• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1568
تعداد نظرات : 388
زمان آخرین مطلب : 3797روز قبل
بهداشت روانی

یک روانشناس کودک: اگر والدین با رفتارهایی مانند دزدی کودکان مواجه شدند باید از کتک زدن یا رفتار تشویق آمیز نسبت به آنان خودداری کنند و با کنترل خود، به کودک نزدیک شوند.

خبرگزاری فارس: اگر کودک از والدین دزدی کرد،چه کنیم

مهنار استکی در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، گفت: هدف کودک از دزدی می‌تواند مطرح کردن خود باشد. برخی کودکان به دلیل ضعف در مهارت‌های ارتباطی برای جلب توجه همکلاسی‌هایشان، از جیب پدر و مادرشان پول بر می‌دارند و برای آنها هدیه می‌خرند.

استکی تصریح کرد: گاهی هم کودک از ترس همکلاسی‌های قلدرش و برای قانع کردن آنها دست به دزدی می‌زند تا از جمع همکلاسی‌ها طرد نشود یا مورد تعارض قلدران قرار نگیرد.

وی گفت: بهترین واکنش از سوی والدینی که با رفتار دزدی کودک مواجهه می‌شوند، همدلی است.

استکی افزود: نباید در گام اول به دنبال علت رفتار باشیم چرا که در کودک مقاومت ایجاد می‌کند.

این متخصص بهداشت روانی کودک اظهار داشت: والدین باید در گام های بعدی، مهارت‌های ارتباطی مناسب به ویژه ابراز وجود را در کودک به وجود آورده و آن را تقویت کنند. کودکی که دزدی می‌کند و تن به خواسته‌های غیرمنطقی همکلاسی‌هایش می‌دهد، اعتماد به نفس پائینی دارد.

استکی تصریح کرد: تقویت مثبت با گفتن کلمه «آفرین» در مقابل این نوع رفتار کودکان می تواند تشویق محسوب شده یا اقدام منفی مانند کتک زدن است، موجب افزایش چین رفتارهایی در کودکان می شود و هر دو اشتباه است.

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکزی خاطر نشان ساخت: کتک زدن کودک به خاطر رفتار دزدی، کابوس‌های شبانه و شب ادراری را در پی دارد. بنابراین والدین در مواجهه با این رفتار خودشان را کنترل و از خشونت و آسیب رساندن به فرزندشان دوری کنند.

دوشنبه 11/9/1392 - 18:45
آموزش و تحقيقات

پژوهشگران یک ماده اسفنجی شکل حاوی نانو کپسول را برای درمان دیابت و بیماری سرطانی تولید کردند.

به گزارش خبرگزاری مهر، ژن گو از محققان این پروژه می‌گوید ما درصدد تقلید از عملکرد سلول‌های بتا در بدن هستیم، این سلول‌ها با تولید انسولین و رهاسازی کنترل شده آن به سلامت بدن کمک می‌کنند. ما در این پروژه موفق به ارائه روشی شدیم که برای رهاسازی هوشمند دارو می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد از سوی دیگر این روش برای درمان برخی بیماری‌ها نظیر سرطان مناسب است.

این تیم تحقیقاتی یک ماتریکس اسفنجی شکل و کروی از جنس کیتوزان تولید کردند. کیتوزان ماده‌ای است که در بدن میگو و سخت پوستان به وفور یافت می‌شود. در این ماتریکس نانوکپسول‌هایی از جنس پلیمر متخلخل وجود دارد که حاوی آنزیم‌های اکسید کننده گلوکز است. این ماتریکس یک مخزن حاوی انسولین را در بر گرفته است. کل ساختار ماتریکس به همراه مخزن در حدود 250 میکرومتر قطر دارد که می‌توان آن را به بدن بیمار تزریق کرد.

زمانی که قند خون بیمار افزایش می‌یابد، گلوکز موجب شروع یک واکنش می‌شود که در طی آن آنزیم‌های موجود در نانوکپسول یون هیدروژن آزاد می‌کنند. این یون‌ها به رشته‌های مولکولی اسفنج کیتوزانی متصل می شوند و موجب تشکیل بار مثبت در سطح آنها می‌شود.

در اثر وجود این بار، رشته‌های باردار از یکدیگر فاصله می‌گیرند تا نیروی دافعه میان آنها به حداقل برسد. با این کار کانال‌هایی برای خروج انسولین موجود در این ساختار باز می‌شود و انسولین به سادگی وارد جریان خون می‌شود. افزایش انسولین در خون منجر به کاهش سطح گلوکز شده و در نهایت بار مثبت ساختار کاهش می‌یابد. با کاهش بار، کانال‌ها بسته شده و خروج انسولین متوقف می شود.

از آنجایی که تومورها دارای محیط اسیدی هستند بنابراین از این ساختار می‌توان برای رهاسازی داروی ضد سرطان هم استفاده کرد. در واقع در صورت وجود سلول سرطان، یون هیدروژن در محیط بالا رفته و موجب بازشدن کانال‌ها و رهاسازی دارو می‌شود.

يکشنبه 10/9/1392 - 18:48
اطلاعات دارویی و پزشکی

فوق‌تخصص غدد کودکان گفت: ژنتیک و مسائل هورمونی در کنار عواملی چون ورزش، سلامت بدن، تغذیه سالم، بهداشت و تحرک در افزایش قد کودک تأثیرگذار هستند.

خبرگزاری فارس: فاکتور افزایش قد کودکان چیست

علی ربانی در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، اظهار داشت: قد کودکان به مسائل ژنتیکی و هورمونی وابسته است البته ورزش، سلامت بدن، تغذیه سالم، بهداشت و تحرک نیز از شروط بعدی آن است.

فوق تخصص غدد کودکان گفت: برای آنکه تغذیه به طور کامل بهره‌برداری شود تحرک نیاز است و برای اینکه رشد ژنتیک تعمیم داده شود ورزش و داشتن تغذیه سالم با هم ضروری است.

عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران تصریح کرد: ژن قد کودک به پدر و مادر یا خانواده وابستگی دارد و متخصص غدد کودکان با توجه به این امر می‌تواند حدس بزند که کودک در چه حدودی رشد می‌کند و دامنه رشد قدی کودک را حدس بزند و سقف رشدی را به طور طبیعی ارزیابی کند.

ربانی افزود: تا قبل از سن بلوغ می‌توان در کودکانی که نیاز به ضرورت پزشکی و غددی دارند و رشد قدی‌شان دچار اخلال شده است با بررسی پزشکی دخالت کرد و رشد قدی را بهبود بخشید.

فوق تخصص غدد کودکان گفت: با اتمام دوران بلوغ تقریباً رشد قدی کودک نیز متوقف می‌شود و نمی‌توان کار مؤثری انجام داد.

يکشنبه 10/9/1392 - 18:47
شعر و قطعات ادبی

مصطفی محدثی خراسانی از شاعران پیشکسوت کشورمان به مناسبت فرارسیدن سالگرد شهادت آیةالله شهید سیدحسن مدرس شعری سروده است.

خبرگزاری فارس: اعتقاد تو، جان فدا کردن/ در مسیر غدیر مولا بود

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، دهم آذر هر سال مصادف است با سالگرد شهادت  یکی از بزرگ‌ترین علمای معاصر ما یعنی سید حسن مدرس است که در دوران رضا شاه دست به روشنگری رسید و سرانجام به علت مبارزاتش به شهادت رسید.

مصطفی محدثی خراسانی از شاعران پیشکسوتمان به مناسبت فرا رسیدن سالگرد شهادت این عالم گرانقدر شعری سروده است. این شعر برای انتشار در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته است:

آمدی از کرامت تاریخ

آمدی از نهایت ایمان

تا ببینی حقیقت خود را

تا بیابی نشانی از انسان

 

آمدی با درخشش خورشید

آمدی با طراوت باران

فصل پاییز بود و بی برگی

روزگار سیاه دژخیمان

 

راه افتادی و دلت سرشار

از بهار شکفتن جان بود

چشمهایت در آن شب تاریک

روشن از آیه های قرآن بود

 

به یقین برد مشعل قرآن

اندک اندک گمانه هایت را

یافتی در حریم روشن او

آیه آیه نشانه هایت را

 

تا چو خورشید روشنی باشی

تا ببخشی به شهر، بینایی

راه بردی به حکمت و عرفان

با جهانگیر خان قشقایی

 

نور اشراق بر دلت تابید

فرصت سبز انتخاب آمد

پرسش روح بیقرارت را

از محال زمین جواب آمد

 

 

 

 

 

آمدی  در رکاب حضرت عشق

پابه راه جهاد بگذاری

گوهر بی بدیل جانت را 

پای این اعتقاد بگذاری

 

اعتقاد تو ،جان فداکردن

در مسیر غدیر مولا بود

پشت سر ابرهای تیره و تار

پیش رو ،آفتاب فردا بود

 

دلت از شور آسمان لبریز

جانت از شوق پر زدن سرشار

آمدی با تمام بود و نبود

پا نهادی به عرصه ایثار

 

گرم ،از شروه خوانی خورشید

در شبی زمهریر می آیی

تا رسیدن به صبح بیعت عشق

پابه پای غدیر می آیی

 

خطبه هایت که پرتو افشاندند

رنگ ،رفت از حنای شیطان ها

یک یک از بام آسمان افتاد

طشت رسوائی رضاخان ها

 

فکر یکتایی سیاست و دین

آتش افکند بر دل کفار

لرزه انداخت نطق مجلس تو

بر ستون های کاخ استعمار

 

گل باغ محمدی بودی

مظهر شوکت مسلمانی

تا رسانی پیام وحدت را

پا نهادی به قصر عثمانی

 

 

 

 

 

 

 

رفتی اما شکست خوردن تو

بر دل دشمن تو شد حسرت

در رسای تو گفت "روح خدا":

"یک تنه بود مجلس ملت"

 

مشکل خواف در شب تبعید

با نزول شهادت آسان شد

آخر عمامه سیادت تو

رشته وصل تو به جانان شد

 

شد شهادت در اوج مشتاقی

اجر اشراقی جهاد شما

باید اینگونه می شد آخر کار

"حسنی" بود چون نژاد شما

يکشنبه 10/9/1392 - 18:46
مصاحبه و گفتگو

استاد حوزه علمیه قم گفت: خوردن لقمه حرام را از عوامل موثر در عدم وجود معنویت در خانواده‌ها دانست و خاطرنشان کرد: عدم پرداخت خمس و زکات از جمله این مقوله‌ها است.

خبرگزاری فارس: چه کسانی در تربیت حضرت امام(ره) نقش داشتند؟

به گزارش خبرگزاری فارس از چرام، آیت‌الله مهدی انصاری قمی صبح امروز در جمع زنان شهرستان چرام در مسجد صاحب‌الزمان (عج)، با اشاره به ویژگی‌های زنان صدر اسلام، اظهار کرد: خداوند انسان را آزاد آفرید و راه‌های صعود و سقوط را فرا روی او قرار داد و همواره با معرفی کردن الگوهای مناسب هم‌چون ائمه اطهار و زنان بزرگی همانند حضرت فاطمه‌زهرا و زینب کبری (س) از انسان خواست بدون اکراه و اجبار راه نجات خود را انتخاب کند.

استاد حوزه علمیه قم نیز به حضور زنان محجبه در سطح جامعه و دنیا اشاره کرد و افزود: اینان خودآگاهانه با الگوگیری از زندگانی حضرت زهرا (س) همواره درصدد رعایت حجاب اسلامی خود بوده و مقید هستند به اینکه فرزندان شایسته و بزرگ در دامان پاک و نجیب رشد می‌کنند و می‌توانند انسان‌هایی شایسته و مثمر ثمر برای نظام و دین باشند.

وی نشست و برخاست با افراد و خانواده‌های مومن و متدین را گوشزد شد و گفت: شما خانم‌ها باید با افراد دین‌دار و محجبه ارتباط داشته باشید چرا که ثابت شده یکی از دلایل فروپاشی خانواده‌ها ارتباط آن‌ها با افراد لاابالی و بی‌بند و بار بوده است که با تأسی از تاثیرات منفی این افراد و خانواده‌ها شیرازه خانواده از هم پاشیده و منجر به فروپاشی بعضی از خانواده‌ها شده است.

انصاری به روش‌های تعلیم و تربیت فرزندان اشاره کرد و یادآور شد: اگر پدر و مادر دروغگو، فاسد و فاسق و یا بددهن باشند فرزندان نیز با همین روش تربیت می‌شوند و در آینده در جامعه سرباز جامعه که نمی‌شوند، سربار جامعه نیز هستند.

وی با بازگویی خاطره‌ای از حضرت امام (ره)، عنوان کرد: خدمت معظم‌له رسیدم عرضه داشتم حضرت آقا چه کسانی باعث شدند شما به این درجه عالی برسید فرمودند: مادرم و عمه‌ام، از مادرم درس دین‌داری و از عمه‌ام درس روابط اجتماعی را کسب کردم.

آیت‌الله انصاری در پایان خوردن لقمه حرام را از عوامل موثر در عدم وجود معنویت در خانواده‌ها دانست و خاطرنشان کرد: عدم پرداخت خمس و زکات از جمله این مقوله‌ها است.

يکشنبه 10/9/1392 - 18:45
شخصیت ها و بزرگان

دانشمندان اهل تسنن آن طور که از ابن شهرآشوب تجلیل کرده و به بزرگی یاد کرده‌اند، در حق کمتر کسی از علمای شیعه چنین کرده‌‌اند.

خبرگزاری فارس: «ابن شهرآشوب»، علامه‌ای که در هشت سالگی حافظ قرآن بود

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در ادامه معرفی مفاخر و بزرگان شیعه، در این شماره به معرفی «علامه ابن شهرآشوب» می‌‌‌‌پردازیم.

در شماره‌‌های پیشین 1. «ابن‌فهد حلی»، 2. «سیدبن طاووس»، 3. «سید بحرالعلوم»، 4. «شیخ مفید»، 5. «شیخ صدوق»، 6. «شیخ کلینی»، 7. «علامه حلی»، 8. «سید مرتضی»، 9. «سید رضی»، 10. «شیخ طوسی»، 11. «امین الاسلام طبرسی»، 12. «خواجه نصیر‌الدین طوسی»، 13. «قطب‌الدین راوندی»، 14. «محقق حلی»، 15. «شهید اول»، 16. «شهید ثانی»، 17. «شیخ بهایی»، 18. «مقدس اردبیلی»، 19. «شهید ثالث»، 20. «ملاصدرا»، 21. «فیض کاشانی»،  22. «علامه مجلسی»، 23. «آیت‌الله نجفی، صاحب جواهر» 24. «شیخ مرتضی انصارى»، 25. «ملا هادی سبزواری‏» 26. «ملا حسینقلی همدانی» 27. « میرزا جواد ملکی تبریزی» 28. «علامه سید علی آقا قاضی» 29. «آیت‌الله شاه آبادی». 30. «آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری» 31. «آیت الله نخودکی اصفهانی» و 32. «علامه سید محمدحسین طباطبایی» معرفی شدند.

 

 

 

ولادت

ابوعبدالله محمد بن علی بن شهر آشوب سَارَوی مازندرانی مشهور به «ابن شهر آشوب» فقیه، متکلم، محدث، مفسر و مورخ بزرگ شیعه و اسلام در جمادی‌الثانی سال 488 ق (و به قولی 489 ق) به دنیا آمد.

از اینکه به «ابن شهر آشوب»، پدرش و جدش نسبت «سَرَوی» داده‌‌اند، مشخص می‌شود که اصل این خاندان بزرگ از ساری مازندران بوده است، امّا درباره تولد خود وی که آیا در ساری بوده یا بغداد، نمی‌‌توان به یقین اظهار نظر کرد. بعضی از محققان تولد «ابن شهر آشوب» در بغداد را ترجیح داده‌اند.

جد او شیخ شهرآشوب بن کیاکی، از دانشمندان بزرگ شیعه و از مردم ساری بود که در گروه شاگردان نامی و ممتاز شیخ طوسی (متوفی 460 ق.) به شمار می‌رفت.

پدرش شیخ علی فرزند شیخ شهرآشوب نیز از فقیهان و محدثان فاضل و از دانشمندان بزرگ شیعه محسوب می‌‌شد که در تربیت فرزند خویش از جان و دل تلاش کرد.

حفظ کل قرآن در هشت سالگی

وی چون به هشت سالگی رسید، تمام قرآن را حفظ کرده بود و از این به بعد او را «حافظ» (حافظ قرآن) لقب دادند.

ابن شهرآشوب بعد از فراگیری قرآن و دروس مقدماتی و ادبی به تحصیل علوم و معارف دینی مثل فقه و اصول، حدیث، رجال، کلام و تفسیر پرداخت.

آغاز و انجام تحصیلات عالی او دقیقاً معلوم نیست، امّا همین قدر معلوم است که در نزد پدر و جدّش و بزرگانی چون شیخ طبرسی، عبدالواحد آمدی و قطب الدین راوندی سطوح عالی علم و ادب را گذراند.

ولی از آنجا که آن بزرگان هر یک در شهر و دیاری دور از هم زندگی می‌‌کردند به این نتیجه می‌‌رسیم که ابن شهر آشوب در راه کسب علم و معرفت و برای استفاده از محضر دانشوران بزرگ شیعه در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری سالها از این شهر به آن شهر و از این دیار به آن دیار در حال مهاجرت و گشت و گذار بوده است.

نظرات بزرگان معاصر درباره ابن شهرآشوب

مقام معظم رهبری

مرحوم علامه ابن شهرآشوب از عمر 99 ساله خود حقیقتا برای کسب علم استفاده کرد و جامع‌الاطراف بود، او برای جوانان ما هم جامع‌الاطراف است.

آیت الله مکارم شیرازی

آثار ابن شهرآشوب اوج مقام علمی ایشان است.

آیت الله سبحانی

مرحوم ابن شهرآشوب افتخار شیعه است و نسل جدید را آشنا کردن با این شخصیت بسیار مهم است.

آیت الله صافی گلپایگانی

من به مردم مازندران تبریک می‌گویم، ابن شهرآشوب فقط یک مازندرانی نیست او (فقط) ایرانی هم نیست زیرا او به تمام دنیا تعلق دارد و افتخاری برای ماست.

آیت الله جوادی آملی

مرحوم ابن شهرآشوب تشیع را عالمانه احیاء کردند.

آیت الله نوری همدانی

مرحوم علامه ابن شهر آشوب مایه افتخار مردم مازندران و ایران هستند.

استادان ابن شهرآشوب

1. شیخ شهر آشوب (جد وی)

2. شیخ علی (پدش)

3. واعظ نیشابوری (متوفی 508 ق) معروف به «صاحب روضه الواعظین» و «فتّال نیشابوری».

وی در سال 508 ق در شهر نیشابور به شهادت رسید.

4. شیخ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی. مفسر بزرگ شیعه و نویسنده کتاب مجمع البیان.

5. ابومنصور طبرسی، نویسنده کتاب ارزشمند «الاحتجاج».

6. قاضی سید ناصح الدین آمُدی. صاحب کتاب ارزنده «غرر الحِکم و دررُ الکلم».

7. ابوالفتوح رازی

8. عبدالجلیل رازی قزوینی از علمای بزرگ عصر خود و از اساتید بلند پایه ابن شهر آشوب بود که دارای کتاب معروفی به نام «النقض» است.

9. سید ضیاء الدین فضل الله راوندی کاشانی

10. قطب‌الدین راوندی

11. ابوالحسن علی بن ابی القاسم بیهقی، معروف به ابن فندق

استادان سُنی ابن شهرآشوب

ابن شهرآشوب همچنین در محضر گروهی از علمای اهل سنت نیز تحصیل کرده است که مشهورترین آنها عبارتند از:

1. ابوعبدالله محمد بن احمد نطنزی، مؤلف کتاب «الخصائص العلویه علی سائر البریه».

2. جارالله زمخشری

ابن شهر آشوب در نزد او کتاب «تفسیر کشّاف» و «ربیع الابرار» و «الفایق فی غریب الحدیث» را که همه از تألیفات خود زمخشری است، خوانده و از این استاد اجازه نقل روایات آن کتابها را نیز گرفته است.

کارهای علمی ابن شهر آشوب

ابن شهر آشوب پس از سالیانی اقامت در حوزه‌‌های علمیّه ایران و استفاده از محضر دانشمندان و اساتید بزرگ و مسافرتهای علمی در سرزمینهای مختلف ایران (مازندران، مشهد مقدّس، نیشابور، سبزوار، ری، کاشان، اصفهان و همدان) در سال 547 ق به بغداد عزیمت کرد.

وی در بغداد که پایتخت بنی عبّاس و مشهورترین مرکز علوم اسلامی آن روزگار بود و دانشمندان زیادی در آن زندگی می‌‌کرد اقامت گزید و به تدریس علوم و فنون مختلف پرداخت و هم در آن رشته‌ها کتابها نوشت.

ابن شهرآشوب در همان سالهای جوانی که در ایران و عراق مشغول تحصیل بود، تدریس هم می‌‌کرد. وی هر علمی از علوم اسلامی را که به حدّ کمال دارا بود، شروع به تدریس آن علم می‌‌کرد.

با اینکه در زمان ابن شهرآشوب دانشمندان و عالمان بزرگی وجود داشتند که مورد احترام مردم و از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بودند، در این میان ابن شهرآشوب امتیاز و برجستگی خاصّ داشت و مقام علمی و موفقیّت او از دیگران نمایان‌‌تر بود.

وی به هر شهری از ممالک اسلامی که حوزه علمیه داشت، می‌‌رفت در رأس آنان قرار می‌‌گرفت و کار تدریس و بحث و پرورش شاگردان را به صورت جدّی و چشمگیرتری آغاز می‌‌کرد.

شاگردان ابن شهرآشوب

وی زمانی که در شهرهای بغداد، حلّه و موصل می‌‌زیست و در اواخر عمر که در شهر حلب اقامت داشت و در دیگر شهرهای اسلامی، شاگردان زیادی تربیت کرد که ازاین میان به افراد ذیل می‌توان اشاره کرد:

1. علامه سید محمد بن زهره حلبی

2. شیخ جمال الدین ابوالحسن علی بن شعره حلّی جامعانی

3. شیخ تاج الدین حسن بن علی دربی

4. شیخ یحیی بن محمّد سوراوی

5. یحیی بن ابی طی حلبی

6. سید کمال الدین حیدر حسینی

هجرت‌های ابن شهرآشوب

اوائل دوران خلافت مستضیئی (547ـ566) ابن شهرآشوب در بغداد بود و مستضیئی در تقویت افکار و گسترش عقاید و اقتدار علمای حنبلی سعی و کوشش می‌‌نمود. رفته رفته فعالیت‌های چشمگیر ابن شهرآشوب از سوی مخالفان نادیده انگاشته می‌‌شد و او را تضعیف می‌‌کردند. از این رو بغداد دیگر مکان مناسبی برای ارائه فعالیت ابن شهرآشوب نبود. وی بغداد را به قصد شهر تاریخی و عالم پرور حلّه ترک کرد و به آن دیار مهاجرت نمود.

ابن شهرآشوب در سال 567 ق. کرسی درس خود را در حلّه رونق بخشید و شروع به تدریس و تربیت شاگرد نمود و پس از سالیان دراز، حلّه را ترک کرد و به شهر موصل رفت و پس از اقامت زیادی در موصل سرانجام به شهر حلب هجرت کرد.

آثار ابن شهرآشوب

ابن شهرآشوب قهرمان عرصه قلم و نگارش بود. او در اکثر علوم اسلامی ـ اعم از فقه، اصول، کلام، حدیث، تاریخ، تفسیر، رجال و ... تألیفات و تصنیفاتی ارزنده، آموزنده و بی‌‌سابقه از خود به یادگار گذاشته که هر یک در نوع خود مهمّ و نشانگر نبوغ فکری و مقام والای علمی نویسنده آن است؛ آثاری که همواره مورد توجّه و عنایت عالمان و دانشمندان قرار گرفته است.

1. متشابه القرآن و مختلفه

2. مناقب آل ابی طالب

ابن شهر آشوب در این اثر گرانقدر مناقب و فضایل چهارده معصوم (ع) را مورد بحث و شرح قرار داده است.

3. معالم العلماء

وی در این کتاب کم حجم و پربار پس از برشماری نام 1021 تن از دانشمندان شرح حال کوتاهی از زندگی آنان و آثارشان را ذکر کرده است.

4. مثالب النواصب.

و آثار دیگر مانند: المخزون المکنون فی عیون الفنون، الطرائق فی الحدود و الحقائق، مائده الفائده، امثال فی الامثال، الاسباب و النزول علی مذهب آل الرسول، الحاوی، الاوصاف، المنهاج، الفصول فی النحو، الجدیده، انساب آل ابی طالب، الاربعین حدیثا (در مناقب حضرت فاطمه ـ‌علیهما السّلام ـ)، نخب الاخبار، الخصایص الفاطمیه، بیان التنزیل، الموالید.

ابن شهرآشوب در نگاه دانشمندان اهل سنت

دانشمندان اهل تسنن آن طور که از ابن شهرآشوب تجلیل و به بزرگی یاد کرده‌اند، در حق کمتر کسی از علمای شیعه چنین کرده‌‌اند.

مثلا صلاح الدین صفدی، یکی از عالمان بزرگ اهل سنت می‌‌نویسد: «محمّد بن علی بن شهرآشوب ... یکی از سرشناسان شیعه است. او درهشت سالگی قرآن را حفظ کرده بود و در علم اصول شیعه به حد نهایی رسید. وی در علوم قرآنی و مشکلات حدیث و اخبار و لغت و نحو و موعظه در منبر ـ در زمانی که مقتفی خلیفه عبّاسی در بغداد بود از دیگران تقدم داشت.»

وفات ابن شهرآشوب

سرانجام ابن شهرآشوب، پس از گذراندن صد سال عمر و بیش از هفتاد سال خدمت پر تلاش به تشیّع در شب جمعه 22 شعبان سال 588 ق. در شهر حلب به دیار باقی پرکشید و پیکرش را در نزدیکی شهر در دامنه کوه جوشن، در جوار مرقد حضرت محسن بن ابی عبدالله الحسین علیه‌السّلام دفن کردند.

يکشنبه 10/9/1392 - 18:43
شهدا و دفاع مقدس

یکی از تانک‌های عراقی تک‌تک قایق‌ها را زد. همه فریاد زدیم: «کسی نیست حساب اون تانک لعنتی رو برسه!؟» به خدر گفتم: «ببینم چی کار می‌تونی بکنی!» خدر آر.پی.جی را برداشت و گفت: «اگه جنازه‌‌م برنگشت سلامم رو به مادرم برسونین.»

خبرگزاری فارس: اگه جناز‌‌ه‌م برنگشت سلامم رو به مادرم برسونین

به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، شفیع شکوهی در بخشی از خاطرات خود می‌نویسد: بعد از شروع عملیات والفجر 8 محور ما برای هفت جزیره تقسیم شده بود. جزیره‌ها توسط ماهی‌گیرها با پل‌های انفرادی و چوبی با پهنای هشت متر و طول سه کیلومتر از ابتدای اروند تا آن طرف نخلستان به هم وصل شده بودند. نیروهای مهندسی رزمی بعضی از نهرهای کنار جزیره را با خاک پر کردند و پل زدند و جاده‌ای درست کردند.

قرار بود با اولین قایق به آن طرف روم و گردان علی اصغر (ع) را هدایت کنم. پیشروی‌ها به ترتیب با لشکرهای 25 کربلا، 31 عاشورا و 5 نصر بود. بین ما و 5 نصر نهری قرار داشت. علاالدین با مسئول محور آن‌ها صحبت کرد. من شدم مسئول محور همان قسمت و با مسئول گروهان غواصی آن‌ها هماهنگ کردیم که آن طرف آب کنار نهر همدیگر را ببینیم. برای اینکه علامتی هم داشته باشیم انگشتری‌ام را، که یادگاری شهید ناصر علی صوفی بود، به مسئول گروهان غواصی نصر دادم و او هم انگشترش را به من داد." گل، گلوله و یا حسین مظلوم" هم رمزشناسایی‌مان بود.

ساعت هفت، با علی نظری، یکی از فرماندهان گروهان علی اصغر (ع)،که خبرنگاری هم می‌کرد، به بچه‌هایی که قرار بود بروند، شام دادیم و بردیمشان لب آب. با هم روبوسی کردیم. غواص‌های اطلاعات و تخریب، ده پانزده نفر از آن‌ها را با خود بردند. بچه‌ها از آکاچوی پل‌ها، تکیه‌هایی را بریده، رنگ زده و به اژدر بنگال‌ها بسته بودند و نفرات گروهان آنها را گرفته بودند و شناکنان جلو می‌رفتند. چند تا آر.پی.جی را هم به تکه‌ای از آن بسته بودند و با خود می‌بردند.

بچه‌های گردان علی اصغر(ع) داخل قایق‌ها آماده نشسته‌ بودند. خودمان هم ته نهر چهارم آماده شدیم. نهر دو، چهارو هفت اسکله‌های گردان ما بود. نهر یک و دو هم اختصاصی اطلاعات بود. در نهر دو، هاورکرافتی قرار داشت که روی آن لودر و کمپرسی‌ها را بار کرده بودند و آماده حرکت بود.

بچه‌های لشکر 25 کربلا، تا خط حدود چهل و پنج دقیقه را داشتند و ما یک ساعت و چهل دقیقه. آنها درگیر شدند و عراقی‌ها روی سر بچه‌ها آتش ریختند ولی از طرف ایران هیچ خبری نبود.

با نظری لب آب رفتم. آنجا بی سیم جواب می‌داد. دو تا بی سیمچی و پیک با نظری بودند و یک بی سیمچی هم با من بود. هر کاری کردیم خبری از بچه‌ها نشد. خمپاره‌ای کنار آب خورد و ترکش یکی از قایق‌ها را سوراخ کرد.

آب داشت بالا می‌آمد و می‌خواستیم بکشیم جلو که صدای سه تا تقه از بی سیم شنیدیم. بی‌سیم را گرفتم و گفتم:" بچه‌ها، اگه رسیدین نزدیک دشمن و نمی‌تونین صحبت کنین، تو هر متر تقه‌ای بزنین." صدای دو بار شاسی زدن آمد. گفتم:" اگه دو متر صحیحه، یه تقه بزنین."

یک بار شاسی زده شد. بعدا علی اکبری را که دیدم گفت:" مرد مومن، ما رسیدیم نزدیک عراقی‌ها و می‌خوایم سر نگهبان رو پخ کنیم، اون وقت شما ما رو از پشت بی‌سیم سین جیم می‌کنین؟!"

یک ربع بعد با بی سیم گفتند:" به کمک امام زمان کار رو تموم کردیم. سریع خودتون رو برسونین."

ناگهان در خط اول سرو صدایی پیچید.

ساعت ده آمار گرفته شد. آقا امین که آمد بی‌سیم را در دست گرفت و گفت:" به مظلومیت علی اکبر یاالله، یاالله، یاالله."

همه فرماندهان گردان‌ها با بی سیم اعلام آمادگی کردند. در همین لحظه، صدای چند تا توپ را به صورت پی‌درپی شنیدیم و لحظه‌ای همه جا روشن شد. گلوله‌های کاتیوشا هم به صورت شش‌تایی به سمت دشمن شلیک شدند. گلوله‌های کاتیوشا هم به صورت شش‌تایی به سمت دشمن شلیک شدند. توپخانه‌ها و خمپاره‌ انداز‌ها هم همین طور. خمپاره اندازها آن قدر عجله کرده بودند که دو تا از خمپاره‌ها به هم خورده بود و چند نفر زخمی شده بودند.

آب تا نصف نخلستان بالا آمده بود. کمی که جلوتر رفتم، توی کانال افتادم. آب مرا جلو برد. دستم را به نخلی گرفتم و به بچه‌ها گفتم:" سعی کنین مثل من جلو بیایین."

حدود بیست دقیقه طول کشید تا آن مسیر را برگردیم، در حالی که در عرض پنج دقیقه از آن گذشته بودیم، سرعت آب زیاد بود و فکر کردم با این وضعت احتمالا از محور لشکر 25 کربلا سردر می‌آورم. تلاطم آب قایق‌ها را به هم می‌زد. از باریکه‌ راه لب آب لحظه‌ای بیرون رفتم. خیس خیس بودم و می‌لرزیدم. در آن حین چشمم به یکی از قایق‌ها افتاد که حدود بیست نفری داخلش نشسته بودند و در حال و هوای خاص خودشان زمزمه می‌کردند. "چطور می‌شه فرمانده ما اسیر این آب بشه و ما از این با شکست بخوریم؟ آقا مهدی قایقای ما رو بکش جلو و مسیر رو نشونمون بده!"

ناگهان همه از ته دل فریاد زدند:" آقا مهدی!" صدایشان در تلاطم امواج گم شد. دلم لرزید و ماشه اسلحه‌ام را لمس کردم. اگر در آن لحظه یک گردان عراقی هم جلویم در می‌آمدند، یکی‌شان را هم زنده نمی‌گذاشتم.

حرکت کردیم و قایق‌ها بین امواج به چپ و راستت متمایل می‌شدند و سینه آب را می‌شکافتندو همه، قایق‌ها را به سمت چراغ قوه‌هایی که در ساحل روشن و خاموش می‌شدند می‌راندند. نزدیک ساحل چشمم به یک ردیف سیم خاردار افتاد و فریاد زدم:" نگه دارین... نگه دارین... نگه دارین.."

همین که این حرف را زدم صدای تیمور را شنیدم که گفت:" صبر کنین تا غواصا را بفرستیم معبر باز کنن."

معبر که باز شد رفتیم ساحل، خدری محمدی، از بچه‌های تخریب خلخال، که بعدها شهید شد، گفت:" برادر، تا غواصا برسن، تو سیم‌ها را با دستت نگه دار تا من قطعشون کنم."

پریدم توی آب. دست و پا می‌زدم پایین می‌رفتم و بالا می‌آمدم. دست‌هایم زخمی شد. از زیر آب که سیم خاردارها را بیرون کشیدم صورتم هم زخم شد. می‌خواستم پروانه قایق‌ها به آن گیر نکند. خدر در عرض پنج دقیقه کار را یکسره کرد. بیشتر قسمت‌های بدنش مثل خود من زخمی شد. سیم خاردار را رد کردیم و پا به ساحل گذاشتم.

نخل‌ها را بریده و چیده بودند لب آب و دیواری درست کرده بودند. کنار دیوارها هم سنگر زده بودند. یک دفعه چشمم به جنازه دو تا غواص خورد. به تیمور گفتم:" اینا کی‌اند؟" گفت: از بچه‌های گردان‌اند." گفتم:" بهتره تا بقیه نیومدن، پتویی روشون بکشیم."

در همان لحظات، مهدی علی اکبری را دیدم و به طرفش دویدم. همدیگر را در آغوش گرفتیم و روبوسی کردیم. همه بچه‌ها از دیدنمان خوشحال شدند. چون نیروی کمکی بودیم. کمی جلوتر، چند نفر از غواص‌های ما در آن طرف آب درگیر شده بودند. هنوز از یگان رزمی و نیروی پیاده خبری نبود. پشت سر ما بیست سی تا قایق هم آمد و نیروها پیاده شدند.

بعد از آن دویدم کنار نره و از بهمن پرسیدم:" چه خبر از لشکر نجف؟" گفت:" حسابی درگیر شدن." باز پرسیدم:" دیگه چی؟" از آن طرف نهر پنج تا غواص آمدند و فریاد زدند:" عاشورا... عاشورا..." گفتم:" نگو عاشورا، بگو یا حسین مظلوم!"

هدفمان حرکت به جلو بود. اگر در آن لحظات، کسی چند ثانیه مکث می‌کردند دشمن حتما سنگری پیدا می‌کرد و آتش می‌ریخت. تنها راه، فرصت ندادن به آن‌ها بود. بچه‌ها دویدند و به نقطه الحاق، که کنار جاده آسفالته‌ای بود، رسیدیم. روی پل جلو رفتم. یک دفعه یکی از پشت آمد و گفت: "سلام برادر شفیع." وقتی برگشتم مسئول گروهان غواصی نصر را دیدم. همدیگر را بغل کردیم و بچه‌ها مرا روی کلشان گرفتند و شادی کردند. انگشترها را با هم مبادله کردیم و به علاالدین بی سیم زدم و گفتم:" بیایید به کانال دوم." آنجا آخرین نقطه الحاقمان بود. نیروهای آنها هم از آن طرف می‌آمدند. سیم کاظم را، که از مسئولان دسته‌ها بود و اهل زنجان. همان جا گذاشتم و گفتم:" همه این بچه‌ها رو به تو سپردم. مواظب باش. هماهنگ می‌کنم کسی از عقب تیراندازی نکنه و شما هم به عقب تیر نندازین. رو به رو و پهلوها ر زیر آتیش بگیرین." دسته دوم را هم آوردم کنار همان جاده آسفالته و به آنها گفتم:" شما باید مواظب پهلوها باشین."

یکی را هم به عنوان مسئول دسته انتخاب کردم و برگشتم.

بی‌سیمچی‌ام کنار آب بود. به علی بی‌سیم زدم و گفتم: «بدر را به خیبر و خیبر را به بدر وصل کردیم!»

تعجب کرد. فهمیدم اسم‌ها را عوضی گفته‌ام. بعد که درستش را گفتم، علاءالدین از آن طرف بی‌سیم را گرفت و گفت: «حواست هست؟!» گفتم: «خیالتون راحت باشه.» دوباره گفت: «حسین گنجگاهی بیاد؟!» گفتم: «بفرستش بیاد. به وزیری هم ندا بده حرکت کنن.»

وزیری اهل زنجان بود و فرمانده گردان امام سجاد(ع) آن گردان پشتیبان ما بود. آنها هم آمدند. وقتی رسیدند توجیهشان کردم و گفت: «از این به بعد شما باید پیشروی کنین.»

تا چهار صبح لب آب نیرو تحویل می‌گرفتیم. بین خط و اسکله حدود سیصد متر فاصله بود. به نیروها می‌گفتیم: «باید راست شکمتون رو بگیرین و برین جلو.»

ته یکی از کیسه‌هایی را که خاکش سفید بود با چاقوی غواصی سوراخ کرده بودم و از همان جا به صورت خط باریکی خاک ریخته بودم تا اسکله و خط پدافندی. هر نیرویی که می‌آمد به صف می‌کردم و می‌گفتم: «اون خط رو بگیرین و برین جلو.»

تا صبح آن خط کاملا دیده می‌شد. در همان لحظات، شنیدم محمد اسانلو، معاون گردان علی‌اصغر، آمده و لب آب چادر فرماندهی‌اش را علم کرده. رفتم سراغش و با هم روبوسی کردیم. جلو، درگیری شدید بود. آتش تهیه منطقه را احاطه کرده بود. تقریبا دوازده و نیم شب یکی از تانک‌های عراقی روی اسکله چهار، چراغ نورافکنش را روشن کرد و رو به آب گرفت. تک‌تک قایق‌ها را زد. همه فریاد زدیم: «کسی نیست حساب اون تانک لعنتی رو برسه!؟» به خدر گفتم: «ببینم چی کار می‌تونی بکنی!» خدر آر.پی.جی را برداشت و گفت: «اگه جنازه‌‌م برنگشت سلامم رو به مادرم برسونین.»

دو تا موشک اضافی برداشت و رفت توی آب. یک ربع بعد صدای انفجار را شنیدیم. فهمیدیم خدر کارش را کرده. ولی تا صبح روز بعد او را ندیدیم. نزدیک دو شب بی سیم زدند و گفتند وزیری آمده و چون ما را پیدا نکرده برگشته. فکری به سرم زد و به یکی از بچه‌ها گفتم کمی نفت پیدا کنند. هر چه توی سنگر بود، گوشه‌ای جمع کردم. مهدی از سرما لرز گرفته بود. یکی از چراغ‌ها را جلویش گذاشته بود و خودش را گرم می‌کرد. بهمن‌ماه بود و هوا هم سرد. دست‌هایش سیاه سیاه شده بود. گفتم: «مهدی از سنگر بیا بیرون تا واسه اینا آتیش درست کنم.»

میزی وسط سنگر بود. خواستم آن را کنار بکشم. وقتی کشویش را باز کردم، چشمم به مقدار زیادی پول عراقی افتاد. انگار آنجا سنگر امور مالی عراقی‌ها بوده. پول‌ها را به مهدی نشان دادم. گفت: «اونا رو هم بیار بریزیم تو آتیش.» گفتم: «چه خبرته؟ بیشتر از ده هزار دینار پوله!»

پول‌ها را داخل پلاستیکی که عکس دختری روی آن بود ریختم و درش را بستم و به دست دوشکاچی سپردم، که محافظ محور بود.

گفتم: «امانت‌پیشت باشه.»

او هم کیسه را داخل قایق در محفظه‌ای جاسازی کرد. نفت را روی سنگر ریختیم و آتش زدیم. توی بی‌سیم به علاءالدین گفتم: «اگه خط مستقیم رو نگاه کنی یه آتیش می‌بینی. این هم علامت ما!»

یک ربع بعد وزیری با افرادش آمد. به ‌آنها همان خط سفید را نشان دادم و گفتم از همان مسیر بکشند جلو. دلهره داشتم و هر شهیدی را می‌آوردند عقب بی‌اختیار به ساعت نگاه می‌کردم. نظری هم از لحظه شهادتشان عکس می‌گرفت.

هنوز نخوابیده بودیم. اسانلو از من پرسید: «نماز خوندی؟ گفتم: «نه، مگه ساعت چنده؟» گفت: «چهار صبح».

پوتینم پر از آب بود. برای همین تیمم کردم و نماز خواندم. محمد هم نمازش را خواند.

گفتم: «منطقه مسمومه. باید سنگرها رو پاک‌سازی کنیم و اسرا رو هم بفرستیم عقب.» با هم رفتیم جلوی سنگرها. به عربی پرسیدم: «کسی از برادرا اینجا هست؟»

وقتی صدایی از سنگرها شنیده نشد، نارنجک انداختیم. نارنجک منفجر شد و در همان لحظه، هیاهویی از توی سنگر درآمد. چند نفر بیرون آمدند؛ در حالی که دست و پا نداشتند و ترکش دمار از روزگارشان درآورده بود. به بچه‌ها گفته بودم هر کسی از سنگر بیرون آمد، او را به رگبار ببندند. مشغول پاک‌سازی بودیم که تیمور گفت: «شفیع، دو تا از این بی‌شرفا که اون دو غواص رو گول زدن ممکنه بین اینا اسرا باشن.» از او پرسیدم: «می‌دونی اون عراقی قیافه‌ش چطوریه؟» گفت: «ندیدمش. ولی صدای کلفتی داشت.»

تا صبح حدود هفتاد نفر از عراقی‌ها را اسیر گرفتیم. شمس‌علی با چند نفر از بچه‌ها رفتند و اسرای دیگر را از دور و برمان جمع کردند و پیشمان آوردند. من و چهار نفر از بچه‌های گردان علی‌اصغر(ع) و دو تا از دوشکاچی‌ها آنجا ماندیم. یکی از دوشکاچی‌ها گفت: «تو رو خدا بذار حساب تک‌تک‌شون رو برسم.» گفتم: «نه!» از آن‌ها پرسیدم: «کدومتون می‌تونه فارسی یا ترکی صحبت کنه؟» گروهبانی از بینشان بلند شد و گفت: «من فارسی بلدم.» گفتم: «بیا جلو.» باز پرسیدم: «کس دیگه‌ای نیست؟»

یکی هم گفت: «من هم ترکی بلدم.» گفتم: «تو هم بیا.»

به آنکه می‌توانست فارسی حرف بزند، گفتم: «من هر چی می‌گم به عربی ترجمه کن.» گفت:‌ «باشه». گفتم: «مقرتون کجاست؟»

پرسید و آنها سنگری را نشان دادند که من آنجا نماز خوانده بودم. پرسیدم: «وقتی غواص‌های ما اومدن کجا بودین؟» یکی از آنها مسیری را نشان داد که دو تا غواص ما در آن قسمت شهید شده بودند. نظری عکس می‌گرفت و زیر لب می‌گفت:‌ «چی‌کارشون داری؟» گفتم: «وایسا و تماشا کن.» الکی به آنها گفتم: «هر کی دو تا از غواصای ما رو به نامردی کشته وای به حالش! دیشب یکی از شماها به زبون فارسی به غواص‌ها گفته: برادرا بلند شن.»

تا مترجم این حرفم را ترجمه کرد، یکی از عراقی‌ها رنگش عین گچ شد. رفتم سراغش و گفتم: « شماها اگه جای ما باشین با نامردا چی‌کار می‌کنین؟» یکی‌شان در حالی که گریه می‌کرد جواب داد: «تیرباران!» به همان عراقی که رنگی به چهره نداشت گفتم: «حیف تیر که به تو بزنیم! چون با این تیرها می‌خوایم حساب صدام را برسیم.»

هلش دادم و پایش لغزید. وقتی جریان تند آب را دید برگشت و به فارسی گفت: «برادر...» گوش ندادم و باز گفت: «برادر...برادر...»

اسلحه یکی از بچه‌ها را گرفتم و به طرفش نشانه رفتم. تند پرید توی آب. گذاشتم آب او را ببرد.

بقیه عراقی‌ها که این صحنه را دیدند ترسیدند. به مترجم گفتم: «بهشان بگو در امانن. از امام دستور داریم باهاشون رفتار خوبی داشته باشیم. دوست شما به خاطر عمل ناپسندی که داشت این بلا سرش اومد. شاید بتونه خودش را نجات بده.»

عراقی‌ها را سوار پنج قایق کردیم. خودم با پول‌ها توی قایق نشستم و دو تا قایق از سمت راست و دو قایق دیگر هم از سمت چپ حرکت کردند. شعار می‌دادم: «الموت لصدام.» عراقی‌ها هم جواب می‌دادند: «الموت لصدام.»

رو به ایران حرکت می‌کردیم. می‌خواستم آنها را بیاورم و تحویل بدهم. لب آب که رسیدیم فیلم‌بردارها آمدند و گفتند: «آقا تو رو خدا برگردین و دوباره بیایین.»

دور که زدیم، عراقی‌ها ترسیدند و به تته‌پته افتادند. فریاد زدم: «لا تخاف....لا تخاف...»

لب آب برگشتیم. این صحنه را آن زمان تلویزیون هم نشان داد. از تبلیغات لشکر هم آمده بودند برای عکاسی و کلی عکس گرفتند.

يکشنبه 10/9/1392 - 18:41
هوا و فضا

ناسا با استفاده از یک مدل ریاضیاتی، نقشه‌ای از بادهای سراسر زمین را ارائه داده است.

9-841.jpg

به گزارش سرویس علمی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، دانشمندان با استفاده از این مدل که نمایش‌دهنده حرکت بادها و دیگر پدیده‌های جوی بر روی زمین از ماه مه 2005 تا مه 2007 بوده، شبیه‌سازی کاملی را ارائه کرده‌اند.

 

به گفته بیل پونام، یکی از خالقان مدل مزبور، ایده وی و همکارانش ارائه نسخه‌ای با تفکیک‌پذیری بالا از آنچه جو در هر زمانی ممکن است به نظر برسد، بوده است.

 

در این نقشه بادهای سطحی و بادهایی که انسان‌ها حس می‌کنند، به رنگ سفید نشان داده شده است.

 

دایره‌های سفید و روشن بر فراز اقیانوس اطلس و دریای چین، گردبادها هستند. همزمان، خطوط رنگی نشان‌دهنده بادهای سطح بالاتر در ارتفاعی حدود 10 کیلومتری بالای سطح دریاست.

 

رنگ‌های بادهای سطوح بالاتر، نشان‌دهنده سرعت آنها هستند که طیفی از صفر تا 175 متر در ثانیه را نشان می‌دهند؛ در این میان، بادهای قرمزرنگ از بالاترین سرعت برخوردارند.

 

ماهواره‌های ناسا مقادیر کافی از داده‌های دنیای واقعی در خصوص بادها و دیگر پدیده‌های جوی کره زمین را جمع‌آوری می‌کنند.

 

این داده‌ها روزی چهار بار در مدلی موسوم به «مدل سیستم مشاهده زمین گودارد» (GEOS-5) قرار داده می‌شود.

 

محاسبات اضافی سپس به پرکردن باریکه‌های زمین که ماهواره‌ها آن‌ها را پوشش نمی‌دهند، کمک می‌کند.

 

مدل GEOS-5 همچنین دماهای سطحی بر روی زمین و حرکت غبار، بارش‌ها، شوری دریا، کربن و سولفات‌ها را در سراسر زمین مدلسازی می‌کند.

يکشنبه 10/9/1392 - 18:38
آموزش و تحقيقات

محققان بیمارستان عمومی ماساچوست در بوستون برای اولین بار توانسته‌اند اطلاعات ژنتیکی را در درون یک سلول ساده نسخه‌برداری کنند که برای تقلید از حیات اولیه طراحی شده است.

2.jpg-75.jpeg

به گزارش سرویس علمی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، تاکنون انجام چنین کاری با خود، عوارض جانبی تخریب سلول را دربرداشت اما محققان دریافتند که می‌توان سلول را با افزودن مقدار کمی سیترات تثبیت کرد.

 

این ماده از اسید سیتریک که در لیمو و پرتقال وجود داشته، ساخته می‌شود.

 

این کار بخشی از یک پروژه جاری است که هدف آن بررسی چگونگی شکل‌گیری حیات اولیه در زمین از مجموعه‌ای از مولکولهای بیجان است.

 

برای بازسازی این رویداد، محققان به آزمایش پیش‌سلولها پرداختند که در اصل حبابهایی از اسیدهای چرب هستند. این پیش‌سلولها، نسخه‌های خامی از سلولهای سازنده همه موجودات مدرن هستند. آنها علیرغم فقدان هرگونه ماشین‌آلات پیچیده سلولی می‌توانند با تقسیم سلولی و تشکیل پیش‌سلولهای دختر، تکثیر شوند.

 

اولین گونه حیات بر روی زمین احتمالا بجای دی‌ان‌ای از آر‌ان‌ای برای حمل ژنهای خود استفاده کرده است. آر‌ان‌ای یک مولکول ساده‌تر بوده و می‌تواند انبوهی از عملکردهای دیگر را اجرا کند که برای موجودات اولیه مفید بوده‌اند.

 

محققان در حال حاضر پیش‌سلولهای خود را به حمل محموله‌ای از آر‌ان‌ای ترغیب کرده‌اند. گام بعدی آنها، ترغیب این آر‌ان‌ای برای نسخه‌برداری از خود است. در آن زمان هنگامی که پیش‌سلول تقسیم می‌شود، هر سلول دختر می‌تواند از نسخه‌هایی از همه مواد ژنتیکی برخوردار شود.

 

مولکولهای آر‌ان‌ای می‌توانند نسخه‌هایی از خود را از ترکیبی از مولکولهای کوچکتر موسوم به نوکلئوتیدها بسازند که هر کدام «الفبایی» در کد ژنتیکی هستند. نوکلئوتیدها باید در آر‌ان‌ای موجود گرد هم آمده و بهم متصل شوند.

 

در محیط آزمایشگاه، این مجموعه نیازمند کمک یونهای منیزیوم یا ذرات باردار مشابه هستند. اما پیش‌سلولهای محققان بطور مستقل قادر به کار نبوده چرا که یونهای منیزیم به اسیدهای چرب واکنش نشان داده و سلولها را از هم تجزیه می‌کردند که منجر به آزاد شدن آران‌ای در مایع اطراف و از بین رفتن آن می‌شد.

 

محققان با افزودن مواد شیمیایی متفاوت بسیار به مخلوط پیش‌سلول و منیزیوم دریافتند سیترات می‌تواند سلول را تثبیت کرده تا آر‌ان‌ای خود را نسخه‌برداری کند.

يکشنبه 10/9/1392 - 18:37
اطلاعات دارویی و پزشکی

رییس شبکه هپاتیت کشور در پاسخ به اینکه آیا ناقلین هپاتیت B می‌توانند ازدواج کنند یا خیر، گفت: مانعی برای این امر وجود ندارد، ولی همسر فرد مبتلا باید علیه این بیماری واکسینه شده و از تاثیر مثبت واکسن مطمئن شود. خطر انتقال عفونت در زندگی زناشویی سالم بسیار کم است.

image_8.jpg

دکتر سید موید علویان در گفت‌وگو با خبرنگار«سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، هپاتیت را نوعی التهاب کبدی معرفی کرد و با بیان اینکه در اغلب موارد عفونت از مادران آلوده به نوزادان منتقل می‌شود و تا سال‌ها علامتی ندارد، اظهار کرد: در برخی موارد نیز به دنبال هپاتیت حاد ویروسی، فرد ناقل بیماری می‌شود.

 

وی با اشاره به اینکه تاکنون درمانی برای ناقلین هپاتیت B ارائه نشده است، گفت: از آنجایی که عملکرد کبد این افراد خوب است، نیازی به درمان ندارند. بلکه مصرف بیشتر سبزیجات و میوه‌های تازه، مصرف بیشتر محصولات دریایی و پرهیز از مصرف چربی و اغذیه آماده و مصرف بیشتر ویتامین B1 می‌تواند در جلوگیری از فعال شدن بیماری موثر باشد.

 

علویان ادامه داد: باید توجه داشت که هپاتیت B حاد در 90 تا 95 درصد موارد به طور خود به خودی بهبود یافته و ویروس آن نیز به صورت کامل از بدن دفع می‌شود. در پنج تا 10 درصد موارد ویروس در بدن باقی می‌ماند و حالت ناقل هپاتیت پیش می‌آید.

 

رییس شبکه هپاتیت کشور به ناقلین هپاتیت توصیه‌ کرد: برای بررسی وضعیت کار کبد خود جهت معاینات و انجام آزمایشات خونی هر شش ماه یک بار به پزشک مراجعه نمایند.

 

وی افزود: کلیه اعضای خانواده (همسر، فرزندان و کسانی که در یک مکان با این افراد زندگی می‌کنند) باید بر علیه هپاتیت B واکسینه شوند. همچنین در صورت مراجعه به دندانپزشک، آزمایشگاه، پزشک و هر جای دیگری که خطر انتقال ویروس به دیگران وجود دارد، حتما او را از وجود ویروس هپاتیت در بدن خود آگاه نمایند.

 

رییس مرکز تحقیقات گوارش و کبد دانشگاه علوم پزشکی بقیه اله (عج)، با بیان اینکه لازم است ناقلین از مصرف مشروبات الکلی و استعمال دخانیات پرهیز کنند، گفت: افراد چاق باید تلاش کنند تا اضافه وزن خود را کاهش دهند و از وسایل و لوازم شخصی مثل سرنگ، تیغ، مسواک، ریش تراش، حوله و ... هرگز به صورت مشترک استفاده نکنند.

 

علویان در پاسخ به اینکه آیا ناقلین هپاتیت B می‌توانند ازدواج کنند یا خیر گفت: مانعی برای این امر وجود ندارد، ولی همسر فرد مبتلا باید علیه این بیماری واکسینه شده و از تاثیر مثبت واکسن مطمئن شوند. خطر انتقال عفونت در زندگی زناشویی سالم بسیار کم است.

 

وی درباره موانع باردار شدن ناقلین هپاتیت B نیز گفت: بررسی همه زنان باردار از نظر هپاتیت B ضروری است تا در صورت کشف عفونت از انتقال بیماری به نوزاد پیشگیری شود. البته بهتر است زنان مبتلا به هپاتیت B اگر به تعداد کافی فرزند دارند از حاملگی مجدد خودداری کنند.

 

رییس شبکه هپاتیت با اشاره به اینکه هپاتیت مزمن نیاز به درمان دارد و در صورت درمان دارویی می‌توان آنها را تبدیل به حالت غیرفعال کرد، گفت: در صورت عدم درمان، امکان پیشرفت به سمت سیروز یا تنبلی کبد وجود دارد و در برخی شرایط که سیروز پیشرفت می‌کند، پیوند کبد مداخله‌ای دیگر خواهد بود.

 

وی افزود: در طول زمان ممکن است هپاتیت B باعث توقف عمل کبد شود. اگر این اتفاق بیفتد ممکن است نیاز به کبد جدیدی وجود داشته باشد.

يکشنبه 10/9/1392 - 18:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته