• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1610
تعداد نظرات : 122
زمان آخرین مطلب : 4989روز قبل
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اِنْ یَكُنِ الشُّغْلُ مَجْهَدَةٌ، فَاتِّصالُ الْفَراغِ مَفْسَدَةٌ»; «اگر كار و تلاش خسته كننده باشد، بى كارى باعث فساد است!»(1). شرح و تفسیر امیرمؤمنان (علیه السلام) در این روایت كوتاه، امّا زیبا و پرمعنى، به مسأله بسیار مهمّى اشاره كرده است و آن این كه: كار و إشتغال تنها یك مسأله اقتصادى نیست، بلكه یك مسأله مهمّ اخلاقى نیز مى باشد; بدین جهت آن حضرت، بیكارى را یكى از عوامل فساد و كار را عامل جلوگیرى از آن بیان مى كند. در شعر معروفى مى خوانیم: اِنَّ الشَّبابَ وَ الْفَراغَ وَ الْجِدَةْ *** مَفْسَدَةٌ لِلْمَرْءِ اَىَّ مَفْسَدَةْ «جوانى و بیكارى و داشتن پول، باعث مفسده هاى مهمّى است»(2). آمار و ارقام نیز آنچه را در روایت فوق آمده تأیید مى كند. لازم به توضیح است كه منظور از كار و شغل در این روایت، الزاماً كار و كاسبى كه در ذهن ما هست نمى باشد، بلكه منظور هر نوع كار مفید و مشروعى است كه انسان را مشغول سازد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419. این كه در روایات آمده است: «شیطان لشكریانش را در فاصله زمانى بین نماز مغرب و عشا بسیج مى كند»(1) به خاطر این است كه در این ساعت معمولا مردم بیكار هستند، بدین جهت آن لحظات «ساعة الغفلة» نامیده شده(2)، و «نماز غفیله» كه بین نماز مغرب و عشا خوانده مى شود را نیز بدین جهت «نماز غفیله» نامیده اند كه از آثار زیان بار غفلت مى كاهد. علاوه بر همه این ها، روشن است كه هیچ كس در هیچ كجاى دنیا بدون كار و فعالیّت به جایى نمى رسد، و لهذا علما بزرگ پركارترین افراد زمان خویش بودند و سفر و حضر، تعطیلى و غیرتعطیلى براى آن ها تفاوتى نداشته است. بلكه تعطیلات یا سفرها، نوع كار آن ها را تغییر مى داد، امّا هرگز مطالعات و فعالیّت هاى علمى آن ها را تعطیل نمى كرد. و این نكته بسیار مهمّى است كه تمام دانشجویان و مراكز علمى و طلاّب و حوزه هاى علمیّه باید بر اساس آن از تعطیلات و اوقات فراغت خویش، به نحو أحسن استفاده نمایند. -------------------------------------------------------------------------------- 1. وسایل الشیعه، جلد 4، ابواب التعقیب، باب 36، حدیث 5. 2. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 95. [ 255 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:38
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «مَنْ حَسُنَتْ بِهِ الظُّنُونُ، رَمَقَتْهُ الرِّجالُ بِالْعُیُونِ»; «هنگامى كه انسان (مشمول نعمت هاى الهى مى شود و) افراد به او خوشبین شوند، مورد حسادت حسودان واقع مى شود»(1). شرح و تفسیر توجّه به چند نكته در مورد حدیث فوق لازم است: 1ـ «رَمَقَ» به معناى نظر كردن است، و به شخص بیدار «رامِقْ» مى گویند. این كه گفته مى شود: «فلان كس هنوز رمقى داشت» یعنى نظر مى كرد. ولى به هر حال در این جا كنایه از حسادت یا كنجكاوى است. معناى روایت این است كه چنین شخصى كه توجّه مردم به او جلب شده و نعمت هاى الهى به سویش سرازیر گشته و در جامعه شخصیّتى برجسته پیدا كرده، مورد حسادت حسودان نیز واقع مى شود و باید خود را براى این مطلب آماده كند، یعنى تحمّل كارشكنى هاى حسودان را داشته باشد. این مطلب در واقع اشاره به سخن دیگرى از مولى امیرمؤمنان (علیه السلام)است كه فرمود: «لا تَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى»; انسان به نعمتى از -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419. [ 252 ] دنیا نمى رسد، مگر این كه نعمت دیگرى را از دست مى دهد(1). زیرا نعمت هاى دنیا قابل جمع نیستند. در این جا هم مشمول نعمت هاى الهى شدن با رهایى از چنگال حسودان قابل جمع نیست، پس باید آماده تحمّل این مطلب بود; زیرا دامنه توقّعات مردم نسبت به چنین كسى به طور طبیعى گسترش پیدا مى كند، و نباید از این نظر ناراحت شود. 2ـ شخصى كه مورد حُسن ظنّ مردم است و دیده ها به سوى او جلب شده تمام اعمالش زیر ذرّه بین مى رود و مردم در كوچك ترین كردار و گفتار او دقّت مى كنند و این امر وظیفه او را سنگین تر و مسؤولیّتش را فزون تر مى سازد بنابراین باید مراقب سخنان و اعمال خویش باشد، تا بهانه اى به دست مخالفان و حسودان ندهد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 145. [ 253 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:38
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «یا كُمَیْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِیَةٌ، فَخَیْرُها اَوْعاها، فَاحْفَظْ عَنّى ما اَقُولُ لَكَ، اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبیلِ نَجاة، وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِق، یَمیلُونَ مَعَ كُلِّ ریح، لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ، وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلى رُكْن وَ ثیق»; «اى كمیل! این دل ها همانند ظرف هاست; بهترین آن ها، ظرفى است كه قدرت حفظ و نگهدارى و گنجایش بیش ترى داشته باشد، بنابراین آنچه براى تو مى گویم حفظ كن. مردم سه گروهند: اوّل علماى ربّانى، دوم دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصیل علم هستند، و سوم احمقان بى سر و پا كه دنبال هر صدایى مى روند (و پاى هر پرچمى سینه مى زنند) و با هر بادى حركت مى كنند! همان ها كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى تكیه نكرده اند»(1). شرح و تفسیر محتواى این روایت مهمّ است; زیرا هر قدر فهم و درك مخاطب بالاتر باشد، گوینده حكیم و عالمى چون امیرمؤمنان (علیه السلام) مطالب والاترى بیان مى كند. و از آن جا كه مخاطب در این حدیث كمیل بن زیاد است، كه از اصحاب خاص و محرم أسرار آن حضرت مى باشد، روایت اهمیّت خاصّى دارد. «یا كُمَیْلُ! اِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اَوْعِیَةٌ، فَخَیْرُها اَوْعاها»; حضرت در اوّلین -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147. [ 248 ] جمله دل هاى انسان ها را تشبیه به ظرف هایى كرده است، و روشن است كه بهترین آن ها، ظرفى است كه گنجایش بیش تر و قدرت حفظ و نگهدارى بهترى داشته باشد. بنابراین قلب و دلى بهترین دل ها است كه گنجایش بیش ترى براى علم و معرفت داشته باشد. از جمله آغازین حدیث نكته مهمّى روشن مى شود و آن این كه: فیض خداوند همانند همه صفاتش بى نهایت و نامحدود است، پس چرا بهره انسان ها از فیض خدا متفاوت است؟ پاسخ این پرسش با دقّت در جمله اوّل حدیث، كه قابلیّت ها متفاوت است، روشن مى شود. ظرف هایى كه انسان ها براى جمع آورى معرفت و استفاده از فیض الهى آورده اند متفاوت مى باشد، بدین جهت بهره آن ها متفاوت است، باران رحمت الهى از آسمان بر همه سرزمین ها نازل مى شود، امّا بهره همه زمین ها یكسان نیست; بلكه هر زمینى به اندازه استعداد و وسعتش از باران بهره مى گیرد. پس همان گونه كه این جا مشكل از ناحیه باران نیست، بلكه از ناحیه زمین هاست، آن جا هم مشكل از ناحیه فیض خداوند نیست، بلكه مشكل از ناحیه ظرفیّت ما انسان هاست. حضرت على (علیه السلام) پس از این كه كمیل بن زیاد را به این نكته مهمّ توجّه مى دهد، مى فرماید: «اَلنّاسُ ثَلاثَةٌ»; مردم سه دسته اند; یعنى تمام انسان ها در یكى از این سه دسته جاى دارند و دسته چهارمى وجود ندارد، باید دقّت كنیم كه در كدام دسته قرار داریم. 1ـ «فَعالِمٌ رَبّانِىٌّ»; دسته اوّل علماى ربّانى هستند، دانشمندانى كه كار تربیت مردم را بر عهده گرفته اند و همچون خورشید تابان با نور علم خویش به تربیت نفوس مى پردازند، نه عالمى كه خاموش است و در [ 249 ] گوشه اى خزیده است; آرى، عالمى كه در وسط جامعه و قلب اجتماع به هدایت خلق مى پردازد. اگر جزء این گروه باشیم چه افتخارى از آن بالاتر، كه انسان بر جایگاه پیامبران تكیه زند!. 2ـ «وَ مُتَعَلِّمٌ عَلى سَبیلِ نَجاة»; دسته دوم دانش طلبانى هستند كه در برابر دانشمندان زانو بر زمین زده اند، تا با استفاده از نور علم آن ها نجات یابند. تفاوت گروه اوّل و دوم همانند تفاوت ماه و خورشید است! خورشید خود منبع تولید نور است; امّا ماه نور تولید نمى كند، ولى از نور خورشید استفاده مى كند و آن را منعكس مى نماید تا دیگران هم استفاده كنند. كسانى كه در این گروه هستند نیز انسان هاى خوشبختى هستند و مى توانند با سعى و تلاش در زمره گروه اوّل قرار گیرند و به تربیت انسان هاى آماده بپردازند. 3ـ «وَ هَمَجٌ رَعاعٌ»; دسته سوم از مردم ـ كه متأسّفانه تعداد آن ها كم نیست ـ افراد احمق، نادان، بى هدف و بى برنامه هستند، كه نه خود داراى نور هدایت هستند و نه از نور هادیان جامعه استفاده مى كنند! حضرت برخلاف دو گروه اوّل كه به بیان جمله كوتاهى درباره آن ها قناعت كرد، به شرح حال این گروه مى پردازد و چهره آن ها را كاملا روشن مى نماید، بدین جهت چهار ویژگى آن ها را به شرح زیر بیان مى كند: الف) «اَتْباعُ كُلِّ ناعِق»; این ها استقلال فكرى ندارند و به دنبال هر صدایى حركت مى كنند، امروز پاى پرچم این گروه سینه مى زنند و فردا كه این گروه در موقعیّت بدى قرار گیرند بر ضدّ آن ها شعار سر مى دهند! دلخوش كردن به حمایت و طرفدارى چنین انسان هایى كمال سادگى است. نه زنده باد گفتن آن ها مایه تقویت است و نه مرده باد گفتنشان مایه تزلزل و ضعف مى باشد. [ 250 ] ب) «یَمیلُونَ مَعَ كُلِّ ریح»; انسان هاى ضعیف الاراده اى كه جزء دسته سوم هستند از خود وزنى ندارند. بدین جهت قادر بر حفظ خود در برابر طوفان هاى اجتماعى نمى باشند، بلكه به همراه هر بادى از هر سویى به حركت درمى آیند، و حتّى نسیمى آن ها را از جا مى كند و به همراه خود مى برد! ج) «لَمْ یَسْتَضیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ»; این گروه از نور علم هادیان جامعه بهره اى نبرده اند، در ظلمت و تاریكى بسر مى برند. این جمله در حقیقت علّت بدبختى و مشكلات این گروه است. این افراد چون از نور هدایت مربیّان دلسوز جامعه استفاده نكرده اند، انسان هاى ضعیف الاراده و بىوزنى شده اند و نه تنها خود در جامعه سرگردان و حیران هستند، بلكه مایه خطر و ضرر براى سایر مردم نیز محسوب مى گردند. د) «وَ لَمْ یَلْجَئُوا اِلى رُكْن وَ ثیق»; این جمله دلیل دیگرى براى بىوزنى گروه سوم است، از آن جا كه این گروه تكیه گاهى در جامعه ندارند، یعنى نه خود تكیه گاه هستند و نه به تكیه گاه محكم و مطمئنّى پناه برده اند، بدین جهت با كوچك ترین نسیمى حركت مى كنند و لحظه به لحظه تغییر جهت مى دهند و رنگ عوض مى كنند. آفرین و هزاران آفرین و درود بى انتها بر گوینده این سخنان پرارزش! حال باید لحظه اى با خود خلوت كنیم و انگشت تفكّر بر پیشانى نهیم، تا ببینیم كه در كدام گروه هستیم. اگر در گروه اوّل یا دوم هستیم خدا را بر این نعمت بزرگ شكر گوییم و اگر خداى ناكرده در زمره گروه سوم هستیم، هر چه زودتر به فكر اصلاح خویش برآییم، كه فردا دیر است!.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:36
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «وَ لا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوى، وَ لا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْیا، وَ لا تَشیمُوا بارِقَها، وَ لا تَسْمَعُوا ناطِقَها، وَ لا تُجیبُوا ناعِقَها»; «كسى كه تقوى او را بالا برده است شما او را پایین نیاورید، و كسى كه دنیا او را بالا برده شما او را بالا نبرید، زرق و برق دنیا توجّه شما را جلب نكند، و به سخن آن كس كه شما را به دنیا ترغیب مى كند گوش فرا ندهید، و به ندایش پاسخ نگویید»(1). شرح و تفسیر محور هر جامعه اى نظام ارزشى آن جامعه است و همان است كه به جامعه شكل و جهت مى دهد. اگر محور ارزشى جامعه اى منافع مادّى باشد همه برنامه هاى آن جامعه بر همین محور دور مى زند; تعلیم و تربیت، ادارات و سازمان ها، كتاب ها و مطبوعات و رسانه ها، سینماها و مراكز هنرى، میادین ورزشى و دیگر برنامه هاى آن جامعه سمت و سوى منافع مادّى مى گیرد و بالعكس، اگر محور جامعه اى تقوى باشد، همه برنامه هاى آن جامعه رنگ و بوى تقوى مى گیرد و این جاست كه سخن از كرامت انسان به طور جدّى مطرح مى گردد. -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 191. [ 246 ] كار مهمّ پیامبران الهى ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ تعویض محورها بود. و كار عمده شیاطین و استكبار، تخریب محورهاى ارزشى است. بدین جهت آن ها سعى دارند به مردم تلقین كنند كه اصل اساسى اقتصاد و منافع مادّى است، نه معنویّت و جهان آخرت! هنگامى كه پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)به رسالت مبعوث مى شود و محورهاى ارزشى جامعه را عوض مى كند، محصولات جامعه نیز عوض مى شود. جامعه اى كه تا قبل از آمدن اسلام به افراد پست و بى ارزشى چون ابوسفیان و ابوجهل مى بالید، محصولات جدیدى پیدا مى كند و به انسان هاى بى نظیر یا كم نظیرى همچون على (علیه السلام) و مقداد و ابوذر مى بالد. روایت فوق، با اشاره به محور ارزشى اسلام، سفارش مى كند: كسانى كه بر اساس ارزش هاى الهى و تقوى مورد لطف خداوند قرار گرفته و در جامعه جایگاه ممتازى پیدا كرده اند، این افراد را به بهانه هاى پوچ و واهى مادّى از جایگاه خود پایین نكشید و كسانى كه بر اساس محورهاى ارزشى دنیاپرستان بناحق جایگاهى پیدا كرده اند، شما مرعوب زرق و برق مقام و موقعیّت آن ها قرار نگیرید و به تأیید و كمك آن ها نپردازید. خلاصه این كه: «محورهاى ارزشى خویش را با قاطعیّت حفظ كنید».
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:35
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَلْمُؤْمِنُ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِنْدَ الْمَكارِه، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاء، شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخاء، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللهُ، لا یَظْلِمُ الاَْعْداءَ، وَ لا یَتَحامَلُ لِلاَْصْدِقاءِ، النّاسُ مِنْهُ فى رَاحَة، وَ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب ...»; «مؤمن در مقابل حوادث سخت و تكان دهنده ثابت و استوار، و به هنگام ناخوش آیندها محكم و پا برجاست، در برابر بلاها صبور و پرتحمّل، در مقابل نعمت ها شاكر و سپاس گزار، و به آنچه خداوند روزى اش ساخته قانع است. مؤمن به دشمنانش نیز تعدّى نمى كند، و بار خود را بر دوش دوستانش نمى گذارد، مردم از او در آرامش اند، (هر چند) جان و تنش در زحمت باشد»(1). شرح و تفسیر احادیث فراوانى در مورد ویژگى هاى افراد باایمان وارد شده، كه هر كدام از یك زاویه شخصیّت مؤمن را بیان مى كند. در روایت فوق نُه صفت از صفات مؤمنان واقعى بیان شده، كه قسمتى از آن اخلاق فردى مؤمن را بیان مى كند و بخشى دیگر مربوط به اخلاق جمعى و نوع برخورد او با اجتماع است. در آغاز اشاره اى به صفات فردى او دارد: 1 و 2ـ «اَلْمُؤْمِنُ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، ثَبُوتٌ عِنْدَ الْمَكارِه»: «هزاهز» از ماده -------------------------------------------------------------------------------- 1. میزان الحكمة، باب 291، حدیث 1408، (جلد اوّل، صفحه 332). [ 240 ] «هَزَّ» به معنى حوادث تكان دهنده است، و این كلمه مفهوم وسیعى دارد. این حوادث تكان دهنده، گاه مصائب، گاه حملات دشمن، گاه بیمارى هاى صعب العلاج، و گاه زلزله ها و طوفان هاى سخت و طاقت فرساست. مؤمن در مقابل تمام این حوادث استوار و ثابت قدم و همچون كوه مى باشد، مؤمن به كمك ایمانش در مقابل طوفان ها، خود را گم نمى كند و دست پاچه نمى شود، بلكه باوقار، طوفان ها را از سر مى گذراند. 3ـ «صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاء»; به هنگام بلاء و حوادث دردناك، كه دامنگیر هر انسانى مى شود، بى تابى و بى قرارى نمى كند، جزع و فزع نمى نماید، بلكه صبر را پیشه خویش مى سازد، تا از امتحان الهى سرافراز بیرون آید. 4ـ «شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخاء»; مؤمن همان گونه كه مصیبت و نقمت كاسه صبرش را لبریز نمى كند و او را از خود بى خود نمى سازد، فزونى نعمت نیز او را از یاد خدا، یعنى صاحب اصلى این نعمت ها، غافل نمى كند; بلكه به هنگام راحتى هم به یاد خداست و شكر نعمت هایش را مى گذارد. مؤمن نه تنها در زبان و گفتار شاكر نعمت هاى الهى است، بلكه در عمل هم چنین است; یعنى نعمت هاى الهى را فقط در مسیر رضاى پروردگار صرف مى كند. 5ـ «قانِعٌ بِما رَزَقَهُ الله»; مؤمن به آنچه دارد قانع است، و ثمره قناعت آرامش است. بدین جهت با یك زندگى ساده به آرامش مى رسد، امّا افرادى هستند كه با داشتن كاخ ها و ثروت ها كمترین آرامشى ندارند. در ذیل روایت به چهار ویژگى اجتماعى آن ها اشاره مى فرماید: ستم آن ها به كسى نمى رسد، حتّى به دشمنان آن ها، و بر دوستان خود تحمیل نمى كنند، عادت به فراافكنى مشكلات ندارند، لذا همه مردم از دست آن ها در راحتند، هر چند خودشان در مشكل باشند. خداوندا ما را یارى كن كه مصداق بارز این صفات والا باشیم.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:35
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اِنَّ اللهَ یُعَذِّبُ سِتَةً بِسِتَة: الْعَرَبَ بِالْعَصَبِیَّةِ، وَ الدَّهاقینَ بِالْكِبْرِ، وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ، وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ، وَ التُّجّارَ بِالْخیانَةِ، وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»; «خداوند شش گروه را به خاطر شش عمل (یا صفت) مجازات مى نماید: عرب ها را به خاطر تعصّب (نابجا)، و كدخدایان را به خاطر كبر و غرور، و زمامداران را به خاطر ظلم و ستم، و فقیهان را به خاطر حسادت، و بازرگانان را به خاطر خیانت (در اموال مردم)، و روستاییان (جاهل) را به خاطر جهل و نادانى»(1). شرح و تفسیر به توضیحى كوتاه پیرامون هر یك از گروه هاى ششگانه فوق توجّه كنید: 1ـ «اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبِیَّةِ»; عرب هاى متعصّب را به خاطر صفت زشت تعصّب در برابر حق مجازات مى كند، عصبیّتى كه مانع قبول حق و حقیقت مى شود و بسان پرده اى از مشاهده واقعیّت ها جلوگیرى مى كند!. 2ـ «وَ الدَّهاقینَ بِالْكِبْرِ; «دهقان» مفرد «دهاقین» به معنى «دهبان» و «كدخدا» و «خان» است و در واقع معرّب دهگان (به معنى صاحب ده یا رئیس ده) مى باشد(2). به هر حال خداوند «كدخدا» و «خان» را به خاطر -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 59. 2. فرهنگ عمید، صفحه 602. [ 242 ] غرور و تكبّرى كه دارد مجازات مى نماید. برخى از خوانین آن قدر مغرور و متكبّر هستند كه به رعیّت و مردم خود همانند حیواناتشان نگاه مى كنند و كمترین ارزشى براى آن ها قائل نیستند!. 3ـ «وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ»; سومین دسته اى كه در این روایت به آن ها اشاره شده، زمامداران و حكمرانان بر مردم هستند. عامل مجازات و عذاب این گروه، ظلم و جورى است كه بر مردم تحت فرمان خود روا مى دارند. 4ـ «وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ»; حسادت نیز یكى از عوامل عذاب الهى است و این صفت زشت و رذیله اخلاقى عامل عذاب علما و فقها و دانشمندان حسود است. فقهایى كه با كمك گرفتن از حسادت مى خواهند مقام و منزلت دیگران را زایل كنند، گرفتار عذاب الهى مى شوند!. 5ـ «وَ التُّجّارَ بِالْخیانَةِ»; خداوند بازرگانان را به خاطر خیانت در اموال مردم عذاب مى نماید. كم فروشى، غشّ در معامله، نپرداختن طلب طلبكاران، احتكار و مانند آن، نوعى خیانت است. 6ـ «وَ اَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ»; روستاییان نیز بر اثر جهل و نادانى و بى اطّلاعى از معارف دینى مشمول مجازات مى شوند. كسى كه قدرت بر تحقیق و پرسش دارد و به دنبال آن نمى رود و در جهل مى ماند جهل عذر او نمى شود، بلكه چنین جهلى عامل عذابش مى گردد. نكات سه گانه 1ـ بدون شك هر كس مبتلا به این افعال و صفات شود، مشمول عذاب خداوند مى گردد; هر چند در زمره یكى از گروه هاى فوق نباشد. یعنى انسان حسود مجازات دارد هر چند جزء «فقها» نباشد، همان گونه كه شخص متكبّر طعم تلخ عذاب الهى را خواهد چشید هر چند «كدخدا» یا [ 243 ] «خان» نباشد، همچنین نسبت به بقیّه صفات. با توجّه به مطلب فوق این سؤال مطرح مى شود كه: چرا هر یك از صفات فوق به طایفه خاصّى نسبت داده شده، در حالى كه مبتلا شدن به هر یك از این صفات براى هر گروه و شخصى امكان پذیر است؟ در جواب این سؤال توجّه به این نكته لازم است كه هر گروهى یك نقطه آسیب پذیرى دارد، كه لغزش او در آن نقطه شدیدتر است. روایت فوق در واقع نقطه آسیب پذیرى هر یك از جمعیّت هاى شش گانه را بیان كرده است. به عبارت دیگر، بعضى در مقابل برخى گناهان بیمه اند; مثل این كه هرگز قمار نمى زند و یا لب به شراب آلوده نمى كند، ولى در مورد برخى دیگر از گناهان كاملا در خطر و لغزش قرار دارد. این روایت به گناهان نوع دوم پرداخته است. 2ـ اصول و ریشه هاى بدبختى انسان ها همان شش صفتى است كه در روایت بالا به آن اشاره شد. اگر این صفات از جامعه بشریّت رخت بربندد و روزى تعصّب و تكبّر و ظلم و حسادت و خیانت و جهالت ریشه كن گردد، قطعاً چنان دنیایى همچون بهشت خواهد بود. به امید آن روز!.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:35
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «یا كُمَیْلُ! اَلْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ، لاَِنَّهُ یَتَأَمَّلُهُ فَیَسُدُّ فاقَتَهُ وَ یُجْمِلُ حالَتَهُ»; «اى كمیل! مؤمن آینه سایر مؤمنان است، زیرا (براى او دو كار انجام مى دهد)، 1 ـ نقاط ضعف او را برطرف مى سازد و 2 ـ نقاط قوّتش را بیش تر مى كند»(1). شرح و تفسیر امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایت مذكور به دو خدمت از مهمّ ترین خدمات متعدّدى كه یك آینه انجام مى دهد اشاره فرموده است، ولى این دو، ویژگى هایى دارد كه در این جا به پنج مورد آن اشاره مى شود: 1ـ آینه عیب و حُسن، نقطه ضعف و قوّت، بدى و خوبى افراد را بدون سر و صدا و جار و جنجال به آن ها نشان مى دهد. بدون این كه دیگران، حتّى كسانى كه در كنار آینه هستند، متوجّه شوند این كار را انجام مى دهد و آبروى شخص را نمى برد. 2ـ آینه صاف خوبى و بدى را به همان اندازه اى كه هست نشان مى دهد، نه كمتر و نه زیادتر. جناحى نیز عمل نمى كند، كه عیوب دوستانش را كوچك جلوه دهد و خوبى هاى آن ها را بزرگ و در مورد دیگران بالعكس عمل كند. 3ـ آینه عیب انسان را بیان مى نماید، ولى هرگز او را ملامت و سرزنش -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 414. [ 238 ] نمى كند و انسان را نزد دیگران تحقیر و كوچك نمى نماید. 4ـ بیان حُسن و عیب كسى كه در مقابل آینه قرار مى گیرد همیشگى است و آینه از این كار خسته نمى شود، نه مانند بعضى افراد كه اگر خسته نباشد، سرحال باشد، گرفتارى نداشته باشد، به فكر معایب و محاسن دوستش مى باشد و گرنه گویا چشم ها را برهم مى گذارد و هیچ نمى بیند. 5ـ انسان هر چه به آینه نزدیك تر شود عیب و حسن خود را بهتر متوجّه مى شود، البتّه به شرط این كه آینه مقابل او چهار صفت داشته باشد: الف) باید نور و روشنایى در آن بیفتد و گرنه نمى تواند كارى كند. ب) گرد و غبار و زنگار نداشته باشد، بلكه باید تمیز و صاف باشد. ج) آینه نباید كج و معوج باشد، بلكه باید صاف و شفّاف باشد. د) كسى كه به آینه نگاه مى كند باید چشم بینا داشته باشد، آینه تنها در صورتى قابل استفاده است كه بیننده آن چشم بینا داشته باشد. با توجّه به ویژگى هاى پنج گانه آینه، و این كه مؤمن به آینه تشبیه شده است، شخص مؤمن نیز باید داراى این اوصاف باشد. ولى متأسّفانه بعضى، فقط عیوب دیگران را مى بینند و چشمانشان را به روى خوبى ها بسته اند. بدین جهت طرف مقابل هم حرف او را نمى پذیرد. ما باید به هنگام تذكّر و امر به معروف، محاسن را قبل از معایب بیان كنیم، تا صاحب عیب بپذیرد و در صدد رفع آن برآید. بعضى دیگر، عیوب مردم را در أنظار دیگران مطرح مى كنند و آن ها را تحقیر و سرزنش مى نمایند. برخى، هر چه به دوست خود نزدیك تر مى شوند، كمتر عیوب او را متذكّر مى شوند. و آخرین سخن این كه مؤمن علاوه بر این كه براى تك تك مؤمنین آینه است، باید براى كلّ جامعه هم آینه اى با شرایط چهارگانه بالا باشد. همان گونه كه رسانه ها، مطبوعات، روزنامه ها، كتاب ها و مانند آن نیز مى توانند آینه هاى عمومى خوبى باشند; مشروط بر این كه آنچه راهست بگویند، نه آنچه را دوست دارند. [ 239 ]
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:34
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «فَاِنَّ الْجِهادَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّةِ اَوْلِیائِه، وَ هُوَ لِباسُ التَّقْوى، وَ دِرْعُ اللهِ الْحَصینَةُ»; «بى شك جهاد درى از درهاى بهشت است، كه خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است، جهاد لباس تقوى و زره مستحكم خداست»(1). شرح و تفسیر تقوى در این حدیث پرمعنى به لباس تشبیه شده است. امیرمؤمنان على (علیه السلام) در حقیقت با این جمله، به آیه 26 سوره اعراف اشاره دارد; آن جا كه خداوند متعال مى فرماید: (یا بَنى آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَیْكُمْ لِباساً یُوارى سَوْآتِكُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَیْرٌ ذلِكَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ); «اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم كه اندام شما را مى پوشاند و مایه زینت شماست; امّا لباس تقوى بهتر است. این ها (همه) از آیات خداست، تا متذكّر نعمت هاى او شوند». خداوند متعال در این آیه شریفه بر بندگان خویش به خاطر لباس منّت مى گذارد و تعبیر «أنْزَلْنا» در مورد لباس جالب است، سرّ آن این -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 27. [ 234 ] است كه خداوند آب را از آسمان نازل مى كند، حیوانات آن را مى نوشند و گیاهان مورد نیاز آن ها مى روید و تغذیه مى كنند. سپس بر بدن آن ها پشم و مو مى روید و انسان ها با آن پشم و موها براى خویش لباس تهیّه مى كنند. البتّه مى توان گفت كه در تعبیراتى مانند «أنزلنا» لازم نیست كه همیشه یك عُلوّ مكانى مثل عُلوّ آسمان نسبت به زمین باشد; بلكه علوّ مقامى هم كافى است. چرا كه خداوند مكان خاصّى ندارد. بنابراین چون خداوند متعال لباس را به انسان ارزانى داشته، تعبیر به «انزلنا» شده است; هر چند لباس در روى زمین آماده شده باشد. نقش لباس لباس سه نقش اساسى دارد: 1ـ جنبه حفاظت دارد; زیرا جلوى آسیب هاى خارجى را مى گیرد. 2ـ ساتر العیوب است و از آشكار شدن عیوب انسان جلوگیرى مى نماید. 3ـ باعث زینت و احترام انسان مى شود; زیرا انسان برهنه شبیه به حیوانات است و لهذا مى توان لباس را تابلوى شخصیّت انسان دانست و بسیارى از صفات اخلاقى انسان را روى این تابلو مى توان قرائت كرد. از تابلوى لباس به راحتى مى توان پى برد كه صاحب آن كم حوصله است یا پرحوصله؟ منظّم است، یا نامنظّم؟ تند است، یا ملایم؟ با خانواده اش مشكل دارد، یا ندارد؟ خلاصه این كه لباس این سه هدف را دنبال مى كند و اگر نگاهى به لباس هایى كه اكنون پوشیده مى شود، مخصوصاً آنچه برخى از جوانان و زنان مى پوشند، بیندازیم متوجّه خواهیم شد كه متأسّفانه پاره اى از آن ها هدف هاى اصلى لباس خود را فراموش كرده اند! [ 235 ] به هر حال تقوى نیز لباسى است كه این سه هدف را دنبال مى كند: اوّلا: تقوى از روح انسان محافظت مى كند و او را از لغزش هاى اخلاقى حفظ مى كند; لغزش هاى اخلاقى كه نه تنها روح او را مجروح، بلكه كرامت انسانى او را نابود مى كند!. ثانیاً: تقوى عیوب اخلاقى انسان را مى پوشاند و مانع بروز آن مى گردد. و ثالثاً: تقوى زینت و نشانه شخصیّت است، انسان متّقى حتّى در نزد انسان هاى بى تقوى محترم است. تقوى تنها یك لباس عادى و معمولى نیست، بلكه به عنوان لباس جنگ هم مى تواند مورد استفاده قرار گیرد. و از آن جا كه جهاد یك رویداد دائمى زندگى انسان است، مخصوصاً در بُعد جهاد اصغر و مبارزه با نفس، نیاز به این لباس دائمى و همیشگى است. بنابراین باید همواره از این لباس رزم سود جست، تا انسان را از آفات و خطرات حفظ كند و عیوب او را بپوشاند و زینت مناسبى برایش باشد.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:32
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «اَللّهُمَّ اغْفِرْلى رَمَزاتِ الاَْلْحاظِ، وَ سَقَطاتِ الاَْلْفاظِ، وَ شَهَواتِ الْجَنانِ، وَ هَفَواتِ اللِّسانِ»; «الهى! نگاه هاى اشارت آمیز، سخنان بى فایده، خواسته هاى نابجاى دل، و لغزش هاى زبان را بر من ببخش!»(1). شرح و تفسیر از احادیث و روایات معصومان (علیهم السلام) استفاده مى شود كه دو نوع گناه، بسیار خطرناك است: 1ـ نخست گناهان صغیره، مخصوصاً براى افراد متدیّن كه معمولا از گناهان كبیره فاصله مى گیرند و چون آن ها را با اهمیّت تلقّى مى كنند آلوده آن نمى شوند، ولى نسبت به گناهان صغیره این برخورد را ندارند و بدین جهت خطر آلودگى به آن وجود دارد. 2ـ نوع دوم گناهانى كه مخفى و پنهان است و جز انسان و خدایش هیچ كس از آن آگاه نمى گردد. روایت فوق پیرامون قسم دوم این گناهان بحث مى كند. این روایت هر چند در قالب دعا و طلب بخشایش از این نوع گناهان است، ولى در -------------------------------------------------------------------------------- 1. نهج البلاغه، خطبه 78. [ 232 ] حقیقت نوعى درس براى مخاطبین است كه از چنان گناهانى بپرهیزند. گناهان پنهانى نظیر استهزا كردن و تحقیر نمودن شخصى محترم، با نگاه چشم، یا اشاره بى موردى كه باعث ریختن آبروى انسان آبرومندى گردد، یا گناهانى كه با شوخى هاى بى مورد و الفاظ بى ارزش و ناشایست انجام مى گیرد، شوخى هایى كه گاه جدّى تر از جدّى است! و برخى از این طریق انتقام جویى مى كنند! و گناهانى نظیر ریا و خودنمایى كه سدّ مهمّى در برابر قبولى طاعات و عبادات محسوب مى گردد. خلاصه باید از این نوع گناهان، كه مانعى براى انجام آن جز ایمان و تقوى وجود ندارد، به خداوند كریم پناه ببریم. و از خدا بخواهیم كه این گناهان را بر ما ببخشد.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:32
دعا و زیارت
قال على (علیه السلام): «كمال عفّت در آن است كه انسان به مقدار نیازش قناعت كند»(1). شرح و تفسیر علماء علم اخلاق معتقدند كه صفات فضیلت اخلاقى حدّ وسط بین إفراط و تفریط است، كه هر دو رذیله اخلاقى محسوب مى شود. آن ها براى انسان چهار صفت اصلى اخلاقى قائلند; شجاعت، عفّت، حكمت و عدالت. عفّت حدّ اعتدال قوّه شهویّه است، اگر از حدّ بگذرد شهوت مى شود. شهوترانى و شهوت پرستى; البتّه شهوت به معناى عامّ كلمه; یعنى تسلیم خواسته هاى نفس شدن. و اگر پایین تر از حدّ اعتدال باشد تنبلى محسوب مى شود و اگر در حدّ اعتدال باشد عفّت است. مثلا علاقه به مال و كار و فعالیّت براى تحصیل آن، اگر زیاد از حدّ باشد دنیاپرستى است كه مذموم مى باشد، و اگر اصلا دنبال آن نرود سستى و تنبلى است كه آن هم مذموم مى باشد، امّا اگر در حدّ اعتدال و به اندازه نیاز باشد عفّت است كه امر بسیار خوبى شمرده مى شود. با توجّه به این مقدّمه به شرح و تفسیر روایت بازمى گردیم. -------------------------------------------------------------------------------- 1. بحار الانوار، جلد 74، صفحه 419. [ 230 ] حضرت مى فرماید: «كمال عفّت در این است كه انسان به مقدار نیازش قناعت كند». محقّقان مى گویند: ثروت هاى دنیا در سه مسیر مصرف مى گردد: 1ـ ضروریات زندگى; بدین معنى كه به حدّاقل احتیاجات زندگى قناعت شود. 2ـ مسایل رفاهى; كه بالاتر از ضروریات زندگى است، امّا در حدّ اسراف نیست. 3ـ شهوات و هوس ها; متأسّفانه آمارها نشان مى دهد كه قسمت عمده ثروت هاى دنیا در مسیر سوم مصرف مى شود و حدّ و حصرى ندارد و نمونه هاى فراوانى مى توان براى آن ذكر كرد كه كاخ هاى شاهان و سرمایه داران بزرگ و زرق و برق هاى دنیاپرستان نمونه بارز آن است. روایت مزبور قطعاً شامل مورد اوّل مى شود و بدون شك مورد سوم را نفى مى كند، امّا ممكن است مورد دوم را نیز شامل شود، زیرا آنچه بالاتر از ضروریّات زندگى است و در حدّ اسراف نمى باشد، جزء نیازهاى انسان محسوب مى گردد.
پنج شنبه 28/3/1388 - 13:31
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته