• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1227
تعداد نظرات : 536
زمان آخرین مطلب : 5022روز قبل
دانستنی های علمی

محمد رضا آقاسی شاعری است كه در زمانه خودش به اقبالی عجیب در میان مخاطبان دست یافته است، به‎گونه‎ای كه همه او را می‎شناسند و شعرش را با صدای خودش شنیده اند.

محمد رضا آقاسی شاعری است كه در زمانه خودش به اقبالی عجیب در میان مخاطبان دست یافته است، به‎گونه‎ای كه همه او را می‎شناسند و شعرش را با صدای خودش شنیده اند.
چنین اقبالی، آن هم در دورانی كه شمارگان بهترین كتاب ‎های شعر به زحمت از ده هزار می گذرد، الحق كه نعمتی است برای شعر، چرا‎كه آقاسی هر چه كرد و هر كه بود، به هر حال فعالیت او ذیل شعر تعریف می‎شود. آقاسی با ویژگی ‎های خاص خودش توانست این اقبال را به‎دست آورد و به دلیل برخورداری از همین اقبال بیشتر، مورد حسد حاسدان و طعن بدگویان نیز قرار گیرد.در سفری به دانشگاهی در محلات، با آقاسی همراه بودم، تا رسیدیم آقاسی ناپدید شد و در انتهای مراسم، زمانی‎كه چند دقیقه به نوبت شعرخوانی خود او مانده بود، وارد سالن شد تا عطش مخاطبانش با دیدن چهره او بیشتر شود. در مورد دكلمه و ویژگی های‎ ظاهری آقاسی، بسیار نوشته‎ و گفته اند،‎ از جمله مهارت او در ‎استفاده از ویژگی ‎های ظاهری‎ و صدای تأثیرگذارش كه در شهرت او بی تأثیر نیست و شاید یك مؤلفه‎ بسیار مهم باشد، اما آقاسی توانایی ‎ها و شاخصه ‎های دیگری داشت كه باعث این همه نفوذ او در دل ‎های مردم می شد، هر شاعر بزرگی از چند ویژگی برخوردار است، كه یكی از آن‎‎ها دانش و میزان شناخت او از توانایی‎های خودش است،‎ اما چرا آقاسی توانست این همه موفق شود، و چرا كسانی با ویژگی هایی مشابه او با همان ظاهر و صدا، نتوانستند و نمی‎توانند، این موفقیت را تكرار كنند؟ زمانی‎كه مریم حیدرزاده تازه كارش را شروع كرده بود و به دلیل محبوبیت فراوانش از هر طرف، مورد طعن شاعران حرفه‎ای بود، در روزنامه ابرار درباره او نوشتم كه نباید به او تاخت و باید او را شناخت. چرا مریم حیدرزاده از اقبال برخوردار شد، قطعا ویژگی‎های‎ ظاهری و صدایش تأثیر داشت، اما این همه ماجرا نبود. حیدرزاده توانست در غیاب شاعران حرفه‎ای، میدان بیان مسایل‎ عاطفی و تغزلی را از آن خود كند و نماینده جنبه ‎های فراموش شد‎ه‎ای از زیست مردم باشد كه به همین دلیل تا امروز هم مخاطبان خودش را دارد. به تعبیری خواسته یا ناخواسته او به نیاز بازار پاسخ داد و به آن نفوذ عجیب رسید كه برای هر دختر نابینای خوش صدایی، تكرار نخواهد شد.آن ‎ها كه خیلی می دانند، درباره پدیده هایی این چنین، به انكار آن پدیده و مهمتر از آن انكار و تقبیح مردم و وجود و علایقشان ناچار می شوند. اما آن‎‎ها كه كمی می‎فهمند با تحلیل و شناخت درست، ریشه ‎های واقعی پدیده را با احترام به مردم پیدا می‎كنند.
مریم حیدرزاده با شناخت و شكار جنبه عاطفی وجود مخاطبان، تبدیل به چهر‎ه‎ای محبوب شد، در سطحی بسیار متفاوت و در حیطه‎ای جلیل، محمدرضا آقاسی این درویش پاك باخته، به جنبه ‎های دیگری از وجود ایرانی توجه كرد و به اعتراضی حماسی و عرفانی، با نگاهی ولایی روی آورد و جالب این است كه او هم موفق شد.
همان انسانی كه پاسخ نیازش به تغزل را در شعر و صدای مریم حیدرزاده می یابد، پاسخ نیازش به‎نوعی شعر روزآمد معترض و حماسی و عرفانی را در شعر و صدا و تصویر آقاسی می یابند. آن هم در عصری كه برنامه ریزان و سیاست گذاران هم زمان از هر دوی این جنبه ‎ها غفلت كرده اند. و اگر درست بررسی كنیم این دو جنبه با هم هیچ تعارضی ندارند، بلكه این درشتی و آن نرمی به هم در به است و طینت انسانی چنین است كه اگر تغزل و عاطفه درست نداشته باشد، حماسه و عرفان درست هم نخواهد داشت.این نیاز باید به‎درستی در رسانه و هنر و از آن مهمتر در برنامه ریزی ‎های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دیده می شد كه متأسفانه این‎گونه نشد، این لنگی بیش از هرچیز، نتیجه نقص عضو و فقری دردناك در دانشگاه و به ویژه حوزه، یعنی در جریان تولید فكر بومی ما بود و البته چشم اسفندیار ما از دید آن‎ها پنهان نماند. سرداران سازندگی با واردات مدل ‎های توسعه غربی و سخت افزار‎های ملایم آن، شالوده خانواده را به هم ریختند[1] و اصلاحات چی ‎ها با ترویج مدل ‎های جدید تعامل عاطفی و نصب نرم افزار‎های تساهل و تجاهل، پروژه را تكمیل كردند، تا جایی كه امروزه مهمترین آسیب ‎های جامعه ما ناشی از عدم توجه عادلانه به همین جنبه ‎های متفاوت انسان ایرانی است. تشكیل خانواده بسیار به تأخیر افتاده است و طبیعی است كه آدم هایی كه تا سنین نزدیك چهل سالگی، با تمنیات و رؤیاپردازی ‎های نوجوانی و جوانی و بعد عقده ‎های روحی ناشی از آن سر می كنند، هر چه بشوند، انسان درست و درمانی نخواهند شد تا بتوانند متصف به صفت مسلمان ایرانی شوند و در برابر تهاجم ‎های مختلف از آن هویت دفاع كنند.آقاسی در زمانه توسعه و غلبه همه جانبه گفتمان غرب گرایی و انكار تدریجی امام خمینی و در زمانه‎ای كه شهرداری كم كم عكس شهیدان را از دیوار‎ها پاك می كرد، با استفاده صحیح از مجموعه قابلیت هایش، حنجره میلیون ‎ها مردمی شد كه دل باخته خمینی عزیز و شهیدان راه او بودند.
آقاسی جای خالی رسانه این مردم را شناخت و خود را به رسانه‎ای برای این مردم تبدیل كرد. آن هم در زمانی‎كه همه متولیان مباحث فرهنگی و رسانه ‎ها به‎دنبال ترویج الگو‎های غربی و جذب جمعیت علاقمند به این الگو‎ها بودند! پدیده آقاسی شاخص خوبی برای شناخت میزان غفلت یا خیانت متولیان فرهنگی دوران پس از جنگ، در حق امام خمینی و آرمان ‎های اوست.زمانی‎كه صدا و سیما فوتبال و خوش باشی و شنگولی را ترویج می كرد و مجلات زرد و شیك آقازاده ‎های فرهنگی، نوعی غرب گرایی با لعاب سلام و صلوات را جا می انداختند، آقاسی برخلاف جریان رسمی مدیران و بوروكرات ‎ها خوش اشتهای از راه رسیده و البته هم صدا با جمعیتی عظیم از مردمان فراموش شده، از امام و اسلام انقلابی او گفت و محبوب شد، آن قدر كه همان مدیران و نوچه ‎های فرهنگی شان با آن همه بودجه و دفتر و دستك، از حقد و حسد به او كه از لحاظ فن شاعری، شاعر خیلی بزرگی هم نبود، اما نماد‎گروه بزرگی از مردم شده بود، بتازند! شاید نام و وضعیت میثم تمار كه در برخی از شعر‎های او تكرار شده است، بهترین توصیف برای شعر و شخصیت آقاسی باشد. گفتی پیوسته و دردآلود از محبوبی از دست رفته می‎سراید، در حالی‎كه تمام تن در گلوی دار به حرف بدل شده است.[2]
مهارت ‎های بیان تنی و كیفیت ادبی متوسط به بالای آقاسی، به‎علاوه توجه او به موضوعات متنوع روز و شجاعت او در تاختن و اعتراض به آن‎چه او و جمعیت عظیم مخاطبانش ناصواب می‎دانستند، مانند تشبیه دوچرخه به جمل در زمانی‎كه دختر رییس جمهور آن را برای زنان ترویج می كرد، اشتهار بی مانند آقاسی را موجب شد. او درویشی رند و لاابالی بود كه شهر به شهر می‎چرخید و بر سفره ‎های چرب و چیل صوفیان می شورید. محمدرضا آقاسی را نمی توان صرفا ذیل شعر بررسی كرد، او رسانه مظلوم شهیدان و قشر عظیمی از دوستداران خمینی بود كه همچون آرمان ‎های آن مردم سوخت و سوخت و به جوان مرگی دچار شد. و میزان محبوبیت او هنوز هم نشانه‎ و نمادیست از غفلت و خیانت مدیران فرهنگی و حتی ما جماعت مثلا اهل فرهنگ!

پی‎نوشت:
1- در سال ‎های پایانی آن دوره، یكی از مدیران ارشد آن سیستم، در مصاحبه‎ای با محمدحسین بدری خبرنگار روزنامه ابرار، به‎طور رسمی سخن از طبیعی بودن فروپاشی خانواده ‎ها بر اثر سیاست ‎های توسعه‎ای گفت و همین منتشر شد و آب هم از آب تكان نخورد!
2- زنده یاد احمد زارعی نیز در وضعیتی مشابه از میثم تمار سخن گفته است: (گل با شكفتنی كه سر دار می كند/ تكرار كار میثم تمار می كند). جالب است كه او هم از معترضان به سیاست‎های عصر سازندگی بود. یكی از دوستان تعریف می كرد كه در دوران نخست سازندگی و در اوج قدرت تبلیغی آن، من تحت تأثیر مرحوم احمد زارعی و دوستان اصفهانی‎اش، به سردار سازندگی رأی ندادم.

 

دوشنبه 9/9/1388 - 13:39
دانستنی های علمی

خبرگزاری فارس: شهید بابایی با روحیه شهادت طلبی، شجاعت و ایثاری كه در طول سالهای دفاع مقدس به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی برتاریخ نیروی هوایی ارتش افزود و با بیش از 3000ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم عمر خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب كشور سپری كرد.

شهید بابایی در سال 1329، در قزوین دیده به جهان گشود. دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر طی نمود و در سال 1348، به دانشكده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذرانیدن دوره آموزش مقدماتی برای تكمیل دوره به آمریكا اعزام شد.
با ورود هواپیماهای پیشرفته اف ـ 14 به نیروی هوایی ، بابایی كه جزو خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای جنگی اف ـ 5 بود، به همراه تنی چند از خلبانان برای پرواز با هواپیمای اف ـ 14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
با اوجگیری مبارزات مردم علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یكی از پرسنل انقلابی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش وارد میان مبارزه شد.
پس از پیروزی انقلاب، وی گذشته از انجام وظایف روزمره، سرپرست انجمن اسلامی پایگاه نیز شد. شهید بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید كه شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ 7/5/1360 فرمانده پایگاه شد.
شهید بابایی، با كفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی كه در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد؛ در تاریخ 9/9/62 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی ارتش منصوب و به تهران منتقل گردید. او با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری كه در طول سالهای دفاع مقدس به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی برتاریخ نیروی هوایی ارتش افزود و با بیش از 3000ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم عمر خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب كشور سپری كرد و چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهای قرارگاه های عملیاتی شناخته شد و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت كامل به انجام رسانید.
شهید سرلشگر بابائی به علت لیاقت و رشادتهایش در تاریخ8/2/66 به درجه سرتیپی مفتخر شد و در پانزدهم مرداد همان سال در حالی كه به درخواستهای پی در پی دوستان و نزدیكانش مبنی بر شركت در مراسم حج آن سال پاسخ نه را داده بود، در روز عید قربان در یك عملیات برون مرزی، به شهادت رسید. از نزدیكان شهید نقل شده كه وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاریهای بیش از حد دوستان جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود: تا عید قربان خودم را به شما می رسانم.
وی هنگام شهادت 37 سال داشت و اسوه ای بود كه از كودكی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداكاری و ایثار زندگی كرد و سرانجام نیز به آرزوی بزرگ خود كه شهادت بود، دست یافت و نام پرآوازه اش درتاریخ پرافتخار كشور جمهوری اسلامی ایران جاودانه شد. آنچه می خوانید گوشه ای از خاطرات این سرباز فداكار اسلام از زبان دوستان، بستگان و همرزمان ایشان است.
مشق حرام ننوشت
بعد از ظهر یكی از روزهای پاییزی، كه تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل كارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق كارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس.
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا كردن و نوشتن شماره به اتاق كارم آوردم. روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است. پرسیدم:
ـ عباس! مداد خودت كجاست؟
گفت: در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط كارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ، ممكن است در آخر سال رفوزه شوی.
او چیزی نگفت. چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند. (راوی: مرحوم حاج اسماعیل بابایی، پدرشهید)
جن!
در دوران تحصیل برای كمك به بابای پیر مدرسه كه كمر و پاهایش درد می كند نیمه های شب ـ قبل از اذان صبح ـ به مدرسه می رود و كلاس ها و حیاط را تمیز می كند و به خانه برمی گردد. مدتها بعد بابای مدرسه و همسرش در تردید می مانند كه جن ها به كمك آنها می آیند! و در نیمه شبی « عباس» را می بینند كه جارو در دست مشغول تمیز كردن حیاط است .
پپسی نخور
در طول مدتی كه من با عباس در آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه می شد : ورزش، عكاسی، و دیدن مناظر طبیعی. او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد ، صبحانه و شام.
هیچ وقت ندیدم كه ظهرها ناهار بخورد . من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف را دنبال می كرد ؛ یكی خودسازی و تزكیه نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و فرستادن پول برای دوستانش كه بیشتر در جاهای دوردست كشور بودند. بعضی وقت ها عباس همراه شام، نوشابه می خورد ؛ اما نه نوشابه هایی مثل پپسی و .... كه در آن زمان موجود بود ؛ بلكه او همیشه فانتای پرتقالی می خورد. چند بار به او گفتم كه برای من پپسی بگیرد ، ولی دوباره می دیدم كه فانتا خریده است .
یك بار به او اعتراض كردم كه چرا پپسی نمی خری ؟ مگر چه فرقی می كند و از نظر قیمت كه با فانتا تفاوتی ندارد ،آرام و متین گفت :« حالا نمی شود شما فانا بخورید؟»
گفتم:« خب ، عباس جان برای چه ؟» سرانجام با اصرار من آهسته گفت :« كارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست ؛ به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم كرده اند .»
به او خیره شدم و دانستم كه او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و در دل به عمق نگرش او به مسایل ، آفرین گفتم . (راوی: خلبان آزاده امیر اكبر صیادبورانی)
حكایت آن نخ
مدت زمانی كه عباس در «ریس» حضور داشت با علاقه فراوانی دوست یابی می كرد ، آنها را با معارف اسلامی آشنا می نمود و می كوشید تا در غربت از انحرافشان جلوگیری كند .
به یاد دارم كه در ان سال ، به علت تراكم بیش از حد دانشجویان اعزامی از كشورهای مختلف ، اتاق هایی با مساحت تقریبی سی متر را به دو نفر اختصاص داده بودند . همسویی نظرات و تنهایی ، از علت های نزدیكی من با عباس بود ؛ به همین خاطر بیشتر وقت ها با او بودم.
یك روز هنگامی كه برای مطالعه و تمرین درس ها به اتاق عباس رفتم ، در كمال شگفتی «نخی» را دیدم كه به دو طرف دیوار نصب شده و مساحت اتاق را به دو نیم تقسیم كرده بود . نخ در ارتفاع متوسط بود ، به طوری كه مجبور به خم شدن و گذر از نخ شدم . به شوخی گفتم : «عباس ! این چیه! چرا بند رخت را در اتاقت بسته ای؟»
او پرسش مرا با تعارف میوه، كه همیشه در اتاقش برای میهمانان نگه می داشت ، بی پاسخ گذاشت.
بعدها دریافتم كه هم اتاقی عباس جوانی بی بند وبار است و در طرف دیگر اتاق ، دقیقاً رو به روی عباس ، تعدادی عكس از هنرپیشه های زن و مرد آمریكایی چسبانده و چند نمونه از مشروبات خارجی را بر روی میزش قرار داده است .
با پرسش های پی در پی من، عباس توضیح داد كه با هم اتاقی اش به توافق رسیده و از او خواهش كرده چون او مشروب می خورد لطفاً به این سوی خط نیاید؛ بدین ترتیب یك سوی اتاق متعلق به عباس بود و طرف دیگر به هم اتاقی اش اختصاص داشت و آن نخ هم مرز بین آن دو بود . روزها از پس یكدیگر می گذشت و من هفته ای یكی ، دو بار به اتاق عباس می رفتم و در همان محدوده او به تمرین درس های پروازی مشغول می شدم و هر روز می دیدم كه به تدریج نخ به قسمت بالاتر دیوار نصب می شود؛ به طوری كه دیگر به راحتی از زیر آن عبور می كردم .
یك روز كه به اتاق عباس رفتم او خوشحال و شادمان بود و دریافتم كه اثری از نخ نیست . علت را جویا شدم . عباس به سمت دیگر اتاق اشاره كرد. من با كمال شگفتی دیدم كه عكس های هنر پیشه ها از دیوار برداشته شده بود و از بطری های مشروبات خارجی هم اثری نبود. عباس گفت : دیگر احتیاجی به نخ نیست ؛ چون دوستمان با ما یكی شده. (راوی: امیر خلبان روح الدین ابوطالبی)
بدو تا شیطان را جابگذاری!
در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور كند.
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: ـچند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند. كلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟ گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد كه گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم.
آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درك كنند.»
(راوی: امیر اكبر صیاد بورانی)
پوز یانكی را به خاك بمال عباس!
چند روزی بود كه به همراه عباس از پایگاه لكلند واقع در شهر سن آنتونیوتكزاس فارغ التحصیل شده و برای پرواز با هواپیمای آموزشی T-41 به پایگاه ریس در شمال تكزاس آمده بودیم. در ورزشهای روزانه، می بایست ابتدا جلیقه هایی را با وزن نسبتاً زیادی به تن می كردیم و چندین دور با همان جلیقه ها به دور محوطه و یا پادگان می دویدیم. این كار جزء ورزشهای اجباری بود كه زیر نظر یك درجه دار آمریكایی انجام می شد. پس از پایان این مرحله، دانشجویان می توانستند ورزش دلخواه خودشان را انتخاب كنند و عباس كه والیبالیست خوبی بود با تعدادی از بچّه های ایرانی یك تیم والیبال تشكیل داده بودند. آن روزها بیشترین سرگرمی ما بازی والیبال بود.
باید بگویم كه آمریكاییان در سالهای حدود 1349 (1970 میلادی) تقریباً با بازی والیبال بیگانه بودند و هنگام بازی مقررات آن را رعایت نمی كردند؛ به همین خاطر یك روز هنگامی كه با چند نفر از دانشجویان آمریكایی مشغول بازی بودیم.، آبشارهای بی مورد و پاسهای بی موقع آنها همه ما را كلافه كرده بود. عباس به یكی از آنها یادآوری كرد كه اگر می خواهید والیبال بازی كنید باید مقررات آن را رعایت كنید. یكی از دانشجویان آمریكایی از این سخن عباس آزرده خاطر شد و در حالی كه بر خود می بالید با بی ادبی گفت: توی شترسوار می خواهی به ما والیبال یاد بدهی؟
او به عباس جسارت كرده بود؛ به همین خاطر دیگران خواستند تا پاسخ او را بدهند؛ ولی عباس مانع شد و روی به آن دانشجوی آمریكایی كرد و با متانت گفت: من حاضرم با شما مسابقه بدهم. من یك نفر در یك طرف زمین و شما هر چند نفر كه می خواهید در طرف مقابل.
دانشجوی آمریكایی كه از پیشنهاد عباس به خشم آمده بود، به ناچار پذیرفت.
دانشجویان آمریكایی می پنداشتند كه هر چه تعداد نفراتشان بیشتر باشد، بهتر می توانند توپ را بگیرند؛ به همین خاطر در طرف مقابل عباس ده نفر قرار گرفتند. عباس نیز با لبخندی كه همیشه بر لب داشت در طرف دیگر زمین محكم و با صلابت ایستاد.
بازی شروع شد. سرنوشت این بازی برای تمام بچه های ایرانی مهم بود؛ از این رو دانشجویان ایرانی عباس را تشویق می كردند و آمریكایی ها هم طرف خودشان را؛ ولی عباس با مهارتی كه داشت پی در پی توپ ها را در زمین طرف مقابل می خواباند. آمریكایی ها در مانده شده بودند و نمی دانستند كه چه بكنند. در حین برگزاری مسابقه، سر و صدایی كه دانشجویان برپا كرده بودند كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه را متوجه بازی كرده بود و در نتیجه او نیز به زمین مسابقه آمد. در طول بازی از نگاه كلنل پیدا بود كه مهارت، خونسردی و تكنیك عباس را زیر نظر دارد.
سرانجام در میان ناباوری آمریكایی ها، مسابقه با پیروزی عباس به پایان رسید. در این لحظه فرمانده پایگاه، كه گویا از بازی خوب عباس تحت تأثیر قرار گرفته بود و شادمان به نظر می آمد، از عباس خواست تا در فرصتی مناسب به دفتر كارش برود.
چند روز بعد عباس از طرف فرمانده پایگاه به عنوان كاپیتان تیم والیبال پایگاه «ریس» انتخاب شد. با مسابقاتی كه تیم والیبال پایگاه با چند تیم از شهر «لاواك» برگزار كرد، تیم والیبال پایگاه به مقام اول دست یافت و عباس به عنوان یك كاپیتان خوب و شایسته مورد علاقه فراوان كلنل «باكستر» قرار گرفته بود و بارها شنیدم كه او عباس را «پسرم» صدا می كرد. (راوی: امیر خلبان روح الدین ابوطالبی)
عیدی سربازان
پنج یا شش روز به عید سال 1361 مانده بود . ساعت ده شب شهید بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا كه شامل یك سینه ریز و تعدادی دستبند بود به من داد و گفت :« فردا به پول نیاز دارم ، اینها را بفروش»
گفتم :« اگر پول نیاز دارید ، بگویید تا از جایی تهیه كنم »
او در پاسخ گفت :« تو نگران این موضوع نباش . من قبلاً اینها را خریده ام و فعلاً نیازی به آنها نیست . در ضمن با خانواده ام هم صحبت كرده ام .»
من فردای آن روز به اصفهان رفتم . آنها را فروختم و برگشتم . بعدازظهر با ایشان تماس گرفتم و گفتم كه كار انجام شد . او گفت كه شب می آید و پول ها را می گیرد . شهید بابایی شب به منزل ما آمد و از من خواست تا برویم بیرون و كمی قدم بزنیم . من پول ها را با خود برداشتم و رفتیم بیرون . كمی كه از منزل دور شدیم گفت :وضع مناسب نیست قیمت اجناس بالا رفت و حقوق كارمندان و كارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و.....
او حدود نیم ساعت صحبت كرد . آنگاه رو به من كرد و گفت:« شما كارمندها عیالوار هستید . خرجتان زیاد است ومن نمی دانم باید چه كار كنم » بعد از من پرسید :« این بسته اسكناس ها چقدری است ؟» گفتم: صد تومانی و پنجاه تومانی. پول ها را از من گرفت و بدون اینكه بشمارد ، بسته پول ها را باز كرد و از میان آنها یك بسته اسكناس پنجاه تومانی درآورد و به من داد و گفت :«این هم برای شما و خانواده ات . برو شب عیدی چیزی برایشان بخر.»
ابتدا قبول نكردم . بعد چون دیدم ناراحت شد ، پول را گرفتم و پس از خداحافظی ، خوشحال به خانه برگشتم .بعدها از یكی از دوستان شنیدم كه همان شب پول ها را بین سربازان متأهل ، كه قرار بود فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزندانشان بروند تقسیم كرده است .(راوی: سید جلیل مسعودیان)
دست خدا و سر عباس
عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند. در بعضی وقتها كه فراغت بیشتری داشت آیه «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» را هفت بار با چشمانی اشكبار تكرار می كرد.
به یاد دارم از سن هشت سالگی روزه اش را به طور كامل می گرفت. او به قدری نسبت به ماه رمضان مقیّد و حساس بود كه مسافرتها و مأموریتهایش را به گونه ای تنظیم می كرد تا كوچكترین لطمه ای به روزه اش وارد نشود. او همیشه نمازش را در اول وقت می خواند و ما را نیز به نماز اول وقت تشویق می كرد.
فراموش نمی كنم، آخرین بار كه به خانه ما آمد، سخنانش دلنشین تر از روزهای قبل بود. از گفته های او در آن روز یكی این بود كه: وقتی اذان صبح می شود، پس از اینكه وضو گرفتی، به طرف قبله بایست و بگو ای خدا! این دستت را بروی سر من بگذار و تا صبح فردا برندار.
به شوخی دلیل این كار را از او پرسیدم. او در پاسخ چنین گفت: اگر دست خدا روی سرمان باشد، شیطان هرگز نمی تواند ما را فریب دهد.
از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تكرار می شود. (راوی: اقدس بابایی)
پرواز انقلابی
قبل از پیروزی انقلاب در پایگاه اصفهان در سمت فرمانده گردان « F-14» در یك مانور هوایی به مناسبت روز 24 اسفند شركت داشت. من به عنوان فرمانده گردان هماهنگیهای لازم را انجام دادم و در روز مقرر به پرواز درآمدیم. فرمانده دسته اول من بودم و عباس هم در دسته من پرواز می كرد. باید بگویم كه رژه در حضور شاه برگزار می شد.
از شروع پرواز چند دقیقه ای می گذشت و ما در حال نزدیك شدن به فضای جایگاه بودیم. آرایش هواپیماها از قبل هماهنگ شده بود و چشمان حاضران و خبرنگاران در جایگاه در انتظار مانور ما بر فراز جایگاه بودند كه ناگهان صدای عباس در رادیو پیچید او گفت:
ـ من در وضع عادی نیستم. نمی توانم دسته را همراهی كنم.
مضطربانه پرسیدم:
ـ چه مشكلی پیش آمده؟
گفت:
ـ سیستم هیدرولیك هواپیما از كار افتاده است. می خواهم از دسته جدا شوم و باید به برج مراقبت اعلام وضعیت اضطراری كنم.
من فقط گفتم:
ـ شنیدم تمام.
در این لحظه عباس از دسته جدا شد. مانوری كرد و در جهت مخالف دسته های پروازی، به سمت باند رفت. آن لحظه آرایش هواپیماها در هم ریخت و باعث در هم پاشیدن مراسم شد پس از انجام پرواز به پایگاه برگشتیم. یك پرسش ذهن مرا به خود مشغول كرده بود كه با توجه به اینكه سیستم هیدرولیك در جنگنده «F-14» دوبله است، چرا عباس از سیستم دوم استفاده نكرده است.
فرمانده پایگاه مرا تحت فشار قرار داد كه درباره اعلام «وضع اضطراری» عباس اظهار نظر كنم. من پاسخ دادم كه وقتی هواپیما در هوا دچار اشكال یا نقص فنی می شود، در آن لحظه تصمیم گیرنده خلبان است؛ بنابراین او باید تصمیم بگیرد كه فرود بیاید یا به پرواز خود ادامه دهد. البته این نظر برای خودم قابل قبول نبود؛ ولی با توجه به علاقه ای كه عباس داشتم و تا حدودی از هدف او آگاه بودم بر روی این موضوع سرپوش گذاشتم. حال اینكه او می توانست با استفاده از سیستم دوم به راحتی پرواز را تا پایان ادامه دهد. سپس به طور كتبی و رسماً به مسئولین اعلام كردم كه تصمیم بابایی مبنی بر فرود، در آن لحظه كاملاً منطقی بوده و سرپیچی از فرمان محسوب نمی شود.
چند روز بعد، هنگام خروج از اتاق عملیات، عباس را دیدم. او در حالی كه به من ادای احترام می كرد، نگاهش به نگاه من دوخته شده بود. هیچ نگفت؛ ولی در عمق چشمانش خواندم كه می گفت: «متشكرم».
بعدها حدسم به یقین تبدیل شد و دانستم كه عباس در آن روز نمی خواست رژه انجام شود و در حقیقت عمل او در آن روز یك حركت انقلابی و پروازش یك پرواز انقلابی بود. ( راوی: امیر حبیب صادقپور)
اسم خودش را خط زد
عباس همیشه علاقه داشت تا گمنام باقی بماند. او از تشویق، شهرت و مقام سخت گریان بود. شاید اگر كسی با او برخورد می كرد، خیلی زود به این ویژگی اش پی می برد.
زمانی كه عباس فرمانده پایگاه اصفهان بود یك روز نامه ای از ستاد فرماندهی تهران رسید. در نامه خواسته بودند تا اسامی چند نفر از خلبانان نمونه را جهت تشویق و اعطای اتومبیل به تهران بفرستیم. در پایان نامه نیز قید شده بود كه « این هدیه از جانب حضرت امام است.» عباس نامه را كه دید سكوت كرد و هیچ نگفت. ما هم اسامی را تهیه كردیم و چون با روحیه او آشنا بودم، با تردید نام او را جزء اسامی در لیست گذاشتم می دانستم كه او اعتراض خواهد كرد. از آنجا كه عباس پیوسته از جایی به جای دیگر می رفت و یا مشغول انجام پرواز بود. یك هفته طول كشید تا توانستم فهرست اسامی را جهت امضاء به او عرضه كنم. ایشان با نگاه به لیست و دیدن نام خود قبل از اینكه صحبت من تمام شود، روی به من كرد و با ناراحتی گفت:
ـ برادر عزیز! این حق دیگران است؛ نه من.
گفتم:
ـ مگر شما بالاترین ساعت پروازی را ندارید؟ مگر شما شبانه روز به پرسنل این پایگاه خدمت نمی كنید؟ مگر شما... ؟
ولی می دانستم هر چه بگویم فایده ای نخواهد داشت. سكوت كردم و بی آنكه چیزی بگویم، لیست اسامی را پیش رویش گذاشتم. روی اسم خود خط كشید و نام یكی دیگر از خلبانان را نوشت و لیست را امضا كرد.
در حالی كه اتاق را ترك می كردم. با خود گفتم كه ای كاش همه مثل او فكر می كردیم. (راوی: امیرعلی اصغر جهانبخش)
می برمش حمام
مدتی قبل از شهادتش ، در حال عبور ازخیابان سعدی قزوین بودم كه ناگهان عباس را دیدم . او معلولی را كه هر دو پا عاجز بود و توان حركت نداشت ، بردوش گرفته بود و برای اینكه شناخته نشود، پارچه ای نازك بر سر كشیده بود . من او را شناختم و با این گمان كه خدای ناكرده برای بستگانش حادثه ای رخ داده است ، پیش رفتم . سلام كردم و با شگفتی پرسیدم : «چه اتفاقی افتاده عباس ؟ كجا می روی »
او كه با دیدن من غافلگیر شده بود ، اندكی ایستاد وگفت: «پیر مرد را برای استحمام به گرمابه می برم . او كسی را ندارد و مدتی است كه به حمام نرفته!» (راوی: میرزا كرم زمانی)
عباس عشق دوم داشت
شب رفتن به حج ، توی خانه كوچكمان ، آدم های زیادی برای خداحافظی و بدرقه جمع شده بودند. صد و چند نفری می شدند. عباس صدایم كرد كه برویم آن طرف ، خانه سابقمان . از این خانه جدیدمان ، كه قبل از این كه خانه ما بشود موتورخانه پایگاه بود، تا آن یكی راه زیادی نبود . رفتیم آن جا كه حرف های آخر را بزنیم . چیزهایی می خواست كه در سفر انجام بدهم . اشك همه پهنای صورتش را گرفته بود. نمی خواستم لحظه رفتنم ، لحظه جدا شدنمان تلخ شود. گفت: مواظب سلامتی خودت باش، اگر هم برگشتی دیدی من نیستم ....
این را قبلا هم شنیده بودم . طاقت نیاوردم . گفتم : عباس چه طوری می توانم دوریت را تحمل كنم ؟ تو چه طور می توانی؟
هنوز اشك های درشتش پای صورتش بودند. گفت: تو عشق دوم منی ، من می خواهمت ، بعد از خدا. نمی خواهم آن قدر بخواهمت كه برایم مثل بت شوی.
ساكت شدم . چه می توانستم بگویم ؟ من در تكاپوی رفتن به سفر و او....؟
گفت: صدیقه ، كسی كه عشق خدایی خودش را پیدا كرده باشد باید از همه این ها دل بكند.(راوی همسر شهید)
آخرین نگاه
اتوبوس ها در مسجد منتظرمان بودند. هم سفرهایمان همه دوست و همكاران عباس و خانم هایشان بودند. توی حیاط مسجد از شلوغی مرا كناری كشید. می دانست خیلی هلو دوست دارم . زود رفته بود هلو گرفته بود. انگار دوره نامزدیمان باشد، رفتیم یك گوشه و هلو خوردیم . بچه ها هم كه می آمدند می گفت بروید پیش مامانی با بابا جون . می خواهم با مامانتان تنها باشم .
اتوبوس منتظر آمدنم بود. همه سوار شده بودند. بالاخره باید جدا می شدیم . آقایی كنار اتوبوس مداحی می كرد و صلوات می فرستاد. یك باره گفت: سلامتی شهید بابایی صلوات!
پاهایم دیگر جلوتر نرفتند. برگشتم به عباس گفتم: این چه می گوید؟
گفت: این هم از كارهای خداست. پایم پیش نمی رفت . یك قدم جلو می گذاشتیم ، ده قدم برگشتم . سوار اتوبوس كه شدم ، هیچ كدام از آدم هایی را كه آن جا نشسته بودند، با آن كه همه آشنا بودند، نمی دیدم . فقط او را نگاه می كردم كه تا وسط های اتوبوس هم آمده بود بدرقه ام ، و گریه می كردم . جایم را با خانم اردستانی عوض كردم تا وقتی ماشین دور می شود بتوانم ببینمش . خیال این كه آخرین باری باشد كه می بینمش، بی تابم می كرد. لحظه آخر از قاب پنجره اتوبوس او را دیدم كه سرش را بالا گرفته و آرام لبخند می زند. یك دستش را روی سینه اش گذاشته و دست دیگرش را به نشانه خداحافظی برایم تكان می داد.
این آخرین تصویری بود كه از زنده بودنش دیدم . بعد از گذشت این همه سال ، هنوز آن لبخند آخری اش را یادم نرفته است .
... مرا فرستاد خانه خدا و خودش رفت پیش خدا.

 




امانت داری و اخلاق مداری
استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع " تبیان زنجان" مجاز است.

دوشنبه 9/9/1388 - 13:38
هوا و فضا

پس از چندین شکست، دانشمندان آماده می‌شوند تا دو فضاپیمای جدید مجهز به بادبان‌های خورشیدی را در سال آینده آزمایش کنند.
 موفقیت این بادبان‌های خورشیدی می‌تواند روشی جدید برای سفرهای میان‌سیاره‌ای را در اختیار انسان قرار دهد. انتظار می‌رود که سال آینده، نقطه عطفی برای فضاپیما‌های بادبانی خورشیدی باشد، چرا که قرار است دست ‌کم دو فضاپیمای بادبانی آزمایشی پرتاب شوند تا به طور عملی روش جدید استفاده از فشار تابشی خورشید را به عنوان نیروی پیشران فضاپیما نشان دهند.

به گزارش اسپیس‌فلایت‌ناو، نخستین فضاپیما را ژاپن به فضا پرتاب خواهد کرد. آژانس فضایی ژاپن، جاکسا قصد دارد فضاپیمای بادبانی بین‌سیاره‌ای ایکاروس را که از فشار تابشی پرتوهای خورشید برای شتاب گرفتن استفاده می‌کند، در ماه می / اردیبهشت سال آینده به فضا پرتاب کند. گروه Space Advocacy در بیانیه‌ای که توسط لوئیس فریدمن، مدیر اجرایی پلانتری‌سوسایتی نوشته شده بود، اعلام کرد که این انجمن نیز پرتاب فضاپیمای آزمایشی خود را تا پایان سال 2010 / پاییز 1389انجام خواهد داد.

تمام سازمان‌های فضایی عمده دنیا تاکنون در مورد فضاپیما‌های بادبانی خورشیدی تحقیق و پژوهش کرده‌اند، ولی در آزمایش‌های آنها فقط به باز کردن بادبان‌ها در فضا اکتفا شده و در هیچ‌یک از آنها از این ساختار به عنوان یک نیروی پیشران استفاده نشده است.

بادبان‌ها را باز کنید

بادبان‌های خورشیدی، روشی موثر و ارزان‌قیمت برای سفر بین اجرام منظومه خورشیدی و در نهایت، سفرهای میان‌ستاره‌ای فراهم می‌کند. ایده کلی آن، استفاده از ساختارهای باریک و بلند باز شونده‌ای است که با بازتاب کردن پرتوهای نور، انرژی حرکت فضاپیما را تامین کند؛ بسیار شبیه به وزش باد درون بادبان‌های کشتی‌های قدیمی.

شاید فکر کنید فشار پرتوهای نور برای به‌حرکت درآوردن فضاپیما بیش‌از حد کم باشد؛ اما اگر فضاپیمایی بسیار سبک داشته باشید، این نیروی در ظاهر اندک می‌تواند شتاب قابل ملاحظه‌ای به آن بدهد. اما مزیت مهم استفاده از بادبان‌های خورشیدی جدای از رایگان بودن انرژی پیشران، زمان نامحدود شتاب‌گیری است.  موشک‌های شیمیایی تنها برای زمان محدودی سوخت در اختیار دارند و هرچند شتاب تولیدی آنها بسیار زیاد است، اما زمان اندک مصرف سوخت مانع از دست‌یابی این اجرام به سرعت‌های بالا می‌شود.

در مقابل، استفاده از بادبان‌های خورشیدی هرچند شتاب کمی دارد، اما چون فضاپیما همیشه و در هر فاصله‌ای از خورشید در معرض تابش پرتوهای پرانرژی این ستاره است، می‌تواند آرام آرام به سرعت خود بیافزاید و در بازه زمانی معقولی، از چند ماه تا چند سال، به سرعت‌های بسیار بسیار بالایی دست یابد که فناوری امروز بشر نمی‌تواند به آن دست یابد.

موم، پر، بادبان

ایکاروس، شبیه به کایت بین سیاره‌ای است که با پرتوهای خورشید شتاب می‌گیرد. نام آن نیز از اسطوره یونانی ایکاروس وام گرفته شده است. در افسانه‌های یونان آمده که ایکاروس و پدرش با استفاده از پر و موم، برای خود بال‌هایی ساختند و تلاش کردند با استفاده از آنها از زندان بگریزند، ولی ایکاروس بیش از حد اوج گرفت و آن‌قدر به خورشید نزدیک شد که موم بال‌هایش آب شد و همین منجر به سقوط و مرگ وی گردید.

به گفته سازمان اکتشافات هوافضای ژاپن، این فضاپیما در اردیبهشت‌ماه سال آینده با استفاده از یک راکت H-2A و به همراه فضاپیمای آکاتسوکی که رهسپار مریخ است، پرتاب خواهد شد.

در سال‌های اخیر، ژاپن پیشروترین کشور در پژوهش‌های مربوط به فضاپیما‌های بادبانی خورشیدی بوده است. این کشور یک بازتابنده کوچک از راکتی زیرمداری را در سال 2004 / 1383 پرتاب کرد، ولی در هنگام آزمایش مداری یک بادبان بزرگ‌تر در سال 2006 / 1385، این بادبان نتوانست به طور کامل باز شود.

کشتی فضایی خصوصی

فضاپیمای پلانتری‌سوسایتی که Light Sail 1 نام دارد، پنج سال بعد از فضاپیمای بادبانی خورشیدی کاسموس1 پرتاب می‌شود، کاسموس1 که با استفاده از یک راکت ولنای روسی از یک زیردریایی پرتاب شده بود، نتوانست به مدار برسد.

فضاپیما‌یی که در سال 2005 / 1384 نتوانست با موفقیت به مدار خود برسد، توسط پیمانکاران روسی ساخته شده بود؛ ولی لایت‌سیل1 بر مبنای یک زیرساخت CubeSat ساخته می‌شود که توسط دانشگاه ایالتی پلی‌تکنیک کالیفرنیا در سنت‌لوئیس اوبیسپو در کالیفرنیا ارائه شده است.

پلانتری‌سوسایتی نگفته که پروژه جدید چقدر برای آنها هزینه در بر خواهد داشت، ولی یک عضو این گروه مبلغ یک میلیون دلار برای صرف در این ماموریت اهدا کرده و تا همین لحظه نیز سه‌چهارم حمایت‌های مالی مورد نیاز تامین شده است. انجمن به دنبال کمک‌های مالی بیشتر برای پوشش دادن بقیه هزینه‌ها است.

فریدمن در بیانیه روز دوشنبه خود گفت: "فضاپیمایی که انرژی مورد نیاز آن فقط توسط نور خورشید تامین شود، نمی‌تواند به ستارگان برسد . چنین سفری نیاز به لیزرهای خورشیدی بلندی دارد که پرتوهای متمرکز نور را در فضاهای میان‌ستاره‌ای بتاباند. ولی سفرهای بادبانی خورشیدی (حرکت با نور خورشید) ما را قادر می‌سازد تا بدون مصرف سوخت، بین سیارات منظومه شمسی حرکت کنیم و در نقاط مهمی در فضا بی‌حرکت بمانیم و بر نیروی جاذبه خورشید فائق شویم".

برنامه لایت‌سیل شامل 3 ماموریت است: لایت‌سیل1 و دو فضاپیمای جاه‌طلبانه‌تر و پیشرفته‌تر برای نمایش بیشتر مفهوم و کاربردهای این موضوع که شامل یک حالت اخطار زودرس در اعماق فضا برای حس کردن طوفان‌های خورشیدی در حال نزدیک شدن به زمین نیز می‌شود.

ولی لایت‌سیل1 ابتدا باید باز شدن بادبان‌های بلند خورشیدی را آزمایش کند و توانایی خود را برای استفاده از نیروی نور به عنوان یک ابزار پیشرانه نشان دهد.

فریدمن گفت: "این فضاپیما‌های فوق‌سبک راه آینده را به ما نشان می‌دهند. فضاپیمایی که برای ماموریت‌های بین ستاره‌ای طراحی شده باید همین ابعاد را داشته باشد، ولی وزن آن باید فقط در حد چند گرم محدود بماند. در حال حاضر، ما نیاز به این داریم که به سوی کم کردن وزن بادبان‌ها برویم و در حالی که دورتر و بلندتر می‌رویم، وزن را با فاکتور 25 کاهش دهیم".

مقامات مسئول امیدوارند که لایت‌سیل1 برای پرتاب به عنوان یک بار اضافه تا پایان سال 2010 / 1389در یک پرتاب دیگر به فضا پرتاب شود. پلانتری‌سوسایتی می‌تواند از بین موشک‌های اطلس5، مینوتائور، کاسموس3.ام و سایوز، یکی را به عنوان وسیله پرتاب خود انتخاب کند.

این ماموریت از یک فضاپیمای مکعبی سه قسمتی استفاده خواهد کرد. بخش اول لوازم الکترونیک را در خود خواهد داشت، در حالی که دو قسمت دیگر حاوی اجزای تشکیل دهنده بادبان خورشیدی خواهند بود.

بادبان آلومینیومی مایلار در چهار قسمت مثلثی شکل باز خواهد شد تا در مجموع، سطحی معادل 32 متر مربع را در بر بگیرد و نیروی پیشرانه‌ای معادل 6.5 برابر نیروی گرانش در سطح زمین را تامین کند. به گفته پلانتری‌سوسایتی، هر طرف این ساختار فوق باریک، تقریبا 6 متر طول خواهد داشت.

شتاب‌سنج‌های قرار گرفته روی لایت‌سیل1، هنگامی که این فضاپیما در مداری در ارتفاع 800 کیلومتری از سطح زمین حرکت می‌کند، تغییرات جزئی در سرعت فضاپیمای بادبانی خورشیدی را حس خواهند کرد تا ثابت کنند این مفهوم قابل اجرا است.

 آسمان پارس

   

دوشنبه 9/9/1388 - 13:36
کامپیوتر و اینترنت

هر سال در این ماه بهترین اختراع سال از نگاه مجله تایم اعلام می شود.
منتخب امسال یک راکت غول پیکر ۱۱۱ متری است که می‌تواند بشر را چند ایستگاه آن طرف‌تر در مسیر منظومه شمسی پیاده کند. فکر می‌کنید دلیل این که تا به حال بشر به مکان‌های دور سفر نکرده چه بوده؟ پاسخ ساده است. ما تا به حال امکان رفتن به جاهای دور دست را نداشته‌ایم. شاتل‌های فضایی تا به حال حمل‌کننده اصلی بشر بوده‌اند. اما این فضاپیماها فقط می‌توانند بشر را چند صد مایل آن طرف‌تر ببرند. سال ۲۰۰۴ آمریکا تصمیم گرفت که فضانوردان را دوباره به ماه بفرستد و البته هدف مهم بعدی سفر به مریخ بود. برای این کار به یک راکت قدرتمند و پیشرفته نیاز بود. و نتیجه این بلند پروازی، شروع ساخت آرس ۱ بود که نخستین پرواز آزمایشی بدون سرنشینش را چند روز پیش انجام داد. 

به گزارش آسمان پارس، ناسا برای این پرواز آزمایشی ۴۴۵ میلیون دلار هزینه کرده است و متخصصین می‌گویند هزینه‌های ساخت این راکت برای فرستادن بشر به خارج از مدار کره زمین، سالیانه ۳ میلیارد دلار خواهد بود. حاصل آن جایگزین شدن سری آرس به جای شاتل‌های قدیمی و مهم‌تر از آن، سفر انسان به مریخ خواهد بود. راکت آرس ۱ احتمالا در سال ۲۰۱۵ نخستین گروه از فضانوردان را به فضا خواهد فرستاد. ناسا اعلام کرده که راکت‌های سری جدید ۱۰ برابر نسبت به شاتل‌ها ایمن‌تر هستند. فناوری پیشرفته و استفاده از تجهیزات کامپیوتری جدید سبب شده که آرس پیشرفته‌ترین راکت ساخته دست بشر باشد. اختراعی که لقب بهترین را از نگاه تایم دریافت کرده است.

   

دوشنبه 9/9/1388 - 13:36
دانستنی های علمی

فروردین: اگرچه شما امروز جدی تر از گذشته هستید، ولی بلند پروازی و جاه طلبی‌تان فرصت خیلی خوبی برایتان فراهم می‌کند. اما این سخن بدین معنی نیست که شما فقط به خاطر رسیدن به چیزهایی که می‌خواهید، دوست دارید سخت کار کنید. با وجود چرخش بهرام یعنی سیاره فرمانروای شما و نپتون جادویی اتفاق شگفت انگیزی در شرف وقوع است. اما این رویداد بیشتر از آن چیزی که فکر می‌کنید طول می‌کشد. ولی شما باید بدانید رویاپردازی کردن در مورد هر چیزی اولین قدم برای موفقیت است.


اردیبهشت: شما امروز می‌توانید به اندازه یک فرد قدیس صبور باشید، اما این دلیل نمی‌شود که شما فرد مقدسی باشید!! شما فقط می‌دانید که چه خواسته‌هایی دارید و کارهایی که برای رسیدن به آنها لازم است را انجام خواهید داد. اگر شرکت کردن در یک بازی طولانی برایتان منفعت دارد، پس آن کاری است که شما باید انجامش دهید. فقط مطئمن شودید افکارتان همان چیزی است که ارزش صبر کردن را دارد.


خرداد: شما امروز کاملاً رویاهای خود را جدی گرفته‌اید و از افراد دیگر هم انتظار دارید همین کار را بکنند. اما شاید با عکس العمل‌های خیلی به موقع و سریع عمل نکنید، چراکه اعتقاد دارید فرصتی برای جبران کردن چیزهای که از دست داده‌اید دارید. به جای اینکه از گفتگوهای احساسی و پرمعنی چشم پوشی کنید، با ایجاد کردن یک تصویر ذهنی جذاب به سویشان جذب شوید. فقط یادتان باشد این گفتگوها واقعی است!


تیر: شما امروز احساس نمی‌کنید بار تمام دنیا روی دوش‌هایتان سنگینی می‌کند! اما یک نفر سعی دارد شما را به این مسیر بکشاند. اگر یکی از دوست‌های صمیمی‌تان اشتباهی را به دروغ به گردن شما بیندازد، شاید امتحان کردن خود ایده خوبی باشد. اما مشکل اصلی شما این نیست. شما نباید به هیچ وجه اجازه دهید افراد دیگر اعتماد به نفستان را ازتان بگیرند.


مرداد: اگر عشق و علاقه شما به مهمانی کاهش پیدا کرده نگران نشوید. این روند زیاد طول نمی‌کشد؛ شما در حال پیدا کردن جایگاه خود در زندگی هستید. حتی اگر امروز کارهای لذت بخش زیادی انجام ندادید نارحت نشوید، چراکه روزهای خوش و لذت بخش زیادی پیش رو دارید. با تمرکز کردن و فکر کردن به روزهای خوش آینده، ذهن خود را از فکر کردن به ناراحتی‌های گذشته آزاد کنید.


شهریور: اگر شما به خاطر استرس‌هایی که در محل کار با آنها مواجه شده‌اید عصبانی هستید، باید بدانید که اوضاع روند ثابت خود را پیدا می‌کند. اما این اتفاق‌ها شور و هیجان خاص خودش رادارد و به این زودی‌ها تمام نمی‌شود. پس الان چه چیزی اهمیت بیشتری دارد؟ هم اکنون لذت بردن از زندگی مهم ترین چیز است و استرس‌هایی که با آنها روبرو می‌شوید کوچکترین اهمیتی ندارند. مکانی آرام پیدا کرده تا در آنجا بتوانید نگرش خود را تغییر داده و آن را بهتر کنید.


مهر: امروز سیاره بخت شما یعنی ونوس مهارت‌های یکنواخت و ثابتی را از کیوان می‌گیرد و شما را قادر می‌سازد که با رفتاری محتاطانه آرزوهای خود را ابراز کنید. شاید شما از آنها درخواست کمک نکنید، اما آنها می‌توانند دقیقا بفهمند که چه می‌خواهید. با وجود اینکه بهرام می‌تواند موفقیت شما را به تاخیر بیندازد. اما شما بالاخره به وقت خودش به خواسته‌هایتان می‌رسید. فقط فراموش نکنید که رسیدن به رضایت واقعی ارزش صبرکردن را دارد.


آبان: باوجود اینکه امروز به فکر تفریح و خوشگذرانی هستید، ولی فعلاً وقت کار کردن است. شما کارهای خیلی زیادی برای انجام دادن دارید و به راحتی نمی‌توانید همه آنها را تمام کنید. اما سعی نکنید کارها را یکدفعه و با هم انجام دهید. جدی باشید، زمان کافی صرف کنید و هر کاری را با دقت انجام دهید تا مجبور نشوید آن را دوباره انجام دهید.


آذر: بیشتر اوقات انتظار داریم اتفاقات خوب تا ابد ادامه داشته باشند، ولی در واقع این گونه نیست. این سخن بدین معنی نیست که شما به دردسر می‌افتید؛ بلکه انرژی خیلی زیاد روزهای گذشته حالا در حال کمرنگ تر شدن هستند. اگر شما با دقت به زندگی گذشته خود نگاهی بیندازید، می‌بینید که حتی مواقعی که زیاد شور و هیجان نداشته‌اید، عشق همیشه در زنگی‌تان وجود داشته است. پس منتظر نمانید که اوضاع بهتر شود؛ عشقتان را با کسانی که می‌دانید شایستگی‌اش را دارند سهیم شوید.


دی: انفجار خیلی شدید احساسی می‌تواند شما را از خواب غفلت بیدار کرده و چیزهایی که ازشان اجتناب می‌کردید را به یادتان بیاورد. اما نیازی نیست که همه چیز را برای خود تثبیت کنید. میزان آگاهی شما فعلاً برای شروع کار مناسب است. به جای اینکه یکدفعه اختیار خود را از دست بدهید بهتر است که اطلاعات خود را فعلاً آشکار نکنید، سپس فکر کنید ببنید زمانی که این اطلاعات را نداشتید چه کاری انجام می‌داید.


بهمن: شما امروز زیاد دوست ندارید در اجتماع ظاهر شوید، اما این تمایل شما به انزوا زیاد طول نخواهد کشید. اگر قبلاً برای فعالیت‌های اجتماعی انرژی زیادی صرف می‌کردید، پس برای انجام دادن کارهایی که ارزشمندند این گوشه گیری خود را بشکنید. فعالیت‌های اجتماعی را با اندیشه و تفکر کردن قاطی نکنید. هیچ اشکالی ندارد که بعضی اوقات محدوده‌هایی را برای خود تعیین کنیم.


اسفند: شما می‌توانید دوباره با رویاهای خود ارتباط برقرار کنید و بنابراین امروز به خاطر کارهایی که قرار است انجام بدهید کمتر احساس نگرانی می‌کنید. شما شاید بیش ازحد محتاط باشید، اما خوش بینی‌تان هنوز زندگی‌ای که خواهانش هستید را برایتان فراهم آورده است. شما فهمیده‌اید که در شرایط اقتصادی سخت خوشبختی تان بستگی به خریدهای بیشتر ندارد. برای اینکه شما هم اکنون در چنین مواقعی به جای اینکه به پیشرفت حرفه‌ای خود فکر کنید، وقت‌تان را با دوستانی می‌گذرانید که باعث رشد معنوی در شما می‌شوند.

 

دوشنبه 9/9/1388 - 13:35
سينمای ایران و جهان

وقتی در گرماگرم زندگی روزمره‌ صنعتی هستیم و سخت سرگرم اندیشه و به كاربندی این اصولیم، حتی اگر در درونمان سركش‌ترین پرسش‌های بشری غلیان كنند، هشیاری‌مان كار خودش را می‌كند.
مگر این‌كه همواره به شكل منتقد زندگی كنیم، آن هم منتقدی كه به عادت تسلیم نمی‌شود و بین خیل رام‌شدگان به سركشی خود می‌بالد. این نوشته بر آن است تا هرچند اندك به ریشه‌های فلسفی طنز سریالی چون «مسافران»، ساخته‌ رامبد جوان بپردازد.

با این پرسش آغاز می‌كنیم كه آیا رابطه‌ای بین مفهوم طنز به شكل فلسفی (irony) و سقراطی آن با انتخاب ساختار این سریال وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد این چگونه رابطه‌ای است؟ شاید بهتر است به روش سقراط در مكالماتش برگردیم و ببینیم چگونه در این مكالمات ساز و كار طنز قابل مشاهده است. او ابتدا خود را به نادانی می‌زند و شروع به پرسیدن پیاپی می‌كند اما چگونه این سوالات موقعیت را به طنز نزدیك می‌كند؟ این روشی است كه در پی آن است به جهل مركب حمله كند و پرده را از روی آن كنار زند. اگر یك جاهل (سقراط) با سوالاتی از سر این‌كه می‌داند كه نمی‌داند، موفق شود ضعف دانش بزرگ‌ترین دانایان را نشان دهد خودبه‌خود پی‌ساختمان طنز ریخته می‌شود و حتی اگر مخاطب سوال خود به وسعت جهل خود پی نبرد، تماشاگر حتما از این وضعیت غیرمتعارف واكنشی به طنز نشان خواهد داد كه می‌تواند از لبخند تا اشك فهم و درك و احساس تاسف متغیر باشد.

باید دید استفاده از ساختار ورود بیگانه‌ای به میان زندگی روزمره‌ جامعه‌ انسانی كه اغلب از افرادی مطمئن یا بی‌تفاوت تشكیل شده است، چگونه سقراطی را در سریال به وجود آورده است؛ سقراط‌هایی كه خود به خود نسبت به تمام شوون زندگی انسانی از عمیق‌ترین لایه‌های آن تا سطحی‌ترین روابط نادانند و با تمام وجود می‌دانند كه نمی‌دانند. اینها در واقع می‌توانند با سوالات بچگانه و نادانی‌‌مدار خود به شكل فیلسوفانی واقعی عمل كنند. فیلسوفانی كه امكان حركت به عمق را دارند و به جمعیت عادت مدار سوفیست زمینی همواره با دیده‌ حیرت و عجب می‌نگرند.

از این منظر، تعریف نادان می‌تواند پروفسوری باشد كه نمی‌داند كه نمی‌داند. دانشمندی به معنای عدم نادانی نیست و تنها اعتراف به نادانی و رنج كشیدن از آن و تلاش خستگی‌ناپذیر در راه دانایی و بصیرت در عین وقوف به حجم عظیم نادانی است. تضادی كه اینجا وجود دارد بین دانایی و نادانی نیست. بین دانایی و دانایی است و ریشه‌ این تضاد عادت به دانشی است كه نیاز به تحول را در خود احساس نمی‌كند. دانشی كه دیگر شكی آن را به چالش نمی‌كشد. مرداب وار در خودش بسنده و تمام دانسته می‌شود. از این نظر، گاه تمام انواع عادات دانشی اعم از فلسفی، عرفانی، علمی، دینی، عرفی، فرهنگی و هنری آفت محسوب می‌شوند. بیشتر منازعاتی كه بر سر نو شدن و تحول یك عادت به وجود می‌آید، از این روست كه فرد به آن آگاه نیست چه‌چیز‌هایی را نمی‌داند یا از تاثیر اضلاع هندسه معرفتی بر هم و در نتیجه ایجاد تحولات سلسله‌وار غافل است و حتی گاهی آنچنان برداشته‌های كهنه و فرسوده‌ دانشی خود اصرار می‌ورزد و از آن محافظت می‌كند كه در برخی موارد به تقدس دروغین دانش كهنه می‌انجامد. این ساز و كار در اغلب مقاومت‌ها در برابر تحول و تغییر دیده می‌شود؛ اما در سریال مسافران 4 سقراط فضایی به میان زندگی كاملا كهنه و نخ‌نمای عرفی انسانی پا گذاشته‌اند و از نظر فلسفی بسیار بیشتر از آنچه هستند باید شگفت زده شوند، اما برای حفظ هماهنگی بهتر است هراز گاهی در بزنگاه‌ها با دید تجاهل سقراطی سوالاتی را چه با زبان و چه با رفتار و كنش و واكنش از خود نشان دهند.

اگر جاهل با سوالاتی از سر این‌كه می‌داند كه ‌نمی‌داند، بتواند فضای منفی دانش را به دانایان ‌‌نشان ‌دهد خودبه‌خود پی‌ساختمان طنز شكل می‌گیرددر تاریخ فلسفه می‌توان از سقراط‌های بسیاری نام برد كه درصدد سوال از فلسفه معاصرشان برخاسته‌اند و به معنایی شرط فیلسوفی تمام فیلسوفان نیز این است، اما بعضی سعی در پرسیدن سوالاتی عمیق‌تر در دوره خود داشته‌اند، چون دكارت و هیوم و نیچه. می‌توان گفت در مجموعه مسافران دیگر عوامل چون فرید و فرخ غیر از آن‌كه در بافت كلی عرف امروز دارای عادات مشتركی هستند كه توسط بیگانگان با این عادات به چالش كشیده می‌شوند، هریك نماینده كنش و واكنش نسبت به نتایج تاریخی زندگی در سایه سلطه‌اند. فرخ در قالب فردی قانون‌گریز، سلطه گر و ثروت مدار و در واكنش به آن فرید كه از طرف دیگر همین پشت بام افتاده است. در واقع این دو، دو روی سكه نتایج گذشته هستند كه همراه با محیط پیرامونشان مورد سوال قرار می‌گیرند.

سقراط این‌بار فرصت دارد با پرسش‌های شخصی خود طنز روان‌شناسانه به تعداد شخصیت‌های داستان بسازد و آن را همزمان در دل طنزی اجتماعی مطرح كند كه در پایان هر قسمت مجموعه با گزارش آنها به رئیس‌شان بر آن تصریح شده و به طنز تراژیك نزدیك می‌شود، اما هرگز قرار نیست به عمق آن برسد تا فضای شوخی مجموعه در تلخی پایانی گم نشود. ممكن است مقایسه مكالمات سقراط با طنز بالقوه‌ای كه می‌تواند در این مجموعه به وجود بیاید از نظر برخی قیاسی هم عرض نباشد، اما جدا از سطح سوال و تجاهل، نفس كار در این چارچوب كاملا ساده شده است ضمن آنكه نباید از نظر دور داشت كه سقراط را نیز اولین كسی می‌دانند كه فلسفه را از آسمان به زمین می‌آورد.

وقتی مدعیان خردمندی در داستان بر اساس سوالات سقراطی، خردمندیشان به زیر سوال می‌رود، خرد اجتماعی و عرفی روزگار ما همراه با آن مورد پرسش قرار می‌گیرد و زمینه برای این‌كه طنز به وجود بیاید، شكل می‌گیرد و آن هنگامی به وجود می‌آید كه مدعی خردمندی به نابخردی دست بزند و خود را سرآمد خرد بداند نه فردی عادی. این‌گونه است كه فضای طنز شكل می‌گیرد و در این بوته آزمایش، بسیاری از عناصر عرف و حتی نظام اقتصادی اجتماعی روز رفوزه می‌شوند و در جهت غایات آفرینش انسان قرار نمی‌گیرند. این ساختار می‌تواند از بیشتر موقعیت‌های فردی و اجتماعی، موقعیتی طنز بسازد مگر این‌كه فطری و انسانی باشد؛ البته نمونه‌هایی از این ساختار وجود داشته كه حتی فطریات و لایه‌های عمیق انسانی و انسان بودن را مورد سوال قرار داده‌اند. نمونه آن در كتاب كوچك یوستین گردر به نام «میان آیینه، در شب كلمه» است. انسان آنجا از دید یك فرشته در حال شناخته‌شدن است و این بیگانه با انسان بودن از چگونگی انسان بودن سخت متعجب و متحیر است. هیوم نیز با همین روش به واكاوی عادات انسانی می‌پردازد و با اصالت دادن به تجربه وقتی نقش عقل عادت كرده را حذف می‌كند، نتیجه این می‌شود كه وقتی گوی سیاه به گوی سفید خورده و گوی سفید جابه‌جا می‌شود تكرار و پی در پی بودن عادت عقل است كه ما را به این نتیجه می‌رساند كه گوی سیاه علت حركت گوی سفید بوده وگرنه تنها چیزی كه به تجربه درآمده این است كه گوی سفید حركت كرده و ما هیچ‌گاه علت حركت آن را تجربه نكرده‌ایم. در این روش باز بر عدم عادت و نتیجه‌گیری از روی تجربیات محدود انسانی و تعمیم آن به كل كیهان تاكید می‌شود. از نظر تجربه ما هرگز نباید امكان وجود كلاغ سفید را منتفی بدانیم؛ بنابراین بسادگی می‌توان فهمید این اسلوب قدیمی بسیار كارا و ثمربخش می‌نماید. حتی در عامیانه‌ترین حالات اجتماعی و مسائل دون پایه زندگی روزمره چون عروس و مادرشوهر. شاید خالی از لطف نباشد كه یادی از عامیانه‌ترین قصه‌های حكیمانه اینچنینی، حكایات سلطان و دلقك‌های تاریخ كرده و شباهت تجاهل دلقك را با تجاهل سقراطی مشاهده كنیم؛ اما در مجموعه مسافران هم برای شوخی بیشتر و گرفتن تلخی زیر سوال رفتن عرف اجتماعی، سقراط‌های فضایی به شكل دلقك حكایات قدیمی شوخی می‌كنند و نقد را در لایه‌های شوخی، شیرین به خورد مخاطب می‌دهند. 

دوشنبه 9/9/1388 - 13:32
سينمای ایران و جهان

با توجه به زمان اندكی كه به اكران گسترده جدیدترین پروژه كارتونی شركت فیلم‌سازی والت دیزنی با عنوان «پرنسس و قورباغه» مانده است، منتقدان و كارشناسان سینمایی «مووی فون» اقدام به انتخاب و معرفی برترین پرنسس‌های كارتونی كرده‌اند.
انیمیشن‌های «سیندرلا» محصول 1950 و «سفیدبرفی و هفت كوتوله» محصول 1937 در صدر این فهرست قرار گرفته‌اند.

پرنسس آئورورا، شخصیت اصلی كارتون «زیبای خفته» (1959) از دیگر گزینه‌های این فهرست است و «آریل» شخصیت اول انیمیشن «پری دریایی» محصول 1989 به همراه «بل» شخصیت كارتون «دیو و دلبر» محصول سال 1991 از جمله آثار مطرح این مجموعه هستند.

شخصیت «جسمین» در انیمیشن «علاء‌الدین» محصول 1992، «پوكاهانتاس» در كارتون «پوكاهانتاس» محصول 1995، به همراه شخصیت «مولان» در انیمیشنی باهمین عنوان دیگر گزینه‌های برترین پرنسس‌های كمپانی دیزنی به شمار می‌روند.

 

دوشنبه 9/9/1388 - 13:30
دانستنی های علمی

قبل از هر چیز باید به این مساله اشاره کرد که ظرفیت یادگیری و میزان هوش و وسعت اندیشه عمدتا از طریق توارث تعیین می‌شود و عوامل ارثی در این مساله موثرترند اما عوامل محیطی، شرایط اقلیمی، میزان و نوع و کیفیت غذا هم تاثیر غیرقابل انکاری روی مساله هوش دارند...

اولین مساله استفاده از منابع حاوی روغن‌های مایعی است که دربردارنده اسیدهای چرب امگا3 هستند.بهترین منبع آبزیان به‌خصوص ماهیان چرب هستند. دانه‌های روغنی نظیر بادام، گردو، بادا‌م‌زمینی، کنجد و تخم‌کتان هم از منابع اسیدهای چرب امگا3 هستند. اما اکنون که آلودگی محیط‌زیست با جیوه مطرح است نمی‌توان زیاد به خانم‌های باردار توصیه کرد که زیاد ماهی مصرف کنند اما به جای آن می‌توانند از منابع گیاهی بهره ببرند.


علاوه بر روغن‌ها، ویتامین‌های گروه B نیز در این موضوع دخیل هستند و غلات کامل، گندم جوانه‌زده یا همان جوانه گندم،‌ مخمر آب‌جو و جگر به عنوان منابع تامین‌کننده آنها محسوب می‌شوند. مساله‌ دیگر ماده‌ای به نام لیستین است که عدس، ذرت، شیر، زرده‌تخم‌مرغ، تخمه آفتابگردان، جوانه گندم، بادام‌زمینی، آرد جوی‌ دوسر و جگر گوساله از منابع آن به حساب می‌آیند. لیستین نقش مهمی در میانجی‌های عصبی دارد. این ماده با تولید استیل‌کولین موجب افزایش قدرت حافظه می‌شود. مخصوصا در نوزادانی که مادرشان در دوران بارداری مواد حاوی کولین مثل کاهو، کلم و کره‌ بادام‌زمینی در جیره هفتگی‌اش گنجانده شده باشد.


یکی دیگر از موادی که روی هوش و تقویت قدرت حافظه موثر است، استفاده از مواد غذایی حاوی آنتی‌اکسیدان‌هاست. موادی نظیر سبزیجات تازه با خنثی کردن رادیکال‌های آزاد حالت ارتجاعی رگ‌ها را حفظ کرده و موجب خون‌رسانی بهتر مغز و اعصاب شده و به طور غیرمستقیم از کاهش توانایی فکری جلوگیری می‌کنند.


ماده دیگر سویا و بهتر از آن روغن سویا است که هم کلسترول خون را کاهش می‌دهد و هم از اکسیداسیون کلسترول خوب جلوگیری کرده و در کنار آن رادیکال‌های آزاد را خنثی کرده و از تشکیل پلاک جلوگیری می‌کند. سویا همچنین دارای فیتواستروژن‌هایی است که در تقویت حافظه موثرند. بنا به آنچه در طب سنتی آمده است یکی از موادی که در دوران بارداری به افزایش هوش کمک می‌کند مصرف به اندازه یک دانه عدس کندر است.


یادتان باشد که در بارداری و شیردهی ذخایر کولین مادر تخلیه می‌شود و این چنین کولین کافی برای رشد مغز در دسترس نیست. از این جهت برای حفظ سلامت مادر باید از منابع غذایی کولین استفاده شود. کولین روی پیام‌های عصبی موثر است و سرعت ساخت استیل‌کولین را برای حفظ قدرت حافظه و فعالیت‌های عضلانی افزایش می‌دهد. از این رو، مادران در دوران شیردهی باید 4 واحد (4 عدد لیوان 240 سی‌سی) شیر مصرف کنند و
علاوه بر این، جگر، تخم‌مرغ و بادام‌زمینی بخورند.

 

دوشنبه 9/9/1388 - 13:29
دانستنی های علمی

یکی از عمده ترین و مهم ترین مواد غذایی مردم طولانی عمر منطقه ای در هیمالیا به نام هونزا ولی زرد الو می باشد. با توجه به این شواهد و تحقیقات دانشمندان تصور می شود که این میوه نقش موثری در افزایش عمر دارد.

به گزارش گروه ترجمه «سلامت نیوز»، این میوه سرشار از کاروتنوئید است . کاروتنوئید نوعی آنتی اکسیدان است که مانع از بروز بیماری های قلبی می شود. کلسترول بد خون را کاهش می دهد و از عوامل ضد سرطانی به حساب می آید. در پزشکی چین باستان ، زرد آلو به عنوان احیا کننده مایعات بدن و زهر زدا مورد توجه بوده است. این میوه نقش اساسی در سرکوب تشنگی دارد.

مغز موجود در هسته این میوه نیز برای سلامتی بسیار مفید است. تنظیم سیستم تنفسی و تخفیف سرفه از تاثیرات مثبت این قسمت میوه است.

در پایان اکیدا توصیه میشود که روزانه بیش از 5 عدد از مغز میوه زرد الو را مصرف نکنید.

 

 

دوشنبه 9/9/1388 - 13:28
دانستنی های علمی

در ایران به اندازه کشورهای اروپایی خام‌خوار نداریم؛ مثلا در اروپا گروهی هستند که حتی گوشت اسب را به شکل خام مصرف می‌کنند در حالی که در ایران عادت به خوردن گوشت خام اصلا دیده نمی‌شود. به عبارتی می‌توان گفت خام‌خوارها در ایران فقط گیاه‌خوار هستند...


در کل، موادغذایی وقتی خام مصرف می‌شوند اعم از اینکه نشاسته‌ای باشند یا پروتئینی؛ هضم‌شان کامل انجام نمی‌شود و وقتی حرارت می‌بینند بهتر، کامل‌تر، راحت‌تر و حتی سریع‌تر هضم خواهند شد. به‌علاوه، افراد گیاه‌خوار به دو دسته تقسیم می‌شوند. گروهی شیر و تخم‌مرغ را می‌خورند و گروهی دیگر هیچ نوع موادغذایی حیوانی نمی‌خورند. دسته اول کمتر در معرض سوءتغذیه قرار می‌گیرند چون قسمت اعظم نیازهای‌شان با خوردن شیر و تخم‌مرغ کنار غذاهای گیاهی تامین می‌شود اما در گیاه‌خوارهای مطلق بدن فرد دچار کمبود ویتامین B12 می‌شود و در درازمدت ضایعات عصبی پیدا می‌کنند و کم‌خون می‌شوند. در ضمن خام‌خوارها اعتقاد دارند ویتامین بیشتری به بدن‌شان می‌رسانند؛ چون وقتی میوه و سبزی‌های به شکل خام مصرف می‌شود، ویتامین C درون آن حفظ می‌شود، ویتامین گروه B نیز تخریب نمی‌شود ولی کاروتن‌هایی که تبدیل به ویتامین A می‌شوند وقتی از منابع غذایی خام دریافت شوند ضریب تبدیل‌شان3/1 است ولی وقتی به شکل پخته و با چربی خورده می‌شوند ضریب تبدیل‌شان سه برابر می‌شود. بنابراین همیشه خام‌خواری دلیل بر جذب ویتامین بیشتر نیست. عناصر معدنی هم در صورتی که ماده‌غذایی به شکل خام مصرف شود تاثیر چندانی نمی‌گذارند. البته چون در موادغذایی خام ویتامین C تخریب نمی‌شود خود ویتامین C جذب عناصر معدنی مثل روی و آهن و کلسیم را بهتر می‌کند. نکته آخر اینکه کودکانی که در حال رشد هستند نباید رژیم گیاه‌خواری بگیرند چون موجب مختل شدن رشد آنها می‌شود. زنان باردار و شیرده نیز نباید این نوع رژیم را انتخاب کنند. در ضمن افراد همه‌چیزخوار بهتر است ناگهان گیاه‌خوار و خام‌خوار نشده و در صورت تمایل این تغییر را به تدریج اعمال کنند.

 

دوشنبه 9/9/1388 - 13:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته