• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 758
تعداد نظرات : 395
زمان آخرین مطلب : 3416روز قبل
شعر و قطعات ادبی

mahdi.jpg

 

خودت گفتی وعده در بهار است


بهار امد دلم در انتظار است


بهار هركسی عید است و نوروز


بهار عاشقان دیدار یار است


اللهم عجل لولیك الفرج

جمعه 5/1/1390 - 15:54
شخصیت ها و بزرگان

نگاهی به كتاب « شاعر مردم » ،  یاد نامه شاعر بسیجی زنده ‌یاد حاج محمد رضا آقاسی

كمتر شاعری را در سه دهه اخیر می ‌شناسیم كه به اندازه ی « آقاسی » برای عموم مردم شناخته ‌شده باشد و مردم - از هر رده و مقام و موقعیتی - برای او و صدا و شعرش وقت بگذارند و شاعر را گرامی بدارند، ولو با انجام كارهای كوچک برای او ، خارج از چار چوب وظایف ‌شان .

آقاسی

بیگی حبیب ‌آبادی می‌ گوید هر وقت با آقاسی به كنگره‌ای ، جایی می ‌رفتند و در فرودگاه دچار مشكل می‌ شدند چه از جهت عبور از «گیت» چه از جهت عدم انطباق اسامی شاعران با اسامی‌ ای كه برایشان بلیت خریداری شده بود ، آقاسی بود كه با حضورش مشكل را حل می‌ كرد. این نوع خاطرات را بسیاری روایت كرده‌اند ، خاطراتی كه یاد آور نفوذ آقاسی در قلوب مردم ایران است .

«شاعر مردم» نامی مناسب است برای یاد نامه چنین شاعری . كتاب با عباراتی از مقام معظم رهبری آغاز می‌شود: « با تأسف و تأثر خبر درگذشت شاعر آزاده و بسیجی مرحوم محمد رضا آقاسی را دریافت كردم. این حادثه غم‌ انگیز ، ضایعه‌ ای برای هنر و ادبیات متعهد كشور و بویژه شعر مذهبی و انقلاب به ‌شمار می ‌رود...» آقاسی را هم به عنوان شاعر انقلاب می ‌شناسیم ، هم به عنوان شاعر جنگ. زمان جنگ ، او هنوز چندان مشهور نبود، بگذارید اصل مطلب را بگوییم: مشهور نبود! این‌گونه هم شعر نمی‌گفت. آقاسی‌ ای كه می‌ شناسیم، از اواخر دهه 60 نوع خواندنش و شیوه شاعری منحصر به فردش را پی ‌ریزی كرد. می‌گویند اوایل دهه 60 ، مدتی را در لبنان گذراند. این را از روایت شفاهی محمد رضا سهرابی‌ نژاد نقل می ‌كنم. اولین خاطره‌ای هم كه از او دارم ، مربوط به سال 67 است كه ظاهراً انطباق دارد با روایت سعید فلاح ‌پور كه در این كتاب آمده: «اول ‌بار زمستان 67 او را دیدم. برف می ‌بارید و محمد رضا شال و كلاه كرده بود و با پالتویی بلند آمده بود به جلسه شعر.

در همان جلسه بی‌ ادعا بلند شد و سینی چای را برداشت و در جلسه دور گشت .

صحبت چند دقیقه ‌ای من و او و حرف‌های كوتاه یوسف‌ علی میرشكاک عزیز و حضرت استاد براتی ‌پور ، آشنایی اول من شد با او. در همان جلسه اول جوهر مایه او را دیدیم. در همان جلسه بی‌ ادعا بلند شد و سینی چای را برداشت و در جلسه دور گشت.» تا پیش از «این‌ گونه ‌گویی» آقاسی ، شاعر انقلاب و شاعر جنگ ، میان عامه مردم نفوذ داشت ، اما نفوذش به دلیل محتوای شعرها و وضعیت جنگی و تهییجی‌ ‌اش بود و كمتر شاعری در این میان ، با نام و چهره و شعرش برای مردم اقصی‌ نقاط كشور شناخته شده بود.

«آقاسی» در دورانی به شهرت رسید كه رقبایش موسیقی پاپ و آثار سینمایی هالیوودی و بالیوودی بودند ، با این همه صدا و شعرش ، بازار «كاست» و بعدها «CD» كشور را به تصرف خود درآورد. برای خیلی از مردم ، «شعر امروز» با نام «آقاسی» معنا شد او هم شاعر اهل بیت‌(ع) بود و هم شاعر انقلاب، هم شاعر جنگ ، هم شاعر لحظه ‌های شادی و اندوه مردم.

آقاسی

یوسف‌ علی میرشكاک در «شاعر مردم» می‌نویسد: «آقاسی جز به قصد تقرب نمی‌سرود و هنگام سرودن، خود و نفس خود را یكسره از یاد می‌برد و به همین دلیل با استقبالی فراگیر و مردمی مواجه شد، استقبالی كه لا‌اقل در میان معاصران هیچ‌كس از آن بهره‌مند نشده است. یكی دیگر از علل تصرف شعر آقاسی در خرد و روان مردم، ساده و بی‌پیرایه بودن آن است. مسلماً صرف ساده و بی‌تكلف بودن شعر موجب فراگیر شدن آن نمی‌شود، بلكه ریشه داشتن مضامین و معانی آن در جان مردم معتقد و علاقه‌مند به خاندان نبوت و ولایت، دلیل اصلی تأثیر شعر ساده و بی ‌تكلف آقاسی است

یادنامه‌ای كه به كوشش علی داوودی منتشر شده ، مجموعه ‌ای است از «سوگ‌نوشته و سروده‌ها» و مقالات كوتاه و بلند تحقیقی و میان آثاری از این جنس ، قابل توجه است هم به دلیل كیفیت آثار و هم نحوه چینش و آمیختگی‌شان. در میان سوگ ‌سروده‌ ها، غزل «علی‌ رضا قزوه» كه با شیوه نوشتاری غیر‌معمولی برای غزل، در این كتاب جای گرفته اثری متفاوت و گزارشگر است ، گزارشگر برای تاریخ.

تو محمد رضای آقاسی ، بچه ‌ی چار راه مختاری

كشته‌ ی صبح سوم خرداد ، شاعری عزت است یا خواری ؟

تو ، محمد رضای آقاسی ! بیمه هستی ؟ نه (تلخ می‌خندد)

كار و بار تو چیست ؟

- شعر ، آقا!

- شعر ؟ یعنی هنوز بیكاری ؟

تو ، محمد رضای آقاسی ! هدیه ‌ها را چه می‌ كنی ؟

- هدیه ؟

گاه این خواب، خلوت خلسه‌ گونه شاعرانه است كه به اندازه خواب، وسعت و آرامش و رهایی دارد . در نتیجه شاعر در آنجا چیزی می‌یابد كه در بیداری‌ های عادی هرگز نمی‌توان یافت.

دور و بر را ببین ، عزیز دلم ! تو كه از این همه خبر داری

جمعه شب ، دیر وقت ، مهرآباد ، خسته می ‌آمدیم از سفری

خسته از شعر ، بر لبت سیگا ر، خستگی ، سرفه ، درد ، بیماری

- با شمایم كه زور و زر دارید ، هیچ از درد ما خبر دارید؟

درد ما را نمی ‌توان گفتن ، با سیاستمدار بازاری

با غمی ، ماتمی ، تبی ، دردی مثل حافظ غریب ساخته‌ایم

بعد از این با كلاه فقر به سر ، كار ما رندی ‌ست و عیاری

گل تناقض ها

دارد از دست می‌ رود شاعر ، روزها را سیاست آلوده‌ست

این همه طلحه، این هم تلخک ، این همه حرف ‌های تكراری

تو ، محمدرضای آقاسی! شیعه یعنی دو دست خالی تو

شعر وقتی شكستن من و ماست ، شاعری عزت است یا خواری؟

دكتر محمدرضا سنگری نیز در این كتاب می‌نویسد: «معمولاً سروده‌ هایی كه گزارشی خواب ‌گونه دارد، بافت و ساختی شاعرانه‌ تر می ‌یابد. وقتی آقاسی نقد اجتماعی می‌كند و گوشه چشمی به مخاطب دارد، شعر او هم افق سروده ‌های ناب خواب‌گونه‌اش نیست. البته این ویژگی توجیه ‌پذیر نیز هست، چرا كه «خواب» با شعر همسایه تر است تا با واقعیت. اشتباه نشود، منظور از خواب در اینجا خواب معمولی نیست. گاه این خواب، خلوت خلسه‌ گونه شاعرانه است كه به اندازه خواب، وسعت و آرامش و رهایی دارد . در نتیجه شاعر در آنجا چیزی می‌یابد كه در بیداری‌ های عادی هرگز نمی‌توان یافت.»

و بالاخره این‌ كه «آقاسی» هم رفت و این یادنامه اوست كه پس از چند سال شكل گرفته و منتشر شده. شعر «آقاسی» هنوز هم مورد اقبال عامه است و چهره و صدایش آشناست برای نسلی كه او را و شعرش را تجربه كرد. هنوز هم هر شاعری می‌ خواهد به مضامین او نزدیک شود یا شیوه خواندنش ‌اش را تقلید كند ، مردم می‌گویند: «ببینید! می‌خواهد ادای آقاسی را دربیاورد!» او، ویژه است چه شعرش را در ترازوی نقد ادبی بگذاریم و بپسندیمش چه نپسندیم. او یک دوره را به نام خود سكه زده و نقد ادبی چاره‌ای ندارد به جز آنكه در پی واكاوی رویكرد های ادبی او باشد برای كشف این نكته كه: چگونه آقاسی، آقاسی شد.

 



منبع :

روزنامه ایران

جمعه 5/1/1390 - 15:41
اهل بیت
حاج اسماعیل دولابی

حاج شیخ اسماعیل دولابی

« ... در حرم حضرت اباعبدا... (ع) در بالاسر حضرت همه چیز حل شد و هر چه را می خواستم به من عنایت كردند، ... دیگر اتاق ما شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزا خانه ابا عبدا... (ع) بود و اشخاصی كه به آن جا می آمدند، بی آنكه لازم باشد كسی ذكر مصیبت بكند، می گریستند. بر اثر عنایات حضرت اباعبدا... (ع) كار به گونه ای بود كه خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت ا... شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت ا... شاه آبادی، بدون این كه من به دنبال آنها بروم و از آن ها التماس و درخواست كنم، با علاقه خودشان به آنجا آمدند. به هر تقدیر همه عنایاتی كه به من شد از بركات امام حسین (ع) بود. از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند. چون كشتی امام حسین (ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود، هر كس در سیر معنوی خود حركتش را از آن حضرت آغاز كند، خیلی زود به مقصد می رسد. »


اینك بنگرید گوشه ای از بیانات قدسی آن رادمرد و الهی را درباره امام زمان (ع) و راهكار عملی ارتباط با آن حضرت:« اگر كامل شود و محبت به حد كمال برسد، طوری می شود كه حضرت در ظاهر ببیند یا نبیند، در یقین او اثر ندارد، بلكه در هر وقت با قلب خود او را مشاهده می كند. مثل پیامبر (ص) و اویس قرنی كه به ظاهر اصلاً‌ یكدیگر را ندیدند، اما هرگز از هم جدا نبودند. كسی كه غیبت و حضور حضرت حجت برایش یكسان باشد، به حضرت راه پیدا می كند .»

 

منبع:

طیب، مصباح الهدی، صص 11ـ13، و نیزص

جمعه 5/1/1390 - 12:57
فلسفه و عرفان


یکى از برنامه هاى اساسى قرآن توجه دادن به حکمت خداوند است.1 هر پدیده اى که در جهان روى مى دهد بر اساس تدبیر حکیمانه الهى است و هر چیزى حساب و کتاب دارد.

حکمت بیانگر این است که عالم هستى در تمام ابعادش بر اساس نظم و حساب دقیق و قوانین موزون و منسجم بر پا شده است و افعال خداوند بر تمام ابعادش با حکمت است و این همان چیزى است که از آن به نظام احسن تعبیر مى شود. 2

آثار تربیتى اعتقاد به حکمت خداوند

الف : توجه به حکمت خداوند مى تواند در پیشرفت هاى علمى انسان و آگاهى او نسبت به اسرار جهان هستى اثر عمیقى بگذارد و به علم و دانش ‍ بشرى عمق و شتاب و سرعت بیشترى بخشد.

زیرا وقتى ما بدانیم که این بناى باشکوه و عظیم را معمار چیره دستى ساخته و در جاى جاى آن اسرار حکمت به کار برده هرگز از کنار موجودات و حوادث جهان بى تفاوت نمى گذریم هر پدیده را به عنوان یک موضوع شایان دقت مورد بررسى قرار مى دهیم تا آنجا که از افتادن یک سیب از درخت و مانند آن مى توانیم قانون پر اهمیت جاذبه عمومى و قوانین مهم دیگر را کشف کنیم (انیشتین ) مى گوید: پیشگامان علوم و مکتشفان بزرگ داراى نوعى ایمان به مبدا علمى و حکمت آفرینش بوده اند و همان اعتقاد به تلاشهاى آنان عمق و وسعت بخشیده است .

ب : توجه به حکمت خدا انسان را در برابر حوادث ناگوار و توان مى بخشد چون مى داند هیچ یک از اینها بى حساب نیست و همین احساس او را براى غلبه بر مشکلات که گاهى تصور آن انسان را از پاى در مى آورد یارى مى دهد زیرا شرط غلبه بر حوادث ، داشتن روحیه بالا است و این در سایه معرفت حکمت خداوند است

ج ) توجه به حکمت خداوند پذیرش قوانین الهى را آسان مى سازد چرا که مى داند تمام این برنامه ها و دستورات از سوى آن حکیم بزرگ است.3

د: توجه به حکمت و تدبیر خداوند نگرانى را از خاطر مى زداید و موجب مى شود آدمى در سختى ها آرامش خود را نبازد و زبان به شکوه و شکایت نگشاید و ایمانش را از دست ندهد هر چند حکمت آنرا نفهمد. کسى که به حکمت خداوند باور دارد دچار افکار منفى نمى شود.

حکمت بیانگر این است که عالم هستى در تمام ابعادش بر اساس نظم و حساب دقیق و قوانین موزون و منسجم بر پا شده است و افعال خداوند بر تمام ابعادش با حکمت است و این همان چیزى است که از آن به نظام احسن تعبیر مى شود.

مشیت الهى

تحولات جهان بر اساس مشیت الهى خداوند است آنچه او بخواهد آن مى شود. قرآن مى فرماید:

ارتباط هستی و انسان با خدا

«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیر»4 ؛ بگو بارالها! مالک حکومت ها تویى ، تو هستى که به هر کس بخواهى حکومت مى بخشى و از هر کس بخواهى حکومت را مى گیرى ، هر کس را بخواهى عزت مى دهى و به هر کس بخواهى ذلت مى دهى تمام خوبى ها به دست تو است زیرا تو بر هر چیزى قادر هستى .

اوست که ملک ها و حکومت ها را به هر کس بخواهد مى بخشد یا مى گیرد، عزت مى دهد و یا بر خاک ذلت مى نشاند.

مشیت خدا بدون حساب و بى دلیل نیست بلکه آمیخته با حکمت و مراعات نظام و مصلحت عمومى جهان آفرینش و جهان انسانیت است و هر کارى که از او صورت مى گیرد در نوع خود بهترین است .

در این جا سوال مهمى پیش مى آید که ممکن است از آیه فوق کسانى چنین نتیجه بگیرند که هر کس به حکومتى مى رسد و یا از حکومت ، سقوط مى کند، خواست خدا بوده . نتیجه آن ، امضاى تمام حکومت هاى جبار و ستمگر تاریخ است . اتفاقا در تاریخ نیز مى خوانیم که یزید بن معاویه براى توجیه حکومت ننگین خود به آیه فوق استدلال کرد.

پاسخ این است که آیه یک مفهوم کلى و عمومى دارد که طبق آن تمام حکومتهاى خوب و بد بر طبق مشیت خداست با این توجه که خداوند یک سلسله عوامل و اسباب براى پیشرفت و پیروزى در این جهان ، آفریده است .

و استفاده از آثار این اسباب همان مشیت خداست . بنابراین خواست خدا یعنى آثارى که در آن اسباب و عوامل آفریده شده است حال اگر افراد ستمگر و ناصالحى همچون چنگیز و یزید و فرعون و مانند اینها از آن وسایل پیروزى استفاده کردند و ملت هاى ضعیف و زبون و ترسو به آن تن در دادند، این نتیجه اعمال خود آنها است که گفته اند! هر ملتى لایق همان حکومتى است که دارد.

ولى اگر مردم آگاه بودند و آن عوامل و اسباب را از دست جباران گرفته و به دست صالحان دادند و حکومت هاى عادلانه اى بوجود آوردند باز نتیجه اعمال آنها است که بستگى بطرز استفاده از عوامل و اسباب الهى دارد.

در حقیقت آیه بیدار باشى براى همه افراد و جوامع انسانى است که بهوش ‍ باشند و از وسایل پیروزى بهره گیرند پیش از آنکه عوامل ناصالح بر آنها چیره شوند و پست هاى حساس اجتماعى را از دست آنها بگیرند و همه سنگرهاى حساس را اشغال کنند و خلاصه اینکه خواست خدا همان جهان اسباب است تا چگونه ما از این جهان اسباب استفاده کنیم ؟5

 

منبع : مشیت الهى در سبب سازى و سبب سوزى ، محمود اكبرى



1- توبه ، 71، 160 / نساء، 10، 130 / شورى ، 51

2- پیام قرآن ، آیت الله مکارم ، جلد 4، ص 135. در قرآن آیاتى وجود دارد که به این سخن معنا دلالت دارد مانند سوره سجده ، آیه 7 و سوره نمل آیه 88

3- پیام قرآن ، آیت الله مکارم : ج 4،ص 137

4- سوره آل عمران آیه 26.

5- تفسیر نمونه ، ج 2، ص 369.

جمعه 5/1/1390 - 12:53
اهل بیت

mgr15.jpg


یا صاحب الزمان ! داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه ی توست  .


شرمنده ایم .

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .

می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم .

یعقوب به پسران گفت : به جستجوی یوسف برخیزید ،

و ما با روسیاهی و شرمندگی ، آمده ایم تا از تو نشانی بگیریم .

به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .

اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .

اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .


ای یوسف زهرا !


خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند ،

ما و خاندانمان نیز گرفتاریم ،

روی پریشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببین .

به ما ترحم كن كه بیچاره ایم و مضطر

ای عزیزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .

نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار

از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن .


یابن الحسن !


برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند كالایی – هر چند اندك – آورده بودند ،

سفارش نامه ای هم از یعقوب داشتند .

اما ...

ای آقا ! ای كریم ! ای سرور !

ما درماندگان ، دستمان خالی و رویمان سیاه است .

آن كالای اندك را هم نداریم .

اما... نه ،

كالایی هر چند ناقابل و كم بها آورده ایم .

دل شكسته داریم

و مقدورمان هم سری است كه در پایت افكنیم .

ناامیدیم و به امید آمده ایم .

افسرده ایم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ایم .

سفارش نامه ای هم داریم .

پهلوی شكسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ایم .


یا صاحب الزمان !


به یقین ، تو از یوسف مهربانتری .

تو از یوسف بخشنده تری .

به فریادمان برس ، درمانده ایم .

ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشته ی یعقوب !

یعقوب وار ، چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداریم .

در دوران پر درد هجران ، اشك می ریزیم و می گوییم :

تا به كی حیران و سرگردان تو باشیم .

تا به كی رخ نادیده ترا وصف كنیم .

با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا كنیم .

سخت است بر ما ، كه از دوری تو ، روز و شب اشك بریزیم .

سخت است بر ما ، كه مردم نادان تر واگذارند .

سخت است بر ما ، كه دوستان ، یاد ترا كوچك شمارند .


یا بقّیةالله !


خسته ایم و افسرده ،

نالانیم و پژمرده ،

گریه امانمان را بریده است .

غم دوری ، دیوانه مان كرده است .

اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است كه می گوییم :

كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكیبایی كند .

تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم

كجاست آن چشم گریانی كه از دوری تو اشك بریزد ؟

تا من او را در گریه یاری دهم

مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .

و می دانیم پیراهن یوسف ، یادگار ابراهیم ، نزد توست .

و ای كاش نسیمی از كوی تو ،

بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .

و ای كاش پیكی ، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد

تا نور دیدگانمان گردد .

ای كاش پیش از مردن ، یك بار ترا به یك نگاه ببینیم .

درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است

كی می شود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟

شكست و سرافكندگی ، خوار و بی مقدارمان كرده است .

كی می شود ترا ببینیم كه پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟

و ببینیم طعم تلخ شكست و سرافكندگی را به دشمن چشانده ای .

كی می شود كه ببینیم یاغیان و منكران حق را نابود كرده ای ؟

و ببینیم پشت سركشان را شكسته ای .

كی می شود كه ببینیم ریشه ستمگران را بركنده ای ؟

و اگر آن روز فرا رسد ...

و ما شاهد آن باشیم ،

شكرگزار و سپاسگو نجوا می كنیم :


الحمدلله رب العالمین

جمعه 5/1/1390 - 12:50
اخلاق
سکوت

شما تا چه حد با سکوت و نتایج بیشمارش آشنا هستید؟

ما اصولا خوب بلدیم حرف بزنیم ولی سکوت کردن را بلد نیستیم چون ما در سکوت سخن گفتن را آموختیم ولی هرگز سکوت را نخواهیم آموخت سکوت از درون میجوشد نتیجه فکر و تعقل است سکوت از نشانه های حکمت است کسی که کم سخن بگوید بیشتر می اندیشد و بیشتر رشد می کند و می بالد.

سکوت نقش مهمی در ساختن شخصیت فرد دارد به همین خاطر یکی از مهم ترین برنامه های سیر و سلوک عرفا همین سکوت است. شاید در ابتدا آسان به نظر بیاید اما سکوت کردن کار هر کسی نیست چرا که سخن گفتن جزء  قوای شهوت به شمار میرود و از صفات رذیله است و ما قافله بشری در بند شهوات هستیم به جز معدودی.

در آموزه های دین مبین اسلام سکوت ارزش ویژه ای دارد و معصومان ما مکرر به آن سفارش کرده اند.

آثار و برکات سکوت چیست ؟

سکوت در احادیث اسلامی تعبیر به صمت شده است از فضیلت های اخلاقی است که زمینه ساز پاک ماندن انسان از برخی گناهان خطرناک مانند غیبت، دروغ و تهمت است. پیامبر اکرم (ص) در اندرز به ابوذر فرمود: چهار چیز است که جز مومن به آنها دست نمی یابد: خاموشی که گام نخست عبادت است و نیز رسول خدا (ص) فرمودند: برتو باد به خاموشی بسیار که آن موجب طرد شیطان است.

امام رضا(ع) فرمودند: سکوت یکی از درهای حکمت است سکوت محبت می آورد و سکوت راهنمای آدمی به هر خیر و خوبی است.

امام حسن(ع) می فرماید: آدم خموش (با سکوت) پر هیبت است.

امام صادق(ع) می فرماید: خاموشی گنجی سرشار است و زیور بردبار و پوشش نادان.

امیر المومنین(ع) می فرماید : سکوت مرغزار اندیشه است.

اکنون که از طریق احادیث اسلامی و کلمات گوهر بار معصومین(ع) آثار ارزشمند سکوت روشن شد سزاوار است که با تمرین و ممارست و به تدریج خود را به زینت اخلاق که سرآمد و زمینه ساز فضائل دیگر است آراسته سازید.

تا هم از آسیب های زبان در امان بمانید و هم از خیرات و برکات سکوت کردن بهره مند شوید اگر دقت کرده باشید ما به طور ناخودآگاه برای افراد کم گو ارزش و احترام قائلیم و آنها را افرادی با وقار و قابل اعتماد میدانیم پس بیاید زبان به کام بگیریم و با سخنان بی ارزش دنیا و آخرت دین و ارزش خود را تباه نکنیم و بدانیم با لحظه ای سکوت چیزی را از دست نمیدهیم ولی امان از دهانی که بی موقع باز شود که چه فتنه ها که نخواهد انگیخت.

 

منبع:  سایت اطلاع رسانی دفتر استاد حسین انصاریان

جمعه 5/1/1390 - 12:47
آلبوم تصاویر
چهارشنبه 3/1/1390 - 19:43
اهل بیت
گل

امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام هنگامی که به مستمندی صدقه می داد دست خود را می بوسید.

شخصی از آن حضرت راز این بوسیدن را پرسید.

امام علیه السلام در پاسخ فرمودند :

"صدقه مومن قبل از اینکه به دست فقیر و نیازمند برسد به دست خداوند میرسد "(1)(از این رو من دست خود را می بوسم) انگاه حضرت برای تعلیل گفته اش این آیه شریفه را قرائت فرمودند:

"الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات"(2)

 یعنی:

" آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد و صدقات را می گیرد."

-----------------------


پی نوشت ها:

1- "لانها تقع فی ید الله قبل ان تقع فی ید السائل"

2- ر.ک: داستانها و پندارها، 7/86، به نقل از: لئالی الاخبار3/30، وسائل الشیعه4/303،304، باب استحباب تقبیل النسان یده بعد الصدقه ...، ج2و7.

چهارشنبه 3/1/1390 - 19:38
شعر و قطعات ادبی

ای صمیمى ای دوست
**گاه بیگاه لب پنجره‎ ‎
خاطره ام  می آیی. ای قدیمی ای خوب
 **تو مرا یاد كنی یا نكنی، من به یادت هستم.
 **آرزویم همه
‎ ‎سرسبزی توست.
 **دایم از خنده، لبانت لبریز
 **دامنت پر گل باد.

چهارشنبه 3/1/1390 - 17:19
شعر و قطعات ادبی

قدری بایست خوب نگاهم کن این روزها هوای بدی دارم

سخت است اعتراف کنم اما من بی تو انزوای بدی دارم

گَز میکنم تمام خیابان را... در هر بهار کُل زمستان را ...

با لنگه های پاره ی کفشی تنگ حالا برو بیای بدی دارم

آتش گرفته قطب غزل اما می لرزم و تمام تنم سرد است

بر انحنای خاکی سیاره من خط استوای بدی دارم!!!

در من فقط حضور تو کافی بود بعدِ تو زندگیم اضافی بود!

آینده ام کجاش بگو خوبست وقتی گذشته های بدی دارم؟

تنها دلم خوش ست به این که من ...من دختری که بی تو برای تو

خورشید می شوم و تو می آیی روزی شبیه سایه به دیدارم

 

 یک عمر روز و شب همه جا گفتند: دختر کجا و عشق کجا؟ گفتم :

 

پشتم به توست بی تو نمی مانم گفتند: اِتِکای بدی دارم

جان میکنم میان تشنج هام قدری بایست خوب نگاهم کن

از روزهای کوچ تو تا امروز بیمارم ابتلای بدی دارم

آن روزها تو بودی و هر لحظه در نیل چشمهای تو میمردم

موسای شاعرم که غزل می گفت ،این روزها عصای بدی دارم

این روزها میان همین مردم هی شعر می نویسم و میمیرم

اما خدا کند که تو برگردی ...اما نگو خدای بدی دارم

سه شنبه 2/1/1390 - 0:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته