• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 639
تعداد نظرات : 863
زمان آخرین مطلب : 5393روز قبل
دعا و زیارت

سرانجام تحریف کنندکان حقایق در قرآن


 اشاره


خداوند متعال می­فرماید: ... وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ؛[1] ... و از قهر من بپرهیزید و حق را به باطل مشتبه نکنید تا حقیقت را پنهان سازید، در صورتی که به حقانیت آن واقفید.


علمای یهود که این خطاب به آنهاست، در لسان قرآن قهرمانان تحریف­اند. استاد مطهری در این باره می گویند: «قرآن کریم کلمه تحریف را مخصوصا در مورد یهودی­ها بکار برده و با ملاحظه‏ تاریخ معلوم می‏شود که اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند. ... این خصیصه یهودیان که تحریف است، در قرآن به صورت‏ یک خصیصه نژادی شناخته شده است. در یکی از آیات قرآن در سوره بقره‏ می‏فرماید:  أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ؟ ای مسلمانان آیا شما طمع بستید که‏ اینها به شما راست بگویند؟ اینها همانها هستند که با موسی می‏رفتند و سخن خدا را می‏شنیدند اما وقتی که برمی‏گشتند تا در میان قومشان نقل کنند آن را زیر و رو می‏کردند؛ أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛آیا طمع دارید که یهودیان به دین شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود آن را تحریف می­کنند، با آنکه در کلام خدا تعقل کرده و معنی آن را در یافته­اند.[2]


استاد مطهری در ادامه می­گویند: تحریف هم که می‏کردند، نه از باب اینکه نمی‏فهمیدند و عوضی بازگو می‏کردند، نه، اینها ملت باهوشی هستند و خوب هم می‏فهمیدند، اما در عین اینکه خوب می‏فهمیدند سخنان را به گونه‏ای دیگر برای مردم بیان می‏کردند .» [3] آلوسی هم ذیل تفسیر «مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ» می­نویسد: ای ضبطوه و فهموه و لم یشتبه علیهم صحته؛[4] ضبط کردند و کاملاً فهمیدند و اصلاً برایشان جای سؤالی باقی نماند.


لذا، علما، چه علمای یهود، و چه غیر آنها باید حق را اظهار نمایند و آن را به باطل نیامیزند. اما برخی عالمان، –چه یهودی و چه غیر یهودی- در معرض ابتلای کتمان حق و نیز آمیختن آن به باطل هستند، خداوند در این قرآن کریم چنانکه گذشت، به این­گونه علما می­فرماید؛ تقوا داشته باشید، و حق را به باطل نیامیزید. در ضمن بقیه علما که اهل تحریف نیستند، موظف می­باشند که خدا گونه به افشای تزویر عالمان مزور و یا اصلاح آنها بپردازند تا سد راه هدایت مردم نشوند.


ما بعد از آنکه واژه تحریف را  تعریف کردیم، و اقسام آن را ذکر کردیم، اشاره­ای به بیان عاقبت این افراد در قرآن کریم خواهیم داشت.


مفهوم تحریف


شهید مطهری در تعریف این واژه می­نویسد: «تحریف در زبان عربی از ماده حرف است، یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود که داشته است یا باید داشته باشد. به عبارت دیگر تحریف نوعی تغییر و تبدیل است ... [تحریف] یعنی پیچ دادن، کج کردن‏ چیزی، از مسیر اصلی منحرف کردن.»[5]  


انواع تحریف


تحریف انواعی دارد که مهمترین آنها عبارت است از : تحریف لفظی و تحریف معنوی.


تحریف لفظی این است که ظاهر مطلبی را عوض کنند، مثلاً از یک گفتار عبارتی حذف شود یا به آن عبارتی اضافه شود، و یا جمله‏ها را چنان پس و پیش کنند که معنی آن فرق کند، یعنی در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف کنند، تحریف معنوی این است که فرد در لفظ تصرف نمی‏کند، لفظ همان است که‏ بوده، ولی آن را طوری معنی می‏کند که خلاف مقصد و مقصود گوینده است. آن را طوری معنی می‏کند که مطابق مقصود خودش باشد نه مطابق مقصود اصلی‏ گوینده.


قرآن در این مورد در بسیاری از جاها یا کلمه تحریف را آورده و یا به‏صورت دیگری مطلب را بیان کرده است . ولی مفسرین ذکر کرده‏اند که تحریفی‏ که قرآن می‏گوید اعم از تحریف لفظی و تحریف معنوی است . یعنی بعضی از این تحریفها که صورت گرفته‏ است در لفظ بوده و بعضی در تفسیر و در معنی بوده است نه در لفظ..  تحریف از نظر موضوع نیز فرق می‏کند.


یک وقت است که تحریف در یک سخن عادی است. مثل اینکه‏ دو نفر در نقل قول و گفتار یکدیگر تحریف کنند . یک وقت هم هست که‏ تحریف در یک موضوع بزرگ اجتماعی است، مثل تحریف در شخصیت‌ها. شخصیت‌هایی هستند که قول و عملشان برای مردم حجت است، خلقشان برای مردم‏ نمونه است. مثلاً کسی سخنی را به علی علیه السلام نسبت می‏دهد که نگفته‏است، یا مقصودش چیز دیگری بوده، این خیلی خطرناک است. خلق و خوئی‏ را به پیغمبر ، به امام نسبت می‏دهد، در صورتی که خلق او طور دیگری بوده‏ است. یا در یک حادثه بزرگ، در یک حادثه تاریخی که از نظر اجتماع‏ یک سند اجتماعی و یک پشتوانه اخلاقی و تربیتی است، تحریف به وجود آوردند. این دیگر چقدر اهمیت دارد و چقدر خطرناک است که تحریفات، چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی در موضوعاتی صورت بگیرد که موضوع عادی‏ نیستند.» [6]


عاقبت تحریف کنندگان حقایق


اکنون با نگاهی به آیاتی چند از قرآن مجید اشاره­ای گذرا به عاقبت تحریف کنندگان حقایق- آن هم کسانی که آگاهانه به تحریف حقایق اقدام می­کنند، خواهیم افکند.


خداوند سرانجام شوم اینان را چنین بیان می­کند: فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ ؛[7] وای بر آنان که از پیش خود چیزی نوشته و به خدای متعال نسبت می­دهند تا به بهای اندک دنیا بفروشند، پس وای بر آنها از آنچه نوشته و آنچه بدان کسب می­کنند.


ویل در لغت به معنای هلاکت است،[8] و نیز یکی از وادی­های جهنم، از ابن عباس نقل شده که گفته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: ... إنه وادٍٍ فی جهنم.[9]


در این آیه خداوند عالمان تحریف­گر یهود را به هلاکت و نابودی و عذاب شدید تهدید می­کند. تحریف­گران کتاب خدا و بدعت گذاران، مستحق هلاکت و عذاب شدید هستند و هر بهایی که دریافت کنند در قبال عذاب الهی نا چیز و اندک است، ناگفته نماند که گرفتن مال در قبال بدعت گذاری و تحریف، حرام و سبب عذاب الهی است.


در جایی دیگر، چنین می­فرماید: إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ .[10] همانا آنان که عهد خدا و سوگند خود را به بهایی اندک فروشند، اینان را در آخرت از بهشت بهره­ای نیست، و خدا از خشم با آنها سخن نگوید و به نظر رحمت در قیامت بدانها ننگرد و از پلیدی پاکیزه­شان نگرداند و آنان را در جهنم عذاب دردناکی خواهد بود. آیا عذابی از این سخت­تر که ارحم الراحمین در قیامت با انسان سخن نگوید، و حتی به او نگاه نکند.


جمع بندی


یکی از عذاب‌های تحریف کنندگان حقایق، اسیر شدن در جهنم است، عذاب دیگر، که سخت‌تر از عذاب آتش جهنم است، این است که خداوند با اینان سخن نمی‌گوید و نظر رحمتش را از چنین افرادی دریغ می‌کند. عاقلان عالم ناله شان بلند است که فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک،[11] گیرم بر عذابت صبر نمودم ، اما بر فراقت چگونه صبر ورزم؟ اینان (محرفان حقایق) جاهلان عالم اند، جاهلان غوطه ور در جهل مرکب که با اینکه حق را فهمیدند و شنیدند و دیدند، نفهمیدند و نشنیدند و ندیدند. آنان­اندکه به این جرم کافر خواند می شوند و لعنت می­گردند: ... لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ.[12]


و هیچ کس ، هیچ کمکی نمی­تواند به آنها بنماید؛‌ یا أَیُّهَا الرَّسُولُ ... فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ ؛[13] ای رسول! ... هرگز تو آنها را از قهر  خدا نتوانی رهانید،‌ آنها کسانی هستند که خدا نخواسته (به سبب کاری که خودشان انجام داده­اند،‌ چون خداوند حکیم است و کار بیهوده نمی­کند.) آنان را  در دنیا ذلت و خواری نصیب است و در آخرت عذاب بزرگ الهی. و چه سرنوشت غم انگیزی!


قلب و قلم و قولم را در پایان تطهیر می­کنم با این جمله سید و مولایم علی که فرمود: قل الحق و ان کان مرا.  


============================ 


[1] سوره بقره ، آیه 41 و 42.


[2] . سوره بقره، آیه 75.


[3] . حماسه حسینی، ج1، ص 14


[4]  . تفسیر روح المعانی، آلوسی، ج1، ص 298.


[5] . حماسه حسینی، ج1، ص14


[6] . حماسه حسینی، ج1،صص12- 16 با تلخیص


[7] . سوره بقره، آیه 79.


[8] . اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ج 1، ص 238.


[9] . تفسیر مجمع البیان ج 1 ص 292.


[10] . سوره آل عمران، آیه 77.


[11] . فرازی از دعای شریف کمیل.


[12] . سوره نساء، آیه 46. مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ یَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَیْنا وَ اسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِی الدِّینِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَلِیلاً


[13] . سوره مائده،‌آیه 41. یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ

چهارشنبه 21/12/1387 - 15:12
دعا و زیارت

چهل حدیث گهربار از امام جواد (ع)


قال الامام محمد تقی الجواد علیه السلام:



1.   توسد الصبر و اعتنق الفقر و ارفض الشهوات و خالف الهوی، و اعلم أنک لن تخلو من عین الله فانظر کیف تکون


صبر را بالش کن، و فقر را در آغوش گیر، و شهوات را به دور انداز، و با هوای نفس مخالفت کن، و بدان که در برابر دیده خدایی، پس بنگر که چگونه ای ؟


تحف العقول، ص 478



2.   ثلاث من کن فیه لم یندم: ترک العجلة، و المشورة، و التوکل علی الله عند العزم



سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشمیان نگردد: 1 - اجتناب از عجله، 2 - مشورت کردن، 3 - و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری.



مسند الامام الجواد، ص 247



3. ان أنفسنا و أموالنا من مواهب الله الهنیئة، و عواریه المستودعة، یمتع بما متع منها فی سرور و غبطة، و یأخذ ما أخذ منها فی أجر و حسبة، فمن غلب جزعه علی صبره حبط أجره و نعوذ بالله من ذلک



جان و دارایی ما، از بخششهای گوارای خداست و عاریه سپرده اوست، تا آنجا که از آن بهره مند شویم مایه خوشی و شادی است، و آنچه از آن برگرفته شود اجر و ثواب است، پس هر که جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضایع شده و پناه به خدا از آن.



تحف العقول، ص 479



4.      من شهد أمرا فکرهه کان کمن غاب عنه، و من غاب عن أمر فرضیه کان کمن شهده



کسی که در امری حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، چون کسی است که غائب بوده.و هر که در امری حاضر نباشد ولی بدان رضایت دهد، مانند کسی است که خود در آن بوده.



تحف العقول، ص 479



5.      ثلاث یبلغن بالعبد رضوان الله تعالی: کثرة الاستغفار، و لین الجانب، و کثرة الصدقة



سه چیز است که بنده را به رضوان خدا می رساند: 1 - زیادی استغفار، 2 - نرمخویی، 3 - صدقه بسیار دادن.



مسند الامام الجواد، ص 247



6.      إیاک و مصاحبة الشریر، فإنه کالسیف المسلول یحسن منظره و یقبح أثره



از همراهی و رفاقت با آدم شرور و بدجنس بپرهیز، زیرا که او مانند شمشیر برهنه است که ظاهرش نیکو و اثرش زشت است.



مسند الامام الجواد، ص 243



7.      تأخیر التوبة اغترار



پس انداختن توبه فریب خوردن است.



تحف العقول، ص 480



8.      طول التسویف حیرة



همواره به تأخیر انداختن انجام کارها، سرگردانی است.



تحف العقول، ص 480



9.      القصد الی الله تعالی بالقلوب أبلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال



با دلها به سوی خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است.



مسند الامام الجواد، ص 244



10.      الإصرار علی الذنب أمن لمکر الله " و لا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون "



اصرار بر گناه آسودگی از مکر خداست، " و از مکر خدا آسوده نباشد جز مردمی زیانکار ".



تحف العقول، ص 480



11.  لا ینقطع المزید من الله حتی ینقطع الشکر من العباد



افزونی نعمت از طرف خدا بریده نمی شود، مگر شکرگزاری از سوی بندگان بریده شود.



تحف العقول، ص 480



12.  إظهار الشیء قبل أن یستحکم مفسدة له



اظهار چیزی پیش از آنکه پایدار شود مایه تباهی آن است.



تحف العقول، ص 480



13.  المؤمن یحتاج الی توفیق من الله، و واعظ من نفسه، و قبول ممن ینصحه



مؤمن نیاز دارد به توفیقی از طرف خدا، و به پندگویی از طرف خودش، و به پذیرش از کسی که او را نصیحت کند.



تحف العقول، ص 480



14.  العلماء غرباء لکثرة الجهال



عالمان، به سبب زیادی جاهلان، غریب اند.



مسند الامام الجواد، ص 247



15.  علم رسول الله (ص ) علیا (ع ) ألف کلمة، کل کلمة تفتح ألف کلمة



پیامبر اکرم (ص ) هزار کلمه ( از علوم را ) به علی (ع ) آموخت که از هر کلمه ای هزار کلمه منشعب می شد.



مسند الامام الجواد، ص 97



16.  إن رسول الله (ص ) قال لفاطمة (ع ): اذا أنا مت فلا تخمشی علی وجها، و لا ترخی علی شعرا، و لا تنادی بالویل، و لا تقیمی علی نائحة، ثم قال: هذا المعروف الذی قال الله عز و جل فی کتابه و لا یعصینک فی معروف "



رسول خدا (ص ) به فاطمه (ع ) فرمود: وقتی که من از دنیا رفتم به خاطر من صورت را نخراش، و مو را پریشان منمای، و واویلا نکن و بر من نوحه نخوان، سپس فرمود: این همان معروفی است که خداوند عز و جل در کتابش فرموده: " و تو را در معروفی نافرمانی نکنند ".



مسند الامام الجواد، ص 101



17.  إن القائم منا هو المهدی الذی یجب أن ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره، و هو الثالث من ولدی



قائم ما همان مهدی است که در غیبتش باید منتظرش شوند، و در ظهورش اطاعتش کنند.او سومی از پسران من است.



مسند الامام الجواد، ص 131



18.  ملاقاة الاخوان نشرة و تلقیح للعقل، و إن کان نزرا قلیلا



ملاقات و زیارت برادران سبب گسترش و باروری عقل است، اگر چه کم و اندک باشد.



مسند الامام الجواد، ص 242



19.  من أطاع هواه أعطی عدوه مناه



کسی که فرمان هوای نفس خویش برد، آرزوی دشمنش را برآورد.



مسند الامام الجواد، ص 243



20.  الثقة بالله ثمن لکل غال و سلم الی کل عال



اعتماد به خداوند بهای هر چیز گرانبها و نردبان هر امر بلند مرتبه ای است.



مسند الامام الجواد، ص 244



21.  کیف یضیع من الله کافله، و کیف ینجو من الله طالبه، و من انقطع الی غیر الله و َکّله الله إلیه



چگونه ضایع می شود کسی که خدا عهده دار و سرپرست اوست، چگونه فرار می کند کسی که خدا جوینده اوست، و کسی که توجهش به غیر خدا جلب گردد، خداوند او را به همان شخص واگذار نماید.



مسند الامام الجواد، ص 243



22.  من لم یعرف الموارد أعیته المصادر



کسی که محل ورود را نشناسد، از یافتن محل خروج درمانده گردد.



مسند الامام الجواد، ص 243



23.  إتئد تصب أو تکد



اگر آرام حرکت کنید، به مقصود دست یابید یا به آن نزدیک می شوید.



مسند الامام الجواد، ص 243



24.  نعمة لا تشکر کسیئة لا تغفر



نعمتی که برای آن شکرگزاری نشود، مانند گناهی است که آمرزیده نگردد.



مسند الامام الجواد، ص 243



25.  من هجر المداراة قاربه المکروه



کسی که سازش و مدارا با مردم را رها کند، ناراحتی به او روی می آورد.



مسند الامام الجواد، ص 243



26.  من عمل علی غیر علم ما یفسد أکثر مما یصلح



کسی که بدون علم و دانش کار کند، خراب کاری اش بیش از اصلاحش خواهد بود.



مسند الامام الجواد، ص 244



27.  اذا نزل القضاء ضاق الفضاء



چون قضای الهی فرود آید، عرصه بر آدمی تنگ آید.



مسند الامام الجواد، ص 244



28.  الأیام تهتک لک الأمر عن الأسرار الکامنة



روزگار و گذشت زمان، پرده از رازهای نهفته برمی دارد.



مسند الامام الجواد، ص 245



29.  التحفظ علی قدر الخوف



به مقدار ترس احتیاط کنید.



مسند الامام الجواد، ص 245



29.... لا هَدمَ لِلدینِ مِثْلُ البدعِ وَلا اَفْسَدَ لِلرّجُلِ مِنَ الطَّمَعِ…»



(نور الابصار، ص 332)



30. اَرْبَعُ مَنْ کُنّ فیهِ اِستَکْمَلَ ایمانَه: مَنْ اَعْطی للّه وَمَن مَنَع فِی اللّه وَاحَبّ لِلّه وَاَبْغَضَ فیه



 (کشف الغمه، ج 2، ص 349)



«چهار خصلت که در هر کس باشد، ایمانش کامل است؛ کسی که برای خدا ببخشد و در راه خدا منع نماید و برای خدا دوست بدارد و برای او خشمگین شود»



31. عَلَیْکُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ، فَإنَّ طَلَبَهُ فَریضَةٌ وَالْبَحْثَ عَنْهُ نافِلَةٌ، وَ هُوَ صِلَةُ بَیْنَ الاْخْوانِ، وَ دَلیلٌ عَلَى الْمُرُوَّةِ، وَ تُحْفَةٌ فِى الْمَجالِسِ، وَ صاحِبٌ فِى السَّفَرِ، وَ أُنْسٌ فِى الْغُرْبَة



حلیة الأبرار، جلد 4، صفحه 599.



بر شما باد به تحصیل علم و معرفت، زیرا فراگیرى آن واجب و بحث پیرامون آن مستحب و سودمند است.علم ارتباط میان دوستان و برادران، نشانه مروّت و جوانمردى، تحفه مجالس و محافل، همدم و رفیق انسان در سفر و أنیس و مونس او در تنهایى است.



32. لَنْ یَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَهَ الاْیمانِ حَتّى یُؤْثِرَ دینَهُ عَلى شَهْوَتِهِ، وَ لَنْ یُهْلِکَ حَتّى یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلى دینِهِ



بحارالأنوار: ج 75، ص 80، ح 63.



بنده اى حقیقت ایمان را در نمى یابد مگر آنکه دین و احکام الهى را بر تمایلات و هواهاى نفسانى خود مقدّم دارد و کسى هلاک و بدبخت نمى شود مگر آنکه هواها و خواسته هاى نفسانى خود را بر احکام إلهى مقدّم نماید.



33. إنَّ بَیْنَ جَبَلَىْ طُوس قَبْضَهٌ قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّهِ، مَنْ دَخَلَها کانَ آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنَ النّار.



عیون اخبارالرّضا(علیه السلام) - شیخ صدوق - ج 2، ص 256، ح 6.


فرمود: همانا بین دو سمت شهر طوس قطعه اى مى باشد که از بهشت گرفته شده است، هر که داخل آن شود ـ و با معرفت زیارت کند ـ، روز قیامت از آتش در أمان خواهد بود.


35. مَنْ زارَ قَبْرَ أخیهِ الْمُؤْمِنِ فَجَلَسَ عِنْدَ قَبْرِهِ وَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَهَ وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى الْقَبْرِ وَقَرَءَ: «إنّاأنْزَلْناهُ فى لَیْلَهِ الْقَدْرِ» سَبْعَ مَرّات، أمِنَ مِنَ الْفَزَعَ الاْکْبَرِ.


اختیار معرفه الرّجال - شیخ طوسی - ص 564، ح 1066.


فرمود: هرکس بر بالین قبر مؤمنى حضور یابد و رو به قبله بنشیند و دست خود را روى قبر بگذارد و هفت مرتبه سوره مبارکه «إنّا أنزلناه» را بخواند از شداید و سختیهاى صحراى محشر در أمان قرار مى گیرد.


36. الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَالْمُعینُ لَهُ، وَالرّاضى بِهِ شُرَکاءٌ.


کشف الغمّه: ج 2، ص 348، س 18، بحار: ج 75، ص 81، ح 69.


فرمود: انجام دهنده ظلم، کمک دهنده ظلم و کسى که راضى به ظلم باشد، هر سه شریک خواهند بود.


37. التَّواضُعُ زینَهُ الْحَسَبِ، وَالْفَصاحَهُ زینَهُ الْکَلامِ، وَ الْعَدْلُ زینَهُ الاْیمانِ، وَالسَّکینَهُ زینَهُ الْعِبادَهِ، وَالْحِفْظُ زینُهُ الرِّوایَهِ.


کشف الغمّه: ج 2، ص 347، س 19، بحار: ج 75، ص 80، ح 65.


فرمود: تواضع و فروتنى زینت بخش حسب و شرف، فصاحت زینت بخش کلام، عدالت زینت بخش ایمان و اعتقادات، وقار و ادب زینت بخش اعمال و عبادات; و دقّت در ضبط و حفظ آن، زینت بخش نقل روایت و سخن مى باشد.


38. التَّوْبَةُ عَلى أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لایَعُودَ.


بحارالأنوار: ج 75، ص 81، ح 74.


فرمود: شرایط پذیرش توبه چهار چیز است: پشیمانى قلبى، استغفار با زبان، جبران کردن گناه ـ نسبت به همان گناه حقّ الله و یا حقّ النّاس ـ، تصمیم جدّى بر این که دیگر مرتکب آن گناه نشود.


39. الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلى ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ.


بحارالأنوار: ج 72، ص 65، ح 3، مستدرک الوسائل: ج 8، ص 329، ح 9576.


مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است:


توفیق از طرف خداوند متعال، واعظى از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت کسى که او را نصیحت نماید.


40. یَخْفى عَلَى النّاسِ وِلادَتُهُ، وَ یَغیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، وَ تَحْرُمُ عَلَیْهِمْ تَسْمِیَتُهُ، وَ هُوَ سَمّیُ رَسُول اللهِ (صلى الله علیه وآله وسلم) وَ کَنّیهِ.


 وسائل الشّیعه: ج 16، ص 242، ح 21466.


فرمود: زمان ولادت امام عصر (علیه السلام) بر مردم ـ زمانش ـ مخفى است، و شخصش از شناخت افراد غایب و پنهان است.
گرد آورنده: خلیل حسین حسینی

چهارشنبه 21/12/1387 - 15:11
دعا و زیارت

غم و شادی از منظر اسلام


غم و غصه از گرفتاری و مصیبت و بلا به وجود می‌آید و در قرآن کریم و احادیث پیامبر و ائمه معصومین(ع) به کرات راه‌های مقابله با آنها ذکر شده و بر خلاف عقیده عده‌ای مغرض که دین اسلام را دین غم و غصه می‌دانند، اسلام شادی حقیقی و شعف واقعی و پایدار را برای مؤمنین می‌خواهد.


در دنیای ماشینی و پیشرفته امروزی واژه‌های استرس، اضطراب، پوچی، ناامیدی و به تبع آنها غم و غصه دیگر واژه‌های نامانوسی نیستند. روزانه هزاران نفر در سراسر جهان به دلیل مشکلات روانی راهی تیمارستان‌ها می‌شوند و به همین تعداد نیز خودکشی می‌کنند و تعداد بسیار زیادی از مردم جوامع مختلف دارای بیماری‌های روحی خفیف و افسردگی هستند که هرگز به پزشک مراجعه نکرده‌اند و در آمارهای رسمی به حساب نمی‌آیند.


در کشور ایران نیز هر از چندگاهی در روزنامه‌ها می‌خوانیم که چند درصد از جوانان به بیماری افسردگی دچارند یا در زندگی امید و هدفی ندارند البته این آمار در ایران نسبت به جوامع غربی کمتر است.


خوشبختانه اسلام دینی است که در هیچ‌یک از امور زندگی، مردم را از راهنمایی خود محروم نکرده است و دلیل عمده استرس‌ها، یاس‌ها و غم‌ها در زمان کنونی رعایت نکردن دستورات اسلام و شیوه مسلمانی ماست.


غم و غصه از گرفتاری و مصیبت و بلا به وجود می‌آید و در قرآن کریم و احادیث پیامبر و ائمه معصومین(ع) به کرات راه‌های مقابله با آنها ذکر شده و بر خلاف عقیده عده‌ای مغرض که دین اسلام را دین غم و غصه می‌دانند، اسلام شادی حقیقی و شعف واقعی و پایدار را برای مؤمنین می‌خواهد.


قرآن برای رهایی از اندوه راهکارهایی را بیان می‌کند که انسان با عمل به آنها می‌تواند از اندوه دنیا و آخرت رهایی یابد از مهم‌ترین این راه‌ها می‌توان به توجه به خدا، ایمان به قضا و قدر الهی، توجه به عزت خدا و توانایی مطلق او، توجه به علم و دانش او، توجه به معاد و آخرت، توجه به برتری مؤمنان بر کافران و امداد غیبی او، دوستی خدا، سنت‌های الهی و مانند آن که در حوزه بینشی جای دارند اشاره کرد.


خداوند در آیه 23 سوره حدید می‌فرماید: «لکیلا تاسوا علی مافاتکم و لا تفرحوا بما اتئکم» (تا هرگز از آنچه از دستتان می‌رود غمگین نشوید و به آنچه به شما می‌رسد خوشحالی نکنید)


از امام صادق(ع) سؤال شد حد زهد در دنیا چیست؟ فرمودند حد زهد را خداوند در آیه 23 سوره حدید در کتابش بیان کرده است.


آیت‌الله طباطبائی در تفسیر این قسمت از آیه 23 سوره حدید فرموده‌اند: انسان اگر یقین کند که آنچه از او فوت شده باید می‌شد و ممکن نبود فوت نشود و آنچه عایدش گشته باید می‌شد و ممکن نبود که نشود، چنین کسی نه در هنگام فوت نعمت خیلی غصه می‌خورد و نه در هنگام آمدن نعمت خوشحال و مغرور می‌شود.


آیا واقعا ما به عنوان یک مسلمان این نکته را در زندگی رعایت می‌کنیم؟ تا به حال بسیار شنیده‌ایم که فلان تاجر به دلیل ورـشکسته شدن سکته کرده یا روانی شده است یا خودمان به دلیل ضررهای مالی اندک ساعت‌ها غصه و اندوه می‌خوریم و روزهای نیک حیات را که از بزرگ‌ترین نعمات خداوند است هدر می‌دهیم.


در نهج‌البلاغه در روایتی آمده است که امام علی (ع) به اشعث بن قیس در مصیبت مرگ فرزندش اینگونه تسلیت گفت: «یاچون مردان بزرگوار شکیبا و یا چون چهارپایان بی‌تفاوت باش»


از این کلام مولا علی(ع) کاملا واضح است که ایشان غم و غصه خوردن در هنگام مصایب را توصیه نکردند و دعوت به صبر و شکیبایی در حد توان و دعوت به بی‌تفاوتی در صورتی که توانایی صبر را نداشتیم کرده‌اند.


البته ذکر این نکته ضروری است که صبر بر بلاها و مصیبت‌های دنیوی پاداش اخروی فراوانی دارد و چه بسا وجود بلا و مصیبت در زندگی مؤمنین جهت تکفیر و شستن آلودگی‌ها باشد، امیرالمؤمنین علی(ع)در بیانی دیگر فرموده‌اند: هرگز نعمتی تغییر نمی‌کند و نه زندگی خوشی به ناخوشی تبدیل می‌شود مگر به واسطه گناهانی که مردم مرتکب می‌شوند.


خداوند به بندگان خود ستم روا نمی‌دارد و اگر آنها قبل از نزول بلا به دعا بپردازند بلا نازل نخواهد شد و اگر بلا نازل شود و نعمت‌ها از بین بروند در صورتیکه پناه به خدا برند و با نیت پاک او را بخوانند و سستی نورزند و اسراف نکنند، خداوند هر نعمت از دست رفته را به آنها برمی‌گرداند.


مؤمن در سختی‌ها آرام در ناگواری‌ها بردبار و در خوشی‌ها سپاس‌گزار است.


علاوه بر مطالب ذکر شده از قرآن و نهج‌البلاغه در اشعار بسیاری از شاعران ایرانی دعوت به شادی و دوری از غم و غصه دیده می‌شود که از این دست می‌توان به اشعار خیام، سعدی و شیخ بهایی اشاره کرد.


پس با وجود خداوندی روزی‌رسان، پیامبر و امامانی بزرگوار که در هنگام نیاز با توسل به آنها تسلی خاطر پیدا می‌کنیم، آیا منطقی خواهد بود که مسلمان غمگین شود؟


*******************


منابع: قرآن کریم


تفسیر المیزان


نهج‌البلاغه


تهیه و تنظیم: احسان احمدی‌نائینی


خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)
چهارشنبه 21/12/1387 - 15:10
دعا و زیارت

ملاک محبوبیّت نزد امامان (ع)


هـمـه شـیـعـیـان و پـیـروان مـکتب اهل بیت (ع ) دوست دارند بدانند موقعیّت و منزلت معنوى آنان نزد پیشوایشان حجة بن الحسن (عج ) چگونه است ؟ آیا آن حضرت از ایشان خشنود است یا ناراضى ؟ راه تـشـخـیـص ایـن مـساءله چیست و با چه معیارى مى توانند به این حقیقت دست یابند؟ در روایات اسـلامـى از جمله سخنان حضرت رضا(ع ) معیار تشخیص این موضوع بیان شده است . به این دو نمونه توجه کنید:
1 ـ یـکـى از یـاران امـام رضا(ع ) به نام (حسن بن جهم ) ضمن سؤ الاتى که از آن حضرت داشت پرسید: جانم به فدایت ! بسیار مایلم بدانم موقعیت و منزلتم نزد تو چگونه است ؟
حـضـرت فـرمـود: (اُنـْظُرْ کَیْفَ اَنَا عِنْدَکَ) (به نفست مراجعه کن و) ببین من نزد تو چه موقعیّت و منزلتى دارم . ( 1)
2 ـ و نیز او گوید:
به امام رضا(ع ) عرض کردم : مرا از دعا فراموش نکنید. فرمود: آیا مى پندارى تو را فراموش کنم ؟
مـن در انـدیـشـه فـرو رفـتم و با خود گفتم : او براى پیروانش دعا مى کند. من هم جزو شیعیانش هستم . (از این جهت در پاسخ ) گفتم : نه . شما مرا فراموش ‍ نمى کنید.
فرمود: از کجا این را دانستى ؟
گـفـتم : من از شیعیان شما هستم . شما هم که براى آنها دعا مى کنید (در نتیجه براى من هم دعا مى کنید).
حضرت فرمود: آیا جز این ، چیز دیگرى مى دانى ؟ گفتم : نه . فرمود:
(اِذا اءَرَدْتَ اَنْ تَعْلَمَ مالَکَ عِنْدى ، فَانْظُرْ اِلى مالى عِنْدَکَ)
وقتى خواستى بدانى نزد من چه جایگاه و موقعیّتى دارى ، (بر نفست رجوع کن و) بنگر: من نزد تو چه جایگاه و منزلتى دارم ..(2)
 معیارى که امام (ع ) در این دو روایت ارائه داده است یک معیار اساسى و همگانى است و هر کس در هر جا و در هر شرایطى مى تواند خود را بدان محک بزند. میزان محبوبیّت و مقبولیّت او نزد امام زمانش که هر هفته دو بار ـ روزهاى دوشنبه و پنج شنبه ـ اعمالش به محضر آن گرامى عرضه مى شود، به میزان ارج و منزلتى است که حجة بن الحسن (عج ) نزد او دارد.
اگـر شـیـعـه اى در این دوران (غیبت کبرى ) به وظایف شرعى خود ـ که زمینه ساز ظهور حضرت مـهـدى (عـج ) اسـت ـ عـمـل کـنـد و مـنتظر فرج آن حضرت باشد و براى ظهورش دعا کند و رابطه ولایـى خود را با آن گرامى حفظ نماید، بطور قطع امام عصر(عج ) نیز به یاد او خواهد بود و او را مشمول عنایات و دعاهاى خویش قرار خواهد داد.
پی نوشتها:
1 - عیون اخبار الرضا(ع ) ، ج 2 ، ص 54 .
2 - کافى ، ج 2 ، ص 652 .
چهارشنبه 21/12/1387 - 15:7
دعا و زیارت

کتابهای منسوب به امام رضا(ع)


1- صدوق در عیون اخبارالرضا (ع) رساله‏ اى از آن حضرت نقل کرده که در جواب محمد بن سنان قمى در علل احکام نوشته است و در آن پنجاه و پنج علت از علل شرایع رقم رفته و در باب 32 عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 88 - 98 منقول است .

2- کتاب علل فضل بن شاذان که همه را از امام رضا (ع) شنیده و جمع کرده و از آن حضرت به على بن محمد بن قتیبه نیشابورى نقل مى‏کند، عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 99 - 121 علل و حکمتهاى احکام دینى در آن بیان گردیده است.

3- رساله‏اى که آن حضرت براى مأمون عباسى در محض اسلام و شرایع دین مرقوم فرموده و صدوق علیه الرحمة آن را در عیون اخبار الرضا: باب 35 ج 2 ص 121 - 127 آورده است .

4- رساله‏اى که باز براى مأمون عباسى درباره شریعت نوشت، حسن بن شعبه در تحف العقول نقل کرده: مأمون، فضل بن سهل را محضر امام رضا صلوات الله علیه فرستاد و پیغام داد که دوست دارم براى من از حلال و حرام و واجبات و سُنن بنویسى که تو حجت خدا بر خلق و معدن علم هستى، امام (ع) دوات و کاغذ خواست و نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم...آنگاه‏ابن‏شعبه‏این‏رساله‏رابتفصیل‏نقل‏مى‏کند، تحف العقول: ص 415 - 423 روایات امام رضا (ع) .

5- رساله ذهبیه، رساله‏اى بود که امام (ع) درباره طب و بهداشت و صحت بدن توسط اغذیه براى مأمون عباسى نوشت و چون مأمون دستور داد آن را با آب طلا نوشتند، به رساله ذهبیه معروف گردید، شیخ طوسى در فهرست در ترجمه محمد بن حسن بن جمهور بصرى از آن یاد کرده و فرماید: «وله الرسالة الذهبیة عن الرضا (ع)»، علامه مجلسى رضوان الله علیه همه آن رساله را در بحار: ج 59 ص 306 - 356 در پنجاه صفحه نقل کرده و در آخر فرموده: ابومحمد حسن قمى گوید: چون این رساله به دست مامون رسید، آنرا خواند و شاد شد و گفت: با آب طلا نوشته شود و رساله مذهبیه مسمى گردد.

نگارنده گوید: رساله ذهبیه و مذهبیه نامیده شده است، براى مزید اطلاع به مستدرک الوسائل: ج 3 ص 335 رجوع شود.

6- کتاب فقه الرضا، و آن کتابى است در ابواب فقه، این کتاب تا زمان مجلسى اول مشهور نبود و از زمان وى معروف گردید، علتش آن بود که، جماعتى از اهل قم نسخه آن کتاب را به مکه آوردند، قاضى امیر سید حسین اصفهانى آن را دید و یقین کرد که آن تألیف حضرت رضا صلوات الله علیه است، سید آنرا استنساخ کرد و با خود به اصفهان آرد و به مجلسى اول نشان داد، او و فرزندش مجلسى دوم یقین کردند که آن از حضرت رضا صلوات الله علیه است .


منبع:

خاندان وحى، سید على اکبر قریشى، ص 570 - 604


بولتن نیوز
چهارشنبه 21/12/1387 - 15:4
دعا و زیارت

مناظره امام رضا (ع) با جاثلیق عالم بزرگ مسیحی


هنگامی که علی بن موسی الرضا (ع) وارد بر مأمون شد . او به فضل بن سهل ، وزیر مخصوصش دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق ( عالم بزرگ مسیحی ) و رأس الجالوت ( پیشوای بزرگ یهودیان ) و رؤسای صائبین و هربز اکبر ( پیشوای بزرگ زردشتیان ) و نسطاس رومی ( عالم بزرگ نصرانی ) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را .

هدف مأمون از این کار این بود که به پندار خویش مقام امام (ع) را در انظار مردم پایین بیاورد ، به گمان اینکه امام (ع) تنها به مسائل ساده ای از قرآن و حدیث آشناست و از فنون علم و استدلال بی بهره است .

این مجلس تشکیل شد و مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت : ای جاثلیق ! این پسر عموی من موسی بن جعفر (ع) است . او از فرزندان فاطمه (س) دختر پیامبر ما ، و فرزند علی بن ابیطالب (ع) است . من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی ، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن .

جاثلیق گفت : ای امیر مؤمنان ! من چگونه بحث و گفتگو کنم که ( با او قدر مشترکی ندارم ) او به کتابی استدلال می کند که من منکر آنم و به پیامبر عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده ام .

در اینجا امام (ع) شروع به سخن کرد و فرمود :

ای نصرانی ! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد ؟

جاثلیق گفت : آیا می توانم گفتار انجیل را انکار کنم ؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هرچند به ضرر من باشد .

امام (ع) فرمود : هرچه می خواهی بپرس و جوابش رو بشنو .

جاثلیق : درباره نبوت عیسی و کتابش چه می گویی ؟ آیا چیزی از این دو را انکار می کنی ؟

امام (ع) : من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده اند ، اعتراف می کنم ، و به نبوت ( آن ) عیسی که اقرار به نبوت محمد (ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم !

جاثلیق : آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی کنی ؟

امام (ع) : آری .

جاثلیق : پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمی شمارند بر نبوت محمد (ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم .

امام (ع) : هم اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی ، آیا کسی را که عادل بود و نزد مسیح ، عیسی بن مریم مقدم بود می پذیری ؟

جاثلیق : این مرد عادل کیست ، نامش را ببر ؟

امام (ع) : درباره « یوحنای » دیلمی چه می گویی ؟

جاثلیق : به به ! محبوبترین فرد نزد مسیح را بیان کردی !

امام (ع) : تو را سوگند می دهم آیا انجیل این سخن را بیان می کنند که یوحنا گفت : حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد ، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند ؟

جاثلیق گفت : آری ! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است ؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم .

امام (ع) : اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد (ص) و اهل بیتش و امتش در آنها است ، تلاوت کند آیا ایمان به او می آوری ؟

جاثلیق : بسیار خوب است .

امام (ع) به نسطاس فرمود : آیا سفرِ سوم انجیل را از حفظ داری ؟

نسطاس گفت : بلی ، از حفظ دارم .

سپس امام به رأس الجالوت ( بزرگ یهودیان ) رو کرد و فرمود : آیا تو هم انجیل را می خوانی ؟ گفت آری به جان خودم سوگند . فرمود سِفرِ سوم را بر گیر ، اگر در آن ذکری از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده . سپس امام ( ع) سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر (ص) رسید ، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود : ای نصرانی ! تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم ؟


جاثلیق : آری .

سپس امام (ع) نام پیامبر (ص) و اهل بیت و امتش را برای او تلاوت کرد ؛ سپس افزود : ای نصرانی ! چه می گویی ، این سخن عیسی بن مریم است ؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می گوید ، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کرده ای و کافر شده ای .

جاثلیق : من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمی کنم و به آن اعتراف دارم .

امام (ع) : همگی شاهد باشید او اقرار کرد ، سپس فرمود : ای جاثلیق هر سوالی می خواهی بکن .

جاثلیق : از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند ؟

امام (ع) : از شخص آگاهی سؤال کردی ، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود . ( اما علمای نصاری سه نفر بودند : یوحنای اکبر در سرزمین باخ ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بود ، و او بود که به امت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد . )

سپس فرمود : ای نصرانی ! به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم که ایمان به محمد داشت ، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی داریم این بود که او کم روزه می گرفت و کم نماز می خواند !

جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت : به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان می کردم تو اعلم مسلمانان هستی .

امام (ع) : مگر چه شده ؟

جاثلیق : به خاطر اینکه می گویی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود ، در حالی که عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را ( به طور کامل ) نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود .

امام (ع) : برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند ؟!

جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد ( زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی می کرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود )

امام (ع) : ای نصرانی ! سؤال دیگری از تو دارم .

جاثلیق با تواضع گفت : اگر بدانم پاسخ می گویم .

امام (ع) : تو انکار می کنی که عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده می کرد ؟

جاثلیق در بن بست قرار گرفت و بنا به ناچار گفت : انکار می کنم ، چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیت .

امام (ع) : حضرت الیسع نیز همین کار را می کرد و او بر آب راه می رفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد ، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد . حزقبل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد .

سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود : ای راس الجالوت ، آیا اینها را در تورات می یابی که بخت النصر اسیران بنی اسرائیل را در آن زمان که حکومت با بیت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد ، خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد ؟ این واقعیت در تورات مضبوط است ، هیچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمی کنند .

راس الجالوت : ما این را شنیده ایم و می دانیم .

امام (ع) : راست می گویی ، سپس افزود : ای یهودی این سِفر از تورات را بگیر و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد ، مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت .

سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیرقابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود : با این همه ما هرگز او را پروردگار خود نمی دانیم ، اگر به خاطر اینگونه معجزات ، عیسی را خدای خود بدانید باید « الیسع و حزقیل » را نیز معبود خویش بشمارید . زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر کوه های اطراف قرار داد ، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند . موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد ، تو هرگز نمی توانی این حقایق را انکار کنی ،زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفته اند . پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم .

جاثلیق پاسخی نداشت بدهد ، تسلیم شد و گفت : سخن ، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست .

سپس امام (ع) در باب کتاب اشعیا از او و راس الجالوت سوال کرد . او گفت : من از آن بخوبی آگاهم . فرمود : این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت : من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباسهایی از نور در تن کرده ( اشاره به حضرت مسیح ) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه ( اشاره به پیامبر اسلام (ص) ) گفتند : آری اشعیا چنین سخنی را گفته است .

امام (ع) افزود : ای نصرانی ، این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود : من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم می روم و « بارقلیطا(1) » می آید و درباره من شهادت بحق میدهد . ( آنگونه که من درباره او شهادت داده ام ) و همه چیز را برای شما تفسیر می کند ؟

جاثلیق : آنچه را از انجیل می گویی ما به آن معترفیم .

سپس امام (ع) سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن بوسیاه چهار نفر : مرقس ، لوقا ، یوحنا و متی که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند ( انجیل هایی که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است ) ، سخن گفت و تناقضهایی از کلام جاثلیق گرفت .

جاثلیق به کلی درمانده شده بود ؛ به گونه ای که هیچ راه فرار نداشت . لذا هنگامی که امام (ع) بار دیگر به او فرمود : ای جاثلیق ، هر چه می خواهی سوال کن ، او از هرگونه سوالی خود داری کرد و گفت : اکنون شخص دیگری غیر از من سوال کند ، قسم به حق که گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد.(2)

__________________________

1- مقصود ازپارقلیطا یا فارقلیطا که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد (ص) می باشدو این پیشگویی در انجیل یوحنا در ابواب 14و 15 و 16 وارد شده است.( اطلاعات بیشتر در قسمت بشارات عهدین خواهد آمد.)

2- کتاب سیره پیشوایان –مهدی پیشوایی

چهارشنبه 21/12/1387 - 15:3
دعا و زیارت

هشت درس و پیام از هشتمین امام(ع)


در این مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومین(علیهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشان‏ترین سیماى نورانى از تبار امام کاظم(ع) و آفتاب خطه خراسان‏مى‏نشینیم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مى‏گیریم.

اصولا رسول اکرم(ص) و ائمه(علیهم السلام) طبق روایاتى که داریم قبل‏از این عالم انوارى بوده‏اند در ظل عرش و در انعقاد نطفه و طینت از بقیه مردم‏امتیاز داشته‏اند.»

حضرت امام خمینى ضمن بیان مطلب فوق افزوده‏اند:

«ومقاماتى دارند الى ماشاء الله چنانکه در روایات معراج جبرئیل عرض مى‏کند:

... هرگاه کمى نزدیکتر مى‏شدم، سوخته بودم.

با این فرمایش که ... ما با خداحالاتى داریم که نه فرشته مقرب آن را مى‏تواند داشته باشد و نه پیامبر مرسل.این‏جزء اصول مذهب ماست که ائمه(علیهم السلام) چنین مقاماتى دارند.

چنانکه به حسب روایات این مقامات معنوى براى حضرت زهرا(ع) هم هست.»

پیشوایان شیعه تمام عمر خویش را صرف بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و تنهاهدف و مقصدشان نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده، نورشان از بسیط خاک تاآن سوى افلاک و از عالم ملک تا آن سوى ملکوت اعلى پرتوافشانى کرده و مى‏کند.

در این مختصر با استفاده از رهنمودهاى معصومین(علیهم السلام) و علماى بزرگواردر محضر درخشان‏ترین سیماى نورانى از تبار امام کاظم(ع) و آفتاب خطه خراسان‏مى‏نشینیم و از اخلاق امام هشتم، هشت درس فرا مى‏گیریم.

دستت نمى‏رسد که بچینى گلى ز شاخ بارى بپاى گلبن ایشان گیاه باش

1- عبادت و نیایش
امام خمینى مى‏نویسد:
فرموده ائمه(علیهم السلام) که:
«عبادت ما عبادت احرار است که فقط براى حب خداست، نه طمع به بهشت‏یا ترس‏از جهنم است‏»از مقامات معمولى و اول درجه ولایت است. از براى آنها در عبادات حالاتى است که‏به فهم ما و شما نمى‏گنجد.

و در جاى دیگر مى‏فرماید: شما خیال مى‏کنید گریه‏هاى‏ائمه طاهرین(علیهم السلام) و ... براى تعلیم بوده و مى‏خواسته‏اند به دیگران‏بیاموزند؟

آنان با تمام آن معنویات و مقام شامخى که داشتند از خوف خدامى‏گریستند و مى‏دانستند راهى که در پیش دارند پیمودنش چه قدر مشکل و خطرناک‏است.

از مشکلات، سختیها ناهمواریهاى عبور از صراط که یک طرف آن دنیا و طرف‏دیگرش آخرت مى‏باشد و از میان جهنم مى‏گذرد خبر داشتند.

از عوالم قبر، برزخ،قیامت و عقبات هولناک آن آگاه بودند از این روى هیچگاه آرام نداشته و همواره‏از عقوبات شدید آخرت به خدا پناه مى‏بردند.

شیخ صدوق (متوفا به سال 381) ازابراهیم بن عباس نقل مى‏کند که: حضرت رضا(ع) در شب کم مى‏خوابید و بیشتر بیدارمى‏ماند، اکثر شبهایش را از اول شب تا صبح احیا مى‏داشت (و به عبادت و نیایش‏مى‏پرداخت).

و حتى اهل منزل خود را به نماز شب وادار مى‏ساخت.

شیخ صدوق در جاى دیگر از رجاء بن ابى‏ضحاک نقل مى‏کند که وى گفت:

مامون به من ماموریت داد تا حضرت رضا(ع) را (به اجبار) از مدینه به مروبیاورم (تا تحت نظر باشد) و دستور داشتم از راه مخصوصى امام را بیاورم و وى رااز قم عبور ندهم (چون مرکز شیعیان بود و احتمال شورش مى‏رفت) و شب و روزمى‏بایست‏به نگهبانى از آن حضرت مشغول باشم. از مدینه تا مرو با حضرت بودم، به‏خدا سوگند کسى را مانند او در تقوا و کثرت ذکر خدا و خوف از او در تمام اوقات‏ندیدم. و سپس به تفصیل، کیفیت اداى نمازها و ذکرها و راز و نیازهاى‏حضرت‏راشرح‏مى‏دهد.

آن حضرت درباره وحشت و هراس شیطان از نماز و نمازگزارمى‏فرماید:

شیطان همواره از مومنى که مراقب وقت نمازهاى پنجگانه‏اش باشد در هراس‏است و در صورتى که وى نمازهاى خود را ضایع کند بر او جرات پیدا مى‏کند و کم کم‏او را در گناهان بزرگ مى‏اندازد.

برخیز و شست و شو کن با اشک خود وضو کن تحصیل آبرو کن در پیشگاه یزدان دور افکن این ریا را وین کبر و این هوى رایکدم بخوان خدا را چون عاشقى پریشان

2- انس به قرآن و تامل در آن
اصولا پیوند میان قرآن و عترت پیوندى عمیق،جاودانه و پایدار است که حدیث‏شریف ثقلین بدان شهادت داده است.
شیخ صدوق از یکى از معاصران حضرت چنین نقل کرده است: همه کلام حضرت و جوابها ومثالهایش برگرفته از قرآن بود، هر سه روز یک بار قرآن را ختم مى‏کرد و مى‏فرمود:

اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم مى‏توانم آن را ختم نمایم اما هرگز به آیه‏اى‏نمى‏رسم مگر اینکه در معناى آن و اینکه درباره چه چیزى و در چه وقتى نازل گشته،مى‏اندیشم.

آن حضرت در مورد پیروى از قرآن مى‏فرماید: قرآن کلام و سخن خداست ازآن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید که گمراه مى‏شوید. (12)

3- اطاعت از ولى امر
اساسا تمامى ائمه اطهار(علیهم السلام) تا قبل از رسیدن به‏مقام امامت مطیع‏ترین فرد نسبت‏به ولى امر خویش بوده‏اند.
امام کاظم(ع) فرموده‏اند: «على، پسرم، بزرگترین فرزندم است و سخنانم راشنواتر و دستوراتم را مطیع‏تر است‏».
و اینک ما که در زمان غیبت‏حضرت صاحب‏العصر(ع) بسر مى‏بریم نیز بایستى با تمام توان خویش از ولایت فقیه که منصب‏نمایندگى از جانب حضرت حجت(ع) است، حمایت و پاسدارى نماییم. و چه بسیار دور ازحقیقت‏اند آنان که با طرح شبهات کودکانه مى‏خواهند اصل ولایت فقیه را زیر سؤال‏برند، در صورتى که اطاعت از ولى فقیه در زمان غیبت، مورد تصریح حضرات‏معصومین(علیهم السلام) قرار گرفته است و حضرت امام خمینى نیز به تفصیل در کتاب‏ولایت فقیه به شرح آن پرداخته‏اند.

در قسمتى از کتاب فوق مى‏خوانیم:

الفقهاء امناء الرسل .. همانطور که پیغمبر اکرم مامور اجراى احکام و برقرارى‏نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش راواجب شمرده است فقهاى عادل هم بایستى رئیس و حاکم باشند و اجراى احکام کنند ونظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند.

4- علم و دانش
شیخ طبرسى (از علما و دانشمندان قرن ششم) نقل مى‏کند که: امام کاظم(ع) همواره به فرزندان خویش مى‏فرمود: این برادر شما، على بن موسى،عالم آل محمد است، پس از وى در مورد ادیان خود بپرسید و آنچه به شما تعلیم‏مى‏دهند را حفظ کنید، چرا که از پدرم (امام صادق(ع‏» چندین بار شنیدم که‏مى‏فرمود:

عالم آل محمد در صلب توست و اى کاش او را درک مى‏کردم. یک بار خودآن حضرت فرمودند:

من در روضه (مسجد النبى ص) مى‏نشستم، در مدینه دانشمندان زیادى بودند، هرگاه‏یکى از آنها در پاسخ دادن به مطلبى عاجز مى‏گشت، همگى به من اشاره مى‏کردند ومسائلى را پیش من مى‏فرستادند و من به آنها پاسخ مى‏دادم.

آرى! از سربلندى‏ندیده قافش صداى سیمرغ.

شیخ طبرسى از هروى نقل کرده است که: هیچ کس را دانشمندتر از على بن موسى‏الرضا(ع) ندیدم و هیچ دانشمندى نیز وى را ندید مگر اینکه همانند من به فضل ودانش او شهادت داد.

شیخ صدوق مى‏نویسد: مامون افرادى را از فرقه‏ها و گروههاى‏مختلف و گمراه دعوت مى‏کرد و قصد آن داشت تا بر امام در بحث و مناظره پیروزشوند و این به جهت‏حقد و حسدى بود که نسبت‏به آن حضرت در دل داشت، اما امام باکسى به بحث ننشست جز آنکه در پایان به فضیلت آن حضرت اعتراف کرد و در برابراستدلال امام سر فرود آورد.

آرى «چراغى را که ایزد برفروزد» هیچکس را توان‏خاموشى آن نخواهد بود.

خود حضرت امام رضا(ع) مى‏فرماید:

... آنگاه که من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و براهل زبور با زبورشان و بر صائبین با زبان عبرى خودشان و بر هربذان با زبان‏فارسى‏شان و بر رومیان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با لغت‏خودشان استدلال‏کنم. و آنگاه که هر دسته‏اى را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم و دست ازعقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند مامون در مى‏یابد مسندى که‏بر آن تکیه کرده است‏حق او نیست و در این هنگام پشیمان مى‏گردد. سپس فرمود:

«ولا حول ولا قوه الا بالله العلى العظیم‏».

5-امر به معروف و نهى از منکر
طبق تصریح آیات قرآن و روایات‏اهل بیت(علیهم السلام) امر به معروف و نهى از منکر از اهمیت ویژه‏اى برخورداراست و اصولا سایر واجبات به واسطه آن دو برپا مى‏گردند. امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که در غیر این صورت ستمگران برشما مسلط مى‏گردند و آنگاه هر قدر هم که دعا کنید اجابت‏نمى‏شود.
در جاى دیگر نیز فرموده‏اند:
قوام دین در سه چیز خلاصه مى‏شود:امر به معروف، نهى از منکر و اقامه حدود.
با توجه به فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) که بالاترین جهاد سخن‏عدلى است که نزد فرمانرواى ظالمى ایراد گردد حضرت رضا(ع) در مقاطع مختلف‏زندگى خویش با جلوه‏هاى گوناگون توانست‏با بالاترین جهاد سیاستهاى باطل‏زمامداران ستمگر زمان خویش را نقش بر آب نماید و چهره حق و حقیقت رابنمایاند.

نقش امر به معروف و نهى از منکر به حدى در زندگى آن حضرت بارز بود که یکى ازمهمترین علل شهادت حضرت رضا(ع) محسوب مى‏گردد.

مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) در باب اسباب شهادت آن حضرت، سه‏خبر نقل کرده است که موید ادعاى مزبور مى‏باشد.

و جالب اینجاست که در ضمن خبراول حضرت به پرونده ثروتهاى بادآورده مامون و غیرقانونى بودن آنها نیز اشارت‏کرده است.

مرحوم شیخ کلینى (متوفا به سال‏329) درباره عذاب تارکان امر به معروف و نهى‏از منکر حدیثى از امام رضا(ع) نقل کرده که آن حضرت از قول رسول خدا(ص) فرموده:

زمانى که امت من نسبت‏به امر به معروف و نهى از منکر سهل انگارى کنند ومسوولیت را به گردن یکدیگر اندازند (و هر کس منتظر این باشد که دیگرى آن راانجام دهد) در این صورت بایستى منتظر عذاب الهى باشند و این کار آنها به منزله‏اعلان جنگ با خداست.

یکى از کنیزان مامون چنین گفته است:

«هنگامى که در منزل مامون بودیم در بهشتى از خوردنى‏هاى و نوشیدنى‏ها و بوى خوش و پول فراوان بسرمى‏بردیم اما همین که مامون مرا به امام رضا(ع) بخشید دیگر از آن همه ناز ونعمت‏خبرى نبود، زنى که سرپرست ما بود، شب ما را بیدار مى‏کرد و به نماز وادارمى‏ساخت که بر ما سخت و گران مى‏آمد و آرزو مى‏کردم از آنجا رهایى یابم ..»

که‏البته به زودى توسط حضرت به دیگرى بخشیده شد زیرا لیاقت‏خدمت در منزل امام رانداشت.

همانطور که ملاحظه مى‏شود، امام نسبت‏به نماز شب خواندن اهل منزل عنایت‏داشتند و لذا به سرپرست زنان دستور داده بودند که آنها را در آن موقع بیدارنمایند.

در اینجا یادآورى این نکته بجاست که میان «تحمیل عقیده‏» و «تحمیل‏عمل در برخى امور» تفاوت وجود دارد. در قرآن کریم مى‏خوانیم:

«لا اکراه فى الدین‏»[در دین تحمیل عقیده راه ندارد.] در صورتى که تحمیل عمل در برخى ازموارد که مصلحت‏بالاترى وجود دارد نه تنها جایز بلکه ضرورى مى‏باشد. به عنوان‏مثال وقتى معلمى دلسوز، دانش‏آموز خود را به انجام پاره‏اى از تکالیف وادارمى‏سازد، هیچگاه نمى‏خواهد تحمیل عقیده نماید بلکه به خاطر در نظر گرفتن صلاح ومصلحت دانش‏آموزش به وى نوعى عمل را اجبار مى‏کند و چه بسا همان دانش‏آموز پس ازرسیدن به مدارج عالى علمى از کار معلم بسیار خشنود و دلشاد گردد.

تذکرات دلسوزانه خمینى کبیر را مرورى دوباره کنیم: باید همه بدانیم که آزادى‏به شکل غربى آن که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود از نظر اسلام وعقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانى‏ها و کتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت‏عمومى و مصالح کشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیرى از آنها واجب‏است و از آزادى‏هاى مخرب باید جلوگیرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه‏برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامى و مخالف با حیثیت جمهورى اسلامى است‏بطورقاطع اگرجلوگیرى نشود همه مسوول مى‏باشند و مردم و جوانان حزب‏اللهى اگر برخورد به یکى‏از امور مذکور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهى نمودندخودشان مکلف به جلوگیرى هستند خداوند تعالى مددکار همه باشد.

6- هشیارى سیاسى و سازش ناپذیرى
ائمه(علیهم السلام) نه فقط خود با دستگاههاى‏ظالم و دولتهاى جائر و دربارهاى فاسد مبارزه کرده‏اند بلکه مسلمانان را به جهادبر ضد آنها دعوت نموده‏اند، بیش از پنجاه روایت در وسائل الشیعه و مستدرک‏و دیگر کتب هست که «از سلاطین و دستگاه ظلمه کناره‏گیرى کنید و به دهان مداح‏آنها خاک بریزید، هر کس یک مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان بریزد چنین وچنان مى‏شود ..» خلاصه دستور داده‏اند که با آنها به هیچ وجه همکارى نشود وقطع رابطه بشود.

امام خمینى در جاى دیگر اینطور مى‏فرمایند:

ائمه ما(علیهم السلام) همه شان کشته شدند براى اینکه همه اینها مخالف با دستگاه ظلم‏بودند اگر چنانچه امامهاى ما تو خانه‏هایشان مى‏نشستند .. محترم بودند،روى سرشان مى‏گذاشتند ائمه ما را، لکن مى‏دیدند هر یک از اینها حالا که‏نمى‏تواند لشرکشى کند از باب اینکه مقتضیاتش فراهم نیست، دارد زیرزمینى اینهارا از بین مى‏برد، اینها را مى‏گرفتند حبس مى‏کردند ..

مرحوم شیخ کلینى از قول‏یکى از یاران امام رضا(ع) مى‏نویسد:

پس از آنکه حضرت رضا(ع) به امامت رسید سخنانى ایراد فرمود که بر جان وى‏ترسیدیم و لذا به آن حضرت عرض شد: مطلبى آشکار کردى که بیم داریم این طاغوت(هارون) بر علیه شما اقدامى کند، و حضرت در جواب فرمود:

هر کارى مى‏تواند انجام دهد ..

یکى دیگر از یاران حضرت مى‏گوید:

به امام عرض کردم: شما خود را به این امر (یعنى امامت) شهره ساخته و جاى پدرنشسته‏اید، در حالى که از شمشیر هارون خون مى‏چکد (و دوران اختناق عجیبى‏حکمفرماست، شما با چه جراتى چنین مى‏کنید؟!) که آن حضرت با پاسخ خود به وى‏فهماند که این مسائل و ماموریتهاى ائمه(علیهم السلام) قبلا از جانب الهى تعیین‏شده و هارون قدرت مقابله با حضرت را ندارد.

امام هشتم با هشیارى سیاسى خویش‏توانست پس از مرگ هارون (که در سال دهم از امامت‏حضرت اتفاق افتاد) در دوران‏نزاع و کشمکش‏هاى میان دو برادر (یعنى امین و مامون) به ارشاد و تعلیم و تربیت‏شیعه ادامه دهد.

و بالاخره پس از به قدرت رسیدن مامون، با حرکتها و موضعگیریهاى دقیق وحکیمانه نقش عظیم خویش را به خوبى ایفا نمود.

همانطور که معروف است مامون در میان خلفاى بنى‏عباس از همه داناتر و زیرک‏تربود، از علوم مختلف آگاهى داشت و تمام اینها را وسیله‏اى براى پیشبرد قدرت‏شیطانى خویش قرار داده بود و از همه مهمتر جنبه عوام فریبى وى بود. وى با طرح‏یک نقشه حساب شده، ولایت عهدى حضرت را پیشنهاد کرد که اهداف مختلفى را دنبال‏مى‏نمود از جمله: در هم شکستن قداست و مظلومیت امامان شیعه و پیروانشان،مشروعیت‏بخشیدن به حکومت‏خویش و خلفاى جور قبلى و کسب وجهه و حیثیت‏براى خویش،تخطئه شیعیان مبنى بر عدم اعتنا به دنیا و ریاست، کنترل مرکز و کانون مبارزات، دور کردن امام از مردم و تبدیل امام به یک عنصر دربارى و توجیه‏گر دستگاه.

مقام معظم رهبرى حضرت آیه‏الله خامنه‏اى (مدظله العالى) ضمن برشمردن و توضیح‏اهداف فوق فرموده‏اند:

در این حادثه، امام هشتم على بن موسى الرضا(ع) در برابر یک تجربه تاریخى عظیم‏قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهان سیاسى که پیروزى یا ناکامى آن مى‏توانست‏سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد. در این نبرد رقیب که ابتکار عمل را بدست‏داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود مامون بود.

مامون با هوشى سرشار و تدبیرى قوى و فهم و درایتى بى‏سابقه قدم در میدانى‏نهاد که اگر پیروز مى‏شد و اگر مى‏توانست آنچنانکه برنامه‏ریزى کرده بود کار رابه انجام برساند یقینا به هدفى دست مى‏یافت که از سال چهل هجرى یعنى از شهادت‏على بن ابیطالب(ع) هیچیک از خلفاى اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته‏بودند به آن دست‏یابند یعنى مى‏توانست درخت تشیع را ریشه‏کن کند و جریان معارضى‏را که همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود بکلى‏نابود سازد. اما امام هشتم با تدبیرى الهى بر مامون فائق آمد و او را درمیدان نبرد سیاسى که خود به وجود آورده بود بطور کامل شکست داد و نه فقط تشیع‏ضعیف یا ریشه‏کن نشد بلکه حتى سال دویست و یک هجرى یعنى سال ولایتعهدى آن حضرت‏یکى از پر برکت‏ترین سالهاى تاریخ تشیع شد و نفس تازه‏اى در مبارزات علویان‏دمیده شد و این همه به برکت تدبیر الهى امام هشتم و شیوه حکیمانه‏اى بود که آن‏امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.

آرى نمونه‏هاى هشیارى وتیزبینى آن حضرت در قضایاى متعددى جلوه‏گر است مانند ماجراى نماز عید که هر چندبا پیشنهاد مامون بود اما حرکت و شیوه حضرت به گونه‏اى بود که مامون دستورجلوگیرى از اقامه نماز را صادر کرد و به قول رهبر عزیزمان «مامون را درمیدان نبردى که خود به وجود آورده بود بطور کامل شکست داد.»

7- تواضع و فروتنى
مرحوم شیخ صدوق به نقل از یکى از معاصران حضرت رضا(ع)مى‏نویسد: چون سفره انداخته مى‏شد، غلامانش حتى دربان و نگهبان نیز با اوسر یک سفره مى‏نشستند. مرحوم ابن شهر آشوب (متوفا به سال 588) نیز مى‏نویسد: روزى امام وارد حمام شد، مردى (که حضرت را نمى‏شناخت) از وى درخواست کرد تا اورا کیسه کشد، امام نیز پذیرفت و مشغول شد. حاضران به آن مرد، حضرت را معرفى‏کردند و او با کمال شرمندگى و سرافکندگى از حضرت پوزش خواست اما حضرت رضا(ع)او را آرام نمود و به کار خود همچنان ادامه داد.

مرحوم کلینى طبق حدیثى فرموده:

شبى امام مهمان داشت، در میان صحبت، چراغ دچار نقص گشت، مهمان خواست‏آن را اصلاح نماید ولى حضرت اجازه نداد و خود به اصلاح آن پرداخت.

مرحوم علامه مجلسى (متوفا به سال 1111) چنین نقل کرده است:

مردى از اهالى بلخ گوید:

در سفر خراسان با حضرت همراه بودم، به دستور وى سفره‏انداخته شد و خدمتکاران و غلامان، چه سیاهان و چه غیر ایشان، همگى را بر سر یک‏سفره نشاند، به امام عرض کردم:

فدایت‏شوم خوب بود براى اینها سفره جداگانه‏اى‏مى‏انداختید. حضرت فرمود:

ساکت‏باش.

پروردگار همه یکى است، پدر و مادر همه یکى است و پاداش و جزا (فقط) به عمل‏بستگى دارد (نه بر حسب و نسب و جاه و مقام).

8- احترام و محبت‏به دیگران
مرحوم اربلى (از دانشمندان قرن هفتم) در خبرى‏که نقل نموده است از قول یکى از معاصران امام رضا(ع) مى‏نویسد: هرگز ندیدم که‏امام در سخن خویش نسبت‏به کسى بى‏احترامى کند و هرگز ندیدم که کلام دیگرى‏را قطع کند، و مى‏گذاشت تا سخنانش به پایان رسد .. هیچگاه در برابر کسى که‏مقابلش نشسته بود پاهایش را دراز نمى‏کرد و تکیه نمى‏زد. هرگز ندیدم به هیچیک‏از خدمتکاران و غلامانش ناسزا گوید ..

آن حضرت فرموده است:

محبت‏به دیگران‏نیمى از عقلانیت و خرد ورزى است.

و از آنجا که درصد قابل توجهى از کینه‏ها ودلخورى‏ها به سبب سخنان بى‏مورد و بعضا نیش‏دارى است که نسبت‏به یکدیگر اظهارمى‏گردد و شاید در اکثر موارد نیز بى‏قصد و غرض باشد آن حضرت فرموده‏اند:

سکوت موجب جلب محبت مى‏گردد.

پوزش
در پایان، از محضر نورانى امام رئوف و مهربان‏حضرت رضا(ع) پوزش مى‏طلبیم; چرا که بیان یک ویژگى از ویژگیهاى خدایى ایشان ازعهده کسى ساخته نیست.

کتاب فضل ترا آب بحر کافى نیست که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم


ماهنامه کوثر شماره 15
چهارشنبه 21/12/1387 - 15:2
دعا و زیارت

سخنان معصومان(ع)درباره امام رضا(ع )


رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم:«ستدفن بضعه منى بخراسان ما زارها مکروب الا نفس الله کربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه.»(1) پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هیچ گرفتار و گنه‏کارى اورا زیارت نکند جز این که خداوند گرفتارى او را برطرف سازد وگناهانش را ببخشاید.

امام رضا علیه السلام:«ان لکل امام عهدا فى عنق اولیائه و شیعته و ان من تمام‏الوفاء بالعهد و حسن الاداء زیارة قبورهم. »(2) هر امام و رهبرى، عهد و میثاقى بر پیروان و دوستدارانش داردو همانا یکى از اعمالى که نمایانگر وفادارى و اداى میثاق است،زیارت آرامگاه آنان است.

امام رضا علیه السلام:«اللهم انک تعلم انى مکره مضطر فلا تؤاخذنى کما لم تؤاخذ عبدک‏و نبیک یوسف حین وقع الى ولایة مصر.»(3) بار خدایا تو مى‏دانى که من بر پذیرفتن ولایتعهدى مامون مجبورو ناچارم پس مرا مؤاخذه مکن همان گونه که بنده و پیامبرت یوسف‏را به هنگام پذیرفتن حکومت مصر مؤاخذه نکردى.

امام رضا علیه السلام:«قد علم الله کراهتى لذلک، فلما خیرت بین قبول ذلک و بین‏القتل اخترت القبول على القتل.»(4) ریان گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم مردم مى‏گویند شمابا این که اظهار بى‏رغبتى به دنیا مى‏کنید ولایتعهدى راپذیرفته‏اید؟ امام فرمود: خداوند خود مى‏داند که من این امر راناپسند مى‏داشتم ولى چون بین پذیرش آن و مرگ مخیر شدم، قبول آن‏را بر مرگ ترجیح دادم.

امام رضا علیه السلام:«من زارنى على بعد دارى و مزارى اتیته یوم القیامه فى ثلاثة‏مواطن حتى اخلصه من اهوالها اذا تطایرت الکتب یمینا و شمالا وعند الصراط و عند المیزان.»(5) کسى که با دورى راه سرا و مزارم را زیارت کند، روز قیامت درسه جا [براى دستگیرى] نزد او خواهم آمد و او را از بیم وگرفتارى آن موقفها رهایى خواهم بخشید: هنگامى که نامه‏ها [ى‏اعمال] به راست و چپ پراکنده شود، نزد صراط و نزد میزان [هنگام‏سنجش اعمال].

امام رضا علیه السلام:«من زارنى و هو یعرف ما اوجب الله تعالى من حقى و طاعتى فاناو آبائى شفعائه یوم القیامة و من کنا شفعائه نجى.»(6) هر که مرا زیارت کند در حالى که حق و طاعت مرا که خدا بر اوواجب کرده بشناسد، من و پدرانم در روز قیامت‏شفیع او هستیم وهر که ما شفیع وى باشیم نجات یابد.

امام رضا علیه السلام:«انى ساقتل بالسم مظلوما فمن زارنى عارفا بحقى... غفر الله‏ما تقدم من ذنبه و ما تاخر.»(7) من به زودى مظلومانه با سم به قتل خواهم رسید. پس هر که باشناخت‏حق من زیارتم کند خداوند گناهان گذشته و آینده او راببخشاید.

امام رضا علیه السلام:«... و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائکة لا یزال‏فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الى ان ینفخ فى الصور.»(8) این بارگاه بوستانى از بوستان‏هاى بهشت است، و محل آمد و شدفرشتگان آسمان، و همواره گروهى از ملائکه فرود مى‏آیند و گروهى‏بالا مى‏روند تا وقتى که در صور دمیده شود.

امام رضا علیه السلام:«و قد اکرهت و اضطررت کما اضطر یوسف و دانیال علیهما السلام اذقبل کل واحد منهما الولایة من طاغیة زمانه، اللهم لا عهد الاعهدک و لا ولایة الا من قبلک فوفقنى لاقامة دینک و احیاء سنة‏نبیک... .»(9) من [به این کار] واداشته شدم و ناچار گشتم، چنان که یوسف ودانیال علیهما السلام مجبور شدند چه هر یک از آن دو، ولایت رااز خودکامه زمان خویش پذیرفتند، خدایا پیمانى نیست مگر پیمان‏تو و ولایتى نیست مگر از سوى تو، پس مرا در برپا داشتن دینت وزنده کردن سنت پیامبرت توفیق رسان.

امام رضا علیه السلام:«قد نهانى الله عز و جل ان القى بیدى الى التهلکة فان کان الامرعلى هذا... اقبل ذلک على انى لا اولى احدا و لا اعزل احدا و لاانقض رسما و لا سنة.»(10)

خداوند مرا بازداشته از این که خویش را با دست‏خود به نابودى‏افکنم، پس اگر قرار چنین است آن را مى‏پذیرم به شرط آن که نه‏کسى را به کار گمارم و نه کسى را از کار کنار گذارم و نه رسم‏و سنتى را نقض کنم.
پى‏نوشت‏ها:
1- عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏257.
2- بحار، ج‏100، ص‏116.
3- بحار، ج‏49، ص‏130.
4-عیون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏139.
5- وسائل، ج‏10، ص‏433.
6- همان، ج‏5، ص‏436.
7-همان، ج‏10، ص‏438.
8- بحار، ج‏102، ص‏44.
9- عیون اخبار الرضا، ج‏1، ص‏19.
10- علل الشرایع، ج‏1، ص‏226.
--------------------------------------------------------------------------------
ماهنامه پاسدار اسلام شماره 10

خبرگزاری فارس
چهارشنبه 21/12/1387 - 15:0
دعا و زیارت

نگاهی بر جایگاه و موقعیت کعبه قبل و بعد از اسلام


مورخان نوشته‌اند که بارها کعبه ویران شد، از این‌رو خانه برآمده به دست حضرت ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) برجا نماند، پس از هر ویرانی یا آسیبی می‌کوشیدند خانه را به شکلی که در روزگار پدران و نیاکانشان داشت، بازگردانند.


بنابر نقل مشهور سی‌و‌پنج ‏سال از عمر شریف رسول خدا(ص) گذشته بود که در اثر سیل و یا آتش‏سوزی که موجب ویرانی‏خانه کعبه شد داستان تجدید بنای کعبه پیش آمد و رسول خدا(ص) که در ان زمان هنوز به رسالت برگزیده نشده بودند، نیز در آن شرکت کرد و در هنگامی که طوائف مختلف قریش در مورد نصب حجر‌الأسود آتش‏اختلاف شعله‏ور شده و دست‏به کشتار یکدیگر بزنند خدای‏تعالی به‌وسیله آن بزرگوار جلوی این اختلاف و خونریزی را گرفت.


کعبه در زمان جاهلیت


پیامبر خدا(ص) می‌فرمایند: پس از کلاب بن مره، اولین کسی که کعبه را بازسازی کرد، قصی بود. همچنین یحیی بن شبل از امام محمد‌باقر(ع) روایت می‌کند: در زمان حضرت ابراهیم(ع) و قبیله جرهم، درِ کعبه چسبیده به زمین بود، تا آن‌که قریش آن‌را بنا کردند. ابو حذیفة بن مغیره گفت: ای جماعت قریش! درِ کعبه را بالا ببرید، تا جز با پلّکان کسی نتواند بالا رود و جز کسی که شما می‌خواهید وارد آن نشود. پس اگر کسی که شما نمی خواهید سراغ آن آید، پلّکان را می‌کشید و می‌افتد، این عبرت برای بیننده می‌شود. قریش چنان کردند و ردیف بالای دیوار را خراب کردند، سیل را از کعبه بازگرداندند و کعبه را با پارچه‌های نقش دار یمانی، پوشاندند.


«سعید بن عمرو هذلی» از پدرش روایت می‌کند: قریش را دیدم که در جاهلیت، روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه درِ کعبه را می‌گشودند و دربانان نزد در می‌نشستند. هرگاه کسی بالا می‌رفت که دوست نداشتند وارد کعبه شود، او را پرت می‌کردند و گاهی می‌مرد. با کفش وارد کعبه نمی‌شدند، این را بزرگ می‌شمردند و کفش‌های خود را زیر پلکان می‌گذاشتند.


امام صادق(ع) می‌فرمایند: در جاهلیت قریش کعبه را خراب کردند و چون خواستند آن‌را بسازند، نتوانستند (و موانعی پیش آمد) و در دل‌هایشان هراس افتاد. یکی گفت: هر کس پاک‌ترین مال خود را بیاورد، نه مالی که از راه قطع رحم یا حرام به دست آورده‌اید، چنان کردند. آن‌گاه امکان ساختن کعبه بر ایشان مهیا شد. آن‌را ساختند تا به محل حجر‌الأسود رسیدند. میانشان گفت‌و‌گو پیش آمد که چه کسی حجرالأسود را در جای خودش کار گذارد. نزدیک بود میانشان شری پدید آید. به داوری اولین کسی که از درِ مسجد وارد شود تن دادند. پیامبر خدا(ص) وارد شد، چون نزد آنان آمد، فرمود تا پارچه‌ای بگستردند، سپس سنگ را میان آن نهاد. قبایل، گوشه‌های پارچه را گرفتند و بلند کردند، سپس پیامبر سنگ را برداشت و در جایش نهاد. خدا، او را مخصوص این کار ساخت!


مورخان نوشته‌اند که بارها کعبه ویران شد و بارها سیل پایه‌های آن‌را فرو ریخت. از این‌رو خانه برآمده به دست حضرت ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) برجا نماند، لیکن افراد دوره جاهلی که سخت دلبسته حفظ شکل؛ جای و بنیادش بودند، پس از هر ویرانی یا آسیبی تا آن‌جا که مقدورشان بود می‌کوشیدند خانه را به شکلی که در روزگار پدران و نیاکانشان داشت، بازگردانند و آن‌را برآورند، لذا هیچ تغییری در آن راه نمی‌دادند و صورت بنا را دگرگون نمی‌کردند.


بیت‌الحرام، بنایی مکعبی شکل است، لذا بدان «کعبه» گفته شده است. مورخان آن‌را چنین وصف کرده‌اند: تا پنج سال پیش از اسلام، دیوارهای کعبه سنگ چین بود و سنگ‌ها بی آن‌که ملاطی آن‌ها را به هم بپیوندد تا بالای قد آدمی روی هم چیده شده بود. نیز گفته‌اند که در عهد حضرت اسماعیل(ع) نه ذراع ارتفاع داشت و مسقف نبود و دری داشت که به زمین چسبیده بود. نخستین کسی که برای آن چفت گذاشت «تبع» بود و سپس عبدالمطلب دری آهنی برای آن ساخت و آن‌را با زر به دست آمده از دو آهوی زرین [که بر اثر حفر چاه زمزم کشف شده بود] بیاراست.


این نخستین باری بود که کعبه را می‌آراستند. وصفی که مورخان این گونه از کعبه ارائه می‌کنند ما را بر آن می‌دارد تا آن‌را ویرانه‌ای ابتدائی و ساده تصور کنیم؛ حیاطی مربع‌گونه که دیوارهای سنگی ـ بی‌هیچ ملاطی که آن‌ها را به یکدیگر بپیوندد ـ آن‌را در برگرفته است و پرندگان شکاری در آن مأوی گزیده‌اند و هیچ حائلی کف آن‌را از اشعه سوزان خورشید و باران‌هایی که بر مکه فرود می‌آید و گاه به شکل آب از دهانه‌های چاه‌ها بیرون می‌زند حفظ نمی‌کند. این خانه در حقیقت چهار دیواریی است سنگی که ارتفاع آن از قامت انسان تجاوز نمی‌کند.


پاره‌ای از مورخان گفته‌اند که «عامر بن جادر ازدی» پس از حضرت اسماعیل(ع)، نخستین کسی بود که برای کعبه جدار (دیوار) گذاشت، لذا «جادر» (برآورنده جدار) لقب گرفت. باز به گفته مؤرخان در نیمه اول قرن هفتم میلادی؛ یعنی پنج سال پیش از اسلام و زمانی که رسول خدا(ص) سی‌و‌پنج ساله بود،کعبه دچار آتش‌سوزی شد. در این هنگام بر آن شدند تا خانه را بازسازی کنند و برایش سقفی چوبی بگذارند، لذا دست به کار شدند و دیوارها را ـ که پیشتر نه ذراع ارتفاع داشت ـ تا هجده ذراع برآوردند و سقفی بر دو ردیف سه ستونه چوبی بر آن گذاشتند. همچنین درِ آن را از سطح زمین بالاتر آوردند که جز با پلکان نمی‌شد بدان وارد شد‌. دیوارها را نیز با یک ردیف سنگ و یک ردیف چوب برآوردند. در اخبار آمده است که رسول خدا(ص) چون در سال فتح مکه وارد کعبه شد، کنار ستونی ایستاد و دعا کرد. در آن هنگام در خانه شش ستون بود.


بازسازی کعبه


مورخان درباره دلیل بازسازی کعبه گفته‌اند که دیوارهای سنگی که ملاطی نداشت و ارتفاع آن از قامت آدمی تجاوز نمی‌کرد به‌تدریج از هم گسیخته شده و سنگ‌هایش بر زمین فرو ریخته بود، لذا بر آن شدند تا دیوارهایش را برآورند و چون تنی چند از قریش و دیگران گنج خانه را که در چاهی در میان آن قرار داشت دزدیده بودند مردم بر مسقف کردن آن هم داستان شدند.


این بنای تازه نیز آن‌گونه که از وصفش در کتاب‌های مورخان بر می‌آید، بنایی فاخر نبود. تنها اتاقی بود که اینک سقفی چوبی بر شش ستون در دو ردیف آن‌را می‌پوشاند، دیوارهایش که پیشتر نه ذراع ارتفاع داشت و کمی بیشتر یا کمتر از قامت آدمی بود تا هجده ذراع بالا آمده بود. این‌بار مواد ساختمانی محکمی در این بنا به کار رفت؛ ردیفی از چوب و ردیفی از سنگ و در مجموع پانزده ردیف چوبی و شانزده ردیف سنگی دیوارهایش را تشکیل می‌داد. سقف آن‌را نیز مسطح کرده بودند و برایش ناودانی گذاشته بودند که آب باران از آن سرازیر می‌‌شد.


کعبه در تاریخ اسلام


در مجموع این بنا از جهت مساحت، هنر، زیبایی و عظمت با هیچ یک از معبدهای عربی جنوب عربستان، مانند معبد «المقه» در شهر «مأرب» یا دیگر معابدی که پژوهشگران به آثار و بقایای آن‌ها دست یافته‌اند‌، سنجیدنی نبود.


عمرو بن دینار و عبیدالله بن ابی‌زید: در زمان پیامبر(ص) اطراف کعبه دیواری نبود و پیرامون کعبه نماز می خواندند. زمان عمر که فرا رسید، برگرد آن دیوار کشید. عبیدالله گفته است: دیوارش کوتاه بود، پس ابن زبیر آن‌را بنا کرد و بالا آورد.


امام صادق(ع) می‌فرمایند: کعبه در زمان حضرت ابراهیم نه ذراع بود و دو در داشت. عبدالله بن زبیر آن را باز ساخت و ارتفاعش را 18 ذراع قرار داد. حجاج آن‌را خراب کرد و آن‌را به ارتفاع 27 ذراع ساخت.


کعبه و مسجد‌الحرام در طول تاریخ اسلام، بارها مرمت و تجدید بنا شده است. این تعمیرات، معمولا پس از سیل های فراوان مکه و گاه پس از جنگ‌ها، انجام گرفته است. از پیدایش اسلام تاکنون، نزدیک به صد سیل به مسجد‌الحرام و کعبه آسیب رسانده است که برخی از آن‌ها به نام‌های خاصی، مشهور شده‌اند همچون سیل «ام نهشل» در خلافت عمر و «حجاف» و «المخبل» در خلافت عبدالملک بن مروان و سیل «ابن حنظله» در روزگار مأمون.


با وجود قداست و حرمت کعبه، سه حمله بزرگ به مکه، زیان‌های بزرگی را به کعبه وارد ساخت که عبارتند از: حمله لشکر یزید بن معاویه به فرماندهی حصین بن نمیر (سال 63ه.) جهت سرکوبی عبدالله بن زبیر؛ حمله سپاه عبدالملک بن مروان به فرماندهی حجاج ثقفی (سال 73ه.) جهت سرکوبی ابن‌زبیر؛ حمله قرمطیان در روزگار خلافت عباسیان (سال 317ه.) و ربودن حجر‌الأسود.


تعمیر بیت به خلفا و پادشاهان و امیران وقت مکه نسبت داده شده است، مانند عبدالله بن زبیر (64ه.) و عبدالملک بن مروان (74ه.) و سلطان سلیم عثمانی (960ه.) و سلطان مراد عثمانی (1040ه.) و در آخرین تعمیر (1417ه.) داخل کعبه را بتن‌ریزی کرده و بالا آوردند.*


منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی حج

چهارشنبه 21/12/1387 - 14:59
دعا و زیارت

مبارزات امام‏حسین(ع) در زمان معاویه


امام حسن(ع)در اثر توطئه‏اى شوم که از سوى معاویه تدارک دیده‏شد به شهادت رسید و جلوه‏هاى شکوهمند امامت در دیگر یادگارفاطمه و على علیهماالسلام متجلى گشت. استبداد اموى جهت هدم امامت راستین و یاران دلباخته آن عزم‏را دو چندان کرد و با تهدید و ارعاب و ترفندهاى عوامفریبانه به‏نابودى مکتب و راه امام على و فرزندانش علیهم السلام همت‏گماشت. بدین جهت، رهبرى و هدایت امت‏شرایط دشوار و طاقت فرسایى‏یافت. دوران دهساله امامت ابى‏عبدالله(ع) بیانگر مواضع وبرنامه‏هاى آن حضرت در مقابل این تحولات است که پیامها و درسهاى‏ارزشمندى را فرا راه عاشقانش قرار مى‏دهد و از سوى دیگر، سیره‏اخلاقى تربیتى آن بزرگوار را ازذخائر ازرشمند جهان اسلام و ازبایسته‏هاى پژوهشى است که بخش مهمى از آن ظهور و درخشش همین‏دوران مبارک است. نوشته حاضر نگاهى است اجمالى به یکى از مواضع‏و ابعاد زندگى سیاسى آن حضرت با عنوان «مبارزات امام‏حسین(ع)در دوران معاویه که محورهاى زیر بیانگر جوانب آن‏مى‏باشد.

اعلام منشور ولایت در سرزمین منا
شیعیان امام على(ع)روزهاى سختى را در حکومت معاویه سپرى‏مى‏کردند. تعداد زیادى از آنان توسط معاویه به شهادت رسیده وبسیارى دیگر فرارى یا منزوى و در اضطراب و نگرانى به سرمى‏بردند. در منابر و اجتماعات اهانت‏به امام على(ع) به صورت‏رسمى رواج یافته بود و دلهاى عاشقان و دوستداران امیرمومنان راسخت جریحه دار کرده بود. اکنون دیدگان به سوى امام حسین(ع)دوخته شده و منتظر رهنمودهاو دستورهاى آن حضرت است تا این سکوت مرگبار را بشکند و راهى به‏سوى افقهاى حقیقت‏بگشاید. امام حسین(ع)همراه عبدالله ابن عباس‏و عبدالله ابن جعفر حج مى‏گذارد. در سرزمین منى فرصتى دست مى‏دهدتا امام(ع)از اصحاب پیامبرو شیعیان و نیک مردان انصار دعوت کندو حقایق را براى آنان بازگو کند. بیش از هفتصد تن گرد امام‏اجتماع مى‏کنند که دویست نفر آنان از اصحاب پیامبرند. حضرت بپاخاست و پس از حمد وثناى الهى، فرمود: «این تجاوزگر(معاویه)برما و شیعیان ما سختیها و ناملایماتى‏روا داشته است که خود دانسته و دیده‏اید یا به شما رسیده است. مى‏خواهم از شما درباره حقیقتى جویا شوم. اگر راست گفتم، آن را تصدیق کنید و در صورتى که خلاف گفتم،مرا تکذیب کنید. سخنم را بشنوید و گفتارم را بنویسید. سپس‏هنگامى که به سوى شهرها و قبایل خویش بازگشتید، هر آن کس را که‏مورد وثوق و اطمینان دانستید به آنچه از حقوق ما مى‏دانید، دعوت‏کنید. من از آن مى‏ترسم که حق ولایت از بین رود و مغلوب گردد،اگرچه خدا نور خویش را به رغم خواست کافران، غالب خواهدگردانید.»

سپس آنچه از قرآن و سنت پیامبر(ص)درباره پدر و مادرش واهل‏بیت(علیهم السلام )بود، براى آنان قرائت کرد. همگى گفتند: «اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا» ; همین طور است ما خود شنیدیم‏و افراد مورد اعتماد براى ما آنچه فرمودید، نقل کردند.

سپس حضرت فرمود: «شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا مى‏دانید که‏پیامبر(ص) على(ع)را در غدیر خم به امامت منصوب کرد و مردم رابه‏ولایت او فرا خواند و دستور داد که این پیام را حاضران به‏غایبان برسانند؟» همگى گفتند: «بلى ما شنیدیم.» (1)

بدین ترتیب، امام(ع)در آن اجتماع بر حقیقت امامت تاکیدورزیده و رسالت و مسوولیت‏خواص را براى ترویج مکتب‏اهل‏بیت(علیهم السلام)و مبارزه با استبداد اموى ترسیم کرد. سخنرانى حضرت در مسجد پیامبر(ص)نیز در همین راستا است. مرحوم‏مجلسى مى‏نویسد: به معاویه گفتند: دیدگان به سوى حسین(ع)است. کارى کن که اومنبر رود و خطابه ایراد کند; از چشم مردم خواهد افتاد; زیراتوانایى خطابه ندارد. معاویه گفت: این را درباره برادرش حسن‏ابن على تجربه کردم، به رسوایى مامنجر شد.

سرانجام اصرار زیاد مردم باعث‏شد از امام‏حسین(ع)بخواهد به‏منبر رود و با مردم سخن بگوید. حضرت سخنرانى خود را با حمدوثناى الهى آغاز کرد. دراین حال مردى گفت: کیست که خطابه‏مى‏کند؟ حضرت فرمود: ماییم حزب پیروز الهى و عترت رسول خدا که نزدیکترین فرد به‏او هستند و اهل‏بیت پاکیزه او ویکى از دو چیز گرانبها که عدل‏قرآن قرار داده شده، همان کتاب که باطلى از پیش رو و پشت‏سر اوراه نمى‏یابد، آگاه به تاویل قرآن و روشنگر حقایق آن هستیم. مارا اطاعت کنید که اطاعت ما واجب است; زیرااطاعت ما مقرون به‏اطاعت‏خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مى‏فرماید: «اطاعت‏کنید خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چیزى‏نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید. اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این براى شما بهتر وعاقبت و پایانش نیکوتر است.» (2)

و فرموده: «هنگامى که خبرى از پیروزى یا شکست‏به آنها برسد،آن را شایع مى‏سازند در حالى که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان‏که قدرت تشخیص کافى دارند. بازگردانند از ریشه‏هاى مسایل‏آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت‏خدا برشما نبود، جز عده کمى‏همگى از شیطان پیروى مى‏کردید.» (3)

شما را برحذر مى‏دارم ازاین که به نداى شیطان گوش فرادهید; زیرا شیطان دشمن آشکار شما است. و در آن صورت از دوستان شیطان‏خواهید شد. دوستانى که شیطان به آنان مى‏گوید: امروز هیچ کس ازمردم بر شما پیروز نمى‏گردد و من همسایه شما هستم اما هنگامى که‏دوگروه(کافران و مومنان مورد حمایت فرشتگان در جنگ بدر)دربرابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بیزارم. (4) که در این صورت «مثل کافران جنگ بدر»مورد ضربه شمشیرها و نیزه‏ها «از سوى ملائکه‏» قرار خواهید گرفت‏و در آن هنگام ایمان فردى که از پیش ایمان نیاورده است‏یاکارنیکى را انجام نداده است نفعى به او نخواهد رساند.

در این موقع، معاویه گفت: «حسبک یا اباعبدالله فقد ابلغت‏»; کافى است اى اباعبدالله، حق سخن را ادا کردى. (5)

2- اعتراض به ولایتعهدى یزید
معاویه تصمیم به ولایتعهدى یزید گرفت. راهى حج‏شد; به مدینه آمد و از مردم براى او بیعت گرفت. سپس‏منبر رفت و یزید را این چنین ستود: یزید دانا به سنت و قرآن‏شناس است و حلم و بردبارى‏اش برسنگهاى سخت افزون است. امام‏حسین(ع)برخاست و پس از ستایش خدا و درود بر پیامبر(ص)فرمود: هرگز سخنورى هرچند سخن به تفصیل گوید نتوانسته است‏حق اندکى ازصفات ممتاز پیامبر(ص)را ادا کند. اى معاویه! از واقعیت دورمانده‏اى، سپیده صبح تاریکى شب را رسوا ساخته و نور خورشید پرتوروشنایى چراغ را بى‏فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زیاده‏گفتى و در گزینش عده‏اى حق دیگران را ضایع کردى و از بیان فضیلت‏صاحبان آن بخل ورزیدى و بیش از حد ستم رواداشتى. نشد که اندکى از فضیلت صاحبان حق را بپردازى و در همان حال‏شیطان بهره فراوان و نصیب کامل خویش را برنگیرد. دانستم آنچه‏درباره یزید از سیاستمدارى و کمالش گفتى، مى‏خواهى مردم را بااین سخنان به اشتباه اندازى. گمان مى‏کنى انسانى ناشناس و دوراز چشم مردم را تعریف مى‏کنى و از آنچه فقط خودت به آن دست‏یافته‏اى، خبر مى‏دهى. «فخذ لیزید فیما اخذبه من استقرائه الکلاب المتهادشته‏عندالتحادش و الحمام السبق لاترابهن و القیناث ذوات المعازف وضروب الملاهى تجده ناصرا» ; وهمین کارهایى که یزید کرده، بگیر; همین که سگان را به حال پارس و گلاویزى مى‏خواند و کبوتران‏بازى‏را به سوى همقطارانش و نیز کنیزکان آوازه خوان و انواع بیهوده‏گرى و هوس بازى‏هایش کافى است که تو را در وصف خویش یارى کرده‏باشد.

سپس فرمود: قصدى را که براى ولایتعهدى یزید دارى فروگذار ورهاکن، چه نیازى دارى که افزون برهمه کارهاى بدى که کرده‏اى بااین گناه نیز خدا را ملاقات کنى. (6)

افشاى جنایات معاویه
جهت دیگرى که بیانگر مبارزات آن حضرت است نامه‏اى است که درآن جنایات معاویه و ستمگرى‏هایش شمارش کرده، حکومت معاویه رافتنه‏اى سهمگین بر امت قلمداد مى‏کند. قسمتى از آن چنین است: مگرتو نبودى که حجر و یاران عابد و خاشع حق را کشتى، همانان که ازبدعت‏ها نگران و بى‏تاب مى‏گشتند و امر به معروف و نهى از منکرمى‏کردند؟ آنان را پس از تعهدات محکم و تضمین‏هاى مطمئن به طرزظالمانه و تجاوزکارانه کشتى، در برابر خدا گستاخى ورزیدى و عهدو پیمان الهى را سبک شمردى. مگر تو قاتل عمرو ابن الحمق نیستى،همان که از زیادى عبادت صورت و پیشانى‏اش پینه بسته بود؟ او راپس از تعهدات و تضمین‏هایى کشتى که اگر به حفاظت‏شدگان درکوهساران داده مى‏شد، از قله‏هاى آن فرود مى‏آمدند. مگر تونیستى‏که زیاد را در دوره اسلام به خویشتن منسوب گردانیدى و او را پسرابى‏سفیان قلمداد کردى، با این که رسول خدا(ص)حکم کرده که فرزندمتعلق به بستر(پدر و مادر)است و پاداش مرد زناکار را سنگ است.

آنگاه او را برمسلمانان مسلط ساختى تا آنان را بکشد و دست وپایشان را قطع کند و بر تنه درخت‏به دارشان آویزاد؟ پناه‏برخدا، اى معاویه! گویا تو از این امت نیستى و ایشان از تونیستند. مگر تو آن خضرمى را نکشتى که ابن زیاد درباره او به توگزارش داده بود داراى دین على(ع)است; و دین على(ع) همان دینى‏است که پسر عمویش(ص)برآن بود; همان دینى که تو به نامش به این‏مقام نشسته‏اى; و اگر دین او نبود، بالاترین افتخارات تو واجدادت کوچهاى تابستانى و زمستانى آنان بود و خدا به واسطه مابراى این که نعمتى گران ببخشد، سختیهاى آن را از دوشتان‏برداشت. به من گفته‏اى که این امت را به فتنه مینداز. من فتنه‏اى‏سهمگین‏تر از حکومتت‏برامت نمى‏یابم; و نیز گفته‏اى: به مصلحت‏خویش و دین و امت محمد(ص)بیندیش. به خدا قسم، کارى بهتر ازجهاد علیه تو نمى‏شناسم. بنابراین، هرگاه به انجام آن اقدام کنم، مایه تقرب به‏پروردگار من است و در صورتى که به انجامش نپردازم، از خدا براى‏حفظ دینم آمرزش مى‏طلبم و از او توفیق انجام آنچه او دوست‏مى‏دارد و مى‏پسندد، خواستارم.

سپس حضرت در ادامه مى‏فرماید: بدان که خدا را دیوانى است که‏هرکار کوچک و بزرگ به حساب مى‏کشد و شمارش مى‏کند. بدان که خدافراموش نمى‏کند که تو به مجرد گمان افراد را مى‏کشى و به محض‏وارد آمدن اتهامى دستگیر مى‏سازى و پسرى را به حکومت نشانده‏اى‏که باده مى‏نوشد و سگبازى مى‏کند، تو را مى‏بینم که خویشتن به‏گناه و عذاب در انداخته‏اى و دینت را تباه کرده‏اى و رعیت راضایع‏ساخته‏اى. (7)

یادآورى رسالت‏ها
استبداد اموى جامعه اسلامى را دچار فسردگى و رکود کرده، زمینه‏تجاوز و ستمگریهاى بیشتر آنان گشته بود. هشدار به جامعه ویادآورى رسالتها و مسوولیتهاى سنگین آنان از ضرورت‏هاى فورى آن‏بود; و چه فردى شایسته‏تر از ابى‏عبدالله الحسین(ع)و چه موقعیتى‏والاتر از حج.

براین اساس، حضرت در اجتماع شکوهمند مردم در سرزمین منى به‏سخنرانى پرداخت و وظیفه امر به معروف ونهى از منکر را به مردم‏و دانشمندان یادآور شد. حضرت در آغاز درباره اهتمام به امر به‏معروف و نهى از منکر فرمود: اى مردم! از آنچه خدا بدان اولیاى خود را پند داده، پندگیرید مانند بدگفتن او از دانشمندان یهود، آنجا که مى‏فرماید: چرا دانشمندان نصارى و علماى یهود آنان را از گفتار گناه‏آمیز وخوردن مال حرام نهى نمى‏کنند؟ چه زشت است عملى که انجام‏مى‏دادند. (8) و نیز فرموده است: کافران بنى اسرائیل بر زبان داود وعیسى ابن مریم، لعن و نفرین شدند. این به خاطر آن بود که گناه‏وتجاوز مى‏کردند. تا آنجا که فرمود: چه بدکارى انجام مى‏دادند. (9)

خداوند آنها را بدین خاطر نکوهش کرده که از ستمکارانى که‏میان آنها بودند، کار زشت و فساد مى‏دیدند و آنها را نهى‏نمى‏کردند; زیرا در مال آنان طمع داشته و از قدرت آنان‏مى‏ترسیدند با این که خداوند مى‏فرماید: از مردم نترسید و از من‏بترسید. (10)

سپس عالمان را مورد خطاب قرار داده، مى‏فرماید: شما اى جماعت‏که معروف به دانش و نامور به خوبى و معروف به خیرخواهى هستید وبه وسیله خدا در دل مردم مهابتى دارید; شرافتمند از شما حساب‏مى‏برد و ناتوان شما را گرامى مى‏دارد...

من مى‏ترسم عذابى از عذابهاى الهى برشما فرودآید; زیرا شماهااز کرامت‏خدا به منزلتى رسیدید که بردیگران برترى یافته‏اید. بندگان مؤمن به خدا، گرامى داشته نمى‏شوند ولى شما به خاطر خدادر میان بندگان الهى ارجمندید. این در حالى است که مى‏بینید که‏پیمانهاى خدا شکسته شده و هیچ عکس العمل و هراسى به خود راه‏نمى‏دهید. براى یک نقض تعهد پدران خویش بى‏تابى مى‏کنید با این که تعهدرسول خدا خوار و بى‏مقدار شده، کورها و لالها و زمین‏گیرها در همه‏شهرها بى‏سرپرست مانده و برآن‏ها ترحم نمى‏شود، شما به اندازه‏مقام و در خور مسوولیت‏خویش کار نمى‏کنید و در مقابل کسى که‏اقدام مى‏کند خضوع نمى‏کنید. برعکس به سازش و مسامحه با ظالمان خود را آسوده خاطر مى‏داریدبا این که خداوند شما را فرمان داده که از کار خلاف باز ایستیدو دیگران را نیز نهى کنید; اما شما غافلید. مصیبت‏شما از همه‏مردم بزرگتر است; زیرا در حفظ مقام علما و دانشمندان ناتوان‏شدید. کاش کوشش مى‏کردید. علت این ناتوانى این است که جریان امور و احکام به دست‏دانشمندان الهى است که امین برحلال و حرام اویند; ولى این مقام‏از شما گرفته شده است. بدین جهت، که شما ازحق متفرق شدید و درباره روش پیغمبر باوجود دلیل روشن دچار اختلاف شدید. اگر براذیت و آزارها شکیبابودید و در راه خدا مشکلات را متحمل مى‏شدید، زمام امور الهى به‏شما برمى‏گشت و از طرف شما دستور آن صادر مى‏گشت و به سوى شماباز مى‏گشت; اما برعکس شما خودتان ستمگران را به جاى خویش جاى‏دادید و امور الهى را به آنها واگذاشتید تا به شبهه کارکنند وبه شهوت‏ها و میلهاى نفسانى خویش حرکت کنند. علت‏سلطه ستمگران‏گریز شما از مرگ و خوش بودنتان به زندگى دنیا است که از شماجدا خواهد شد. (11)

اما متاسفانه این فریادها و خروشهاى الهى برجان و قلب‏هاى‏غافل کارگر نیفتاد و دوباره هرکس به اندیشه دنیایى خویش مشغول‏وکارهاى روزمره خویش را استمرار بخشید و چنان شد که بنى‏امیه‏احکام الهى را تعطیل کردند; نیکمردان تنها مانده میدان را به‏شهادت رساندند و تاریخ را براى همیشه سوگمند از بین رفتن حق وعدالت و حاکمیت امامت راستین ساختند.

تاکید براستمرار برائت
معاویه به مروان که ازکارگزاران حکومتى او بود، نامه نوشت واز او خواست دختر عبدالله بن جعفر را براى یزید خواستگارى کند. عبدالله تصمیم درباره این موضوع را به دائى فرزند خویش امام‏حسین(ع)واگذار کرد. امام فرمود: از خداوند خواستارم که موردپسندى از آل محمد را براى دختر عبدالله برگزیند. همگى در مسجداجتماع کردند. مروان در حضور مردم گفت: امیر مومنان معاویه به‏من دستور داده که هرقدر از مهر را که پدرش بگوید، قبول کنم وتمامى بدهکارى پدرش را بپردازم. افزون آن که صلح بین دو فامیل‏نیز برقرار خواهد شد. امام حسین(ع)پس از حمد و ثناى الهى وبیان فضایل اهل‏بیت(علیهم السلام)پاسخ داد: این که گفتى مهرش هرقدر باشد، معاویه قبول کرده، سوگند به جان خود که در صورت‏تصمیم، ما برمهر السنه چیزى اضافه نمى‏کنیم. و این سخن که‏بدهکارى پدرش هرچه باشد، پرداخت مى‏کند، هیچ گاه زنان مابدهکاریهاى ما را نپرداخته‏اند; و اما مصالحه و سازش، ما افرادى‏هستیم که به خاطر خدا با شما دشمنى کردیم و براى دنیا با شماصلح نخواهیم کرد. خویش نسبى نتوانسته است مانع از این کار شودتا چه رسد به ازدواج و خویشى سببى.

سپس حضرت دختر عبدالله را به عقد قاسم ابن محمد بن جعفردرآورد و باغى که خود در مدینه و به نقلى در سرزمین عقیق‏داشت. به دختر خواهر خویش بخشید. (12)

پى‏نوشتها:
1- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162.

2- نساء، آیه‏59.

3- همان، آیه‏83.

4- انفال، آیه 48.

5- بحارالانوار، ج 44، ص 205 و206.

6- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدیر، ج‏19، ص 250 و 251.

7- الغدیر، ج 10، ص 161 و 162 و استفاده از ترجمه الغدیر، ج‏19، ص 250 و 251.

8- مائده، آیه‏63.

9- همان، آیات 78 و79.

10- همان، آیه‏47.

11- تحف العقول، ص 240، کلمات امام‏حسین(ع).

12- بحارالانوار، ج 44، ص‏207.

--------------------------------------------------------------------------------
منبع:ماهنامه کوثر شماره 38
نویسنده:عباس کوثرى


خبرگزاری فارس
چهارشنبه 21/12/1387 - 14:58
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته