• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4076روز قبل
مهدویت

اگر دورۀ آخرالزّمان را دورۀ سلطۀ فرهنگ شیطانی بنامیم، سخن به گزاف نگفته‌ایم؛ دوره‌ای که شاخص عمومی جهت‌گیری‌ها و حرکت‌ها به سمت اهداف، منویّات و برنامه‌های شیطانی است. چند قرنی است، شعار «خدا مُرد» نیچه سرلوحۀ برنامه ریزی‌ها و استراتژی‌ها شده است؛ امّا در این میان برخی از خلقیّات و رفتارهاست که بیش از دیگر رفتارها و منش‌ها مورد اقبال و توجّه قرار گرفته است.

 

 


اگر دورۀ آخرالزّمان را دورۀ سلطۀ فرهنگ شیطانی بنامیم، سخن به گزاف نگفته‌ایم؛ دوره‌ای که شاخص عمومی جهت‌گیری‌ها و حرکت‌ها به سمت اهداف، منویّات و برنامه‌های شیطانی است. چند قرنی است، شعار «خدا مُرد» نیچه سرلوحۀ برنامه ریزی‌ها و استراتژی‌ها شده است؛ امّا در این میان برخی از خلقیّات و رفتارهاست که بیش از دیگر رفتارها و منش‌ها مورد اقبال و توجّه قرار گرفته است. در اینجا نگاهی اجمالی به دنیای اطراف خود می‌اندازیم:

تفاخر

دیدیم شیطان در ابتدای نافرمانی خود در برابر خداوند چنین گردن کشید که من بهتر از اویم مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گِل. این خُلق از اهمّ خلقیّات آخرالزّمانی مردم شده و افراد با تمام قوا به دنبال خود برتر نمایی در مقایسه با دیگران افتاده‌اند.

آنچه در پی تکاثر و زیاده‌طلبی اتّفاق می‌افتد و در واقع زمینه‌ساز ظهور رفتار زیاده‌خواهی در انسان می‌شود، گاهی خود حبّ دنیاست؛ ولی در بسیاری از موارد در مقایسه با داشته‌های دیگر و فخر‌فروشی به آنها معنا پیدا می‌کند. انسان‌ها زیاده‌خواه می‌شوند تا به دیگران فخر بفروشند که ما بیشتر از شما داریم و از این جهت بالاتر از شماییم.
حرص، زیاده‌خواهی و تکاثر

تکاثر یا زیاده‌خواهی در حالتی اتّفاق می‌افتد که شخص بیش از آنچه را نیاز دارد، طلب و برای به دست آوردن آن تلاش کند. آسیب‌های ناشی از تکاثر به حدّی است که یک سوره از قرآن به آن اختصاص یافته و در جایی دیگر نیز مصداق حیات دنیوی خوانده شده و چنین آمده :

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاۀُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَۀٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَۀِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَۀٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاۀُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ؛
بدانید که زندگی دنیا، در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشیِ شما به یکدیگر و فزون‌طلبی در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رُستنی آن [باران‏] به شگفتی اندازد. سپس [آن کشت‏] خشک شود و آن را زرد بینی، آن گاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست.»

مفهوم سرمایه با مجموعه تحوّلاتی که در پی رنسانس داشته بارزترین مصداق تکاثر است.
یکی از ویژگی‌های جالب دنیا که در آیات و روایات به آن اشاره شده اعتباری و غیر واقعی بودن دنیاست. با توجّه به سلطۀ جدّی فضای مجازی و سایبری بر زندگی‌ها در این روزها، زندگی‌های مردم سراسر زمین به سمت مجازی شدن پیش می‌رود و خودنمایی و زیاده طلبی‌ها در این عرصه معنی می‌شود. انسان‌ها تمام تلاش خود را می‌کنند که با چپاول اموال و ضایع کردن حقوق دیگران، دزدی و سرقت، آمیختن حلال و حرام، نپرداختن حقوق واجب، مانند خمس و زکات یا پرداختی‌های لازم و موظّف مانند صدقه، صرفاً به دنبال افزودن صفرهای حساب‌های خود در بانک‌ها ه?تند.

تنوّع طلبی، مصرف‌زدگی و مدگرایی

یکی از روحیاتی که در قرآن، قوم بنی اسرائیل را با آن وصف کرده، تنوّع‌طلبی است. در دوره‌ای که آنان با حضرت موسی(ع) در حال سفر از مصر بودند، خداوند به آنان مرحمت کرده و غذاهای بهشتی برای آنان از آسمان می‌فرستاد تا رنج کشیدن بار غذا را بر دوش تحمّل نکرده و بتوانند سریع‌تر حرکت کنند. پس از مدّتی، آنان در نهایت جسارت و صراحت به موسی(ع) گفتند: به خدا بگو ما نمی‌توانیم به یک غذا صبر و عادت کنیم از خدا بخواه برای ما عدس و پیاز بفرستد تا تنوّع در آن ایجاد شود. این روحیۀ تنوّع‌طلبی تا قرن‌ها اختصاص به یهود و بنی اسرائیل داشت تا اینکه با رنسانس، روال یهودی‌سازی جهان دنبال شد و این روزها فرهنگ قوم یهود مبنای تمام رفتارها و منش‌ها گشته است؛ بی‌آنکه بسیاری از ما متوجّه آن باشیم.

روحیۀ تنوّع‌طلبی را در میان ما جاری ساخته‌اند تا با مصرف‌گرایی ما چرخ صنعت و تولید آنان رونق بیشتری پیدا ‌کند به این ترتیب ما نیز بیشتر از پیش در فرهنگ یهودی خداگریز، غوطه‌ور می‌شویم.

عنوان زدگی(حبّ جاه و برتری جویی نوین)

جاه‌طلبی از جمله خصایص و خلقیّات شیطانی است که مبنای بسیاری مفاسد به شمار می‌آید. در زندگی مدرن با تأسیس ادارات، نهادها و مؤسّسات، این فرصت برای همه فراهم شد که عنوانی داشته باشند و این عنوان مبنای تفاخر نسبت به هم قرار گیرد. عنوان‌ها در ساختارهای تشکیلاتی رتبه پیدا کردند و اگر کسی را این روزها با رتبه و عنوان و مقامی پایین‌تر از آنچه حکم کارگزینی‌اش تعریف کرده، خطاب کنند، توهین غیر قابل بخشش و گذشتی به حساب می‌آید و حتماً باید با آن برخورد شود! اخلاقی که به شدّت در قرآن مورد نهی قرار گرفته است.

تجمّل‌گرایی

خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، امّا گاه زیبایی‌گرایی تمام توجّه فرد را به خود جلب می‌کند و بهانه‌ای برای تفاخر و خودنمایی می‌شود. این روحیه نیز مصرف‌زدگی، اسراف و تبذیر را به دنبال می‌آورد. ترکیب تنوّع طلبی، تجمّل‌گرایی و مُدزدگی، فرهنگی را به دنبال می‌آورد که فرد، تمام همّ و غم زندگی‌اش را در خرید و نمایش آنچه خریده و خود برترنمایی خلاصه می‌کند. این سبک یکی از مؤثّرترین راه‌های غفلت از خدا و یاد خداست. علّت‌ها و آثار مختلفی را برای تجمّل‌گرایی می‌توان برشمرد؛ مثلاً یکی از آنها چشم و هم‌چشمی است.

مدگرایی(جهالت مدرن) و تبلیغات زدگی(تقلید نوین)


از جمله ابزارهایی که با آن تنوّع‌طلبی، معنا و مصداق می‌یابد، فرهنگ مُد است. از مد می‌توان به تقلید جاهلانه و جهالت مدرن یاد کرد که شخص بی توجّه به نیاز، ضرورت‌ها و حتّی علاقه و سلیقۀ خود، صرفاً بر اساس آنچه مدسازان یا ابزارهای تبلیغاتی برای او تعریف می‌کنند، مطلوب و محبوبش می‌شود.

غرب زدگی(تغییر قبلۀ اعمال و آمال)

زیباترین و بهترین رنگ برای زندگی و حیات بشر، رنگ خدایی است و کعبه نمادی است که ما این جهت را گم نکنیم و زندگی را بر اساس آن جهت دهی کنیم. در دورۀ مدرن جهت بسیاری از پیروان ادیان، مذاهب و ملل مختلف جهان یا به تعبیر دقیق‌تر عموم آنان به یک سو شده و همۀ مناسبات زندگی ما را رسانه‌ها، آزمایشگاه‌ها و گویندگان و نویسندگان غربی تعیین می‌کنند. همین قدر که گفته شود بنابرآزمایش‌های انجام شده در آزمایشگاه‌های آمریکا یا فلان کشور اروپایی به چنان نتیجه رسیده اند، برای ما کافیست تا آن را به راحتی قبول کنیم. حال اگر برای ?ا مسلمانان روایات معتبر و گاه متعددی در خلاف این ادّعا وجود داشته باشد. آنچه کنار گذاشته می‌شود روایت است نه نتایج آزمایش‌هایی که معلوم نیست آیا واقعاً انجام شده یا تبلیغات رسانه‌هاست. این امر به خوبی نشان می‌دهد که قبلۀ اعمال کجاست. علاوه برآن برای بسیاری از مردم سفر سیاحتی، اقامتی یا مهاجرت به کشورهای غربی آرزویی بزرگ شده که به دنبال برآورده ساختن آن هستند.

خودخواهی، بی دردی، بی تعهّدی، سردی عواطف و تغافل

یکی از ویژگی‌های شاخص و شایع دورۀ ما، مشغول شدن افراد به خود است. آن‌قدر مردم به خود مشغول شده‌اند که دوست، فامیل، آشنا و... همه در حاشیه قرار گرفته اند. هجمۀ اخبار و اطّلاعات در حدّی است که از شنیدن بدترین اخبار، مانند آوارگی بیست میلیون نفر در سیل پاکستان، کشته شدن یک میلیون عراقی به دست آمریکایی‌ها و معلول شدن هزاران کودک و بزرگسال در طول این سال‌ها، نسل کشی مسلمانان به دست صرب‌ها و ده‌ها و صدها خبر دیگر، صرفاً ما را نارحت می‌کند و بس. بلافاصله هم اگر خبری بشنویم، لبخند بر لبانمان می‌نشیند.

خردگرایی جایگزین خداگرایی

در طول قرون متمادی، انبیای الهی نه تنها پیام‌های معنوی الهی را برای زندگی پس از مرگ به انسان‌ها ابلاغ می‌کردند که هرآنچه را آنها برای زندگی در زمین، بدان نیاز داشتند نیز به انسان‌ها می‌آموختند. به استناد روایات تاریخی نقل شده از اهل بیت(ع) تمام علوم مورد نیاز بشر در عرصه‌های نظری و فن‌آوری به دست انبیا برای بشریّت آورده شده است در پی رنسانس تمدّنی بنا نهاده شد که بر اساس خدا گریزی و خداستیزی است و تلاش می‌کند همه چیز را بر اساس مقصد نوین حیات که همان بندگی نفس و شیطان است با شعار خرد‌گرایی و ابزار آزمون و ?طا به هر قیمت، حتّی تباهی نسل‌های متعدّد، همه چیز را بازنگری و نوزایی کند. در این مسیر چه مقصد و چه راه حرکت و ابزارهای مورد استفاده در طول مسیر همه و همه غیر خدایی‌اند.

نوزایی معاصی در پرتو رسانه‌ها
رسانه‌ها مهم‌ترین ابزار ترویج فرهنگ نوین غربی است؛ فرهنگی که الآن شرق تا غرب عالم را متأثّر از خود ساخته و تمام جهات جغرافیایی جهان از حیث فرهنگ، غربی شده‌اند. اینترنت، ماهواره، تلویزیون و... از سویی برای تحقّق حاکمیّت شیطان به ترویج فساد و فحشا از هر طریق ممکن همّت گماشته‌اند و از سوی دیگر، برخی گناه‌ها مانند دروغ، غیبت، تهمت و افترا، نمّامی(سخن چینی) و... با استفاده از ابزار رسانه دچار تحوّل مفهومی شده و برای بسیاری از مردم کاملاً عادی شده است.
پنج شنبه 9/9/1391 - 16:47
اهل بیت

به مسجد بزرگ کوفه وارد شدم. دیدم مردی با موهای سر و ریش سفید به ستون مسجد تکیه داده و گریه می‌کند و قطرات اشک بر گونه‌هایش جاری شده است به او گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: من صد و چند سال از عمرم گذشته است و عدالت و حقیقت را تنها در دو وقت از شب و دو وقت از روز دیده‌ام که ظاهر و محقّق شود و من برای آن گریه می‌کنم.


ابوحمزۀ ثمالی از اسحاق سبیعی نقل می‌کند:
به مسجد بزرگ کوفه وارد شدم. دیدم مردی با موهای سر و ریش سفید به ستون مسجد تکیه داده و گریه می‌کند و قطرات اشک بر گونه‌هایش جاری شده است به او گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: من صد و چند سال از عمرم گذشته است و عدالت و حقیقت را تنها در دو وقت از شب و دو وقت از روز دیده‌ام که ظاهر و محقّق شود و من برای آن گریه می‌کنم.

گفتم: آن ساعاتی که اجرای عدالت و حقیقت را دیده‌ای کدام هستند؟ گفت: من مردی از یهود بودم در کوفه دوستی داشتم که چشمش معیوب بود به نام حارث همدانی و من با او معاشرت داشتم، روزی وارد کوفه شدم در حالی‌که موادّ غذایی بر روی مرکب‌ها بار کرده بودم و می‌خواستم آنها را در بازار کوفه بفروشم من الاغ‌ها را می‌راندم و بعد از نماز عشاء که به منطقۀ نمک‌زار کوفه رسیدم ناگهان الاغ‌ها ناپدید شدند گویا زمین آنها را بلعید یا آسمان آنها را دزدید یا جنّیان آنها را ربودند من همه‌جا را گشتم ولی آنها را پیدا نکردم.

به منزل حارث همدانی رفتم و جریان گم شدن الاغ‌ها را به او گفتم او مرا نزد امیرالمؤمنین(ع) برده و قضیه را به او بازگو کرد.

امیرالمؤمنین(ع) به حارث فرمود: تو به منزلت برگرد. من ضامنم مرکب‌ها و موادّ غذایی این مرد را به او برگردانم. حارث به منزل خود بازگشت. امیرالمؤمنین(ع) دست مرا گرفت و به آن مکان آمد، صورتش را از من برگردانید و سخنانی را گفت که من معنای آنها را نفهمیدم سپس رو به بالا کرد و فرمود: به خدا قسم ای گروه جنّیان که شما با من اینگونه عهد نبسته‌اید. به خدا قسم اگر اموال یهودی را به او برنگردانید من نیز پیمان شما را می‌شکنم و با شما در راه خدا جهاد می‌کنم.

به خدا قسم سخن امیرالمؤمنین(ع) تمام نشده بود که مرکب‌ها و موّاد غذایی را کنار خود مشاهده کردم.

سپس امیرالمؤمنین(ع) به من فرمود: «ای مرد یهودی! یا مرکب‌ها را تو بران و من به حرکتشان وادارم یا من برانم و تو به حرکتشان وادار.»

عرض کردم: یا امیرالمؤمنین(ع)! من هر دو را انجام می‌دهم تو جلوی آنها حرکت کن تا به رحبه برسیم.

وقتی به رحبه رسیدیم، فرمود: «ای مرد یهودی! یا تو بار الاغ‌ها را بر زمین بگذار و من تا صبح مراقب آنها باشم یا من بار آنها را بر زمین بگذارم و تو تا صبح مراقب آنها باش.» (امام می‌خواهد با مرد یهودی کار را تقسیم کند.)

گفتم: من بار آنها را بر زمین می‌گذارم و تو مراقب آنها باش. من بار الاغ‌ها را بر زمین ‌گذرادم. به من فرمود: «تو بخواب». من تا صبح خوابیدم آن حضرت الاغ‌ها را به من تحویل داد و نماز صبح را با مردم به جماعت خواند. بعد از طلوع خورشید برگشت و فرمود: «بارها را با برکت خدا باز کن و نرخ آن را تعیین کن» و من امر او را اطاعت کردم. فرمود: «آیا تو اجناس را می‌فروشی و من پول کالا را می‌گیرم یا من می‌فروشم و تو پول را می‌گیری. عرض کردم: من اجناس را می‌فروشم و شما پول آنها را دریافت کنید. اجناس را که فروختیم همۀ پول‌ها را به من تحویل داد و فرمود: «اگر حاجتی داری بگو.» عرض کردم: می‌خواهم از بازار کوفه اجناسی خریداری کنم. فرمود: «من تو را یاری می‌کنم.» با مساعدت آن حضرت کالاهای مورد نیاز خود را خریدم. وقتی می‌خواستم با آن حضرت وداع کنم، گفتم: شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمّد رسول خدا و بندۀ اوست و تو دانشمند این امّت و جانشین رسول خدا(ص) بر جنّ و انس هستی. خداوند تو را جزای خیر دهد. سپس به مزارع خود برگشتم و چند ماهی را آنجا بودم. بعد از مدّتی برای دیدار آن بزرگوار به کوفه رفتم و سراغ آن حضرت را گرفتم که گفتند: آن حضرت شهید شده است. من به منزلم برگشته و برای آن حضرت درود فراوان فرستادم و گفتم: علی، دیگر رفت. من که برای اوّلین و آخرین بار اجرای عدالت را به دست او دیده‌ام چرا گریه نکنم.1


ماهنامه موعود، ویژه نامه جن شماره ،123

پی‌نوشت‌:
1. ارشاد القلوب، ج 2، ص 274.

پنج شنبه 9/9/1391 - 16:45
اهل بیت

سه فضیلت به من داده شد که علی نیز در آنها شریک است، و سه امتیاز به علی داده شد که به من داده نشده است.
لوای حمد برای من است و علی حامل آن، کوثر مال من است و علی ساقی آن؛وبهشت و آتش به دست من است و علی تقسیم کننده آن.اما آن سه ویژگی که تنها به علی داده شده و من سهمی از آن ندارم این است که به او پدر زنی داده شده که نظیرش به من داده نشده است فاطمه همسر اوست و مانند آن به من داده نشده است و به او دو پسر داده شده که مانندشان به من داده نشده است.

 

اقیانوس ناپیدا کرانه فضائل و مناقب مولای متقیان امیرمومنان علی ابن ابی طالب گسترده تر از آن است که نوابغ جهان صاحبان قلم و بیان فرزانگان زمان و فرهیختگان دوران با قلم و زبان به تصویر گوشه ای از فضائل بیکران آن اعجوبه خلقت و نادره آفرینش بپردازند.بنابراین باید سراغ خود معصوم رفت هر چند که او نیز به دلیل فهم پائین بشر همه مناقب و فضائل آن امام همام را بیان نکرده است.

به گزارش جهان این روزها که مزین به میلاد پر برکت مولی الموحدین امیرالمومنین است تلاش شد تا مجموعه ای از احادیث خواندنی از زبان پیامبر و تعدادی از احادیث قدسی را خدمتتان ارائه شود. بخش اول مدح علی علیه السلام از زبان پیامبر اکرم است که از کتب چشم بر خورشید علامه محمدرضا حکیمی خراسانی انتخاب شده است.


دوستان علی
رسول خدا می فرماید:اگر تمامی مردم بر دوستداری علی جمع می شدند خداوند آتش جهنم را خلق نمی کرد.
بحار النوار ج ۳۹ ص ۴۲۸

ابوهریره از رسول خدا نقل کرده است که فرمود:هنگامی که (در شب معراج) مرا به آسمان ها بردند دیدم که بر پایه عرش نوشته شده بود :هیچ معبودی نیست جز خدای یکتا، محمد رسول خداست. او را به وسیله علی تایید کردم و به وسیله علی یاری دادم.
مناقب خوارزمی ص ۳۲۸


نور واحد
هزار سال پیش از ان که خداوند آدم را بیافریند من و علی نوری نزد خدای عزوجل بودیم و آن نور خدا را تسبیح و تقدیس می کرد. هنگامی که خدا آدم را آفرید آن نور را در صلب وی قرار داد. ما همواره در یک جا بودیم تا آن که در صلب عبدالمطلب جدا شدیم. در من "پیامبری" و در علی "خلافت" قرار گرفت.
مناقب علی ابن ابی طالب ص ۸۸

خاک مقدس
سوگند به آن کس که جانم در دست اوست اگر بیم آن نبود که گروهی از امت من درباره تو همان چیزی را که ترسایان درباره عیس بن مریم گفتند ،بگویند، امروز درباره تو سخنی می گفتم که بر هیچ مسلمانی نمی گذشتی ، جز آنکه خاک پایت را به عنوان تبرک بر می داشت.
معجم کبیر طبرانی ج ۱ ص ۳۲۰


جایگاه علی
جایگاه علی نسبت به من ، مثل جایگاه من نسبت به پروردگارم است.
دخائر العقبی ص ۶۴

تردید در علی مساوی است با کفر
علی بهترین فرد بشر است هر که تردید به خود راه دهد کافر است
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۳۷۳


کسی که در حق علی شک کند کافر است
بحار النوار ج ۳۸ ص ۱۳۵

جواز بهشت
احدی از پل صراط عبور نخواهد کرد مگر کسی که علی برای او جواز عبور بنویسید
الریاض النصره ج ۳ ص ۱۳۷



سرلوحه نامه اعمال
سرلوحه نامه اعمال مومن محبت علی بن ابی طالب است
تاریخ بغداد ج ۴ ص ۴۱۰

شبیه کعبه
ابوذر غفاری از رسول خدا روایت می کند که فرمود:
مثل علی بین شما همچون مثل کعبه پوشیده است.نگاه کردن بر آن عبادت و آهنگ او نمودن واجب است.
مناقب علی ابن ابی طالب ص ۱۰۷



شرط عبادت ولایت علی است
ای علی اگر کسی خدا را به اندازه نوح عبادت کند و همسنگ کوه احد در راه خدا طلا انفاق کند و ان مقدار عمر کند که هزار بار با پای پیاده حج به جای آورد و سپس در میان صفا و مروه مظلومانه کشته شد اگر ولایت تو را نپذیرد بوی بهشت به مشامش نمی رسد و داخل بهشت نمی شود.
مناقب خوارزمی ص ۶۸

فرشتگانی از نور صورت علی
همانا خدا از نور صورت علی بن ابی طالب فرشتگانی آفریده که (خداوند را) تسبیح گویند و تقدیس نمایند و ثواب آن را برای دوستان علی و دوستان فرزندانش ثبت و ضبط کنند.
مقتل الحسین ج ۱ ص ۹۷

یک نور در دو بدن
من و علی نوری بودیم در برابر خدای متعال ، چهارده هزار سال پیش از این که آدم آفریده شود.چون خدای تعالی آدم را آفرید آن نور را دو نیمه کرد؛ نیمی از آن منم و نیمه دیگر علی است.
الریاض النصره ج ۳ ص ۱۲۰

نوشته ای در بهشت
هزار سال پیش از این که خدا آسمان ها و زمین را بیافریند بر در بهشت نوشته شده است:"خدائی جز خدای یکتا نیست، محمد پیامبر خدا است و علی برادر پیامبر خدا است"
کنز العمال ج ۱۱ ص ۶۲۴

هر کس کینه علی
هر کس بمیرد در حالی که در دلش کینه علی ابن ابی طالب وجود داشته باشد یهودی و یا نصرانی از دنیا می رود.
الفردوس بما ثور الخطاب ج ۳ ص ۵۰۸

مثل سوره قل هو الله احد
ای علی تو مثل سوره قل هو الله احد هستی.هر کس تو را در دل دوست بدارد گوئی یک سوم قران را خوانده است و هر کس تو را در دل دوست بدارد و با زبانش تو را یاری کند گوئی دو سوم قران را خوانده است و هر کس تو را در دل دوست بدارد و با زبانش تو را یاری کند و با دستش به یاریت بیاید همه قران را تلاوت کرده است.
تفسیر نورالثقلین ج۵ ص ۷۰۱

امتیاز هائی که به پیامبر داده نشد
سه فضیلت به من داده شد که علی نیز در آنها شریک است، و سه امتیاز به علی داده شد که به من داده نشده است.
لوای حمد برای من است و علی حامل آن، کوثر مال من است و علی ساقی آن؛وبهشت و آتش به دست من است و علی تقسیم کننده آن.اما آن سه ویژگی که تنها به علی داده شده و من سهمی از آن ندارم این است که به او پدر زنی داده شده که نظیرش به من داده نشده است فاطمه همسر اوست و مانند آن به من داده نشده است و به او دو پسر داده شده که مانندشان به من داده نشده است.
بحار النوار ج ۳۹ ص ۹۰

رابطه حب علی و بغض علی
دروغ گفته است هر کس گمان می کند مرا دوست دارد در حالی که با این (علی ) دشمن است.
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۲۶۸

تمام ایمان در مقابل تمام کفر
علی علیه السلام از رسول خدا اجازه گرفت و به سوی میدان رفت .در این حال پیامبر در فضیلت جهاد علی علیه السلام فرمودند: اینک تمام ایمان با تمام کفر روبرو شده است
شرح نهج البلاغه ج ۱۳ ص ۲۸۵

ضربت علی در روز خندق برتر است از تمام عبادتهای جن و انس تا روز قیامت
ینابیع الموده ج ۱ ص ۲۸۲

در هنگام فتنه
بزودی بعد از من فتنه ای پدید می آید هنگامی که واقع شد ملازم علی ابن ابی طالب باشید و از او جدا نشوید زیرا او نخستین کسی است که با من دیدار می کند و نخستین کسی است که با من مصاحفه می کند در روز قیامت، او در آسمان بالا نیز همراه من است و او جدا کننده حق از باطل است
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۴۵۰

برای شیعیان
یاعلی!تو و شیعیانت در بهشت هستید نخستین کسی که زمین برایش شکافته می شود حضرت محمد و سپس شما هستید اولین کسی که مورد تکریم قرار می گیرد حضرت محمد و سپس شما هستید نخستین کسی که خلعت داده می شود حضرت محمد و سپس شما هستید
مناقب خوارزمی ص ۱۱۳

فضائل بی شمار
اگر تمام درختان قلم، و دریاها مرکب و همه جنیان شمارشگر و همه انسانها نگارشگر باشند قادر به شمارش فضائل علی ابن ابی طالب نخواهند بود
مناقب خوارزمی ص ۳۲

احادیث قدسی در مدح امیرالمومنین (ع)

قال الله عز وجل : یا محمد اقراء علی علی بن ابی طالب امیر المومنین فما سمیت بهذا احدا قبله ولا اسمی باحدا بعده

ای محمد علی ابن ابی طالب را امیر المومنین بخوان . قبل از او این نام را به کسی نگذارده و بعد از او به کسی نامگذاری نخواهم نمود ۱

قال الله عز وجل : لو اجتمع الناس کلهم علی ولایت علی ما خلقت النار
اگر مردم بر ولایت علی (ع) می پیوستند آتش جهنم را خلق نمی کردم۲

قال الله عز وجل : قد جعلت علیا علما فمن تبعه کان هادیا
به تحقیق علی (ع) را علم ( نشانه هدایت ) قرار داده ام که پیرو او هدایت می یابد .۳

قال الله عز وجل : یا محمد بک و به و بالائمه من ولده ارحم عبادی و امانی
ای محمد به واسطه تو وعلی و امامانی که از فرزندان تو هستند به بندگانم رحم می کنم ۴

قال الله تبارک و تعالی :
الا یا ملائکتی و سکان جنتی بارکوا علی ابن ابی طالب حبیب محمد وفاطمه بنت محمد فقد بارکت علیهما

آگاه باشید ای فرشتگان و ساکنان بهشتم ! به تحقیق من علی حبیب محمد وفاطمه دختر محمد را مجد و عظمت دادم و شما پیوسته نسبت به ایشان در این راستا باشید . ۵

قال الله تبارک و تعالی :
به یقام دینی و تنفذ احکامی
بواسطه علی (ع) دین و دستوراتم بپا می شود ۶

قال الله تبارک و تعالی :
به اوحی عبادی و بلادی
بواسطه علی (ع) بندگانم و سرزمین های خودم را احیا می کنم ۷

قال الله تبارک و تعالی :
به یمیز حذب الشیطان من حذبی
بواسطه علی (ع) حذب شیطان از حذب خودم مشخص می شود ۸

قال الله تبارک و تعالی :


به اجعل کلمه الذین کفروا السفلی و کلمتی العلیا
بواسطه علی (ع) وجود کافران و آثارشان را پست و آنچه را مربوط به من است ولا قرار می دهم ۹

قال الله تبارک و تعالی :
لولا علی ما خلقت جنتی
اگر علی (ع) نبود بهشتم را نمی آفریدم ۱۰

قال الله تبارک و تعالی :
ان علیا امام الاولیاء
بطور یقین علی امام دوستان درگاه الهی است ۱۱

قال الله تبارک و تعالی :
لا اله الا الله محمد رسول الله و نبی الرحمه و علی مقیم الحجه
محمودی جز الله نیست ؛ محمد رسول خدا و پیامبر رحمت و علی (ع) بر پا کننده حجت است ۱۲

۱- جواهر السنیه ص ۲۰۴
۲- جواهر السنیه ص ۱۸۵ و بحار الانوار ج ۳۹ ص ۲۴۷ روایت ۴
۳- جواهر السنیه ص ۲۰۳
۴- جواهر السنیه ص ۱۸۴
۵- جواهر السنیه ص ۱۸۳
۶- جواهر السنیه ص ۱۸۴
۷- همان
۸- همان
۹- همان
۱۰- جواهر السنیه ص ۲۱۱
۱۱- کشف الغمه ج ۱ ص ۱۴۳
۱۲- جواهر السنیه ص ۲۱۲

پنج شنبه 9/9/1391 - 16:43
مهدویت

سالی که قیام ها، بحرانها و شورشها جهان اسلام را درهم می کوبد. سالی که اگر درک شود نشانه های ظهور مانند دانه های تسبیح یک به یک پیش می روند. از اینجا، ما چاره ای جز جستجو، رصد و انتظار نداریم. چنانکه ضمن پرهیز از تعیین وقت چشم به حوادث و وقایعی داریم که روایات درباره آنها خبر داده اند. کسی چه می داند شاید ما هم در جمع کسانی باشیم که آن سال موعود و وقایعش را درک می کنند.

 

 

روایات حضرات معصومین علیهم السلام، چونان تابلوهای راهنمایی در جاده انتظار مسافران را راهنمایی می کنند. از خطرات و نقاط خطرخیز آگاهی می بخشند و آمادگی آنها را طلب می کنند.

هیچ یک از ما از زمان قطعی ظهور و قیام حضرت صاحب الزمان(عج) آگاهی ندارد چنانکه هیچ کس را رخصت و اجازه تعیین وقت نداده اند لیکن جمله روایات درباره حوادث آن سال ویژه هشدار می دهند.

سالی که قیام ها، بحرانها و شورشها جهان اسلام را درهم می کوبد. سالی که اگر درک شود نشانه های ظهور مانند دانه های تسبیح یک به یک پیش می روند. از اینجا، ما چاره ای جز جستجو، رصد و انتظار نداریم. چنانکه ضمن پرهیز از تعیین وقت چشم به حوادث و وقایعی داریم که روایات درباره آنها خبر داده اند. کسی چه می داند شاید ما هم در جمع کسانی باشیم که آن سال موعود و وقایعش را درک می کنند.

یکی از حوادثی که روایات وقوع آن را در آسمان خبر داده اند خسوف یا همان ماه گرفتگی است. آن هم ماه گرفتگی در شب بدر از ماه رجب. البته پیش از این هم در ماه رجب خسوف حادث شده است.

در روایتی از قول امام ششم(ع) آمده است که از ایشان پرسیدند:
یابن رسول الله! فدایتان شوم. نشانه ای از خروج و قیام حضرت مهدی(عج) به من مرحمت کنید. حضرت فرمودند:
ام سعید! وقتی ماه در شب بدر ماه رجب گرفته شود و خسوف رخ دهد، مردی پس از آن خروج کند و به دنبال آن حضرت مهدی(عج) قیام خواهند کرد.1

بنا به تکلیف و البته امید و انتظارمان این خبر را ذکر می کنیم.
ای کاش این خسوف و این ماه، همان ماه گرفتگی در ماه رجب آنهم در شب بدر [به افق عربستان] باشد.
آرزو بر منتظران مضطر و امیدوار عیب نیست.
ای کاش به آرزوی دلمان برسیم.


پی نوشت:
1. دلائل الامامۀ، ص 259؛ بیان الائمه، علیهم السلام، ج2، ص695  به نقل از شش ماه پایانی، مجتبی الساده ترجمه محمود مطهری نیا
موعود
پنج شنبه 9/9/1391 - 16:42
مهدویت

«هنگامی که قائم(ع) برمی‌خیزد، مردم را بار دیگر به اسلام فرا می‌خواند و آنها را به سوی امری که آثار آن از بین رفته است و بیشتر جامعه از آن منحرف شده‌اند، هدایت می‌کند. قائم از آن رو «مهدی» نامیده می‌شود که به سوی امری که دچار انحراف شده است، هدایت می‌کند و به این دلیل، به او قائم گفته می‌شود که برای اقامۀ حق برمی‌خیزد.»

 

مقدّمه
یکی از مهم‌ترین رویدادهایی که در عصر ظهور امام مهدی(ع) رخ می‌دهد، ترسیم چهره‌ای نو از دین اسلام است. چهرۀ دین اسلام در عصر ظهور، درخشان، خالص، بی‌پیرایه، به دور از هرگونه جعل، تحریف، خرافه و کاملاً منطبق بر آن چیزی خواهد بود که خدای متعال بر پیامبر گرامی‌اش، حضرت محمّد بن عبدالله(ص) نازل کرده بود.

این موضوع در بسیاری روایات مطرح و بر درستی آن تأکید شده است. در این میان، این پرسش مطرح است که مراد از این چهرۀ نو چیست و مگر تا عصر ظهور، چه چهره‌ای از اسلام معرفی شده است که آنچه امام عصر(ع) ترسیم می‌کند، به نظر مردم، نو و تازه می‌آید؟

برای روشن شدن پاسخ این پرسش، باید چند موضوع را بررسی کنیم:

1. تبیین و تفسیر اسلام پس از پیامبر(ص)
پیامبر اعظم(ص) در دوران 23 ساله پیامبری و رسالت خود، برای بیان احکام و آموزه‌های اسلام و تبیین و تشریح آنچه خداوند بر او وحی کرده بود، از هیچ کوششی دریغ نکرد، تا آنجا که خداوند متعال خطاب به آن حضرت فرمود:
«ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی‏ إِلّا تَذْکِرَۀً لِمَنْ یَخْشی؛1 قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی، جز اینکه برای هرکه می‌ترسد، پندی باشد.»

خاتم‌الانبیاء(ص) همۀ آنچه که مردم برای نجات و رستگاری و دوری از ضلالت و گمراهی بدان نیازمند بودند؛ به آنها ارزانی داشت و در این زمینه از هیچ کوششی فروگذار نکرده و به همین خاطر در آخرین روزهای عمر شریفش خطاب به مردم فرمود:
«هیچ چیز نیست که شما را به بهشت نزدیک و از آتش ـ جهنّم ـ دور می کند، مگر اینکه من آن را به شما امر کردم و هیچ چیز نیست که شما را به آتش ـ جهنّم ـ نزدیک و از بهشت دور می‌کند، مگر اینکه من، شما را از آن بر حذر داشتم.»2

با وجود این، به دلیل کوتاه بودن دوران رسالت پیامبر اعظم(ص) و رحلت زودهنگام آن حضرت، امکان و فرصت تبیین و تشریح کامل احکام و آموزه‌های اسلامی و نهادینه ساختن اخلاق و ارزش‌های دینی در جامعه فراهم نشد. ازاین‌رو، براساس خواست و ارادۀ الهی، این امر به جانشینان دوازده‌گانۀ پیامبر خاتم(ص) سپرده شد تا به تدریج، جامعۀ اسلامی را با احکام الهی آشنا سازند و پیروان آن حضرت را به سرمنزل مقصود برسانند. خاتم الانبیاء(ص) در خطبۀ غدیر فرموده بود:

«ای مردم! ... حلالی نیست مگر آنچه خداوند آن را حلال کرده و حرامی نیست مگر آنچه خداوند آن را حرام کرده است. خداوند حلال و حرام را به من آموخت و من همۀ آنچه خداوند از کتاب و حلال و حرامش به من آموخته بود، به او (علی(ع)) آموختم.
ای مردم! هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آن را در من برشمرد و من هر دانشی را که آموختم، در پیشوای پرهیزکاران برشمردم و هیچ علمی نیست مگر آنکه آن را به علی آموختم و اوست آن امام مبین.»3
بازتاب این سخن پیامبر اعظم(ص) را در سخنان حضرت زهرا(س) نیز می‌توان دید، آنجا که فرمود:

«به خدا سوگند، اگر پای در میان می‌نهادند و علی را بر کاری که پیامبر به عهدۀ او نهاد، تنها نمی‌گذاردند، آسان آسان، ایشان را به راه راست می‌برد و حقّ هر یک را بدو می‌سپرد، چنان‌که کسی زیانی نبیند و هرکس میوۀ آنچه کِشته است، بچیند. تشنگان عدالت از چشمۀ معدلت او سیراب و زبونان در پناه صولت او دلیر می‌گشتند. اگر چنین می‌کردند، درهای رحمت را از زمین و آسمان به روی آنان می‌گشود. با این حال، چنان نکردند و به زودی، خدا به کیفر آنچه کردند، آنان را عذاب خواهد فرمود.»4
چنان‌که در سخنان یاد شده نیز آمده بود، با انحراف مسیر خلافت و خانه‌نشین شدن امیر مؤمنان، علی(ع)، نخستین وصیّ پیامبر اکرم(ص) این اتّفاق نیفتاد و سیر تکاملی تبیین و تفسیر کتاب خدا و بیان آموزه‌های اعتقادی، اخلاقی و فقهی اسلام با وقفۀ جدّی روبه‌رو شد. این وضعیت تا بدانجا پیش رفت که به گفتۀ امیرالمؤمنین(ع)، اسلام به پوستینی وارونه تبدیل شد5 و از اسلام و قرآن جز ظاهری توخالی چیزی باقی نماند.

این همان وضعیتی بود که پیامبر اکرم(ص)، سال‌ها پیش از آن پیش‌بینی کرده و فرموده بود:
«به زودی زمانی بر امّت من خواهد گذشت که از قرآن جز خطّی و از اسلام جز نامی باقی نمی‌ماند. آنها به نام اسلام نامیده می‌شوند، درحالی‌که دورترین مردم از اسلامند.»6
بیان و شرح رویدادهای ناگوار، مصیبت‌های جان‌کاه، انحراف‌های سهمگین و خسارت‌های جبران‌ناپذیری که پس از جریان سقیفه، گریبان‌گیر اسلام و جامعۀ اسلامی شد؛ از گنجایش این مقاله خارج است. ازاین‌رو، در اینجا تنها به مرور بخشی از «زیارت جامعۀ ائمۀ مؤمنین(ع)» بسنده می‌کنیم. گفتنی است سیّد بن طاووس، این زیارت را در «مصباح الزائر» به نقل از امامان معصوم(ع) آورده است.

در بخشی از زیارت یاد شده چنین می‌خوانیم:
«بندگان [بی‌مقدار] در خلافت او (امام علی(ع)) طمع ورزیدند و به زور شمشیرهای برهنه و نیزه‌های کشیده او را به سوی بیعت با خود کشاندند، درحالی‌که او در دل، ناراضی و سخت خشمگین بود؛ ولی جز شکیبایی و فرو بردن خشم چاره‌ای نداشت.
او را به سوی بیعت خود فرا خواندند؛ بیعتی که شومی آن اسلام را دربرگرفت و بذر گناهان را در دل‌های مسلمانان بکاشت. این بیعت، سلمان را بیازرد؛ مقداد را براند؛ جندب (ابوذر) را تبعید کرد؛ شکم عمّار را شکافت؛ ... احکام [الهی] را دگرگون ساخت؛ جایگاه [خلافت] را تغییر داد؛ خمس را برای آزادشدگان (بنی امیّه) مباح کرد؛ فرزندان لعنت‌شدگان (بنی‌مروان) را بر قاموس و خون [مردم] مسلّط گردانید؛ حلال را با حرام درآمیخت؛ ایمان و اسلام را خوار و خفیف کرد؛ خانۀ کعبه را ویران ساخت؛ شهر هجرت (مدینه) را در روز حرّه غارت کرد؛ دختران?مهاجران و انصار را برای مجازات از پشت پرده بیرون کشاند و بر آنها جامۀ ننگ و رسوایی پوشاند و به اهل شبهه اجازه داد که خاندان [رسول] برگزیده را بشکند؛ نسل او را براندازند؛ ریشۀ او را قطع کنند؛ اهل حرم او را به اسارت گیرند؛ یاران او را بکشند، منبر او را بشکنند؛ مفاخر او را وارونه سازند؛ دینش را محو کنند و نام و یاد او را از بین ببرند.»7

امیر مؤمنان، علی(ع) در دوران کوتاه خلافت خود کوشید تا بخشی از انحراف‌ها و دگرگونی‌هایی را که در دوران 25 سالۀ خلافت غاصبان در جامعۀ اسلامی به وجود آمده بود، اصلاح کند. از یک سو، به دلیل ژرفای این انحراف‌ها و دگرگونی‌ها و از سوی دیگر، به دلیل درگیری آن حضرت با فتنه‌های ناکثین، قاسطین و مارقین که موجب وقوع سه جنگ گسترده و توان‌فرسای جمل، صفین و نهروان شد،8 در این دوران کوتاه، تحوّل چشم‌گیری در مسیر حرکت جامعۀ اسلامی که شتابان به سوی تباهی و احیای سنّت‌های عصر جاهلی پیش می‌رفت، رخ نداد.

دوران امام حسن مجتبی(ع) را نیز باید در امتداد دوران پدر بزرگوارش بررسی و ارزیابی کرد. البتّه با این تفاوت که در این دوران، دولت اموی شام از قدرت بیشتری برخوردار شده و دایرۀ نفوذ و تأثیرگذاری‌اش تا آستانۀ خیمه‌گاه دومین پیشوای شیعیان رسیده بود. استمرار همین شرایط سبب شد آن حضرت به صلح تحمیلی با سرکردۀ نابه‌کار امویان،‌معاویـۀ بن ابوسفیان تن در دهد.
امام حسین(ع) پس از شهادت برادر بزرگوارش، با تحلیل دقیق و همه‌جانبه‌ای که از وضعیت فرهنگی و سیاسی جامعۀ اسلامی داشت، چاره‌ای جز تن دادن به نبردی نابرابر تا سر حدّ شهادت و اسارت با خلیفۀ وقت نمی‌دید؛ زیرا یزید، فساد و تباهی را از حد گذرانده و آشکارا به مخالفت با احکام و آموزه‌های اسلامی پرداخته بود.9

آن حضرت در پاسخ کسانی که ایشان را به بیعت با یزید دعوت می‌کردند، می‌فرماید:
«ما اهل بیت نبوّت و معدن رسالتیم. ماییم که فرشتگان به خانۀ ما رفت‌وآمد دارند. خداوند [رحمت خود را] با ما آغاز کرده است و با ما نیز به پایان خواهد برد، امّا یزید، فردی فاسق، شراب‌خوار، خون‌ریز و متجاهر به فسق است و کسی مانند من با شخصی چون او هرگز بیعت نمی‌کند... .»10

پس از امام حسین(ع)، هریک از امامان در دوران امامت خود، بسته به شرایط و موقعیتی که در آن به سر می‌بردند، دو برنامۀ اساسی را دنبال می‌کردند که یکی مربوط به حوزۀ معارف و آموزه‌های اسلامی بود و دیگری مربوط به حوزۀ اجتماعی و تلاش برای رسیدن به حاکمیت.

نکتۀ با اهمّیت در اینجا آن است که با همۀ تلاش‌های طاقت‌فرسای امامان شیعه در دوران 250 ساله پس از پیامبر اکرم(ص)، به دلایل مختلف از جمله حاکمیت فضای خفقان و استبداد، غلبۀ مکتب خلفا و نبود زمینه‌ها و بسترهای مورد نیاز، هیچ‌گاه امکان طرح کامل و دقیق احکام و آموزه‌های اسلامی با همۀ ژرفا، گستردگی و همه‌جانبه‌نگری آن فراهم نشد. امامان معصوم(ع) نیز به طرح اجمالی این احکام و آموزه‌ها در حدّ ضرورت‌ها و ظرفیت‌های موجود و با رعایت همۀ جنبه‌ها از جمله تقیه بسنده کردند.
روایت زیر می‌تواند تا اندازه‌ای، فاصلۀ موجود میان احکام و آموزه‌های واقعی اسلام را با آنچه در ظاهر بیان شده و در دستان مردم موجود است، نشان دهد.

زراره می‌گوید: از ابوجعفر [محمّدباقر](ع) دربارۀ [میراث] جدّ (پدربزرگ) پرسیدم. پس فرمود: «کسی را سراغ ندارم که در این زمینه به رأی خود سخن نگفته نباشد، مگر امیرمؤمنان(ع).» گفتم: خدا [امر] تو را اصلاح کند، امیر مؤمنان در این باره چه گفته است؟ فرمود: «فردا پیش من بیا تا به تو کتابی دهم که نظر او را از روی آن بخوانی.» گفتم: خدا [امر تو را] اصلاح کند، برایم حدیث بگو؛ زیرا من حدیث شما را از اینکه از روی کتاب بخوانم، بیشتر دوست دارم. پس برای دومین بار فرمود: «آنچه می‌گویم، بشنو و فردا به دیدار من بیا تا به تو کتابی دهم تا نظر ا? را از روی آن بخوانی.» پس، فردای آن روز هنگام بعد از ظهر، خدمت آن حضرت رفتم. این همان وقتی بود که معمولاً بین ظهر و عصر با او خلوت می‌کردم؛ زیرا من از ترس اینکه مبادا آن حضرت به دلیل حضور برخی افراد، تقیه (رازداری) پیشه کند، مایل نبودم از ایشان مطلبی بپرسم مگر بدون حضور دیگران. پس هنگامی که بر ‌آن حضرت وارد شدم، رو به پسرش، جعفر(ع) کرد و گفت: «کتاب فرائض را به زراره بده تا بخواند.» آن‌گاه برخاست تا استراحت کند. پس من و جعفر(ع) در اتاق تنها ماندیم. در این هنگام، جعفر برخاست و کتابی را که مانند ران شتر بود، ?یش من آورد. پس فرمود: «این کتاب را به شرطی برای خواندن در اختیارت می‌گذارم که بین خود و خدا متعهّد شوی که دربارۀ آنچه در این کتاب می‌خوانی، هرگز با کسی سخن نگویی تا من به تو اجازه دهم (و نگفت تا اینکه پدرم به تو اجازه دهد). پس گفتم: خدا [امر] تو را اصلاح کند؛ چرا بر من سخت می‌گیری، درحالی‌که پدرت تو را به این موضوع امر نکرد؟ پس به من فرمود: «تو تنها در صورتی می‌توانی به این کتاب نگاه کنی که به آنچه گفتم، متعهّد شوی.» پس گفتم: شرط تو را پذیرفتم. من خود مردی عالم به فرایض و وصایا، آگاه به آنها و محاسبه‌کنندۀ?آنها بودم و مدّت‌‌ها بود که به دنبال موردی از فرائض و وصایا می‌گشتم که از آن آگاه نباشم و از عهدۀ آن برنیایم. پس هنگامی که ایشان آن کتاب را به من داد، آن را کتابی ستبر یافتم که معلوم بود از کتاب‌های پیشینیان است. پس به مطالعۀ آن کتاب پرداختم و دیدم آنچه در مورد صله و امر به معروف در آن آمده، با آنچه در میان مردم رایج است، تفاوت دارد، درحالی‌که در این موضوعات، هیچ اختلافی وجود ندارد. هنگامی که بیشتر [مباحث] آن کتاب را این‌گونه یافتم، پس آن را همراه با بددلی، تلاش اندک برای به خاطر سپردن آن و رأیی ناسالم تا ?ایان مطالعه کردم و با خود گفتم: آنچه خواندم، باطل بود. وقتی به پایان کتاب رسیدم، آن را بستم و به آن حضرت تحویل دادم. صبح روز بعد، ابوجعفر [امام محمّد باقر](ع) را دیدم. پس فرمود: «کتاب فرائض را خواندی؟» گفتم: بله. آنگاه پرسید: «آنچه را خواندی، چگونه یافتی؟» گفتم: کتابی باطل و بی‌ارزش بود. این کتاب با آنچه مردم به آن معتقدند، اختلاف دارد. فرمود: «ای زراره، به خدا سوگند، آنچه تو دیدی، حق است. آنچه تو دیدی، املای رسول خدا(ص) و دست‌خطّ علی(ع) است.» پس شیطان به سراغ من آمد و این‌گونه در قلبم وسوسه کرد: از کجا مع?وم که این املای رسول خدا(ص) و دست خطّ علی(ع) باشد؟ پس آن حضرت قبل از آنکه من سخن بگویم، فرمود: «ای زراره! تردید مکن. به خدا سوگند، شیطان خواست که تو تردید کنی. چگونه من نمی‌دانم که آن املای رسول خدا(ص) و دست‌خطّ علی(ع) است. همانا پدرم از جدّم روایت کرده است که امیرمؤمنان(ع) آن را برایش نقل کرده است.» گفتم: نه، خدا مرا فدای شما کند؛ از اینکه مطالعۀ آن کتاب را از دست داده بودم، پشیمان شدم. اگر آن کتاب را با شناخت مطالعه کرده بودم، امید بود که حتّی یک حرف آن را از دست ندهم.11

از مطالعه و بررسی روایت یاد شده به روشنی درمی‌یابیم که امامان معصوم(ع) به دلیل شرایط و مقتضیات زمان و همچنین ظرفیت‌ها و قابلیت‌های موجود در جامعه، همۀ آنچه را از احکام و آموزه‌های اسلامی از پیامبر(ص) و امیر مؤمنان علی(ع) برای آنها به ارث رسیده و در گنجینه‌های ارزشمندی چون «کتاب جامعه» موجود بود، برای مردم بیان نکردند. حتّی خواصّ یاران آنها هم به همۀ آنها دسترسی نیافتند. تا آنجا که کسی مانند زراره که از یاران خاصّ امام محمّد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) بود، از دیدن برخی احکام در منابع مکتوب موجود نزد امامان?دچار شگفتی و حتّی تردید می‌شود.

2. تبیین و تفسیر اسلام پس از ظهور
با توجّه به آنچه بیان شد، نقش و جایگاه ظهور امام زمان(ع) در ترسیم چهرۀ واقعی اسلام و تبیین و تشریح احکام و آموزه‌های حیات‌بخش آن روشن می‌شود و معلوم می‌گردد که چرا در روایات مربوط به عصر ظهور، این ‌همه بر احیای دین و معرفی چهره‌ای نو از اسلام تأکید شده است. در اینجا برخی روایات رسیده در این زمینه را بررسی می‌کنیم.

در روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده است، در این‌باره چنین می‌خوانیم:
«هنگامی که قائم(ع) برمی‌خیزد، مردم را بار دیگر به اسلام فرا می‌خواند و آنها را به سوی امری که آثار آن از بین رفته است و بیشتر جامعه از آن منحرف شده‌اند، هدایت می‌کند. قائم از آن رو «مهدی» نامیده می‌شود که به سوی امری که دچار انحراف شده است، هدایت می‌کند و به این دلیل، به او قائم گفته می‌شود که برای اقامۀ حق برمی‌خیزد.»12

آن حضرت در روایت دیگری، در پاسخ به این پرسش که سیرۀ امام مهدی(ع) چگونه است؟ می‌فرماید:
«او همان کاری را انجام می‌دهد که رسول خدا(ص) انجام داد؛ هر آنچه را که بیش از او بوده است، از بین می‌برد؛ همچنان‌که رسول خدا(ص) امر جاهلیّت را از بین برد و آن‌گاه اسلام را از نو بنا می‌کند.»13
امام ششم شیعیان در روایتی دیگر در همین زمینه می‌فرماید:
«هنگامی که قائم خروج می‌کند، امر تازه، کتاب تازه، سنّت تازه و دادرسی تازه با خود می‌آورد.»14

همچنین از آن حضرت نقل شده است:
«هنگامی که قائم ظهور می‌کند، امر جدیدی با خود می‌آورد، همچنان‌که پیامبر خدا در آغاز اسلام [مردم را] به سوی امر جدید فرا خواند.»15

در این زمینه، روایات دیگری نیز از امامان معصوم(ع) نقل شده است که به همین مقدار بسنده می‌کنیم. روشن است که در این روایات، مراد ازآوردن امر جدید، کتاب جدید و سنّت جدید، ارائۀ آیین، کتاب و سنّت دیگری غیر از اسلام، قرآن و سنّت نبوی نیست؛ زیرا روشن است که اسلام، دین خاتم؛ قرآن، برترین کتاب آسمانی و سنّت پیامبر اکرم(ص)، کامل‌ترین آموزۀ پیامبران الهی است و آنچه امام مهدی(ع) انجام می‌دهد، در واقع، احیای دین، کتاب و سنّت، پیراستن آنها از همۀ زنگارها و معرفی دوبارۀ آنها به بشریت است.
در برخی روایات بر این نکته تصریح شده و از جمله در روایتی که از امام محمّد باقر(ع) نقل شده، چنین آمده است:
«هنگامی که قائم ما بر پا می‌خیزد، مردم را به سوی امر تازه‌ای فرا می‌خواند، چنان‌که پیامبر خدا(ص)، مردم را این‌گونه فرا خواند. اسلام در حالت غربت ظاهر شد و به زودی [مانند روز اوّل] غریب می‌شود. پس خوشا به حال غریبان.»16
امام علی(ع) نیز دربارۀ احیای کتاب و سنّت به دست امام مهدی(ع) می‌فرماید:
«او به شما نشان خواهد داد که دادگری چگونه است و کتاب خدا و سنّت را که متروک شده است، زنده می‌گرداند.»17

امیدواریم که خدای متعال توفیق معرفت امامان معصوم(ع)، درک جایگاه آنان و تسلیم کامل در برابر سخنان ایشان را به همۀ ما ارزانی فرماید.
سخن خود در زمینۀ احیای دین در عصر ظهور را با بخشی از دعایی که از امام عصر(ع) نقل شده است، به پایان می‌بریم:
«خداوندا! آنچه را از دینت نابود شده است، تازه کن و آنچه را از کتابت تغییر یافته است، زنده‌ساز و آنچه را از حکمت دگرگون شده است، آشکار کن تا اینکه دین تو به وسیلۀ او (امام مهدی(ع)) و به دست او بار دیگر تر و تازه و خالص و پیراسته گردد، درحالی‌که نه در آن، شکّی و نه با آن شبهه‌ای و در نزد آن، باطلی و نه نزدیک آن، بدعتی یافت شود.»18


ابراهیم شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره 123

پی‌نوشت‌ها:

1. سورۀ طه (20)، آیات 2 و 3.
2. محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 74، ح 2.
3. احمد بن علی بن ابی‌طالب طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 144.
4. محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 158؛ سیّد جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا(س)، چاپ سی و ششم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،‌1380، ص 151.
5. نک: نهج‌البلاغه، ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، خ 107، ص 135.
6. بحارالانوار، ج 52، ص 190، ح 21.
7. سیّد علی بن موسی بن طاووس، مصباح الزائر، ص 464؛ بحارالانوار، ج 99، ص 166.
8. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر.ک: نهج‌البلاغه، ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، خ 3 (شقشقیه)، صص 27 ـ 29؛ سیّد محمّدباقر صدر، سی سال پس از پیامبر9، ترجمه: سیّد علی علوی، چاپ اوّل: تهران، بدر، 1366.
9. برای مطالعه بیشتر درباره شرایط و زمینه‌هایی که به قیام امام حسین7 انجامید، ر.ک: سید جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال: پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین(ع)، چاپ اوّل: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1359.
10. سید بن طاووس، لهوف، ترجمه: عقیقی بخشایشی، چاپ پنجم: قم، دفتر نشر نوید اسلام، 1378، ص 41.
11. محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 7، صص 94 و 95، ح 3.
12. شیخ مفید، الارشاد، ص 364؛ بحارالانوار، ج 51، ص 30، ح 7.
13. کتاب الغیبـۀ (نعمانی)، باب 13، ص 236، ح 13؛ بحارالانوار، ج 52، ص 352، ح 108.
14. اثبات الهداۀ، ج 3، ص 452، ح 521.
15. بحارالانوار، ج 52، ص 338.
16. کتاب الغیبـۀ (نعمانی)، ص 172؛ بحارالانوار، ج 52، ص 366.
17. نهج‌البلاغه، ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، خ 138، صص 173 و 174.
18. شیخ طوسی، اختیار معرفـۀ الرّجال (معروف به رجال کشی)، ج 1، ص 349، ش 221.
18. شیخ عبّاس قمی، مفاتیح الجنان، بخشی از صلوات روایت شده از حضرت صاحب الزمان(ع) که به افتخار ابوالحسن ضرّاب اصفهانی صادر شده است.
پنج شنبه 9/9/1391 - 16:41
مهدویت

آخرالزمان از زبان پیامبر/ روزگاری که دینتان: پول، قبله گاهتان: زنان و کاسبانتان رباخوار می شوند21

دین - ویژه نامه رحلت پیامبر خاتم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) / آخرالزمان بر اساس روایات پیامبر در منابع مشترک شیعه و اهل سنت

غربت چیست؟ پیامبر فرمود" اسلام در غریب ظهور کرد و در آخرالزمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوسته ای وارونه بر خویش ندارند."

از علی (ع) پرسیده شد:" آن زمان چه زمانی است" پاسخ گفته شد:" زمانی است که پست فطرتان همه جا را پر می کنند، بزرگواران کمیاب می شوند، روزگاری است که پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، راستی غارت می شود و دروغ فراوان می گردد. مردمانشان با زبان تظاهر به دوستی دارند اما در دل دشمن هستند. گناه همه جا را فرا می گیرد و علنی به گناه افتخار می کنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه می پوشند"( نهج البلاغه . خطبه 108)

احادیثی بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(ع) در بحارالانوار جلد 22ص453و کنزالاعمال درباره روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان از شیعه و اهل سنت نقل شده که در اینجا به انها اشاره می کنیم :

شخصیت های بزرگ، حیله گر خوانده می شوند

روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .

مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .

در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد .

اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند

زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.

شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان

 در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .

از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .

به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموس شان

در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .

اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .

آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد

از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:

روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .

یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟
پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.

از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند

در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.

در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .

به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند

در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .

دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .

آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که...

روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها . از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.

هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد

در کنزالاعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟

پیامبر(ص) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .

هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند .

در آخرالزمان  فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند

و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید .

از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.

امیرالمونین (ع) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید .(نهج/حکمت 102)

امام سجاد(ع) فرمود : چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18

بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید

امام صادق(ع) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ۳۶/۴۵

پیامبر (ص) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کنزالاعمال حدیث34499و34500

در جای دیگری فرمودند: « چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند." بحار 52/111

/http://www.khabaronline.ir/detail/127518/

پنج شنبه 9/9/1391 - 16:38
اهل بیت
           

اهل منبر ایدهم اللَّه تعالى كوشش كنند در اینكه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سیاسى- اسلامى، مسائل اجتماعى- اسلامى و روضه را دست از آن بر ندارید كه ما با روضه زنده هستیم.
    
گویندگان پس از اینكه مسائل روز را گفتند، روضه را همانطور كه سابق مى‏خواندند و مرثیه را همانطور كه سابق مى‏خواندند بخوانند و مردم را مهیا كنند براى فداكارى.
    
در آخر منبر روضه را بخوانند و زیاد بخوانند، دو كلمه نباشد همانطورى كه در سابق عمل مى‏شد، روضه خوانى بشود. مرثیه گفته بشود، شعر و نثر در فضائل اهل بیت و در مصائب آنها گفته بشود تا این مردم مهیا باشند، در صحنه باشند، بدانند كه ائمه ما تمام عمرشان را صرف براى ترویج اسلام كردند اگر آنها یك سازش مى‏خواستند بكنند، همه جهات مادى برایشان مهیا بود لكن خودشان را فداى اسلام كردند و با ستمكاران سازش نكردند.
  
اینجا باید یك سخنى هم در خصوص عزادارى و مجالسى كه بنام حسین بن على به پا مى‏شود بگوییم ما و هیچ یك از دینداران نمى‏گوییم كه با این اسم هر كس هر كارى مى‏كند خوب است، چه بسا علماى بزرگ و دانشمندان بسیارى از این كارها را ناروا دانسته و به نوبت خود از آن جلوگیرى كردند چنانچه همه مى‏دانیم كه در بیست و چند سال پیش از این عالم عامل بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبدالكریم كه از بزرگ‏ترین روحانیون شیعه بود در قم شبیه خوانى را منع كرد و یكى از مجالس بسیار بزرگ را مبدل به روضه خوانى كرد و روحانیین و دانشمندان دیگر هم چیزهایى كه بر خلاف دستور دین بوده منع كرده و مى‏كنند.
  
باید بدانید كه اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنت‏ها را حفظ كنید. البته اگر چنانچه یك چیزهاى ناروایى بوده است سابق و دست اشخاص بى‏اطلاع از مسائل اسلام بوده، آنها باید یك قدرى تصفیه بشود لكن عزادارى به همان قوت خودش باید باقى بماند.
   
این دستجات با آن عظمت (البته جهات غیر شرعى‏اش باید حساب بشود باید جهات شرعى محفوظ بماند) این دستجات با آن عظمت، با آن محتوا همه جا، كى مى‏تواند یك همچنین اجتماعى درست كند.
   
منبع: قیام عاشورا در كلام و پیام امام خمینى، (تبیان، آثار موضوعى امام، دفتر سوم) تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ دوم، 1373.
   

پنج شنبه 9/9/1391 - 16:37
مهدویت

موضوع مهدویّت، به عنوان یکی از انقلابی‌ترین اعتقادات اسلامی، جهان غرب را در مورد آینده، به وحشت انداخته است. این وحشت ناشی از عمق بحران‌هایی است که غرب، آن را با تمام وجود احساس می‌کند و البتّه با یگانه هنر خود که «ظاهرآرایی» است، تلاش می‌کند نه تنها چهرۀ یک ورشکسته را به خود نگیرد، در هیئت یک جهاندار غالب ظاهر شود و افراد ساده‌اندیش و سطحی‌نگر را بفریبد.

 

 

موضوع مهدویّت، به عنوان یکی از انقلابی‌ترین اعتقادات اسلامی، جهان غرب را در مورد آینده، به وحشت انداخته است. این وحشت ناشی از عمق بحران‌هایی است که غرب، آن را با تمام وجود احساس می‌کند و البتّه با یگانه هنر خود که «ظاهرآرایی» است، تلاش می‌کند نه تنها چهرۀ یک ورشکسته را به خود نگیرد، در هیئت یک جهاندار غالب ظاهر شود و افراد ساده‌اندیش و سطحی‌نگر را بفریبد. فروپاشی نظام خانواده و بحران اخلاقی ـ اجتماعی ناشی از آن، بروز بحران زیست محیطی، بحران اقتصادی که در شکل تبعیض‌های وحشتناک خود را نشان می‌دهد، سیطرۀ ظالمانۀ رسانه‌ها و ... بحران‌های امروز غرب است و اندیشمندان نظام سلطه‌گر غرب، به خوبی می‌دانند که اگر این وضع استمرار یابد، قطعاً آینده از آن اندیشه‌ای خواهد بود که خلأ معنویت جهان را پر کند و اسلام و تشیّع با اعتقاد بزرگ خود به مهدویّت، به طور قطع یگانه مکتبی خواهد بود که به زودی ببرِ کاغذی غرب را در ساحت اندیشه و تفکّر مچاله خواهد کرد و خود چونان موهبتی آسمانی بر دل و جان مردم حاکم خواهد شد.

این خطری است که اندیشمندان غربی آن را احساس کرده‌اند و راه گریز از این سرنوشت محتوم را در مقابله با اسلام و تشیّع و به ویژه مقابله با اعتقاد به مهدویّت دیده‌اند، مقابله‌ای که هرگز با پاسخ درخوری از سوی مسلمانان همراه نشده است.

  • تبلیغات غرب، علیه مهدویّت
غرب به استناد احساس خطری که از ناحیۀ مهدویّت کرده، مدّت‌هاست که تبلیغات دامنه‌داری را در مقابله با آن آغاز نموده است. این تبلیغات با بهره‌برداری از آخرین تکنولوژی‌های روز که در اختیار غرب قرار دارد، انجام می شود. دکتر سعیدی، جامعه شناس، در این مورد به نکات جالب توجّه‌ای اشاره می‌کند:

امروزه مدرن‌ترین ابزار تبلیغاتی غرب، هالیوود است. ابزاری مدرن، کارآمد و نفوذکننده که یک‌سره در خدمت اندیشه‌های تمامیت طلب غربی است. فیلم‌های جدید هالیوود که در آنها، به‌طور غیرمستقیم علیه مهدویّت شیعی تبلیغ می‌شود، بسیار است. فیلم‌های ژانر علمی- تخیّلی، در این مقوله می‌گنجند. فیلم‌هایی پیش‌بینی آیندۀ جهان را دستمایۀ سناریوی خود قرار داده و غرب را قبلۀ نجات مردم از سرسام تکنولوژی آینده تبلیغ می‌کنند، متأسّفانه بدون دقّت، از سوی برخی از کشورهای اسلامی دوبله شده و به نمایش در می‌آیند. بعضی دیگر از فیلم‌های هالیوود، به‌طور مستقیم به مقابله با مهدویّت می‌پردازند که یکی از معروف‌ترین آنها، فیلم «نوسترآداموس» است که با تبلیغات شدید، بارها در جهان به نمایش درآمده و میلیون‌ها سی دی از آن در حال حاضر در دنیا توزیع شده است.

امّا تبلیغات غرب علیه مهدویّت، صرفاً در عرصۀ فیلم‌سازی خلاصه نمی‌شود. در همۀ عرصه‌های تبلیغاتی غرب، می‌توان رگه‌هایی از تبلیغ علیه مهدویّت را مشاهده کرد. در واقع نظریه‌پردازان غربی با تهیۀ خوراک تبلیغاتی برای سینما، کتاب، سخنرانی، تئاتر، تلویزیون و همۀ عرصه‌های هنری و فرهنگی، زمینه‌های تبلیغ علیه مهدویّت را فراهم می‌آورند. درحال حاضر سایت‌های کامپیوتری زیادی وجود دارند که تبلیغات ضدّ مهدویّت را به عهده دارند و ذهن پاک جوانان را از این رهگذر، تحت تأثیر قرار می‌دهند. در میان این امواج توفندۀ تبلیغات سوء، ما مسلمانان برای تبلیغ مهدویّت در جهان امروز چه کنیم؟

متأسّفانه فقر تکنولوژیک مسلمانان، بسیاری از امکانات بالقوّه را در این مقوله سلب کرده، امّا موضوع این است که ما حتّی از داشته‌های خود هم در این راه به درستی استفاده نمی‌کنیم و اگر به وظایف منتظران در عصر غیبت که تلاش در جهت آماده‌سازی زمینه برای ظهور حضرت صاحب الامر(عج) است، دقّت کنیم، درخواهیم یافت که به سبب این رخوت‌ها در راه تبلیغ برای فرهنگ مهدویّت، هریک به فراخور امکاناتی که در اختیار داریم، ضامن خواهیم بود و قطعاً مورد سؤال قرار خواهیم گرفت. بی‌اطّلاعی و کم‌اطّلاعی جوانان جامعۀ ما از مقولۀ مهدویّت، گناهی است که بخش عمدۀ آن بر دوش اندیشمندان، صاحب امکانات و مسئولان و دست‌اندرکاران جامعۀ ما سنگینی خواهدکرد. امروزه، جلوه‌های مظلومیّت را می‌توان در موضوع مهدویّت به خوبی مشاهده کرد.

  • جوانان و مهدویّت
با همۀ اعتقادی که مردم ما به اسلام دارند، متأسّفانه به دلیل رخوت‌هایی که از آنها یاد شد، آشنایی جوانان ما با مقولۀ مهدویّت، در خور آنها نیست. با هم گشتی در گوشه و کنار برخی از اذهان جوان می‌زنیم:
برای پرس‌وجو دربارۀ میزان اطّلاعات مردم در مورد حضور امام زمان(عج) وارد یک مرکز مشاوره می‌شوم. از یکی از مشاوران این مرکز می‌پرسم: به نظر شما حضور امام عصر(عج) در زندگی شما چقدر مشهود است؟

مثل کسی که سؤالم را نشنیده است، می‌گوید: چه گفتید؟!
پرسشم را تکرار می‌کنم. او به دیوار روبه‌رو خیره می‌شود. کمی فکر می‌کند و با استیصال می‌گوید: این یک مسئلۀ بزرگ تربیتی است که خیلی می‌شود در رابطه با آن صحبت کرد! می‌گویم: خیلی خلاصه بگویید!
می‌گوید: ببخشید، فعلاً چیزی به نظرم نمی‌رسد!!

٭ ٭ ٭
در «پارک شهر»، عدّه‌ای از دختران جوان با هم مشغول گپ و گفت وگویند ... گاهی سرهایشان را به هم نزدیک می‌کنند و پس از آنکه حرف یکی از آنها، به پایان می‌رسد با هم بلندبلند می‌خندند. به هیچ وجه به اطراف خود توجّه ندارند. به آنها نزدیک می‌شوم و از یکی از آنها همین سؤال را می‌پرسم. او سراپای مرا ورانداز می‌کند و می‌گوید: شما؟!
می‌گویم خبرنگارم و برای یک گزارش این مطلب را از شما می‌پرسم.
می‌گوید: ممکن است سؤالتان را در حدّ دیپلم ترجمه کنید تا بفهمم چه می‌گویید؟!
می‌گویم: امام زمان(عج) چه نقشی در زندگی شما دارد؟
با تعجّب می‌گوید: آن حضرت که غایب است. خوب ما فقط او را دوست داریم. همین!
٭ ٭ ٭
کم‌کم به وقت نماز نزدیک می‌شوم. موذّن مؤمنان را به نماز فرا می‌خواند، خود را به دریای معنویت می‌رسانم. پس از نماز جماعت، جوان نورانی و خوش سیمایی توجّهم را جلب می‌کند. به سویش می‌روم و اسم و شغلش را می‌پرسم. می‌گوید سیفی هستم و مهندسی می‌خوانم. از او می‌پرسم: امام زمان(عج) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
اوّل طفره می‌رود ... امّا نمی‌تواند از سؤال‌های من خلاص شود. می‌گوید: امام زمان(عج) الگوی من در زندگی است. البتّه من نمی‌توانم ادّعا کنم که توانسته‌ام در همۀ امور خود را آن‌چنان که او دوست دارد، بسازم، امّا به هر حال او به عنوان نقطۀ بزرگ و هدف اصلی آمال و آرزوهای من است.
٭ ٭ ٭
نزدیک میدان «ولیّ عصر(عج)» هستم. نگاهم به تعدادی جوان می‌افتد که در حال خارج شدن از یک مؤسّسۀ کامپیوتری هستند. موهای روغن زده‌اشان زیر نور خورشید پاییزی، برق می‌زند.
با شور و حرارت خاصّی از استفاده‌هایی که می‌شود از کامپیوتر کرد، حرف می‌زنند. خودم را به آنان می‌رسانم و از یکی از آنها که بزرگ‌تر از بقیّه است، همین سؤال را می‌پرسم. رضا به دوستانش می‌گوید: بچّه‌ها! ما هم آدم شدیم. بالأخره یکی هم نظر ما را خواست! بعد به من می‌گوید: آقا! عکس ما را هم در روزنامه چاپ می‌کنید؟
و در پاسخ سؤالم می‌گوید:
والله دراین باره فکر نکرده‌ام، این‌طوری چیزی به نظرم نمی‌رسد.
ـ باید فکرکنم.
می‌گویم: خوب فکرکن! مدّتی ساکت می‌شود و ...

٭ ٭ ٭
درمیدان میوه وتره بار، خانمی در حال خرید میوه است. پس از خرید، خودم را معرفی می‌کنم و می‌گویم اگر مایلید ضمن معرفی خود، بفرمایید که امام زمان(ع) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
می‌گوید: شقایق نادری هستم و من چندین بار به آقا متوسّل شده‌ام و مشکلم حل شده است. از او بیشتر توضیح می‌خواهم می‌گوید: واقعاً آقا، مشکل‌گشا است. من نمی‌توانم شرح مشکلاتم را بگویم. فقط همین را بگویم که هر وقت مشکلی داشته‌ام که هیچ کس نتوانسته است، آن را حل کند و واقعاً از همه کس ناامید شده‌ام و خالصانه دست به دامن آقا شده‌ام مشکلم حل شده است. فدای اسم آقا! قربان محبّت امام زمانم بروم...
قطره‌های اشک به او اجازۀ سخن بیشتر را نمی‌دهد.

٭ ٭ ٭
وارد دانشگاه که می‌شوم، خاطرات دوران دانشجویی‌ام زنده می‌شود...
به خودم که می‌آیم روبه‌روی دکترسودمند هستم. ایشان دربارۀ نقش امام زمان(ع) در زندگی‌اش می‌گوید:
اصولاً من در هنگام گرفتاری به سراغ امام زمان می‌روم!
البتّه تا به حال چندین بار به مسجد جمکران رفته‌ام و اعمالی را انجام داده‌ام ... امّا خوب ایشان مراد و مقتدای من هستند و من در مراحل مختلف زندگی‌ام سعی کرده‌ام که رضایت آقا را جلب کنم. با عمل به تکلیف با احسان و نیکوکاری، با خودسازی و مراقبه و محاسبه، چون طبق آیۀ قرآن و روایات، اعمال ما به امام زمان عرضه می شود، من نمی‌خواهم تا حدّ امکان، طوری عمل کنم که وقتی آقا به نامۀ عملم نگاه می‌کند، ناراحت شود.

٭ ٭ ٭
در حین برگشت به اداره، به رانندۀ تاکسی که با او می‌آیم، می‌گویم: حال پاسخ دادن به یک سؤال را داری؟ نگاه عاقل اندر سفیهی می کند و آهی می کشد: چه سؤالی؟
نمی‌دانم چرا؟ ولی احساس می‌کنم که از سؤالم صرف‌نظر کنم... در همین فکر هستم که دوباره می‌پرسد: نگفتید.
می‌گویم: مثل اینکه خسته هستید ... بگذریم ...
قیافه‌ای جدّی می‌گیرد و می‌گوید: خواهش می‌کنم آقا، بفرمایید ...
می‌گویم: لطفاً با دقّت به سؤالم پاسخ دهید. امام زمان(ع) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
اخم‌های چهره‌اش از هم گشوده می‌شود و می‌گوید: خدمت حضرت آقا که عرض کنم من یک فرزند دارم، او را هم از لطف آقا دارم.
می‌گویم: بیشتر توضیح بده. می‌گوید: من 14 سال بچّه‌دار نمی‌شدم. به خیلی از دکترها مراجعه کردیم؛ ولی فایده‌ای نداشت. یکی از دوستانم به من پیشنهاد کرد که اگر متوسّل به امام زمان(عج) شوی، نتیجه خواهی گرفت ... خلاصه الآن پسرم طلبه است. مهدی را می‌گویم من هرشب چهارشنبه به جمکران می‌روم ... اگر مسافری بیا امشب با هم برویم؟!

  • یک استدلال منطقی
دنیای امروز، دنیای اندیشه و منطق و استدلال است. جوان امروز، ترجیح می‌دهد حقایق دینی را هم از طریق منطق و استدلال دریابد. اینجاست که بیگانگان، بیشتر بهره را برای منحرف کردن ذهن جوانان از حقایق دینی می‌برند. آنها با زیرسؤال بردن این حقایق، جوان را در برابر پرسش‌هایی قرار می‌دهند که ذهن نوپای او، قادر به استدلال برای آنها نیست و همین امر باعث می‌شود که گاه اعتقادات او در پاره‌ای مسائل دینی کم‌رنگ جلوه کند. یکی از پرسش‌هایی که مدّت‌هاست معاندان اسلام، در باب مهدویّت پیش روی جوانان قرار می‌دهند، این است که با وجود قدرت‌های عظیم نظامی در جهان که مجهّز به عالی‌ترین تکنولوژی تسلیحاتی هستند، امام عصر(عج) چگونه خواهد توانست، به عنوان یک نیروی نوپا، بر این قدرت‌های عظیم غلبه کند و تمام جهان را زیر سیطرۀ حکومت خویش قرار دهد؟ این پرسشی کاملاً انحرافی است. پرسشی که چونان سایر مسائلی که معاندان اسلام مطرح می‌کنند، پاسخ آن هزار و اندی سال پیش، در اقوال معصومان ما(ع) آمده است. اینجا وظیفۀ اندیشمندان دینی است که به سراغ احادیث و روایات و اخبار بروند و از بطن آنها، پاسخ‌های امروزین را به شبهه‌های معاندان استخراج کنند. متأسّفانه، روشنفکران دینی ما، به ویژه آنان که در این عصر و زمان زندگی می‌کنند، نه تنها این وظیفۀ الهی خویش را به انجام نمی‌رسانند، گاه با طرح مسائلی، آب به آسیاب دشمن هم می‌ریزند و ذهن جوانان را با شبهه‌ها، دچار تشویش می‌کنند.
ببینید زنده‌یاد دکتر علی شریعتی با چه زبان منطقی و استدلالی، پاسخ شبهۀ قدرت را از بطن روایات استخراج کرده است:
... انتظار، سنتز تضادّ میان دو اصل متناقض با هم است: یکی «حقیقت» و دیگری «واقعیت» ... اگر وضع موجود؛ یعنی واقعیّتی که در عالم خارج واقع شده است، با حقیقتی که در اسلام، به آن معتقدیم، تناقص دارد، چه بکنیم؟ اسلام، انسان را نجات می‌دهد و عدالت و ترقّی را به وجود می‌آورد.

... چاره ای نیست جز اینکه پیروان دینی که مدّعی نجات و سیادت انسان و توده‌های محروم و نابودی ظلم و جنایت و مدّعی استقرار یک نظام جهانی به نفع انسانند، معتقد باشند که این حقیقت در طول این هزار و چهارصد سال نتوانسته به شعارهای خودش جامۀ عمل بپوشاند، امّا خواهد پوشاند و قطعاً پیروز خواهد شد و عدالت، جبراً مستقر خواهد گشت. جبراً حقیقت محکوم بر واقعیت باطل، ولی حاکم، پیروز می‌شود و ما منتظر و مؤمن چنین روزی و چنین واقعه‌ای هستیم و چون خداوند به صراحت وعدۀ پیروزی اسلام را در قرآن داده: «لیظهره علی الدّین کلّه» و نوید داده که توده‌های ضعیف و مردم جهان را پیشوایان بشریت خواهد کرد و زمین را به آنها خواهد بخشید و محرومان، وارث قدرتمندان و زرپرستان خواهند شد.

این تضادّ میان «واقعیت باطل حاکم» و «حقیقت نجات بخش محکوم» را جز «انتظار» به پیروزی جبری و قطعی حقیقت، نمی‌تواند حل کند ...
... انتظار مثبت به معنای نفی وضع موجود در ذهن آدمی و در زندگی و ایمان انسان منتظر است و اگر این انتظار را ملّت محکوم از دست داد، محکومیت را به عنوان سرنوشت محتومش برای همیشه خواهد پذیرفت. اگر منتظر تغییر نباشیم، آنچه در حکومت علی(ع) صورت گرفته یا آنچه در «کربلا» اتّفاق افتاد، برایمان پایان داستان است و دیگر عکس‌العملی در طبیعت و تاریخ و هستی و زندگی بشر نخواهد داشت، این اعتقاد، هم برخلاف ایمان به حقیقت و هم برخلاف مصلحت زندگی فرد در جامعه، انسان مسئول است.

ستم‌ها، جنایت‌ها و ظلم‌ها، همه داستانی و حادثه‌ای نیمه تمام در تاریخ بشر است، این داستان به سود عدالت و حقیقت و به زبان ستم و فساد و پلیدکاری پایان خواهد پذیرفت ...

... انتظار، جبر تاریخ است. این مسئله برای روشنفکران که با مکتب‌ها و فلسفه‌های علمی تاریخ آشنایی دارند، بی‌نهایت شورانگیز است.

هرکس این سؤال به ذهنش می رسد که امام زمان(ع)، این رهبر نجات‌بخش انتهای تاریخ، چگونه می‌تواند بر جهان پیروز شود؟ در اینجا امام صادق(ع) یک توجیه بسیار عمیق و کاملاً جامعه‌شناسانه و تاریخی دارد که: «قدرت‌های ستمکار و قطب‌های جنایت و ظلم به قدری با هم خواهند جنگید که در نیرو و قدرت فرسوده می‌شوند و به قدری از درون، رو به فساد خواهند رفت که مقاومتشان را از دست می‌دهند و آنگاه شما از بیهوشی و خواب خرگوشی بیدار شده و چون مسلّح به نیروی ایمان و آگاهی هستید بر آن قدرت‌های از درون پوسیده و از برون فرسوده، پیروز می‌شوید.» و این پیروزی بر اساس منطق، عینیّت و سنّت‌های اجتماعی است، سنّت‌هایی که در اسلام و قوانین خداوند است، نه قوانین ماتریالیستی.

وقتی خداوند کاری را بخواهد، اسبابش را فراهم می‌کند ... من در اینجا معتقدم که تاریخ به طرف پیروزی جبری عدالت و نجات قطعی انسان‌ها و توده‌های ستمدیده و نابودی حتّی ظلم و ظالم می‌رود ... .

ماهنامه موعود شماره 122
پنج شنبه 9/9/1391 - 16:28
مهدویت

همۀ ما خضر نبی را به عنوان نماد عمر جاودانه و طولانی می‌شناسیم؛ امّا در روایات، او حجّتی برای طول عمر امام زمان(ع) و مونس تنهایی‌های ایشان معرفی شده است. در این نوشتار، نگاهی گذرا و اجمالی به زندگانی این مرد خدا می‌اندازیم.

 

 


اشاره:

همۀ ما خضر نبی را به عنوان نماد عمر جاودانه و طولانی می‌شناسیم؛ امّا در روایات، او حجّتی برای طول عمر امام زمان(ع) و مونس تنهایی‌های ایشان معرفی شده است. در این نوشتار، نگاهی گذرا و اجمالی به زندگانی این مرد خدا می‌اندازیم.

  • سرآغاز
در روایات چهار پیامبر را می‌توانیم ببیینم که عمری چند هزار ساله یافته‌اند و از زمان خود تا کنون زنده هستند. این پیامبران عبارتند از:
1. ادریس(ع)؛
2. الیاس(ع)؛
3. خضر(ع)؛
4. مسیح(ع).

از میان آنان خضر و الیاس در زمین و مسیح و ادریس در آسمان زیست می‌کنند.1 در این میان خضر و الیاس با هم برادرند و هم دوره با ذوالقرنین بوده‌اند. برخی او را متولّد «فارس» معرفی کرده‌اند.2 در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:

«خضر، پیغمبر مرسل بود و حق تعالی او را بر قوم او مبعوث گردانید و او قوم خود را به توحید و به اقرار انبیا و رسل و کتب انبیا دعوت نمود و معجزۀ او این بود که بر بالای چوب خشکی یا بر زمین سادۀ بی‏گیاهی نمی‏نشست جز آنکه آنها سبز می‌شد و او را خضر از این جهت نامیدند؛ زیرا که خضر مشتق از سبزیست و اسم او تالیا بن ملکان‌ست که اجداد او به نوح منتهی می شوند.»3

گفته شده او در سفری همراه با ذوالقرنین بوده و هر دو به دنبال آب حیات می‌گشته‌اند. پس از طیّ مسافتی طولانی خضر آب حیات را یافته و از آن می‌نوشد و ذوالقرنین بی بهره می‌ماند.4 البتّه در روایات، گاه علّت طول عمر او را دعای حضرت آدم(ع) گفته‌اند.5

در روایات مربوط به معراج رسول خدا(ص) آمده که بوی مطبوعی را ایشان در آسمان احساس می‌کنند. وقتی از علّت آن می‌پرسند، پاسخ می‌شنوند این بو مربوط به خانۀ زن و شوهری است از مؤمنان به حضرت خضر بوده و پس از برملا شدن ایمانشان در خانۀ خود زنده زنده به آب جوش افکنده شده و سپس خانه را برسرشان ویران می‌کنند.6

  • خضر(ع) و موسی(ع)
معتبرترین گزارش زندگی دربارۀ حضرت خضر، ماجرایی است که دربارۀ سفر مشترک موسی(ع) با ایشان است که در آیات 60 به بعد سورۀ کهف به این شکل آمده است:
«ای پیامبر، بخوان برای مردم هنگامی که موسی به دوست خود گفت: من دست از جست‌وجو و تلاش بر نمی‏دارم تا به مجمع البحرین، آنجا که دو دریا به هم برخورد می‏کند، برسم هر چند مدّت طولانی به راه خود ادامه دهم.

هنگامی که به مجمع البحرین رسیدند ماهی خود را که برای تغذیه همراه داشتند، فراموش کردند و ماهی دوباره جان گرفت و راه خود را در پیش گرفت و رفت. هنگامی که از آنجا گذشتند، موسی به یار همسفرش گفت: غذای ما را بیاور که از این سفر سخت، خسته شده‏ایم.

او گفت: به خاطر داری هنگامی که ما به کنار آن صخره پناه بردیم و استراحت کردیم من در آنجا فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم این شیطان بود که یاد آن را از خاطر من برد و ماهی به‌طرز شگفت‏انگیزی راه خود را در پیش گرفت.

موسی گفت: این، همان‌جاست که ما می‏خواستیم و آنها در حالی‌که جای قدم‌های خود را دنبال می‏کردند، باز گشتند.
در آنجا، بنده‏ای از بندگان ما را یافتند که او را مشمول رحمت خود ساخته و از سوی خود، علم فراوانی به او تعلیم داده بودیم.
موسی به او گفت: آیا اجازه می‏دهی من با تو هم‌سفر شوم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده است و مایۀ رشد و صلاح است به من بیاموزی؟
خضر گفت: تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی.

و چگونه می‏توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی، شکیبا باشی؟
موسی گفت: ان‌شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد.
خضر گفت: پس اگر می‏خواهی به دنبال من بیایی از هیچ چیز سؤال مکن تا خودم آن را به موقع به تو باز گویم.
آنها به راه افتادند تا اینکه سوار کشتی شدند و او کشتی را سوراخ کرد، موسی گفت:
آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی، راستی! چه کار بدی انجام دادی؟
خضر گفت: نگفتم تو هرگز نمی‏توانی با من شکیبایی کنی؟
موسی گفت: مرا به خاطر این فراموش‌کاری مؤاخذه مکن و بر من به خاطر این امر سخت مگیر.
باز به راه خود ادامه دادند تا اینکه کودکی را دیدند و خضر آن کودک را کشت.
موسی گفت: آیا انسان پاکی را بی‏آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟ به راستی کار منکر و زشتی انجام دادی.
خضر گفت: به تو نگفتم تو هرگز توانایی نداری با من صبر کنی؟
موسی گفت: اگر بعد از این دربارۀ چیزی از تو سؤال کردم دیگر با من مصاحبت نکن. چرا که از ناحیۀ من دیگر معذور خواهی بود.
باز به راه خود ادامه دادند تا به قریه‏ای رسیدند از اهل آن قریه خواستند که به آنها غذا دهند؛ ولی آنها از مهمان کردنشان خودداری نمودند؛ با این حال آنها در آنجا دیواری را که در حال فرو ریختن بود، از نو بر پا کردند. موسی گفت: لااقل می‏خواستی در مقابل این کار اجرتی بگیری؟
او گفت: وقت جدایی من و تو فرا رسیده است؛ امّا به زودی سرّ آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی برای تو بازگو می‏کنم.
امّا آن کشتی، متعلّق به گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می‏کردند و می‏خواستم آن را معیوب کنم؛ زیرا پشت سر آنها پادشاهی ستمگر بود که هر کشتی را از روی غصب، می‏گرفت.

و امّا آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند، ما نخواستیم او آنها را به طغیان و کفر وا دارد.
ما از خداوند خواستیم تا فرزند پاک‌تر و پر محبّت‏تری به جای او، به آنها بدهد.
و امّا آن دیوار، متعلّق به دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی متعلّق به آنها وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود. پروردگار تو می‏خواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را بیرون بیاورند، این رحمتی از پروردگارت بود، من به دستور خود این کار را نکردم و این بود سرّ کارهایی که توانایی شکیبایی در برابر آنها نداشتی.7
همان طور که می‌بینیم از این پیامبر با تعبیر «بنده‌ای از بندگان ما» یاد شده که حاکی از مقام فوق العادّه اوست. همچنین علم لدنی او با بیان مصداق‌هایی برای موسی و دیگران به نمایش گذاشته شده است. به استناد این آیات در ادبیات ما و به خصوص اشعار حافظ از خضر با تعبیر استاد یاد شده است.

  • خضر(ع)، در خدمت ائمۀ اطهار(ع)
گزارش‌های بسیار کمی دربارۀ پس از این ایّام تا زمان ظهور اسلام به دست ما رسیده است، از همین رو به نقش این پیامبر خدا در تاریخ اسلام نگاه می‌کنیم. روایتی از حضرت رضا(ع) در منابع شاخص و معتبر ما آمده که گویای حضور پررنگ و فعّال حضرت خضر در تاریخ اسلام است.8 در این دوران خانۀ خضر و محلّ سکونت او در «مسجد سهله» است.9

روایات نقل شده در منابع شیعه و سنّی حاکی از آن است که خضر اوّلین تسلیت گوینده به امیرالمؤمنین(ع) در رثای پبامبر(ص) بود10 و او را صحابۀ حاضر نیز مشاهده کرده بودند. حضرت علی(ع) خضر را با عنوان «برادرم» یاد می‌کردند و خضر نیز ارادتی ویژه به امیرمؤمنان(ع) داشت و گاه و بیگاه و در منظر دیگران آن را به نمایش می‌گذاشت، شاید به اشتباه خود در شناخت جایگاه ایشان پی ببرند.11 جالب این است که گاه حضرت علی(ع) بلافاصله پس از این صحنه، اعلام می‌کردند هر سؤالی دارید با من مطرح کنید که من به راه‌های آسمان از زمین آگاه‌ترم و در مقابل، حاضران می‌پرسیدند: تعداد موهای سر ما چند تاست؟!!!

روزی امیرالمؤمنین(ع) همراه حسن بن علی(ع) می‏آمد و به دست سلمان تکیه کرده بود تا وارد مسجد الحرام شد و نشست، مردی خوش قیافه و خوش لباس پیش آمد و به امیر‌المؤمنین(ع) سلام کرد، حضرت جوابش را دادند. او نشست آنگاه عرضه کرد: یا امیرالمؤمنین سه مسئله از شما می‌پرسم و سپس پرسش‌های خود را طرح می‌کند و امام(ع) به حضرت مجتبی(ع) امر می‌کنند که او پاسخ دهد و ایشان نیز پاسخ داده و مایۀ تحیّر حاضران می‌شوند.12

در منابع جریان دیدار خضر با دیگر امامان(ع) و تسلّا دادن به ایشان در مصائب و ناراحتی‌ها13 و گاه بزرگانی مانند مرحوم نخودکی اصفهانی14 قابل مشاهده است که برای پرهیز از طولانی شدن مطلب به همین مقدار اکتفا می‌شود.

  • خضر و امام زمان(ع)
خداوند متعال خضر را حجّتی قرار داد تا هر که دربارۀ طول عمر امام زمان(ع) دچار شکّ و تردید شود، به ایشان بنگرد و ببیند خداوند بندگانی از طایفۀ انسان‌ها دارد که چند هزار سال عمرشان از امام عصر(ع) بیشتر است.15علاوه بر این، او در دورۀ غیبت و پس از ظهور به سان انیسی مهربان و همراهی دل‌سوز در خدمت امام عصر(عج) خواهد بود:
«خضر (ع) از آب حیات نوشید و بنابراین تا روز قیامت زنده خواهد بود، او به نزد ما می‏آید و بر ما سلام می‏کند و ما صدای او را می‏شنویم، گرچه او را نمی‏بینیم و او در هر جا که یاد شود، حضور می‏یابد. پس هر کس از شما که او را یاد نمود به او سلام کند. او در هنگام حج در مکّه حضور می‏یابد و جمیع عبادات و مناسک را به جا می‏آورد و در عرفه، وقوف می‏کند و برای مؤمنان دعا می‏نماید و به زودی خداوند در هنگام ظهور قائم ما وحشت و تنهایی او را، به انس مبدّل می‏سازد و او در کنار حضرت مهدی(عج) حضور می‏یابد.»16

سلام بر او به گاه ولادت و حیات و در تمام لحظاتی که با ماست و در خدمت مولای ما.

محمود مطّهّری‌نیا

ماهنامه موعود شماره 122

پی‌نوشت‌ها:

1. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج‏13، ص 353.
2. تاریخ طبری، ج1، ص188.
3. علل الشّرائع، ج‏1، ص 59.
4. کمال الدّین وتمام النّعمه، ج‏1، ص 298.
5. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏13، ص 35.
6. همان، ص 672.
7. سورۀ (18) کهف، آیات60 ـ 82.
8. کمال‌الدّین و تمام‌النّعمه،ج‏2، ص 390.
9. بحارالأنوار،ج‏52، ص 376.
10. من لایحضره الفقیه، ج‏1، ص 231؛ ضائل پنج تن علیهم‌السّلام در صحاح ششگانۀ اهل سنّت، ج‏3، ص 393.
11. بحارالأنوار، ج 10، ص 119.
12. الکافی، ج‏1، ص 526.
13. برای نمونه ر.ک: بحارالأنوار، ج‏46، ص 145.
14. ر.ک: نشان از بی‌نشان‌ها، ج1، ص286.
15. نکتۀ قابل تأمّل اینجاست که در روایات و منابع دینی تا پیش از دورۀ معاصر طول عمر امام زمان(ع) را با معمّرین (افرادی که طول عمر داشته‌اند) مقایسه می‌شد؛ امّا متأسّفانه از اواسط دهۀ 40 شمسی، ادبیّاتی با برخی از نوشته‌های حتّی بزرگان دین رایج شد که برای اثبات طول عمر امام زمان(ع) به درختان و حیوانات و دیگر موجودات دیرزیست هم استناد شده که هم از نظر منطقی مقایسۀ غلط و غیر قابل قبولی است و موجب وهن فرهنگ متعالی شیعی می‌شود هم نوعی توهین به شأن امام(ع)به حساب می‌آید و ای کاش می‌شد این بخش از آثار و تألیفات مهدوی مورد بازنگری قرار گیرند.
16. کمال‌الدّین و تمام‌النّعمه،ج‏2، ص 390.
پنج شنبه 9/9/1391 - 0:18
مهدویت

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «او چشم راست ندارد و چشم دیگرش در پیشانی اوست و مانند ستارۀ صبح می‌درخشد. چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته با خون است. وی در یک قحطی سخت می‌آید و بر الاغ سفیدی سوار است...»1

 

 



ترمینولوژی روایات
بزرگترین مشخصّۀ دجّال که در روایت امیرالمؤمنین(ع) به آن اشاره شده است، داشتن یک چشم چپ است. با اوّلین نگاه به آرم رسمی سازمان فراماسونری، می‌توانید این چشم چپ را مشاهده نمایید، که در رأس آرم قرار دارد (او چشم راست ندارد و چشم دیگرش در پیشانی اوست)، این چشم درون آرم، درخشان است (و مانند ستارۀ صبح می‌درخشد).

اگر به معنای لغت دجّال توجّه شود، به معنای کذّاب است که این بارز‌ترین خصوصیّت این جامعۀ مخفی است؛ مخفی کاری این سازمان، نمونۀ بارز نفاق در ادبیات قرآنی ـ اسلامی است؛ همچنین آنها خود را انسان‌هایی بشر دوست و صلح طلب معرفی می‌نمایند؛ یعنی مَرکب آنها به جای جنگ و خونریزی که نماد آن رنگ قرمز است، بر مَرکبی سفید سوارند (و بر الاغ سفیدی سوار است) و به‌وسیلۀ آن، اهداف قرمزِ پشت پردۀ خود را به پیش می‌برند، امّا مهم‌ترین ویژگی این سازمان مخوف و مخفی، ضدّیت با ادیان توحیدی اصیل است که دقیقاً بر روایات اسلامی صدق می‌کنند.

گردانند‌ه‌های این جریان، جریان‌هایی مشابه را نیز اداره می‌کنند که عنوان دجّال و خصوصیاتش بر همۀ آنها صدق می‌کند، این گرداننده‌ها، شبکه‌ها و جریان‌های متّصل به آنها، در اختیار صهیونیسم و استکبار جهانی هستند که مقام معظّم رهبری از آنها با عنوان «شبکۀ زورگویان صهیونیست جهانی» یاد نموده است؛ جریانی که تمامی یا حدّاقل، اکثر فساد، تباهی و جنایات سراسر جهان، زاییدۀ اعمال آنهاست.

فراماسونری چیست؟

معنای لغوی فراماسونری
واژۀ فراماسونری از لغت فرانسوی «فران ماسونری» (fran masonery) به معنای بنّا یا معمار آزاد است که در زبان انگلیسی به آن «فری میسون» (free mason) به همان معنا می‌گویند.

مفاهیم و توضیحات اوّلیه

این عبارت، نام سازمانی است که در عصر حاضر جزو تشکیلات مخفی وابسته به یهودیّت جهانی می‌باشد. اینان همان معماران نظام‌های سیاسی جهانند که از تمام قیود و قوانین کشورها و ادیان، آزاد و تنها به اربابان یهودی خود جواب‌گو هستند.

اعضای فراماسونری

به اعضای این سازمان مخفی، فراماسونر یا ماسون می‌گویند.
در حال حاضر بیش از هشت میلیون فراماسونر در سراسر جهان وجود دارد که اکثر آنها (6 میلیون نفر)2در آمریکا زندگی می‌کنند، به راحتی می‌توان یک کشور را با چند هزار نخبه در عرصه‌های مختلف هدایت و کنترل نمود؛ پس آنها به راحتی می‌توانند بر دنیا حکومت پنهان خود را داشته باشند و جهان را به سوی اهداف از پیش تعیین شده، سوق دهند.

اعضای این تشکیلات از میان نخبگان سیاسی، اقتصادی (سرمایه‌داران بزرگ)، نظامی، فرهنگی و علمی کشورهای مختلف انتخاب می‌شوند و در مکان‌هایی به نام «لژ» تشکیل جلسه می‌دهند.

پیدایش فراماسونری

پیدایش این سازمان مخفی به دوران جنگ‌های صلیبی بازمی‌گردد؛ آنگاه که گروهی خود را شوالیه‌های معبد نامیدند و در فلسطین به حفاری‌هایی برای پیدا کردن معبد و گنج‌های آن دست زدند. این گروه که برخی آنها را یهودی و برخی، مسیحی می‌پندارند، بعد از بازگشت به فرانسه، عقاید و اعمال کفر‌آمیزی از خود بروز دادند که باعث قتل عام و فرار آنها به مناطقی که تحت حاکمیّت کلیسای کاتولیک نبود، شد. فراماسونرها در سال 1717 م. از حالت فرقه‌ای عقیدتی به حالت عقیدتی ـ سیاسی تغییر هویّت دادند و وارد بازی بین المللی شدند.


حجّت الاسلام سیّد مهدی غفّاری
ماهنامه موعود شماره 121


پی‌نوشت‌ها:

1. مهدی موعود، ترجمه و نگارش علی دوانی، ص 965.
2. راز بزرگ، ص 175.
پنج شنبه 9/9/1391 - 0:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته