• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 994
تعداد نظرات : 248
زمان آخرین مطلب : 5052روز قبل
خواستگاری و نامزدی
دنیا بیكران و بی‌پایان است،‌ اما اكثریت ما در زندگی احساس كمبود می‌كنیم. چیزی را كم نداریم یا اصلا نداریم كه شاید مهم‌ترین عنصر زندگی ما باشد و آن پول است...

تا به حال فكر كرده‌اید كه تعداد شن‌های ساحل دریا چقدر است؟ بگویید دیگر، چند تا؟ چند ستاره در آسمان هست؟ برای این كه بدانید، تنها راهش اینست كه بشمریدشان! حالا یك سوال دیگر، مگر نه اینست كه تمامی انسان‌‌ها و همه موجودات روی زمین نفس می‌كشند، پس چرا اكسیژن زمین هرگز تمام نمی‌شود؟!

واقعیت اینست كه ما در دنیایی بسیار گسترده زندگی می‌كنیم. جهان اطراف ما گسترده‌تر از آنیست كه حتی به فكر ما خطور كند. هیچ روزی پیش نیامده كه ما فكر كنیم كه ممكن است، دیگر هوایی برای تنفس نداشته باشیم یا این كه وقتی از خواب بیدار می‌شویم و شیردستشویی را باز می‌كنیم، آبی بیرون نیاید. هیچ چیز در این كائنات پایان‌پذیر نیست. فكر كرده‌اید كه چند تا دانه شن در ماسه‌های ساحل هست؟ چند تا ستاره در آسمان وجود دارند یا این كه تعداد خرچنگ‌های اقیانوس‌ها چقدر است؟ بهتر است فكر نكنید! چون قطعا سرسام خواهید گرفت!

دنیا بیكران و بی‌پایان است،‌ اما اكثریت ما در زندگی احساس كمبود می‌كنیم. چیزی را كم نداریم یا اصلا نداریم كه شاید مهم‌ترین عنصر زندگی ما باشد و آن پول است. احساس كمبود ما به این علت نیست كه پول به قدر كافی وجود ندارد. نه این طور نیست. پول هم مانند هر چیز دیگری در این دنیا نامحدود و بی‌اندازه است. مثل آب، هوا، شن‌های ساحل و هر چیز دیگر. آنقدر زیاد هست كه هر زن، مرد یا بچه بتواند به خوبی وخوشی و در رفاه زندگی كند. پس با این اوصاف چرا ما همیشه و هرروز بیش از پیش سعی می‌كنیم پول دربیاوریم و باز هم پول كم می‌آوریم بعضی‌ها اعتراض می‌كنند و می‌گویند كه پول با بقیه چیزها متفاوت است. پول كه مثل آب و هوا و شن ساحل نیست؛ پول ساخته دست بشر است.

به واقع اینست كه این مفهوم چیزی نیست جز یك ابزار مبادله. ابزاری برای تبادل انرژی، زمان و ایده و طرح فكری با پول. پول تنها یك ابزار و واسطه است. پاسخ ما به مشكلات مالیمان به نحوه نگاه ما به این مسئله و مقوله پول وابسته است و این كه چگونه فكرمان را به كار بیندازیم. طرز فكر ماست كه مشخص می‌كند كمبود مالی داریم یا از این حیث هیچ كم و كسری نداریم.

اگر مدام فكر كنیم كه چقدر بی‌پولیم، زیر بار قرض داریم له می‌شویم و كرایه خانه‌مان عقب افتاده است،‌ این حس نداری و كمبود مدام قوت می‌گیرد. اگر به وجوه مثبت همان پولی كه داریم، فكر كنیم، آسوده‌تر خواهیم بود. اگر آن لذات و خوشی‌هایی كه این ثروت كوچك می‌تواند برایمان خلق كند را پیش چشم بیاوریم، ‌مبلغ آن چندان برایمان مهم نخواهد بود. علاوه براین با طرز فكری اینچنین، توانایی كار كردن و خلق پول بیشتر را نیز خواهیم داشت.

اگر كه می‌خواهید بیشتر و بیشتر پول در بیاورید، ‌به بی‌پولی خود فكر نكنید، به ثروت‌تان بیندیشید و این كه چقدر در دست و بالتان پول هست. اگر فكر می‌كنید كه این میلیونرهای شهیر دنیا با غصه خوردن و حرص خوردن پولدار شده‌اند، اشتباه می‌كنید. اصلا اینچنین نیست. پولدارهایی كه از فقر به ثروت رسیده‌اند، این طور نبوده‌اند. شما هم نباید باشید، البته اگر می‌خواهید فقیر باقی نمانید و همیشه هشتتان گروی نهتان نباشد! 

شنبه 5/4/1389 - 12:17
خواستگاری و نامزدی
استرس، اصطلاحا به دو دسته «خوب» و «بد» تقسیم‌بندی می‌شود چرا که اصل استرس، واکنش طبیعی و خودکار بدن برای آماده کردن ما جهت انجام کارهای فوری و ناگهانی است. آن چیزی که باعث می‌شود استرس، بد یا خوب باشد، این است که این پاسخ خودکار بدن، بیش از حد باشد یا نباشد. به هر حال، داشتن درجاتی از استرس به فرد کمک می‌کند فعالیت‌هایی را که باید انجام دهد، به نحو بهتری به سرانجام برساند... آیا استرس، به خودی خود می‌تواند نقشی در موفقیت فرد در زندگی، کار و تحصیل داشته باشد یا خیر. «استرس خوب» آن شکل از واکنش بدن به محرک‌های بیرونی است که بدن را به آمادگی بیشتر وامی‌دارد. ترشح هورمون‌های مرتبط با استرس که اصلی‌ترین آنها دو هورمون اپی‌نفرین و نوراپی‌نفرین هستند، اثرات زیر را به صورت فیزیولوژیک و به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در بدن موجب می‌شوند. جریان خون بیشتری توسط قلب پمپاژ می شود خون موجود در رگ‌های پوست و سطح بدن به سمت اعضای حیاتی‌تری مثل مغز و قلب جا به جا شود. آزاد شدن ذخایر قندخون از شکل ذخیره شده آنها (یعنی گلیکوژن) به شکل قند آماده به مصرف (گلوکز) در داخل خون است . آزاد شدن انواع سلو‌ل‌های ایمنی بدن به داخل رگ‌ها.

افراد دارای تیپ شخصیتی B، با مسایل و اتفاقات راحت‌تر برخورد می‌کنند و کنار می‌آیند و نسبت به محرک‌های محیطی، حساسیت کمتری از خود نشان می‌دهند. این افراد معمولا به همان سطحی از کارایی و رشد که رسیده‌اند، قناعت می‌کنند
استرس بد چیست؟

هر وقت پاسخ هورمونی بدن به محرک‌های بیرونی که باعث ترشح‌شان می‌شوند، بیش از حد باشد یا اینکه با محرک‌‌های ساده و پیش‌پا افتاده‌تری، این هورمون‌ها ترشح شوند، آن وقت است که استرس بیش از حد (و به تدریج، اضطراب) و یا استرس نابجا ایجاد می‌شود. آنچه در موفقیت فردی و اجتماعی انسان دخیل است، آن است که شرایطی را که او را دچار استرس بد و نامطلوب می‌کند، بشناسد و مهارت‌هایی را کسب نماید که بتواند استرس بد را به تدریج به استرس خوب تبدیل کند. بهتر است با ذکر مثال‌هایی سعی کنیم مواردی را که استرس باعث ایجاد مشکل در سر راه موفقیت فرد می‌شود، بهتر بشناسیم. استرس بیش از حد، موقع رفتن به مدرسه، استرس بیش‌ از حد، موقع سخنرانی در یک جمع، استرس بیش از حد، موقع کنکور یا امتحانات بزرگ، استرس بیش از حد، موقع آمدن مهمان و یا رفتن به مهمانی، استرس بیش از حد، موقع رانندگی یا امتحان رانندگی.

اما چگونه باید این موارد را شناخت؟ لازم است که همواره توجه خودمان به این «بیش از حد» بودن‌ها باشد و یا اگر اطرافیان متوجه آن شدند، از آنها بخواهیم نظرشان را به ما منتقل کنند. با توجه به میزان استرسی که در حالت طبیعی به افراد وارد می‌شود، آدم‌ها به صورت کلی به دو تیپ شخصیتی زیر تقسیم‌بندی می‌شوند:

• تیپ شخصیتی A

: این گروه افرادی هستند منظم‌تر، جدی‌تر، پرتلاش‌تر و حساس‌تر به انجام کارها و امور محوله به آنها و مسایل شخصی و کاری‌شان. (اصطلاحا جوشی‌اند!)عموما در رسیدن به اهدافی که برایشان مهم است و برای دستیابی به موفقیت‌های بالاتر تلاش بیشتری انجام می‌دهند و آمادگی بالاتری از خود نشان می‌دهند. اما از آن طرف، احتمال ایجاد اضطراب و استرس بیش از حد هم در آنها بیشتر است.

• تیپ شخصیتی B: این گروه افرادی هستند آرام‌تر، راحت‌تر و با حساسیت‌ کمتر به انجام کارها و امور محوله به آنها و مسایل شخصی و کاری‌شان. (اصطلاحا خونسردند!) افراد دارای تیپ شخصیتی B، با مسایل و اتفاقات راحت‌تر برخورد می‌کنند و کنار می‌آیند و نسبت به محرک‌های محیطی، حساسیت کمتری از خود نشان می‌دهند. این افراد معمولا به همان سطحی از کارایی و رشد که رسیده‌اند، قناعت می‌کنند و کمتر پیش می‌آید که به دنبال ارتقای ناگهانی و حرکت به سمت پله‌های دست‌نیافتنی‌تر باشند.

چگونه استرس بد را به خوب تبدیل کنیم؟

برای دستیابی به موفقیت‌های بیشتر، فرد لازم است هم استرس از نوع خوب را داشته باشد و هم مهارت‌هایی را یاد بگیرد که استرس بد را به استرس خوب تبدیل کند.

• مواجهه و تمرین: یکی از رایج‌ترین راه‌های غلبه بر استرس بد، مواجهه با شرایطی است که فرد را دچار استرس می‌کند؛ یعنی «دل به دریا زدن» و «تمرین» برای مواجهه با شرایط بد، باعث می‌شود که فرد در دفعات بعدی، دچار استرس کمتری شود.

• آشنایی با روش‌های آسوده‌سازی: خوشبختانه امروزه روش‌های گوناگونی برای مقابله با استرس از طریق آسوده‌سازی یا ریلکسیشن در دسترس است و آموزش داده می‌شود. این روش‌ها به افراد کمک می‌کنند تا در شرایط استرس‌زا بتوانند خود را آرام کنند و پاسخ غیرطبیعی بدن را به حالت طبیعی درآورند.

یکی از رایج‌ترین راه‌های غلبه بر استرس بد، مواجهه با شرایطی است که فرد را دچار استرس می‌کند؛ یعنی «دل به دریا زدن» و «تمرین» برای مواجهه با شرایط بد.
• استفاده یا کمک گرفتن از یک راهنما: در بعضی گروه‌های سنی که فرد خودش متوجه حالت غیرطبیعی هست، می‌تواند از والدین، خواهر یا برادر، معلم یا استاد، دوستان و آشنایان مورد اعتماد بخواهد تا نشانه‌های غیرطبیعی استرس را در وجود او شناسایی کنند.

• دسترسی به خوردنی‌های شیرین: همراه داشتن آب‌نبات یا شکلات در مواقع استرس کمک می‌کند تا بتوان با سرعت بیشتری، قند مورد نیاز برای سوخت و ساز اعضای حیاتی بدن مثل مغز را که نیازمند تمرکز و فعالیت صحیح و دقیق است، فراهم کرد.

• مطالعه: مطالعه، چه درباره روش‌های کنترل استرس و چه درباره هر چیز دیگر، روشی است که علاوه بر کاهش‌ استرس، به تقویت تمرکز در شرایط استرس کمک می‌کند. ضمن آنکه به یادگیری هم کمک می‌کند.

• ورزش و فعالیت بدنی: از روش‌های شناخته‌‌‌‌شده کاهش استرس بد و افزایش استرس خوب، ورزش و فعالیت جسمانی است.

• مشاوره: مشاوره با فرد دانا، آگاه یا یک روان‌شناس و روان‌پزشک، در تقویت استرس خوب بسیار کمک کننده خواهد بود.

• شرکت در فعالیت‌های اجتماعی: شرکت در این فعالیت‌ها، علاوه بر اینکه مهارت‌های کار گروهی را در افراد افزایش می‌دهد، به آنها کمک می‌کند تا در شرایط بروز مشکلات بتوانند تصمیم‌گیری منطقی‌تر و بهتری داشته باشند و به تدریج یاد بگیرند که چگونه با مسایلی که آنها را دچار استرس می‌کند، کنار بیایند.


شنبه 5/4/1389 - 12:12
ازدواج و همسرداری
علت اساسی بیشتر ناهنجاری ها و ناسازگاری های زندگی زناشویی ، عدم تناسب و ناهماهنگی بین زن و شوهر است، بنابراین شناخت اموری كه موجب هماهنگی و تناسب بین زوجین است ضروری و لازم می‌باشد 

چه كنیم كه خانواده ای با دوام و مستحكم داشته باشیم؟

این سئوالی اساسی است كه هر جوانی در آستانه ازدواج مصمم به یافتن پاسخ آن است ، گرچه پاسخگویی به آن بعد از ازدواج هم دارای اهمیت است. جالب است كه بدانیم جواب شرع ، عقل ، علم و عرف به این سؤال یكسان است. و آن یك كلمه یعنی " كفو همدیگر بودن " است. كفو هم بودن دو همسر یعنی تناسب، همشأنی و همطرازی و در اصطلاح عرف یعنی با هم جور بودن.

ازدواج پیوند بین دو انسان و دو خانواده است كه اجزاء اصلی و اساسی آن ، زن و مرد می باشند و هر قدر بین این اجزاء و عناصر هماهنگی ، تناسب و سنخیت بیشتری باشد. آن پیوند استوارتر ، مستحكم تر، پرثمرتر و لذت بخش تر خواهد بود. و به تعبیری سنخیت و همتایی سبب جذب و پیوند است . به عكس ، هر چه این تناسب و هماهنگی كمتر باشد، زندگی سست تر، تلخ تر، كم ثمرتر و ناپایدارتر خواهد بود. علم و تجربه گویای آن است كه علت اساسی بیشتر ناهنجاری ها و ناسازگاری های زندگی زناشویی ، عدم تناسب و ناهماهنگی بین زن و شوهر است، بنابراین شناخت اموری كه موجب هماهنگی و تناسب  بین زوجین است ضروری و لازم می‌باشد و به هیچ وجه نباید این مسئله را به بعد از ازدواج موكول كرد. یكی از امور مسئله تناسب و هماهنگی در سن زوجین است.
 
در مطلب ذیل ابعاد مسئله مورد نظر از دیدگاه علم و عرف مورد بررسی قرار گرفته  است:

فاصله سنی مناسب میان زن و شوهر را می توان 4- 3 سال در نظر گرفت. البته این بدان معنا نیست كه اگر یكی دو سال به این سنین افزوده و یا از آن كاسته شود، حتماً نباید ازدواجی انجام گیرد. شاید بتوان گفت كه اگر تمام زمینه ها بررسی شده باشد و مشكل خاصی دیده نشود، می توان فاصله سنی را به دیده اغماض نگریست، ولی در عین حال بهترین و مناسب ترین فاصله سنی 4- 3 سال است. طبیعی است كه اگر سایر شرایط ، مناسب نباشد، باز هم ازدواج نمی‌تواند موفق باشد.

بارها با خانواده هایی مواجه می شویم كه فاصله سنی زوجین حتی به 25، 20، 15، 13 سال و سال های بین این ارقام بالغ می شود و با یكدیگر مشكلات عدیده ای دارند . ما دراینجا به بررسی معایب ازدواج هایی می پردازیم كه فاصله سنی بین زن و شوهر در آنها زیاد است.

1- مشكل عدم درك مطلوب یكدیگر

وجود فاصله سنی زیاد موجب آن می شود كه زن و شوهر نتوانند به خوبی یكدیگر را درك نمایند. فردی با داشتن بیست سال سن بیشتر ، طبیعی است كه می تواند از تجارب بیشتری برخوردار باشد یا لااقل می تواند چنین احساسی داشته باشد. لذا این مسئله زمینه ای فراهم می كند كه شخص ارزش لازم را به نظرات فرد كوچكتر ندهد یا طرف مقابل بیش از اندازه احساس كوچكی نماید و همیشه در حال اضطراب و تشویش باشد و بالاخره از اداره زندگی درمانده شود و همین مورد زمینه عدم تفاهم را به وجود می آورد كه خود سبب پدید آمدن مشكلاتی عظیم در روابط زناشویی خواهد شد. اینان اغلب در وضع و موقعیتی هستند كه توافق روحی ندارند و نمی توانند مسائل و مواضع یكدیگر را درك كنند.

2- عدم تناسب در تواناییهای جسمی

وقتی كه فاصله سنی بین زن و شوهر زیاد باشد، هر یك در دوره ای از زندگانی به سر می برند كه به لحاظ قوت و توان با همسر خود تفاوت های عمده دارند. مثلاً زنی كه هفده  سال دارد ، در دوران جوانی به سر می برد و همسر او كه در 35 سالگی است، به مرز میان سالی نزدیك شده است. یكی غالباً فعال است و دیگری زودتر خسته و در اوقاتی منفعل می شود، گاه این خستگی و انفعال از طرف همسر جوان به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی‌گیرد و به حساب كم كاری گذاشته می‌شود، یا به عنوان شانه خالی كردن از زیر بار مسئولیت مطرح می گردد، و وقتی كه با این عنوان طرح می‌نماید، طبیعی است كه طرف مقابل احساس ناراحتی می كند و ممكن است این امر عاملی برای برانگیختگی او شود و در نتیجه محیط امن خانه تبدیل به فضایی ناامن و غیر قابل تحمل شود. در حالی كه مرد قصد شانه خالی كردن از مسئولیت را ندارد ولی از طرف همسرش متهم به تنبلی و بی مسئولیتی می شود و از آنجا كه در چنین مواردی مرد تنبلی را نمی پذیرد، مجادلاتی در می گیرد.

3- انعطاف پذیری كمتر فرد بزرگتر

وقتی دو جوان با یكدیگر زندگی می كنند ، به دلیل جوانی انعطاف پذیری بیشتری دارند. فرد در سنین پایین تر چون نهال جوان است، امكان تغییر فراوانی را دارد. اما درختان ، مجال كمتری برای تغییر باقی گذاشته‌اند.

وقتی كه دو نفر جوان با هم ازدواج می‌كنند ، برای دست یافتن به سازگاری تلاش می‌كنند به نظر همدیگر توجه می‌كنند و خود را طوری تطبیق می‌دهند كه مورد پسند دیگری واقع شوند و بدین ترتیب رضایت طرف مقابل را جلب نمایند، حال آنكه با افزایش سن، انعطاف آدمی كاهش می یابد و همین امر در زندگانی مشترك معضل آفرین است.

4- پیدا شدن سوءظن

گاه وجود فاصله های سنی زیاد باعث می شود كه زوجین سوء ظن هایی نسبت به یكدیگر پیدا كنند و ممكن است حتی نتوانند دلایلی هم برای این گونه افكار ارائه نمایند.

5- عدم ارضای غرایز

یكی از اهداف ازدواج ، ارضای غرایز است و این خود می تواند عامل مؤثری در تداوم زندگی خانوادگی باشد. اما در سنین بالا، به لحاظ غریزی افول می نماید، به نحوی كه زوجین نمی توانند موجبات رضایت یكدیگر را در روابط زناشویی به نحو مطلوب تأمین نمایند و همین امر ممكن است موجبات درگیری را فراهم آورده ، محیط خانواده را متشنج كند. این مسئله در موارد چشمگیری به بروز افسردگی در زنان جوان می انجامد و در برخی از زنانی كه خویشتندار و باتقوا نباشند، گرایش به انحرافات و لغزشها دیده می شود.

6- امر و نهی پیوسته ی فرد بزرگتر

در چنین خانواده هایی فرد بزرگتر به دلیل داشتن تجربه، خود را ملزم می داند كه مدام به همسر خود امرو نهی كند و امر و نهی بیش از حد- كه همیشه مبتنی بر حق نیست، بلكه سلیقه نیز در آن سخت مداخله می كند - موجبات ناراحتی همسر را فراهم می آورد. فرد بزرگتر احساس می كند كه باید فرد كوچكتر را تربیت كند و حال آنكه او انتظار دارد كه با همسر زندگی كند، نه آنكه همسر وی نقش پدر و مادر را بر عهده گرفته، به امر و نهی و تربیت وی مبادرت نماید. البته زن و شوهر باید برای تكامل وتعالی یكدیگر تلاش كنند و در مواقع ضروری به امر به معروف و نهی از منكر یكدیگر بپردازند.

7- كمرویی با همسر

یكی از مواردی كه در این گونه خانواده ها دیده می شود، این است كه فرد كوچكتر دچار نوعی كمرویی رنج آور است و نمی تواند به راحتی مشكلات خود را با همسر خویش در میان بگذارد. لذا حرف های ناگفته در این خانواده ها بسیار است و مجال مناسبی برای طرح آنها وجود ندارد. سخنان ناگفته بر دل فرد رنجیده سنگینی می كند و گاه به فضای بیرون از خانه كشیده شده، برای دیگران مطرح می شود و این امر مورد قبول و پذیرش فرد بزرگتر نیست. زیرا او فكر می كند كه همسرش اسرار خانواده را به بیرون از خانه برده ، برای این و آن نقل می كند و این خود موجب بروز اختلافات تازه ای می شود و اگر فرد كوچكتر دردها را بازگو نكند، آنها بر روی هم انباشته شده ، او را افسرده می كند. در حالی كه درد دل كردن به آرامش فرد كمك می كند و او از این كه همسری دارد كه به درد دلهای وی گوش می دهد، احساس آرامش می كند، زیرا خوب شنیدن درد دلها بخشی از تسكین آلام است و بدین ترتیب فرد به پالایش روانی دست می یابد. وجود چنین فضایی در خانواده ضامن سلامت و بهداشت روانی زوجین است. وجود كمرویی بسیار و رنج آور مانع بیان دردها شده ، چون تخلیه روانی صورت نمی گیرد، سلامت روانی فرد كوچكتر در معرض خطر قرار می گیرد. خانم جوانی می گفت: همسرم سالها از من بزرگتر بود و من همیشه با وی رودربایستی داشتم. از وی سؤال شد : تا كی با همسرت رودربایستی داشتی؟ او گفت: تا دو ساعت قبل از مرگ شوهرم.

8- دادن امتیازات بیش از حد

در این نوع خانواده ها ، معمولاً مشكل دیگر این است كه فرد بزرگتر برای این كه فرد كوچكتر را جذب كند و زندگی تداوم یابد، باید مدام به او امتیازاتی بدهد كه وی را به دوام زندگی دلگرم كند. اما هر كس قادر نیست كه مدام چنین امتیازاتی بدهد ، زیرا گاه دادن این نوع امتیازها برای فرد بزرگتر غیر قابل تحمل و یا غیر ممكن می گردد و بدین ترتیب از انگیزه طرف مقابل برای ادامه زندگی می كاهد. از سویی طرف كوچكتر كه از نقطه ضعف همسر خویش اطلاع یافته درصدد اخذ امتیازهای بیشتری بر می آید و تقاضاهای فراوان جوانی پر انرژی و توانا ، اختلافات خانواده را تشدید و جو ناامنی را بر خانه حكمفرما می كند و بدین ترتیب خانواده ای نابسامان شكل می گیرد كه كشمكشهای ناشی از آن، از ارزش والدین در نزد فرزندان می كاهد و در نتیجه تأثیرات تربیتی آنها را نیز كاهش می دهد.

9- ترس و ناامنی

در مواردی هم دیده می شود كه فرد كوچكتر ، دچار ترس و و حشت می شود و این هنگامی اتفاق می‌افتد كه مرد خانواده از سن و سال بیشتری برخوردار است.

خانمی می‌گفت با اینكه چند ماهی از مرگ همسرش نگذشته بود، و چندان متأثر هم به نظر نمی‌رسید. وقتی از اختلافات خانوادگی و تأثیرات منفی آن بر روی فرزندانش سخن می‌گفت، به تفاوت سنی زیاد خود با همسرش اشاره كرد و گفت : روزی كه ازدواج كردم سیزده سال بیشتر نداشتم، در حالی كه شوهرم در آن روزها  سی ساله بود و من از دیدن او سخت دچار وحشت شده ، پیوسته از او می‌ترسیدم و این ترس و ناامنی تمامی وجودم را پر كرده بود و تا زمان مرگ او نیز وجود داشت، این ترس شدید همه ی آرامش مرا سلب كرده بود.

پس اگر فاصله سنی میان زوجین زیاد نباشد، این گونه ترسها كمتر دیده می‌شود.

10- نتایج نامطلوب دیگر

تفاوت سنی زیاد بین زوجین مشكلات دیگری نیز در پی دارد كه در دوره های پایانی زندگانی رخ می‌دهد و از آن میان می توان به موارد ذیل اشاره كرد:

الف- احساس پشیمانی

در غالب موارد ، این نوع ازدواجها با پشیمانی همراه می‌شود، زیرا مشكلات فراوان ناشی از این نوع ازدواجها به قدری زیاد و غیر قابل تحمل است كه در اكثر موارد موجبات پشیمانی را فراهم می كند.

ب- بروز مشكلات غیر منتظره

پیدایی مشكلات غیر قابل انتظار، پیامد نامطلوب دیگر چنین ازدواج هایی است. خانمی كه همسرش را از دست داده بود و با او تفاوت سنی زیادی هم داشت، اظهار می كرد : به دلیل عدم درك یكدیگر، زندگانی ما سراسر پر ازمشاجره و دعوا بود. او در مورد عاقبت زندگانی اش با همسر بزرگتر از خود می گفت: حالا كه او مرده ، پسر بزرگم مرا رها نمی كند و پیوسته به من می گوید: بالاخره با آن همه دعوا و جار و جنجالهایی كه به راه می انداختی كاری كردی كه پدرم بمیرد و در واقع تو پدرم را كشتی و من هر چه می‌گویم مرگ پدر به دعواهای ما ربطی ندارد از من نمی‌پذیرد و با من سر این موضوع درگیری پیدا كرده است، یعنی تا وقتی كه همسرم بود ، با او دعوا می‌كردیم و حالا پسرم جای او را در دعوا و مشاجره گرفته است.

ج- جرم زایی فرزندان

مشكل دیگری كه در این گونه ازدواجها دیده می‌شود ، این است كه امكان جرم زایی در فرزندان آنها بیشتر از مواردی است كه زوجین فاصله سنی مناسبی با یكدیگر دارند.

د- طلاق

معضل دیگری كه گاه در خانواده هایی كه تفاوت سنی زوجین زیاد است دیده می‌شود ، مسئله عدم تحمل یكدیگر و وقوع طلاق است و در نهایت می‌توان گفت كه مشكلاتی نظیر عدم درك یكدیگر ، نداشتن تفاهم ، عدم انعطاف پذیری كافی و عدم ارضای غرایز ، گاه به عنوان موانعی جدی بر سر راه تداوم زندگی تلقی می‌شوند و طلاق كه مرگ اجتماع كوچك خانواده است ، رخ می‌دهد.

توجه

با بررسی سن ازدواج در میان قشرهای مختلف و جوامع گوناگون در می‌یابیم كه غالبا ًسن مردان در جریان ازدواج بیش از زنان است. آلن ژیرار می‌نویسد : آگاهی های جمعیت شناسانه درباره سن همسران به هنگام ازدواج آموزنده است و می‌دانیم كه بیشتر اوقات ، افرادی با هم پیوند زناشویی می‌بندند كه از لحاظ سنی به هم نزدیك باشند. از این رو تناسب سنی را باید به عنوان یك ضریب مهم همسان همسری كه در جامعه از اهمیت والایی برخوردار است، در نظر بگیریم.

دیدگاه دینی

از نظر اسلام ازدواج كردن با تفاوت سنی زیاد ، امر نامشروعی نیست و آنچه در سنت پیامبر دیده می‌شود، حكایت از مشروعیت این نوع ازدواج دارد. كمالات پیامبر به عنوان انسانی كامل به حدی بود كه به خوبی با حضرت خدیجه (س) زندگانی كرد و در آن زندگانی معضلی به خاطر تفاوت سن و سال دیده نمی‌شد و از سوی دیگر خدیجه (س) نیز زنی با كمال و بی نظیر بود. تمامی ثروت فراوان خود را در راه تبلیغ اسلام صرف نمود و اولین زنی بود كه به پیامبر ایمان آورد، در شعب ابیطالب با دیدن تمامی مشقت‌ها، به دلیل علاقه ای كه به اسلام و پیامبر داشت، همه آنها را تحمل كرد و فاطمه (س) را برای پیامبر به یادگار گذاشت. پیامبر نیز به عنوان همسری باوفا هر گاه كه نام خدیجه (ع) را می‌شنید اشك در چشمان مباركش حلقه می‌زد، به نحوی كه اطرافیان آن حضرت ، تأثر او را به خوبی حس می‌كردند.

نتیجه آن كه فقط كسانی می‌توانند در این نوع ازدواج ها موفق باشند كه از رفتار پیامبر (ص) و خدیجه (ع) به خوبی متأثر باشند.

در پایان تأكید می‌كنیم كه ضمن رفع مشكلات چنین خانواده هایی از طریق مشاور خانواده باید به دختران و پسرانی كه قصد ازدواج دارند ، آموزش داد كه فاصله سنی بین آنان بین سه یا چهار سال و حداكثر هفت سال باشد و این چیزی است كه باید در موقع راهنمایی قبل از ازدواج برای آنان تشریح نمود تا دریابند كه با فاصله سنی كمتر ، مشكلات كمتری خواهند داشت، مشروط بر این كه به سایر جنبه های لازم برای ازدواج موفق نیز توجه كافی مبذول دارند.

تذكر

شاید یكی از خوانندگان این مطلب شما برادر یا خواهر گرامی باشید كه تفاوت سنی زیاد با همسر خود داشته باشید و ذهن شریفتان مشغول گردد كه این مشكلات در زندگی ما هم بروز خواهد كرد. پس چه باید كرد و راه حل چیست؟ نگران نباشید ، زیرا شما با پیامدهای تفاوت سنی زیاد آشنا شده‌اید و با اراده و كسب راهنمایی می‌توانید از بروز مشكلات جلوگیری نمایید.
شنبه 5/4/1389 - 11:34
خواستگاری و نامزدی
اثرات منفی طلاق روی فرزندان طلاق بسیار گسترده است، از این‌رو شناخت آسیب‌های وارده به این قشر و راه‌های كاهش این آسیب می‌تواند از عواقب این امر بكاهد.

طلاق یكی از آسیب‌‌زا‌ترین مسائل اجتماعی است كه متأسفانه آمار آن رو به افزایش است.

اثرات منفی این امر روی فرزندان طلاق بسیار گسترده‌تر است، از این‌رو شناخت آسیب‌های وارده به این قشر و راه‌های كاهش این آسیب می‌تواند از عواقب این امر بكاهد. بسیاری از روانشناسان معتقدند در شرایطی كه والدین به هر دلیل طلاق را برگزیده‌اند یكی از راه‌های‌ كاهش اثرات منفی بر كودكان آن است كه زمانی‌كه تصمیم دارید از همسرتان جدا شوید، فرزندانتان را در جریان بگذارید و در برابر كشمكش‌ها از آنها حمایت كنید. در زیر نظرات دكتر كریستیان فلاوینی، روانپزشك در رابطه با جدایی والدین، با هدف ایجاد آرامش نسبی در خانواده از نظرتان می‌گذرد.

در زمان‌های گذشته برخی از اصول و ضوابط خانوادگی رعایت می‌شد و وجود فرزند در خانواده از اهمیت زیادی برخوردار بوده است اما امروزه چارچوبی برای آن وجود ندارد. زن و مرد با وجود فرزند و یا بدون فرزند در اثر عدم‌تفاهم و كشمكش‌ها در نهایت از یكدیگر جدا می‌شوند؛ تصمیمی كه در رشد جسمانی كودك بی‌تاثیر نیست. بغض و رنجش می‌تواند آسیب‌های بیشتری به او وارد كند. دكتر فلاوینی تایید می‌كند كه «حمایت از منافع كودك در بحبوحه عذاب» مهم است.

جدایی و طلاق، مایه رنج و عذاب فرزندان

بنا به گفته دكتر فلاوینی «جدایی مسئله‌ تقریبا گسترده‌ای ‌شده است». وجود بچه‌های كم سن و سال در خانواده نیز چیزی را عوض نمی‌كند. این واقعه زنگ خطری است مبنی بر آنكه زن و مرد حقیقتا به سختی می‌توانند با یكدیگر سر كنند و با به دنیا‌آمدن بچه‌ها نیز وضعیت، چندان عوض نمی‌شود.

دكتر فلاوینی تایید می‌كند كه جدایی والدین هیچ‌گاه خبر خوشایندی برای فرزندان نیست. این جدایی لطمه‌ای واقعی است كه از درون بر كودك وارد می‌شود. گاهی كودكان می‌توانند درك كنند كه شاید برای والدینشان بهتر باشد كه از یكدیگر جدا شوند.

با این همه شوك وارده بر آنها شدید است. با هم بودن والدین به حضور كودك در دنیا معنا می‌بخشد و چون تكیه‌گاهی برای او عمل می‌كنند‌. یا به عبارتی‌، والدین با طلاق، فرزند را به‌طور جبران‌ناپذیری از این تكیه گاه محروم می‌كنند؛ از این‌رو جدایی، كودك را مجبور می‌كند بپذیرد این رابطه كه در گذشته حقیقتا چون تكیه‌گاهی برای او عمل می‌كرده‌، هم‌اكنون دیگر وجود ندارد. بنابراین در حالت رنج و عذاب به‌سر می‌برد.

شرح جزئیات بی‌فایده است

در دوره‌ای كه ارتباطات بیش از حد گسترش یافته است، ممكن است درصدد توضیح دادن وضعیت به فرزندتان برآیید. از آن گذشته، دكتر فلاوینی تمایل به توضیح دادن به كودك را تایید نمی‌كند و می‌گوید:«درست نیست كه وارد جزئیات شوید». شما با یك جوان یا نوجوان طرف نیستید بلكه طرف شما كودكی هشت‌ساله است. در هر دو حالت نیازی نیست كه دلایل كشمكش‌ها را عمیقا تشریح كنید و یا خیلی رك و پوست كنده آنها را توضیح دهید.

این مسئله به شما مربوط می‌شود. اغلب‌، كودك از پیش احساس كرده است كه والدینش دیگر علاقه‌ای به یكدیگر ندارند. او گلایه‌ها و شكوه‌‌های پدر و مادرش را شنیده، بنابراین موضوع طلاق را به او اعلام كنید اما به‌طور سربسته...؛«ما دیگر همدیگر را دوست نداریم و به جای اینكه در چنین وضعیتی به‌سر ببریم، تصمیم گرفته‌ایم كه مستقل زندگی كنیم».

بهتر است كه در شرایط مطلوب، پدر و مادر درصورت امكان هر دو با هم‌، با حفظ آرامش و تعادل، این موضوع را به اطلاع فرزندشان برسانند. واضح است كه هق‌هق و زاری در چنین لحظه‌ای جایز نیست. بحرانی كه با آن دست و پنجه نرم می‌كنید به هر شكل و صورتی كه باشد، هدف شما آن است كه در بحبوحه اختلاف، موضوع را به كودك بفهمانید.

سعی نكنید جلوی كودك، خود را خوب جلوه دهید

 از دیدگاه والدین جدایی چندان ساده نیست؛ جنگ بر سر ارزش‌ها، بغض و كینه، خشم و... . زن و مردی كه تصمیم به جدایی دارند، به ندرت به توافق می‌رسند و اغلب در پی آن هستند كه تقصیر را بر گردن یكدیگر بیندازند.

 این امر طبیعی است! با این‌همه مهم‌ترین چیز آن است كه كودك را وارد كشمكش‌ها نكنید. این روانپزشك در این زمینه می‌گوید:«فایده‌ای ندارد جلوی كودك، خود را خوب و حق به جانب نشان دهید». با این عمل به‌طور ناخودآگاه از او می‌خواهید كه طرف شما را بگیرد و به جبهه شما ملحق شود.

بنابراین به او پیشنهاد می‌دهید نقشی را ایفا كند كه متعلق به‌خودش نیست، درحالی‌كه او نه مشاور شماست و نه محرم و رازدارتان. مهم‌ترین نكته آن است كه كودك گرفتار عذاب احساسی و عاطفی نشود.

كمك كنید تا جای خود را پیدا كند

كودك ممكن است به روش‌های مختلفی از خود واكنش نشان دهد. واكنش‌ها به هر صورتی كه باشد، باید به او اطمینان خاطر بدهید. جدا‌شدن از همسر بدان معنا نیست كه فرزندتان را ترك می‌كنید. برایش توضیح دهید كه هر دوی شما (پدر و مادر)بعد از جدایی باز هم او را خواهید دید، منتها به روشی متفاوت. ضروری است به او اجازه دهید تا درگیر و دار جدایی به تعادل برسد.

تاثیر طلاق بر كودكان بنا بر سن آنان متفاوت است

هر چه سن كودك كمتر باشد بیشتر از جدایی پدر و مادرش رنج می‌كشد حتی اگر در ظاهر این‌طور نشان ندهد. اغلب والدین چنین پاسخ می‌دهند: «وقتی ما از هم جدا شدیم او خیلی كوچك بود تا چیزی یادش بماند. وقتی طلاق صورت گرفت سن بچه‌ها به 3-2سال هم نمی‌رسید؛ چیز زیادی از با هم‌بودن والدین به خاطر ندارند».

دكتر فلاوینی چنین نتیجه‌گیری می‌كند: «من متوجه شده‌ام كه بچه‌ها در سنین پایین نسبت به بچه‌های بزرگ‌تر حساس‌تر هستند و هنوز از خودشان شناختی ندارند. نوجوانان مستعد‌تر هستند تا خود را از این وضعیت حساس خلاص كنند. اما این بدان معنا نیست كه طلاق تاثیری بر نوجوانان نمی‌گذارد. ولی به‌نظر می‌رسد كه می‌توانند نسبت به بچه‌های كم سن‌تر مستقل‌تر عمل كنند. در هر حالت مهم است سعی كنید تا اثرات منفی طلاق بر كودكان را كاهش دهید.

آیا می‌توان دوام زندگی زناشویی را پیش‌بینی كرد؟

زوجی كه اغلب با یكدیگر دعوا می‌كنند و یا برعكس به‌شدت كم حرف هستند، احتمال اینكه از هم طلاق بگیرند بسیار زیاد است. در 2 دوره این احتمال به حداكثر می‌رسد‌: قبل از هفتمین سال و بعد از چهاردهمین سال ازدواج.

دعوا و سكوت، دلایل طلاق

 یك تحقیق كه در مجله آمریكایی ازدواج و خانواده به چاپ رسیده، شاید در این زمینه به شما كمك كند. در این تحقیق به‌مدت 14 سال 80 زوجی كه 5 سال از زندگی زناشویی‌شان می‌گذشت را مورد بررسی قرار دادند. در آخر 4سال، 7 زوج طلاق گرفته بودند و بعد از 10 سال 13 زوج، دیگر با هم نبودند. دو فاكتوری كه زوجین را در معرض خطر جدایی قرار می‌داد مشخص شد: زوج‌هایی كه اغلب در حال بحث و جدل هستند و بر عكس آنهایی كه با هم روابط خیلی سردی دارند. البته در هر دو حالت جدایی چیز عجیبی نیست! زوج‌های خیلی سرد یا بر عكس، آنهایی كه اهل دعوا هستند، به‌نظر نمی‌رسد كه بتوانند با یكدیگر كنار بیایند.

دو دوره خطرناك

این مطالعه همچنین 2 دوره خطرناك برای زوجین را مشخص كرده است: دوره اول مربوط می‌شود به 7 سال اول ازدواج كه احتمال طلاق را بالا می‌برد و دومین دوره حساس به حول‌و‌حوش چهاردهمین سال ازدواج برمی‌گردد. بنا به گفته روانشناسان، بچه‌ها در این دوره بزرگ‌تر شده و از استقلال بیشتری برخوردار هستند و در این مدت والدین وقت دارند تا به روابط خود با همسرشان فكر كنند و آنچه تاكنون بر آنان گذشته است یا همان بیلان ازدواجشان را ارزیابی كنند.
یكی دیگر از نكات جالب این تحقیق آن است كه به رابطه‌ای بین این دو فاكتور خطرناك و 2 دوره حساس دست یافته‌اند. زوج‌هایی كه خیلی با هم دعوا و مشاجره دارند همان گروهی هستند كه در 7 سال اول ازدواج از یكدیگر جدا می‌شوند و آنهایی كه خیلی كم حرف هستند بعد از 14 سال زندگی مشترك حساس‌تر شده و از هم جدا می‌شوند.
شنبه 5/4/1389 - 11:32
خواستگاری و نامزدی
ویژگی‌های شخصیتی ما بسیار بیشتر از تعیین چرخه‌های اجتماعی در زندگی ما تاثیر گذار هستند.
خلق و خوی هر فرد می‌تواند روی سلامت جسمی وی تاثیر بگذارد.
استفن بویل، محقق مركز پزشكی دانشگاه دوك در كارولینای شمالی در این باره اظهار داشت: این ایده كه رفتار یا شخصیت می‌تواند در بلند مدت روی سلامت انسان تاثیر بگذارد موضوع تازه‌ای نیست اما در این مقاله میزان این تاثیرگذاری مورد بررسی قرار گرفته است.
محققان می‌گویند؛ در حالی كه افراد عصبی زودتر تحلیل می‌روند و ممكن است جان خود را به خطر بیاندازند، برخی از افراد نیز به دلیل ویژگی‌های شخصیتی خاص خود ممكن است بیشتر عمر كنند.

در این تحقیق، پژوهشگران هفت نوع تفكر را عنوان كرده‌اند كه سلامت فرد را به خطر می‌اندازد و بر جسم انسان تاثیرات نامطلوبی بر جای می‌گذارند كه عبارتند از:

- استرس: هر كاری می‌كنید اجازه ندهید این فهرست شما را نگران كند چون تحقیقات نشان می‌دهد استرس و نگرانی در طولانی مدت می‌تواند كشنده باشد بویژه استرس‌های محل كار كه احتمال ابتلا به بیماریهای قلبی، آنفلوآنزا، سندرم متابولیك و افزایش فشار خون را تشدید می‌كند.

- غصه و تقدیر: اندوهگین بودن نه تنها از نظر اجتماعی مضر است بلكه تاثیرجسمی نامطلوبی نیز دارد. مطالعات نشان می‌دهد؛ افراد مبتلا به بیماریهای عروقی اگر اندوهگین و غصه دار باشند زودتر می‌میرند. محققان می‌گویند؛ نوع شخصیت روی سیستم ایمنی بدن و هم چنین سیستم واكنش به استرس در انسان تاثیر می‌گذارد.

- اضطراب: محققان می‌گویند؛ بر اساس یافته‌های علمی، نرخ ابتلا به زوال عقل و آلزایمر در افرادی كه كمتر مضطرب می‌شوند،‌ پایین‌تر است. تحقیقات نشان داده است؛ خطر ابتلا به زوال عقل در سالمندانی كه آرام هستند،50 درصد كاهش می‌یابد.

- فقدان خویشتن داری: آیا وقت ملاقاتتان دیر شده و یا نمی‌توانید كارهایتان را منظم كنید و به این خاطر كنترل خود را از دست داده‌اید؟ پس بدانید كه این عدم خویشتن داری می‌تواند به سلامت شما آسیب برساند. محققان می‌گویند انسانهای خود دار نسبت به دیگران عمر طولانی تری دارند.

- دلواپسی: افراد به شدت عصبی كه دائما نگران و مضطرب و مستعد ابتلا به افسردگی هستند به طور متوسط زودتر می‌میرند. بعلاوه این افراد اغلب بیشتر سیگار می‌كشند به امید این كه سیگار اضطراب آنها را كاهش دهد اما متاسفانه با این كار عمر خود را كوتاه می‌كنند.

- بی‌هدفی در زندگی: اگر احساس می‌كنید در زندگی خود هدفی ندارید باید بدانید كه زمان سكونتتان بر روی كره زمین یا به عبارتی عمرتان كوتاه خواهد شد. پژوهش‌ها نشان می‌دهد؛ كسانی كه اهداف بالایی در زندگی دارند به زوال عقل مبتلا نمی‌شوند و دیرتر هم می‌میرند.

- بد بینی: بدبینی و بدگمانی نسبت به دیگران یك ویژگی شخصیتی است كه به گفته دانشمندان به خصومت و دشمنی بازمی‌گردد و خطر ابتلا به بیماریهای قلبی را افزایش می‌دهد. این افراد اغلب در رفتار مردم انگیزش‌های خصمانه پیدا می‌كنند. دكتر بویل در مطالعات خود نشان داده افراد بدبین 25 درصد بیش از دیگران در معرض ابتلا به بیماریهای قلبی هستند و به مراتب استرس بیشتری را در طول زندگی تجربه می‌كنند.
اگر شما هم صادقانه تصور می‌كنید كه هر كدام از این مشكلات را دارید، ‌از همین امروز به خاطر سلامت خوتان هم كه شده برای رفع آن تلاش كنید.
شنبه 5/4/1389 - 11:31
ازدواج و همسرداری
 

ایمیل های زیادی را از طرف افرادی دریافت می کنیم که می گویند همسرانشان بعد از کشف خیانتشان هیچ احساس پشیمانی از خود نشان نداده اند. خیلی ها می گفتند اگر طرفشان حتی کمی احساس پشیمانی یا نگرانی از خود نشان می داد شاید به نگه داشتن ازدواجشان راغب تر بودند و همه عصبانیتشان به خاطر عدم پشیمانی و ندامت همسرانشان است. حتی خیلی ها می گفتند که همسر خائنشان نه تنها پشیمان نبوده بلکه این خیانت را تقصیر آنها هم می دانسته است. در این مقاله می خواهیم این موضوع را بررسی کنیم که چرا خیلی ها خیلی دیر از خیانت خود پشیمان می شوند.

 

عدم پشیمانی از خیانت معمولاً روشی برای حفاظت از خود و ادامه انکار به خیانت است. اجازه بدهید کمی در این مورد فکر کنیم. وقتی کسی راه خیانت را پیش می گیرد، علائم هشدار و توقف زیادی سر راه خود می بیند. بارها و بارها ندای درونیشان  از آنها سوال می کند که چه می کنند و هشدار می دهد. همه آنها در اعماق قلب خود می دانند کاری که می کنند اشتباه محض و خودخواهانه است اما برای گذر از آن علائم هشدار و ادامه راهشان، باید دنبال چیزی برای توجیه کار خود باشند.

 

 

راه های زیادی برای توجیه خیانت وجود دارد. آنها به خود می گویند که آنچه می خواهند را در حضور همسرشان پیدا نمی کنند، فکر می کنند همسرشان آنها را درک نمی کند، بارها به خود قول می دهند که فقط یک بار مرتکب این اشتباه می شوند. خودشان را گول می زنند که اینکار هیچ ضرری به دنبال ندارد چون می توانند اوضاع را کنترل کنند و هیچکس نخواهد فهمید که چه می کنند.

 

 

و همانطور که می بینید همینطور و همینطور به خودشان دروغ می گویند. نمی خواهند یا نمی توانند واقعیت موضوع را همانطور که هست ببینند و در تلاشند که عزت نفسشان را حفظ کنند. خیلی ها خیانت را مثل یک سرگرمی می بینند و هیچوقت درمورد این موضوع با خودشان صادق نیستند. هیچوقت با خودشان نمی گویند که ، "من به همسرم خیانت می کنم چون آدم ضعیف و خودخواهی هستم و برای خودم احترامی قائل نیستم." همانطور که می توانید تصور کنید هیچکس چنین حرفهایی با خود نمی زند. افراد کمی هستند که این واقعیت را می پذیرند.

 

 

به همین خاطر در ذهن خودشان باید این موضوع را طوری جلوه دهند که خیانت اصلاً مسئله مهمی نیست و حتی وقتی همسرشان پی به خیانت آنها می برد، از موضع خود پایین نمی آیند. بااینکه می دانند آنچه به خودشان قبولانده اند دروغ محض است اما باز هم نمی پذیرند که کارشان اشتباه بوده است. تعداد کمی از افراد هستند که 180 درجه از باور سابق خود برمی گردند و اشتباهشان را می پذیرند.

 

 

خیلی وقت ها هم افراد به این خاطر بعد از خیانت احساس پشیمانی نشان نمی دهند چون می خواهند فراموشش کنند. خیلی ها ایمیل می زنند و درمورد اینکه می دانند چقدر همسرشان از خیانت آنها ناراحت است و قلبش شکسته است حرف می زنند. می گویند که هیچوقت چنین واکنشی را از طرف همسرشان انتظار نداشته اند و فکر نمی کردند که روزی دستشان رو شود. باید قبول کنیم که برای فرد خائن هم اوضاع چندان ساده نیست.

 

 

آنها می خواهند با سرعت هرچه تمامتر اوضاع درست شده و دوباره به حالت اول برگردد. به همین خاطر اصلاً دوست ندارند درمورد آن حرف بزنند. نمی خواهند جزئیات مطلب را با شما در میان بگذارند چون می دانند اگر اینکار را بکنند فقط عصبانی تر و از آنها دورتر می شوید. سعی می کنند از اینکار اجتناب کنند به همین خاطر اشتباه می کنند و دهانشان را می بندد و هیچ حرفی نمی زنند.

 

از آنها بخواهید که برای کارشان ابراز تاسف و پشیمانی کنند. خیلی وقت ها قبل از اینکه همسرتان خودش ابراز پشیمانی کند، شما باید از او بخواهید. باید برای او روشن کنید که بدون ابراز پشیمانیش حاضر نیستید به زندگی با او ادامه دهید. باید از او بخواهید که روبه رویتان بنشیند و درمورد موضوع با شما حرف بزند. باید بگویید که تا زمانیکه درمورد این موضوع حرف نزند مشکل برطرف نمی شود.

شنبه 5/4/1389 - 11:28
خواستگاری و نامزدی
برای داشتن روابط اجتماعی سالم ، به آموختن مهارت های اجتماعی نیاز داریم. مطلب پیش رو پاسخ مشاور به پرسش های کلیدی در زمینه روابط دختران و پسران است.

1-   تعریف شما در مورد رابطه دخترو پسر چیست؟
تعریف من از رابطه دختر و پسر، رابطه اجتماعی سالم و رشد یافته است. رابطه ای فارغ از احساسات و تمایلات عاشقانه و جنسی و تسلط مابانه بلکه فقط بعنوان دو انسان عاقل و بالغ که در زندگی اجتماعی مجبور به ارتباط سالم و اخلاقی با محترم شمردن اصول و عقاید دینی و مذهبی و اخلاقی مورد قبول جامعه خودشان می‌باشند.
 
2-   به نظر شما علت بوجود آمدن این رابطه چیست؟
علت این رابطه نیاز اجتماعی است. انسان برای زندگی سالم و سعادتمند نیازمند تعامل مثبت و سازنده با هر انسانی و از هر جنسی می‌باشد.وهیچ مکتب و ایدئولوژیی نمی‌تواند این نیاز را انکار و یا سرکوب نماید و مجبور است راهکارهای اخلاقی و ایدئولوژیک مثبت و موثر آنرا ارائه نماید.
 
3-   هدف در برقراری این چنین رابطه‌ها درپسران و دختران چیست ؟
با اجازه من سوال شما را تغییر می‌دهم(علت گرایش و نیاز به برقراری ارتباط اجتماعی سالم با جنس مخالف در میان دختران و پسران چیست؟)
- احساس نیاز به ابراز و دریافت محبت خالصانه از جنس مخالف همانند جنس موافق

-نیاز ذاتی و کشش درونی و فطری به جنس مخالف

-سائق‌ها و کشش‌های جنسی حاکی از دوران بلوغ

-ایجاد محدودیت‌های اجتماعی و ارتباطی افراطی برای هر دو جنس

-خلا عاطفی در خانواده و نیاز شدید به محبت

4-   به نظر شما دو جنس در سنین قبل از ازدواج به رابطه نیاز دارند؟ چگونه ؟ توضیح دهید.
بلی ، پسر و دختر از ابتدای کودکی تا ازدواج با تعامل اجتماعی سالم با افراد مختلف از هر جنسی می‌توانند ایده آل‌های خود از شریک زندگی آینده را تعیین و تکوین نمایند؛ در اینجا فرد خاصی   مد نظر نیست بلکه از طریق تعامل اجتماعی سالم شرایط ایده آل زندگی مشترک را در طول زندگی یاد می‌گیرند.
 
5-    علل گرایش دو جنس از دیدگاه یک مشاور را بیان کنید؟
با توجه به توضیحات قبلی ارتباط اجتماعی سالم و رشد یافته نیاز و گرایش طبیعی هر دو جنس است برای هیچکدام نمی‌توان سهمی‌بیش از دیگری قائل شد.
 
6-   نقش خانواده‌ها در این گونه روابط چگونه است ؟
توضیح دهید.خانواده‌ها باید از لحاظ فکری رشد داده شوند و راهکارهای شرعی و اخلاقی برای ارتباط سالم اجتماعی تبیین گردد.تا زمانی که هر گونه ارتباط بین دختر و پسر به رفتار‌های رشد نایافته سطح پایینی مانند دوستی (از نوع امروزی) و روابط تلفنی و محرمانه و مخفی و غیره که بیان‌های اعتقادی و اجتماعی خانواده‌ها و اجتماع را زیر سوال می‌برد، خلاصه گردد،معلوم است که خانواده‌ها هیچ گامی‌برای بهبود اوضاع روابط دختر و پسر بر نخواهند داشت.و منطقی هم نیست که هیچ پدر یا مادری با این وضع ارتباطی امروزی دختر و پسر موافق باشد.
 
7-   در چه محدودی زمانی تمایل افراد به این روابط افزایش می‌یابد؟چرا؟
نیاز به تعامل اجتماعی بین دو جنس در تمام دوران زندگی وجود دارد چون این یک نیاز انسانی و اجتماعی و جامعه مدنی است. چون هیچ انسان سالمی‌به تنهایی و دور از اجتماع قادر به ادامه حیات نیست.اما رشد بعضی نیاز‌ها در جامعه ما گاهی قارچ گونه می‌شود؛یعنی نیاز بتدریج در طول زمان بدون پاسخ مانده و سرکوب گردیده و بلاخره روزی بدون رعایت هیچ معیار اخلاقی و اجتماعی و شرعی و بدون برنامه و با عجله و شتاب سر از خاک بیرون می‌آورد و همانی میشود که در مورد نوجوانان حدود 15 الی 17 ساله بیشتر مشاهده می‌کنید.
 
8-   آیا روابط بین دختر و پسر می‌تواند بر جامعه اثر مثبت یا منفی بگذارد چگونه؟
روابط اجتماعی سالم میان دختر و پسر مورد نظر ما موجب رشد و تعالی فرهنگی و تقویت     بنیان‌های عقیدتی و فکری نوجوانان و جوانان و بلاخره رشد و ترقی همه جانبه جامعه می‌باشد. اما اگر این روابط از نوع بی برنامه ، خام و رشد نایافته امروزی باشد زیانهایش برای جامعه و خانواده و بنیان‌های اعتقادی جامعه همان است که می‌بینید.
 
9-   آیا راهی وجود دارد که بشود؟ این نیاز را تعدیل کرد؟
در این مورد به نظر من نیاز را نباید تعدیل کرد بلکه باید آنرا بطور منطقی و قابل قبول شرع و اخلاق پاسخ گفت و برای آن راه حل یا جانشین مناسب ارائه کرد و من خودم در پی یافتن راه حل اخلاقی و شرعی به این معضل بزرگ اجتماعی اقدام به پژوهش نموده ام و به یاری خداوند امیدوارم در انتهای کار حرفی برای گفتن داشته باشم.
 
10-آیا تعدیل این نیاز عواقب سویی هم به دنبال دارد ؟
تعدیل یعنی کاستن این نیاز یعنی سرکوب کردن آن یعنی پاک کردن صورت مسئله تا کسی دیگر آنرا نپرسد؛اما آیا چنین نیازی به راحتی دست از سر انسان برمی‌دارد؟ مثلاً کسی که شدیداً گرسنه است شما می‌توانید برایش بگویید فعلاً کمی‌آب بخور مشکلت حل می‌شود؟
عواقب تعدیل و تغییر و سرکوب نیاز به روابط سالم اجتماعی دختر و پسر عبارتند از:

1.به خطر افتادن بنیان خانواده‌های دختر و پسر به علت رفتار‌های خام و انحرافی و هدایت نشده

2.ضعف پایه‌های اعتقادی به خاطر نگرفتن راه حل‌های ایدئو لوژیک مناسب برای روابط سالم بین دختر و پسر

3.انواع بیماریها و فشار‌های روحی و روانی برای هر دو جنس

4.پوچ گرایی و از خود بیگانگی برای هر دو جنس

5.جستجوی راه حل‌های غیر اخلاقی و غیر شرعی برای رفع نیاز‌های واپس زده و سرکوب شده

6. کاهش فعالیت جسمی‌و ذهنی و افت تحصیلی برای نوجوانان و جوانان

10-  آیا می‌توان این رابطه را قانونمند کرد ؟ چه طور؟
بلی با اتفاق نظر و روشنگری عالمان و دانشمندان دینی و علمی‌و اجتماعی برای هر مشکلی میتوان راه حل پیدا کرد بخصوص که دین مبین اسلام برای تمام جنبه‌های زندگی و تمامی‌دوران زندگی انسان برنامه جامع دارد به شرطی که تفسیر روشنگر و غیر شخصی و مطابق با نیاز‌های زمانه از احکام کلی اسلام ارائه گردد و رشد فکری لازم در جامعه برای بر قراری روابط اجتماعی سالم برای هر انسانی و از هر جنسی فراهم گردد.
11- راه حل شما چیست؟

-بر رسی و تبیین علل و فلسفه وجودی روابط اجتماعی سالم دختر و پسر جهت رشد و تعالی دینی و اخلاقی و فرهنگی جامعه .

- رشد فکری و تقویت پایه‌های اعتقادی و مذهبی مردم و خانواده‌ها جهت برقراری شرایط اجتماعی لازم برای روابط اجتماعی سالم

-تعریف دقیق ، جزئی و عملیاتی از روابط اجتماعی سالم دختر و پسر

-تمایز بین روابط اجتماعی سالم دختر و پسر با دوستی‌های عمیق و افراطی و انحرافی

-تطبیق دقیق روابط اجتماعی سالم تعریف شده با تفسیر روشن و به روز موازین دینی و مذهبی و اخلاقی جامعه

-بررسی و ارائه طریق برای علل انحراف روابط دختر و پسر به دوستی‌های افراطی و انحرافی
شنبه 5/4/1389 - 11:26
ازدواج و همسرداری
برخی افراد در مقابل  موج  محبت و عشق  دیگری  عقب  نشینی  می کنند و  دچار  ترس می شوند. محبت دیگری آن ها را می ترساند و فراری می دهد. این افراد  معمولا  وقتی ...

وقتی عشق یکسویه است !
برخی افراد در مقابل  موج  محبت و عشق  دیگری  عقب  نشینی  می کنند و  دچار  ترس می شوند. محبت دیگری آن ها را می ترساند و فراری می دهد. این افراد  معمولا  وقتی متوجه عشق دیگری می شوند  از  او  دوری  می کنند و  به  صورت غیر کلامی به  او پیام می دهند که « نزدیک نشو من تو را دوست ندارم » عشق، آن ها را به  یاد خطر  می اندازد خطری  که باید از آن اجتناب کرد، خطراتی از قبیل سوء استفاده، طرد، بی اعتمادی و آسیب. بسیاری از ما در کودکی کسی را دوست داشته ایم که بعدها به ما آسیب زده یا از ما سوء استفاده کرده است. اینگونه خاطرات به هراس از صمیمت می انجامد. یکی از راه حل های اصلی برای رفع این ترس ها روان درمانی است.
برخی دیگر محبت و عشق را می پذیرند . آن ها از اینکه معشوق و مورد عشق واقع شده اند خوشحال اند، بدون آن که نسبت به فرد عاشق احساس خاصی داشته باشند. گویا به این طریق صرفاً نیاز  آن ها به دوست داشته  شدن ارضا می شود. این افراد معمولاً وقتی متوجه  عشق دیگری می شوند به  او  اجازه  می دهند که نزدیک شود تا بیشتر و بیشتر عشق او را  ببینند و به خودشان و دیگران ثابت کنند که دوست داشتنی هستند.
پیام غیرکلامی آن ها این هست :
« نزدیک شو و مرا دوست بدار، اما از من نخواه که با تو ازدواج کنم ». در  مقابل  فرد عاشق پیام « نزدیک شو  و مرا دوست بدار»  را حمل بر تمایل فرد به ازدواج و برقراری رابطه صمیمانه می کند. به  همین  دلیل پس  از مدتی  پای پیش  می گذارد و بحث ازدواج را پیش می کشد و کاملاً امیدوار است و تصور می کند هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد اما در برابر خواستگاری صریح عاشق ، قسمت  دوم پیام  معشوق  تازه به گوش می رسد که « بنا نشد سراغ این صحبت ها بروی. تو فقط مرا دوست  داری  و  این  هم مشکلی  نیست اما من با تو ازدواج نمی کنم ». اینجاست که عاشق گیج می شود و نمی تواند  این دو پیام را از هم تفکیک کند. پیام « نزدیک شو » برای عاشق به این معنا است که « من هم تو را دوست دارم » و پیام « از من نخواه که با تو ازدواج کنم » کاملا با آن متناقض است. معمولاً افراد  در این  مان  احساس  می کنند بازیچه  قرار  گرفته اند و از آنان سوء استفاده شده است. برخی از افراد پیام « از من نخواه که با  تو ازدواج کنم »  را حمل  بر شرایط  روانی فعلی فرد می دانند و با خود می گویند « اگر صبر کنم ز قوره حلوا سازم ».
آن ها  بر این اعتقادند  که او فعلاً این نظر را دارد  اما بعداً نظرش تغییر خواهد کرد  چرا  که مرا دوست دارد. شاهد این مدعا هم پیام های غیر کلامی « نزدیک شو» است.

پس از  این  معمولاً رابطه دوستانه طولانی مدتی برقرار می شود که در آن یک طرف به فکر ازدواج است و دیگری به ازدواج فکر نمی کند و اگر هم با درخواست ازدواج روبرو شود با صراحت و اطمینان می گوید که « من گفته بودم که با تو ازدواج نخواهم کرد ». رابطه دوستانه طولانی مدت و بی سرانجام تا حدودی حاصل چنین ارتباطی است.

برخی  دیگر  در برابر ابراز  غیر کلامی عواطف  عاشقانه بی تفاوتی نشان می دهند، خود را به نادیدن  می زنند  گویا  که  هیچ  اتفاقی نیفتاده  است. این  افراد  نمی خواهند  خود  را درگیر  چنین فضاهایی  بکنند. چنین  افرادی  واکنش های  غیر کلامی را نادیده  می گیرند، ابرازهای غیرکلامی را انکار می کنند و  بی تفاوت از کنار آن  می گذرند. آنان معمولاً در پس این بی تفاوتی رابطه را تنظیم می کنند. در صورتی که  فرد  عاشق بخواهد  نزدیک شود به او پیام « دور باش» می دهند و هرگاه که دور می شود به او  پیام  می دهند که :« حالا  ناراحت  نشو  می توانی کمی به من نزدیک شوی ! »  این افراد معمولاً عاشق را سردرگم می کنند. در این مورد عاشق با تردید بسیار مواجه می شود، نمی داند که پیام صریح فرد چیست ؟!  وقتی  می خواهد  برود به یاد پیام های « نزدیک شو »  می افتد و  زمانی  که می خواهد نزدیک شود و  خواستگاری  کند  به یاد  پیام های  « دور باش »  می افتد. بهترین راه حل برای مواجهه با چنین افرادی بیان کلامی عواطف و درخواست پاسخ صریح از آن هاست.

عشق یکسویه و نحوه ی مواجهه با آن

 بر اساس تئوری  روابط اصلی وقتی فردی عاشق ماست ما برای او یادآور تصویر یکی از افراد اصلی زندگی او  هستیم و  او به این دلیل به ما عشق می ورزد که « کودک درون » او در آن ارتباط به نحوی ناکام شده است و  اکنون  می خواهد  که مشابه آن رابطه را با ما که یادآور آن فرد اصلی هستیم شروع کند تا شاید این بار  مشکلات  و  مسائل  قبلی  تکرار  نشود. کودکانی که در ارتباطات خود با پدر، مادر، برادر و خواهر احساس باخت  کرده اند  معتقدند در این رابطه چیزی کم بوده است. از این رو کودک درون سعی می کند دوباره بازی کند تا شاید این بار در آن کمبودی نباشد و اگر باز هم نقصی احساس کرد دوباره بازی را تکرار می کند تا آنجا که بپذیرد رابطه به تعادل رسیده است. آن زمان است که کودک درون احساس پیروزی می کند و بازی تمام می شود.

وقتی کسی عاشق ماست باعشق خودبه ما این پیام را می دهدکه «من تو را سال هاست میشناسم، تو  یادآور  یکی  از افراد  اصلی در دوران  کودکی من هستی. امیدوارم  در  رابطه با تو که یادآور او هستی مشکلات قبلی تکرار نشود و من به تعادل روانی برسم.»

زمانی که هیچ حس خاصی نسبت به کسی که عاشق شماست ندارید به او پیام می دهید که« من تو را نمی شناسم، تو  یادآور هیچ یک از افراد اصلی در کودکی من نیستی، من نیازی به تو ندارم پس لطفا تعادل روانی مرا بر هم نزن» . وقتی  کسی را  که عاشق ماست طرد می کنیم ، یعنی از همان ابتدا به او  گفته ایم که « تو درست فکر کردی من همانند آن فرد هستم، طرد کننده. پس تلاش کن تا بازی را ببری !» و او هم تلاش خواهد کرد و بازی ادامه خواهد یافت. اما اگر او را به طور کامل بپذیریم یعنی به او این پیام را داده ایم که« چه فرد بدی بوده است اما من مثل او نخواهم بود ، تو خواهی دید که من چقدر با او متفاوتم و چقدر از او بهترم پس بیا و پذیرش مرا دریاب و آن را احساس کن و آرام بگیر» .

اگر  نسبت  به  او  احساس  خاصی نداشته باشیم  نمی توانیم  عواطف راستینی را بروز بدهیم بنابراین دروغین بودن پذیرش ما آشکار خواهد شد و آن فرد این بار با زخم های کهنه قدیمی بازی را خواهد باخت حتی اگر هم با او ازدواج کرده باشیم.

اما اگر طرد  نکنیم و به دروغ هم نپذیریم و تلاش کنیم که توضیح دهیم به نظر می رسد بازی چندان ادامه نخواهد  یافت و  در  آخر  نیز  احساس باخت وجود نخواهد داشت. همانند زمانی که کودکی اصرار به بازی دارد اما شما برای او توضیح می دهید که نمی توانید بازی کنید و بازی هم نمی کنید. درست است که او ناکام می شود اما ناکامی او از این خواهد بودکه چرابازی شروع نشد وبرای بازی بدنبال فرد دیگری خواهد رفت .

« بازی نکردن » بهتر  از  این  است  که به دروغ بازی  کنید اما بازی نکردن هم آدابی دارد. بازی نکردن باید بدون توهین، بدون  طرد و بدون  ایجاد احساس بد باشد. انسان ها را محترم  بداریم، چه  وارد  زندگی ما بشوند و  چه نشوند. آن ها  را به گونه ای پس نزنیم که احساس بی احترامی، حقارت و خواری در آن ها ایجاد کنیم. البته اگر کسی چنین کند، توهین و تحقیر و طرد او بی تردیدبه دلیل مشکلات روانی او خواهد بود. زمانی  که  دیگری  را طرد می کنیم این پیام را می دهیم که « از من دور شوید ای همه آن هایی که ارزش مرا ندانستید و سال ها پیش مرا از خود  دور کردید.»

رابطه  با  دیگران  همیشه  راهی برای خودشناسی است،  در  برقراری  رابطه  با انسان هاست  که می توانیم در آیینه دیگران خود  را و  زندگی خود  را  ببینیم. وقتی  از  کسی بدم می آید می توانم در آیینه او دلیل این احساس را جستجو کنم مثلاً کجا مرا آزار داده است؟ این ویژگی قبلاً در چه کسی بوده است که من از آن  بدم  می آید ؟ در  گذشته این ویژگی یا مشابه این فرد را کجا دیده ام و چه بر من گذشته است که از این ویژگی متنفرم؟
همانگونه که به نقش عواطف مثبت خود توجه می کنید به طرد و نفرت خودنیز توجه کنید وبکوشید ریشه های آن را بیابید. طرد و نفرت را وسیله ای کنید برای خودشناسی. جدول  زیر  به شما کمک می کند تا  در این موارد به گونه ای عمل کنید که هم به دیگری و هم به خودتان آسیب کمتری برسد.

 انجام بدهید

 انجام ندهید

او را درک کنید.

 با او ازدواج نکنید.

 محترمانه برخورد کنید.

  با او رابطه برقرار نکنید.

دوستانه رفتار کنید.

 او را طرد نکنید.

علت رد درخواست او را برایش توضیح دهید.

به او توهین نکنید.

روشن و آشکار صحبت کنید و از بیان کلمات دو پهلو خودداری کنید.

از عواطف او سوء استفاده نکنید.

به او اجازه دهید که با شما صحبت کند اما این اجازه نباید به گونه ای باشد که فرد تصور کند می تواند نظر شما را تغییر دهد.

راز او را به دیگران نگویید.

سعی کنید خود را بشناسید.

 او را آزار ندهید.

این رابطه را از سایر روابط کاری و... جدا کنید.

با رفتار غیرکلامی به او پیام های متناقض ندهید

به رفتارهای غیرکلامی طرد کننده خود توجه کنید.

اجازه ندهید شما را آزار دهد

در صورتی که پیام های شما را به طور متناقض درک کرد (پذیرش-طرد) برای او توضیح دهید که پذیرش شما به چه معناست و طرد شما به چه معناست.

 



اما در  صورتی که  عاشق  فردی آزار دهنده بود و با رفتارها و عواطف خود شما را آزار می داد و وارد حریم خصوصی شما می شد باید مراقب خود باشید .

در این صورت مطابق موارد زیر عمل کنید :

1-    به او بگویید که رفتار او برای شما آزار دهنده است.

2-    از او فاصله بگیرید.

3-    از قدرت عاطفی خودتان برای ارجاع او به روان درمانگر یا مشاور استفاده کنید.

4-    با قاطعیت به او بگویید که از شما فاصله بگیرد.

5-    در صورتی که به رفتارهای خود ادامه داد از راه های قانونی برای رفع مزاحت او استفاده کنید.


شنبه 5/4/1389 - 11:25
خواستگاری و نامزدی
کودکی که برای اولین بار از خانه و خانواده جدا شده و مدتی را در محیط بیرون از خانه به سر می‌برد، باید ترتیبی اتخاذ کنیم که ارتباطات او، مدرسه و محیط محل تحصیل و سکونت او از هر لحاظ با هم در تعامل باشد.
 
کودکی که برای اولین بار از خانه و خانواده جدا شده و مدتی را در محیط بیرون از خانه به سر می برد، در معرض آموزش دانش ها و مهارت های مختلف و نیز شیوه های برخورد با دیگران و رفتار جمعی است، لذا باید ترتیبی اتخاذ کنیم که ارتباطات او، پدر و مادرش و نیز معلم ، مدرسه و محیط محل تحصیل و سکونت او از هر لحاظ با هم در تعامل باشد.

اگر همراه کودک به مدرسه می آیید، بموقع حاضر شوید. فراموش نکنید زود رسیدن و انتظار کشیدن زیاد هم ، ممکن است باعث خستگی و تشویش کودک شود.

می توانید ضمن همراهی، به او بیاموزید که وجود شما را به عنوان یک همراه موقت بپذیرد تا مراقبت شما موجب اتکای بیش از اندازه او به شما نشود. خوابیدن بموقع و کافی اهمیت زیادی دارد.

دقت کنید کودک غذایش را بموقع خورده و به اندازه کافی استراحت کرده باشد. اگر فرزندتان از هم اکنون که آغاز ورود به دبستان است با لزوم برنامه ریزی و رعایت نظم و انضباط آشنا شود، بدون شک در آینده از مشکلات ناشی از بی نظمی رنج نخواهد برد.

کفش و لباس او باید خارج از منزل تمیز و مناسب بیرون باشد. بکوشید از لباسهای دارای آرم و نشانه و نیز عکسهای خارجی استفاده نکنید.

نوع پوشاک کودک در سالهای آغاز دبستان می تواند تاثیر زیادی در انتخاب های بعدی او در سنین بالا بگذارد. دنیای بچه ها، دنیای رنگی و سرشار از تخیل است.

استفاده نکردن از لباسهای آرم دار و منقوش به عکس، به معنای استفاده از لباسهای رنگین و متنوع نیست. از دادن پول برای خوراکی و چیزهای دیگر به کودک کلاس اولی خودداری کنید. خوراکی مناسب و مورد نیاز او را قبلا تهیه کنید و در اختیارش قرار دهید.

مطمئن شوید کودک شما لیوان، دستمال و وسایل شخصی خود را به همراه دارد و یادآور شوید که وسایل فقط مخصوص استفاده خود اوست.

برای کودک مشارکت و همکاری با دیگران، نباید به معنای استفاده از وسایل شخصی فرد دیگر معنا دهد. اگر احساس می کنید که فرزند شما از رفتن به مدرسه بیم دارد، در راه با او صحبت کنید و به او اطمینان دهید که جای هیچ نگرانی ای نیست. بازگو کردن خاطرات گذشته او را سرگرم و دلگرم خواهد کرد.

این بیم کاذب، نتیجه جدا شدن کودک از محیط خانه و ورود او به محیطی است که هیچ گونه آگاهی در مورد آن ندارد و همچنین پیوستن به جمع دیگر دانش آموزان است.

بنابراین تفاوت های مدرسه و خانواده برای کودک تشریح شده و برتری های محیط دوم برایش بازگو شوند، به مرور از بیم کاذب کاسته می شود. او را تشویق کنید که مشکلات خود را با آموزگارش در میان بگذارد.

به او اطمینان دهید آموزگارش مهربان است و او را حمایت خواهد کرد. برای کودک ، هیچ کس در محیط بیرون از خانه نمی تواند دلسوزتر و موثرتر از آموزگارش باشد. کودک باید دریابد که در محیط یا خانه دومش ، سرپرست دومی دارد و او معلم اوست.

بکوشید تمامی مدتی را که در مدرسه هستید به توصیه اولیای دبستان عمل کنید. از درخواست غیرمنطقی بپرهیزید. تعارضات میان خانه و مدرسه ، اثرات سویی بر شخصیت دانش آموز می گذارد.

نقش اولیای خانه و مدرسه، باید کاستن این تعارضات باشد. کمترین تعارض رفتاری میان پدر و مادر و اولیای مدرسه، بر رفتار و شخصیت کودک موثر است.

به موقع دنبال فرزند خود بیایید و به حرفهای او در راه بازگشت به منزل با علاقه گوش بدهید. این نشانه احترام شما به او و پذیرفتن او به عنوان یک شخصیت از سوی شماست.

نکته مهم دیگر این است که از درگیری و نزاع حتی به صورت لفظی و در حضور فرزندان پرهیز و از کم جلوه دادن اهمیت تحصیل و کسب دانش حتی در قالب طنز و شوخی جدا خودداری کنید، چرا که تکرار این رویه کم کم موجب دلسردی و عدم اطمینان دانش آموز به آینده تحصیلی اش خواهد شد.

در طول سال تحصیلی، ارتباط خود را با انجمن اولیائ و مربیان مدرسه و معلمان حفظ کنید و در ارائه پیشنهادها و همکاری با آنان دریغ نورزید.

به برنامه ملاقاتی که آموزگاران یا مدیریت مدرسه برای شما تهیه کرده اند، توجه و از حضور بی موقع در مدرسه خودداری کنید.

معاونان مدرسه، نقش بسیار مهمی در ایجاد انضباط و علاقه مندی کودکان در محیط واحد آموزشی دارند. جایگاه با اهمیت معاونان را به فرزند خود گوشزد کنید و به او بگویید به توصیه های معاون مدرسه گوش فرا دهد.
شنبه 5/4/1389 - 11:18
بیماری ها
آنها که خشم خود را سرکوب نمی‌کنند و می‌آموزند که آن را به شکل مناسبی بیان کنند، اعتماد به نفس بیشتری در درازمدت پیدا می‌کنند

جنبه مثبت عصبانیت این است که باعث افزایش اعتماد به نفس و پیشرفت شما می‌شود.
 
محققان می‌گویند عصبانیت آن طور که تا به حال تصور می‌کردیم، برای سلامتی فقط ضرر ندارد؛ بلکه فایده‌هایی هم دارد. به گزارش بی‌بی‌سی، تازه‌ترین مطالعات نشان داده که آنها که خشم خود را سرکوب نمی‌کنند و می‌آموزند که آن را به شکل مناسبی بیان کنند، اعتماد به نفس بیشتری در درازمدت پیدا می‌کنند و همین سبب پیشرفت شغلی‌شان می‌شود.
 
بر اساس این مطالعه که در دانشگاه هاروارد انجام شده، مشخص شده که آنها که علت اصلی خشمشان را هم، با انفجار عصبانیت، فرومی‌خورند و بیان نمی‌کنند، 3 برابر بیشتر از سایرین احتمال دارد که در موقعیت شغلی خود بمانند و پیشرفت نکنند. البته این محققان توصیه نمی‌کنند که آتش خشم‌تان را هرجا و هر طور که پیش آمد، بر سر دیگران فروبریزید. آنها می‌گویند عصبانیت در صورتی می‌تواند حاوی چنین جنبه مثبتی برای زندگی انسان باشد که تحت کنترل او باقی بماند و به اصطلاح، از دستش در نرود!
 
پیش از این مطالعات زیادی انجام شده بودند که همگی از نقش منفی عصبانیت و بداخلاقی بر سلامت جسمی و روانی خبر داده بودند. به عنوان مثال، چند هفته گذشته، نتایج مطالعه محققان دانشگاه ییل منتشر شد که نشان می‌داد عصبانیت به صورت مزمن در بیماران قلبی می تواند احتمال بروز حمله مجدد را در آنها افزایش دهد. همچنین برخی مطالعات نشان داده‌اند که خشم می‌تواند روند ترمیم زخم‌ها را کند کند. بر همین اساس، در مطالعه محققان دانشگاه اوهایو که سال گذشته در همین روزها منتشر شد، مشخص شده عصبانیت با آزاد کردن نوعی واسطه‌های شیمیایی و هورمونی، می‌تواند روند ترمیم زخم‌ها را به تعویق بیندازد.
 
مطالعه دیگر نشان داد که زمینه بروز احتمالی بیماری‌های قلبی در افراد عصبانی بیشتر است. در این مطالعه که در شماره ژانویه 2008 نشریه «اپیدمیولوژی آمریکا» منتشر شد، مشخص شد در افراد بداخلاق و عصبانی، میزان برخی از آنتی‌اکسیدان‌های خون کمتر از سایرین است و همین می‌توان زمینه را برای ابتلای بیشتر آنها به بیماری‌های قلبی فراهم کند.

سرکوب عصبانیت یا مدیریت آن؟
محققان هنوز هم بر نقش منفی خشمگین شدن، به ویژه به صورت مکرر، تاکید دارند. با این حال آنها معتقدند که نباید برای جلوگیری از انفجار خشم خود، علت را به طور کلی نفی کنید و با جملات مثبت و توخالی، خود را از واقعیت موجود، هرچند تلخ و ناگوار، دور نگه دارید.(جملاتی با ظاهر زیبا و بی‌تناسب با موقعیت دردناک و آزاردهنده مانند این که «همه چیز خوب است»، «هیچ اتفاق بدی نیفتاده است» یا «امروز بهترین روز زندگی من خواهد بود»)
 
آنها می‌گویند ضمن این که باید بیاموزید که واکنش‌های خود را نسبت به موضوعات آزاردهنده کنترل کنید، باید خودتان را طوری تربیت کنید که بتوانید در موقع مناسب، از حق خود هم دفاع کنید و نظرات مخالف خود را، حتی در برابر مقام مافوق اداری‌تان، با صراحت و البته به شیوه موثر، بیان کنید. به این ترتیب، علاوه بر مهارت «مدیریت عصبانیت» (anger management) به مهارت جرات‌ورزی یا assertiveness هم دست پیدا کرده‌اید.
 
به این ترتیب محققان روان‌پزشکی، به خصوص روان‌پزشکی شغلی، به طور مشخص تاکید می‌کنند که می‌توان از احساسات و عواطف منفی هم، برای رشد و بهبود سلامت روان به خوبی بهره برد.
شنبه 5/4/1389 - 11:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته