• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1610
تعداد نظرات : 122
زمان آخرین مطلب : 5011روز قبل
دعا و زیارت
در روایات صحیحه آمده ، كه حضرت رسول (ص ) با امام حسن مجتبى علیه السلام در وقتیكه كودك بود شوخى و بازى مى نمود و آن حضرت زبان خود را از دهان بیرون مى آورد و به امام حسن نشان مى داد و آن حضرت چون سرخى زبان پیامبر صلى الله علیه و آله را مى دید خندان و شاد مى شد.
و از ابن عباس نقل شده ، كه روزى حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله امام حسن (ع ) را بر دوش مبارك خود سوار فرموده و راه مى رفت ، مردى امام حسن را در این حال دیده گفت : (( ركبت نعم المركوب ، )) چه مركب خوبى را سوار شده اى ، حضرت رسول (ص ) فرمود: (( نعم الراكب هو،)) او نیز خوب سوارى است .
و در اخبار آمده كه روزى امام حسن علیه السلام در حالى كه كودك بود به حضرت رسول صلى الله علیه و آله گفت : اى جد بزرگوار مى خواهم كه بر شترى سوار شوم و هر طرف كه مى خواهم برانم ، حضرت رسول (ص ) فرمود: چه اشكالى دارد كه من شتر تو شوم ؟ امام حسن (ع ) فرمود: بسیار عالى است ، پس حضرت او را بر دوش مبارك خود سوار نموده ، و از این گوشه حجره به آن گوشه حجره مى رفت ، و بدین سبب آن حضرت مسرور و خندان و شاد بود، در آن حال حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام گفت : اى جد بزرگوار، شتران مهار دارند و شتر من مهار ندارد، حضرت رسول (ص ) دو گیسوى مشكبار خود را به دست وى داد و فرمود: كه این مویها مهار تو باشد، پس امام حسن هر دو گیسوى آن حضرت رسول حالت خوشى بیش ار پیش پیدا نمود باز امام حسن گفت : اى جد بزرگوار شتران آواز و صدا برآرند و شتر من صدائى ندارد حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم شادان و خندان مانند شتران بنا كرد صدا كردن ، این بود، مقدار اندكى از شوخیهاى آن حضرت ، و مولانا جلاالدین رومى در این معنى گفته است :
باز نگار مى كشد چون شتران مهار من 
یار كشى است كار او بار كشى است كار من 
اشتر مست او منم خار پرست او منم 
گاه كشد مهار من گاه شود سوار من 
اشتر من چو عف كند وز سر ذوق كف كند 
هر دو جهان تلف كند در كف شهسوار من  

سه شنبه 16/4/1388 - 10:22
دعا و زیارت
در كتاب ((استیغاب )) از ابن صخر روایت شده گفت : به چشم خود دیدم و از گوش خود شنیدم كه روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله هر دو دست امام حسین علیه السلام را گرفته بود در حالیكه در پیش روى او بود و مكرر مى فرمود كه : (( ((ترق یا عین البق )) )) یعنى بیا بالا اى چشم پشه ، و در عرب رسم است كه هنگامى كه بخواهند كودك را به كوچكى چثه و جسم توصیف كنند (عین البق )) گویند، و چون حضرت این عبارت را تكرار مى نمود، امام حسین (ع ) مثل اینكه از نردبان بالا رود، از پیش روى آن حضرت به كمك وى بالا رفت ، تا وقتى كه قدمهایش بسینه مبارك آن حضرت رسید، پس حضرت فرمود: دهان خود را باز كن ، پس دهان او را بوسید و فرمود: (( ((اللهم احبه فانى احبه )) )) خدایا او را دوست بدارد، زیرا من او را دوست مى دارم .
و روایت شده كه یعلى بن مرة عامرى گفت : به خاطر دعوتى كه از ما شده بود باحضرت رسول (ص ) بیرون آمدیم ، و حضرت در راه امام حسین علیه السلام را دید كه با كودكان بازى مى كرد، حضرت به طرف او رفت و او از حضرت گریخت ، و پشت سر مردم پنهان شد و حضرت او را پیدا كرد، در حالى كه تبسم مى فرمود، باز امام حسین علیه السلام از حضرت گریخت ، باز حضرت او را پیدا كرد، و دهان كسى را كه حسین را دوست دارد)).(266
سه شنبه 16/4/1388 - 10:21
دعا و زیارت
نقل شده كه پیامبر اكرم (ص ) در حالى كه انس با او همراه بود از راهى مى گذشت ، عربى بیابانى او را دید و با او معانقه نمود، و آنچنان آن حضرت را در بغل گرفته و فشار داد كه عباى خشن او كه از پشم و مو بود، به گردن آن حضرت كشیده شد و اثر خراشى در گردن وى پدیدار گشت انس گوید به گردن آن حضرت نظر افكندم و دیدم كه چگونه حاشیه عبا به گردن آن حضرت اثر كرد ولى در عین حال این عرب بیابانى به پیغمبر(ص ) عرض كرد: از مال خدا كه پیش تو است به من قدرى ببخش ، رسول خدا روبه او كرده و خندید سپس دستور داد چیزى از مال به او بدهند.
و چون كفار قریش اذیت و آزار به آن حضرت رابه اوج خود رساندند و در واقعه احد سر آن حضرت را مجروح نمودند، عرض كرد: (( ((اللهم اهد قومى فانهم لا یعلمون )) )) خدایا قوم مرا هدایت فرما، زیرا آنها نمى دانند در این هنگام بود كه این آیه نازل شد كه : (( ((انك لعلى خلق عظیم )))) همانا اى پیغمبر تو البته داراى خلق و خوى بزرگى هستى .

سه شنبه 16/4/1388 - 10:20
طنز و سرگرمی
گویند كه عربى بیابانى به نزد شخصى رفت ، دید كه در پیش روى او ظرف انجیرى است ولى آن شخص تا این عرب بیابانى را دید، عباى هود را روى ظرف انجیر انداخت عرب بیابانى آنجا نشست ، این شخص ‍ به او گفت : آیا مى توانى مقدارى قرآن بخوانى ؟ گفت : بلى ، و شروع كرد به خواندن و گفت : (( ((و الزیتون و طور سینین )) )) وى به اعرابى گفت : پس ((والتین )) آن كجا رفت ، اعرابى گفت : ((والتین )) رفت زیر عباى تو، مخفى نماند كه ((تین )) در لغت عرب به معناى انجیر است 
سه شنبه 16/4/1388 - 10:20
دعا و زیارت
از پیامبر خدا(ص ) نقل شده كه خداى متعال روز قیامت از سه كس ‍ سئوال كند:
1- از عالمى كه خداوند به او مقام علم و معرفت را عنایت كرده سئوال كند، با آن علمى كه یاد گرفتى (براى اینجا) چه كردى (و چه فراهم نموده اى ؟) او در جواب گوید: در دل شب از رختخواب خود بلند مى شدم و نماز شب مى خواندم و شب زنده دارى مى كردم و در روز هم عبادت خدا مى نمودم ، خداوند متعال در جواب فرماید: دروغ گفتى ، ملائكه هم به او گویند دروغ گفتى چون قصد تو فقط این بود كه بگویند فلان عالم چنین و چنان است (و تعریف و مدح تو را كنند)، كه تعریفت را هم كردند.
2- از ثروتمندى كه خدا به فضل و كرمش به او مال داده ، خداى متعال از او سئوال نماید، به تو نعمت و مال عنایت كردم با آن چه كردى ؟ در جواب گوید: پروردگارا با آن مال صدقه دادم (و هب فقراء در شب و روز كمك كردم و به آنها خوراك و پوشاك و مسكن دادم ) خداوند در جواب فرماید: دروغ گفتى ، ملائكه هم گویند: دروغ گفتى ، بلكه خواستى با این كار بگویند: فلانى با سخاوت و با گذشت و با جود و كرم است ، كه مردم هم گفتند و معروف به سخاوت هم شدى .
3- از شخصى كه به جبهه رفته و جنگ نموده تا به شهادت رسیده است ، خداوند متعال سئوال نماید: (براى اینجا) چه كردى ؟ (و چه فراهم نمودى ؟) در جواب گوید: خدایا به من دستور جهاد داده شد و من جهاد كردم تا كشته شدم ، خداوند در جوابش فرماید: ((دروغ گفتى ))، ملائكه هم گویند: ((دروغ گفتى )) تو فقط قصدت این بود كه مردم به تو بگویند: چه مرد دلیر و شجاعى ، و به تو لقب شجاعت هم دادند، (پس هیچ چیز و هیچ كارى براى خدا انجام ندادید و هیچ از خدا طلب كار نیستید)(268) 
سه شنبه 16/4/1388 - 10:17
دعا و زیارت
در حدیث آمده : كه عابدى سالهاى سال عبادت خدا مى نمود، به او گفتند: اینجا درختى است كه مردم آن را عبادت مى كنند و از عبادت خدا دست كشیده اند، او خشمگین شده تیشه خود را برداشت تا برود و درخت را قطع كند، شیطان به صورت پیر مرد ناصحى او را در راه دید و گفت : كجا مى روى ؟ عابد گفت : مى روم بروم درخت را قطع كنم ، شیطان به او گفت : تو چه كار دارى با درخت ؟ تو برو عبادت خود را بكن عابد گفت : قطع درخت از عبادت بهتر است ، شیطان گفت : به هیچ وجه نمى گذارم درخت را قطع كنى ، پس مبارزه در گرفت ، عابد او را بلند كرده و هب زمین زد و روى سینه اش نشست ، شیطان گفت : مرا رها كن تا با تو صحبت كنم ، بعد به او گفت : اگر امر به معروف تكلیف تو بود، تو تكلیفت را انجام دادى ، تو با عبادت مردم چه كار دارى ؟ عابد گفت ((من حتما باید این درخت را قطع كنم )) دوباره با هم مبارزه كردند، عابد شیطان را بلند نموده و بزمین زد و روى سینه او نشسته تا او را بكشد شیطان عاجز و ناتوان شد، به عابد گفت : مرا رها كن تا به تو حرفى بزنم ، عابد او را رها كرد شیطان گفت : تو آدم فقیرى ، و تو كل بر جامعه هستى ، و تو باید پولدار باشى تا هم خودت خوب زندگى كنى و هم به فقرا كمك نمائى ، از كشتن من دست بردار، من هر شب دو دینار زیر سر تو مى گذارم ، تا تو هر روز صبح بروى خرج كنى هم براى خود و هم براى صدقه و بخشیدن به دیگران و این براى تو بهتر است از قطع درخت كه بود و نبودش براى تو ضررى ندارد، پس عابد به فكر فرو رفت ، و گفت : راست گفتى ، من كه ماءمورم نشده ام تا درخت را قطع كنم تا به تركش ‍ گنهكار باشم بلكه من ماءمور شده ام تا عبادت كنم ، پس آنچه این پیرمرد براى من متعهد شده براى من بهتر است .
پس رفت به عبادتگاه خود و مشغول عبادت شد، صبح كه شد دید دو دینار بالاى سر اوست فردا هم همینطور تا روز سوم ، ولى روز سوم كه شد دیگر پولى بالاى سر خود نیافت ، خشمگین و عصبانى گشت و تیشه را بر دوش خود گذاشته و رفت نا درخت را قطع كند، پس دوباره شیطان بصورت پیر مردى او را ملاقات نموده و گفت : كجا مى روى ؟ عابد گفت : مى روم درخت را قطع كنم ، شیطان گفت : دروغ مى گوئى تو قدرت قطع درخت را ندارى ، عابد آمد و او را خواست بلند كند و به زمین بزند دیگر نتوانست ، شیطان او را گرفت و محكم به زمین زد و او مانند گنجشكى بین دو پاى او بود تا اینكه روى سینه عابد نشست و به عابد گفت : دست از این كار بر مى دارى یا اینكه تو را بكشم ، عابد دید كه طاقت او را ندارد، گفت : رهایم كن ، و بگو به من كه چگونه این دفعه تو بر من پیروز شدى و حال آنكه من قبلا بر تو پیروز مى شدم ، شیطان گفت : ((بخاطر اینكه تو اول بار براى خدا و بخاطر خدا خشمگین شدى و نیت تو رسیدن به آخرت بود، پس خداوند تو را بر من مسلط كرد، ولى اینك تو به خاطر خودت و بخاطر مال دنیا غضبناك شدى پس من بر تو مسلط شدم و تو را به زمین زدم .(269) 
در خاتمه ما در مورد مقایسه زنان با مردان از قرآن و احادیث و كلمات بزرگان و شعرا مطالبى را یادآور مى شویم و اولا نظر قرآن را مى آوریم و ثانیا نظر ائمه اطهار، و ثالثا كلمات دانشمندان خارجى ، و رابعا نظریه شعراء را درباره زنان در ذیل مى آوریم تا برترى هر یك بر دیگرى روشن شود، البته الگوى همه زنان مسلمان ما باید تنها دختر گرامى حضرت رسول فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد.

سه شنبه 16/4/1388 - 10:17
ادبی هنری
 حكیم فرزانه اى را پرسیدند: چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند ، هیچ یک را آزاد نخوانده اند مگر سرو را که ثمره ای ندارد . درین چه حکمت است ؟ گفت : هردرختی ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ ازین نیست و همه وقتی خوش است و این صفت آزادگان است . 

به آنچه مى گذرد دل منه كه دجله بسى

 پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد

 گرت ز دست برآید، چو نخل باش كریم

 ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد

 تمام شد کتاب گلستان والله المستعان ، به توفیق باری عز اسمه ، درین جمله چنان که رسم مولفان است از شعر متقدمان بطریق استعارت تلفیقی نرفت . 

کهن خرقه خویش پیراستن 

به از جامه عاریت خواستن

غالب گفتار سعدی طرب انگیزست و طبیبت آمیز و کوته نظران را بدین علت زبان طعنه دراز گردد که مغز دماغ ، بیهوده بردن و دود چراغ بی فایده خوردن کار خردمندان نیست ، ولیکن بر رای روشن صاحبدلان که روی سخن در ایشان است پوشیده نماند که در موعظه های شافی را در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت بر آمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند ، الحمدالله رب العالمین .

ما نصیحت به جاى خود كردیم

 روزگارى در این به سر بردیم

 گر نیاید به گوش رغبت كس

 بر رسولان پیام باشد و بس

یا ناظرا فیه سل بالله مرحمته

علی المصنف واستغفر لصاحب

واطلب لنفسک من خیر ترید بها

من بعد ذلک غفرانا لکاتبه 

والسلام .


يکشنبه 14/4/1388 - 20:21
ادبی هنری
از یكى از بزرگان پرسیدند: با اینكه دست راست داراى چندین فضیلت و كمال است ، چرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى كنند؟

او در پاسخ گفت : ندانی كه پیوسته اهل فضلا، از نعمتهاى دنیا محروم شوند ؟!

آنكه حظ آفرید و روزى داد

 یا فضیلت همى دهد یا بخت  

يکشنبه 14/4/1388 - 20:21
ادبی هنری
پارسایى در مناجات مى گفت : خدایا! بر بدان رحمت بفرست ، اما نیكان خود رحمتند و آنها را نیك آفریده اى . 

گویند: فریدون كه بر ضحاك ستمگر پیروز شد و خود به جاى او نشست فرمود خیمه شاهى او را در زمینى وسیع سازند. پس به نقاشان چنین دستور داد تا این را در اطراف آن خیمه با خط زیبا و درشت بنویسند و رنگ آمیزى كنند:

اى خردمند! با بدكاران به نیكى رفتار كن ، تا به پیروزى از تو راه نیكان را برگزینند.

فریدون گفت : نقاشان چین را

 كه پیرامون خرگاهش بدوزند

 بدان را نیك دار، اى مرد هشیار!

 كه نیكان خود بزرگ و نیك روزند 


يکشنبه 14/4/1388 - 20:19
ادبی هنری
لقمان آهنی به دست حضرت داوود علیه السلام دید که همچون موم نزد او نرم مى شود و هر آن گونه بخواهد آن را مى سازد، چون مى دانست كه بدون پرسیدن ، معلوم مى شود كه داوود علیه السلام چه مى خواهد بسازد. از او سؤ ال نكرد، بلكه صبر كرد تا اینكه فهمید داوود علیه السلام به وسیله آن آهن ، زره ساخت .

چو لقمان دید كاندر دست داوود

 همى آهن به معجز موم گردد

 نپرسیدش چه مى سازى كه دانست

 كه بى پرسیدنش معلوم گردد 


يکشنبه 14/4/1388 - 20:19
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته