سلام به همه دوستای مهربون و هم کلبه ای های گلم
نمیدونم واسه چی نمیتونم به هم کلبه ای هام نظر بدم....
فک کنم بازم این تبیان حسودیش گل کرده.....
به هر حال اومدم اینجا تا بگم به یاد تک تکتون هستم اگه هم تو این چند وقته نمیام به خدا وقت نمیکنم...اخر ساله و مشغله کاریمون بیداد میکنه اما تو کمترین فرصتی که پیش میاد میام و بهتون سر میزنم
اما اگه نظر نمیتونم بذارم بدونن از حسودیه تبیانه ااااااااا من بی تقصیرم
atashin421 دوست خوبم چندین بار اومدم تا برات بنویسم اما نشد شرمنده ....مشکل که رفع بشه حتما میام پیشت انیما ی مهربون ممنون که به یادمی و نیم نگاهی به کلبه داری
برگریزان (سیاوش) مهربون درمورد چیزایی که گفتی باید تو وبلاگت صحبت بشه که وقتی مشکلم حل شد میام
و رفیق شفیق صادق و چکاوک عزیز خیلی خوشحالم که سلامتید و بهم لطف دارید
ممنون از همتون .....همیشه سلامت و شاد باشید**
برامون دعا کنید دوستای مهربونم**دوستتون دارم
یکی را دوست دارم ، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست ، او برایم یـک دنـیــــاست !
یکی را دوست دارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگیم را با گرمای عشق او میگذرانم !
کسی که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمی توانم دستانش را بفشارم !
یکی را دوست دارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد !
یکی را برای همیشه دوست دارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا !
کسی که هرگز اشکهایم را ندید ....و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم !
یکی را تا ابد دوست دارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که در این دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است !
یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست دارم ، کسی که نگاه های مرا ندید و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگــــری بود !
آری ؛ هستیــــم را از ته دل صادقانه دوست دارم ، ...
کسی را دوست دارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است !
یکی را دوست دارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد !
نمی داند که چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمــــــام زندگی ام است ،تمـــــــام هستیم!
یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست دارم !
یکی را بیشتر از همه کس دوست دارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی نیز دوست نمی دارد !
یکی را دوست دارم با اینکه اینگونه دوست داشتن ، دیوانگیست اما .......... من دیوانه وار تنهـــا او را دوست دارم !
کاش یه روزی بفهمی که چقدر دوستت دارم !!!
اما اون روز خیلی دیره....خیلی .......چون حالا بهت نیاز دارم....و شاید اون روز من نباشم....
از کسی که دوستش داری ساده دست نکش ؛ شاید دیگه هیچکس رو مثل اون دوست نداشته باشی...و از کسی هم که دوست داره بی تفـاوت عبور نکن ؛ چون شاید هیچــوقت هیچکـــس تو رو مثل اون دوست نداشته باشه...
دعا میکنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم
و تو برایم دعا کن ابر چشمهایم همیشه برای تو ببارد
دعا میکنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و تو برایم دعا کن که هـرگـــز بی تو نخندم
دعا میکنم که قلب مهربانت همیشه مملو از عشق و خاطره باشد
و تو برایم دعا کن که آرزوهای مرده ام را درون سینه ام برای همیشه در کنار خاطراتت نگه دارم
دعا میکنم دستانت را که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بــجز دست گرم تــو گره ندهم
من برایت دعا میکنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای چشمهایت دعا میکنم که چون من همه را هستی نبیند
برای شاپرکهای باغچۀ خانه ات دعا میکنم که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشد
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا میکنم که هیچگاه غروب نکند
و بدان در آسمان زندگیم تــو تنهــــا خورشیدی .....
پس برایم دعا کن ؛
دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچـــگاه غـــروب نکند....
هستی من ؛ ای بهترینم بر من تکیه بده ،
با این که تو نیستی من برای همیشــه با تو خواهم ماند
سرم را بر شانه ات تکیه میدهم و برای همیشه آرام میگیرم
ای باغبان کوچک قلبم بدان که باغ قلب من بدون وجود تو و بدون گرمی دستان مهربان تو خشک و مرده است
و این را بدان که هیــچ باغبانی توانایی این را ندارد که دوباره آن را زنده کند مگر تو ، پس بی.....!!!!
این را بدان ؛ هر جا و در کنار هر کس که باشم همـه وجودم را درکنارت بجا گذاشته ام و این جسم من است که خواهد رفت**
در هر طلوع و غروبی محبت کن ، مهربان باش ، دوست بدار .....شاید فردایی نباشد!
مشقـایی که نـای دستــامو برد و منو از نـوشتن منع کرد، هر بار که میخوام سیاه مشقامو از سر بنــویسم ، تـک تـک کلمــه های سخـت لحظه لحظــۀ با هــم بــودن یــادم میاد و علاوه بر اینکه دستــام تاب نوشتن ندارن چشامــم از مرور کوچــه پــس کوچــه ســرد و غــــریب خـــاطره از فرط عطـش ، باریــدن از سر میگرن ...
باریدنی که دیگه پرسه زدن زیر بارونم آرومم نمی کنه....دیگه هیچی نمیتونه آرومم کنه ....
این بار خودم خواستم که همه چی رو واسه خودم تموم کنم...
حــالا تــو ، تو جــاده ای و حتــی نتــونستم یعنــی هردو بــا غــرورمون نخــواستیــم بــرای آخــرین بار همدیگــه رو ببینیــم ...
کاش ...............
به خداحافظی تلخ تــوسوگند نـشـد
که تــو رفتی و دلـم ثانیــه ای بند نشد
لب تـــو میــوه ممنــوعه ولــــی لبهــایــم
هــرچـه از طعـم لب سـرخ تــو دل کنـد ، نــشد**
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تـو مانند نـشد
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خـواستند از تـــو بگویند شبی شاعــرها
عـاقبـت با قلم شــرم نوشتند : نـــشــــد!!!....
در میان آرزوهایت بخواه تا در سایه سار یکتایی اش جان تازه کنی. آرزو کن که زنجیر یاد و محبتش همواره بر گردنت باشد آرزو کن که به آنچه داری طرب کنی و هرگز تیغ روزگار بر رویت تیز نشود. آرزو کن آنقدر از غرور و سرسختی سهم ات نشود که دلی را برنجانی که تیغ از زخــم بیرون می آید اما آزار از دل نــــه....
دوستان عزیز امشب شب لیلۀ الرغائب**شب آرزوهاست برای همه دعا کنید....
هستی منو فراموش نکنید ...ممنون از همتون .
*التماس دعا*
سلام هم کلبه ای ها ؛
امیدوارم سلامت و خوشحال و شادو.....باشید
در جواب دوستی که خودشو معرفی نکرد و تو نظرات این مطلب رو برام گذاشت:
"خیلی جالب همه عزیزتن (برات عزیزن) شعرات خیلی عالیه ادامه به موفق میشی "
باید بگـــم همـــه عزیزن ....
امــــا....هرکی یه جور
تنها و فقــــط تنــــها عــــزیــــزمن ،"هستی "منه
اگه گفتم سلام عزیزم ؛برای احتـــرام به دوستانی بود که بهم منت میذارن و به کلبم میان وبه یادم هستند...
راستشو بخوای من این کلبه رو فقـــط و فقــــط برای هستیم ساختم و تنها مخاطبم اونه .....
و خوشحال میشم خودتو معرفی کنی و اگه ابهام دیگه ای وجود داشت تو نظرات برام بذار تا بتونم جوابتو بدم و رفع ابهام شه....
*************
*************
راستــی دوستای گلم شاید چند روزی نباشم .... میخوام برم به یه جای دور جــایی که .....
یه خواهش از همـــه شما دارم اینکـــه برای هستـــی من دعـــا کنید...تورو خدا ....چون این هفته نتیجه امتحانش میاد. یادتــــون نره اااااااا ممنـــون
نه...
نـه بـــاورم نــمیشـه کــرد
تــو منــو از یــاد بـبــری
تــولــدم شــد بــــی وفـــــا
از تــو نــیــومــد خبری
چشمــایِ مــن خشـــک شد بـه در
حــالا کـی بـی وفـــاتـره
بال و پرش دادم ولی دیگه واسم نمی پره
اینو بدون دستای من گرمی دستاتو میخواد
تورو به عشقمون قسم اون روزا رو یادت بیاد
حتی دیگه خدامون هم به دادمون نمی رسه
گریه نکن که دستمون به دست هم نمیرسه
تورو خدا بهش بگین صبر منم سر اومده
خدا به من بگو چرا خوشی به من نیومده
بهش بگین سراغشو از کس و ناکس میگیرم
بهش بگین اگه نیاد تو انتظارش میمیرم
.
..
...
تــو هــم مــنو بذار بـــروامـــــا بدون رسـمــش نـــبـود
جـــزتــو آخــه کـی رو دارم دلــیــــــل رفتنت چــــی بود
اونــکه نــخواست پیشـم بــاشی بــایـد خودش صــــبرم بده
خــــــــدا گرفتــی عــشقــمـــو جــواب قلبــمــو بـــده
***
از تــو نــیــومــد خبری
از تــو نــیــومــد خبری
**
**
خــــــــدا گرفتــی هســــتــــیمــــو جــواب قلبــمــو بـــده
برای روز میلاد تن خود من آشفته رو تنها نذاری
برای دیدن باغ نگاهت میون پیکر شبها نذاری
همه تنهایی ها بامن رفیقن ،منو در حسرت عشقت نذاری
برای روز میلاد تن خود منو دور از دل و دیدت نذاری
دلم دلتنگه و مهر تو میخواد،دلم رو درپی غمها نذاری
میام تنها توی قلبت میشینم من و قلبت رو جایی جا نذاری
عزیزم جشن میلادت مبارک ؛منو اون سوی جشن دل نذاری
همه تنهایی ها با من رفیقن؛منو در حسرت عشقت نذاری
*تقدیم به آنانکه عشق را با نام «هستیِ» خود معنا میکنند*
بیشتر از آنچه تصور کنی خیانت دیده ام و بیش از آنچه باور کنی قلبـــم را شکسته اند امــــا ....
تو نه خیانــت کـرده ای .....
نه...قلبم رو شکستـــی.....
تـــو جــگرم را به آتــش کشیــــدی....
***
تـــو جــگرم را به آتــش کشیــــدی.......
**********************
چه چیز را دشوار پنهان می توان داشت؟؟؟
آتش را که در روز دودش از راز نهان خبر میدهد و در شب که شعله اش پرده دری میکند...
عشــق نیـــز چنین است که پنهــان نمی ماند؛
زیـــرا که هرچه عــاشق در رازپوشی بکوشد....
باز نگاه دو دیده اش از ســر ضمیرش خبــر میــدهد(گــوته)
*****
***
**
*
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری تیغش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گـــردد آزاد
سلام ؛
سلام به هستی خودم...
هستیی که ناخواسته ذره ذرۀ وجودم شد..
شاید اولین بار که گفتم هستیِ من
اینطور تو رو تو وجودِ خودم حس نکرده بودم
شاید باور نمی کردم که اینطور در این عشق ذوب بشم
گفتم عشق.... آره..
عشقی که از نفرت شروع شد
هیچوقت فکر نمی کردم ..یعنی قرار نبود که عشقی رو به دلم راه بدم
هیچوقت فکر نمی کردم کسی رو اینقدر دوست داشته باشم...
نمی دونم چی شد... یاد این شعـر افتادم :
قســم به عشـقـمــون قســـم
همـــش بـــرات دلــــواپســم
قرار نبود اینجوری شه یهــو بشـی همـــــه کـَـــسـم
راستـی چــی شـد ...
چــــه جـوری شـد؟؟؟
اینجــــوری عـاشقـــت شـــدم
شایــد میگـم تقـصـیـــر تــوسـت
تـا کـم شــه از جــــرم خـــودم...
قرار نبود اینجوری شه یهــو بشـی همـــــه کـَـــسـم........
آره ..حالا هستیٍِ من همۀ کــَــسم شده
واقعاً نمیدونم چطور شد که.....
چطور همۀ هستی من شدی...
حق داری..... حق داری اینطور ساده از کنار همه چیز،همۀ اتفاقات، همۀ خاطراتمون،عشق م و ن و من بگذری....
شاید همۀ اینها واسه تو یه .........
دیگه نمیدونم چی بگم... تویی که حتی برای یکبار هم نتونستی به درد دلم گوش کنی...
یعنی نخواستی ...
باورت نمیشد که من در سکوتم اینقدر دوستت داشته باشم
اینقدر به عشقی که برای تو شاید یه بازی بود پایبند باشم
شاید هم فکر کردی با ندیدنت همه چیز تموم شد
امـــــــا........
ندیدنت آغازی شد که بفهمم دوست داشتنت عادت به دیدن و حضورت نیست
یادته همیشه میگفتم از دل نرود هر آنکه از دیده رود
اما تو قبولش نداشتی....
این دوری مون باعث شد که این جمله به من اثبــات بشه....
من برای دیدنت(دیدنِ کسی که تو وجودته) نیاز به حضور فیزیکی ندارم من همۀ لحظه هامو با تو میگذرونم
میبینمت ،باهات حرف میزنم،دردو دل میکنم......
امـــــــــا....
امـا تو نمیتونی هیچ کدومِ اینها رو بفهمی......
حق داری که به عشقم شک کنی.....
حق داری بگی از رویِ احساساتم دارم اینا رو میگم
اما مطمئن باش اگه از روی احساس یا عادت یاهر چیزِ دیگه ای بود
تو این دو سال که از هم دوریم کم میشد فروکش میکرد،کمرنگ میشد.......
حالا هم ازم میخوای که هستیــمــو فراموش کنم
خیلی بی انصافی..........
فقط همین........
اینو بدون هیچوقت هیچ کس جز اونی که این عشقو تو دلم قرار داده نمیتونه هستیمو ازم بگیره..................
توهم فکر کن با ندیدنت فراموشت میکنم لا اقل اینطوری عذاب وجدان نداری....
**مواظب هستیــــیِ من باش*****
خداحافظ گل ِ نازم ، دگر قلبم برایت نیست
دگر چشمان غمگینم،در این محفل به راهت نیست
خداحافظ گل ِ نازم،دلم از غصه لبریزه
در این بی راهه ی شبها،دل ِمن خاک پایت نیست
خداحافظ گل ِ نازم،هوای عشقمان سرد است
هوای سرد رفتنها،هوای تلخ و پر درد است
خداحافظ گل ِ نازم،به "رویا"دل نمی بندم
که این شبهای تنهایی،حقیقت های یک مرد است
خداحافظ گل ِ نازم،ز عشقت سخت دلگیرم
به عشق سرد و بی روحت،دگر این روزا سیرم
خداحافظ گل ِ نازم،هم اکنون دور شو از من
برای عشق ورزیدن،عجوز و مرده و پیرم
خداحافظ گل ِ نازم،ز خاطر پاک کن من را
درون سینه ی سنگیت،هم اکنون خاک کن من را
خداحافظ گل ِ نازم،مرا امروز هاشا کن
در این مرداب خشکیده،ز غم نمناک کن من را
!.....سیاوش.....!
دیــروز با یه دستـه گــل اومده بود به دیـدنــم
با یـه نگــاه مهــربون؛همــون نگــاهی کـــه....
مدتــها آرزوشــو داشتـم و ازم دریــغ میــکرد
گریـــــــــــه کــرد؛
میدونست طاقت دیدن اشکاشو ندارم
امــــــا... گــریـــــــــــه کــــرد..
گـفــت دلـــــــش بــرام تنــگ شــده
خواستــم مثــل همیشــــــــه...
سـرش و تــو بغـلــم بگیــرم واشکاشـــو پــاک کنــم
ولــــــــــــــــــــــی نمیـتـــونستــــم.........
فـقــــــط نگــاش کـــــردم......
اون خداحافظی کرد..
شایـــد یـــادش رفتــه که مــن ایــن کلمـــه رو دوســــت نــــــدارم...
اون رفــــت..........
ولـــی سنـگ قبــرم خیــسِ خیـــس بـــود*
دارم از تو مینویسم
که نگی دوستت ندارم
به تو که با یه نگاهت
زیر و رو شد روزگارم
********************
هرشب به قصۀ دلِ من گوش میکنی
فردا چو قصه مرا فراموش میکنی
رفتــی حـــالا... به کـــــی بگــــم
خیلـــــی دلــــم تنــــگ بــــرات
میــخـوام یـــه بـار ببـیـنـمــت
ســــــر بــــذارم رو شونـــه هات
دوسـت داشتــم با گلــهای ســـرخ
می اومـــدم به دیـدنــت
نـــــه اینـکه با رخــت سیـــاه
چشمـــای ســـرخ ببینـمــت
گــل و پــــرپــــــر میکنــم سـرمــزارت
تــــا ابــــد بارونـیِ چشمــای یـــارت
رفتــی افســـوس گــل مــن تــو در دل خــاک
از تــو یادگاریــه چشمــای نمنـاک
پاییز غریب و بی رحم
اون همه برگ مگه کم بود
گل من رو چرا چیدی
گل من دنیای من بود
گلمو ازم گرفتی
تک و تنهام زیر بارون
حالا که نیستی کنارم
میذارم سر به بیابون
هنوزم بارون میباره
تو میای انگار کنارم
خودتم بهتر میدونی
مثل بارونا میبارم
پاییز غریب و بی رحم
اون همه برگ مگه کم بود
گل من رو چرا چیدی
گل من دنیای من بود
گل من دنیای من بود
... دنیای من بود