• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1242
تعداد نظرات : 283
زمان آخرین مطلب : 5648روز قبل
دعا و زیارت
امام شهادت خویش را خبر داد ...
مطلب جالب و قابل تذكر این است كه آن حضرت مساله شهادت خویش را خبر داد، صاحب كشف الغمه از كرامات حضرت على (علیه السلام) نقل مى‏نماید: وقتى حضرت از قتال خوارج نهروان به كوفه برگشت، در ماه مبارك رمضان داخل مسجد شد، پس از دو ركعت نماز به منبر تشریف برد، خطبه بسیار زیبائى قرائت فرمود: «فخطب خطبة حسناء» آنگاه رو به فرزندش حضرت مجتبى (علیه السلام) كرد، فرمود یا ابا محمد چقدر از ماه رمضان رفته؟ عرض كرد سیزده روز یا امیر المؤمنین، سپس از امام حسین (علیه السلام) پرسید یا ابا عبد الله چقدر از این ماه مانده، عرض كرد هفده روز یا امیر المؤمنین، آنگاه امام (علیه السلام) دست مبارك خویش را به محاسن شریف خویش گذاشت كه در آن حال سفید بود فرمود: این محاسنم به خونم خضاب خواهد شد، سپس این بیت را در مورد قاتلش فرمود:
ارید حیاته و یرید قتلى خلیلى من عذیرى من مراد (2)
من خواستار حیات و زندگى او هستم و او قصد جانم مى‏كند، كسى كه مورد علاقه من بود و او ابن ملجم مرادى است.
«ثم قال: هذا و الله قاتلى‏»، سپس اشاره به او فرمود: این قاتلم مى‏باشد، گفتند یا امیر المؤمنین آیا او را نمى‏كشى، فرمود: او كه هنوز با من كارى نكرده است . (3)
عبدالرحمان بن ملجم مرادى لعنة الله علیه وقتى این كلمات را شنید سخت ترسید و خاموش نشست تا آن حضرت از منبر فرود آمد، پس آن ملعون برخاست‏به عجله در برابر آن حضرت بایستاد و عرض كرد یا امیر المؤمنین من حاضرم و در خدمت‏شما هستم، این دست راست و چپ من است كه در مقابل شما است، قطع كن دستهایم را و یا من را به قتل برسان، امام فرمود: چگونه تو را بكشم و حال آنكه جرمى از تو بر من واقع نشده است و اگر هم بدانم تو قاتل من هستى تو را نخواهم كشت، لكن بگو آیا از جهودانى زنى حاضنه داشتى؟ و روزى از روزها به تو خطاب كرد: «اى برادر كشنده شتر ثمود؟» عرض كرد چنین بود یا امیر المؤمنین، حضرت دیگر سخن نگفت. (4)
------------ --------- --------- --------- --------- --------- --------- --------- -----
پى‏نوشت‏ها:
1- رمضان در تاریخ، ص 254.
2 و 3- كشف الغمه، ص 414.
4- وقایع الایام خیابانى تبریزى، ص 555- سپس این شعر را انشاء كرد، و خطاب به نفس خویش و چنین فرمود:
اشدد حیازیمك للموت فان الموت لا قیكا
و لا تجزع عن الموت اذا حل بنادیكا
اى على: كمر همتت را براى مرگ محكم ببند، زیرا بالاخره مرگ به ملاقات تو خواهد آمد، و اظهار عجز مكن از مرگ، آن هنگام كه به سراغ تو آمد و تو را در بر گرفت.
سه شنبه 2/7/1387 - 18:1
شعر و قطعات ادبی

ناله كن اى دل به عزاى على

گریه كن اى دیده براى على

پیش حسین و حسن و زیبنین

خون چكد از فرق هماى على

سه شنبه 2/7/1387 - 17:58
دعا و زیارت
علی علیه السلام در بستر تاریخ (قسمت پایانی)
سیاست شیطانى معاویه
پس از واقعه نهروان و پیروزى امام در این جنگ، آن حضرت در صدد بود كه با سامان بخشیدن به نیروهاى موجود و بازگرداندن آرامش به مناطق تحت امر خود، زمینه اجراى منویات و برنامه هاى زیربنایى خود را آغاز نماید و از طرفى با ایجاد ارتشى منسجم و قوى كار را بر معاویه تنگ گرفته و منطقه شام را از زیز سلطه او خارج سازد، اما نیرنگ و حیله معاویه از یك سو و بى تفاوتى، راحت طلبى، بهانه گیرى و ساده اندیشى مردم از سوى دیگر، چنین فرصتى را از آن حضرت سلب كرد. معاویه در این مقطع حساس از تاریخ، سیاست
ایجاد رعب و وحشت، ترور، غارت و ایجاد ناامنى و سلب آسایش مردم را در پیش گرفت و نیروهاى قوى و بى باك و خون آشام را در قالب لشگرهایى با فرماندهانى مجرّب، روانه مناطق مختلف و سرزمین هاى تحت امر امام(علیه السلام) كرد كه به موارد زیر اشاره مى شود:
1ـ ضحاك بن قیس فهرى رابه فرماندهى سه الى چهارهزارنفر برگزید و فرمان داد كه به سمت كوفه برود و قبایل تحت امر امام را غارت كند.
2ـ بسر بن ارطاة را در رأس سه هزار نفر فرستاد تا راه حجاز و مدینه را در پیش گیرند و به هرجا كه رسیدند مردم را به بیعت با معاویه فراخوانند و اگر تن ندادند آنان را بكشند. جنایاتى كه بسر، در مدینه، طایف، سرزمین تباله و بنى كنانه، یمن، نجران، صنعا و جیشان مرتكب شد تاریخ را شرمنده كرد. تاریخ مى نویسد: «بسر در این سفر، سى هزار نفر را كشت و گروهى را در آتش سوزاند.»
3ـ سفیان بن عوف غامدى را در رأس لشكر جرار شش هزار نفرى به سمت فرات حركت داد تا به شهر هیبت (كه در بالاى انبار قرار داشت) برسد واز آن جا به سمت انبار برود و اگر در مسیر خود مقاومتى ندید غارت كنان تا شهر انبار بتازد و اگر در آن جا لشكرى ندید، تا به مداین برود و از آن جا به شام باز گردد.
اخبار و گزارش هاى دردناك و تكان دهنده این وقایع و حوادث تلخ از گوشه و كنار به امام مى رسید و از آن جا كه مردم سخت به دنیا چسبیده بودند، فریادهاى آن حضرت در دل سنگ آنان اثر نمى گذاشت. آن حضرت پس از شنیدن اخبار غارت گرى ضحاك، خطبه 29 و هنگام اطلاع از جنایات بسر، خطبه 25 و با شنیدن فجایع سفیان خطبه 27 را ایراد كردند.
سرانجام روزى براى آخرین بار خطبه اى آتشین ایراد كرد و در مردم شورى به پا ساخت و اشتیاق به جهاد را در دل آنان زنده كرد. حضرت در این خطبه فرمود:
«سپاس خدایى را سزاست كه سرانجام بندگان و امور جهان به سوى اوست. برادران ما كه خون آنان در صفین ریخته شد زیانى نكردند، زیرا چنین روزى را ندیدند تا جام هاى غصّه را سر بكشند... كجا رفتند برادران من كه در راه حق گام برداشتند، و در آن راه جان سپردند! كجاست عمار؟! كجاست ابن تیهان؟! كجاست ذوالشهادتین؟! بندگان خدا! جهاد به پا دارید. من امروز اردو مى زنم و هركس كه خواهان رفتن به میدان جهاد است آماده رفتن شود.»
نوف بكالى مى گوید: پس از آن، حسین(علیه السلام) را بر ده هزار تن، قیس ابن سعد را بر ده هزار، ابو ایّوب انصارى را بر ده هزار و دیگران را به فرماندهى گروه هاى دیگر گمارد و اراده بازگشت به صفین داشت (كه با اهل شام و در رأس آن با معاویه بجنگد) اما هنوز صبح نشده بود كه ابن ملجم، حضرت را در محراب از پاى درآورد. لشگریان باز گشتند و ما چون گوسفندانى بودیم كه شبان خود را گم كرده باشند و از هر طرف طعمه گرگان شده باشند.»
در شب نوزدهم ماه مبارك رمضان افطار را میهمان دخترش «ام كلثوم»بود.هنگام افطارسه لقمه غذا خورد وسپس به عبادت پرداخت.
آن شب را تا صبح در اضطراب بود. گاهى به آسمان نگاه مى كرد و حركت ستارگان را مى نگریست و هرچه طلوع فجر نزدیك تر مى شد تشویش آن حضرت بیشتر مى شد و مى فرمود: «به خدا قسم نه من دروغ مى گویم و نه آن كسى كه به من خبر داده دروغ گفته است. این است شبى كه به من وعده داده اند و شهادت من در همین شب است».
و سرانجام آن شب هولناك به پایان رسید و على (علیه السلام) در تاریكى سحر براى اداى نماز صبح به سوى مسجد حركت كرد. امام وارد مسجد شد و به نماز ایستاد و تكبیر افتتاح گفت و پس از قرائت به سجده رفت. در این هنگام ابن ملجم در حالى كه فریاد مى زد: «لله الحكم لا لك یا على» با شمشیر زهرآلود ضربتى بر سر مبارك على(علیه السلام)وارد آورد. از قضا این ضربت بر محلّى اصابت كرد كه سابقاً شمشیر عمرو بن عبدود برآن وارد شده بود و فرق مبارك آن حضرت را تا پیشانى شكافت.
ایمان و امان و مذهبش بود نماز در وقت عروج مركبش بود نماز هنگام كه هنگامه آن كار رسید چون بوسه میان دولبش بود نماز خون از سر على در محراب جارى شد و محاسن شریفش را رنگین كرد.
در این حال فرمود: «فزت و ربّ الكعبه؛ به خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم.»
سه شنبه 2/7/1387 - 17:55
شعر و قطعات ادبی
کی میای ماه منیرم؟ دارم از غصه می میرم
چند شب که من ز مادر هی سراغ تو رو می گیرم
اونکه غم من را می خورد پس کجاست مادر؟
اونکه برام نون می آورد پس کجاست مادر؟ 
من و سر دوشش می برد پس کجاست مادر؟
حیدر بابا ... حیدر بابا ... حیدر بابا ... حیدر بابا ...
گفت اون (مادر) برام با چشم تر حیدر بابا
سرش شکسته شیر ببر حیدر بابا
هئیت هر جا سر زدم ، تا به خونت اومدم
من خودم غذا نخوردم، اما شیر برات آوردم
دیر شد اما رفته بودی
کاشکی من بجات می مردم
کاشکی من به جات می مردم
رفتی و در به در شدم به جون زینب
یتیم و خون جگر شدم، دوباره بی پدر شدم
حیدر بابا ... حیدر بابا ... حیدر بابا ... حیدر بابا ...
ببین به غم کوشیده ام حیدر بابا
لباس سیاه پوشیده ام حیدر بابا
اشکم این رو می خونه، یتیمی بی درمونه
کی میای ماه منیرم؟ دارم از غصه می میرم
چند شب که من ز مادر هی سراغ تو رو می گیرم ....
سه شنبه 2/7/1387 - 17:51
دعا و زیارت
علی علیه السلام در بستر تاریخ (قسمت سوم)
جناح ناكثین
اولین كسانى كه در مقابل آن حضرت صف آرایى كردند طلحه و زبیر و عایشه بودند حضرت در جلسه اى كه با طلحه و زبیر دارد چراغ را خاموش مى كند و مى گوید: «این چراغ به بیت المال تعلق دارد و جز در كارهاى مسلمین نباید مورد استفاده قرار گیرد.» آن ها عدالت بى انعطاف على(علیه السلام) را نپسندیده وهمه امیدهاى خودرا برباد رفته دیدند. و حتى دیدند كه باید نسبت به اندوخته هاى قبلى خود نیز پاسخ گو باشند، علم خون خواهى عثمان را برافراشتند و ارتشى را سامان دادند و از مكّه به سمت بصره حركت كردند و جنگ جمل را به وجود آوردند.
جناح قاسطین
این گروه مستكبران بى ایمانى بودند كه پس از فتح مكه ـ به ظاهر  ـ اسلام آوردند. در رأس این گروه معاویة بن ابوسفیان قرار داشت كه از طرف خلیفه دوم عهده دار ولایت شام بود. مردم آن سامان كه با پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) حشر و نشر نداشتند اسلام را از دید معاویه مى شناختند و حكومت او را نسبت به سلطنت هاى خودكامه پیشینیان كه دست نشانده ایران یا روم بودند، مطلوب مى دیدند.
معاویه كه در كمك به عثمان سستى كرده بود، حالا كشته شدن عثمان را بهترین فرصت براى نیل به آرزوى دیرینه خود مى دانست. از این رو پیراهن عثمان را در مسجد آویخت و علم خون خواهى برافراشت. آن گاه با جمع كردن افراد كاردان و مطیع (كه در بین آنان، شكست خوردگان جمل و سردمدارانى كه در زمان عثمان به نوایى رسیده بودند نیز وجود داشتند) سپاهى بزرگ براى جنگ و قیام مسلحانه علیه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فراهم كرد و جنگ صفین را به وجود  آورد.
جناح مارقین
در بحبوحه جنگ صفین كه چیزى نمانده بود لشكر اسلام به پیروزى نهایى برسد، معاویه با مشورت عمر و عاص به نیرنگى ماهرانه دست زد و دستور داد سپاهیانش قرآن ها را سر نیزه كنند و مسئله حكمیت قرآن را مطرح كنند بدین وسیله، عده اى از سپاهیان ساده اندیش امیرالمؤمنین(علیه السلام) فریب خورده و از ادامه جنگ دست كشیدند و اعلام نمودند كه با قرآن جنگ نخواهند كرد. این عده جاهل و ساده اندیش از ادامه جنگ با معاویه خوددارى و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به قتل تهدید كردند. این اقدام آنان، معاویه را از شكست قطعى نجات  داد.
وقتى اشعث بن قیس پیمان متاركه جنگ را بین قبایل مى خواند مارقین زمزمه جدیدى آغاز كردند و شعار «لا حكم اِلاّ لله» را سر دادند و به حضرت على(علیه السلام) اعتراض كردند كه چرا حكمیت را پذیرفته است. حضرت على(علیه السلام) پاسخ داد كه من از اول با توقف جنگ و قبول حكمیت مخالف بودم و این شما بودید كه آن را بر من تحمیل كردید و حالا نیز كه آن را پذیرفته ایم خلاف اسلام عمل نكرده ایم، امّا آنان اصرار داشتند كه قبول حكمیّت گناه كبیره است و مرتكب گناه كبیره از دین خارج است و باید توبه كند و خود توبه كردند و از على (علیه السلام) نیز خواستند كه توبه كند. آنان صف خویش را از على (علیه السلام) جدا كردند و به یك فرقه سیاسى با عقاید خاصى تبدیل شدند. آنان به ایجاد مزاحمت براى امام و اهانت به وى پرداختند و سرانجام یاغى شده و بیرون شهر كوفه خیمه زدند و به عنوان طرفدارى از اسلام، با ایجاد رعب و وحشت و ترور طرفداران على (علیه السلام) پرداختند. هیچ كس از تیررس تكفیر و طغیان و شمشیر آنان در امان نبود. آن ها تنها خود را مسلمان مى دانستند و بقیّه مسلمانان را كافر، حتى ازدواج با دیگر مسلمانان و خوردن گوشتى كه به دست آنان ذبح مى شد را حرام مى دانستند و كشتن آنان را جایز مى شمردند.
آنان به صورت علنى شمشیر كشیده، كسانى را كه با عقایدشان مخالف بود مى كشتند و از كشتن زنان و فرزندانى كه در رحم داشتند ابا نداشتند.
وقتى شرارت آنان به این حد رسید، على (علیه السلام) دیگر درنگ را جایز ندانست و آماده مقابله با آنان شد، ولى ابتدا پرچمى را به عنوان پرچم امان نصب كرد تا آنان كه مایلند از افكار و روش خود دست بردارند و به مسلمانان بپیوندند. از جمعیت دوازده هزار نفرى آنان، هشت هزار تن زیر پرچم جمع شدند، اما چهار هزار بر موضع خویش اصرار ورزیدند و آن گونه كه تاریخ مى نویسد، حضرت آنان را در نبرد نهروان از دم شمشیر گذراند و كمتر از ده نفر نجات یافتند كه ابن ملجم یكى از این افراد بود.
هرچند ترسیم چهره خبیث و پلید این افراد با چند نمونه تاریخى غیر ممكن است، اما شواهد عینى و وجود همین طرز تفكر جاهلانه و مقدس مآبانه در انقلاب و جامعه اسلامى امروز تا اندازه اى ما را در شناخت این جریان، كمك مى كند.
سه شنبه 2/7/1387 - 17:48
شعر و قطعات ادبی
آی شیعه ها گریه کنین محشر غم به پا شده
مثل شفای فاطمه درد علی دوا شده

آسمون هم گریه می کرد تو ماتم شیر خدا
کار علی تموم شده کوفه شده کرببلا

پشت در خونه ما یتیما چشم انتظارند
شیر خدا چشماشو بست بگید دیگه شیرنیایند

یادم میاد اون شبی که می شستی جسم همسرت
شبیه مادرم شدی بند نمی آد خون سرت

یادم میاد اون شبی که به زخم تو نمک زدند
پیش چشای مجتبی مادم و کتک زدند

برادرم منتظر دیدن روی پدره
شفای زخم سر تو دست کبود مادره
سه شنبه 2/7/1387 - 17:45
دعا و زیارت
علی علیه السلام در بستر تاریخ (قسمت دوم)
دوران خلافت امیرالمؤمنین على(علیه السلام)
پس از كشته شدن عثمان، جو مدینه به شدت متشنج شد. در هرجا سخن از خلیفه آینده بود. مردم مصر، على(علیه السلام) را و اهل بصره، طلحه و كوفیان زبیر را معرفى كردند و سرانجام قرعه به نام على(علیه السلام)افتاد، اما آن حضرت از پذیرش خلافت با توجه به عللى كه ذیلا بیان
مى شود امتناع مىورزید:
1ـ از بین رفتن زمینه براى اصلاحات و سامان بخشیدن به نظام فروپاشیده سیاسى.
2ـ فقدان امكانات و نیروهاى كارآمد به تعداد كافى براى اداره امور كشور.
3ـ عدم آمادگى مردم براى پذیرش آرمان هاى اصیل اسلامى از زبان آن حضرت و خوگرفتن با عقاید انحرافى در طول 25 سال حكومت سه خلیفه.
4ـ نامناسب بودن جو عمومى پس از قتل عثمان به دلیل بى خبرى و عدم شناخت صحیح مردم از حوادثى كه در مدینه رخ داد و منجر به قتل خلیفه شد.
حضرت على(علیه السلام) با توجه به آن جو آشفته فرمود: «من به اقتضاى آنچه مى بینم چنین جوابى دادم و گفتم مرا رها كرده سراغ دیگرى بروید و اگر گفته شما را بپذیرم حوادثى (كه آن را پیش بینى مى كنم) رخ خواهد داد. بنا بر این مرا واگذارید كه من نیز چون یكى از شما باشم.»
سرانجام پافشارى مردم، آن حضرت را به پذیرش خواسته آنان واداشت تا حكومت را (آن گونه كه خود مى خواست) بپذیرد. (خود آن حضرت در خطبه شقشقیه، علت پذیرفتن حكومت و بیعت مردم را بیان مى كند). مردم نیز فریادهاى (البیعه، البیعه) كه از اعماق وجودشان مى جوشید سر دادند و حضرت على(علیه السلام) رهبرى مسلمانان را به عهده گرفت و براى تأمین سعادت همه جانبه جامعه اسلامى، حركت گسترده اى را آغاز كرد.

 
اصولى از برنامه حكومتى على(علیه السلام)
1ـ انتخاب كارگزاران لایق براى امور حكومتى و گماردن مأمورانى براى نظارت بر اعمال و گفتار آنان. هرگاه تخلفى از كارگزاران خود مى دید آنان را مؤاخذه مى كرد. ماجراى عثمان بن حنیف و والى اهواز، شاهد براین مدعا است.
2ـ تبعیّت از احكام الهى و پافشارى در اجراى آن، كه پیش از خلافت به آن اشاره كرده بود. آن حضرت در شوراى شش نفره انتخاب سوّمین خلیفه صریحا اعلام كرد كه او حكومت و خلافت را به شرطى مى پذیرد كه كتاب خدا و سنت پیامبر و آن چه خود بر اساس آن تشخیص مى دهد مبناى عمل قرار گیرد و چون پیشنهاد دیگران براساس عمل بر سیره شیخین بود از قبول آن صرف نظر كرد. پس از قتل عثمان باز همان شرایط را اعلام كرده، مى فرماید: «واعلموا انّى ان اجبتكم ركبت بكم ما اعلم...»; «بدانید اگر من دعوت شما را (براى خلافت) پذیرفتم آن طور كه خودم مى دانم و مى فهمم عمل مى كنم و به توصیه احدى گوش نخواهم داد».
3ـ مقدم داشتن قانون و ارزش ها بر اصل حكومت، از دیگر اصول
حكومت على(علیه السلام) است، زیرا در منطق على(علیه السلام) حكومت وسیله تحقق
ارزش هاست و این طور نیست كه ارزش ها را فداى حاكمیت چند روزه و حفظ حكومت بداند.
دوستان خیراندیش به حضور حضرت آمدند و با خلوص نیت و خیرخواهى به آن حضرت پیشنهاد كردند كه خود را از درد سر افراد متنفذى كه بعضى از آن ها از شخصیت هاى اول اسلام هستند (همچون طلحه و زبیر) راحت كند و فعلا در باره آن ها مساوات و برابرى را رعایت نكند تا حكومت او قدرت بگیرد. آن حضرت در پاسخ فرمود: «اتأمرونّى ان اطلب النصر بالجور; آیا شما از من مى خواهید كه پیروزى را به قیمت تبعیض و ستمگرى به دست آورم و عدالت را فداى سیاست و سیادت كنم؟! نه سوگند به ذات پروردگار كه تا دنیا دنیا است چنین كارى نخواهم كرد».
4ـ تأمین آزادى هاى اجتماعى براى مردم از سوى على(علیه السلام) بیشتر در زمینه برخورد با خوارج متبلور است. امیرالمؤمنین با آن ها با منتهى درجه آزادى رفتار كرد و در عین قدرت، با آنان كارى نداشت و تا زمانى كه شمشیر نكشیده بودند، در ردیف دیگران قرار داشتند و همانند آنان حقوق خود را از بیت المال مى گرفتند.
5 ـ امتیازات نژادى و تبعیضات قومى، از نظر امام مردود بود و همه مسلمانان از نظر امام مساوى بودند و به طور مساوى از بیت المال بهره مى بردند. قبل از ایشان امتیازات قومى و نژادى فراوان به چشم
مى خورد، اما اسلام على(علیه السلام) مبتنى بر سیره رسول الله است، هرچند بسیار گران تمام شود. او اجازه نمى دهد كه دست اندركاران حكومت، از موقعیت خود نردبانى براى دستیابى به امیال خود و بستگان بسازند. و
این براى آن حضرت كه آهن گداخته را نزدیك دست برادر خود «عقیل» مى برد و مى گوید: «تو مى خواهى با رسیدن به خواسته خویش، على را گرفتار آتش عذاب الهى كنى؟» افتخارى مى شود كه به آن مى بالیم.
6ـ عدالت از دیگر ره آوردهاى حكومت على(علیه السلام) بود.
سیاست امیرالمؤمنین بر مبناى اصل عدالت پایه ریزى شد و همین امر مشكلات فراوانى را براى آن حضرت ایجاد كرد.
شهید مطرى(رحمه الله) با اشاره به این اصل مى فرماید: «تبعیض و رفیق بازى، باندسازى و دهان ها را با لقمه هاى بزرگ بستن و دوختن، همواره ابزار لازم سیاست قلمداد شده است. اكنون مردى زمامدار و كشتى سیاست را ناخدا شده كه دشمن این ابزار است».
7 ـ زهد و عدم دل بستگى به مظاهر دنیوى، از برجسته ترین ویژگى هاى امام على(علیه السلام) است. استاد مطهرى(رحمه الله) در این باره مى فرماید: ]عدم دلبستگى به دنیا و بى توجهى به زرق و برق آن[ و هم دردى و شركت در غم دیگران، مخصوصا در مورد پیشوایان امت كه چشم ها به آنان دوخته است اهمیت به سزایى دارد. على(علیه السلام) در دوره خلافت بیش از هر وقت دیگر زاهدانه زندگى مى كرد.
به طوركلّى محورهاى عمده برنامه هاى امیرالمؤمنین عبارت بود از:
1ـ انتخاب افراد لایق و متدین و امین براى امور اجرایى كشور;
2ـ اصرار بر اجراى قانون از سوى مسئولان اجرایى;
3ـ حفظ آزادى ها و تلاش در احقاق حقوق مردم;
4ـ تلاش براى عمران و آبادى;
5ـ حفظ امنیت كشور;
6ـ تربیت مردم و تبیین ارزش وجودى آن ها و شخصیّت دادن به آحاد جامعه;
7ـ بسط علم و دانش;
8ـ برخورد با متجاسرین و قانون شكنان و...
دشمنان على(علیه السلام) در سه جبهه
براى شناخت دشمنان على(علیه السلام) شناخت جو و شرایط حاكم بر آن زمان و طیف بیعت كنندگان ضرورى است. به طور كلّى بیعت كنندگان چند دسته بودند:
1ـ افرادى چون طلحهوزبیر كه هدف هاى سیاسى ـ اقتصادى داشتند.
2ـ افرادى كه انگیزه قومى داشتند و به لحاظ خونى یا پیمان قومى، طرفدار بنى هاشم و بالتّبع على(علیه السلام) بودند.
3ـ وفاداران و معتقدان به حضرت.
4ـ انقلابیونى كه از مناطق مختلف آمده بودند و على رغم خواست على(علیه السلام) بر خلیفه سوم شوریده بودند و به دلیل جذبه عدالت آن
حضرت، بر گرد ایشان جمع شده بودند.
از آن جا كه بیعت كنندگان، یك هدف را دنبال نمى كردند، طبیعى بود برخى از آنان به لحاظ برآورده نشدن آرزوهاى شان در مقابل آن حضرت صف آرایى كنند. این افراد به طور عمده سه دسته بودند.
خود آن حضرت مى فرماید: «چون به امر خلافت قیام كردم طایفه اى بیعت را شكستند (ناكثین) جمعى از دین بیرون رفتند (مارقین) و گروهى دیگر طغیان كردند (قاسطین)».
 
سه شنبه 2/7/1387 - 17:42
شعر و قطعات ادبی
این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟
دریای درد کیست که در چاه می رود؟

اینان که چرخ می گذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه می رود

گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یک لحظه مکث کرده به اکراه می رود

آبستن عزای عظیمی است کاینچنین
آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود؟

امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان
یا آفتاب روی زمین راه می رود؟

در کوچه ها کوفه صدای عبور کیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه می رود؟

دارد سر شکافتن فرق آفتاب
آن سایه ای که در دل  شب راه می رود
 قیصر امین پور
سه شنبه 2/7/1387 - 17:37
دعا و زیارت
علی علیه السلام در بستر تاریخ (قسمت اول)
حضرت على(علیه السلام) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب و سى سال پس از عام الفیل، از بانویى به نام فاطمه دختر اسد پسر هاشم در كعبه زاده شد.
جز على را نبود هیچ كس این قدر و بها كه بود مولد او خانه مخصوص خدانه عجب گر كه بود زادگهش خانه حق كه به یمن كرم اوست به پا هر دو سرا پدر او ابوطالب، بزرگ بطحا (مكه) و رئیس بنى هاشم بود. سى سال از ولادت حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) گذشته بود كه امیر مؤمنان على(علیه السلام)پا به عرصه گیتى نهاد و از آغاز زندگى از لطف و مهربانى پیامبر(صلى الله علیه وآله)بهره مند شد.
على(علیه السلام) در توصیف آن ایام مى فرماید: «وقد علمتم موضعی من رسول الله بالقرابة القریبة»;(1) «شما خویشاوندى و نسبت و منزلت مرا نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى دانید.»
رسالت را مى دیدم و بوى نبوت و پیامبرى را مى بوییدم...» آن حضرت بعد از بعثت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) ده ساله بود كه ایمان آورد و افتخار سبقت در پذیرش اسلام را به خود اختصاص داد. خود آن حضرت مى فرماید: «أنا عبدالله و أخو رسول الله...»(2); «من بنده خدا و برادر رسول خدایم. هفت سال زودتر از سایر مردم و اولین كسى هستم كه با رسول خدا(صلى الله علیه وآله)نماز گزاردم».
23 سال فداكارى
على(علیه السلام) پس از بعثت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) 23 سال در كنار پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بازوى پرتوان او بود و با تمام وجود به دفاع از آرمان و اهداف عالى پیامبر عظیم الشأن اسلام پرداخت و در سخت ترین لحظات، با ایثار و از خودگذشتگى به یارى پیامبر(صلى الله علیه وآله) شتافت كه از این ره گذر، به افتخارهایى نایل آمد و حوادثى مانند:
1 ـ ماجراى یوم الانذار;
2 ـ داستان لیلة المبیت;
3 ـ ماموریت ابلاغ آیات برائت;
4 ـ فتح قلعه هاى خیبر;
5 ـ واقعه غدیر;
6 ـ همسرى تنها دخت پیامبر.
و غیره آن را به خود اختصاص داد.
پس از جنگ احد و هنگامى كه سپاه اسلام به مدینه باز مى گشتند، حضرت فاطمه زهرا(صلى الله علیه وآله) به استقبال سپاهیان شتافت. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)چون فاطمه(علیها السلام) را دید شمشیر على(علیه السلام) را به او داد و فرمود: «خذیه یا فاطمة! فقد ادّى بعلك ماعلیه وقد قتل الله بسیفه صنادید قریش»(1); «اى فاطمه! این شمشیر را بگیر. شوهرت حق این شمشیر را ادا كرد و خداوند با شمشیر او، گردن كشان قریش را هلاك ساخت».
جنگ خندق با حمله همه جانبه كفار قریش به مدینه صورت گرفت. زمانى كه على(علیه السلام) به مصاف عمرو بن عبدود رفت، پیامبر اكرم فرمود: «بَرَزَ الایمانُ كُلُّهُ اِلَى الشِّركِ كُلِّهِ»(2); «تمامى ایمان به جنگ تمامى كفر شتافت».
25 سال سكوت تلخ
پس از رحلت پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) صداقت، پاكى و امتیازهایى همانند سبقت در پذیرش اسلام، وصى و وزیر و برادر پیامبر بودن، و حدیث
منزلت و ثقلین و غدیر و... به دست فراموشى سپرده شد و نیرنگ،
فریب، كتمان حقایق، تحریف و زور چهره گشود و غمى بزرگ بر جان دل سوزان و پیش گامان نهضت اسلامى نشست و آل رسول مجبور به سكوت و كناره گیرى شدند. مهم ترین عوامل كناره گیرى امیر مؤمنان على(علیه السلام) از حكومت به شرح زیر بیان مى شود:
1ـ ضرورت حفظ اسلام و عزّت مسلمین و یك پارچگى امت اسلام جهت مقابله با حملات انتقام جویانه احتمالى دشمنان داخلى و خارجى و كسانى كه در صدد تلافى شكست هاى فضیحت بار خود به دست مسلمانان و مخصوصا على(علیه السلام) بودند.
2ـ لزوم جلوگیرى از ایجاد زمینه انحراف و ارتداد افراد زیادى كه تازه مسلمان بودند و قادر به تجزیه و تحلیل صحیح مسائل نبودند.
3ـ حاكمیّت جو تحریف، زور و اختناق و فشار، حتى نسبت به حریم پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و خاندان آن حضرت.
4ـ بى نتیجه ماندن رهنمودهاى آن حضرت براى دعوت مردم به سوى حق.
سه شنبه 2/7/1387 - 17:33
سينمای ایران و جهان
گل شیفته فراهانی و دی کاپریو در فیلم Body of Lies


مجموعه دروغ ها «Body of Lies» جدیدترین فیلم کارگردان کهنه کار سینمای امریکا ریدلی اسکات در حالی به پرده سینماها می رود که نام گلشیفته فراهانی در میان اسامی دست اندرکاران آن به چشم می خورد.

رمان «مجموعه دروغ ها» مضمونی در ارتباط با مبارزه با تروریسم دارد و داستان یک مامور سیا به نام راجر فریس است که برای پیدا کردن یک تروریست مهم از سران القاعده به نام «سلیمان» به اردن می رود. کتاب تا حدودی به نقد سیاست های مداخله گرایانه آمریکا می پردازد و در مجموع اثر منتقدانه یی محسوب می شود.

در برگردان سینمایی این رمان تغییراتی ایجاد می شود که یکی از مهم ترین آنها اضافه شدن شخصیتی به نام «عایشه» است که در داستان اصلی با نام «آلیس» وجود داشت. شخصیتی که قهرمان داستان در جریان پیدا کردن سلیمان دلباخته اش می شود.

ویلیام موناهان فیلمنامه نویس اسکاربرده به خاطر فیلم معروف «مردگان» مارتین اسکورسیزی که کار بازنویسی و اقتباس از داستان اصلی را برعهده داشته، شخصیت عایشه را در قالب یک پرستار تصویر کرده که البته هنوز جزئیات کامل آن مشخص نیست.

گلشیفته فراهانی ایفاگر این نقش است در حالی که نقش نخست فیلم را لئوناردو دی کاپریو بازی می کند و راسل کرو هم بازیگر نقش مهم دیگری در فیلم است.


سه شنبه 2/7/1387 - 17:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته