تعریف نقد ادبی در نزد قدما با آنچه امروزه از آن استنباط می شود متفاوت است. در نزد قدما مراد از نقد معمولاً براین بوده است كه معایب اثری را بیان كنند و مثلاً در این كه الفاظ آن چه وضعی دارد یا معنی آن برگرفته از اثر دیگری است و بطور كلی از فراز و فرود لفظ و معنی سخن گویند. و این معنی از خود لغت نقد فهمیده می شود زیرا نقد جدا كردن سره از ناسره است. توضیح اینكه در ایام باستان پول كلاً دو نوع بود. پول نقره (درم) و پول طلا (دینار). گاهی در دینار تقلب می كردند و به آن مس می آمیختند و در اینصورت عیار طلا پایین می آمد. در روزهای نخست تشخیص مس ممزوج با طلا با چشم میسر نبود. البته بعد از گذشت مدتی، مس اندک اندک سیاه میشد، چنان كه حافظ گوید:
خوش بود گر مِحَکِِ تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر كه در او غِش باشد
به سكه تقلبی زر مغشوش و ناسره و امثال این می گفتند، چنان كه حافظ فرموده است:
یار مفروش به دنیا كه بسی سود نكرد
آنكه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود
بدین ترتیب چنانكه اشاره شد، كار منتقدان باستان بیشتر نشان دادن نقاط ضعف بوده است. جامی در «سبحه الابرار» به منتقدان می گوید:
عیب جویی هنــر خود كردی عیب نادیده یكی صد كردی
گاه برراســت كشی خط گزاف گاه بر وزن زنی طعن زحاف
گاه برقافیه كــان معـلول است گاه برلفــظ كه نامقبول است
گاه نـابرده ســـوی معنــی پی خرده گیری ز تعصب بــروی