دیروز و امروزم ببین
حال شب و روزم ببین
چون شعله می سوزم ببین
کو ابر من ؟ باران من ...
روی سکوی کنار پنجره ، همه شب جای منه
چند ورق کاغذو یک دونه قلم ، همیشه یار منه
کاغذای خط خطی ، از کنار در باز پنجره
می پرن توی کوچه ، سر حال از اینکه آزاد شدن
نمی دونن که اسیر دل سنگ باد شدن
دیگه بیداری شب عادتمه
همدم سکوت تنهایی من
تیک تیک ساعتمه
تیک تیک ساعتمه
ما همه از یک قبیله ی بی چتریم
فقط لهجه هایمان ، ما را به غربت جاده ها برده است
تو را صدا می زنم که نمی دانم
مرا صدا می زنم که کجایم
ای ساده روسری که در ایستگاه و پچ پچه ها
ای ساده چتر رها که در بغض ها و چشم ها
تو هر شب از روزهای سکوت
رو به دیوار به خوابی می روی
تو هر شب از نوارهای خالی که گوش می دهی
باز می گردی
ما همه از یک آواز
کلمات را به دهان و کتابخانه آوردیم
شاید آوازهایمان ، ما را به غربت لهجه ها برده است
ای بغض پرکنده در غربت این همه گلوی تر
ای تو را که نمی دانم
ای مرا که کجایم
کسی باید از نوارهای خالی به دنیا بیاید
کسی باید امشب آواز بخواند
کسی باید امشب
با غربت جاده ها و لهجه ها
به قبیله ی بی چتر برگردد
ما همه از یک گلوی پر از ترانه رها شده ایم
فقط سکوت هایمان ، ما را به غربت چشم ها برده است
کسی باید امشب
نخستین ترانه را به یاد آورد
» هیوا مسیح «
چند خط مینویسم تا آرام گیرم
چند خط بغض میکنم تا مبادا هق هق گریه ها ، تورا برنجاند
چند خط سکوت میکنم
و ...
همه من ، همین چند خط بود
دوستت دارم
به اندازه آن همه چند خطی که ننوشتم
» علی محمدی «
- - - - - - - - - -
پ.ن : چند خط بغض میکنم تا مبادا هق هق گریه ها ، تورا برنجاند
پروردگارا ....
چند شبی است گریه دارم
خجالت دارم از خویشتن
غرورم خنده دارد از من
از گریه داشتنم خنده دارد
دلم تنگ است
از یار بدور است ....
پروردگارا ....
دلم تنگ است
سخت سراغت را می گیرد
پر اندوه شده است و شکننده
گریه می کند ....
چون کودکی چند ساله
بهانه ی تو را می گیرد
پروردگارا ....
می خوانمت با تمامی احساسم
تو را قسم به ماه خودت
صدایم را پاسخ گو
دلم سخت گرفته است و نیازش تویی
» محسن نعمانی «
ابتدای راه ایستاده ام
با هراس پیمودن
به پشت سر که می نگرم
رد پایم حکایت یک راه پیموده است
من ،کجای رفتن ایستاده ام؟!
سرم را بالا می گیرم
این بی ستاره آسمان کمکم خواهد کرد؟
» دریا.م «