• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2907روز قبل
اخبار
به گزارش مشرق، فارس نوشت: عاشورا به انتها نزدیک می‌شود و از یاران اباعبدالله کسی باقی‌ نمانده است. اینک هنگامه نبرد خاندان رسول‌الله (ص) فرا رسیده است و این علی اکبر حسین(ع) است که از خاندان بنی‌هاشم روانه کارزار می‌شود.

در این میان نوجوانی از فرزندان امام حسن (ع) بی‌تابی می‌کند؛ او که طعم تلخ یتیمی را در سه سالگی تجربه کرده است و از آن پس در خانه عمویش حسین (ع) و زیر نوازش‌های پدرانه او بالیده است، خلق و خوی حسینی و هیبت حسنی را با هم دارد.

در شب عاشورا هنگامی که امام‌حسین (ع) خبر از شهادت یاران و همراهان خود را می‌دهد، قاسم‌بن‌الحسن با خود می‌اندیشد آیا فردا من نیز در رکاب ولایت شهید خواهم شد؛ به همین دلیل طاقت نیاورده از عمویش این سؤال را می‌پرسد.

امام که گویی در چهره قاسم، تصویر برادرش حسن‌بن‌علی (ع) را می‌بیند، برای اینکه میزان اشتیاق قاسم را بسنجد، خطاب به قاسم می‌گوید «عمو جان مرگ در نظرت چگونه‌است؟»؛ «قاسم‌بن‌حسن با نگاهی از سر شوق رو به عمو پاسخ می‌دهد «مرگ در نظر من از عسل شیرین‌تر است».

عصر عاشورا هرگاه قاسم‌بن‌حسن به نزد امام (ع) می‌رود تا اذن نبرد گیرد، امام (ع) به او اجازه نمی‌دهد، چرا که او بزرگ مردی کوچک است که هنوز محاسنش نروییده و لباس رزم برایش بزرگ است، پس قاسم این دردانه امام مجتبی با چشمانی پر از اشک به گوشه‌ای می‌رود.

به یاد سخن پدر می‌افتد که هر گاه دلهره و ناراحتی سنگینی بر تو عارض شد، تعویذی که برایت نوشته‌ام و بر بازوان خود بسته‌ای باز کن و به آن عمل کن، وقتی به دستور پدر عمل کرد و آن را برای امام‌حسین (ع) بیان کرد، عمو دست بر گردن برادرزاده گذاشت و بسیار گریست تا اینکه بالاخره به قاسم‌بن‌حسن اذن میدان داد.

اینک این دلیر نوجوان کربلا آماده نبرد با خبیثان لشکر کوفه است؛ او رجز می‌خواند و وارد میدان می‌شود «اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی هذا حُسَیْنٌ الْمُؤْتَمِن کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ»؛ «اگر مرا نمی‌شناسید، بدانید که من فرزند حسن، نوه پیامبر برگزیده و امینم، این حسین است که همانند اسیری در دست مردمی گرفتار است، مردمی که کاش باران رحمت هرگز بر آنها نبارد».

حمیدبن‌مسلم که در میان لشکر عمرسعد بود، اینگونه تعریف می‌کند «پسری دیدم که به میدان آمده، گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و اِزاری در بر داشت و نعلینی در پا که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود».

در حین نبرد قاسم که با شجاعت و دلیری خاصی به دشمنان یورش می‌برد، عمروبن سعد ازدی که توقع چنین شهامتی از او را نداشت، گفت «به خدا سوگند که من بر این پسر حمله می‌کنم و او را به قتل می‌رسانم»؛ حمید بن مسلم گفت «سبحان‌الله این چه اراده است که نموده‌ای؟ این جماعت که دور او را احاطه کرده‌اند از برای کفایت امر او بس است، دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟»

عمرو بن‌سعد گفت «به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم»؛ پس سوار بر اسب شد و شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او بشکافت؛ پس قاسم با صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت «یاعماه!» چون صدای قاسم به گوش حضرت امام‌حسین(ع) رسید؛ با سرعت همانند عقابی که از بلندی به زیر آمد، صف‌ها را از هم شکافت و مانند شیر غضبناک بر لشکر حمله کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید.

پس تیغی حواله آن ملعون کرد، عمرو دست خود را پیش داد، حضرت دست او را از مرفق جدا کرد، پس آن ملعون صیحه عظیمی زد، لشکر کوفه به کمک عمرو شتافتند تا او را از چنگ امام (ع) بربایند، همین‌که هجوم آوردند، بدن او در زیر سم اسبان لگدمال و به درک واصل شد.

امام (ع) خود را بر بالین قاسم رساند؛ یادگارحسن از نهایت درد پای خود را به زمین می‌کشید، در این حین که روح او آماده پرواز به سمت پرودگارش بود، امام خطاب به او فرمود «سوگند با خدای که دشوار است برعم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند، اعانت نتواند و اگراعانت کند ترا سودی نبخشد».

امام (ع) پس از آنکه پیکر قاسم را در نزد بقیه شهدای اهل بیت (ع) جای داد، در حق کوفیان اینگونه دعا کرد: «بارالها تو آگاهی که این جماعت ما را دعوت کردند که یاری ما کنند؛ اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یک تن از ایشان را باقی مگذار و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان».

ای امتحان داده مکتب عشق، ای کسی که در نهایت نوجوانی خویش توانستی به بهترین شکل ممکن عقیده خود را در راه ولایت و امامت حسین به تماشا بگذاری؛ ای شجاع نوجوان که با شیرین دانستن شهادت از عسل اسوه‌ای برای شهیدان حسین فهمیده‌ها و بهنام محمدی‌ها شدی.

نوجوانان، عصر غیبت در دوران زعامت ولایت آیت‌الله خامنه‌ای تو را الگو راه خود قرار می‌دهند و سوگند یاد می‌کنند تحت هیچ شرایطی ولی فقیه زمانشان را تنها نگذارند تا این نهضت حسینی را به منتقم خون حسین تحویل دهند.=مشرق نیوز

يکشنبه 21/9/1389 - 10:21
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

ورع و حكومت  
نمونه ى دیگر، ورع و حكومت آن حضرت است . چیز خیلى عجیبى است . ورع ، یعنى چه ؟ یعنى انسان از هر چیزِ شبهه ناكى كه بوى مخالفت با دین از آن استشمام مى شود، اجتناب بكند. از آن طرف ، حكومت چه مى شود؟ آخر مگر مى شود كه در حكومت ، انسان این طور رعایت ورع را بكند؟ ما حالا دستمان در كار است ، مى بینیم كه این خصوصیت وقتى در كسى به وجود بیاید، چقدر قضیه مهم است . در حكومت ، انسان با مسایل به صورت كلى مواجه است . قانونى را كه اجرا مى كند، سوداهاى زیادى دارد؛ ولى ممكن است در خلال این قانون ، در گوشه یى به یك نفر ظلم بشود. ماءمور انسان ممكن است در بخشى از این دنیا و در گوشه یى از این كشور، تخلّف بكند. انسان چه طور مى تواند در مقابل این همه جزییاتِ غیرقابل احاطه ، ورع الهى را رعایت بكند؟ لذا به حسب ظاهر، حكومت با ورع نمى سازد؛ اما امیرالمؤ منین (ع ) نهایت ورع را با مقتدرانه ترین حكومتها با هم جمع كرده است . این ، چیز خیلى عجیبى است .
او با كسى رودربایستى ندارد. اگر به نظر او، حاكمى ضعف دارد و مناسب این كار نیست ، او را برمى دارد. محمدبن ابى بكر مثل فرزند خود امیرالمؤ منین است و آن حضرت مثل فرزند خود، او را دوست مى داشت ؛ او هم به على بن ابى طالب (علیه السلام ) مثل پدر نگاه مى كرد. او فرزند كوچك ابى بكر و شاگرد مخلص امیرالمؤ منین بود و در دامان آن حضرت بزرگ شده بود. امیرالمؤ منین (ع ) محمدبن ابى بكر را به مصر فرستاد، بعد نامه نوشت كه من احساس مى كنم حالا به تعبیر ما عزیزم ! تو براى مصر كافى نیستى ؛ تو را برمى دارم ، مالك اشتر را مى گذارم . محمدبن ابى بكر هم بدش آمد و ناراحت شد. قهرا بشر است دیگر. هر چند مقامش عالى است ، ولى بالاخره به او برخورد. اما امیرالمؤ منین این را توجه نكرد و اهمیت نداد. محمدبن ابى بكر، شخصیت به این عظمت كه این قدر در جنگ جمل و در هنگام بیعت ، به درد امیرالمؤ منین خورد، پسر ابى بكر و برادر ام المؤ منین عایشه بود. این شخصیت ، براى امیرالمؤ منین این قدر ارزش ‍ داشت ؛ ولى آن حضرت ، اهمیتى به ناراحتى محمدبن ابى بكر نداد. این ، ورع است ؛ ورعى كه در حكومت به درد انسان و به درد یك حاكم مى خورد. حد اعلاى این ورع ، در امیرالمؤ منین (ع ) است .
قدرت و مظلومیت  
نمونه ى دیگر، قدرت و مظلومیت آن حضرت است . در زمان آن بزرگوار، قدرتمندتر از امیرالمؤ منین (ع ) آن شجاعت عجیب حیدرى كیست ؟ هیچكس تا آخر عمر امیرالمؤ منین ادعا نكرد كه جراءت دارد در مقابل شجاعت آن حضرت ایستادگى بكند. همین آدم ، مظلومترین آدمهاى زمان خودش و بلكه آن چنانى كه گفتند و درست هم هست شاید مظلومترین انسانهاى تاریخ اسلام است . قدرت و مظلومیت ، دو چیزى است كه با هم نمى سازند. معمولا قدرتمندان ، مظلوم واقع نمى شوند؛ اما امیرالمؤ منین (ع ) مظلوم واقع شد.
زهد و سازندگى  
نمونه ى دیگر، زهد و سازندگى است . امیرالمؤ منین ، زهد و بى رغبتى به دنیایش ، مَثَل است . شاید برجسته ترین و یا یكى از برجسته ترین موضوعات نهج البلاغه ، زهد نهج البلاغه است . همین امیرالمؤ منین ، در طول بیست و پنج سال مابین رحلت پیامبر و رسیدنش به حكومت ، از مال شخصى خود، كارهاى آبادسازى مى كرد، باغ درست مى كرد، چاه حفر مى كرد، آب جارى مى كرد، مزرعه درست مى كرد . عجیب این است كه همه را هم در راه خدا مى داد.خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 12/11/1375حكومت امیرالمؤ منین ، همه ى تلقیهاى غلط از حكومت را نسخ كرده است  
ببینید حكومتها در دنیا چكاره اند. انسان نقصهاى حكومتها را در طول تاریخ مشاهده كند؛ تلقیها و معارف غلطى كه از حكومتها در ذهنهاست . وقتى كسى حاكم است ، وقتى كسى قدرتمند است ، وقتى شمشیر در دستش ‍ است ، همه متوقعند كه او مطلق العنان باشد؛ هر كارى كه مى خواهد، بكند و التذاذهاى زندگى را مورد بهره بردارى قرار بدهد. در او، مصلحت اندیشى ، سیاسیكارى ، برخورد با حقایق به شكلهاى گوناگون نه به شكل واحد و یكسان مورد انتظار است . اگر غیر از این باشد، تعجب مى كنند؛ چون عمل بر این روال بوده است . حكومت امیرالمؤ منین ، حكومتى است كه همه ى این تلقیهاى غلط را نسخ كرده است .
البته آن بزرگوار مكرر اظهار كرده و گفته كه من آنچه دارم ، بخشى و رشحه یى از آن چیزى است كه نبىّاكرم (صلّى اللّه علیه واله وسلّم ) داشته و به من آموخته است . در یكى از قضایاى مربوط به زهد امیرالمؤ منین ، آن راوى یى كه خدمت حضرت رفته بود، مى گوید: دیدم كه این بزرگوار، نان خشكى را با كیفیت كذایى با زحمت مى خورد. گفتم كه یا امیرالمؤ منین ! چرا این قدر به خودت زحمت مى دهى ؟ گریه كرد و گفت : پدرم به قربان آن كسى كه در تمام مدت عمر، یا شاید مثلا مدت حكومت ، شكم خود را از نان گندم پُر نكرد؛ یعنى پیامبر اكرم . این ، وضع امیرالمؤ منین و شاگردى او نسبت به پیامبر است . به هرحال ، آنچه كه از حكومت امیرالمؤ منین در مقابل ماست ، چیز عجیبى است .
اگر خطوط زندگى امیرالمؤ منین در این چند سال برجسته است ، شاید یك علتش این باشد كه مخالفان عمدا سعى كردند كه نسبت به آن بزرگوار عیبجویى كنند. از لابلاى عیبجوییهاى آنها، حقایق زیادى معلوم شده است . من امروز مى خواهم چند جمله یى در این باره صحبت كنم ؛ یعنى زندگى آن بزرگوار در مقام یك حاكم . البته آن كسى كه باید از این نكات درس ‍ بگیرد، اول خود منم و بعد هم همه ى مسؤ ولان كشور در سطوح مختلف ؛ اما مردم معمولى هم بایستى درسهاى زیادى را از این زندگى فرا بگیرند.سخنرانى در دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیست ونهم ماه مبارك رمضان )
26/1/1370
امام على (ع ) معناى حكومت را عوض كرد 
بُعد دیگر از زندگى امیرالمؤ منین (ع )، در میدان حكومت است . آن وقتى كه این انسان بزرگ اندیش و بزرگ ، بالاخره بر مسند قدرت و حكومت دست پیدا كرد، در آن دوران كوتاه ، كارى كرد كه اگر سالهاى سال ، مورخان و نویسندگان و هنرمندان ، بنویسند و تصویر كنند، كم گفته اند و كم تصویر كرده اند. وضع زندگى امیرالمؤ منین در دوران حكومت ، قیامتى است . اصلا على (ع ) معناى حكومت را عوض كرد.
او تجسم حكومت الهى ، تجسم آیات قرآن در میان مسلمین ، تجسم ((اشدّاء على الكفّار رحماء بینهم ))(20) و تجسم عدل مطلق بود. او فقرا را به خود نزدیك مى كرد ((كان یقرّب المساكین ))(21) و ضعفا را مورد رعایت خاص قرار مى داد. برجستگانى كه با پول و زور و بقیه ى وسایلِ مطرح شدن ، خودشان را به ناحق مطرح كرده بودند، در نظر على (ع ) با خاك یكسان بودند. آنچه در چشم و دل او ارزش داشت ، ایمان و تقوا و اخلاص ‍ و جهاد و انسانیت بود. با این مبناهاى باارزش ، امیرالمؤ منین كمتر از پنج سال حكومت كرد. قرنهاست كه درباره ى امیرالمؤ منین مى نویسند و كم نوشته اند و نتوانسته اند درست تصویر كنند و بهترینها، معترف به عجز و تقصیر خودشان هستند.دیدار با اقشار مختلف مردم و مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران ، سالروز میلاد حضرت على (ع )، 10/11/1369آیا على (ع ) بى سیاستى كرد؟ 
اما جبهه ى قاسطین ، جبهه ى دشمن بود؛ جبهه ى آشتى ناپذیر بود؛ با على آشتى بكن نبود. آمدند به امیرالمؤ منین عرض كردند كه یا امیرالمؤ منین ! بگذارید جناب معاویة بن ابى سفیان چند صباحى در راءس حكومت بماند؛ اما حضرت فرمود، نه ؛ اگر من حاكمم ، او نمى تواند استاندار این حكومت باشد؛ باید كنار برود. آنها امیرالمؤ منین را تخطئه كردند و گفتند بى سیاستى كرده است ! بعضى از نویسندگان تا امروز هم مى گویند امیرالمؤ منین بى سیاستى كرد! اما خودشان بى سیاستند؛ امیرالمؤ منین بسیار پخته عمل كرد؛ براى این كه معاویة بن ابى سفیان ، جناب طلحه و زبیر نبود، كه اگر آن امتیازى را كه مى خواست ، به او مى دادند، او ساكت مى نشست ؛ نه ، آن جبهه ، جبهه ى قاسطین بود؛ جبهه یى بود كه با جبهه ى علوى نمى ساخت ؛ در هیچ شرایطى هم نمى ساخت ؛ هرچه او عقب مى رفت ، این یك قدم جلو مى آمد؛ جز در میدان جنگ ، نقطه ى تلاقى با هم نداشتند؛ امیرالمؤ منین این را مى دانست ؛ و لذا تا زمانى كه على سركار بود، جبهه ى قاسطین هیچ كار نتوانستند بكنند و همیشه شكست خوردند؛ اما وقتى امیرالمؤ منین به شهادت رسید كه شهادت على هم به دست آن گروههاى شبه خودىِ متعصبِ عقده یىِ بدفهمِ كج فهمِ فریب خورده بود، نه بیگانه ى آن چنانى آن بیگانه ها (قاسطین ) حكومت را گرفتند و با گذشت چند سال ، نشان دادند كه ایده ال آنها در حكومت چیست ! حكومت حجاج بن یوسف در همین كوفه به وجود آمد؛ حكومت یوسف بن عمر ثقفى به وجود آمد؛ حكومت یزید بن معاویه به وجود آمد! معلوم شد كه آن جریان ، اصلاً جریانى نیست كه بتواند در یك نقطه با جریان علوى تلاقى بكند.نماز جمعه تهران ، 27/9/1378
شنبه 20/9/1389 - 6:34
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
بخش سوم : در كربلا: رؤ یاى امام (ع ) در شب عاشورا
متن سخن :
((... اِنِّى رَاءَیْتُ فى مَنامى كَاءَنَّ كِلاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَىَّ تَنْهَشُنِى
وَفِیها كَلْبٌ اَبْقَعُ رَاءْیْتُهُ اَشَدَّها
وَاظُنُّ اَنَّ الذَّى یَتَوَلّى قَتْلى رَجُلٌ اَبْرَصُ مِنْ هؤُلاءِ الْقَوْمِ.
وَاِنِّى رَاءیْتُ رَسُولَاللّه بَعْدَ ذلِكَ وَمَعَهُ جَماعَةٌ مِنْ اَصْحابِهِ
وَهُوَ یَقُولُ اَنْتَ شَهیدُ هِذِهِ الاُمَّةِ
وَقَدِ اسْتَبْشَرَبِكَ اءهْلُ السَّماواتِ وَاَهْلُ الصَّفیحِ الاَعلى
وَلْیَكُنْ اِفْطارُكَ عِنْدِى اللَّیْلَةَ عَجِّلْ
وَلا تُؤْخِّرْ فَهَذا مَلَكٌ قَدْ نَزَلَ مِنَالسَّماءِ لِیَاءْخُذَ دَمَكَ فى قارُورَةٍ خَضْراءَ
فَهذا ما رَاءْیتُ وَقَدْ اَنِفَ الاَمْرُ وَاقْتَرَبَ الرَّحِیلُ مِنْ هذِهِ الدُّنْیا لا شَكَّ فیه ))(158).
ترجمه و توضیح لغات :
شَدَّتْ عَلىَّ: بر من حمله نمود: نَهْش : گاز گرفتن ، پاره كردن . اَبْقَع : سفید و سیاه . اَبْرَص : مبتلا به مرض برص . اِسْتِبْشار: مژده دادن ، خوشحال بودن . صفیح اَعْلى : ملكوت اعلى . قارُورَةٍ: شیشه . اَنِفَ (بر وزن حَسِبَ): فَرا رسید. رَحیل : هنگام كوچ كردن .
ترجمه و توضیح :
صاحب ((نَفَس المهموم )) از مرحوم صدوق ؛ نقل مى كند كه در ساعتهاى آخر شب عاشورا خواب سبكى چشم امام علیه السلام را فرا گرفت و چون بیدار گردید خطاب به یاران و اصحابش فرمود: ((من در خواب دیدم كه چندین سگ شدیدا بر من حمله مى كنند و شدیدترین آنها سگى بود به رنگ سیاه و سفید و این خواب نشانگر آن است از میان این افراد كسى كه به مرض برص مبتلاست قاتل من خواهد بود)).
امام علیه السلام سپس فرمود: و پس از این خواب ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را با گروهى از یارانش دیدم كه به من فرمود: ((تو شهید این امت هستى و ساكنان آسمانها و عرش برین ، آمدن تو را به همدیگر مژده وبشارت مى دهند، تو امشب افطار را در نزد من خواهى بود، عجله كن و تاءخیر روا مدار و اینك فرشته اى از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شیشه سبزرنگى جمع آورى كند)).
ترسیم واقعیت به صورت رؤ یا
آنچه بنا بود به زودى واقع شود، در خواب و به صورت رؤ یا براى امام علیه السلام ترسیم گردیده و او نیز به همان صورت به یاران جانباز و فداكار خود بیان فرموده است تا مساءله اى از آنان مخفى و مستور نماند.
شهادت در فرداى همان شب ، خصوصیات قاتل و مبتلا بودن وى به مرض برص كه به صورت ((سگ سیاه و سفید)) ترسیم شده ، مهمان رسول خدا بودن ، استقبال فرشتگان از روح زنده بزرگ شهید اسلام و ذخیره كردن خون وى كه باید همیشه در عروق پیروانش جوشان بماند همه این حقایق در همان خواب - به صورتى كه نقل گردید - نشان داده شده و روز عاشورا تحقق پذیرفته است .(( بخش سوم : در كربلا: وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوة))
((... اِنَّ اللّه تَعالى اَذِنَ فى قَتْلِكُمْ وَقَتْلِى فِى هذاالْیَومِ فَعَلَیْكُمْ بِالصَّبْرِ وَالْقِتالِ))(159).
((... صَبْراً یا بَنِى الكِرامِ فَمَا الْمَوتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرّاءِ اِلَى الْجِنانِ الواسِعَةِ وَالنِّعَمِ الدّائمةِ فَاَیُّكُمْ یَكْرَهُ اَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ اِلى قَصْرٍ وَما هُوَ لاِ عْدائِكُمْ اِلاّ كَمَنْ یَنْتَقِلُ من قَصْرٍ اِلى سِجْنٍ وَعَذابٍ اِنَّ اَبِى حَدَّثَّنى عَنْ رَسُولِاللّهِ اِنَّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤ مِنِ وَجَنَّةُ الْكافِر والْمَوْتُ جِسْرُ هُؤُلاءِ اِلى جِن انِهِمْ وَجِسْرُ هؤ لاءِ اِلى جَحیمِهِمْ ما كُذِبْتُ وَلا كَذِبْتُ))(160).))
ترجمه و توضیح لغات :
قَنْطَرَة : پل ، بُؤْس : تیره روزى ، فلاكت . ضَرّاء: روز بدبختى . جنان (جمع جَنَّت ): بهشت . جَحیم : دوزخ .
ترجمه و توضیح :
بنا به نقل ابن قولویه و مسعودى
(161) حسین بن على علیهما السلام آنگاه كه نماز صبح را بجاى آورد، رو به سوى نمازگزاران نموده پس از حمد و سپاس خداوند به آنان چنین فرمود:((اِنَّ اللّه تَعالى اَذِنَ...:)) خداوند به كشته شدن شما و كشته شدن من در این روز اذن داده است و بر شماست كه صبر و شكیبایى در پیش گرفته و با دشمن بجنگید)).
مرحوم شیخ صدوق
(162) از امام سجاد علیه السلام مطلبى بدین مضمون نقل مى كند كه :
در روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و كار بر حسین بن على علیهما السلام سخت شد بعضى از یاران آن حضرت متوجه گردیدند كه تعدادى از اصحاب و یاران امام علیه السلام در اثر شدت جنگ و با مشاهده ابدان قطعه قطعه شده دوستانشان و رسیدن نوبت شهادتشان رنگشان متغیر و لرزه بر اندامشان مستولى گردیده است ولى خود حسین بن على علیهما السلام و تعدادى از خواص یارانش برخلاف گروه اول هرچه فشار بیشتر و فاصله آنان با شهادت نزدیكتر مى شود رنگشان گلنارى گشته و از آرامش و سكون خاطر بیشترى برخوردار مى گردند كه از این منظره جالب و شهامت فوق العاده متعجب شده در حالى كه به قیافه روحانى و سیماى گلنارى حسین بن على علیهما السلام اشاره مى نمودند به یاران خود چنین گفتند:
((انظروا لا یبالى بالموت ؛)) به حسین بن على علیهما السلام نگاه كنید كه از مرگ و شهادت كوچكترین ترسى به خود راه نمى دهد)).
آن حضرت چون این جمله را از وى بشنید یاران خویش را این چنین مورد خطاب قرار داد:
((صبرا یا بنى الكرام ...؛)) اى بزرگ زادگان صبر و شكیبایى به خرج دهید كه مرگ چیزى جز یك پل نیست كه شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى همیشگى آن مى رساند، چه كسى است كه نخواهد از یك زندان به قصرى انتقال یابد و همین مرگ براى دشمنان شما مانند آن است كه از كاخى به زندان و شكنجه گاه منتقل گردند. پدرم از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر من نقل نمود كه مى فرمود: دنیا براى مؤ من همانند زندان و براى كافر همانند بهشت است . مرگ پلى است كه این گروه مؤ من را به بهشتشان مى رساند و آن گروه كافر را به جهنمشان . آرى ، نه دروغ شنیده ام و نه دروغ مى گویم )).
آن حضرت پس از این بیان ، صفوف لشكر خویش را كه بنا به مشهور از 72 تن تشكیل مى یافت
(163) منظم نمود، میمنه سپاه را به زهیر بن قین و میسره را به حبیب بن مظاهر و پرچم را به برادرش عباس بن على علیهما السلام سپرد و خود و افراد خاندانش در قلب سپاه قرار گرفتند.
دعوت به پایدارى
حسین بن على علیهما السلام پس از نماز صبح در روز عاشورا آرى ، پس از نماز صبح ! دو نكته را تذكر مى دهد: یكى اصل كشته شدن كه به امر پروردگار است و دیگرى پایدارى و استقامت در برابر دشمن كه هر دو نكته با نماز ارتباط مستقیم دارد، زیرا:
اگر در قرآن مجید حكم نماز در آیات متعدد آمده و نماز یكى از علائم اسلام و ایمان است ، در شرایط خاص جنگ و جهاد و حتى در آن مرحله اى كه شكست ظاهرى و كشته شدن قطعى و مسلم است طبق فرمان الهى واجب است و اگر احیانا كسانى نماز بخوانند و حكم جهاد را فراموش كنند از مصادیق كسانى خواهند گردید كه قرآن مجید با تعبیر:
(( (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ )(164))) نكوهش مى كند.
و اما روح استقامت و پایدارى در جهاد نیز باید از همان نماز و ارتباط با پروردگار به دست بیاید و از عبادت و معنویت مدد و نیرو بگیرد كه :
(( (وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوة )(165).))
بخش سوم : در كربلا: دعاى امام در صبح عاشورا
متن سخن :
((اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتىِ فى كُلِّ كَرْبٍ وَرَجائى فى كُلِّ شِدَّةٍ
وَاَنْتَ لِى فى كُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بِى ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ كَم مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فِیهِ الفُؤ ادُ للّه
وَتَقِلُّ فیهِ الْحِیلَةُ وَیَخْذُلُ فیهِ الصَّدیقُ وَیَشْمَتُ فِیهِ الْعَدُوُّ اَنْزَلْتُهُ بِكَ
وَشَكَوتُهُ اِلَیْكَ رَغْبَةً مِنِّى اِلَیْكَ عَمَّنْ سِواكَ فَكَشَفْتَهُ
وَفَرَّجْتَهُ فَاءنْتَ وَلِىُّ كلِّ نِعْمَةٍ وَمُنْتَهى كلِّ رَغْبَةٍ
))(166).
ترجمه و توضیح لغات :
ثِقَة : كسى كه بر وى اعتماد مى شود، تكیه گاه . رَجاءَ: امید. عُدَّةُ (با ضم عین و تشدید دال ): سلاح . فُؤ ادُ: قلب . حِیلَه : چاره . خَذْل : واگذاشتن . یَشْمَتُ (از شَمِتَ): شماتت نمودن .
ترجمه و توضیح :
در فراز قبلى آوردیم كه امام علیه السلام پس از اداى فریضه صبح ، صفهاى لشكر خود را آراست و وظیفه هریك از سران لشكر را معین نمود.
در این هنگام عمر بن سعد نیز به آرایش و تنظیم صفوف لشكر خویش مشغول بود و چون چشم امام علیه السلام به انبوه جمعیت لشكر دشمن افتاد و در مقابل خویش سیلى عظیم و موجى خروشان از دشمن را دید دستها را به سوى آسمان بلند كرد و این دعا را خواند:
((... اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتِى فِى كُلِّ كَرْبٍ ...؛)) خدایا! تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پیشامد ناگوار مایه امید من هستى و در هر حادثه اى سلاح و ملجاء من چه بسیار غمهاى كمرشكن كه دلها در برابرش آب و راه هرچاره در مقابلش مسدود مى گردد، غمهاى جانكاهى كه با دیدن آنها دوستان ، دورى جسته و دشمنان زبان به شماتت مى گشودند، در چنین مواقعى تنها به پیشگاه تو شكایت آورده و از دیگران قطع امید نموده ام و تو بودى كه به داد من رسیده و این كوههاى غم را برطرف كرده اى و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده اى . خدایا! توئى صاحب هر نعمت و توئى آخرین مقصد و مقصود من )).
بخش سوم : در كربلا: اوّلین سخنرانى امام (ع ) در روز عاشورا
متن سخن :
((اَیُّهَا النّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِى وَلا تَعْجِلُوا حَتّى اَعِظَكُمْ بِما هُوَ حَقُّ لَكُمْ عَلَىَّ
وَحَتّى اَعْتَذِرَ اِلَیْكُمْ مِنْ مَقْدمى عَلَیْكُمْ
فَاِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِى وَصَدّقْتُمْ قَوْلى وَاَعْطَیْتُمُونى النّصَفَ مِنْ اَنْفُسِكُمْ
كُنْتُمْ بِذلِكَ اَسْعَدَ وَلَمْ یَكُنْ لَكُمْ عَلَىَّ سَبیلٌ
وَاِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنّى الْعُذْرَ وَلَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ اَنْفُسِكُمْ
فَاجْمِعُوا اَمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ
ثُمَّ لا یَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غَمَّةً ثُمَّ اقْضوا اِلَىَّ
وَلا تَنْظِرُونِ اِنَّ وَلَیِّیَاللّهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ
وَهُوَ یَتَوَلّى الصّالِحِینَ
))(167).
ترجمه و توضیح لغات :
اِعْتِذار: از خود دفاع كردن ، بیان حجت و دلیل . مَقْدَمَ (به فتح میم ): وارد شدن . نَصَفَ (بر وزن هَدَف ): انصاف و عدل و داد. اَسْعَدَ: كامیاب تر، خوشبخت تر. غُمَّة : مبهم و مشتبه .
ترجمه و توضیح :
امام علیه السلام پس از تنظیم صفوف لشكر خویش ، سوار بر اسب گردید و از خیمه ها قدرى فاصله گرفت و با صداى بلند و رسا خطاب به لشكر افراد عمرسعد چنین فرمود:
((اَیُّهَا النّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِى ...؛)) مردم ! حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزى شتاب نكنید تا من وظیفه خود را كه نصیحت و موعظه شماست ، انجام بدهم و انگیزه سفر خود را به این منطقه توضیح بدهم اگر دلیل مرا پذیرفتید و با من از راه انصاف درآمدید راه سعادت را دریافته و دلیلى براى جنگ با من ندارید و اگر دلیل مرا نپذیرفتید و از راه انصاف نیامدید همه شما دست به هم بدهید و هر تصمیم و اندیشه باطل كه دارید درباره من به اجرا بگذارید و مهلتم ندهید ولى به هرحال امر بر شما پوشیده نماند، یار و پشتیبان من خدایى است كه قرآن را فرو فرستاد و اوست یار و یاور نیكان )).
اتمام حجت
حسین بن على علیهما السلام با اینكه مى دید دشمن به تمام معنا آماده جنگ است تا آنجا كه از رسیدن آب نیز به اردوگاه و اطفال آن حضرت جلوگیرى نموده است و دقیقه شمارى مى كند كه با كوچكترین اشاره اى حمله را آغاز كند، ولى آن حضرت همانگونه كه به هنگام ورود به كربلا گفت ، نه تنهاحاضر نبود شروع به جنگ نماید بلكه مى خواست تا جایى كه ممكن است ، براى آنان موعظه ونصیحت كند كه از طرفى راه حق و فضیلت را از باطل تشخیص دهند و از طرف دیگر مبادا در میان آنان كسى ناآگاه و ناشناخته در ریختن خون امام علیه السلام شركت كند و بدون توجه و آگاهى از حقیقت در ورطه سقوط و بدبختى ابدى قرار بگیرد.
((سبط ابن جوزى )) در ((تذكرة الخواص )) مى گوید: چون حسین بن على علیهما السلام دید كه مردم كوفه بر قتل وى اصرار دارند قرآنى برداشت و باز كرد و روى سرش گذاشت و در مقابل صفوف دشمن آنان را صدا كرد كه در میان من و شما حاكم ، این كتاب خدا و جدّم رسول اللّه باشد، مردم ! به چه جرمى ریختن خون مرا حلال مى دانید، آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم ؟ آیا گفتار جدم را درباره من و برادرم نشنیده اید كه ((هذانِ سیّدا شباب اهل الجنّة )) و اگر حرف مرا تصدیق نمى كنید از جابر و زید بن ارقم و ابوسعید خدرى سؤ ال كنید، آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟
از میان مردم كسى پاسخ نگفت و تنها شمر بود كه صدا كرد الا ن وارد جهنم خواهى شد امام هم در جواب وى فرمود:
((اللّه اكبر! جدم خبر داده بود كه من در خواب دیدم سگى خون اهل بیت مرا مى لیسد و گمان مى كنم تو همان باشى ))(168).
و این است عاطفه و محبت یك امام و رهبر الهى و انسان دوست در مقابل دشمن خونخوارش و این است روش فرزند فاطمه - سلام اللّه علیها - كه در حساسترین شرایط و اوضاع نیز لحظه اى از مسیرى كه خدا براى او تعیین كرده است ، دست برنمى دارد تا اینكه كسى نگوید:
(( (لَولا اءرْسَلْتَ اِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْرى )(169).))
این سخنرانیها و این هدایت و راهنماییها در روز عاشورا با نداشتن فرصت از سوى امام علیه السلام مكرر انجام گرفته است كه خواننده ارجمند با اولین سخنرانى و خطبه آن حضرت آشنا مى گردد.
و چون این خطبه مفصل بوده و این موعظه داراى جهات و جوانب گوناگون است ، لذا ما متن و ترجمه آن را در چهاربخش در اختیار خواننده قرار مى دهیم .
امام در مقدمه و بخش اول این خطبه همین نكته را كه اشاره نمودیم ، تذكر مى دهد كه مردم كوفه و لشكریان عمرسعد فكر نكنند او مى خواهد با ایراد این سخنرانى اظهار موافقت و صلح و سازش با پیشنهاد دشمن بكند بلكه هدف وى اتمام حجت و بیان یك سلسله حقایق و واقعیات است كه آن حضرت با دارا بودن مقام امامت و وظیفه رهبرى و هدایت ، ناگزیر است این حقایق را با آنان در میان بگذارد.
((اِسْمَعُوا قَوْلِى وَلا تَعْجِلُوا حَتّى اَعِظَكُمْ
شنبه 20/9/1389 - 6:33
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
بخش سوم : در كربلا: رؤ یاى امام (ع ) در شب عاشورا
متن سخن :
((... اِنِّى رَاءَیْتُ فى مَنامى كَاءَنَّ كِلاباً قَدْ شَدَّتْ عَلَىَّ تَنْهَشُنِى
وَفِیها كَلْبٌ اَبْقَعُ رَاءْیْتُهُ اَشَدَّها
وَاظُنُّ اَنَّ الذَّى یَتَوَلّى قَتْلى رَجُلٌ اَبْرَصُ مِنْ هؤُلاءِ الْقَوْمِ.
وَاِنِّى رَاءیْتُ رَسُولَاللّه بَعْدَ ذلِكَ وَمَعَهُ جَماعَةٌ مِنْ اَصْحابِهِ
وَهُوَ یَقُولُ اَنْتَ شَهیدُ هِذِهِ الاُمَّةِ
وَقَدِ اسْتَبْشَرَبِكَ اءهْلُ السَّماواتِ وَاَهْلُ الصَّفیحِ الاَعلى
وَلْیَكُنْ اِفْطارُكَ عِنْدِى اللَّیْلَةَ عَجِّلْ
وَلا تُؤْخِّرْ فَهَذا مَلَكٌ قَدْ نَزَلَ مِنَالسَّماءِ لِیَاءْخُذَ دَمَكَ فى قارُورَةٍ خَضْراءَ
فَهذا ما رَاءْیتُ وَقَدْ اَنِفَ الاَمْرُ وَاقْتَرَبَ الرَّحِیلُ مِنْ هذِهِ الدُّنْیا لا شَكَّ فیه ))(158).
ترجمه و توضیح لغات :
شَدَّتْ عَلىَّ: بر من حمله نمود: نَهْش : گاز گرفتن ، پاره كردن . اَبْقَع : سفید و سیاه . اَبْرَص : مبتلا به مرض برص . اِسْتِبْشار: مژده دادن ، خوشحال بودن . صفیح اَعْلى : ملكوت اعلى . قارُورَةٍ: شیشه . اَنِفَ (بر وزن حَسِبَ): فَرا رسید. رَحیل : هنگام كوچ كردن .
ترجمه و توضیح :
صاحب ((نَفَس المهموم )) از مرحوم صدوق ؛ نقل مى كند كه در ساعتهاى آخر شب عاشورا خواب سبكى چشم امام علیه السلام را فرا گرفت و چون بیدار گردید خطاب به یاران و اصحابش فرمود: ((من در خواب دیدم كه چندین سگ شدیدا بر من حمله مى كنند و شدیدترین آنها سگى بود به رنگ سیاه و سفید و این خواب نشانگر آن است از میان این افراد كسى كه به مرض برص مبتلاست قاتل من خواهد بود)).
امام علیه السلام سپس فرمود: و پس از این خواب ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را با گروهى از یارانش دیدم كه به من فرمود: ((تو شهید این امت هستى و ساكنان آسمانها و عرش برین ، آمدن تو را به همدیگر مژده وبشارت مى دهند، تو امشب افطار را در نزد من خواهى بود، عجله كن و تاءخیر روا مدار و اینك فرشته اى از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شیشه سبزرنگى جمع آورى كند)).
ترسیم واقعیت به صورت رؤ یا
آنچه بنا بود به زودى واقع شود، در خواب و به صورت رؤ یا براى امام علیه السلام ترسیم گردیده و او نیز به همان صورت به یاران جانباز و فداكار خود بیان فرموده است تا مساءله اى از آنان مخفى و مستور نماند.
شهادت در فرداى همان شب ، خصوصیات قاتل و مبتلا بودن وى به مرض برص كه به صورت ((سگ سیاه و سفید)) ترسیم شده ، مهمان رسول خدا بودن ، استقبال فرشتگان از روح زنده بزرگ شهید اسلام و ذخیره كردن خون وى كه باید همیشه در عروق پیروانش جوشان بماند همه این حقایق در همان خواب - به صورتى كه نقل گردید - نشان داده شده و روز عاشورا تحقق پذیرفته است .(( بخش سوم : در كربلا: وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوة))
((... اِنَّ اللّه تَعالى اَذِنَ فى قَتْلِكُمْ وَقَتْلِى فِى هذاالْیَومِ فَعَلَیْكُمْ بِالصَّبْرِ وَالْقِتالِ))(159).
((... صَبْراً یا بَنِى الكِرامِ فَمَا الْمَوتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرّاءِ اِلَى الْجِنانِ الواسِعَةِ وَالنِّعَمِ الدّائمةِ فَاَیُّكُمْ یَكْرَهُ اَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ اِلى قَصْرٍ وَما هُوَ لاِ عْدائِكُمْ اِلاّ كَمَنْ یَنْتَقِلُ من قَصْرٍ اِلى سِجْنٍ وَعَذابٍ اِنَّ اَبِى حَدَّثَّنى عَنْ رَسُولِاللّهِ اِنَّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤ مِنِ وَجَنَّةُ الْكافِر والْمَوْتُ جِسْرُ هُؤُلاءِ اِلى جِن انِهِمْ وَجِسْرُ هؤ لاءِ اِلى جَحیمِهِمْ ما كُذِبْتُ وَلا كَذِبْتُ))(160).))
ترجمه و توضیح لغات :
قَنْطَرَة : پل ، بُؤْس : تیره روزى ، فلاكت . ضَرّاء: روز بدبختى . جنان (جمع جَنَّت ): بهشت . جَحیم : دوزخ .
ترجمه و توضیح :
بنا به نقل ابن قولویه و مسعودى
(161) حسین بن على علیهما السلام آنگاه كه نماز صبح را بجاى آورد، رو به سوى نمازگزاران نموده پس از حمد و سپاس خداوند به آنان چنین فرمود:((اِنَّ اللّه تَعالى اَذِنَ...:)) خداوند به كشته شدن شما و كشته شدن من در این روز اذن داده است و بر شماست كه صبر و شكیبایى در پیش گرفته و با دشمن بجنگید)).
مرحوم شیخ صدوق
(162) از امام سجاد علیه السلام مطلبى بدین مضمون نقل مى كند كه :
در روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و كار بر حسین بن على علیهما السلام سخت شد بعضى از یاران آن حضرت متوجه گردیدند كه تعدادى از اصحاب و یاران امام علیه السلام در اثر شدت جنگ و با مشاهده ابدان قطعه قطعه شده دوستانشان و رسیدن نوبت شهادتشان رنگشان متغیر و لرزه بر اندامشان مستولى گردیده است ولى خود حسین بن على علیهما السلام و تعدادى از خواص یارانش برخلاف گروه اول هرچه فشار بیشتر و فاصله آنان با شهادت نزدیكتر مى شود رنگشان گلنارى گشته و از آرامش و سكون خاطر بیشترى برخوردار مى گردند كه از این منظره جالب و شهامت فوق العاده متعجب شده در حالى كه به قیافه روحانى و سیماى گلنارى حسین بن على علیهما السلام اشاره مى نمودند به یاران خود چنین گفتند:
((انظروا لا یبالى بالموت ؛)) به حسین بن على علیهما السلام نگاه كنید كه از مرگ و شهادت كوچكترین ترسى به خود راه نمى دهد)).
آن حضرت چون این جمله را از وى بشنید یاران خویش را این چنین مورد خطاب قرار داد:
((صبرا یا بنى الكرام ...؛)) اى بزرگ زادگان صبر و شكیبایى به خرج دهید كه مرگ چیزى جز یك پل نیست كه شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى همیشگى آن مى رساند، چه كسى است كه نخواهد از یك زندان به قصرى انتقال یابد و همین مرگ براى دشمنان شما مانند آن است كه از كاخى به زندان و شكنجه گاه منتقل گردند. پدرم از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر من نقل نمود كه مى فرمود: دنیا براى مؤ من همانند زندان و براى كافر همانند بهشت است . مرگ پلى است كه این گروه مؤ من را به بهشتشان مى رساند و آن گروه كافر را به جهنمشان . آرى ، نه دروغ شنیده ام و نه دروغ مى گویم )).
آن حضرت پس از این بیان ، صفوف لشكر خویش را كه بنا به مشهور از 72 تن تشكیل مى یافت
(163) منظم نمود، میمنه سپاه را به زهیر بن قین و میسره را به حبیب بن مظاهر و پرچم را به برادرش عباس بن على علیهما السلام سپرد و خود و افراد خاندانش در قلب سپاه قرار گرفتند.
دعوت به پایدارى
حسین بن على علیهما السلام پس از نماز صبح در روز عاشورا آرى ، پس از نماز صبح ! دو نكته را تذكر مى دهد: یكى اصل كشته شدن كه به امر پروردگار است و دیگرى پایدارى و استقامت در برابر دشمن كه هر دو نكته با نماز ارتباط مستقیم دارد، زیرا:
اگر در قرآن مجید حكم نماز در آیات متعدد آمده و نماز یكى از علائم اسلام و ایمان است ، در شرایط خاص جنگ و جهاد و حتى در آن مرحله اى كه شكست ظاهرى و كشته شدن قطعى و مسلم است طبق فرمان الهى واجب است و اگر احیانا كسانى نماز بخوانند و حكم جهاد را فراموش كنند از مصادیق كسانى خواهند گردید كه قرآن مجید با تعبیر:
(( (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ )(164))) نكوهش مى كند.
و اما روح استقامت و پایدارى در جهاد نیز باید از همان نماز و ارتباط با پروردگار به دست بیاید و از عبادت و معنویت مدد و نیرو بگیرد كه :
(( (وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوة )(165).))
بخش سوم : در كربلا: دعاى امام در صبح عاشورا
متن سخن :
((اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتىِ فى كُلِّ كَرْبٍ وَرَجائى فى كُلِّ شِدَّةٍ
وَاَنْتَ لِى فى كُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بِى ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ كَم مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فِیهِ الفُؤ ادُ للّه
وَتَقِلُّ فیهِ الْحِیلَةُ وَیَخْذُلُ فیهِ الصَّدیقُ وَیَشْمَتُ فِیهِ الْعَدُوُّ اَنْزَلْتُهُ بِكَ
وَشَكَوتُهُ اِلَیْكَ رَغْبَةً مِنِّى اِلَیْكَ عَمَّنْ سِواكَ فَكَشَفْتَهُ
وَفَرَّجْتَهُ فَاءنْتَ وَلِىُّ كلِّ نِعْمَةٍ وَمُنْتَهى كلِّ رَغْبَةٍ
))(166).
ترجمه و توضیح لغات :
ثِقَة : كسى كه بر وى اعتماد مى شود، تكیه گاه . رَجاءَ: امید. عُدَّةُ (با ضم عین و تشدید دال ): سلاح . فُؤ ادُ: قلب . حِیلَه : چاره . خَذْل : واگذاشتن . یَشْمَتُ (از شَمِتَ): شماتت نمودن .
ترجمه و توضیح :
در فراز قبلى آوردیم كه امام علیه السلام پس از اداى فریضه صبح ، صفهاى لشكر خود را آراست و وظیفه هریك از سران لشكر را معین نمود.
در این هنگام عمر بن سعد نیز به آرایش و تنظیم صفوف لشكر خویش مشغول بود و چون چشم امام علیه السلام به انبوه جمعیت لشكر دشمن افتاد و در مقابل خویش سیلى عظیم و موجى خروشان از دشمن را دید دستها را به سوى آسمان بلند كرد و این دعا را خواند:
((... اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتِى فِى كُلِّ كَرْبٍ ...؛)) خدایا! تو در هر غم و اندوه پناهگاه و در هر پیشامد ناگوار مایه امید من هستى و در هر حادثه اى سلاح و ملجاء من چه بسیار غمهاى كمرشكن كه دلها در برابرش آب و راه هرچاره در مقابلش مسدود مى گردد، غمهاى جانكاهى كه با دیدن آنها دوستان ، دورى جسته و دشمنان زبان به شماتت مى گشودند، در چنین مواقعى تنها به پیشگاه تو شكایت آورده و از دیگران قطع امید نموده ام و تو بودى كه به داد من رسیده و این كوههاى غم را برطرف كرده اى و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده اى . خدایا! توئى صاحب هر نعمت و توئى آخرین مقصد و مقصود من )).
بخش سوم : در كربلا: اوّلین سخنرانى امام (ع ) در روز عاشورا
متن سخن :
((اَیُّهَا النّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِى وَلا تَعْجِلُوا حَتّى اَعِظَكُمْ بِما هُوَ حَقُّ لَكُمْ عَلَىَّ
وَحَتّى اَعْتَذِرَ اِلَیْكُمْ مِنْ مَقْدمى عَلَیْكُمْ
فَاِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِى وَصَدّقْتُمْ قَوْلى وَاَعْطَیْتُمُونى النّصَفَ مِنْ اَنْفُسِكُمْ
كُنْتُمْ بِذلِكَ اَسْعَدَ وَلَمْ یَكُنْ لَكُمْ عَلَىَّ سَبیلٌ
وَاِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنّى الْعُذْرَ وَلَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ اَنْفُسِكُمْ
فَاجْمِعُوا اَمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ
ثُمَّ لا یَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غَمَّةً ثُمَّ اقْضوا اِلَىَّ
وَلا تَنْظِرُونِ اِنَّ وَلَیِّیَاللّهُ الَّذى نَزَّلَ الْكِتابَ
وَهُوَ یَتَوَلّى الصّالِحِینَ
))(167).
ترجمه و توضیح لغات :
اِعْتِذار: از خود دفاع كردن ، بیان حجت و دلیل . مَقْدَمَ (به فتح میم ): وارد شدن . نَصَفَ (بر وزن هَدَف ): انصاف و عدل و داد. اَسْعَدَ: كامیاب تر، خوشبخت تر. غُمَّة : مبهم و مشتبه .
ترجمه و توضیح :
امام علیه السلام پس از تنظیم صفوف لشكر خویش ، سوار بر اسب گردید و از خیمه ها قدرى فاصله گرفت و با صداى بلند و رسا خطاب به لشكر افراد عمرسعد چنین فرمود:
((اَیُّهَا النّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِى ...؛)) مردم ! حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزى شتاب نكنید تا من وظیفه خود را كه نصیحت و موعظه شماست ، انجام بدهم و انگیزه سفر خود را به این منطقه توضیح بدهم اگر دلیل مرا پذیرفتید و با من از راه انصاف درآمدید راه سعادت را دریافته و دلیلى براى جنگ با من ندارید و اگر دلیل مرا نپذیرفتید و از راه انصاف نیامدید همه شما دست به هم بدهید و هر تصمیم و اندیشه باطل كه دارید درباره من به اجرا بگذارید و مهلتم ندهید ولى به هرحال امر بر شما پوشیده نماند، یار و پشتیبان من خدایى است كه قرآن را فرو فرستاد و اوست یار و یاور نیكان )).
اتمام حجت
حسین بن على علیهما السلام با اینكه مى دید دشمن به تمام معنا آماده جنگ است تا آنجا كه از رسیدن آب نیز به اردوگاه و اطفال آن حضرت جلوگیرى نموده است و دقیقه شمارى مى كند كه با كوچكترین اشاره اى حمله را آغاز كند، ولى آن حضرت همانگونه كه به هنگام ورود به كربلا گفت ، نه تنهاحاضر نبود شروع به جنگ نماید بلكه مى خواست تا جایى كه ممكن است ، براى آنان موعظه ونصیحت كند كه از طرفى راه حق و فضیلت را از باطل تشخیص دهند و از طرف دیگر مبادا در میان آنان كسى ناآگاه و ناشناخته در ریختن خون امام علیه السلام شركت كند و بدون توجه و آگاهى از حقیقت در ورطه سقوط و بدبختى ابدى قرار بگیرد.
((سبط ابن جوزى )) در ((تذكرة الخواص )) مى گوید: چون حسین بن على علیهما السلام دید كه مردم كوفه بر قتل وى اصرار دارند قرآنى برداشت و باز كرد و روى سرش گذاشت و در مقابل صفوف دشمن آنان را صدا كرد كه در میان من و شما حاكم ، این كتاب خدا و جدّم رسول اللّه باشد، مردم ! به چه جرمى ریختن خون مرا حلال مى دانید، آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم ؟ آیا گفتار جدم را درباره من و برادرم نشنیده اید كه ((هذانِ سیّدا شباب اهل الجنّة )) و اگر حرف مرا تصدیق نمى كنید از جابر و زید بن ارقم و ابوسعید خدرى سؤ ال كنید، آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟
از میان مردم كسى پاسخ نگفت و تنها شمر بود كه صدا كرد الا ن وارد جهنم خواهى شد امام هم در جواب وى فرمود:
((اللّه اكبر! جدم خبر داده بود كه من در خواب دیدم سگى خون اهل بیت مرا مى لیسد و گمان مى كنم تو همان باشى ))(168).
و این است عاطفه و محبت یك امام و رهبر الهى و انسان دوست در مقابل دشمن خونخوارش و این است روش فرزند فاطمه - سلام اللّه علیها - كه در حساسترین شرایط و اوضاع نیز لحظه اى از مسیرى كه خدا براى او تعیین كرده است ، دست برنمى دارد تا اینكه كسى نگوید:
(( (لَولا اءرْسَلْتَ اِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِكَ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَذِلَّ وَنَخْرى )(169).))
این سخنرانیها و این هدایت و راهنماییها در روز عاشورا با نداشتن فرصت از سوى امام علیه السلام مكرر انجام گرفته است كه خواننده ارجمند با اولین سخنرانى و خطبه آن حضرت آشنا مى گردد.
و چون این خطبه مفصل بوده و این موعظه داراى جهات و جوانب گوناگون است ، لذا ما متن و ترجمه آن را در چهاربخش در اختیار خواننده قرار مى دهیم .
امام در مقدمه و بخش اول این خطبه همین نكته را كه اشاره نمودیم ، تذكر مى دهد كه مردم كوفه و لشكریان عمرسعد فكر نكنند او مى خواهد با ایراد این سخنرانى اظهار موافقت و صلح و سازش با پیشنهاد دشمن بكند بلكه هدف وى اتمام حجت و بیان یك سلسله حقایق و واقعیات است كه آن حضرت با دارا بودن مقام امامت و وظیفه رهبرى و هدایت ، ناگزیر است این حقایق را با آنان در میان بگذارد.
((اِسْمَعُوا قَوْلِى وَلا تَعْجِلُوا حَتّى اَعِظَكُمْ
شنبه 20/9/1389 - 6:32
اخبار

وی در حالی که کم کم می‌خواهد سوار تاکسی شود می‌گوید: به هر حال رانندگان تاکسی کمتر از پول خرد می‌گذرند و این وسط حق مردم است که از بین می‌رود.

* چرا اتوبوس پول خرد دارد تاکسی نه

مهسا.س که خود را دانشجو معرفی می‌کند با طرح این پرسش که چرا اتوبوس‌ها پول خرد دارند اما تاکسی‌ها نه می‌گوید: مطمئناً این مسئله به نظارت‌ها برمی‌گردد. اتوبوسرانی با در اختیار گذاشتن پول مورد نظر در اختیار رانندگان اتوبوس از بروز نارضایتی در شهروندان جلوگیری می‌کند اما در این زمینه عملکرد تاکسیرانی اصلاً مطلوب نیست.

وی می افزاید: من همیشه ترجیح می‌دهم با اتوبوس‌های خصوصی رفت و آمد کنم چون علاوه بر دریافت خدمات بهتر و با کیفیت‌تر اعصاب راحت‌تری هم دارم.

* فقط دربست....

خانم 40، 45 ساله که کارمند یکی از شرکت‌های خصوصی تهران است به خبرنگار فارس می‌گوید: از الان عزای روزهای بارانی را گرفته‌ام که تاکسی‌ها فقط دربست می‌برند.

وی می گوید: همین الان هم اگر در مسیرهای فرعی باشی یا قرار باشد که به یک مسیر پرترافیک بروی تاکسی‌ها سوارت نمی‌کنند، تا وقتی که نگویی دربست.

این خانم می‌افزاید: بارها شده که صف مسافران به چندمتر هم رسیده اما تاکسی‌ها حاضر به سوار کردن نمی‌شوند و فقط دربستی کار می‌کنند.

خانم نصیری یکی دیگر از مسافران تاکسی که در شمال شهر ساکن است در این باره می‌گوید: روز گذشته در میدان تجریش حدود 45 دقیقه برای رفتن به دارآباد ایستادم و با وجود آنکه تاکسی‌های رنگارنگ در مسیر بودند اما سوار نمی‌کردند.

وی ادامه داد: به نظر می‌رسد وضع مالی تاکسی‌داران خیلی خوب است که حاضرند خالی در شهر گشت بزنند اما مسافر سوار نکنند.

نصیری که از عملکرد تاکسیرانی بسیار گلایه‌مند است اضافه می‌کند: رانندگان تاکسی هم که دربستی سوار می‌کنند هر نرخی که خودشان بخواهند می‌گیرند اگر در زمان پیک ترافیک باشد می‌گویند شلوغ است و باید کرایه بیشتری بدهید و اگر هم در زمان خلوت سوارت کنند می‌گویند این وقت روز کرایه بیشتر می‌شود در هر حال این مسافر بیچاره است که باید مبلغی بیشتر از آنچه معمول است بپردازد.

* تاکسی‌ها در ارائه خدمات نمره قبولی نمی‌گیرند

«آقای راننده پنجره ماشین دستگیره ندارد که کمی شیشه را پایین بکشم.... هوای داخل ماشین خوب نیست»

این را مسافر می‌گوید و راننده هم تنها در جوابش می گوید: دستگیره پنجره خراب است. با نگاهی به اغلب تاکسی‌های شهر با این واقعیت تلخ مواجه می‌شویم که خدماتی که تاکسی‌ها ارائه می‌دهند بسیار ضعیف است.

یکی از مسافران در خصوص کیفیت تاکسی‌ها می‌گوید: چند روز پیش وقتی سوار تاکسی شدم احساس کردم که بوی بنزین می‌آید.... چند دقیقه‌ای از حرکت تاکسی نگذشته بود که صدای داد و بیداد مسافری که در صندلی عقب و سمت باک خودرو نشسته بود به هوابرخاست وقتی راننده ماشین را نگه داشت متوجه شدیم که مسافر نگون بخت غرق بنزین شده است.

وی با بیان اینکه این اتفاق می‌توانست حوادث جبران ناپذیری را به وجود بیاورد می‌افزاید: راننده تاکسی مدعی بود که خدمات پس از فروش خودروهای تاکسی واگذار شده بسیار نامطلوب است و هر خرابی را باید در تعمیرگاه‌های شخصی برطرف کند و کلی هزنیه بپردازد.

*تاکسی‌ها در سال باید 4 بار معاینه فنی بروند

مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران با بیان اینکه طبق قانون تاکسی‌ها باید در طول سال 4 بار به مراکز معاینه فنی مراجعه کنند، می‌گوید: متأسفانه این امر صورت نمی‌گیرد.

وی می افزاید: اعضای شورا بر انجام معاینه فنی اصرار دارند و امیدواریم شاهد جدی‌تر گرفتن مراجعه به مراکز معاینه فنی باشیم.

* نصب تاکسیمتر برای بالا رفتن کلاس ماشین

با وجود آنکه مدیران شهری همواره اعلام می‌کردند که برای کنترل افزایش بی‌رویه و خودسرانه نرخ کرایه تاکسی‌ها اعمال نظارت می‌کند و از شهروندان هم می‌خواهند که سازمان کنترل و نظارت بر تاکسیرانی را از تخلفات رانندگان مطلع کنند اما به نظر می‌رسد که تاکنون اقدام مثبتی از سوی این سازمان عریض و طویل صورت نگرفته و همچنان شهروندان ناراضی‌اند.

پورمحمدی پسر جوانی که مسافر مسیر امام حسین تا انقلاب است به خبرنگار فارس می گوید: تاکسیمتر اکثر تاکسی‌ها خاموش است.

وی می افزاید: با وجود آنکه هزینه زیادی برای خرید و نصب تاکسیمترها بر روی خودرو شده است اما هیچ استفاده‌ای از آنها نمی‌شود.

پورمحمدی ادامه می‌دهد: انگار ما می‌خواهیم فقط ادای شهرهای باکلاس و مدرن را دربیاوریم و این طرح هم فقط برای بالا بردن کلاس ماشین بوده و نه برقراری عدالت در دریافت کرایه.

*تاکسی‌های گردشی حذف بشوند یا نشوند؟

خطوط پرمسافر و پردرآمد متعلق به افرادی شده که سال‌ها پیش با رابطه یا پول سرقفلی خط را خریده‌اند و افرادی مثل من برای آنکه بتوانند نرخ زندگی‌شان را دربیاورند مجبورند گردش کار کنند. این را یکی از رانندگان تاکسی می‌گوید و ادامه می‌دهد: بیشتر خطوط تاکسیرانی درآمد زا نیست آنهایی که درآمدزاست در دست عده خاصی است بنابراین ما که با هزار بدبختی یک تاکسی قسطی جور کرده‌ایم مجبوریم که گردشی کار کنیم.

وی اضافه کرد: خیلی از تاکسیران‌ها بازنشسته هستند و حقوق بازنشستگی می‌گیرند اما من که باید خرج 5 سرعائله را بدهم نمی‌توانم فقط در خطی که اغلب ساعات روز مسافر ندارد کار کنم.

موضوع صرفه گردشی کارکردن تاکسی در حالی از سوی بسیاری از تاکسیران‌ها مطرح می شود که خسرو دانشجو، سخنگوی شورای شهر تهران گفته است که باید تا چند سال آینده تاکسی‌های گردشی حذف شوند.

جعفرآبادی یکی از مسافرانی که هر روز از دروازه دولت تا سر خیابان فلسطین را با تاکسی‌های گردشی یا مسافربرهای شخصی طی می‌کند در این باره می‌گوید: کرایه این مسیر هر روز بستگی به انصاف راننده دارد. گاهی 250 تومان می‌گیرند گاهی 300 و گاهی هم 400 تومان.

وی می‌گوید: دقیقاً محل کار من در جایی واقع است که خط BRT هم از آن می‌گذرد اما چون زانو درد دارم و نمی‌توانم از پله‌هایی که در دروازه دولت نصب کرده‌اند بالا بروم مجبورم که تاکسی سوار شوم.

جعفرآبادی می‌افزاید: دیگر حوصله جر و بحث با تاکسیران‌ها را ندارم و هر مبلغی که می‌گویند می‌پردازم چون می‌دانم که باید بین 200 تا 400 تومان برای این مسیر هزینه کنم.

* ساماندهی اوضاع نابسامان، کی؟

سیستم بزرگ و وسیع تاکسیرانی و تنوع تاکسی‌هایی که در کشور وجود دارد در هیچ جای دنیا وجود ندارد با این حال این سیستم به درستی به وظایف خود عمل نمی‌کند و مشکلات متعددی در این زمینه به وجود آمده است.

سیدجعفر تشکری هاشمی، معاون حمل و نقل و ترافیک شهرداری تهران با اشاره به سهم 20 تا 25 درصد تاکسی در حمل و نقل عمومی می‌گوید: این سهم 10 برابر استانداردهای جهانی است.

بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که در بسیاری از کلانشهرهای دنیا تاکسی یک وسیله حمل و نقل نیمه عمومی است که نحوه استفاده از آن تعریف خاص خود را دارد اما در کشور ما به خصوص تهران با وجود مشکلات ریز و درشت حاکم بر آن و مجموعه مدیریتی هنوز این شبکه حمل و نقل عمومی مصوب می‌شود که با شرایط آشفته به کار خود ادامه می‌دهد و تلاش مدیران شهری نیز برای حل نابسامانی‌ها و ارتقاء سطح کیفیت خدمات راه به جایی نبرده است.

هر سال شهروندان و عده‌های بسیاری مانند جمع آوری تاکسی‌های گردشی، نظارت بر تاکسی‌ها برای دریافت نرخ‌های مصوب شورای شهر، رفع معضل تاکسی دربستی، حذف تاکسی‌های غیراستاندارد و... را می‌شنوند اما اینکه چه زمانی قرار است اوضاع نابسامان سیستم تاکسیرانی به سامان شود و وعده‌ها عملی شوند هنوز برای هیچ کس مشخص نیست.=مشرق نیوز

شنبه 20/9/1389 - 6:29
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از فارس، بر روی صندلی عقب و پشت سر راننده نشسته‌ای و با دست راستت دستگیره در را محکم گرفته‌ای تا با افتادن تاکسی در دست اندازهای تهران، در باز نشود. آن قدر صدای تلق و تولوق‌ درها زیاد است که هر آن امکان می‌دهی قطعات آن از هم جدا شود و به بیرون پرتاب شوی.

این صداهای ناهنجار تنها به درهای تاکسی ختم نمی‌شود بلکه از هر نقطه صدای نخراشیده‌ای به گوش می‌رسد که نشان از فرسوده بودن تاکسی دارد.

کمی که از مبدأ دور می‌شوی راننده تاکسی سیگاری آتش می‌زند و تو را که درست پشت سرش نشسته‌ای مهمان دودهای خاکستری می‌کند. بابت استشمام دود سیگار اعتراض نمی‌کنی حتی زمانی که خاک سیگارش بر روی لباست می‌نشیند تنها به تکاندن آن بسنده می‌کنی. مسافران دیگر هم لب به اعتراض نمی‌گشایند چون می‌دانند راننده تاکسی قدرتمندتر از آنهاست و امکان دارد در وسط مسیر پیاده‌شان کند و آن وقت است که در مسیر بین راه باید دست به جیب شوند و برای مدتی منتظر تاکسی دیگر باشند.

با نزدیک شدن به مقصد یک اسکناس هزار تومانی از کیفت بیرون می‌آوری و به طرف راننده می‌گیری که با این اقدام تو داد راننده به هوا برمی‌خیزد.

«مگه من اینجا صندوق صدقاتم که پول خرد داشته باشم فکر جیبتان را نمی‌کنید سوار تاکسی می‌شوید پول خرد بده!»

وقتی می‌گویی هیچ پول خردی همراه نداری در حالی که عصبانی است 400تومان را به طرفت می‌گیرد و می‌گوید: من پول خرد ندارم اگر 50 تومان داری بده تا 500 تومان بقیه‌اش را بدم.

تو که حالا علاوه بر تحمل تاکسی قراضه و خوردن دود سیگار کرایه بیشتر هم پرداخته‌ای صدای اعتراضت بلند می‌شود که چرا از 50 تومان خودتان نمی‌زنید؟ راننده تاکسی با بی حوصلگی در جوابت می‌گوید: اول صبحی حوصله جر و بحث ندارم برو اعصاب خودتو و منو به خاطر 50 تومان خرد نکن!

این مسائل تنها گوشه‌ای از قصه بی سرانجام شهروندان و تاکسی‌داران است. قصه‌ای واقعی که هر روز بر مصائب آن افزوده می‌شود و معلوم نیست که چه زمانی قرار است مصوباتی که به تصویب شورای شهر رسیده و حکایت از اعمال نظارت بر عملکرد تاکسی‌ها دارد اجرایی شوند.

*پول خرد نداریم حتی برای شما دوست عزیز

یکی از مسافران تاکسی در خط انقلاب تا فاطمی در این باره به خبرنگار فارس می‌گوید: چند وقت پیش در تاکسی سوار شدم که روی داشبورت ماشینش تابلوی گذاشته بود که با خط نستعلیق نوشته شده بود پول خرد نداریم حتی برای شما دوست عزیز.

وی که خود را منصور راد معرفی می‌کند می‌گوید: به نظر من اگر شورای شهر کرایه‌ها را تعیین کند دیگر با این مشکلات مواجه نمی‌شویم.

راد اضافه می‌کند: شورای شهر می‌تواند به جای سالی 25 تومان هر 2 سال یکبار 50 یا 100 تومان به کرایه‌ها اضافه کند تا کرایه روند شود و دعواهای بین رانندگان و مسافران هم کمتر شده و با اعصاب راحت‌تری به کارشان برسند.=مشرق نیوز

شنبه 20/9/1389 - 6:28
اخبار

امید حسینی در یکی از مطالب اخیر وبلاگ "آهستان" با اشاره به حواشی به وجود آمده درباره پخش تصویر حضرت ابوالفضل(ع) در سریال مختارنامه و اعتراض آیت الله وحید خراسانی به این مساله، به بررسی نوع رویکردهای این مرجع تقلید و واکاوی مواضع چندین سایت درباره اظهارات آیت الله وحید خراسانی پرداخت.

نویسنده وبلاگ آهستان در بخشی از مطلب خود نوشت:

در روزهای گذشته همزمان با انتشار اخباری مبنی بر نمایش چهره حضرت عباس (ع) در سریال مختارنامه، شاهد واکنش بسیار شدید آیت الله العظمی وحید خراسانی بودیم. البته از چندی قبل موضوع نمایش چهره حضرت ابوالفضل، به نگرانی بسیاری از مردم و حتی کاربران اینترنتی تبدیل شده بود و اتفاقا علمای بزرگوار دیگری نیز در این خصوص موضع گرفته بودند، اما نوع موضعگیری و اظهارات آیت الله وحید، با دیگران فرق هایی داشت.

ایشان به صراحت عوامل سریال را تهدید کردند و حتی آنها را محروم از سعادت دنیا و آخرت خواندند! این موضعگیری درباره افرادی بود که هیچ سوءنیتی درباره اهل بیت نداشتند و اتفاقا در سال‌های گذشته همه همت و سعی خود را معطوف به تبلیغ راه و شیوه اهل بیت کرده‌اند. حال آیا شدت واکنش آیت الله وحید، متناسب با اشتباه عوامل سریال مختارنامه بوده است؟

بدون تعارف و البته ضمن احترام به آیت الله وحید خراسانی، انتشار این اظهارات بازتاب خوبی نداشت. اما با توجه به جایگاه مرجعیت و شخصیت خاص آیت الله وحید، بسیاری ترجیح دادند سکوت کنند و از کنار این مساله بگذرند، اما سوالاتی در اذهان باقی ماند که اگر عوامل سریال مختارنامه با چنان نیتی، چنین واکنشی را می‌بینند، پس چرا هتاکان به اهل بیت که روزگاری در روزنامه‌های مملکت به صراحت عصمت و ولایت و شهادت اهل بیت را زیر سوال می‌بردند، مورد حمله آیت الله وحید قرار نمی‌گرفتند؟! 

اظهار نظر درباره بزرگان و علمای شیعه کار آسانی نیست، آنهم با نگاه سیاسی و جناحی رایج و مخصوصا در این اوضاع و احوال که گاهی مخالفین و دشمنان مرجعیت نیز از لج ولایت فقیه، مدافع مرجعیت می‌شوند!

البته من با طرح عمومی سوالات هم مخالفم، چون این سوالات اصلا با مبانی عقیدتی آیت الله وحید سازگار نیست. فکر می‌کنم برای پاسخ دادن به این سوالات، ابتدا باید شخصیت آیت الله وحید و دغدغه‌های ایشان را تا حدودی بشناسیم. یکی از خصوصیات بارز آیت الله وحید خراسانی این است که ایشان به شدت از رسانه‌ای شدن و تیتر شدن پرهیز می‌کنند و اساسا با تبلیغ و انعکاس عمومی مرجعیت و مخصوصا مرجعیت خودشان مخالف هستند.

البته در ماه‌های اخیر نام ایشان به کرات در رسانه‌ها و سایت‌های اینترنتی منتشر شد که در آستانه سفر رهبر انقلاب به قم به اوج خود رسید و بسیاری از سایتهای ضدانقلاب از مخالفت آیت الله وحید با ملاقات با رهبری خبر دادند! بعد از پایان سفر هم، همان سایت‌ها از عدم چنین ملاقاتی به عنوان برگ برنده خودشان یاد کردند که این اظهارات ناشی از عدم شناخت دقیق آن‌ها بود.

این شایعات سرانجام باعث شد که عده‌ای از حوزویان نیز به عدم ملاقات ایشان با رهبر انقلاب اشاره کنند و توضیحات و حتی گلایه‌هایی را مطرح کنند. به عنوان مثال آقای خسروپناه علت اصلی عدم دیدار آقای وحید با رهبری را ناشی از حساسیت خاص ایشان به امور اهل سنت دانست و آیت الله انصاری شیرازی نیز ضمن گلایه از آیت الله وحید اظهار داشتند:«فتنه عجیبی بود. یدالله فوق ایدیهم و هو القاهر فوق عباده. خداوند متعال، قاهر است و نقش آیت‌الله خامنه‌ای، بدون تعصب، انصافاً نقش بسیار خوبی بود. من – من گفتم، غلط کردم – بنده خیلی در این روزها در تشویش هستم که چرا آقای وحید به دیدن آقای خامنه‌ای نیامده؟ و این واقعاً یک نقیصه‌ای شده است برای بیت ایشان!»

البته روزآنلاین با تقسیم بندی علما به مکاتب نجف و قم، مدعی مخالفت آیت‌الله وحید با نظام اسلامی و ولایت فقیه شده است، اما بعد از انقلاب ما علما و مراجع زیادی داشتیم که چندان به سیاست علاقه‌ای نداشتند و شاید نوع نگاهشان به ولایت فقیه با تفسیر امام خمینی تفاوت‌هایی داشت، ولی نه تنها با نظام اسلامی و ولایت فقیه مخالفت نکردند بلکه معمولا به مناسبت‌های مختلف اطلاعیه و بیانیه هم صادر می‌کردند. اما به هرحال آیت‌الله وحید علاقه‌ای به مسائل سیاسی و اجتماعی نداشته و ندارند و به شدت از صدور بیانیه و اطلاعیه هم پرهیز می‌کنند که این مساله ربطی به مخالفت با حکومت و ولایت فقیه ندارد، چرا که دغدغه اصلی ایشان دفاع از کیان مذهب حقه شیعه و اعتقادات شیعی و مقابله و رد مذاهب چهارگانه اهل سنت است.

البته مراجع دیگری همچون حضرات آیات مکارم و سبحانی نیز به مسائل اهل سنت می‌پردازند اما نکته اینجاست که حساسیت آن مراجع بیشتر مربوط است به فعالیت‌ وهابیت اما آیت‌الله وحید در سخنان خود به صراحت بزرگان اهل سنت را به چالش می‌کشند و حتی بارها تاکید کرده‌اند که طرف حساب او شیخ الازهر نیست، طرف حساب ایشان خود شافعی و ابوحنیفه و احمد بن حنبل هستند و آنها باید سر از خاک بردارند و پاسخ او را بدهند!

ایشان حساسیت خاصی به مسائلی چون وحدت شیعه و سنی دارند و اصولا منتقد طرح چنین مسائلی در جمهوری اسلامی هستند هرچند علنا با مساله وحدت مخالفت نمی‌کنند و فتاوایی نیز مبنی بر معاشرت و عیادت از بیماران اهل سنت از سوی ایشان صادر شده است.

البته متاسفانه با ورود و نفوذ عناصری مشکوک و فرصت‌طلب، گاهی فیلم و متن سخنان ایشان منتشر و واکنش‌هایی را در میان اهل سنت کشور ایجاد می‌کند. یکی دو سال پیش بود که انتشار سخنان ایشان در روز شهادت امام جعفر صادق، حساسیت‌های زیادی را در میان اهل سنت به وجود آورد که دفتر ایشان مجبور شد با طرح پرسش و پاسخی، آن را جبران کند!

چند ماه قبل نیز بسیاری از روحانیون و طلاب فعال در عرصه‌های مختلف استان سیستان و بلوچستان برای بررسی مسائل و مشکلات آن استان به قم آمده بودند. یکی از گلایه‌های مطرح شده توسط آنها، شکایت از نوع فعالیت برخی ‌مبلغان اعزامی آیت الله وحید به استان سیستان بود!

یکی دیگر از دغدغه‌های ایشان اهمیت برگزاری باشکوه عزاداری‌های محرم، صفر، ایام فاطمیه و نیز شهادت امام جعفر صادق هست. ایشان در خصوص نوع عزاداری هم نظرات خاص خودشان را دارند، به همین منظور در سال 86 و در واکنش به نظر برخی علما و مراجع (؟!) سخنان تندی را ایراد کردند!

البته من در صدد قضاوت درباره این مسائل نیستم، اما حرفم این است که حساسیت‌های آیت‌الله وحید در این چارچوب هست و ربطی به مسائل سیاسی و اجتماعی ندارد. حال دست و پا زدن سایت‌هایی چون جرس و روزآنلاین و … را درباره عدم دیدار آیت الله وحید با رهبری به یاد آورید و ببینید آیا آنها حقیقتا شناختی از آیت الله وحید دارند یا نه؟ و آیا اصلا نسبتی و رابطه‌ای بین اعتقادات سیاسی، اجتماعی و دینی آنها با آیت الله وحید وجود دارد؟ جالب اینکه آقای مهاجرانی به عنوان مسئول سایت جرس، اخیرا یادداشتی را در مدح و منقبت مولوی عبدالحمید نوشته و او را اسلام شناس بزرگ و چهره درخشان دنیای اسلام خوانده است، در حالی که آیت الله وحید اصلا و ابدا به چنین اشخاصی اعتقاد ندارد!

اینکه می‌گویم اظهار نظر سایت‌های ضدانقلاب و حامی جریان فتنه درخصوص آیت الله وحید ناشی از عدم شناخت آنهاست، به همین خاطر است. وقتی آیت الله وحید تا این اندازه نسبت به مسائل اهل سنت در کشور شیعه حساس هستند، چگونه حامی جریانی می‌شوند که در ایام تبلیغات انتخاباتی قول وزارت و وکالت را به سنی‌ها می‌دهند؟!

پس آیت‌الله العظمی وحید خراسانی را باید با در نظر گرفتن چنین ویژگی‌هایی شناخت و از عدم موضعگیری ایشان در فلان مساله سیاسی نباید شکایت کرد. چون اصلا سابقه نداشته که ایشان در این قبیل مسائل موضعگیری کرده باشند! (به جز یکی دو مورد که آن هم دلائل خاصی دارد!)

ختم کلام اینکه من در این مطلب اصلا و ابدا در مقام قضاوت درباره آیت الله وحید خراسانی نبودم چون خودم را در حد و اندازه‌ای نمی‌بینم که درباره ایشان اظهار نظر کنم. به هر حال آیت الله وحید خراسانی از جمله مراجع بزرگواری هستند که دین بزرگی بر گردن حوزه‌های علمیه و دفاع از کیان مذهب تشیع دارند. این‌هایی هم که نوشتم قضاوت من نبود، حرف‌هایی بود که شاگردان ایشان هم آنرا تایید می‌کنند و من نیز از برخی مرتبطین و شاگردان ایشان شنیده‌ام.

به هر حال حوزه‌های شیعی به همه مراجع و علمای شیعه با همه دیدگاه‌ها نیاز دارد و ما نیز باید به همه آنها احترام بگذاریم، اما بزرگانی چون امام خمینی استثنائاتی بودند که باید سال‌های سال بگذرد تا شخصیتی چون او دوباره بیاید. امام از جمله مراجع و علمایی بود که در روزگار تحریم و تکذیب ابزار مدرن، اهل روزنامه و رادیو بود و خودش را در میان جامعه و مردم و نیازهای روز مردم می‌دید. به همین علت از میان همه مراجع عظام تقلید، تنها امام توانست نگاهی جامع و فراگیر به همه مسائل داخلی و خارجی و دنیای اسلام و کفر و مقتضیات زمان داشته باشد. او بود که با نگاه بلند خود و با طرح مسائلی چون وحدت که از مدتها پیش خواسته مراجعی چون آیت الله العظمی بروجردی بود، اسلام و شیعه را در دنیا عزتمند کرد و باعث بیداری اسلامی در دنیا شد.=مشرق نیوز

شنبه 20/9/1389 - 6:25
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

اقتدار، مظلومیت و پیروزى 
آنچه كه امروز در مورد این بزرگوار عرض مى كنیم ، این است كه در شخصیت و زندگى و شهادت این بزرگوار، سه عنصر كه ظاهراً با یكدیگر خیلى هم سازگارى ندارند جمع شده است . این سه عنصر عبارت است از: اقتدار، مظلومیت و پیروزى .
اقتدار 
((اقتدار)) آن حضرت ، عبارت است از: قدرت او در اراده ى پولادینش ، در عزم راسخش ، در اداره ى مشكلترین عرصه هاى نظامى ، در هدایت ذهنها و فكرها به سوى عالیترین مفاهیم اسلامى و انسانى ، تربیت انسانهاى بزرگ از قبیل مالك اشتر و عمار و ابن عباس و محمّدبن ابى بكر و دیگران و ایجاد یك جریان در تاریخ بشرى . مظهر اقتدار آن بزرگوار، اقتدار منطق ، اقتدار فكر و سیاست ، اقتدار حكومت و اقتدار بازوى شجاع بود.
هیچ ضعفى از هیچ طرف ، در شخصیت امیرالمؤ منین (علیه السّلام ) نیست ؛ در عین حال یكى از مظلومترین چهره هاى تاریخ است ؛ مظلومیت در همه ى بخشهاى زندگیش بود.
در دوران نوجوانى ، مظلوم واقع شد. در دوران جوانى بعد از پیامبر مظلوم واقع شد. در دوران كهولت و خلافت ، مظلوم واقع شد. بعد از شهادت هم ، تا سالهاى متمادى بر سر منبرها از او بدگویى كردند و به او نسبتهاى دروغ دادند. شهادت او هم مظلومانه است .
در همه ى آثار اسلامى ، ما دو نفر را داریم كه از آنها به ((ثاراللّه )) تعبیر شده است . در فارسى ، ما یك معادل درست و كامل براى اصطلاح عربى ((ثار)) نداریم . وقتى كسى از خانواده یى از روى ظلم به قتل مى رسد، این خانواده صاحب این خون است ؛ این را ((ثار)) مى گویند و آن خانواده حق دارد خونخواهى كند. این كه مى گویند خون خدا، تعبیر خیلى نارسا و ناقصى از ((ثار)) است و درست مراد را نمى فهماند((ثار))، یعنى حق خونخواهى . اگر كسى ((ثار)) یك خانواده است ، یعنى این خانواده حق دارد درباره ى او خونخواهى كند. در تاریخ اسلام از دو نفر اسم آورده شده است كه صاحب خون اینها و كسى كه حق خونخواهى اینها را دارد، خداست ؛ یكى امام حسین است ، یكى هم پدرش امیرالمؤ منین ؛ ((یا ثاراللّه وابن ثاره )). پدرش ‍ امیرالمؤ منین هم حق خونخواهیش متعلق به خداست .
اما عنصر سوم كه ((پیروزى )) آن بزرگوار باشد. پیروزى همین است كه اولاً در زمان حیات خود او، بر تمام تجربه هاى دشوارى كه بر او تحمیل كردند، پیروز شد؛ یعنى جبهه هاى شكننده ى دشمن كه بعداً شرح خواهم داد بالاخره نتوانستند على را به زانو در بیاورند؛ همه ى آنها از على (ع ) شكست خوردند؛ بعد از شهادت هم روز به روز حقیقت درخشان او آشكارتر شد؛ یعنى حتى از زمان حیاتش به مراتب بیشتر بود. امروز شما به دنیا نگاه كنید نه دنیاى اسلام ؛ در همه ى دنیا ببینید چه قدر ستایشگرانى هستند كه حتّى اسلام را قبول ندارند، اما على بن ابى طالب را به عنوان یك چهره ى درخشان تاریخ قبول دارند؛ این همان روشن شدن آن جوهر تابناك است ، و خداى متعال دارد در مقابل آن مظلومیت به آن پاداش مى دهد. آن مظلومیت ، آن فشار اختناق ، آن گل اندود كردن چشمه ى خورشید با آن تهمتهاى عجیب ، آن صبرى كه او در مقابل اینها كرد، بالاخره پیش خداى متعال پاداش دارد؛ پاداشش هم این كه در طول تاریخ بشر، شما هیچ چهره یى را به این درخشندگى و مورد اتفاق كل پیدا نمى كنید. شاید تا امروز هم در بین كتابهایى كه ما مى شناسیم كه درباره ى امیرالمؤ منین نوشته شده است ، عاشقانه ترینش را غیرمسلمانان نوشته اند! الان یادم است كه سه نویسنده ى مسیحى ، درباره ى امیرالمؤ منین ، كتابهاى ستایشگرانه ى واقعاً عاشقانه یى نوشته اند. این ارادت ، از همان روز اول هم شروع شد؛ یعنى از بعد از شهادت ، كه همه علیه آن بزرگوار مى گفتند و تبلیغ مى كردند آن قدرتمندان مربوط به دستگاه شام و تبعه ى آنها و آنهایى كه دل پرخونى از شمشیر و از عدل امیرالمؤ منین داشتند این قضیه از همان وقت معلوم شد. من در این جا یك نمونه عرض كنم :
پسر عبداللّه بن عروة بن زبیر، پیش پدرش كه عبداللّه بن عروة بن زبیر باشد از امیرالمؤ منین بدگویى كرد. خانواده ى زبیر جز یكى از آنها؛ یعنى مصعب بن زبیر كلاً با امیرالمؤ منین بد بودند. مصعب بن زبیر، مرد شجاع و كریم و همان كسى بود كه در قضایاى كوفه و مختار و بعد هم عبدالملك درگیر بود و شوهر حضرت سكینه هم بود؛ یعنى اولین داماد امام حسین . غیر از او، بقیه ى خانواده ى زبیر، همین طور پشت در پشت ، با امیرالمؤ منین بد بودند. انسان وقتى كه تاریخ را مى خواند، این را مى یابد. پس از آن بدگویى ؛ پدر در مقابل او جمله یى گفت كه خیلى هم طرفدارانه نیست ، اما نكته ى مهمى در آن هست و من آن را یادداشت كرده ام . عبداللّه به پسرش ‍ گفت((واللّه یابنى النّاس شیئا قطّه الاّ هدمه الدّین و لابنى الدّین شیئا فاستطاعة الدّنیا هدمه ))؛ هر بنایى كه دین آن را به وجود آورد و پى و بنیان آن برروى دین گذاشته شد، اهل دنیا هر كارى كردند، نتوانستند آن را از بین ببرند؛ یعنى بى خود زحمت نكشند براى این كه نام امیرالمؤ منین را كه پى كار او بردین و بر ایمان است منهدم كنند. بعد گفت((الم تر الاعلى كیف تظهر بنو مروان من عیبه و ذمّه واللّه لكاءنّ ما یاءخذون بناصیة رفعا الى السّماء))؛ ببین بنى مروان چه طور هرچه مى توانند، در هر مناسبت و منبرى ، نسبت به على بن ابى طالب عیبجویى و عیبگویى مى كنند؛ اما همین عیبجوییها و بدگوییهاى آنها، مثل آن است كه این چهره ى درخشان را هرچه برتر مى برند و منورتر مى كنند؛ یعنى در ذهنهاى مردم ، بدگوییهاى آنها تاءثیر عكس مى بخشد. نقطه ى مقابل ، بنى امیه اند؛ ((و ما ترى ماینضبون به موتاهم من التاءبین و المدیح و اللّه لكاءنّما یكشفون به عن الجیف ))؛ بنى امیه از گذشتگان خودشان تمجیدها و تعریفها مى كنند، ولى هرچه بیشتر تعریف مى كنند، نفرت مردم از آنها بیشتر مى شود. این حرف شاید در حدود مثلاً سى سال بعد از شهادت امیرالمؤ منین گفته شده است . یعنى امیرالمؤ منین با همه ى آن مظلومیت ، هم در زمان حیات خود و هم در تاریخ و در خاطره ى بشریت پیروز شد.
اقتدار همراه با مظلومیت  
ماجراى اقتدار همراه با مظلومیت امیرالمؤ منین كه منتهى به این شد، این طور خلاصه مى شود: در زمان این حكومت حكومت كمتر از پنج سال امیرالمؤ منین سه جریان در مقابل امیرالمؤ منین صف آرایى كردند: قاسطین و ناكثین و مارقین . این روایت را هم شیعه و هم سنى از امیرالمؤ منین نقل كردند كه فرمود((امرت ان اقاتل النّاكثین و القاسطین و المارقین )). این اسم را خود آن بزرگوار گذاشته است .
مقتدرانه ، مظلومانه و در عین حال پیروز 
در مقابل اینها، جبهه ى خود على است ؛ یك جبهه ى حقیقتاً قوى . كسانى مثل عمار، مثل مالك اشتر، مثل عبداللّه بن عباس ، مثل محمّدبن ابى بكر، مثل میثم تمار، مثل حجربن عدى بودند؛ شخصیتهاى مؤ من و بصیر و آگاهى كه در هدایت افكار مردم چه قدر نقش داشتند. یكى از بخشهاى زیباى دوران امیرالمؤ منین البته زیبا از جهت تلاش هنرمندانه ى این بزرگان ، اما درعین حال تلخ از جهت رنجها و شكنجه هایى كه اینها كشیدند این منظره ى حركت اینها به كوفه و بصره است . وقتى كه طلحه و زبیر و امثال اینها آمدند صف آرایى كردند و بصره را گرفتند و سراغ كوفه رفتند، حضرت ، امام حسن و بعضى از این اصحاب را فرستاد. مذاكراتى كه آنها با مردم كردند، حرفهایى كه آنها در مسجد گفتند، محاجّه هایى كه آنها كردند، یكى از آن بخشهاى پرهیجان و زیبا و پرمغز تاریخ صدر اسلام است ؛ لذا شما مى بیند كه عمده ى تهاجمهاى دشمنان امیرالمؤ منین هم متوجه همینها بود. علیه مالك اشتر، بیشترین توطئه ها بود؛ علیه عمار یاسر، بیشترین توطئه ها بود؛ علیه محمّدبن ابى بكر، توطئه بود. علیه همه ى آن كسانى كه از اول كار در ماجراى امیرالمؤ منین امتحانى داده بودند و نشان داده بودند كه چه ایمانهاى مستحكم و استوار و چه بصیرتى دارند، از طرف دشمنان ، انواع و اقسام سهام تهمت پرتاب مى شد و به جان آنها سوء قصد مى شد و لذا اغلبشان هم شهید مى شدند. عمار در جنگ شهید شد، لیكن محمّدبن ابى بكر با حیله ى شامى ها شهید شد. مالك اشتر با حیله ى شامى ها شهید شد. بعضى دیگر هم ماندند، اما بعدها به نحو شدیدى به شهادت رسیدند. این وضع زندگى و حكومت امیرالمؤ منین است . اگر بخواهیم جمع بندى بكنیم ، این طورى باید عرض بكنیم كه دوران این حكومت ، دوران یك حكومت مقتدرانه و درعین حال مظلومانه و پیروز بود. یعنى هم در زمان خود توانست دشمنان را به زانو دربیاورد، هم بعد از شهادت مظلومانه اش ، در طول تاریخ توانست مثل مشعلى برفراز تاریخ باشد. البته خون دلهاى امیرالمؤ منین در این مدت ، جزو پرمحنت ترین حوادث و ماجراهاى تاریخ است .
على جان ! نفرینشان كن 
امروز به مناسبت این كه ایام ضربت خوردن و شهادت آن بزرگوار است ، من حدیثى را یادداشت كرده ام كه نقل مى كنم . روز بعد از شهادت امیرالمؤ منین ، یا روز بعد از ضربت خوردن آن حضرت ، از قول امام حسن (علیه السّلام ) نقل شده است كه من چند روز قبل به مناسبت سالروز حادثه ى بدر با پدرم صحبت مى كردم و امیرالمؤ منین به من فرمودند كه ((ملكتنى عیناى ))؛ من صبح بعد از عبادت ، لحظه یى چشمم گرم شد و خوابم برد((فسنح لى رسول اللّه ))؛ پیامبر در مقابل من مجسم شد؛ یعنى به خواب من آمد.((فقلت یا رسول اللّه ماذا لقیت من امتك من الا ود و اللدد))؛ یعنى یا رسول اللّه ! از امت تو، من چه كشیدم ؛ از اعوجاجها و از دشمنیهاشان . پیامبر در جواب من فرمود حالا به تعبیر ما على جان ! نفرینشان كن ؛ ((فقال لى ادع علیهم )). نفرین امیرالمؤ منین این است((فقلت اللّهم ابدلنى بهم من هو خیر منهم ))؛ یعنى گفتم پروردگارا! براى من كسانى را برسان كه بهتر از اینها باشند؛ و براى آنها كسى را برسان كه بدتر از من باشد. به فاصله یك روز، این دعایى كه امیرالمؤ منین در خواب از خداى متعال درخواست كرده بود، مستجاب شد و در صبح نوزدهم فرق مبارك آن بزرگوار ضربت خورد و دنیاى اسلام به عزاى بزرگمرد خود نشست و فریاد ((تهدّمت واللّه اركان الهدى )) یعنى پایه ها و بنیانهاى هدایت ویران شد دنیا را گرفت و على از دست مردم رفت و بعد از امیرالمؤ منین دنیاى اسلام آن را كشید كه تاریخ این را مى داند. همین كوفه چه سختیهایى كشید! بر همین كوفه بود كه حجاج مسلط شد. بر همین كوفه بود كه یوسف بن عمر ثقفى مسلط شد. بر همین كوفه بود كه به جاى امیرالمؤ منین ، حكام اموى یكى پس از دیگرى مى آمدند و بر این شهر مسلط مى شدند. آن مردم بودند كه این فشارها را بر سر این كوفه آوردند.خطبه نماز جمعه تهران ، 18/10/1377
پنج شنبه 18/9/1389 - 6:45
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
یك سخن معروف و ناصحیح
این بود صحنه شب عاشورا و این بود سخنان امام علیه السلام در تجلیل و تقدیر از اصحاب خویش و این بود پاسخ حماسى یاران آن حضرت .
ولى مطلبى در بعضى از كتابها و مقاتل در مورد عكس العمل گروهى از یاران حسین بن على علیهما السلام در شب عاشورا از سكینه بنت الحسین علیه السلام نقل شده و در میان گویندگان و ذاكرین معروف گردیده است كه به نظر ما غیرصحیح و از نظر تاریخى نادرست است و خلاصه آن مطلب این است كه : سكینه بنت الحسین مى گوید در میان خیمه نشسته بودم ، پدرم در ضمن اینكه از شهادت خود سخن مى گفت ، به یارانش نیز اعلام نمود كه هركس علاقه به شهادت ندارد از تاریكى شب استفاده نموده و به شهر و دیار خویش برگردد و هنوز گفتار امام به پایان نرسیده بود كه یاران آن حضرت ده تا ده تا و بیست تا بیست تا متفرق گردیدند و تنها هفتاد و اندى از آنان باقى ماندند ...
اما به دلایلى چند، این مطلب در مورد شب عاشورا درست نیست ؛ زیرا:
1 -
در مدارك و منابع تاریخى معتبر و دست اول تا آنجا كه در دسترس ما بود از چنین مطلب خبرى نیست و این مطلبى است كه در منابع دست سوم و چهارم نقل شده است از جمله در ناسخ التواریخ بدون ذكر ماءخذ و همچنین در معالى السبطین به نقل از كتاب نورالعین (147) و...
2 -
این مطلب با آنچه قبلاً از مرحوم مفید و طبرى نقل نمودیم (148) مخالف است كه مى گویند: آنهایى كه به طمع منافع مادى با حسین بن على علیهمالسلام آمده بودند در منزل زباله با اعلان آزادى از سوى آن حضرت متفرق گردیدند و به همراه وى نماندند مگر آنانكه تصمیم داشتند تا پاى جان از او حمایت كنند.
پس این عده زیادى كه در كربلا و در شب عاشورا ده تا ده تا بیست تا بیست تا متفرق شدند از كجا آمده بودند؟!
تاءیید دیگر: مؤ ید این نظریه ، بیان مرحوم ((طبرسى )) است كه پس از نقل خطبه امام حسین علیه السلام كه در ضمن آن اجازه بازگشت به اصحابش را داده است و پس از نقل پاسخ چند نفر از اصحاب آن حضرت كه ما نیز نقل نمودیم ، چنین مى گوید:((فجزاكم اللّه خیراً و انصرف الى مضربه ؛)) امام حسین به آنان فرمود: خداوند به شما جزاى خیر دهد، آنگاه به خیمه خویش مراجعت فرمود))(149).
اگر مراجعت گروهى از اصحاب امام حسین در شب عاشورا صحت داشت مسلَّما مرحوم ((طبرسى )) در این مورد بیان مى نمود و یا اشاره اى به آن مى كرد ولى به طورى كه ملاحظه مى كنید در كلام او نیز خبرى از این موضوع نیست .
و بعید نیست آنچه از سكینه بنت الحسین علیه السلام نقل شده است در صورت صحت ، مربوط به همین منزل زباله باشد و چنانچه مى بینیم در گفتار او سخنى ازشب عاشورا نیست بلكه به صورت كلى است و صحبت از ((یك شب )) است (150) منتها بعضى از نویسندگان و بیشتر، گویندگان آن یك شب را به جاى منزل زباله با شب عاشورا تطبیق كرده اند.
بخش سوم : در كربلا: حماسه دیگرى از زبان حسین بن على (ع )
متن سخن :
((وَاللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمِ اِلاّ الا شْوَسَ الاَقْعَسَ یَسْتَاءْنِسُونَ بِالْمَنِّیَةِ دُونى اِسْتِیناسَ الطِّفْلِ اِلَى مَحالِبِ اُمِّهِ))(151).
ترجمه و توضیح لغات :
بَلَوْتُ (از بلى یَبْلُو): آزمایش كردن . اَشْوس : دلاور، جنگجو، غرنده . اَقْعَسْ: استوار. اِسْتیناس : كثرت انس و علاقه . مَحْلَبْ: پستان .
ترجمه و توضیح :
مرحوم مقرم نقل مى كند كه امام علیه السلام در شب عاشورا و در میان تاریكى از خیمه ها دور شد. نافع بن هلال كه یكى از یاران آن حضرت بود خود را به امام علیه السلام رسانید و انگیزه بیرون شدن از محیط خیمه ها را سؤ ال كرد و اضافه نمود: یابن رسول اللّه ! آمدن شما به سوى لشكر این مرد طاغى مرا سخت نگران و متوحش ساخت .
امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:((آمده ام تا پستى و بلندى اطراف خیمه ها را بررسى كنم كه مبادا براى دشمن مخفیگاهى باشد و از آنجا براى حمله خود و یا دفع حمله شما استفاده كند))(152).
آنگاه امام علیه السلام در حالى كه دست نافع در دستش بود چنین فرمود:((هِىَ واللّه وَعْدٌ لا خُلْفَ فیه ؛)) امشب همان شب موعود است ، وعده اى است كه هیچ تخلف در آن راه ندارد)).
سپس امام علیه السلام رشته كوههایى راكه در مهتاب شب از دور دیده مى شد به نافع نشان داد و فرمود:((اَلا تَسْلُكُ بَیْنَ هذَیْنِ الْجَبَلَیْنِ فِى جَوْفِ اللّیلِ وَتَنْجُو نَفْسَكَ؟؛)) نمى خواهى در این تاریكى شب به این كوهها پناهنده شوى و خود را از مرگ برهانى ؟)).
((نافع بن هلال )) خود را به قدمهاى آن حضرت انداخت و عرضه داشت مادرم به عزایم بنشیند من این شمشیر را به هزار درهم و اسبم را هم به هزار درهم خریدارى نموده ام ، سوگند به آن خدایى كه با محبت تو بر من منت گذاشته است بین من و تو جدایى نخواهد افتاد مگر آن وقت كه این شمشیر، كند و این اسب خسته شود(153).
((مقرم )) از نافع بن هلال (154) چنین نقل مى كند كه : امام علیه السلام پس از بررسى بیابانهاى اطراف به سوى خیمه ها برگشت و به خیمه زینب كبرى (س ) وارد گردید و من در بیرون خیمه كشیك مى دادم ، زینب كبرى (س ) عرضه داشت : برادر! آیا یاران خود را آزموده اى و به نیت و استقامت آنان پى برده اى ؟ مبادا در موقع سختى دست از تو بردارند و در میان دشمن تنها بگذارند.
امام علیه السلام در پاسخ وى چنین فرمود:((وَاللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ ...؛)) آرى ، به خدا سوگند ! آنها را آزمودم و نیافتم مگر دلاور و غرّنده (شیروار) و با صلابت و استوار (كوهوار)، آنان به كشته شدن در ركاب من آنچنان مشتقاق هستند مانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادرش )).
نافع مى گوید: من چون این سؤ ال و جواب را شنیدم ، گریه گلویم را گرفت و به نزد حبیب بن مظاهر آمده و آنچه از امام و خواهرش شنیده بودم بدو بازگو نمودم .
حبیب بن مظاهر گفت : به خدا سوگند! اگر منتظر فرمان امام علیه السلام نبودیم همین امشب به دشمن حمله مى كردیم . گفتم حبیب ! اینك امام در خیمه خواهرش مى باشد و شاید از زنان و اطفال حرم نیز در آنجا باشند و بهتر است تو با گروهى از یارانت به كنار خیمه آنان رفته و مجددا اظهار وفادارى بنمایید تا هرچه بیشتر مایه دلگرمى این بانوان باشد.
حبیب با صداى بلند یاران امام را كه در میان خیمه ها بودند دعوت كرد و همه آنان ، خود را از خیمه ها بیرون انداختند. حبیب اول به افراد بنى هاشم گفت : از شما درخواست مى كنم كه به درون خیمه هاى خود برگردید و به عبادت و استراحت خویش بپردازید، سپس گفتار نافع ر ا براى بقیه صحابه نقل نمود.
همه آنان پاسخ دادند: سوگند به خدایى كه بر ما منت گذاشته و بر چنین افتخارى نایل نموده است اگر منتظر فرمان امام نبودیم ، همین حالا با شمشیرهاى خود به دشمن حمله مى كردیم ، حبیب دلت آرام و چشمت روشن باد.
حبیب بن مظاهر در ضمن دعا به آنان پیشنهاد نمود كه بیایید با هم به كنار خیمه بانوان رفته به آنان نیز اطمینان خاطر بدهیم .
چون به كنار این خیمه رسیدند، حبیب خطاب به بانوان بنى هاشم چنین گفت : اى دختران پیامبر و اى حرم رسول خدا! اینان جوانان فداكار شما و اینها شمشیرهاى براقّشان است كه همه سوگند یاد نموده اند این شمشیرها را در غلافى جاى ندهند مگر در گردن دشمنان شما و این نیزه هاى بلند و تیز در اختیار غلامان شماست كه هم قسم شده اند آنها را فرونبرند مگر در سینه دشمنان شما.
در این هنگام یكى از بانوان به آنان چنین پاسخ داد:((اَیُّهَا الطَّیّبون حامُوا عَنْ بَناتِ رَسولِاللّه وَحَرائِر اَمِیرِالمؤ منینَ؛)) اى پاك مردان ! از دختران پیامبر و زنان خاندان امیرمؤ منان دفاع كنید)).
چون سخن این بانو به گوش این افراد رسید، با صداى بلند گریه كرده و هریك به سوى خیمه خویش بازگشتند.
و این بود حماسه اى كه درباره صحابه و یاران حسین بن على علیهما السلام از زبان آن حضرت شنیدید و این بود گفتار نافع بن هلال و سایر یاران آن حضرت در شب عاشورا.
((بِاَبى اَنْتُمْ وَامّى طِبْتُمْ وَطابَتِ الارْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ وَفُزتُمْ فَوزاً عظیماً))
بخش سوم : در كربلا: شعر امام (ع ) و وصیت آن حضرت به خواهران و همسرانش در شبعاشورا
متن سخن :
یا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِیلِ
 
كَمْ لَكَ بِاْلا شْراقِ وَالا صیلِ
 
مِنْ صاحِبٍ اَوْطالِب قَتیلِ
 
وَالدَّهْرُ لایَقْنَعُ بِالْبَدیلِ
 
وَانَّما الاَمْرُ اِلَى الجَلیلِ
 
وَكُلُّ حَىّ سالِكٌ سَبیلِ
((... یا اُخْتاهُ تَعَزّى بِعَزاءِا للّه
واءعلمى اءَنَّ اَهْلَ الاَرْضِ یَمُوتُونَ وَاَهْلَ السَّماءِ لا یَبْقُونَ
وَاءَنَّ كُلَّ شَىْءٍ هالِكٌ اِلاّ وَجْهَاللّه الذَّى خَلَقَ الاَرْضَ بِقُدرَتِهِ
وَیَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَهُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ اَبى خَیْرٌ مِنّى
وَاُمّى خَیْرٌ مِنِّى وَاَخِى خَیْرٌ مِنِّى وَلِىَ وَلَهُمْ
وَلِكُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِاللّهِ اُسْوَةٌ ...
یا اُخْتاه یا اُمَّ كُلْثُومَ یا فاطِمَةُ یا رَبابُ
انظرنْ اِذا قُتِلْتُ فَلا تَشْقُقْنَ عَلَىَّ جَیْباً
وَلا تَخْمُشْنَ وَجْهاً وَلا تَقُلْنَ هَجْراً))(155).
ترجمه و توضیح لغات :
<اِشراق : طلوع آفتاب ، هنگام طلوع . اَصیل : هنگام غروب . صاحِب : یار و دوست . طالِب : خواهان ، علاقه مند. بَدیل : عوض . تَعَزّى : تحمل ، صبر و شكیبایى . اُسْوَةٌ: سمبل ، الگو. تشْقُقْنَ (از شَقَّ): چاك نمودن . جَیْب : گریبان . خَمْشُ وَجْهٍ: چنگ به صورت زدن ، خراشیدن صورت . هَجْر: هذیان ، سخنى كه شایسته نیست .
ترجمه و توضیح :
از امام سجاد علیه السلام نقل شده است كه در شب عاشورا پدرم در میان خیمه با چند تن از یارانش نشسته بود و
((جَون )) غلام ابوذر مشغول اصلاح شمشیر امام علیه السلام بود آن حضرت به این اشعار مترنم و متمثل گردید:
((یا دَهْرُ اُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِیلِ...؛)) اى دنیا! اف بر دوستى تو كه صبحگاهان و عصرگاهان چقدر از دوستان و خواهانت را به كشتن مى دهى كه به عوض قناعت نورزى و همانا كارها به خداى بزرگ محول است و هر زنده اى سالك این راه )).
امام سجاد علیه السلام مى گوید: من از این اشعار به هدف امام علیه السلام كه خبر مرگ و اعلان شهادت بود پى بردم و چشمانم پر از اشك گردید ولى از گریه خوددارى كردم ، اما عمه ام زینب كه در كنار بستر من نشسته بود با شنیدن این اشعار و با متفرق شدن یاران امام ، خود را به خیمه آن حضرت رسانید و گفت : و اى بر من ! اى كاش مرده بودم و چنین روزى را نمى دیدم ، اى یادگار گذشتگانم و اى پناهگاه بازماندگانم گویا همه عزیزانم را امروز از دست داده ام كه این پیشامد، مصیبت پدرم على و مادرم زهرا و برادرم حسن علیهما السلام را زنده نمود.
امام علیه السلام به زینب كبرى تسلى داده و به صبر و شكیبایى توصیه نمود و چنین گفت :
((یا اُخْتاهُ تَعَزّى بِعَزاءِاللّه ...؛)) خواهر! راه صبر و شكیبایى را در پیش بگیر و بدانكه همه مردم دنیا مى میرند و آنانكه در آسمانها هستند زنده نمى مانند، همه موجودات از بین رفتنى هستند مگر خداى بزرگ كه دنیا را با قدرت خویش آفریده است و همه مردم را مبعوث و زنده خواهد نمود و اوست خداى یكتا. پدر و مادرم و برادرم حسن بهتر از من بودند كه همه به جهان دیگر شتافتند و من و آنان و همه مسلمانان باید از رسول خدا پیروى كنیم كه او نیز به جهان بقا شتافت )).
سپس فرمود:
((خواهرم ام كلثوم ! فاطمه ! رباب ! پس از مرگ من گریبان چاك نكنید و صورت خود را نخراشید و سخنى كه از شما شایسته نیست بر زبان نرانید)).
بخش سوم : در كربلا: قرائت امام (ع ) در شب عاشورا
متن سخن :
(وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا اَنَّما نُمْلى لَهُمْ خَیْرٌ لا نْفُسِهِمْ
اِنَّما نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ ما كانَاللّهُ لِیَذَرَالْمُؤْمِنینَ عَلى ما اَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّى یَمیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب )(156)
ترجمه و توضیح لغات :
یَحْسَبَنَّ (از: حَسِبَ یَحْسِبُ): پنداشتن . نُمْلى (از: اِمْلاء): مهلت دادن ، تاءخیر انداختن . مُهین (به ضم میم ): ذلتبار. یَذَرُ (از: وذره ): او را ترك نمود.یمیزُ (از میز): جدا كردن .
ترجمه و توضیح :
در شب عاشورا در میان خیمه هاى حسین بن على علیهما السلام جنب و جوش عجیب و نشاط فوق العاده اى به چشم مى خورد: یكى سلاح خود را براى جنگ اصلاح و آماده مى نمود، دیگرى مشغول عبادت و مناجات با پروردگار و آن دیگرى مشغول خواندن قرآن
((لَهُمْ دَوِىُّ كَدَوِىِّ النَّحْلِ بین قائمٍ وَقاعدٍ وَراكِعٍ وَساجِدٍ)) از ضحاك بن عبداللّه مشرقى نقل شده كه در آن شب در هر چند لحظه گروهى سواركار از لشكریان عمرسعد به عنوان ماءموریت و نظارت به پشت خیمه هاى حسین بن على علیهما السلام مى آمدند و به وضع این خیمه نشینان سر مى كشیدند، یكى از آنان صداى امام علیه السلام را كه این آیه شریفه را مى خواند، شناخت :((وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ ...؛)) آنانكه كفر ورزیدند گمان نبرند مهلتى كه به آنان مى دهیم به نفع آنهاست بلكه به آنان مهلت مى دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند و براى آنان عذابى است ذلتبار، خداوند مؤ منان را با این وضعى كه هستند واگذار نخواهد نمود تا بد را از نیك و ناپاك را از پاك جدا سازد)).
آن مرد با شنیدن این آیه گفت : به خدا سوگند! این افراد نیك ، ما هستیم كه خدا ما را از شما جدا كرده است !!
((بریر)) هم جلو آمد و به او پاسخ داد كه : اى مرد فاسق ! خدا تو را در صف ناپاكان قرار داده است ، به سوى ما برگرد و از این گناه بزرگ خود توبه بكن ؛ زیرا به خدا سوگند كه ماییم افراد پاك .
آن مرد از روى استهزا گفت :
((وَاَنَا عَلى ذلِكَ مِنَ الشّاهِدِینَ؛)) من نیز به این شهادت مى دهم )). آنگاه به سوى اردوگاه لشكر ابن سعد برگشت (157).
صحنه آزمایش
امام علیه السلام با انتخاب این آیه شریفه از مجموع آیات قرآن مجید در شب عاشورا و در آن شرایط خاص ، خواسته است وضع هر دو گروه را كه در مقابل هم قرار گرفته بودند، بیان كند كه آیه اول فلسفه برترى ظاهرى گروه ظالم و جنایتكار را روشن مى كند و نباید این تفوق و برترى ظاهرى موجب ناراحتى و انكسار مؤ منان گردد بلكه این پیروزى موقتى است و مهلتى است از سوى خداوند تا گروه جنایتكار هرچه بیشتر در منجلاب فساد و گناه قرار گرفته و یكسره در آن غرق شوند و اگر مناقشه در تعبیر نباشد باید بگوییم : این فرصتى است تاكتیكى .
و هر گروه و حكومت و هر شخصى با داشتن روش ظالمانه مشمول چنین فرصت موقت و تاكتیكى باشد باید خود را آماده روزى كند كه عذاب خدا به سخت ترین وجهى او را فرا خواهد گرفت .
و اما آیه دوم در مورد گروه مؤ منان است كه اگر روزى به بلا و مصیبت گرفتار مى شوند و به ظاهر با هزیمت و شكست مواجه مى گردند، باز هم به علت امتحان و آزمایش است تا پاكان از ناپاكان و نیكان از بدان متمایز گردند.
و این موضوع به صحنه عاشورا و بیابان كربلا كه با تمام حیثیاتش یكى از بزرگترین صحنه هاى امتحان و آزمایش نیز بود، اختصاص ندارد بلكه همه تاریخ و همه این جهان با عظمت ، صحنه آزمایشى است براى همه افراد بشر كه :
((كُلُّ یَوْم عاشُورا وَكُلُّ اَرْض كرْبلا))

پنج شنبه 18/9/1389 - 6:43
اخبار

به گزارش مشرق، بهمن هدایتی در وبلاگ کلاشینکف دیجیتال در یادداشتی تحت عنوان "پدیده جالب بال بال زدن و تماشا کردن" نوشته است:
این عکسها را سه ماه قبل در بزرگراه شهید گمنام گرفتم، ‌یک ایکس تری زده بود به این جوان موتوری، آنقدر بال بال زد تا تمام کرد و همه -مردها- تماشا می کردند جز یک زن که آمده بود و تنفس مصنوعی می داد و....امروز که آرشیو عکسهام رو مرور می کردم و در بک گراند ذهنم هم اخبار و عکسهای حادثه میدان کاج و کرج بود،‌ دیدم فرصت خوبی برای انتشار این عکسها است:

 

 

 


پدیده این روزهای ما شده این "بال بال زدن و تماشا کردن"....چیز مهیب و عجیبی است،نگاه کنید به بهت تماشاگران! بیشتر از هر فکر و دغدغه ای دوست دارند صحنه را "تماشا"-به مفهوم واقعی کلمه- کنند، شاید اینقدر ذهنیت تصویری ما از حادثه و خون و مرگ و اکشن منحصر به فضای مجازی و فیلم شده است که ‌اینطور مبهوت و مجذوب یک "صحنه واقعی" و "خون واقعی" می شویم! شاید...!=مشرق نیوز

پنج شنبه 18/9/1389 - 6:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته