:« آیا سخن رسول خدا را فراموش كرده اید كه در روز غدیر خم فرمود: هر كس من مولاى او هستم پس على مولاى اوست و نیز به على فرمود: نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسى است»(6) و نیز در روایت دیگرى صدیقه كبری(س) مى فرماید:« آگاه باشید هر كسى با دوستى آل محمد بمیرد شهید مرده است» بنابراین، اشاره حضرت معصومه(س) به احادیث غدیر و منزلت آن هم به روایت از حضرت فاطمه زهرا(س)، نشانگر تلاش ایشان براى اثبات جایگاه ولایت در نزد امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش(ع) مى باشد و از همین روست كه او را «عالمه محدثه» نیز نامیده اند. پاداش عظیم زیارت ایرانیان همواره براى زیارت و دیدار مزار معصومین و آل ا... ارزش و تقدس بسیارى قایل بوده اند. زیارت، غبار از دل خسته دلان و عاشقان اهل بیت(ع) مى زداید و روح انسان را در حریم پاك و بى آلایش این ذخیره هاى الهى در روی زمین، به پرواز مى كشاند و آنان را به استمداد روحى و قلبی وادار مى كند. در نزد ایرانیان و عاشقان خاندان پاك حضرت رسول(ص)، زیارت حضرت معصومه(س) كه همگان با لقب «كریمه اهل بیت» صدایش می زنند، حلاوت و جذابیت خاصى دارد. درباره فضیلت و پاداش عظیم زیارت آن بزرگوار روایات متعددى نقل گردیده است. از جمله اینكه امام رضا(ع) به یكى از برجسته ترین دانشمندان و محدثان اهل قم مى فرماید: « اى سعد(بن سعد) از ما نزد شما قبری است» سعدبن سعد مى گوید: آیا قبر فاطمه دختر موسى بن جعفر(ع) را مى گویید؟ امام رضا(ع) مى فرمایند: آری، هر كس او را زیارت كند در حالى كه آگاه به حق او باشد، بهشت از آن اوست» از امام صادق(ع) نیز روایت شده است: «هر كس او را زیارت كند بهشت بر او واجب گردد» و در جایى دیگر روایت شده: «زیارت او همسنگ بهشت است» از امام جواد(ع) نیز این گونه نقل شده است:« هر كسی قبر عمه ام را در قم زیارت كند، به بهشت خواهد رفت.»(7) بنا بر این روایات، به جز وجود مطهر حضرت زهرا(س)، كمتر زنى است كه به چنان مقام شامخى رسیده باشد كه زیارتش پاداش بهشت را برای زائرش دربر داشته باشد. در زیارتنامه مأثوره اى كه از طرف امام رضا(ع) براى خواهر گرامى خود وارد گردیده و پس از حضرت زهرا(س) فقط اوست كه صاحب چنین زیارتنامه اى است، جایگاه رفیع و منزلت والاى آن بانوى مكرمه به خوبى بیان شده است. خود امام رضا(ع) در بیان اشتیاق دوستداران به زیارتش مى فرماید: «كسى كه معصومه را زیارت كند گویا مرا زیارت كرده است»(8) از آیةا... مرعشى نجفى نقل گردیده كه در جمع شاگردانش درباره دلیل آمدنش به قم مى فرمود : «پدر و مادرم در نجف اشرف سكونت داشتند. من هم در همان شهر به دنیا آمدم و بزرگ شدم، پدرم مرحوم آیةا... سید محمود مرعشى نجفى كه براى زیارت حضرت زهرا(س) اشتیاق فراوان داشت چهل شب را در حرم حضرت على به سر مى برد، به امید اینكه قبر شریف حضرت زهرا(س) را بیابد. شب چهلم در عالم رؤیا به محضر امام صادق(ع) مشرف مى شود كه ایشان مى فرمایند: خداوند به خاطر مصالحى قبر حضرت زهرا(س) را براى همه مخفى نموده است. اگر مى خواهى به موهبت زیارت مرقد حضرت زهرا(س) برسى مرقد حضرت معصومه(س) را كه بانوى بزرگوار اهل بیت است زیارت كن و به دامن او چنگ بزن. از این رو طبق سفارش پدر، به قصد زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س) از نجف به قم آمدم و به اصرار آیةا... حائری(مؤسس حوزه علمیه قم) ماندگار شدم.»(9) بنابراین باید گفت، مرقد آن حضرت در رتبت، هم شأن مرقد صدیقه كبری(س) و تجلیگاه مرقد منور دختر رسول خدا، حضرت زهراى اطهر(س) مى باشد. بانوى والا مقامى كه حرم باصفایش و قدر و منزلت والایش یاد آور قدر و منزلت قبر گم شده عصمت كبراى حق فاطمه زهرا(س) است و پناه بردن صادقانه به حریم كرمش، گره گشاى هر مشكل و بر طرف كننده همه گرفتاریهاست. وفات و خاكسپارى در سال 201هجرى خواهر گرامى امام رضا(ع) به اتفاق تعدادى از برادران و خواهران آن بزرگوار به شوق دیدار مجدد با برادر، عازم خراسان شدند ولى در میانه راه و در شهر ساوه عده اى از مخالفان اهل بیت(ع) كه از پشتیبانى حكومت برخوردار بودند به مقابله با آنان پرداخته و تقریباً همه همراهان را به شهادت رساندند. حضرت معصومه(س) نیز در اثر این حادثه بیمار شدند و حتى بنا به روایات توسط عمال حكومتی مسموم مى شوند و چون ادامه راه دشوار مى گردد درخواست مى كنند تا او را به شهر قم كه مركز شیعیان بوده، ببرند. آن حضرت در حالی كه بشدت بیمار بوده اند، 17 روز در این شهر به سر مى برند و در این مدت همواره مشغول به عبادت و راز و نیاز با پروردگار بودند؛ در حالى كه پذیراى دوستداران و شیعیان قم نیز بوده اند تا اینكه در روز 23 ربیع الاول سال 203 بر اثر همان بیماری و یا مسمومیت به شهادت مى رسند. این در حالى است كه به گفته مورخان، بیش از 27 سال از عمر آن بانوى بزرگوار سپری نشده بود. این موضوع كه ایشان در هنگام شهادت و یا وفات 27 سال بیشتر نداشته اند و هنوز در آغاز دوره جوانى به سر مى برده اند، ذهن بسیاری را به خود جلب كرده، زیرا ایشان نیز به مانند زهرای اطهر(س) در حالى كه بیش از 27 سال از عمرشان نگذشته بود در دوره جوانی به دیدار حق شتافتند. همچنین در جریان خاكسپارى و تدفین نیز فضیلت دیگری براى آن بانوى بزرگوار برشمرده اند كه بى شباهت با صدیقه كبری(س) نیست و آن فضیلت اینكه دیده و شنیده نشده است بعد از حضرت زهرا(س) بانویى جز حضرت معصومه(س) توسط معصوم به خاك سپرده شود، در حالى كه از بزرگان روایت شده است در مراسم تدفین آن بانوى بزرگوار دو سواره كه از جانب ریگزار به سوى آنان آمده و بر جنازه نماز خواندند و جسم مطهر آن بانوى بزرگوار را در داخل سرابی كه از قبل آماده شده بوده است، دفن كردند و بدون اینكه با كسى سخنی بگویند و كسى آنها را بشناسد، سوار بر مركب مى شوند و می روند. به گفته این بزرگان بعید نیست كه این دو بزرگوار، امامان معصومی(امام رضا(ع) و اما جواد(ع) بوده باشند كه براى این امر مهم به قم آمدند.(10) پی نوشتها: 1- كریمه اهل بیت ، على اكبر مهدى پور 2- انوار المشعشعین، محمد على كاتوزیان، ج1 ، ص11 3- بحارالانوار، ج102، ص266 4- همان 5- بحارالانوار، ج 67، ص76 6- الغدیر، ج1، ص179 7- عوالم، ج 21 ص 331 8- بحارالانوار، ج102، ص266 9- به نقل از مجله پاسدار اسلام، شماره 177 10- تاریخ قم، ص 214
جمعه 22/9/1387 - 11:19
دعا و زیارت
بخشایش و گذشت بد رفتارى و بى حرمتى به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مىنگریست، كینه كسى را در دل نگاه نمىداشت و در صدد انتقام برنمىآمد. روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح مىداد. در جنگ اُحد با آن همه وحشیگرى و اهانت كه به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با كشتگان قریش نزد و بعدها كه به مرتكبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را كه مىخواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویى منع كرد. پس از فتح خیبر جمعى از یهودیان كه تسلیم شده بودند، غذایى مسموم برایش فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان كرد. بار دیگر زنى از یهود دست به چنین عملى زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نیز عفو نمود. عبدالله بن ابّى سر دسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از این كه با هجرت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل مىپرورانید و ضمن همكارى با یهودیان مخالف اسلام، از كار شكنى و كینه توزى و شایعه سازى بر ضد او فرو گذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمىداد یارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مىكرد و در حال بیمارى به عیادتش مىرفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با این كه همگى صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد. حریم قانون آن حضرت از بد رفتارى و آزارى كه به شخص خودش مىشد عفو و اغماض مىنمود ولى در مورد اشخاصى كه به حریم قانون تجاوز مىكردند مطلقاً گذشت نمىكرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر كه بود، مسامحه روا نمىداشت. زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعى و حافظ كیان جامعه است و نمىشود آن را بازیچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود. در فتح مكّه، زنى از قبیله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید. خویشاوندانش - كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلایاى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود مىدانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود:«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب كه در اجراى قانونِ عدالت، تبعیض روا مىداشتند، قسم به خدایى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هیچ كس سستى نمىكنم، اگر چه مجرم از نزدیكترین خویشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمىكرد و فوقِ قانون نمىشمرد. روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند یاد كرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمى نگذرد، اگر به كسى از شما ستمى از جانب من رفته و از این رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصى به نام سوادة بن قیس به پاخاست و گفت: یا رسول الله! روزى كه از طائف برمىگشتى و عصا را در دست خود حركت مىدادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود: «حاشا كه به عمد این كار را كرده باشم. معهذا به حكم قصاص تسلیم مىشوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوى كه از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را مىبخشم. فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آرى چنین بود رفتار یك رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمایت از قانون. احترام به افكار عمومى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى كه به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حكم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در مىآورد; زیرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ»; «و كسانى كه به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نكرده اند ، آنان خود كفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند. كسى حقّ مداخله در كارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مىدانست و با این كه فكر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحكّم و استبدادِ رأى رفتار نمىكرد و به افكار مردم بى اعتنایى نمىنمود. نظر مشورتى دیگران رامورد مطالعه و توجّه قرار مىداد و دستور قرآن مجید را عم تأیید نموده و مىخواست مسلمین این سنّت را نصب العین خود قرار دهند. در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنید. اوّل درباره این كه اصحاب با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدینه مراجعت كنند. همگى جنگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصویب فرمود. دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأیید واقع شد. سوم در خصوص این كه با امراى جنگ چه رفتارى شود به شور پرداخت. بعضى كشتن آنها را ترجیح دادند و برخى تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت كرد. در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آیا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلوى هجوم دشمن را بگیرند، كه شقّ دوم تصویب شد. در جنگ احزاب، شورایى تشكیل داد كه در خارج مدینه آرایش جنگى بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر این شدند كه كوه سلع را تكیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند. در غزوه تبوك امپراطور روم از نزدیك شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوریه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمىكرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به مشورت پرداخت كه آیا پیشروى كند و یا به مدینه برگردند كه بنا به پیشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجیح داد. چنان كه مىدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیّت او از خطا و گناه، ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمىدانستند، ولى در عین حال، رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بى مورد ـ با سعه صدر تلقّى مىنمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمىگذاشت و با كمال ملایمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف مىكرد. او به این اصل طبیعى اذعان داشت كه آفریدگار مهربان، وسیله فكر كردن و سنجیدن و انتقاد را به همه انسانها عنایت كرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است. پس چگونه مىتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ویژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كارى بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض بر آیند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به لشكرى از مسلمانان مأموریت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب كرد. فرمانده در میان راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانى جمع كنند و آتش بیفروزند. همین كه آتش برافروخته شد گفت: آیا رسول خدا به شما تأكید نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنید؟ گفتند: بلى. گفت: فرمان مىدهم خود را در این آتش بیندازید. آنها امتناع كردند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از این ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت مىكردند براى همیشه در آتش مىسوختند! اطاعت در موردى است كه زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند.»در غزوه حنین كه سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجیح دادى؟ فرمود: همگى معترضین در یك جا گِرد آیند، آن گاه به سخن پرداخت و با بیانى شیوا و دلنشین آنها را به موجبات كار، آگاه نمود، به طورى كه همگى به گریه افتادند و پوزش خواستند. همچنین در این واقعه، مردى از قبیله بنى تمیم به نام حُرقوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرده، بالحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار كن! عمر بن خطاب از گستاخى او برآشفت و گفت: اجازه بدهید هم اكنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او كرده و با خونسردى فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسى رفتار خواهد كرد؟»در صلح حدیبیّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مىنمود كه چرا با شرایط غیر متساوى پیمان مىبندد؟ رسول اكرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع كرد. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با این روش خود، عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروایان دنیا مىآموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالك الرّقابى! و مىباید همه جا صلاح امر زیر دستان را در نظر بگیرند نه اینكه هوس هاى خودشان را بر آنها تحمیل نمایند. مىفرمود: «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شایسته ترم و قرآن كریم مقام و منزلت مرا معرّفى كرده است أَلنَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر كس از شما از دنیا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامى داشته باشد و یا خانواده مستمند و بى پناهى از او بازمانده باشد دَیْنِ او بر ذمّه من و سرپرستى و كفالت خانواده اش بر عهده من است.»آرى، این است سیماى صمیمى و چهره تابناك پیامبر بزرگوار اسلام، و چنین است سیره عملى آن حضرت. او كسى است كه اخلاق انسانى و ملكات عالیه را در زمانى كوتاه آن چنان در دل مسلمین گسترش داد كه از هیچ، همه چیز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع، و زورگویان را به رأفت، و تفرقه افكنان را به یگانگى، و كافران را به ایمان، و بت پرستان را به توحید، و بى پروایان را به پاكدامنى، و كینه توزان را به بخشایش، و بیكاران را به كار و كوشش، و درشتگویان و درشتخویان را به نرمخویى، و بخیلان را به ایثار و سخاوت، و سفیهان را به عقل و درایت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوى علم و هدایت رهبرى فرمود. صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ وَ عَلى آلِهِ اَجْمَعینَ. اینك از میان سخنانِ فراوانِ آن بزرگوار، چهل حدیث برگزیده، به پیروان و شیفتگانِ آن «هادى سُبُل» و «پرچمدار توحید» و «انسان كامل» تقدیم مىگردد. چهل حدیث اخلاقى از پیامبر گرامى اسلام 1- فضیلت دانش طلبى « مَنْ سَلَكَ طَریقًا یَطْلُبُ فیهِ عِلْمًا سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَریقًا إِلَى الْجَنَّةِ... وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَى الْعابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُوم لَیْلَةَالْبَدْرِ.»: هر كه راهى رود كه در آن دانشى جوید، خداوند او را به راهى كه به سوى بهشت است ببرد، و برترى عالِم بر عابد، مانند برترى ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است. 2- دین یابى ایرانیان « لَوْ كانَ الدِّینُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَذَهَبَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ فارْسَ ـ أَوْ قَالَ ـ مِنْ أَبْناءِ فارْسَ حَتّى یَتَناوَلَهُ.»: اگر دین به ستاره ثریّا رسد، هر آینه مردى از سرزمین پارس ـ یا این كه فرموده از فرزندان فارس ـ به آن دست خواهند یازید. 3- ایمان خواهى ایرانیان « إِذا نَزَلَتْ عَلَیْهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) سُورَةُ الْجُمُعَةِ، فَلَمّا قَرَأَ: وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ. قَالَ رَجُلٌ مَنْ هؤُلاءِ یا رَسُولَ اللّهِ؟ فَلَمْ یُراجِعْهُ النّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم)، حَتّى سَأَلَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا. قالَ وَفینا سَلْمانُ الفارْسىُّ قالَ فَوَضَعَ النَّبِىُّ یَدَهُ عَلى سَلْمانَ ثُمَّ قالَ: لَوْ كَانَ الاِْیمانُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ.»: وقتى كه سوره جمعه بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل گردید و آن حضرت آیه وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ را خواند. مردى گفت:اى پیامبر خدا! مراد این آیه چه كسانى است؟ رسول خدا به او چیزى نگفت تا این كه آن شخص یك بار، دوبار، یا سه بار سؤال كرد. راوى مىگوید: سلمان فارسى در میان ما بود كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)دستش را روى دوش او نهاد، سپس فرمود: اگر ایمان به ستاره ثریّا برسد، هر آینه مردانى از سرزمین این مرد به آن دست خواهند یافت. 4- مشمولان شفاعت « أَرْبَعَةٌ أَنَا الشَّفیعُ لَهُمْ یَوْمَ القِیمَةِ:1ـ مُعینُ أَهْلِ بَیْتى. 2ـ وَ الْقاضى لَهُمْ حَوائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ. 3ـ وَ الُْمحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ. 4ـ وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ.»: چهار دسته اند كه من، روز قیامت، شفیع آنها هستم:1ـ یارى دهنده اهل بیتم،2ـ برآورنده حاجات اهل بیتم به هنگام اضطرار و ناچارى،3ـ دوستدار اهل بیتم به قلب و زبان،4ـ و دفاع كننده از اهل بیتم با دست و عمل. 5- ملاك پذیرش اعمال « لا یُقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِیَّة وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِیَّةٌ إِلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.»: نزد خداوند سخنى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با عمل باشد، و سخن و عملى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با نیّت خالص باشد، و سخن و عمل و نیّتى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه مطابق سنّت باشد. 6- صفات بهشتى « أَلا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیْهِ النّارُ غَدًا؟ قیلَ بَلى یا رَسُولَ اللّهِ. فَقالَ: أَلْهَیِّنُ الْقَریبُ اللَّیِّنُ السَّهْلُ.»: آیا كسى را كه فرداى قیامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفى نكنم؟ گفتند: آرى، اى پیامبر خدا. فرمود: كسى كه متین، خونگرم، نرمخو و آسانگیر باشد. 7- نشانه هاى ستمكار « عَلامَةُ الظّالِم أَرْبَعَةٌ: یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ، وَ یَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ یُبْغِضُ الْحَقَّ وَ یُظْهِرُ الظُّلْمَ.»: نشانه ظالم چهار چیز است :1ـ با نافرمانى به مافوقش ستم مىكند،2ـ به زیردستش با غلبه فرمانروایى مىكند،3ـ حقّ را دشمن مىدارد،4ـ و ستم را آشكار مىكند. 8- شعبه هاى علوم دین « إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آیَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَریضَةٌ عادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»: همانا علم دین سه چیز است، و غیر از اینها فضل است:1ـ آیه محكمه (كه منظور از آن علم اصول عقائد است)،2ـ فریضه عادله (كه منظور از آن علم اخلاق است)،3ـ و سنّت قائمه (كه منظور از آن علم احكام شریعت است). 9- فتواى نااهل « مَنْ أَفْتى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم... فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ.»: كسى كه بدون صلاحیّت علمى براى مردم فتوا دهد، خود را هلاك ساخته و دیگران را نیز به هلاكت انداخته است. 10- روزه واقعى « أَلصّائِمُ فى عِبادَة وَ إِنْ كانَ فى فِراشِهِ ما لَمْ یَغْتَبْ مُسْلِمًا.»: روزه دار ـ مادامى كه غیبت مسلمانى را نكرده باشد ـ همواره در عبادت است، اگر چه در رختخواب خود باشد. 11- فضیلت رمضان « شَهْرُ رَمضانَ شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ یُضاعَفُ فیهِ الْحَسَناتُ وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِّئاتُ وَ هُوَ شَهْرُ الْبَرَكَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الاِْنابَةِ وَ هُوَ شَهْرُ التَّوبَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ. أَلا فَاجْتَنِبُوا فیهِ كُلَّ حَرام وَ أَكْثِرُوا فیهِ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ....»: ماه رمضان، ماه خداوند عزیز و جلیل است، و آن ماهى است كه در آن نیكیها دوچندان و بدیها محو مىشود، ماه بركت و ماه بازگشت به خدا و توبه از گناه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ و كامیابى به بهشت است. آگاه باشید! در آن ماه از هر حرامى بپرهیزید و قرآن را زیاد بخوانید. 12- نشانه هاى شكیبا « عَلامَةُ الصّابِرِ فى ثَلاث:أَوَّلُها أَنْ لا یَكْسَلَ،و الثّانِیَةُ أَنْ لا یَضْجَرَ،وَ الثّالِثَةُ أَنْ لا یَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ. لاَِنـَّهُ إِذا كَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ،وَ إِذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّكْرَ،وَ إِذا شَكى مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ.»: علامت صابر در سه چیز است:اوّل: آن كه كسل نشود،دوّم: آن كه آزرده خاطر نگردد،سوّم: آن كه از خداوند عزّوجلّ شكوه نكند،زیرا وقتى كه كسل شود، حقّ را ضایع مىكند،و چون آزرده خاطر گردد شكر را به جا نمىآورد،و چون از پروردگارش شكایت كند در واقع او را نافرمانى نموده است. 13- بدترین جهنّمى « إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَیَتَأَذُّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَى اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِىَ النّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ.»: همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى كه به علمش عمل نكرده رنج مىبرند، و از اهل دوزخ پشیمانى و حسرت آن كس سختتر است كه در دنیا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت كرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت كننده را به سبب عمل نكردن به علمش به دوزخ انداخته است. 14- عالمان دنیا طلب « أَوْحَى اللّهُ إِلى داوُدَ(علیه السلام) لا تَجْعَلْ بَیْنى وَ بَیْنَكَ عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیا فَیَصُدَّكَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتى فَإِنَّ أُولئِكَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِى الْمُریدینَ، إِنَّ أَدْنى ما أَنـَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنـْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلوبِهِمْ.»: خداوند به داود(علیه السلام) وحى فرمود كه: میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده كه تو را از راه دوستىام بگرداند، زیرا كه آنان، راهزنانِ بندگانِ جویاى مناند، همانا كمتر كارى كه با ایشان كنم این است كه شیرینى مناجاتم را از دلشان بركنم. 15- نتیجه یقین « لَوْ كُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها كَما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا لاَثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ.»: اگر شما مردم یقین به خیر و شرّ آخرت مىداشتید، همان طور كه یقین به دنیا دارید، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب مىكردید. 16- نخستین پرسش هاى قیامت « لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یَوْمَ القِیمَةِ حَتّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فیما أَفـْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فیما أَبـْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ كَیْفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَیـْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فیما أَنـْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهـْلَ الْبَیْتِ.»: هیچ بنده اى در روز قیامت قدم از قدم برنمىدارد، تا از این چهار چیز از او پرسیده شود:1ـ از عمرش كه در چه راهى آن را فانى نموده،2ـ و از جوانىاش كه در چه كارى فرسوده اش ساخته،3ـ و از مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راهى صرف نموده،4ـ و از دوستىِ ما اهل بیت. 17- محكم كارى « وَ لكِنَّ اللّهَ یُحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحـْكَمَهُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) وقتى كه با دقّت قبر سعد بن معاذ را پوشاند فرمود: مىدانم كه قبر سرانجام فرو مىریزد و نظم آن بهم مىخورد، ولى خداوند بندهاى را دوست مىدارد كه چون به كارى پردازد، آن را محكم و استوار انجام دهد. 18- مرگ، بیدارى بزرگ « أَلنّاسُ نِیامٌ إِذا ماتُوا انْتَبَهُوا.»: مردم در خواباند وقتى كه بمیرند، بیدار مىشوند. 19- ثواب اعمال كارساز « سَبْعَةُ أَسـْباب یُكْسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ:رَجُلٌ غَرَسَ نَخْـلاً أَوْ حَـفَـرَ بِئْـرًا أَوْ أَجْرى نَهْـرًاأَوْ بَنـى مَسْجِـدًا أَوْ كَتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًاأَوْ خَلَّفَ وَلَـدًا صالِحـًا یَسْتَغْفِرُ لَـهُ بَعْـدَ وَفاتِـهِ.»: هفت چیز است كه اگر كسى یكى از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چیز به او مىرسد:1ـ كسى كه نخلى را نشانده باشد (درخت مثمرى را غرس كرده باشد)،2ـ یا چاهى را كنده باشد،3ـ یا نهرى را جارى ساخته باشد،4ـ یا مسجدى را بنا نموده باشد،5ـ یا قرآنى را نوشته باشد،6ـ یا علمى را از خود برجاى نهاده باشد،7ـ یا فرزند صالحى را باقى گذاشته باشد كه براى او استغفار نماید. 20- سعادتمندان « طُوبى لِمَنْ مَنَعَهُ عَیـْبـُهُ عَنْ عُیـُوبِ الْمُـؤْمِنینَ مِنْ إِخْوانِهِ طُوبى لِمَنْ أَنـْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الفَضْلَ وَ أَمْسَكَ قَولَهُ عَنِ الفُضُولِ وَ قَبیحِ الْفِعْلِ.»: خوشا به حال كسى كه عیبش او را از عیوب برادران مؤمنش باز دارد، خوشا به حال كسى كه در خرج كردن میانه روى كند و زیاده از خرج را ببخشد و از سخنانِ زائد و زشت خوددارى ورزد. 21- دوستى آل محمّد « مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهیـدًا. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبـًا. أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَكْمِلَ الإِیمانِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ یَوْمَ الْقِیمَةِ مَكْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَأْیُوسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.»: كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، آمرزیده مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، توبه كار مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، باایمان كامل مرده است. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، در حالى به صحراى قیامت مىآید كه بر پیشانىاش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، بوى بهشت به وى نمىرسد. 22- سزاى زن و مرد همسر آزار «أَیُّمَا امْرَأَة أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْها صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَیْلَها وَ كانَتْ أَوَّلَ مَنْ یَرِدُ النّارَ وَ كَذلِكَ الرَّجُلُ إِذا كانَ لَها ظالِمًا.»: هر زنى كه شوهر خود را با زبان بیازارد، خداوند هیچ جبران و عوض و نیكى از كارش را نمىپذیرد تا او را راضى كند، اگرچه روزش را روزه بگیرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنین زنى اوّل كسى است كه داخل جهنّم خواهد شد، و همچنین است اگر مرد به زنش ستم روا دارد. 23- سزاى زن ناسازگار با شوهر «أَیُّمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ ما لا یُطیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَیْها غَضْبانُ.»: هر زنى كه با شوهر خود مدارا ننماید و او را به كارى وادار سازد كه قدرت و طاقت آن را ندارد، از او كار نیكى قبول نمىشود و در روز قیامت، خدا را در حالتى ملاقات خواهد كرد كه بر وى خشمگین باشد. 24- نخستین رسیدگى در قیامت «أَوَّلُ ما یُقْضى یَوْمَ القِیمَةِ الدِّماءُ.»: اوّلین كارى كه در روز قیامت به آن رسیدگى مىشود، خون هاى به ناحقّ ریخته شده است. 25- بى رحمى و ترحّم «إِطَّلَعْتُ لَیْلَةَ أَسْرى عَلَى النّارِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّةً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْكُلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّى ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِكَ وَ اطَّلَعْتُ عَلَى الْجَنَّةِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً مُومِسَةً یَعنى زانِیَةً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها مَرَّتْ بِكَلْب یَلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فى بِئْر فَعَصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حَتّى رَوِىَ فَغَفَرَ اللّهُ لَها.»: در شب معراج از دوزخ آگاهى یافتم، زنى را دیدم كه در عذاب است. از گناهش سؤال كردم. پاسخ داده شد كه او گربه اى را محكم بست، در حالى كه نه به آن حیوان خوراكى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نكرد تا خود در روى زمین چیزى را بیابد و بخورد و با این حال ماند تا مُرد. خداوند این زن را به خاطر آن گناه، عذاب كرده است. و از بهشت آگاهى یافتم، زن آلوده دامنى را دیدم و از وضعش سؤال كردم. پاسخ داده شد این زن به سگى گذر كرد، در حالى كه از عطش، زبانش را از دهان بیرون آورده بود، او پارچه پیرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حیوان سیراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر این كار بخشید. 26- عدم پذیرش اعمال ناخالص «إِذا كانَ یَوْمُ الْقِیمَةِ نادى مُناد یَسْمَعُ أَهْلُ الْجَمْعِ أَیْنَ الَّذینَ كانُوا یَعْبُدُونَ النّاسَ قُومُوا خُذُوا أُجُورَكَمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ فَإِنّى لا أَقـْبـَلُ عَمَلاً خالَطَهُ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْیا وَ أَهْلِها »: چون روز قیامت فرا رسد، ندا دهنده اى ندا دهد كه همه مردم مىشنوند، گوید: كجایند آنان كه مردم را مىپرستیدند؟ برخیزید و پاداشتان را از كسى كه براى او كار كردید بگیرید! چون من عملى را كه چیزى از دنیا و اهل دنیا با آن مخلوط شده باشد، قبول نمىكنم. 27- دنیا طلبى، عنصرِ حبط اعمال «لَیَجیئَنَّ أَقوامٌ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ أَعْمالُهُمْ كَجِبالِ تِهامَة فَیُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَـىالنّارِ قالُوا یا رَسـُولَ اللّهِ مُصَلّینَ؟ قالَ نَعَمْ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَیَأْخُذُونَ هِنْـأً مِنَ اللَّیْلِ فَـإِذا عَرَضَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنَ الـدُّنْیا وَثَبُوا عَلَیْهِ.»: در روز قیامت گروهى را براى محاسبه مىآورند كه اعمال نیك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! امّا فرمان مىرسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: یا رسول اللّه! آیا اینان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند! امّا همین كه چیزى از دنیا به آنها عرضه مىشد، پرش و جهش مىكردند تا خود را به آن برسانند! 28- با هر كهاى با اوستى «أَلـْمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ.»: آدمى (در قیامت) با كسى است كه او را دوست دارد. 29- دوستى اهل بیت «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیى حَیاتی وَ یَمُوتَ مَماتی وَ یَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّی فَلْیُوالِ عَلِیًّا مِنْ بَعْدی وَلْیُوالِ وَلِیَّهُ وَلْیَقْتَدِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْبَعْدی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتی وَ خُلِقُوا مِنْ طینَتی رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَوَیْلٌ لِلْمُكَذِّبینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمـَّتی الـْقاطِعینَ فیهمْ صِلَتی لا أَنـَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.»: هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بمیرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده جاى بگیرد، باید بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پیشوایان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طینتم آفریده شدهاند و از درك و دانش برخوردار گردیده اند، و واى بر آن گروه از امّت من كه برترى آنان را انكار كنند و پیوندشان را با من قطع نمایند كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد. 30- ولایت على(علیه السلام) شرط قبولى اعمال «فَوَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیًّا لَوْ جاءَ أَحـَدُكُمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ بِأَعْمال كَأَمـْثالِ الْجِبالِ وَ لَمْ یَجىءَ بِوِلایَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب لاََكَبَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی النّارِ.»: سوگند به خدایى كه مرا به حقّ برانگیخته، اگر یكى از شما در روز قیامت با اعمالى همانند كوه ها بیاید، امّا فاقد ولایت و قبول حاكمیّت على بن ابیطالب باشد، خداوند او را به رو در آتش افكند. 31- پاداش مریض «إِذا مَرِضَ الْمُسْلِمُ كَتَبَ اللّهُ لَهُ كَأَحْسَنِ ما كانَ یَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ وَ تَساقَطَتْ ذُنُوبُهُ كَما یَتَساقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ.»: وقتى كه مسلمان، بیمار شود، خداوند همانند بهترین حسناتى كه در حال سلامت انجام مىداده در نامه عملش مىنویسد و گناهانش همچون برگ درخت فرو مىریزد. 32- مسئولیت مسلمانى «مَنْ أَصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِأمُوُرِالْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یالَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم.»: هر كه صبح كند و به امور مسلمین همّت نگمارد، از آنها نیست; و هر كس بشنود كه شخصى فریاد مىزند: «اى مسلمان ها به فریادم برسید» ولى جوابش نگوید، مسلمان نیست. 33- پیوستگى ایرانیان با اهل بیت «قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) إِلى مَنْ نَحْنُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنـْتُمْ مِنّا وَ إِلَیْنا أَهْلَ الْبَیـْتِ.»: فرستادگان باذان، پادشاه یمن، تحت الحمایه ایران كه اصالتاً ایرانى بودند به حضور پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اى رسول خدا: سرانجامِ ما فارسیان به نزد چه كسى خواهد بود؟حضرت فرمود: شما فارسیان از ما هستید و سرانجامتان به سوى ما و خاندان ما خواهد بود! قال ابن هشام: فَبَلَغَنى عَنِ الزُّهْرِىِّ إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهـْلَ الْبَیْتِ. ابن هشام از قول زهرى گوید: و از همین جا بود كه پیامبر فرمود: سلمان از اهل بیت ماست. 34- خیانت بزرگ (تقدّم مفضول) «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرى أَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ.»: كسى كه بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى كه مىداند در میان آنها كسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین كسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت كرده است. 35- ارزش هدایت «لأََنْ یَهْدِىَ اللّهُ بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَیْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به حضرت على(علیه السلام) فرمود:در صورتى كه خداوند یك نفر را به دست تو هدایت كند، براى تو از حكومت كردن بر آنچه آفتاب بر آن مىتابد بهتر است. 36- مردمان آخرالزّمان «یَـأْتى عَلَىالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعًا فِى الدُّنْیا، لا یُریدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، یَكُونُ دینُهُمْ رِیاءً لا یُخالِطُهُمْ خَوْفٌ، یَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَیَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَریقِ فَلا یَسْتَجیبُ لَهُمْ!»: زمانى بر مردم فرا مىرسد كه براى طمعِ در دنیا، باطنشان پلید و ظاهرشان زیبا باشد، علاقهاى به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دین آنها ریا شود و خوفى ]از خدا[ در دلشان آمیخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختى گرفتار كند، پس مانند دعاى شخص غریق دعا كنند، ولى دعایشان را اجابت نكند! 37- راستگوترین صحابه «ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذى لَهْجَة أَصـْدَقُ مِنْ أَبـىذَرٍّ.»: آسمان سایه نینداخته و زمین دربرنگرفته، صاحب سخنى راستگوتر از ابوذر را. 38- پرسش از عالمان و همنشینى با فقیران «سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُكَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.»: از دانشمندان بپرسید و با فرزانگان سخن بگویید و با فقیران بنشینید. 39- دستبوسى نه! «هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوكِها وَ لَسْتُ بِمَلِك إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْكُمْ.»: مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بوسه زند، پیامبر دست خود را كشید و فرمود: این كارى است كه عَجَم ها با پادشاهان خود مىكنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم. 40- مهربانى با همنوعان «ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْیَة یَبیتُ وَ فیهِمْ جائِعٌ لا یَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»: به من ایمان نیاورده كسى كه سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، و اهل یك آبادى كه شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز قیامت به آنها نظر رحمت نیفكند.
جمعه 22/9/1387 - 11:15
دعا و زیارت
آداب معاشرت در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایى، سیمایى محزون و متفكّر داشت. هرگز به روى كسى خیره نگاه نمىكرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین مىدوخت. اغلب دو زانو مىنشست و پاى خود را جلوى هیچ كس دراز نمىكرد. در سلام كردن به همه، حتّى بردگان و كودكان، پیشدستى مىكرد و هر گاه به مجلسى وارد مىشد نزدیكترین جاى را اختیار مىنمود. اجازه نمىداد كسى جلوى پایش بایستد و یا جا برایش خالى كند. سخن همنشین خود را قطع نمىكرد و با او طورى رفتار مىكرد كه تصوّر مىشد هیچ كس نزد رسول خدا از او گرامىتر نیست. بیش ا ز حدِّ لزوم سخن نمىگفت، آرام و شمرده سخن مىگفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمىساخت. در حیا و شرمِ حضور، بى مانند بود. هر گاه از رفتار كسى آزرده مىگشت ناراحتى در سیمایش نمایان مىشد، ولى كلمه گِله و اعتراض بر زبان نمىآورد. از بیماران عیادت مىنمود و در تشییع جنازه حضور مىیافت. جز در مقام داد خواهى، اجازه نمىداد كسى در حضور او علیه دیگرى سخن بگوید و یا به كسى دشنام بدهد و یا بدگویى نماید. بخشایش و گذشت بد رفتارى و بى حرمتى به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مىنگریست، كینه كسى را در دل نگاه نمىداشت و در صدد انتقام برنمىآمد. روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح مىداد. در جنگ اُحد با آن همه وحشیگرى و اهانت كه به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با كشتگان قریش نزد و بعدها كه به مرتكبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را كه مىخواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویى منع كرد. پس از فتح خیبر جمعى از یهودیان كه تسلیم شده بودند، غذایى مسموم برایش فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان كرد. بار دیگر زنى از یهود دست به چنین عملى زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نیز عفو نمود. عبدالله بن ابّى سر دسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از این كه با هجرت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل مىپرورانید و ضمن همكارى با یهودیان مخالف اسلام، از كار شكنى و كینه توزى و شایعه سازى بر ضد او فرو گذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمىداد یارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مىكرد و در حال بیمارى به عیادتش مىرفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با این كه همگى صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد. حریم قانون آن حضرت از بد رفتارى و آزارى كه به شخص خودش مىشد عفو و اغماض مىنمود ولى در مورد اشخاصى كه به حریم قانون تجاوز مىكردند مطلقاً گذشت نمىكرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر كه بود، مسامحه روا نمىداشت. زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعى و حافظ كیان جامعه است و نمىشود آن را بازیچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود. در فتح مكّه، زنى از قبیله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید. خویشاوندانش - كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلایاى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود مىدانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود:«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب كه در اجراى قانونِ عدالت، تبعیض روا مىداشتند، قسم به خدایى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هیچ كس سستى نمىكنم، اگر چه مجرم از نزدیكترین خویشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمىكرد و فوقِ قانون نمىشمرد. روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند یاد كرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمى نگذرد، اگر به كسى از شما ستمى از جانب من رفته و از این رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصى به نام سوادة بن قیس به پاخاست و گفت: یا رسول الله! روزى كه از طائف برمىگشتى و عصا را در دست خود حركت مىدادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود: «حاشا كه به عمد این كار را كرده باشم. معهذا به حكم قصاص تسلیم مىشوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوى كه از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را مىبخشم. فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آرى چنین بود رفتار یك رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمایت از قانون. احترام به افكار عمومى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى كه به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حكم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در مىآورد; زیرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ»; «و كسانى كه به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نكرده اند ، آنان خود كفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند. كسى حقّ مداخله در كارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مىدانست و با این كه فكر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحكّم و استبدادِ رأى رفتار نمىكرد و به افكار مردم بى اعتنایى نمىنمود. نظر مشورتى دیگران رامورد مطالعه و توجّه قرار مىداد و دستور قرآن مجید را عم تأیید نموده و مىخواست مسلمین این سنّت را نصب العین خود قرار دهند. در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنید. اوّل درباره این كه اصحاب با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدینه مراجعت كنند. همگى جنگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصویب فرمود. دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأیید واقع شد. سوم در خصوص این كه با امراى جنگ چه رفتارى شود به شور پرداخت. بعضى كشتن آنها را ترجیح دادند و برخى تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت كرد. در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آیا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلوى هجوم دشمن را بگیرند، كه شقّ دوم تصویب شد. در جنگ احزاب، شورایى تشكیل داد كه در خارج مدینه آرایش جنگى بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر این شدند كه كوه سلع را تكیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند. در غزوه تبوك امپراطور روم از نزدیك شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوریه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمىكرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به مشورت پرداخت كه آیا پیشروى كند و یا به مدینه برگردند كه بنا به پیشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجیح داد. چنان كه مىدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیّت او از خطا و گناه، ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمىدانستند، ولى در عین حال، رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بى مورد ـ با سعه صدر تلقّى مىنمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمىگذاشت و با كمال ملایمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف مىكرد. او به این اصل طبیعى اذعان داشت كه آفریدگار مهربان، وسیله فكر كردن و سنجیدن و انتقاد را به همه انسانها عنایت كرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است. پس چگونه مىتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ویژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كارى بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض بر آیند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به لشكرى از مسلمانان مأموریت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب كرد. فرمانده در میان راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانى جمع كنند و آتش بیفروزند. همین كه آتش برافروخته شد گفت: آیا رسول خدا به شما تأكید نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنید؟ گفتند: بلى. گفت: فرمان مىدهم خود را در این آتش بیندازید. آنها امتناع كردند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از این ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت مىكردند براى همیشه در آتش مىسوختند! اطاعت در موردى است كه زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند.»در غزوه حنین كه سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجیح دادى؟ فرمود: همگى معترضین در یك جا گِرد آیند، آن گاه به سخن پرداخت و با بیانى شیوا و دلنشین آنها را به موجبات كار، آگاه نمود، به طورى كه همگى به گریه افتادند و پوزش خواستند. همچنین در این واقعه، مردى از قبیله بنى تمیم به نام حُرقوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرده، بالحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار كن! عمر بن خطاب از گستاخى او برآشفت و گفت: اجازه بدهید هم اكنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او كرده و با خونسردى فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسى رفتار خواهد كرد؟»در صلح حدیبیّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مىنمود كه چرا با شرایط غیر متساوى پیمان مىبندد؟ رسول اكرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع كرد. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با این روش خود، عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروایان دنیا مىآموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالك الرّقابى! و مىباید همه جا صلاح امر زیر دستان را در نظر بگیرند نه اینكه هوس هاى خودشان را بر آنها تحمیل نمایند. مىفرمود: «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شایسته ترم و قرآن كریم مقام و منزلت مرا معرّفى كرده است أَلنَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر كس از شما از دنیا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامى داشته باشد و یا خانواده مستمند و بى پناهى از او بازمانده باشد دَیْنِ او بر ذمّه من و سرپرستى و كفالت خانواده اش بر عهده من است.»آرى، این است سیماى صمیمى و چهره تابناك پیامبر بزرگوار اسلام، و چنین است سیره عملى آن حضرت. او كسى است كه اخلاق انسانى و ملكات عالیه را در زمانى كوتاه آن چنان در دل مسلمین گسترش داد كه از هیچ، همه چیز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع، و زورگویان را به رأفت، و تفرقه افكنان را به یگانگى، و كافران را به ایمان، و بت پرستان را به توحید، و بى پروایان را به پاكدامنى، و كینه توزان را به بخشایش، و بیكاران را به كار و كوشش، و درشتگویان و درشتخویان را به نرمخویى، و بخیلان را به ایثار و سخاوت، و سفیهان را به عقل و درایت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوى علم و هدایت رهبرى فرمود. صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ وَ عَلى آلِهِ اَجْمَعینَ. اینك از میان سخنانِ فراوانِ آن بزرگوار، چهل حدیث برگزیده، به پیروان و شیفتگانِ آن «هادى سُبُل» و «پرچمدار توحید» و «انسان كامل» تقدیم مىگردد. چهل حدیث اخلاقى از پیامبر گرامى اسلام 1- فضیلت دانش طلبى « مَنْ سَلَكَ طَریقًا یَطْلُبُ فیهِ عِلْمًا سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَریقًا إِلَى الْجَنَّةِ... وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَى الْعابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُوم لَیْلَةَالْبَدْرِ.»: هر كه راهى رود كه در آن دانشى جوید، خداوند او را به راهى كه به سوى بهشت است ببرد، و برترى عالِم بر عابد، مانند برترى ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است. 2- دین یابى ایرانیان « لَوْ كانَ الدِّینُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَذَهَبَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ فارْسَ ـ أَوْ قَالَ ـ مِنْ أَبْناءِ فارْسَ حَتّى یَتَناوَلَهُ.»: اگر دین به ستاره ثریّا رسد، هر آینه مردى از سرزمین پارس ـ یا این كه فرموده از فرزندان فارس ـ به آن دست خواهند یازید. 3- ایمان خواهى ایرانیان « إِذا نَزَلَتْ عَلَیْهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) سُورَةُ الْجُمُعَةِ، فَلَمّا قَرَأَ: وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ. قَالَ رَجُلٌ مَنْ هؤُلاءِ یا رَسُولَ اللّهِ؟ فَلَمْ یُراجِعْهُ النّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم)، حَتّى سَأَلَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا. قالَ وَفینا سَلْمانُ الفارْسىُّ قالَ فَوَضَعَ النَّبِىُّ یَدَهُ عَلى سَلْمانَ ثُمَّ قالَ: لَوْ كَانَ الاِْیمانُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ.»: وقتى كه سوره جمعه بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل گردید و آن حضرت آیه وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ را خواند. مردى گفت:اى پیامبر خدا! مراد این آیه چه كسانى است؟ رسول خدا به او چیزى نگفت تا این كه آن شخص یك بار، دوبار، یا سه بار سؤال كرد. راوى مىگوید: سلمان فارسى در میان ما بود كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)دستش را روى دوش او نهاد، سپس فرمود: اگر ایمان به ستاره ثریّا برسد، هر آینه مردانى از سرزمین این مرد به آن دست خواهند یافت. 4- مشمولان شفاعت « أَرْبَعَةٌ أَنَا الشَّفیعُ لَهُمْ یَوْمَ القِیمَةِ:1ـ مُعینُ أَهْلِ بَیْتى. 2ـ وَ الْقاضى لَهُمْ حَوائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ. 3ـ وَ الُْمحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ. 4ـ وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ.»: چهار دسته اند كه من، روز قیامت، شفیع آنها هستم:1ـ یارى دهنده اهل بیتم،2ـ برآورنده حاجات اهل بیتم به هنگام اضطرار و ناچارى،3ـ دوستدار اهل بیتم به قلب و زبان،4ـ و دفاع كننده از اهل بیتم با دست و عمل. 5- ملاك پذیرش اعمال « لا یُقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِیَّة وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِیَّةٌ إِلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.»: نزد خداوند سخنى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با عمل باشد، و سخن و عملى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با نیّت خالص باشد، و سخن و عمل و نیّتى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه مطابق سنّت باشد. 6- صفات بهشتى « أَلا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیْهِ النّارُ غَدًا؟ قیلَ بَلى یا رَسُولَ اللّهِ. فَقالَ: أَلْهَیِّنُ الْقَریبُ اللَّیِّنُ السَّهْلُ.»: آیا كسى را كه فرداى قیامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفى نكنم؟ گفتند: آرى، اى پیامبر خدا. فرمود: كسى كه متین، خونگرم، نرمخو و آسانگیر باشد. 7- نشانه هاى ستمكار « عَلامَةُ الظّالِم أَرْبَعَةٌ: یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ، وَ یَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ یُبْغِضُ الْحَقَّ وَ یُظْهِرُ الظُّلْمَ.»: نشانه ظالم چهار چیز است :1ـ با نافرمانى به مافوقش ستم مىكند،2ـ به زیردستش با غلبه فرمانروایى مىكند،3ـ حقّ را دشمن مىدارد،4ـ و ستم را آشكار مىكند. 8- شعبه هاى علوم دین « إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آیَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَریضَةٌ عادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»: همانا علم دین سه چیز است، و غیر از اینها فضل است:1ـ آیه محكمه (كه منظور از آن علم اصول عقائد است)،2ـ فریضه عادله (كه منظور از آن علم اخلاق است)،3ـ و سنّت قائمه (كه منظور از آن علم احكام شریعت است). 9- فتواى نااهل « مَنْ أَفْتى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم... فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ.»: كسى كه بدون صلاحیّت علمى براى مردم فتوا دهد، خود را هلاك ساخته و دیگران را نیز به هلاكت انداخته است. 10- روزه واقعى « أَلصّائِمُ فى عِبادَة وَ إِنْ كانَ فى فِراشِهِ ما لَمْ یَغْتَبْ مُسْلِمًا.»: روزه دار ـ مادامى كه غیبت مسلمانى را نكرده باشد ـ همواره در عبادت است، اگر چه در رختخواب خود باشد. 11- فضیلت رمضان « شَهْرُ رَمضانَ شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ یُضاعَفُ فیهِ الْحَسَناتُ وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِّئاتُ وَ هُوَ شَهْرُ الْبَرَكَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الاِْنابَةِ وَ هُوَ شَهْرُ التَّوبَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ. أَلا فَاجْتَنِبُوا فیهِ كُلَّ حَرام وَ أَكْثِرُوا فیهِ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ....»: ماه رمضان، ماه خداوند عزیز و جلیل است، و آن ماهى است كه در آن نیكیها دوچندان و بدیها محو مىشود، ماه بركت و ماه بازگشت به خدا و توبه از گناه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ و كامیابى به بهشت است. آگاه باشید! در آن ماه از هر حرامى بپرهیزید و قرآن را زیاد بخوانید. 12- نشانه هاى شكیبا « عَلامَةُ الصّابِرِ فى ثَلاث:أَوَّلُها أَنْ لا یَكْسَلَ،و الثّانِیَةُ أَنْ لا یَضْجَرَ،وَ الثّالِثَةُ أَنْ لا یَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ. لاَِنـَّهُ إِذا كَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ،وَ إِذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّكْرَ،وَ إِذا شَكى مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ.»: علامت صابر در سه چیز است:اوّل: آن كه كسل نشود،دوّم: آن كه آزرده خاطر نگردد،سوّم: آن كه از خداوند عزّوجلّ شكوه نكند،زیرا وقتى كه كسل شود، حقّ را ضایع مىكند،و چون آزرده خاطر گردد شكر را به جا نمىآورد،و چون از پروردگارش شكایت كند در واقع او را نافرمانى نموده است. 13- بدترین جهنّمى « إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَیَتَأَذُّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَى اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِىَ النّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ.»: همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى كه به علمش عمل نكرده رنج مىبرند، و از اهل دوزخ پشیمانى و حسرت آن كس سختتر است كه در دنیا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت كرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت كننده را به سبب عمل نكردن به علمش به دوزخ انداخته است. 14- عالمان دنیا طلب « أَوْحَى اللّهُ إِلى داوُدَ(علیه السلام) لا تَجْعَلْ بَیْنى وَ بَیْنَكَ عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیا فَیَصُدَّكَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتى فَإِنَّ أُولئِكَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِى الْمُریدینَ، إِنَّ أَدْنى ما أَنـَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنـْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلوبِهِمْ.»: خداوند به داود(علیه السلام) وحى فرمود كه: میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده كه تو را از راه دوستىام بگرداند، زیرا كه آنان، راهزنانِ بندگانِ جویاى مناند، همانا كمتر كارى كه با ایشان كنم این است كه شیرینى مناجاتم را از دلشان بركنم. 15- نتیجه یقین « لَوْ كُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها كَما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا لاَثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ.»: اگر شما مردم یقین به خیر و شرّ آخرت مىداشتید، همان طور كه یقین به دنیا دارید، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب مىكردید. 16- نخستین پرسش هاى قیامت « لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یَوْمَ القِیمَةِ حَتّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فیما أَفـْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فیما أَبـْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ كَیْفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَیـْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فیما أَنـْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهـْلَ الْبَیْتِ.»: هیچ بنده اى در روز قیامت قدم از قدم برنمىدارد، تا از این چهار چیز از او پرسیده شود:1ـ از عمرش كه در چه راهى آن را فانى نموده،2ـ و از جوانىاش كه در چه كارى فرسوده اش ساخته،3ـ و از مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راهى صرف نموده،4ـ و از دوستىِ ما اهل بیت. 17- محكم كارى « وَ لكِنَّ اللّهَ یُحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحـْكَمَهُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) وقتى كه با دقّت قبر سعد بن معاذ را پوشاند فرمود: مىدانم كه قبر سرانجام فرو مىریزد و نظم آن بهم مىخورد، ولى خداوند بندهاى را دوست مىدارد كه چون به كارى پردازد، آن را محكم و استوار انجام دهد. 18- مرگ، بیدارى بزرگ « أَلنّاسُ نِیامٌ إِذا ماتُوا انْتَبَهُوا.»: مردم در خواباند وقتى كه بمیرند، بیدار مىشوند. 19- ثواب اعمال كارساز « سَبْعَةُ أَسـْباب یُكْسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ:رَجُلٌ غَرَسَ نَخْـلاً أَوْ حَـفَـرَ بِئْـرًا أَوْ أَجْرى نَهْـرًاأَوْ بَنـى مَسْجِـدًا أَوْ كَتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًاأَوْ خَلَّفَ وَلَـدًا صالِحـًا یَسْتَغْفِرُ لَـهُ بَعْـدَ وَفاتِـهِ.»: هفت چیز است كه اگر كسى یكى از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چیز به او مىرسد:1ـ كسى كه نخلى را نشانده باشد (درخت مثمرى را غرس كرده باشد)،2ـ یا چاهى را كنده باشد،3ـ یا نهرى را جارى ساخته باشد،4ـ یا مسجدى را بنا نموده باشد،5ـ یا قرآنى را نوشته باشد،6ـ یا علمى را از خود برجاى نهاده باشد،7ـ یا فرزند صالحى را باقى گذاشته باشد كه براى او استغفار نماید. 20- سعادتمندان « طُوبى لِمَنْ مَنَعَهُ عَیـْبـُهُ عَنْ عُیـُوبِ الْمُـؤْمِنینَ مِنْ إِخْوانِهِ طُوبى لِمَنْ أَنـْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الفَضْلَ وَ أَمْسَكَ قَولَهُ عَنِ الفُضُولِ وَ قَبیحِ الْفِعْلِ.»: خوشا به حال كسى كه عیبش او را از عیوب برادران مؤمنش باز دارد، خوشا به حال كسى كه در خرج كردن میانه روى كند و زیاده از خرج را ببخشد و از سخنانِ زائد و زشت خوددارى ورزد. 21- دوستى آل محمّد « مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهیـدًا. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبـًا. أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَكْمِلَ الإِیمانِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ یَوْمَ الْقِیمَةِ مَكْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَأْیُوسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.»: كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، آمرزیده مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، توبه كار مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، باایمان كامل مرده است. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، در حالى به صحراى قیامت مىآید كه بر پیشانىاش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، بوى بهشت به وى نمىرسد. 22- سزاى زن و مرد همسر آزار «أَیُّمَا امْرَأَة أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْها صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَیْلَها وَ كانَتْ أَوَّلَ مَنْ یَرِدُ النّارَ وَ كَذلِكَ الرَّجُلُ إِذا كانَ لَها ظالِمًا.»: هر زنى كه شوهر خود را با زبان بیازارد، خداوند هیچ جبران و عوض و نیكى از كارش را نمىپذیرد تا او را راضى كند، اگرچه روزش را روزه بگیرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنین زنى اوّل كسى است كه داخل جهنّم خواهد شد، و همچنین است اگر مرد به زنش ستم روا دارد. 23- سزاى زن ناسازگار با شوهر «أَیُّمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ ما لا یُطیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَیْها غَضْبانُ.»: هر زنى كه با شوهر خود مدارا ننماید و او را به كارى وادار سازد كه قدرت و طاقت آن را ندارد، از او كار نیكى قبول نمىشود و در روز قیامت، خدا را در حالتى ملاقات خواهد كرد كه بر وى خشمگین باشد. 24- نخستین رسیدگى در قیامت «أَوَّلُ ما یُقْضى یَوْمَ القِیمَةِ الدِّماءُ.»: اوّلین كارى كه در روز قیامت به آن رسیدگى مىشود، خون هاى به ناحقّ ریخته شده است. 25- بى رحمى و ترحّم «إِطَّلَعْتُ لَیْلَةَ أَسْرى عَلَى النّارِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّةً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْكُلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّى ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِكَ وَ اطَّلَعْتُ عَلَى الْجَنَّةِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً مُومِسَةً یَعنى زانِیَةً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها مَرَّتْ بِكَلْب یَلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فى بِئْر فَعَصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حَتّى رَوِىَ فَغَفَرَ اللّهُ لَها.»: در شب معراج از دوزخ آگاهى یافتم، زنى را دیدم كه در عذاب است. از گناهش سؤال كردم. پاسخ داده شد كه او گربه اى را محكم بست، در حالى كه نه به آن حیوان خوراكى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نكرد تا خود در روى زمین چیزى را بیابد و بخورد و با این حال ماند تا مُرد. خداوند این زن را به خاطر آن گناه، عذاب كرده است. و از بهشت آگاهى یافتم، زن آلوده دامنى را دیدم و از وضعش سؤال كردم. پاسخ داده شد این زن به سگى گذر كرد، در حالى كه از عطش، زبانش را از دهان بیرون آورده بود، او پارچه پیرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حیوان سیراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر این كار بخشید. 26- عدم پذیرش اعمال ناخالص «إِذا كانَ یَوْمُ الْقِیمَةِ نادى مُناد یَسْمَعُ أَهْلُ الْجَمْعِ أَیْنَ الَّذینَ كانُوا یَعْبُدُونَ النّاسَ قُومُوا خُذُوا أُجُورَكَمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ فَإِنّى لا أَقـْبـَلُ عَمَلاً خالَطَهُ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْیا وَ أَهْلِها »: چون روز قیامت فرا رسد، ندا دهنده اى ندا دهد كه همه مردم مىشنوند، گوید: كجایند آنان كه مردم را مىپرستیدند؟ برخیزید و پاداشتان را از كسى كه براى او كار كردید بگیرید! چون من عملى را كه چیزى از دنیا و اهل دنیا با آن مخلوط شده باشد، قبول نمىكنم. 27- دنیا طلبى، عنصرِ حبط اعمال «لَیَجیئَنَّ أَقوامٌ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ أَعْمالُهُمْ كَجِبالِ تِهامَة فَیُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَـىالنّارِ قالُوا یا رَسـُولَ اللّهِ مُصَلّینَ؟ قالَ نَعَمْ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَیَأْخُذُونَ هِنْـأً مِنَ اللَّیْلِ فَـإِذا عَرَضَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنَ الـدُّنْیا وَثَبُوا عَلَیْهِ.»: در روز قیامت گروهى را براى محاسبه مىآورند كه اعمال نیك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! امّا فرمان مىرسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: یا رسول اللّه! آیا اینان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند! امّا همین كه چیزى از دنیا به آنها عرضه مىشد، پرش و جهش مىكردند تا خود را به آن برسانند! 28- با هر كهاى با اوستى «أَلـْمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ.»: آدمى (در قیامت) با كسى است كه او را دوست دارد. 29- دوستى اهل بیت «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیى حَیاتی وَ یَمُوتَ مَماتی وَ یَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّی فَلْیُوالِ عَلِیًّا مِنْ بَعْدی وَلْیُوالِ وَلِیَّهُ وَلْیَقْتَدِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْبَعْدی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتی وَ خُلِقُوا مِنْ طینَتی رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَوَیْلٌ لِلْمُكَذِّبینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمـَّتی الـْقاطِعینَ فیهمْ صِلَتی لا أَنـَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.»: هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بمیرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده جاى بگیرد، باید بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پیشوایان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طینتم آفریده شدهاند و از درك و دانش برخوردار گردیده اند، و واى بر آن گروه از امّت من كه برترى آنان را انكار كنند و پیوندشان را با من قطع نمایند كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد. 30- ولایت على(علیه السلام) شرط قبولى اعمال «فَوَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیًّا لَوْ جاءَ أَحـَدُكُمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ بِأَعْمال كَأَمـْثالِ الْجِبالِ وَ لَمْ یَجىءَ بِوِلایَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب لاََكَبَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی النّارِ.»: سوگند به خدایى كه مرا به حقّ برانگیخته، اگر یكى از شما در روز قیامت با اعمالى همانند كوه ها بیاید، امّا فاقد ولایت و قبول حاكمیّت على بن ابیطالب باشد، خداوند او را به رو در آتش افكند. 31- پاداش مریض «إِذا مَرِضَ الْمُسْلِمُ كَتَبَ اللّهُ لَهُ كَأَحْسَنِ ما كانَ یَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ وَ تَساقَطَتْ ذُنُوبُهُ كَما یَتَساقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ.»: وقتى كه مسلمان، بیمار شود، خداوند همانند بهترین حسناتى كه در حال سلامت انجام مىداده در نامه عملش مىنویسد و گناهانش همچون برگ درخت فرو مىریزد. 32- مسئولیت مسلمانى «مَنْ أَصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِأمُوُرِالْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یالَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم.»: هر كه صبح كند و به امور مسلمین همّت نگمارد، از آنها نیست; و هر كس بشنود كه شخصى فریاد مىزند: «اى مسلمان ها به فریادم برسید» ولى جوابش نگوید، مسلمان نیست. 33- پیوستگى ایرانیان با اهل بیت «قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) إِلى مَنْ نَحْنُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنـْتُمْ مِنّا وَ إِلَیْنا أَهْلَ الْبَیـْتِ.»: فرستادگان باذان، پادشاه یمن، تحت الحمایه ایران كه اصالتاً ایرانى بودند به حضور پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اى رسول خدا: سرانجامِ ما فارسیان به نزد چه كسى خواهد بود؟حضرت فرمود: شما فارسیان از ما هستید و سرانجامتان به سوى ما و خاندان ما خواهد بود! قال ابن هشام: فَبَلَغَنى عَنِ الزُّهْرِىِّ إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهـْلَ الْبَیْتِ. ابن هشام از قول زهرى گوید: و از همین جا بود كه پیامبر فرمود: سلمان از اهل بیت ماست. 34- خیانت بزرگ (تقدّم مفضول) «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرى أَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ.»: كسى كه بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى كه مىداند در میان آنها كسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین كسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت كرده است. 35- ارزش هدایت «لأََنْ یَهْدِىَ اللّهُ بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَیْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به حضرت على(علیه السلام) فرمود:در صورتى كه خداوند یك نفر را به دست تو هدایت كند، براى تو از حكومت كردن بر آنچه آفتاب بر آن مىتابد بهتر است. 36- مردمان آخرالزّمان «یَـأْتى عَلَىالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعًا فِى الدُّنْیا، لا یُریدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، یَكُونُ دینُهُمْ رِیاءً لا یُخالِطُهُمْ خَوْفٌ، یَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَیَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَریقِ فَلا یَسْتَجیبُ لَهُمْ!»: زمانى بر مردم فرا مىرسد كه براى طمعِ در دنیا، باطنشان پلید و ظاهرشان زیبا باشد، علاقهاى به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دین آنها ریا شود و خوفى ]از خدا[ در دلشان آمیخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختى گرفتار كند، پس مانند دعاى شخص غریق دعا كنند، ولى دعایشان را اجابت نكند! 37- راستگوترین صحابه «ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذى لَهْجَة أَصـْدَقُ مِنْ أَبـىذَرٍّ.»: آسمان سایه نینداخته و زمین دربرنگرفته، صاحب سخنى راستگوتر از ابوذر را. 38- پرسش از عالمان و همنشینى با فقیران «سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُكَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.»: از دانشمندان بپرسید و با فرزانگان سخن بگویید و با فقیران بنشینید. 39- دستبوسى نه! «هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوكِها وَ لَسْتُ بِمَلِك إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْكُمْ.»: مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بوسه زند، پیامبر دست خود را كشید و فرمود: این كارى است كه عَجَم ها با پادشاهان خود مىكنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم. 40- مهربانى با همنوعان «ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْیَة یَبیتُ وَ فیهِمْ جائِعٌ لا یَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»: به من ایمان نیاورده كسى كه سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، و اهل یك آبادى كه شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز قیامت به آنها نظر رحمت نیفكند.
جمعه 22/9/1387 - 11:13
دعا و زیارت
نظافت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به پاكیزگى علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بى نظیر بود. علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو مىداد و این هر دو را از عبادات مىدانست. موى سرش را با برگ سدر مىشست و شانه مىكرد و خود را با مشك و عنبر خوشبو مىنمود. روزانه چند بار، مخصوصاً شبها پیش از خواب و پس از بیدارى، دندانهایش را با دقّت مسواك مىكرد. جامه سفیدش كه تا نصف ساقهایش را مىپوشانید همیشه تمیز بود. پیش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را مىشست و از خوردن سبزى هاى بد بو پرهیز مىنمود. شانه عاج و سرمه دان و قیچى و آینه و مسواك، جزء اسباب مسافرتش بود. خانه اش با همه سادگى و بى تجمّلى همیشه پاكیزه بود. تأكید مىنمود كه زباله ها را به هنگام روز بیرون ببرند و تا شب به جاى خود نمانَد. نظافت تن و اندامش با قُدسِ طهارتِ روحش هماهنگى داشت و به یاران و پیروان خود تأكید مىنمود كه سر و صورت و جامه و خانه هایشان را تمیز نگهدارند و وادارشان مىكرد خود را، به ویژه در روزهاى جمعه، شستشو داده و معطّر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند. آداب معاشرت در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایى، سیمایى محزون و متفكّر داشت. هرگز به روى كسى خیره نگاه نمىكرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین مىدوخت. اغلب دو زانو مىنشست و پاى خود را جلوى هیچ كس دراز نمىكرد. در سلام كردن به همه، حتّى بردگان و كودكان، پیشدستى مىكرد و هر گاه به مجلسى وارد مىشد نزدیكترین جاى را اختیار مىنمود. اجازه نمىداد كسى جلوى پایش بایستد و یا جا برایش خالى كند. سخن همنشین خود را قطع نمىكرد و با او طورى رفتار مىكرد كه تصوّر مىشد هیچ كس نزد رسول خدا از او گرامىتر نیست. بیش ا ز حدِّ لزوم سخن نمىگفت، آرام و شمرده سخن مىگفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمىساخت. در حیا و شرمِ حضور، بى مانند بود. هر گاه از رفتار كسى آزرده مىگشت ناراحتى در سیمایش نمایان مىشد، ولى كلمه گِله و اعتراض بر زبان نمىآورد. از بیماران عیادت مىنمود و در تشییع جنازه حضور مىیافت. جز در مقام داد خواهى، اجازه نمىداد كسى در حضور او علیه دیگرى سخن بگوید و یا به كسى دشنام بدهد و یا بدگویى نماید. بخشایش و گذشت بد رفتارى و بى حرمتى به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مىنگریست، كینه كسى را در دل نگاه نمىداشت و در صدد انتقام برنمىآمد. روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح مىداد. در جنگ اُحد با آن همه وحشیگرى و اهانت كه به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با كشتگان قریش نزد و بعدها كه به مرتكبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را كه مىخواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویى منع كرد. پس از فتح خیبر جمعى از یهودیان كه تسلیم شده بودند، غذایى مسموم برایش فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان كرد. بار دیگر زنى از یهود دست به چنین عملى زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نیز عفو نمود. عبدالله بن ابّى سر دسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از این كه با هجرت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل مىپرورانید و ضمن همكارى با یهودیان مخالف اسلام، از كار شكنى و كینه توزى و شایعه سازى بر ضد او فرو گذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمىداد یارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مىكرد و در حال بیمارى به عیادتش مىرفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با این كه همگى صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد. حریم قانون آن حضرت از بد رفتارى و آزارى كه به شخص خودش مىشد عفو و اغماض مىنمود ولى در مورد اشخاصى كه به حریم قانون تجاوز مىكردند مطلقاً گذشت نمىكرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر كه بود، مسامحه روا نمىداشت. زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعى و حافظ كیان جامعه است و نمىشود آن را بازیچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود. در فتح مكّه، زنى از قبیله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید. خویشاوندانش - كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلایاى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود مىدانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود:«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب كه در اجراى قانونِ عدالت، تبعیض روا مىداشتند، قسم به خدایى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هیچ كس سستى نمىكنم، اگر چه مجرم از نزدیكترین خویشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمىكرد و فوقِ قانون نمىشمرد. روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند یاد كرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمى نگذرد، اگر به كسى از شما ستمى از جانب من رفته و از این رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصى به نام سوادة بن قیس به پاخاست و گفت: یا رسول الله! روزى كه از طائف برمىگشتى و عصا را در دست خود حركت مىدادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود: «حاشا كه به عمد این كار را كرده باشم. معهذا به حكم قصاص تسلیم مىشوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوى كه از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را مىبخشم. فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آرى چنین بود رفتار یك رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمایت از قانون. احترام به افكار عمومى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى كه به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حكم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در مىآورد; زیرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ»; «و كسانى كه به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نكرده اند ، آنان خود كفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند. كسى حقّ مداخله در كارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مىدانست و با این كه فكر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحكّم و استبدادِ رأى رفتار نمىكرد و به افكار مردم بى اعتنایى نمىنمود. نظر مشورتى دیگران رامورد مطالعه و توجّه قرار مىداد و دستور قرآن مجید را عم تأیید نموده و مىخواست مسلمین این سنّت را نصب العین خود قرار دهند. در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنید. اوّل درباره این كه اصحاب با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدینه مراجعت كنند. همگى جنگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصویب فرمود. دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأیید واقع شد. سوم در خصوص این كه با امراى جنگ چه رفتارى شود به شور پرداخت. بعضى كشتن آنها را ترجیح دادند و برخى تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت كرد. در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آیا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلوى هجوم دشمن را بگیرند، كه شقّ دوم تصویب شد. در جنگ احزاب، شورایى تشكیل داد كه در خارج مدینه آرایش جنگى بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر این شدند كه كوه سلع را تكیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند. در غزوه تبوك امپراطور روم از نزدیك شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوریه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمىكرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به مشورت پرداخت كه آیا پیشروى كند و یا به مدینه برگردند كه بنا به پیشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجیح داد. چنان كه مىدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیّت او از خطا و گناه، ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمىدانستند، ولى در عین حال، رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بى مورد ـ با سعه صدر تلقّى مىنمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمىگذاشت و با كمال ملایمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف مىكرد. او به این اصل طبیعى اذعان داشت كه آفریدگار مهربان، وسیله فكر كردن و سنجیدن و انتقاد را به همه انسانها عنایت كرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است. پس چگونه مىتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ویژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كارى بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض بر آیند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به لشكرى از مسلمانان مأموریت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب كرد. فرمانده در میان راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانى جمع كنند و آتش بیفروزند. همین كه آتش برافروخته شد گفت: آیا رسول خدا به شما تأكید نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنید؟ گفتند: بلى. گفت: فرمان مىدهم خود را در این آتش بیندازید. آنها امتناع كردند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از این ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت مىكردند براى همیشه در آتش مىسوختند! اطاعت در موردى است كه زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند.»در غزوه حنین كه سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجیح دادى؟ فرمود: همگى معترضین در یك جا گِرد آیند، آن گاه به سخن پرداخت و با بیانى شیوا و دلنشین آنها را به موجبات كار، آگاه نمود، به طورى كه همگى به گریه افتادند و پوزش خواستند. همچنین در این واقعه، مردى از قبیله بنى تمیم به نام حُرقوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرده، بالحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار كن! عمر بن خطاب از گستاخى او برآشفت و گفت: اجازه بدهید هم اكنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او كرده و با خونسردى فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسى رفتار خواهد كرد؟»در صلح حدیبیّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مىنمود كه چرا با شرایط غیر متساوى پیمان مىبندد؟ رسول اكرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع كرد. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با این روش خود، عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروایان دنیا مىآموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالك الرّقابى! و مىباید همه جا صلاح امر زیر دستان را در نظر بگیرند نه اینكه هوس هاى خودشان را بر آنها تحمیل نمایند. مىفرمود: «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شایسته ترم و قرآن كریم مقام و منزلت مرا معرّفى كرده است أَلنَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر كس از شما از دنیا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامى داشته باشد و یا خانواده مستمند و بى پناهى از او بازمانده باشد دَیْنِ او بر ذمّه من و سرپرستى و كفالت خانواده اش بر عهده من است.»آرى، این است سیماى صمیمى و چهره تابناك پیامبر بزرگوار اسلام، و چنین است سیره عملى آن حضرت. او كسى است كه اخلاق انسانى و ملكات عالیه را در زمانى كوتاه آن چنان در دل مسلمین گسترش داد كه از هیچ، همه چیز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع، و زورگویان را به رأفت، و تفرقه افكنان را به یگانگى، و كافران را به ایمان، و بت پرستان را به توحید، و بى پروایان را به پاكدامنى، و كینه توزان را به بخشایش، و بیكاران را به كار و كوشش، و درشتگویان و درشتخویان را به نرمخویى، و بخیلان را به ایثار و سخاوت، و سفیهان را به عقل و درایت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوى علم و هدایت رهبرى فرمود. صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ وَ عَلى آلِهِ اَجْمَعینَ. اینك از میان سخنانِ فراوانِ آن بزرگوار، چهل حدیث برگزیده، به پیروان و شیفتگانِ آن «هادى سُبُل» و «پرچمدار توحید» و «انسان كامل» تقدیم مىگردد. چهل حدیث اخلاقى از پیامبر گرامى اسلام 1- فضیلت دانش طلبى « مَنْ سَلَكَ طَریقًا یَطْلُبُ فیهِ عِلْمًا سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَریقًا إِلَى الْجَنَّةِ... وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَى الْعابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُوم لَیْلَةَالْبَدْرِ.»: هر كه راهى رود كه در آن دانشى جوید، خداوند او را به راهى كه به سوى بهشت است ببرد، و برترى عالِم بر عابد، مانند برترى ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است. 2- دین یابى ایرانیان « لَوْ كانَ الدِّینُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَذَهَبَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ فارْسَ ـ أَوْ قَالَ ـ مِنْ أَبْناءِ فارْسَ حَتّى یَتَناوَلَهُ.»: اگر دین به ستاره ثریّا رسد، هر آینه مردى از سرزمین پارس ـ یا این كه فرموده از فرزندان فارس ـ به آن دست خواهند یازید. 3- ایمان خواهى ایرانیان « إِذا نَزَلَتْ عَلَیْهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) سُورَةُ الْجُمُعَةِ، فَلَمّا قَرَأَ: وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ. قَالَ رَجُلٌ مَنْ هؤُلاءِ یا رَسُولَ اللّهِ؟ فَلَمْ یُراجِعْهُ النّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم)، حَتّى سَأَلَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا. قالَ وَفینا سَلْمانُ الفارْسىُّ قالَ فَوَضَعَ النَّبِىُّ یَدَهُ عَلى سَلْمانَ ثُمَّ قالَ: لَوْ كَانَ الاِْیمانُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ.»: وقتى كه سوره جمعه بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل گردید و آن حضرت آیه وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ را خواند. مردى گفت:اى پیامبر خدا! مراد این آیه چه كسانى است؟ رسول خدا به او چیزى نگفت تا این كه آن شخص یك بار، دوبار، یا سه بار سؤال كرد. راوى مىگوید: سلمان فارسى در میان ما بود كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)دستش را روى دوش او نهاد، سپس فرمود: اگر ایمان به ستاره ثریّا برسد، هر آینه مردانى از سرزمین این مرد به آن دست خواهند یافت. 4- مشمولان شفاعت « أَرْبَعَةٌ أَنَا الشَّفیعُ لَهُمْ یَوْمَ القِیمَةِ:1ـ مُعینُ أَهْلِ بَیْتى. 2ـ وَ الْقاضى لَهُمْ حَوائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ. 3ـ وَ الُْمحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ. 4ـ وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ.»: چهار دسته اند كه من، روز قیامت، شفیع آنها هستم:1ـ یارى دهنده اهل بیتم،2ـ برآورنده حاجات اهل بیتم به هنگام اضطرار و ناچارى،3ـ دوستدار اهل بیتم به قلب و زبان،4ـ و دفاع كننده از اهل بیتم با دست و عمل. 5- ملاك پذیرش اعمال « لا یُقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِیَّة وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِیَّةٌ إِلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.»: نزد خداوند سخنى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با عمل باشد، و سخن و عملى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با نیّت خالص باشد، و سخن و عمل و نیّتى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه مطابق سنّت باشد. 6- صفات بهشتى « أَلا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیْهِ النّارُ غَدًا؟ قیلَ بَلى یا رَسُولَ اللّهِ. فَقالَ: أَلْهَیِّنُ الْقَریبُ اللَّیِّنُ السَّهْلُ.»: آیا كسى را كه فرداى قیامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفى نكنم؟ گفتند: آرى، اى پیامبر خدا. فرمود: كسى كه متین، خونگرم، نرمخو و آسانگیر باشد. 7- نشانه هاى ستمكار « عَلامَةُ الظّالِم أَرْبَعَةٌ: یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ، وَ یَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ یُبْغِضُ الْحَقَّ وَ یُظْهِرُ الظُّلْمَ.»: نشانه ظالم چهار چیز است :1ـ با نافرمانى به مافوقش ستم مىكند،2ـ به زیردستش با غلبه فرمانروایى مىكند،3ـ حقّ را دشمن مىدارد،4ـ و ستم را آشكار مىكند. 8- شعبه هاى علوم دین « إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آیَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَریضَةٌ عادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»: همانا علم دین سه چیز است، و غیر از اینها فضل است:1ـ آیه محكمه (كه منظور از آن علم اصول عقائد است)،2ـ فریضه عادله (كه منظور از آن علم اخلاق است)،3ـ و سنّت قائمه (كه منظور از آن علم احكام شریعت است). 9- فتواى نااهل « مَنْ أَفْتى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم... فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ.»: كسى كه بدون صلاحیّت علمى براى مردم فتوا دهد، خود را هلاك ساخته و دیگران را نیز به هلاكت انداخته است. 10- روزه واقعى « أَلصّائِمُ فى عِبادَة وَ إِنْ كانَ فى فِراشِهِ ما لَمْ یَغْتَبْ مُسْلِمًا.»: روزه دار ـ مادامى كه غیبت مسلمانى را نكرده باشد ـ همواره در عبادت است، اگر چه در رختخواب خود باشد. 11- فضیلت رمضان « شَهْرُ رَمضانَ شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ یُضاعَفُ فیهِ الْحَسَناتُ وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِّئاتُ وَ هُوَ شَهْرُ الْبَرَكَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الاِْنابَةِ وَ هُوَ شَهْرُ التَّوبَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ. أَلا فَاجْتَنِبُوا فیهِ كُلَّ حَرام وَ أَكْثِرُوا فیهِ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ....»: ماه رمضان، ماه خداوند عزیز و جلیل است، و آن ماهى است كه در آن نیكیها دوچندان و بدیها محو مىشود، ماه بركت و ماه بازگشت به خدا و توبه از گناه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ و كامیابى به بهشت است. آگاه باشید! در آن ماه از هر حرامى بپرهیزید و قرآن را زیاد بخوانید. 12- نشانه هاى شكیبا « عَلامَةُ الصّابِرِ فى ثَلاث:أَوَّلُها أَنْ لا یَكْسَلَ،و الثّانِیَةُ أَنْ لا یَضْجَرَ،وَ الثّالِثَةُ أَنْ لا یَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ. لاَِنـَّهُ إِذا كَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ،وَ إِذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّكْرَ،وَ إِذا شَكى مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ.»: علامت صابر در سه چیز است:اوّل: آن كه كسل نشود،دوّم: آن كه آزرده خاطر نگردد،سوّم: آن كه از خداوند عزّوجلّ شكوه نكند،زیرا وقتى كه كسل شود، حقّ را ضایع مىكند،و چون آزرده خاطر گردد شكر را به جا نمىآورد،و چون از پروردگارش شكایت كند در واقع او را نافرمانى نموده است. 13- بدترین جهنّمى « إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَیَتَأَذُّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَى اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِىَ النّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ.»: همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى كه به علمش عمل نكرده رنج مىبرند، و از اهل دوزخ پشیمانى و حسرت آن كس سختتر است كه در دنیا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت كرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت كننده را به سبب عمل نكردن به علمش به دوزخ انداخته است. 14- عالمان دنیا طلب « أَوْحَى اللّهُ إِلى داوُدَ(علیه السلام) لا تَجْعَلْ بَیْنى وَ بَیْنَكَ عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیا فَیَصُدَّكَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتى فَإِنَّ أُولئِكَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِى الْمُریدینَ، إِنَّ أَدْنى ما أَنـَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنـْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلوبِهِمْ.»: خداوند به داود(علیه السلام) وحى فرمود كه: میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده كه تو را از راه دوستىام بگرداند، زیرا كه آنان، راهزنانِ بندگانِ جویاى مناند، همانا كمتر كارى كه با ایشان كنم این است كه شیرینى مناجاتم را از دلشان بركنم. 15- نتیجه یقین « لَوْ كُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها كَما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا لاَثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ.»: اگر شما مردم یقین به خیر و شرّ آخرت مىداشتید، همان طور كه یقین به دنیا دارید، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب مىكردید. 16- نخستین پرسش هاى قیامت « لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یَوْمَ القِیمَةِ حَتّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فیما أَفـْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فیما أَبـْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ كَیْفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَیـْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فیما أَنـْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهـْلَ الْبَیْتِ.»: هیچ بنده اى در روز قیامت قدم از قدم برنمىدارد، تا از این چهار چیز از او پرسیده شود:1ـ از عمرش كه در چه راهى آن را فانى نموده،2ـ و از جوانىاش كه در چه كارى فرسوده اش ساخته،3ـ و از مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راهى صرف نموده،4ـ و از دوستىِ ما اهل بیت. 17- محكم كارى « وَ لكِنَّ اللّهَ یُحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحـْكَمَهُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) وقتى كه با دقّت قبر سعد بن معاذ را پوشاند فرمود: مىدانم كه قبر سرانجام فرو مىریزد و نظم آن بهم مىخورد، ولى خداوند بندهاى را دوست مىدارد كه چون به كارى پردازد، آن را محكم و استوار انجام دهد. 18- مرگ، بیدارى بزرگ « أَلنّاسُ نِیامٌ إِذا ماتُوا انْتَبَهُوا.»: مردم در خواباند وقتى كه بمیرند، بیدار مىشوند. 19- ثواب اعمال كارساز « سَبْعَةُ أَسـْباب یُكْسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ:رَجُلٌ غَرَسَ نَخْـلاً أَوْ حَـفَـرَ بِئْـرًا أَوْ أَجْرى نَهْـرًاأَوْ بَنـى مَسْجِـدًا أَوْ كَتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًاأَوْ خَلَّفَ وَلَـدًا صالِحـًا یَسْتَغْفِرُ لَـهُ بَعْـدَ وَفاتِـهِ.»: هفت چیز است كه اگر كسى یكى از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چیز به او مىرسد:1ـ كسى كه نخلى را نشانده باشد (درخت مثمرى را غرس كرده باشد)،2ـ یا چاهى را كنده باشد،3ـ یا نهرى را جارى ساخته باشد،4ـ یا مسجدى را بنا نموده باشد،5ـ یا قرآنى را نوشته باشد،6ـ یا علمى را از خود برجاى نهاده باشد،7ـ یا فرزند صالحى را باقى گذاشته باشد كه براى او استغفار نماید. 20- سعادتمندان « طُوبى لِمَنْ مَنَعَهُ عَیـْبـُهُ عَنْ عُیـُوبِ الْمُـؤْمِنینَ مِنْ إِخْوانِهِ طُوبى لِمَنْ أَنـْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الفَضْلَ وَ أَمْسَكَ قَولَهُ عَنِ الفُضُولِ وَ قَبیحِ الْفِعْلِ.»: خوشا به حال كسى كه عیبش او را از عیوب برادران مؤمنش باز دارد، خوشا به حال كسى كه در خرج كردن میانه روى كند و زیاده از خرج را ببخشد و از سخنانِ زائد و زشت خوددارى ورزد. 21- دوستى آل محمّد « مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهیـدًا. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبـًا. أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَكْمِلَ الإِیمانِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ یَوْمَ الْقِیمَةِ مَكْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَأْیُوسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.»: كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، آمرزیده مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، توبه كار مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، باایمان كامل مرده است. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، در حالى به صحراى قیامت مىآید كه بر پیشانىاش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، بوى بهشت به وى نمىرسد. 22- سزاى زن و مرد همسر آزار «أَیُّمَا امْرَأَة أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْها صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَیْلَها وَ كانَتْ أَوَّلَ مَنْ یَرِدُ النّارَ وَ كَذلِكَ الرَّجُلُ إِذا كانَ لَها ظالِمًا.»: هر زنى كه شوهر خود را با زبان بیازارد، خداوند هیچ جبران و عوض و نیكى از كارش را نمىپذیرد تا او را راضى كند، اگرچه روزش را روزه بگیرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنین زنى اوّل كسى است كه داخل جهنّم خواهد شد، و همچنین است اگر مرد به زنش ستم روا دارد. 23- سزاى زن ناسازگار با شوهر «أَیُّمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ ما لا یُطیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَیْها غَضْبانُ.»: هر زنى كه با شوهر خود مدارا ننماید و او را به كارى وادار سازد كه قدرت و طاقت آن را ندارد، از او كار نیكى قبول نمىشود و در روز قیامت، خدا را در حالتى ملاقات خواهد كرد كه بر وى خشمگین باشد. 24- نخستین رسیدگى در قیامت «أَوَّلُ ما یُقْضى یَوْمَ القِیمَةِ الدِّماءُ.»: اوّلین كارى كه در روز قیامت به آن رسیدگى مىشود، خون هاى به ناحقّ ریخته شده است. 25- بى رحمى و ترحّم «إِطَّلَعْتُ لَیْلَةَ أَسْرى عَلَى النّارِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّةً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْكُلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّى ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِكَ وَ اطَّلَعْتُ عَلَى الْجَنَّةِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً مُومِسَةً یَعنى زانِیَةً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها مَرَّتْ بِكَلْب یَلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فى بِئْر فَعَصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حَتّى رَوِىَ فَغَفَرَ اللّهُ لَها.»: در شب معراج از دوزخ آگاهى یافتم، زنى را دیدم كه در عذاب است. از گناهش سؤال كردم. پاسخ داده شد كه او گربه اى را محكم بست، در حالى كه نه به آن حیوان خوراكى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نكرد تا خود در روى زمین چیزى را بیابد و بخورد و با این حال ماند تا مُرد. خداوند این زن را به خاطر آن گناه، عذاب كرده است. و از بهشت آگاهى یافتم، زن آلوده دامنى را دیدم و از وضعش سؤال كردم. پاسخ داده شد این زن به سگى گذر كرد، در حالى كه از عطش، زبانش را از دهان بیرون آورده بود، او پارچه پیرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حیوان سیراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر این كار بخشید. 26- عدم پذیرش اعمال ناخالص «إِذا كانَ یَوْمُ الْقِیمَةِ نادى مُناد یَسْمَعُ أَهْلُ الْجَمْعِ أَیْنَ الَّذینَ كانُوا یَعْبُدُونَ النّاسَ قُومُوا خُذُوا أُجُورَكَمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ فَإِنّى لا أَقـْبـَلُ عَمَلاً خالَطَهُ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْیا وَ أَهْلِها »: چون روز قیامت فرا رسد، ندا دهنده اى ندا دهد كه همه مردم مىشنوند، گوید: كجایند آنان كه مردم را مىپرستیدند؟ برخیزید و پاداشتان را از كسى كه براى او كار كردید بگیرید! چون من عملى را كه چیزى از دنیا و اهل دنیا با آن مخلوط شده باشد، قبول نمىكنم. 27- دنیا طلبى، عنصرِ حبط اعمال «لَیَجیئَنَّ أَقوامٌ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ أَعْمالُهُمْ كَجِبالِ تِهامَة فَیُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَـىالنّارِ قالُوا یا رَسـُولَ اللّهِ مُصَلّینَ؟ قالَ نَعَمْ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَیَأْخُذُونَ هِنْـأً مِنَ اللَّیْلِ فَـإِذا عَرَضَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنَ الـدُّنْیا وَثَبُوا عَلَیْهِ.»: در روز قیامت گروهى را براى محاسبه مىآورند كه اعمال نیك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! امّا فرمان مىرسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: یا رسول اللّه! آیا اینان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند! امّا همین كه چیزى از دنیا به آنها عرضه مىشد، پرش و جهش مىكردند تا خود را به آن برسانند! 28- با هر كهاى با اوستى «أَلـْمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ.»: آدمى (در قیامت) با كسى است كه او را دوست دارد. 29- دوستى اهل بیت «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیى حَیاتی وَ یَمُوتَ مَماتی وَ یَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّی فَلْیُوالِ عَلِیًّا مِنْ بَعْدی وَلْیُوالِ وَلِیَّهُ وَلْیَقْتَدِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْبَعْدی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتی وَ خُلِقُوا مِنْ طینَتی رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَوَیْلٌ لِلْمُكَذِّبینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمـَّتی الـْقاطِعینَ فیهمْ صِلَتی لا أَنـَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.»: هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بمیرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده جاى بگیرد، باید بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پیشوایان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طینتم آفریده شدهاند و از درك و دانش برخوردار گردیده اند، و واى بر آن گروه از امّت من كه برترى آنان را انكار كنند و پیوندشان را با من قطع نمایند كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد. 30- ولایت على(علیه السلام) شرط قبولى اعمال «فَوَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیًّا لَوْ جاءَ أَحـَدُكُمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ بِأَعْمال كَأَمـْثالِ الْجِبالِ وَ لَمْ یَجىءَ بِوِلایَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب لاََكَبَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی النّارِ.»: سوگند به خدایى كه مرا به حقّ برانگیخته، اگر یكى از شما در روز قیامت با اعمالى همانند كوه ها بیاید، امّا فاقد ولایت و قبول حاكمیّت على بن ابیطالب باشد، خداوند او را به رو در آتش افكند. 31- پاداش مریض «إِذا مَرِضَ الْمُسْلِمُ كَتَبَ اللّهُ لَهُ كَأَحْسَنِ ما كانَ یَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ وَ تَساقَطَتْ ذُنُوبُهُ كَما یَتَساقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ.»: وقتى كه مسلمان، بیمار شود، خداوند همانند بهترین حسناتى كه در حال سلامت انجام مىداده در نامه عملش مىنویسد و گناهانش همچون برگ درخت فرو مىریزد. 32- مسئولیت مسلمانى «مَنْ أَصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِأمُوُرِالْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یالَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم.»: هر كه صبح كند و به امور مسلمین همّت نگمارد، از آنها نیست; و هر كس بشنود كه شخصى فریاد مىزند: «اى مسلمان ها به فریادم برسید» ولى جوابش نگوید، مسلمان نیست. 33- پیوستگى ایرانیان با اهل بیت «قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) إِلى مَنْ نَحْنُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنـْتُمْ مِنّا وَ إِلَیْنا أَهْلَ الْبَیـْتِ.»: فرستادگان باذان، پادشاه یمن، تحت الحمایه ایران كه اصالتاً ایرانى بودند به حضور پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اى رسول خدا: سرانجامِ ما فارسیان به نزد چه كسى خواهد بود؟حضرت فرمود: شما فارسیان از ما هستید و سرانجامتان به سوى ما و خاندان ما خواهد بود! قال ابن هشام: فَبَلَغَنى عَنِ الزُّهْرِىِّ إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهـْلَ الْبَیْتِ. ابن هشام از قول زهرى گوید: و از همین جا بود كه پیامبر فرمود: سلمان از اهل بیت ماست. 34- خیانت بزرگ (تقدّم مفضول) «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرى أَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ.»: كسى كه بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى كه مىداند در میان آنها كسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین كسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت كرده است. 35- ارزش هدایت «لأََنْ یَهْدِىَ اللّهُ بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَیْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به حضرت على(علیه السلام) فرمود:در صورتى كه خداوند یك نفر را به دست تو هدایت كند، براى تو از حكومت كردن بر آنچه آفتاب بر آن مىتابد بهتر است. 36- مردمان آخرالزّمان «یَـأْتى عَلَىالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعًا فِى الدُّنْیا، لا یُریدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، یَكُونُ دینُهُمْ رِیاءً لا یُخالِطُهُمْ خَوْفٌ، یَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَیَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَریقِ فَلا یَسْتَجیبُ لَهُمْ!»: زمانى بر مردم فرا مىرسد كه براى طمعِ در دنیا، باطنشان پلید و ظاهرشان زیبا باشد، علاقهاى به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دین آنها ریا شود و خوفى ]از خدا[ در دلشان آمیخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختى گرفتار كند، پس مانند دعاى شخص غریق دعا كنند، ولى دعایشان را اجابت نكند! 37- راستگوترین صحابه «ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذى لَهْجَة أَصـْدَقُ مِنْ أَبـىذَرٍّ.»: آسمان سایه نینداخته و زمین دربرنگرفته، صاحب سخنى راستگوتر از ابوذر را. 38- پرسش از عالمان و همنشینى با فقیران «سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُكَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.»: از دانشمندان بپرسید و با فرزانگان سخن بگویید و با فقیران بنشینید. 39- دستبوسى نه! «هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوكِها وَ لَسْتُ بِمَلِك إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْكُمْ.»: مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بوسه زند، پیامبر دست خود را كشید و فرمود: این كارى است كه عَجَم ها با پادشاهان خود مىكنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم. 40- مهربانى با همنوعان «ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْیَة یَبیتُ وَ فیهِمْ جائِعٌ لا یَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»: به من ایمان نیاورده كسى كه سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، و اهل یك آبادى كه شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز قیامت به آنها نظر رحمت نیفكند.
جمعه 22/9/1387 - 11:12
دعا و زیارت
اخلاق و سیره پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) كاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است. در عظمت آن حضرت همین بس كه خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبى» مورد خطاب قرار مىدهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرّفى مىنماید: «لَقَدْ كانَ لَكُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در] سیره و سخن[ پیامبر خدا براى شما الگوى نیكویى است.»او به حقّ داراى اخلاقى كامل و جامعِ تمام فضایل و كمالات انسانى بود. خدایش او را چنین مىستاید: «إِنّك لَعَلى خُلُق عَظیم»; «اى پیامبر تو داراى بهترین اخلاق هستى.» «وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»; «اگر تندخو و سخت دل مىبودى مردم از اطرافت پراكنده مىشدند.» از این رو، یكى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیكو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود. در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند. در مقام نیایش همیشه مىگفت: «خدایا از بیكارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه مىبرم.»، و مسلمانان را به كار كردن تحریض مىنمود. او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت مىكرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمىشد و هیچ گاه در معامله سختگیرى نمىكرد و با كسى مجادله و لجاجت نمىنمود و كار خود را به گردن دیگرى نمىانداخت. او صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى مىدانست و مىفرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأكید و تأیید شده است. در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمكاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند. مىفرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یارى نما! اصحاب گفتند: معنى یارى كردن مظلوم را دانستیم، ولى ظالم را چگونه یارى كنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به كسى ستم كند!خواننده گرامى! از آنجا كه ما در روزگار تباهى اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مىبریم، مناسب است كه در اینجا سیماىِ صمیمى پیامبرانِ الهى را عموماً و چهره تابناك و حقیقتِ انسانىِ محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلوىِ تاریخىِ مستند و شكوهمندى بیابیم كه به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانىِ نزدیك به حقیقت از آن حضرات است. منشور سه بُعدى تاریخ، سه چهره را نشان مىدهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران. پیامبران «سیمایى دوست داشتنى دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزى كه چشمها را خیره مىدارد ساطع است ، پرتویى كه همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول. ساده ترین نگاهها آن را به سادگى مىبینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشوارى مىتوانند یافت. روحهایى كه در برابر زیبایى و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایى و رمز شگفت آن را همچون گرماى یك «عشق»، برق یك «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایى حس مىكنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستىبخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سكوتشان و زندگى كردنشان مىبینند، مىیابند و لمس مىكنند. و به روانى و شگفتى، «الهام» در درونشان جریان مىیابد و از آن پُر، سرشار و لبریز مىشوند. و این است كه هر گاه بر بلندى قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پى این چهره هاى ساده امّا شگفت مىبینیم كه «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسى و عیسى، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند ، امّا محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)كه خاتم الانبیا است چگونه است؟«در برابر كسانى كه با وى به مشاجره برمىخاستند وى تنها به خواندن آیاتى از قرآن اكتفا مىكرد و یا عقیده خویش را با سبكى ساده و طبیعى بیان مىكرد و به جدل نمىپرداخت. زندگىاش، پارسایان و زاهدان را به یاد مىآورد. گرسنگى را بسیار دوست مىداشت و شكیباییش را بر آن مىآزمود. گاه خود را چندان گرسنه مىداشت كه بر شكمش سنگ مىبست تا آزارِ آن را اندكى تخفیف دهد. در برابر كسانى كه او را مىآزردند چنان گذشت مىكرد و بدى را به مِهر پاسخ مىداد كه آنان را شرمنده مىساخت. هر روز، از كنار كوچه اى كه مىگذشت، یهودىاى طشت خاكسترى گرم از بام خانه بر سرش مىریخت و او بىآنكه خشمگین شود، به آرامى رد مىشد و گوشه اى مىایستاد و پس از پاك كردن سر و رو و لباسش به راه مىافتاد. روز دیگر با آنكه مىدانست باز این كار تكرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمىكرد. یك روز كه از آنجا مىگذشت با كمال تعجّب از طشت خاكستر خبرى نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است. گفت: باید به عیادتش رفت. بیمار در چهره محمّد كه به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى احساس كرد كه گویى سالها است با وى سابقه دیرین دوستى و آشنایى دارد. مرد یهودى در برابر چنین چشمه زلال و جوشانى از صفا و مهربانى و خیر، یكباره احساس كرد كه روحش شسته شد و لكّه هاى شومِ بدپسندى و آزارپرستى و میل به كجى و خیانت از ضمیرش پاك گردید. چنان متواضع بود كه عرب خودخواه و مغرور و متكبّر را به اعجاب وامىداشت. زندگىاش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقىاش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام مىداد. سادگى رفتارش و نرمخویى و فروتنىاش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمىكاست. هر دلى در برابرش به خضوع مىنشست و هر غرورى از شكستن در پاى عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب مىشد. در هر جمعى برترى او بر همه نمایان بود.» صفات و ویژگیهاى پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از آشكارترین صفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود كه غرورِ پیروزى او را نمىگرفت، چنان كه در بازگشت از نبرد بدر و فتح مكّه نشان داد، و نیز از شكست نا امید نمىشد، همان طور كه شكست احد بر وى تأثیر نداشت، بلكه پس از آن به سرعت براى جنگ «حمراءالأسد» آماده شد و نیز نقض پیمان بنى قریظه و پیوستن آنان به سپاه احزاب بر روحیه او تأثیرى نگذاشت، بلكه او را ثابت قدم گردانید. از صفات دیگر او احتیاط و پرهیز بود كه نیروى دشمن را بدین وسیله ارزیابى كرده، براى مقابله با او به تهیّه ابزار و تجهیزات دست مىزد. حتّى هنگام اقامه نماز نیز احتیاط را از دست نمىداد، بلكه مراقب و هوشیار بود. صفت دیگر او نرمى همراه با صلابت بود كه در شرایط متغیّر جنگى از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغییر این شرایط، دستورها و احكام جدیدى صادر مىكرد. سرعت در فرماندهى نزد او، براى مقابله با مسائل جدّى، شرطى اساسى بود و به تمركز فرماندهى، توجّه و تأكید فراوان داشت. با یاران و قوم خود رفتارى مبتنى بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در میان آنها تقویت مىكرد. به كوچك رحم مىكرد، بزرگ را گرامى مىداشت، یتیم را خشنود كرده و پناه مىداد، به فقیران و مسكینان نیكى و احسان مىكرد، حتّى به حیوانات هم ترحّم مىنمود و از آزار آنها نهى مىكرد. از مهمترین نمونه هاى انسانیّتِ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود كه آن حضرت نیروهایى را كه براى سرایا و جنگ با دشمن اعزام مىكرد به دوستى و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیّت و سفارش مىفرمود. او بیشتر دوست داشت دشمن را به سوى صلح منقاد كند، نه این كه مردانِ ایشان را بكشد. آن حضرت سفارش مىكرد تا پیر مردان، كودكان و زنان را نكشند و بدن مقتول را شكنجه و مُثله نكنند. وقتى قریش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادى آنان را لغو و با تقاضاى ایشان، براى تهیّه گندم از یمن، موافقت فرمود. او به صلح كامل در جهان دعوت مىكرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچارى، پرهیز داشت. نامه هایى كه به سوى پادشاهان مىفرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّین بود و آن را براى آغاز كلام در دیدار بین فرزندان آدم قرار داده بود. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگها بیش از یك فرمانده تعیین مىكرد، ضوابطى دقیق براى فرماندهى لشكر و تقویت آن قرار مىداد و بین اصول سیاسى و نظامى ارتباط برقرار مىساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزى براى انضباط، انقیاد و فرمانبردارى مىدانست. او برنامه ریزى جدّى، سازماندهى نمونه و فرماندهى برتر را بنیاد گذاشت، و فرماندهى لشكر را بر اساس شایستگى و شناخت برگزید. لشكر را به طور یكسان در فرماندهى خود جمع كرد، و از آنچه كه در وسع و توانایى رزمندگان بود بیشتر به آنان مىبخشید. تلاش براى تحقّق انسانیّت وجود رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) براى همه مردم مایه رحمت بود و هیچ كس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنى نمىكرد. همه مردم نزد او روزى خورِ خداوند بودند. آن حضرت به این رهنمودها دعوت مىكرد:1 ـ رشد و اعتلاى انسانیّت، مىفرمود: «همه مردم از آدم هستند و آدم نیز از خاك است.»2 ـ صلح و سلامتى قبل از جنگ،3 ـ گذشت و بخشش قبل از مجازات،4 ـ آسان گیرى و گذشت قبل از مجازات. از این رو، مشاهده مىكنیم كه جنگهاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقّق انسانیّت انجام مىشده است. آن حضرت به نیكى، و احسان به مردم و دوستى و مدارا با آنان فرمان مىداد. او نمونه هاى كامل از رحمت را در فتح مكّه نشان داد كه با وجود پیروزى بر دشمنان با ایشان برخوردى نیكو كرد، با توجّه به این كه مىتوانست از همه آنان انتقام گیرد، ولى آنان را بخشید و فرمود: بروید شما آزاد هستید! در جنگ «ذات الرّقاع» به «غوث بن الحارث» كه براى قتل آن حضرت مىكوشید، دست یافت، ولى از او گذشت و او را آزاد كرد. پیامبر با اسیران با مدارا و رحمت برخورد مىكرد، بر بسیارى از آنان منّت مىگذاشت و آزادشان مىساخت و لشكریان را به آنان سفارش مىكرد. از جمله در یكى از جنگها، با دست خود، دست اسیرى را - كه صداى ناله او را شنید ـ باز كرد. اخلاق فرماندهى رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به اخلاقى آراسته بود كه خداوند او را چنین مىستاید: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظیم». موصوف بودن به این اخلاق، از او یك فرمانده موفّق ساخته بود كه مىتوانست او را به مقصود رسانده و در بسیارى از جنگها پیروزى را براى او به ارمغان آورد. آن حضرت به تمامى مردم مهربان بود و در همه شرایط با لشكریان و مردم خود مدارا مىكرد، راستگویى امین، وفادار به عهد و پیمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو مىبرد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشیده و مىگذشت. او بین مردم «صلح و دوستى» برقرار مىساخت و از آنان كینه، دشمنى و فتنه را دور مىكرد و هر كسى را در جایگاه خود قرار مىداد. برجسته ترین صفات عقلى آن حضرت عبارت بود از: تدبیر، تفكّر و دور اندیشى. این صفات در عملكردهاى او نمایان است. با تفكّر و اندیشه در مورد وضع قوم او مىتوان فهمید كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) عاقلترین مردم جهان بوده است; زیرا قومى را به رغم خشونت و تندى اخلاق و فخرفروشى و سخت خویىاى كه داشتند، چنان تربیت و رهبرى كرد كه، با همه این اوصاف، از حامیان جدّى او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، روشهاى جدیدى را در جنگ، حكومت، مدیریت، سیاست، اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجود آورد. در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت، در غزوه حدیبیّه با قریش مذاكره كرد و با انعقاد پیمانى به نتایج عملى آن، كه بعدها نمایان شد، دست یافت و به همین گونه در هر میدان جنگى به ابتكارى جدید دست مىزد كه او را در پیروزى بر دشمن یارى مىكرد و آنان را از اقدامات و تاكتیكهاى خود در بُهت و سرگردانى فرو مىبرد. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) موفّق گردید حاكمیّتى از هر جهت با شكوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهرهمند گشته و به اوامر او، پس از رهایى از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند. دعوت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به اسلام، مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى كه قساوت دشمن و سختگیرى آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجّه قرار نمىداد. در حقیقت، براى دفعِ زور، به زور متوسّل مىشد. از این رو، جنگهاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامى از آن غفلت نمىكرد، از جمله: دعوت مردم به دین جدید، انعقاد پیمان صلح و پرداخت جزیه یا فتح سرزمین آنان، و نبرد با كسانى كه با او دشمنى كنند. نظافت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به پاكیزگى علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بى نظیر بود. علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو مىداد و این هر دو را از عبادات مىدانست. موى سرش را با برگ سدر مىشست و شانه مىكرد و خود را با مشك و عنبر خوشبو مىنمود. روزانه چند بار، مخصوصاً شبها پیش از خواب و پس از بیدارى، دندانهایش را با دقّت مسواك مىكرد. جامه سفیدش كه تا نصف ساقهایش را مىپوشانید همیشه تمیز بود. پیش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را مىشست و از خوردن سبزى هاى بد بو پرهیز مىنمود. شانه عاج و سرمه دان و قیچى و آینه و مسواك، جزء اسباب مسافرتش بود. خانه اش با همه سادگى و بى تجمّلى همیشه پاكیزه بود. تأكید مىنمود كه زباله ها را به هنگام روز بیرون ببرند و تا شب به جاى خود نمانَد. نظافت تن و اندامش با قُدسِ طهارتِ روحش هماهنگى داشت و به یاران و پیروان خود تأكید مىنمود كه سر و صورت و جامه و خانه هایشان را تمیز نگهدارند و وادارشان مىكرد خود را، به ویژه در روزهاى جمعه، شستشو داده و معطّر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند. آداب معاشرت در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایى، سیمایى محزون و متفكّر داشت. هرگز به روى كسى خیره نگاه نمىكرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین مىدوخت. اغلب دو زانو مىنشست و پاى خود را جلوى هیچ كس دراز نمىكرد. در سلام كردن به همه، حتّى بردگان و كودكان، پیشدستى مىكرد و هر گاه به مجلسى وارد مىشد نزدیكترین جاى را اختیار مىنمود. اجازه نمىداد كسى جلوى پایش بایستد و یا جا برایش خالى كند. سخن همنشین خود را قطع نمىكرد و با او طورى رفتار مىكرد كه تصوّر مىشد هیچ كس نزد رسول خدا از او گرامىتر نیست. بیش ا ز حدِّ لزوم سخن نمىگفت، آرام و شمرده سخن مىگفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمىساخت. در حیا و شرمِ حضور، بى مانند بود. هر گاه از رفتار كسى آزرده مىگشت ناراحتى در سیمایش نمایان مىشد، ولى كلمه گِله و اعتراض بر زبان نمىآورد. از بیماران عیادت مىنمود و در تشییع جنازه حضور مىیافت. جز در مقام داد خواهى، اجازه نمىداد كسى در حضور او علیه دیگرى سخن بگوید و یا به كسى دشنام بدهد و یا بدگویى نماید. بخشایش و گذشت بد رفتارى و بى حرمتى به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مىنگریست، كینه كسى را در دل نگاه نمىداشت و در صدد انتقام برنمىآمد. روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح مىداد. در جنگ اُحد با آن همه وحشیگرى و اهانت كه به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با كشتگان قریش نزد و بعدها كه به مرتكبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را كه مىخواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویى منع كرد. پس از فتح خیبر جمعى از یهودیان كه تسلیم شده بودند، غذایى مسموم برایش فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان كرد. بار دیگر زنى از یهود دست به چنین عملى زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نیز عفو نمود. عبدالله بن ابّى سر دسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از این كه با هجرت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل مىپرورانید و ضمن همكارى با یهودیان مخالف اسلام، از كار شكنى و كینه توزى و شایعه سازى بر ضد او فرو گذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمىداد یارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مىكرد و در حال بیمارى به عیادتش مىرفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با این كه همگى صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد. حریم قانون آن حضرت از بد رفتارى و آزارى كه به شخص خودش مىشد عفو و اغماض مىنمود ولى در مورد اشخاصى كه به حریم قانون تجاوز مىكردند مطلقاً گذشت نمىكرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر كه بود، مسامحه روا نمىداشت. زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعى و حافظ كیان جامعه است و نمىشود آن را بازیچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود. در فتح مكّه، زنى از قبیله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید. خویشاوندانش - كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلایاى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود مىدانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود:«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب كه در اجراى قانونِ عدالت، تبعیض روا مىداشتند، قسم به خدایى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هیچ كس سستى نمىكنم، اگر چه مجرم از نزدیكترین خویشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمىكرد و فوقِ قانون نمىشمرد. روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند یاد كرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمى نگذرد، اگر به كسى از شما ستمى از جانب من رفته و از این رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصى به نام سوادة بن قیس به پاخاست و گفت: یا رسول الله! روزى كه از طائف برمىگشتى و عصا را در دست خود حركت مىدادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود: «حاشا كه به عمد این كار را كرده باشم. معهذا به حكم قصاص تسلیم مىشوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوى كه از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را مىبخشم. فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آرى چنین بود رفتار یك رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمایت از قانون. احترام به افكار عمومى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى كه به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حكم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در مىآورد; زیرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ»; «و كسانى كه به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نكرده اند ، آنان خود كفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند. كسى حقّ مداخله در كارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مىدانست و با این كه فكر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحكّم و استبدادِ رأى رفتار نمىكرد و به افكار مردم بى اعتنایى نمىنمود. نظر مشورتى دیگران رامورد مطالعه و توجّه قرار مىداد و دستور قرآن مجید را عم تأیید نموده و مىخواست مسلمین این سنّت را نصب العین خود قرار دهند. در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنید. اوّل درباره این كه اصحاب با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدینه مراجعت كنند. همگى جنگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصویب فرمود. دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأیید واقع شد. سوم در خصوص این كه با امراى جنگ چه رفتارى شود به شور پرداخت. بعضى كشتن آنها را ترجیح دادند و برخى تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت كرد. در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آیا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلوى هجوم دشمن را بگیرند، كه شقّ دوم تصویب شد. در جنگ احزاب، شورایى تشكیل داد كه در خارج مدینه آرایش جنگى بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر این شدند كه كوه سلع را تكیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند. در غزوه تبوك امپراطور روم از نزدیك شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوریه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمىكرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به مشورت پرداخت كه آیا پیشروى كند و یا به مدینه برگردند كه بنا به پیشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجیح داد. چنان كه مىدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیّت او از خطا و گناه، ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمىدانستند، ولى در عین حال، رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بى مورد ـ با سعه صدر تلقّى مىنمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمىگذاشت و با كمال ملایمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف مىكرد. او به این اصل طبیعى اذعان داشت كه آفریدگار مهربان، وسیله فكر كردن و سنجیدن و انتقاد را به همه انسانها عنایت كرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است. پس چگونه مىتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ویژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كارى بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض بر آیند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به لشكرى از مسلمانان مأموریت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب كرد. فرمانده در میان راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانى جمع كنند و آتش بیفروزند. همین كه آتش برافروخته شد گفت: آیا رسول خدا به شما تأكید نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنید؟ گفتند: بلى. گفت: فرمان مىدهم خود را در این آتش بیندازید. آنها امتناع كردند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از این ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت مىكردند براى همیشه در آتش مىسوختند! اطاعت در موردى است كه زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند.»در غزوه حنین كه سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجیح دادى؟ فرمود: همگى معترضین در یك جا گِرد آیند، آن گاه به سخن پرداخت و با بیانى شیوا و دلنشین آنها را به موجبات كار، آگاه نمود، به طورى كه همگى به گریه افتادند و پوزش خواستند. همچنین در این واقعه، مردى از قبیله بنى تمیم به نام حُرقوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرده، بالحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار كن! عمر بن خطاب از گستاخى او برآشفت و گفت: اجازه بدهید هم اكنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او كرده و با خونسردى فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسى رفتار خواهد كرد؟»در صلح حدیبیّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مىنمود كه چرا با شرایط غیر متساوى پیمان مىبندد؟ رسول اكرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع كرد. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با این روش خود، عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروایان دنیا مىآموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالك الرّقابى! و مىباید همه جا صلاح امر زیر دستان را در نظر بگیرند نه اینكه هوس هاى خودشان را بر آنها تحمیل نمایند. مىفرمود: «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شایسته ترم و قرآن كریم مقام و منزلت مرا معرّفى كرده است أَلنَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر كس از شما از دنیا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامى داشته باشد و یا خانواده مستمند و بى پناهى از او بازمانده باشد دَیْنِ او بر ذمّه من و سرپرستى و كفالت خانواده اش بر عهده من است.»آرى، این است سیماى صمیمى و چهره تابناك پیامبر بزرگوار اسلام، و چنین است سیره عملى آن حضرت. او كسى است كه اخلاق انسانى و ملكات عالیه را در زمانى كوتاه آن چنان در دل مسلمین گسترش داد كه از هیچ، همه چیز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع، و زورگویان را به رأفت، و تفرقه افكنان را به یگانگى، و كافران را به ایمان، و بت پرستان را به توحید، و بى پروایان را به پاكدامنى، و كینه توزان را به بخشایش، و بیكاران را به كار و كوشش، و درشتگویان و درشتخویان را به نرمخویى، و بخیلان را به ایثار و سخاوت، و سفیهان را به عقل و درایت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوى علم و هدایت رهبرى فرمود. صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ وَ عَلى آلِهِ اَجْمَعینَ. اینك از میان سخنانِ فراوانِ آن بزرگوار، چهل حدیث برگزیده، به پیروان و شیفتگانِ آن «هادى سُبُل» و «پرچمدار توحید» و «انسان كامل» تقدیم مىگردد. چهل حدیث اخلاقى از پیامبر گرامى اسلام 1- فضیلت دانش طلبى « مَنْ سَلَكَ طَریقًا یَطْلُبُ فیهِ عِلْمًا سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَریقًا إِلَى الْجَنَّةِ... وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَى الْعابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُوم لَیْلَةَالْبَدْرِ.»: هر كه راهى رود كه در آن دانشى جوید، خداوند او را به راهى كه به سوى بهشت است ببرد، و برترى عالِم بر عابد، مانند برترى ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است. 2- دین یابى ایرانیان « لَوْ كانَ الدِّینُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَذَهَبَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ فارْسَ ـ أَوْ قَالَ ـ مِنْ أَبْناءِ فارْسَ حَتّى یَتَناوَلَهُ.»: اگر دین به ستاره ثریّا رسد، هر آینه مردى از سرزمین پارس ـ یا این كه فرموده از فرزندان فارس ـ به آن دست خواهند یازید. 3- ایمان خواهى ایرانیان « إِذا نَزَلَتْ عَلَیْهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) سُورَةُ الْجُمُعَةِ، فَلَمّا قَرَأَ: وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ. قَالَ رَجُلٌ مَنْ هؤُلاءِ یا رَسُولَ اللّهِ؟ فَلَمْ یُراجِعْهُ النّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم)، حَتّى سَأَلَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا. قالَ وَفینا سَلْمانُ الفارْسىُّ قالَ فَوَضَعَ النَّبِىُّ یَدَهُ عَلى سَلْمانَ ثُمَّ قالَ: لَوْ كَانَ الاِْیمانُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ.»: وقتى كه سوره جمعه بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل گردید و آن حضرت آیه وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ را خواند. مردى گفت:اى پیامبر خدا! مراد این آیه چه كسانى است؟ رسول خدا به او چیزى نگفت تا این كه آن شخص یك بار، دوبار، یا سه بار سؤال كرد. راوى مىگوید: سلمان فارسى در میان ما بود كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)دستش را روى دوش او نهاد، سپس فرمود: اگر ایمان به ستاره ثریّا برسد، هر آینه مردانى از سرزمین این مرد به آن دست خواهند یافت. 4- مشمولان شفاعت « أَرْبَعَةٌ أَنَا الشَّفیعُ لَهُمْ یَوْمَ القِیمَةِ:1ـ مُعینُ أَهْلِ بَیْتى. 2ـ وَ الْقاضى لَهُمْ حَوائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ. 3ـ وَ الُْمحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ. 4ـ وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ.»: چهار دسته اند كه من، روز قیامت، شفیع آنها هستم:1ـ یارى دهنده اهل بیتم،2ـ برآورنده حاجات اهل بیتم به هنگام اضطرار و ناچارى،3ـ دوستدار اهل بیتم به قلب و زبان،4ـ و دفاع كننده از اهل بیتم با دست و عمل. 5- ملاك پذیرش اعمال « لا یُقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِیَّة وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِیَّةٌ إِلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.»: نزد خداوند سخنى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با عمل باشد، و سخن و عملى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با نیّت خالص باشد، و سخن و عمل و نیّتى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه مطابق سنّت باشد. 6- صفات بهشتى « أَلا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیْهِ النّارُ غَدًا؟ قیلَ بَلى یا رَسُولَ اللّهِ. فَقالَ: أَلْهَیِّنُ الْقَریبُ اللَّیِّنُ السَّهْلُ.»: آیا كسى را كه فرداى قیامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفى نكنم؟ گفتند: آرى، اى پیامبر خدا. فرمود: كسى كه متین، خونگرم، نرمخو و آسانگیر باشد. 7- نشانه هاى ستمكار « عَلامَةُ الظّالِم أَرْبَعَةٌ: یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ، وَ یَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ یُبْغِضُ الْحَقَّ وَ یُظْهِرُ الظُّلْمَ.»: نشانه ظالم چهار چیز است :1ـ با نافرمانى به مافوقش ستم مىكند،2ـ به زیردستش با غلبه فرمانروایى مىكند،3ـ حقّ را دشمن مىدارد،4ـ و ستم را آشكار مىكند. 8- شعبه هاى علوم دین « إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آیَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَریضَةٌ عادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»: همانا علم دین سه چیز است، و غیر از اینها فضل است:1ـ آیه محكمه (كه منظور از آن علم اصول عقائد است)،2ـ فریضه عادله (كه منظور از آن علم اخلاق است)،3ـ و سنّت قائمه (كه منظور از آن علم احكام شریعت است). 9- فتواى نااهل « مَنْ أَفْتى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم... فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ.»: كسى كه بدون صلاحیّت علمى براى مردم فتوا دهد، خود را هلاك ساخته و دیگران را نیز به هلاكت انداخته است. 10- روزه واقعى « أَلصّائِمُ فى عِبادَة وَ إِنْ كانَ فى فِراشِهِ ما لَمْ یَغْتَبْ مُسْلِمًا.»: روزه دار ـ مادامى كه غیبت مسلمانى را نكرده باشد ـ همواره در عبادت است، اگر چه در رختخواب خود باشد. 11- فضیلت رمضان « شَهْرُ رَمضانَ شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ یُضاعَفُ فیهِ الْحَسَناتُ وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِّئاتُ وَ هُوَ شَهْرُ الْبَرَكَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الاِْنابَةِ وَ هُوَ شَهْرُ التَّوبَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ. أَلا فَاجْتَنِبُوا فیهِ كُلَّ حَرام وَ أَكْثِرُوا فیهِ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ....»: ماه رمضان، ماه خداوند عزیز و جلیل است، و آن ماهى است كه در آن نیكیها دوچندان و بدیها محو مىشود، ماه بركت و ماه بازگشت به خدا و توبه از گناه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ و كامیابى به بهشت است. آگاه باشید! در آن ماه از هر حرامى بپرهیزید و قرآن را زیاد بخوانید. 12- نشانه هاى شكیبا « عَلامَةُ الصّابِرِ فى ثَلاث:أَوَّلُها أَنْ لا یَكْسَلَ،و الثّانِیَةُ أَنْ لا یَضْجَرَ،وَ الثّالِثَةُ أَنْ لا یَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ. لاَِنـَّهُ إِذا كَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ،وَ إِذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّكْرَ،وَ إِذا شَكى مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ.»: علامت صابر در سه چیز است:اوّل: آن كه كسل نشود،دوّم: آن كه آزرده خاطر نگردد،سوّم: آن كه از خداوند عزّوجلّ شكوه نكند،زیرا وقتى كه كسل شود، حقّ را ضایع مىكند،و چون آزرده خاطر گردد شكر را به جا نمىآورد،و چون از پروردگارش شكایت كند در واقع او را نافرمانى نموده است. 13- بدترین جهنّمى « إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَیَتَأَذُّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَى اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِىَ النّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ.»: همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى كه به علمش عمل نكرده رنج مىبرند، و از اهل دوزخ پشیمانى و حسرت آن كس سختتر است كه در دنیا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت كرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت كننده را به سبب عمل نكردن به علمش به دوزخ انداخته است. 14- عالمان دنیا طلب « أَوْحَى اللّهُ إِلى داوُدَ(علیه السلام) لا تَجْعَلْ بَیْنى وَ بَیْنَكَ عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیا فَیَصُدَّكَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتى فَإِنَّ أُولئِكَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِى الْمُریدینَ، إِنَّ أَدْنى ما أَنـَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنـْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلوبِهِمْ.»: خداوند به داود(علیه السلام) وحى فرمود كه: میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده كه تو را از راه دوستىام بگرداند، زیرا كه آنان، راهزنانِ بندگانِ جویاى مناند، همانا كمتر كارى كه با ایشان كنم این است كه شیرینى مناجاتم را از دلشان بركنم. 15- نتیجه یقین « لَوْ كُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها كَما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا لاَثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ.»: اگر شما مردم یقین به خیر و شرّ آخرت مىداشتید، همان طور كه یقین به دنیا دارید، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب مىكردید. 16- نخستین پرسش هاى قیامت « لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یَوْمَ القِیمَةِ حَتّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فیما أَفـْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فیما أَبـْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ كَیْفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَیـْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فیما أَنـْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهـْلَ الْبَیْتِ.»: هیچ بنده اى در روز قیامت قدم از قدم برنمىدارد، تا از این چهار چیز از او پرسیده شود:1ـ از عمرش كه در چه راهى آن را فانى نموده،2ـ و از جوانىاش كه در چه كارى فرسوده اش ساخته،3ـ و از مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راهى صرف نموده،4ـ و از دوستىِ ما اهل بیت. 17- محكم كارى « وَ لكِنَّ اللّهَ یُحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحـْكَمَهُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) وقتى كه با دقّت قبر سعد بن معاذ را پوشاند فرمود: مىدانم كه قبر سرانجام فرو مىریزد و نظم آن بهم مىخورد، ولى خداوند بندهاى را دوست مىدارد كه چون به كارى پردازد، آن را محكم و استوار انجام دهد. 18- مرگ، بیدارى بزرگ « أَلنّاسُ نِیامٌ إِذا ماتُوا انْتَبَهُوا.»: مردم در خواباند وقتى كه بمیرند، بیدار مىشوند. 19- ثواب اعمال كارساز « سَبْعَةُ أَسـْباب یُكْسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ:رَجُلٌ غَرَسَ نَخْـلاً أَوْ حَـفَـرَ بِئْـرًا أَوْ أَجْرى نَهْـرًاأَوْ بَنـى مَسْجِـدًا أَوْ كَتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًاأَوْ خَلَّفَ وَلَـدًا صالِحـًا یَسْتَغْفِرُ لَـهُ بَعْـدَ وَفاتِـهِ.»: هفت چیز است كه اگر كسى یكى از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چیز به او مىرسد:1ـ كسى كه نخلى را نشانده باشد (درخت مثمرى را غرس كرده باشد)،2ـ یا چاهى را كنده باشد،3ـ یا نهرى را جارى ساخته باشد،4ـ یا مسجدى را بنا نموده باشد،5ـ یا قرآنى را نوشته باشد،6ـ یا علمى را از خود برجاى نهاده باشد،7ـ یا فرزند صالحى را باقى گذاشته باشد كه براى او استغفار نماید. 20- سعادتمندان « طُوبى لِمَنْ مَنَعَهُ عَیـْبـُهُ عَنْ عُیـُوبِ الْمُـؤْمِنینَ مِنْ إِخْوانِهِ طُوبى لِمَنْ أَنـْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الفَضْلَ وَ أَمْسَكَ قَولَهُ عَنِ الفُضُولِ وَ قَبیحِ الْفِعْلِ.»: خوشا به حال كسى كه عیبش او را از عیوب برادران مؤمنش باز دارد، خوشا به حال كسى كه در خرج كردن میانه روى كند و زیاده از خرج را ببخشد و از سخنانِ زائد و زشت خوددارى ورزد. 21- دوستى آل محمّد « مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهیـدًا. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبـًا. أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَكْمِلَ الإِیمانِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ یَوْمَ الْقِیمَةِ مَكْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَأْیُوسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.»: كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، آمرزیده مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، توبه كار مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، باایمان كامل مرده است. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، در حالى به صحراى قیامت مىآید كه بر پیشانىاش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، بوى بهشت به وى نمىرسد. 22- سزاى زن و مرد همسر آزار «أَیُّمَا امْرَأَة أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْها صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَیْلَها وَ كانَتْ أَوَّلَ مَنْ یَرِدُ النّارَ وَ كَذلِكَ الرَّجُلُ إِذا كانَ لَها ظالِمًا.»: هر زنى كه شوهر خود را با زبان بیازارد، خداوند هیچ جبران و عوض و نیكى از كارش را نمىپذیرد تا او را راضى كند، اگرچه روزش را روزه بگیرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنین زنى اوّل كسى است كه داخل جهنّم خواهد شد، و همچنین است اگر مرد به زنش ستم روا دارد. 23- سزاى زن ناسازگار با شوهر «أَیُّمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ ما لا یُطیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَیْها غَضْبانُ.»: هر زنى كه با شوهر خود مدارا ننماید و او را به كارى وادار سازد كه قدرت و طاقت آن را ندارد، از او كار نیكى قبول نمىشود و در روز قیامت، خدا را در حالتى ملاقات خواهد كرد كه بر وى خشمگین باشد. 24- نخستین رسیدگى در قیامت «أَوَّلُ ما یُقْضى یَوْمَ القِیمَةِ الدِّماءُ.»: اوّلین كارى كه در روز قیامت به آن رسیدگى مىشود، خون هاى به ناحقّ ریخته شده است. 25- بى رحمى و ترحّم «إِطَّلَعْتُ لَیْلَةَ أَسْرى عَلَى النّارِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّةً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْكُلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّى ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِكَ وَ اطَّلَعْتُ عَلَى الْجَنَّةِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً مُومِسَةً یَعنى زانِیَةً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها مَرَّتْ بِكَلْب یَلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فى بِئْر فَعَصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حَتّى رَوِىَ فَغَفَرَ اللّهُ لَها.»: در شب معراج از دوزخ آگاهى یافتم، زنى را دیدم كه در عذاب است. از گناهش سؤال كردم. پاسخ داده شد كه او گربه اى را محكم بست، در حالى كه نه به آن حیوان خوراكى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نكرد تا خود در روى زمین چیزى را بیابد و بخورد و با این حال ماند تا مُرد. خداوند این زن را به خاطر آن گناه، عذاب كرده است. و از بهشت آگاهى یافتم، زن آلوده دامنى را دیدم و از وضعش سؤال كردم. پاسخ داده شد این زن به سگى گذر كرد، در حالى كه از عطش، زبانش را از دهان بیرون آورده بود، او پارچه پیرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حیوان سیراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر این كار بخشید. 26- عدم پذیرش اعمال ناخالص «إِذا كانَ یَوْمُ الْقِیمَةِ نادى مُناد یَسْمَعُ أَهْلُ الْجَمْعِ أَیْنَ الَّذینَ كانُوا یَعْبُدُونَ النّاسَ قُومُوا خُذُوا أُجُورَكَمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ فَإِنّى لا أَقـْبـَلُ عَمَلاً خالَطَهُ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْیا وَ أَهْلِها »: چون روز قیامت فرا رسد، ندا دهنده اى ندا دهد كه همه مردم مىشنوند، گوید: كجایند آنان كه مردم را مىپرستیدند؟ برخیزید و پاداشتان را از كسى كه براى او كار كردید بگیرید! چون من عملى را كه چیزى از دنیا و اهل دنیا با آن مخلوط شده باشد، قبول نمىكنم. 27- دنیا طلبى، عنصرِ حبط اعمال «لَیَجیئَنَّ أَقوامٌ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ أَعْمالُهُمْ كَجِبالِ تِهامَة فَیُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَـىالنّارِ قالُوا یا رَسـُولَ اللّهِ مُصَلّینَ؟ قالَ نَعَمْ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَیَأْخُذُونَ هِنْـأً مِنَ اللَّیْلِ فَـإِذا عَرَضَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنَ الـدُّنْیا وَثَبُوا عَلَیْهِ.»: در روز قیامت گروهى را براى محاسبه مىآورند كه اعمال نیك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! امّا فرمان مىرسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: یا رسول اللّه! آیا اینان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند! امّا همین كه چیزى از دنیا به آنها عرضه مىشد، پرش و جهش مىكردند تا خود را به آن برسانند! 28- با هر كهاى با اوستى «أَلـْمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ.»: آدمى (در قیامت) با كسى است كه او را دوست دارد. 29- دوستى اهل بیت «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیى حَیاتی وَ یَمُوتَ مَماتی وَ یَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّی فَلْیُوالِ عَلِیًّا مِنْ بَعْدی وَلْیُوالِ وَلِیَّهُ وَلْیَقْتَدِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْبَعْدی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتی وَ خُلِقُوا مِنْ طینَتی رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَوَیْلٌ لِلْمُكَذِّبینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمـَّتی الـْقاطِعینَ فیهمْ صِلَتی لا أَنـَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.»: هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بمیرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده جاى بگیرد، باید بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پیشوایان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طینتم آفریده شدهاند و از درك و دانش برخوردار گردیده اند، و واى بر آن گروه از امّت من كه برترى آنان را انكار كنند و پیوندشان را با من قطع نمایند كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد. 30- ولایت على(علیه السلام) شرط قبولى اعمال «فَوَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیًّا لَوْ جاءَ أَحـَدُكُمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ بِأَعْمال كَأَمـْثالِ الْجِبالِ وَ لَمْ یَجىءَ بِوِلایَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب لاََكَبَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی النّارِ.»: سوگند به خدایى كه مرا به حقّ برانگیخته، اگر یكى از شما در روز قیامت با اعمالى همانند كوه ها بیاید، امّا فاقد ولایت و قبول حاكمیّت على بن ابیطالب باشد، خداوند او را به رو در آتش افكند. 31- پاداش مریض «إِذا مَرِضَ الْمُسْلِمُ كَتَبَ اللّهُ لَهُ كَأَحْسَنِ ما كانَ یَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ وَ تَساقَطَتْ ذُنُوبُهُ كَما یَتَساقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ.»: وقتى كه مسلمان، بیمار شود، خداوند همانند بهترین حسناتى كه در حال سلامت انجام مىداده در نامه عملش مىنویسد و گناهانش همچون برگ درخت فرو مىریزد. 32- مسئولیت مسلمانى «مَنْ أَصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِأمُوُرِالْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یالَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم.»: هر كه صبح كند و به امور مسلمین همّت نگمارد، از آنها نیست; و هر كس بشنود كه شخصى فریاد مىزند: «اى مسلمان ها به فریادم برسید» ولى جوابش نگوید، مسلمان نیست. 33- پیوستگى ایرانیان با اهل بیت «قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) إِلى مَنْ نَحْنُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنـْتُمْ مِنّا وَ إِلَیْنا أَهْلَ الْبَیـْتِ.»: فرستادگان باذان، پادشاه یمن، تحت الحمایه ایران كه اصالتاً ایرانى بودند به حضور پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اى رسول خدا: سرانجامِ ما فارسیان به نزد چه كسى خواهد بود؟حضرت فرمود: شما فارسیان از ما هستید و سرانجامتان به سوى ما و خاندان ما خواهد بود! قال ابن هشام: فَبَلَغَنى عَنِ الزُّهْرِىِّ إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهـْلَ الْبَیْتِ. ابن هشام از قول زهرى گوید: و از همین جا بود كه پیامبر فرمود: سلمان از اهل بیت ماست. 34- خیانت بزرگ (تقدّم مفضول) «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرى أَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ.»: كسى كه بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى كه مىداند در میان آنها كسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین كسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت كرده است. 35- ارزش هدایت «لأََنْ یَهْدِىَ اللّهُ بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَیْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به حضرت على(علیه السلام) فرمود:در صورتى كه خداوند یك نفر را به دست تو هدایت كند، براى تو از حكومت كردن بر آنچه آفتاب بر آن مىتابد بهتر است. 36- مردمان آخرالزّمان «یَـأْتى عَلَىالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعًا فِى الدُّنْیا، لا یُریدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، یَكُونُ دینُهُمْ رِیاءً لا یُخالِطُهُمْ خَوْفٌ، یَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَیَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَریقِ فَلا یَسْتَجیبُ لَهُمْ!»: زمانى بر مردم فرا مىرسد كه براى طمعِ در دنیا، باطنشان پلید و ظاهرشان زیبا باشد، علاقهاى به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دین آنها ریا شود و خوفى ]از خدا[ در دلشان آمیخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختى گرفتار كند، پس مانند دعاى شخص غریق دعا كنند، ولى دعایشان را اجابت نكند! 37- راستگوترین صحابه «ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذى لَهْجَة أَصـْدَقُ مِنْ أَبـىذَرٍّ.»: آسمان سایه نینداخته و زمین دربرنگرفته، صاحب سخنى راستگوتر از ابوذر را. 38- پرسش از عالمان و همنشینى با فقیران «سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُكَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.»: از دانشمندان بپرسید و با فرزانگان سخن بگویید و با فقیران بنشینید. 39- دستبوسى نه! «هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوكِها وَ لَسْتُ بِمَلِك إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْكُمْ.»: مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بوسه زند، پیامبر دست خود را كشید و فرمود: این كارى است كه عَجَم ها با پادشاهان خود مىكنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم. 40- مهربانى با همنوعان «ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْیَة یَبیتُ وَ فیهِمْ جائِعٌ لا یَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»: به من ایمان نیاورده كسى كه سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، و اهل یك آبادى كه شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز قیامت به آنها نظر رحمت نیفكند.
جمعه 22/9/1387 - 11:5
دعا و زیارت
عید سعید غدیر خم را بر تمام مسلمانان جهان تبریک عرض مکنم.
جمعه 22/9/1387 - 11:2
دعا و زیارت
رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) پرتوى از سیره و سیماى محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مكّه به دنیا آمد. پیش از ولادت، پدرش عبداللّه درگذشته بود. محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) شش سال داشت كه مادرش آمنه را نیز از دست داد. او تا هشت سالگى زیر سرپرستى جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُكنا گزید. رفتار و كردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوى خود جلب كرد و دیرى نگذشت كه مهرش در دلها جاى گرفت. او برخلافِ كودكانِ همسالش كه موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب مىكرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه مىداشت. او به چیزهاى خوراكى هرگز حریص نبود، كودكان همسالش، چنان كه رسم اطفال است، با دستپاچگى و شتابزدگى غذا مىخوردند و گاهى لقمه از دست یكدیگر مىربودند، ولى او به غذاى اندك اكتفا و از حرص ورزى در غذا خوددارى مىكرد. در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان مىداد. بعضى روزها همین كه از خواب برمىخاست، به سر چاه زمزم مىرفت و از آب آن جرعهاى چند مىنوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مىنمودند، مىگفت: احساس گرسنگى نمىكنم. او نه در كودكى و نه در بزرگسالى، هیچ گاه از گرسنگى و تشنگى سخن به زبان نمىآورد. عموى مهربانش ابوطالب او را همیشه در كنار بستر خود مىخوابانید. همو گوید: من هرگز كلمهاى دروغ از او نشنیدم و كار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم. او به بازیچههاى كودكان رغبت نمىكرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست مىداشت و در همه حال متواضع بود. آن حضرت در سیزده سالگى، ابوطالب را در سفر شام، همراهى كرد. در همین سفر بود كه شخصیّت، عظمت، بزرگوارى و امانتدارى خود را نشان داد. بیست و پنج سال داشت كه با خدیجه دختر خویلد ازدواج كرد. محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) در میان مردم مكّه به امانتدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا كه همه، او را محمّد امین مىخواندند. در همین سنّ و سال بود كه با نصب حجرالاسود و جلوگیرى از فتنه و آشوب قبایلى، كاردانى و تدبیر خویش را ثابت كرد و با شركت در انجمن جوانمردان مكّه (= حلفالفضول) انسان دوستى خود را به اثبات رساند. پاكى و درستكارى و پرهیز از شرك و بتپرستى و بىاعتنایى به مظاهر دنیوى و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را كاملاً از دیگران متمایز ساخته بود. آن حضرت در چهل سالگى به پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود. پس از این مدّت، به حكم آیه «وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَكَ الاَْقـْرَبینَ»; یعنى: «خویشاوندان نزدیك خود را هشدار ده!»، رسالت خویش را آشكار ساخت و از بستگان خود آغاز كرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرك و بتپرستى را به گوشِ مردم رساند. از همین جا بود كه سران قریش، مخالفت با او را آغاز كردند و به آزار آن حضرت پرداختند. حضرت محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) در مدّت سیزده سال در مكّه، با همه آزارها و شكنجه هاى سرمایه داران مشرك مكّه و همدستان آنان، مقاومت كرد و از مواضع الهى خویش هرگز عقب نشینى ننمود. پس از سیزده سال تبلیغ در مكّه، ناچار به هجرت شد. پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند كه در طىّ این ده سال نیز كفّار، مشركان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت هاى بسیارى براى او ایجاد كردند. در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترك مكّه و ابلاغ امامت على بن ابىطالب(علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجرى، رحلت فرمود. اخلاق و سیره پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) كاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است. در عظمت آن حضرت همین بس كه خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبى» مورد خطاب قرار مىدهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرّفى مىنماید: «لَقَدْ كانَ لَكُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»; «در] سیره و سخن[ پیامبر خدا براى شما الگوى نیكویى است.»او به حقّ داراى اخلاقى كامل و جامعِ تمام فضایل و كمالات انسانى بود. خدایش او را چنین مىستاید: «إِنّك لَعَلى خُلُق عَظیم»; «اى پیامبر تو داراى بهترین اخلاق هستى.» «وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»; «اگر تندخو و سخت دل مىبودى مردم از اطرافت پراكنده مىشدند.» از این رو، یكى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیكو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود. در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند. در مقام نیایش همیشه مىگفت: «خدایا از بیكارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه مىبرم.»، و مسلمانان را به كار كردن تحریض مىنمود. او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت مىكرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمىشد و هیچ گاه در معامله سختگیرى نمىكرد و با كسى مجادله و لجاجت نمىنمود و كار خود را به گردن دیگرى نمىانداخت. او صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى مىدانست و مىفرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأكید و تأیید شده است. در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمكاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند. مىفرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یارى نما! اصحاب گفتند: معنى یارى كردن مظلوم را دانستیم، ولى ظالم را چگونه یارى كنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به كسى ستم كند!خواننده گرامى! از آنجا كه ما در روزگار تباهى اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مىبریم، مناسب است كه در اینجا سیماىِ صمیمى پیامبرانِ الهى را عموماً و چهره تابناك و حقیقتِ انسانىِ محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلوىِ تاریخىِ مستند و شكوهمندى بیابیم كه به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانىِ نزدیك به حقیقت از آن حضرات است. منشور سه بُعدى تاریخ، سه چهره را نشان مىدهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران. پیامبران «سیمایى دوست داشتنى دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزى كه چشمها را خیره مىدارد ساطع است ، پرتویى كه همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول. ساده ترین نگاهها آن را به سادگى مىبینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشوارى مىتوانند یافت. روحهایى كه در برابر زیبایى و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایى و رمز شگفت آن را همچون گرماى یك «عشق»، برق یك «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایى حس مىكنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستىبخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سكوتشان و زندگى كردنشان مىبینند، مىیابند و لمس مىكنند. و به روانى و شگفتى، «الهام» در درونشان جریان مىیابد و از آن پُر، سرشار و لبریز مىشوند. و این است كه هر گاه بر بلندى قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پى این چهره هاى ساده امّا شگفت مىبینیم كه «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسى و عیسى، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند ، امّا محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)كه خاتم الانبیا است چگونه است؟«در برابر كسانى كه با وى به مشاجره برمىخاستند وى تنها به خواندن آیاتى از قرآن اكتفا مىكرد و یا عقیده خویش را با سبكى ساده و طبیعى بیان مىكرد و به جدل نمىپرداخت. زندگىاش، پارسایان و زاهدان را به یاد مىآورد. گرسنگى را بسیار دوست مىداشت و شكیباییش را بر آن مىآزمود. گاه خود را چندان گرسنه مىداشت كه بر شكمش سنگ مىبست تا آزارِ آن را اندكى تخفیف دهد. در برابر كسانى كه او را مىآزردند چنان گذشت مىكرد و بدى را به مِهر پاسخ مىداد كه آنان را شرمنده مىساخت. هر روز، از كنار كوچه اى كه مىگذشت، یهودىاى طشت خاكسترى گرم از بام خانه بر سرش مىریخت و او بىآنكه خشمگین شود، به آرامى رد مىشد و گوشه اى مىایستاد و پس از پاك كردن سر و رو و لباسش به راه مىافتاد. روز دیگر با آنكه مىدانست باز این كار تكرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمىكرد. یك روز كه از آنجا مىگذشت با كمال تعجّب از طشت خاكستر خبرى نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است. گفت: باید به عیادتش رفت. بیمار در چهره محمّد كه به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى احساس كرد كه گویى سالها است با وى سابقه دیرین دوستى و آشنایى دارد. مرد یهودى در برابر چنین چشمه زلال و جوشانى از صفا و مهربانى و خیر، یكباره احساس كرد كه روحش شسته شد و لكّه هاى شومِ بدپسندى و آزارپرستى و میل به كجى و خیانت از ضمیرش پاك گردید. چنان متواضع بود كه عرب خودخواه و مغرور و متكبّر را به اعجاب وامىداشت. زندگىاش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقىاش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام مىداد. سادگى رفتارش و نرمخویى و فروتنىاش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمىكاست. هر دلى در برابرش به خضوع مىنشست و هر غرورى از شكستن در پاى عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب مىشد. در هر جمعى برترى او بر همه نمایان بود.» صفات و ویژگیهاى پیامبراكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از آشكارترین صفات رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود كه غرورِ پیروزى او را نمىگرفت، چنان كه در بازگشت از نبرد بدر و فتح مكّه نشان داد، و نیز از شكست نا امید نمىشد، همان طور كه شكست احد بر وى تأثیر نداشت، بلكه پس از آن به سرعت براى جنگ «حمراءالأسد» آماده شد و نیز نقض پیمان بنى قریظه و پیوستن آنان به سپاه احزاب بر روحیه او تأثیرى نگذاشت، بلكه او را ثابت قدم گردانید. از صفات دیگر او احتیاط و پرهیز بود كه نیروى دشمن را بدین وسیله ارزیابى كرده، براى مقابله با او به تهیّه ابزار و تجهیزات دست مىزد. حتّى هنگام اقامه نماز نیز احتیاط را از دست نمىداد، بلكه مراقب و هوشیار بود. صفت دیگر او نرمى همراه با صلابت بود كه در شرایط متغیّر جنگى از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغییر این شرایط، دستورها و احكام جدیدى صادر مىكرد. سرعت در فرماندهى نزد او، براى مقابله با مسائل جدّى، شرطى اساسى بود و به تمركز فرماندهى، توجّه و تأكید فراوان داشت. با یاران و قوم خود رفتارى مبتنى بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در میان آنها تقویت مىكرد. به كوچك رحم مىكرد، بزرگ را گرامى مىداشت، یتیم را خشنود كرده و پناه مىداد، به فقیران و مسكینان نیكى و احسان مىكرد، حتّى به حیوانات هم ترحّم مىنمود و از آزار آنها نهى مىكرد. از مهمترین نمونه هاى انسانیّتِ رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) این بود كه آن حضرت نیروهایى را كه براى سرایا و جنگ با دشمن اعزام مىكرد به دوستى و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیّت و سفارش مىفرمود. او بیشتر دوست داشت دشمن را به سوى صلح منقاد كند، نه این كه مردانِ ایشان را بكشد. آن حضرت سفارش مىكرد تا پیر مردان، كودكان و زنان را نكشند و بدن مقتول را شكنجه و مُثله نكنند. وقتى قریش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادى آنان را لغو و با تقاضاى ایشان، براى تهیّه گندم از یمن، موافقت فرمود. او به صلح كامل در جهان دعوت مىكرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچارى، پرهیز داشت. نامه هایى كه به سوى پادشاهان مىفرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّین بود و آن را براى آغاز كلام در دیدار بین فرزندان آدم قرار داده بود. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگها بیش از یك فرمانده تعیین مىكرد، ضوابطى دقیق براى فرماندهى لشكر و تقویت آن قرار مىداد و بین اصول سیاسى و نظامى ارتباط برقرار مىساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزى براى انضباط، انقیاد و فرمانبردارى مىدانست. او برنامه ریزى جدّى، سازماندهى نمونه و فرماندهى برتر را بنیاد گذاشت، و فرماندهى لشكر را بر اساس شایستگى و شناخت برگزید. لشكر را به طور یكسان در فرماندهى خود جمع كرد، و از آنچه كه در وسع و توانایى رزمندگان بود بیشتر به آنان مىبخشید. تلاش براى تحقّق انسانیّت وجود رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) براى همه مردم مایه رحمت بود و هیچ كس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنى نمىكرد. همه مردم نزد او روزى خورِ خداوند بودند. آن حضرت به این رهنمودها دعوت مىكرد:1 ـ رشد و اعتلاى انسانیّت، مىفرمود: «همه مردم از آدم هستند و آدم نیز از خاك است.»2 ـ صلح و سلامتى قبل از جنگ،3 ـ گذشت و بخشش قبل از مجازات،4 ـ آسان گیرى و گذشت قبل از مجازات. از این رو، مشاهده مىكنیم كه جنگهاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقّق انسانیّت انجام مىشده است. آن حضرت به نیكى، و احسان به مردم و دوستى و مدارا با آنان فرمان مىداد. او نمونه هاى كامل از رحمت را در فتح مكّه نشان داد كه با وجود پیروزى بر دشمنان با ایشان برخوردى نیكو كرد، با توجّه به این كه مىتوانست از همه آنان انتقام گیرد، ولى آنان را بخشید و فرمود: بروید شما آزاد هستید! در جنگ «ذات الرّقاع» به «غوث بن الحارث» كه براى قتل آن حضرت مىكوشید، دست یافت، ولى از او گذشت و او را آزاد كرد. پیامبر با اسیران با مدارا و رحمت برخورد مىكرد، بر بسیارى از آنان منّت مىگذاشت و آزادشان مىساخت و لشكریان را به آنان سفارش مىكرد. از جمله در یكى از جنگها، با دست خود، دست اسیرى را - كه صداى ناله او را شنید ـ باز كرد. اخلاق فرماندهى رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به اخلاقى آراسته بود كه خداوند او را چنین مىستاید: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظیم». موصوف بودن به این اخلاق، از او یك فرمانده موفّق ساخته بود كه مىتوانست او را به مقصود رسانده و در بسیارى از جنگها پیروزى را براى او به ارمغان آورد. آن حضرت به تمامى مردم مهربان بود و در همه شرایط با لشكریان و مردم خود مدارا مىكرد، راستگویى امین، وفادار به عهد و پیمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو مىبرد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشیده و مىگذشت. او بین مردم «صلح و دوستى» برقرار مىساخت و از آنان كینه، دشمنى و فتنه را دور مىكرد و هر كسى را در جایگاه خود قرار مىداد. برجسته ترین صفات عقلى آن حضرت عبارت بود از: تدبیر، تفكّر و دور اندیشى. این صفات در عملكردهاى او نمایان است. با تفكّر و اندیشه در مورد وضع قوم او مىتوان فهمید كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) عاقلترین مردم جهان بوده است; زیرا قومى را به رغم خشونت و تندى اخلاق و فخرفروشى و سخت خویىاى كه داشتند، چنان تربیت و رهبرى كرد كه، با همه این اوصاف، از حامیان جدّى او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، روشهاى جدیدى را در جنگ، حكومت، مدیریت، سیاست، اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجود آورد. در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت، در غزوه حدیبیّه با قریش مذاكره كرد و با انعقاد پیمانى به نتایج عملى آن، كه بعدها نمایان شد، دست یافت و به همین گونه در هر میدان جنگى به ابتكارى جدید دست مىزد كه او را در پیروزى بر دشمن یارى مىكرد و آنان را از اقدامات و تاكتیكهاى خود در بُهت و سرگردانى فرو مىبرد. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) موفّق گردید حاكمیّتى از هر جهت با شكوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهرهمند گشته و به اوامر او، پس از رهایى از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند. دعوت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به اسلام، مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى كه قساوت دشمن و سختگیرى آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجّه قرار نمىداد. در حقیقت، براى دفعِ زور، به زور متوسّل مىشد. از این رو، جنگهاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامى از آن غفلت نمىكرد، از جمله: دعوت مردم به دین جدید، انعقاد پیمان صلح و پرداخت جزیه یا فتح سرزمین آنان، و نبرد با كسانى كه با او دشمنى كنند. نظافت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به پاكیزگى علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بى نظیر بود. علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو مىداد و این هر دو را از عبادات مىدانست. موى سرش را با برگ سدر مىشست و شانه مىكرد و خود را با مشك و عنبر خوشبو مىنمود. روزانه چند بار، مخصوصاً شبها پیش از خواب و پس از بیدارى، دندانهایش را با دقّت مسواك مىكرد. جامه سفیدش كه تا نصف ساقهایش را مىپوشانید همیشه تمیز بود. پیش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را مىشست و از خوردن سبزى هاى بد بو پرهیز مىنمود. شانه عاج و سرمه دان و قیچى و آینه و مسواك، جزء اسباب مسافرتش بود. خانه اش با همه سادگى و بى تجمّلى همیشه پاكیزه بود. تأكید مىنمود كه زباله ها را به هنگام روز بیرون ببرند و تا شب به جاى خود نمانَد. نظافت تن و اندامش با قُدسِ طهارتِ روحش هماهنگى داشت و به یاران و پیروان خود تأكید مىنمود كه سر و صورت و جامه و خانه هایشان را تمیز نگهدارند و وادارشان مىكرد خود را، به ویژه در روزهاى جمعه، شستشو داده و معطّر سازند كه بوى بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند. آداب معاشرت در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایى، سیمایى محزون و متفكّر داشت. هرگز به روى كسى خیره نگاه نمىكرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین مىدوخت. اغلب دو زانو مىنشست و پاى خود را جلوى هیچ كس دراز نمىكرد. در سلام كردن به همه، حتّى بردگان و كودكان، پیشدستى مىكرد و هر گاه به مجلسى وارد مىشد نزدیكترین جاى را اختیار مىنمود. اجازه نمىداد كسى جلوى پایش بایستد و یا جا برایش خالى كند. سخن همنشین خود را قطع نمىكرد و با او طورى رفتار مىكرد كه تصوّر مىشد هیچ كس نزد رسول خدا از او گرامىتر نیست. بیش ا ز حدِّ لزوم سخن نمىگفت، آرام و شمرده سخن مىگفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمىساخت. در حیا و شرمِ حضور، بى مانند بود. هر گاه از رفتار كسى آزرده مىگشت ناراحتى در سیمایش نمایان مىشد، ولى كلمه گِله و اعتراض بر زبان نمىآورد. از بیماران عیادت مىنمود و در تشییع جنازه حضور مىیافت. جز در مقام داد خواهى، اجازه نمىداد كسى در حضور او علیه دیگرى سخن بگوید و یا به كسى دشنام بدهد و یا بدگویى نماید. بخشایش و گذشت بد رفتارى و بى حرمتى به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مىنگریست، كینه كسى را در دل نگاه نمىداشت و در صدد انتقام برنمىآمد. روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح مىداد. در جنگ اُحد با آن همه وحشیگرى و اهانت كه به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با كشتگان قریش نزد و بعدها كه به مرتكبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّى ابوقتاده انصارى را كه مىخواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویى منع كرد. پس از فتح خیبر جمعى از یهودیان كه تسلیم شده بودند، غذایى مسموم برایش فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان كرد. بار دیگر زنى از یهود دست به چنین عملى زد و خواست زهر در كامش كند كه او را نیز عفو نمود. عبدالله بن ابّى سر دسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از این كه با هجرت رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل مىپرورانید و ضمن همكارى با یهودیان مخالف اسلام، از كار شكنى و كینه توزى و شایعه سازى بر ضد او فرو گذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمىداد یارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مىكرد و در حال بیمارى به عیادتش مىرفت! در مراجعت از غزوه تبوك جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط كند و با این كه همگى صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد. حریم قانون آن حضرت از بد رفتارى و آزارى كه به شخص خودش مىشد عفو و اغماض مىنمود ولى در مورد اشخاصى كه به حریم قانون تجاوز مىكردند مطلقاً گذشت نمىكرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلّف، هر كه بود، مسامحه روا نمىداشت. زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعى و حافظ كیان جامعه است و نمىشود آن را بازیچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فداى فرد نمود. در فتح مكّه، زنى از قبیله بنى مخزوم مرتكب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید. خویشاوندانش - كه هنوز رسوبات نظام طبقاتى در خلایاى مغزشان به جاى مانده بود - اجراى مجازات را ننگِ خانواده اَشرافى خود مىدانستند، به تكاپو افتادند كه مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود:«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب كه در اجراى قانونِ عدالت، تبعیض روا مىداشتند، قسم به خدایى كه جانم در قبضه قدرت اوست در اجراى عدل درباره هیچ كس سستى نمىكنم، اگر چه مجرم از نزدیكترین خویشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنى نمىكرد و فوقِ قانون نمىشمرد. روزى به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند یاد كرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمى نگذرد، اگر به كسى از شما ستمى از جانب من رفته و از این رهگذر حقّى بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصى به نام سوادة بن قیس به پاخاست و گفت: یا رسول الله! روزى كه از طائف برمىگشتى و عصا را در دست خود حركت مىدادى به شكم من خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود: «حاشا كه به عمد این كار را كرده باشم. معهذا به حكم قصاص تسلیم مىشوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوى كه از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را مىبخشم. فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آرى چنین بود رفتار یك رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجراى عدل اجتماعى و حمایت از قانون. احترام به افكار عمومى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى كه به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حكم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احكام را بدون چون و چرا به اجرا در مىآورد; زیرا تخلّف از آن احكام، كفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ»; «و كسانى كه به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نكرده اند ، آنان خود كفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به كار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یك امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند. كسى حقّ مداخله در كارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مىدانست و با این كه فكر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحكّم و استبدادِ رأى رفتار نمىكرد و به افكار مردم بى اعتنایى نمىنمود. نظر مشورتى دیگران رامورد مطالعه و توجّه قرار مىداد و دستور قرآن مجید را عم تأیید نموده و مىخواست مسلمین این سنّت را نصب العین خود قرار دهند. در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز كنید. اوّل درباره این كه اصحاب با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خود ترك كرده و به مدینه مراجعت كنند. همگى جنگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصویب فرمود. دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد كه نظر حباب بن منذر مورد تأیید واقع شد. سوم در خصوص این كه با امراى جنگ چه رفتارى شود به شور پرداخت. بعضى كشتن آنها را ترجیح دادند و برخى تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت كرد. در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد كه آیا در داخل شهر بمانند و به استحكامات دفاعى بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلوى هجوم دشمن را بگیرند، كه شقّ دوم تصویب شد. در جنگ احزاب، شورایى تشكیل داد كه در خارج مدینه آرایش جنگى بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر این شدند كه كوه سلع را تكیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر كنند و مانع هجوم دشمن گردند. در غزوه تبوك امپراطور روم از نزدیك شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوریه به هراس افتاده بود و چون به لشكر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمىكرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به مشورت پرداخت كه آیا پیشروى كند و یا به مدینه برگردند كه بنا به پیشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجیح داد. چنان كه مىدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیّت او از خطا و گناه، ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمىدانستند، ولى در عین حال، رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بى مورد ـ با سعه صدر تلقّى مىنمود و مردم را در تنگناى خفقان و اختناق نمىگذاشت و با كمال ملایمت با جواب قانع كننده، انتقاد كننده را به اشتباه خود واقف مىكرد. او به این اصل طبیعى اذعان داشت كه آفریدگار مهربان، وسیله فكر كردن و سنجیدن و انتقاد را به همه انسانها عنایت كرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است. پس چگونه مىتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ویژه دستور فرموده است كه هر گاه زمامداران، كارى بر خلاف قانون عدل مرتكب شدند، مردم در مقام انكار و اعتراض بر آیند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به لشكرى از مسلمانان مأموریت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهى آنها نصب كرد. فرمانده در میان راه بر سر موضوعى بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانى جمع كنند و آتش بیفروزند. همین كه آتش برافروخته شد گفت: آیا رسول خدا به شما تأكید نكرده است كه از اوامر من اطاعت كنید؟ گفتند: بلى. گفت: فرمان مىدهم خود را در این آتش بیندازید. آنها امتناع كردند. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از این ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت مىكردند براى همیشه در آتش مىسوختند! اطاعت در موردى است كه زمامداران مطابق قانون دستورى بدهند.»در غزوه حنین كه سهمى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعى از انصار كه از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند كه چرا آنها را بر ما ترجیح دادى؟ فرمود: همگى معترضین در یك جا گِرد آیند، آن گاه به سخن پرداخت و با بیانى شیوا و دلنشین آنها را به موجبات كار، آگاه نمود، به طورى كه همگى به گریه افتادند و پوزش خواستند. همچنین در این واقعه، مردى از قبیله بنى تمیم به نام حُرقوص (كه بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض كرده، بالحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار كن! عمر بن خطاب از گستاخى او برآشفت و گفت: اجازه بدهید هم اكنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او كرده و با خونسردى فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نكنم چه كسى رفتار خواهد كرد؟»در صلح حدیبیّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مىنمود كه چرا با شرایط غیر متساوى پیمان مىبندد؟ رسول اكرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع كرد. رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با این روش خود، عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حكومت را به فرمانروایان دنیا مىآموخت تا بدانند كه منزلت آنها در جوامع بشرى مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالك الرّقابى! و مىباید همه جا صلاح امر زیر دستان را در نظر بگیرند نه اینكه هوس هاى خودشان را بر آنها تحمیل نمایند. مىفرمود: «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولى و شایسته ترم و قرآن كریم مقام و منزلت مرا معرّفى كرده است أَلنَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر كس از شما از دنیا برود چنانچه مالى از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامى داشته باشد و یا خانواده مستمند و بى پناهى از او بازمانده باشد دَیْنِ او بر ذمّه من و سرپرستى و كفالت خانواده اش بر عهده من است.»آرى، این است سیماى صمیمى و چهره تابناك پیامبر بزرگوار اسلام، و چنین است سیره عملى آن حضرت. او كسى است كه اخلاق انسانى و ملكات عالیه را در زمانى كوتاه آن چنان در دل مسلمین گسترش داد كه از هیچ، همه چیز را ساخت! او با رفتار و كردارش گردن كشان عرب را به تواضع، و زورگویان را به رأفت، و تفرقه افكنان را به یگانگى، و كافران را به ایمان، و بت پرستان را به توحید، و بى پروایان را به پاكدامنى، و كینه توزان را به بخشایش، و بیكاران را به كار و كوشش، و درشتگویان و درشتخویان را به نرمخویى، و بخیلان را به ایثار و سخاوت، و سفیهان را به عقل و درایت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوى علم و هدایت رهبرى فرمود. صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ وَ عَلى آلِهِ اَجْمَعینَ. اینك از میان سخنانِ فراوانِ آن بزرگوار، چهل حدیث برگزیده، به پیروان و شیفتگانِ آن «هادى سُبُل» و «پرچمدار توحید» و «انسان كامل» تقدیم مىگردد. چهل حدیث اخلاقى از پیامبر گرامى اسلام 1- فضیلت دانش طلبى « مَنْ سَلَكَ طَریقًا یَطْلُبُ فیهِ عِلْمًا سَلَكَ اللّهُ بِهِ طَریقًا إِلَى الْجَنَّةِ... وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَى الْعابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُوم لَیْلَةَالْبَدْرِ.»: هر كه راهى رود كه در آن دانشى جوید، خداوند او را به راهى كه به سوى بهشت است ببرد، و برترى عالِم بر عابد، مانند برترى ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است. 2- دین یابى ایرانیان « لَوْ كانَ الدِّینُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَذَهَبَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ فارْسَ ـ أَوْ قَالَ ـ مِنْ أَبْناءِ فارْسَ حَتّى یَتَناوَلَهُ.»: اگر دین به ستاره ثریّا رسد، هر آینه مردى از سرزمین پارس ـ یا این كه فرموده از فرزندان فارس ـ به آن دست خواهند یازید. 3- ایمان خواهى ایرانیان « إِذا نَزَلَتْ عَلَیْهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) سُورَةُ الْجُمُعَةِ، فَلَمّا قَرَأَ: وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ. قَالَ رَجُلٌ مَنْ هؤُلاءِ یا رَسُولَ اللّهِ؟ فَلَمْ یُراجِعْهُ النّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم)، حَتّى سَأَلَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا. قالَ وَفینا سَلْمانُ الفارْسىُّ قالَ فَوَضَعَ النَّبِىُّ یَدَهُ عَلى سَلْمانَ ثُمَّ قالَ: لَوْ كَانَ الاِْیمانُ عِنْدَ الثُّرَیّا لَنالَهُ رِجالٌ مِنْ هؤُلاءِ.»: وقتى كه سوره جمعه بر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نازل گردید و آن حضرت آیه وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ را خواند. مردى گفت:اى پیامبر خدا! مراد این آیه چه كسانى است؟ رسول خدا به او چیزى نگفت تا این كه آن شخص یك بار، دوبار، یا سه بار سؤال كرد. راوى مىگوید: سلمان فارسى در میان ما بود كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)دستش را روى دوش او نهاد، سپس فرمود: اگر ایمان به ستاره ثریّا برسد، هر آینه مردانى از سرزمین این مرد به آن دست خواهند یافت. 4- مشمولان شفاعت « أَرْبَعَةٌ أَنَا الشَّفیعُ لَهُمْ یَوْمَ القِیمَةِ:1ـ مُعینُ أَهْلِ بَیْتى. 2ـ وَ الْقاضى لَهُمْ حَوائِجَهُمْ عِنْدَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ. 3ـ وَ الُْمحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ. 4ـ وَ الدّافِعُ عَنْهُمْ بِیَدِهِ.»: چهار دسته اند كه من، روز قیامت، شفیع آنها هستم:1ـ یارى دهنده اهل بیتم،2ـ برآورنده حاجات اهل بیتم به هنگام اضطرار و ناچارى،3ـ دوستدار اهل بیتم به قلب و زبان،4ـ و دفاع كننده از اهل بیتم با دست و عمل. 5- ملاك پذیرش اعمال « لا یُقْبَلُ قَوْلٌ إِلاّ بِعَمَل وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ إِلاّ بِنِیَّة وَ لا یُقْبَلُ قَوْلٌ وَ لا عَمَلٌ وَ لا نِیَّةٌ إِلاّ بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.»: نزد خداوند سخنى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با عمل باشد، و سخن و عملى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه همراه با نیّت خالص باشد، و سخن و عمل و نیّتى پذیرفته نمىشود، مگر آن كه مطابق سنّت باشد. 6- صفات بهشتى « أَلا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَیْهِ النّارُ غَدًا؟ قیلَ بَلى یا رَسُولَ اللّهِ. فَقالَ: أَلْهَیِّنُ الْقَریبُ اللَّیِّنُ السَّهْلُ.»: آیا كسى را كه فرداى قیامت، آتش بر او حرام است به شما معرّفى نكنم؟ گفتند: آرى، اى پیامبر خدا. فرمود: كسى كه متین، خونگرم، نرمخو و آسانگیر باشد. 7- نشانه هاى ستمكار « عَلامَةُ الظّالِم أَرْبَعَةٌ: یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِیَةِ، وَ یَمْلِكُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ یُبْغِضُ الْحَقَّ وَ یُظْهِرُ الظُّلْمَ.»: نشانه ظالم چهار چیز است :1ـ با نافرمانى به مافوقش ستم مىكند،2ـ به زیردستش با غلبه فرمانروایى مىكند،3ـ حقّ را دشمن مىدارد،4ـ و ستم را آشكار مىكند. 8- شعبه هاى علوم دین « إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: آیَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَریضَةٌ عادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قائِمَةٌ وَ ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»: همانا علم دین سه چیز است، و غیر از اینها فضل است:1ـ آیه محكمه (كه منظور از آن علم اصول عقائد است)،2ـ فریضه عادله (كه منظور از آن علم اخلاق است)،3ـ و سنّت قائمه (كه منظور از آن علم احكام شریعت است). 9- فتواى نااهل « مَنْ أَفْتى النّاسَ بِغَیْرِ عِلْم... فَقَدْ هَلَكَ وَ أَهْلَكَ.»: كسى كه بدون صلاحیّت علمى براى مردم فتوا دهد، خود را هلاك ساخته و دیگران را نیز به هلاكت انداخته است. 10- روزه واقعى « أَلصّائِمُ فى عِبادَة وَ إِنْ كانَ فى فِراشِهِ ما لَمْ یَغْتَبْ مُسْلِمًا.»: روزه دار ـ مادامى كه غیبت مسلمانى را نكرده باشد ـ همواره در عبادت است، اگر چه در رختخواب خود باشد. 11- فضیلت رمضان « شَهْرُ رَمضانَ شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ یُضاعَفُ فیهِ الْحَسَناتُ وَ یَمْحُو فیهِ السَّیِّئاتُ وَ هُوَ شَهْرُ الْبَرَكَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الاِْنابَةِ وَ هُوَ شَهْرُ التَّوبَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَ هُوَ شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ. أَلا فَاجْتَنِبُوا فیهِ كُلَّ حَرام وَ أَكْثِرُوا فیهِ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ....»: ماه رمضان، ماه خداوند عزیز و جلیل است، و آن ماهى است كه در آن نیكیها دوچندان و بدیها محو مىشود، ماه بركت و ماه بازگشت به خدا و توبه از گناه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ و كامیابى به بهشت است. آگاه باشید! در آن ماه از هر حرامى بپرهیزید و قرآن را زیاد بخوانید. 12- نشانه هاى شكیبا « عَلامَةُ الصّابِرِ فى ثَلاث:أَوَّلُها أَنْ لا یَكْسَلَ،و الثّانِیَةُ أَنْ لا یَضْجَرَ،وَ الثّالِثَةُ أَنْ لا یَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ. لاَِنـَّهُ إِذا كَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ،وَ إِذا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّكْرَ،وَ إِذا شَكى مِنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَصاهُ.»: علامت صابر در سه چیز است:اوّل: آن كه كسل نشود،دوّم: آن كه آزرده خاطر نگردد،سوّم: آن كه از خداوند عزّوجلّ شكوه نكند،زیرا وقتى كه كسل شود، حقّ را ضایع مىكند،و چون آزرده خاطر گردد شكر را به جا نمىآورد،و چون از پروردگارش شكایت كند در واقع او را نافرمانى نموده است. 13- بدترین جهنّمى « إِنَّ أَهْلَ النّارِ لَیَتَأَذُّونَ مِنْ ریحِ الْعالِمِ التّارِكِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النّارِ نِدامَةً وَ حَسْرَةً رَجُلٌ دَعا عَبْدًا إِلَى اللّهِ فَاسْتَجابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطاعَ اللّهَ فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ وَ أَدْخَلَ الدّاعِىَ النّارَ بِتَرْكِهِ عِلْمَهُ.»: همانا اهل جهنّم از بوى گند عالمى كه به علمش عمل نكرده رنج مىبرند، و از اهل دوزخ پشیمانى و حسرت آن كس سختتر است كه در دنیا بنده اى را به سوى خدا خوانده و او پذیرفته و خدا را اطاعت كرده و خداوند او را به بهشت درآورده، ولى خودِ دعوت كننده را به سبب عمل نكردن به علمش به دوزخ انداخته است. 14- عالمان دنیا طلب « أَوْحَى اللّهُ إِلى داوُدَ(علیه السلام) لا تَجْعَلْ بَیْنى وَ بَیْنَكَ عالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیا فَیَصُدَّكَ عَنْ طَریقِ مَحَبَّتى فَإِنَّ أُولئِكَ قُطّاعُ طَریقِ عِبادِى الْمُریدینَ، إِنَّ أَدْنى ما أَنـَا صانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنـْزَعَ حَلاوَةَ مُناجاتى عَنْ قُلوبِهِمْ.»: خداوند به داود(علیه السلام) وحى فرمود كه: میان من و خودت، عالِم فریفته دنیا را واسطه قرار مده كه تو را از راه دوستىام بگرداند، زیرا كه آنان، راهزنانِ بندگانِ جویاى مناند، همانا كمتر كارى كه با ایشان كنم این است كه شیرینى مناجاتم را از دلشان بركنم. 15- نتیجه یقین « لَوْ كُنْتُم تُوقِنُونَ بِخَیْرِ الاْخِرَةِ وَ شَرِّها كَما تُوقِنُونَ بِالدُّنیا لاَثَرْتُمْ طَلَبَ الآخِرَةِ.»: اگر شما مردم یقین به خیر و شرّ آخرت مىداشتید، همان طور كه یقین به دنیا دارید، البته در آن صورت، آخرت را انتخاب مىكردید. 16- نخستین پرسش هاى قیامت « لا تَزُولُ قَدَمَا الْعَبْدِ یَوْمَ القِیمَةِ حَتّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَع: عَنْ عُمْرِهِ فیما أَفـْناهُ، وَ عَنْ شَبابِهِ فیما أَبـْلاهُ، وَ عَنْ عِلْمِهِ كَیْفَ عَمِلَ بِهِ، وَ عَنْ مالِهِ مِنْ أَیـْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فیما أَنـْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنا أَهـْلَ الْبَیْتِ.»: هیچ بنده اى در روز قیامت قدم از قدم برنمىدارد، تا از این چهار چیز از او پرسیده شود:1ـ از عمرش كه در چه راهى آن را فانى نموده،2ـ و از جوانىاش كه در چه كارى فرسوده اش ساخته،3ـ و از مالش كه از كجا به دست آورده و در چه راهى صرف نموده،4ـ و از دوستىِ ما اهل بیت. 17- محكم كارى « وَ لكِنَّ اللّهَ یُحِبُّ عَبْدًا إِذا عَمِلَ عَمَلاً أَحـْكَمَهُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) وقتى كه با دقّت قبر سعد بن معاذ را پوشاند فرمود: مىدانم كه قبر سرانجام فرو مىریزد و نظم آن بهم مىخورد، ولى خداوند بندهاى را دوست مىدارد كه چون به كارى پردازد، آن را محكم و استوار انجام دهد. 18- مرگ، بیدارى بزرگ « أَلنّاسُ نِیامٌ إِذا ماتُوا انْتَبَهُوا.»: مردم در خواباند وقتى كه بمیرند، بیدار مىشوند. 19- ثواب اعمال كارساز « سَبْعَةُ أَسـْباب یُكْسَبُ لِلْعَبْدِ ثَوابُها بَعْدَ وَفاتِهِ:رَجُلٌ غَرَسَ نَخْـلاً أَوْ حَـفَـرَ بِئْـرًا أَوْ أَجْرى نَهْـرًاأَوْ بَنـى مَسْجِـدًا أَوْ كَتَبَ مُصْحَفًا أَوْ وَرَّثَ عِلْمًاأَوْ خَلَّفَ وَلَـدًا صالِحـًا یَسْتَغْفِرُ لَـهُ بَعْـدَ وَفاتِـهِ.»: هفت چیز است كه اگر كسى یكى از آنها را انجام داده باشد، پس از مرگش پاداش آن هفت چیز به او مىرسد:1ـ كسى كه نخلى را نشانده باشد (درخت مثمرى را غرس كرده باشد)،2ـ یا چاهى را كنده باشد،3ـ یا نهرى را جارى ساخته باشد،4ـ یا مسجدى را بنا نموده باشد،5ـ یا قرآنى را نوشته باشد،6ـ یا علمى را از خود برجاى نهاده باشد،7ـ یا فرزند صالحى را باقى گذاشته باشد كه براى او استغفار نماید. 20- سعادتمندان « طُوبى لِمَنْ مَنَعَهُ عَیـْبـُهُ عَنْ عُیـُوبِ الْمُـؤْمِنینَ مِنْ إِخْوانِهِ طُوبى لِمَنْ أَنـْفَقَ الْقَصْدَ وَ بَذَلَ الفَضْلَ وَ أَمْسَكَ قَولَهُ عَنِ الفُضُولِ وَ قَبیحِ الْفِعْلِ.»: خوشا به حال كسى كه عیبش او را از عیوب برادران مؤمنش باز دارد، خوشا به حال كسى كه در خرج كردن میانه روى كند و زیاده از خرج را ببخشد و از سخنانِ زائد و زشت خوددارى ورزد. 21- دوستى آل محمّد « مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهیـدًا. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفُورًا لَهُ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِبـًا. أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِنًا مُسْتَكْمِلَ الإِیمانِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد جاءَ یَوْمَ الْقِیمَةِ مَكْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ مَأْیُوسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ. أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ یَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.»: كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، شهید مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، آمرزیده مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، توبه كار مرده است. آگاه باشید كسى كه با دوستى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، باایمان كامل مرده است. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، در حالى به صحراى قیامت مىآید كه بر پیشانىاش نوشته شده: ناامید از رحمت خدا. آگاه باشید كسى كه با دشمنى آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) بمیرد، بوى بهشت به وى نمىرسد. 22- سزاى زن و مرد همسر آزار «أَیُّمَا امْرَأَة أَذَتْ زَوْجَها بِلِسانِها لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ مِنْها صَرْفًا وَ لا عَدْلاً وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُرْضِیَهُ وَ إِنْ صامَتْ نَهارَها وَ قامَتْ لَیْلَها وَ كانَتْ أَوَّلَ مَنْ یَرِدُ النّارَ وَ كَذلِكَ الرَّجُلُ إِذا كانَ لَها ظالِمًا.»: هر زنى كه شوهر خود را با زبان بیازارد، خداوند هیچ جبران و عوض و نیكى از كارش را نمىپذیرد تا او را راضى كند، اگرچه روزش را روزه بگیرد و شبش را به عبادت بگذراند، و چنین زنى اوّل كسى است كه داخل جهنّم خواهد شد، و همچنین است اگر مرد به زنش ستم روا دارد. 23- سزاى زن ناسازگار با شوهر «أَیُّمَا امْرَأَة لَمْ تَرْفُقْ بِزَوْجِها وَ حَمَلَتْهُ عَلى ما لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ ما لا یُطیقُ لَمْ تُقْبَلْ مِنْها حَسَنَةٌ وَ تَلْقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَیْها غَضْبانُ.»: هر زنى كه با شوهر خود مدارا ننماید و او را به كارى وادار سازد كه قدرت و طاقت آن را ندارد، از او كار نیكى قبول نمىشود و در روز قیامت، خدا را در حالتى ملاقات خواهد كرد كه بر وى خشمگین باشد. 24- نخستین رسیدگى در قیامت «أَوَّلُ ما یُقْضى یَوْمَ القِیمَةِ الدِّماءُ.»: اوّلین كارى كه در روز قیامت به آن رسیدگى مىشود، خون هاى به ناحقّ ریخته شده است. 25- بى رحمى و ترحّم «إِطَّلَعْتُ لَیْلَةَ أَسْرى عَلَى النّارِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً تُعَذَّبُ فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها رَبَطَتْ هِرَّةً وَ لَمْ تُطْعِمْها وَ لَمْ تَسْقِها وَ لَمْ تَدَعْها تَأْكُلُ مِنْ خَشاشِ الاَْرْضِ حَتّى ماتَتْ فعَذَّبَها بِذلِكَ وَ اطَّلَعْتُ عَلَى الْجَنَّةِ فَرَأَیْتُ امْرَأَةً مُومِسَةً یَعنى زانِیَةً فَسَأَلْتُ عَنْها فَقیلَ إِنَّها مَرَّتْ بِكَلْب یَلْهَثُ مِنَ الْعَطَشِ فَأَرْسَلَتْ إِزارَها فى بِئْر فَعَصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حَتّى رَوِىَ فَغَفَرَ اللّهُ لَها.»: در شب معراج از دوزخ آگاهى یافتم، زنى را دیدم كه در عذاب است. از گناهش سؤال كردم. پاسخ داده شد كه او گربه اى را محكم بست، در حالى كه نه به آن حیوان خوراكى داد و نه آبى نوشاند و آزادش هم نكرد تا خود در روى زمین چیزى را بیابد و بخورد و با این حال ماند تا مُرد. خداوند این زن را به خاطر آن گناه، عذاب كرده است. و از بهشت آگاهى یافتم، زن آلوده دامنى را دیدم و از وضعش سؤال كردم. پاسخ داده شد این زن به سگى گذر كرد، در حالى كه از عطش، زبانش را از دهان بیرون آورده بود، او پارچه پیرهنش را در چاهى فرو برد، پس آن پارچه را در دهان سگ چلاند تا آن حیوان سیراب شد، خداوند گناه آن زن را به خاطر این كار بخشید. 26- عدم پذیرش اعمال ناخالص «إِذا كانَ یَوْمُ الْقِیمَةِ نادى مُناد یَسْمَعُ أَهْلُ الْجَمْعِ أَیْنَ الَّذینَ كانُوا یَعْبُدُونَ النّاسَ قُومُوا خُذُوا أُجُورَكَمْ مِمَّنْ عَمِلْتُمْ لَهُ فَإِنّى لا أَقـْبـَلُ عَمَلاً خالَطَهُ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْیا وَ أَهْلِها »: چون روز قیامت فرا رسد، ندا دهنده اى ندا دهد كه همه مردم مىشنوند، گوید: كجایند آنان كه مردم را مىپرستیدند؟ برخیزید و پاداشتان را از كسى كه براى او كار كردید بگیرید! چون من عملى را كه چیزى از دنیا و اهل دنیا با آن مخلوط شده باشد، قبول نمىكنم. 27- دنیا طلبى، عنصرِ حبط اعمال «لَیَجیئَنَّ أَقوامٌ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ أَعْمالُهُمْ كَجِبالِ تِهامَة فَیُؤْمَرُ بِهِمْ إِلَـىالنّارِ قالُوا یا رَسـُولَ اللّهِ مُصَلّینَ؟ قالَ نَعَمْ یُصَلُّونَ وَ یَصُومُونَ وَیَأْخُذُونَ هِنْـأً مِنَ اللَّیْلِ فَـإِذا عَرَضَ لَهُمْ شَىْءٌ مِنَ الـدُّنْیا وَثَبُوا عَلَیْهِ.»: در روز قیامت گروهى را براى محاسبه مىآورند كه اعمال نیك آنان مانند كوه هاى تهامه بر روى هم انباشته است! امّا فرمان مىرسد كه به آتش برده شوند! صحابه گفتند: یا رسول اللّه! آیا اینان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند! امّا همین كه چیزى از دنیا به آنها عرضه مىشد، پرش و جهش مىكردند تا خود را به آن برسانند! 28- با هر كهاى با اوستى «أَلـْمَرْءُ مَـعَ مَـنْ أَحَـبَّ.»: آدمى (در قیامت) با كسى است كه او را دوست دارد. 29- دوستى اهل بیت «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَحْیى حَیاتی وَ یَمُوتَ مَماتی وَ یَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْن غَرَسَها رَبّی فَلْیُوالِ عَلِیًّا مِنْ بَعْدی وَلْیُوالِ وَلِیَّهُ وَلْیَقْتَدِ بِالاَْئِمَّةِ مِنْبَعْدی فَإِنَّهُمْ عِتْرَتی وَ خُلِقُوا مِنْ طینَتی رُزِقُوا فَهْمًا وَ عِلْمًا وَوَیْلٌ لِلْمُكَذِّبینَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمـَّتی الـْقاطِعینَ فیهمْ صِلَتی لا أَنـَا لَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.»: هر كس دوست داشته باشد كه چون من زندگى كند و چون من بمیرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم پرورده جاى بگیرد، باید بعد از من على را و دوست او را دوست بدارد و به پیشوایان بعد از من اقتدا كند كه آنان عترت من هستند و از طینتم آفریده شدهاند و از درك و دانش برخوردار گردیده اند، و واى بر آن گروه از امّت من كه برترى آنان را انكار كنند و پیوندشان را با من قطع نمایند كه خداوند شفاعت مرا شامل حال آنان نخواهد كرد. 30- ولایت على(علیه السلام) شرط قبولى اعمال «فَوَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیًّا لَوْ جاءَ أَحـَدُكُمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ بِأَعْمال كَأَمـْثالِ الْجِبالِ وَ لَمْ یَجىءَ بِوِلایَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب لاََكَبَّهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فِی النّارِ.»: سوگند به خدایى كه مرا به حقّ برانگیخته، اگر یكى از شما در روز قیامت با اعمالى همانند كوه ها بیاید، امّا فاقد ولایت و قبول حاكمیّت على بن ابیطالب باشد، خداوند او را به رو در آتش افكند. 31- پاداش مریض «إِذا مَرِضَ الْمُسْلِمُ كَتَبَ اللّهُ لَهُ كَأَحْسَنِ ما كانَ یَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ وَ تَساقَطَتْ ذُنُوبُهُ كَما یَتَساقَطُ وَرَقُ الشَّجَرِ.»: وقتى كه مسلمان، بیمار شود، خداوند همانند بهترین حسناتى كه در حال سلامت انجام مىداده در نامه عملش مىنویسد و گناهانش همچون برگ درخت فرو مىریزد. 32- مسئولیت مسلمانى «مَنْ أَصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِأمُوُرِالْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یالَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم.»: هر كه صبح كند و به امور مسلمین همّت نگمارد، از آنها نیست; و هر كس بشنود كه شخصى فریاد مىزند: «اى مسلمان ها به فریادم برسید» ولى جوابش نگوید، مسلمان نیست. 33- پیوستگى ایرانیان با اهل بیت «قالَتِ الرُّسُلُ مِنَ الْفُرْسِ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) إِلى مَنْ نَحْنُ یا رَسُولَ اللّهِ؟ قالَ أَنـْتُمْ مِنّا وَ إِلَیْنا أَهْلَ الْبَیـْتِ.»: فرستادگان باذان، پادشاه یمن، تحت الحمایه ایران كه اصالتاً ایرانى بودند به حضور پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آمدند و گفتند: اى رسول خدا: سرانجامِ ما فارسیان به نزد چه كسى خواهد بود؟حضرت فرمود: شما فارسیان از ما هستید و سرانجامتان به سوى ما و خاندان ما خواهد بود! قال ابن هشام: فَبَلَغَنى عَنِ الزُّهْرِىِّ إِنّه قالَ: فَمِنْ ثَمَّ قالَ رَسُولُ اللّهِ: سَلْمانُ مِنّا أَهـْلَ الْبَیْتِ. ابن هشام از قول زهرى گوید: و از همین جا بود كه پیامبر فرمود: سلمان از اهل بیت ماست. 34- خیانت بزرگ (تقدّم مفضول) «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرى أَنَّ فیهِمْ مَنْ هُوَ أَفـْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمینَ.»: كسى كه بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى كه مىداند در میان آنها كسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین كسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت كرده است. 35- ارزش هدایت «لأََنْ یَهْدِىَ اللّهُ بِكَ رَجُلاً واحِدًا خَیْرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ.»: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) خطاب به حضرت على(علیه السلام) فرمود:در صورتى كه خداوند یك نفر را به دست تو هدایت كند، براى تو از حكومت كردن بر آنچه آفتاب بر آن مىتابد بهتر است. 36- مردمان آخرالزّمان «یَـأْتى عَلَىالنّاسِ زَمانٌ تَخْبُثُ فیهِ سَرائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعًا فِى الدُّنْیا، لا یُریدُونَ بِهِ ما عِنْدَ رَبِّهِمْ، یَكُونُ دینُهُمْ رِیاءً لا یُخالِطُهُمْ خَوْفٌ، یَعُمُّهُمُ اللّهُ بِعِقاب فَیَدْعُونَهُ دُعاءَ الْغَریقِ فَلا یَسْتَجیبُ لَهُمْ!»: زمانى بر مردم فرا مىرسد كه براى طمعِ در دنیا، باطنشان پلید و ظاهرشان زیبا باشد، علاقهاى به آنچه نزد پروردگارشان است نشان ندهند، دین آنها ریا شود و خوفى ]از خدا[ در دلشان آمیخته نشود، خداوند همه آنان را به عذاب سختى گرفتار كند، پس مانند دعاى شخص غریق دعا كنند، ولى دعایشان را اجابت نكند! 37- راستگوترین صحابه «ما أَظَلَّتِ الْخَضْراءُ وَ لا أَقَلَّتِ الْغَبْراءُ مِنْ ذى لَهْجَة أَصـْدَقُ مِنْ أَبـىذَرٍّ.»: آسمان سایه نینداخته و زمین دربرنگرفته، صاحب سخنى راستگوتر از ابوذر را. 38- پرسش از عالمان و همنشینى با فقیران «سائِلُوا الْعُلَماءَ وَ خاطِبُوا الْحُكَماءَ وَ جالِسُوا الْفُقَراءَ.»: از دانشمندان بپرسید و با فرزانگان سخن بگویید و با فقیران بنشینید. 39- دستبوسى نه! «هذا تَفْعَلُهُ الأَعاجِمُ بِمُلُوكِها وَ لَسْتُ بِمَلِك إِنَّما أَنـَا رَجُلٌ مِنْكُمْ.»: مردى خواست تا بر دست رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بوسه زند، پیامبر دست خود را كشید و فرمود: این كارى است كه عَجَم ها با پادشاهان خود مىكنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم. 40- مهربانى با همنوعان «ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْیَة یَبیتُ وَ فیهِمْ جائِعٌ لا یَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»: به من ایمان نیاورده كسى كه سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، و اهل یك آبادى كه شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه اى باشد، خداوند در روز قیامت به آنها نظر رحمت نیفكند.
جمعه 22/9/1387 - 10:50
دعا و زیارت
از بعثت تا ولایت محمدباقر شریعتى سبزواری انقطاع وحى و تداوم بعثت ولایت،تداوم بعثت در آستانه بعثت و ولایت قرار داریم. این حادثه مبارك به راستى انفجار نور در قلب تاریكى‌ها و فریادى در خاموشى‌ها و هشدارى در اوج غفلت‌ها بود. عظمت و اعجاز این حركت بزرگ و توفنده را مى‌توان با مطالعه كارنامه جهان پیش از بعثت به دست آورد. قرن ششم میلادى را باید عصر حاكمیت سیاهى و تباهى نامید، چرا كه در آن زمان ابرهاى متراكم نادانى، سایه شوم و سنگین خود را بر زندگى بشر افكنده بود و جوامع آن روز در تنگناهاى اقتصادى و اجتماعى مرگبارى قرار داشتند، لیكن سنت تاریخ و قانون طبیعت و مشیت حق تعالى، همواره به اثبات رسانیده كه در چنین مقاطع حساس و یأس آور است كه روشنایى و امید از اعماق ظلمت و یأس پیدا مىشود و بهار سبز و خرم از دل زمستان سرد و بىجان متولد مىگردد. در عصرى، پیام روح بخش بعثت رسول اكرم صلى الله علیه و آله بر كالبد افسرده و مرده جهان دمیده شد كه پانصد سال و به نقلى هفتصد سال از ظهور عیسى بن مریم گذشته بود. در این فترت و فاصله ممتد كسى به پیامبرى مبعوث نگردید،جهل و ظلم بر سراسر گیتى حكومت مى‌كرد و جنگ نامعقول ایران و روم نابسامانى‌ها و افسردگىهاى فراوانى به بار آورده بود. شاعر دانشمند، نظامى گنجوى اوضاع راچنین ترسیم مى‌كند: نشد اندر آن مدت دیر باز به تاج رسالت سرى سرفراز به محراب طاعت قدى خم نشد كسى در عبادت مصمم نشد نَزَد كس به راه شریعت قدم نشد چشم كس تر ز اشك ندم چنین بود اوضاع عالم خراب كه ناگه بر آمد برون آفتاب آرى، مشیت الهى بر این بود كه از گریبان تاریكى، سپیده شكافته شود و آفتاب تابناك نیّر اعظم و فخر بنى آدم،حضرت محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آلهطلوع كند. امام على علیه السلام مى‌فرماید: خداوند متعال پیامبر اسلام را هنگامى فرستاد كه از عصر پیامبران پیشین مدت زمان بسیارى سپرى شده بود و ملت‌ها در خواب عمیقى فرو رفته بودند. فتنه و فساد، جهان را از كران تا كران فراگرفته بود و اعمال زشت و پلید رواج محسوسى داشت. آتش جنگ همه جا شعله‌ور بود و دنیا،چهره‌اى بى‌فروغ و پر از مكر و فریب به خود گرفته بود. برگ‌هاى درخت زندگى زرد و پژمرده گشته و از میوه آن خبرى نبود. آب حیات [معنوى و اخلاقى] فرو خشكیده و نشانه‌هاى هدایت،كهنه و خراب، و پرچم هدایت،سرنگون گشته و بیرق‌هاى پستى و گمراهى همه جا در اهتزاز بود. زندگى با سیمایى كریه و عبوس با اهل دنیا روبرو بود. میوه درختش، فتنه و خوراكش،مردار و بر دل‌هاى مردم وحشت و اضطراب و بر برون آنان شمشیر حاكم بود.(1) انقطاع وحى و تداوم بعثت پس از رحلت رسول اكرم صلى الله علیه و آلهوحى منقطع شد،ولى بعثت همواره پویا بود و به حركت خود ادامه مى‌داد. پیامبر اكرم در عصر بعثت، دین را تبیین و تمام عوامل سعادت و بدبختى را براى جامعه بیان كرد و تحولى در جهان به طور كلى و در جزیرة العرب به گونه اخص ایجاد نمود. یكى از دانشمندان غربى مىنویسد: "اگر من در قرن بیستم در مقابل پیشوایان دانش اروپا با صداى بلند بگویم: روح حضرت محمد بزرگ‌ترین روحى است در میان بشر كه از بدو پیدایش وى تا امروز شخصیتى همانند او پیدا نشده است،كسى نمى‌تواند در صحت گفتار من تردید كند و اگر كسى در این سخن تردید نماید، مى‌گویم در جهان مردى را نشان دهید كه به تنهایى در یكى از این امور موفق شده باشد: 1 ـ ملتى را مانند ملت عرب كه به قبایل مختلف منقسم و دشمن یكدیگر بودند،متحد كند؛ 2 ـ رذایل موروثى ملت را نابود ساخته و آنان را به فضایل بیاراید؛ 3 ـ عقاید باطل و خرافى را از میان ملتى بردارد و آنان را به دینى معتقد كند كه تا امروز در عالم،توسعه و انتشار روز افزون داشته و در آینده انتظار آن هست كه بر همه ادیان جهان غالب آید؛ 4 ـ قانونى براى زندگى و نجات بشر بیاورد كه ملت دور افتاده عرب را در سایه آن قانون بر دنیا سیادت دهد.(2) به بركت بعثت نبى مكرم اسلام صلى الله علیه و آلهبود كه علم و دانش عمومى شد و از انحصار شاهزادگان و مؤبدان و درباریان در آمد. حكومتى مبتنى بر عدل و داد و مردم سالارى دینى بر پا شد كه به فرموده قرآن: "لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْط" پیامبران با دلیل و برهان و معجزه و كتاب آمدند تا مردم خود به پا خیزند و قسط و عدالت را جارى سازند. ولایت، تداوم بعثت پیامبر اكرم با داشتن مقام ولایت و امامت،محتواى بعثت را پیاده كرد و با ایجاد عالى‌ترین شكل حكومت، به بعثت تداوم بخشید. در خطابه‌اى كه در حجة الوداع ایراد كرد و حضرت على علیه السلامرا به عنوان جانشین بعد از خود منصوب كرد،حیات مجددى در كالبد بعثت دمید كه پس از امام على علیه السلاماین حركت به وسیله فرزندان معصومش ادامه یافت تا عصر غیبت كبرى فرا رسید. تداوم بعثت تا ظهور حجت حركت پر بركت بعثت به یارى اهل‌بیت پیامبر تا عصر غیبت تداوم یافت و هم اكنون نیز به یمن علماى اسلام و مراجع تقلید كه نواب عام آن حضرت مى‌باشند،همچنان پیش مىرود تا منجى بشریت،موعود ملل، امام زمان(عج) ظهور نماید و دنیا را از عدل و داد لبریز سازد و احكام روح بخش اسلام را از كران تا كران حاكم قرار دهد. پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: "اگر از عمر دنیا جز یك روز باقى نماند،خداوند متعال آن روز را به قدرى طولانى خواهد كرد تا مردى از اهل‌بیت من كه نامش هم نام من و كنیه‌اش مانند من است، خروج و قیام كند: یَمْلأ ُاللّه بِه الأَرْضَ قِسْطَاً وَ عَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً."(3) همان گونه كه بعثت پیامبر اكرم در بدترین عصر تحقق یافت،ظهور حضرت حجت(عج) نیز در هنگامى است كه ظلم و جور و یأس و نومیدى جهان را فراگرفته باشد. در آن زمان از اسلام جز اسمى و از قرآن جز درسى باقى نمىماند. ابى بصیر از امام صادق علیه السلام نقل مى‌كند كه فرمود: "به خدا سوگند گویا مىبینم كه بین ركن و مقام، بر كتاب و برنامه جدید از مردم بیعت گرفته و بر ملت عرب سخت مىگیرد. آن گاه فرمود: وَیْلٌ لِطُغاةِ الْعَرَبِ مِنْ شَرٍّ قَدْ اِقْتَرَبَ؛واى بر سركشان ملت عرب از شرّى كه تحقیقاً به زودى آنان را فرا خواهد گرفت."(4) اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره و اعوانه. پاورقی‌ها: 1ـ نهج البلاغه دشتى،خطبه 89. 2 ـ به نقل از : مكتب اسلام، شماره پنجم،سال اول، ص 22. 3 ـ سنن ابى داود،ج 4، ص 107/كنز العمال، ج 14،ص 264. 4ـ بحار الانوار، ج 52،ص 135/ ینابیع المودة،ص 489.
جمعه 22/9/1387 - 10:48
دعا و زیارت
همسران پیامبر اعظم (صلى الله علیه وآله) على‏محمد آشنانى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) در طول زندگى خویش با یازده تن ازدواج كرده است كه با احتساب كنیزى به نام ماریه كه به وى اهدا شد تعداد همسران ایشان دوازده تن میشود . خدیجه نخستین همسر پیامبر، خدیجه بنت‏خویلد است كه آن حضرت در 15 سال قبل از بعثت در سن 25 سالگى با وى ازدواج كرد . در حالى كه در آن روز ، خدیجه 40 سال داشت ، یعنى 15 سال از پیامبر بزرگ‏تر بود و قبل از پیامبر نیز دو بار ازدواج كرده بود . نخست ‏به همسرى ابى هاله در آمد كه از او دو فرزند به نام‏هاى هاله و هند داشت و پس از وفات او با عتیق بن عائذ مخزومى ازدواج كرد كه این پیوند نیز پس از مدتى به جدایى انجامید . برابر برخى از منابع، خدیجه از همسر دومش نیز فرزندى به نام جاریه داشته است . حضرت خدیجه، 25 سال یگانه همسر پیامبر بود و از آن‏حضرت صاحب فرزندانى به نام طیب، طاهر، زینب، ام كلثوم، رقیه و حضرت فاطمه (س) گردید . حضرت خدیجه در سال دهم بعثت، سه سال قبل از هجرت (عام الحزن) در سن 65 سالگى در مكه از دنیا رفت . در آن هنگام پیامبر 50 سال داشت . سوده پس از رحلت‏حضرت خدیجه ، پیامبر تا یك سال براى خود همسرى برنگزید تا آن كه به پیشنهاد خوله همسر عثمان بن مظعون ، با سوده بنت زمعه ازدواج كرد . سوده قبلا همسر پسر عم خود سكران بن عمرو بود و از او پسرى به نام عبدالرحمان داشت . او و همسرش از هجرت‏كنندگان به حبشه بودند . همسرش در حبشه یا پس از بازگشت از دنیا رفت . ازدواج پیامبر با چنان زن سالخورده‏اى تعجب مكیان را برانگیخت . سالخوردگى وى به گونه‏اى بود كه او چند سال پس از ازدواج پیامبر با عایشه ، حق همخوابگى خود را به عایشه بخشید . گفتنى است كه پیامبر در سن 51 سالگى با او ازدواج كرد و سوده تا دو سال بعد تنها همسر پیامبر بود عایشه عایشه دختر ابى بكر بن ابى قحافه ، پیامبر او را كه دخترى باكره بود، به پیشنهاد خوله قبل از هجرت در مكه به عقد خود در آورد ، ولى پس از هجرت به مدینه ، در سال اول هجرى با او عروسى كرد . سن عایشه را هنگام عقد به اختلاف و هنگام عروسى 9 سال ذكر كرده‏اند . او در سال 57 هجرى در مدینه در گذشت . حفصه حفصه دختر عمر بن خطاب ، وى نخست همسر خنیس بن حذافة از صحابه پیامبر بود كه پس از بازگشت از حبشه به مدینه مهاجرت كرد و در جنگ بدر و احد نیز شركت جست و بر اثر جراحت جنگ احد در مدینه در گذشت . در آن زمان بیوگى حفصه كه زنى جوان بود، ناراحتى و حتى بى‏قرارى عمر را برانگیخت . به گونه‏اى كه وى غم و اندوه خود در مورد دختر جوانش را با ابابكر و عثمان و پیامبر در میان گذاشت . پیامبر در شعبان سال سوم هجرت (56 سالگى) با حفصه ازدواج كرد . در آن زمان سوده و عایشه نیز همسر پیامبر بودند . زینب بنت‏خزیمه او در ابتدا همسر طفیل بن حارث بود كه پس از جدایى از او همسر برادر طفیل، عبیدة بن حارث گردید كه به شهادت رسید . برابر برخى از منابع، پس از شهادت عبیده به همسرى عبدالله بن جحش در آمد كه در جنگ احد وى نیز به شهادت رسید . زینب در سال سوم هجرى (56 سالگى پیامبر) به همسرى آن حضرت در آمد و تنها سه ماه و برابر روایت دیگر، تنها هشت ماه همسر پیامبر بود; زیرا وى در همان سال در گذشت . ام سلمه ام سلمه هند دختر ابى امیه: او نخست همسر ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد پسر عمه پیامبر بود و همراه شوهرش به حبشه مهاجرت كرد و سلمه را در آن جا به دنیا آورد . وى پس از بیعت عقبه، با همسرش به مدینه هجرت كرد و داراى سه فرزند دیگر شد . همسرش در جنگ بدر و احد شركت جست و زخمى گردید . وى پس از بازگشت از سریه قطن به دلیل تشدید جراحات پیشین خود وفات كرد . پیامبر در سال چهارم هجرى (57 سالگى) ام سلمه را به همسرى خود برگزید و او را در خانه‏اى كه قبلا در اختیار زینب بنت‏خزیمه بود، جاى داد . زینب بنت جحش زینب دختر جحش: وى كه دختر عمه پیامبر بود، نخست‏به اشارت رسول خدا به همسرى زید بن حارثه فرزند خوانده آن حضرت در آمد ولى بدان جهت كه زید در ابتدا غلامى آزاد شده و تندخو نیز بود و زینب خود را از خانواده اصیل قریش مى‏دانست، این پیوند به رغم توصیه‏هاى مكرر پیامبر به طلاق و جدایى انجامید . ازدواج با همسر غلام آزادشده خود، در عرف آن روز ناپسند و مخالف شان پیامبر بود، ولى برابر آیات 37 و 38 سوره احزاب به دستور خداوند انجام گرفت تا سنت غلط و جاافتاده عرب جاهلى را به صورت عملى در هم ریزد . این ازدواج در سال پنجم هجرى در 58 سالگى پیامبر صورت گرفت . صفیّه صفیه دختر حى بن اخطب سر كرده یهودیان بنى نضیر: وى نخست ‏به همسرى سلام بن ابى الحقیق در آمد و پس از وى، همسر كنانة ابن ابى الحقیق كه هر دو از شاعران یهود بودند، گردید . در جنگ خیبر، كنانه كشته شد و صفیه به اسارت مسلمانان در آمد . رفتار توام با متانت صفیه به هنگام عبور از كنار عرصه نبرد، پیامبر را بر آن داشت، براى دلجویى، رداى خود را بر او افكند و مسلمانان را براى عبور دادن اسیران از كنار صحنه نبرد توبیخ كند . پس از آن، پیامبر او را آزاد كرد و چون وى به اسلام گرایید، با تعبیر هل لك فى، از وى پرسید: آیا مرا براى همسرى خود مى‏پسندى؟ و چون او پاسخ داد: قد كنت اتمنى ذلك فى الشرك فكیف اذا امكننى‏الله عنه فى الاسلام؟! من چنین افتخارى حتى آن گاه كه یهودى بودم آرزو مى‏كردم، پس چگونه اكنون كه به اسلام گرویده‏ام مشتاق نباشم؟! ! پیامبر او را به عقد خود درآورد . این ازدواج در سال هفتم هجرى در سن 60 سالگى پیامبر صورت پذیرفت . صفیه در سال 50 هجرى در مدینه در گذشت . جویریه جویریه دختر حارث بن ابى ضرار سر كرده یهودیان بنى مصطلق: وى از اسیران غزوه بود كه سهم ثابت‏بن قیس بن شماس گردید و بلافاصله براى آزادى خویش با وى قرارداد مكاتبه منعقد كرد و نزد پیامبر آمد و از او خواست وى را در آزاد شدن از این محنت كمك كند . پیامبر بهاى وى را به ثابت‏بن قیس پرداخت . آن گاه وى را به ازدواج خود در آورد . با انتشار خبر این پیوند، مردم دیگر اسیران یهودى را خویشاوندان پیامبر خوانده، بیش از صد نفر از اسیران بنى‏مصطلق را آزاد كردند . برابر روایت دیگر، پدرش نزد پیامبر آمد و گفت: همانند دختر من نباید اسیر و كنیز تلقى گردد! ! پیامبر در پاسخ به درخواست پدر با وى ازدواج كرد، با این ازدواج، پدر و دو برادرش و جمعى از خویشاوندان وى نیز به اسلام گرویدند . میمونه میمونه دختر حارث خواهر ام الفضل همسر عباس: وى قبل از اسلام همسر مسعود بن عمرو ثقفى بود . اگر چه شوهرش از مشركان بود، خود وى به دلیل رفت و آمد به خانه عباس به اسلام متمایل گردید . وى كه از خبر پیروزى سپاه اسلام در خیبر خوشحال گشته بود، چون به خانه آمد، شوهرش را محزون یافت . شوهر این شادمانى را بر نتافت و از وى جدا شد . چون از وى جدا شد، به همسرى حویطب ابن عبد العزى در آمد . چون شوهرش از دنیا رفت، میمونه ناگزیر به خانه خواهر آمد و در آن‏جا اقامت گزید . در سال 7 هجرى كه پس از صلح حدیبیه در (سال ششم هجرى) پیامبر براى اداى مناسك حج‏سه روز به مكه آمد، وى از طریق خواهرش، عباس را واسطه قرار داد و خود را به پیامبر بخشید . قرآن اقدام میمونه را چنین گزازش نموده است: وامراة مؤمنه ان وهبت نفسها للنبى . پیامبر كه منتظر فرصتى بود تا بیشتر در مكه بماند و دل مشركان را به دست آورد، بلافاصله پذیرفت و در خواست كرد تا جشن عروسى بر پا شده، ولیمه‏اى داده شود; ولى مشركان به استناد مهلت‏سه روزه قرارداد نپذیرفتند و گفتند ما را به غذاى تو نیازى نیست . پیامبر نیز به ناچار مكه را ترك گفت . ام حبیبه ام حبیبه (رمله) دختر ابو سفیان ـ رئیس بنى امیه ـ یكى از سران قریش و رؤساى مكه بود . وى نخست ‏به همسرى عبیدالله بن جحش در آمد و به‏رغم آن كه پدر و شوهر این زن، از سر كردگان كفر بودند، آن دو به اسلام گرویدند و به حبشه مهاجرت كردند و در حبشه صاحب دخترى به نام حبیبه شدند . در حبشه، عبیدالله بن حجش مرتد گردید و كوشید تا ام‏حبیبه را نیز به ارتداد بكشاند; ولى ام‏حبیبه پایدارى ورزید . با مرگ همسرش، وى به ناچار با تنها دخترش در دیار غربت‏باقى ماند; نه امكان بازگشت نزد خانواده خویش داشت و نه پناهگاهى از خانواده همسر . در این هنگام، پیامبر نماینده‏اى نزد نجاشى فرستاد و از طریق وى او را خواستگارى نمود . در جلسه‏اى با حضور مسلمانان مهاجر حبشه ، نجاشى به وكالت از پیامبر و خالد بن سعید بن عاص به وكالت از ام حبیبه عقد جارى گردید . پس از فتح خیبر كه مهاجرین از حبشه بازگشتند، در سال ششم یا هفتم هجرت وى نیز به مدینه آمد و در خانه پیامبر اقامت‏یافت . ماریه علاوه بر همسران فوق، در سال ششم هجرت نیز فرمانرواى مصر، مقوقس، در پاسخ به نامه فراخوان پیامبر ،اسلام را نپذیرفت، اما كنیزى به نام ماریه به وى اهداكرد . وى نیز افتخار همسرى پیامبر را یافت و فرزندى به نام ابراهیم به دنیا آورد كه پس از 18 ماه از دنیا رفت و پیامبر را محزون ساخت .
جمعه 22/9/1387 - 10:47
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته