• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4091روز قبل
اهل بیت
اساسی ترین مساله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین علیه السلام ثبت شده است . بدین جهت بارها پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
 
«حسین منی و انا من حسین » (1) ; حسین از من است و من از حسینم . یعنی نه تنها حسین فرزند من می باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می ماند .
 
در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه ای از شخصیت والای امام حسین علیه السلام را از نگاه در یکتای خلقت، پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم به تماشا بنشینیم .
 
واسطه فیض انبیا
 
اکثر انبیای الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عباعلیهم السلام سوگند می دادند . (2) برخی از آنها وقتی به نام امام حسین علیه السلام می رسیدند، غمگین می شدند و اشک می ریختند . وقتی از علت آن سؤال کردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین علیه السلام را شنیدند و به عزاداری پرداختند .
 
ابن عباس می گوید: از پیامبرگرامی اسلام سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم علیه السلام از پروردگارش دریافت نمود و به واسطه آن توبه اش پذیرفته شد، چه بود؟
 
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام توبه اش پذیرفته شود . خداوند نیز توبه او را قبول کرد . (3)
 
در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه علیهم السلام را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان »
 
هنگامی که حضرت آدم علیه السلام نام امام حسین علیه السلام را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید . حضرت آدم علیه السلام گفت: ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟
 
جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه السلام و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند . (4)
 
نظیر این توسلات و خبریافتن از شهادت امام حسین علیه السلام برای نوح، ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام زکریا، سلیمان، موسی، عیسی علیهم السلام، نیز ذکر شده است . (5)
 
این که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین علیه السلام در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می کند و چشم آن ها را اشک بار می سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی علیه السلام و قیام و شهادت وی حکایت می کند، گرچه دست یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی گنجد .
 
عترت پیامبر
 
پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به عنوان عترت و اهل بیت خود معرفی نمود و در موقعیت های مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عدل قرآن قرار داد و پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست .
 
روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آنها را در این جا یادآور می شویم .
 
آیه تطهیر
 
ام سلمه می گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه من بود . دخترش، فاطمه علیها السلام غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آورد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن . ام سلمه می گوید: علی، حسن و حسین علیهم السلام آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم . پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (6) ; خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی ها را از شما، اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه گرداند .
 
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان دراز کرد و گفت:
 
این ها افراد برگزیده و اهل بیت من هستند . خدایا! پلیدی و ناپاکی را از اینها دور نما . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این جمله را دوبار تکرار نمود .
 
ام سلمه می گوید: من نزد آنها رفتم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من نیز با شما هستم؟
 
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خوب هستی، تو خوب هستی (7) (کنایه از این که از اهل بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی) .
 
این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است . (8)
 
نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکر شده است .
 
حدیث ثقلین
 
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ; (9)
 
«من (از میان شما می روم و) دو چیز گران بها را در میان شما می گذارم . اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی شوید . یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است . (یک سر آن به دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است) . و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد .»
 
این روایت از شیعه و اهل سنت به حد تواتر نقل شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد . (10)
 
عبدالله بن یحیی می گوید: همراه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی صفین در حرکت بودیم . نزدیک نینوا رسیدیم . حضرت علی علیه السلام فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!
 
آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که از چشمانش اشک می ریخت . عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می کنی؟ آیا کسی شما را رنجانده است؟
 
فرمود: نه، بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین علیه السلام را در شط فرات برایم آورده است . آیا می خواهی از تربتش ببویی؟
 
عرض کردم: آری . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشتی از خاک را به من داد . بی اختیار گریستم . فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست .
 
وقتی حسین علیه السلام دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فرو ریخت . از علت گریه آن حضرت سؤال شد . آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبرداد که نام آن کربلاست . فرزندم، حسین در آن جا کشته می شود . مثل این است که الآن قتلگاه و محل دفن او را می بینم و گویا مشاهده می کنم (اهل بیتش) را که چون اسیران بر محمل ها سوار می شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید - لعنة الله علیه - هدیه می برند . به خدا سوگند! هیچ کس نیست که به سر بریده حسین علیه السلام نگاه کند و خوشحال شود، مگر این که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است .
 
سپس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین علیهما السلام را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پس از این که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن و دست چپ را روی سر حسین نهاد و فرمود:
 
«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار ارومتی و افضل ذریتی . . . ; خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست، و این دو پاکیزه ترین عترت من و برگزیده ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند . . . جبرئیل به من خبرداد این فرزندم به وسیله سم شهید می گردد و آن یکی در میدان جنگ به خون می غلتد .
 
خدایا! شهادت را بر آنها مبارک گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده . خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین ترین منازل جهنم جای بده .»
 
مردم گریه و ناله نمودند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: ای مردم! شما برای حسین گریه می کنید و یاری اش نمی کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش .
 
سپس فرمود: ای مردم! من از میان شما می روم و دو چیز گران بها را در بین شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم . این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در روز قیامت بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند . من از شما چیزی نمی خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مامور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل بیت من است .
 
بر حذر باشید از این که در قیامت بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل بیت من از سوی شما اذیت شده باشند و بر آنها ظلم کرده یا آنها را به قتل رسانده باشید .
 
آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هر کدام با پرچمی خاص نزد من می آیند; گروهی با پرچم سیاه وارد می شوند . آنها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آنها شیون می کنند . وقتی در مقابل من قرار می گیرند، از آنها سؤال می کنم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا فراموش کرده اند، می گویند: ما عرب و یکتا پرست هستیم . می گویم: من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم . می گویند: ما از امت تو هستیم . می گویم: با کتاب خدا و اهل بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم .
 
بعد از شنیدن این سخنان، از آنها رو می گردانم و آنها تشنه و رو سیاه برگردانده می شوند .
 
سپس گروه دیگری با برچم سیاه تری می آیند . می گویم: شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: باثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل بیت شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم . می گویم: از من دور شوید! آنها را با روسیاهی و عطش باز می گردانند .
 
سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره هایی نورانی نزد من می آیند . می گویم: شما کیستید؟ می گویند: ما از امت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم . ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می باشیم . به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان گونه که یار و مددکار خود بودیم . آنها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم .
 
پس به ایشان می گویم: بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم . در دنیا همان گونه که گفتید، بودید .
 
سپس از آب کوثر به آنها می نوشانم . سیراب و خوشحال از آنجا باز گردانده می شوند و داخل بهشت می گردند و برای همیشه در آنجا می مانند . (11)
 
پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
 
امام صادق علیه السلام می فرماید: به پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم خبر دادند که ام ایمن شب و روز گریه می کند . وی را به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آوردند . آن حضرت پرسید: چرا گریه می کنی؟
 
گفت: خوابی دردناک دیده ام .
 
فرمود: خوابت را بگو .
 
گفت: بر من سخت است که خواب را بر زبان آورم .
 
فرمود: خوابت آن گونه نیست که می پنداری .
 
گفت: یا رسول الله! شبی در خواب دیدم پاره ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد .
 
فرمود: ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می آورد، تو او را پرورش می دهی و نگهداری اش می کنی . او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود .
 
ام ایمن می گوید: روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم . حضرت فرمود: آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو . (12)
 
خبر شهادت
 
آنچه بیش تر از هرچیز در زندگی ابا عبدالله الحسین علیه السلام خصوصا در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم می خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می آید و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام به یاد کربلا و حوادث دل خراش آن، اشک می ریزند .
 
قیام و شهادت امام حسین علیه السلام نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود; در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از مکه به مدینه، که برای پایه گذاری مکتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به طرف کربلا، که برای حفظ آن بود .
 
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می دانست که شهادت امام حسین علیه السلام اسلام را تا ابد حفظ می کند; به همین خاطر آن حضرت بیش ترین کلامش را در معرفی امام حسین علیه السلام و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت .
 
در این جا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اشاره می کنیم:
 
ترتب سرخ
 
امام باقرعلیه السلام می فرماید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه ام سلمه بود . سفارش کرد: کسی نزد من نیاید . طولی نکشید که حسین علیه السلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند .
 
ام سلمه می گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین صلی الله علیه وآله وسلم روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته است و پیغمبر گریه می کند و چیزی در دست دارد .
 
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ام سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می دهد حسینم کشته خواهد شد . این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید می شود . آن را نزد خود نگهدار . هر وقت به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است .
 
ام سلمه عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه از او دفع کند .
 
فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجه ای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین علیه السلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می شود . حضرت مهدی علیه السلام فرزند او است . خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند . (13)
 
راز بوسه های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
 
امام باقرعلیه السلام می فرماید: شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این بود که چون حسین علیه السلام نزد او می آمد، او را به پیش خود می کشانید و به امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود: حسین را نگهدار . سپس جای جای بدن او را می بوسید و می گریست . حسین سؤال می کرد که: پدرجان! چرا گریه می کنی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: پسرجانم! جای شمشیرهایت را می بوسم و می گریم . (14)
    
فضائل و ویژگی ها
 
اباعبدالله الحسین علیه السلام سومین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، امامی معصوم، تربیت یافته در خانه عصمت و طهارت، تعلیم یافته از سرچشمه وحی و رسالت و پرورش یافته در دامن خاتم پیامبران، دارای فضائل و ویژگی های زیادی است که بعضی از آنها را از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم متذکر می شویم:
 
نامگذاری
 
حضرت امام رضاعلیه السلام می گوید: «چون امام حسین علیه السلام متولد شد، پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم به اسماء بنت عمیس فرمود: فرزندم را بیاور . اسماء می گوید: حسین را در جامه سفیدی پیچیدم و به خدمت حضرت رسول بردم . آن حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت . سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت .
 
جبرئیل نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: چون علی علیه السلام نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسی علیه السلام است، پس او را به نام پسر کوچک هارون که «شبیر» است، نامگذاری کن و چون زبان تو عربی است، او را «حسین » بنام .» (15)
 
خلیفة الله در زمین و سرور جوانان بهشت
 
ابن عباس می گوید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بین اصحاب نشسته بود، حسن علیه السلام وارد شد . تا نگاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر او افتاد، گریست و فرمود: نزدیک بیا . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم او را به نزدیک خود کشید و بر زانوی راست خود نشاند . طولی نکشید، حسین علیه السلام وارد شد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم تا او را دید، گریه کرد و او را نزدیک خود برد و بر زانوی چپ خود نشاند . سپس فاطمه علیها السلام وارد شد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با دیدن او گریان شد و او را طرف راست خود نشاند .
 
پس از آنها، حضرت علی علیه السلام وارد شد و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با دیدنش، اشک ریخت و او را در طرف چپ خود نشاند .
 
اصحاب گفتند: ای پیامبر! هر کدام از آنها را مشاهده کردی، گریه نمودی! آیا در بین آنها هیچ کس نبود که با دیدنش مسرور شوی؟
 
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در گفتاری طولانی به اوصاف آنها پرداخت و خبر شهادت آنها و مکر و حیله و ظلم امتش در باره آنها را بیان فرمود .
 
آن حضرت در باره امام حسین علیه السلام چنین بیان داشت: «و اما الحسین، فانه منی و هو ابنی و ولدی و خیرالخلق بعد اخیه و هو امام المسلمین و مولی المؤمنین و خلیفة رب العالمین . . . ; حسین از من است . او فرزند من و بعد از برادرش، بهترین فرد بین مردم، است . او پیشوای مسلمانان، سرور و مولای اهل ایمان، جانشین پروردگار جهانیان، فریادرس درماندگان، پناه پناه خواهان و حجت خدا بر تمام جهانیان است » .
 
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در ادامه سخنانشان فرمود:
 
«و هو سید شباب اهل الجنة و باب نجاة الامة، امره امری و طاعته طاعتی . . . ; او سرور جوانان بهشت و باب نجات امت است . فرمان او، فرمان من است و فرمانبرداری از او، فرمانبرداری از من است . کسی که از او پیروی کند، از من است و کسی که با او مخالفت کند، از من نیست .» (16)
  
زینت آسمان ها و زمین
 
امام حسین علیه السلام می فرماید: هنگامی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که ابی بن کعب نزد آن حضرت بود . رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به من فرمود: «مرحبا بک یا اباعبدالله یا زین السماوات والارض; خوش آمدی ای اباعبدالله! ای زینت آسمان ها و زمین!»
 
ابی گفت: ای رسول خدا! چگونه فرد دیگری غیر از شما، زیور آسمان ها و زمین است؟
  
فرمود: سوگند به خدایی که مرا بحق، به پیامبری برانگیخت! حسین بن علی در آسمان ها بزرگوارتر است تا در زمین . سمت راست عرش خدای عزوجل نوشته است: «مصباح هدی و سفینة نجاة . . . ; (حسین) چراغ هدایت و کشتی نجات است . امام خیر، برکت، عزت، فخر، دانش و ذخیره است .» (17)
 
ائمه از صلب حسین علیه السلام
 
بنابر روایات زیادی که از پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام رسیده است، 9 امام معصوم از صلب پاک و طاهر اباعبدالله الحسین علیه السلام می باشند .
 
امام حسین علیه السلام می گوید: «من و برادرم (در خردسالی) نزد جدمان، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتیم . آن حضرت من و برادرم را بر روی پاهای خود نشاند . سپس ما را بوسید و فرمود:
 
«پدرم فدای شما دو امام صالح باد! خداوند شما را از من و پدر و مادرتان برگزید . از صلب تو - ای حسین - 9 امام (دیگر) را برگزید که نهمین آنان قائم آنان - عجل الله تعالی فرجه - است . همه شما در فضیلت و منزلتی که نزد خدا دارید، برابرید .» (18)
 
در روایت دیگری آمده است که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «روز قیامت، عرش خدا به تمام زینت ها آراسته می شود و امام حسن علیه السلام بالای یکی از منبرها و امام حسین علیه السلام بالای منبری دیگر قرار می گیرند . خداوند عرش را با وجود این دو بزرگوار می آراید، همچنان که دو گوشواره، زن را می آراید .» (19)
 
برترین انسان
 
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
 
«حسن و حسین بعد از من و علی و مادرشان، بهتر از همه انسان های روی زمین می باشند و مادرشان بهترین زنان عالم است » . (20)
 
در کتاب ادریس (21) آمده است:
 
«حضرت ادریس علیه السلام روزی به یاران خود رو کرد و فرمود: روزی فرزندان آدم علیه السلام در باره بهترین مخلوقات خدا بحث کردند . بعضی گفتند: پدر ما آدم بهترین مخلوق خدا است; چون که خدا او را با دست قدرتش خلق کرد و روح منسوب به خود را در او دمید و به امر او، فرشتگان به عنوان احترام آدم، او را سجده کردند و آدم را «معلم فرشتگان » خواند و او را خلیفه زمین قرار داد و اطاعت او را بر مردم واجب نمود .
 
عده ای گفتند: نه، بلکه بهترین مخلوق خدا، فرشتگانند که نافرمانی از خدا نمی کنند . . .
 
گروه سوم گفتند: بهترین خلق خدا، جبرئیل است که در درگاه خدا امین وحی می باشد .
 
گروه دیگر، سخن دیگری گفتند و گفت و گو زیاد شد، تا این که حضرت آدم علیه السلام در مجلس حاضر گشت . پس از اطلاع از ماجرا به آنها فرمود:
 
فرزندانم! آن طور که شما فکر می کنید، درست نیست . وقتی خداوند مرا آفرید و روحش را در من دمید، بلند شدم و نشستم، در حالی که به عرش خدا می نگریستم . ناگهان پنج نور در نهایت شکوه و کمال درخشش را دیدم که غرق در انوار آنها شدم .
 
عرض کردم: خدایا! این پنج نور کیستند؟
 
فرمود: این پنج نور، نور «اشرف مخلوقات اند .» اینها باب های رحمت من و واسطه های بین من و مخلوقاتم هستند . اگر اینها نبودند، تو را و آسمان ها و زمین و بهشت و دوزخ و خورشید و ماه را نمی آفریدم .
 
عرض کردم: خدایا! نام اینها چیست؟
 
فرمود: به عرش بنگر . وقتی نگاه کردم، این نام های پاک را یافتم:
 
. محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام » . (22)
 
فراق جانگداز
 
همان گونه که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به امام حسن و امام حسین علیهما السلام علاقه فراوان داشت; آنها نیز به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم محبت شدید داشتند .
 
ابن عباس می گوید: در لحظه آخر عمر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، حسن و حسین در حالی که می گریستند و شیون می نمودند، به بالین پیامبر آمدند و خود را روی پیامبر افکندند . حضرت علی علیه السلام خواست آنها را از پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم جدا کند، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: علی! بگذار من آنها را ببویم و آنان مرا ببویند، من از دیدار آنها بهره مند گردم و آنها نیز از دیدار من بهره گیرند . این دو فرزند بعد از من، ستم ها خواهند دید و مظلومانه کشته می شوند .
 
آن گاه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم 3 بار فرمود: خدا لعنت کند آنان را که به این دو فرزندم ظلم می کنند . (23)
 
پی نوشت ها:
 
1 . الحسین و السنة، سیدعبدالعزیز طباطبایی، ص 13 .
 
2 . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 16، ص 366 .
 
3 . تفسیر نورالثقلین، عروسی، ج 1، ص 68 .
 
4 . بحارالانوار، ج 44، ص 245 .
 
5 . همان، ص 245 - 243; نفس المهموم، محدث قمی، ترجمه کمره ای، ص 16 .
 
6 . احزاب/33 .
 
7 . کتاب خصائص الوحی المبین، یحیی بن الحسن الحلی، (ابن بطریق)، ص 69; النورالمشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی (ع)، ابن نعیم اصفهانی، ص 186 - 176 .
 
8 . سنن الترمذی، محمد بن عیسی بن سورة، ج 5، ص 621، حدیث 3787; صحیح مسلم، بشرح الامام النووی، ج 15، ص 194 و 195; ترجمه ریحانة رسول الله الشهید الحسین بن علی بن ابی طالب (ع)، من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ص 78 - 76 .
 
9 . خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3; سنن الترمذی، ج 5، ص 622 .
 
10 . خلاصة عبقات الانوار فی امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3 .(در ص 17 و 28، نام 187 راوی از اهل سنت ذکر شده است که این حدیث را نقل کرده اند .
 
11 . بحارالانوار، ج 44، ص 247 و 248 .
 
12 . مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 70 .
 
13 . نفس المهموم، ص 16 .
 
14 . همان، ص 20 .
 
15 . بحارالانوار، ج 43، ص 239; جلاءالعیون، ص 281; لسان العرب، ج 4، ص 392 .
 
16 . امالی صدوق، ص 101 - 99 .
 
17 . کمال الدین، صدوق، ج 1، ص 269 - 264 .
 
18 . موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقرالعلوم، ص 91 .
 
19 . سیره چهارده معصوم (ع)، محمدی اشتهاردی، ص 309 .
 
20 . امام حسین آفتاب تابان ولایت، محمدی اشتهاردی، ص 38 .
 
21 . همان .(کتاب ادریس در سال 1895 م . در لندن به زبان سریانی چاپ شد و روایت مذکور در ص 514 و 515 آن آمده است) .
 
22 . همان، ص 21 .
 
23 . سیمای پرفروغ محمد، ترجمه کحل البصر، محمدی اشتهاردی، ص 321 .
 
منبع: کوثر، زمستان 1380، شماره 52، پدیدآورنده: احمد محیطی اردکانی.
دوشنبه 13/9/1391 - 19:1
اهل بیت
حسین از من است

سعید بن راشد از یعلی بن مرة حدیث کند که گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمود: حسین از من است و من از حسینم، دوست دارد خدا هر کس که حسین را دوست دارد، حسینْ سِبطی از اسباط است. حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: همانا حسن و حسین دو گوشواره عرش خدایند. و بهشت [به خدا] گفت: بار پروردگارا! ناتوانان و مستمندان را در من جای داده ای؟ خدای تعالی به او فرمود: آیا خشنود نشوی که من پایه های تو را به حسن و حسین آرایش دادم؟ فرمود: پس بهشت از شادی همانند عروس به خود خرامید.
یاری جبرئیل

عبداللّه بن میمون قداح از امام صادق علیه السلام روایت کند که فرمود: حسن و حسین پیش روی رسول خدا صلی الله علیه و آله با هم کشتی گرفتند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای حسن! بگیر حسین را. فاطمه علیها السلام گفت: ای رسول خدا! آیا بزرگ را بر کوچک دلیر می کنی؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این جبرئیل است که به حسین می گوید: ای حسین! بگیر حسن را.

* * *

ابراهیم بن رافعی از پدرش از جدش روایت کند که گفت: حسن و حسین را دیدم که پیاده به حج می رفتند. پس به هیچ سواری نمی گذشتند جز اینکه [به احترام آن دو] پیاده می شد. پس کار به برخی از ایشان سخت شد [و از پیاده روی به رنج افتادند] از این رو به بزرگ خود گفتند: پیاده روی بر ما دشوار است و خوش نداریم با اینکه این دو بزرگوار پیاده می روند ما سوار شویم؟ او به حسن عرض کرد: ای ابا محمد! پیاده روی به گروهی از این مردم که با شما هستند دشوار شده، و مردم چون می بینند شما را که پیاده می روید دلشان راضی نمی شود سوار شوند [از این رو] اگر سوار شوید نیکو است. حسن علیه السلام فرمود: ما سوار نمی شویم، با خود عهد کرده ایم که با پای پیاده به سوی خانه خدا برویم، ولی [برای اینکه مردم مراعات ما را نکنند و اگر می خواهند سوار شوند پیاده روی ما مانع ایشان نشود] ما از کنار راه در بیراهه می رویم! پس از مردم کناره گرفتند [که هر که می خواهد سوار شود].
تعبیر خواب
 
ام الفضل دختر حارث حدیث کند که: نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدم و گفتم: ای رسول خدا! من دیشب خواب بدی دیدم؟ فرمود: آن خواب چیست؟ گفت: ناگوار است! فرمود: آن چیست؟ گفت: دیدم گویا یک پاره از بدن شما جدا شد و در دامن من افتاد! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خواب خوبی دیده ای. فاطمه پسری می زاید و در دامان تو بزرگ خواهد شد.
 
پس فاطمه علیهماالسلام حسین را به دنیا آورد و چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بود نزد من بود. پس روزی حسین را به نزد پیغمبر برده و در دامان او نهادم، آن گاه چشم انداخته دیدم دیدگان رسول خدا اشک می بارد. عرض کردم: پدر و مادرم به قربانت ای رسول خدا! شما را چه شد؟ فرمود: جبرئیل به نزد من آمده مرا آگاهی داد که امت من به زودی این فرزندم را می کشند و خاک سرخ رنگی از تربت او برایم آورد.
 
خاکِ سرخ
    
به سند دیگر از ام سلمه روایت کند که گفت: شبی رسول خدا صلی الله علیه و آله از پیش ما بیرون رفت و مدتی دراز ناپدید شد. سپس بازگشت و سر و رویش گردآلود بود و دستش نیز بسته بود، من عرض کردم: ای رسول خدا! چیست که من شما را گردآلود می بینم؟ فرمود: مرا در این ساعت به جایی از سرزمین عراق بردند که نامش کربلا بود، و در آن سرزمینْ جای کشته شدن پسرم حسین و گروهی از فرزندان و خاندانم را به من نشان دادند و من پیوسته خون ایشان را از آنجا برمی گرفتم و آن اکنون در دست من است، و دست خود را برای من باز کرده فرمود: آن را بگیر و نگهداری کن.
 
پس من آن را گرفتم، دیدم مانند خاک سرخ بود، پس در شیشه نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری می کردم، تا آن گاه که حسین از مکه به سمت عراق رهسپار شد. من در هر روز و شب آن شیشه را بیرون می آوردم و بو می کردم و به آن می نگریستم و بر مصیبت های آن جناب می گریستم و چون روز دهم محرم شد همان روزی که حسین در آن روز کشته شد، در اولِ روز که آن را بیرون آوردم دیدم به حال خود است. دوباره آخرِ آن روز آن را آوردم دیدم خون تازه شده. من به تنهایی در خانه خود شروع به زاری شده، گریستم و اندوه خود را فرو نشاندم از ترس آنکه مبادا دشمنانِ ایشان در مدینه بشنوند و در شماتتِ ما شتاب کنند، و پیوسته آن روز و ساعات را در نظر داشتم تا خبر مرگ آن حضرت به مدینه رسید و آنچه دیده بودم به حقیقت پیوست.
 
زیارت
 
روایت شده است که روزی پیغمبر صلی الله علیه و آله نشسته بود و علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام در اطراف او نشسته بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود: چگونه است بر شما آن گاه که در خاک روید و قبرهای شما پراکنده باشد؟ حسین علیه السلام گفت: آیا به مرگ طبیعی از دنیا می رویم یا کشته خواهیم شد؟ فرمود: بلکه تو ای فرزندم! به ستم کشته خواهی شد و برادرت نیز به ستم کشته می شود و فرزندان شما در روی زمین آواره و پراکنده می شوند. حسین علیه السلام گفت: ای رسول خدا! چه کسی ما را می کشد؟ فرمود: بدترین مردمان. عرض کرد: آیا پس از کشته شدن کسی ما را زیارت خواهد کرد؟
 
فرمود: آری پسرم! گروهی از امت من هستند که به وسیله زیارتِ شما، نیکی و احسان مرا خواهند؛ پس چون روز قیامت شود من به نزد آن گروه در موقف بیایم تا آنکه شانه های ایشان را گرفته و آنان را از سختی ها و هراس های موقف برهانم.
 
آسمانِ سرخ
 
روایت شده که عمر بن سعد به حسین علیه السلام گفت: ای اباعبدالله! در نزد ما مردمان بی خردی هستند که پندارند من تو را می کشم؟ حسین علیه السلام به او فرمود: اینان بی خرد نیستند بلکه خردمندانی هستند، آگاه باش همانا آنچه چشم مرا روشن کند این است که پس از من از گندم عراق جز اندکی نخواهی خورد. [و به زودی مرگت فرا می رسد].
 
یوسف بن عبده روایت کرده گفت: از محمد بن سیرین شنیدم که می گفت: این سرخی در آسمان دیده نشد مگر پس از کشته شدن حسین علیه السلام .
 
امام باقر علیه السلام فرمود: کُشنده حضرت یحیی بن زکریا زنازاده بود و کشنده حسین بن علی علیه السلام نیز زنازاده بود و آسمان سرخ نشد مگر برای آن دو.
 
حضرت زین العابدین فرمود: با حسین علیه السلام بیرون رفتیم، پس در هیچ منزلی فرود نیامد و از جایی کوچ نکرد جز اینکه یحیی بن زکریا و کشته شدن او را به یاد می آورد. روزی فرمود: از پستی دنیا نزد خدا این بس که سر یحیی بن زکریا را برای سرکشی از سرکشان بنی اسرائیلی هدیه بردند.
 
و اخبار بسیاری رسیده که هیچ یک از کشندگان حسین علیه السلام و یارانش، از کشته شدن یا بلایی رهایی نیافت جز اینکه پیش از مرگش بدان سبب رسوا شد.
 
پاداش الهی
 
و حسین علیه السلام در روز شنبه دهم محرم سال شصت و یک از هجرت پس از نماز ظهر شهید گشت در حالی که مظلوم و تشنه کام و شکیبا بود و برای پاداش جویی از خدا اقدام به چنین کاری کرد.
 
و عمر شریفش در آن روز پنجاه و هشت سال بود که هفت سال آن با جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و سی و هفت سال با پدرش علی علیه السلام و چهل و هفت سال با برادرش حسن علیه السلام و دوران امامت او پس از برادرش یازده سال بود. و آن حضرت با خسا و رنگْ محاسن خود را خضاب می کرد و روزی که به شهادت رسید خضاب از دو گونه اش جدا شده بود.
 
زیارت امام حسین علیه السلام
 
روایات بسیاری در فضیلت زیارت آن حضرت بلکه واجب بودن آن رسیده است.
 
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: زیارت حسین بن علی واجب است بر هر که اقرار به امامت حسین از جانب خدای عزوجل دارد. و نیز آن حضرت فرمود: زیارت امام حسین علیه السلام برابر است با صد حج مبرور و صد عمره پذیرفته شده.
 
منبع: گنجینه، اسفند 1383، شماره 48، پدیدآورنده: شیخ مفید.
دوشنبه 13/9/1391 - 18:59
اهل بیت
1.جهاد با نفس
  
جِهادُ الرَّجُلِ نفسه عن معاصى اللهِ وهو مِن أعظم الجهاد(تحف العقول، ص 175)
  
مبارزه با هواهاى نفسانى لازم است، تا آنکه مایل به معصیت خدا نشود و این مبارزه از مهم ترین مجاهدتهاست.
   
2. مرگ با سعادت
  
إنى لا أری الموت إلاّ سعادةً ولا الحیاةَ مع الظالمین إلا برما(تحف العقول، ص 276)
 
به تحقیق من نمى بینم مرگ را، مگر سعادت و نمى بینم زندگى در کنار ستمگران را، مگر عار و ننگ
   
3. دیندارى و امتحان
    
النّاس عبید الدّنیا والدّین لعبٌ على السنتهم یحوطونه ما درّت به معایشهم فإذا محصوا بالبلاء قلّ الدّیّانون(محجة البیضاء، ج 4، ص 328)
    
مردم بنده دنیا هستند و مذهب بازیچه زبانشان شده است و برای امرار معاش خود دین را پذیرفته اند، پس اگر بلائى (خطر مقام، جان، مال، فرزند، ...) به ایشان برسد، دینداران واقعى کمیاب مى گردند.
    
4.اشتباه مؤمن و اشتباه منافق
  
إنّ المؤمنَ لایُسى ءُ ولا یعتذر، والمنافِقُ کل یوم یُسى ءُ ویعتذر(تحف العقول، ص 179)
    
همانا مؤمن نه کار زشت انجام مى دهد و نه عذرخواهى مى نماید، ولى منافق هر روز اشتباه و کار زشت انجام مى دهد و همیشه هم عذرخواهى مى کند.
  
5. بخل در سلام
  
البَخیلُ مَن بخل بالسّلام(تحف العقول، ص 179)
  
بخیل آن کسى است که از سلام کردن به دیگران بخل ورزد.
     
6. عظمت قرآن
  
القرآن ظاهره أنیقٌ، وباطنه عَمیقٌ(بلاغة الحسین (ع)، ص 305)
  
قرآن ظاهرش بسیار زیبا و باطن و درونش بسیار عمیق مى باشد.
  
7. بهترین مال
  
خَیرُ المالِ ما وَقى بِهِ العِرْضَ(بلاغة الحسین، ص 227)
  
بهترین مال و ثروت آن است که ناموس و آبروى انسان را مصون و محفوظ دارد.
  
8. سرگرمى به دنیا
  
عباد اللهِ لاتشتغلوا بالدُّنیا، فإنّ القبر بیتُ العمل، فاعملوا ولاتغفلوا (الشهاده، ص 47.)
  
اى بندگان خدا خود را مشغول و سرگرم دنیا نکنید که همانا قبر خانه اى است که عمل (صالح) مى خواهد، پس عمل و فعالیتى کنید (که در قبر مفید و نجات بخش باشد) و از آن غافل نشوید.
  
9. حق عبادت
  
مَن عَبدالله حَقَّ عِبادتِهِ اتاهُ الله فوق أمانیهِ وکفایتهِ (بلاغة الحسین، ص 256.)
  
کسى که خدا را روى حقیقت عبادت نماید، خداوند بیش از آنچه آرزو داشته و بیش از حد کفایتش به او عطا خواهد نمود.
  
10. سخن درباره مؤمن
  
لاتَقُولن فى أخیکَ المُؤمن إذا تواری عنک إلاّ مِثلَ ما تُحب أن یقولَ فیکَ إذا تواریتَ عَنهُ (بحارالانوار، ج 75، ص 262.)
  
زمانى که برادر مؤمنت غائب است، درباره او سخنى مگو، مگر آن که همان سخن را درباره خودت دوست داشته باشى.
  
11. پرهیز از ظلم به مظلوم
  
إیاکَ وظُلمَ مَن لایَجِد علیک ناصرا إلاّ اللهَ (وسائل الشیعه، ج 11،ص 39)
  
مواظب باش از ظلم و آزار کسى که ناصر و یاوری غیر از خدا ندارد.
  
12. دواى گناهان
  
لکل داءٍ دواءٌ ودواءُ الذُنوب الاستغفار (وسائل الشیعه، ج11، ص 354)
  
براى بهبودى هر دردى دوائى است و براى جبران گناهان طلب مغفرت مى باشد.
  
13. آثار معصیت اللّهى
  
من حاول أمرا بمعصیة الله کان أفوت لما یرجو واسرع لمجیى ء مایحذر.(وسائل الشیعه، ج 11،ص 421)
 
هر کس کارى را از روى معصیت و مخالفت خداوند انجام دهد، آنچه را آرزو دارد از دست مى دهد و از آنچه مى ترسد برایش پیش مى آید.
  
14. قرائت آیه اى از قرآن در نماز
  
من قَرءَ آیة من کتاب الله عزوجل فى صلاته قائما یکتب له بکل حرف مأة حسنة (اصول کافى، ج 2،ص 611).
 
کسى که آیه اى از قرآن را در نماز بخواند، نوشته مى شود برایش در مقابل هر حرفى صد حسنه.
   
 گلچینى از سخنان نورانى امام حسین(ع)(2)
   
1. ثواب گوش دادن به قرآن
  
... واستمع القرآن کتب الله له بکلّ حرفٍ حسنةٌ(اصول کافى،ج 2،ص 611)
  
و هر کس گوش به قرآن دهد، خداوند در مقابل هر حرفى که شنیده است یک حسنه برایش ثبت مى کند.
  
2. مخلوقات بدون پدر و مادر
  
وسبعةُ اشیاء لم تُخلق فى رحم فأولها آدم ثمّ حوّاءُ والغَرابُ وکبشُ إبراهیم (ع) و ناقةُ الله و عصا موسى (ع) والطیر الذى خلقه عیسى بن مریم(ع) (تحف العقول، ص174)
  
امام حسین (ع) ضمن جواب به سئوال هاى پادشاه روم فرمود: و اما هفت موجودى که بدون خلقت در رحم مادر آفریده شدند حضرت آدم، حوّا، کلاغ، قوچ حضرت ابراهیم و ناقه حضرت صالح و عصاى حضرت موسى و پرنده ای که عیسى بن مریم آن را درست کرد.
  
3. ترس از خدا و شدائد آخرت
  
لا یَأمَنُ مِن یوم القیامةِ إلاّ مَن قَدْ خافَ اللهَ فِى الدُّنیا(بلاغة الحسین، ص 285)
  
کسى از اهوال و شدائد قیامت در أمان نمى باشد، مگر آن که در دنیا ترس از خدا داشته باشد.
  
4. مرگ با عزت
  
مَوت فى عزّ خیردٌ من حیاة فى ذلّ(بلاغة الحسین، ص 282)
  
مرگ با عزت بهتر از زندگى ننگین است.
  
5. غیبت لقمه سگ هاى جهنم
  
یاهذا کفّ عن الغیبة فإنها أدام کلاب النّار(تحف العقول، ص 177)
 
امام حسین (ع) به شخصى که غیبت دیگرى را مى کرد فرمود: خود را از غیبت باز دار، و همانا آن لقمه سگ هاى آتش جهنم است.
  
6. اقسام عبادت
  
إنّ قوما عبدوا الله رغبةً فتلک عبادة التّجار، و إن قوما عبدوا الله رهبةً فتلک عبادة العبید، وإن قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار و هى افضل العبادة(تحف العقول، ص 177)
  
به تحقیق عده اى خدا را جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى کنند که یک نوع معامله و تجارت است، و عدّه اى هم از روى ترس عبادت مى کنند که عبادت عبد و نوکر باشد و طایفه اى هم به عنوان شکر و سپاس عبادت مى کنند که این عبادت آزادگان مى باشد و بهترین نوع عبادت است.
  
7. اظهار حاجت به مردم
  
لاترفع حاجتک إلاّ إلى أحد ثلاثة: إلى ذى دین، او مروّة، او حسبٍ(تحف العقول، ص 178)
  
نیاز و حاجت خود را به کسى اظهار مکن، مگر به یکى از سه نفر: یا دیندار، یا جوانمرد، یا با شرافت.
   
8. سبقت در آشتى
  
أیّما إثنین جرى بینهما کلامٌ فطلب أحدهما رضى الاخر کان سابقه إلى الجنّة (محجة البیضاء، ج 4، ص 228)
 
اگر در بین دو نفر اختلافى پیدا شود و یکى از آن دو نفر از دیگرى طلب رضایت نماید، سبقت گیرنده اهل بهشت خواهد بود.
  
9. عاقبت عمر سعد
  
أما أنّه یقرّ بعینى إنّک لا تأکلُ بُرّ العراقِ بعدى الاّ قلیلاً(محجة البیضاء، ج 4،ص 230)
  
امام حسین (ع) خطاب به عمر سعد فرمود:
  
در حقیقت مى بینم که نمى خوری از گندم عراق بعد از من، مگر مقدار کمى (یعنى به آرزوى خود نمى رسى که به حمدالله توسط مختار بدرک فرستاده شد).
  
10. حوائج مردم، نعمت اللهى
  
واعلموا أنّ حوائج النّاس إلیکم من نعم الله علیکم، فلا تمیلوا النّعم فتحوّل نقما (الشهاده، ص 38)
 
بدانید که احتیاج و مراجعه مردم به شما از نعمت هاى الهى است، پس مواظب باشید که نعمت ها حیف و میل نگردد و بیهوده تلف نشود که مبدّل به نقمت و بى چارگى خواهد شد.
   
11. سخاوتمندترین و با گذشت ترین مردم
  
إنّ أجْوَدَ النّاس من أعطى مَن لایرجوهُ، وإنّ أعفى النّاس من عفى عن قدرةٍ، وَإنّ اَوصل النّاس من وصل من قطعه(الشهاده، ص 39)
  
همانا، سخاوتمندترین مردم کسى است که کمک نماید به کسى که امیدى به وى نداشته، و بخشنده ترین افراد کسى خواهد بود که از روى توان و قدرت گذشت نماید، و بهترین کسى که صله انجام دهد، آن فردى است که با کسانى رفت و آمد مى کند که با او قطع رابطه کرده اند.
  
12. همنشینى با افراد پست و گناهکار
  
مُجالسةُ أهلِ الدِّنائَةِ شر، و مجالسة اهل الفسق ریبة.(الشهاده، ص 43)
  
همنشینى با افراد پست و رذل موجب شرّ خواهد شد، و همنشینى با معصیت کاران موجب شکّ و تردید در درون انسان مى گردد.
  
13. یاد مرگ و حضور در قیامت
  
یابن آدم اذکر مصرعک و مضجعک بین یدى الله تشهد جوارحک علیک یوم تزلّ فیه الاقدام. (الشهاده، ص59)
  
اى فرزند آدم! بیاد آور لحظات مرگ و جان دادن را، و سپس استراحتگاه خود را در قبر، و این که در پیشگاه خداوند قرار مى گیرى و اعضاء و جوارحت علیه تو شهادت مى دهند در آن روزى که قدمها مى لرزد و سست مى شود.
  
14. یاد فناى گذشتگان
  
یابن آدم! اذکر مصارع ابائک وأبنائک کیف کانوا وحیث حلّوا و کأنّک عَن قلیلٍ حللت محلّهم.(الشهاده، ص60)
  
اى فرزند آدم! متذکر شو که پدران و فرزندانتان چگونه با مرگ روبه رو شدند و چه شدند، و کجا رفتند، و بزودى تو هم به ایشان خواهى پیوست (پس خود را آماده ساز).
  
15. على (ع) شهر هدایت
  
سَمعتُ رسول الله (ص) یقول إنّ علیا هو مدینة هدى، فمن دخلها نجى، و من تخلف عنها هلک. (الشهاده، ص 72)
  
شنیدم از رسول خدا (ص) که فرمود: همانا، على(ع) شهر هدایت است، که هر کس داخل آن گردد (و ولایت او را معتقد باشد) نجات یافته و هر کس از آن تخلّف نماید به هلاکت خواهد رسید.
  
16. دنیا و اهل دنیا
  
إنّ الله خلق الدّنیا للبلاء، و خلق أهلها للفناء.(الشهاده، ص 196)
  
همانا، خداوند دنیا را محل آزمایش آفریده، و موجودات دنیا را براى فانى شدن و رفتن به عالم دیگرى.
  
17. رضایت خدا در رضایت اهل بیت(ع)
  
رضى الله رضانا أهل البیت. (الشهاده، ص 229)
  
رضایت و خشنودى خداوند در رضایت ما اهل بیت رسول الله (ص) خواهد بود.
  
18. آثار اطاعت از پیامبر(ص) و على(ع)
   
مَن عرف حقّ أبویه الافضلین محمدٍ و علىٍّ وَاَطاعهُما، قیل له تبحّج فى أىّ الجنان شئت (الشهاده، ص 293).
 
هر کس حق والدینش: محمد(ص) و على (ع) را که با فضیلت ترین انسانها هستند، بشناسد و اطاعت شایسته کند، در قیامت به او گفته مى شود هر کجای بهشت را مى خواهى انتخاب کن.
   
19. اکمال عقل
  
لا یکمل العقل إلاّ باتّباع الحقّ. (الشهاده، ص 356)
  
عقل (و شعور و بینش) انسان تکمیل نمى گردد، مگر با متابعت حقّ.
  
20. موجب رضایت و سخط خداوند
  
من طلب رضى الله بسخط النّاس کفاه الله اُمور النّاس، و من طلب رضى النّاس بسخط الله وکله الله إلى النّاس.(الشهاده، ص 260)
  
کسى که رضایت خدا را مى طلبد، گرچه مردم از او رنجیده شوند، خداوند او را کفایت خواهد کرد، و هر کس رضایت مردم را بخواهد، گرچه به غضب خدا باشد، خدا هم او را به مردم رها مى کند.
   
21. اصلاح امت، نه قدرت طلبى
  
اللهم إنّک تعلم ما کان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک. (تحف العقول، ص 243)
  
در باره فلسفه قیامش فرمود: بار خدایا! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نیست، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنتها و دستورهاى دینت عمل شود.
  
22. بهداشت جسم و خودسازى
  
اوصیکم بتقوى الله و احذرکم ایامه... فبادروا بصحة الاجسام فى مدة الاعمار... فایاک ان تکون ممن یخاف على العباد من ذنوبهم.... (تحف العقول، ص 243)
 
اى مردم! شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم و از (گناه کردن) در ایامش برحذر مى دارم... در مدت عمر به سلامت و تندرستى جسم پیشى گیرید... و از کسانى مباشید که بر گناه بندگان بیم دارند و خود از عقوبت گناه خویش آسوده خاطراند.
  
23. نعمت ناخوش انجام
    
الاستدراج من الله سبحانه لعبده ان یسبغ علیه النعم و یسلبه الشکر(تحف العقول، ص 250)
  
غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فروان دهد و توفیق شکرگزارى را از او بگیرد.
     
24. تباهى دنیا
  
ان هذه الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها، فلم یبق منها الا صبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعى الوبیل، الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهى عنه، لیرغب المومن فى لقاء الله محقا، فانى لا ارى الموت الا سعادة و لاالحیاة مع الظالمین الا برما ان الناس عبید الدنیا و الدین لعقٌ على السنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.(تحف العقول، ص 249 250)
  
امام حسین (ع) در هنگام سفر به کربلا فرمود: راستى این دنیا دگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمى که بر کاسه نشیند و زندگى اى پست، همچون چراگاه تباه، چیزى باقى نمانده است. آیا نمى بینید که به حق عمل نمى شود و از باطل نهى نمى گردد؟ در چنین وضعى، مؤمن به لقاى خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگى باظالمان را جز هلاکت نمى بینم. به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که براى معیشت آنها باشد، پیرامون آن اند، و وقتى به بلا آزموده شوند، دینداران اندک اند.
   
25. روى آوردن به دیندارى، جوانمرد و اصیل
   
لاترفع حاجتک الا الى احد ثلاثه: الى ذى دین، او مروه او حسب(تحف العقول، ص 251)
  
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
   
26. نشانه هاى مقبول و نامقبول انسانها
   
من دلائل علامات القبول: الجلوس الى اهل العقول. و من علامات اسباب الجهل المماراة لغیر اهل الکفر. و من دلائل العالم انتقاده لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.(تحف العقول، ص 252)
  
از دلائل نشانه هاى قبول، همنشینى با خردمندان است. و از نشانه هاى موجبات نادانى، مجادله با مسلمانان. و از نشانه هاى دانا این است که سخن خود را نقّادى مى کند و به حقایق فنون نظر داناست.
  
27. نشانه هاى مؤمن
  
ان المؤمن اتخذ الله عصمته و قوله مرآته، فمرة ینظر فى نعت المؤمنین وتارة ینظر فى وصف المتجبرین، فهو منه فى لطائف و من نفسه فى تعارف و من فطنته فى یقین و من قدسه على تمکین.(تحف العقول، ص 253)
 
به راستى که مومن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آیینه خود، یک بار در وصف مؤمنان مى نگرد و بار دیگر در وصف زورگویان، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را مى شناسد واز هوش خود به مقام یقین مى رسد و به پاکى خود استوار است.
  
28. نتیجه پیروى از گناهکار
   
من حاول امرا بمعصیة الله کان افوت لما یرجو و اسرع لما یحذر.(تحف العقول، ص 253)
  
کسى که با نافرمانى خدا گرد کسى گردد، آنچه را امید دارد از دست رفتنى تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.
  
29. احترام به ذریّه زهرا(س)
  
و الله لا اعطى الدنیه من نفسى ابدا و لتلقین فاطمه اباها شاکیه ما لقیت ذریتها امته و لا یدخل الجنه احد اذاها فى ذریتها.(لهوف سید بن طاوس، ص23)
  
به خدا قسم من هرگز زیر بار پستى و ذلت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد، در حالى که از آزارى که فرزندانش از امّت پیامبر(ص) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسى که ذریه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
   
منبع: پاسدار اسلام، دی 1387، شماره 325.
دوشنبه 13/9/1391 - 18:58
اهل بیت

سیماى درخشان حسین در كتاب خدا
       
1- قُلْ لا أَسْألُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِى القُرْبى‏ (الشورى: 23) یكى از آیات قرآن مجید كه از آن عظمت مقام حسین (ع) استفاده مى‏شود این آیه‏كریمه است.
  
احمد بن حنبل در مسند و ابو نعیم حافظ، و ثعلبى، و طبرانى، و حاكم و نیشابورى، و رازى و شبراوى، و ابن حجر، و زمخشرى و ابن منذر، و ابن ابى حاتم، و ابن مردویه و سیوطى و گروهى دیگر از علماء اهل سنت از ابن عباس روایت كرده‏اند: آنگاه كه این آیه نازل شد: قُلْ لا اسْئَلُكُمْ ...
  
گفتند: اى پیامبر خدا، كیستند این خویشاوندان تو كه واجب گردیده بر ما مودّت و دوستى آنان؟
  
فرمود: على و فاطمه و دو پسر آنها. «3»
  
و این معنى را شیخ شمس‏الدین ابن العربى بنظم در آورده است:
  
          رَأیْتُ وِلائِى آلَ طه‏ فَریضَةً             عَلى‏ رَغمِ اهلِ البُعدِ یُورِثُنِى القُرْبا
             فَما طَلَبَ المَبْعُوثُ أَجراً عَلَى الهُدى‏             بِتَبلِیغه‏ الّا المَوَدَّةَ فِى القُربى‏ «4»
   
و شافعى هم گفته است:
   
          یا أَهلَ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ حُبُّكُمْ             فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِى القُرآنِ أَنزَلَهُ‏
             كَفاكُمْ مِنْ عَظِیِم القَدرِانَّكُمْ             مَنْ لَم یُصَلِّ عَلَیكُم لا صَلوةَ لَهُ «1»
  
2- آیه تطهیر
  
انَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً (احزاب: 33) بر حسب احادیث متواتره و مشهوره بین شیعه و سنى آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر كساء، و دعاء، و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها كه دفعات متعدده در منزل پیغمبر (ص)، و در خانه فاطمه زهرا (س)، و در حجره ام‏سلمه، و بعضى اماكن دیگر اتفاق افتاد نازل شد، و آیه شریفه و احادیثى كه در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارند.
  
راجع به این آیه، و احادیث كساء، و اسناد و متون آن كتاب‏هاى مفصل نگاشته شده، و بعضى راویان مثل صبیح «2» به مناسباتى فقط قسمتى از آن را نقل كرده‏اند. از جمله مسلم و بغوى، و واحدى، و اوزاعى، و محبّ طبرى، و ترمذى، و ابن اثیر، و ابن عبدالبر، و احمد، و حموینى، و زینى دحلان، و بیهقى و دیگران از عایشه، و ام سلمه، و انس، و اثله، و صبیح، و عمر بن ابى سلمه، و معقل بن یسار، و ابى الحمراء، و عطیّه، و ابى سعید، و ام سلیم «3» روایات متعدده‏اى در این واقعه جلیله، و منقبت عظیمه نقل كرده‏اند.
  
عایشه گفت: پیغمبر (ص) بامدادى در حالى كه یك نوع از بردهاى یمنى (كه از موى سیاه بافته مى‏شد) در برداشت بیرون آمد پس حسن آمد پیغمبر او را داخل بُرد نمود پس حسین آمد و داخل بُرد شد پس فاطمه آمد و پیغمبر (ص) او را داخل بُرد كرد پس على (ع) آمد او را هم وارد كرد پس گفت: «انَّما یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً» «4»
    
اوزاعى روایت كرده از شدّاد بن عبداللَّه كه وقتى سر حسین آورده شده بود، مردى شامى به آن حضرت و پدرش جسارت كرد واثلة بن اسقع برخاست و گفت:
  
سوگند به خدا من همواره على، و حسن، و حسین، و فاطمه را دوست مى‏دارم بعد از اینكه شنیدم پیغمبر (ص) در حق آنها فرمود آنچه را فرمود، یك روز در خانه ام سلمه در خدمت پیغمبر مشرف بودم كه حسن آمد پیغمبر او را بر ران راستش نشانید و بوسید پس حسین آمد و او را بر ران چپش نشانید و بوسید پس فاطمه آمد و او را پیش روى خود نشانید پس على را طلب كرد و گفت: «انَما یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً» «1»
    
دولابى در «الذرّیة الطاهره) روایت از ام سلمه كرده كه پیغمبر (ص) به فاطمه فرمود شوهر و پسرانت را نزد من بیاور. فاطمه آنها را حاضر حضرت رسول خدا نمود پیغمبر (ص) كسائى فدكى را برایشان بپوشاند، و دستش را برایشان گذارد پس گفت:
  
اللَّهُمَ انَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَ بَرَكاتِكَ عَلى‏ آلِ مُحَمَّدٍ انَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ.
 
یعنى: خدایا اینها آل محمد هستند پس صلوات و بركات خود را بر آل محمد قرار بده به درستى كه تو حمید مجیدى. ام سلمه گفت: من كسا را بلند كردم كه بر آنها داخل شوم پیغمبر آن را نگاه داشت و فرمود:
  
 «انَّكِ عَلى‏ خَیْرٍ؛ تو بر خیر هستى». «2»
 
و نظیر این روایت را حموینى از واثله روایت كرده است. «3»
  
واحدى در اسباب النزول، و احمد در مناقب؛ و طبرانى از ابى سعید خدرى نقل كرده‏اند كه آیه «انَّما یُرِیدُ اللَّهُ» در حق پنج نفر نازل شد:
 
رسول خدا، و على، و فاطمه و حسن، و حسین (ع) «4»
  
و نیز احمد روایت كرده از ام سلمه كه پیغمبر (ص) در خانه او بود. فاطمه (س) با دیگ سنگى كه در آن خزیره بود «5» بر آن حضرت وارد شد پیغمبر فرمود: شوهر و پسرهایت را بخوان پس على و حسن و حسین آمدند نشستند و با هم از آن طعام خوردند، و در زیر پیغمبر كسائى بود ام سلمه گفت: من در حجره نماز مى‏خواندم خدا این آیه را نازل كرد «إِنَّمَا یُرِیْدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً» پس پیغمبر زیادتى كسا را گرفت، و آنها را با آن پوشانید.
  
پس دستش را بیرون آورد، و اشاره به آسمان كرد و گفت:
  
اللَّهُمَّ هؤُلاءِ اهْلُ بَیتْى‏، وَ حامَّتى‏ اىْ خاصَّتى‏ فَاْذهَبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرهُمْ تَطْهِیراً.
  
یعنى: خدایا اینان اهل بیت من، و خاصّان منند، پس ببر از ایشان هر رجس و آلایش را، و پاكیزه گردان ایشان را پاكیزه كردنى. ام سلمه گفت: من سر خود را از خانه داخل نمودم و گفتم: من با شمایم یا رسول اللَّه.
  
فرمود:
  
 «انَّكِ الى‏ خَیْرٍ انَّكِ الى‏ خَیْرٍ؛ تو به سوى خیرى، تو به سوى خیرى». «1»
   
و نظیر این حدیث را واحدى بسند خود از ام سلمه روایت كرده است «2» این احادیث كثیره دلالت بر عصمت حضرت سید الشهداء (ع) دارد و اینكه هر عمل و اقدام، و نهضتى كه بنماید مطابق صواب و حقیقتى است. سیوطى دراكلیل گفته به این آیه استدلال نموده هر كس اجماع اهل بیت را حجت مى‏داند زیرا خطاء، رجس است، و رجس از ایشان نفى شده است. «3»
  
3- آیه مباهله‏
  
فَمَنْ حاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِینَ (آل عمران: 61) از جمله آیاتى كه بر فضیلت، و بلندى رتبه و مقام سید الشهداء (ع) به اتفاق مسلمانان گویا و ناطق است، آیه مباهله است.
   
از مظاهر و دلائل قوت ایمان پیغمبر (ص) به رسالتش داستان مباهله است زیرا پیشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود یك انتحار واقعى و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود چون حال از دو قسم بیرون نبود یا نفرین نصاراى نجران در حق آن جناب مستجاب مى‏شد و یا آنكه نه نفرین نصارى و نه نفرین پیغمبر (ص) به آنها مستجاب مى‏گشت. در هر دو صورت بطلان ادعاء آن حضرت آشكار مى‏گشت، و هیچ خردمندى كه مدعى نبوت باشد چنین پیشنهادى نخواهد داد، و سند بطلان دعواى خود را به دست مردم نمى‏دهد مگر آنكه صد در صد اطمینان به استجابت دعاى خود و هلاك دشمن داشته باشد، و پیغمبر اكرم (ص) چون یقین جزمى به صحت رسالت و استجابت دعاء خود و نابودى دشمن در صورت مباهله داشت با كمال شجاعت و صراحت، پیشنهاد مباهله داد.
   
شركت دادن على و حسن و حسین و فاطمه زهرا (ع) در مباهله كه به تعیین و امر خداوند بود نیز دلیل بر این است كه این چهار نور مقدس كه با پیغمبر در مباهله حاضر شدند شایسته‏ترین، و گرامى‏ترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین همه در نزد پیغمبر خدا بوده‏اند.
  
آیه مباهله اعلان جلالت مقام، و تقرب خاص آنها به خداوند متعال است.
  
پس این فضیلت براى حسین (ع) از فضایل بزرگ است كه در چنین مراسم با اهمیت و تاریخى، همكار و همراه پیغمبر شود، و از میان تمام امت از صغیر و كبیر، و زن و مرد او، و پدر، و مادر، و برادرش را خدا انتخاب نماید.
  
جریان مباهله را مفسرین بزرگ. و محدثین؛ و مورخین در كتاب‏هاى تفسیر و حدیث و تاریخ نقل كرده‏اند، و از اینكه مصادر، و مدارك آن را نشان بدهیم بى‏نیازیم.
  
تفسیر طبرى، و بیضاوى، و نیشابورى، و كشاف، والدر المنثور، و اسباب النزول واحدى، و سیوطى و اكلیل، و مصابیح السنة، و ترمذى و كتب دیگر را ملاحظه كنید.
  
سیماى حسین (ع) در احادیث پیغمبر (ص)
  
1- حسین سید جوانان اهل بهشت‏
  
احمد بن حنبل در مسند، و بیهقى در سنن، و طبرانى در اوسط و در كبیر، و ابن ماجه در سنن و سیوطى در الجامع الصغیر و الحاوى و الخصائص الكبرى، و ترمذى در سنن، و حاكم در مستدرك و ابن حجر در صواعق، و ابن عساكر در تاریخ دمشق، و ابن حجر عسقلانى در الاصابه، و ابن عبد البر در الاستیعاب، و بغوى در مصابیح السنة، و ابن اثیر در اسد الغابه، و حموینى شافعى در فرائد السمطین، و ابو سعید در شرف النبوة، و محبّ طبرى در ذخائر العقبى، و ابن السمان در الموافقه، و نسائى در خصائص امیر المؤمنین، و ابو نعیم در حلیه، و خوارزمى در مقتل، و ابن عدى در كامل و مناوى در كنوز الحقائق، و دیگران از پیامبر اعظم (ع) احادیثى روایت كرده‏اند كه فرمود: حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشت‏اند.
  
این احادیث بسندهاى متعدده از جمعى از صحابه مثل امیر المؤمنین على (ع)، و ابن مسعود و حذیفه و جابر و ابوبكر و عمر، و عبداللَّه بن عمر، و قره، و مالك بن الحویرث، و بریده، و ابى سعید خدرى، و ابى هریره، و اسامه، و براء و انس روایت شده و از مجموع آنها استفاده مى‏شود كه پیغمبر (ص) مكرر حسن و حسین را به این صفت معرفى فرموده، و صدور این لفظ كه «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ» از آن حضرت متواتر و مسلّم و در میان مسلمانان معروف و مشهور بوده است.
  
متن اكثر احادیث این است كه «الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ» و ترجمه متن بعض دیگر این است كه فرمود: فرشته‏اى از آسمان كه مرا زیارت نكرده بود از خدا اذن خواست براى زیارت من. پس خبر داد مرا و مژده داد كه فاطمه دخترم سیده زنان امت من است «وَ انّ حَسَنَاً وَ حُسَیْنَاً سَیِّدا شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ» و اینكه حسن و حسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند و در بعض روایات این جمله نیز مذكور است «وَ ابوُهُما خَیْرٌ مِنهُما» و پدرشان از آنها بهتر است، و در بعض طرق آن فضایل دیگر نیز از اهل بیت (ع) بیان شده است. «1»
   
2- حسین محبوب پیغمبر (ص)
  
 (حُسَیْنٌ مِنّى‏ وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ)
  
رسول خدا (ص) حسن وحسین (ع) را بسیار دوست مى‏داشت، و نسبت به آنها فوق‏العاده اظهار علاقه و عاطفه مى‏كرد.
  
روایات، و تواریخ بر این اتفاق دارند كه آن حضرت على و فاطمه و حسنین (ع) را از تمام مردم و كسان و نزدیكان خود بیشتر دوست مى‏داشت، و دوستى آنها یك دوستى ساده پدر نسبت به فرزند نبود بلكه ریشه آن بر علائق و مبانى عمیق، و یگانگى روحى استوار، و رمز یك اتحاد و اتصال ناگسستنى معنوى، و توافق كامل فكرى بود كه تعبیر «انَّهُمْ مِنّى‏ وَ انَا مِنْهُمْ» ایشان از من هستند، و من از ایشان هستم. یا چنان كه در حدیث زید بن ارقم «انَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبْتُمْ»؛ «1» من در صلح و سازشم با هر كس كه با شما در صلح و سازش باشد، و در جنگ و نبردم با هركه با شما در جنگ باشد، و تعبیرات دیگر در ترجمه و تفسیر این رابطه و محبت گزاف و مبالغه نیست؛ و عین واقع و حقیقت است.
   
یك اتصال واقعى روحى، و همفكرى تمام عیار، و یگانگى خالص لازم است تا پیغمبر (ص) آن را اینگونه شرح دهد جمله «انَا سِلْمٌ لِمَنْ سالَمْتُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حا رَبْتُمْ» صریح است در اینكه طرز تفكر و سلوك و روش آنها با وضع سلوك و روش پیغمبر (ص) یكى است، و هیچ‏گونه فرق و تفاوتى ندارد. كردار و رفتار و جنگ و صلح آنها كردار و رفتار و جنگ و صلح رسول خدا (ص) است.
  
ما وقتى این اخبار را مطالعه مى‏كنیم، و از شدت علاقه و دوستى پیامبر (ص) به حسین آگاه مى‏شویم، نباید فراموش كنیم كه گوینده این كلمات و الفاظ پیغمبر خدا است، و كسى كه در دوره زندگانى با گزاف گویى، و سخنان دور از حقیقت و مدح بیجا مبارزه داشت؛ كسى است كه سخنان و كارهایش براى بشر حجت، قانون و شریعت است، و آنچه فرموده ترجمان حقیقت است:
  
پیامبر اعظم غیر از فاطمه (س) دختران دیگر نیز داشت و غیر از على نیز عمو و عمو زاده و خویشاوند بسیار داشت؛ چرا اینهمه اظهار علاقه و محبت مخصوص به فاطمه و على و فرزندان آنها شد؟ و چرا پیغمبر از همه كسان، و اصحاب خود آنها را برگزید؟
  
براى اینكه این چهار تن نماینده صفات، و روحیات، و اخلاق، و كمالات او بودند.
     
براى یكنفر مسلمان مؤمن بهترین معرّف عظمت حسین (ع) همین سخنان پیغمبر (ص) است.
از جمله احادیثى كه از این دوستى و علاقه پیغمبر حكایت مى‏كند، حدیث یعلى بن مرّه است «1» كه در خدمت پیغمبر به مجلس میهمانى كه به آن دعوت شده بودند، رفتند، ناگاه به حسین برخوردند كه در كوچه بازى مى‏كرد، پیغمبر جلو همراهان رفت، و دست‏هاى خود را گشود بغل باز كرد. كودك از این سو به آنسوى مى‏گریخت، و پیغمبر را مى‏خندانید تا او را گرفت. پس یك دستش را زیر چانه حسین و دست دیگرش را پشت سر او گذاشت، و او را بوسید و فرمود:
  
حُسَیْنٌ مِنّى‏ وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَیْناً حُسَینٌ سِبْطٌ مِنَ الْاسْباطِ.
  
یعنى حسین از من است، و من از حسینم، دوست بدارد خدا هر كس دوست دارد حسین را حسین سبطى از اسباط است. و نیز این حدیث را بخارى، و ترمذى، و ابن ماجه، و حاكم با این لفظ روایت كرده‏اند «حُسَیْنٌ مِنّى‏ وَ انَا مِنْهُ احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَیْناً الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سِبْطانِ مِنَ الْاسباطِ» «2» 
   
شرباصى بعد از اینكه از قاموس نقل كرده كه «حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْاسْباطِ: امَّةٌ مِنَ الْأُمَمِ»، مى‏گوید معناى سبط، جماعت و قبیله است، و شاید معناى حدیث این باشد كه حسین در رفعت، و بلندى مقام مرتبه یك امت را دارد یا اینكه اجر و ثواب او مثل اجر یك امت است براى عظمت فضیلت او، و عظمت كارى كه از او صادر شد. «3» ابن عبدالبر و مسلم و شبلنجى از ابى هریره روایت كنند كه پیغمبر (ص) در حق حسن و حسین فرمود:
  
اللَّهُمَّ انّى‏ احِبُّهُما فَاحِبَّهُما وَ احِّبَّ مَنْ یُحِبُّهُما.
  
یعنى خدایا من آن دو را دوست مى‏دارم، پس دوست بدار آنها را، و دوست بدار هر كس آنها را دوست مى‏دارد. «4»
   
بغوى، و ترمذى، و سید احمد زینى، و ابن اثیر، و نسائى از اسامه روایت كرده‏اند كه گفت:
  
یك شب در خانه پیغمبر براى عرض حاجتى رفتم. پیغمبر بیرون آمد در حالى كه چیزى را در عباى خود پیچیده بود كه من ندانستم چیست. چون حاجتم را به عرض رساندم پرسیدم این چیست كه عبا بر آن پیچیده‏اى، عبا را به یك سو كرد. حسن و حسین را دیدم!
  
فرمود:
  
هذانِ ابْناىَ وَ ابْنا ابْنَتى‏ اللَّهُمَّ انّى‏ احِبُّهُما فَاحِبَّهُما وَ احِبَّ مَنْ یُحِبُّهُما.
  
یعنى این دو پسران من و پسرهاى دخترم هستند. خدایا من آنها را دوست مى‏دارم پس دوست بدار آنها را و دوست بدار هركس آنها را دوست مى‏دارد. و ترمذى از براء نقل كرده كه فرمود «اللَّهُمَّ انّى‏ احِبُّهُما فَاحِبَّهُما.» «1»
  
ترمذى و بغوى از انس روایت دارند كه از پیغمبر (ص) پرسش شد كدام یك از اهل بیت را بیشتر دوست مى‏دارى؟
  
فرمود: حسن و حسین را.
  
و سیوطى و مناوى نقل كرده‏اند كه مى‏فرمود: «احَبُّ اهْلِ بَیْتى‏ الَىَّ الْحَسَنُ وَ الحُسَیْنُ». «2»
 
و نیز ترمذى و بغوى از انس حدیث كرده‏اند كه پیغمبر به فاطمه (س) مى‏فرمود: «ادْعى‏ لى‏ ابْنَىَّ فَیَشُمُّهُما وَ یَضُمُّهُما الَیْهِ» «3»
  
یعنى بخوان، صدا بزن برایم پسرهایم را؛ پس آنها را مى‏بویید و به خود مى‏چسبانید.
 
احمد بن حنبل روایت كرده كه پیامبر (ص) فرمود:
  
اللَّهُمَّ انّى‏ احِبُّ حُسَیْناً فَاحِبَّهُ، وَاحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُ.
  
یعنى خدایا من دوست مى‏دارم حسین را، پس دوست بدار او را، و دوست بدار هركس او را دوست مى‏دارد. «4»
   
 ابن ابى شیبه از آن حضرت روایت كرده كه فرمود:
   
اللَّهُمَّ انّى‏ احِبُّهُما فَاحِبَّهُما وَ ابْغِضْ مَنْ یُبْغِضُهُما. «1»
  
یعنى خدایا من حسن و حسین را دوست مى‏دارم پس دوست بدار آنها را، و دشمن بدار هر كس آنها را دشمن مى‏دارد. صبان از ابى هریره روایت كرده كه گفت: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَمتَصُّ لِعابَ الْحُسَیْنِ كَما یَمْتَصُّ الرَّجُلُ الَّتمْرَةَ». «2»
  
یعنى دیدم رسول خدا (ص) آب دهن حسین را مى‏مكید همان‏گونه كه مرد خرما را مى‏مكد.
   
محبّ‏الدّین طبرى از ابن بنت منیع حدیث كرده از یزید بن ابى زیاد [كه‏] گفت: پیغمبر از خانه عایشه بیرون آمد. پس بر خانه فاطمه (س) عبور فرمود. صداى گریه حسین را شنید.
  
فرمود: آیا نمى‏دانى گریه او مرا اذیت مى‏كند؟ «الَمْ تَعْلَمى‏ انَّ بُكاءَهُ یُؤذینى». «3»
  
از این گونه احادیث بسیار است كه براى نمونه آنچه نقل شد كفایت مى‏كند، و از اخبار دیگر كه در فصل‏هاى بعد مى‏آوریم نیز محبت و شدت علاقه، و جوشش عاطفه پیغمبر نسبت به حسین (ع) معلوم مى‏شود.
  
3- حسین ریحانه پیغمبر (ص)
   
گروه بسیارى از محدثین نامدار اهل سنت از على (ع)، و ابن عمر، و ابى هریره، و سعید بن راشد، و ابى بكره روایت كرده‏اند كه پیغمبر (ص) فرمود: حسن و حسین دو ریحانه من از دنیا هستند، و از اختلاف الفاظ حدیث معلوم مى‏شود كه آن حضرت مكرر این مضمون را به الفاظ مختلفه فرموده‏اند؛ زیرا لفظ حدیث در بعض روایات «انَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ هُما رَیْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْیا» است، و در بعضى دیگر «الْوَلَدُ رَیْحانَةٌ وَ رَیْحانَتىّ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ» است، و در حدیث دیگر فرمود «انَّ ابْنىَّ هذَیْنِ رَیْحانَتاىَ مِنَ الدُّنیا» یعنى این دو پسر من، دو ریحانه من از دنیا هستند و «هُما رَیْحانَتاىَ مِنَ الدُّنیا» و به الفاظ دیگر نیز حدیث شده است. «4»
   
سعید بن راشد نقل كرده كه حسن و حسین (ع) آمدند و به سوى پیغمبر مى‏دویدند.
  
پیغمبر یكى از آنها را در بغل گرفت و دیگرى آمد او را در بغل دیگر گرفت، و فرمود:
  
هذانِ رَیْحانَتاىَ مِنَ الدُّنْیا مَنْ احَبَّنى‏ فَلْیُحِبَّهُما. «1»
  
یعنى این دو ریحانه من از دنیا هستند هر كس مرا دوست مى‏دارد باید آنها را دوست بدارد. مناوى از دیلمى در فردوس الاخبار روایت كرده كه پیغمبر (ص) به على (ع) فرمود «سَلامُ اللَّهِ عَلَیْكَ یا ابَا الرَّیْحانَتَینِ» «2»
  
 یعنى سلام خدا بر تو اى پدر دو ریحانه. علاوه بر این احادیث، روایات دیگر نیز هست مثل «أُوصیكَ بِرَیْحانَتَىَّ خَیْراً» «3»
  
 كه براى رعایت اختصار به آنچه نقل شد قناعت مى‏كنیم.
   
4- حسین شبیه‏ترین اهل بیت به پیغمبر (ص)
    
بخارى، و ابن اثیر روایت كرده‏اند كه وقتى سر حسین (ع) را نزد عبیداللَّه بن زیاد آوردند سر مطهر را در طشتى قرار داد، و با شمشیر یا چوب دستى خود بر آن چشم و بینى نازنین مى‏زد، و از نیكویى و زیبایى آن حضرت سخنى گفت. انس گفت: شبیه‏ترین ایشان (یعنى اهل بیت) به پیغمبر (ص) بود. «4»
  
در البدء و التاریخ «5» نقل شده كه عبیداللَّه بر روى مبارك آن حضرت مى‏زد، و مى‏گفت رویى به این زیبایى ندیده‏ام!
  
انس بن مالك گفت: آگاه باش كه او شبیه پیغمبر (ص) بود.
 
5- پیامبر (ص) حسین (ع) را مى‏بوسید
  
یكى از مظاهر محبت، و عاطفه پدر و مادر نسبت به فرزند، بوسیدن او است. در جاهلیت، و پیش از ظهور آفتاب درخشان هدایت اسلام ارزش عاطفه، و احساسات پاك انسانى خصوص در عرب‏ها از میان رفته بود. رحم و مهر، و رأفت، و رحمت، و رقت قلب را یك‏ نوع ضعف نفس شمرده، و سخت دلى را افتخار مى‏دانستند، و وحشتناك‏ترین مظهر قساوت قلب و سقوط عواطف همان زنده به گور كردن دخترها بود كه پدرها با دست خود دختران خود را زنده در گور مى‏كردند.
    
بوسیدن فرزند، و اظهار عاطفه نسبت به او خصوص اگر دختر بود، عار و ننگ شمرده مى‏شد. و اگر كسى فرزند خود را مى‏بوسید دیگران از آن تعجب مى‏كردند.
  
گردنكشان و متكبران از بوسیدن طفل، و به دوش سوار كردن او كه یك عمل متواضعانه، و دور از ابهت بود، و از حشمت صورى مردمانى كه با ریاكارى و تشریفات، خود را در نظر مردم بزرگ نشان مى‏دهند مى‏كاهد، خوددارى داشتند.
  
پیغمبر اسلام رحمت عالمیان بود، و از ریا و نفاق مبرا، و مانند یك فرد عادى زندگى مى‏كرد، و جزء برنامه‏هاى مهم دعوت او بسط رحمت، و مهر، و احسان، و محبت نسبت به همه مردم، و بشر دوستى، و ایثار، و هدایت عقل و احساسات بود، و در آغاز سوره‏هاى كتاب آسمانى او «1» خدا به رحمانیت، و رحیمیت یاد شده است.
 
و همانطور كه نسبت به مردم مظهر تمام، و كامل عواطف عالى انسانى بود. عاطفه پدرانه‏اش نسبت به فاطمه زهرا (س) و فرزندان او نیز در حد كمال بود، و وجود حسن و حسین را امتداد وجود خود، و بقاء و زندگى آنها را بقاء زندگى خود مى‏دید، دكتر بنت الشاطى بانوى دانشمند مصرى و استاد دانشگاه عین الشمس، راجع به شدت حب و عاطفه پیغمبر نسبت به فرزندان دختر عزیزش زهرا (س) فصل بلیغى نگاشته و در ضمن آن مى‏گوید:
   
پیغمبر (ص) از روزى كه به مصیبت مرگ خدیجه، یگانه همسر عالیقدرش، مبتلا شد، تا سال سوم هجرت غیر از ابراهیم كه آن هم در دنیا چیزى زیست نكرد صاحب فرزندى نشد، و در مدت هفده سال بعد از خدیجه با اینكه با زنان متعدده ازدواج فرمود، هیچ یك را از پیغمبر خدا فرزندى روزى نگشت.
  
لذا (علاوه بر وحى آسمانى) بر همه آشكار بود كه باید نسل پیغمبر از فاطمه زهرا باقى بماند. پس عجبى نیست اگر دل پیغمبر از حب و مهر فرزندان فاطمه پر بود و به تمام قلب آنها را دوست مى‏داشت. دل نبى (ص) براى دو فرزند عزیز فاطمه باز شد، و آنها را به تمام عاطفه پدرانه‏اى كه دل بزرگ و وسیع او داشت فرا گرفت، و با آنها انس یافت، و نام حسن و حسین براى او آهنگ خوش و صداى دلنوازى بود كه پیغمبر از تكرار آن خسته نمى‏شد. آنها را پسران خود مى‏خواند، و شخص پیغمبر در خارج و دلش در خانه زهرا بود.
  
خداوند زهرا را به نعمت بسیار بزرگ برگزید كه ذریه پیغمبر خودش را منحصراً در فرزندان زهرا قرار داد، و على را به این كرامت مخصوص گردانید كه در صلب او نسل خاتم الانبیاء را گذارد، و از این شرف عظمت جاودانى، و پایدار، و عزت همیشگى را به على اختصاص داد.
  
زهرا از میان تمام دختران پیغمبر باقى ماند تا پیغمبر فرزندى داشته باشد كه او را پدر صدا بزند، و فرزندان زهرا باقى ماندند تا پیغمبر از تكرار اسم شیرین و لفظ گواراى (پسرهایم) لذت برد. «1»
  
ابن عبد البر قرطبى از ابو هریره روایت كند كه گفت: این چشم‏هایم دید و گوشهایم شنید كه پیغمبر (ص) هر دو دست حسین را گرفته بود، و پاهایش بر روى پاهاى پیغمبر بود، و پیغمبر مى‏فرمود «تَرَقَّ عَیْنَ بَقَّةَ» حسین بالا رفت تا پاهایش را بر سینه پیغمبر گذارد. پس پیغمبر فرمود: دهان باز كن پس بوسیدش، و سپس گفت: خدایا او را دوست بدار زیرا من او را دوست مى‏دارم.
   
 «قالَ ابُو هُرَیْرَةُ: ابْصَرَتْ عَیْناىَ هاتانِ، وَ سَمِعَتْ أُذُناىَ رَسُولَ اللَّهِ (ص)، وَ هُوَ اخِذٌ بِكَفَّىْ حُسَیْنٍ، وَ قَدَماهُ عَلى‏ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ یَقُولُ: تَرَقَّ عَیْنَ بَقَّةَ قالَ: فَرَقَى الْغُلامُ حَتّى‏ وَضَعَ قَدَمَیْهِ عَلى‏ صَدْرِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ قالَ رَسُولُ اللَّهِ: افْتَحْ فاكَ ثُمْ قَبَّلَهُ ثُمَّ قالَ: اللَّهُمَ احِبَّهُ فَانّى‏ احِبُّهُ» «2»
  
علائلى این حدیث را روایت كرده و مى‏گوید: «عین بقه» كلمه‏اى است كه در روح طفل طراوت و سبكى، و ملاحت مى‏آورد.
  
پیغمبر (ص) حسین را با آن بوس شیرین، و لذیذ مى‏بوسید چون جانش گنجینه معانى و حقایق بزرگ بود، و آنگاه كه مى‏فرمود: «اللَّهُمَّ احِبَّهُ فَانِّى احِبُّهُ» گویى در حالى كه به حسین اشاره مى‏كرد به مردم مى‏فرمود:
  
 «انَا هُنا» من اینجا هستم؛ یعنى مرا پیش حسین بجویید.
  
سپس مى‏گوید: فرق حب و عاطفه این است كه عاطفه كمتر از حب است، و شرایط محبت در آن ملاحظه نمى‏شود اما حب وقتى پیدا مى‏شود كه محبوب برگزیده باشد، و پیغمبر (ص) حسین را به حقیقت دوستى و حب دوست مى‏داشت؛ زیرا حسین برگزیده او بود، و خدا حسین را دوست مى‏داشت زیرا كه شفق آفتاب نبوت بود. «1»
   
ابن اثیر، و سبط ابن الجوزى و طبرى نقل كرده‏اند: وقتى سرهاى شهدا را نزد ابن زیاد آوردند با شمشیر یا چوب دستى به لب‏هاى مبارك حسین مى‏زد!
  
زید بن ارقم وقتى دید دست از این بى ادبى و ستم بر نمى‏دارد، گفت: چوبت را برگیر! به آن كس كه غیر از او خدایى نیست، دیدم لب‏هاى پیغمبر (ص) را بر این لبها مى‏بوسید آنها را سپس گریست. ابن زیاد گفت: خدا چشمهایت را بگریاند، اگر پیرى خرف نبودى گردنت را مى‏زدم!
  
زید بیرون آمد، و مى‏گفت: اى گروه عرب بعد از امروز شما مانند غلامان خواهید بود؛ حسین پسر فاطمه را كشتید، و پسر مرجانه را امیر خود نمودید تا نیكان شما را بكشد، و بدان شما را بنده خود قرار دهد. «2»
  
در «البدء و التاریخ» «3» نقل شده كه یزید امر كرد پردگیان حرم حسینى، و بانوان آن حضرت را بر در مسجد همانجا كه اسیران را نگاه مى‏دارند نگاه بدارند تا مردم آنها را ببینند؛ و سر مبارك حسین (ع) را در جلو خود گذارد، و با چوب یا شمشیر به آن روى مطهر مى‏زد، و مى‏گفت:
  
         لَیْتَ اشیاخى‏ بِبَدرٍ شَهِدُوا             جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْاسَلْ‏
             لَاهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً             وَ لَقالُوا یا یَزیدُ لا تَشَلْ‏
 
ابو برزه اسلمى برخاست و گفت: به خدا قسم چوب تو به همان موضعى مى‏خورد كه مكرر دیدم پیغمبر (ص) مى‏بوسید.
 
ابن اثیر، و ترمذى، و طبرى روایت كرده‏اند كه ابو برزه گفت: «آگاه باش اى یزید كه مى‏آیى تو روز قیامت و ابن زیاد شفیع تو است، و این- یعنى حسین (ع)- مى‏آید، و محمد (ص) شفیع او است!» پس بر خاست و بیرون رفت. «1»
 
6- پیغمبر (ص) حسین را به دوش مى‏گرفت‏
 
در این موضوع هم روایات بسیار و جمعى از اهل سنت مانند ابن حجر عسقلانى از ابى هریره، و عبداللَّه و بغوى از شداد بن الهاد، و ابى نعیم در حلیه از ابن مسعود، و ابى حاتم از عبداللَّه و جابر و ابن ابى الفراء از انس این نوازش و اظهار محبت پیغمبر (ص) را به حسن و حسین (ع) روایت كرده‏اند «2» و از این احادیث استفاده مى‏شود كه آن حضرت كراراً آنها را به دوش مى‏گرفت، و آنها بر كتف آن حضرت در حال نماز و در حالات دیگر مى‏نشستند، و پیامبر اعظم (ص) كمال لطف و مهربانى را نسبت به آنها ابراز مى‏داشت. و از بعض این احادیث مثل حدیث انَس شدت محبت پیغمبر (ص) به آنها، و توبیخ سخت نسبت به كسى كه قدر و منزلت آنها را نشناسد استفاده مى‏شود.
  
ابو سعید در «شرف النبوة» روایت نموده كه پیغمبر نشسته بود. پس حسن و حسین رو به سوى او آمدند. چون پیغمبر آنها را دید براى آنها برخاست، و دیر شمرد آمدنشان را (یعنى فرمود دیر آمدید یا چرا دیر آمدید؟) پس از آنها استقبال كرد، و آنها را بر دوش خود گذارد و فرمود:
 
نِعْمَ الْمَطِىُّ مَطِیَّتُكُما، وَ نِعْمَ الرَّاكِبانِ انْتُما. «3»
  
یعنى خوب مركبى است مركب شما، و خوب سوارهایى هستید شما.
   
شبلنجى روایت كرده كه آن حضرت گذر فرمود بر حسن و حسین؛ پس گردن مبارك را فرود آورد، و آنها را برداشت و فرمود: «نِعْمَ الْمَطِیَّةُ مَطِیَّتُهُما، وَ نِعْمَ الرَّاكِبانِ هُما» «1»
  
 یعنى: خوب مركبى است مركب آنها و خوب سوارهایى هستند آنها.
  
و جمال الدین حنفى زرندى و ترمذى و ابن حجر از ابن عباس روایت كرده‏اند كه پیغمبر (ص) حسین را بر دوش گرفته بود مردى گفت: خوب مركبى سوار شده‏اى.
  
پیغمبر فرمود:
 
 «نِعْمَ الرَّاكِبُ هُوَ» «2» ؛ یعنى: خوب سوارى است او و در این موضوع زرندى روایات دیگر نیز از عمر و جابر و سعد، و انس روایت كرده است. «3»
  
7- دوستى حسین (ع) واجب است‏
  
احادیث در وجوب دوستى و مودت حسین (ع) متواتر است.
  
از جمله ابن عبدالبر، و ابو حاتم، و محبّ طبرى در حدیثى از عبداللَّه بن عمر روایت كرده‏اند كه پیغمبر (ص) فرمود:
  
مَنْ احَبَّنى‏ فَلْیُحِبَّ هذَیْنِ.
   
هر كس مرا دوست دارد باید این دو را دوست بدارد! ابن عبدالبر گفته است در معجم بغوى نیز حدیثى نظیر این حدیث از شداد بن الهاد روایت شده است. «4»
  
دولابى، و احمد بن حنبل از یعلى بن مره روایت كرده‏اند كه حسن و حسین (س) آمدند به سوى پیغمبر (ص) در حالیكه از یكدیگر در تشرف بمحضر جدّ بزرگوار خود پیشى مى‏جستند. یكى از ایشان پیش از دیگرى رسید. پیغمبر (ص) دست به گردنش انداخت و او را به دل خویش چسبانید این را بوسید، و سپس آن یك را بوسیده سپس فرمود: انّى‏ احِبُّهُما فَاحِبُّوهُما. «1»
    
من ایشان را دوست مى‏دارم پس دوست بدارید آنها را.
   
8- فضیلت دوستى حسین (ع) و نكوهش دشمنى با آن حضرت‏
   
ابن ماجه، و ابن حجر، و دیلمى، و مناوى، و احمد، و حاكم، و سیوطى و ابن حجر هیتمى، و هرون الرشید از پدرانش از ابن عباس، و محب طبرى، و ابو سعید، و ابن حرب الطائى، و سلفى، و ابو طاهر البالسى، و ابن السرى، و ابن الجوزى از پیغمبر اكرم (ص) روایت كرده‏اند كه فرمود:
   
مَنْ احَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَدْ احَبَّنى‏، وَ مَنْ ابْغَضَهُما فَقَدْ ابْغَضَنَى‏.
   
یعنى: هر كس دوست بدارد حسن و حسین را، پس به تحقیق مرا دوست داشته و هر كس دشمن بدارد آنها را پس البته مرا دشمن داشته است. این حدیث در بین محدثین مشهور و معروف است، و مكرر از پیغمبر (ص) شنیده شده است، و بعض طرق آن كه منتهى به ابى هریره مى‏شود با این مضمون است كه: پیغمبر (ص) بیرون آمد در حالى كه حسن و حسین با او بودند. این بر یك دوش آن حضرت و آن بر دوش دیگر بود. یك بار حسن را مى‏بوسید، و بار دیگر حسین را تا به ما رسید فرمود:
   
هر كس این دو را دوست بدارد، پس به تحقیق مرا دوست داشته و هر كس آنها را دشمن بدارد پس به تحقیق مرا دشمن داشته است. و بعض راویان آن فقط جمله اولى را روایت كرده‏اند و بعض دیگر این چنین نقل كرده‏اند كه فرمود: این دو (حسن و حسین) پسرهاى من هستند هر كس آنها را دوست بدارد پس البته مرا دوست داشته است.
  
 «هذانِ ابْناىَ مَنْ احَبَّهُما فَقَدْ احَبَّنى‏.»
  
و در یكى از دو حدیثى كه هرون الرشید در این موضوع روایت كرده است لفظ حدیث این است:
   
الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ مَنْ احَبَّهُما فَفِى الجَنَّةِ، وَ مَنْ ابْغَضَهُما فَفِى النَّارِ. «1»
    
یعنى: هر كس دوست دارد حسن و حسین را در بهشت است، و هر كس دشمن بدارد آنها را در آتش است. ترمذى، و احمد روایت كرده‏اند:
   
 «انَّ رسُولَ اللَّه (ص) اخَذَ بِیَدِ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ فَقَالَ: مَنْ احَبَّنى‏ وَ احَبَّ هذَیْنِ وَ اباهُما وَ امَّهُما كانَ مَعى‏ فى‏ دَرَجَتى‏ یَوْمَ الْقِیامَةِ» «2»
    
یعنى رسول خدا (ص) گرفت دست حسن و حسین را پس فرمود: هر كس دوست دارد مرا و دوست دارد این دو را و پدرشان و مادرشان را روز قیامت، با من در درجه من خواهد بود.
طبرانى از سلمان روایت دارد كه پیغمبر (ص) فرمود:
   
مَنْ احَبَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَینَ احْبَبْتُهُ، وَ مَنْ احْبَبْتُهُ احَبَّهُ اللَّهُ وَ ادْخَلَهُ جَنَّاتِ النَّعِیمِ، وَ مَنْ ابْغَضَهُما اوْ بَغى‏ عَلَیْهِما ابْغَضْتُهُ وَ مَنْ ابْغَضْتُهُ ابْغَضَهُ اللَّهُ، وَ ادْخَلَهُ جَهَنَّمَ وَ لَهُ عَذابٌ مُقیمٌ «3»
   
یعنى هر كس حسن و حسین را دوست دارد من او را دوست مى‏دارم، و هر كس را من دوست دارم خدا او را دوست دارد، و هركس خدا او را دوست دارد او را داخل بهشت كند، و هر كس آنها را دشمن بدارد یا بر آنها ستم كند من او را دشمن دارم، و هركس را من دشمن دارم خدا دشمن دارد، و او را داخل جهنم سازد و از براى او عذاب جاودان است.
   
 9- نظر نمودن به آقاى جوانان اهل بهشت‏
    
ابن حبّان، و ابویعلى، و ابن عساكر، و ابن سعید، و محب طبرى، و شبلنجى، و صبّان از جابر انصارى روایت كرده‏اند كه گفت:
   
 «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ: مَنْ احَبَّ اوْوَمَنْ سَرَّهُ انْ یَنْظُرَ الى‏ سَیِّدِ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ الى‏ هذا» و به این لفظ هم از جابر روایت شده كه فرمود:
   
مَنْ سَرَّهُ انْ یَنْظُرَ الى‏ رَجُلٍ مِنْ اهْلِ الجَنَّةِ وَ فى‏ لَفْظٍ الى‏ سَیِّدِ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ الَى الْحُسَینِ بْنِ عَلِىٍّ. «1»
    
مضمون هر دو حدیث این است كه: هركس دوست مى‏دارد یا شادمان مى‏شود كه به مردى از اهل بهشت یا سید جوانان اهل بهشت نگاه كند به حسین (ع) نگاه كند.
   
10- دوستان حسین (ع) اهل بهشت‏اند
   
در سیره ملّا و غیره از ابن عباس حدیثى طولانى از پیغمبر (ص) در فضائل حسنین (ع) روایت است كه در پایان آن فرماید:
   
خدایا تو مى‏دانى كه حسن و حسین در بهشت‏اند، و عمویشان در بهشت، و عمّه آنها در بهشت است، هر كس آنها را دوست دارد در بهشت است، و هر كس آنها را دشمن بدارد در آتش است.
   
و در نظم درر السمطین این حدیث را از هرون الرشید روایت كرده، و نقل نموده كه هر وقت هرون این حدیث را روایت مى‏نمود اشكش جارى و گریه راه گلویش را مى‏گرفت. «2»
و نظیر این حدیث را صاحب كتاب (السنة) از حذیفه روایت كرده است. «3»
   
11- درجه وسیله‏
   
ابن مردویه از على (ع) روایت كرده كه پیغمبر (ص) فرمود:
  
فِىْ الْجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدْعَى‏ الْوَسیلَةُ فَاذا سَأَلْتُمُ اللَّهَ فَسْأَلُوا لِىَ الْوَسیلَةَ.
  
قالُوْا: یا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ یَسْكُنْ مَعَكَ فیها؟ قالَ: عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ. «4»
    
یعنى: در بهشت درجه‏اى است كه وسیله خوانده مى‏شود. پس هرگاه از خدا سؤال كردید، پس سؤال كنید براى من وسیله را گفتند: یا رسول اللَّه چه كسى با تو در آن درجه ساكن مى‏گردد؟
   
فرمود: على و فاطمه و حسن و حسین (ع)
   
12. با پیغمبر (ص) در یك مكان‏
   
احمد، طبرانى، و ابن اثیر از على (ع)، و حاكم در مستدرك از ابى سعید روایت كرده‏اند كه پیغمبر (ص) به فاطمه (س) فرمود:
   
یا فاطِمَةُ، انّى‏ وَ ایّاكَ، وَ هذا الرَّاقِدَ یَعْنى‏ عَلِیًّا، وَ الْحَسَنَ، وَ الْحُسینَ یَوْمَ القِیامَةِ لَفِى مَكانٍ واحِدٍ. «1»
   
یعنى: اى فاطمه من و تو و این كه خوابیده (یعنى على) و حسن و حسین روز قیامت در یك مكان مى‏باشیم. طبرانى از ابى موسى روایت دارد كه رسول خدا (ص) فرمود:
   
انَا، وَ عَلَىٌّ، وَ فاطِمَةُ، وَالْحَسَنُ، وَالْحُسَینُ یَوْمَ القِیامةِ فىِ قُبَّةٍ تَحْتَ الَعْرشِ. «2»
   
یعنى: من، و على، و فاطمه، و حسن، و حسین در یك قبه در زیر عرش هستیم. عمر بن الخطاب روایت كرده كه رسول خدا (ص) فرمود:
   
انَا، وَ عَلِىٌ، وَ فاطِمَةُ، وَ الْحَسَنُ، وَ الْحُسَینُ فى‏ حَظِیرَةِ القُدْسِ فى‏ قُبَّةٍ بَیْضَاءَ وَ سَقْفُها عَرْشُ الرَّحْمانِ» «3»
   
یعنى من، و على، و فاطمه، و حسین و حسین در حظیرة القدس در قبه سفیدى كه سقف آن عرش رحمان است مى‏باشیم. و نظیر این حدیث از ابى هریره نیز روایت شده است.
  
13- یارى حسین (ع) از واجبات است‏
   
این مادّه از بسیارى از احادیثى كه پیش از این آورده شد و بعد از این مرقوم خواهد شد استفاده مى‏شود، و اگر سران مسلمان كه حكومت یزید را شرعى نمى‏دانستند مانند ابن زبیر، و ابن عمر، و دیگران، حسین را یارى كرده بودند تاریخ اسلام غیر از این بود كه اكنون هست و اعتراض بزرگى كه بر آن مردم وارد است همین است.
    
انس بن الحارث بن نبیه كه خود از كسانى است كه به سعادت شهادت در ركاب حسین (ع) نایل شد، از پدرش كه یكى از صحابه، و از اهل صفه است روایت كرده كه گفت: شنیدم پیغمبر (ص) در حالى كه حسین (ع) در دامانش بود مى‏فرمود:
    
انَّ ابْنى‏ هذا یُقْتَلُ فى‏ ارْضٍ یُقالُ لَهَا الْعِراقُ فَمَنْ ادْرَ كَهُ فَلْیَنْصُرْهُ.
   
یعنى به درستیكه پسرم این، كشته مى‏شود در زمینى كه به آن عراق گفته مى‏شود؛ پس هر كس او را درك كند باید یارى كند او را. و سیوطى از بغوى، و ابن السكن، و با وردى و ابن منده و ابن عساكر از انس بن حارث به این لفظ روایت كرده است:
   
انَّ ابْنى‏ هذا یُقْتَلُ بِارْضٍ مِنَ الْعِراقِ یُقالُ لَها كَرْبَلا فَمَنْ شَهِدَ ذلكَ مِنْهُم فَلْیَنصُرْهُ. «1»
    
خوارزمى در ضمن خبرى طولانى نقل كرده كه حسین (ع) به ابن عباس فرمود: آیا مى‏دانى كه من پسر دختر رسول خدا هستم؟ عرض كرد: آرى غیر از تو كسى را نمى‏شناسم كه پسر پیغمبر باشد و یارى و نصرت تو بر این امت واجب است آنچنان كه روزه و زكوة واجب است كه پذیرفته نشود یكى از این دو بدون دیگرى.
    
حسین فرمود: پس رأى تو چیست در حق مردمى كه پسر دختر پیغمبر را از وطن و خانه، و جایگاه و زادگاه او، و حرم رسول، و جوار قبر پیغمبر، و مسجد، و محل هجرت آن حضرت خارج نمودند، و او را بیمناك و سرگردان گذاردند كه قرارگاه، و منزل و مأوائى نداشته باشد و قصدشان از این سختگیرى‏ها كشتن او و ریختن خونش باشد در حالى كه او شركى به خدا نیاورده، و غیر از خدا را ولى امر خود قرار نداده، و از روش پیغمبر و جانشینان او تخلف نكرده باشد؟
    
ابن عباس گفت: نمى‏گویم در حق آنها، مگر آن كه آن كسان كافر به خدا و پیغمبر شدند، و اگر نماز بخوانند از روى كسالت و ریاكارى است. و بر مثل این مردم عذاب بزرگ‏تر خدا نازل گردد. و اما تو یا ابا عبداللَّه، پس سر افتخار و مباهاتى، پسر پیغمبرى، و پسر وصى پیغمبرى، و فرزند زهرایى كه همانند مریم بود؛ پس گمان مبر اى پسر رسول خدا كه خدا غافل باشد از آنچه ستمكاران مى‏كنند، و من گواهى مى‏دهم كه هر كس از مجاورت تو و مجاورت فرزندان تو كناره‏گیرى كند در آخرت نصیب و بهره‏اى نخواهد داشت.
   
حسین (ع) گفت: خدایا گواه باش.
    
ابن عباس گفت: فداى تو شوم گویا به من خبر از مرگ خودت مى‏دهى، و از من مى‏خواهى تو را یارى كنم سوگند به خدائى كه غیر از او خدایى نیست اگر در پیش روى تو شمشیر بزنم تا شمشیرم بشكند و دستهایم قطع شود اندكى از حق تو را ادا نكرده باشم هم اكنون من حاضر خدمت تو هستم به هر گونه فرمان دارى فرمان بده!
   
این خبر طولانى است و بعض قسمت‏هاى دیگر آن را در آینده نقل مى‏كنیم در آغاز این خبر است كه عبداللَّه بن عمر گفت: شنیدم رسول خدا (ص) فرمود:
   
حُسَیْنٌ مَقْتُولٌ فَلَئِنْ خَذَلُوهُ وَلَمْ یَنْصُرُوهُ لَیَخْذُلَنَّهُمُ اللَّهُ الى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ. «1»
    
یعنى: حسین كشته مى‏شود پس اگر او را وا بگذارند، و یارى‏اش نكنند، خدا آنها را یارى نخواهد كرد تا روز قیامت.
   
14- اول كسى كه وارد بهشت مى‏شود
    
حاكم و ابن سعد از على (ع) روایت كرده‏اند كه پیغمبر (ص) به او فرمود:
   
انَّ اوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ انَا، وَ انْتَ، وَ فاطِمَةُ، وَ الْحَسَنُ، وَ الْحُسَیْنُ قالَ عَلِىٌّ: فَمُحِبُّونا؟ قالَ: مِنْ وَرَائِكُمْ.
   
یعنى! اول كسى كه داخل بهشت مى‏شود منم، و تو، و فاطمه و حسن و حسین. على عرض كرد:
  
پس دوستان ما؟ پیغمبر (ص) فرمود: از عقب سر شما وارد مى‏شوند. «2»
  
 و طبرانى و احمد بن حنبل در مناقب نیز این حدیث را روایت كرده‏اند. «3»
  
15- حضرت قائم آل محمد از فرزندان حسین (ع) است.
  
حذیفة از پیغمبر (ص) روایت كرده كه فرمود:
  
لَوْلَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا الّا یَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلِكَ الْیَومَ حتّى‏ یَبْعَثَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِى‏ اسْمُهُ كَاسْمِى فَقالَ سَلْمانُ: مِنْ اىِّ وُلْدِكَ یا رَسُولَ اللَّه؟ قالَ: مِنْ وُلْدى‏ هذا وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى الْحُسَیْنِ. «4»
    
یعنى اگر باقى نماند از دنیا مگر یك روز خدا طولانى سازد این روز را تا بر انگیزد مردى از فرزندانم را كه همنام من است پس سلمان عرض كرد: از كدام فرزندان تو است یا رسول اللَّه؟
   
فرمود: از این فرزندم و دستش را بر حسین زد.
   
 16- حضرت قائم نهمین فرزند حسین (ع) است.
   
از سلمان روایت است كه گفت: وارد شدم بر پیغمبر (ص) در حالى كه حسین بر زانوى مرحمت او بود. پیغمبر به او روى مى‏كرد و دهان او را مى‏بوسید، و مى‏فرمود:
  
تو آقا پسر آقا و پدر آقایانى. تو امام پسر امام، پدر امامانى، تو حجت پسر حجت، پدر حجت‏هاى نه گانه‏اى كه از صلب تو هستند نهمین ایشان قائم آنها است. «1»
   
حموینى در حدیثى مفصل و طولانى از پیغمبر (ص) روایت كرده كه فرمود: حسن و حسین دو امام امت من بعد از پدرشان مى‏باشند، و دو آقاى جوانان اهل بهشتند، و مادرشان سیّده زنان جهانیان و پدرشان سیّد الوصیین است، و از فرزندان حسین نه نفرند كه نهمین آنها قائم است از فرزندان من، طاعت ایشان طاعت من و معصیت و مخالفت ایشان معصیت و مخالفت با من است. به سوى خدا شكایت مى‏كنم از كسانى كه فضیلت ایشان را انكار، و احترامشان را بعد از من ضایع مى‏نمایند، و خداوند كافى است در ولایت كارها و نصرت عترت من، و امامان امت من، و انتقام گیرنده است از كسانى كه حق آنها را انكار نمایند وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. «2»
   
17- شاخه و میوه درخت نبوت.
   
حموینى، و سمعانى، و قندوزى، و خوارزمى از جابر روایت كرده‏اند كه گفت: پیغمبر (ص) در عرفات بود و على روبروى آن حضرت بود. اشاره فرمود به من و على؛ خدمت او رفتیم.
پس فرمود: یا على نزدیك من بیا. على نزدیك رفت. فرمود: دستت را در دست من گذار. پس فرمود: یا على من و تو از یك درختیم، من اصل و ریشه آن، و تو فرع آن؛ و حسن و حسین شاخه‏هاى آن؛ هركس به یكى از شاخه‏هاى آن متعلق گردد خدا او را داخل بهشت نماید.
   
یا على اگر امّت من روزه بگیرند به قدرى كه مثل كمان‏ها خمیده شوند و نماز بخوانند بقدرى كه مثل میخ‏ها خشك و بى‏حركت گردند و تو را دشمن بدارند خداوند آنها را به رو در آتش اندازد! «1»
   
گنجى شافعى از خطیب بغدادى در تاریخ از على (ع) روایت دارد كه پیغمبر (ص) فرمود:
   
درختى است كه من ریشه و اصل آن، و على فرع آن، و حسن و حسین ثمره و میوه آن، و شیعه برگ آن هستند: پس آیا بیرون مى‏شود از پاكیزه و طیّب غیر از طیّب و پاكیزه یعنى: فرع و میوه و برگ درخت پاك هم پاك مى‏باشند. و نظیر این حدیث را نیز از ابى امامه باهلى روایت كرده است. «2»
   
و اخبار به این مضمون زیاده بر اینها است و شاعر عرب مضمون آنها را چنین به نظم در آورده است.
   
          یا حَبَّذا دَوْحَةٌ فِى الْخُلْدِ نابِتَةً             ما مِثْلَها نَبَتْ فِى الْخُلْدِمِنْ شَجَرٍ
             الْمُصْطَفى‏ اصْلُها و الْفَرْعُ فاطِمَةُ             ثُمَّ الْلِّقاحُ عَلِىٌّ سَیّدُ البَشَرِ
             وَ الْهاشِمِیَّانِ سِبْطاهُ لَها ثَمَرٌ             وَ الشّیعَةُ الْوَرَقُ الْمُلْتَفُّ بِاْلَّثمَرِ
             انَا بِحُبِّهِمْ ارْجُو النَّجاةَ غَداً             وَ الْفَوزَ فِى زُمْرَةٍ مِنْ افْضَلِ الزُّمَرِ
             هذا هُوَ الْخَبَرُ الْمَاثُورُ جاءَ بِهِ             اهْلُ الرِّوایَةِ فِى الْعالى‏ مِنَ الْاثَرِ
   
18- ودیعه پیغمبر (ص)
   
شبراوى و سبط ابن الجوزى نقل كرده‏اند كه وقتى زید بن ارقم به ابن زیاد اعتراض كرد و گفت: من در زمانى طولانى مى‏دیدم پیغمبر (ص) میان این دو لب را مى‏بوسید، زید گریست، و ابن زیاد با او درشتى كرد، و او را به كشتن تهدید نمود و گفت: اگر پیر خرفى نبودى گردنت را مى‏زدم.
   
زید از مجلس ابن زیاد برخاست، و مى‏گفت: مردم شما از این پس بندگانید (یعنى باید غلام و بنده بنى امیه و كار گزاران آنها باشید) پسر فاطمه (س) را كشتید و پسر مرجانه را زمامدارى، و حكومت دادید، به خدا نیكان شما را مى‏كشند، و بدان شما را بنده مى‏سازند.
  
پس دور باد از عزت، آن كس كه راضى به ذلت و عار گردد. سپس برگشت و به ابن زیاد گفت:
   
حدیثى براى تو بگویم كه خشم تو از آن بیشتر شود: دیدم پیغمبر (ص) حسن را بر ران راستش نشانده بود، و حسین بر ران چپ، پس دست خود را بر سر آنها گذارد، و گفت:
  
اللَّهُمَّ انّى‏ اسْتَوْدِعُهُما ایَّاكَ وَ صالِحَ الْمُؤمِنینَ.
   
یعنى خدایا من این دو و صالحُ المؤمنین [على (ع)] را نزد تو ودیعه و سپرده گذاردم. پس ودیعه رسول خدا در نزد تو چگونه است اى پسر زیاد؟
  
ابن زیاد در خشم شد، و تصمیم به قتل زید گرفت.
  
و نیز سیوطى، و مناوى از طبرانى این دعاء را از پیغمبر (ص) روایت كرده‏اند. «1»
   
19- دعاء پیغمبر (ص)
   
طبرانى از واثله روایت دارد كه پیغمبر (ص) به این گونه در حق على، و فاطمه، و حسن و حسین (ع) دعا كرد:
   
 «الَلّهُمَّ انَّكَ جَعَلْتَ صَلَواتِكَ، وَ رَحْمَتَكَ، وَ مَغْفِرَتَكَ، وِ رِضْوانَكَ عَلى‏ ابراهیمَ و آلِ إِبْراهیمَ.
  
اللَّهُمَّ انَّهُم مِنّىِ وَ انَا مِنْهُم فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ مَغْفِرَتَكَ، وَ رِضْوانَكَ عَلَىَّ وَ عَلَیْهِم (یَعنِى عَلِیّاً، وَ فاطِمَةَ، وَحَسَناً وَ حُسَیناً»
 
یعنى: خدایا تو قرار دادى صلوات و رحمت و مغفرت، و خوشنودى‏ات را بر ابراهیم و آل ابراهیم.
  
خدایا، ایشان یعنى على و فاطمه و حسن و حسین از من‏اند، و من از ایشان هستم؛ پس قرار بده صلوات و رحمت و آمرزش و خشنودى‏ات را بر من و بر آنها. «2»
  
 20- اشتقاق نام حسین (ع) از نام خداى تعالى‏
   
ابو هریره از پیغمبر (ص) در ضمن حدیثى روایت كرده كه چون خدا آدم را آفرید در سمت راست عرش پنج اشباح در نور دید كه در سجده و ركوع هستند. آدم پرسید این پنج اشباح كه در هیبت و صورت من هستند كیستند؟ خطاب شد:
   
اینان پنج تن از فرزندان تو هستند كه پنج اسم براى آنها از نام‏هاى خود مشتق كرده‏ام، و اگر براى ایشان نبود بهشت و جهنم؛ عرش، كرسى، آسمان، زمین، فرشتگان، آدمیان، و جنیان را نمى‏آفریدم. پس من محمودم، و این محمد است؛ و من عالى هستم، و این على است؛ و من فاطرم، و این فاطمه است؛ و من احسانم، و این حسن است، و من محسنم و این حسین است.
   
به عزتم سوگند یاد نموده‏ام كه هر كس ذره‏اى از كینه ایشان در دل داشته باشد او را داخل آتش مى‏كنم. ایشان برگزیدگان من هستند، به ایشان نجات مى‏دهم و به ایشان هلاك مى‏نمایم، هر وقت حاجتى دارى به این پنج تن متوسل شو پس پیغمبر (ص) فرمود:
   
كشى نجات، ما هستیم، هر كس به آن متعلق شود نجات یابد و هر كس از آن برگردد هلاك شود. «1»
  
 سلمان فارسى در ضمن حدیثى روایت كند كه پیامبر (ص) فرمود:
  
خداوند از براى ما نامهایى از نام‏هاى خودش مشتق ساخت، پس خداوند عزوجل محمود است، و من محمدم، و خداوند اعلى است، و برادرم على است، و خداوند فاطر است، و دخترم فاطمه است، و خداوند محسن است و دو پسرم حسن و حسین مى‏باشند. «2»
   
 21- ارث حسنین از پیغمبر (ص)
   
حسن و حسین (ع) وارث كمالات علمى، روحى، اخلاقى، و جسمى پیغمبر (ص) بودند.
   
مردم در سیما و رفتار و روش آنها پیغمبر را مى‏دیدند، عظمت، و روحانیت او را تماشا مى‏كردند. چنانچه مكرر گفته شد وجود پیغمبر (ص) نسبت به حسنین (ع) كانون مهر و اشفاق، و نوازش و لطف، و رحمت پدرانه بود. آنها را دوست مى‏داشت، و مى‏بویید و مى‏بوسید، و زبانشان را مى‏مكید بر دوش مبارك سوارشان مى‏كرد. شخصاً از آنها پرستارى‏ مى‏فرمود. آنها را پسر خود مى‏خواند. از گریه آنها ناراحت مى‏شد. روى سینه خود آنها را مى‏خوابانید. از شنیدن اسمشان لذت مى‏برد. در كوچه، در خانه، در مسجد، در حضور صحابه و مردم، در هنگام سخنرانى و خطبه. در حال نماز حسنین (ع) مشمول مراحم مخصوصه پیغمبر بودند.
 
اخبارى كه در كتب معتبره اهل سنت است همه حكایتى از این عواطف پاك است.
  
این مهربانى‏ها در عین حال كه نمونه‏اى از تواضع و فروتنى فوق‏العاده و سادگى زندگى پیغمبر بسیار با عظمت اسلام بود و تمركز عواطف شدید پدرانه او را در حسنین و فاطمه زهرا (ع) نشان مى‏داد.
  
چون از پیغمبر خدا صادر مى‏شد كه در همه كمالات در حد اعتدال، و استقامت بود، و محبت و رضا او را هیچ‏گاه بر آن نمى‏داشت كه از سخن راست؛ و حقیقت كلمه‏اى بیشتر بگوید. دلیل كمال لیاقت، صلاحیت، و شایستگى حسنین بود، زیرا تعبیراتى پیغمبر در حق آنها مى‏فرمود، و اوصافى را براى آنها مى‏گفت كه تنها عواطف و احساسات پدرانه نمى‏تواند آن تعبیرات را تجویز نماید، و معلوم بود كه پیغمبر (ص) در سیماى آنها یك سرّ الهى مشاهده مى‏كرد.
   
بر حسب احادیث شریفه ثقلین، و احادیث امان، و احادیث سفینه، و احادیث بسیار دیگر كه مادر تألیفى كه در اثبات حجیت فقه شیعه، و وجوب رجوع به احادیث امامیه و احكام نوشته‏ایم آنها را ذكر كرده؛ و صحت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشكار ساخته‏ایم؛ حسن و حسین (ع) وارث علوم پیغمبر و هریك در عصر خود رهبر حقیقى امت اسلام و حافظ آفتاب جهانتاب شرع بودند.
     
امام، و وصى و جانشین پیغمبر یكى از صفات برجسته‏اش همین است كه میزان تعادل، و اعتدال امور باشد، و در حقیقت مركزى است كه واماندگان راه حقیقت و كندروها به آن مركز سوق داده مى‏شوند تا عقب نمانند؛ و فاصله آنها با امام كه پیشرو قافله خدا پرستان است زیاد نشود، و تندروهاى افراطى به آن مركز برگردانده مى‏شوند تا شتاب خارج از حد سبب گمراهى آنها نشود، و این است حقیقت معناى كلام پیغمبر (ص) در ذیل بعض احادیث صحیحه ثقلین:
    
فَلا تُقَدِّمُوهُما فَتَهْلِكُوا وَلا تَقْصُرُوْا عَنْهُما فَتَهْلِكُوا وَ لا تُعَلِّمُوهُمْ فَانَّهُمْ اعْلَمُ مِنْكُمْ. «1»
   
یعنى: بر قرآن و عترت مقدم نشوید كه هلاك مى‏گردید، و از آنها كوتاه نشوید كه هلاك مى‏شوید، و به عترت چیزى نیاموزید زیرا آنها از شما داناترند. پس حسین (ع) بى شبهه وارث علم و كمال پیغمبر (ص) است و همه مردم به علم و دانش او محتاج بودند.
   
برحسب روایات متعدده كه در كتاب‏هاى معتبره نقل شده، فاطمه زهرا (س) در مرض موت پدرش، حسن و حسین را نزد آن حضرت آورد و عرض كرد: یا رسول اللَّه این دو پسران تو هستند آنها را ببخش و عطائى مخصوص فرما، یا به آنها چیزى به ارث عطا كن؟
  
پیغمبر فرمود: به حسن عظمت و بردبارى مى‏بخشم و به حسین جود و مهربانى.
   
و در روایت دیگر است كه فرمود: به این بزرگ یعنى حسن مهابت و حلم بخشیدم و به آن كوچك یعنى حسین محبت و رضا، و در حدیث دیگر است كه فرمود: امّا حسن پس هیبت و آقایى من براى اوست، و اما حسین پس از براى او است جود و جرأت من. «2»
    
این احادیث گوشه‏اى از كمالات و اخلاقى را كه حسن و حسین از جدّ خود ارث برده‏اند نشان مى‏دهند.
  
و سرّ این تعبیرات اشاره به روش‏هاى خاص حسن و حسین و چگونگى رهبرى، و برنامه‏هاى آنها، و تصدیق روش هر دو است كه مردم بدانند سرچشمه و منبع این دو روش یك مأموریت‏هاى دینى، و تكالیف خاصى است كه پیغمبر به وحى الهى آنها را به آن مكلف ساخته بود و هر دو روش از روش پیغمبر و سیره او جدا نیست، وگرنه حسن و حسین هر دو جامع تمام كمالات اخلاقى و وارث جد و پدر، و حافظ دین و قرآن مقدس بوده‏اند.
  
نویسنده: آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی.

دوشنبه 13/9/1391 - 18:56
اهل بیت
زمانی که حبیب بن مظاهر اسدی برای حضرت عرض کرد: شما قبل از اینکه خداوند عزیز و بزرگ حضرت آدم علیه السلام را بیافریند چه بودید؟ حضرت در پاسخ فرمود؛ «کُنَّا اَشْباحُ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرشِ الرّحْمنِ فَنُعَلِّمَ لِلمَلائِکَةِ التَّسْبیحَ وَ التَّهْلیلَ وَ التَّحْمیدَ؛ " 1 " ما وجودهای نوری بودیم، اطراف عرش خدای رحمن دور می‏زدیم، پس برای فرشتگان سبحان اللَّه و لا اله الا اللَّه و الحمد اللَّه آموزش می‏دادیم».
    
آری! امامان نور علیهما السلام قبل از این که معلم فرشیان باشند، استاد عرشیان بودند. تفسیر و بیان منزه بودن خدا را آموزش می‏دادند. آری! آن‏ها کلمه توحید را با تمام محتوای آن به ملائکه یاد می‏دادند و رمز سپاسگزاری از خداوند را برای آن‏ها بیان می‏کردند.
   
 از همین جاست، که زمان تولد امام حسین علیه السلام هفتاد هزار فرشته با رهبری جبرئیل امین برای تولد معلم و استاد خویش در عالم دنیا به محضر حضرت رسول خدا و علی و فاطمه صلوات اللَّه علیهم اجمعین حاضر می‏شوند. و آن مولود را تبریک و تهنیت می‏گویند.
   
بله! قبل از این که فرشیان او را بشناسند، آسمانیان شاگردی او را نموده‏اند و جهت سپاس از استاد و شاد باش گفتن برای ورودش به عالم دنیا آمده‏اند.
     
ابوذر می‏گوید: حضرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «اَلا اِنَّ مَثَلَ اَهْلِ بَیْتِی فیکُم مَثَلُ سَفینَةِ نُوحٍ مَن رَکَبَها نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرَقَ؛ " 2 " آگاه باشید، به درستی که اهل بیت من (سیزده مقام معصوم) در میان شما مثل کشتی حضرت نوح علیه السلام هستند. کسی که سوار کشتی شود، نجات می‏یابد و کسی که از آن عقب بماند. غرق می‏گردد». راستی اگر انسان به تاریخ بیاندیشد و آن را مورد بررسی قرار دهد. خواهد یافت، که بشر اگر فرزند پیامبر الهی هم باشد، ولی از دستورات او سر باز زند، عذاب و مجازات دنیایی و آخرتی گریبانش را گرفته و برای همیشه او را تحت عذاب خویش قرار می‏دهد. پس راه نجات بشریت در گروه اطاعت از خدا و وحی و نبوت و امامت رهبران معصوم می‏باشد. که هستی برای وجود ارزشمند آن‏ها آفریده شده است.
        
خداوند در حدیث قدسی فرمود: «لَوْلاکَ لِما خَلَقْتُ الاَفلاکَ لَولاْکُما خَلقتُ الاَفلاکَ لَولاکُم لَما خَلَقتُ الاَ فَلاک؛ " 3 " اگر تو نبودی هستی را نمی‏آفریدم. اگر شما دو نفر (محمد و علی صلی علیهما) نبودید، نظام وجود را خلق نمی‏کردم. اگر شما (چهارده معصوم علیهما السلام نبودید، جهان هستی را نمی‏آفریم. این بیانات قدسی الهی جایگاه رفیع و ویژه این انوار الهی را بیان می‏نماید، که اینان اصل وجود هستند، بقیه فرع و شاخ و برگ‏های عالم هستی می‏باشند.
    
حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «هذانِ اِبْنایِ مَن اَحَبَّهُمَا فَقَد اَحَبَّنی وَ مَن ابغَضَهُمَا فَقَدْ ابْغَضَنی؛ " 4 " کسی که با این دو فرزندانم (حسن و حسین علیهما السلام) دوستی نماید، با من دوستی کرده و کسی که آن دو را ناراحت نماید، مرا خشمناک نموده است».
      
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
   
این چه شمعی است که جان‏ها همه پروانه اوست
   
هر کجا می‏گذرم نور رخش جلوه گر است
  
هر کجا می‏نگرم جلوه مستانه اوست
   
حضرت خاتم الانبیاء فرمود: «الحَسَنُ و الحسینُ سَیَدَیْ شَبابِ اَهلِ الجَنَّةِ؛ حسن و حسین علیهما السلام دو سرور جوانان اهل بهشت هستند». روایات و بیانات در عظمت کربلا، امام حسین علیه السلام و یارانش بسیار است.
      
به گوشه‏ای از آن‏ها به صورت اختصار اشاره می‏گردد؛
  
1. حسین چراغ هدایت است. (مصباح الهدی)
  
2. حسین کشتی نجات است. (سفینة النجاة)
  
3. زیارت و غسل او از ده‏ها حج و عمره با فضیلت‏تر است.
 
4. تربت او بهترین خاک در جهان هستی است، که خوردن آن موجب عزت و شرف، شفای روح و جسم است.
 
5. خاک کربلای او بهترین تربت برای سجده کنندگان محضر حضرت حق است، تا در سجده بر خدا، عاشق دلباخته او را یاد نمایند.
 
6. حائر حسینی ارزش نمازش از جهت اختیار شکسته و تمام خواندن، چون مکه و مدینه است.
 
7. حسین ثاراللَّه است، او خون خداست.
  
8. رمز تاریخ کربلای خونین او در قرآن، سوره حضرت مریم علیه السلام آمده است. کهیعص، کافش: کربلا، هائش: هادی، یائش: یزید، عینش: عطشان، صادش: صبر اسیران کربلا.
  
9. در میان خاک‏ها فقط تربت پاک کربلای او دارای عطر خاصی می‏باشد.
  
10. اهل بیت‏علیهم السلام برای زیارت امام حسین اجیر می‏گرفتند تا به نیابت آن‏ها به زیارت حضرت مشرف شوند.
  
11. حسین وارث همه انبیاء از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم می‏باشد.
     
12. او آموزگار عرشیان و فرشیان بوده و هست.
 
13. او امام و حجت خدا، وصی پیامبر و سرور شهداء می‏باشد.
  
14. حضرت امام حسین علیه السلام را زمان نوشیدن آب یاد نمایید.
  
شیعَتی ما اِنْ شَرِبْتُمْ ماءِ عَذْبٍ فَاذْکُرُونی
 
اَوْ سَمِعْتُمْ بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی " 5 ".
          
شیعیان من اگر آب نوشیدید مرا یاد نمایید؛ یا اگر نام غریب و شهیدی را شنیدید. پس برای من گریه و ناله کنید».
  
پیام‏ها
  
1. مقام و منزلت این انوار الهی را نمی‏توان درک نمود، عقل عاجز از درک و زبان ناتوان از بیان می‏باشد.
  
2. تمسک به راه، کلام و اندیشه آن‏ها نجات بخش انسان در تمام جهات در دنیا و آخرت می‏باشد.
3. مخالفین، دشمنان و ترک کنندگان راه آن امامان معصوم‏علیهم السلام گمراه و نابود گشته و کسانی که خود را دایه دلسوزتر از مادر می‏دانند، از دین جدا گشته و از مارقین محسوب می‏گردند.
  
4. انسان باید الگو، معلم و مربی خویش را انسان‏های پاک و معصوم قرار دهد، تا گرفتار خلاف، گمراهی و سقوط نگردد.
  
5. انسان باید اصول و فروع دین را در مکتب چهارده معصوم علیهم السلام بیاموزد، تا در اعتقادات و رفتار عملی خویش دچار لغزش نگردد.
     
امام حسین و امر به معروف و نهی از منکر
      
از اصول عملی دین اسلام و همه ادیان آسمانی و سرلوحه همه فضیلت‏های علمی و عملی و با ارزش‏ترین اعمال طبق روایات و آیات، امر به معروف و نهی از منکر است. اولین و آخرین کار انبیاء و ائمه‏علیهم السلام برای زنده نمودن ارزش‏های انسانی و خوبی‏ها، زدودن گناه و فساد، ظلم، شرک و کفر، امر به معروف و نهی از منکر، شناساندن خوبی‏ها و بدی‏ها و معرفی ملاکِ تشخیص آن‏ها بوده است. هم چنین از جانب خداوند خوبی‏ها و بدی‏ها در هدایت تکوینی، به نفس انسان الهام گردیده و در هدایت تشریعیِ ویژه انسان، به وسیله وحی و نبوت و امامت تشریح و تبیین گشته است.
      
خداوند در سوره مبارکه شمس بعد از یازده قسم به خودش و همه هستی فرموده: «فَاَلهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْویهَا قَد اَفلَحَ مَن زَکّیهَا وَ قَد خَابَ مَن دَسّیهَا؛ " 6 " پس خداوند خوبی‏ها و بدی‏ها را به نفس انسان الهام نمود، کسی که نفس و جان خویش را پاک نماید، قطعاً پیروز است. و کسی که طریق مکر و حیله را طی نمود، به هدف نمی‏رسد». لذا همه انسان‏ها خوبی‏ها، اعمال و رفتاری را که طبیعت و وجدان پاک بشر دوست می‏دارد و هر چه را نفوس انسانی از آن‏ها متنفّر است، خداوند الهام نموده و بشر آن‏ها را می‏فهمد، چنان که نفوس پاک انسان، خوبی امر به معروف و نهی از منکر را هم می‏شناسد. اما ناخوشایند بودن این دو امر الهی و عقلی و وجدانی در نزد بعضی از مردم جامعه، به علت وجود حجاب‏های نفسانی، غرور و تکبر، منافع زودگذر دنیایی، اهداف غیر عقلایی و شرعی می‏باشد. زیرا عقل و شرع هیچ زمانی امر به خلاف فطرت و وجدان سالم نمی‏نمایند. بلکه دستورات آن‏ها برای تأمین امنیت و سعادت دنیا و آخرت بشر است. لذا خداوند این دو رکن مهمی که حیات و عزت انسان در گرو آن است، به روح و اندیشه انسان‏ها وحی و الهام نموده است. و حرکت بر علیه آن دو امر الهی مسیری بر خلاف عقل و وجدان سالم، شرع و وحی الهی خواهد بود، که سرانجام سقوط و ذلت در پی خواهد داشت. لذا اهمیّت و بزرگی این دو واجب الهی تا آن جاست، که خداوند بهترین امت‏ها را در قرآن امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر بیان نموده است: «وَ لتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعُونَ اِلَی الخَیرِ وَ یَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَ اُولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ؛ " 7 ". هر آینه از شما گروهی دعوت به خوبیها می‏کنند و امر به معروف و نهی از منکر می‏نمایند و اینان پیروز و رستگارند». معروف: کارها و اعمال شناخته شده مورد عنایت انسانها است، که همه، آن‏ها را نیکی و خوب می‏دانند. منکر: اعمال و رفتاری که مورد انزجار و تنفر طبیعت، وجدان و عقل سالم انسانها است. (منکر: خلاف فطرت و معروف: موافق فطرت می‏باشد).
     
خداوند در قرآن می‏فرماید: «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت للِنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ وَ تُؤمِنُونَ بِاللَّه؛ " 8 " شما بهترین امت‏ها شدید. آن امتی که برای مردم خارج شدند (آفریده شدند)، چون امر به معروف و نهی از منکر می‏نمایید و ایمان به خداوند دارید». این آیه شریفه اهمیت هجرت، جهاد و تحمل مشکلات را برای زنده نمودن جامعه و نجات آن از ملاک‏های برتری قرار داده است. زیرا بهترین مردم کسانی هستند، که در جهت منافع دنیوی و اخروی، مادی و معنوی مردم قدم بر می‏دارند و آن‏ها را به معروف و منکر آشنا ساخته و امر و نهی نموده و قدرت ایمانی جامعه را در پرتو ارزش‏های توحیدی بالا می‏برند.
   
لذا در زیارتنامه امام حسین علیه السلام می‏خوانیم: «وَ اَشْهَدُ اَنَّک قَد اَقَمتَ الصَّلوةَ وَ اتَیتَ الزَّکاةَ وَ امَرتَ بالمعروفِ و نَهَیتَ عَنِ المُنکر؛ " 9 " شهادت می‏دهم که تو [ای حسین بن علی علیه السلام] نماز را اقامه کردی و زکاة را اداء نمودی و دستور به خوبی‏ها دادی و از بدی‏ها بازداشتی». توضیح آن که؛ شهادت می‏دهم، با خون خود و یارانت، نماز خونین عشق را در مسلخ عاشقان اقامه کردی و با جان خویش زکات، که حق محرومین جامعه است، اداء نمودی و در مقابل همه کفر و شرک، معروف را با نثار جانتان به جامعه معرفی نموده و منکر را که مصداق بارز آن بیعت با یزید و اندیشه‏های پلید او بود بیان نمودی.
    
امام حسین علیه السلام فرمود: «اِعتَبرُوا اَیُّهَا النّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَولِیاءَهُ مِن سُوءِ ثَنائِهِ عَلی الأَحبارِ إذْ یَقُولُ: «لَولا یَنهاهُمِ الرَّبّانیُّونَ وَ الأَحبارُ عَن قَوْلِهِمْ الإِثمِ» وَ قالَ: «لَعَنَ الذّینَ کَفَرُوا مِن بَنِی اِسْرائِیلَ - إِلی قَولِهِ - لَبِئْسَ ما کانُوا یَفعَلُون» وَ اِنّمَا عَابَ اللَّهُ ذلِکَ عَلَیهِم لاِنَّهُم کانُوا یَرَونَ مِن الظَلمَةِ الَّذِینَ بَینَ أظهَرِهِم المُنکَرَ وَ الفَسادَ فَلا یَنْهَونَهُم عَن ذلِکَ رَغْبَةً فِیما کانُوا یَنالُونَ مِنهُم وَ رَهبَةً مِمّا یَحْذُرونَ؛ " 10 " ای مردم! عبرت و درس بگیرید، به واسطه آن چه خداوند دوستانش را از بدی ستایش عالمان یهود نصیحت نمود»: چرا علماء یهود گناه را دیدند و نهی نکردند؟ آنها مورد لعن هستند. بدرفتاری نمودند، خداوند بر آنها عیب
گرفت؛ چرا که ظلم، فساد و منکر را دیدند و نهی نکردند، یا به خاطر منافع خودشان یا از ترس دیگران.
   
امام حسین علیه السلام به قرآن استشهاد نمود: «فَلا تَخشَوهُمْ وَ اخشَوْنِ؛ " 11 " از آن‏ها [در راه انجام تکلیف و امر به معروف و نهی از منکر] نترسید، از من بترسید». " 12 ".
    
وصیت امیر المؤمنین، انبیاء الهی، ائمه هدی‏علیهم السلام، انسانهای الهی و شهدا راه حق و فضیلت، امر به معروف و نهی از منکر بوده و همه در مسیر تحقق آن هجرت و جهاد نموده تا به شهادت رسیدند، حضرت موسی و ابراهیم علیهما السلام در مقابل فرعون و نمرود زمان خود، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در مقابل ابوسفیان‏ها در جهت ریشه‏کن نمودن شرک و بت‏پرستی و زنده نمودن توحید، علی علیه السلام در مقابل ناکثین، قاسطین و مارقین و امام حسین علیه السلام در مقابل یزیدیان، از شهادت یحیی بن زکریا علیه السلام گرفته تا سرهای بریده کربلا و نینوا، همه برای تحقق و عمل به این فریضه الهی صورت گرفته است. لذا این دو اصل در روایات از آن چه آفتاب بر آن می‏تابد، با ارزش‏تر بیان شده است، و هم چنین، کارهای دیگر در مقابل امر به معروف و نهی از منکر به کف روی آب و یا قطره آب در دریا تشبیه گردیده است. لذا باید این دو امر مهم به بهترین روش بیان گردد. زیرا واجب‏تر از همه واجبات و موجب زنده شدن همه آن‏ها و زدودن محرمات و ایجاد تقوای الهی در فرد، جامعه و حکومت می‏گردد.
     
پی‏نوشت‏ها:
     
1- بحارالانوار، ج7، ص 203
  
2- بحار، ج 23، ص 105
 
3- بحار، ج 16، ص 405
 
4- بحار، ج 27، ص 106
 
5- منتهی الامال، ص 408
  
6- شمس 8:91-10
  
7- آل‏عمران 104:3
  
8- آل‏عمران 110:3
 
9- بحار، ج 97،ص 160
 
10- بحار، ج 97،ص 79
  
11- مائده 3:5
     
12- تحف العقول، ص 240. خطبه مفصلی می‏باشد که اهل تحقیق مراجعه کنند
دوشنبه 13/9/1391 - 18:54
اهل بیت
آری! حضرت امام حسین علیه السلام که قربانی تحقق آرمان‏ها و رسالت قرآن است، سر بریده او بالا نی تلاوت قرآن می‏نماید.
     
بانگ لبیک که حجاج به لب می‏آورند
   
آیه‏هایی است که بر نیزه تلاوت کردی
  
بله، این از بزرگترین معجزات الهی و بالاترین نمایش قدرت الهی و اثبات حقانیت حسینیان و بر خلاف عادت در نظام تکوین است؛ زیرا هر زمانی خداوند برای تجلّی قدرت خویش اراده نماید، همان شود.
   
خداوند در قرآن کریم می‏فرماید: «اِذْا اَرْادَ اللَّهُ شَیئاً اَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون؛ " 1 " زمانی که خداوند اراده نماید، که چیزی بشود، می‏شود».
   
قرآن خواندن سربریده حضرت امام حسین علیه السلام برای اثبات حقانیت آن حماسه خونین و راه و اهداف آن قیام مقدس می‏باشد.
  
حضرت امام حسین علیه السلام بهره‏گیری مردم را از قرآن بر چهار وجه بیان می‏فرماید: «کِتابُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلی اَرْبَعَةِ اَشْیآءِ، عَلَی الْعبادَةِ وَ الاِْشارَةِ وَ اللَّطآئِفِ وَ الْحَقآئِقِ، فَالعِبادَةُ لِلْعَوامِ، وَ الاِْشارَةُ لِلْخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلاَْوْلیاءِ وَ الْحَقآئِقُ لِلاَْنْبِیاءِ عَلَیهمُ السَّلامُ؛ " 2 " کتاب خداوند عزیز و بزرگ چهار چیز در بر دارد؛ عبادت و اشاره، لطیفه‏ها و حقیقت‏ها، پس عبادت آن برای عوام و اشارات آن برای خواص و ظرافت‏ها و دقت‏هایش برای دوستان (خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام) و حقیقت‏های آن برای انبیاء الهی می‏باشد».
    
لذا هر کسی بر حسب استعداد و شناخت و فهم خود از این دریای علوم به گونه‏ای بهره‏برداری می‏نماید، یکی عبادت را پیگیری و از آن لذت می‏برد، دیگری رمزها و اشارات قرآن را مورد بررسی قرار می‏دهد و گروهی از دوستان الهی به ظرافت‏های تربیتی، سیاسی، فرهنگی و... پرداخته و چهارمی به استخراج احکام واقعی و حقیقی آن در تمام ابعاد فکری، فرهنگی و علمی می‏پردازد. تا بشریت را با آن هدایت نماید و به مقصد برساند.
   
امام حسین علیه السلام فرمود: «القرآنُ ظاهِرُهُ اَنیقٌ و باطِنُهُ عَمیقٌ؛ " 3 " قرآن ظاهرش زیبا و شگفت‏انگیز و درون آن ریشه‏دار و عمیق است.»
    
داستان
   
ناپلئون روزی درباره مسلمین فکر کرد و پرسید: مرکز آنان کجاست؟ گفتند: مصر. وقتی با یک مترجم به کشور مصر مسافرت کرد و به کتابخانه آنجا وارد شد. مترجم قرآن را باز کرد، این آیه آمد:«اِنَّ هَذَا القُرآنِ یَهدِی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ وُ یُبَشِّرُ المؤمنین؛ " 4 " به درستی که این قرآن هدایت می‏کند به آنچه درست و محکم‏تر است و بر مؤمنان بشارت می‏دهد)، وقتی مترجم این آیه را برای او خواند و ترجمه کرد؛ از کتابخانه بیرون آمد و شب را تا صبح بفکر این آیه بود. صبح باز به کتابخانه آمد و مترجم آیاتی دیگری از قرآن را برایش ترجمه کرد.
  
روز سوم هم مترجم از قرآن برای او ترجمه کرد و خواند. ناپلئون از قرآن سؤال کرد.
 
گفت: اینان معتقدند که خداوند قرآن را بر پیامبر آخر الزمان محمدصلی الله علیه وآله وسلم نازل کرده است و تا قیامت کتاب هدایت آنان است.
  
ناپلئون گفت: آن چه من از این کتاب استفاده کردم، این طور احساس نمودم،
  
اول؛ اگر مسلمین از دستورات جامع این کتاب استفاده کنند، روی ذلت نخواهند دید.
   
دوم: تا زمانی که قرآن بین آنها حکومت کند، مسلمانان تسلیم ما غربی‏ها نخواهند شد؛ مگر ما بین آنها و قرآن جدایی بیافکنیم. " 5 ".
  
بر بام فلق سپیده قرآن می‏خواند
 
خورشید بخون طپیده قرآن می‏خواند
  
بر بوسه گه رسول زد چوب یزید
 
چون دید سر بریده قرآن می‏خواند
 
پیام‏ها
   
1. هر یک از موارد استفاده از قرآن لذت و شیرینی خاص خود را به طالب آن علوم الهی می‏چشاند. مثل اینکه هر غذایی طعم ویژه خود را دارا می‏باشد.
  
چو از جان پیش پای عشق سرداد
  
سرش بر نی نوای عشق سرداد
  
2. همه مردم لذت و بهره‏برداری از این دریای علوم الهی را دارند.
  
3. اگر تمام استعدادها در جهت استخراج هدف‏ها و گوهرهای ناب قرآن شریف بسیج گردند، قادر به کشف همه علوم آن نخواهند بود، قرآن گل همیشه بهاری است، که هر لحظه طراوت و تازگی خود را در طول تاریخ حفظ نموده و مبتکران علوم از آن بهره‏مندند.
  
4. فیلسوف و متکلم، فقیه و محدث، منطقی و عالم به علوم طبیعی، هر یک از آنها در جایگاه علمی خویش از قرآن کریم بهره می‏برند و این کتاب عزیز جوابگو و اشباع کننده همه آن‏ها می‏باشد.
  
امام حسین و نماز عاشق
    
همه حرکت‏ها و تلاش‏ها، بیان‏ها و خطبه‏ها، نامه‏ها و برخوردها از مدینه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تا کرببلا و نینوا یکی پس از دیگری سپری گشت. تا این که روز عاشورا، روز عشق و شوق، روز هجرت و جهاد و شهادت، روز ملاقات با محبوب و معشوق خویش یعنی ملاقات با خدا، رسیدن به محضر حضرت رب العالمین فرا رسید، طلوع خورشید پهنه گیتی را روشن کرد، رمزها و سخنان بین لشگر حق و باطل تبادل گردید. تا این که اذان ظهر شد، «ابوثامه صیداوی» از رزم آوران لشگر توحید، از منادیان حق، از عاشقان دلباخته حسین بن علی علیه السلام به محضر امامش شرفیاب گردید و عرضه داشت؛ یا اباعبداللَّه علیه السلام! جانم فدای تو، این لشگر به جنگ تو نزدیک گشته است، سوگند به خدا کشته نشوی، تا کشته شوم و به خون خویش غلطان گردم، دوست دارم که نماز ظهر را با تو اقامه کنم، آن گاه خدای خویش را ملاقات نمایم، حضرت سر به آسمان برداشت و فرمود: نماز را یاد کردی، خدا ترا از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهد، بله، اول وقت است، به این قوم بگویید؛ دست از جنگ بردارند، تا ما نماز بگذاریم. در این حال «حصین بن تمیم» چون این را بشنید، فریاد برداشت؛ که نماز شما قبول درگاه خدا نیست، حبیب بن مظاهر اسدی این پیر کربلای حسینی فریاد برداشت؛ ای حِمارِ غَدّار! نماز پسر رسول خدا قبول نمی‏شود، از تو قبول خواهد شد. در این جا، جنگی بین حبیب و دشمنان رخ داد، که تفصیل آن در «منتهی‏الآمال» آمده است.
  
ای نمازت آبروی دین ما
  
خون تو آوازه آئین ما
 
آری! نماز عشق را با هجرت و جهاد، جنگ و شهادت و خون، اقامه نمودند تا به همه انسان‏ها در طول تاریخ بگویند؛ که حسینیان در کربلا و نینوا، نمایش عبادت و سجده الهی را با عزیزترین سرمایه‏ها که جان‏ها می‏باشد، حفاظت و حراست نمودند. لذا در زیارتنامه حضرت می‏خوانیم: «وَ اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلوة؛ شهادت می‏دهم که تو (با خون و جان، فرزندان و اصحاب خویش و اسارت خاندانت) نماز را زنده و پایدار نمودی». و حضرت زهرا علیها السلام برای دفاع از ولایت و امامت، زنده نمودن دین و نماز، جان را فدا کرد.
    
نماز عشق را خواندم به پشت درب این خانه
  
ولی من سجده خود را میان کوچه‏ها کردم
     
نماز عشق در سر راه کوفه: حضرت امام حسین علیه السلام به راه کوفه که رسیدند، حر بن یزید ریاحی با چهار هزار سوار راه را بسته بودند، صحبت‏ها و مذاکرات تا وقت نماز ظهر ادامه یافت، حضرت حجاج بن مسروق را فرمود: تا اذان بگوید. سپس حضرت خطاب به لشگر دشمن سخنانی بیان کردند و بعد فرمود: اقامت نماز گفتند. و به حر فرمود: تو هم با لشگر خود نماز اقامه کن. حر جواب داد، پشت سر شما اقامه می‏نمائیم،هر دو لشگر نماز را خوانند و در نماز عصر هر دو لشگر به امام حسین علیه السلام اقتداء نمودند. " 6 ".
  
آری! زنده کردن نماز از آرمانهای قیام حسینی است.
   
اقامه نماز خونین کربلا: روایت شده؛ حضرت سیدالشهداء علیه السلام به زهیر بن قین و سعید بن عبداللَّه فرمود: که پیش روی من بایستید تا نماز به جای آورم. بر حسب فرمان حضرت ایستادند و خود را هدف تیرها و نیزهای دشمن قرار دادند، تا این که حضرت با نیمی از اصحاب نماز خوف را اقامه نمودند (و نیم دیگر لشگر بعد از آنها با امام نماز خواندند). تا این که روی زمین افتاد، و در آن حال عشق بازی می‏فرمود:
خدایا! سلام مرا به پیامبرت برسان و به او ابلاغ کن، که در این کار قصد کردم نصرت ذریّه ترا و جان داد در حالی که سیزده چوبه تیر در بدن او یافتند، غیر از زخم‏های شمشیر و نیزه‏ها دیگر. " 7 ".
      
آری! نماز عشق از ظهر روز جنگ احد در اطراف مدینة الرسول صلی الله علیه وآله وسلم، تا نماز ظهر جنگ صفین به امامت مولای عارفان علی بن ابیطالب علیه السلام، تا نماز خونین سحرگاه نوزده رمضان در محراب رنگین مسجد کوفه، تا نماز عشق در نینوا و کرببلا، همه گویای نقش تربیتی و انسان سازی این دانشگاه عشق و محبت است. آری! همه مردم بیائیم و این مانور و نمایش عبادی و سیاسی، اجتماعی و فردی را در همه ابعاد زندگی خویش جهت آبادی دنیا و آخرت خود زنده نمائیم. این راه همه انبیای الهی و طریق فطرت و عقل سلیم است. لذا کسانی که از این مسیر فاصله گرفته‏اند، راه شیطانی و باطل، گمراهی و سقوط را انتخاب نموده‏اند. تاریخ در سطرهای خود بیان‏گر این واقعیت می‏باشد.
  
داستان
   
خواجه منصور» وزیر «سلطان طغرل» مردی دانا، با تقوی و درستکار بود، روزی سلطان طغرل وزیر را قبل از طلوع آفتاب احضار کرد. مأموران به منزل وی رفتند و او را در حال خواندن دعا دیدند. امر پادشاهی را ابلاغ نمودند، ولی وزیر به گفته آنان توجهی نکرد و همچنان به خواندن دعا ادامه داد. مأموران بی‏اعتنایی او را به عرض رساندند، سلطان طغرل به سختی خشمگین گردید.
  
وزیر پس از فراغت از نماز و دعا به دربار آمد. به محض ورود، شاه با تندی به وی گفت: چرا دیر آمدی؟
  
وزیر در کمال آرامش خاطر عرض کرد: ای پادشاه! من بنده خداوندم، چاکر سلطان طغرل، تا از بندگی خدا فارغ نشوم، نمی‏توانم به وظایف چاکری پادشاه قیام کنم.
  
گفتار محکم و پر از حقیقت وزیر، شاه را سخت تحت تأثیر قرار داد و دیده‏اش را اشک آلود کرد و به وزیر آفرین گفت و سفارش کرد؛ که همواره به این روش ادامه بده و بندگی خدا را بر چاکری ما مقدّم بدار، تا از برکت آن امور کشور همواره صحیح و استوار بماند. " 8 ".
   
سبب عزت موجود نماز است نماز
  
زینت درگه معبود نماز است نماز
   
بی نماز از نظر لطف خدا محروم است
  
شرع را مقصد و مقصود نماز است نماز
 
روز و شب گر به حسین بن علی گریه کنی
   
شرط اول که دهد سود نماز است نماز
 
پیام‏ها
  
1. انسانی که عاشق حضرت امام حسین علیه السلام و یارانش می‏باشد، هرگز نماز را سبک نشمرده، چه رسد که آن را ترک نماید.
  
2. زمانی که پیامبر و امام ما در سخت‏ترین شرائط نماز جماعت عشق و خوف را برقرار می‏نمایند، معلوم است، که وظیفه ما در قبال دین و اعتقادات، رفتار و عمل بسیار سنگین می‏باشد.
  
3. نماز رکن اساسی عملی دین اسلام است، که اگر آن عمل در پرونده مسلمان نباشد، بقیه اعمال او ارزشی ندارد.
  
4. جایگاه نماز جماعت و اهمیتش از اُحد تا کرببلا بر همگان واضح است و ترک آن تقصیری بزرگ است.
  
5. یاد آوران نماز مورد دعای خاص حجت الهی قرار می‏گیرند. 
  
پی‏نوشت‏ها:
  
1- یس 82:36
 
2- بحار، ج 75،ص 278
 
3- بحارالانوار، ج 75، ص206
 
4- الاسراء 9:17
 
5- رهنمای سعادت 478:2 - همای سعادت ص 96
 
6- منتهی الآمال
  
7- همان
    
8- تحفة الواعظین، ص 45
دوشنبه 13/9/1391 - 18:53
اهل بیت
دعا رمزی بین عاشق و معشوق است، هر زمانی انسان می‏خواهد، با خدای خویش سخن بگوید، دعا بخواند، و اگر خواهان شنیدن کلام الهی و دوستدار صحبت کردن معشوق خویش است، قرآن بخواند. لذا در زندگی انبیاء و ائمه‏علیهم السلام تلاوت آیات و دعا خواندن جایگاه ویژه‏ایی دارد.
       
حضرت امام حسین علیه السلام در حساسترین لحظات دست مناجات را بلند کرد و فرمود: «اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثَقْتَیِ فِی کُلِّ کَربٍ وَ اَنتَ رَجآئی فِی کُلِّ شِدَّةٍ وَ اَنْتَ فِی کُلِّ اَمْرٍ نَزّلَ بِی ثِقَةٌ وَعِدَةٌ؛ " 1 " خدایا، تو اطمینان و تکیه گاه من در همه سختی‏ها هستی، و تو امید من در همه مشکلات و گرفتاریها هستی و تو در هر پیش آمدی از اموری که به من فرود می‏آید، وسیله اعتماد و پناه من هستی».
   
حضرت امام حسین علیه السلام وقتی که به زمین کربلا رسید، همه فرزندان و برادران و اهل بیت را جمع نمود. سپس به آنها نظری نمود، ساعتی اشک ریخت، و فرمود: «اَلّلهُمَّ اِنَّا عِتْرَةُ نَبِیِکَ مُحَمَّدٍ وَ قَدْ اُزْعِجْنَا وَ طُرِدْنا، وَ اُخْرِجْنا عَنْ حَرَمِ جَدِّنا، وَ تَعَدَّتْ بَنُواُمَیَّةِ عَلَیْنا اَللَّهُمَّ فَخُذْ لَنا بِحَقِّنَا، وَ انْصُرنَا عَلَی القَومِ الکَافِریِن؛ " 2 " خدایا! ما عترت پیامبر تو حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم هستیم، ما به زحمت افتادیم و از دیارمان طرد شدیم و از حرم جدمان خارج شدیم، و بنی امیه برما ستم نمودند، خدایا! حق ما را از آن‏ها بگیر، و ما را بر گروه کافر یاری فرما».
   
جمله‏ای از دعای عرفه حضرت، «اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی اَخْشاکَ کَاَنّی اَراکَ وَ اَسْعِدْنی بِتَقْویکَ وَ لا تُشْقِنی بِمَعْصِیَتِکَ وَ خِرْلی فِی قَضآئِک وَ بارِکْ لی فی قَدَرِکَ؛ " 3 " خدایا! قرار بده مرا که از تو بترسم، مثل کسی که او را می‏بینم و مرا با نافرمانی خود به شقاوت و پستی نیانداز و خوبی‏ها را در حکم خویش برای من قرار بده و برکت را در تقدیرت برایم مقدر فرما».
   
«اَللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسی وَ الیَقینَ فِی قَلْبِی وَ الأِخْلاصَ فِی عَمَلِی وَ النُّورَ فِی بَصَری وَ البَصیِرَةَ فِی دینی وَ مَتِّعْنی بِجَوارِحِی وَ اجْعَلْ سَمْعی وَ بَصَرِیَ الوارِثَیْنَ مِنّی وَ انْصُرْنی عَلی مَن ظَلَمْتِی؛ " 4 " خدایا! قرار بده بی‏نیازی در وجودم و یقین را در دلم و اخلاص را در کارهایم، و نور را در چشمم و شناخت و شعور در دینم و با اعضای بدنم مرا بهره‏مند فرما و گوش و چشمم را دو وارث من قرار بده و مرا بر کسانی که به من ستم می‏نمایند یاری فرما».
   
داستان
   
«حاتِم اَصَمّ» از عابدان وارسته و مخلص بود. یکی از مسلمین به نام «عُصام بن یوسف» نزد او آمد و از روی اعتراض به او گفت: تو چگونه نماز می‏خوانی؟
     
حاتم گفت: هنگامی که وقت نماز فرا می‏رسد، برمی‏خیزم، وضوی ظاهری و وضوی باطنی می‏گیرم.
   
عصام گفت: «وضوی باطنی چگونه است؟»
  
حاتم گفت: «در وضوی ظاهر، اعضای وضو را با آب می‏شویم. اما در وضوی باطن، آن اعضاء را با هفت خصلت می‏شویم: 1) توبه، 2) پشیمانی از گناهان سابق، 3) ترک دلبستگی به دنیا، 4) ترک تعریف و ستایش مخلوقات، 5) ترک ریاست مادی 6) ترک کینه، 7) ترک حسادت. سپس به مسجد می‏روم و آماده نماز می‏شوم. در حالی که کعبه را پیش رو می‏بینم و خود را در برابر خدای بزرگ یکپارچه محتاج می‏نگرم. گویی در محضر خدا هستم، بهشت را در طرف راست و دوزخ را در طرف چپ و عزرائیل را پشت سر خود مشاهده می‏کنم و گویی پاهایم روی پل صراط قرار گرفته است و این نماز، آخرین نماز من است؛ سپس نیت می‏کنم و تکبیر پاک می‏گویم و حمد و سوره را با تفکر و تأمل می‏خوانم؛ آنگاه رکوع را با تواضع و خشوع انجام می‏دهم و سپس سجده را با تضرع و زاری بجا می‏آورم و تشهد را با امید می‏خوانم و سلام نماز را با اخلاص می‏گویم. مدت سی سال است، که نماز من این گونه است».
     
عصام به حاتم گفت: «این گونه نماز خواندن را شخصی غیر از تو نمی‏تواند انجام دهد.»
      
سپس گریه سختی کرد و از خدا خواست، که چنین حالت عبادت را به او عنایت کند. " 5 ".
  
پیام‏ها
  
1. دعا راه ارتباط مخلوق با خالق است.
  
2. دعا وسیله آرامش روحی و جسمی و یک نوع امیدواری در میان همه ناامیدی‏ها به رحمت بیکران الهی است.
   
3. همه انسان در هر مرتبه‏ایی از کمالات انسانی باشند. نیاز به مناجات‏و نجوا گری در محضر الهی دارند.
   
4. هر چه انسان در معرفت و شناخت بالاتر باشد. مناجات و عشق بازی او در خلوت شب و دل بیشتر می‏باشد.
   
5. دعا از سیره مستمره همه انبیاء و ائمه علیهم السلام اولیاء و خاصان درگاه الهی و همه مردم با ایمان می‏باشد.
  
«اِلهی اَذِقْنی حَلاوَةَ ذِکْرِک؛ خدایا شیرینی یادت را به ذائقه من بچشان».
   
اهداف قیام حسینی
    
حضرت امام حسین علیه السلام اهداف قیام خویش را بوسیله نامه‏ائی به بزرگان بصره نوشت و آن‏ها را جهت یاری خویش فرا خواند: «مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام الی مالِکِ بْنِ مِسمَعٍ، وَ الاَحْنَفِ بْنِ قَیْسٍ، وَ المُنْذِرِبْنِ جاروُدٍ، وَ مَسْعُودِ بنِ عَمْرٍو وَ قَیسِ بنِ الهَیتِم. سَلامٌ عَلَیکُم، اَمَّا بَعدُ فَاِنِّی اَدْعُوکُم اِلی اِحْیآءِ مَعالِمَ الْحَقَّ وَ اِماتَة البِدَعِ، فَاِنْ تُجیبُوا تَهْتَدُوا سُبُلَ الرَّشادِ». " 6 " درود بر شما، اما بعد، به درستی که من شما را به جهت زنده کردن پایه‏های دین و مرگ و نابودی بدعت هایی (که گذشتگان پایه‏گزاری نمودند، دعوت می‏نمایم). اگر اجابت نمودید، به راه رشد هدایت شده‏اید».
    
حضرت امام حسین علیه السلام در نامه‏ائی به برادرش محمد حنیفه بعد از شهادت به توحید و رسالت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله وسلم و شهادت به حقانیت بهشت و جهنم و خارج شدن از قبرها و آمدن قیامت نوشت:«وَ اِنّی لَم اَخرُجْ اَشَراً و لا بَطَراً وَ لا مُفسِداً وَ لا ظالِماً و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلبِ الاِصلاحِ فِی اُمَّةِ جَدّی، وَ شیعَة اَبی عَلیّ بن ابیطالب اَن آمَرَ بِالمَعرُوف وَ اَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ اَسیرُ بَسیرَةِ جَدّی وَ اَبی؛ " 7" به درستی که من به عنوان شرارت و سرکشی و فساد نمودن و ظلم کردن از [مدینة الرسول خارج نشدم. همانا به درستی که برای طلب اصلاح در امت جدم و شیعیان پدرم علی بن ابیطالب‏علیه السلام خارج شدم، برای این که امر به معروف و نهی از منکر نمایم. و در مسیر و روش جدم و پدرم حرکت کنم».
          
در ادامه حضرت فرمود: «فَمَنْ قَبِلَنی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ اَوْلی بِالْحَقِّ، وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هذا اَصْبِرُ حَتّی یَقْضی اللَّهُ بَیْنی وَ بَیْنَ الْقَومِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الحاکِمینَ؛ " 8 " پس کسی که از من پذیرفت با پذیرفتن حق [مطلوب حاصل شده] پس خداوند سزاوارتر به حق است و کسی که بر علیه من [مطالب را] رد کند. من صبر می‏کنم تا خداوند بین من و قومم به حق قضاوت نماید. و او بهترین حکم کنندگان است».
     
حضرت علی علیه السلام، امیر بیان، اهداف قیام را این گونه بیان می‏نماید: «اَللهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اَنَّهُ لَمْ یَکُنِ الّذی کَانَ مِنّا تَنافُسَاً فی سُلطانٍ و لا اِلِتمَاسُ شئٍ مِن فُضُولِ الحُطَامِ؛ " 9 " خدایا به درستی که می‏دانی، از جانب ما اشتیاقی به سلطنت و حکومت نمی‏باشد و ما در خواستی برای چیزی از بهره‏های دنیا نداریم». حضرت علی علیه السلام در ادامه بیانات خویش می‏فرماید: «وَ لکِن لِبَزِزَ المَعالِمَ مِن دینِکَ وَ نُظهِرَ الاِصلاحَ فِی بِلادِکَ فَیَأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِکَ وَ تُقَامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدُودِکَ؛ " 10" قیام برای این که پایه‏های دین تو (ای خدا) آشکار شود و اصلاح را در شهرهای تو ظاهر نماییم، تا ستمدیدگان از بندگان تو در امان باشند و حدود و احکام تو تعطیل نگردد».
    
آری این‏ها بیان اهداف نهضت علوی و حسینی بود. که در جهت اصلاح جامعه و زدودن مفاسد اجتماعی و حاکم نمودن اخلاق زیبای انسانی، نجات دادن محرومین و مظلومین از زیر ستم و چکمه ظالمین و زنده نمودن حدود الهی و دینی و ریشه کن کردن رفتارها و کارهای حرام شرعی و عقلی و عرفی، همه این‏ها در جهت تحقق آرمان‏های رسالت حسینی و علوی می‏باشند.
     
داستان
   
بهترین قصه در تحولات و انقلاب‏های اجتماعی و مردمی، داستان انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (رحمة اللَّه) می‏باشد، که آن رهبر فرزانه توانست، اسلام را حیات تازه بخشیده و حاکمیت و توان قدرت آن را در جهان امروز، نمایش بگذارد و به همگان ثابت نماید، که حدود و احکام الهی زنده و جاوید تا روز قیامت می‏باشد.
  
بلکه باید که خلق در یابند
 
علت اصلی قیام حسین
   
بهر احیای دین شهادت، یافت
 
زنده شد نام دین، زنام حسین
  
پیام‏ها
  
1. انقلاب‏ها باید در جهت ریشه کن نمودن عوامل فساد و ایجاد رشد و اصلاح جوامع بشری باشد.
  
2. تحولات اجتماعی باید قانون و احکام الهی را در مسیر فطرت بشری زنده نماید.
   
3. انقلاب باید جامعه را از مردگی و بی‏توجهی خارج نموده و روح امر به معروف و نهی از منکر را زنده نماید.
   
4. انقلاب باید حقوق مظلومان را زنده و با ظالمین در نبرد و یاور مستضعفین باشد.
  
5. انقلاب باید روش‏های شرعی و دینی، سیره انبیاء و اولیاء و عقلاء را از جهت عملی و اعتقادی زنده نماید.
     
پی‏نوشت‏ها:
    
1- بحارالانوار، ج 91، ص 211
     
2- بحارالانوار، ج 44، ص 382
  
3- بحارالانوار، ج 95، ص 218
  
4- بحارالانوار، ج 95، ص 218
 
5- داستان دوستان، ج 3، ص 210
   
6- نهج الشهاده، ص 276
  
7- بحارالانوار، ج 44، ص 328
 
8- بحار الانوار، ج 44، ص 330
 
9- بحار، ج 67، ص 79
 
10- نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 131
دوشنبه 13/9/1391 - 18:51
اهل بیت
حدیث اول: امام حسین علیه السلام در مورد نهمین جانشین خود بیانات روشن و راه گشا و هدایتگری دارند. که روح مکتب انتظار را زنده و استمرار این طریق را تا تحقق عینی حکومت جهانی اسلام بیان می‏کند.
    
«مِنَّا اِثْنَی عَشَرَ مَهْدیَّا و اَوَّلَهُم اَمیرُالمُؤمِنِین عَلی بن ابیطالب و آخَرُهم التَّاسِعُ مِن وُلدِی؛ " 1" از ماست، دوازده مهدی، اول آن امیرالمؤمنین علی‏بن‏ابیطالب علیهما السلام و آخرین آن‏ها، نهمینِ از فرزندان من است.
      
«وَ هُوَ الأَمامُ القائِمُ بِالْحَقِّ یُحْیِی اللَّهُ بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها؛ وَ یُظْهِرُ بِهِ الدّینَ وَ یُحِقَّ الحَقَّ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشْرِکُونَ؛ " 2" و او امامی است، که قیام به حق می‏کند. خداوند به واسطه او زمین را بعد از مردنش زنده می‏نماید. خداوند به وسیله او دین را ظاهر، اسلام را بر تمام دین‏ها پیروز می‏کند، اگر چه برای مشرک‏ها ناخوشایند باشد».
    
حضرت در ادامه فرمود: «لَهُ غَیْبَةٌ یَرْتَدُّ فیها اَقْوامٌ وَ یَثْبِتُ عَلَی فیهَا اَخرونَ فَیُؤْذَوْنَ وَ یُقالَ لَهُم مَتی هَذا الْوَعْدُ اِن کُنْتُم صادِقین؛ " 3 " برای آن امام (عج) غیبتی است، که گروهی در آن غیبت از دین بر می گردند و گروهی دیگر ثابت قدم می‏مانند و مورد اذیت دیگران قرار می‏گیرند و برای آنها گفته می‏شود، چه زمانی این وعده محقق می‏گردد، اگر راست می‏گویید.
    
سپس امام فرمود:«اَما اِنَّ الصَّابِرَ فِی غَیْبَتِهِ عَلَی الأذی وَ التَّکْذیبِ بِمَنزِلَةِ الُمجاهِدِ بِالسَّیفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللَّهُ عَلَیهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ؛ " 4 " آگاه باشید! همانا کسانی که در غیبت آن امام (عج) بر اذیت‏ها و دروغ‏پردازی‏ها مقاومت می‏کنند، به منزله جهاد کننده با شمشیر در محضر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‏باشند».
   
پی‏نوشت‏ها:
 
1- بحارالانوار، ج36،ص 385
  
2- بحارالانوار، ج 51، ص 133
   
3- بحار، ج 36، ص 385
    
4- بحار، ج 51،ص 133
دوشنبه 13/9/1391 - 18:49
اهل بیت
یکی از القاب امـام حسین در بسیاری از زیـارتنامـه هـا و احادیث، مظلوم است، حتّی بعضی از آیات قرآن نیز به همین مطلب اشاره دارد
   
وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلوُماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلیِّهِ سُلْطَاناً وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون. سوره اسراء آیه 33 و سوره شعراء آیه 225
  
بـه عقیده بعضی از مفسرین این آیـات بـه شهادت مظلومانه امام حسین و مظلومیت اهل بیت تفسیر شده است(تفسیر برهان جلد 2 ذیل آیات فوق).
  
از دو جهت این مظلومیت قابل بررسی است
  
از دیدگاه قوانین و قواعد جنگی
   
در تمام جوامع بشری جنگها نیز آدابی دارد که رعایت آن از سوی دو طرف ضروری است و تجاوز از آن امری غیرقانونی و غیر انسانی محسوب می شود.
    
در واقعه کربـلا بسیاری از اعمال کـه بر امـام و اهـل بیت و اصحابش روا داشته انـد در تمـام فرهنگ ها و جوامع انسانی ظلم و ستم شناخته می شود، از قبیل:
   
ـ شکستن عهد و پیمان
ـ کشتن مهمان
ـ منع آب حتی از اطفال
ـ کشتن بچه ها در مقابل دیدگان مادر
ـ آتش زدن خیمه های زن و بچه های بی پناه
ـ هجوم بر اطفال و شکنجه دادن آنها و کشتن زن
ـ برهنه کردن بدن شهداء و تاختن اسب بر بدن آنان
ـ به اسارت گرفتن زنان و بچه ها و سخت گیری بر آنان
ـ شکنجه و در غل و زنجیر کردن بیمار (امام سجاد علیه السلام) و سخت گیری
ـ بریدن سرهای شهداء و آویختن آن به گردن اسبها و نیزه ها
ـ نان و غذای کافی ندادن به اسیران (مخصوصاً بچه ها) و اسکان در مکانهای نامناسب
ـ شکنجه اسیران با عبور دادن آنها از کنار بدن های پاره پاره و بدون سر آنان
   
از دیدگاه دین مبین اسلام
  
پاره ای از ظلم و ستمها در روز عاشورا علاوه بر تخلف از قوانین جنگی، نقض آشکار دستورات دین اسلام بوده است از قبیل:
  
ـ جنگ در ماه حرام
ـ کشتن فرزند و سبط پیامبر(صلی الله علیه وآله) و برترین امت
ـ کشتن و اسیر گرفتن زنان مسلمان و اطفال
ـ بی حرمتی به اجساد و مثله کردن و بریدن سر امام و شهداء
ـ حمله به امام در وقت اقامه نماز
ـ قتل صبر
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: اَنَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرَاً وَ کَفَی بِذَلِکَ فَخْرَاً
  
من فرزند کسی هستم که به مرگ صبر او را به شهادت رسانده اند
  
قتل صبر: انسان یا جانداری را در حالی که زنده است آن قدر به او ضربه و زخم وارد کنند تا بتدریج بمیرد که در اسلام از این عمل نهی شده است.
      
امام حسین (علیه السلام) با 33 زخم نیزه و 34 ضربه شمشیر و... به شهادت رسید.
دوشنبه 13/9/1391 - 18:49
اهل بیت
حضرت ابوالفضل العباس(ع) هشتم ذیحجه سال 60 هجری قمری و زمانی که قافله امام حسین(ع) قصد ترک مکه و عزیمت به کربلا را داشت، بر بام کعبه خطبه‌ای در ستایش از سیدالشهداء ایراد فرمود.
    
بسم الله الرّحمن الرّحیم
  
اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت الله‌الحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَةً.
  
َیهَا الکَفَرةُ الفَجَرة اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَة؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیه وَ اَسرارُهُ العِلّیه وَاختِبارُهُ البَریه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یمشی لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یستَلِمُ یدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیةُ مَولای مَجبُولَةً مِن مَشیهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیران.
  
اَتُخَوِِّنَ قَوماً یلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیة فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَید البَریاتِ دونَ الحَیوانات.
  
هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحی وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات.
  
وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَةِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیکُم وَ لا یمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ (ع) حَیاً وَ کَیفَ یمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین (ع) مادُمتُ حَیاً سَلیلاً؟
  
تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم.
  
بنام خداوند بخشنده مهربان
  
سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش(منظور امام حسین (ع) است) مشرف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود،[امروز] قبله گردید.
  
ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه کسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [ امام حسین (ع)] پرواز می کرد؛ قبل از اینکه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش [ امام حسین (ع)] را استلام می کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود می آید نازل می شدم.
  
آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات که برتر از حیوانات [هستند].
  
هیهات بنگرید سزاوار است از چه کسی پیروی کنید، به کسی که شراب می نوشد [مراد یزید ملعون است] یا کسی که صاحب حوض و کوثر است؛  کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین(ع)است] یا کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [مراد یزید ملعون است]؛ و یا کسی که در خانه اش نزول آیات [نشانه ها] و [آیه] تطهیر است.
  
شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین(ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن ابا عبدالله الحسین(ع) تا وقتی که من زنده ام؟
  
بیایید تا به راهش [راه کشتن امام حسین(ع)] آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به کشتن من کنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [که قصد کشتن پیامبر (ص)را داشتند ] باد.

    
....
     
کتاب مناقب ساده الکرام، تألیف سید عین العارفین هندی، در کتابخانه علامه میر حامد حسین موسوس نیشابوری کشمیری بدست آمده  و در قالب کتابی با عنوان "خطیب کعبه" از سوی علی اصغر یونسیان تألیف شده است .
    
    
منبع: خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا  www.abna.ir
دوشنبه 13/9/1391 - 18:48
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته