ديدي جماعتي كه به معراج ميروند
موزون، پرحرارت و مواج ميروند
هرگز فريب راحت دنيا نخوردهاند
زان ورطهي ز خون شده آماج ميروند
در آرزوي وصل به ديدار دلربا
منصور و با صلابت و حلاج ميروند
ما در خم طواف پر الطاف كعبهايم
آنسو ز قلب حادثه حجاج ميروند
اينان كه ماندهاند اگر يار زينباند
روزي بدست واقعه تاراج ميروند
در صبح سرنوشت شهيدان سوارهاند
وان مردگان پياده و محتاج ميروند
منگر(مهاجر)ي كه ندارد ز خود فروغ
بنگر مهاجران كه چه وهاج(1) ميروند
1 - وهاج: بسيار فروزنده
*علياكبر پورسلطان (مهاجر)
ای خالقم !
ای آفریدگار دو عالم ! ای کسی که مرا به وجود آوردی و در معرض امتحان قرارم دادی این قدر کوچکم که نمی توانم با تو سخن بگویم ولی چه کنم . بجز تو هیچ پناهنده ای ندارم .
ای تنهای تنهایان ! هم اکنون وجود مرا عشق به تو فرا گرفته و مکتبت را در بر گرفته ام و هر قدمی را به خاطر رضایتت و هر راهی را به خاطر راهت خواهم رفت .
از تو می خواهم که مرا در جوار رحمت خود بپذیری ای بخشنده مهربان .
شهید مجید نصر کارلادانی
پروردگارا!
آخرین لحظه زندگی ام فرا رسیده است ; از تو طلب آمرزش می کنم .
پروردگارا! من از لطف و کرمت درخواست عفو دارم .
ای خدای مهربان ! اگر مرا ببخشی آن بخشش بر تو زیانی ندارد و رحمت و مشقتی بار نیاورد و مرا هم سود و سعادت باشد.
شهید محمدعلی نصر اصفهانی
اوایل جنگ بود فکر می کردم من که زن هستم تکلیفم چیست احساس کردم که باید با یک جانباز ازدواج کنم ... به همین خاطر با جانبازی که از هر دو چشم نابینا و از داشتن پا محروم شده بود ازدواج کردم .
راوی : معصومه صالح خانی
طراحی
قرار بود از چهره تعدادی از شهدا که فردا تشییع می شدند طرحهایی کشیده شود. تقریبا کار محالی بود چون هیچ وسیله ای نداشتیم . چند تا از خواهران چند قوطی رنگ از خانه هایشان آوردند. نقاش ابتدا طرحها را با مداد روی تخته ها پیاده کرد. قلم مو نداشتیم . نگاهی به هم انداختیم آستینم را بالا زدم و انگشتم را در قوطی رنگ فرو بردم و شروع کردم به رنگ زدن . بقیه هم به من نگاه کردند و با خنده مرا همراهی کردند... صدای اذان صبح که بلند شد به برکت همان شهدا کار طراحی ما نیز به پایان رسیده بود.
پیک افتخار ـ راوی : یک خواهر بسیجی
قطعنامه که امضا شد، با یک قیافه پدر مرده برگشت خونه. خودش رو انداخت تو بغلم و زد زیر گریه. گفت: «دیدی جنگ تموم شد؟» گفتم: «ولی اعلام کردند دوباره جنگ شده...». خودش رو عقب کشید و با خوشحالی پرسید: «کدوم منطقه؟!» به سینه ام اشاره کردم و گفتم: اینجا...بین عقل و نفس! |
|
خداوندا!
تو می دانی که من بسیار گناه کردم اما از گناه بیزارم آن وقتی که نافرمانی و ناسپاسی تو را می کردم قصد این را نداشتم که در مقابل قدرت بی پایان تو بایستم بلکه فقط در اثر ضعف نفس و سستی نافرمانی کردم .
خداوندا! مرا به آتش خشم و غضب خود مسوزان .
خداوندا! من مشتاق دیدار توام ولی چه کنم که حجابها مرا پوشانده است و چشم و قلب را از من گرفته است .
خداوندا! من خجالت می کشم که با تو سخن بگویم اما لطف و رحمت و رافت تو مرا به اینجا کشانیده است که این چنین در پیشگاه تو صبورانه طلب استغفار نمایم آخر تو به من همه چیز دادی ولی من برای تو کاری نکردم .
خدایا! من نمی دانم چگونه از بندگان تو عذر خواهی کنم و آیا عذر مرا می پذیرند آخر آنان گمان می کردند که من بنده مصلح توام ولی آنان که از باطن من خبر ندارند و تو از باطن من با خبری که من بنده صالح تو هستم یا نیستم .
خداوندا! اگر زنده ماندن من باعث گناه و معصیت می شود پس مرا هرچه زودتر به سوی خود ببر که در این دنیا با بغض حسد و کینه زندگی نکنم .
شهید یوسف نژاد مرزوق پور
کجاست جرعه عشقی زجام تکبیرت
که مست مست شوم از کلام تکبیرت
زلال چشمه الطاف خویش جاری کن
که منتعش شوم از نور بام تکبیرت
هلا سواره عصر خروش انسانها
بخوان که مژده فتح است نام تکبیرت
هزار لاله خونین عشق می روید
به شوره زار دلم از کلام تکبیرت
بخوان بلال احد خوان که ناتمامی ما
مگر تمام شود از تمام تکبیرت
سرود عاطفه در کوچه باغها جوشید
سپیده دم که قرق شد به گام تکبیرت
نوید جنگلی از سروهای آزاد است
ندای سرخ شهادت پیام تکبیرت
کمان قامت پیران راست اندیشه
به اعتدال رسد در قیام تکبیرت
عباس خوش عمل
بارالها این عزت مرا بس است که بنده تو باشم و این فخر و عظمت مرا بس است که تو پروردگار من باشی . بار پروردگارا! تو چنان هستی که من دوست دارم من را چنان قرار بده که تو دوست داری (الهی آمین ).
ای خدای بزرگ وقتی جمله « انالله و اناالیه راجعون » را در ذهنم تداعی می کنم که همه باید روزی از دنیای فانی بروند با خود می اندیشم که چه شایسته است اگر انسان این تن خاکی و ناچیز خود را در راه محبوب خویش فدا کند و با پیکری خونین به درگاه تو بیاید.
بارالها بنده که شایستگی و لیاقت شهادت را در خود نمی بینم ولی با این حال به لطف و کرم تو بسیار امیدوارم . ای خدای قادر و متعال ! من وجود خود را در مقابل اسلام عزیز بسیار ناچیز می بینم و حاضرم که در راه احیای دین مبین اسلام هفتادبار تکه تکه شوم .
خدایا اگر لیاقت شهادت را در راه خودت به من عنایت کردی مرا آن گونه شربت شهادت بنوشان که رضای کامل تو را جلب نمایم .
شهید حسن آبشناسی جامی