• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4091روز قبل
اهل بیت
اقامه عزای امام
        
علت ترغیب ائمه به اقامه عزای حسین (ع): تکالیف شرعی بدون حکمت نیست و منظور از عزاداری این نبوده که همدردی با حضرت زهرا و پیامبر کنیم. هر اندازه گریه و زاری کنیم تسلی خاطر آنها نیست چون آرزوی همگی آنها شهادت بوده و اینطور نیست که آنها هم هنوز در اندوه و ماتم باشند البته منتظر قیام حضرت ولی (عج) می باشند تا انتقام ظلم ها را بگیرد. لذا اگر به آن نیت بگوئیم آنها و عقاید اسلام را کوچک شمرده ایم بلکه مقصود این است که کربلا به صورت یک مکتب تعلیمی و ترتیبی زنده بماند و تا این روحیه شهادت طلبی زنده است و اسلام و انسانیت زنده خواهد ماند.
    
دو چیز در کربلا چشم ابا عبدالله را خیلی روشن نمود
    
1- تذکر ابوثمامه صائدی برای نماز که آخرین نماز را در خدمتت بخوانیم و آقا را شاد نمود و حضرت درباره او دعا کرد.
  
2- فداکاری عجیب سعید بن عبدالله حنفی که سپر امام شد تا نماز ظهر با جماعت خوانده شود.
     
تحریف در واقعه عاشورا
   
تحریف در زبان عربی از ماده حرف به معنی منحرف کردن چیزی از مسیر اصلی خودش است.
    
قرآن کلمه تحریف را به خصوص در مورد یهودیان به کار برده و اگر تحقیقی جامع انجام بدهیم بیشتر خبرگزاریهای تبلیغاتی جهان در دست یهودیان یا خط دهنده آنها به طریقی با یهودیان در تماس است مانند آسوشیتد پرس برای یونایتدپرس.
   
با کمال تاسف تحریفات زیادی در حادثه عاشورا وارد شده که موجب مسخ کردن و کم اثر کردن قضیه شده است و متاسفانه به قول شهید استاد مطهری برای مصیبت امام حسین (ع) و اهل بیتش (س) به خاطر آن همه زجرهای روحی و جسمی و ضربات شمشیر ها نباید گریست بلکه باید به خاطر مظلومیت و دروغ پردازیهایی گریست که مقام حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) را متنزل می کند.
 
مثلا گفته اند:
  
1- لیلا مادر علی اکبر (ع) نذر کرده که اگر فرزندم سالم بماند از کربلا تا مدینه ریحان خواهم کاشت بعدا علما با سند رد نمودند اولا حضرت در کربلا حضور نداشته ثانیا منطقه فیمابین کربلا و مدینه برای کشت ریحان بلا امکان است ثانیا مسافت بین آندو شهر 300 فرسنگ است.
   
2- گفته اند امام حسین در کربلا 300 هزار نفر را کشته است. اگر فرض شود هر ثانیه یک نفر را بکشد برای این تعداد 83 ساعت و 20 دقیقه وقت لازم است.
   
انوع تحریف:
  
لفظی: این است که ظاهر مطلبی را عوض کنند یعنی از یک جمله گفتاری حذف یا اضافه شود یا جملات را پس و پیش کنند.
 
معنوی: این است که ظاهر مطلب را عوض نمی کنند یعنی در لفظ تصرف نمی شود ولی آنرا طوری معنا می کنند که خلاف گوینده مطلب را بیان می کند بعبارتی دیگر طوری تفسیر می کنند که با بیان و عمل آن فرق می کند لذا تحریف معنوی بسیار خطرناکتر از لفظی است مانند: در روزی که مسجد مدینه را بنا کردند جناب حضرت عمار فوق العاده زحمت صادقانه می کشید پیامبر هم در حق او فرمود یا عمار تقتلک الفئه الباغیه (ای عمار تو را گروهی طاغی و سرکش به شهادت می سانند) لذا وقتی عمار در صفین در سپاه حضرت علی (ع) بود وزنه بزرگی برای حضرت بود حتی افراد ضعیف الایمان هم که بودند تا وقتی عمار شهید نشده بود هنوز مطمئن نبودند که جنگی را که در رکاب علی (ع) می کنند به حق است یا نه وقتی هم که عمار شهید شد ناگهان فریاد از همه بلند شد که حدیث پیامبر صادق آمد و مثل آفتاب روشن بود که گروه طاقی، سپاه معاویه است با استناد به آیه 9 سوره حجرات (و ان طائفتان... الی امرالله) پس به نص قرآن باید به نفع لشگریان حضرت علی (ع) علیه سپاه معاویه وارد جنگ شد. این قضیه تزلزلی در لشکر معاویه ایجاد کرد. معاویه که همیشه با حیله کار خود را پیش می برد به یک تحریف معنوی دست زد. چون که گفتار پیامبر را نمی شد تحریف لفظی کرد زیرا اقلاء 500 نفر در آن زمان این مطلب را از پیامبر شنیده بودند و شهادت می دادند که: این فرمایش پیامبر را شنیده ایم.
    
عده از سپاه معاویه به معاویه اعتراض کردند که عمار را ما کشتیم معاویه به آنها گفت اشتباه نکنید، عمار را علی آورده و او موجب کشته شدن عمار شده است. عمر و عاص ملعون دو پسر داشت یکی مانند خودش دنیا پرست و فاسق بود ولی دیگری نسبتا مومن بود و نامش عبدالله بود در جلسه ای که عبدالله حاضر بود همین مغلطه معنوی را به کار بردند عبدالله گفت این چه حرفی است که می زنید عمار در لشگر علی بوده پس علی او را کشته بنابراین حمزه سیدالشهدا، عموی پیامبر که در احد به شهادت رسید پیامبر او را کشته است معاویه به عمر و عاص می گوید چرا جلوی این پسر بی ادبت را نمی گیری.
    
ولادت امام حسین
  
در ولادت امام، مورخین شیعه و سنی اختلافاتی دارند که حضرت در چه روز، چه ماهی، چه سالی بوده است عده ای گفته اند سوم، پنجم شعبان یا پنجم جمادی الاول یا آخر ربیع الاول سال سوم هجری متولد شده اند.
    
البته همگی بالاتفاق گفته اند امام در طول 6 ماه و 10 روز تولد یافته اند. چون شیرخوارگی 2 سال (24ماه) طول می کشد حضرت صفیه (عمه پیامبر و علی) می گوید وقتی حسین تولد یافت پیامبر فرمود عمه جان فرزندم را بیاور عرض کرد هنوز پاکیزه اش نکرده ام پیامبر فرمود آیا تو میخواهی او را پاکیزه کنی؟ خداوند او را پاکیزه و مطهر به دنیا آورده سپس پیامبر گریه نمودند و فرمودند خداوند لعنت کند مردمی را که کشندگان تو هستند. صفیه عرض کرد کشندگان او چه کسانی هستند؟ فرمود: دنباله گروهی از نسل بنی امیه، سپس در گوش راست حضرت اذان و در گوش چپ حضرت اقامه قرائت نمودند.
   
روز هفتم تولد حضرت امام حسین (ع) سر ایشان را تراشیدند و به وزن مویش نقره صدقه دادند و به سرش عطر مالیدند امام صادق (ع) فرمودند بعد از تولد امام حسین (ع) خداوند به جبرئیل امر کرد که با 1000 ملک (فرشته) به زمین فرود آیند و به رسول الله تهنیت عرض نمایند جبرئیل در راه بر جزیره ای در میان دریا، فرود آمد فرشته ای را به نام فطرس در آنجا دید (فطرس فرشته ای بود که خداوند او را به کاری فرستاده بود و در این ماموریت الهی کند نمود و پرش را خداوند شکاند و او را در آن جزیره انداخت و 700 سال در آن جزیره خداوند را پرستید تا زمان امام حسین که متولد گشت) آن فرشته به جبرئیل گفت کجا می روید؟ حضرت جبرئیل فرمود به خدمت پیامبر می رویم تا به او تبریک و تهنیت عرض نمائیم فرشته گفت مرا با خودتان ببرید تا شاید محمد (ص) دعایم کند او را با خودشان بردند و جبرئیل پیغام خداوند را رساند و به پیامبر تبریک عرض نمود. و جریان فطرس را گفت: پیامبر فرمود خود را به این نوزاد برسان و بدن خود را به بدن مبارک او بمال فطرس بعد از انجام آن عمل، بالش درست شد و بالا رفت سپس حضرت جبرائیل به پیامبر پیغام داد امتت او را شهید می کنند و پیامبر برای همین گریست.
    
چگونه امت پیامبر فرزند پیغمبر را کشتند
   
حوادث سخت عاشورا و کربلا 50 سال بعد از وفات رسول الله واقع شد آنهم به دست مسلمانان و پیروان رسول الله، مردمی که معروف به تشیع و دوستی آل علی بود به دست مسلمانان که شهادتین می دادند، نماز می خواندند، روزه میگرفتند، حج می رفتند به آئین اسلام، ازدواج و اموات خود را به خاک می سپاردند به دست کسانی که با علی و پیامبر زندگی می کردند آن همه کرامتها و صحبتها و نماز خواندن های پیامبر و علی مانوس بودند.
    
به یقین نمی توان گفت منکر اسلام بودند و حتی منکر امام حسین (ع) هم نبودند و به جرأت یقین داشتند مقام امام حسین (ع) افضل از یزید بوده پس چطور شد که اولا حزب ابوسفیان زمام حکومت را به دست بگیرد ابوسفیانی که قائد اعظم مشرکین بود و با پسرش معاویه دوش به دوش با اسلام می جنگیدند و همان معاویه سی سال بعد از وفات پیامبر والی شام و سپس 20 سال خلیفه مسلمین شد یعنی 20 سال جنگید (با اسلام) ثانیا خود شیعیان ظاهری، قاتل امام شدند کوفیان در عین علاقه به اهل بیت و حسین (ع) با او جنگیدند.
   
اول به خاطر رعب و وحشت بود که از زمان زیاد (پدر ابن زیاد، یا عبیدالله بن زیاد) و معاویه شروع شده بود و خود عبیدالله بن زیاد هم با کشتن میثم تمار رشید هجوی، مسلم بن عقیل هانی بن عروه و... آنها را مرعوبتر ساخت و نمی توانستند مطابق عقل خودشان تصمیم بگیرند.
  
دوم اینکه بخاطر حرص و طمع بود و علاقه ای که به زر و سیم و جاه و مقام داشتند مانند عمرسعدوقاص و دلیل سوم و مهمترین دلیل ضعف ایمان آنها بود که در زمان پیامبر و علی حسن ضعف خود را در غزوه ها نشان داده بودند.
    
پس اگر بگوئیم چرا امام حسین قیام کرد درست مثل این است که بگوئیم چرا پیامبر (ص) در مکه قیام کرد؟ چرا علی (ع) اینهمه رنج حمایت پیامبر را در لیله المبیت بدر، احد، خندق و... متحمل شد چرا ابراهیم (ع) یک تنه در مقابل قدرت عظیم نمرود قیام کرد؟
    
دو جنبه قیام عاشورا
  
حادثه و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد یک صفحه سفید و نورانی دیگری صفحه سیاه و ظلمانی که هر دو صفحه در این صحنه روزگار دنیا، بی نظیر است.
صفحه ظلمانی از آن نظر که در آن فقط جنایت دیده می شود که شاید به جای حادثه بهتر باشد فاجعه بنامیم. می بینیم، آب ندادن به انسانها را می بینیم، زن و بچه اسیر و تشنه را شلاق زدن می بینیم، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن می بینیم ترساندن زن و بچه های یتیم و آتش زدن خیمه های آنها را می بینیم عریان کردن سر بهترین زنان دنیا را می بینیم که جانیان آن یزید بن زیاد و عمرسعد و شمر و خولی و حرمله و.... می باشند.
    
در دنیا جنگهای بسیار دیده شده مانند جنگهای صلیبی، جنگ اروپائیان در اندلس،کشتار آمریکائیان در ویتنام و... ولی این طور فاجعه ای دیده نشده که اهل بیت و دوستان و بزرگان خود را اینگونه به شهادت برسانند.
   
صفحه نورانی آن، که مقدس، و دارای درس اخلاقی ولی گریه آور است افتخارات امام و یارانش و اسران، می باشند که چگونه ایثار و فداکاری را برای بشریت به ارمغان آورده اند این صفحه نورانی بحدی است که دستگاه بنی امیه به اشتباه خود پی برد و هر کدام تقصیر را به گردن دیگری انداخت و دیدند که پیکر بی روح حسین(ع) از زنده ایشان برای آنها مزاحمتر است.
  
تربت مرقد امام، کعبه صاحبدلان شد بطوریکه زینب (س) فرمود (کدکیدک، واسع سعیک، ناصب جهدک فو لله لاتمحو ذکرنا، ولا تمیت و حینا) (هر نقشه ای که داری، بکار ببر ولی مطمئن باش تو نمی توانی برادر مرا بکشی، برادرم زندگیش طوری دیگر است او نمرد بلکه زنده تر شد) حتی خود امام در شب عاشورا می فرماید: (من یارانی در جهان بهتر از یاران خود سراغ ندارم و شما را بر یاران جنگ بدر که یاران پیغمبر بودند ترجیح می دهم) و اشخاص نورانی کننده این صفحه امام حسین، حضرت اباالفضل، علی اکبر، علی اصغر، حبیب بن مظاهر، زهیر، مسلم بنی عقیل و مسلم بن عوسجه هستند.
   
سه عامل مقدس در نهضت امام
   
سه عامل مقدس در نهضت امام حسین که نظیر آنها در دنیا وجود ندارد و نخواهد داشت:
 
1- نهضت ابی عبدالله الحسین (ع) شخصی و فردی نبود، بلکه کلی و انسانی بود و به خاطر حقیقت و عدالت و مساوات صورت گرفت و نهضتی که به خاطر حق و عدالت باشد همه افراد بشر آنرا دوست دارند و به آن ارج می نهند.
   
همانطوریکه پیامبر (ص) برای امام حسین ارج و قرب و عشق خاصی قائل بودند و بارها جملات مانند حسین منی و انا من حسین در جمع فرمودند.
   
2- قیام امام با یک بینش و بصیرت قوی توأم بود که زمانها باید می گذشت تا مردم متوجه شوند. فرض کنید مردم اجتماعی که در جهل و غفلت بودند و یک بصیر پیدا می شود و مصائب، درد و مشکل این مردم را که بهتر از خودشان می شناسد مانند مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی، ایشان در سال 1310 قمری رحلت نمودن وی 14 قبل از قیام مشروطیت قیام کرد و یک نهضت اسلامی در دولتهای اسلامی بپا کرد در آن تاریخ این مرد بزرگ خوانده می شود دیده می شود یک فردی واقعا غریب بوده و در ملتهای مسلمان را احساس می کرده حتی خود ملت خودش (ایران) هم به او دهان کجی می کرد و او را مورد تمسخر قرار می دادند و او را مورد حمایت قرار نمی دادند اگر نامهای ایشان را که برای آیت ا... میرزایی شیرازی و... نوشته است بخوانیم عظمت او بیشتر درک خواهد شد الآن کشورهای اسلامی به او افتخار می کنند حتی در مورد ملیت و جای تولد ایشان بین بعضی دول اختلاف است و او را از آن خود می دانند ایران و افغان او را از خود می دانند، ترکها می گویند چون در کشور ما فوت نموده از آن ماست، مصریها افتخار می کنند که سید جمال به کشور ما آمد و قدر و منزلت او را می دانستم و علمایی مانند شیخ محمد عبده به او گرایش یافتند ولی متاسفانه در زمان خودش طرد شده و حتی از کشور خودش ایران با چه وضع نکبت باری تبعید شد و مانند جدش امام سجاد (ع) پاهایش را به شکم قاطر بستند و در هوای سرد زمستان از طریق کرمانشاه از مرز خارجش کردند و مردم ایران یکنفر هم از ایشان دفاع نکرد نمونه بهتر و بارزتر وجود مقدس حضرت امیرالمومنین علی (ع) است آن هم از زبان مقدس و مبارک خودشان در نهج البلاغه، ایشان در فاصله ضربت خوردن تا شهادت یعنی در فاصله 44 یا 45 ساعت آخر زندگیشان فرموده اند خطبه 147 غدا ترون ایامی و یکشف لکم عن سرائری فردا مرا خواهید شناخت و اسرار من فردا برای شما کشف خواهد شد این مطلب با عظمت را حتّی مسیحیان، مخصوصاء دانشمندان معروفشان بیان کرده اند مانند جبران خلیل جبران - میکائیل نعیمه - جرج جرداق مسیحی.
    
هر سه از شیفتگان واقعی مولا می باشند با اینکه مسیحی هستند. جبران خلیل: من نمی دانم چه راز و سری است که افرادی پیش از زمان خودشان به دنیا آمده اند مولی علی (ع) از همان افرادی است که آن مردم جاهل قدر و منزلتش را ندانستند علی (ع) برای زمان خودش خیلی زیاد بود و کلا در هر زمان علی (ع) برای زمان خودش خیلی زیاد است. ببینید مقام مولا را چقدر زیاد و خوب بیان نموده است. حقیقت را بهتر است از زبان خود حضرت بشنویم (سلونی قبل ان تفقدونی) که خودش بحث مفصلی دارد ولی آن مرد جاهل اشعث بن قیس که دشمن قسم خورده اهل بیت عصمت و طهارت بود. گفت یا علی در سر من چقدر تار مو وجود دارد؟ مولا می فرمایند.... فقط بدان فرزندت قاتل فرزندم در کربلا می شود..... نهضت امام مانند بسیاری از حوادث جهانی آنچنان که باید شناخته شود، هنوز شناخته نشده است الآن شاید کمی فهمیده شود که یزید کی بود؟ ولی 99 درصد مردم آن برهه از زمان نفهم بودند وقتی متوجه شدند که دیده شد و امام به شهادت رسیده بود. سپس تکان خوردند و قیام توابین، مختار، قیام عبدالله بن حنظله (غسیل الملائکه) شروع شد.
    
در زمان امام حسین مثلا می خواهند خلیفه به ظاهر مسلمین را ببینند چه خواهند دید؟ افراد مسن تر که پیامبر را دیده زمان علی (ع) را درک کرده و سادگی و فروتنی آنها را دیده بود حالا در مرکز دنیای اسلام آن زمان یعنی شام جوانی را می دیدند که 33 سال سن دارد جوانی بسیار قد بلند و خوش سیما و شاعر و خیلی هم زیبا شعر می گفت ولی اشعارش در وصف می، معشوقه، سگ و میمونش بود و اگر می خواستند او را ببینند باید هفت درب را طی می کردند تا به جایگاه او برسند و دربانان او را تفتیش می کردند و بعد شخصی را می دیدند که در یک محیط مجلل روی تخت طلا نشسته و اطراف او ترسیمهایی را با پایه های طلا و نقره کار گذاشته اند و روی آن شعرا، اعیان و اشراف نشسته اند و بالادست میهمانان یک میمون را پهلوی خلیفه می بینند که لباسهایی فاخر و طلاکوب در تن میمون کرده اند حال چنین شخصی می گوید من خلیفه پیامبرم و او می خواهد مجری دستورات الهی باشد حال نماز جمعه هم می خواند، امام جماعت هم می ایستد، مردم را هم موعظه می کنند برای همین امام حسین (ع) برای نهی از منکر قیام می کند. در آن زمان وسائل ارتباطات جمعی نبود و مردم مدینه نمی دانستند در شام چه می گذرد؟ چون رفت و آمد خیلی کم بود و افرادی هم که از مدینه به شام می رفتند از دستگاه یزید اطلاعاتی نداشتند بعد از قضیه امام حسین (ع) مردم مدینه تعجب نمودند که عجب، امام را کشتند هیئتی را به سرپرستی عبدالله بن حنظله برای تحقیق به شام می فرستند پس از بازگشت به مردم می گوید همینقدر در یک جمله به شما بگویم که ما مدتی که آنجا بودیم دائم می گفتیم خدا نکند از آسمان سنگ ببارد و ما به این شکل هلاک شویم.
  
عبدالله بن حنظله می گفت: ما از نزد کسی می آئیم که علناء شرابخواری می کرد و سگ بازی و میمون بازی کارش بود. او زنا می کرد حتی با محارم خویش.
  
سپس عبدالله بن حنظله که 8 فرزند داشت به مردم مدینه گفت قیام کنید یا نکنید من قیام خواهم کرد ولو با این هشت فرزندم او قیام کرد و همگی آنها به شهادت رسیدند.
  
3- قیام حضرت تدائی بود در میان سکوت نفری در ظلمت، در شرایطی که خفقان کاملا حکمفرما بود و مردم قدرت حرف زدن را نداشتند و سکوت مطلق و ناامیدی کامل حکمفرما بود و امام قیام نمود و سکوت را شکاند.
  
فلسفه قیام عاشورا
  
در حادثه کربلا ما به مسائل زیادی بر می خوریم در یک جا سخن از بیعت خواستن یزید از امام حسین (ع) و امتناع امام از بیعت، در یکجا دعوت مردم کوفه از امام حسین (ع) و پذیرفتن امام ولی در جایی بدون توجه به مسئله بیعت و بدون توجه به درخواست دعوت کوفیان حضرت حسین (ع) از اوضاع حکومت انتقاد می کند.
  
از فساد و حرام خواریها و ظلم و ستم انتقاد می کند و اینجا امر به معروف و نهی از منکر را لازم می بیند.
  
البته حقیقتا باید گفت همه این سه مورد تاثیر داشته است چون پاره ای از عکس العملهای امام بر اساس امتناع از بیعت پاره ای بر اساس دعوت مردم کوفه و پاره ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهای آن برهه از زمان صورت گرفته است.
 
حال باید دید دو عامل اصلی قیام چه بوده است. و باید دید کدام عامل تاثیری به سزایی داشته است.
  
توضیح عکس العمل اول را همه شنیده ایم که معاویه با چه وضعی به حکومت رسید وقتی اصحاب امام حسن مجتبی (ع)، آنقدر سستی کردند امام یک قرارداد موقت با معاویه امضا، کردند در مفاد این صلحنامه آمده بود که بعد از مرگ معاویه مقام خلیفه مسلمین به امام حسن برسد و اگر ایشان به شهادت رسیده بودند به برادرش امام حسین منتقل شود برای همین معاویه امام حسن مجتبی (ع) را مسموم نمودند تا مدعایی نماند و خود معاویه می خواست حکومت را به شکل سلطنت و موروثی در بیاورد. تا زمان معاویه، مسئله خلافت و حکومت یک مسئله موروثی نبود و فقط دو طرز تفکر بود:
 
الف: یک طرز تفکر که خلافت، فقط شایسته کسی است که پیغمبر او را منصوب کرده باشد.
 
ب: یک طرز تفکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفه ای برای خودشان انتخاب کنند و این مسئله در میان نبود که یک خلیفه برای خود جانشین معین کند اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خانه اش خارج شود ولی خود معاویه احساس می کرد این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد و کسیکه او را به این کار تشویق و تشجیع نمود مغیره بن شعبه (لعنه ا...) بود چون مغیره خودش طمع حکومت کوفه را داشت مغیره همان شخصی بود که با غلاف شمشیر به پهلوی خانم زهرا (س) زد و همان مغیره ای که قبلا هم حاکم کوفه بوده است و از اینکه معاویه او را عزل نموده بود ناراحت بود. برای همین مغیره به شام رفت و به یزیدبن معاویه گفت نمی دانم چرا معاویه درباره تو کوتاهی می کند دیگر معطل چیست؟ چرا تو را جانشین خودش نمی کند یزید گفت پدر فکر می کند این قضیه عملی نیست مغیره گفت عملی است چون هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می کنند و مردم مدینه را مروان حکم و از همه جا مهمتر و خطرناکتر کوفه (عراق کنونی) است این هم بعهده من.
      
یزید به نزد معاویه رفت و مطالب مغیره را گفت وقتی معاویه، مغیره را احضار نمود مغیره با تملق گویی و منطق قویی که داشت معاویه را قانع می سازد معاویه هم برای بار دوم به او ابلاغ حکومت کوفه را می دهد (البته این جریان بعد از شهادت امام حسن مجتبی (ع) یعنی سالهای آخر عمر معاویه بوده است) مردم کوفه و مدینه با پیشنهاد مغیره و مروان مخالفت کردند لذا معاویه مجبور شد خودش به مدینه برود. معاویه پس از تسلط کامل بر محیط داخلی و پهناور اسلام که از افریقای شمالی تا حدود چین توسعه یافته بود اولین و بزرگترین اشتباه خودش راجع به سیاست خارجی را مرتکب شد چون وقتی تصمیم گرفت پسر جوان و نالایقش را ولیعهد کند ولی مردم نپذیرفتند و او شکست خورد برای رسیدن به این قصد شومش مرتکب جنایت بزرگی شد و آن این بود که با امپراطور روم که نیرومندترین دشمن خونین اسلام و مسلمانان بود به نفع قصد شومش صلح کرد و با این عمل جلوی پیشروی اسلام را در اروپا متوقف ساخت و برای تهدید یک طرفردار نیرومند که تاج و تخت یزید را پشتیبانی کند حاضر شد باجی هم به دولت روم بدهد.
  
معاویه زمانیکه که خودش به مدینه رفت سه نفر که مورد احترام مردم بودند را خواست (امام حسین - (ع) عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم، عبدالله بن زییر، همان شخصی که به امام علی خیانت کرد و مسبب جنگ جمل شد) معاویه سعی کرد با چرب زبانی به آنها برساند که صلاح اسلام ایجاب می کند حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد حتی به آنها گفت شما فعلا بیعت کنید ولی آنها قبول نکردند.
  
معاویه هنگام مردن، سخت نگران وضع پسرش یزید بود و به او نصایحی کرد که اگر یزید جامه عمل می پوشاند یقینا بیشتر می توانست حکومت کند نصایح این بود (ای پسر جان، من رنج بار بستن را از تو بر داشتم، کارها را برایت هموار کردم و دشمنانت را راحت نمودم و رقیبان عرب را زیر فرمانت آوردم مردم حجاز را منظور دار که اصل تو هستند هر کس از آنها به نزد تو آمد گرامیش دار و هر کدامشان را هم غایب بود احوالش را بپرس اهالی عراق را منظور دار.
  
و اگر خواستند حاکمی را از آنها عزل کنی دریغ نکن چون عزل یک حاکم، آسانتر از برابری با صد هزار شمشیر است اهل شام را هم منظور دار که اطرافیان نزدیک و ذخیره تو هستند و اگر از دشمنی در هراس بودی از آنها یاری بجو و چون موفق شدی آنها را به وطن خودشان برگردان زیرا اگر در سرزمین دیگر بمانند اخلاقشان بر می گردد. سپس معاویه می نویسد پسرم من نمی ترسم که کسی در حکومت با تو نزاع کند مگر 3 نفر حسین بن علی - عبدالله بن زییر- عبدالله بن عمر[چون هر سه خلیفه زاده بودند].
    
حسین بن علی شخصی است که اهل عراق او را رها نکنند و او را وادار به خروج می کنند اگر خروج کرد و برابر او پیروز شدی از او درگذر که با تو خویشی نزدیک دارد و احترام و خلق او بسیار است و او نوه پیامبر است.
 
اما عبدالله بن عمر اهل عبادت است و اگر تنها بماند با تو بیعت می کند.
 
ولی عبدالله بن زبیر اگر بر تو خروج کرد و بر او پیروز شدی بند از بندش جدا کن و تا بتوانی خون دیگران قوم خود را حفظ کن.
 
معاویه می دانست این سه نفر یقینا اعتراض خواهند کرد چون اعتراض آنها به نظر معاویه بدین دلیل بود که اگر خلافت به ارث برده می شود ما هم باید وارث باشیم و اگر خلافت به سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان با سابقه و لیاقت است هزاران مسلمان سابقه دار تر از یزید هم وجود داشت و این اعتراضات واقعا در ذهن اکثر مسلمان بود معاویه در این نصایح کاملا پیش بینی کرده بود که اگر یزید با امام حسین (ع) به خشونت رفتار کند و دست خود را به خون آغشته کند دیگر نمی تواند خلافت خود را ادامه دهد بقول بنی امیه متأسفانه یزید نتوانست سیاست مرموزانه پدرش را اعمال کند و سیاستی غلط را اعمال نمود و زحمات 50 ساله امیر را رشته کرد. معاویه فردی زیرک بود و خوب می دانست و می توانست پیش بینی کند بر عکس یزید که اولا جوان بود ثانیا مردی بود که اشراف زاده و با لهو و لعب مانوس شده بود و کاری کرد که در درجه اول به زبان خاندان بنی امیه و ابوسفیان تمام شد.
  
بعد از اینکه معاویه در نیمه رجب سال 60 ه - ق به درک رسید یزید به حاکم مدینه ولید بن عقبه ابوسفیان (نوه ابوسفیان) نامه ای می نویسد و مرگ معاویه را اطلاع می دهد و طی نامه ای خصوصی دستور داد از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیرد و اگر بیعت نکردند سرشان را برای من بفرست وقتی ولید بن عقبه نامه یزید را دریافت کرد امام بعد از سه روز حرکت کرد. (علتش را انشاالله در تاریخ واقعه کربلا تا شهادت خواهیم گفت) و به مکه هجرت نمود و شاید فکر شود که هجرت بدین جهت بوده است که مکه حرم امن الهی است و خون حضرت را نمی ریزند خیر بلکه اولا اعلام مخالفت خودش را اعلام کرد ثانیا اگر در مدینه می ماند صدایش آنقدر به عالم اسلام نمی رسید و اگر شهید هم می شد خونش تاثیر زیادی نداشت برای همین صدایش در اطراف پیچید که امام حاضر به بیعت نشده است ثالثا و از همه مهمتر امام حسین (ع) سوم شعبان وارد مکه شد و ماههای شعبان، رمضان، شوال، ذی القعده و تا هشت ذی الحجه در مکه ماند ماههایی مهم که مردم جهت حج عمره آنجا می آمدند تا اینکه 8 ذی الحجه رسید و مردم که برای حج تمتع لباس احرام می پوشیدند و می خواهند به سوی منی و عرفات بروند همان لحظه ناگهان امام حسین (ع) اعلام می کند من می خواهم به طرف عراق و به سوی کوفه بروم یعنی پشت به حج و کعبه می کند و اعتراض و عدم رضایت خودش را به این شکل اعلام می کند.
 
البته مسئله بیعت مسئله اصلی قیام نیست فقط تأثیرش این بود که جرقه این حادثه عظیم کربلا زده شود.
  
دوشنبه 13/9/1391 - 18:46
دعا و زیارت
بخش اول: ضرورت و جایگاه عاشورا پژوهی
   
مقدمه
   
قیام امام حسین(ع) و مسئله عاشورا همواره به عنوان یکی از مهمترین برگ های تاریخ قلمداد شده است و از همین رو یکی از مهم ترین وقایع تاریخی – چه در جزئیات واقعه و چه در تحلیل آن – بدون تردید قیام حضرت سیدالشهدا(ع) و ابعاد شخصیتی و آثار حرکتی آن بوده است. اما تلاش در جهت تحلیل قیام عظیم عاشورا برای پیروان مکتب اهل بیت(ع) همواره جایگاه خاصی داشته است و به اعتراف بسیاری از جامعه شناسان یکی از ارکان اصلی پابرجایی مکتب اهل بیت(ع) تاثیرات پیدا و پنهان عاشوراست. با تمام این اوصاف و درطول صدها سال تلاش روشن اندیشان مکتب اهل بیت(ع) برای واکاوی هر چه بیشتر حوزه تحقیقی متقن و پویا در شناخت ابعاد عاشورا، هنوز سطوح رویی و لایه های باطنی آن در پژوهش های ما شناسایی و طبقه بندی نشده اند تا بتوان یک جریان عظیم علمی و سپس اجتماعی را در ذیل عاشورا شناخت و از آن در خدمت دین بهره برد.
     
از اصلی ترین عوامل پویایی بیشتر فقه اصغر (علم به احکام شرعی) در مقابل فقه اکبر به اصول اعتقادی شاید همین تلاش برای هر چه قاعده مندترشدن جریان علمی پویندگان آن باشد.
   
اگر چه علم و بینش در حوزه هایی از اعتقادات مثل شناخت خدا و صفات او در حوزه های کلامی و فلسفی تلاش هایی صورت پذیرفته است، اما هر چه به لایه های دیگر اعتقادی نزدیک می شویم، کمتر به آن ژرف اندیشی ها بر می خوریم. در حالی که مثلا مقام ولایت و اثرات آن و همین طور صاحبان این مقام که همانا چهارده معصوم(ع) هستند، دارای جایگاهی بسیار پر اهمیت تر و تاثیرگذارتر در شناخت حقایق دین هستند و این کم کاری در بازشناخت عالمانه و برپایی حوزه های فقیهانه در منظومه اعتقادی می تواند تاثیرات نامطلوبی در طی کردن گردنه های صعب العبور اینده بگذارد.
                
تفقه در باب شخصیت سیدالشهدا(ع)و ولایتی که آن حضرت نسبت به تاریخ و بلکه همه عوالم اعمال کرده اند، حتما از فقه موجود سنگین تر نیز خواهد بود و نیازمند جهد و کوشش هاست. کشاندن عرصه تفقه دینی به جایی که محوری ترین«عبادت» و کانونی ترین«فعل» تاریخ را مورد دقت قرار دهد حتما کاری سطحی، عادی و دم دستی تلقی نخواهد شد، بلکه نیاز به گستره وسیعی از فعالیت های مداوم، درازمدت، دقیق، عمیق و متقن دارد تا آنچه تاکنون صورت پذیرفته است تکامل بخشد و راه را برای اینده بگشاید.
   
1. چشم انداز عاشورا پژوهی
    
به طور قطع بهترین روش تحقیقی عاشورا پژوهی همانا جد و جهد فقیهانه‌ای است که حوزه‌های علمیه بدان تمسک جسته‌اند. جهدی عالمانه و فقیهانه در باب موضعی که اهم از موضوعات فقه اصغر است و با مقایسه‌ ای اجمالی بین ابواب فقهی رایج در حوزه‌های علمیه و همین طور تفقه صورت گرفته در فعل عظیم امام حسین (ع) روشن خواهد شد که هنوز فاصله‌ زیادی حتی بین این دو وجود دارد، چه رسد به اینکه بخواهیم تفقهی در شأن و منزلت عبادت کانونی و محوری عالم شکل دهیم.
      
البته روشن است که هر تلاش علمی، بضاعتی می‌طلبد که باید تدریجاً آن را تحصیل کرد. اما همیشه و از بدو شروع تحصیل علوم دینی باید این موضوع را در ذهن پروراند تا در اینده از ثمرات این توجه مدام فکری بهره‌مند شد و به مدد الهی به سطوح مغفول این قیام عظیم دست یازید.
      
1/1 – پیشینه عاشورا پژوهی
   
در گذشته علمای شیعه تلاش‌های پیگیری انجام داده اند که می‌توان آنها را در سه دسته تقسیم بندی کرد:
     
1 – کتب تاریخ عاشورا و احوال قبل و بعد آن؛ مهمترین آنها مقاتل هستند و پس از آن کتبی که در باب احوال زمانه‌ عاشورای امام حسین (ع) جمع آوری شده اند و احوال قیام‌های خونخواهی عاشورا را نیز در بر می‌گیرد.
    
2 – گردآوری معارف اهل بیت (ع) و مجامع روایی: مثل کتاب شریف کامل الزیارات، معارف مربوط در بحار الانوار علّامه مجلسی (ره) یا کتاب شریف کافی که به گستره این معارف به طور مفصل خواهیم پرداخت.
   
3 – تحلیل قیام عاشورا: تحلیل‌هایی که گهگاه در نوع خود بسیار مفید نیز هستند، اما معمولاً از پشتوانه فقیهانه‌ای برخوردار نیستند و لذا دارای نگاهی جامع به مقامات تکوینی اولیای خدا تا جریان ولایت ایشان در بستر تاریخ و جامعه نیستند.
    
شاید بتوان تمام آنچه را امروز موجود است به عنوان سرمایه اولیه آغاز پژوهش دانست و نتوان در میان آنها کاری همه جانبه جست؛ این است که تلاش مجدانه را از باب علم و معرفت طلب می‌کند تا بتوان هر چه بیشتر از این عبادت عظیم برای سلوک فردی و اجتماعی جامعه بهره برد.
    
2/1 – گذری بر اینده عاشورا پژوهی
       
باید دانست که کارهای زیادی زمین مانده است، مثل تفقه در باب ولایت الهیه و شئون آن؛ اینکه جریان ولایت الهیه در عالم تکوین و سپس تاریخ و جامعه ( تکوین، تاریخ، جامعه) چگونه اتفاق می‌افتد. در پی این شناخت به تصرّفات و عبادت‌های اولیاء معصوم (ع) خواهیم رسید که عاشورا از مهمترین آنهاست. شاید کانونی‌ترین عبادت تاریخ که مبدأ تصرف در تکوین و تاریخ و جامعه قرار گرفته است، عبادت سیدالشهدا در روز عاشورا باشد.
       
تحلیل عاشورا، تحلیل واقعه‌ای با چنین گستره و ابعادی است و بدون شناخت شأن ولایت الهیه و ولایت معصومین (ع) و همچنین جایگاه ایشان در نظام خلقت ممکن نیست. اگر عبادت سیدالشهدا (ع) را این چنین محوری و تاریخ ساز معرفی کنیم، بدون شناخت صحیح از جبهه حق و باطل و به تبع آن نحوه درگیری آنها با یکدیگر نیز می‌توان پا در این وادی نهاد؛ چرا که حادثه عاشورا یکی از محوری‌ترین کانون‌های درگیری میان حق و باطل است و بدون شناخت این شأن نمی‌توان به تحلیل عاشورا پرداخت. رابطه باطنی سید الشهدا (ع) با خدای متعال، رابطه سیدالشهدا (ع) با عوالم – عالم ملکوت تا عالم جهاد و نبات و... –نیز باید بررسی شود و بدون مجموعه این شناخت‌ها نمی‌توان عاشورا را تحلیل کرد و فهمید که عاشورا چه بوده است؟ چه اغراض و اهدافی داشته است؟ چگونه در عالم واقع شده است؟ چه مقدمات و نتایجی داشته است؟ تکلیف ما با چنین حادثه عظیمی چیست؟ جویندگان معارف اهل بیت (ع) که در این نقطه از تاریخ مشغول به انجام رسالت خود هستند چه مسئولیتی دارند؟
      
سرفصل‌های کلی قیام عاشورا
   
به طور خلاصه تحلیل قیام عاشورا 2 سرفصل کلی دارد:
  
الف – تحلیل واقعه عاشورا:
   
در 3 محور کلی بررسی می‌شود.
    
یکم: معرفت نسبت به ولی الله؛ که مسایلی همچون ارتباط معصومین (ع) با خداوند متعال، جایگاه ایشان در نظام خلقت و نسبت ایشان با بقیه نظام خلقت و مخلوقات را شامل می‌شود.
     
دوّم: جایگاه فعل معصومین (ع) در نظام خلقت؛ که مسایلی همچون ارتباط فعل معصوم با عبودیت, دایره تصرَفات این فعل در عالم خلقت, تحلیل عاشورا به عنوان فعل معصوم در زمان و مکان و حتی فلسفه تاریخ, حق و باطل و نسبت عاشورا و ظهور را از این زاویه باید بررسی کرد.
     
سوَم: مطالعه تطبیقی این معارف در تاریخ عاشورا.
    
ب – چگونگی بهره مندی از عاشورا
     
عاشورا محل بروز بلاها و کربات عظیم است. لذا بهره مندی از عاشورا ریشه در بهره مندی از این ابتلائات عظیم دارد. بعضی از پیش نیازهای بهره‌مندی از این بلای عظیم را می‌توان به طور خلاصه این گونه فهرست کرد:
   
معنای بلاء ولی ا...، رضا و سلوک عباد با‌آن و همین‌طور نقش سلوک با این بلا در تهذیب فردی و جمعی و تاریخی عالم.
     
3/1 – برنامه‌ریزی برای عاشورا پژوهی
    
قطعاً شکل گیری یک جریان پژوهشی جدید، آن هم با قاعده‌مندی ای همچون جریان فقاهت شیعه، حتماً نیازمند شکل گیری یک جریان گسترده، هم در کمیت و هم در کیفیت است. لذا از حیث مدیریت پژوهش، حتماً به دورنما و برنامه آموزشی و پرورشی روشن و قابل هدایتی نیازمندیم که به تربیت مناسب سرمایه انسانی منجر شود تا در نهایت این مجموعه و موضوع تفقه آن به یکی از مهمترین موضوعات فقه شیعه تبدیل شود.
    
سطوح فعالیت چنین پژوهشگاهی را می‌توان به سه سطح تقسیم کرد:
     
یکم: آموزش دستاوردهای گذشتگان در این حوزه و تدوین و انتظام دوباره آنها براساس ضرورت‌های جدید. اهم دستاوردهای ما در حوزه شناخت ولایت معصومین و عاشورا شناسی، مجموعه روایی، زیارات و تفاسیر روایی است که به محوریت جایگاه اهل بیت (ع) تالیف شده‌اند.
    
دوم: مطالعات تطبیقی منابع و اندیشه‌ای که در دوره تحلیل عاشورا ایجاد و گسترش یافته است.
   
سوم: ورود به یک فعالیت گسترده، دامنه‌دار و به تبع آن زمان‌بر وگروهی که حتماً باید از همین ابتدا آغاز شود.
      
منبع: پایگاه حوزه. پدیدآورنده: حجت الاسلام سید محمد مهدی میرباقری.
دوشنبه 13/9/1391 - 18:45
اهل بیت

پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن می‏توان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند.
   
زنانى که در کربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران.
   
زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1)
 
پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(س). 
   
زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر(ل) که بر سرش فرود آورد، کشته شد.
 
در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند: یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ‏ها برگرداند(2)
 
دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست.
   
زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست.
   
رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.
   
زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏ هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه ‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید.
 
زینب کبرى و امّ کلثوم (س)، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند.
   
مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى‏ دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.
   

پی ‏نوشتها
 
1ـ زندگانى سید الشهدا، عمادزاده، ج 2،ص 124، به نقل از لهوف، کبریت احمر و انساب الأشراف .
 
2ـ همان،ص 236
 
نویسنده: جواد محدّثی

 

دوشنبه 13/9/1391 - 0:51
اهل بیت

اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور  "پیام رسانى" باید اشاره کرد . البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى ‏شود که هر کدام مى ‏تواند به عنوان " درس عبرت" مورد توجه باشد:
 
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتّى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى.

- آموزش صبر: روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه ‏گر بود.
 
ـ پیام رسانى: افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.
     
ـ روحیه بخش: در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى ‏بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
 
ـ پرستارى: رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه‏ ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه ‏هاست. (1)
 
ـ مدیریت: بروز صحنه ‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى‏سازد.
 
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را می ‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏ هاى دشمن را خنثى ساخت.
   
ـ حفظ ارزش ها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه‏های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مى ‏ورزیدند. امّ کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى ‏کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده ‏اید؟
 
وقتى هم در کوفه در خانه‏ اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (2) و نمونه‏ هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس ‏آموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
 
ـ تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
 
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا: گریه ‏ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.


پی ‏نوشتها
1ـ در این زمینه ر.ک: مقاله "درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا" از مؤلف ِمجله پیام هلال،شماره 26،شهریور1369
2ـ عوالم(امام حسین)،ص 403،حیاة الامام الحسین،ج 3،ص 378
فرهنگ عاشورا صفحه 195

نویسنده: جواد محدّثی

دوشنبه 13/9/1391 - 0:48
اهل بیت

میلاد کوثر ثانی
 
درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
   
بر اساس نوشته‏های بعضی کتاب‏های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیش‏تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏السلام) به عقد امام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.(1) مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.(2)
 
   
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.(3)
 

این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 ه .ق دانسته‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل می‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.
 
 
نام گذاری حضرت رقیه (علیهاالسلام)
   
رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(4) گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.(5) در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.
 

گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می‏نامید».(6) گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.
 


نام رقیه در تاریخ
 
این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی ‏الله ‏علیه ‏وآله) نیز این نام در جزیرة العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر (صلی‏ الله ‏علیه ‏و آله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اکرم (صلی‏ الله ‏علیه‏ و آله) به شمار می‏آید.(7)
 
 
نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نام‏های خوب و زینت بخش اسلامی درآمد.
 

امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیه‏السلام)،(8) امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری می‏نامیدند.(9)
 

پژوهشی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)
 
در بعضی کتاب‏های تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری از آن‏ها نامی از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان که بعضی از کتاب‏ها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آن‏ها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است. در چگونگی درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.
 

طرح بحث
 

برای روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز می‏کنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) در کتاب‏های معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟
 

با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن می‏شود:
 

1) در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و در صدر اسلام مسائلی مانند کمبود امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داری‏ها و... سبب بروز بعضی اختلافات در نقل مطالب تاریخی می‏شده است.
 

2) در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت می‏شود که چه بسا بسیاری از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیری‏ها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
 

3) تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشت‏های شبیه در مورد شخصیت‏های گوناگون تاریخی و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیت‏های تاریخی ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم می‏خورد.
 

4) همان گونه که پیش‏تر گفته شد، امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامی‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی می‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است. قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره می‏خوانده‏اند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان شده باشد.(10)
 

بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتاب‏های تاریخی، اگر چه شک در وجود تاریخی او را بسیار تقویت می‏کند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهم‏ترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانی کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز به جرأت می‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز امروز در بین کتاب‏های معتبر شیعه به چشم نمی‏خورد؛ زیرا تاریخ‏نویسی فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آن‏ها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفه‏ها و مشخصه‏های دیگری نیز برای سنجش درستی اخبار، موجود می‏باشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسی دلالت و عملیات‏های دیگر مورد بررسی قرار می‏دهند.
 

افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: "اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ"؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.(11)
 

هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.(12)
 

در مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی اشاره می‏کنیم. مسلم گچ‏کار از اهالی کوفه می‏گوید: «وقتی اهل بیت (علیهم‏السلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام) می‏بردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعری را با این مضامین سرود:
 

ای هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان نمی‏کردم روزی مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده ‏ای؟ برادرجان! چقدر برای این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»(13)
 

حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد می‏کند و این مسأله را روشن می‏کند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتاب‏ها از او یاد شده، همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.
 

 

گفتار کتاب‏های تاریخی
 

کامل بهائی
 
قدیمی‏ترین کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین) علیه‏السلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می‏داند، همین کتاب است. این کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
 

این کتاب در سال 675 هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از ارزش ویژه‏ای برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می‏رود و دستمایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می‏گرفته است. شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند. این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشارة ‏المصطفی (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) لشیعة المرتضی (علیه‏السلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی رویدادهای پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامده‏اند، همین کتاب می‏باشد. او جریانی را از عطیه (14) دوست جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی می‏گردند. اما نگارنده سخنی از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمی‏آورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتل‏ها نگاشته شده، هیچ ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمی‏گیرد. این موضوع نیز نقطه عطف دیگری در امتیاز و برتری این کتاب می‏باشد.
 

اللهوف
 
یکی دیگر از کتاب‏های کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشم‏گیر است. وی می‏نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»
 

بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل می‏کند.
 

 

دیدگاه آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)
 
از آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی (ره) در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام) و مرقد ایشان در دمشق و هم چنین داستان تعمیر قبر حضرت که به دستور خود ایشان، به وسیله رویای صادقه‏ای انجام گرفت، پرسیدند. ایشان فرمود:
 

این گونه مطالب که نقل شده است، هیچ گونه محال بودنی از نظر عقلی ندارد؛ لکن از اموری که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نیست.
 

 

پی نوشت‏ها:
1 ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.

2 ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251.

3 ـ  حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش، ج2، ص214.

4 ـ  ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.

5 ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی ص518.

6 ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.

7 ـ همان، ج15، ص39.

8 ـ الارشاد، ج2، ص22.

9 ـ همان، ص343.

10ـ محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.

11ـ جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.

12 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوری، ص 236،(با اندکی تغییر(.

13ـ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبة‏الاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.

14ـ در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصاری بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش توسط امام علی (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چاپ (

منبع: سایت حوزه

دوشنبه 13/9/1391 - 0:47
اهل بیت

عاشورا، حرکتی در دو جبهه
 
... ماجرای عاشورا عبارت از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیزی در دو جبهه است. هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و بیرونی ـ که همان دستگاه خلافت فاسد و آن دنیاطلبانی بود که به این دستگاه قدرت چسبیده بودند و قدرتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای نجات انسان ها آورده بود استخدام و استثمار کرده بودند و عکس مسیری که اسلام و نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم خواسته بودند و اراده کرده بودند حرکت می کردند ـ و هم در جبهه درونی که آن روز که جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود...
 
اثر محبّت به امام حسین علیه السلام
 
... اگر محبّت در تشیع نبود این دشمنی های عجیبی که با شیعه شده باید او را از بین می برد. همین محبّت شما مردم به حسین بن علی علیه السلام ضامن حیات و بقای اسلام است این که امام [خمینی رحمه الله ] می فرمود: «عاشورا اسلام را نگه داشت» معنایش همین است...
 
عاشورا، محرک مسلمانان
 
ماجرای حسین بن علی علیه السلام حقیقتا موتور حرکت قرون اسلامی در جهت تفکرات صحیح اسلامی بوده است. هر آزادی خواه و هر مجاهدِ فی سبیل اللّه و هرکس که می خواسته است در میدان خطر وارد شود از آن ماجرا مایه گرفته و آن را پشتوانه روحی و معنوی خود قرار داده است. در انقلاب ما این معنی به صورت بینّی واضح بود...
 
بی نظیر بودن واقعه عاشور
  
از اوّل تا آخر حادثه عاشورا به یک معنی نصف روز بوده، به یک معنی دو شبانه روز بوده [است]... شما ببینید این نصف روز حادثه چه قدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهام بخش است... در تاریخ تشیع، بلکه در تاریخ انقلاب های ضدظلم در اسلام ـ ولو از طرف غیر شیعیان ـ حادثه کربلا به صورت درخشان و نمایان اثربخش بوده... من هیچ حادثه ای را در تاریخ نمی شناسم که با فداکاری آن نصف روز قابل مقایسه باشد.
 
فلسفه قیام امام حسین علیه السلام
 
در زیارتی از زیارت های امام حسین علیه السلام که در روز اربعین خوانده می شود جمله ای بسیار پر معنی وجود دارد و آن این است: «و بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لِیَسْتَفیدَ عِبادَکَ مِنْ الجَهالَة». فلسفه فداکاری حسین بن علی علیه السلام در این جمله گنجانده شده است. زائر [امام حسین علیه السلام ] به خدای متعال عرض می کند که این بنده تو، این حسین تو، خون خود را نثار کرد تا مردم را از جهالت نجات بدهد و [از] «حیْرةُ الضَّلالَةِ»؛ [هم چنین تلاش کرد] مردم را از سرگردانی و حیرتی که در گم راهی است نجات بدهد...

نتیجه تفکر در مسئله عاشور
 
هرچه درباره مسئله عاشورا و قیام حسینی بیشتر فکر کنیم باز هم این قضیه در ابعاد مختلف دارای کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است. هرچه بیشتر درباره این قیام عظیم فکر کنیم، ممکن است حقایق تازه ای بیابیم...
 
اثر عزاداری های سنتی
 
این عزاداری های سنتی مردم را به دین نزدیک می کند.


منبع: Hawzah.net

دوشنبه 13/9/1391 - 0:46
اهل بیت

اهمیت اربعین از کجاست ؟ صرف اینکه چهل روز از شهادت شهید می گذرد ، چه خصوصیتی دارد ؟ اربعین خصوصیتش به خاطر این است که در اربعین حسینی یاد شهادت حسین زنده شد و این چیز بسیار مهمی است . شما فرض کنید اگر این شهادت عظیم در تاریخ اتفاق می افتاد یعنی حسین بن علی و بقیه شهیدان در کربلا شهید می شدند ، اما بنی امیه موفق می شدند همانطور که خود حسین را و یاران عزیزش را از صفحه روزگار برافکندند و جسم پاکشان را در زیر خاک پنهان کردند ، یاد آنها را هم از خاطره نسل بشر در آن روز و روزهای بعد محو کنند .ببینید در این صورت آیا این شهادت فایده ای برای عالم اسلام داشت ؟ یا اگر هم برای آن روز یک اثری می گذاشت ، آیا این خاطره در تاریخ هم ، برای نسلهای بعد هم ، برای گرفتاریها و سیاهی ها و تاریکی ها و یزیدیهای دوران آینده تاریخ هم اثری روشنگر و افشا کننده داشت ؟ اگر حسین شهید می شد ، اما مردم آن روز و مردم نسلهای بعد نمی فهمیدند که حسین شهید شده ، آیا این خاطره چه اثری و چه نقشی می توانست در رشد و سازندگی و هدایت و برانگیزانندگی ملتها و اجتماعات و تاریخ بگذارد ؟
 
می بینید که هیچ اثری نداشت ، بله حسین که شهید می شد ، خود او به اعلی علیین رضوان خدا می رسید ، شهیدانی که کسی نفهمید و در غربت ، در سکوت ، در خاموشی شهید شدند ، به اجر خودشان در آخرت رسیدند ، روح آنها فتوح و گشایش را در درگاه رحمت الهی به دست آورد ، اما آیا چقدر درس شدند ، چقدر اسوه شدند ، درس ، آن شهیدی می شود که شهادت او و مظلومیت او را نسلهای معاصر و آینده او بدانند و بشنوند ، درس و اسوه آن شهیدی می شود که خون او بجوشد و در تاریخ سرازیر بشود ، مظلومیت یک ملت آن وقتی می تواند زخم پیکر ستم کشیده شلاق خورده ملتها را شفا بدهد و مرهم بگذارد که این مظلومیت فریاد بشود ، این مظلومیت به گوش انسانهای دیگر برسد ، برای همین است که امروز ابرقدرتها صدا توی صدا انداختند که صدای ما بلند نشود ، برای همین است که حاضرند پولهای گزاف خرج کنند تا دنیا نفهمد که جنگ تحمیلی چرا به وجود آمد ، با چه انگیزه ای ، با دست که ، با تحریک که . آن روز هم دستگاههای استکباری ، حاضر بودند هر چه دارند خرج کنند به قیمت این که نام و یاد حسین و خون حسین و شهادت عاشورا مثل درس در مردم آن زمان و ملتهای بعد باقی نماند و شناخته نشود . البته در اوائل کار درست نمی فهمیدند که چقدر مطلب با عظمت است . هر چه بیشتر گذشت ، بیشتر فهمیدند .
 
در اواسط دوران بنی عباس حتی قبر حسین بن علی علیه السلام را ویران کردند ، آب انداختند ، خواستند از او هیچ اثری باقی نماند . نقش یاد و خاطره شهیدان و شهادت این است ، شهادت بدون خاطره ، بدون یاد ، بدون جوشش خون شهید ، اثر خودش را نمی بخشد و اربعین آن روزی است که برافراشته شدن پرچم پیام شهادت کربلا در آن روز آغاز شد و روز بازماندگان شهداست . حالا چه در اربعین اول ، خانواده امام حسین علیه السلام به کربلا آمده باشند و چه نیامده باشند . اما اربعین اول آن روزی است که برای اولین بار زائران شناخته شده حسین بن علی به کربلا آمدند ؛ جابربن عبدالله انصاری است و عطیه از اصحاب پیغمبر ، از یاران امیر المومنین و آمدند آن جا و جابربن عبدالله حتی نابینا بود - آن طور که در نوشته ها و اخبار هست - و دستش را عطیه گرفت و برد روی قبر حسین بن علی گذاشت و او قبر را لمس کرد و گریه کرد و با حسین بن علی علیه السلام حرف زد و با آمدن خود و با سخن گفتن خود خاطره حسین بن علی را زنده کرد و سنت زیارت قبر شهداء را پایه گذاری کرد . یک چنین روزمهمی است روز اربعین.
 
امام صادق فرمودند: هر كس یك بیت شعر درباره‏ى حادثه‏ى عاشورا بگوید و كسانى را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد.
 
حركت امام حسین(ع) براى اقامه‏ى حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب‏الاصلاح فى امّة جدّى ارید ان امر بالمعروف وانهى عن‏المنكر ...»( بحارالانوار، ج 44، ص 329). در زیارت اربعین كه یكى از بهترین زیارات است، مى‏خوانیم: «و منح‏النّصح و بذل مهجته فیك لیستنقذ عبادك من‏الجهالة و حیرةالضّلاله». آن حضرت در بین راه، حدیث معروفى را كه از پیامبر(ص) نقل كرده‏اند، بیان مى‏فرمایند: «ایهاالنّاس انّ رسول‏اللَّه صلّى‏اللَّه علیه و اله و سلّم قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم‏اللَّه ناكثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول‏اللَّه صلّى‏اللَّه علیه و اله و سلم یعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لاقول كان حقّا على‏اللَّه ان یدخله مدخله» (بحارالانوار، ج 44، ص 382).
 
تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نیز گفتارى كه درباره‏ى آن بزرگوار از معصومین رسیده است، این مطلب را روشن مى‏كند كه غرض، اقامه‏ى حق و عدل و دین خدا و ایجاد حاكمیت شریعت و برهم زدن بنیان ظلم و جور و طغیان بوده است. غرض، ادامه‏ى راه پیامبر اكرم(ص) و دیگر پیامبران بوده است كه: «یا وارث ادم صفوةاللَّه یا وارث نوح نبىّ‏اللَّه ...»( مفاتیح‏الجنان، زیارت وارث‏) و معلوم است كه پیامبران هم براى چه آمدند: «لیقوم‏النّاس بالقسط». اقامه‏ى قسط و حق و ایجاد حكومت و نظام اسلامى.
 
اساساً اهمیت اربعین در آن است كه در این روز، با تدبیر الهى خاندان پیامبر(ص)، یاد نهضت حسینى براى همیشه جاودانه شد و این كار پایه‏گذارى گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبیل شهادت حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام) در عاشورا - به حفظ یاد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفاده‏ى زیادى نخواهند برد.
 
درست است كه خداى متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه مى‏دارد و شهید به طور قهرى در تاریخ و یاد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبیعى‏یى كه خداى متعال براى این كار - مثل همه‏ى كارها - قرار داده است، همین چیزى است كه در اختیار و اراده‏ى ماست. ما هستیم كه با تصمیم درست و بجا، مى‏توانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفه‏ى شهادت را احیا كنیم و زنده نگهداریم.

 رمز زنده‏ ماندن واقعه‏ى عاشورا
 
اگر زینب‏كبرى‏(سلام‏اللَّه‏علیها) و امام سجّاد(صلوات‏اللَّه‏علیه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام وبعد از آن در زیارت كربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سالهاى متمادى كه این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگرى نكرده بودند و حقیقت فلسفه‏ى عاشورا و هدف حسین‏بن‏على و ظلم دشمن را بیان نمى‏كردند، واقعه‏ى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمى‏ماند.
 
چرا امام صادق(علیه‏الصّلاة والسّلام) - طبق روایت - فرمودند كه هر كس یك بیت شعر درباره‏ى حادثه‏ى عاشورا بگوید و كسانى را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟(1) چون تمام دستگاههاى تبلیغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسأله‏ى عاشورا و كلاً مسأله‏ى اهل‏بیت، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، این‏گونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت‏آمیز مى‏كردند. در چنین فضایى، مگر ممكن بود قضیه‏ى عاشورا - كه با این عظمت در بیابانى در گوشه‏یى از دنیاى اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقى بماند؟ یقیناً بدون آن تلاشها، از بین مى‏رفت.
 
آنچه این یاد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب (علیهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد(علیه‏السّلام) و بقیه‏ى بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنه‏ى نظامى نبود؛ بلكه تبلیغى و فرهنگى بود. ما به این نكته‏ها باید توجه كنیم.

 درسى كه اربعین به ما مى‏دهد
 
درسى كه اربعین به ما مى‏دهد، این است كه باید یاد حقیقت و خاطره‏ى شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببینید از اول انقلاب تا امروز، تبلیغات علیه انقلاب و امام و اسلام و این ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبلیغات و طوفانى كه علیه جنگ به راه نیفتاد جنگى كه دفاع و حراست از اسلام و میهن و حیثیت و شرف مردم بود. ببینید دشمنان علیه شهداى عزیزى كه جانشان - یعنى بزرگترین سرمایه‏شان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه كردند و مستقیم و غیرمستقیم، با رادیوها و روزنامه‏ها و مجله‏ها و كتابهایى كه منتشر مى‏كردند، در ذهن آدمهاى ساده‏لوح در همه جاى دنیا، چه تلقینى توانستند بكنند.
 
حتّى افراد معدودى از آدمهاى ساده‏دل و جاهل و نیز انسانهاى موجّه و غیر موجّهى در كشور خودمان هم، در آن فضاى ملتهب جنگ، گاهى حرفهایى مى‏زدند كه ناشى از ندانستن و عدم احاطه به حقایق بود. همین چیزها بود كه امام عزیز را برمى‏آشفت و وادار مى‏كرد كه با آن فریاد ملكوتى ، حقایق را با صراحت بیان كند.
 
اگر در مقابل این تبلیغات، تبلیغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ایران و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان، در خدمت حقیقتى كه در این كشور وجود دارد، قرار نگیرد، دشمن در میدان تبلیغات غالب خواهد شد. میدان تبلیغات، میدان بسیار عظیم و خطرناكى است. البته، اكثریت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به بركت آگاهىِ ناشى از انقلاب، در مقابل تبلیغات دشمن بیمه هستند و مصونیت پیدا كرده‏اند. از بس دشمن دروغ گفت و چیزهایى را كه در مقابل چشم مردم بود، به عكس و واژگون نشان داد و منعكس كرد، اطمینان مردم ما نسبت به گفته‏ها و بافته‏ها و یاوه‏گوییهاى تبلیغات جهانى ، بكلى سلب شده است.
 
دستگاه ظالم جبار یزیدى با تبلیغات خود، حسین‏بن‏على(ع) را محكوم مى‏ساخت و وانمود مى‏كرد كه حسین‏ بن‏ على(ع) كسى بود كه بر ضد دستگاه عدل و حكومت اسلامى و براى دنیا قیام كرده است!! بعضى هم، این تبلیغات دروغ را باور مى‏كردند. بعد هم كه حسین‏بن‏على(علیه‏السّلام)، با آن وضع عجیب و با آن شكل فجیع، به وسیله‏ى دژخیمان در صحراى كربلا به شهادت رسید، آن را یك غلبه و فتح وانمود مى‏كردند! اما تبلیغات صحیح دستگاه امامت، تمام این بافته‏ها را عوض كرد. حق، این گونه است.
 
از بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالى)29/ 06/ 68

منبع : پایگاه مقام معظم رهبری

دوشنبه 13/9/1391 - 0:43
اهل بیت

درک پیام عاشورا و الگوگیری از آن در گرو درک حقیقت قیام کربلا و ارائه تفسیر صحیح از آن و شناخت و مبارزه با تحریفاتی است که ممکن است در این حادثه رخ دهد .
در طول تاریخ، عالمان روشن‏ضمیر شیعه، پیوسته نگهبانی از این سنگر بزرگ را به عهده داشته‏اند و استاد شهید آیة‏الله مرتضی مطهری یکی از این عالمان دردآشنایی است که در زدودن تحریفات از حرکت عاشورا و نشان دادن چهره سازنده آن تلاش کرده است . بررسی کامل دیدگاههای ایشان در باره حرکت‏سیدالشهدا (ع) و پیامها و پیامدهای آن و آفاتی که متوجه تحلیل‏ها و تفسیرهای این نهضت‏شده است و کاستی‏هایی که از نظر ایشان در این زمینه وجود دارد و مسؤولیتی که بر عهده محافل علمی و حوزوی و عالمان اسلامی می‏باشد، نیازمند چند مقاله مستقل و گستره است که اینک از محدوده و حوصله این ویژه‏نامه بیرون است . اما خالی گذاشتن این مجموعه از یک مقاله محدود و انعکاس اجمالی دیدگاههای ایشان را نیز نپسندیدیم . آنچه پیش روی دارید به تناسب دفتر سوم ویژه‏نامه و به عنوان بازخوانی و مروری کوتاه بر بخش عمده‏ای از نظرات آن شهید عزیز به تناسب محور اصلی موضوعات این شماره، نگاشته شده است .
نویسنده با توجه به اسوه بودن حرکت‏سیدالشهدا (ع) برای همه آزادی‏خواهان و غیرتمندان عالم، ابتدا به تبیین درس‏های عاشورا همچون: شخصیت‏یافتن جامعه اسلامی، و احیای امر به معروف و نهی از منکر در نگاه آن دانشمند شهید پرداخته است، آنگاه از همین منظر خطر تحریف و عوامل آن را مورد بررسی قرار داده و در ادامه به رسالت علما و مسؤولیت مردم در مبارزه با تحریف اشاره کرده است .
مقاله در بخش پایانی، مسؤولیت عالمان در نظام اسلامی را یادآور شده و آورده است‏با توجه به حضور علما در مسؤولیتهای حکومت، برای مقابله با بدعتها وظیفه مضاعفی بر دوش آنان است چرا که بیش از گذشته باید از ایمان و اعتقادات صحیح و دست‏آوردهای اسلام ناب محمدی (ص) پاسداری کنند .
دقت و مطالعه عمیق و تحلیلی در قیام امام‏حسین (ع) نشان می‏دهد که این حادثه اگر چه در مکان خاصی اتفاق افتاده و محدود به زمان معینی بوده است اما حقیقت آن، مطلق و مجرد از زمان و مکان بوده و خاصیت الگوپذیری در ذات آن نهفته است . واقعه کربلا الگویی برای رهبری انقلابها و ایجاد تحولات بنیادین در جامعه بوده، تجربه پر ارزشی در اصلاح جوامع انسانی، راست کردن کجی‏ها، زدودن فسادها و انحراف‏ها به شمار می‏رود .
حماسه نینوا در طول تاریخ اسلام الگوی کامل برای شکل‏گیری تحولات سیاسی در قلمرو جهان اسلام بوده است و در یک کلام، ضامن بقای اسلام راستین به شمار می‏آید . پر واضح است که درک پیام عاشورا و الگوگیری از آن برای ایجاد تحول عمیق و سازنده در جامعه و رسیدن به جامعه مطلوب در گرو درک حقیقت قیام کربلا و ارائه تفسیر صحیح از آن و شناخت و مبارزه با تحریفاتی است که خواسته و ناخواسته به دست تحریف‏گران، در تحلیل و تفسیر این قیام و بهره جستن از آن رخ می‏نماید .
به موازات استمرار این نهضت و حرکت جوشان آن، عالمان روشن‏ضمیر شیعه نیز پیوسته نگهبانی از این جبهه بزرگ را به عهده گرفته و از «اسلام مجسم‏» به خوبی پاسداری کرده‏اند . از جمله عالمان دردآشنایی که در دهه‏های اخیر بر این امر اهتمام ورزیده و در زدودن بر چسب‏های ناروا و تحریف از حرکت عاشورا و نشان دادن چهره سازنده آن مجاهده کرده است استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری است .
درس آموزی از عاشورا از یک سو و پاسداری آن از خطر تحریف از جمله محورهای مورد توجه ایشان از تفسیر و تحلیل این قیام است که به ترتیب در این مقاله بازگو شده است .
 
الف . آموزه‏های قیام حسینی


استعداد شبیه‏سازی در حادثه عاشورا


از دیدگاه شهید مطهری «کسانی که به خاطر یک سلسله اصول و مبادی قیام می‏کنند و نهضت می‏نمایند در حقیقت‏به همه جهانیان بعد از خودشان پیامی دارند و به اصطلاح معروف وصیتی دارند . آیندگان باید با پیام آنها آشنا باشند و ندای آنها را بشناسند» . (1)
قیام امام‏حسین (ع) نیز از آن دست قیامهایی است که بر اساس اصول بنیادین اسلام، با روش شناخته شده اسلام و برگرفته از سیره نبوی و علوی سامان یافته و دارای پیام و وصیت‏شفاف برای آیندگان است . اگر چه این نهضت صرفا برای شبیه‏سازی و کپی‏گیری معماری نشده است اما به گونه‏ای طراحی شده است که استعداد شبیه‏سازی در آن وجود دارد . شهید مطهری معتقد است:
«انسان وقتی تاریخ حادثه عاشورا را می‏خواند، استعدادی برای شبیه‏سازی در آن می‏بیند . همان طور که قرآن برای آهنگ‏پذیری ساخته نشده ولی این طور هست و حادثه کربلا هم برای شبیه‏سازی ساخته نشده ولی این طور هست . من نمی‏دانم و شاید شخص اباعبدالله در این مورد نظر داشته است ... متن تاریخ این حادثه، گویی اساسا برای یک نمایشنامه نوشته شده است . شبیه‏پذیر است، گویی دستور داده‏اند که آن را برای صحنه بودن بسازند .» (2)
این خاصیت در حادثه کربلا نه صرفا یک نمایش توخالی و صورت‏سازی عاری از حقیقت‏باشد بلکه به خاطر رازی است که در آن نهفته است:
«آن راز این است که اساسا خود این حادثه، تمام این حادثه تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه‏ها; یعنی راز اینکه این حادثه نمایش‏پذیر و شبیه‏پذیر است، این است که تجسم فکر و ایده چندجانبه و چند وجه و چند بعد اسلامی است; همه اصول و جنبه‏های اسلامی عملا در این حادثه تجسم پیدا کرده است; اسلام است در جریان و در عمل و در مرحله تحقق .» (3)
«وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم باید نگاهی هم به نهضت‏حسینی بکنیم . می‏بینیم امام‏حسین (ع) کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل آورده، مجسم کرده است ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی، نه تجسم بی‏روح . انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می‏کند، اموری را می‏بیند که دچار حیرت می‏شود و می‏گوید اینها نمی‏تواند تصادفی باشد . و سر اینکه ائمه اطهار این همه به زنده نگه داشتن و احیای این خاطره توصیه و تاکید کرده و نگذاشته‏اند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است .» (4)
بدین ترتیب ائمه اطهار خواسته‏اند که داستان کربلا به صورت یک مکتب تعلیمی و تربیتی همیشه زنده بماند .
 
تفسیر الگوساز
 

گام نخست در الگوپذیری قیام عاشورا این است که راز جامعیت اسلام در کربلا درک شود و بر اساس آن، تفسیری صحیح از این حادثه ارائه گردد . در صورتی این نکته از عاشورا قابل برداشت است که قرائتی الگوساز از آن صورت گیرد . بی‏تردید پیشوایان دینی از زمان پیغمبر اکرم (ص) و ائمه طهار (ع) دستور اکید و بلیغ داده‏اند که باید نام حسین بن علی (ع) زنده بماند و باید سوگواری آن حضرت هر سال تجدید بشود . سؤال اساسی این است که چرا چنین دستوری داده‏اند و چرا این همه به این موضوع اهتمام داشته‏اند؟
از این رو تحلیل ما از قیام امام‏حسین (ع) تعیین کننده است . از نگاه شهید مطهری حادثه عاشورا و تاریخچه آن، دو صفحه دارد; یک صفحه سفید و نورانی و یک صفحه تاریک، سیاه و ظلمانی . در نگاه دوم، قهرمان حادثه یزید بن‏معاویه، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، شمر و امثال اینها است . وقتی این صفحه تاریک مطالعه شود فقط ظلم است، جنایت است و رثاء بشریت، که هیچ چیز غیر از گریه، زاری و مرثیه را نمی‏طلبد اما اگر صفحه مقابل مطالعه شود قهرمان این صفحه نورانی حسین است و اهل بیت و اصحاب او . این صفحه دیگر جنایت و تراژدی نیست‏بلکه حماسه است، افتخار و نورانیت است، تجلی حقیقت، انسانیت و حق پرستی است . البته هر دو صفحه این واقعه یا بی‏نظیر است‏یا کم‏نظیر و باید به هر دوی آنها پرداخت و آن را مورد تجزیه و تحلیل عبرت‏آموز قرارداد، اما به قول آن استاد فرزانه:
«چرا ما صفحه نورانی این داستان را کمتر مطالعه می‏کنیم در حالی که جنبه حماسی این داستان صد برابر بر جنبه جنایی آن می‏چربد و نورانیت این حادثه بر تاریکی آن خیلی می‏چربد» (5);
«اگر ما صفحه نورانی تاریخ حسینی را خواندیم آن وقت از جنبه رثائی‏اش می‏توانیم استفاده کنیم و گرنه بیهوده است‏» (6);
«پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید و گرنه رثای یک آدم نفله شده بیچاره بی‏دست و پای مظلوم که دیگر گریه ندارد و گریه ملتی برای او معنی ندارد . در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازه‏ای نسبت‏به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالت‏خواه بشوید . شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شما هم آزادی‏خواه باشید، برای آزادی احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانیت‏یعنی چه، کرامت‏یعنی چه؟» (7)
بنابراین بر اساس یک تفسیر که متاسفانه رواج هم یافته است پاسخ پرسش فوق این می‏شود که ترغیب ائمه (ع) و اهتمام آنان در برپایی عزای حسینی «برای این است که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد .» در این صورت «خیال می‏کنیم حسین بن علی در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دل‏سوزی کنند یا - العیاذ بالله - حضرت زهرا (س) بعد از هزار و سیصد سال آن هم در جوار رحمت الهی منتظر است که چهار تا آدم فکسنی برای او گریه کنند تا تسلی خاطر پیدا کند!» (8) این نگاه نه تنها حیات‏بخش، پویا و حرکت‏زا نیست‏بلکه به تعبیر شهید مطهری مسخره و نتیجه‏ای جز خرابی دین و رکود در جامعه ندارد .
اما در تفسیر دیگر، حرکت‏سیدالشهدا (ع) اسوه است و برای همه آزادی‏خواهان و غیرتمندان عالم طوفنده و جوشان است . در این تفسیر «حسین بن علی درس غیرت به مردم داد، درس تحمل و بردباری به مردم داد، درس تحمل شداید و سختیها به مردم داد . اینها برای ملت درسهای بسیار بزرگی بود . پس این‏که می‏گویند حسین بن علی چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بن علی روح تازه دمید، خونها را به جوش آورد، غیرتها را تحریک کرد، عشق و ایده‏آل به مردم داد، حس استغنا در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباری و مقاومت و ایستادگی در مقابل شداید به مردم داد، ترس را ریخت، همان مردمی که تا آن مقدار می‏ترسیدند، تبدیل به یک عده مردم شجاع و دلاور شدند .» (9)
از این منظر امام‏حسین (ع) پیام‏آور اسلام است، عاشورا نمایشگاهی می‏شود که ابعاد مختلف اسلام به نمایش گذاشته شده تا انسانهای دیگر از آن الگو برداری کنند و در هر جامعه‏ای که شرائط زمان امام حسین را پیدا کرد قیام حسینی به راه افتد . با این تفسیر امام‏حسین (ع) دیگر مختص به یک زمان و مکان خاص نیست، برای همیشه تاریخ است و چون روحی در کالبد اجتماع حضور دارد . برای همین درسهای بزرگ است که استاد مطهری اصرار دارد حادثه کربلا در وجهه حماسی آن مورد تحلیل قرار گیرد و به یک سوژه بزرگ برای مسلمانان تبدیل گردد:
«این‏که من تاکید می‏کنم که حماسه حسینی و حادثه کربلا و عاشورا باید بیشتر از این جنبه مورد استناد ما قرار بگیرد، به خاطر همین درسهای بزرگی است که این قیام می‏تواند به ما بیاموزد . من مخالف رثاء و مرثیه نیستم، ولی می‏گویم این رثاء و مرثیه باید به شکلی باشد که در عین حال آن حس قهرمانی حسینی را در وجود ما تحریک و احیا کند . حسین بن علی یک سوژه بزرگ اجتماعی است . حسین بن علی در آن زمان یک سوژه بزرگ بود، هر کسی که می‏خواست در مقابل ظلم قیام کند، شعارش «یا لثارات الحسین‏» (10) بود . امروز هم حسین بن علی یک سوژه بزرگ است، سوژه‏ای برای امر به معروف و نهی از منکر، برای اقامه نماز، برای زنده کردن اسلام، برای این‏که احساسات و عواطف عالیه اسلامی در وجود ما احیا بشود .» (11)
 
درسهای آموزنده
 

نگرش الهی، حماسی به نهضت عاشورا دستاوردهای مهمی به همراه دارد که یکی از آنها تسهیل پیام‏گیری از این نمایش بی‏همتای اسلامی است . شهید مطهری با این نگاه پیام‏هایی را از این نهضت‏برداشت کرده‏اند که در اینجا به اهم آنها اشاره می‏شود:
 
1 . شخصیت‏یافتن جامعه اسلامی
 

پدیده‏های اجتماعی از جهت تاثیری که در خود اجتماع باقی می‏گذارند مختلف و گاهی متضادند . از این حیث‏بعضی از پدیده‏های اجتماعی، روح اجتماع را تاریک و کدر می‏کند، ترس و رعب به وجود می‏آورد، و به اجتماع حالت‏بردگی و اسارت می‏دهد، ولی یک سلسله پدیده‏های اجتماعی است که به اجتماع صفا و نورانیت می‏دهد، ترس اجتماع می‏ریزد، احساس بردگی و اسارت را از او می‏گیرد، به جایش جرات، جسارات و شهامت‏به او می‏دهد . نوع دوم از پدیده‏های اجتماعی نعمتی است که نصیب هر ملتی به سادگی نمی‏شود . به تعبیر شهید مطهری سرمایه‏ای است که بالاتر از آن وجود ندارد:
«مساله احساس شخصیت، مساله بسیار مهمی است . از این سرمایه بالاتر برای اجتماع وجود ندارد که در خودش احساس شخصیت و منش کند، برای خودش ایده آل داشته باشد و نسبت‏به اجتماعهای دیگر حس استغنا و بی‏نیازی داشته باشد، یک اجتماع این طور فکر کند که خودش و برای خودش فلسفه مستقلی در زندگی دارد و به آن فلسفه مستقل زندگی خودش افتخار و مباهات کند و اساسا حفظ حماسه در اجتماع یعنی همین که اجتماع از خودش فلسفه‏ای در زندگی داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد .» (12)
نگاه حماسی به نهضت عاشورا است که این حماسه را در ملت اسلام ایجاد می‏کند، جامعه حسینی را عزتمند و همراه با غرور می‏سازد و این هنر در قیام اباعبدالله (ع) وجود دارد و در جامعه آن عصر هم چنین اثر را به جای گذاشت:
«بعد از شهادت امام‏حسین (ع) یک چنین حالتی به وجود آمد، یک رونقی در اسلام پیدا شد . این اثر در اجتماع از آن جهت‏بود که امام‏حسین (ع) با حرکات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده کرد، احساسات بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامی حکمفرما بود، تضعیف کرد و ترس را ریخت، احساس عبودیت را زایل کرد و به عبارت دیگر به اجتماع اسلامی شخصیت داد . او بر روی نقطه‏ای در اجتماع انگشت گذاشت که بعدا اجتماع در خودش احساس شخصیت کرد . » (13)
و این مهترین درسی است که تا قیام قیامت می‏تواند الهام‏بخش ملتهای آزاده باشد به شرطی که یاد حسین (ع) و مجالس حسینی از حد احساس فراتر رفته بر عقلانیت و تدبر در این قیام افزوده شود . ملتی که شخصیت دارد همه چیز دارد اما ملتی که همه چیز دارد ولی شخصیت و هویت ندارد هیچ چیز ندارد; هویتی حسینی که امروزه بیش از هر زمان دیگر برای ملل اسلامی مورد نیاز است .
در زمانی که اموی‏ها سرمست از بازیافتن سلطنت و پادشاهی، بر همه چیز دست انداخته شخصیت اسلامی را در میان مسلمین میراندند، شخصیت کوفیان را آن‏چنان لگدمال کردند که پس از دعوت از فرزند پیامبر و حرکت او به سوی شهری که روزی مرکز خلافت اسلامی بود و افتخار شیعه علی ابن ابی‏طالب بودن را با خود داشت‏با شنیدن اسم ابن زیاد عقب نشسته و حسین (ع) را تنها گذاشتند; در این حال قیام امام‏حسین (ع) آن‏چنان جوششی در آنان ایجاد کرد، آن‏چنان هویتی برای کوفیان به ارمغان آورد که: «همین کوفه بعداز مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار نفر تواب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن‏علی رفتند و در آنجا عزاداری کردند، گریه کردند و به درگاه الهی از تقصیری که کرده بودند توبه کردند و گفتند ما تا انتقام خون حسین بن علی را نگیریم از پای نمی‏نشینیم .» (14)
امروز نیز که نظام قلدر پرور موجود در جهان به بهانه‏ای خودساخته بر همه چیز چنگ انداخته و در صدد به انفعال کشاندن مسلمانان و هویت‏زدایی از کشورهای اسلامی است، مسلمانان باید غیرت و حمیت‏حسینی را سر مشق قرار داده، قهرمانانه در مقابل آنان ایستادگی کنند و بدانند که ملت ایران با الهام از عاشورا و با بانک ابر مردی از تبار حسین در وحشت و ظلمت، نور هدایت را یافته و مقاومت و مبارزه را از حسین بن علی (ع) آموخته است و به خواست‏خدا در مقابل تمامی دنیای آنانی که در مقابل دینشان ایستاده‏اند خواهد ایستاد چرا که به قول حضرت امام خمینی «انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است .» (15)
 
2 . احیای امر به معروف و نهی از منکر
 
 
اگر از صفحه تاریک و ظلمانی حادثه عاشورا فراتر رفته و به جنبه نورانی آن نظر کنیم می‏بینیم اگر چه قیام کربلا چند وجهی و چند ماهیتی است اما یکی از عمده‏ترین عوامل آن مسؤولیت امر به معروف و نهی از منکر است که در این تلقی نمود بیشتری پیدا می‏کند . در نگاه مثبت و حماسی به عاشورا یادآوری مکرر حضرت از این عامل و اصرار بر برجسته کردن آن جایگاه خود را پیدا می‏کند . اساسا از نگاه شهید مطهری این عامل ارزش بسیار بسیار بیشتری از عوامل دیگر به نهضت‏حسینی داده و موجب ماندگاری این قیام شده است:
«به موجب همین عامل است که این نهضت‏شایستگی پیدا کرده است که برای همیشه زنده بماند، برای همیشه یادآوری شود و آموزنده باشد . البته همه عوامل آموزنده هستند ولی این عامل آموزندگی بیشتری دارد، زیرا نه متکی به دعوت است و نه متکی به تقاضای بیعت ; یعنی اگر دعوتی از امام نمی‏شد، حسین بن علی (ع) به موجب قانون امر به معروف و نهی از منکر نهضت می‏کرد . اگر هم تقاضای بیعت از او نمی‏کردند، باز ساکت نمی‏نشست، موضوع خیلی فرق می‏کند و تفاوت پیدا می‏شود .» (16)
در نگاه حماسی و سازنده به این قیام است که «حسین یک مرد معترض و منتقد است، مردی است انقلابی و قیام کننده، یک مرد مثبت است . دیگر انگیزه دیگری لازم نیست . همه جا را فساد گرفته، حلال خدا حرام و حرام خدا حلال شده است، بیت‏المال مسلمین در اختیار افراد ناشایسته قرار گرفته و در غیر راه رضای خدا مصرف می‏شود، پیغمبر اکرم فرمود: هر کس چنین اوضاع و احوالی را ببیند «فلم یغیر علیه بفعل و لا قول‏» و در صدد دگرگونی آن نباشد، در مقام اعتراض بر نیاید «کان حقا علی الله ان یدخله مدخله‏» (17) شایسته است (ثابت است در قانون الهی) که خدا چنین کسی را به آنجا ببرد که ظالمان، جابران، ستمکاران و تغییر دهندگان دین خدا می‏روند، و سرنوشت مشترک با آنها دارد .» (18)
از این‏جا است که معلوم می‏شود وظیفه امر به معروف و نهی از منکر مختص به امام‏حسین (ع) نبوده هر کسی که در چنین شرایطی قرار گیرد باید به آن قیام نماید و نباید این وظیفه را به عهده دیگری بداند و الا باید منتظر عذاب الهی بماند چنان که امام رضا (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل کردند:
«اذا تواکلت الناس الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فلیاذنوا بوقاع من الله; (19) «هرگاه مردم امر به معروف و نهی از منکر را به عهده همدیگر بگذارند پس برای عذاب الهی منتظر و آماده باشند» .
اهمیت تاسی به حرکت امام‏حسین (ع) در این زمینه از آنجا بیشتر می‏شود که ببینیم با همه عنایتی که اسلام به امر به معروف و نهی از منکر داشته و آیات متعددی از قرآن در اهمیت آن وارد شده است و ملت اسلام را به خاطر آن بهترین امت نامیده و حسین (ع) هم برای احیای آن جان خود را فدا کرده است اما این امر هر روز در جامعه اسلامی کم رنگ‏تر شده و از اهمیت آن کاسته می‏شود:
«از همین جا به قول منطقیین به عکس نقیض باید بفهمیم: پس ما امت اسلام و بهترین امتها برای بشر نیستیم چون ما آمر به معروف و ناهی از منکر نیستیم . در نتیجه نمی‏توانیم ادعای شرف و بزرگی کنیم، نمی‏توانیم افتخاری داشته باشیم، اسلام ما اسلام واقعی نیست .» (20)
 
3 . شعارهای حیات بخش


در عاشورا دو نوع شعار دیده می‏شود یک نوع شعارهایی است که فقط معرف شخص است و بیش از این چیز دیگری نیست . ولی شعارهای دیگری است که علاوه بر معرفی شخص، معرف فکر هم هست، معرف احساس است، معرف نظر و ایده است . با یک تلقی درست از عاشورا می‏توان این شعارها را دائمی کرد و در همه اعصار از آن استفاده کرد و از طریق آن روح در جامعه دمید اما متاسفانه بهای لازم به شعارها داده نمی‏شد و اینک نیز نیازمند اهتمام است . شهید مطهری معتقدند:
«اباعبدالله (ع) در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آنها روح نهضت‏خودش را مشخص کرده که من برای چه می‏جنگم، چرا تسلیم نمی‏شوم، چرا آمده‏ام که تا آخرین قطره خون خودم را بریزم؟ و متاسفانه این شعارها در میان ما شیعیان فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آنها گذاشته‏ایم که این شعارها نمی‏تواند روح نهضت اباعبدالله را منعکس کند .» (21)
شعارهای عاشورا آن چنان متنوع و همه‏جانبه است که می‏تواند یک ملت را کاملا غنی و سعادتمند کند . مهمترین شعارهای عاشورا را با الهام از شهید مطهری می‏توان به این دسته‏ها تقسیم کرد:
1 . حق‏گرایی
«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا; (22) آیا نمی‏بینید که به حق عمل نمی‏شود و کسی از باطل روی گردان نیست; در چنین شرایطی مؤمن باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی‏ای ترجیح بدهد .»
2 . آزادی و شرافت
«الموت اولی من رکوب العار; (23) نزد من، مرگ از ننگ ذلت و پستی بهتر و عزیزتر است .» «لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما; (24) مرگ را جز خوشبختی نمی‏بینم و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و خستگی .»
3 . دوری از ذلت
«هیهات منا الذله; (25) ذلت و خواری از ساحت ما به دور است .»
4 . اصلاحات اجتماعی
«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطب الاصلاح فی امة جدی; (26) بی گمان قیام من برای خوشگذرانی و مفسده‏جویی و ستمگری نمی‏باشد، بلکه قیام من فقط برای ایجاد اصلاح امور در امت جدم است .»
5 . انزجار از دنیازدگی و تظاهر دینی
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم; (27) مردم برده دنیا و دین لقلقه زبانشان می‏باشد .»
 
ب . خطر تحریف
 

به همان مقدار که تفسیر صحیح از عاشورا سازنده، حیات‏بخش و حرکت‏آفرین است، برداشت نادرست و منحرف کردن آن از مسیر واقعی می‏تواند مخرب و مخدر باشد و حداقل جامعه را بر خلاف هدف امام‏حسین (ع) دچار رکود و رخوت نماید .
شهید مطهری به این بخش اهتمام ویژه ورزیده و در خرافه‏زدایی از نهضت پاک حسینی حساسیت فوق‏العاده نشان داده است . ایشان معتقد است در پاس‏داشت قیام کربلا باید کلید شخصیت امام‏حسین (ع) را پیدا کرد و آن را اسوه جاوید قرار داد و «کلید شخصیت‏حسین حماسه است، شور است، عظمت است، صلابت است، شدت است، ایستادگی است، حق‏پرستی است .» (28)
و هر امری که این نهضت اصیل را از مسیر تعیین شده جدا کند انحراف و گمراهی است که یکی از نشانه‏های عقب ماندگی و عدم رشد اجتماع است . ایشان با نگاه به روزگاری که در آن به سر می‏برد چنین آفتی را در تفسیر و رویکرد به قیام امام‏حسین (ع) مشاهده می‏کرد و روشن است این خطری نیست که اینک از آن، کاملا در امان باشیم:
«واقعه تاریخ کربلا از آن نوع حوادث است که درا ثر عدم رشد اجتماع، مسخ و معکوس شده است، تمام عظمتها و زیباییهایش فراموش شده، حماسه و شور و افتخاراتش محو شده و به جای آنها زبونی و ضعف و جهالت و نادانی آمده است . این نشانه عدم رشد این ملت است‏برای حفظ و نگهداری تاریخ با عظمت و پر افتخار خویش .» (29)
 
تحریف و عوامل آن
 

تحریف یعنی «متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته است‏یا باید داشته باشد .» تحریف یا لفظی است‏یا معنوی . تحریف لفظی آن است که ظاهر یک چیز یا لفظ آن را عوض کنند و تحریف معنوی یعنی «منحرف کردن روح و معنی یک جمله یا یک حادثه‏» . پس تحریف یک حادثه یعنی علل و انگیزه‏ها و همچنین هدف و منظورهای آن حادثه چیزی غیر از آنچه هست معرفی شود . عامل تحریف به طور کلی سه قسم است:
1 . عامل عداوت وغرض که از سوی دشمنان صورت می‏گیرد;
2 . عامل اسطوره‏سازی که یک حس اصیل در بشر است; 3 . عامل دوستی و تمایل که از سوی نزدیکان و دوستان صورت می‏پذیرد .
ریشه تحریف از روی دوستی در نهضت عاشورا این است که عده‏ای خیال کرده‏اند چون هدف گریه کردن برای امام‏حسین (ع) و زنده کردن یاد او است و این هدف مقدس است، از وسیله نامقدس هم می‏توان استفاده کرد:
«عده‏ای آمدند گفتند گریه بر امام حسین ثوابش آنقدر زیاد است که از هر وسیله‏ای برای این کار می‏شود استفاده کرد ... دستگاه امام‏حسین (ع) از دستگاه دیگران جداست . اگر اینجا دروغ گفتی بخشیده است، جعل کردی، بخشیده است، تحریف کردی بخشیده است ... در نتیجه یک افرادی در این قضیه دست‏به جعل و تحریف زده‏اند که انسان تعجب می‏کند .» (30)
از دیدگاه شهید مطهری در حادثه عاشورا، هم تحریف لفظی رخ داده است و هم تحریف معنوی . طبعا برخی یا بسیاری از مواردی که آن عالم فرزانه به عنوان مصادیق تحریف و جعل بر شمرده‏اند، در نگاه برخی دیگر، چنین نیست و آن را نمی‏پذیرند و اساسا از منظری دیگر به این‏گونه قضایا می‏نگرند ولی نگاه پر دقت و اصولی این عالم وارسته و جامع‏نگر را باید به دیده عنایت و اهتمام نگریست: «تحریف‏های لفظی از قبیل: داستان لیلی و علی اکبر، داستان عروسی قاسم، داستان آب آوردن حضرت ابی‏الفضل در کودکی برای امام حسین، آمدن زینب در حین احتضار به بالین اباعبدالله (ع)، عبور اسرا در اربعین از کربلا، عدد مقتولین، هاشم بن عتبه با نیزه هجده ذرعی، روز عاشورا 72 ساعت‏بود، امام حسین با زی شاهان از مکه خارج شد، بی‏خبر بودن امام سجاد (ع) از وقایع، افسانه اسب آوردن زینب برای اباعبدالله و بوسیدن گلوگاه آن حضرت، بیهوش شدن امام سجاد (ع) و امام صادق .» (31)
 
تحریف معنوی
 

چنانکه گفته شد حادثه کربلا هم دچار تحریف لفظی شده است و هم تحریف معنوی اما از آنجایی که تحریف معنوی محتوا را تغییر داده قضیه را مسخ و به کلی واژگون می‏کند خطرناک است و خطرناکتر این‏که تحریف در اهداف امام‏حسین (ع) صورت گیرد . ایشان معتقدند دو تحریف معنوی بسیار عجیب و ماهرانه در هدف نهضت‏حسینی ایجاد شده است:
1 . یکی از تحریفاتی که در هدف قیام صورت گرفته و به بیان استاد مطهری تهمت‏به اباعبدالله حسین (ع) و برگرفته از معتقدات مسیحیت است این است که «حسین بن علی قیام کرد که کشته بشود برای این‏که کفاره گناهان امت‏باشد، کشته شد برای این‏که گناهان ما آمرزیده شود . حالا اگر بپرسند آخر این در کجاست؟ خود حسین چنین چیزی گفت؟ پیغمبر گفت؟ امام گفت؟ چنین حرفی را چه کسی گفت؟ می‏گوییم ما به این حرفها چه کار داریم؟ امام حسین کشته شد برای این‏که گناهان ما بخشیده شود . نمی‏دانیم که این فکر را ما از دنیای مسیحیت گرفته‏ایم . ملت مسلمان خیلی چیزها را ندانسته از دنیای مسیحیت‏بر ضد اسلام گرفت; یکی همین است .» (32)
این انحراف و تحریف می‏تواند هر گناهی را توجیه کند . یعنی شما برای امام حسین گریه کن هر کسی می‏خواهی باش، شمر باش، یزید باش، اما گریه کن!
2 . «تحریف معنوی دومی که از نظر تفسیر و توجیه حادثه کربلا رخ داد این بود که گفتند می‏دانید چرا امام حسین رفت و کشته شد؟ یک دستور خصوصی فقط برای او بود و به او گفتند تو برو و خودت را به کشتن بده . معلوم است، اگر یک چیزی دستور خصوصی باشد، به ما و شما دیگر ارتباط پیدا نمی‏کند، یعنی قابل پیروی نیست . اگر بگویند حسین چنین کرد و تو چنین بکن می‏گوید حسین از یک دستور خصوصی پیروی کرد، به ما مربوط نیست . به دستورات اسلام که دستورات کلی و عمومی است مربوط نیست! آن یک دستور خصوصی مخصوص خودش بود .» (33)
این در حالی است که امام‏حسین (ع) یک مکتب عملی برای کسانی که در این شرایط واقع بشوند بوجود آورد . این کلام امام (ع) است که فریاد می‏زند «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید» . (34) یعنی کسی که مثل یزید باشد، نه فقط یزید، بلکه هر کسی که مثل یزید حاکم اسلامی شود اسلام را محو خواهد کرد . یا آنجایی که می‏فرماید «الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا» . وقتی حق عمل نمی‏شود و کسی از باطل روی‏گردان نیست، در این شرایط هر مؤمنی، نه فقط امام‏حسین (ع) بلکه هر مؤمنی باید مرگ را بر زندگی ترجیح دهد .
بنابراین این تحریفات که در هدف صورت پذیرفت اولا نهضت کربلا را از مکتب بودن و قابل اسوه بودن خارج کرده آن را به یک امر خصوصی که به دستور خصوصی بوده است تبدیل کرد . ثانیا به جای آنکه با برجسته کردن عنصر امر به معروف و نهی از منکر، گناه زدایی کند آن را زمینه‏ای برای گنه‏کار سازی در آورده که هر گناهی را توجیه می‏کند .
در نگاه شهید مطهری این دو تحریف که در هدف صورت گرفت طبعا به فلسفه عزاداری سرایت کرده و آن را نیز منحرف کرده است . عزاداری و نوحه سرایی که سفارش شد تا هر زمینی را کربلا و هر روز را عاشورا سازد به ضد آن بدل شده، نقش سازنده خود را از دست داده و به عادت تبدیل شده است:
«تحریف دیگر، در موضوع دستورها در باره فلسفه عزاداری است . در اینجا گاهی گفتیم برای تسلی خاطر حضرت زهراست چون ایشان در بهشت همیشه بی‏تابی می‏کنند و هزار و چهار صد سال است آرام ندارند با گریه‏های ما ایشان آرامش پیدا می‏کنند! پس آن را یک خدمت‏خصوصی به حضرت زهرا تلقی کردیم . دوم اینکه به چشم یک آدم نفله شده که حداکثر مقامش این است که بی‏تقصیر به دست‏یک ظالم کشته شد پس باید برایش متاثر بود به امام نگاه کردیم، فکر نکردیم که تنها کسی که نفله نشده و برای هر قطره خون خود ارزش بی‏نهایت قرار داد او بود . کسی که موجی ایجاد کرد که قرنها کاخهای ستمگران را لرزاند و می‏لرزاند و نامش با آزادی و برابری و عدالت و توحید و خداپرستی و ترک خودپرستی یکی شده چگونه هدر رفته است؟! ما هدر رفته‏ایم که عمری را جز در پستی و نکبت زندگی نکرده و نمی‏کنیم .» (35)
 
ج . رسالت علما مسئولیت مردم
 

در طول زمان و به خاطر عوامل گوناگون در حادثه عاشورا، چه در ناحیه اهداف و انگیزه‏های آن و چه در بخش دستاوردها و حتی عزاداریها، تحریفاتی رخ داده است . طبعا باید با این تحریف‏ها مبارزه کرد و خرافات را از ساحت این قیام مقدس زدود و معلوم است در این امر هم خواص و علما مسئولند و هم توده مردم;
1 . مسئولیت مردم
از دید شهید مطهری همه مردم در مقابل تحریفات عاشورا مسئولیت دارند برای اینکه «یک سلسله مسائل است که احتیاج به درس خواندن ندارد ... منطق و فلسفه نمی‏خواهد، فطرت سلیم می‏خواهد و فطرت سلیم را هم همه دارند، فطرتشان درک می‏کند .» (36)
بنابراین مردم نباید خیال کنند که فقط گویندگان مسئول هستند و آنها هیچ مسئولیتی ندارند، همه مسئولند برای اینکه اولا «چیزی که گفتنش حرام است و عموما یا غالبا استماع و شنیدنش نیز حرام است، مثل غیبت، تهمت، سب و دشنام به مؤمن یا اولیاء حق، آواز خوانی به باطل و استهزاء پس اگر دروغ گفتن در روضه و ذکر مصیبت‏حرام است، شنیدن و استماع آن هم حرام است . ثانیا خداوند در قرآن می‏فرماید: واجتنبوا قول الزور (37)... به طور کلی عامه مصرف کننده این کالا هستند . اینها اگر این کالا را که غالبا خودشان می‏دانند کالای تقلبی است مصرف نکنند، عرضه کننده، آن را عرضه نمی‏کند . عیب قضیه این است که عامه حتی مشوق هم هستند . (38) »
از این رو این تحریفات منکراتی است که در بازگویی قیام امام‏حسین (ع) و عزاداریها رسوخ کرده و نهی از منکر واجب است و همه مردم وظیفه دارند با آن مبارزه کنند .
وظیفه دیگری که به عهده مردم است این‏که در انتظارات خود از مجالس عزا تجدید نظر کنند;
«دیگر این تمایلی است که صاحب مجلس‏ها و مستمعین به گیراندن مجلس دارند، مجلس باید بگیرد و باید کربلا بشود . روضه‏خوان بیچاره می‏بیند که اگر بنا بشود هر چه می‏گوید از آن راستها باشد مجلسش نمی‏گیرد، بعد همین مردم هم دعوتش نمی‏کنند، ناچار یک چیزی هم اضافه می‏کند، این انتظار را مردم باید از سر خودشان بیرون کنند .» (39)
2 . رسالت علما
به بیان استاد شهید مطهری در مجالس عزاداری دو نقطه ضعف وجود دارد; یکی این‏که مردم می‏خواهند جمعیت هر چه بیشتر باشد و اگر جمعیت ازدحام نکند راضی نیستند; دوم باید مجلس از جا کنده شده و شور و واویلا بشود . در این موقعیت علما بر سر دو راهی قرار می‏گیرند که با آن مبارزه کنند یا نه؟
شهید مطهری با اشاره به دو نکته یاد شده، و در تاکید بر مسؤولیت عالمان دینی می‏گوید:
«حال، این نقطه ضعف مردم عوام است . با این نقطه ضعف چه باید کرد؟ ... بزرگترین رسالت و وظیفه علما مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است . این است که پیغمبر اکرم فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله‏» . (40) آنجاکه بدعتها و دروغها ظاهر می‏شود، آنجا که چیزهایی ظاهر می‏شود که در دین نیست، مسائلی پیدا می‏شود که من نگفته‏ام، بر عهده دانایان است که حقایق را بگویند و لو مردم خوششان نمی‏آید . آن کسی که کتمان می‏کند، لعنت‏خدا بر او باد ... وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است و خوشبختانه ابزار این کار هم در دست است .» (41)
نکته حائز اهمیت در اینجا این است که فهم منطق حسینی دارای مراتب مختلف است . اولین مرتبه آن تعلق احساسی و عاطفی است که برای عامه مردم بسیار مفید است و باید هم در بین مردم وجود داشته باشد و اصل طراحی این مرحله در پاسداشت نهضت‏حسینی بسیار ماهرانه و از روی حکمت‏بوده است اما قطعا زمانی این عواطف و احساسات، مفید فائده خواهد بود که در طریق عقلانیت نهفته در نهضت عاشورا قرار گیرد و به پل ترقی برای دست‏یابی به فهم مراتب بالاتر این واقعه تبدیل شود و الا اگر در همین سطح باقی بماند مخرب خواهد بود . بر علما است که این معارف را از سطح عوامانه فراتر برده و با موانع احتمالی مبارزه کنند . عالمان برجسته‏ای نیز بوده‏اند که حقا در تحریف‏زدایی از ساحت عاشورا تلاش کرده‏اند . در دهه‏های اخیر مبارزه و مجاهده عملی حضرت امام‏خمینی مثال زدنی است . ایشان با تاسی از سرور و سالار کربلا عملا ثابت کرد که می‏توان در تمامی گستره تاریخ ندای «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را بلند کرد و به رهبر آزادگان جهان اقتدا کرد . شهید بزرگوار مطهری نیز در مواجهه فکری با پدیده تحریف عالمانه و دلسوزانه به وظیفه خود عمل کرده است . حال وظیفه دیگر عالمان است که در مقابل بدعت‏ها قد علم کنند و با آن به قدر مقدور مبارزه نمایند اگر مردم و علما وظیفه فردی دارند که در این زمینه نهی از منکر کنند، مسئولیت نظام اسلامی به عنوان پاسدار ایمان و اعتقادات صحیح و دست‏آوردهای اسلام ناب محمدی، بیشتر است چرا که امکانات تبلیغی نظام اسلامی در این زمینه گسترده است، رسانه‏های نظام در این زمینه مسئولیت مضاعفی دارند و باید در این مسیر به کار گرفته شوند . با این حال اگر به هر دلیل امکانات نظام اسلامی در بدعت‏زدایی از تفسیر و تبیین قیام پاک عاشورا به‏کار گرفته نشود لااقل نباید اجازه داد ابزار دامن زدن به این امور شود .
و این مسؤولیتی نیست که ساده بتوان از آن گذشت و با «اما» و «اگر» نادیده گرفت .
 
پی نوشت ها:
 

1) شهید مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، مجموعه آثار، ج‏17، ص‏668 .
2) همان، ص‏368 .
3) همان، ص‏379 .
4) همان، ص‏382 .
5) همان، ص‏31 .
6) همان، ص‏33 .
7) همان، ص‏32 .
8) همان، ص‏33 .
9) همان، ص‏59 .
10) مسند الامام الرضا، ج‏1، ص‏148 .
11) حماسه حسینی، مجموعه آثار، ج‏17، ص‏59 .
12) همان، ص‏53 .
13) همان، ص‏52 .
14) همان، ص‏57 .
15) صحیفه نور، ج‏18، ص‏12 .
16) مجموعه آثار، همان، ص‏214 .
17) تاریخ طبری، ج‏4، ص‏304 .
18) مجموعه آثار، همان، ص‏215 .
19) فروع کافی، ج‏5، ص‏59 .
20) مجموعه آثار، همان، ص‏219 .
21) همان، ص‏184 .
22) بحارالانوار، ج‏44، ص‏381 .
23) مقتل الحسین مقرم، ص‏345 .
24) بحار، همان .
25) اللهوف، ص‏41 .
26) مقتل الحسین، ص‏156 .
27) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص‏425 .
28) مجموعه آثار، همان، ص‏45 .
29) همان، ص‏616 .
30) همان، ص‏90 .
31) همان، 606 .
32) همان، ص‏108 .
33) همان، ص‏109 .
34) مقتل مقرم، ص‏146 .
35) مجموعه آثار، همان، ص‏608 .
36) همان، ص‏121 .
37) سوره حج، آیه 30 .
38) مجموعه آثار، همان، ص‏614 .
39) همان، ص‏72 .
40) اصول کافی، ج‏1، ص‏54 .
41) مجموعه آثار، همان، ص‏131 .


منبع: فصلنامه حکومت اسلامی- نویسنده:مهدی پورحسین

دوشنبه 13/9/1391 - 0:37
اهل بیت

یکی از مهم ترین نکاتی که نه فقط در محرم که در مکتب شیعیان نیاز به یادآوری هزارباره و هر روز دارد، موضوع عاشورا و محرم است .به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، در چند نوشتار به بیان دیدگاه بزرگان و دانشمندان دین درباره اهداف نهضت عاشورا می پردازیم. در این نوشتار گفتاری  از استاد شهید مرتضی مطهری ارایه می شود:
   
"بحث ما درباره عنصر امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی است‏ .اولا بحث درباره این است که آیا این عنصر در نهضت حسینی دخالت داشته‏ است یا نه ؟
   
به عبارت دیگر آیا یکی از چیزهایی که امام حسین ( ع ) را وادار به این حرکت و نهضت کرد ، امر به معروف و نهی از منکر بود یا نه ؟ و ثانیا درجه‏ دخالت این عنصر در این نهضت چه اندازه است ؟ 
 
همه می‏دانیم که فلسفه عزاداری و تذکر امام حسین علیه السلام که به توصیه‏ ائمه اطهار سال به سال باید تجدید شود ، به خاطر آموزندگی آن است ، به‏ خاطر آن است که یک درس تاریخی بسیار بزرگ است . برای اینکه یک درس‏ را انسان مورد استفاده خودش قرار بدهد ، اول باید آن درس را بفهمد و حل‏ کند . در این مبحث من درباره مجموع عناصری که در نهضت حسینی موثر بوده‏اند به طور اجمال بحث می‏کنم ، سپس درباره امر به معروف و نهی از منکر که عنصر اصلی این نهضت است ، بحث بیشتر و مبسوط تر و مشروح تری می‏کنم .
    
در نهضت حسینی عوامل متعددی دخالت داشته است  و همین امر سبب شده است که این حادثه با اینکه از نظر تاریخی و وقایع سطحی ، طول و تفصیل‏ زیادی ندارد، از نظر تفسیری و از نظر پی بردن و به ماهیت این واقعه بزرگ تاریخی ، بسیار بسیار پیچیده باشد. یکی از علل اینکه تفسیرهای‏ مختلفی درباره این حادثه شده و احیانا سوء استفاده‏هایی از این حادثه عظیم و بزرگ شده است، پیچیدگی این داستان است از نظر عناصری که در به وجود آمدن این حادثه موثر بوده‏اند . ما در این حادثه با مسایل زیادی روبرو می شویم: در یک جا سخن از بیعت خواستن از امام حسین و امتناع امام از بیعت کردن است . در جای دیگر دعوت مردم کوفه از امام و پذیرفتن این دعوت است . در جای دیگر ، امام به طور کلی بدون توجه به مساله‏ بیعت خواستن و امتناع از بیعت و اینکه اساسا توجهی به این مساله بکند که مردم کوفه از او بیعت خواسته‏اند، او را دعوت کرده‏اند یا نکرده‏اند، از اوضاع زمان و وضع‏ حکومت وقت، انتقاد می کند، شیوع فساد را متذکر می‏شود، تغییر ماهیت‏ اسلام را یادآوری می‏کند، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بیان‏ می‏نمایدو آنوقت می‏گوید وظیفه یک مرد مسلمان این است که در مقابل‏ چنین حوادثی ساکت نباشد .
 
در این مقام می‏بینیم امام نه سخن از بیعت می‏آورد و نه سخن از دعوت. نه سخن از بیعتی که یزید از او می‏خواهد، و نه سخن از دعوتی که مردم کوفه‏ از او کرده‏اند . قضیه از چه قرار است ؟ آیا مساله ، مساله بیعت بود ؟ آیا مساله، مساله دعوت بود؟ آیا مساله، مساله اعتراض و انتقاد و یا شیوع منکرات بود ؟ کدامیک از این قضایا بود ؟ این مساله را ما بر چه اساسی توجیه کنیم ؟ به علاوه چه تفاوت واضح و بیٌنی میان عصر امام یعنی دوره یزید با دوره‏های قبل بوده؟ بالخصوص با دوره معاویه که امام حسن‏ علیه السلام با معاویه صلح کرد ولی امام حسین علیه السلام به هیچ وجه سر صلح با یزید نداشت و چنین صلحی را جایز نمی‏شمرد .
 
حقیقت مطلب این است که همه این عوامل ، موثر و دخیل بوده است. یعنی همه این عوامل وجود داشته و امام در مقابل همه این عوامل عکس‏العمل‏ نشان داده است . پاره‏ای از عکس العمل ها و عمل های امام بر اساس امتناع‏ از بیعت است، پاره‏ای از تصمیمات امام بر اساس دعوت مردم کوفه است‏ و پاره‏ای بر اساس مبارزه با منکرات و فسادهایی که در آن زمان به هر حال‏ وجود داشته است . همه این عناصر ، در حادثه کربلا که مجموعه‏ای است از عکس العملها و تصمیماتی که از طرف وجود مقدس اباعبدالله علیه السلام‏ اتخاذ شده دخالت داشته است.
   
ابتدا درباره مساله بیعت بحث می‏کنیم که این عامل چقدر دخالت داشت و  امام در مقابل بیعت خواهی چه عکس العملی نشان داد و تنها بیعت خواستن‏ برای امام چه وظیفه‏ای ایجاب می‏کرد ؟
  
همه شنیده‏ایم که معاویه بن ابی سفیان با چه وضعی به حکومت و خلافت‏ رسید . بعد از آنکه اصحاب امام حسن علیه السلام آنقدر سستی نشان دادند ، امام حسن یک قرارداد موقت با معاویه امضاء می‏کند نه بر اساس خلافت و  حکومت معاویه ، بلکه بر این اساس که معاویه اگر می‏خواهد حکومت کند برای مدت محدودی حکومت کند و بعد از آن مسلمین باشند و اختیار خودشان ، و آن کسی را که صلاح می‏دانند ، به خلافت انتخاب کنند ، و به عبارت دیگر به دنبال آن کسی که تشخیص می‏دهند [ صلاحیت خلافت را دارد ] و از طرف‏ پیغمبر اکرم منصوب شده است ، بروند . تا زمان معاویه مساله حکومت و خلافت ، یک مساله موروثی نبود ، مساله‏ای بود که درباره آن تنها دو طرز فکر وجود داشت . یک طرز فکر این بود که خلافت، فقط و فقط شایسته کسی است که پیغمبر به امر خدا او را منصوب کرده باشد . و فکر دیگر این بود که مردم حق دارند خلیفه‏ای برای خودشان انتخاب کنند .
   
به هر حال این مساله در میان نبود که یک خلیفه تکلیف مردم را برای‏ خلیفه بعدی معین کند ، برای خود جانشین معین کند ، او هم برای خود جانشین‏ معین کند و . . . و دیگر مساله خلافت نه دائر مدار نص پیغمبر باشد و نه‏  مسلمین در انتخاب او دخالتی داشته باشند . یکی از شرایطی که امام حسن در آن صلحنامه گنجاند ولی معاویه صریحا به آن عمل نکرد ( مانند همه شرایط دیگر ) بلکه امام حسن را مخصوصا با مسمومیت کشت و از بین برد که دیگر  موضوعی برای این ادعا باقی نماند و به اصطلاح مدعی در کار نباشد ، همین‏ بود که معاویه حق ندارد تصمیمی برای مسلمین بعد از خودش بگیرد ، خودش‏ هر مصیبتی برای دنیای اسلام هست ، هست ، بعد دیگر اختیار با مسلمین باشد  و به هر حال اختیار با معاویه نباشد . اما تصمیم معاویه از همان روزهای اول این بود که نگذارد خلافت از خاندانش خارج شود و به قول مورخین، کاری کند که خلافت را به شکل سلطنت در آورد . ولی خود او احساس می‏کرد که این کار فعلا زمینه مساعدی ندارد . درباره این مطلب زیاد می‏اندیشید و با دوستان خاص خود در میان می‏گذاشت ولی جرات اظهار آن را نداشت و فکر  نمی‏کرد که این مطلب عملی شود .
   
آنطوری که مورخین نوشته‏اند کسی که او را به این کار تشویق کرد و مطمئن ساخت که این کار عملی است ، مغیره بن شعبه بود ، آن هم به خاطر طمعی که به حکومت کوفه بسته بود . قبلا حاکم و والی کوفه بود ، از اینکه معاویه‏ او را معزول کرده بود ، ناراحت بود . او از نقشه کش‏ها و زیرکها و به‏ اصطلاح از دهات عرب است . برای اینکه دو مرتبه به حکومت کوفه برگردد نقشه‏ای کشید ، به این صورت که رفت به شام و به یزید بن معاویه گفت : نمی‏دانم‏  چرا معاویه درباره تو کوتاهی می‏کند ، دیگر معطل چیست ؟ چرا ترا به عنوان‏ جانشین خودش به مردم معرفی نمی‏کند ؟ یزید گفت : پدرم فکر می‏کند که این‏ قضیه عملی نیست . گفت : نه ، عملی است . شما از کجا بیم دارید ؟ فکر می‏کنید مردم کجا عمل نخواهند کرد ؟ هر چه معاویه بگوید مردم شام اطاعت می‏کنند ، و از آنها نگرانی نیست . اما مردم مدینه ، اگر فلان کس را به آنجا بفرستید او این وظیفه را انجام می‏دهد . از همه جا مهمتر و خطرناکتر
عراق ( کوفه ) است ، این هم به عهده من.
     
زید نزد معاویه می‏رود و می‏گوید مغیره چنین سخنی گفته است . معاویه مغیره را می‏خواهد . او با چرب زبانی و با منطق قویی که داشت توانست‏ معاویه را قانع کند که زمینه آماده است و کار کوفه را که از همه سختتر و مشکلتر است خودم انجام می‏دهم . معاویه هم دو مرتبه برای او ابلاغ صادر کرد که به کوفه برگردد. البته این جریان بعد از وفات امام مجتبی علیه السلام و در سالهای آخر عمر معاویه است. جریانهایی دارد . مردم کوفه و مدینه قبول نکردند . معاویه مجبور شد که به مدینه برود . روسای اهل مدینه‏، یعنی کسانی که مورد احترام مردم بودند، حضرت امام حسین علیه السلام ، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را خواست . با چرب زبانی کوشید تا به‏ عنوان اینکه مصلحت اسلام فعلا اینطور ایجاب می‏کند که حکومت ظاهری در دست یزید باشد ولی کار در دست شما تا اختلافی میان مردم رخ ندهد ، شما  بیایید فعلا بیعت کنید ، عملا زمام امور در دست شما باشد، آنها را قانع‏
کند . ولی آنها قبول نکردند و این کار آنطور که معاویه می‏خواست عملی نشد. بعد با نیرنگی در مسجد مدینه می‏خواست به مردم چنین وانمود کند که آنها حاضر شدند و قبول کردند، که آن نیرنگ هم نگرفت.
   
معاویه هنگام مردن سخت نگران وضع پسرش یزید بود و نصایحی به او کرد.گفت : تو برای بیعت گرفتن، با عبدالله بن زبیر آنطور رفتار کن، با عبدالله بن عمر آنطور رفتار کن، با حسین بن علی علیه السلام اینگونه رفتار کن . مخصوصا دستور داد با امام حسین ( ع ) با رفق و نرمی زیادی‏ رفتار کند. گفت : او فرزند پیغمبر است ، مکانت عظیمی در میان مسلمین‏ دارد  و بترس از اینکه با حسین بن علی با خشونت رفتار کنی .
 
معاویه کاملا پیش بینی می‏کرد که اگر یزید با امام حسین با خشونت رفتار کند و  دست خود را به خون او آلوده سازد ، دیگر نخواهد توانست خلافت کند و  خلافت از خاندان ابوسفیان بیرون خواهد رفت . معاویه مرد بسیار زیرکی بود، پیش بینی‏های او مانند پیش‏بینی‏های هر سیاستمدار دیگری غالبا خوب از آب درمی‏آمد . یعنی خوب می‏فهمید و خوب می‏توانست پیش بینی کند.
 
برعکس ، یزید ، اولا جوان بود  و ثانیا مردی بود که از اول در بزرگزادگی و اشرافزادگی و شاهزادگی بزرگ شده بود ، با لهو و لعب انس فراوانی داشت، سیاست را واقعا درک نمی‏کرد، غرور جوانی و ریاست داشت ، غرور، ثروت و شهوت داشت. کاری کرد که در درجه اول به زیان خاندان ابوسفیان تمام شد  و این خاندان بیش از همه در این قضیه باخت . اینها که هدف معنوی نداشتند و جز به حکومت و سلطنت به چیز دیگری فکر نمی‏کردند ، آن را هم از دست‏ دادند.
 
حسین بن علی علیه السلام کشته شد، ولی به هدفهای معنوی خودش‏ رسید در حالی که خاندان ابوسفیان به هیچ شکل به هدفهای خودشان نرسیدند. بعد از اینکه معاویه در نیمه ماه رجب سال شصتم می‏میرد ، یزید به حاکم‏  مدینه که از بنی امیه بود نامه‏ای می‏نویسد و طی آن فوت معاویه را اعلام‏  می‏کند و می‏گوید از مردم برای من بیعت بگیر . او می‏دانست که مدینه مرکز  است و چشم همه به مدینه دوخته شده . در نامه خصوصی دستور شدید خودش را  صادر می‏کند ، می‏گوید حسین بن علی را بخواه و از او بیعت بگیر ، و اگر  بیعت نکرد ، سرش را برای من بفرست .
 
بنابراین یکی از چیزهایی که امام حسین با آن مواجه بود تقاضای بیعت با یزید بن معاویه این چنینی بود که گذشته از همه مفاسد دیگر ، دو مفسده در  بیعت با این آدم بود که حتی در مورد معاویه وجود نداشت . یکی اینکه بیعت با یزید ، تثبیت خلافت موروثی از طرف امام حسین بود . یعنی مساله‏ خلافت یک فرد مطرح نبود . مساله خلافت موروثی مطرح بود . مفسده دوم مربوط به شخصیت خاص یزید بود که وضع آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز می‏کرد . او نه تنها مرد فاسق و فاجری بود بلکه متظاهر و متجاهر به فسق بود و شایستگی سیاسی هم نداشت . معاویه و بسیاری از خلفای آل عباس هم مردمان فاسق و فاجری‏ بودند ، ولی یک مطلب را کاملا درک می‏کردند ، و آن اینکه می‏فهمیدند که اگر بخواهند ملک و قدرتشان باقی بماند، باید تا حدود زیادی مصالح اسلامی‏  را رعایت کنند ، شئون اسلامی را حفظ کنند . این را درک می‏کردند که اگر اسلام نباشد آنها هم نخواهند بود . می‏دانستند که صدها میلیون جمعیت از نژادهای مختلف چه در آسیا ، چه در آفریقا و چه در اروپا که در زیر حکومت واحد در آمده‏اند و از حکومت شام یا بغداد پیروی می‏کنند ، فقط به‏ این دلیل است که اینها مسلمانند ، به قرآن اعتقاد دارند و به هر حال‏ خلیفه را یک خلیفه اسلامی می‏دانند ، و الا اولین روزی که احساس کنند که‏ خلیفه خود بر ضد اسلام است ، اعلام استقلال می‏کنند .
 
چه موجبی داشت که مثلا مردم خراسان ، شام و سوریه ، مردم قسمتی از  آفریقا ، از حاکم بغداد یا شام اطاعت کنند ؟ دلیلی نداشت . بنابراین  خلفایی که عاقل ، فهمیده و سیاستمدار بودند این را می‏فهمیدند که مجبورند تا حدود زیادی مصالح اسلام را رعایت کنند . ولی یزید بن معاویه این شعور
را هم نداشت ، آدم متهتکی بود ، آدم هتاکی بود ، خوشش می‏آمد به مردم و  اسلام بی‏اعتنایی کند ، حدود اسلامی را بشکند . معاویه هم شاید شراب می‏خورد (اینکه می‏گویم شاید ، از نظر تاریخی است ، چون یادم نمی‏آید ، ممکن است‏  کسانی با مطالعه تاریخ ، موارد قطعی پیدا کنند ) " ولی هرگز تاریخ‏ نشان نمی‏دهد که معاویه در یک مجلس علنی شراب خورده باشد یا در حالتی که مست است وارد مجلس شده‏ باشد، در حالی که این مرد علنا در مجلس رسمی شراب می‏خورد، مست لایعقل ‏   می شد و شروع می‏کرد به یاوه سرایی . تمام مورخین معتبر نوشته‏اند که این مرد ، میمون باز و یوز باز بود . میمونی داشت که به آن کنیه اباقیس‏ داده بود و او را خیلی دوست می‏داشت . چون مادرش زن بادیه نشین بود و خودش هم در بادیه بزرگ شده بود، اخلاق بادیه نشینی داشت، با سگ و یوز و میمون انس و علاقه بالخصوصی داشت.
 
سعودی در مروج الذهب می‏نویسد : " میمون را لباسهای حریر و زیبا می‏پوشانید و در پهلو دست خود بالاتر از رجال کشوری و لشکری می نشاند."!
اینست که امام حسین ( ع ) فرمود : « و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه‏ براع مثل یزید » ( 1 ) . میان او و دیگران تفاوت وجود داشت . اصلا وجود این شخص تبلیغ علیه اسلام بود . برای چنین شخصی از امام حسین ( ع ) بیعت‏ می‏خواهند! امام از بیعت امتناع می‏کرد و می‏فرمود: من به هیچ وجه بیعت نمی‏کنم . آنها هم به هیچ وجه از بیعت خواستن صرف نظر نمی کردند .
این یک عامل و جریان بود: تقاضای شدید که ما نمی‏گذاریم شخصیتی چون تو بیعت نکند . ( آدمی که بیعت نمی‏کند یعنی من در مقابل این حکومت تعهدی ندارم ، من معترضم . ) به هیچ وجه حاضر نبودند که امام حسین علیه السلام بیعت نکند و آزادانه در میان مردم راه برود . این بیعت نکردن را خطری برای رژیم‏ حکومت خودشان می‏دانستند . خوب هم تشخیص داده بودند و همین طور هم بود. بیعت نکردن امام یعنی معترض بودن ، قبول نداشتن، اطاعت یزید را لازم‏ نشمردن، بلکه مخالفت با او را واجب دانستن . آنها می‏گفتند باید بیعت‏ کنید، امام می‏فرمود بیعت نمی‏کنم. حال در مقابل این تقاضا، در مقابل‏ این عامل، امام چه وظیفه‏ای دا رند؟ بیش از یک وظیفه منفی، وظیفه دیگری ندارند: بیعت نمی‏کنم . حرف دیگری نیست. بیعت می‏کنید ؟ خی.
 
اگر بیعت نکنید کشته می‏شوید! من حاضرم کشته شوم ولی بیعت نکنم. در  اینجا جواب امام فقط یک " نه " است . حاکم مدینه که یکی از بنی امیه بود امام را خواست . ( البته باید گفت‏ گر چه بنی امیه تقریبا همه، عناصر ناپاکی بودند ولی او تا اندازه‏ای با دیگران فرق داشت . ) در آن هنگام امام در مسجد مدینه ( مسجد پیغمبر )بودند . عبدالله بن زبیر هم نزد ایشان بود.
مامور حاکم از هر دو دعوت کرد نزد حاکم بروند و گفت حاکم صحبتی با شما دارد. گفتند تو برو بعد ما می‏آییم . عبدالله بن زبیر گفت : در این‏ موقع که حاکم ما را خواسته است شما چه حدس می‏زنید ؟ امام فرمود: اظن ان طاغیتهم قد هلک ،» فکر می‏کنم فرعون اینها تلف شده و ما را برای بیعت می‏خواهد . عبدالله بن زبیر گفت خوب حدس زدید، من هم همین طور فکر می‏کنم ، حالا چه می‏کنید ؟ امام فرمود من می‏روم . تو چه می‏کنی ؟ حالا ببینم‏.
   
عبدالله بن زبیر شبانه از بیراهه به مکه فرار کرد و در آنجا متحصن شد. امام علیه السلام رفت ، عده‏ای از جوانان بنی‏هاشم را هم با خود برد و گفت شما بیرون بایستید ، اگر فریاد من بلند شد ، بریزید تو ، ولی تا صدای من‏ بلند نشده داخل نشوید . مروان حکم ، این اموی پلید معروف که زمانی حاکم مدینه بود آنجا حضور داشت. حاکم نامه علنی را به اطلاع امام رساند. امام فرمود : چه می‏خواهید؟ حاکم شروع کرد با چرب زبانی صحبت کردن .
   
گفت مردم با یزید بیعت کرده‏اند، معاویه نظرش چنین بوده است، مصلحت‏ اسلام چنین ایجاب می‏کند. خواهش می‏کنم شما هم بیعت بفرمایید، مصلحت اسلام در این است. بعد هر طور که شما امر کنید اطاعت خواهد شد.
تمام نقایصی که وجود دارد مرتفع می‏شود . امام فرمود : شما برای چه از من‏ بیعت می‏خواهید ؟ برای مردم می‏خواهید . یعنی برای خدا که نمی‏خواهید . از این جهت که آیا خلافت شرعی است یا غیر شرعی ، و من بیعت کنم تا شرعی‏ باشد که نیست. بیعت می‏خواهید که مردم دیگر بیعت کنند . گفت بله .
 
فرمود پس بیعت من در این اتاق خلوت که ما سه نفر بیشتر نیستیم برای شما چه فایده‏ای د ارد ؟ حاکم گفت راست می‏گوید باشد برای بعد . امام فرمود من باید بروم . حاکم گفت بسیار خوب، تشریف ببرید . مروان حکم گفت چه می‏گویی ؟ ! اگر از  اینجا برود معنایش اینست که بیعت نمی‏کنم . آیا اگر از اینجا برود بیعت خواهد کرد ؟ ! فرمان خلیفه را اجرا کن. امام گریبان مروان را گرفت و او را بالا برد و محکم به زمین کوبید . فرمود : تو کوچکتر از این‏ حرفها هستی .
 
سپس بیرون رفت و بعد از آن ، سه شب دیگر هم در مدینه ماند . شبها سر قبر پیغمبر اکرم می‏رفت و در آنجا دعا می‏کرد . می‏گفت خدایا راهی جلوی من‏ بگذار که رضای تو در آن است .
در شب سوم ، امام سر قبر پیغمبر اکرم می‏رود ، دعا می‏کند و بسیار می‏گرید و همانجا خوابش می‏برد . در عالم رویا پیغمبر اکرم را می‏بیند ،  خوابی می‏بیند که برای او حکم الهام و وحی را داشت . حضرت فردای آنروز از مدینه بیرون آمد و از همان شاهراه‏ نه از بی راهه به طرف مکه رفت . بعضی از همراهان عرض کردند : یا بن‏ رسول الله ! لو تنکبت الطریق الا عظم بهتر است شما از شاهراه نروید، ممکن است مامورین حکومت ، شما را برگردانند ، مزاحمت ایجاد کنند ، زد و خوردی صورت گیرد . ( یک روح شجاع ) ، یک روح قوی هرگز حاضر نیست چنین کاری کند . ) فرمود : من دوست ندارم شکل یک آدم یاغی و فراری را به خود بگیرم ، از همین شاهراه می‏روم ، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد .
به هر حال مساله اول و عامل اول در حادثه حسینی که هیچ شکی در آن نمی‏شود کرد مساله بیعت است ، بیعت برای یزید که به نص قطعی تاریخ ، از امام حسین ( ع ) می‏خواستند . یزید در نامه خصوصی خود چنین می‏نویسد : خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا ، حسین را برای بیعت گرفتن محکم بگیرد و تابعیت نکرده رها نکن .
 
امام حسین هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاده بود و به هیچ وجه حاضر به بیعت با یزید نبود، جوابش نفی بود و نفی. حتی در آخرین روزهای عمر امام حسین که در کربلا بودند ، عمر سعد آمد
و مذاکراتی با امام کرد . در نظر داشت با فکری امام را به صلح با یزید وادار کند . البته صلح هم جز بیعت چیز دیگری نبود . امام حاضر نشد . از  سخنان امام که در روز عاشورا فرموده‏اند کاملا پیداست که بر حرف روز اول‏ خود همچنان باقی بوده‏اند : « لا ، و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر
اقرار العبید » نه ، به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم‏ داد . هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد . حتی در همین شرایطی که امروز قرار  گرفته‏ام و می‏بینم کشته شدن خودم را ، کشته شدن عزیزانم را ، کشته شدن‏ یارانم را ، اسارت خاندانم را ، حاضر نیستم با یزید بیعت کنم .
 
این عامل از کی وجود پیدا کرد ؟ از آخر زمان معاویه ، و شدت و فوریت‏ آن بعد از مردن معاویه و به حکومت رسیدن یزید بود. عامل دوم مساله دعوت بود . شاید در بعضی کتابها خوانده باشید مخصوصا
در این کتابهای به اصطلاح تاریخی که به دست بچه‏های مدرسه می‏دهند .
می‏نویسند که در سال شصتم هجرت، معاویه مرد، بعد مردم کوفه از امام‏ حسین دعوت کردند که آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند . امام حسین به کوفه آمد ، مردم کوفه غداری و بی‏وفایی کردند ، ایشان را یاری نکردند، امام حسین کشته شد!
 
 انسان وقتی این تاریخها را می‏خواند فکر می‏کند امام حسین مردی بود که در خانه خودش راحت نشسته بود ، کاری به کار کسی‏ نداشت و درباره هیچ موضوعی هم فکر نمی‏کرد، تنها چیزی که امام را از جا حرکت داد ، دعوت مردم کوفه بود! در صورتی که امام حسین در آخر ماه‏ رجب که اوایل حکومت یزید بود ، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج می‏شود و چون مکه، حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مردم مسلمان احترام بیشتری برای آنجا قایل هستند و دستگاه حکومت هم مجبور است نسبت‏ به مکه احترام بیشتری قایل شود، به آنجا می‏رود( روزهای اولی است که‏
معاویه از دنیا رفته و شاید هنوز خبر مردن او به کوفه نرسیده )، نه تنها برای اینکه آنجا مأمن بهتری است بلکه برای اینکه مرکز اجتماع بهتری است.
 
در ماه رجب و شعبان که ایام عمره است، مردم از اطراف و اکناف به مکه می‏آیند و بهتر می‏توان آنها را ارشاد کرد و آگاهی داد . بعد موسم حج فراهم می‏رسد که فرصت مناسبتری برای تبلیغ است . بعد از حدود دو ماه‏ نامه‏های مردم کوفه می‏رسد . نامه‏های مردم کوفه به مدینه نیامده ، و امام‏ حسین نهضتش را از مدینه شروع کرده است . نامه‏های مردم کوفه در مکه به‏ دست امام حسین رسید، یعنی وقتی که امام تصمیم خود را بر امتناع از  بیعت گرفته بود و همین تصمیم، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود .
 
خود امام و همه می‏دانستند که نه اینها از بیعت گرفتن دست بر می‏دارند و نه امام حاضر به بیعت است ) بنابر این دعوت مردم کوفه عامل اصلی در این نهضت نبود بلکه عامل فرعی بود، و حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم‏  کوفه می‏توان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم و قضاوت تاریخ‏ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام به وجود آورد.
 
کوفه ایالت بزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود. این شهر که در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده ، یک شهر لشکرنشین بود و نقش بسیار موثری در سرنوشت کشورهای اسلامی داشت و اگر مردم کوفه در  پیمان خود باقی می‏ماندند احتمالا امام حسین علیه‏السلام موفق می‏شد .
 
کوفه آنوقت را با مدینه با مکه آنوقت نمی‏شد مقایسه کرد، با خراسان آنوقت هم نمی‏شد مقایسه کرد ، رقیب آن فقط شام بود . حداکثر تاثیر دعوت مردم کوفه ، در شکل این نهضت بود یعنی در این بود که امام حسین از مکه‏ حرکت کند و آنجا را مرکز قرار ندهد( البته خود مکه اشکالاتی داشت و نمی‏شد آنجا را مرکز قرار داد) ، پیشنهاد ابن عباس را برای رفتن به‏ یمن و کوهستانهای آنجا را پناهگاه قرار دادن ، نپذیرد ، مدینه جدش را مرکز قرار ندهد ، بیاید به کوفه . پس دعوت مردم کوفه در یک امر فرعی‏
دخالت داشت ، در اینکه این نهضت و قیام در عراق صورت گیرد ، والا عامل‏ اصلی نبود .
 
وقتی امام در بین راه به سر حد کوفه می‏رسد با لشکر حر مواجه می‏شود . به‏ مردم کوفه می‏فرماید : شما مرا دعوت کردید . اگر نمی‏خواهید بر می‏گردم.  معنایش این نیست که بر می‏گردم و با یزید بیعت می‏کنم و از تمام حرفهایی‏ که در باب امر به معروف و نهی از منکر ، شیوع فسادها و وظیفه مسلمان در این شرایط گفته‏ام ، صرف نظر می‏کنم ، بیعت کرده و در خانه خود می‏نشینم و سکوت می‏کنم . خیر ، من این حکومت را صالح نمی‏دانم و برای خود وظیفه‏ای قایل هستم . شما مردم کوفه مرا دعوت کردید ، گفتید : " ای حسین ! ترا  در هدفی که داری یاری می‏دهیم ، اگر بیعت نمی‏کنی ، نکن . تو به عنوان‏ امر به معروف و نهی از منکر اعتراض داری ، قیام کرده‏ای ، ما ترا یاری می‏کنیم . " من هم آمده‏ام سراغ‏ کسانی که به من وعده یاری داده‏اند . حال می‏گویید مردم کوفه به وعده خودشان عمل نمی‏کنند ، بسیار خوب ما هم به کوفه نمی‏رویم ، بر می‏گردیم به‏ جایی که مرکز اصلی خودمان است .
 
به مدینه یا حجاز یا مکه می‏رویم تا خدا چه خواهد . به هر حال ما بیعت نمی‏کنیم ولو بر سر بیعت کردن کشته شویم . پس حداکثر تاثیر این عامل یعنی دعوت مردم کوفه این بوده که امام را از
مکه بیرون بکشاند ، و ایشان به طرف کوفه بیایند . البته نمی‏خواهم بگویم که واقعا اگر اینها دعوت نمی‏کردند ، امام قطعا در مدینه یا مکه می‏ماند ، نه ، تاریخ نشان می‏دهد که همه اینها برای امام‏
محذور داشته است . مکه هم از نظر مساعد بودن اوضاع ظاهری وضع بهتری نسبت به کوفه نداشت . قراین زیادی در تاریخ هست که نشان می‏دهد اینها تصمیم گرفته بودند که چون امام بیعت نمی‏کند ، در ایام حج ایشان را از میان بردارند . تنها نقل " طریحی " نیست ، دیگران هم نقل کرده‏اند که‏ امام از این قضیه آگاه شد که اگر در ایام حج در مکه بماند ممکن است در همان حال احرام که قاعده کسی مسلح نیست ، مامورین مسلح بنی امیه خون او را بریزند ، هتک خانه کعبه شود ، هتک حج و هتک اسلام شود . دو هتک : هم فرزند پیغمبر ، در حال عبادت ، در حریم خانه خدا کشته شود ، و هم‏
خونش هدر رود .
 
بعد شایع کنند که حسین بن علی با فلان شخص اختلاف جزئی‏ داشت و او حضرت را کشت و قاتل هم خودش را مخفی کرد ، و در نتیجه خون‏ امام به هدر رود . امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کرده‏اند . در بین راه که می‏رفتند ، شخصی از امام پرسید : چرا بیرون آمدی‏ ؟ معنی سخنش این بود که تو در مدینه جای امنی داشتی ، آنجا در حرم جدت‏ ، کنار قبر پیغمبر کسی متعرض نمی‏شد . یا در مکه می‏ماندی کنار بیت الله‏ الحرام . اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کردی . فرمود : اشتباه می‏کنی ، من اگر در سوراخ یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرا رها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند . اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست . آنها از من چیزی می‏خواهند که من به هیچ وجه‏ حاضر نیستم زیر بار آن بروم . من هم چیزی می‏خواهم که آنها به هیچ وجه‏ قبول نمی‏کنند .
 
عامل سوم امر به معروف است . این نیز نص کلام خود امام است . تاریخ‏ می‏نویسد : محمد ابن حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود ، معیوب بود ، قدرت بر جهاد نداشت و لهذا شرکت نکرد . امام وصیتنامه‏ای‏ می‏نویسد و آن را به او می‏سپارد : « هذا ما اوصی به الحسین بن علی اخاه‏ محمدا المعروف بابن الحنفیه » . در اینجا امام جمله‏هایی دارد : حسین به‏ یگانگی خدا ، به رسالت پیغمبر شهادت می‏دهد . ( چون امام می‏دانست که‏ بعد عده‏ای خواهند گفت حسین از دین جدش خارج شده است ) . تا آنجا که‏ راز قیام خود را بیان می‏کند :
« انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امه جدی ، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره‏ جدی و ابی علی بن ابی‏طالب علیه السلام »
 
دیگر در اینجا مساله دعوت اهل کوفه وجود ندارد . حتی مساله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی‏کند . یعنی غیر از مساله بیعت خواستن و امتناع من‏ از بیعت ، مساله دیگری وجود دارد . اینها اگر از من بیعت هم نخواهند ، ساکت نخواهم نشست . مردم دنیا بدانند : « ما خرجت اشرا و لا بطرا »
حسین بن علی ، طالب جاه نبود ، طالب مقام و ثروت نبود ، مردم مفسد و اخلالگری نبود ، ظالم و ستمگر نبود ، او یک انسان مصلح بود . « و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی » . . . « الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله ، و هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت »
 
این روح از روز اول تا لحظه آخر در وجود مقدس حسین بن علی علیه السلام متجلی بود . به قول خودش جزء خون و حیاتش شده بود . امکان نداشت از حسین جدا شود . در لحظات آخر [ حیات ] اباعبدالله ، وقتی در آن گودی‏ قتلگاه افتاده است و قدرت حرکت کردن ندارد ، قدرت جنگیدن با دشمن‏
ندارد ، قدرت ایستادن بر سر پا ندارد و به زحمت می‏تواند حرکت کند ، باز می‏بینیم از سخن حسین غیرت می‏جهد ، عزت تجلی می‏کند ، بزرگواری پیدا می‏شود . لشکر می‏خواهند سر مقدسش را از بدن جدا کنند ولی شجاعت و هیبت‏ سابق اجازه نمی‏دهد . بعضیها می‏گویند نکند حسین حیله جنگی بکار برده که‏ اگر کسی نزدیک شد حمله کند و در مقابل حمله او کسی تاب مقاومت ندارد ، نقشه‏
پلید و نامردانه‏ای می‏کشند ، می‏گویند اگر به سوی خیمه‏هایش حمله کنیم او طاقت نمی‏آورد . امام حسین افتاده است . من نمی‏توانم آن حالت ابا عبدالله را مجسم بکنم . لشکر به طرف خیام حرمش حمله می‏کند . یک نفر فریاد می‏کشد حسین تو زنده‏ای ؟ ! به طرف خیام حرمت حمله کردند ! امام به‏زحمت روی زانوهای خود بلند می‏شود ، به نیزه‏اش تکیه می‏کند و فریاد می‏کشد:
« ویلکم یا شیعه آل ابی‏سفیان ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم . »
 
ای مردمی که خود را به آل ابوسفیان فروخته‏اید ، ای پیروان آل ابوسفیان ، اگر خدا را نمی‏شناسید ، اگر به قیامت ایمان و اعتقاد ندارید ، حریت و شرف انسانیت شما کجا رفت ؟ ! شخصی می‏گوید : ما تقول یا بن فاطمه ؟ پسر فاطمه چه می‏گویی ؟ فرمود : « انا اقاتلکم و انتم تقاتلوننی و النساء لیس علیهن جناح » ، طرف شما من هستم ، این‏ پیکر حسین حاضر و آماده است برای اینکه آماج تیرها و ضربات شمشیرهای‏ شما واقع شود ، ولی روح حسین حاضر نیست او زنده باشد و ببیند کسی به‏ نزدیک خیام حرم او می‏رود."
 
منبع : حماسه حسینی - جلد دوم صفحه 13تا 33

دوشنبه 13/9/1391 - 0:35
اهل بیت

عاشورا حدیث مکرری که حدود چهارده قرن نقل مجالس و محافل گوناگون بوده است. خاطره عاشورا جزئی از فرهنگ فراموش ناشدنی شیعیانی است که با نام حسین(ع) روز و شب را به سر آورده اند.
 
در فرهنگ عامه ایرانی نام حسین(ع) همچون ذکر خدا بر زبان مردمان همیشه جاری است. آنگونه که گفته اند:
 
اگر در عروسی اگر در عزاست همیشه دلم سوی کرب و بلاست.
 
گویندگان و نویسندگان این مرز و بوم با هر گرایش و هر اندیشه ای همواره دم از امام حسین(ع) زده اند. گفته های بسیار و کتابهای بی شماری که در این باره موجود است شاهدی است بر این مدعا (1) . اما شگفت آن که این حدیث مکرر هرگز کهنه نمی گردد و هر چه بر این گفتارها ونوشتارها افزون می شود از عطش عاشقان و دلباختگان حسینی نمی کاهد، اغلب این آثار چون رنگ و بوی حسینی دارد به زودی مخاطبان خود را می یابند.
 
در عین حال برخی از آنها همچون اختران فروزان در آسمان معرفت همیشه درخشان و ماندگار است. از این آثار جاویدان عاشورایی،میراث گرانسنگی است که از شهید مطهری برجای مانده است.
 
گرچه آثار قلمی مطهری به قول امام خمینی(ره) «بی استثناآموزنده و روان بخش » و «برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست.» (2)
 
اما آنچه از او در باره امام حسین(ع) بر جای مانده است از جاذبه و حلاوتی ویژه برخوردار است.
 
باید توجه داشت که آنچه شهید مطهری از دوران جوانی به عنوان «حسن ختام » خطابه هایش یاد کرده است لزوما دیدگاه علمی وتاریخی وی نیست. استاد شهید، در دوران پختگی بویژه در واپسین سالهای عمر پربرکت خویش، دیدگاه خود را در این باره به صراحت بیان داشته است. مطهری به عنوان یکی از مصلحان جامعه اسلامی واحیاگران اندیشه دینی، کوششهایش را در این زمینه پیرامون سه محور متمرکز کرده است:
 
1- مبارزه با خرافات و تحریفات.
 
2- احیای واقعیات تاریخی و حقایق معنوی.
 
3- تحلیل علمی و عقلی معارف دینی و رخدادهای تاریخی.
 
در باره محور نخست، آن شهید سعید سخنان بلیغی ایراد کرده که به عنوان «تحریفات عاشورا» در نوبتهای پیاپی انتشار یافته است. استاد مطهری با استناد به سخنرانیهای مرحوم دکتر محمدابراهیم آیتی، می نویسد:
 
«باید توجه داشت که تاریخ نهضت ابا عبد الله الحسین(ع) نسبت به بسیاری از فصول تاریخ، از تحریف مصون و محفوظ مانده است.
 
(زیرا) فجیع بودن این فصل تاریخ، از نظر کسانی که قضیه را ازجنبه فجیع بودن آن مطالعه کرده اند و عظیم بودن و قابل تکریم واحترام بودن آن از نظر کسانی که این قضیه را از آن جهت موردمطالعه قرار داده اند، خود سبب شده است که اهتمام عظیمی به ثبت جزئیات واقعه بشود. پس جزئیات واقعه بازگویی و ثبت شده است.
 
از این جهت امثال طبری، ابن واضح (یعقوبی)، شیخ مفید،ابو الفرج اصفهانی، که در قرون دوم و سوم و چهارم می زیسته اند،جزئیات وقایع را با نقل از روات موثق نقل کرده اند.
 
اهتمام زنان اهل بیت (علیهم السلام) به خطبه و خطابه درفرصتهای مختلف، با بودن امام علی بن الحسین(ع)، همه برای این بوده که مانع تحریف حادثه کربلا بشوند. (چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی) و خواستند نگذارند این حادثه قلب و تحریف شود.
 
متن آنچه واقع شده بود را به صورت خطبه و خطابه بیان کردند وهدف امام را هم تشریح نمودند.
 
امروز می توان واقعه کربلا را از روی خطبه های امام واهل بیت (علیهم السلام) که در مکه و بین راه حجاز و عراق و کربلاو کوفه و شام و مدینه ایراد کرده اند و از روی سخنانی که درپاسخ پرسشهای این و آن گفته اند و از روی رجزهایی که خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده اند و در مآخذمعتبر ثبت و ضبط شده است و از روی نامه هایی که میان امام ومردم کوفه و بصره رد و بدل شده و نامه ای که یزید به ابن زیادنوشته و نامه هایی که ابن زیاد به یزید و عمر بن سعد نوشته ونامه های عمر بن سعد به ابن زیاد و نامه ابن زیاد به حاکم مدینه که همه اش در تواریخ معتبر مضبوط است و به دست آیندگان هم خواهد رسید و همیشه محفوظ خواهد ماند، از روی این مدارک می توان واقعه عاشورا را با تمام جزئیات که روی داده است شرح وتوصیف کرد و هیچ نیازی به مدرک و ماخذ دیگری نیست.» (3)
 
احیای حقیقت عاشورا
 
مطهری مانند هر احیاگر دینی، تنها به زدودن غبار خرافات وتحریفات از ساحت اندیشه دینی، سنت نبوی، سیرت علوی و نهضت حسینی، بسنده نکرده است بلکه در جهت آشکار ساختن حقایق پنهان نیز بسیار تلاش کرد. جستجو برای یافتن اقوال درست و گزارشهای استوار در باره حماسه حسینی و ارائه آنها به شکلی زیبا ومنطقی، بخشی از میراث ماندگار شهید مطهری است.
 
ترسیم تاریخ نهضت از آغاز تا به انجام و ذکر مناقب و خطبه ها ونامه های امام و در کنار آن شرح صفات و روحیات خاندان و اصحاب آن حضرت، نکات بی شمار ارجمندی است که شاید بسان آنها در هیچ کتابی گرد نیامده باشد. بیان نکته های زیبای بسیار زیر عنوان «ریشه های تاریخی حادثه کربلا» نمونه ای از این جهاد علمی وفرهنگی است. (4)
 
هنر دیگر شهید مطهری در این باره، ترسیم صحنه های جهاد و شهادت و حماسه و ایثار در تاریخ عاشورا است،که به حق سرشار از شور و احساس و لطافت و زیبایی است. (5)
 
تحلیل علمی نهضت حسینی
  
اما در باره محور سوم، یعنی تبیین ماهیت و تحلیل علل و عوامل نهضت امام حسین(ع) و واقعه عاشورا، بی هیچ مبالغه ای کار اومنحصر به فرد است، زیرا شهید مطهری با مطالعات ژرف و گسترده ای که در زمینه علوم انسانی و معارف اسلامی داشت به کاوش در متون مربوط به این موضوع پرداخت. او این کار بزرگ را در هنگامه ای آغاز کرد که واقعه عاشورا توسط گرایشهای مختلف فکری موردتحلیل های ناصواب قرار گرفته بود، از اینرو پرسشهای بسیاری رادر اذهان فرهیختگان بویژه جوانان برانگیخته بود.
 
او نه تنها ازآن پرسشها استقبال کرد بلکه پرسشهای دیگری را برآنها افزود و شجاعانه و با صراحت بدانها پاسخ گفت. یکی ازپرسشهایی که متفکر شهید مطرح ساخت، این بود:
 
چگونه امت پیغمبر فرزند پیغمبر را کشتند؟
 
شهید مطهری با تیز بینی و ژرف نگری ویژه ای به کالبدشکافی این موضوع می پردازد و می نویسد:
 
«این قضیه پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر اکرم(ص) واقع شد به دست مسلمانان و پیروان رسول اکرم و مردمی که معروف به تشیع ودوستی آل علی(ع) بودند و واقعا هم علاقه به آل علی داشتند!
 
(آنهم) در زیر پرچم کسانی که تا سه چهار سال قبل از وفات پیغمبر با او جنگیدند و عاقبت که مردم دیگر مسلمان شدند آنهاهم اجبارا و ظاهرا مسلمان شدند.
 
ابوسفیان در حدود بیست سال با پیغمبر جنگید و در حدود پنج شش سال آخر، قائد اعظم تحریک علیه اسلام بود و حزب او یعنی امویها«اعدی عدو و الد الخصام » بزرگترین و کینه ورزترین دشمن پیغمبربودند. بعد از ده سال از وفات پیغمبر، معاویه که همیشه دوش به دوش و پا به پای پدرش با اسلام می جنگید، والی شام و سوریه شد،سی سال بعد از وفات پیغمبر، خلیفه و امیر المؤمنین! و پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر پسرش یزید خلیفه شد.» (6) زیرا پس ازمرگ عمر، یک نفر از همین امویها که سابقه سوئی در میان مسلمین نداشت و از مسلمین اولین بود (یعنی عثمان) به خلافت رسید، این کار سبب شد که امویها جای پایی در دستگاه حکومت اسلامی پیداکنند، جای پای خوبی، به طوری که خلافت اسلامی را ملک خودبنامند، هر چند که جای پا در زمان عمر پیدا شد که معاویه والی سرزمین زرخیز شام و سوریه شد، خصوصا با در نظر گرفتن این معماکه عمر جمیع حکام را عزل و نصب می کرد و تغییر و تبدیل می دادبه استثناء معاویه.
 
«امویها با نفوذ در دستگاه خلافت، به حیف ومیل کردن بیت المال و دست به دست کردن مناصب پرداختند و موجب نارضایتی عمومی را فراهم آوردند. چه آنها که اهل دنیا بودند وچه آنها که اهل دین بودند. اهل دنیا بر دنیای خود نگران بودندو نمی توانستند ببینند که حریفان می خورند و آنها نظاره کنند، واهل دین هم که می دیدند اصول اجتماعی اسلام دارد از بین می رود.
 
این است که می بینیم مثلا هم عمرو عاص و زبیر مخالف بودند و هم ابوذر و عمار.
 
عمرو عاص گفت: بر هیچ چوپانی نگذشتم مگر آن که او را بر قتل عثمان تحریک کردم; او وقتی که خبر قتل عثمان را شنید گفت:
 
«من ابو عبد الله هستم، هیچ زخمی را نخراشیدم مگر این که خونش انداختم.» علی(ع) به زبیر در جنگ جمل فرمود: «لعن الله اولنا بقتل عثمان » خدا لعنت کند آن کس از ما را که به قتل عثمان اولویت دارد. به هر حال مردم علیه عثمان انقلاب کردند واو را کشتند و معاویه که همیشه خیال خلافت را در دماغ می پروراند از کشته شدن عثمان استفاده تبلیغاتی کرد و نام خلیفه مظلوم، خلیفه شهید به عثمان داد و پیراهن عثمان را بلندکرد و وجهه مظلومیت خلیفه پیغمبر را تقویت کرد و به مردم هم گفت:
 
راس و رئیس کشندگان عثمان علی است که بعد از عثمان خلیفه شده و انقلابیون را هم پناه داده! چه گریه ها و اشکها که از مردم نگرفت! تمام مردم شام یعنی قبایلی از عرب که بعد از فتح اسلام در شام سکنی کرده بودند یکدل و یک زبان گفتند که در مقام انتقام و خونخواهی خلیفه مظلوم تا قطره آخر خون خود حاضریم وهر چه تو فرمان دهی ما اطاعت می کنیم، به این وسیله معاویه نیروی اسلام را علیه خود اسلام تجهیز کرد!
 
در حقیقت علت نخست مبارزه امویان با اسلام رقابت نژادی ای بود که در سه نسل متوالی متراکم شده بود. علت دیگر تباین قوانین اسلامی با نظام زندگی اجتماعی روسای قریش مخصوصا امویها که اسلام برهم زننده آن زندگانی بود و قرآن این را اصلی کلی می داند. امویها در عصرحکومت عثمان بر بیت المال و مناصب دست یافتند. دو عامل ثروت ومناصب را در دست گرفتند، فقط یک عامل قوی و نیرومند را کسرداشتند که دیانت بود. بعد از قتل عثمان، معاویه با یک طراری وزبردستی عجیبی بر این عامل هم دست یافت و آن را هم استخدام کرد و اینجا بود که توانست سپاهی به نام دین و با نیروی دین علیه شخصی مانند علی(ع) تجهیز کند.
 
معاویه بعدها در زمان خلافتش با اجیر کردن روحانیون امثال ابو هریره کاملا عامل روحانیت را علاوه بر عامل دیانت استخدام کرد و به این اعتبار چهار عامل شد. عامل سیاست و پستهای سیاسی، عامل ثروت، عامل دیانت، عامل روحانیت.» او به مدد این عوامل افکار عمومی را به خود متمایل کرد و مخالفت خود را باخاندان پیغمبر آشکار ساخت و به خلافت علی و فرزندانش پایان داد. و اسفناکتر آن که فرزندش یزید که به فسق مشهور بودجانشین خود قرار داد و مردمان را به بیعت با او فرا خواند.
 
عوامل نهضت
 
در باره عوامل نهضت حسینی نظریات گوناگونی وجود دارد، ازنویسندگان و گویندگان مذهبی تا تحلیل گران تاریخ و علوم اجتماعی، هر کدام کوشیده اند تا انگیزه و عاملی برای این رخدادبزرگ در نظر گیرند.
 
شهید مطهری عمده این دیدگاهها را در سه بخش از یک پرسش جمع آورده است، او در این باره می نویسد:
 
چه عاملی سبب نهضت امام حسین(ع) گردیده است؟ بیعت خواهی یزید؟
 
دعوت مردم کوفه؟ و یا امر به معروف و نهی از منکر؟
 
آنگاه به پاسخگویی می پردازد و ضمن دخیل دانستن همه این عوامل متعدد در ایجاد نهضت، آنها را این گونه مورد تحلیل قرارمی دهد:
 
عامل اول مساله بیعت خواهی یزید
 
یزید در نامه خصوصی خود چنین می نویسد:
 
(خذ الحسین بالبیعه اخذا شدیدا) حسین را برای بیعت گرفتن محکم بگیر و تا بیعت نکرده رها نکن.
 
امام حسین(ع) هم شدیدا در مقابل این تقاضا ایستاد. حتی درکربلا عمر سعد با امام مذاکره نمود تا آن حضرت را به بیعت وادار کند، اما موفق نشد و امام با قاطعیت اعلام کرد: (لا و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید و لا افر فرارالعبید. (و لا افر فرار العبید) نه به خدا قسم هرگز دستم را به دست شما نخواهم داد هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد و مانندبردگان فرار نخواهم کرد.
 
عامل دوم، مساله دعوت
 
استاد مطهری در تحلیلی تاریخی کوشیده است تا ثابت نماید که عامل اصلی حرکت امام حسین(ع) دعوت مردم کوفه نبوده است، زیراامام(ع) در آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شده و به مکه مهاجرت کرد، چون مکه حرم امن الهی است و در آنجا امنیت بیشتری وجود دارد و مورد احترام و مرکز اجتماع مردم و جایگاه مناسبی برای ارشاد و آگاهی است،آن دیار را انتخاب کرده بود. تازه پس از دو ماه اقامت در مکه،نامه های مردم کوفه به آن حضرت می رسید.
 
بنابراین حسین(ع) پیش از دریافت دعوت کوفیان نهضت خویش راآغاز و به مکه آمده بود.
 
شهید مطهری بر این باور است که حداکثر تاثیری که برای دعوت مردم کوفه می توان قائل شد این است که این دعوت از نظر مردم وقضاوت تاریخ در آینده فرصت به ظاهر مناسبی برای امام بوجودآورد.
 
کوفه ایالت بزرگ و مرکز ارتش اسلامی بود. این شهر در زمان عمربن الخطاب ساخته شده، یک شهر لشکرنشین بود و نقش بسیار مؤثری در سرنوشت کشورهای اسلامی داشت و اگر مردم کوفه در پیمان خودباقی می ماندند احتمالا امام حسین(ع) موفق می شد.
 
حد اکثر تاثیر دعوت مردم کوفه در شکل این نهضت بود.
 
یعنی در این بود که امام حسین(ع) از مکه حرکت کند و آنجا رامرکز قرار ندهد. همچنین پیشنهاد ابن عباس برای رفتن و پناه بردن به کوهستانهای یمن را رد کند و نیز مدینه جدش را مرکزقرار ندهد و به سوی کوفه حرکت کند. زیرا همه این سرزمین هابرای او ناامن بود و به دلایل بسیار نمی توانست در آنجاهابماند. بخصوص در مکه که اگر می ماند ممکن بود در همان حال احرام که قاعدتا کسی مسلح نیست مامورین مسلح بنی امیه خون اورا بریزند و خانه کعبه و حج و اسلام را هتک نمایند و آنگاه شایع کنند که حسین بن علی با فلان کس اختلاف شخصی داشت و لذامورد سوء قصد واقع شد و قاتل پس از انجام جنایت مخفی گردد. در نتیجه خون او هدر رود.
 
امام در فرمایشات خود به این موضوع اشاره کرده اند. در بین راه که می رفتند یکی از امام پرسید: چرا بیرون آمدی؟ معنی سخنش این بود که تو در مدینه جای امنی داشتی آنجا در حرم جدت کنار قبرپیغمبر کسی متعرض نمی شد. یا در مکه می ماندی در بیت الله الحرام، اکنون که بیرون آمدی برای خودت خطر ایجاد کرده ای!
 
امام فرمود:
 
اشتباه می کنی! من اگر در لانه یک حیوان هم پنهان شوم آنها مرارها نخواهند کرد تا این خون را از قلب من بیرون بریزند.
 
اختلاف من با آنها اختلاف آشتی پذیری نیست. آنها از من چیزی می خواهند که من به هیچ وجه حاضر نیستم زیر بار آن بروم، من هم چیزی می خواهم که آنها به هیچ وجه قبول نمی کنند.
 
عامل سوم، مساله امر به معروف
 
عامل سوم امر به معروف است. این نیز نص کلام خود امام است.
 
تاریخ می نویسد:
 
محمد حنفیه برادر امام در آن موقع دستش فلج شده بود، قدرت برجهاد نداشت، از این رو نتوانست امام را همراهی کند.
 
امام وصیت نامه ای می نویسد و به وی می سپارد، در آن وصیتنامه پس از شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر، راز قیام خود را بیان می کند.
 
«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکرو اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب.»
 
دیگر در این جامساله دعوت اهل کوفه وجود ندارد. حتی مساله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی کند. مساله دیگری وجود دارد. اینها اگر از من بیعت هم نخواهند، ساکت نخواهم نشست. مردم دنیا بدانند که: لم اخرج اشرا و لا بطرا ... حسین بن علی، طالب جاه نبود، طالب مقام و ثروت نبود، مرد مفسد و اخلالگر نبود، ظالم و ستمگرنبود. او یک انسان مصلح بود که برای امر به معروف و نهی ازمنکر و عمل به سیره جدش و پدرش قیام کرد. (7)
 
پی نوشتها:
 
1- کتابنامه امام حسین(ع) رضا استادی، کیهان اندیشه شماره 13، ص 104.

2- پیام امام خمینی به مناسبت سالروز شهادت استاد مطهری.(مورخ 9/2/1360)

3- استاد مطهری این بخش را به استناد سخنان دکتر محمدابراهیم آیتی نوشته اند. بررسی تاریخ عاشورا، ص 175 و176.

همچنین نگارنده مقاله حاضر نیز در مقاله ای با نام «مقتل و مقتل نگاران » به گونه ای مفصل به این موضوع پرداخته است. مقتل الشمس، محمد جواد صاحبی،انتشارات هجرت، مقدمه چاپ سوم.

4- تحریفات عاشورا عنوان مجموعه ای از سخنرانیهای شهید مطهری است که نخست در کتابی با همین نام توسط انتشارات حزب جمهوری اسلامی منتشر شد و اینک در جلد اول و سوم کتاب حماسه حسینی درج گردیده است.

5- حماسه حسینی، ج 3، ص 169-15.

6- حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهری، محمد جواد صاحبی،فصل پنجم حماسه های حسین و حسینیان.

7- حماسه حسینی، ج 2; همچنین یادداشتهای استاد شهید در جلدسوم.
 
 
منبع: سایت حوزه. پدیدآورنده: محمد جواد صاحبی

دوشنبه 13/9/1391 - 0:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته