معرفی وبلاگ
-وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. -هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن. دکتر شریعتی
صفحه ها
دسته
Mahdi_witsful

آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 165977
تعداد نوشته ها : 209
تعداد نظرات : 255
Rss
طراح قالب
GraphistThem226

یا صاحب الزمان! داستان یوسف را گفتن و شنیدن به بهانهی توست .

  

شرمندهایم .

  

میدانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .

  

میدانیم کوتاهیها، نادانیها و سستیهای ما، ستمهایی است که در حق تو کردهایم .

  

یعقوب به پسران گفت: به جستجوی یوسف برخیزید،

  

و ما با روسیاهی و شرمندگی، آمدهایم تا از تو نشانی بگیریم .

  

به ما گفتهاند اگر به جستجوی تو برخیزیم، نشانی از تو مییابیم .

  

اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .

  

اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را درنوردیم، در مینوردیم .

  

اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به کوه و صحرا گذاریم، میگذاریم .

  

ای یوسف زهرا !

  

خاندان یعقوب پریشان و گرفتار بودند،

  

ما و خاندانمان نیز گرفتاریم،

  

روی پریشان ما را بنگر. چهره زردمان را ببین .

  

به ما ترحم کن که بیچارهایم و مضطر

  

ای عزیزِ مصرِ وجود !

  

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .

  

نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهکار

  

از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر کن .

  

یابن الحسن !

  

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی – هر چند اندک – آورده بودند،

  

سفارشنامهای هم از یعقوب داشتند .

  

اما ...

  

ای آقا ! ای کریم ! ای سرور !

  

ما درماندگان، دستمان خالی و رویمان سیاه است .

  

آن کالای اندک را هم نداریم .

  

اما ... نه،

  

کالایی هر چند ناقابل و کم بها آوردهایم .

  

دل شکسته داریم

  

و مقدورمان هم سری است که در پایت افکنیم .

  

ناامیدیم و به امید آمدهایم .

  

افسردهایم و چشم به لطف و احسان تو دوختهایم .

  

سفارش نامهای هم داریم .

  

پهلوی شکسته مادر مظلومهات زهرا را به شفاعت آوردهایم .

  

یا صاحب الزمان !

  

به یقین، تو از یوسف مهربانتری .

  

تو از یوسف بخشندهتری .

  

به فریادمان برس، درماندهایم .

  

ای یوسف گم گشته ! و ای گم گشتهی یعقوب !

  

یعقوبوار، چه شبها و روزها که در فراق تو آرام و قرار نداریم .

  

در دوران پر درد هجران، اشک میریزیم و میگوییم:

  

تا به کی حیران و سرگردان تو باشیم .

  

تا به کی رخ نادیده ترا وصف کنیم .

  

با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا کنیم .

  

سخت است بر ما، که از دوری تو، روز و شب اشک بریزیم .

  

سخت است بر ما، که مردم نادانتر واگذارند .

  

سخت است بر ما، که دوستان، یاد ترا کوچک شمارند .

  

یا بقّیةالله !

  

خستهایم و افسرده،

  

نالانیم و پژمرده،

  

گریه امانمان را بریده است .

  

غم دوری، دیوانهمان کرده است .

  

اما نمیدانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است که میگوییم:

  

کجاست آن که از غم هجران تو ناشکیبایی کند .

  

تا من نیز در بی قراری، یاریش دهم

  

کجاست آن چشم گریانی که از دوری تو اشک بریزد؟

  

تا من او را در گریه یاری دهم

  

مولای من! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشتهاند .

  

و میدانیم پیراهن یوسف، یادگار ابراهیم، نزد توست .

  

و ای کاش نسیمی از کوی تو ،

  

بوی آن پیراهن را به مشام جان ما برساند .

  

و ای کاش پیکی، پیراهن ترا به ارمغان بیاورد

  

تا نور دیدگانمان گردد .

  

ای کاش پیش از مردن، یک بار ترا به یک نگاه ببینیم .

  

درازی دوران غیبت، فروغ از چشمانمان برده است 

  

کی میشود شب و روز ترا ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد؟

  

شکست و سرافکندگی، خوار و بی مقدارمان کرده است .

  

کی میشود ترا ببینیم که پرچم پیروزی را برافراشتهای؟

  

و ببینیم طعم تلخ شکست و سرافکندگی را به دشمن چشاندهای .

  

کی میشود که ببینیم یاغیان و منکران حق را نابود کردهای ؟

  

و ببینیم پشت سرکشان را شکستهای .

  

کی میشود که ببینیم ریشه ستمگران را برکندهای ؟

  

و اگر آن روز فرا رسد ...

  

و ما شاهد آن باشیم ،

  
پنج شنبه 1388/11/1 17:51

بـــزیـــر تـــیــــغ نــــداریـــم مــدعــا جز تـو

  

شـهید عشق ترا نیست خونبها جز تو

  

بـــه جــز وصال تــو هیچ از خدا نخواسته‌ام

  

که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو

  

خــدای من نــپـذیرد دعـــای قـــــومـــی را

  

که مـــدعــا طـلـبـیـدنـد از دعــا جز تو

  

مریض عشق ترا حاجتی به عیسی نیست

  

که کـس نمی‌کنـد این درد را دوا جز تو

  

کـــجا شکـــایـــت بـــی مـهریـت تـوانم برد

  

که هـیـچکس ننهاده‌ست این بنا جز تو

  

فـــغــــان، اگـــر نـــدهـی داد مـا گدایان را

  

که پـادشــاه نـبـاشد به شهر ما جز تو

  

مــرنــج اگــر بــر بــیــگـــانــه داوری ببرم

  

که آشـنــا نـخـــورد خــون آشنـا جز تو

  

دلــا هــــزار بـــلــا در ولـــــای او دیــــدی

  

کـسی صـبـور نـدیـدم دریـن بـلا جز تو

  

«فـروغی» از رخ آن مـه گـرت فروغ دهند

  

بــه آفـتـاب نـبـخشد کسی ضیا جز تو

   

شعری از: فروغی بسطامی

 
دسته ها : شعر - مهدویت
پنج شنبه 1388/11/1 17:47

ای مــاه یــلدایی ترین شبهای انسانی

  

کی می رسی در این خراب آباد عصیانی؟

  

آقــا بــیــا از طعــنـه نــامـردمان، مردیم

  

ایــن خــائـنــان تــشنــه افـــکار شیـطانی

  

دسـتـی بــکش بـر زخـمهای کهنه یاران

  

ای نــاجــی آیـیـنـه هــای رو بــه ویــرانی

  

هـر جــمعه با یاد تو دور از چشم ناپاکان

  

مــایــیــم و آه و نــدبــه های ناب عرفانی

  

ما عابران کوچه های شهر بی احساس

  

تــو یــوســف گــم گـشـته دلهای کنعانی

  

تـنـها تو می دانـی، تو ای زیبا گل نرگس

  

راز غـم ایــن چشــم های خیس و بارانی

  

"حــامی" فــدای عدل بی پایانت ای آقا

  

تــا کــی بـگـو پشت غبار صبر می مانی؟

   

جمشید محمدی مقدم«حامی»

 
دسته ها : شعر - مهدویت
پنج شنبه 1388/11/1 17:41

روشن‌تـــرین ستـــاره ایــــن آسمـــان تــار

    

بــر دخمـــه‌هــای تــیــره دل روشنی ببار

    

مــن زنـــده‌ام بــه یـــمن نفس‌های گرم تو

    

ای پــیــک سبــز پـوش و مسیحا دم بهار

    

بــا تـــو دلـــم چــو آیــنــه شـفاف می‌شود

    

بــی تــو گــرفــتــه اسـت تــمام مرا غبار

    

بــر بــرگ بــرگ دفــتــر مــا ثــبت کــرده‌انـد

    

یک عمر جست وجوی تو، یک عمر انتظار

    

یک شب بیا به حرمت این چشم‌های خیس

    

بـــر دیــدگان مــانده بــه راهـم، قدم گذار

    

مـا مــانــده‌ایــم در خـم این کوچه‌های تنگ

    

مــا را بـیــا از ایــن هــمــه دلواپسی درآر

    

بــــرگـــرد روشـنـــای دل انـگـیـز آفـتـــاب

    

مــولـــای آب و آیــنــه، مـــولـای ذوالفقار

   

سروده : الهام امین- اصفهان

 
دسته ها : شعر - مهدویت
پنج شنبه 1388/11/1 17:38

نــوری ز پـشـت ابـر هـزاران ستاره خواب

دستی به دست پنجره، چشمی بر آفتاب

آرامـــش نـگـاه مـن از لـحـظـه‏ی غـــروب

در خـواهـش طـلـوع تـو ای مـاه در نـقاب!

چشمی سیاه، بارش سبزی گرفته است

امــا کـویــر، غـیــر تــو را نـشـنـود جــواب

عـالـم بـه تـنـگ مـاهی ظلمت اسیر شد

دریــا! بــیــا و مـاهـی خود را رسان به آب

بـلـبـل سکـوت کـرده، کـبـوتر شکسته‎بال

طـاووس پـر گـشـا کـه جهـان را نمانده تاب

صـحـرای تشنه، گرگ گرسنه، هزار میش

باران! تو راست‏ بارش و چوپان! تو را شتاب

سید جعفر علوی

دسته ها : شعر - مهدویت - عشق - عرفان
چهارشنبه 1388/10/16 20:58

یا صاحب الزمان

سبب غیبت امام زمان (عج) خود ما هستیم! [در محضر بهجت:1/91]
به افرادی که پیش از ظهور در دین و ایمان باقی می مانند و ثابت قدم هستند، عنایات و الطاف خاصی می شود. [در محضر بهجت:1/102]

لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد. [در محضر بهجت:1/187]
در زمان غیبت هم عنایات و الطاف امام زمان (عج) نسبت به محبّان و شیعیانش زیاد دیده شده؛ باب لقا و حضور بالکلیّه مسدود نیست؛ بلکه اصل رؤیت جسمانی را هم نمی شود انکار کرد! [در محضر بهجت:1/247]

 

هر کدام در فکر حوایج شخصی خود هستیم، و به فکر آن حضرت [امام زمان (علیه السلام)] – که نفعش به همه برمی گردد و از اهمّ ضروریّات است - نیستیم! [در محضر بهجت:2/27]
از گناه ما و به خاطر اعمال ما است که آن حضرت [حضرت حجّت (علیه السلام)]، هزار سال در بیابان ها در به در و خائف است! [در محضر بهجت:2/44]
هر کس که برای حاجتی به مکان مقدّسی مانند مسجد جمکران می رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطۀ فیض، یعنی فرجِ خود آن حضرت را از خدا بخواهد. [در محضر بهجت:2/119]
خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز (روز دوشنبه و پنجشنبه) به او عرضه می شود. همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم! [در محضر بهجت:2/120]
با این که ارتباط و وصل با آن حضرت و فرج شخصی، امر اختیاری ما است – به خلاف ظهور و فرج عمومی - با این حال چرا به این اهمّیت نمی دهیم که چگونه با آن حضرت ارتباط برقرار کنیم؟![در محضر بهجت:2/134]
کار آفتاب، اِضائه [نورافشانی] است هر چند پشت ابر باشد. حضرت صاحب (عج) هم همین طور است، هر چند در پس پردۀ غیبت باشد!... چشم ما نمی بیند، ولی عده ای بوده و هستند که می بینند و یا اگر نمی بینند، ارتباطی با آن حضرت دارند. [در محضر بهجت:2/134]
آیا می شود رئیس و مولای ما حضرت ولیّ عصر (عج) محزون باشد، و ما خوشحال باشیم؟! او در اثر ابتلای دوستان، گریان باشد و ما خندان و خوشحال باشیم و در عین حال، خود را تابع آن حضرت بدانیم؟![در محضر بهجت:2/181]
ای کاش می نشستیم و دربارۀ این که حضرت غائب (علیه السلام) چه وقت ظهور می کند، با هم گفتگو می کردیم، تا لااقلّ از منتظرین فرج باشیم! [در محضر بهجت:2/188]
اگر اهل ایمان، پناهگاه حقیقی خود را بشناسند و به آن پناه ببرند، آیا امکان دارد که از آن ناحیه، مورد عنایت واقع نشوند؟![در محضر بهجت:2/256]
با این که به ما نه وحی می شود نه الهام، به آن واسطه ای که به او وحی و الهام می شود توجه نمی کنیم؛ در حالی که در تمام گرفتاری ها – اعمّ از معنوی و صوری، دنیوی و اُخروی - می توان به آن واسطۀ فیض [حضرت حجّت (علیه السلام)] رجوع کرد. [در محضر بهجت:2/271]
حضرت غائب (عج) دارای بالاترین علوم است؛ و اسم اعظم بیش از همه در نزد خود آن حضرت است. با این همه، به هر کس که در خواب یا بیداری به حضورش مشرّف شده، فرموده است: برای من دعا کنید! [در محضر بهجت:2/299]
راه خلاص از گرفتاری ها، منحصر است به دعا کردن در خلوات برای فرج ولیّ عصر (عج)؛ نه دعای همیشگی و لقلقۀ زبان... بلکه دعای با خلوص و صدق نیّت و همراه با توبه. [در محضر بهجت:2/347]
سؤال: این حقیر مشتاق زیارت امام عصر حضرت حجّت بن الحسن العسکری (عج) می باشم، از حضرت عالی تقاضا دارم که مرا دعا کنید که به این سعادت نائل شوم!
جواب: زیاد صلوات، اهدای وجود مقدّسش نمایید، مقرون با دعای تعجیل فرجش؛ و زیاد به مسجد جمکران مشرّف شوید، با ادای نمازهایش. [به سوی محبوب:59]
ما طلاب باید در این فکر باشیم که چگونه می توانیم یک امضا و تأییدی از مولایمان حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) بگیریم؟! یعنی چگونه درس بخوانیم، و چگونه رفتار کنیم، که مولایمان ما را امضا و تأیید کند؟![بهجت عارفان:202]


برگرفته از سایت ایه الله بهجت

دسته ها : مهدویت
شنبه 1388/10/12 12:24
اى مهربان !
بگذار تا در من ستاره‏هاى شب و تنهایی شب با تو سخنى داشته باشم ؛ بگذار تا از درد جدائی ات که با غیبتت همه تکیه‏ گاه مظلومان از بین ‏رفته بنالم . پیش از تو آب معنىِ دریا شدن نداشت ولى می دانم که با حضورت در میان مردم ، هر قطره آب معنى یک دریا را می‏دهد و حتى گیاهانى که با نبودنت اجازه زیبا شدن نداشتند با تو گلستان می‏شوند ؛ اما افسوس که بوى غیبتت به مشام تنهایی ام می‏رسد!
اى آقاى من !
شنیده ‏ام که با نماز خواندن شماست که خورشید جان می ‏گیرد و با هر نفس شماست که روشنتر می ‏شود. آخر از حریم کدامین بهارى که عاشقانت با شنیدن نامت به قامت سبزت می ‏ایستند و قلبهایشان را به سوى شما روانه می ‏سازند . من می ‏دانم که دل شما مانند دریا پاک است ، پس چرا اى سرور امّت ، ظهورت را تجلّى نمی ‏کنى؟ طوفانهاى دریا براى شما حباب است ؛ پس آخر چرا ما را در این سرزمین آفتاب ، چشم ‏انتظار گذاشته ‏اید ؟
روییدن خورشید از خاک ، معناى وجود تو را می ‏دهد و بهار را در نام شما می ‏جویم ، چه شبها و روزها که نام تو را بر زبان جارى ‏ساختم و با یادت همیشه دلم آهنگ انتظار را می ‏نوازد و با پاى برهنه در جاده ‏هاى انتظار قدم برمی ‏دارم  .گلدسته‏ هاى مسجد جمکران در خیال رسیدن نام زیبایت به گوششان در اوج آسمان دعا می ‏خوانند و گنبد جمکران در زیر آسمان غم ‏آلود دلهاى عاشقان چشم ‏انتظار کبوتر تو می ‏باشد! عاشقانى که به مسجد جمکران می ‏آیند ، سر بر دیوار جمکران می ‏گذارند و با چشمانى اشکبار تو را یاد می ‏کنند و با دل سوخته ‏شان شما را صدا مى زنند .
اى منتهاى مهربانى !
هر روز جمعه عاشقان منتظر آمدنت هستند و ثانیه ‏ها را به خاطر دیدنت می ‏شمارند ؛ چرا که همه هفته به امید جمعه می ‏مانیم و هنگامى که جمعه فرا می ‏رسد زمین و زمان بوى تو را می ‏دهد ؛ امّا غروب جمعه دلم را می ‏شکند و هنگامى که جمعه می ‏رود دلم می ‏گیرد چرا که روزى که وعده داده‏ اى که خواهم آمد بدون تو سپرى شد !
اى محبوب دلها !
 تمام هستی ‏ام را خاک قدمت می ‏کنم تا شاید نظرى به جاده دلم بیندازى ، چرا که تو آفتاب یقینى ، که امید فرداها هستى ، تو بهار رؤیایى که مانند طراوت گل ‏سرخ می ‏مانى و نرم و سبز و لطیفى ، تو معنى کلمات آسمانى هستی که دستهایش براى آمدنت به زمین دعا می ‏کند. 
و اما آخرین مطلب ...
وقتی تو نیستی همیشه آخرحرفم و حرف آخرم را با بغض می خوانم ...
عمریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم برای روز مبادا ...
 اما در صفحه های تقویم روزی به نام مبادا نیست ... آن روز هر چه باشد روزی شبیه امروز ... روزی شبیه فردا ... روزی درست مثل همین روز ماست ...
اما کسی چه می داند شاید فردا روز مبادا باشد ... هر روز بی تو روز مباداست ... دیوارهای کوتاه از پشت هفت دیوار ... دیوار من ... دیوار تو ...
آه ... که چقدر فاصله ها زیادند ...
ای گل زیبا ...
به روی ندیده ات قسم چشمان عاشقم در پی واژه ای می گردند تا نامت را صدا کنند ...
اما چه کند واژه ها و چه بی معناست هر واژه ای در برابر معنای وجودت ...
از مهربانی « م » می چینم ...
از هدایت « ه » را ...
 از دادگری « د » را ...
و از یوسف گمگشته « ی » را ...
و گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروب ها می گیرد ...و من از تراکم سیاه ابرها می ترسم ...و هیچ کس مهربانتر از تو نیست صدا می زنم ...
کجاست آن یوسف گمگشته مهربانی که چراغ هدایت به دست در زمین دادگری کند ؟
کجاست مهـدی ... ؟
مرا در یاب ...در انتظارت هستم و خواهم بود ... بیا ... بیا ...
مهدیا دل شکسته ام را به تو می سپارم ...
دلدارم تو باش
« به امید روز ظهور »
دسته ها : مهدویت
جمعه 1388/10/4 8:36

زمان زمان عجیبی است یار ما به کجاست

دهد  گواه  دل  من  امام  ما  تنهاست

زمان زمان نفاق و خیانت و پستی است

اگر چه عصر ظهور محبت مولاست

زهر زمان که گذشته وظیفه مشکلتر

ولایت است غریب و غریبی اش پیداست

هر آنچه می گذرد حفظ دین به خون دل است

شهادت است که راه نجات از این غوغاست

دعا کنید بیاید امام و صاحب ما

هر آنکه گشت غلامش همیشه پا بر جاست

بیا و باز کن این در که سخت محتاجیم

ببین هنوز دل ما شکسته زهراست

در امتحان ولایت مرا قبول نما

شفاعت تو ز شیعه در این زمان زیباست

 

 

 

:: من که به لذت یک گناه رهایت میکنم                              

                                                    کجا دلخوشی تو باشم که یاور داری ::

.......... ولی نازنین صبر اندازه دارد ..........

دسته ها : مهدویت
جمعه 1388/9/13 22:1
و بخاطر اینکه به آنها رحمت کند آفریدشان 
یوسف از جرم زلیخا مدتی زندان برفت      مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است 
چقدر ساده بودم که فکر میکردم تو این دنیا دوست زیاد پیدا میشه
مردم میگن دوست کیلو چنده؟؟نه؟؟
اما چقدر خوب شد که زود فهمیدم که بهترین دوستم خداست 
خدایا قلبم را از نفاق ، عملم را از ریا ، زبانم را از کذب و دروغ ، و چشمم رو از خیانت پاک کن   

 

امروز غریبترین ومظلومترین افراد عالم مهدی فاطمه است ای شیعیان چگونه خود را شیعه می خوانیم در حالی که او درغیبت وغربت باشد ، چگونه خود را شیعه می خوانیم در حالی که او مظلومترین افراد عالم است آیا ما شیعه ایم ؟؟

 

امام عصر (عج) فرمودند :اگر فقط روزی سه نفر منتظر من باشند ظهور من 10سال جلوترخواهد بود  

((وبرای فرجم دعا کنید اگر دعا کنید فرج من به اندازه(سپس چشمان مبارکشان را بستند وباز کردند)چشم برهم زدنی  میرسد))                             

 

جویند همه هلال و من ابرویت   گیرند همه روزه و من گیسویت
  از جمله این 12 ماه تمام  یک ماه مبارک است آن هم رویت
دسته ها : مهدویت
چهارشنبه 1388/7/29 16:13
 مَتَى نَصْرُ اللَّهِ؟ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ

منتظران ظهور

 

 

در انتظار ظهور..........
بدنبال ظهور هستم اما چگونه ، تو بگو ؟
خدایا من را راهنمائی کن تا در گمنامی خود تورا با کمک گرفتن از ولی و امام خود پیدا کنم . من که سرگشته ام و حیران در این منزل زمینی اما  رهبر من ، تو راه یافته ای  ، و ای هدایت شده کمک کن مرا در پیدا کردن خود .

اعتراف می کنم که بی کمک تو نمی توانم  اما تو کجا و ما کجا .

در تنهائی خود تورا تصور می کنم که  سلاح و مرکب آماده ظهور هستی اما یاران کجایند ؟

من می خواهم یار تو باشم  تو بگو چگونه ؟

گریه کنم ، فریاد بزنم ، ناله کنم ، نمیدانم

یارانت را چگونه بشناسم و با آنان در مورد تو درد دل کنم

ای امام من میخواهم بدانی من تورا بی آنکه خود بخواهم گم کرده ام و حالا این من  بیچاره و این تو که بویت سر تاسر عالم را پر کرده ، گمراهی سخت است ، سخت است ولایت داشتن و ندیدنت  تورا می خواهم تو را و تمام پدارنت را  میخواهم زنده باشم با تو و نه بی تو چه کنم تو بگو ؟

به من جواب می دهی اما آیا من میشنوم  ؟ امیدوارم  امیدوار...

دسته ها : مهدویت
چهارشنبه 1388/7/29 16:3
 

عصر یک جمعه دلگیر،

 دلم گفت: بگویم، بنویسم

که چرا عشق به انسان نرسیدست،  

 چرا آب به انسان نرسیدست،

و هنوزم که هنوز است، غم عشق به پایان نرسیدست

بگو حافظ دل‌خسته ز شیراز بیاید،

بنویسد که هنوزم که هنوز است،

چرا یوسف گم‌گشته به کنعان نرسیدست و

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست

عصر این جمعه دلگیر،

وجود تو کنار دل هر بی‌دل آشفته شود حس

کجایی گل نرگس؟


............


کاش بودی تا دلم تنها نبود

تا اسیر غصه فردا نبود

کاش بودی تا فقط باور کنی

بی تو هرگز زندگی زیبا نبود

............


ما معتقدیم عشق سر خواهد زد

بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه نور

سوگند به زخم‌های سرشار غرور

آخر، شب سرد ما سحر می‌گردد

مهدی به میان شیعه بر می‌گردد

............


برای آمدنت انتظار کافی نیست

دعا و اشک و دل بی‌قرار کافی نیست

خودت دعا بکن ای نازنین که بر گردی

دعای این همه شب‌زنده‌دار کافی نیست

............


سؤالی ساده دارم از حضورت

من آیا زنده‌ام وقت ظهورت؟

اگر تو آمدی، من رفته بودم

اسیر سال و ماه و هفته بودم

دعایم کن دوباره جان بگیرم

بیایم در حضور تو بمیرم

............


آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت

عمر بی‌حاصل ما این همه افسانه نداشت

............

من به چشم شیعیانم، جلوه الله و نورم

من میان دوستان‌ام، گرچه پندارند دورم

ملک هستی، بحر مواجی بود از شوق و شورم

دوستان، آماده، نزدیک است ایام ظهورم


............


قطعه گمشده‌ای از پر پرواز کم است

یازده بار شمردیم و یکی باز کم است

این همه آب که جاری است نه اقیانوس است

عرق شرم زمین است که سرباز کم است

دسته ها : مهدویت
چهارشنبه 1388/7/29 15:54
X