• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4474روز قبل
دعا و زیارت
بانوى همتاى قرآن آیت الله جوادى آملى درباره فاطمه زهرا (س) از دو محور باید سخن گفت. یك محور مربوط به تحقیقات علمى است كه براى ما ثمره علمى و نتیجه اعتقادى دارد و پشتوانه مسائل اخلاقی، فقهی، حقوقى ما هم هست. محور دوّم آن بخشى است كه مستقیماً به ما مربوط است و ما باید تأسّى كنیم، آن را اسوه قرار دهیم، الگو بدانیم و پیروى كنیم. آن بخشى كه مربوط به مسائل اعتقادى است و ثمره علمى دارد بررسى مقام منیع آن بانو (س)است كه ایشان همتاى قرآن كریم، نبوّت، رسالت و ولایت است. چیزى از ولى الله مطلق كم ندارد. اینها یك نورند. این‌گونه مباحث به هر نتیجه‌اى كه منتهى شود براى ما ثمره اعتقادى و علمى دارد، امّا نتیجه علمى ندارد. زیرا ما نه آن توان را داریم كه آن حضرت (س) را در ولایت مطلقه، همتاى قرآن الگو قرار دهیم، نه همچنین مأموریتى داریم. بخش دوّم مربوط به سیره و سنّت حضرت زهرا (س) است كه ما هم موظّفیم بررسى كنیم و هم مأموریم پیروى كنیم. آن بخش نخست به طور اجمال اینجا مطرح می‌شود نه به طور تفصیل، براى اینكه پشتوانه علمى بخش دوّم خواهد بود. سرّ اینكه این بانو (س)حجّت بر ائمه اطهار (ع)است و اگر على بن أبیطالب (ع)نبود، هیچ‌كس همتاى آن حضرت نبود، آدَم وَ مَنْ دُونَه؛ این است كه این مانند خود قرآن كریم در مقام حدوث و بقاء شَكل گرفت. قرآن از زمین برنخواست و از فكر كسى تدوین نشد. هیچ عالم بشرى این قرآن را تدوین و تنظیم نكرد. سوره‌ها و آیه‌هایش، معارف و مفاهیمش را بررسى و انشاء نكرد. قرآن مستقیماً از جهان غیب نازل شد و در طى بیست و سه سال ماند و براى اَبد جاى خود را تثبیت كرد. این سه كار را قرآن كرد: 1. از زمین برنخاست، از آسمان نازل شد؛ 2. نزول قرآن بیست و سه سال طول كشید؛ 3. ماند كه براى اَبد بماند. این‌گونه نیست كه معاذ الله قابل زوال و از بین رفتنى باشد. «لا یأتِیهِ البَاطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه». (1) هنگامی‌كه هویت انسان كامل، مخصوصاً فاطمة زهرا (س)را ارزیابى مى كنیم، می‌بینیم در این مثلث خلاصه می‌شود؛ او از زمین برنخاست، از آسمان نازل شد و تقریباً هم سفر قرآن كریم بود. تا قرآن آیات و سوره‌هایش نازل می‌شد، او هم روزانه متكامل می‌شد و ترقّى مى كرد. تا قرآن به پایان رسید، عمر زهراى اطهر (س)هم به پایان رسید و براى اَبد ماند. گرچه «إنَّكّ مَیتٌ وَ إنَّهُمْ مَیتُون» (2) شامل همه انسان‌ها هست. آن مثلث درباره قرآن روشن است. همه می‌دانیم قرآن كریم كتابى است كه از ذات أقدس إله نشأت گرفته، هیچ فكرى او را تدوین نكرده، از آسمان غیب و طى بیست و سه سال به تدریج نازل شده است. پس از اینكه «اَلْیومْ اَكْمَلْت» (3) و سائر آیات نازل شد، این كتاب نه یك كلمه كم، نه یك كلمه زیاد إلى یومِ القیامه ماندنى است. از آسمان نازل و از غیب نازل شد. در طى بیست و سه سال به تدریج متكامل شد. تا به «اَلیومْ اَكْمَلْتُ» و مانند آن رسید و ماند براى اَبد. جریان فاطمه زهراء (س)هم همین‌گونه است. وقتى وجود مبارك پیغمبر اكرم (ص)به مقام شامخ نبوّت بار یافتند و به معراج رسیدند، در معراج غذائى میل كردند. وقتى از معراج نازل شدند، به زمین آمدند، دیگر تماسى نداشتند، مگر اینكه آن غذا به صورت نطفه در بیاید؛‌ آن میوه آسمانى و غیبى و بهشتی. آن میوه غیبى و بهشتى وقتى در صُلب مطهّر رسول اكرم(ص)به صورت نطفه فاطمه (س)در آمد، در قرار مَكینِ خدیجه (س) مستقر شد. پس وجود مبارك این بانو، مانند افراد دیگر، نظیر مردها و زن‌هاى عادى نیست كه نطفه آنها محصول آب و غذا و میوه زمین باشد و از زمین برخاسته باشد! همان‌گونه كه قرآن كریم مانند كتاب‌هاى بشرى نیست كه محصول فكر بشر باشد، نطفه وجود مبارك فاطمه (س)هم محصول آن میوه غیب و میوه بهشت است و از زمین برنخاست. منتها این چند سالى كه طول كشید تا این نطفه مستقر شود. این مقدّمه انعقاد نطفه است. باید وحى نازل شود، تا پیامبر اسلام(ص)به آن مقام وحى یابى برسد، باید آن انقطاع وحى به عنوان آزمون فرا رسد، باید نوبت معراج فرا برسد، باید پیغمبر به معراج برود، باید در معراج آن میوه بهشتى را میل كند، سپس آن نطفه بشود تا بشود فاطمه! وقتى هم كه از معراج آمدند، یك سال یا كمتر طول كشید مثلا، كمتر از یك سال طول كشید تا وجود مبارك فاطمه (س)مُتكَوِّنه شود، این طلیعت پیدایش و تجلّى آن بانو در عالم طبیعت است. ضلع دوّم این مثلث آن است كه چون بیست و سه سال این قرآن به تدریج نازل شد، این پنج سال اوّل تقریباً مقدّمه‌اى براى پیدایش چنین معراجى و چنان میوه‌اى و چنین نطفه‌اى بود. همراه با نزول آیات و سُور و معارف قرآن كریم این بانو ترقّى می‌كرد. اگر دو ساله بود در شِعب أبی‌طالب با آن آیات و مشكلاتى كه نازل می‌شد، ترقّى می‌كرد و اگر چند سال در مكّه تشریف داشتند، با آیات مكّى مترقّى مى شدند و اگر چند سال در مدینه تشریف داشتند، با آیات مَدنى مترقّى می‌شدند. وجود مبارك فاطمه (س)از چندین راه با قرآن رابطه داشت؛ گاه مستقیم و گاه غیر مستقیم. رابطه مستقیم دو گونه بود: یكى این بود كه از وجود مبارك پیغمبر ـ علیه و على آله آلاف التحیه والثناء ـ آیات و تلاوت آنها و تعلیم كتاب و حكمت و تزكیه را؛ این چهار كار را كه وظیفه رسمى پیغمبر (ص)بود فرا می‌گرفت. «كَمَا أَرْسَلْنَا فِیكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ یتْلُو عَلَیكُمْ آیاتِنَا وَیزَكِّیكُمْ وَیعَلِّمُكُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَیعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ». (4) این چهار برنامه را مستقیماً از مشهد، مكتب و محضر پدر بزرگوارش استفاده می‌كرد و هر روز این دو شاگرد را به پیشگاه رسول گرامى (ص)می‌فرستاد، یعنى حسن و حسین سفیران فاطمه بودند. اینكه در آن قصّه است وجود مبارك امام حسن (ع)گزارشى می‌داد، بعد عرض كرد: مادر، امروز گویا یك بزرگوارى مرا می‌بیند، «قَلَّ بَیانِى وَ كَلَّ لِسانِى ، لَعَلَّ سَیدَاً یرانِی». این قَضیهٌ‌ فِى واقِعِه نبود كه یك روز گزارش داده باشد. هر روز گزارش می‌داد. متنها آن‌ روز وجود مبارك على بن أبیطالب (ع)از پشت در یا پرده ناظر صحنه بود. هر روز وجود مبارك فاطمه (س)حسنین را به مشهد و به محضر و به مكتب پیغمبر مى فرستاد ، بعد از آنها استنطاق مى كرد كه امروز چه آیه نازل شد ؟ پیغمبر چى فرمود ؟ آیه را چنین معنا كرد ، چنان معنا كرد . این آیه را با آن آیه چگونه هماهنگ كرد ؟ اینها گزارش مى دادند . در تكمیل گزارش با پدر بزرگوارش هم مذاكره مى كرد . سفیر سوّمى كه وجود مبارك فاطمه (س)داشت ، على بن أبیطالب بود كه باب مدینة علم بود . آن هم مرتّب گزارش مى داد : امروز این آیه نازل شد ، پیغمبر اینچنین معنا كرد ، اینچنین تفسیر كرد و مانند آن . این سه راه را كه یكى مستقیم و دو تا غیر مستقیم ، وجود مبارك بى بى (س) داشت . راه دیگرى كه غیر مستقیم است و هر كسى مى تواند آن را داشته باشد ، منتها گرچه در نظام تكوین هر فیضى كه به انسان عادى مى رسد به وسیلة آن انسان كامل است كه بِیمْنِهِ رُزِقَ الوَرى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرْضُ وَالسَّماء ، ولى به حسب ظاهر انسان یك راه مستقیمى هم با ذات أقدس إله دارد . آن راه را هم خدا وعده داد كه إتَّقُوا الله وَ یعَلِّمُكُمُ الله (5). در سورة انفال بالاتر از این را وعده داد؛ إنْ تُتَّقُوا الله یجْعَلْ لَكُمْ فُرقاناً (6). شما را به فرقان نائل مى كند، متبرّك مى كند كه بالاتر از آن است . خوب اینكه فرمود : تقوا پیشه كنید از یك سو ، خداوند معلّم شما مى شود از سوى دیگر ؛ اِتَّقُوا الله وَ یعَلِّمُكُمُ الله ، این بى بى (س)در اثر‌آن تقواى كامل شاگرد مستقیم ذات أقدس إله بود ، معارفى را از آنجا فرا گرفت . و از اینكه در سورة انفال خدا وعده داد : إنْ تَتَّقُوا الله یجْعَلْ لَكُمْ فُرقاناً ، این بى بى (س)مَثل أعلاى تقوا بود . ذات أقدس إله فرقان بین حقّ‌ و باطل را به او عطا كرده است . این مجموعه اینقدر ادامه داشت تا قرآن به پایان برسد . همین كه در اواخر عُمر مبارك پیغمبر ـ علیه و على آله آلاف التحیه والثناء ـ قرآن به پایان رسید ، دیگر آیه اى نازل نشد ، طولى هم نكشید كه این پدر و آن دختر ، هر دو رحلت كردند . بى بى (س)بیش از 75 روز یا 95 روز بعد از رحلت رسول گرامى نماند . تقریباً وقتى نازل شدن قرآن تمام شد ، عُمر این بى بى هم تمام شد . او با قرآن نفس مى كشید ، با قرآن كامل مى شد ، با قرآن مترقّى بود ، با قرآن مأنوس بود . منتها قرآن آمد كه بماند ، این بى بى هم آمد كه بماند ! بدن اش البتّه رحلت كرده است ، و امّا جان او همچنان زنده است . این بخش اوّل كه پشتوانة مسائل بخش دوّم است . امّا آنچه كه ما موظّف ایم به این بانو اقتدا كنیم و وظیفه داریم ، مأمور هستیم و راه اش هم ممكن است ، آن است كه این بانو (س)هم در اعتقادات ، هم در اخلاق ، هم در حقوق ، هم در فقه مطالب فراوانى را فرمودند و عمل كردند و تعلیم دادند و دستور عمل كردن را هم به ما داد . سرّ اینكه در پایان بخش اوّل به این نتیجه رسیدیم كه وجود مبارك فاطمه آمد كه بماند ، نه آمد كه برود . نظیر افراد دیگر نیست كه مى آیند و مى روند . بلكه او آمد كه بماند و اگر امیر المؤمنین (ع)درباره عالمان دین فرمود : «اَلْعُلَماءُ باقُونَ مَا بَقِى الدَّهْر» (7) ! مصداق كامل و بالذّات این علماء ، خود معصومین اند و چون فرمود : «نَحْنُ العُلَماء وَ شِیعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُون وَ سائِرُ النّاسِ هَمَجْ» (8) . و اگر علماء شامل غیر معصوم بشوند ، بِالعَرَض و بِالتَّبع است . آن عالمى كه ارتباط اش به اهل بیت كامل است ، آن مى ماند . آن عالمى كه بهرة ولائى اش كم است ، كم مى ماند . آن كه بى درایت است ذلِكَ مَیتُ الأحْیاء، مانند دیگران از بین مى رود و از یاد مى رود. امّا آنكه زهرا (س)آمد كه بماند ، تحلیل بخش پایانى سورة كوثر مى تواند سند این بحث باشد . در جریان سورة كوثر ؛ یعنى : إنّا أعْطِیناكَ الكُوثَرْ . فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَالنْحَرْ . إنَّ شانِئَكَ هُوَ الأبْتَر(9)، مستحضرید كه غالب مفسّران شیعه و سنّى گفتند كه : عدّه اى از سَنادید قریش ، مشركان ، بَدخواهان ، معاندان ، روى همان سنّت هاى باطلى جاهلیت گفتند : پیغمبر بعد از مُردن ، نام او و مكتب او و یاد او از بین مى رود . براى اینكه او كه پسر ندارد ! دربارة دختر باورشان این بود كه :‌ بَنُونا بَنُوا اَبناءَ نا وَ بَناتُنَا لُو هُنَّ اَتباعُ رِجالٍ اَبائِهِ . این شعر ، شِعار رسمى جاهلیت بود . مى گفتند كه : پسران ما و نوه هاى پسرى ما ، اینها فرزندان ما هستند . امّا نوه هاى دخترى ما فرزند ما نیستند . اینها فرزند مردان دیگر اند ! وَ بَناتُنَا وَ لُو هُنَّ أتباعُ رِجالٍ اَبائِهِ . اینها براى زن حرمتى قائل نبودند . براى فرزند هاى دختر حرمتى قائل نبودند . مى گفتند : به ما مربوط نیست ! و مى گفتند : چون پیغمبر پسر اش قبلاً مُرد و اكنون پسرى ندارد ، در اواخر عمر به سر مى برد ، جز دختر چیزى از او نمانده است ، با مُردن او ، مكتب او و نام او و دین او سپرى مى شود و از بین مى رود . آنها یك همچنین شرائطى بود ، یك همچنین سرزنشى داشت ! ذات أقدس إله فرمود به اینكه : تو براى همیشه مى مانى ! براى اینكه من به تو چیزى دادم كه هیچ كسى نمى تواند او را از بین ببرد ! و به تو فرزندى دادم كه حافظ و مجرى آن چیز است . آن چیزى كه به تو دادم « قرآن » است . و آن كسى هم كه حافظ قرآن ، مفسّر قرآن ، مُبین قرآن ، معلّم قرآن ، مجرى احكام و حقوق قرآن است ، فرزندان همین دختر اند ! فرمود : إنّا ‌أعطَیناكَ الكُوثَر . این كوثر مصادیق فراوانى دارد ؛ دین هست ، قرآن هست و ولایت هست . إنّا أعطَیناكَ الكُوثَر . فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَالنْحَر . إنَّ شانِئَكَ هُوَ الأبتَر . یعنى آنها كه تو را شماتت مى كردند ، بَدى تو را مى خواستند ، انقطاع نسل تو را مى خواستند ، ابتر بودن تو را در نظر داشتند ، آنها ابتر اند ، نه تو ابترى ! این اَبتر ، این لفظ چون در مقام تهدید است ، مفهوم دارد . اگر بگویند : فلان شخص ابتر است ، معنایش این نیست كه دیگرى ابتر نیست ، چون مفهوم ندارد . ولى اگر در لسان تهدید باشد ، در ارزیابى هر دو باشد ، در مرز بندى باشد ، در تفریق باشد ، این مفهوم دارد . إنَّ شانِئَكَ هُوَ الأبتَر . یعنى تو ابتر نیستى ، آنها ابتر اند . آنها مُنقطعُ النَسل اند ، تو مُنقطعُ النَسل نیستى ! نام آنها و یادمان آنها و یاد آنها از بین مى رود ، نام تو و یاد تو همیشه مى ماند . خوب ؛ تهدید ذیل این سورة مباركة إنّا أعطَیناكَ الكُوثَر نشانة آن است ؛ چون در مقام تهدید است ، دو تا پیام دارد ؛ یكى اینكه دشمنان تو منقطع مى شوند ، از بین مى روند . یكى اینكه تو از بین نمى روى ! تو ابتر نیستى ، تو متّصل اى و پیوسته اى ! اگر چنانچه وجود مبارك پیغمبر دختر مى داشت و لا غیر ، بر اساس گمان باطلى و ظنّ جاهلى جاهلیت آن را اَبتر مى پنداشتند ، یك . و اگر پسر مى داشت ، پسرش نظیر پسر نوح بود ، باز او اَبتر مى بود . چون این پسر نه تنها سبب دوام دین پدر نمى شد ، بلكه مایة انقراض دین پدر بود . سه : اگر فرزند مى داشت ، فرزند بى تفاوت ، كارى به دین نداشت . نه معاند بود ، نه مخالف بود ، نه مُعالِف ، باز هم این شخص اَبتر بود . قرآن كریم فرمود : اینچنین نیست كه تو فرزند طالح داشته باشى یا بى تفاوت داشته باشى . فرزند صالح دارى و مصلح دارى و اهل قرآن دارى و همتاى قرآن دارى و از بین نمى رود و از همین دختر هم هست . هم به دختر بها مى دهد ، هم او را حافظ قرآن مى داند، و از نسل او مجریان و مفسّران قرآن به بار مى آورد كه باعث دوام نبوّت و بقاى وحى و مكتب رسالت باشد كه تو اَبتر نیستى ، تو مستدام و مستمرى ، آنها اَبتر اند . إنَّ شانِئَكَ هُوَ الأبْتَرْ . بنابراین این بانو توانست حافظ قرآن باشد . چون خودش هم همتاى با قرآن از غیب به زمین آمد ، اوّلاً . تا قرآن ادامه داشت ، او هم تدریجاً متكامل بود ، ثانیاً . وقتى قرآن منقطع شد ، او هم رحلت كرد ، ثالثاً . قرآن آمد كه براى اَبد بماند ، این بانو هم نازل شد كه براى اَبد بماند ، رابعاً‌ . ماندن اش هم به همین است . اینكه گاهى گفته مى شود این بانو حجّت بر ائمه اطهار است ، براى این جهت است كه در حجیتْ نبوّت یا رسالت یا امامت لازم نیست . آنچه كه محور حجیت است ، عصمت است . اگر یك انسانى معصوم بود ، ما یقین داریم حرف او ، فعل او ، تقریر او ، سكوت او و قیام و قعود او حجّت خداست . این كه در زیارت آل یاسین به پیشگاه ولى عصر ـ عج ـ سلام عرض مى كنیم ، به تك تك حالات او سلام عرض مى كنیم ، براى اینكه تك تك حالات او معصومانه است . وَالسَّلامُ عَلَیكَ حِینَ تَقُومُ وَ تَقْعُدْ ، حِینَ تَقْرَءُ وَ تُبَینْ ، حِینَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدْ (10). آن وقتى كه برمى خیزى ، آن وقتى كه مى نشینى ، آن وقتى كه سخن مى گوئى ، آن‌وقتى كه تقریر مى كنی، آن وقتى كه ركوع دارى ، آن وقتى كه سجود دارى ، جامع همة اینها همان است كه در سورة مباركة انعام آمده است كه : إنَّ الصَّلاتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْیاى وَ مَماتِی(11). خوب اگر كسى معصوم بود ، حیات و مماتش این است ، شئون حیات و ممات این است ، ما به تك تك این شئون معصومانة معصوم عرض ادب مى كنیم . معیار حجیت عصمت است ، نه نبوّت ، نه رسالت و نه امامت . و چون این بانو (س)معصومه است ، حجّت خداست . این كه در نهج البلاغه، گاهى على بن أبیطالب (ع)به سخنان بى بى (س)استشهاد مى كند كه فاطمه چنین گفته شد ، این استدلال به قول حجّتُ الله است . امّا سرّ این كه او حجّت بر معصومین هم هست ، این است كه ائمه اطهار عالم به غیبند ، بِمَا كان ، بِمَا یكُون ، بِمَا هُوَ كائِن إلى یومِ القِیامه . امّا منابع علمى اینها ؛ گاهى از رسول اكرم شنیدند ، گاهى از فاتح قرآن كمك مى گیرند ، و گاهى از مُصحف فاطمه . وقتى امام معصوم دارد خبر غیب مى دهد، از او می‌پرسند كه این خبر غیب را از كجا گفتی؟ مى گوید: در مُصحف مادرمان بود . خوب این مُصحف فاطمه چیست؟ همان است كه جَبرئیل (ع)نازل مى شد ، و این معارف را مى فرمود و وجود مبارك فاطمه (س)تلقّى مى كرد ، بعد به امیرالمؤمنین مى فرمود ، امیر المؤمنین اِملاى او را مى نوشت و كتابت مى كرد ، كاتب این بخش از وحى هم بود ، شده مُصحف فاطمه . آن وحى تشریعى بود كه با انقطاع عُمر مبارك رسول گرامى (ص)به پایان رسید. اگر در نهج البلاغه آمده است كه وجود مبارك امیر المؤمنین درباره رحلت پیغمبر (ص)فرمود: «لَقَدْ اِنْقَطَعَ بِمُوتِكَ مَا لَمْ ینْقَطِعْ بِمُوتِ أحَد مِنْ اَخبار السَّماء»(12)، آن ناظر به وحى تشریعى است . وگرنه وحى تَسدیدى ، تعریفى ، اِنبائى ، انحاء و اقسام وحى إلى یوم القیامه مخصوصاً در شب هاى قدر نازل مى شود، این دوام دارد. این گونه از وحى ها در شب هاى جمعه ، در لیالى قدر بر ائمه نازل مى شد و بر وجود مبارك ولى عصر ـ عج ـ هم نازل مى شود . این وحى قطع نشده است . اینگونه از معارف غیبى به وسیلة جَبرئیل (ع)نازل مى شد ، فاطمه (س)تلقّى مى كرد ، و این ها را حفظ مى كرد ، براى امیرالمؤمنین اِملاء مى فرمود ، وجود مبارك امیرالمؤمنین (ع)اینها را مى نوشت ؛ شده مُصحف فاطمه ! و این مُصحف الآن در نزد وجود مبارك ولى عصر ـ عج ـ است این از منابع علم غیب ائمه اطهار است كه وقتى از یك امام معصومى سئوال مى كردند یا گاهى خود آنها بلا واسطه و قبل از سئوال و مستقیم مى فرمودند : در مُصحف جدّة ما ، در مُصحف فاطمه چنین آمده است . این مى شود حجّت خدا بر خلق ، أجمعین ؛ مخصوصاً در معارف غیبى نسبت به ائمه اطهار (ع). حالا این بانو كه براى همة ما اُسوه است ، در این بخش ما موظّفیم مانند آن حضرت حركت كنیم، منتها این در حدّ آفتاب ، و ما در حدّ شمع؛ این فضاى كلّ جهان را روشن مى كند ، ما در زندگى خاصّ خودمان مانند شمع نور بدهیم به فضا و زندگى خود را روشن كنیم این است كه فرمود : «مَنْ أصْعَدَ إلَى اللهِ خالِصَ عَمَلِهِ اَهبَطَ اللهُ إلَیهِ أفْضَلَ مَصْلِحَتِه» (13). فرمود: اگر كسى عمل خالص بكند ، و این قدرت را داشته باشد كه عمل خالص را به پیشگاه ذات أقدس إله ببرد ، ذات أقدس إله بهترین و والاترین مصلحت او را به او عطا مى كند و نازل مى كند . یك وقت انسان كار خوب انجام مى دهد و دیگر به این فكر نیست كه من این كار خوب را حفظ بكنم . این مثل یك باغبانى است كه یك نهالى را غَرس كرده است و دیگر به فكر آبیارى او نیست . ممكن است روى دیم ، یعنى آنچه كه به وسیلة باران در بیابانها رشد مى كند ، مستدام هم هست ، اینها را مى گویند : «دیم» ، و واژة عربى هم هست . اگر چنانچه كسى دیمى كار كرد ، گاهى محصول مى گیرد ، گاهى نمى گیرد و مانند آن . ما مأموریم كه مثل یك باغبان اى كه دركنار منزل اش یك حفره غَرس كرده ، یك نهالى غَرس كرده ، مثل فرزند از او نگه دارى كنیم ، دائماً به سراغ او باشیم ، حدوثاً و بقآءً ؛ پس یك وقت یك كسى كار خیر انجام مى دهد ، به این فكر نیست كه او را حفظ بكند ! گاهى او را مى گوید ، گاهى او را با منّت ذكر مى كند ، گاهى مثلاً خوش اش مى آید كه دیگران بازگو كنند ، یا ازش بهره بردارى كنند ، بهره بردارى تبلیغى و سیاسى ؛ این شخص كار خوب كرده است ، و امّا كار او زمینى است ، همین جا ماند ! بعضى ها كار خوب انجام مى دهند ، براى ضبط و نگه دارى او هم تلاش و كوشش مى كنند ، امّا تا یك مدّت محدودى ! برخى ها تلاش و كوشش شان زیاد هست‌ ، امّا‌ آن قدرت را ندارند كه بالا ببرند . وجود مبارك بى بى (س)نفرمود اگر كسى كار خوب بكند ، خدا بهترین مصلحت را به او مى دهد ! فرمود : كار خوب بكن ، این را نگه بدار ، این را هدیه بكن ، برو و ببر . تا انسان بالا نرود كه نمى تواند ى هدیه اى را به پیشگاه ذات أقدس إله إعطا بكند كه ! فرمود : مَنْ اَصعَدَ إلَى اللهِ خالِصَ عَمَلِهِ اَهبَطَ اللهُ إلِیهِ أفضَلَ مَصلَحَتِه . اگر یك كسى كارى كرد و این كار را حدوثاً و بقآءً طاهر نگه داشت‌ ، آلوده نكرد ، به همراه كار خوب رفت ، چون إلِیهِ یصعَدُ الكَلِمُ الطَیب (14)، بالا رفتن كار هر كسى نیست ! بالا برود و این بار را هم به همراه داشته باشد ، تا به یدَ الله برسد و به خدا تقدیم بكند ! اگر كسى به جائى رسید كه خودش كار خیر خود را به خدا تقدیم كرد ، خودش بالا برد ، نه ملائكه بالا ببرند . كار خیر را ملائكه مى برند ، گزارش مى دهند . بالأخره جواب را هم آنها مى آورند . آن بردن و آوردن هر دو مع الواسطه است ، بهره اش هم كم است . ولى اگر كسى خودش آن هنر را داشته باشد كه همراه ملائكه بالا برود و این كار خیر خود را به پیشگاه ذات أقدس إله تقدیم بكند . خودش اِصعاد كند ، خودش به همراه عمل برود ، آنگاه فاضل ترین مصلحت او را ذات أقدس إله نازل مى كند . خود خدا ، نه به فرشته ها بگوید ! اَهبَطَ اللهُ عِلِیهِ أفْضَلَ مَصْلَحَهٍ . خوب این دستورى كه وجود مبارك بى بى به ما داده است . فرمود : این كار شدنى است . این كار را انجام بدهید و مانند آن . بحثى كه مربوط به جریان روز است ، همة ما باید از این بحث به عنوان بزرگداشت بى بى ، مخصوصاً نسل جوان استفاده بكنیم این است كه زن هاى در عالم ، زن هاى كامل ، برجسته ، بزرگ و بزرگوار خیلى اند . مثل اینكه مردان خیلى اند ، امّا كسى كه مثل على بن أبیطالب بشود ، كم است . زن هاى بزرگ و بزرگوار هم زیاد اند ، امّا كسى مثل بى بى فاطمه بشود ، كم است . یك وقتى امام خمینى ـ ره ـ مى فرمود: جَبرئیل براى هر پیغمبرى كه نازل نمى شد ! براى انبیاى خاص نازل مى شد . این اى كه مرحوم كلینى ـ ره ـ در كتاب شریف اصول كافى نقل مى كند : جَبرئیل بر وجود مبارك فاطمه نازل مى شد، این نشانة آن است كه مقام آن حضرت نسبت به برخى از انبیاء بزرگتر و برجسته تر است. این نه براى آن است كه زن هاى بزرگ در عالم كم اند . اگر از على بن أبیطالب تجلیل مى شود نه براى آن است كه مرد هاى بزرگ در عالم كم اند ! مردان بزرگ در عالم خیلى اند ، امّا على خیر بزرگ است . زنهاى بزرگ هم در عالم خیلى اند ، امّا فاطمه خیلى بزرگ است . همین ابن أبى الحدید مُعتزلى در شرح نهج البلاغه مى گوید ؛ خوب این بالأخره به حسب ظاهر سنّى است . این مى گوید : تاریخ قبل از طوفان در دسترس نیست . ما نمى توانیم دربارة قبل از طوفان سخن بگوئیم . ولى از طوفان به بعد تاریخ اش مدوّن است. تاریخ كافران، تاریخ مسیحى ها ، تاریخ زرتشتیان ، تاریخ یهودیان ، تاریخ مسلمانها . تاریخ مردان با دین ، تاریخ مردان بى دین ، همه مشخّص است. نه در بین بى دین ها مردى به بزرگى على آمد ، نه در بین یهودى ها ، نه در بین مسیحى ها ، نه در بین زرتشتیها مردى به بزرگى على آمد! بعد هم ، لُو كانَ لِبامْ . مى گوید : ما على را از منظر جهانى مى بینیم ، از نظر انسانى مى بینیم . كارى كرد كه نه مسلمان كرد ، نه یهودى كرد، نه مسیحى كرد ، نه زرتشت كرد ، نه بى دین كرد ، نه با دین كرد . على ، على است ! در جریان على یك همچنین حرفى است كه از طوفان نوح به بعد كسى همتاى على نیامد در هیچ ملّتى . و این على هم سنگ و هم طراز و یك بام فاطمه است . اگر كسى خواست ببیند فاطمه چه قدر مقام دارد ، باید بگوید : همتاى على است . اگر دربارة این بى بى سخن مطرح هست ، براى آن است كه او خیلى بزرگ است . جَبرئیل براى هر پیغمبرى نازل نمى شود . و این بى بى وقتى مقام علمى او روشن مى شود كه این دو تا خطبه اى كه یكى در مسجد ، یكى در منزل ایراد كرده اند ، آن خطبه ها را ببینند ، بعضى خطبه هاى نهج البلاغه را ببینند ؛ خطبه هاى نهج البلاغه هم یكسان نیستند . بعضى ها عرشى اند ، بعضى متوسط اند . آن خطبه هاى عرشى نهج البلاغه را هم ببینید ، عمیق ترین جمله هاى خطبه هاى عرشى نهج البلاغه را ببینند ، آنگاه مى فهمد آن بخش هاى عرشى خطبه هاى عمیق نهج البلاغه قبل از اینكه على بن أبیطالب (ع)آن خطبه ها را بگوید و بفرماید ، لااقل بیست و پنج سال قبل اش همین بانو فرمود . یك خِطابه اى دارد كه قابل درك است براى خیلى ها . یك خطبه اى دارد كه آن به این زودى ها درك شدنى نیست . خطبه اى كه اینها مى خواندند به این فكر نبودند كه مردم بفهمند . خطبه را كه براى مردم نمى خوانند ، مثل دعا . اینها یك ارتباطى با خدا داشتند ، یك ارتباطى با جامعه و خلق . آن بخشى كه به خطبه بر مى گردد ، به حمد بر مى گردد ، به توحید بر مى گردد، به ثناء بر مى گردد ، آن كارى با مردم ندارد كه مردم مى خواهند بفهمند یا نفهمند . دعاى عرفة سید الشهداء را مردم مى خواهند بفهمند یا نفهمند . امّا این بیست جلد وسائل و امثال این ، اینها براى مردم است . فهمیدن اش هم سخت نیست . فهمیدن این مطالب بیست جلد وسائل و مستدرك و اینها چون براى بیان مردم ، هدایت مردم ، راهنمائى مردم ، اخلاق مردم ، حقوق مردم ، فقه مردم است ، فهمیدنى است . منتها یك سى چهل سال درس مى خواهد. امّا آن یك درسى نیست كه انسان با این سى چهل سال حلّ بشود. نشانه اش این است كه خیلى ها رفتند و ماندند . دعاها حسابشان جداست ، خطبه ها حسابشان جداست ، آنجا كه ائمه با خدا سخن مى گویند حسابشان جداست ، آنجا كه با خلق خدا دارند سخن مى گویند حسابشان جداست . یك اشكال معروفى است ، آن اشكال معروف را مرحوم محقق داماد ، میرداماد در قبسات اشاره كرده ، و آن اشكال را در شروع خطبه هاى نهج البلاغه حلّ شده و بیست و پنج سال قبل از على بن أبیطالب همین بى بى (س)حلّ كرده . عصارة آن اشكال این است كه مُلحِدان ، متفكّران مادّى ، آنها كه به اَزلیت عالم فتوا دادند، گفتند : خدا كه جهان را خلق كرده است از چى خلق كرده ؟ اگر خداوند جهان را از یك ذرّاتى خلق كرد ، پس آن ذرّات قبل از خلقت خدا بودند ، قدیم بودند ، خدا اینها را خلق اش كرد . اگر خداوند عالم را مِنْ شِیء خلق كرد ، خوب پس آن شیء بود ، آن موّاد اوّلیه بود ، خدا عالم را از شیء خلق كرد ، پس آنها نیازى به خدا ندارند . اگر مِنْ لا شِیء خلق كرد، لا شِیء كه معدوم است ، معدوم كه نمى تواند موّاد خام باشد! از عدم كه نمى شود چیز آفرید كه ! و شیء هم كه از دو طرف نقیض بیرون نیست . مِنْ شِیء باشد ، اشكال دارد . مِنْ لا شِیء باشد ، اشكال دیگر دارد و غیر از این دو نقیض چیز دیگر نیست . این شبهه از دیر زمان بود . مرحوم میرداماد در قبسات این شبهه را نقل مى كند ، بعد مى گوید : این شبهه با خطبه هاى اهل بیت حلّ مى شود و آن نكته این است ، آن جواب این است كه : نقیض مِنْ شِیء ، مِنْ لا شِیء نیست . نقیض مِنْ شِیء ، لا مِنْ شِیء است ، نه مِنْ لا شِیء ! و خیلى ها این را از خطبة نهج البلاغه جواب دادند كه امیرالمؤمنین در نهج البلاغه داردكه عالم را لا مِنْ شِیء خلق كرد (15). یعنى صادر اَزل وجود ندارد، إنشاء مُنشِئات است ، چیزى نبود و با ارادة الهى یافت شد . این هیچ دلیلى هم در بطلان و استحاله او اقامه نشده و ممكن هم هست . ولى این بزرگواران عنایت نكردند قبل از آنكه على بن أبیطالب این را در نهج البلاغه؛ چون خطبه هاى امیرالمؤمنین بعد از رحلت پیغمبر مستقیم نبود. پس از اینكه به خلافت رسیده اند بود. چون حضرت بعد از آن مدّت ساكت شدند و به كشاورزى و كارهاى عبادى پرداختند تا بعد از بیست و پنج سال كه بالأخره خلافت به سراغ آن حضرت رفت ، حضرت شروع كردند به خطبه خواندن . در آن خطبه ها فرمودند كه : عالم را لا مِنْ شِیء خلق كرد . این نكته نورانى كه میرداماد در قبسات بهش اشاره كرده ، پیش از على بن أبیطالب همین بانو ـ سلام الله علیها ـ در مقدّمه خطبه مسجد كوفه ایراد كرده كه فرمود : عالم را خدا لا مِنْ شِیء خلق كرد ، نه مِنْ‌ شِیء و نه مِنْ لا شِیء (16)! نقیض مِنْ شِیء لا مِنْ شِیء است، نه مِنْ لا شِیء . هم نقیض را فهماند، هم ثابت كرد كه یك طرف نقیض باطل است، یك طرف دیگر حقّ. آن مشكلى كه وجود مبارك فاطمه (س)به پاس او به میدان آمد، به مبارزه برخاست، هم در خطبه مسجد، هم در خطبه منزل، در این دو خطبه گِلایه كرد، اعتراض كرد، از ولایت دفاع كرد ، براى اینكه جامعه به آن گرفتارى ناكثین و مارقین و قاسطین مبتلا نشود. الآن عزیزان، خواهران و برادران، نسل جوان ما، نسل سوّم انقلاب است. همان خطرى كه على بن أبیطالب را تهدید می‌كرد، انقلاب ما را تهدید می‌كند. همان قضیه‌اى كه فاطمه (س)پیش بینى می‌كرد ما هم باید پیش بینى كنیم. مشكل على بن أبیطالب نسل سوّم انقلاب بود. الآن مشكل رهبرى و رهبر و قانون اساسى و روحانیت و علاقمندان به انقلاب همین نسل سوّم است. شما كه اینجا نشسته‌اید، قسمت مهم شما نسل سوّم انقلابید. نسل اوّل و دوّم انقلاب هم اینجا حضور دارند. وظیفه نسل اوّل و دوّم انقلاب باید بازگو شود، رسالت اینها باید بازگو شود، وظیفه نسل سوّم هم مشخّص شود تا انقلاب هم إن شآءَ الله مصون بماند و به دست صاحب اصلى اش ولى عصر ـ أرواحنا فداه ـ تقدیم كنیم. مشكل على بن أبیطالب نسل سوّم انقلاب بود! نسل اوّل انقلاب، آنها كه زمان طاغوت را درك كردند، سنّشان هفتاد سال، شصت سال، شصت و پنج سال، پنجاه و پنج سال است. اینها زمان طاغوت را درك كردند، فهمیدند كه ما در زمان طاغوت برده‌اى بیش نبودیم. نفت ما را چه كسى می‌برد، گاز ما را كى می‌برد، میراث فرهنگى ما را چی، نسخه هاى خطّى ما را چی، كتاب هاى خطّى ما را كى داغون كرد؟ تدوین قوانین ما چی، اصلاح هاى ما چه، مرزهاى ما چی، استقلال ما چى ، تمامیت أرضى ما چى ، امنیت ما چی؟ ما یك بردگانى بودیم و آنها جلّاد محض ما! ... مشكل على بن أبیطالب با همین نسل سوّم است وجود مبارك على بن أبیطالب (ع)سنّش از شصت گذشته بود. باید به جوان‌هاى بیست ساله، بیست و پنج ساله، اینها. وقتى این جوان‌ها به دنیا آمدند كه على بن أبیطالب خانه نشین بود. نه سوابق پیش از بعثت على را می‌دانند، نه مبارزات امیرالمؤمنین را در مدینه و مكّه دیدند. نه آن سلحشورى خیبر و مانند آن؛ از جمل تا نهروان یاد على است كه بعدها باید تشكیل شود، همین‌ها تشكیل دادند. نه جریان خندق و خیبر و كندن دَرِ خیبر و اینها را دیدند. نه صحنة اُحد را دیدند. نه در غدیر حضور داشتند كه ببینند پیغمبر در حضور هزارها نفر على بن أبیطالب را بلند كرد، فرمود: این على جانشین من است. اینها را كه ندیدند. وجود مبارك حضرت امیر فرمود: تنها مشكلم با شماست. من چه بگویم؟ پیشینه‌ام را بگویم كه نبودید. لواحقم را بگویم كه نبودید؛ شما وقتى ما را دیدید كه من خانه نشین بودم ! الآن هم در برابر من مى ایستید. پدران شما، مادران شما باید جریان را به شما بگویند كه پیش از انقلاب چه بود، هنگام انقلاب چه شد، پس از انقلاب چه شد، جنگ چه شد، كى فاتح خیبر بود، كى فاتح اُحد بود، كى فاتح خندق بود، كى فاتح بَدر بود، كى فاتح حُنین بود، كى حدیث طیر دربارة او آمد ، كى حدیث غدیر دربارة او آمد ، كى به جاى پیغمبر خوابید؛ خوب كاشف الغطاء یك فقیه فَحلى است. این در كتاب قیم كشف الغطاء مى گوید: به نظر من على بن أبیطالب از حسین بن على شجاع تر است ! براى اینكه حسین بن على وقتى شمشیر سلحشورى دستش بود ، مى كُشت و كُشته مى شد . امّا یك آدم بدون شمشیر ، بدون سلاح با یك رختخواب بخوابد ، منتظر باشد چهل شمشیر دار به او حمله بكنند . این كشف الغطاء است ! ایشان در كتاب شریف كشف الغطاء مى گوید: به نظر من على بن أبیطالب از حسین بن على شجاع تر است . الآن خداى ناكرده اگر این نسل جوان ، اینها را ما به سمتى سوق بدهیم كه خطرات پیش از انقلاب را نفهمد، میراث فرهنگى با مهمّ ترین كتاب ، عالى ترین كتاب خطّى ، چه قرآن خطّى ، چه شاهنامة خطّى ، چه حافظ خطّى ، چه مولوى خطّى ،‌ دیدید كه الآن در كتابخانة غرب است ! آنها كه چون مُستَعمِر ما بودند‌ ، ما تحت استعمار آنها بودیم ؛ اگر نفت مى خواستند، مى گفتیم: چشم! گاز مى خواستند، می‌گفتیم: چشم! قالى ابریشمى مى خواستند ، مى گفتیم : چشم ! وقتى مى گفتند : فلان نسخة خطّى كتابخانة آستان قدس را مى خواهیم، مى گفتیم: چشم ! فلان نسخة خطّى كتابخانة ملك را مى خواهیم ، مى گفتیم: چشم! این نذورات امام رضا بود و قِمار بازى پهلوى ها! مگر این نذورات را نظیر فعلى صرف عمران و آبادى استان خراسان مى كردند ؟! شما آن اسناد آن روزهاى مشهد را ببینید ، متولّى شخص شاه ، حقُّ التُولیه را به حساب او مى ریختند! این نذورات را كجا مى بردند ؟! این املاك وقفى را مانند رضا خان كه بر پدر و پسر عَلَیهِما مِنَ الرَّحمن مَا یستَحِقّان ، كجا صرف مى كردند ؟ وجود مبارك حضرت امیر فرمود : شما دست من را بستید ، من چى بگویم ؟ هر چه بگویم ، شما كه نبودید ببینید كه! الآن رهبر هر چى بگوید: من در كجا تبعید بودم ، كجا خطرى بود ، این نسل جوان چگونه ؛ بهش مى گویند : آزادى ، بهش مى گویند : رهائى ! بهش مى گویند : حقّ سئوال دارى ! سئوال داد ، آزادى داد، امّا كدام آزادى بهتر از آزادى است كه فاطمه (س)تبیین كرده ؟ آزادى محدود به عدالت است . آزادى و عدالت هر دو محدود به شریعت اند! هرگز نمى شود گفت آزادى را عدالت تأمین مى كند. زیرا این بین راه است . تازه سئوال اوّل ما این است كه عدالت یعنى چه ؟ عدالت را كى تأمین مى كند ؟ چهار مرز عدالت را كى باید بگوید؟! تنها دین است . تنها خداست كه به ما شرف داده است. به ما گفته است به اینكه شما بردة هیچ كس نباش ! بنگرید این نكته را تا ببینید دین چگونه افراد را مى پروراند! از طرف مقام معظّم رهبرى یك عدّه اى مأمور اند كه به سراغ افراد بازنشسته مى روند . بازنشسته هم دو قسم اند ؛ یك عدّه هستند كه حقوق مستمرى دارند ، یك عدّه هستند كه نه، كارمند دولت نبودند، حقوق مستمرى ندارند! سالمندند، فرطوطند،‌ بازنشست طبیعى اند، كسى هم نیست كه به سراغ آنها برود. نه فرزندى دارند ، نه مستمرى بگیر! از طرف مقام معظّم رهبرى یك عدّه اى اند، به سراغ اینها مى روند. این را مى گویند : ادب دینی!‌ یكى از همین دوستان ما كه پدر شهید هم هست ، گفت : من از طرف ایشان رفتم جائى ، یك بزرگوارى ، یك عالمى كه بازنشست روحانیت بود . دیدم كه قدرت سخنرانى ، امامت، تدوین ، تدریس ندارد در سال در ضمن زندگى بسیار ساده است و او هم نیازمند است. امّا روح بسیار بلند! یك فقر آمیخته با استغنا! «فغان كه كاسه زرین بى نیازى تو را ز چشمه ما كاسه گدائى كرد»! گفت: من گفتم از طرف كه آمده ام، او ضمناً ، تلویحاً به من فهماند كه این را به رهبر بگو، ما آن نیستیم كه به سراغ كسى برویم و از كسى چیزى بخواهیم. این شمائید كه موظّفید! این حرف را تلویحاً به من گفت، نه تصریحاً. در لَفافّه یك قطعه ادبى به من فهماند. گفت : جناب شهریار كه همشهرى ماست، مال همین مرز و بوم آذربایجان است، در مدح على بن أبیطالب (ع)آن شعر معروف را گفت؛ «على اى هماى رحمت». آن شعر، صدر و ساقه اش لطیف و زیبا و دلپذیر است. امّا یك بیتش اشتباه است! و یك بیتش خطا است! گفتم: كدام بیتش اشتباه است؟ گفت: آن بیت كه می‌گوید: «برو اى گداى مسكین دَرِ خانة على زن كه نَگین پادشاهى دهد از كَرَم گدا را» این اشتباه است. گفتم: این كه شعر بلندى است، اشتباهش كجاست؟ گفت: خیر، صحیحش این است: «مَرو اى گداى مسكین تو دَرِ سَراى مولا كه على همیشه می‌زد دَرِ خانه گدا را» این است! گفت : من تعجّب كردم، گفتم: نكند كه این نسبت به ساحت على بخواهد، گفت: نه، چرا بروی، آن خودش تشریف مى آورد! مَرو اى گداى مسكین تو دَرِ سَراى مولا ، كه على همیشه مى زد دَرِ خانه گدا را! این بحث ناتمام است ، ولى در آستانه نماز ظهر ایم ، من هم وضع ام بیش از این اجازه نمى دهد ، حالم اجازه نمى دهد . حالا كه به اینجا رسیدیم من مصیبتم را با همین شعر تلفیق مى كنم كه ما نرویم دَرِ خانة فاطمه، چون خودش به سراغ ما مى آید. مَرو اى گداى مسكین تو دَرِ سَراى زهرا ! ما همین كه آمدیم اینجا، گفتیم: صَلَّ اللهُ عَلِیكِ یا بِنْتَ رَسُولِ الله ؛ اَلسَّلامُ عَلِیكِ وَ عَلى أبِیكِ وَ عَلى بَعْلِكِ وَ بَنِیكِ وَ عَلَى السِّرِ المُسْتُودَعِ فِیكِ ، همین كه آمدیم ، عرض حاجت كردیم. وجود مبارك امیرالمؤمنین در مراسم تجهیز زهرا اشك ریخت. گفتند: چرا مى نالی؟ فرمود: من محرم ترین مرد نسبت به این بانو بودم. او تا الآن به من نگفت پهلویم وَرم كرده است! یا بازویم وَرم كرده است! من الآن كه زیر لباس داشتم غسلش مى دادم، دستم به آن برآمدگى رسید! در هنگام دفن آن‌طورى كه در نهج البلاغه هست ، رو كرد به قبر مطهّر پیغمبر اسلام (ص) و گفت: یا رسول الله ! براى من بسیار گران و سخت و تلخ است كه این مصیبت را تحمّل كنم. «قَلَّ عَنْ صَفِیتِكَ صَبْرِى . سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ النازِلَهُ بِكْ السَّرِیعَهُ اللَحائِق» (17). یا رسول الله ! این دخترت كه زود به شما ملحق شدند تمام جریان سقیفه و غیر سقیفه را به عرض شما مى رساند كه من هیچ كوتاهى نكردم. هرچه دستور دادى عمل كردم . «فَاَحْفِهَا اَلسُّئوال وَاسْتَخبِرَهَ الحال» (18). شما هم جریان را یكى پس از دیگرى از این بانو سئوال كنید. انسان كه دردمند است، درداش را مى گوید یك مقدارى سبك مى شود. بعد عرض كرد: یا رسول الله ! براى كوبیدن فاطمه (س)تنها هیئت حاكم قیام نكرد. اینها مردم را هم شوراندند. همه جمع شدند، اجماع كردند تا زهرا را منزوى كنند. آن گزارش اى كه دخترت به عرض شما مى رساند این است كه : «سَتُنَبِّئُكَ أبْنَتُكَ بِتَضافُرِ الاُمَّه عَلى هَضمِهَا» (19). تنها از دولت بر نمى آمد كه زهرا را منزوى كند. تنها از ملّت ساخته نبود كه زهرا را منزوى كند. این دولت با آن ملّت ، این ملّت با آن دولتِ دست نشانده ، اینها اجماع كردند كه زهرا را منزوى كنند . مى بینید سخن از فدك نیست شخصیت فاطمه كسى بود كه تا همه جمع نمى شدند نمى توانستند او را منزوى كنند. گرچه نتوانستند، ولى بالأخره براى انزواى او همه زحمت كشیدند. یكى گفت: آتش بیاور، یكى گفت: آتش بزن، یكى گفت: غِلاف شمشیر بیاور، یكى گفت: غِلاف شمشیر بزن، یكى گفت: فدك را بگیر. و مانند آن؛ همه جمع شدند «بِتَضافُرِ الاُمَّه عَلى هَضْمِهَا». این كه به حضرت امیر مومنان (ع)پیشنهاد دادند كه یا شب گریه كند یا روز، این نه براى آن است كه مثلاً خوب گریه وجود مبارك حضرت زهرا (س)نمى گذاشت كسى بخوابد ، باعث اذیت است، اینها نبود . اینها چون مكرر از پیغمبر شنیدند كه رضاى زهرا ، رضاى خداست . غضب زهرا ، غضب خداست . رضا و غضب فاطمه رضا و غضب پیغمبر است ، رضا و غضب پیغمبر ، رضا و غضب خداست . اینها مى گفتند : این همه گریه آن حضرت نشانه آن است كه از ما ناراضى است . براى اینكه زن هاى مهاجر و انصار بعد از جریان سقیفه وقتى رفتند ، خطبة دوّم را حضرت خواند . این خطبة دوّم خیلى فولادین است . ببینید براى هر كلمه اش باید لغت مراجعه كنید . این مى شود . این زن هاى مهاجر و انصار آمدند به مردهایشان گفتند ، آنها دوباره برگشتند جبران كنند ، فرمود : گذشت ! این خطبه دوّم و خطبه اوّل ، كه خطبه اوّل در مسجد ، خطبه دوّم در منزل ، این ها را بیدار كرد . فهمیدند كه حضرت از آنها ناراضى است . گفتند : یك قدرى نارضایتى اش را كم كند. سخن از گریه نبود . مى دانستند مقام این بى بى چیست . مرحوم شیخ مفید است عَلى مَا ببالى ، ظاهراً ایشان نقل مى كند وقتى بى بى (س)آمده على بن أبیطالب را آن وضع با سرِ برهنه زیر منبر بالاى سرش یك شمشیر دید ، فرمود : «خَلُّ ابْنِ عَمّى أوْ لِأكْشِفَنَّ رَأسِى بِالدُّعاء» ، فرمود: دست از پسر عموى من بردارید وگرنه سرم را براى نفرین كردن برهنه مى كنم، سخن از لرزش ستون مسجد نبود! مرحوم شیخ مفید عَلى مَا بِبالى نقل مى كند كه وجود مبارك على بن أبیطالب به سلمان فرمود: «یا سلمان! إنّى أرى جَنْبَتَى المَدِینَهِ عَلى تَكْفِها». فرمود : سلمان همین كه زهرا تصمیم نفرین گرفت من مى بینم دو طرف مدینه دارد مى لرزد. اگر این عذاب بیاید چه كنیم؟! إنّى أرى جَنْبَتَى المَدِینَهِ تَكْفِئان. دو طرف این شهر دارد مى لرزد ، نه ستون مسجد ! اگر این شهر زیر و رو بشود چه كنیم ؟! این فاطمه ! حالا شما خطبة زینب كُبرى (س)را در كوفه قرائت كنید، مى بینید بسیارى از جمله هاى بلند آن خطبه از مادراش گرفته شده. بسیارى از جمله هاى بلند خطبه زینب كُبرى (س)در بازار كوفه از خطبة نورانى فاطمة زهرا (س)گرفته شده. اگر مرحوم صدرالمتألّهین ـ ره ـ در آن رساله شریفش مى گوید: حسین بن على را در سقیفه بنى ساعده شهید كردند ، همین است. «قُتِلَ الحُسِینُ بنُ عَلى فِى سَقِیفِه» . این مى گوید: اگر نبود آن آتش زدن یا آتش آوردن دَرِ خانه فاطمه ، هرگز خیمه هاى بچّه هاى أبى عبدالله را به آتش نمى زدند. پى نوشت ها: 1. فصّلت، آیه 42. 2. زمر، آیه 30. 3. مائده، آیه 3؛ «اَلیومَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أتمَمتُ عَلَیكُمْ نِعمَتِى وَ رَضِیتُ لَكُمُ الإسلامَ دِینَاً». 4. بقره، آیه 151. با تلخیص . 5. همان، آیه 282. 6. انفال، آیه 29. 7. نهج البلاغه، كلمات قصار، 147. 8. اصول كافی، ج 1، ص 34. 9. كوثر، آیات 1 تا 3. 10. مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین. 11. انعام، آیه 162. 12. نهج البلاغه، خطبه 235. 13. بحار الأنوار، ج 67، ص 249، با تلخیص؛ «مَنْ اَصعَدَ إلَى اللهِ خالِصَ عِبادَتِه، اَهبَطَ الله إلَیهِ اَفضَلَ مَصلَحَتِه». 14. فاطر، آیه 10. 15. نهج البلاغه، خطبه 163؛ «اِبْتَدَعَ الأشیاءَ لا مِنْ شِیء كانَ قَبلَهَا وَ انشَأها بِلا اَضداء أمثَلَهٍ امْتَثَلَهَا…». 16. دلائل الإمامه، ص 31 و 32؛ «اِبْتَدَعَ الأشیاءَ لا مِنْ شِیء كانَ قَبْلَهَا». 17. نهج البلاغه، خطبه 202 و اصول كافی، ج 2، كتابُ الحُجَّه، بابُ مَولِدِ الزَّهراء. 18. همان. 19. همان.
جمعه 22/9/1387 - 11:30
دعا و زیارت
بانوى بانوان در سوگ عصمت كبرى، فاطمه زهرا(س) جواد محدثى فاطمه، یادگار رسول خدا و تنها دختر اوست. مدینه، عطر محمد(ص) را از او استشمام مى‏كند و در خلق و خلق، به او مى‏نگرد كه «آینه مصطفى‏نما» است. فاطمه، موهبت‏بزرگ خدا به بشریت است. كوثر همیشه جوشان و جارى و فیض‏گستر ابدى است. اما بانویى است، شكسته‏بال و پر، رنجدیده و محزون، غریب و بى‏پناه، و در داغ رحلت رسول خاتم، دل شكسته و مغموم. مگر چند روز از آن «ماتم بزرگ‏» از رحلت آخرین سفیر حق، از كوچ آخرین منادى ملكوت گذشته، كه باغ رسالت چنین خزان و گل عصمت اینگونه پرپر شده است؟ مدینه، بوى غم و رنگ ماتم دارد. آنان كه در پى «چگونه زیستن‏» و یافتن «الگوى حیات‏» بودند، به فاطمه مى‏نگریستند. فاطمه در طاعت و خشیت و عفاف و حجاب و حیا، «میزان‏» بود. چشمه‏سار حكمت و رحمت و عطوفت‏بود. خشم و رضاى او، میزان خشم و رضاى رحمان بود،جلوه همه كمالات مكتب و مظهر همه خوبیهاى انسان! دختر رسالت‏بود و همسر ولایت و مادر امامت. بانوى بانوان جهان بود، «سیدة‏نساء العالمین‏». اما اینك ... پس از وفات امین وحى، در خلوت غمگینانه مولا، تنهاترین انیس لحظه‏هاى غربت اوست. على(ع) را، یگانه محرم راز و مرهم دردهاى جانگداز! راستى، داستان «رخ كبود» و «بازوى ورم كرده‏» و «میخ در» و «سینه مجروح‏» چیست كه كتاب تاریخ را باغم، رنگ زده است؟ كیست مفسر آن رازهاى پنهان و دردهاى نهان؟ گرچه رسول مدنى در مدینه، خفته در خاك است، اما چشم خدایى‏اش بصیر و بیناست و جسارت‏ها در همین مدینه، پیش چشمان بیدار رسول، شكل مى‏گیرد. این «مادر نمونه تاریخ‏» در كوچه‏هاى پر ز غربت مدینة‏النبى، در پى دستى است كه به یارى و حمایتش بر خیزد و در جستجوى پایى است كه براى احقاق حقش به راه افتد و زبانى كه به دفاع از او در كامى بچرخد! سلام برآن سینه زخمى، كه بوسه‏گاه محمد(ص) بود و عطر بهشت را با خود داشت. وقتى بلبلى به فراق گل مبتلا مى‏شود، چه‏مى‏ماند، جز نالیدن و گریستن و فغان؟ اینك، مدینه پیامبر، محل التقاى این فراقها و كانون فراق گلها و بلبلهاست. فاطمه، در فراق محمد سوخت، و اینك، على در فراق زهرا مى‏گدازد. و... حسنین و زینبین، گلهاى نوشكفته این بوستان عرشى اشك مى‏ریزند و عزادارند. فراق فاطمه، تنها على را داغدار نكرده‏است، چشم فضلیت در این مصیبت عظمى مى‏گرید و آه از نهاد حق بر مى‏خیزد و كوه غم بر دوش «امت رسول(ص)» سنگینى مى‏كند. و مدینه انس گرفته به این «محبوبه خدا» چگونه است؟ بقیع و احد و روضه رسول و بلال و فضه و... چه كسى سوگوارتر است و صاحب عزا كیست؟ «یك طرف، دل شكسته حسین و زینب و حسن یك طرف على ز رحلت تو سوگوار رفتى اى قرار دل اى كه پركشیده‏اى به سدره حضور و بارگاه نور خانه تو مانده است، با چهار كودك یتیم و یك على در انتظار...» چگونه باور كردنى است، آن همه جفا بر آل مصطفى؟ و آن بى‏حرمتى به حریم فاطمه؟ هر روز، آن رسول بزرگ، هنگام عبور از برابر خانه فاطمه، به اهل آن خانه كه طاهر و مطهر بودند، سلام مى‏كرد و آیه تطهیر مى‏خواند. دست‏وسینه زهرا،بوسه‏گاه‏محمد(ص)بود، «مودت ذى القربى‏» سفارش پیامبر و مزد رسالت‏بود، چه زود، صاحبان هوس بر اسب فتنه سوار شدند و میراث نبوى را غارت كردند و ودیعه رسول را آزردند!... «بعد از آن همه شهید، بعد از آن همه سفارش اكید، آن همه حدیث و آیه، وعده و وعید، اینك اهل‏بیت، مانده در كنار، بنگر این جفا به جاى آن وفا بنگر این ستم به جاى آن صفا چهره زمانه گشته شرمسار شیعیان راستین فاطمه، دل شكسته، داغدار و چشمهاى اشكبار...» راستى... قبر فاطمه كجاست؟ و چرا در مدینه، انسان زائر در مى‏ماند كه عقده دل در سوگ «بضعة‏الرسول‏»، كجا بگشاید و اشك دیده، پاى كدام نخل بریزد و نشان «بیت الاحزان‏» را از كه بپرسد و در كجا ایستاده، بر «فاطمه‏» سلام دهد؟ در مدینه چه گذشت و اكنون چه مى‏گذرد؟ یك سوى، جوشش صداقت و اطاعت و وفا و عشق به اهل‏بیت عصمت‏بود و شیدایى و شیفتگى سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و... سوى دیگر، كینه‏هاى بدر و خیبر و حنین. و اكنون نیز مگر جز این است؟ باز هم صداى پاى حمله قبایل قریش، باز هم مدینه مانده در حصار! «تانسوزد دل، نریزد اشك و خون از دیده‏ها» این نشانه پیوند با زهرا و همدلى با فا طمه و همدردى با على و زینب است. نام «فاطمه‏»، از تار دلها نواى غم بر مى‏آورد. یاد «زهرا»، واژه‏هاى محزون و غربت زده را به «غمنامه‏» تبدیل مى‏كند. و... «ایام فاطمیه‏»، مجموعه‏اى است از جگرهاى سوزان، چشمهاى گریان، عزاداران سیه‏پوش، عاشقان درد آشنا، شیعیان وفادار، احساسهاى یتیمانه، دردهاى تنهایى. مرور اوراق كتاب تاریخ، یادآور «رنجهاى شیعه‏» و درد و داغ «آل الله‏» است. خدا را شاكریم كه نعمت «غم زهرا» عطایمان كرده است و ما را نمك‏گیر سفره «محبت اهل‏بیت‏» ساخته است. از این رو، روحمان با «اولاد على و فاطمه‏» همنوایى دارد و جز از «كوثر ولایت‏» سیراب نمى‏شود و جز از «شراب مودت‏» جام بر نمى‏گیرد. خوشیم كه جرعه‏نوش ولاییم و اسیر سلسله غم این خاندان. محبتمان منحصر در «ذى القربى‏» است. خاندانى كه هم شایسته «دوست داشتن‏»اند، هم اشك ریختن بر رنجهایشان و سوختن در مصبیت‏ها و داغ‏هایشان. امروز ما، در فاطمیه‏اى به وسعت ایران اسلامى، سر بر شانه «مظلومیت‏شیعه‏» مى‏گذاریم و آرام آرام مى‏گرییم و چون شمع مى‏سوزیم و پیوسته در پى‏آنیم كه جواب سؤالهاى بى‏پاسخ مانده خویش را بیابیم. مى‏خواهیم باز هم سرى به مدینه بزنیم و بر سفینه نجات «عترت‏» سوار شویم و از موجها بگذریم. «موج فتنه‏ها و كینه‏ها فرا گرفته باز هم دامن مدینه و حجاز را. «اهل بیت‏»، درمیان موجهاى سهمگین یك «سفینه‏»اند، ثابت و نجات‏بخش و استوار مایه امید و رشته قرار لیكن این سفینه نجات هم شكسته است دست و بازوى امیر عشق، بسته است چشم روزگار، مانده همچنان در انتظار این دل شكسته، پاى خسته، بى‏شكیب مانده بى‏قرار.» و... سوگنامه «بانوى بانوان‏» را نهایتى نیست. كتاب غم و غربت زهرا، تا ابدیت و تا دامنه محشر گشوده است، تا درسهاى ناگفته و ناشنوده این مكتب و كتاب، به گوش همگان برسد. پایان غم فاطمه، صبح قیامت است و عرصات داورى خدا. سلام بر آن «منظومه غم‏» كه بى‏پایان است...
جمعه 22/9/1387 - 11:28
دعا و زیارت
بوى بهشت علم نبى گرچه کف حیدر است نشئه این باده ولى کوثر است اى که دل از فاطمه‏ات دور شد باطن قرآن ز تو مستور شد هر دم از این باغ گل دین دمد مریم از این سوره یاسین دمد آى محمد که تو را کوثرست دشمن تو شانئکَ الابتر است هین نفس فاطمه‏ات بس ترا معنى «و الصبح تنفس» ترا معنى «واللیل اذا عسعس» است فاطمه دارى تو محمد بس است رایحه باغ گل نوریان شیشه دربسته کافوریان بر سر تختى که جلال شه است پاره‏اى از جان پیمبر مَه است هین پر حوراء ز انسیّه دان مرجع این راضیه، مرضیه دان اى ز مثال تو چمن گشته فرش نور تو گُل ریخته بر ساق عرش دین محمد به همین خاتمه ست ذکر على «فاطمه یا فاطمه» ست گرچه محمد دُر تنزیه سفت حضرت زهراست که تسبیح گفت خمِّ غدیر از کف این مَی تَرَست زانکه على ساقى این کوثر است آینه آورد ز ربّ جلیل بعد پیمبر به چه کس جبرئیل نَى که گل تاج شهان فاطمه‏ست علت تنزیل جهان فاطمه‏ست کوثر و یاسین به هم آمیختند طرح گُل فاطمه را ریختند اى ز خداوند مجسم شده آسیه و نرگس و مریم شده روزیِ گل پیرهنان می‏دهد فاطمه چون بوى جنان می‏دهد شعله به جان گل و نسرین زده غنچه طاها که ز یاسین زده اى چمن جلوه آیینه کشت فاطمه‏اى گو که ببویى بهشت عطر بهشت از چمن فاطمه‏ست بوى گل و یاسمن فاطمه‏ست بحر محمد، یَم حیدر خروش معنى سین فاطمه سبزپوش شعر از: احمد عزیزى
جمعه 22/9/1387 - 11:27
دعا و زیارت
مناقب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها علامه امینى (ره) صاحب کتاب گرانقدر الغدیر با توجه به آیات و روایات مقام ولایت حضرت زهرا علیهاالسلام را به اثبات رسانده و آن را تح مناقبى از حضرت ارائه داده است. که در این جا آنها را ذکر می‌کنیم. منقبت اول: آفرینش زهرا سلام الله علیها قبل از خلقت دیگران، همانند پدر و همسر و فرزندانش، آن انوار مقدسى كه پیش از آفرینش كلیه عوالم علوى و سفلی، و خلقت بشر، در پیشگاه عرش عظمت حق تبارك و تعالی، در حال تسبیح و تقدیس و تهلیل و تكبیر خداى یكتا بوده، و در عبادت استاد و آموزگار جبرئیل و سایر فرشتگان بوده‌اند. منقبت دوم: آفرینش زهرا علیهاالسلام از نور عظمت حضرت حق تبارك و تعالی، همان نور واحدی كه حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و على بن ابیطالب علیه السلام نیز از آن آفریده شده‌اند، و مایه خلقت فاطمه علیهاالسلام یك سوم همان نور بوده است. نورى نهفته در خزینه علم خدائی، نور قدس، نور جلال، نور كمال، و نور كبریائى الهی. منقبت سوم: فاطمه علیهاالسلام، همتاى پدر و همسر و فرزندانش، سبب آفرینش آسمان‌ها و زمین، بهشت و دوزخ، عرش و كرسى و فرشتگان، و انس و جن بوده است. وجود مقدس زهرا سلام الله علیها، یكى از پنج تن است، همان كسانى كه علت آفرینش جهان، و آدم و آدمیان بوده‌اند، اگر آنها نبودند انبیاء و اولیاء، صدیقین و شهداء، ملك و ملكوت زمین‌ها و آسمان‌ها، نار و نور، بهشت و دوزخ، و سایر مخلوقات جهان به وجود نمی‌آمدند. اگر حضرت زهرا سلام الله علیها نبود، اثرى از آدم و اولاد آدم نبود، اگر او نبود موسى علیه السلام و عیسى علیه السلام و نوح علیه السلام و ابراهیم علیه السلام آفریده نمی‌شدند، اگر او نبود از اسلام و خداشناسى و توحید خبرى نبود. منقبت چهارم: نامگذارى زهرا علیهاالسلام است از طرف خداوند متعال، همانند اسم گذارى محمد صلى الله علیه و آله، و على و حسن و حسین علیهم السلام، و همین مطلب دلالت دارد بر این كه این پنج نفر از خود هیچگونه اختیارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نامشان، مربوط به خداى متعال بوده، و به كسى در مورد آنان اجازه دخالت داده نشده است. حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله هرگز مجاز نیست كه از جانب خود، فاطمه و حسن و حسین علیهم‌السلام را نامگذارى كند، همچنین در اسم گذارى علی ابن ابیطالب كه مولود كعبه و خانه زاد خداست، پیامبر گرامی صلى الله علیه و آله و ابوطالب را اختیارى نیست. منقبت پنجم: «نام فاطمه علیهاالسلام از اسماء خداى تبارك و تعالى مشتق شده است، همانند نام پدر و همسر و فرزندانش.» منقبت ششم: توسل انبیاء است به فاطمه علیهاالسلام و نام‌هاى او، همتاى پدر و همسر و فرزندانش، و تمسّك به اوست كه وسیله نجات انبیاء و اوصیاء و سایر افراد بشر از مشكلات بوده است. «هر كس كه به او ایمان آورد، همانا رستگار شد، و هر كس به او اعتقاد نداشت به تحقیق هلاك گردید.» منقبت هفتم: نام فاطمه علیهاالسلام، هم‌ردیف پدر و همسر و فرزندانش، بر ساق عرش و درهاى بهشت نوشته شده است. شگفتا...! این چه مقام والائى است كه با وجود انبیاء، اوصیاء، مخلصون، و فرشتگان مقرب نام هیچ موجودى بر عرش الهی، آن پایتخت عظمت و جلال خدائى نگاشته نشده است، مگر اسامى مقدس پنج تن، كه زینت‌بخش تمام مراكز معنوی، و عالی‌ترین منازل اخروى است. منقبت هشتم: چنان كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان معصوم او ملجأ و مرجع توسل جمیع انبیاء بوده‌اند، بشر از آدم تا خاتم مأمور به توسل به حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام بوده است. از همان وقتى كه آدم علیه السلام آفریده شد، و براى استجابت دعا و رفع مشكلاتش توسل به پنج تن علیهم السلام و شفیع قرار دادن آنها در پیشگاه پروردگار بی‌همتا توسط جبرئیل به او آموخته شد تكلیف بنی آدم روشن گردید. انسان كه در جهانى پر از شدائد و مشكلات قدم می‌نهد، دنیایى كه دائماً در آغوش امواج بلا و گرداب حوادث عظیمه است، رحمت بی‌كران الهی ایجاب می‌كند كه دست آویزهاى محكم و عروة الوثقای ناگسستنى در اختیار این بشر سرگردان قرار دهد تا در مسیر ناهموار زندگانیش، امید گاهى خداپسند، و پناهگاهى دور از گزند داشته باشد و با توسل و با تمسك و چنگ زدن به ریسمان رحمت واسعه الهی، فرزندان آدم نیز همانند حضرت آدم علیه السلام به ساحل نجات دست یابند. اكنون با قلبی سرشار از خلوص، و امیدوار (همانگونه كه خداوند یكتا به پیامبرانش راه نجات را نشان داده است و به آنها طریق دعاى خدا پسند را آموخته است) و ما نیز به درگاه «الله» روى نیاز می‌آوریم، و وجود مقدس آبرومند زهرا علیهاالسلام را شفیع و راه گشا و واسطه فیض خدائى قرار می‌دهیم و عرضه می‌داریم: یا فاطمة اغیثینی، یا فاطمة اغیثینی... چنان كه به صلوات بر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام و زیارت آنان به عنوان یك فرمان الهى و امر اسلامی دستور داده شده است، عیناً به صلوات بر فاطمه علیهاالسلام و زیارتش تصریح و تأكید گردیده است. منقبت نهم: هر فرد مسلمان و مؤمنى كه با محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله بیعت كرده، و به او ایمان آورده، و رسالت و اطاعتش را پذیرفته، و آن حضرت را پیام آور از جانب خداى خود می‌داند، و پیشوایانش على علیه السلام و اولاد على علیه السلام هستند، ناگزیر حضرت زهرا سلام الله علیها «ولیّه» او، رهنماى او، مرجع او، و در مشكلات (هماتند پدر و همسر و فرزندانش) دستاویز و پناهگاه اوست . منقبت دهم: اشتراك فاطمه علیهاالسلام با پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و حسین علیه السلام در مقام عصمت و طهارت، كه او نیز عصمت الله و مورد خطاب آیه تطهیر می‌باشد. منقبت یازدهم: آن امانتى كه از جانب خداى تعالى بر آسمان‌ها و زمین و كوه‌ها عرضه شد، و آنها زیر بار آن امانت وزین (و مسئولیت سنگین) نرفته، و از قبولش امتناع نمودند ولى بشر آن را پذیرا شد، همانا ولایت پنج تن علیهم السلام بوده است، و وجود مقدس زهرا سلام الله علیها ولیةالله و جزء امانت معروضه می‌باشد. منقبت دوازدهم: فاطمه زهرا سلام الله علیها همسان با امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام در فضیلت سوره «هل اتی» شریك و سهیم است. منقبت سیزدهم: اشتراك فاطمه سلام الله علیها با پدر و همسر و فرزندانش در مجاز بودن به ورود به مسجد پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله و پاك بودنش در هر زمان و در هر حال. منقبت چهاردهم: (محدّثه) بودن فاطمه علیهاالسلام است، به این معنى كه فرشتگان با او سخن می‌گفتند، و این مقام از شئون امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده اولاد معصوم اوست، و با وجود این كه حضرت زهراعلیهاالسلام منصب امامت نداشت، هم صحبت ملائك بوده است. منقبت پانزدهم: چنانكه رسول اكرم صلى الله علیه و آله به شیعیان و دوستان امیرالمؤمنین علیه السلام و یازده اولادش، مژده رستگارى داده است، در موارد بسیار به شیعیان و محبّان فاطمه علیهاالسلام نیز بشارت نجات و رهائى از عذاب داده است، و این خود از شئون مخصوص صاحبان ولایت است. منقبت شانزدهم: فاطمه علیهاالسلام در هنگام ولادتش حورالعین و بانوان عالی‌مقامى را كه از جانب خداى متعال به نزد آن حضرت ارسال شده بودند كاملا ً می‌شناخت، و قبل از سلام و احوالپرسى با ذكر نام، یك یك آنان را مخاطب قرار داد: از این مطلب معلوم می‌شود كه ملاقات و آشنائى زهرا علیهاالسلام با آنان بی‌سابقه نبوده، و آن وجود مقدّس قبلاّ عوالمى را طى كرده است كه در مسیر ملكوتى خویش آن فرستادگان آسمانى را دیده و شناخته است، و باید این چنین باشد، زیرا مقام شامخ ولایت ایجاب می‌كند كه هر ولى الله (یا ولیّة الله) شیعیان خود را(با آگاهى خدادادش) یك یك بشناسد. منقبت هفدهم: رسول اكرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: در روز قیامت، من دست به دامان جبرئیل می‌شوم (گویا مقصود پیامبر صلى الله علیه و آله این باشد كه جبرئیل نماینده خداى متعال است و من متمسّك به دامان رحمت الهى هستم)، سپس در ادامه سخن چنین می‌فرماید: دخترم زهرا علیهاالسلام دست به دامان من، و على بن ابى طالب متمسّك به فاطمه علیهاالسلام است، و یازده فرزندش دست به دامان على علیه السلام هستند. منقبت هجدهم: سخن گفتن فاطمه علیهاالسلام با مادرش، آنگاه كه در رحم مادر بود، و او را به شكیبائى دعوت می‌فرمود، و این خود از نشانه‌های مقام ولایت می‌باشد. منقبت نوزدهم: حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها نیز همانند امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان معصومش، در هنگام ولادت لب به شهادتین گشوده است، و این خود از شئون مخصوص صاحبان ولایت است. منقبت بیستم: اشتراك فاطمه علیهاالسلام با پدر و همسر و فرزندانش در علم به آنچه در گذشته واقع شده است و آنچه در آینده به وقوع خواهد پیوست، و آنچه تا روز قیامت واقع شدنى نیست و این دانش نیز مخصوص اولیاء خداست و دارا بودن چنین علمى از نشانه‌هاى مقام ولایت می‌باشد. منقبت بیست و یكم: فاطمه علیهاالسلام همانند ائمه اطهار علیه السلام مبارك و با طهارت و پاك و پاكیزه از مادر تولد یافته است. منقبت بیست و دوم: پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله با كمال صراحت می‌فرماید: خدای تبارك و تعالى یك بار بر زمین نظر افكند و از اولین و آخرین مرا برگزید، و دفعه دوّم على علیه السلام را، و در سومین نظر، اولاد معصوم او را، و در چهارمین بار زهرا علیهاالسلام را از میان جمیع زنان عالم از اولین و آخرین انتخاب فرمود. پس همانگونه كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله مصطفى است، و چنان كه على علیه السلام مرتضى است، و همان سان كه حسن علیه السلام و حسین علیه السلام برگزیده و مختارند، زهرا سلام الله علیها(همتاى آنان) مصطفاة، مرتضاة، مختاره و برگزیده خداوند تبارك و تعالى است. منقبت بیست و سوم: هنگام ولادت فاطمه علیهاالسلام، نور او تمام خانه‌هاى مكه، و شرق و غرب را فراگرفت چنان كه در تولد پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله نیز تمام جهان از نور مباركش روشن شد، گویى با نور افشانى این موجود مقدس، خداى تعالى به اهل آسمان و زمین، به فرشتگان و تمام مخلوقات اعلام می‌فرماید: اینك تولد یافت، آن بشری كه نور جهانیان از اوست، و سبب خلقت عالمیان و علت آفرینش تمام مخلوقات بوده است، آن وجود مقدسى كه باعث شد موجودات از ظلمات عدم به عالم نور و ظهور چشم گشایند و به لباس آفرینش مزّین گردند. منقبت بیست و چهارم: در آن هنگام كه حضرت زهرا سلام الله علیها از جانب خدیجه علیهاالسلام ولادت یافت، فرشتگان میلاد او را به یكدیگر بشارت می‌دادند و تهنیت می‌گفتند، چنان كه در تولد پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار نیز ملائك مقدم مباركشان را به یكدیگر مژده می‌دادند، و باید این چنین باشد، زیرا فاطمه علیهاالسلام یكى از اسباب آفرینش و علت العلل بوده است، و فرشتگان نیز همانند سایر موجودات در سایه خلقت او و از یمن وجودش آفریده شده‌اند. منقبت بیست و پنجم: حبّ فاطمه علیهاالسلام همانند حبّ همسر و فرزندان معصومش (كه اجر رسالت خاتم الانبیاء است) بر همگان واجب است حتى به رسول خدا صلى الله علیه و آله . پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله می‌فرماید: خدای تعالى مرا به دوستى این چهار نفر فرمان داده است: علی علیه‌السلام، فاطمه علیهاالسلام، حسن علیه السلام، حسین علیه السلام. البته وجوب دوستى و محبت آنان نیز به این جهت است كه آن چهار نفر داماد و دختر و فرزندان پیامبرند بلكه رسول خدا نیز همانند سایر بندگان مؤمن، باید معتقد و معترف به مقام ولایت فاطمه علیهاالسلام بوده و به این امر شهادت دهد. منقبت بیست و ششم: اشتراك زهرا سلام الله علیها و هم‌ردیف و هم‌درجه بودن اوست با پدر و همسر و فرزندانش در قبّة الوسیله یا درجة الوسیله بهشت، آنجا كه پایتخت(عظمت) حضرت حق تبارك و تعالى است و جز پنج تن علیهم السلام از انبیاء و اولیاء و مرسلین و صالحین و فرشتگان مقرّب كسى را به آن مقام والا راه نیست. منقبت بیست و هفتم: اشتراك فاطمه علیهاالسلام با پدر و همسر و فرزندانش در قبه‌اى از نور كه زیر عرش بر پا می‌شود و جز پنج تن علیهم السلام كسى را به آن رتبه والا راه نیست، و این مقام غیر از «درجة الوسیله» است كه قبلاً بیان شد. منقبت بیست و هشتم: ورود پنج تن علیهم السلام به بهشت قبل از همه، در حالى كه فاطمه علیهاالسلام در پیشاپیش پدر و همسر و فرزندانش، نخستین كسى است كه وارد بهشت می‌شود. منقبت بیست و نهم: فاطمه سلام الله علیها یكى از كلماتى است كه حضرت آدم علیه السلام فراگرفت، و حضرت ابراهیم نیز با همان كلمات امتحان شد، یعنى با كلمات: محمّد، علی، فاطمه، حسن، و حسین علیهم السلام. منقبت سی‌ام: فاطمه علیهاالسلام یكى از افرادى است كه آیه مباهله در شأن آنها نازل شده است و آن وجود مقدّس، بین چهار معصوم قرار گرفته است یعنى انفسنا (محمّد صلى الله علیه و آله و علی علیه السلام) و ابنائنا (حسن علیه السلام و حسین علیه السلام). منقبت سى و یكم: سنى و شیعه در این موضوع متفّق‌القول و هم عقیده هستند: احكامی كه در اسلام در مورد محبت و یا عداوت، صلح و یا جنگ، دشنام دادن و یا اذیت كردن نسبت به پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله جارى است، عیناً نسبت به زهرا سلام الله علیها نیز معتبر و واجب الاجراست، یعنى اگر كسى نسبت به رسول خدا صلى الله علیه و آله دشمنى ورزد و یا آن حضرت را بیازارد، و یا دشنام دهد چنان كه مجازاتش حدّ زدن بر او و یا كشتن او، و یا موجب كفر اوست، عیناً در این موارد حضرت زهرا علیهاالسلام با پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله یكسان و برابر است. منقبت سى و دوم: همتا بودن فاطمه علیهاالسلام با على علیه السلام در صفات و ارزش‌های معنوی. پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله می‌فرماید: اگر فاطمه علیهاالسلام آفریده نمی‌شد، هرگز براى علی علیه السلام همتائى وجود نداشت، همچنین اگر علی علیه السلام خلق نمی‌شد، فاطمه را در جهان نظیر و مانندی نبود، سپس براى روشن شدن مطلب، و رفع این اشتباه احتمالى كه مبادا تصوّر شود مقصود پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله این بوده است: دیگران كه خواستار همسرى با فاطمه علیهاالسلام شدند، كفو و هم شأن او نبودند، رسول خدا صلى الله علیه و آله تصریح می‌فرمایند، نه تنها فاطمه علیهاالسلام را در زمان حاضر جز على علیه السلام نظیر و مانندى نیست، بلكه از آدم و اولاد آدم (یعنى انبیاء «جز پیامبر اسلام»، اوصیاء، اولیاء، صدّیقون، علماء و حكماء) هرگز كسی همتاى زهرا علیهاالسلام نیست، و تنها على علیه السلام است كه كفو و همانند اوست، على علیه السلام كه چون فاطمه علیهاالسلام بی‌نظیر است، و بشرى در ملكات فاضله و مقامات عالیه برابر او نیست، و این دو وجود مقدس در این منقبت به طور یكسان شریكند. اگر به جز این فرمایش از جانب پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله تصریحى در این مورد در دسترس ما نبود (با این كه وجود دارد)، همین حدیث شریف براى اثبات برترى حضرت صدّیقه زهرا علیهاالسلام بر جمیع انبیاء (جز پدر بزرگوارش)، كافى بود. منقبت سى و سوم: بزرگترین مقام شفاعت را در روز قیامت حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها همسان با پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام حائز می‌باشد، بلكه می‌توان گفت آن حضرت را در این رتبه و مقام امتیازاتى است مخصوص به خود و بی‌نظیر. بزرگداشت تشریف فرمائى ایشان به محشر و پیشگاه عرش الهى به نحوی است كه تمام توجهات به سوى آن وجود مقدس معطوف خواهد شد، و امام سلام الله علیه در این باره می‌فرماید: مقام شامخ حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام در روز قیامت چنان است كه حتى از نظر یك نفر هم پنهان نمی‌ماند. حكماء و دانشمندان چنین فتوا داده‌اند كه هر كس پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و یا على علیه السلام را دشمن بدارد كافر است، فاطمه علیهاالسلام نیز در این مورد با پدر و همسرش شریك است و مشمول این حكم می‌شود، حال چگونه ممكن است بشرى صاحب مقام ولایت نباشد، و دشمنى با او موجب كفر گردد؟ منقبت سى و چهارم: در روز قیامت منبرى از نور بر پا می‌شود كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بر آن جلوس می‌نماید، در حالى كه جبرئیل و انبیاء و اولیاء گرد آمده‌اند خداوند تبارك و تعالى مقام و منزلت زهرا سلام الله علیها و پدر و همسر و فرزندان معصومش را به اهل محشر معرفى می‌فرماید، و هنگام ورود فاطمه علیهاالسلام به صحنه محشر از جانب حضرت حق تبارك و تعالى ندا می‌شود: اى اهل محشر نگاهتان را فرو افكنید، تا فاطمه علیهاالسلام عبور نماید... منقبت سى و پنجم: چنان كه برتری رسول اكرم صلى الله علیه و آله بر انبیا و مرسلین و ملائكه، با تفحّص و تحقیق در روایات معتبر، ثابت شده است، به همان طریق افضلیت زهرا سلام الله علیها نیز بر جمیع مخلوقات از انس و جن و ملك، منصوص و مسلم است. این چهل منقبت فاطمه علیهاالسلام، خلاصه پانزده موضوع كتاب است، كه با آیات قرآن، و روایات معتبر مربوطه و با ذكر اسناد بسیار و مدارك اطمینان بخش، آنها را قبلاً به طور تفصیل بیان كرده بودیم. اگر بخواهیم با قلبى حقیقت جو، منصفانه قضاوت نمائیم، یقیناً درمی‌یابیم، كه این چهل منقبت از شئون مخصوص صاحبان ولایت، و لازم و ملزوم یكدیگرند، مناقبى كه مبنای آنها آیات انكار ناپذیر كلام الله، و گفتار معصومین دل آگاه است. بشرى كه خداوند یكتا او را به اقتضاى حكمتش از ابتداء خلقت جهان تا برچیده شدن بساط آن، در كنار سفره رحمت خویش نشانده، و او را در مراحل مختلف و مواقف بسیار سیر داده است، منزلت والای این بانوى بانوان و خاتون دو جهان، در عالم اظلّه‌اش، در عالم میثاقش، در عالم خلقتش، در عالم علوى و سفلی‌اش، در عالم رحم مادرش، در ولادت و روز قیامت و محشرش، در ورود به جنّتش، همه و همه، حاكى از مقام ولایت اعلاى «ولیة الّهی» اوست. هرگز معقول نیست كه موجودى داراى مقام ولایت كبرى نباشد، ولى علت آفرینش بوده، و اعتقاد به قدر و مرتبه خداداد او از شرایط ایمان به شمار آید و وجود مقدسش با پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله در مناقب چهل‌گانه مذكور به طور همسان شریك و سهیم باشد. اما قسمت دوم مناقب زهرا سلام الله علیها، احادیثى است كه مربوط و مخصوص است به خود آن حضرت، درباره مكارم اخلاقش، زهدش، عبادتش، ایثارش، پرورش فرزندانش شوهرداریش، نگاهدارى از پدرش، و كمالات و فضایل بی‌شمار دیگرش، كه در كتب شیعه و سنى مسطور است، كه در اینجا مورد بحث و بررسى ما نیست. خداوند تعالى به حق محمد و آل محمد صلى الله علیه و آله ما را در سایه ولایت حضرت صدیقه زهرا علیهاالسلام محشور نماید، و دستمان را در دامان ولاى این خاتون دو جهان كوتاه نفرماید، و از مؤمنین به رسول اكرم صلى الله علیه و آله و اولاد معصومش قرار دهد. منبع: كتاب فاطمة الزهراء گفتار علامه امینى (ره) ص 107 تا 119.
جمعه 22/9/1387 - 11:26
دعا و زیارت
مقام زن در اسلام و آئین‏هاى دیگر علامه سید محمدحسین طباطبایى مشاهده و تجربه این معنا را ثابت كرده كه مرد و زن دو فرد، از یك نوع و از یك جوهرند، جوهرى كه نامش انسان است، چون تمامى آثارى كه از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نیز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضائلى از قبیل سخاوت، شجاعت، علم خویشتن دارى و امثال آن دیده شده در صنف زن نیز دیده شده است)آنهم بدون هیچ تفاوت، بطور مسلم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نیز انسان است، بله این دو صنف در بعضى از آثار مشتركه(نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن)از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولى صرف شدت و ضعف در بعضى از صفات انسانیت، باعث آن نمى‏شود كه بگوئیم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست.و با این بیان روشن مى‏شود كه رسیدن به هر درجه از كمال كه براى یك صنف میسر و مقدور است‏براى صنف دیگر نیز میسور و ممكن است و یكى از مصادیق آن استكمالهاى معنوى، كمالاتى است كه از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل مى‏شود، با این بیان كاملا روشن مى‏شود كه در افاده این بحث، بهترین كلام و جامع‏ترین و در عین حال كوتاه‏ترین كلام همین عبارت: "انى لا اضیع عمل عامل منكم من ذكر او انثى بعضكم من بعض"است و اگر خواننده محترم این كلام را با كلامى كه در تورات در این باره وارد شده مقایسه كند برایش روشن مى‏گردد كه قرآن كریم در چه سطحى است و تورات در چه افقى!. در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم(من با كمال توجه بسیار گشتم) تا بدانم از نظر حكمت و عقل جرثومه شر یعنى جهالت و حماقت و جنون چیست، و كجا است؟ دیدم از مرگ بدتر و تلخ‏تر زن است كه خودش دام و قلبش طناب دام است و دستهایش قید و زنجیر است تا آنجا كه مى‏گوید من در میان هزار نفر مرد یك انسان پیدا مى‏كنم، اما میان هزار نفر زن یك انسان پیدا نمى‏كنم. بیشتر امتهاى قدیم نیز معتقد بودند كه عبادت و عمل صالح زن در درگاه خداى تعالى پذیرفته نیست، در یونان قدیم زن را پلید و دست‏پرورده شیطان مى‏دانستند، و رومیان و بعضى از یونانیان معتقد بودند كه زن داراى نفس مجرد انسانى نیست و مرد داراى آن هست و حتى در سال 586 میلادى در فرانسه كنگره‏اى تشكیل شد تا در مورد زن و اینكه آیا زن انسان است‏یا خیر بحث كنند!، بعد از بگومگوها و جر و بحثهاى بسیار، به این نتیجه رسیدند كه بله زن نیز انسان است اما نه چون مرد انسانى مستقل، بلكه انسانى است مخصوص خدمت كردن بر مردان، و نیز در انگلستان تا حدود صد سال قبل زن جزء مجتمع انسانى شمرده نمى‏شد، و خواننده عزیز اگر در این باب به كتابهائى كه در باره آراء و عقاید و آداب ملت‏ها نوشته شده مراجعه كند به عقایدى عجیب بر مى‏خورد. منبع : ترجمه المیزان، ج 4، ص 140
جمعه 22/9/1387 - 11:25
دعا و زیارت
فاطمه كلمة الله آیة الله جوادى آملى قرآن كریم به هنگام طرح قصه آدم سلام الله علیه مى‏فرماید: « فتلقى آدم من ربه كلمات ‏» (1) سپس آدم از پروردگارش كلماتى را دریافت نمود. در تبیین وتفسیر كلمات آمده است كه منظور انوار عترت طاهره است، بدین معنا كه انوار عترت طاهره همان مقامات علمى است كه حضرت آدم سلام الله علیه آن را تلقى كرد وزمینه نجات او فراهم گردید ودر این میان همانطور كه حضرت امیرسلام الله علیه در مجموعه عترت قرار دارد، حضرت زهرا هم در آنجا مى‏تابد واین كه فاطمه زهرا صلوات الله علیها معروف ومشهور شده، نه براى آن است كه، زن تنها در حضرت زهرا خلاصه شده است‏بلكه به این دلیل است كه آن حضرت دیگران را تحت الشعاع قرار داده است. به عنوان مثل معصومین دیگر نیز مانند حضرت امیرسلام الله علیه، معروف نیستند واگر در عرف بخواهند مثل ذكر بكنند، به حضرت على... مثل مى‏زنند. در صورتى كه همه ائمه نور واحدند. همانطورى كه در بین معصومین، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معروف والگو شده است، در بین زنان هم حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها اشتهار یافته است وگرنه زنان فراوانى بودند كه هم از عصمت‏برخوردارند وهم از كمال متعارف وفوق متعارف، ولیكن علت این كه حضرت زهرا در بین زنان معروف شده همان علتى است كه بدان سبب، حضرت على... در بین ائمه معروف شده است. پس مراد از لفظ كلمات در آیه شریفه « فتلقى آدم من ربه كلمات ‏» اسماء الهى است وبارزترین مصداق اسماء الهى، عترت طاهره‏اند كه در بین آنان، فاطمه زهرا صلوات الله علیها مى‏درخشد. پى‏نوشت: 1. بقره ،37. برگرفته از كتاب زن در آینه جلال و جمال ، ص 143
جمعه 22/9/1387 - 11:25
دعا و زیارت
فاطمه علیها السلام به روایت اهل بیت علیهم السلام كلمات و سخنان معصـومان(ع) در بـاره كـرامت و عظمت و مقام والاى آن بزرگ بانوى اسلام بسیار است كه در نـوشته بخشى اندك از آن را بیان مى كنیم. فاطمه از نگاه پیامبرصلوات الله علیه پیامبر گرامـى اسلام در مـوارد گوناگـون و به مناسبت هاى مختلف و تعبیـرات متفاوت دربـاره مقام و عظمت فاطمه(س) سخـن گفته است. رسول خدا كه خود مربى آن حضرت بـوده و در پرورش جنبه هاى وجـودى فاطمه زهرا(س) بزرگتـریـن نقـش را داشته است، بهتـر از هـر كـس مى تواند در باره او و ویژگیهاى والایش سخـن بگوید. در ایـن قسمت به چنـد گفتار از پیامبـر(ص) در باره فاطمه(س) بسنـده مـى شـود. -فاطمه محور حق و باطل است در روایات مختلف و به مناسبت هاى گوناگـون از پیامبر(ص) نقل شده است: "ان الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضـى لرضاها"(1) خداوند به هنگام خشمگین شدن فاطمه خشمگیـن مـى شـود؛ و هنگام خـشنـودى او خـشنود مى گردد. و در برخى روایات چنیـن نقل شده است: "انها بضعه منى یوذینى ما آذاها(2)؛ او پاره تـن من است ، هر که او را آزرده نمـایـد، مـرا آزرده كـرده است". و در بعضـى نقل ها اضافه شـده است: "... و یسرنـى ما سـرها"(3) ؛ آنچه او را شـاد نمـایـد، مـرا شـاد مـى گـردانـد". - او بهترین زنان جهان است پیامبر گرامى اسلام در مناسبت هاى بسیار فرمود: فاطمه(س) بهتریـن ِ زنان جهان است. روزى على و فاطمه و حسـن و حسین در محضر پیامبر بـودند. رسول خدا فرمود: پروردگارا! تو خود مى دانى اینان اهل بیت و گرامـى تریـن انسان ها نزد مـن هستند. پـس دوست بدار كسانـى كه اینها را دوست مـى دارند. و دشمن بدار كسانـى كه اینان را دشمـن مـى دارند .. . و كمك كـن كسانـى را كه به اینها كمك مـى كننـد و آنان را از هر ناپاكـى، پاك گـردان و آنان را از هـر گناهـى در امان بـدار . آنگاه فرمـود: یا على! تـو امام امت و جانشیـن مـن هستى، كه مومنان را به سوى بهشت مى كشانى و گـویا مى بینـم دخترم فاطمه در حالى كه بر اسبـى از نـور سـوار است و فـرشتگـان زیادى اطـراف اوینـد، وارد صحنه قیامت مى شود ، و زنان مومـن امتـم را به بهشت سوق مى دهد. پـس هر زنى كه در شبانه روز نماز بخـواند و روزه به جا آورد و حج كند و زكات مالـش را بپردازد و از شوهرش اطاعت كند و بعد از مـن ولایت على را پذیرا باشد، با شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت مى شـود. او سرور زنان جهان است. سؤال شد: آیا او سرور زنان ایـن جهان است؟ فرمود: مریم دختر عمران، سرور زنان ایـن جهان است. دخترم فاطمه سرور زنان تمام عالـم، از اولین و آخـریـن خـواهـد بـود. او در محراب عبادت مى ایستد، در حالـى كه هفتاد هزار فرشته مقرب به وى سلام مـى كنند، و همان طـور كه فرشتگان مریـم را مـورد خطاب قرار مى دادند، او را نیز مـورد خطاب قرار داده و مـى گـویند: " ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علـى نساء العالمیـن " (4)؛ همانا خـداوند تـو را بـرگزید و پاكیزه گـردانیـد و در میان زنان جهان تـو را بـرتـرى داد.(5) سیـدة النساء بـودن آن حضـرت چنان مشهور و معروف بـود كه هیچ مسلمانـى تـوانایـى انكـار آن را نـداشت؛ از ایـن رو امامان معصـوم(ع) و پیروان آنها، در مـوارد گوناگـون از ایـن مـوضـوع بهره مـى جستند و از آن براى اثبات حقانیت علـى(ع) استفاده مـى كردند و مخالفان هـم تـوانایى انكار آن را نداشتند. - آیه تطهیر در باره فاطمه است انس بـن مالك نقل مى كند: پیامبر گرامى اسلام ، مدت شـش ماه ، در آن هنگام كه براى اقامه نماز صبح از خانه خارج مى شد، چـون به خانه فاطمه مى رسید، مى فرمـود: اى اهل بیت پیامبر! نماز، و آنگاه آیه "انمـا یـریـد الله لیذهب عنكـم الـرجـس اهل البیت و یطهركــم تطهیرا"(6) را قرائت مى كرد. فاطمه در نگاه على علیه السلام مبـاهـات علـى(ع) به همسـرى فـاطمه(س) حضرت علـى(ع) در مـوارد گوناگـونـى بـراى اثبات حقانیت خـود به داشتـن همسـرى چـون فـاطمه(س) استنـاد مـى كرد؛ از جمله: 1ـ در جریان سقیفه على(ع) ضمـن برشمردن فضایل و كمالات خـویـش و اینكه او بایـد بعد از پیامبر رهبـرى و هـدایت جامعه اسلامـى را عهده دار شود به ابـوبكر فرمود: تو را به خدا سوگند مى دهـم! آیا آن كسـى كه رسـول خدا او را براى همسرى دخترش برگزید و فرمـود: خـداوند او را به همسرى تو (علـى) در آورد، مـن هستـم یا تـو؟! ابوبكر پاسخ داد: تو هستى.( 7) 2ـ در جریان شوراى شـش نفره كه به توصیه خلیفه دوم براى انتخاب جانشیـن وى تشكیل شده بـود و حضرت علـى(ع) یكـى از آنان محسـوب مـى شـد، حضرت خطاب به سایر اعضا فرمـود: شما را به خـدا سـوگند مى دهم! آیا در بیـن شما به جز مـن كسى هست كه همسرش بانوى زنان جهان بـاشـد؟ همگـى پـاسخ دادنـد: نه.(8) 3ـ معاویه به علـى(ع) نامه اى مـى نـویسد و براى خـود افتخارها و امتیازهاى علـى(ع) را مـدعى مـى شـود. علـى(ع) در پاسخ،ضمـن رد امتیازهاى بـى اسـاس معاویه، به فضیلتها و امتیازهاى خـود اشاره كرده، مى فرماید: نمى بینى مردمـى از مهاجران را در راه خدا شهید نمودند كه همگان از فضیلتى برخوردار بـودند، تا آنكه شهید ما ـ حمزه ـ شـربت شهادت نـوشید و به سیدالشهدا ملقب گردیـد، و چـون رسـول خـدا(ص) بر او نماز خـوانـد، به گفتـن هفتاد تكبیر او را مخصـوص گرداند؟! نمى بینى مردمانى در راه خدا دست خـود را دادند و ذخیره اى از فضیلت براى خود نهادند، و چـون یكى از ما را ضربتى رسید و دست وى جدا گردید (جعفر بـن ابى طالب)، طیارش خـواندند كه در بهشت به سـر بـرد و ذوالجناحیـن كه با دو بال پـرید؟! و اگـر نبـود كه خدا خـود ستـودن را نهى كرد، گـوینده (علـى) فضیلتهاى فـراوانـى بـرمـى شمرد كه دلهاى مـومنان با آن آشناست و در گـوش شنـونـدگان خـوش آواست ... فاطمه(س) در نگاه امام حسن(ع) امام حسـن(ع) در موارد متعددى راجع به مادر گرامیـش ، سخـن گفته است، از جمله نقل شـده است : مـادرم را دیـدم كه در شب جمعه در محراب عبادت ایستاده و پیـوسته تا هنگامـى كه خـورشید پهنه افق را فرا گرفته بود، مشغول ركـوع و سجـود بـود، و شنیـدم كه براى مردان و زنان باایمان دعا مى كرد و اسامى یكایك آنها را مـى بـرد و براى خویشتـن چیزى از خدا نخـواست. عرض كردم: مادر! چرا همان گـونه كه براى دیگران دعا مى كنى، براى خـود دعا نمى كنى؟ فرمود: فـرزنـدم! اول همسـایه، بعد از آن خـانه . (9) فاطمه(س) از نگاه امام حسین(ع) امام حسیـن(ع) در مـوارد متعددى از مـادرش فـاطمه به عظمت یـاد كرده و از اینكه مادرى چـون فاطمه دارد، مباهات مـى كند و آن را از امتیازات و برترى خـود بر دیگران به حساب مـىآورد. در جریان عاشـورا ایـن مـوضـوع به خـوبـى مشـاهـده مـى شود . در روز عاشورا بعد از شهادت على اصغر، امام حسیـن(ع) بر مركب خویـش سـوار شد و براى جنگ و جهاد حركت كرد و اشعارى خـواند كه مضمونش چنین بود: ... عمر سعد با لشكرى سنگیـن براى ظلم و ستـم به سوى مـن آمده ، نه به جهت كار ناشایستـى كه از من سر زده باشـد. تنها جرم مـن آن است كه به روشنایـى خـورشیـد و ماه (پیامبـر و علـى) افتخار مـى كردم. به علـى که پـس از پیامبر برترین بود و به پیامبر قرشى از طرف پدر و مادر. بهتریـن مخلـوقات ، پدرم بـود و بعد از آن مـادرم. پـس مـن فـرزنـد بهتـریـن انسـانها هستم. فاطمه(س) در نگاه امام سجاد(ع) امام سجـاد(ع) نیز در مـواردى از عظمت و مـرتبت فـاطمه(س) سخـن گفته است؛ از جمله: فراگیرى دعاى فاطمه(س) امام سجاد(ع) مـى فرماید: در روز عاشـورا، پدرم مرا در حالـى كه خـون از بدنـش مى جـوشید، به سینه چسبانید و فرمود: پسرم! دعایى را كه مادرم فاطمه زهرا به مـن آمـوخته است و او خـود از رسـول خـدا فـرا گرفته و پیامبـر آن را از جبـرئیل فـرا گـرفته كه به هنگام گرفتارى و نیاز شـدیـد و مشكلـى كه براى وى پیـش مـىآمـد بخواند، از من فرا گیر و بخوان: "بحق یـس و القرآن الحكیـم و بحق طه و القـرآن العظیـم یا مـن یقدر على حوائج السائلیـن، یا مـن یعلـم ما فى الضمیر، یا منفس عن المكروبین یا مفرج عن المغمـومیـن، یا راحم الشیخ الكبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا مـن لا یحتاج الى التفسیر صلى على محمد و آل محمد."(10) شفاعت فاطمه برآورده مى شود. امام سجاد(ع) مـى فرماید: آن گاه كه قیامت فرا رسـد ، منادى ، ندا دهد : در ایـن روز، ترس و اندوهى به خـود راه ندهید. هنگامـى كه چنین اعلام شـود، تمام مردم سرها را بلند مـى كننـد و از ایـن عفـو عمومى خـوشحال مى شوند و وقتى گفته شـود: كسانى كه به آیات ما ایمان آوردنـد و مسلمـان شـدنـد،(11) به جز مسلمـانـانـى كه دوستـدار اهل بیت هستند، همگـى سـرها را بزیر اندازنـد. آن گاه اعلام مى شـود: ایـن است فاطمه دخت محمد. او و همراهانـش به سـوى بهشت مى روند: سپـس خداوند فرشته اى خدمت وى مى فرستـد و مـى گـوید: حاجتت را از مـن بخواه! فاطمه(س) عرضه مى دارد: پروردگارا، حاجت مـن آن است كه مرا و كسانـى كه فرزندان مرا یارى كردنـد، مـورد عفو قرار دهى.(12) فاطمه(س) در نگاه امام باقر(ع) از امام باقر(ع) در باره مقام و عظمت حضـرت فاطمه(ع) روایاتـى بسیار نقل شده است از جمله این سخـن امام صادق(ع) نقل مى كند كه جابـر به امام باقر(ع) عرض كرد: اى فـرزنـد رسـول خـدا! مـن به فدایت گردم! درباره فضیلت جده ات فاطمه(س) حدیثى برایم نقل كـن كه هـر گاه آن را بـراى شیعیان نقل كنـم، خـوشحال شـونـد. امام باقر(ع) فرمود: پدرم از جدم و او از رسـول خدا نقل مى كند: چـون روز قیامت فرا مـى رسد، براى پیامبران و انبیاى الهى، منبرهایـى از نـور نصب مـى كننـد كه منبـر مـن از همه بـالاتـر است. آن گاه خداوند فرمان مى دهد: اى محمد! سخنرانى كـن. مـن هم چنان سخنانى مـى گـویـم كه هیچ كدام از پیامبران همانند آن را نشنیده باشند. آن گاه براى اوصیاء منبرهایى از نـور نصب مى كنند و براى وصى مـن علـى در وسط آن منبره، منبرى نصب مى شـود كه از همه آنها بالاتر است. سپس خداوند فرمان مى دهد: اى على! خطبه بخـوان و علـى سخنانـى بیان مـى كند كه هیچ كـس از اوصیاء هماننـد آن را نشنیـده بـاشنـد. آن گـاه بـراى فـرزنـدان پیامبران منبرهایى نصب مى شـود و براى دو فرزندم (حسـن و حسیـن) منبرى از نـور نصب مى شود و به آنها گفته مى شـود: سخـن بگـویید. آنان چنان سخنانـى بر زبان جارى كنند كه هیچ كـدام از فرزنـدان پیـامبـران، همـاننـد آن را نشنیـده بـاشند. آن گـاه جبـرئیل نـدا مـى دهـد: فـاطمه دختـر محمـد كجاست؟ خدیجه دختر خـویلد كجاست؟ مریـم دختر عمران، آسیه دختر مزاحـم، ام كلثـوم مـادر یحیـى كجـاینـد؟ آنـان از جـاى بـرمـى خیزنـــد. سپـس خـداونـد از اهل محشـر مـى پـرسـد: امروز عظمت از آن كیست؟ محمد و على و حسـن و حسین مى گویند: از خداى یكتاى قهار. آن گاه خداوند مى فرماید: اى اهل محشر! مـن كرامت را براى محمد و على و حسـن و حسین و فاطمه قـرار دادم. سـرها را پاییـن بینـدازیـد و چشمها را فرو بنـدید، چـون فاطمه مـى خـواهد به بهشت برود. سپـس جبرئیل ناقه اى از ناقه هاى بهشتـى مـىآورد و حضـرت فاطمه بـر آن سـوار مى شـود و در حالى كه فرشتگان زیادى او را احاطه كرده اند، وى را به بهشت مىآورند. فاطمه هنگامى كه به نزدیك بهشت مـى رسد، درنگ مى نماید. خـداونـد مـى فرمایـد: درنگ شما براى چیست؟ فرمان دادم كه شما را به بهشت ببرند. فاطمه عرضه مـى دارد: پروردگارا! دوست دارم در چنیـن روزى مقامـم شناخته شـود. خداوند مى فرماید: اى دختر حبیبـم! برگرد و نظر افكـن و هر كـس را كه دوستى تو یا دوستى یكى از فرزندان تو در دلـش باشد، او را گرفته و وارد بهشت كن. سپـس امام باقر(ع) فرمـود: به خـدا سـوگند! اى جابر! در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانـش را همانند پرنده اى كه دانه خـوب را از دانه بد جدا مى كند، از بیـن جمعیت جدا مى كند، هنگامى كه شیعیان آن حضرت همراهـش به نزدیك بهشت رسیدند، آنان نیز درنگ مـى كنند. خداوند مى فرماید: اى دوستان مـن! درنگ شما براى چیست، در حالـى كه فـاطمه در بـاره شمـا شفـاعت كرده است؟ آنان پاسخ مـى دهنـد: دوست داریـم در چنیـن روزى منزلت ما روشـن شـود. خداوند مى فرماید: دوستان مـن! نظر افكنید و هر كـس كه به جهت محبت فاطمه شما را دوست مـى دارد یا شما را مهمانـى كرده یا به شما لباس داده یا شـربت آبـى به شما داده یا در غیاب شما از شمـا دفـاع كـرده، بـرگیـریـد و همـراه خـود به بهشت ببـریـد. سپـس امام باقر(ع) فرمـود: اى جابر! در آن روز باقـى نمـى مانند مگـر افراد شك كننـده یا كافـر یا منافق (و بقیه از بـركت وجـود فاطمه به بهشت مى روند)!(13) فاطمه(س) در نگاه امام صادق(ع) از امـام صـادق(ع) در مقـام و مـرتبت و عظمت مـادرش فــاطمه(س) روایات زیادى نقل شـده كه دو نمـونه ذكر مـى شـود: معرفت او بـر همگان لازم است مرحوم مجلسى در ضمـن روایتى از امام صادق(ع) نقل مـى كنـد: فاطمه صـدیقه كبـرا است. محـور حـركت انسان هاى گذشته، معرفت و شناخت حضرت فاطمه(س) بـوده است.(14) روایت دیگرى از امام صادق(ع) در ذیل آیه شـریفه"انا انزلناه فـى لیله القـدر"است که مـى فرماید: منظور از "لیله" فاطمه و منظور از "قدر" خداوند است. هر كـس فاطمه را آن گونه كه سزاوار است بشنـاسـد ، " لیلة القـدر" را درك كرده است. (15) فاطمه(س) در نگاه امام كاظم(ع) سلیمان بن جعفـر مـى گـویـد: از حضـرت مـوسـى بـن جعفر(ع) شنیدم: در خانه اى كه اسم محمد، على، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان، اسـم فاطمه باشد، فقر و تنگدستى وارد نخـواهد شد.(16) ، از حضرت موسى بـن جعفر(ع) نقل شده است: همـانـا فـاطمه، صـدیقه و شهیده است . (17) فاطمه(س) در نگاه امام رضا(ع) از حضرت علـى بـن مـوسـى الرضا(عT روایات متعددى در باره مقام و جـایگـاه رفیع حضـرت فـاطمه(س) شده است. روایت متعددى درباره مقام و جایگاه رفیع حضرت فاطمه (س) از حضرت على بن موسى الرضا (ع) نقل شده است . اگر علـى(ع) نبـود، همسرى براى فاطمه(س) یافت نمـى شد حضرت امام رضا(ع) از پدران بزرگـوار خـود از علـى(ع) نقل مى كند كه پیامبر به مـن فـرمود: اى علـى! عده اى از بزرگان قـریـش، مرا در مـورد ازدواج فاطمه، سرزنـش كرده و گفتند: فاطمه را از تـو خواستگارى كردیم و موافقت ننمودى و او را به على دادى، به آنها گفتـم: به خدا سوگند! مـن از پیش خود در ایـن باره مخالفت نكردم و به نظر شخصـى او را به ازدواج علـى در نیاوردم، بلكه خداوند با ازدواج شما مخالفت و با ازدواج على موافقت فرمـود. جبرئیل بر مـن نازل شده و گفت: اى محمد! خداوند عزوجل مـى فرماید: اگر علـى(ع) را نمـىآفریـدم، براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمیـن یافت نمى شد.(18) برترى فاطمه(س) بر همگان همسرى با فاطمه زهرا(س) آنچنان سبب كمال و بـرترى و مباهات است كه امام رضا(ع) از پدر و اجداد گرامیـش نقل مى كند كه پیامبر به علـى(ع) فرمـود: سه فضیلت به تـو داده شد كه به مـن داده نشـده است. على(ع) عرض كرد: چه چیزهایى به مـن داده شده است؟ فرمـود: تو پدرزنى همچون من دارى،كه مـن چنین پدرزنى ندارم، همسرى چون فاطمه به تو داده شده، كه به من داده نشده است، حسـن و حسین به تـو داده شده، كه به مـن داده نشـده است.(19) فاطمه(س) از منظر امام جواد(ع) از آن حضرت در باره حضـرت زهـرا(س) روایاتـى نقل شـده كه به دو مورد بسنـده مـى شـود. مـوسـى بـن قاسـم گوید به حضرت جواد عرض كردم: تصمیـم گرفته بودم براى شما و پـدر بزرگـوارت طـواف كنـم. گفتنـد كه به نیابت جانشینان نمى شود طواف كرد. فرمود: هر قدر كه مى توانى طواف كـن، چون ایـن كـار جـایز است. سه سـال بعد خـدمت آن حضـرت رسیــدم و راجع به طـوافهایى كه براى معصـومان انجام داده بـودم، تـوضیحاتى دادم. سپـس عرض كردم: گاهى از طرف مادرت حضرت فاطمه نیز طـواف كردم و گاهى هـم نكردم. فرمـود: آن را زیاد انجام بده ، زیرا كه برتریـن چیزى است كه بدان عمل مى كنى.(20) فاطمه(س) به روایت امام هادى(ع) آن حضـرت در وجه نامگذارى حضـرت صـدیقه طاهـره به"فاطمه" از رسـول خـدا نقل مـى كنـد: دختـرم فاطمه را بـدان جهت "فـاطمه" نامیدند كه خـداوند عزوجل او و دوستانـش را از آتـش جهنـم به دور نگه مى دارد.(21) فاطمه(س) در نگاه امام عسكرى(ع) از امام حسـن عسكـرى(ع) نیز روایاتـى دربـاره حضـرت فـاطمه(س) رسیده است. - بهشت درخشان از نور زهرا است. امام حسـن عسكرى(ع) از پدران بزرگـوارش از على(ع) نقل مى كند كه پیامبر(ص) فرمـود: آن هنگام كه خـداونـد آدم و حـوا را آفریـد، آنـان در بهشت به خـود مبـاهـات مـى كـردنـد. آدم به حــوا گفت: خداوند هیچ مخلـوقى بهتر از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمـود: این دو بنـده ام را به فردوس بریـن ببر! زمانـى كه وارد فـردوس شـدنـد، چشمانشان به بانـویـى افتاد كه جامه اى زیبـا از جامه هاى بهشتـى در بر داشت و تاجـى نـورانـى بر سر گذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشـش آویخته بود و بهشت از پرتو نور چهره اش درخشان بـود. حضرت آدم به جبرئیل گفت: حبیبـم جبـرئیل! ایـن بانـو كه از زیبایـى چهره اش بهشت نـورانـى گشته، كیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد، پیامبرى است كه از نسل تـو مى باشد كه در آخر الزمان خـواهـد آمـد. گفت: ایـن تاجـى كه بر سر دارد ، چیست؟ پاسخ داد: شوهرش على بـن ابى طالب است. گفت: این دو گوشواره كه بر دو گوش او است، چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسـن و حسین مى باشند. آدم گفت: حبیبـم! آیـا اینـان پیـش از مـن آفـریـده شـده اند؟ گفت: بلـى، اینان در علـم مكنـون خداوند چهار هزار سال پیـش از آنكه تـو آفـریـده شـوى، وجـود داشتنـد.(22) - پاداش عالمان از آن حضرت نقل شده است: زنـى خـدمت حضرت زهرا شرفیاب شده، عرض مى كند: مادر ناتـوانى دارم كه نسبت به مسایل نماز شبهاتى دارد. مـرا فـرستـاده است كه از شمـا بپـرسـم. حضـرت پاسخ او را داد: مجـددا سـوال دیگـرى مطـرح كـرد كه پاسخ شنید. باز هـم سوالى دیگر تا به ده سـوال رسید و پاسخ گرفت. زن از سؤال هاى ِ بسیار ، شرمنده شده، گفت: بیش از ایـن شما را به زحمت نمـى انـدازم! حضـرت فـرمـود: هـرچه مـى خـواهـى، سـوال كن. سپـس براى تقویت روحیه وى فرمود: اگر به كسى كارى واگذار كنند، مثلا بار سنگینـى را به او بـدهند كه به ارتفاع بلندى حمل كند و در برابر صـد هزار دینار مزد بـدهند، آیا احساس خستگـى مـى كند؟ زن پاسخ داد: خیر. حضرت فرمود: مـن در مقابل هر پرسشى كه جـواب مـى گـویـم، پاداشـى به مراتب بیشتر از ایـن از خـداونـد دریافت مـى كنـم. پـس سزاوارتر است از جـواب پـرسش ها خسته نشـوم. آنگاه فرمود: از پدرم(ص) شنیدم كه فرمـود: در روز قیامت عالمان شیعه، در پیشگاه خداوند حاضر مى شـوند و به اندازه دانششان و كوششى كه در راه ارشاد بندگان خدا نمـوده اند،به آنان مقام و مرتبه داده مى شـود، به طورى كه به برخى از آنان یك میلیون نور مى دهند.(23) فاطمه(س) در نگاه حضرت مهدى(عج) عده اى از شیعیان درباره جانشینـى حضـرت امام حسـن عسكرى(ع) با یكـدیگر اختلاف داشتنـد. در ایـن باره خـدمت حضـرت بقیه الله(عج) نـامه اى نـوشتنـد و جـریـان اختلاف را ذكـر كـردند. حضرت ضمـن پاسخ به نامه آنها فرمود: " و فى ابنة رسـول الله(ص) لى اسوه حسنه " (24) دختر رسـول خدا (فاطمه) براى مـن سرمشق و الگوى نیكویى است. حضـرت حجت بـن الحسـن العسكـرى(عج) كه جهان را بـا ظهور و احكام نورانى خـود متحـول مى كند و آنچنان حكـومتى در روى زمیـن تشكیل مـى دهـد كه تا به حال ایجاد نشـده است و عدالت را در تمام كـره زمیـن حاكـم مى گرداند، فاطمه(س) را الگو و اسوه خود در رفتار و برنامه حكومتى خود مى داند. آنچه گذشت جلـوه اى از سخـن معصـومان علیهم السلام در باره عظمت و جایگاه رفیع فاطمه زهرا(س) بـود. به امیـد آنكه مـورد عنایت آن حضرت واقع شـود و در جهان ابدى، ما را مشمول شفاعت خـویـش قرار دهد. پى نوشتها : 1ـ بحار، ج43، ص54. 2ـ اعلام الـورى، فضل بـن حسـن طبرسى، تحقیق موسسه آل البیت قـم، چاپ اول، 1417، ج1، ص294. 3ـ بحـار، ج43، ص،26 / عوالـم العلوم، 1/11، ص148. 4- آل عمران /42.5- بحـار، 43، ص24،حدیث ،2 منـاقب ابـن شهر آشـوب، ج3، ص360، موسسه انتشاراتى علامه، قم. 6ـ احزاب، 23. 7- بحار،ج29، ص11. 8ـ احتجاج، ، ص321. 9- بحار، ج 43، صص 81-82، حدیث 3. 10- بحار، ج 92، ص 196. 11ـ زخرف، 69. 12ـ عوالـم العلـوم، 1780/2/11 ـ 1779. 13ـ بحـار، ج43، ص64/ عوالم، ج2،ص116. 14ـ همان، ج43، ص105. 15ـ بحار، ج43، ص65، حدیث 580. 16ـ سفینه البحار، ج4، ص295. 17ـ مرآه العقول،ج5، ص315. 18ـ بحار، ج43، ص،92/ مسنـد الامام الـرضا، ج1، ص41، حـدیث 177. 19ـ مسنـد الـرضـا، ج1، ص119، حـدیث 81. 20- كافى، ج4، ص314، حدیث 2. 21ـ همان، ص74. 22ـ لسان المیزان، ج3، ص346. 23ـ همان، ص3، حدیث3. 24ـ همان، ج53، ص180.
جمعه 22/9/1387 - 11:24
دعا و زیارت
زن در نگاه عارفان آیة الله جوادى آملى در این مطلب برخى از آنچه در كتاب اهل معرفت آمده نقل مى‏شود تا محصول شهود عارفان نامدار روشن گردد. قیصرى در شرح فص محمدى از فصوص محى‏الدین چنین مى‏گوید: «اعلم ان المراة باعتبار الحقیقة عین الرجل وباعتبار التعین یتمیز كل منهما عن الاخر..». (1) یعنى از نظر حقیقت‏بین زن ومرد امتیازى نیست وحقیقت زن عین حقیقت مرد است، فقط از جهت تعین وتشخص از یكدیگر ممتازند وچون اصل هر دو یكى است واز نظر حقیقت‏بین آنها تمایزى نیست، همه مقام‏هایى كه براى مرد متصور است نیل به آنها مقدور زن نیز مى‏باشد، چنانكه شیخ اكبر فرموده است: «ان هذه المقامات لیست مخصوصة بالرجال، فقد تكون للنساء ایضا لكن لما كانت الغلبة للرجال تذكر باسم الرجال‏». (2) امروز غلبه مردان بر زنان در نیل به مقام‏هاى معنوى مورد پذیرش است ولى باید دید آیا این غلبه مربوط به استعداد ذاتى مرد وبى‏استعدادى گوهر زن است ویا در اثر تربیت محیط وخانواده، وسنت وعادت و... است. البته برخى از مردهاى نژادهاى مختلف نیز نه تنها از مردان دیگر كم استعدادترند بلكه از بعضى از زنان نیز نازل‏تر خواهند بود. جناب محى‏الدین سر محبوب بودن زن را كه در بیان پیامبر گرامى اسلام آمده است در این مى‏داند كه چون ذات اقدس خداوند منزه از آن است كه بدون مجلى ومظهر مشاهده شود، پس هر مظهرى كه بیشتر جامع اسماء واوصاف الهى باشد، بهتر خدا را نشان مى‏دهد. و زن در مظهریت‏خدا كامل‏تر از مرد است، زیرا مرد فقط مظهر قبول وانفعال الهى است، مظهر فعل و تاثیر الهى نیز هست چون در مرد تصرف مى‏كند وآن را مجذوب خویش قرار داده ومحب خود مى‏سازد، واین تصرف وتاثیر نمودارى از فاعلیت‏خداست، از این جهت زن كامل‏تر از مرد است. اگر مرد بخواهد خدا را در مظهریت‏خود مشاهده كند، شهود او تام نیست ولى اگر بخواهد خدا را در مظهریت زن بنگرد، شهود او به كمال وتمام مى‏رسد. لذا زن محبوب پیامبر اكرم صلى الله علیه و اله و سلم قرار گرفت ودر آن حدیث معروف فرمود: از دنیاى شما زن وبوى خوش محبوب من قرار داده شد ونور چشم من در نماز است. (3) نكاتى كه در تبیین گفتار محى‏الدین لازم است عبارت است از: 1- منظور از محبت در این بحث‏حب الهى است نه شهوت حیوانى، چنانكه خود ابن عربى فرموده است: «ومن احبهن على جهة الشهوة الطبیعیة خاصة نقصه علم هذه الشهوة فكان صورة بلا روح..». (4) یعنى اگر كسى زنان را از جهت غریزه طبیعى دوست داشته باشد راز این اشتیاق را نمى‏داند، وچون علم به هدف وآگاهى از راز به منزله روح بوده وخود گرایش به منزله صورت وهیكل است، كسى كه اهل شهوت بدون محبت الهى است همانند صورت بى‏روح مى‏باشد. 2 - منظور از فاعلیت ومنفعلیت زن همانا نسبت‏به مرد است‏یعنى زن منفعل از مرد بوده وفاعل در اوست نه منفعل از او وفاعل در جنین باشد كه در آنجا مظهر خالقیت‏خدا شده ودر سازماندهى جنین در رحم نقش دارد چون خالقیت زن گرچه به نوبه خود داراى اهمیت است ولى از محور بحث كنونى بیرون است، زیرا بحث در تشریح محبوبیت زن نزد رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم است واصولا سخن ابن عربى در آغاز فص محمدى تفسیر همان حدیث‏یاد شده است كه در آن زن وبوى خوش محبوب پیامبر قرار داده شده است. 3 - آنچه در شرح قیصرى راجع به این موضوع آمده بسیار روشن از مطالبى است كه در سایر شروح نظیر مؤیدالدین جندى وملا عبدالرزاق كاشانى و... آمده است. محى‏الدین در كتاب كبیر فتوحات نكات دیگرى دارد كه عبارت است از: 1 - پیدایش زن از مرد مى‏باشد لذا هرگز زن به درجه مرد نمى‏رسد وآیه وللرجال علیهن درجه را تایید این مطلب مى‏داند. (5) البته پیدایش زن از مرد مطلبى در خور تحقیق وتجدید نظر است، وما در بحث قرآنى به آن پرداختیم. 2 - واصلان به سوى خدا اعم از زن ومردند و وصول به حق اختصاصى به مرد ندارد. (6) 3 - حیض پلیدى وآلودگى است كه اغتسال از آن لازم است وهمه پیش‏كسوتان طریقت وریاضت اتفاق دارند كه دروغ، حیض نفوس است، یعنى انسان دروغگو حائض وآلوده است چه زن باشد وچه مرد. بنابراین «راستى‏»، غسل از حیض «كذب‏» در مردان وزنان است. (7) 4 - در صورتى كه جنازه زن ومرد براى نماز ودفن در قبر آماده وجمع شده باشد وامام بخواهد بر هر دو به یك نماز انجام وظیفه كند، آیا باید جنازه زن را نزدیك قبله ومقدم بدارد وجنازه مرد را به طرف خود قرار دهد یا به عكس، ابن عربى مى‏گوید: بهتر آن است كه جنازه مرد را نزدیك قبله قرار داده وجنازه زن را نزدیك خود بگذارد. اما در تبیین اسرار حكم، نظر شریف او این است كه چون زن محل تكوین فرزند است وبه مكون حقیقى یعنى خداوند نزدیك‏تر از مرد است لذا سزاوارتر آن است كه زن مقدم بر مرد واقع شده وبه قبله نزدیك‏تر باشد تا فرزند او به فطرت توحیدى تولد شود. (8) 5 - در تفسیر: رجال لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذكر الله... مردانى كه هیچ تجارت وخرید وفروشى آنان را از یاد خدا مشغول نمى‏كند. تصریح مى‏نماید كه درجه كمال نسبت‏به زنان محجور وممنوع نیست وزن هم مشمول آیه كریمه مى‏باشد گرچه صریحا نام وى نیامده است. (9) 6 - همین مطلب یعنى عدم عدم محجوریت زن از كمال باتوجه به تقدم مرد در باب هفتاد ودو، نیز تكرار شده است. 7 - در باب هفتاد ودو چنین مى‏فرماید: زن در بسیارى از احكام حج‏با مرد اختلاف دارد زیرا گرچه در انسانیت اجتماع دارند لیكن در اثر عروض ذكوریت وانوثیت از یكدیگر امتیاز یافتند (یعنى انسانیت گوهر آنها را تشكیل مى‏دهد ونر وماده بودن عارضى است). (10) 8 - در باب مزبور مى‏فرماید: گاهى زن در كمال به درجه رجال مى‏رسد وگاهى مرد به طورى تنزل مى‏كند كه از نقص زن نیز پایین‏تر مى‏آید. (11) 9 - در باب هفتاد وسوم مردان وزنان نامدارى كه به مقام‏هاى منیع بار یافتند مطرح مى‏فرماید ودر بحث‏حافظون وحافظات حدود الهى ودر مبحث‏حلم چنین مى‏گوید: «ما من صفة للرجال الا و للنساء فیها مشرب تولاهم الله بالحلم...» و موارد فراوان دیگرى، هم از لحاظ ارائه خطوط كلى بحث وهم از جهت نشان دادن مصادیق بارز آن، از زنان نامور كه به دیدار ابن عربى آمده یا وى به ملاقات آنان رفته است مى‏توان در نوشته‏هاى این عارف بزرگوار یافت. پى‏نوشت‏ها: 1. شرح قیصرى، ص 473 و 478. 2. فص موسوى، ص 452. 3. فص محمدى، ص 478 - 477، شرح قیصرى. 4. ص 480، فص محمدى. 5. فتوحات، باب هفتم، ج‏2، ص‏287 و 248. تحقیق عثمان یحیى. 6. باب چهل وپنج، ج‏4، ص‏109، تحقیق عثمان یحیى. 7. باب شصت وهشت، ج‏5، ص‏391، عثمان یحیى. 8. باب شصت ونه، ج‏8، ص‏89، عثمان یحیى. 9. ج‏8، ص‏151، عثمان یحیى. 10. ج 10، ص‏142، 143، عثمان یحیى. 11. همان. منبع: زن در آیینه جلال و جمال، ص 235
جمعه 22/9/1387 - 11:23
دعا و زیارت
تولد بهترین زن على دوانى به گفته «امین الدین طبرسى‏» دانشمند بزرگ ما: «مشهور در روایات شیعه این است كه حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) در سال پنجم بعثت‏بیستم جمادى الاثانى در شهر مكه متولد گردید،و هنگام وفات پیغمبر (صلى الله علیه و آله) هیجده سال و هفت ماه داشته است. (1) پیشواى محدثین شیعه ثقة الاسلام كلینى دركتاب شریف «كافى‏» نیز مى‏نویسد: ولادت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دختر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) پنجسال بعد از بعثت آن حضرت اتفاق افتاد. (2) مؤلف «كشف الغمه‏» على بن عیس اربل دانشمند مطلع به نقل از «ابن خشاب بغدادى، متوفى به سال 567 ه در كتاب «تاریخ موالید و وفیات اهلبیت عصمت‏» به اسناد خود از امام محمد باقر (علیه السلام) روایت مى‏كند كه فرمود: «فاطمه علیها السلام پنجسال بعد از آشكار شدن نبوت پیغمبر و نزول وحى، متولد گردید، در وقتى كه قریش خانه كعبه را مى‏ساختند. و چون آن حضرت وفات. یافت هیجده سال و هفتادو پنج روز از سن مباركش مى‏گذشت. (3) از آنجا كه قریش پنجسال قبل از بعثت‏به تعمیر خانه خدا پرداختند، احتمال مى‏رود كه راوى، كلمه «قبل از آشكار شدن نبوت پیغمبر » را به (بعد) اشتباه گرفته باشد،و چنانكه بعضى گفته‏اند سن حصرت هنگام وفات 23 سال بوده، ولى دردنباله حدیث كه تصریح مى‏كند حضرت 18 سال بوده، ولى در دنباله حدیث كه تسریح مى‏كند حضرت 18 سال و 75 روز داشته این احتمال را سست مى‏گرداند. مگر اینكه بگوئیم این نتیجه‏گیرى هم از راوى بوده است. سن حضرت زهرا (علیها السلام) را تا 28 سال هم گفته‏اند ولى مشهور همان قول اول است كه مسطور گردید. البته باید توجه داشت كه در حدیث معتبر پیغمبر فرموده است: رشد دخترم فاطمه، هر سال آن به اندازه رشد دو سال دختران دیگر بوده است، و با این توصیف ازدواج حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) با على (علیه السلام) در سن 9 سالگى كه از لحاظ تناسب اندام و عقل و درایت در حد دختر 18 ساله بوده هیچ اشكالى ایجاد نمى‏كند، بخصوص كه از زندگانى كوتاه آن حضرت و شخصیت ممتازش به خوبى پیدا است كه او دختر استثنائى بود، و سایر دختران را نمى‏توان به آن وجود مقدس مقایسه نمود. شیعه و سنى روایت كرده‏اند كه پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله) بارها دخترش فاطمه زهرا (علیها السلام) را در حضور مهاجر و انصار «بانوى بانوان جهان از آغاز خلقت تا پایان روزگا» و «بهترین زنان جهان‏» و «بهترین زن بهشتى‏» خواند. (4) و این بزرگترین افتخارى است كه به نقل شیعه و سنى نصیب یك زن در عالم شده است. و هم در احادیث فریقین آمده است كه هر وقت‏حضرت زهرا (علیها السلام) به حضور پدرش پیغمبر خدا مى‏رسید، حضرت به احترام او برمى‏خاست، و دست او را مى‏بوسید. عایشه همسر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) مى‏گوید: «هرگاه فاطمه وارد مى‏شد بر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) حضرت از جا برمى‏خاست و سر او را مى‏بوسید، و در جاى خود مى‏نشانید. در كششف الغمه از كتاب «معالم العتره‏» حافظ عبدالعزیز جنابذى دانشمند بزرگ عامه نقل مى‏كند كه عایشه گفت: هیچ كس را در گفتار شبیه‏تر از فاطمه به پیغمبر ندیدم. هرگاه وارد مى‏شد بر پیغامبر(صلى الله علیه و آله) حضرت به احترام وى برمى‏خاست ودست او را مى‏گرفت و مى‏بوسید، و در جاى خود مى‏نشانید. و هم عایشه مى‏گوید: هر وقت پیغمبر به شوق بهشت مى‏افتاد فاطمه را مى‏بوسید و مى‏بوئید و مى‏فرمود: بوى بهشت را از فاطمه استشمام مى‏كنم. و مى‏افزود: فاطمه سرآمد زنان بهشت است. فاطمه انسانى آسمانى است.! (5) پى‏نوشتها: 1- ( اعلام الورى، باب فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها) 2- ( اصول كافى، ج 1 ص 457) 3- ( كشف الغمه فى معرفة‏الائمة ج 1 ص 449) 4- ( اما ابنتى فاطمة فهى سیدة نساء العالمین،من الاولین و الاخرین،فاطمة خیر نساء العالمین، فهى حوراء انسیة و خیر نساء اهل الجنة.) 5- ( نگاه كنید به اعلام الوراى طبرسى - باب ششم، و كشف الغمه اربلى، باب فضائل فاطمه زهرا علیها السلام، و فضائل الخمسه، من الصحاح السته.) منبع: تاریخ اسلام صفحه 171
جمعه 22/9/1387 - 11:23
دعا و زیارت
اسرار نام‌هاى حضرت زهرا علیها السلام حضرت صادق علیه السلام فرمودند: حضرت فاطمه علیهاالسلام را نزد خداى تعالى نُه نام است: فاطمه، صدیقه، طاهره، مباركه، زكیّه، راضیه، مرضیّه، محدّثه، و زهرا. پس فرمودند: آیا می‌دانى كه تفسیر فاطمه چیست؟ راوى عرض كرد: مرا خبر ده اى سیّد من! فرمود: یعنى بُریده شده از بدیها... .(1) «بر اساس روایات، آن بانو را فاطمه نامیده‌اند زیرا: از هر بدی جداست،(2) شیعیانش را از دوزخ می‌رهاند،(3) به وسیله علم و كمال از شیر گرفته شده،(4) بدیل ندارد،(5) انسان‌ها از شناختنش عاجزند،(6) و از نام خداى فاطر گرفته است.»(7) علامه مجلسی می‌نویسد: صدّیقه به معنى معصومه و مباركه یعنى صاحب بركت در علم و فضل و كمالات و معجزات و اولاد گرامی؛ طاهره، پاكیزه از صفات نقص؛ زكیّه، نمو كننده در كمالات و خیرات؛ راضیه، راضى به قضای الهی؛ مرضیّه، پسندیده خدا و دوستانش؛ محدّثه، آن كه فرشته با او سخن می‌گوید و زهرا، نورانى به نور صورى و معنوی معنا می‌دهند. صدیقه به معنى معصومه و مباركه یعنى صاحب بركت در علم و فضل و كمالات و معجزات و اولاد گرامی؛ طاهره، پاكیزه از صفات نقص؛ زكیّه، نمو كننده در كمالات و خیرات؛ راضیه، راضى به قضای الهی؛ مرضیّه، پسندیده خدا و دوستانش؛ محدّثه، آن كه فرشته با او سخن می‌گوید و زهرا، نورانى به نور صورى و معنوی معنا می‌دهند. اَبان بن تَغلَب از حضرت صادق علیه السلام سؤال كرد: به چه سبب فاطمه را زهرا می‌نامند؟ حضرت فرمود: براى آن كه نور فاطمه سه مرتبه در روز براى امیرالمؤمنان علیه السلام ظاهر می‌شد؛ یك مرتبه در آغاز روز، كه فاطمه به نماز بامداد می‌ایستاد؛ نور سفیدى از آن خورشید فلكِ عصمت ساطع می‌گردید و در خانه‌هاى مدینه می‌تابید و دیوارها را سفید می‌كرد؛ آن سان كه از مشاهده آن حالت تعجّب كرده و به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله می‌شتافتند و علت آن نور را سؤال می‌كردند. حضرت می‌فرمود: به خانه دخترم فاطمه بروید تا سبب آن نور بر شما ظاهر گردد. چون به خانه آن حضرت می‌آمدند، می‌دیدند كه آن حضرت در محراب عبادت نشسته به نماز مشغول است و آن نور از روى انورش ساطع است، پس می‌دانستند نورى كه مشاهده كرده‌اند از وجود مقدس اوست. چون هنگام زوال شمس می‌شد و فاطمه علیهاالسلام مهیّاى نمازمی‌گردید، نور زردى از جبینش می‌درخشید، و بر خانه‌های مدینه می‌تابید، و از آن نور در و دیوار و جامه‌ها و رنگ‌های ایشان زرد می‌شد؛ چون از سبب آن حال سؤال می‌كردند، حضرت رسول صلى الله علیه و آله آنها را به خانه فاطمه علیهاالسلام می‌فرستاد، چون به خانه آن حضرت می‌رفتند، وى را در محراب عبادت می‌یافتند كه مشغول نماز است و از روى مباركش نور زردی ساطع است، پس می‌دانستند كه آنچه دیده‌اند از نور روى آن حضرت بوده است. ابان بن تغلب از حضرت صادق علیه السلام سؤال كرد: به چه سبب فاطمه را زهرا می‌نامند؟ حضرت فرمود:براى آن كه نور فاطمه سه مرتبه در روز برای امیرالمؤمنان علیه السلام ظاهر می‌شد؛ یك مرتبه در آغاز روز، كه فاطمه به نماز بامداد می‌ایستاد؛ نور سفیدى از آن خورشید فلك عصمت ساطع می‌گردید و در خانه‌هاى مدینه می‌تابید و دیوارها را سفید می‌كرد؛ آن سان كه از مشاهده آن حالت تعجّب كرده و به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله می‌شتافتند و علت آن نور را سؤال می‌كردند. چون آخر روز فرامی‌رسید و آفتاب غروب می‌كرد، از روى منوّر فاطمه علیهاالسلام نور سرخى می‌درخشید، از فرح و شادى و شكر و نعمت الهى پس به آن نور خانه‌هاى مدینه و دیوارهاى آن سرخ می‌شد. مردم كه از مشاهده آن حالت متعجّب می‌شدند، به خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله می‌رسیدند و از علت آن سوال می‌نمودند. حضرت صلى الله علیه و آله ایشان را به خانه فاطمه علیهاالسلام می‌فرستاد، پس آن بانو را می‌دیدند كه در محراب نماز نشسته و به تسبیح و تمجید الهى مشغول می‌باشد و از گونه‌اش نور سرخى ساطع است. پس می‌دانستند كه آن چه دیده‌اند از آثار نور آن حضرت بوده و پیوسته آن نور در جبین انور فاطمه علیهاالسلام بود تا آن كه امام حسین علیه السلام متولد شد و آن نور به جبین آن حضرت منتقل گردید و پیوسته آن نور با ما هست و از امامى به امام دیگر منتقل می‌شود تا روز قیامت.(8) همچنین از آن حضرت پرسیدند: به چه سبب حضرت فاطمه علیهاالسلام را زهرا می‌گفتند؟ فرمود: زیرا كه حق تعالى آن حضرت را از نور عظمت خود آفرید و چون او را آفرید، آسمان‌ها و زمین از نور روى او روشن شد و دیده‌های فرشتگان را خیره گرداند، و همگى براى حق تعالى به سجده افتاده و گفتند: اى خداى ما این چه نور است؟ فاطمه علیهاالسلام را به آن سبب زهرا نامیدند كه چون در محراب خود به عبادت می‌ایستاد، نور او، اهل آسمان را روشنى می‌بخشید، چنان كه ستارگان آسمان اهل زمین را روشنایى می‌دهند. حق تعالى به ایشان وحى كرد: نورى است كه از نور خود آفریده و در آسمان ساكن گردانیده و از عظمت خود آن را خلق كرده‌ام. و او را از وجود پیغمبرى از پیغمبران خود كه او را بر جمیع پیغمبران برترى داده‌ام بیرون خواهم آورد، و از این نور پیشوایان دین را كه قیام نمایند به امر من هدایت كنند مردم را به دین حق بیرون خواهم آورد و آنها را خلیفه‌هاى خود در زمین گردانم، بعد از آن كه وحى من منقطع شود.(9) و نیز از آن حضرت روایت كرده‌اند كه: فاطمه علیهاالسلام را به آن سبب زهرا نامیدند چرا که وقتى در محراب خود به عبادت می‌ایستاد، نور او، اهل آسمان را روشنى می‌بخشید، چنان كه ستارگان آسمان اهل زمین را روشنایى می‌دهند.(10) از امام حسن عسكرى علیه السلام سؤال كردند كه چرا حضرت فاطمه را زهرا نامیدند؟ فرمود: از براى آن كه روى آن حضرت براى امیرمؤمنان علیه السلام در آغاز روز مانند آفتاب، و در هنگام زوال چون ماه منیر می‌درخشید و نزد غروب آفتاب همانند ستاره روشن می‌شد.(11) در احادیث متواتر از طریق خاصّه و عامّه روایت شده است: آن حضرت را برای این فاطمه نامیده‌اند كه حق تعالى او و شیعیانش را از آتش جهنم بریده است. همچنین در احادیث متواتر از طریق خاصّه و عامّه روایت شده است: آن حضرت را براى این فاطمه نامیده‌اند كه حق تعالى او و شیعیانش را از آتش جهنم بریده است.(12) ابن شهر آشوب روایت كرده است كه كنیه‌هاى آن حضرت: امّ الحسن، امّ الحسین، امّ المحسنین، امّ الائّمّة، امّ ابیه، و اسماء آن حضرت: فاطمه، بتول، سّیده، عذر، زهراء، حوراء، مباركه، طاهره، زكیّه، مرضیّه، محّدثه، مریم، الكبرى و صدیقة الكبری بود.(13) پی‌نوشت‌ها: 1- علل الشرایع؛ ص178/ خصال شیخ صدوق، ص 414. 2- علل الشرایع،1/212. 3- معانى الاخبار؛ ص64. 4- كشف‌الغمه؛1/463. 5- بحارالانوار؛43/13. 6- تفسیرفرات كوفی؛ص581. 7- حلیةالابرار؛2/644. 8- علل الشرایع؛180. 9- علل الشرایع؛ص 179. 10- معانى الاخبار؛64/علل الشرایع؛181. 11- مناقب ابن شهر آشوب؛3/378. 12- علل الشرایع؛179. 13- همان . منبع: کتاب بوى بهشت سوخته - برگزیده از كتاب جلاءالعیون علّامه محمّد باقر مجلسى اقتباس: على لباف ، ص 11 تا 16.
جمعه 22/9/1387 - 11:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته