• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2429
تعداد نظرات : 346
زمان آخرین مطلب : 2903روز قبل
اخبار
«می خواستم روی خط بروم و جواب نماینده مردم شازند را بدهم .» این جمله را امیر عابدینی مدیر سالهای دور پرسپولیس می گوید.

امیر عابدینی ، یكی از معدود مدیرانی است كه فوتبال را تا رده تیم ملی بزرگسالان تجربه كرده و پس از آن در سال های جنگ تحمیلی تجربه استانداری و ، معاونت وزیر و مسئولیت های سیاسی دیگر را داشته و در مدیریت فوتبال كه جوانی اش را آنجا سپری كرده سالهایی موفق را پشت سر گذاشته است.

او كه یكی از اولین منتقدان برنامه نود در همان سال های ابتدایی آغاز برنامه محسوب می شد و یكبار عادل را در حالی كه در استودیوی برنامه نشسته بود به دلیل روی خط آوردن باغمیشه و حرف هایش علیه مدیریت پرسپولیس مورد شماتت قرار داده بود ، دوشنبه شب بر خود فرض می دید تا برای حمایت از عادل فردوسی پور روی خط این برنامه برود و حرف هایی را درباره انتقال باشگاه نفت به اراك بزند ؛«تماس گرفتم و خواستیم بروم روی خط اما در آن دقایق خیلی برنامه فشرده شده بود و خیلی از عزیزان دیگر هم روی خط آمدند و دیگر فرصت به ما نرسید اما واقعا فكر می كنم جا داشت نكاتی را یادآوری كنم و مهمتر از همه اینكه بگویم حرف های عادل ، سخنان یك كارشناس است و نباید اینگونه او را متهم به ارائه نظرات شخصی كرد.»

عابدینی سپس ادامه می دهد:«می خواستم این بحث را باز كنم كه چرا وقتی كسی انتقادی می كند با او به این شكل حرف می زنیم ، این رفتار نه فقط غیر ورزشی كه اصلا غیر اخلاقی است. می خواستم تصریح كنم كه آنچه عادل از پشت آن تریبون می گوید حرف عادل نیست ، حرف جامعه ورزش كشور است اگر قرار باشد بعضی ها در این سطح بر نتابند كه جامعه ورزش در قبال تصمیم هایی كه برایش گرفته می شود ، حرفش را بزند ، آن وقت دیگر مشكل از آنهاست. بحث را عقیدتی یا سیاسی می كنند. مگر می شود تا در مناظره كم می آوریم ، وقتی در صحبت های منطقی و استدلال ها كم می آوریم ، دست به دامن مقدسات بشویم. پس خودمان چی ؟ خردمان چی؟ تعقل مان چی؟ منطق پشت این بحث كجاست. یك بحث كارشناسی را چند فوتبالی طرح كردند. این فقط حرف عادل نبود ، حسین فركی ، فریاد شیران ، بازیكنان نفت و مدیریت این تیم كه همه فوتبالی هستند همین نظر را داشتند و بسیاری از اهالی فوتبال هم كه در سراسر كشور داشتند این برنامه را می دیدند هم قطعا همین نظر را داشتند . دیدید كه بلافاصله پس از صحبت های دوست نماینده مان سیل تماس های اهالی فوتبال از دادكان گرفته تا مسعود رضاییان و حتی نمایندگان مردم در مجلس كه سابقه ورزشی داشتند آغاز شد تا بخواهند درباره این موضوع هم رایی شان با عادل را اعلام كنند.»

مدیرعامل گروه تیم های ورزشی داماش كه همین حالا هم تیمداری را در شهرهای مختلفی از كشور و در رشته های مختلف انجام می دهد ادامه داد:«من فوتبال استان مركزی را به خوبی می شناسم. خیلی هم دلم می خواست كه كاری برای فوتبال اراك انجام بدهم و حتی بچه های اراك هم در جریان كارهایم هستند. اراك این پتانسیل را دارد كه تیمش را از لیگ یك به لیگ برتر برساند. به خصوص اگر نفت بشود اسپانسر چنین تیمی ، پتروشیمی اراك از این تیم حمایت كند. چه اشكالی دارد كه دوستان بروند كاری ریشه ای بكنند و اتفاقی كه سالهاست برای اراك به صورت درست اتفاق نیفتاده ، حاصل شود ، همان طور كه كرمانی ها توانستند مس شان را بیاورند لیگ برتر و تبدیل به یكی از بهترین تیم های كشور كنند.»

او درباره دلایل انتقال ناگهانی تیم به اراك می گوید:« به هر حال در سفر های استانی رئیس جمهور را دوره می كنند . خواسته های زیادی مطرح می شود و ریاست محترم جمهور هم در بسیاری از موارد می گویند اگر این كار برایش مراحل كارشناسی انجام شده ، من هم مشكلی با انجامش ندارم و بعد دوستان این را به منزله وحی منزل می دانند در حالی كه برای هر تصمیمی باید كار كارشناسی اتفاق بیفتد. مثلا این كه امكانش وجود ندارد تیمی را یكشبه و در وسط فصل از استانی به استان دیگر برد. حداقلش این است كه باید تا پایان فصل صبر می كردند. باید در سیستم كارشناسی سازمان تربیت بدنی این اتفاق بیفتد. به هر حال مدیریت جدید سازمان ورزش هم چون حالا دیگر غریبه با اهالی ورزش نیست و كارشناسان را می شناسد می تواند در زمینه این انتقال ها كارگروهی تشكیل دهد و نظرات اهالی فوتبال را بپرسد و بهترین مكانیسم را برای چنین چرخه ای ایجاد كند.»

او درباره لحن گفتاری عادل فردوسی پور در گفت و گو با نماینده مردم شاهزند گفت:« من سالهاست عادل را می شناسم . او حتی بیرون از برنامه اش هم هیچ وقت خارج از چارچوب ادب حرف نمی زند. آنچه عادل به آن ایراد می گرفت مسئله ای كاملا ورزشی بود و قصد توهین هم نداشت. من كه چیزی نشنیدم كه او به كسی اهانت كند. خوشبختانه عادل در برنامه اش یك رنگ ورزشی گرفته و دیگر كارشناسی قاطع شده . ممكن است او با پلشتی های ورزش برخوردی قاطع داشته باشد اما به كسی توهین نمی كند. این اتفاقا حسن اجراست. چرا باید یك آدم صادق كه می گذارد مردم هم درباره مسائل و مشكلات نظر بدهند را متهم می كنیم. حالا همین موضوع را احتمالا او به رای بینندگانش می گذارد و آن وقت آرای مردم نشان می دهد كه حق با چه كسی است و چه كسی از زبان مردم حرف می زند. دوستان یادشان رفته كه وكیل مردم هستند و باید 76 میلیون نفری فكر كنند نه اینكه تنها نماینده مردم منطقه خودشان در مجلس باشند. اتفاقا حرف ما با این دوست عزیز این است كه شما كشوری فكر نمی كنید.»



دادكان: چرا حرف حق را می گویید سیاسی؟
محمد دادكان بقدری از موضع گیری نماینده مردم شاهزند شاكی بود كه می خواست روی خط برنامه نود برود.

رئیس اسبق فدراسیون فوتبال كه یكی از بزرگترین منتقدان دخالت های سیاسی در ورزش است و خود را قربانی این اتفاقات می داند دوشنبه شب و بعد از شنیدن حرف های احمدی بیغش ، نماینده مردم شاهزند در مجلس شورای اسلامی كه عادل را متهم توهین به دولت و مجلس می كرد ، قصد حمایت از برنامه نود را داشت اما ترافیك برنامه این فرصت را ایجاد نكرد كه او بتواند روی خط برود. دادكان اما صبح روز بعد در گفت و گو با دوستانش درباره اتفاقات دوشنبه شب گفت:«می خواستم روی خط بروم و بگویم چرا تا 4 كلمه حرف فوتبالی حسابی می زنیم ، انگ حرف سیاسی به ما می زنند. كجای حرف های عادل مشكل داشت كه اینگونه با او حرف می زدند؟»

دادكان البته انگار در فاصله شب تا صبح كمی آرام تر شده بود و اصرار داشت برای جواب دادن به این گونه حرف ها باید در برنامه تلویزیونی پاسخ داد.

البته دادكان پس از مراسم عزاداری سالار شهیدان به احتمال فراوان در یكی از برنامه های تلویزیونی ورزشی حضور خواهد یافت درباره مسائلی چون بحث معرفی نامزدهای ایرانی برای انتخابات كنفدراسیون فوتبال آسیا سخن بگوید و در آن حضور به احتمال فراوان درباره این ماجرا هم حرف خواهد زد.



پورحیدری: فردوسی پور خیلی تند رفت!
منصور پورحیدری بزرگترین منتقد فوتبالی عادل فردوسی پور هم به طور ضمنی حق را در ماجرای اتفاقات 90 به عادل می دهد.

مدیر فنی استقلال كه سابقه سال ها حضور در فوتبال اراك را به عنوان مربی و مدیرفنی دارد و البته در هیات اولیه انتقال تیم پاس از تهران به استان همدان هم حضور داشته است به بهانه دعواهای ایجاد شده در برنامه 90 بر سر انتقال تیم فوتبال نفت به استان مركزی به خبرآنلاین گفت:« اول می خواهم یك توضیحی درباره فوتبال اراك بدهم چون سال ها در این شهر حضور داشتم و به مسائل فوتبالی شان اشراف داردم . این شهر به دلیل امكانات صنعتی خوبی كه دارد ، این توان را داشته كه بیش از 10 زمین چمن استاندارد داشته باشد ، از نظر امكانات مالی هم مشكلی برای تیمداری ندارد اما اینكه چرا تا به حال نتوانسته تیم هایش را به لیگ برتر برساند ریشه در مسائل فوتبالی دارد. بدون شك این شهرستان توانایی داشتن تیمی در لیگ برتر را دارد و چند سالی هم هست كه آنها دنبال خرید امتیاز تیمی برای شهرشان هستند اما با همه این توضیحات معتقدم چنین انتقال هایی نیاز به كارهای كارشناسی دقیق تری دارند.»

او درباره شكست انتقال تیم ها به شهرستان ها می گوید:« باید این انتقال ها با برنامه صورت می گرفت. زمان انتقال پاس به همدان ، اولیایی حرف از برنامه 5 ساله می زد و انصافا سعی كرده بود تا با كمك استاندار محترم یعنی دكتر مرادی شرایطی خاص را ایجاد كند كه به مشكلی بر نخورند. امكانات خوبی هم برای این كار در نظر گرفته شد اما باز هم چون وقفه در این مسیر ایجاد كردند ، كار با موفقیت روبر نشد. همین اتفاق درباره صباباتری و پیكان هم تكرار شده و نمی توانیم بگوییم این انتقال ها موفق بوده اند. اما شاید این استدلال كه دولت می خواهد تهران را خلوت كند هم نتوان نادیده گرفت به هر حال حتی اگر این اتفاق بخواهد بیفتد هم باید با برنامه ریزی دقیق تری باشد. كمترین كاری كه می شد در این مسئله انجام داد این است كه تا آخر فصل صبر می كردند و می گذاشتند بازیكنان با آرامش فصل را به پایان برسانند.»

او در پایان گفت: «بحث میان من و عادل فردوسی پور در مسائل فوتبالی فارغ از اتفاقات اینچنینی است. در این بحث البته معتقدم كمی او تند رفت، این ادبیات كه میان دو طرف شكل گرفت به صلاح كل ورزش نیست و می تواند به آن لطمه بزند اما استدلال فردوسی پور درباره انتقال ها را قبول دارم و باید بپذیریم تا به حال این كار موفق نبوده است.»



واعظ آشتیانی: نظر عادل كارشناسی است نه شخصی
«عادل اشتباه كرد.» این جمله را امیر واعظ آشتیانی درباره اتفاقات دوشنبه شب نود و دعوای عادل با نماینده مردم شاهزند می گوید.

مدیر پیشین استقلال كه در زمان مدیریتش در این تیم دو بار در برنامه نود با فردوسی پور دچار درگیری لفظی شده بود می گوید فردوسی پور اشتباه كرد كه؛« وقتی عادل می گوید من نظر شخصی ام را می دهم ، طرفش هم این اجازه را به خود می دهد كه بگوید از تریبون سیما نباید نظر شخصی داد. درحالی كه عادل در این برنامه نقش مجری _ كارشناس را دارد تنها یك گوینده عادی نیست. فردوسی پور باید خیلی صریح می گفت این نظر كارشناسی اش است كه می گوید انتقال ها اشتباه بوده اند و به اندازه كافی هم برای تائید حرف هایش سند وجود داشت. به هر حال مردم دیگر بعد از این همه سال همگی پذیرفته اند كه فردوسی پور یك مجری كارشناس برجسته است و به حرف هایش اعتماد دارند. راستش اگر عادل می گفت این یك نظر كارشناسی است ، دوست محترم آن طرف خط هم نمی توانست به او چیزی بگوید. به هر حال در این قصه اتفاقی كه افتاد به ضرر فردوسی پور نبود هرچند به دلیل ناتوانی مدیر تربیت بدنی اراك بحث به سمتی رفت كه شاهد اتفاقات خوشایندی نبودیم.»

و آشتیانی كه خود اصالتی آشتیانی دارد و نفت حالا تیم استان او محسوب می شود درباره انتقال نفت به استانش می گوید:« باید قبول كنیم آنچه در این انتقال از سوی دولت به این استان اهدا شده تنها امتیاز باشگاه است نه افراد و اموالش . كمترین كاری كه می شد در این ماجرا اتفاق بیفتد این بود كه حداقل می گفتند انتقال باشگاه در پایان فصل انجام می شود. چیزی حدود 6 ماه و این فرصتی مناسب برای شهری بود كه یكباره صاحب تیمی لیگ برتری می شود تا بتواند شرایط را برای تیمداری و بومی سازی تیمی كه بدست آورده انجام بدهد. این كه كار انسانی و منطقی نیست ، بازیكنان در تهران قرارداد بستند و برای زندگی شان برنامه ریزی كرده اند اما یكدفعه اعلام می شود باید بروید اراك ، این تمركزشان را به هم می ریزد و تیم را دچار بحران می كند. می شود تیم اراكی از حالا در این 5 ماه بروند زیرساخت های شان را آماده كنند ، تیم مدیریتی شان انتخاب كنند و باشگاه شان را ساماندهی كنند، این فرصتی رویایی برای اراكی هاست. اگر درست برنامه ریزی كنند می توانند در شروع سال بعد با انسجام وارد لیگ شوند چون از همین حالا دارند كارشان را برنامه ریزی می كنند. در انتهای فصل می توانند بازیكن هم بخرند ، مان طور كه سپاهان یا مس كرمان می توانند بهترین بازیكنان لیگ را بخرند. ولی این تصمیم كه یك شبه تیم را بردارند ببرند اراك تصمیمی خنده دار است. »

او ادامه می دهد:« خیلی وقت ها از تصمیمات دولتی و سخنان رئیس جمهور تحلیل درستی توسط مسئولان نمی شود. هیات دولت تیم را به استان هدیه كرده اما قبل از همه باید یك گروه كارشناسی تشكیل شود و نیازهای استان برای انتقال تیم را بررسی كند كه سرانجام این انتقال هم مثل تیم های قبلی نشود. قطعا هیچ یك از اهالی فوتبال مخالف توسعه ورزش در سراسر كشور نیستند و اصلا دوست دارند كه هیجان فوتبال در كرمانشاه یا زاهدان هم وجود داشته باشد اما همه نگران تصمیماتی هستند كه به فوتبال ضربه بزند. معتقدم در این قصه باید قبل از همه مدیر تربیت بدنی استان باید به عنوان كارشناس خبره تربیت بدنی می گفت این امتیاز را نگه می داریم كه در پایان فصل اراك منتقل شود. او اگر این حرف را ی زد اصلا هیچ كدام از این جنجال ها به راه نمی افتاد اما...»

واعظ درباره حمایت همه اهالی فوتبال از مجری برنامه نود می گوید:« وقتی صحبت های نماینده مردم شاهزند را شنیدم می خواستم بیایم روی خط كه دیدم بزرگان دیگری قصد صحبت در این زمینه را دارند. من كه راهكارم همین بود كه گفتم. اینكه باور كنیم اگر چیزی هم به استانی هدیه شده ، امتیاز تیم است نه بازیكنانش . اینكه بازیكنان تیم حق تصمیم گیری برای زندگی شان را دارد و كالا نیستند.» =اتی نیوز
شنبه 27/9/1389 - 6:20
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

جهادت علوى 
با قدرت و اراده و جهاد على (ع ) حق زنده شد 
و باز در بُعد دیگر، جهادش براى برپاداشتن و بپاشدنِ خیمه ى حق و عدالت بود. یعنى آن روزى كه نبىّاكرم (صلّى اللّه علیه واله وسلّم )، بار رسالت را بردوش گرفت ، از اولین ساعات ، یك مبارز و مجاهد مؤ من و فداكار كه هنوز در دوران نوجوانى بود در كنار خود پیدا كرد، و او على بود. تا آخرین ساعات عمر بابركت پیامبر(ص )، مجاهدت در راه برپاداشتن نظام اسلامى و بعد حفظ كردن آن ، لحظه یى امیرالمؤ منین را فارغ نگذاشت . چه قدر مبارزه كرد، چه قدر خطرها را به جان خرید و چه قدر در راه مبارزه براى اقامه ى حق و عدل محو بود.
آن وقتى كه هیچ كس در میدان نمى ماند، او مى ماند. آن وقتى كه هیچ كس به میدان قدم نمى گذاشت ، او مى گذاشت . آن وقتى كه سختیها مثل كوههاى گران ، بر دوش مبارزان و مجاهدان فى سبیل اللّه سنگینى مى كرد، قامت استوار او بود كه به دیگران دلگرمى مى بخشید. براى او، معناى زندگى همین بود كه از امكانات خداداده ، از قوّت جسمى و روحى و ارادى و كلا از آنچه كه در اختیار اوست ، در راه اعلاى كلمه ى حق استفاده كند و حق را زنده نماید. با قدرت اراده و بازو و جهاد على (ع )، حق زنده شد.
اگر شما ملاحظه مى كنید كه امروز مفاهیم حق و عدل و انسانیت و مفاهیمى كه براى انسانهاى هوشمند در دنیا باارزش است و این مفاهیم ، مانده و روزبه روز قویتر و راسختر شده است ، به خاطر همان مجاهدتها و فداكاریهاست . اگر امثال على بن ابى طالب كه در طول تاریخ بشر بسیار نادرند نمى بودند، امروز ارزشهاى انسانى وجود نداشت ؛ عنوانهاى جذاب براى بشریت ، جذابیت نداشت ؛ بشر زندگى و تمدن و فرهنگ و آمال و آرمان و اهداف والا نداشت ؛ و بشریت به یك حیوانیت وحشى و درنده تبدیل مى شد. بشریت به خاطر حفظ آرمانهاى والا، مرهون امیرالمؤ منین و انسانهاى والایى در حد اوست . آن جهادها، این اثر را داشت .دیدار با اقشا مختلف مردم ، مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران در سالروز میلاد على (ع )، 10/11/1369قاسطین 
قاسطین ، یعنى ستمگران . ماده ى ((قسط)) وقتى كه به صورت مجرد استعمال مى شود قَسَط یقسِط، یعنى جار یجور، ظَلَم یظلِم به معناى ظلم كردن است . وقتى با ثلاثى مزید و در باب افعال آورده مى شود اقسط یقسط یعنى عدل و انصاف . بنابراین ، اگر ((قسط)) در باب افعال بكار رود، به معناى عدل است ؛ اما وقتى كه قَسَط یقسِط گفته شود، ضد اوست ، یعنى ظلم و جور. قاسطین از این ماده است . قاسطین ، یعنى ستمگران . امیرالمؤ منین اسم اینها را ستمگر گذاشت . اینها چه كسانى بودند؟ اینها مجموعه یى از كسانى بودند كه اسلام را به صورت ظاهرى و مصلحتى قبول كرده بودند و حكومت علوى را از اساس قبول نداشتند. هر كارى هم امیرالمؤ منین با اینها مى كرد، فایده نداشت . البته این حكومت ، گرد محور بنى امیه و معاویة بن ابى سفیان كه حاكم و استاندار شام بود گرد آمده بودند؛ بارزترین شخصیتشان هم خود جناب معاویه ، بعد هم مروان حكم و ولیدبن عقبه است . اینها یك جبهه اند و حاضر نبودند كه با على كنار بیایند و با امیرالمؤ منین بسازند. درست است كه مغیرة بن شعبه و عبداللّه بن عباس و دیگران در اول حكومت امیرالمؤ منین گفتند كه یا امیرالمؤ منین ! اینها را چند صباحى نگه دار؛ اما حضرت قبول نكردند. آنها حمل كردند بر این كه حضرت بى سیاستى كرد؛ لیكن نه ، آنها خودشان غافل بودند؛ قضایاى بعدى این را نشان داد. امیرالمؤ منین هر كار هم كه مى كرد، معاویه با او نمى ساخت . این تفكر، تفكرى نبود كه حكومتى مثل حكومت علوى را قبول كند؛ هرچند قبلیها، بعضیها را تحمل كردند. از وقتى كه معاویه مسلمان شده بود تا آن روزى كه مى خواست با امیرالمؤ منین بجنگد، كمتر از سى سال گذشته بود؛ او و اطرافیانش سالها در شام حكومت كرده بودند، نفوذى پیدا كرده بودند، پایگاهى پیدا كرده بودند؛ دیگر آن روزهاى اول نبود كه تا یك كلمه بگویند، به آنها بگویند كه شما تازه مسلمانید، چه مى گویید؛ جایى باز كرده بودند. بنابراین ، اینها جریانى بودند كه اساساً حكومت علوى را قبول نداشتند و مى خواستند حكومت طور دیگرى باشد و دست خودشان باشد؛ كه بعد هم این را نشان دادند و دنیاى اسلام تجربه ى حكومت اینها را چشید. یعنى همان معاویه یى كه در زمان رقابت با امیرالمؤ منین ، آن طور به بعضى از اصحاب روى خوش نشان مى داد و محبت مى كرد، بعداً همان حكومت ، برخوردهاى خشن از خود نشان داد، تا به زمان یزید و حادثه ى كربلا رسید؛ بعد هم به زمان مروان و عبدالملك و حجاج بن یوسف ثقفى و یوسف بن عمرثقفى رسید، كه یكى از میوه هاى آن حكومت است . یعنى این حكامى كه تاریخ از ذكر جرایم اینها به خود مى لرزد مثل حكومت حجاج همان حكومتهایى هستند كه معاویه بنیانگذارى كرد و بر سر چنین چیزى با امیرالمؤ منین جنگید. از اول معلوم بود كه آنها چه چیزى را دنبال مى كنند و مى خواهند؛ یعنى یك حكومت دنیایى محض ، با محور قراردادن خودپرستیها و خودیها؛ همان چیزهایى كه در حكومت بنى امیه همه مشاهده كردند. البته بنده در این جا هیچ بحث عقیدتى و كلامى ندارم . این چیزهایى كه عرض مى كنم ، متن تاریخ است . تاریخ شیعه هم نیست ؛ اینها تاریخ ((ابن اثیر)) و تاریخ ((ابن قتیبه )) و امثال اینهاست كه من متنهایش را دارم و یادداشت شده و محفوظ هم است . اینها حرفهایى است كه جزو مسلمات است ؛بحث اختلافات فكرى شیعه و سنى نیست .
ناكثین 
جبهه ى دومى كه با امیرالمؤ منین جنگیدند، جبهه ى ناكثین بودند. ناكث ، یعنى شكنندگان ؛ و در این جا یعنى شكنندگان بیعت ، اینها اول با امیرالمؤ منین بیعت كردند، ولى بعد بیعت را شكستند. اینها مسلمان بودند و برخلاف گروه اول ، خودى بودند؛ منتها خودیهایى كه حكومت على بن ابى طالب را تا آن جایى قبول داشتند كه براى آنها یك سهم قابل قبولى در آن حكومت وجود داشته باشد؛ با آنها مشورت بشود، به آنها مسؤ ولیت داده بشود، به آنها حكومت داده بشود، به اموالى كه در اختیارشان هست ثروتهاى باد آورده تعرضى نشود؛ نگویند از كجا آورده یى ! در سال گذشته در همین ایام ، من در یكى از خطبه هاى نماز جمعه متنى را خواندم و عرض كردم كه وقتى بعضى از اینها از دنیا رفتند چه قدر ثروت از اینها باقى ماند. این گروه ، امیرالمؤ منین را قبول مى كردند نه این كه قبول نكنند منتها شرطش این بود كه با این چیزها كارى نداشته باشد و نگوید كه چرا این اموال را آوردى ، چرا گرفتى ،چرا مى خورى ، چرا مى برى ؛ این حرفها دیگر در كار نباشد! لذا اول هم آمدند و اكثرشان بیعت كردند. البته بعضى هم بیعت نكردند. جناب سعدبن ابى وقاص از همان اول هم بیعت نكرد،بعضیهاى دیگر از همان اول بیعت نكردند؛ لیكن جناب طلحه ، جناب زبیر، بزرگان اصحاب و دیگران و دیگران با امیرالمؤ منین بیعت كردند و تسلیم شدند و قبول كردند؛ منتها سه ، چهار ماه كه گذشت ، دیدند نه ، با این حكومت نمى شود ساخت ؛ زیرا این حكومت ، حكومتى است كه دوست و آشنا نمى شناسد؛ براى خود حقى قایل نیست ؛ براى خانواده ى خود حقى قایل نیست ؛ براى كسانى كه سبقت در اسلام دارند، حقى قایل نیست هرچند خودش به اسلام از همه سابق تر است ملاحظه یى در اجراى احكام الهى ندارد. اینها را كه دیدند، دیدند نه ، با این آدم نمى شود ساخت ؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل به راه افتاد كه واقعاً فتنه یى بود. ام المؤ منین را هم با خودشان همراه كردند. چه قدر در این جنگ كشته شدند. البته امیرالمؤ منین پیروز شد و قضایا را صاف كرد. این هم جبهه ى دوم بود كه مدتى آن بزرگوار را مشغول كردند.
مارقین 
جبهه ى سوم ، جبهه ى مارقین بودند. مارق ، یعنى گریزان . در تسمیه ى اینها به مارق ، این طورى گفته اند كه اینها آن چنان از دین گریزان بودند، كه یك تیر از كمان گریزان مى شود. وقتى شما تیر را در چله ى كمان مى گذارید و پرتاب مى كنید، چه طور آن تیر مى گریزد، عبور مى كند و دور مى شود، اینها همین گونه از دین دور شدند. البته اینها متمسك به ظواهر دین هم بودند و اسم دین را هم مى آوردند. اینها همان خوارج بودند؛ گروهى كه مبناى كار خود را بر فهمها و دركهاى انحرافى كه چیز خطرناكى است قرار داده بودند. دین را از على بن ابى طالب كه مفسر قرآن و عالم به علم كتاب بود یاد نمى گرفتند؛ اما گروه شدنشان ، متشكل شدنشان و به اصطلاح امروز، گروهك تشكیل دادنشان سیاست لازم داشت ؛ این سیاست از جاى دیگرى هدایت مى شد. نكته ى مهم این جاست كه این گروهكى كه اعضاى آن تا كلمه یى مى گفتى ، یك آیه ى قرآن برایت مى خواندند؛ در وسط نماز جماعت امیرالمؤ منین مى آمدند و آیه یى را مى خواندند كه تعریضى به امیرالمؤ منین داشته باشد؛ پاى منبر امیرالمؤ منین بلند مى شدند آیه یى مى خواندند كه تعریضى داشته باشد؛ شعارشان ((لاحكم الا للّه )) بود، یعنى ما حكومت شما را قبول نداریم ؛ ما اهل حكومت اللّه هستیم ؛ این آدمهایى كه ظواهر كارشان این طورى بود، سازماندهى و تشكل سیاسى شان ، با هدایت و رایزنى بزرگان دستگاه قاسطین و بزرگان شام یعنى عمروعاص ‍ و معاویه انجام مى گرفت ! اینها با آنها ارتباط داشتند. اشعث بن قیس ، آن طورى كه قرائن زیادى بر آن دلالت مى كند، فرد ناخالصى بود. یك عده مردمان بیچاره ى ضعیف از لحاظ فكرى هم دنبال اینها راه افتادند و حركت كردند. بنابراین ، گروه سومى كه امیرالمؤ منین با آنها مواجه شد و البته بر آنها هم پیروز گردید، مارقین بودند. در جنگ نهروان ضربه ى قاطعى به اینها زد، منتها اینها در جامعه بودند، كه بالاخره هم حضور آنها به شهادت آن بزرگوار منتهى شد.
در شناخت خوارج اشتباه نشود 
من در سال گذشته عرض كردم كه در شناخت خوارج اشتباه نشود. بعضى خوارج را به خشك مقدسها تشبیه مى كنند؛ نه ، بحث سر ((خشك مقدس )) و ((مقدس مآب )) نیست . مقدس مآب كه در كنارى نشسته است و براى خودش ‍ نماز و دعا مى خواند، این كه معناى خوارج نیست .
خوارج ، آن عنصرى است كه شورش طلبى مى كند؛ بحران ایجاد مى كند؛ وارد میدان مى شود؛ بحث جنگ با على دارد؛ با على مى جنگد؛ منتها مبناى كار غلط است ؛ جنگ غلط است ؛ ابزار غلط است ؛ هدف باطل است . این سه گروه بودند كه امیرالمؤ منین با اینها مواجه بود.خطبه نماز جمعه تهران ، 18/10/1377
سه شنبه 23/9/1389 - 6:46
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا                                                                                                             

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
3 - اراده شكست ناپذیر
و سومین نكته جالب در این خطبه ، تعیین موضع قاطع و بیان اراده شكست ناپذیر و تن به ذلت ندادن است كه در زیر شمشیرها و نیزه ها و در زیر سم اسبهاى دشمن با قاطعیت تزلزل ناپذیر و آنجا كه در سر دو راهى مرگ و ذلت باشیم ، گفتار ما این است :
(( ((هَیْهاتَ منَّاالذّلَّة )) به عقیده نگارنده مناسبتر است به جاى پرچم سرخ ‌رنگى كه در بالاى گنبد مطهر حضرت حسین بن على علیهما السلام به اهتزار است همین جمله رابه صورت تابلوى نئون قرمزرنگى نصب كنند كه بیش از هر پرچمى نشانگر استقلال و براى دوستان از هر شعارى روح افزاتر و نیرو بخش تر و براى دشمنان از هر نیرو وقدرتى شكننده تر است ؛ زیرا حسین بن على علیهما السلام با دشمنى بس قوى خونخوار و بى رحمى روبرو بود كه هرچه توانست به او و یاران و خاندانش بیشرمانه تاخت و بى رحمانه یورش برد و آنچه به تصور نگنجد انجام داد.
ولى تنها نیرویى كه خود را در برابر آن ناتوان و زبون یافت اراده قوى و شكست ناپذیر و به زیربار ذلت نرفتن آن حضرت بود كه در برابر تیرها و شمشیرها و نیزه هاى دشمن قوى و جرارمى فرمود:
((فَإ نْنَهْزِمْفَهَزّامُونَقِدْماًوَاِن نُهْزَمْ فَغَیْرُ مُهَزَّمینا...؛)) ما بااین نیروى كم در مقابل این دشمن قوى اقدام به جنگ مى كنیم اگر پیروز شویم تازگى ندارد و اگر كشته شویم ، دنیا مى داند كه ما مغلوب نشده ایم ، بدنهاى ما در زیر سم اسبها پاره پاره مى شود ولى در اراده ما خللى وارد نمى گردد)).
شیخ كاظم ازرى مى گوید:
((قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ كُلَّ جارِحَةٍ اِلا الْمَكارِمَ فى اَمْنٍ مِنَ الْغَیْرِ))(175))) او وقتى این شعر را گفت ، شب صدیقه طاهره علیهاالسلام به یكى از آشنایان وى در عالم خواب فرمود: برو این شعر را از شیخ كاظم بگیر. او در عین حال كه با شیخ كاظم میانه خوبى نداشت به در خانه وى آمد و گفت شیخ ! تو این شعر را سروده اى كه قدغیَّرالطّعن ... گفت : آرى من تا حال آن را براى كسى نخوانده ام تو از كجا یاد گرفتى ؟ گفت الا ن فاطمه زهرا - سلام اللّه علیها - درعالم رؤ یا همین شعر را براى من خواند و به در خانه تو رهسپارم ساخت :((قَدْ غَیَّرَ الطَّعْنُ مِنْهُمْ كُلَّ جارِحَةٍ:...))
بخش سوم : در كربلا: نفرین امام (ع )
متن سخن :
((... اَللّهُمَّ اِنّا اَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّكَ وَذُرِّیَّتُهُ وَقَرابَتُهُ فَاقْصِمْ مَنْ ظَلَمَنا وَغَصبَنا حَقَّنا اِنَّكَ سَمیعٌ قَریبٌ.
... اللّهُمَّ اَرِنى فیه هذا الیوم ذلاًّ عاجلاً.
... اَللّهُمَّ حُزْهُ اِلَى النّار.
... اَللّهُمَّ اقْتُلْهُ عَطَشاً وَلا تَغْفِر لَهُ اَبَداً)).
ترجمه و توضیح لغات :
قَصْم :شكستن .حُزْهُ(فعل امر است از حازَیَحُوز): به معناى راندن شتر و مانند آن است .
ترجمه و توضیح :
طبق نقل مورخان ، در روز عاشورا و پس از سخنرانیها و هدایتهاى امام علیه السلام سه نفر شخصا با آن حضرت مواجه گردیدند و در لجاجت و انكار حقیقت كار را به آخرین مرحله رسانیدند كه امام علیه السلام این سه نفر را نفرین نموده بلافاصله نفرین آن حضرت در باره آنان مستجاب شد كه دو تن از آنان در همان ساعت و قبل از آخرت و سومى به فاصله كمى پس از عاشورا به سزاى عمل ننگین خود رسیدند.
1 - بنا به نقل خوارزمى چون امام علیه السلام از سخنرانى خویش نتیجه اى نگرفت و مردم را آماده حمله و حركت دید، صورت به سوى آسمان كرده و عرضه داشت :
((اَللّهُمَّ اِنّا اَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّكَ...؛)) خدایا! ما اهل بیت پیامبر تو و فرزندان و اقوام و عشیره او هستیم خدایا! كسانى را كه بر ما ظلم نمودند و حق ما را غصب كردند، ذلیل بگردان كه تو بر دعاى بندگانت شنوا و به آنان نزدیك هستى )).
محمد بن اشعث كه در صف مقدم سپاهیان بود و نفرین امام را مى شنید به جلو آمده و چنین گفت :
((اَىُّ قَرابَةَ بَیْنَكَ وَبَیْنَ مُحَمَّدٍ؛)) میان تو و محمد چه قرابتى و قوم و خویشى وجود دارد؟!!)).
امام علیه السلام كه این انكار صریح و لجاجت را از وى دید، این چنین نفرینش نمود:
(( ((اللّهُمَّ اَرِنى فیه هذا الیوم ذلاًّ عاجلاً؛)) خدایا! همین امروز ذلت عاجل و زودرس او را بر من بنمایان )).
این نفرین كه از دل رؤ وف و مهربان و در عین حال سوزناك امام علیه السلام سرچشمه مى گرفت ، درباره محمد بن اشعث به مورد اجابت رسید و او چند لحظه بعد براى قضاى حاجت از صف لشكر چند قدمى فاصله گرفت و در گوشه اى نشست و در این هنگام عقرب سیاهى او را زد و در حالى كه عورتینش مكشوف بود هلاك گردید
(176)!.
2 - و به نقل بلاذرى و ابن اثیر و مورخان دیگر چون لشكریان به خیمه ها نزدیك مى شدند مردى به نام عبداللّه بن حوزه تمیمى به جلو آمد و با صداى بلند خطاب به یاران امام علیه السلام چنین گفت :
((اَفیكُم حُسَیْنٌ؛ آیا حسین در میان شماست ؟)) كسى بدو جواب نداد. دفعه دوم و دفعه سوم نیز تكرار نمود:((اَفیكُمْ حُسَیْنٌ؟)) یكى از یاران امام علیه السلام در حالى كه به آن حضرت اشاره مى نمود، بدو پاسخ داد:((هذا الحسینُ فَما تُرِیدُ فیه ؛ حسین این است چه مى خواهى ؟)).
عبداللّه بن حوزه خطاب به امام علیه السلام گفت :
((اءَبْشِرْ بِالنّارِ؛ بر تو باد مژده آتش !!)).
امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:
((كَذِبْتَ بَلْ اءَقْدِمُ عَلى رَبٍّ غَفُورٍ كَرِیمٍ مُطاعٍ شَفِیعٍ فَمَنْ اءنْتَ؟؛)) دروغ مى گویى زیرا من به سوى خداى بخشنده و كریم و شفاعت پذیر كه فرمانش مطاع است ، مى روم تو چه كسى هستى ؟)).
عبداللّه گفت : من پسرحوزه هستم .
در اینجا امام علیه السلام دست را به سوى آسمان بلند كرد و او را به تناسب اسمش چنین نفرین نمود:
((اَللّهُمَّ حُزْهُ اِلَى النّار؛)) خدایا! او را به سوى آتش بكش )).
ابن حوزه از نفرین امام خشمناك گردید و بر اسب خویش تازیانه اى زد كه در اثر آن اسب به سرعت به حركت درآمد و او از پشت اسب به گودالى افتاد و پایش در ركاب گیر كرد. اسب رم نمود و اورا به این طرف و آن طرف مى زد بالا خره به سوى خندقى كه در آن آتش افروخته بودند دوید و بدن تكه تكه و نیمه جان ابن حوزه در آن آتش افتاد و قبل از آتش آخرت به آتش دنیا و عذاب عاجل گرفتار گردید.
امام علیه السلام با دیدن این جریان سر به سجده نهاد و سجده شكرى در مقابل استجابت نفرینش بجاى آورد
(177).
((ابن اثیر)) پس از نقل این جریان از مسروق بن وائل حضرمى نقل مى كند كه : من براى دستیابى به غنیمت در صف مقدم لشكر كوفه قرار گرفته بودم ولى چون پیشامد ((ابن حوزه )) را با چشم خود دیدم ، فهمیدم كه این خاندان در نزد پروردگار داراى احترام خاصى هستند ولذا خود را به كنار كشیدم و پیش ‍ خود گفتم نباید با آنان بجنگم تا گرفتار آتش گردم .
3 - بلاذرى نقل مى كند كه : در روز عاشورا عبداللّه بن حصین عضدى با صداى بلند گفت : یا حسین ! این آب فرات را مى بینى كه همانند آسمان سبز و شفاف است به خدا سوگند نخواهیم گذاشت حتى یك قطره از آن به گلویت برسد تا از تشنگى بمیرى .
امام علیه السلام در پاسخ وى او را چنین نفرین نمود:
((اَللّهُمَّ اقْتُلْهُ عَطَشَاً وَلا تَغْفِر لَهُ اَبَداً؛)) خدایا! او را با تشنگى بكش و هیچگاه نبخش )).
بلاذرى سپس مى گوید: همان گونه كه امام علیه السلام نفرین كرده بود، ابن حصین با تشنگى مرد، زیرا پس از عاشورا مدتى هرچه مى توانست آب مى خورد ولى سیراب نمى گردید تا اینكه به هلاكت رسید!
(178).
بخش سوم : در كربلا: سخنى با عمرسعد
متن سخن :
((اَىْ عُمَرْ اَتَزْعَمُ اَنَّكَ تَقْتُلُنى وَیُوَلِّیكَ الدَّعِىُّ بِلادَ الرَّى وَجُرْجانَ
وَاللّه لا تَتَهَنَّاءُ بِذلِكَ عَهْدٌ مَعْهُودٌ
فَاصْنَع ما اَنْتَ صانِعٌ فَاِنَّكَ لا تَفْرَحُ بَعْدِى بِدُنْیا وَلاآخِرَةٍ
وَكَاَنِّى بِرَاءْسِكَ عَلى قَصَبَةٍ یَتَراماهُ الصِبیانُ بِالْكُوفَةِ وَیَتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَیْنَهُمْ))(179)
ترجمه و توضیح لغات :
وَلّى ، تَوْلِیَةً: سرپرستى امرى را به عهده كسى قرار دادن . تَتَهَنَّا (از هَنَاءَ): گوارا بودن . قَصَبه : نى . تَرامى : سنگباران كردن . غَرَض : هدف .
ترجمه و توضیح :
امام علیه السلام پس از سخنرانى دوم ، عمرسعد را خواست و او با اینكه از این ملاقات اكراه داشت و نمى خواست با آن حضرت مواجه گردد بالا خره به جلو آمد و حسین بن على علیهما السلام براى آخرین بار با وى اتمام حجت نمود و خطر و عواقب وخیم اقدام و تصمیم او را در باره جنگ با آن حضرت بدو تذكر داد و چنین فرمود:
((اَتَزْعَمُ اَنَّكَ تَقْتُلُنى ...؛)) تو خیال مى كنى با كشتن من و به وسیله ریختن خون من به یك جایزه بزرگ و ارزنده ! و به استاندارى رى و گرگان نایل خواهى گردید؟ نه ، به خدا سوگند! چنین ریاستى به تو گوارا نخواهد شد و این ، پیمانى است محكم و پیش بینى شده ، اینك آنچه از دستت بیاید انجام بده كه پس از من نه در دنیا و نه در آخرت روى خوش و راحتى نخواهى دید و در هر دو جهان معذب و مورد خشم خدا و خلق خدا خواهى گردید و چندان دور نیست آن روزى كه سر بریده تو را در همین شهر كوفه بر بالاى نى بزنند و كودكان این شهر سر تو را اسباب بازى قرار دهند و سنگبارانش كنند)).
عمرسعد با شنیدن سخنان امام بدون اینكه جوابى داده باشد، از آن حضرت روى برگرداند و با قیافه خشمگین ، خود را به صف سپاهیان رسانید.
نفرین امام (ع ) و سرگذشت عمرسعد
حسین بن على علیهما السلام به عنوان اتمام حجت دوبار با عمرسعد ملاقات و به وى موعظه و نصیحت نمود و حتى وعده داد هرنوع خسارت مادى را كه ممكن است بر وى متوجه گردد، جبران نماید و امام علیه السلام خواست از این راهها او را ارشاد و هدایت نماید تا دست به این جنایت هولناك نزند و به بدبختى دنیا و آخرت گرفتار نگردد.
ولى حبّ مقام و آرزوى نیل به ریاست آنچنان عقل عمرسعد را قبضه نموده و اختیار از كف او ربوده بود كه در هردوبار امام علیه السلام با عكس العمل منفى از سوى وى مواجه گردید و از این همه نصیحت و موعظه نتیجه اى نگرفت تا بالا خره در ملاقات اول او را چنین نفرین نمود:
((ذَبِّحَكَ اللّهُ عَلى فِراشِكَ؛)) خدا كسى را بر تو مسلط گرداند كه در میان رختخواب ، سر از تنت جدا كند و در قیامت تو را نیامرزد و امیدوارم از گندم عراق جز به مقدار كمى نصیب تو نگردد))(180).
و در این سخن امام مى بینیم آن حضرت پس از موعظه و نصیحت آنگاه كه نتیجه اى نگرفت و پسر سعد را آماده حمله دید فرمود: نه تنها ریاستى نصیب تو نخواهد گردید بلكه نه در دنیا و نه در آخرت روى خوشى نخواهى دید.
اینك یك نگاه گذرا به سرنوشت عمرسعد پس از جریان عاشورا مى اندازیم تا معلوم گردد آنچه امام علیه السلام درباره آینده وى گفته بود، چگونه تحقق پذیرفت . و در مدت كوتاهى كه پس از جریان عاشورا زنده بود روز خوشى ندید و مرگ او نیز نه تنها به صورت طبیعى نبود بلكه به مضمون نفرین امام علیه السلام به صورت ذبح ، آن هم در درون خانه و در میان رختخوابش واقع گردید.
ذلت و بدبختى عمرسعد بلافاصله پس از جریان عاشورا شروع شد؛ زیرا وى به هنگامى كه به همراه اسرا وارد كوفه گردید براى دادن گزارش جریان كربلا، به ملاقات ابن زیاد رفت ، ابن زیاد پس ازاستماع این گزارش به وى گفت : اینك آن فرمان كتبى را كه براى جنگ با حسین به تو داده بودم ، به خود من برگردان . عمرسعد به بهانه اینكه متن فرمان در گیرودار جنگ مفقود شده است ، از تحویل دادن آن خوددارى ورزید ولى چون اصرار شدید ابن زیاد را دید، گفت : امیر! چرا چنین اصرار مى ورزى من كه فرمان تو را اطاعت كردم و حسین و یارانش را كشتم و اما این فرمان تو باید در نزد من بماند تا بر عجایز و پیرزنان قریش در مدینه و شهرهاى دیگر ارائه دهم و عذر خویش را بخواهم .
و بنا به نقل سبط بن جوزى ، ابن زیاد برآشفت و جرّ و بحث در میان آن دو به آنجا كشید كه عمرسعد چون از دارالاماره به سوى خانه خویش حركت مى كرد، چنین گفت : هیچ مسافرى دیده نشده است كه مانند من با دست خالى و با بدبختى به خانه خویش مراجعت كند كه هم دنیا را از دست دادم و هم آخرت را.
او پس از این جریان خانه نشین گردید؛ زیرا هم مورد خشم ابن زیاد قرار گرفت و هم مورد نفرت عموم مردم كوفه كه هروقت به مسجد مى رفت مردم از وى كناره مى گرفتند و هر وقت از كوچه و بازار عبور مى كرد مرد و زن و كوچك و بزرگ او را سبّ و لعن مى نمودند و به همدیگر نشان مى دادند و مى گفتند:
((هذا قاتِلُ الْحُسَیْنِ؛)) این است آن مردى كه حسین را شهید نمود)).
و بالا خره در سال 65 هجرى یعنى پنج سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام به دستور مختار ثقفى با تفصیلى كه در كتب تاریخ آمده است به قتل رسید. و اجمال آن این است كه :
یك روز مختار به تصمیم خود درباره قتل عمرسعد اشاره نمود و چنین گفت : بزودى كسى را كه داراى مشخصاتى چنین و چنان است و قتل وى اهل زمین و آسمان را خشنود مى كند خواهم كشت . مردى
((هیثم نام )) كه در آن مجلس حضور داشت منظور مختار را فهمید و فرزندش ((عریان )) را به نزد عمرسعد فرستاد و بر وى هشدار داد. روز بعد عمرسعد فرزندش ((حفص )) را كه در كربلا نیز به همراه او بود به نزد مختار فرستاد تا با وى گفتگو كند. پس از ورود ((حفص )) مختار رئیس شرطه خویش ((كیسان تمار)) را مخفیانه به حضور طلبید و دستور داد كه اینك باید سر عمرسعد را از تنش جدا كرده و در نزد من حاضر كنى .
ابن قتیبه مى گوید:
((كیسان )) طبق دستور مختار وارد خانه عمرسعد گردید و او را در میان رختخواب دریافت او چون قیافه خشمناك كیسان را دید مرگ خویش را یقین كرده و خواست از جاى خویش برخیزد كه لحاف به پایش پیچید و به روى رختخواب افتاد و كیسان مجالى نداد و سر از تنش جدا نمود و این چنین دفتر ننگین و جنایت بار زندگى او را درهم پیچید.
((كیسان )) چون سر منحوس عمرسعد را به نزد مختار آورد، مختار خطاب به ((حفص )) گفت : صاحب این سر بریده را مى شناسى ؟ گفت آرى و پس از او در زندگى خیر نیست .
مختار گفت : آرى براى تو زندگى سودى ندارد سپس دستور داد سر
((حفص )) را نیز از تنش جدا كرده و در كنار سر پدرش قرار دادند آنگاه مختار چنین گفت : عمرسعد در برابر حسین و حفص در برابر على اكبر. سپس گفت : نه به خدا سوگند كه برابر نیستند و اگر سه چهارم همه خاندان قریش را به قتل برسانم حتى با یك بند انگشت حسین بن على علیهما السلام نیز برابرى نخواهد نمود(181).
و این بود نتیجه نفرین و پیش بینى حسین بن على علیهما السلام در مورد عمربن سعد بزرگترین جنایتكار تاریخ كه فرمود:
((فَاِنَّكَ لا تَفْرَحُ بَعْدِى بِدُنْیا وَلااخِرَةٍ ... ذَبِّحَكَ اللّهُ عَلى فِراشِكَ عاجِلاً اِنِّى لاَرْجُو اَنْ لا تَاءَكُلَ مِنْ برِّ العراق اِلا یسیراً))

سه شنبه 23/9/1389 - 6:44
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

عدالت باید زنده شود 
بدیهى است كه در چنین حكومتى ، عدالت باید زنده بشود؛ هرچه كه ما در امر عدالت ، كوتاه بیاییم ، ضعف ما در این خصوصیات است . این كه من بارها مى گویم تا رسیدن به نقطه ى مطلوبِ حكومت اسلامى ، فاصله داریم اگرچه با حكومتهاى مادى هم خیلى فاصله داریم ؛ اما تا آن نقطه ى اصلى هم فاصله ى زیادى داریم به خاطر این است . هرچه و هرجا كه در امر عدالت ، در امر محو شدن و هضم شدن در اراده ى الهى و احكام الهى ، كوتاه بیاییم ، ناشى از ضعفهاى شخصى ماست ؛ والا حكم اسلامى و ولایت اسلامى ، این است .
اگر ولایت اسلامى باشد، زندگى زیر سایه ى امیرالمؤ منین ، براى همه حاصل خواهد شد براى مؤ من ، براى فاسق و براى كافر حتى كفار هم در آن ، راحت زندگى مى كنند؛ این جور نیست كه در آن ، فقط آدمهاى پرهیزگار، راحت باشند، غیر پرهیزگار هم از امنیت آن محیط، از مساوات ، از عدالت و از آرامش معنوى در آن محیط، استفاده مى كنند.
اگر حكومت الهى نشد، جامعه ، جامعه ى تبعیض آمیز است . تبعیض هم انواعى دارد. آن جایى كه زمامداران حكومت و قدرت ، مردمانى باشند كه یا از كسى نترسند، یا اخلاقیاتى نداشته باشند و در درون آنها ناظرى از خدا نباشد، همین وضعى است كه امروز شما در دنیا ملاحظه مى كنید! كشتن مسلمانان كوزو، به دنبال مسلمانان بوسنى و هرزگوین ، با هدف نابود كردن نسل مسلمان از منطقه ى اروپا! دارد این كار انجام مى گیرد! مسلمانها در اروپا صاحب مملكتى باشند؟! اگر به عنوان یك انسان درجه ى دو زندگى كنند، مانعى ندارد!عید غدیر، 16/1/1378عدل علوى  
عدل على بن ابى طالب ، نمونه ى دیگر است . وقتى كه ما مى گوییم در على بن ابى طالب (علیه السلام ) عدالت وجود دارد، معناى ابتداییش كه هر كسى از آن درك مى كند، این است كه او در جامعه ، عدالت اجتماعى برقرار مى كرد. این ، عدل است ؛ اما عدل بالاتر همین توازن است((بالعدل قامت السموات و الارض )). آسمان و زمین براساس عدلند؛ یعنى همین توازن در آفرینش . حق هم همین است . عدل و حق ، در نهایت یك چیزند و یك معنا و یك حقیقت دارند.در زندگى امیرالمؤ منین (ع )، خصوصیات ، مظهر عدل و توازن است . همه ى چیزهاى خوب در جاى خود، در حد اعلاى زیبایى حضور و وجود دارند.خطبه نماز جمعه تهران ، 12/11/1375ابزارها با زمان امیرالمؤ منین فرق كرده است ، اما هدفها فرق نكرده است  
ما باید تلاش كنیم . به تلاش مى شود به آن رسید و ما دیدیم كسى را در زمان خودمان كه اخلاص در وجود او، در همه حركات و سكناتش تا آنجایى كه ما فهمیدیم و شناختیم ، حاكم بود و او امام بزرگوار بود. البته بین امام ما و امیرالمؤ منین فاصله از زمین تا آسمان است و خود آن بزرگوار هم همیشه مى گفت كه ما كجا مى توانیم مقایسه كنیم و یا حتى تصور كنیم این مقام والاى على بن ابى طالب (ع ) را و این چیزى بدیهى است اما انسانى كه تلاش مى كند، تمرین مى كند، این ریاضت را به خود مى دهد كه تلاشش ‍ براى خدا باشد، ببینید منشاء چه آثارى مى شود. كارى كه امام در این برهه از تاریخ توانست انجام بدهد، گمان مى كنم در طول تاریخ بعد از اسلام ، با این عظمت و با این ابعاد در هیچ كجا سابقه نداشت .
... آنچه كه مسائل را دشوار مى كند، آن نفس ماست ، هواهاى ماست ، خواسته هاى ماست ، محاسبات مادى ماست . اگر این كار را بكنیم چه خواهد شد، چه ضررى مى رسد، از چه چیزى باز مى مانیم ، وقتى كه ((من )) در بین نبود، ((خدا)) در بین بود، همه كارهاى بزرگ آسان مى شود.
پشت صفحه روشن این تجربه عظیم و درخشان را بخواهید نگاه كنید، زندگى امیرالمؤ منین است . خلافت با آن عظمت را آن روزى كه باید رها كند و مثل هسته خرمایى از دهان بیرون بیاورد و بیاندازد، این كار را كرد. آن وقتیكه احساس تكلیف بود، براى تكلیف نه براى چیز دیگرى ، سراغ آن رفت و آن را قبول كرد. احساس تكلیف براى حفظ او براى مقابله با دشمنان او عمر خلافتش را تقریبا جنگ گذراند. اگر مسئله هواى نفس و ملاحظات نفسانى نبود، طورى دیگر عمل مى كرد. ملاحظات نفسانى نبود. آن وقتى هم كه جان خودش را در راه این هدف و این مقصود مى خواست فدا كند، باز هم به آسانى فدا كرد. این صفحه روشنى است كه تاریخ در مقابل ، از زندگى امیرالمؤ منین روشن كرده است و لذاست كه این شخصیت در طول تاریخ هم ، همیشه با عظمت به آن نگاه شده است . شما خیال نكنید كه محبت به امیرالمؤ منین مخصوص شیعیان است ، این طور نیست . در دنیاى اسلام امیرالمؤ منین محبوب دلهاست ، همه او را دوست مى دارند و قبول دارند مگر آن انسانهاى ناسالمى كه كم و معدود هستند، بلكه در دنیاى خارج از اسلام هم كسانى كه او را مى شناسند، او را دوست مى دارند و آن نیست مگر به خاطر همین كه او توانست ولایت الهى و اراده الهى را بر قلمروى وجود خود، قلمرو نفس خود، در درجه اول و بعد محیط زندگى و محیط حكومت به طور كامل مستقر كند. برادران ! اما امروز براى این امر حركت مى كنیم و هدف این است . مبادا در فهم هدف حكومت اسلامى و نظام اسلامى ، كسى دچار اشتباه شود. هدف این است ابزارها با زمان امیرالمؤ منین فرق كرده است ، روشها فرق كرده است ، اما هدف ها فرق نكرده است .
جامعه اى كه در آن عدالت نباشد علوى نیست  
آن روز هم هدف امیرالمؤ منین این بود كه جامعه را قلمروى اراده الهى كند، مظهر اعلاى او هم عدالت است . اینجا ما نباید خودمان را فریب دهیم . آن جامعه اى الهى است كه در آن ((عدالت )) باشد. و الا جامعه اى كه در آن عدالت نبود، فاصله هاى عمیق طبقاتى وجود داشت ، عدم برخوردهاى نابحق دیگران وجود داشت ، این جامعه اسلامى نیست . این جامعه ، جامعه علوى نیست . باید تلاش كنیم تا به آن جامعه برسیم این را هم از این طرف عرض بكنیم . كسانى هم باز فورا یك نقطه اى را پیدا نكنند و بگویند پس این حكومت ، این نظام ، نظام اسلامى نیست ، نخیر، نظام اسلامى است ، نمونه كاملش آن است كه امیرالمؤ منین ترسیم كرده است و ما از زبان آن بزرگوار شنیده ایم و شناخته ایم .
نمونه منطقى اش ، آن نظامى است كه به سمت آن نمونه كامل حركت مى كند همین . كمااینكه در زمان خود امیرالمؤ منین هم ، آنچه كه بود، حركت به سمت آن نمونه كامل بود. خود على (ع ) نمونه كامل بود اما آن جامعه و نظام هنوز به عنوان نمونه كامل نمى شد آن را معرفى كرد و نبود. هنوز نابسامانى ها زیاد بود. بلى ، اگر حكومت آن بزرگوار ادامه پیدا مى كرد، به آنجا مى رسید. ما خودمان باید تلاش كنیم تا به آن الگوى كامل نزدیك كنیم . باید تلاش كنیم تا به آن الگوى كامل نزدیك كنیم و این وظیفه ماست . تا مادامى كه شما در راه این وظیفه حركت بكنید، هیچ یك از قدرت هاى عالم ، نه آمریكا و نه غیر آمریكا، به اینكه بتوانند بر شما فائق بیایند و غالب بشوند، قادر نخواهند بود.در دیدار با مسؤ ولان نظام به مناسبت عید سعید غدیر، 20/3/1372كشته راه عدالت  
... خودِ آقا مى آید انجام مى دهد، یعنى چه ؟! امروز تكلیف شما چیست ؟ شما امروز باید چه بكنى ؟ شما باید زمینه را آماده كنى ، تا آن بزرگوار بتواند بیاید و در آن زمینه ى آماده ، اقدام بكند. از صفر كه نمى شود شروع كرد! جامعه یى مى تواند پذیراى مهدى موعود (ارواحنافداه ) باشد كه در او آمادگى و قابلیت باشد؛ والاّ مثل انبیا و اولیاى طول تاریخ مى شود.
چه علتى داشت كه بسیارى از انبیاى بزرگ اولى العزم آمدند و نتوانستند دنیا را از بدیها پاك و پیراسته كنند؟ چرا؟ چون زمینه ها آماده نبود. چرا امیرالمؤ منین على بن ابى طالب (علیه الصّلاة والسّلام ) در زمان خودش با آن قدرت الهى ، با آن علم متصل به معدن الهى ، با آن نیروى اراده ، با آن زیباییها و درخشندگیهایى كه در شخصیت آن بزرگوار وجود داشت ، با آن توصیه هاى پیامبر اكرم درباره ى او در همین مدت كوتاه نتوانست ریشه ى بدى را بخشكاند؟
خود آن بزرگوار را از سر راه بداشتند((قتل فى محراب عبادته لشدة عدله ))؛ تاوان عدالت امیرالمؤ منین ، جان امیرالمؤ منین بود كه از دست رفت ! چرا؟ چون زمینه ، زمینه ى نامساعد بود؛ زمینه را نامساعد كرده بودند، زمینه را زمینه ى دنیاطلبى كرده بودند! آن كسانى كه در مقابل امیرالمؤ منین صف آرایى كرده بودند در اواخر حكومت این بزرگورا، یا در اواسط كسانى بودند كه زمینه هاى دینى آنها زمینه هاى مستحكم و ماده ى غلیظ متناسب دینى نبود. عدم آمادگى ، این طور فاجعه به بار مى آورد!دیدار اقشار مختلف مردم ، به مناسبت میلاد با سعادت حضرت مهدى ((عج ))، 25/9/1376
دوشنبه 22/9/1389 - 10:11
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا                                                                                                             

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
ترجمه و توضیح :
خوارزمى مى گوید: دومین سخنرانى امام علیه السلام در روز عاشورا و در سرزمین كربلا بدین صورت بود: پس از آنكه هر دو سپاه كاملاً آماده گردید و پرچمهاى عمرسعد برافراشته شد و صداى طبل و شیپورشان طنین افكند و سپاه دشمن از هرطرف دور خیمه هاى حسین بن على را فرا گرفته و مانند حلقه انگشترى در میان خویش گرفتند، حسین بن على علیهما السلام ازمیان لشكر خویش بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان وى گوش فرا دهند ولى آنها همچنان سروصدا و هلهله مى نمودند كه حسین بن على علیهما السلام بااین جملات به آرامش و سكوتشان دعوت نمود:((وَیْلَكُمْ ما عَلَیْكُمْ اَنْ تَنْصِتُوا اِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلى ...؛)) واى بر شما! چرا گوش فرانمى دهید تا گفتارم را - كه شما را به رشد و سعادت فرامى خوانم - بشنوید هركس از من پیروى كند خوشبخت و سعادتمند است و هركس عصیان و مخالفت ورزد از هلاك شدگان است و همه شما عصیان و سركشى نموده و با دستور من مخالفت مى كنید كه به گفتارم گوش فرانمى دهید. آرى ، در اثر هدایاى حرامى كه به دست شما رسیده و در اثر غذاهاى حرام و لقمه هاى غیر مشروعى كه شكمهاى شما از آن انباشته شده ، خدا این چنین بر دلهاى شما مهر زده است ، واى بر شما! آیا ساكت نمى شوید؟)).
چون سخن امام علیه السلام بدینجا رسید لشكریان عمرسعد همدیگر را ملامت نمودند كه چرا سكوت نمى كنند و همدیگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت نمودند. چون سكوت بر صفوف دشمن حاكم گردید امام علیه السلام در ادامه سخنانش چنین فرمود:((تَبّاً لَكُمْ اَیَّتها الْجَماعَةُ وَتَرَحاً...؛)) اى مردم ! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد كه با اشتیاق فراوان ما را به یارى خود خواندید و آنگاه كه به فریاد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوى شما شتافتیم ، شمشیرهایى را كه از خود ما بود بر علیه ما به كار گرفتید و آتش فتنه اى را كه دشمن مشترك برافروخته بود، بر علیه ما شعله ور ساختید، به حمایت و پشتیبانى دشمنانتان و بر علیه پیشوایانتان بپا خاستید، بدون اینكه این دشمنان قدم عدل و دادى به نفع شما بردارند و یا امید خیرى در آنان داشته باشید مگر طعمه حرامى از دنیا كه به شما رسانیده اند و مختصر عیش و زندگى ذلتبارى كه چشم طمع به آن دوخته اید.
قدرى آرام ! واى بر شما! كه روى از ما برتافتید و از یارى ما سرباز زدید بدون اینكه خطایى از ما سرزده باشد و یا راءى و عقیده نادرستى از ما مشاهده كنید آنگاه كه تیغها در غلاف و دلها آرام و راءیها استوار بود، مانند ملخ از هرطرف به سوى ما روى آوردید و چون پروانه از هرسو فرو ریختید، رویتان سیاه كه شما از سركشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید كه قرآن را پشت سر انداخته اید، از دماغ شیطان در افتاده اید، از گروه جنایتكاران و تحریف كنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنن مى باشید كه فرزندان پیامبران را مى كشید و نسل اوصیا را از بین مى برید. شما از لاحق كنندگان زنازادگان به نسب و اذیت كنندگان مؤ منان و فریادرس پیشواى استهزاگران مى باشید كه قرآن را مورد استهزا و مسخره خویش قرار مى دهند)).
امام علیه السلام در ادامه سخنانش مطالب دیگرى را بیان فرموده كه در بخش دوم این خطبه ملاحظه مى فرمایید.
((... وَاَنْتُمُ ابْنَ حَرْبٍ وَاءشْیاعَهُ تَعْتَمِدُونَ وَاِیّانا تَخذُلُونَ اَجَلْ وَاللّهِ اَلْخَذْلُ فیكُمْ مَعْرُوف وَشَجَتْ عَلَیْهِ عُروُقُكُمْ وَتَوارَثَتْهُ اُصُوَلُكُمْ وَفُرُوعُكُمْ وَنَبَتَتْ عَلَیْهِ قُلُوبُكُمْ وَغَشِیَتْ بِهِ صُدُورُكُمْ فَكُنْتُمْ اَخْبَثَ شَجَرَةٍ شَجىً لِلنّاظِرِ وَاُكْلَةً لِلْغاصِبِ اَلا لَعْنَةُاللّه عَلَى النّاكِثینَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ الایمانَ بَعْدَ تَوْكِیدِها وَقَدْ جَعَلْتُمُاللّهَ عَلَیْكُمْ كَفِیلاً فَانْتُمْ وَاللّهِ هُمْ اءَلا اِنَّ الدَّعِىَّ بْنَ الدَّعِىِّ قَدْرَكَزَبَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِلَّةِ وَالذِّلَّةِ وَهَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّة یَاْبى اللّهُ لَنا ذلِكَ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طابَتْ وَطَهُرَتْ وَانوفٌ حَمِیَّةٌ وَنُفُوسٌ اَبِیَّةٌ مِنْ اَن تُؤْثرَ طاعَةَ اللّئام عُلى مَصارِع الْكِرامِ اءلا اِنِّى قَدْ اءعْذَرْتُ وَاءنْذَرْتُ اءلا اِنِّى زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسْرَة عَلى قِلَّهِ الْعَدَدِ وَخِذْلانِ النّاصِرِ.
فَإ نْ نَهْزِمْ فَهَزّامُونَ قِدْماً
 
وَاِن نُهْزَمْ فَغَیْر مُهَزَّمینا
 
وَما اِنْ طِبُّنا جُبْنٌ وَلكِنْ
 
مَنایانا وَدَوْلَةُ آخَرینا
 
فَقُلْ لِلشّا مِتینَ بِنا اَفِیقُوا
 
سَیَلْقَى الشامِتُونَ كَما لَقِینا
 
اِذا مَاالْمُوْتَ رَفَعَ عَنْ اُناسٍ
 
بِكَلْكَلِهِ اَناخَ بِآخَرِینا
اَما وَاللّه لا تَلْبَثُونَ بَعدَها اِلاّكَریثَما یُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتّى تَدُورَبِكُمْ دَوْرَ الرَّحى وَتَقْلَقَ بِكُمْ قَلَقَ الِْمحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ اِلَىَّ اءَبِى عَنْ جَدّى رَسُولِاللّه فَاجْمِعُوا اءمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لایَكُنْ اءمرُكُمْ عَلَیْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اْقضُوا اِلَىَّ وَلا تُنْظِرُونِ اِنّى تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبّى وَرَبِّكُمْ ما مِنْ دابَّةٍ اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبِّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.
...
اءَللّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَالسَّماءِ وَابْعَثْ عَلَیْهِمْ سِنِینَ كَسِنى یُوسُفَ وَسَلِّط عَلَیْهِمْ غُلامَ ثَقیف یَسْقیهِمْ كَاءساً مُصَبَّرَةً فَلا یَدَعُ فیهم اَحَداً قَتْلَةً بَقَتْلَةٍ وَضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ یَنْتَقِمُ لى وَلاَوْلیائى وَلا هْلِ بَیْتى وَاءشْیاعِى مِنْهُمْ فَاِنَّهُمْ كَذَّبُونا وَخَذَلُونا وَاَنْتَ رَبُّنا عَلَیْكَ تَوَكَّلْنا وَاَلیْكَ الْمَصیرُ))(174).))
ترجمه و توضیح لغات :
اِبْنُ حَرْبٍ: عبارت است از یزید بن معاویه زیرانام جد وى (پدر ابوسفیان ) ((حَرْب )) مى باشد. اَشْیاع : پیروان . تَعْتَمِدُونَ (از اعتماد): تكیه كردن ، پشتیبانى نمودن . تَخْذُلُونَ:( از خَذَل ): دست از یارى كشیدن . شَجَتْ عَلَیْه عُرُوقكُمْ: شَجاهُ شَجوَاً: او را برانگیخت . عُروق : جمع عِرْق : رگ و ریشه . اءَصْل : ریشه . فرع . شاخه . غَشِىَ وَغِشْوَ: مشغول كرد، زیرپرده قرار داد. شَجىً: استخوان و مانند آن كه در گلو گیر كند. ناطِر و ناطُور: باغبان . اُكُلَه (به ضم اول و دوم ): لقمه ، میوه شیرین و خوشایند. ناكِثین : بیعت شكنان . اَیمان : جمع یمین : پیمان . دَعِى (پسر خوانده ) آنكه در نسبش متهم باشد فرومایه . رَكَزَالرُّمْح : نیزه را بر زمین زد، ثابت و پابرجا گردانید، چیزى را در محلى قرار داد. سِلَّه : شمشیر. حُجُور: جمع حِجْر (با حركات سه گانه حاء): دامن ، آغوش . اءنوف :(جمع اَنْف ): بینى ،دماغ ، كنایه است از مغز. حَمِیّه : (مؤ نث حَمى ): كسى كه زیر بار ظلم نمى رود. نُفُوس (جمع نَفْس به سكون فاء): روح ، اراده ، همت . اَبّى (به فتح الف و كسر باء و تشدید یاء): تسلیم ناپذیر. تُؤْثِرُ (از ایثار): برگزیدن چیزى بر چیز دیگر. مَصارع (جمع مَصْرَع ): قتلگاه . كِرام (جمع كریم ): شخص بلندنظر، بخشنده . اعذار: عذرآوردن ، اتمام حجت . زحْف : حركت نمودن كه تواءم با هدف باشد. اُسْرَة : افراد خانواده . هَزْم : شكست دادن به دشمن . نَهْزِمُ: در مصرع اول به صورت معلوم و در مصرع دوم به صورت مجهول مى باشد و مُهَزَّم در همین مصرع دوم به صورت اسم مفعول است . طِبّ: خوى ، عادت . مَنایا: حوادث . اِفاقَه : به هوش آمدن ، آگاه شدن . كَلْكَل : گلّه شتر. اِناخَه : خواباندن شتر. ریث : مدت ، زمان . رَحَى : آسیاب . قَلَقْ: اضطراب ، ناآرامى ، غمَّه : كار مبهم . ناصِیَة : موى پیشانى . اخذ ناصیه : كنایه از ذلت طرف است . سنین (جمع سنه ): سال قحطى . مُصَبَّرَ: تلخ شدید.
ترجمه و توضیح :
((و شما اینك به ابن حرب و پیروانش اتكا و اعتماد نموده و دست از یارى ما برمى دارید بلى به خدا سوگند! خذل و غدر از صفات بارز شماست كه رگ و ریشه شما بر آن استوار، تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دلهایتان با این عادت نكوهیده رشد نموده و سینه هایتان با آن مملو گردیده است شما به آن میوه نامباركى مى مانید كه در گلوى باغبان رنجدیده اش گیر كند و در كام سارق ستمگرش شیرین و لذتبخش باشد، لعنت خدا بر پیمان شكنان كه پیمان خویش را پس از تاءكید و محكم ساختن آن مى شكنند و شما خدا را بر پیمانهاى خود كفیل و ضامن قرار داده بودید و به خدا سوگند! كه همان پیمان شكنان هستید، آگاه باشید كه این فرومایه (ابن زیاد) و فرزند فرومایه ، مرا در بین دو راهى شمشیر و ذلت قرار داده است و هیهات كه ما به زیر بار ذلت برویم ؛ زیرا خدا و پیامبرش و مؤ منان از اینكه ما ذلت را بپذیریم ابا دارند و دامنهاى پاك مادران و مغزهاى باغیرت و نفوس با شرافت پدران ، روا نمى دارند كه اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه كرام و نیك منشان مقدم بداریم . آگاه باشید كه من با این گروه كم و با قلت یاران و پشت كردن كمك دهندگان ، بر جهاد آماده ام )).
آنگاه امام علیه السلام این اشعار را خواند:
((اگر ما بر دشمن پیروز گردیم در گذشته هم پیروزمند بوده ایم و اگر شكست بخوریم باز هم شكست از آن ما و ترس از شؤ ون ما نیست ولى اینك حوادثى به ما رخ داده و سودى ظاهرا به دیگران رسیده است .
شماتت كنندگان ما را بگو بیدار باشید كه آنان نیز مثل ما با شماتت كنندگان مواجه خواهند گردید كه مرگ هروقت شتر خویش را از كنار درى بلند كرد، در كنار درب دیگرى خواهد خواباند)).
آنگاه فرمود:((آگاه باشید! به خدا سوگند. پس از این جنگ به شما مهلت داده نمى شود كه سوار بر مركب مراد خویش گردید مگر همان اندازه كه سواركار بر اسب خویش سوار است تا اینكه آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب مضطربتان گرداند و این ، عهد و پیمانى است كه پدرم على علیه السلام از جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بازگو نموده است پس با همفكران خود دست به هم بدهید و تصمیم باطل خود را پس از آنكه امر بر شما روشن گردید، درباره من اجرا كنید و مهلتم ندهید، من بر خدا كه پروردگار من و شما است توكل مى كنم كه اختیار هر جنبنده اى در ید قدرت اوست و خداى من بر صراط مستقیم است )).
سپس آن حضرت دستهاى خود را به سوى آسمان برداشت و لشكریان عمرسعد را این چنین نفرین نمود:((خدایا! قطرات باران را از آنان قطع كن و سالهایى (سختى ) مانند سالهاى یوسف بر آنان بفرست و غلام ثقفى را بر آنان مسلط گردان تا با كاسه تلخ ذلت ، سیرابشان سازد و كسى را در میانشان بدون مجازات نگذارد، در مقابل قتل ، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب ، آنان را بزند و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پیروانم را بگیرد؛ زیرا اینان ما را تكذیب نمودند و در مقابل دشمن دست از یارى ما برداشتند و توئى پروردگار ما، به تو توكل كرده ایم و برگشت ما به سوى تو است )).نكات مهم در این سخنرانى
هریك از جملات این خطبه حسین بن على علیهما السلام همانند خطبه ها و سخنان دیگر آن حضرت ، نیازمند شرح و تفسیر است و حاوى نتیجه هاى مهم و درسهاى آموزنده و مستلزم كتابى مستقل و بزرگ ؛ زیرا به طورى كه ملاحظه نمودید، امام علیه السلام در بخش مهمى از این خطبه مردم كوفه را مورد ملامت قرار داده و پیمان شكنى آنها را تذكر مى دهد كه چگونه یك روز در اثر جنایتهاى بنى امیّه پروانه وار به سوى شمع وجود آن حضرت هجوم مى بردند و یك دفعه 180 درجه تغییر موضع داده و او را رها ساخته و از همان بنى امیه جنایتكار حمایت و پشتیبانى نمودند. و شمشیرى را كه از خاندان پیامبر در دست داشتند بر علیه فرزند پیامبر به كار بردند و آتشى را كه دشمن بر علیه فرزند پیامبر برافروخته بود، آنان مشتعل و شعله ور ساختند.
امام علیه السلام مردم كوفه را این چنین نكوهش مى كند تا بدینجا مى رسد كه :
((شما مطفى ء سنن و خاموش كنندگان چراغ هدایت هستید و به میوه نامباركى مى مانید كه در گلوى باغبانش كه ما خاندان هستیم گیر كند و براى پرورش دهنده اش موجب درد و الم گردد ولى براى سارقین و بنى امیه كه از را غصب و براى هدفهاى خائنانه بهره بردارى مى كنند، لقمه اى بس گوارا و لذتبخش باشد)).
و در مقدمه این خطبه انحراف آنها را كه دست از یارى امام و رهبر خویش برداشته و به پشتیبانى دشمن دیرینه اسلام (بنى امیه ) شتافته اند معلول غذاهاى حرام مى داند كه شكمهاى خود را با آن انباشته اند.
و در مورد خودش در آنجا كه در سر دوراهى زندگى ذلتبار و یا مرگ افتخارآمیز قرار مى گیرد مسیر خود را تعیین نموده و مرگ را بر زندگى ننگین برمى گزیند و مى گوید:
((هَیْهاتَ مِنَّاالذِّلَّة )) و بالا خره از آینده نكبت بار مردم كوفه خبر داده و آنان را مورد نفرین قرار مى دهد كه خدایا! غلام ثقفى را بر آنها مسلط بگردان .
و مطالب و نكات دیگر، ولى ما تنها به توضیح چند نكته از این خطبه اكتفا مى كنیم :
1 - اثر تغذیه حرام در انحراف از حق
آنچه مسلم است هریك از گناهان در صورتى كه تواءم با توبه و برگشت نباشد، مى تواند در انحرافات و در شكل گرفتن اعوجاجها و كجیها مؤ ثر باشد ولى در میان همه گناهان تغذیه از حرام بیش از هر گناه دیگر در اعوجاج فكرى و انحراف از حق ، نقش مؤ ثر و اثر عمیق دارد و از اینجا است كه مى بینیم در اسلام دستور داده شده است كه این اصل نه تنها در افراد مكلف بلكه در تغذیه اطفال و در تغذیه مادران آنگاه كه طفل در دوران جنینى و شیرخوارگى است دقیقا مراعات شود؛ زیرا گرچه نسبت به اطفال تكلیفى متوجه نیست ولى بالا خره اثر وضعى غذا كه در ساختمان فكرى و روحى آینده وى نقش اساسى دارد، مورد توجه خاصى قرار گرفته است .
و از اینجاست كه مى بینیم حسین بن على علیهما السلام در قسمت اول این خطبه مخالفت مردم كوفه و عناد آنان را كه حتى حاضر نیستند به سخن حق گوش فرا دهند و این چنین تعلیل فرموده كه :
((وَمُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرام فَطَبعَاللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ)) در طول سالیان گذشته براى شكست دادن پدرم على و به انزوا كشاندن برادرم حسن مجتبى از صحنه سیاست و خلافت ، پولهاى حرام فراوانى از طرف معاویه به نام تحف و هدایا به سوى شما مردم كوفه سرازیر و شكمهاى شما از این نوع غذاهاى حرام انباشته گردیده و در اثر این غذاهاى حرام است كه قلبهاى شما سیاه و چشم حق بین شما كور و گوش شما از شنیدن حرف حق كر شده است .
2 - نیروى اسلام بر علیه اسلام
دومین نكته جالت و حائز اهمیت در خطبه امام ، جلب توجه مردم كوفه به این حقیقت است كه شما با شمشیرى كه متعلق به خاندان پیامبر است ، بر علیه این خاندان قیام كرده اید و نیرویى را كه اسلام به شما ارزانى داشته است بر ضد خود اسلام به كار مى برید.
و این نكته و همچنین نكته اول كه امام علیه السلام در صحنه كربلا و در رویارویى حق و باطل در روز عاشورا تذكر مى دهد به آن برهه از زمان و محل خاصى از مكان اختصاص ندارد بلكه حقیقتى است كه انسانها در طول تاریخ و در صحنه هاى رویارویى حق و باطل براى همیشه با آن مواجه مى باشند و در تاریخ كنونى نیز ما این صحنه را با چشم خود دیده و مى بینیم كه در مقابل تاءیید اكثریت قاطع ملت از جمهورى اسلامى ایران و از درهم شكستن قدرت امویهاى زمان و دست نشانده آنان ، گروهى نیز زیركانه و منافقانه به مخالفت با این حركت برخاسته و آنانكه از پولهاى حرام امویهاى قرن و از غذاهاى حرام ، رگ و ریشه گرفته اند با این حركت كه در تاریخ اسلام سابقه و نظیر ندارد مبارزه مى نمایند:
((قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُهُمْ عِنَ الْحَرامِ وَمُلِئَتْ بُطُونُهُمْ عِنَ الْحَرام فَطَبعَاللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ)) و تاءسف انگیز اینكه در كنار این مخالفان تعداد انگشت شمار و غیرقابل توجه از افرادى رانیز مى بینیم با اینكه همه حیثیت و هستى و همه زندگى خود را مرهون اسلام و قرآن مى باشند و در دوران حكومت خاندان پهلوى كه مفاسد به اوج خود رسیده بود و فحشا و منكرات از در و دیوار كشور اهل بیت عصمت مى بارید و برنامه هاى حساب شده اى (مانند تغییر تاریخ هجرى و رسمیت دادن به بهائیت ) براى درهم كوبیدن اساس اسلام پیاده مى گردید، این عده در آن شرایط لب فروبسته و نه تنها كوچكترین تحركى از خود نشان نمى دادند بلكه كسانى را كه در راه اسلام و براى صیانت قرآن به سیاه چالها و شكنجه گاه ها كشیده مى شدند مورد تمسخر و استهزا قرار مى دادند.
آرى ، همین گروه است كه امروز هم نه تنها براى استحكام بخشیدن به حق و حقیقت به این جمهورى اسلامى كمكى نمى كنند، بلكه در این برهه حساس كه یزیدهاى دوران از هرسو براى شكست اسلام بسیج شده اند آگاهانه و یا ناآگاه و حتى به نام طرفدارى از اسلام با سكوت و حركتشان و با رفتار و گفتارشان ، نیرو و پشتوانه اى شده اند براى این یزیدها در برانداختن اسلام و ریشه كن كردن قرآن و عاملى در شعله ورتر ساختن آتشى كه دشمن بر علیه اسلام افروخته است ، ثمره و میوه نامبارك و موجب رنج و الم شده اند براى باغبانان و پرورش دهندگان خود، اسلام و قرآن ولیكن مایه سرور و خوشحالى و اكله و لقمه شیرین و لذتبخشى براى دشمنان اسلام و خون آشامان قرن كه امواج رادیوهاى امویان و بیگانگان شاهد این واقعیت است :
((وسَلَلْتُمْ عَلَیْنا سَیْفاً فى رِقابِنا وَحَشَشْتُمْ نارَ الْفِتَنِ الَّتى جَناها عَدُوُّكُمْ وَعَدُوُّنا فَاَصْبَحْتُمْ اِلْباً عَلى اَوْلِیائِكُمْ وَیَداً عَلَیْهِمْ لاعْدائِكُمْ، وَكُنْتُمْ اَخْبَثَ شَجَرَةٍ شَجىً لِلنّاطِرِ وَاُكْلَةً لِلْغاصِبِ)) وه ! چه صحنه عجیب و میدان آزمایشى است تحولات و دگرگونیها كه ضرر ابوموسى اشعرى ها و شركت كنندگان در جنگ بصره بر علیه على و خطر نهروانى هاى حافظ قرآن و داراى پیشانیهاى پینه بسته براى اسلام كمتر از معاویه ها و حجاج ها نبود!
و من ترس آن را دارم كه اینان نیز مشمول این نفرین گردند كه :
((وَسَلِّط عَلَیْهِمْ غُلامَ ثَقیف یَسْقیهِمْ كَاءساً مُصَبَّرَةً)) كه در این صورت خشك و تر با هم خواهد سوخت .

دوشنبه 22/9/1389 - 10:9
فلسفه و عرفان

نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح

قاطعیت و صلابت در راه حق ، اولین خصوصیت حكومت امیرالمؤ منین (ع )  
اگر ما خصوصیات زندگى حكومتى امیرالمؤ منین یعنى على به عنوان یك حاكم را در نظر بگیریم ، مى بینیم كه چند خصوصیت عمده در این زندگى هست :
اول ، قاطعیت و صلابت در راه حق است . این خصوصیت ، اگر نگوییم مهمترین ، حداقل بارزترین خصوصیت زندگى امیرالمؤ منین است . آن چیزى كه اول از این دستگاه حكومت مشاهده مى شود، این است كه امیرالمؤ منین بعد از تشخیص حق ، هیچ چیزى نمى تواند جلوى راه حق او را بگیرد. پیامبر درباره ى او فرموده است :
 ((خشن فى ذات اللّه ))(22). امیرالمؤ منین از جمله ى كسانى است كه در راه خدا، هیچ كس و هیچ چیزى نمى تواند جلوى او را بگیرد و مانع او بشود؛ آنچه را كه تشخیص داد، بدون هیچ گونه مبالاتى عمل مى كند. اگر به سرتاسر زندگى امیرالمؤ منین نگاه كنید، این خصوصیت را مشاهده مى كنید؛ قاطعیت و صلابت . از اولِ نشستن بر مسند حكومت ، امیرالمؤ منین این قاطعیت و صلابت را نشان مى دهد. یعنى حكومت وقتى كه به نام خدا و براى خدا و براى اجراى احكام الهى است ، باید تحت تاءثیر هیچ ملاحظه یى كه مخالف با حق باشد، قرار نگیرد. این ، آن منطقى است كه امیرالمؤ منین دنبال مى كرد. اگر دشمنان على بن ابى طالب (علیه السّلام ) را مشاهده كنید، مى بینید كه این قاطعیت چه قدر مهم است .
زهد، دومین خصوصیت زندگى حكومتى امیرالمؤ منین (ع )  
بُعد دوم زندگى امیرالمؤ منین ، بُعد زهد آن حضرت است ، كه اگر بخواهیم وارد صحبتش بشویم ، فصل مبسوط عجیبى است . این زهد امیرالمؤ منین ، واقعا زهد خیلى عجیبى است . البته عرض كردم ، نه این كه من بگویم ، خود على بن ابى طالب فرموده است . توقع نیست كه من و امثال من ، مثل على بن ابى طالب زندگى كنیم ؛ خود آن بزرگوار گفتند كه نمى توانید.
چند سال قبل از این اوقات ریاست جمهورى من در نماز جمعه یك وقت راجع به همین قضیه صحبت كردم و گفتم كه از ماها نخواسته اند آن طور باشیم ؛ چون نمى توانیم . بعدا یك نفر به من نامه نوشت كه شما از زیر بار فرار مى كنید و براى این كه آن گونه زندگى نكنید، مى گویید از ما نخواسته اند! نه ، بحث این نیست كه من بگویم یا من بخواهم ؛ امثال من كوچكتر از آنند؛ بشر معمولى اصلا ضعیفتر از این حرفهاست . كمااین كه امیرالمؤ منین هم این زهد را در همان زمان بر عیال خودش تحمیل نمى كرد. در آن زمان كسى كه این زهد را داشت ، خود على بود؛ حتّى نه امام حسن ، حتّى نه امام حسین ، حتّى نه همسران بزرگوارش . هیچ جا نداریم كه امیرالمؤ منین (ع ) در خانه اش این طورى زندگى مى كرده است . نه ، خوراك شخص امیرالمؤ منین ، در یك كیسه ى سربه مهر پیچیده بود؛ مى آوردند، باز مى كرد، مى ریخت ، مى خورد، بعد سرش را مهر مى زد و در جایى مى گذاشت ؛ در خانه هم زندگى معمولى خودشان را داشتند. شخص ‍ امیرالمؤ منین ، اصلا فوق طبیعت معمول بشرى است . مگر كسى مى تواند این طور زندگى بكند؟ درس عجیبى است . این ، براى آن است كه من و شما جهت را بفهمیم .
من از خود مرحوم علامه ى طباطبایى (رضوان اللّه تعالى علیه ) شنیدم ؛ نمى دانم این را در جایى هم نوشته اند، یا نه . ایشان مى فرمود: امام كه به ما مى گوید به طرف من بیایید، مثل آن كسى است كه در قله ى كوهى ایستاده و به مردمى كه در دامنه هستند، مى گوید به این طرف بیایید. این معنایش آن نیست كه هر یك از این راهروان و كوهنوردان مى توانند به آن قله برسند. نه ، مى گوید راه این طرف است ، باید این طرف بیایید، كسى پایین نرود، كسى طرف سقوط نرود. یعنى اگر مى خواهید درست حركت كنید، راه حركت این طرفى است كه من ایستاده ام .
دیدار با اقشار مختلف مردم (روز بیست و نهم ماه مبارك رمضان )، 26/1/1370عدالت علوى 
اجراى قسط و عدل ، اولویت درجه اول 
اجراى دستوراتى كه اسلام معین كرده است ، بهترین تضمین كننده و تامین كننده عدالت است . پس در نظر امیرالمومنین (ع ) اجراى قسط و عدل ، اولویت درجه اول بود. جامعه اسلامى با عدل و قسط قوام پیدا مى كند و مى تواند به عنوان شاهد و مبشر و هدایتگر و الگو و نمونه براى ملت هاى عالم مطرح شود. این امر بدون عدل ممكن نیست هرچند كه بتواند همه ارزشهاى مادى و ظاهرى و دنیایى را هم كسب كرده اگر عدالت نباشد در حقیقت هیچ كارى انجام نشده است . عدالت برجسته ترین مسئله در زندگى حكومتى امیرالمؤ منین (ع ) بود. پیغمبر اكرم (ص ) كه چنین شخصیتى را به حكومت و ولایت مسلمین منصوب مى كند در حقیقت مى خواهد اهمیت عدل را بیان كند. پیغمبر(ص ) كه مى داند امیرالمؤ منین (ع ) در چه جهتى فكر و حركت خواهد كرد، على (ع ) دست پرورده پیغمبر(ص ) است و پیامبر(ص ) با منصوب كردن امیرالمؤ منین (ع ) در حقیقت به عدل در جامعه اسلامى اهمیت بخشید. بیشترین اهتمام امیرالمؤ منین (ع ) در طول همان چهار سال بود. ایشان عدل را مایه حیات اسلام و در حقیقت ، روح مسلمان و روح جامعه اسلامى مى دانستند عدالت همان چیزى است كه ملت ها به آن نیاز دارند و جوامع بشرى در دوره هاى مختلف از آن محروم بودند. بشریت در همان زمان و قبل از آن هم از عدالت محروم بود، امروز هم كه شما به صحنه عالم و كارهاى ابرقدرت ها و روش حكومتى حكام مادى دنیا نگاه مى كنید، باز مى بینید مشكل همین است . مشكل بشریت ، فقدان عدالت است ، راه اسلام و حكومت علوى و روش و منهاج امیرالمؤ منین (ع ) در حقیقت ، استقرار عدالت است . امیرالمؤ منین (ع ) عدالت را در بین مسلمان ها و در جامعه اسلامى جارى مى كند و مانع از این مى شود كه بیت المال به اسراف مصرف شود. ایشان نمى گذاشت دست تطاول در بیت المال باز شود و كسانى بیت المال مسلمین را به ناحق مصرف بكنند. البته روش تقسیم بیت المال مسلمین در آن روز به این شكل بود كه درآمدهاى جامعه اسلامى به شكل سرانه بین مردم تقسیم مى شد. این روشهاى مالیه جدید و شكلهایى كه امروز در دنیا وجود دارد، آن روزها معمول نبود. امیرالمؤ منین (ع ) همان اموال را بالسویه تقسیم مى كردند. ایشان بین صحابى و غیرصحابى ، قریشى و هاشمى و غیرقریشى و غیر خاندان پیغمبر(ص ) فرقى نمى گذاشتند و همه بیت المال را یكسان بین همه تقسیم مى كردند. این كار مایه اعتراض خیلى ها هم شد ولى امیرالمؤ منین (ع ) به آنها اعتنا نكرد. امروز تقسیم سرانه مطرح نیست و روشهاى دیگرى براى استقرار عدالت وجود دارد. امروز كسانى كه با بیت المال مسلمین سرو كار دارند باید از مصرف و خرج كردن بیت المال در غیر مصارف عمومى و مردمى خوددارى كنند. این راه تقسیم عادلانه بیت المال است . اگر امروز مسئول در امر بیت المال اسراف كند یا خداى نخواسته آن را در مصارف شخصى و مصارف دوستان و نزدیكان و مرتبطین خود مصرف بكند، این تخلف از عدل و قرار واقعى در امر بیت المال است . باید بیت المال مسلمین در همان بخش ها و مصارفى كه قانون معین كرده كه همان مصارف عمومى و بخش هایى است كه هر یك از وظیفه اى از وظایف كشور را بر عهده دارند صرف شود. لذا امیرالمؤ منین (ع ) در آن روز به كسانى كه مسئولیت امور كشور را بر عهده داشتند به قول امروزى ها بخشنامه مى كنند و سخت گیرى را در قبال آنها به اینجا مى رسانند كه((ادقوا اقلامكم )). سرقلمهاى خود را كه با آن مى نویسید، ریز بتراشید تا هم در قلم و هم كاغذ و هم مركب ، صرفه جویى بشود. وقتى سرقلم ریز باشد، این صرفه جویى ها مى شود((و قاربوا بین سطوركم )) این سطرهایى كه در كاغذ مى نویسید را به هم نزدیك كنید تا در كاغذ صرفه جویى بشود((واقصد واقصد المعانى )) فقط مطالب لازم را بنویسید و از زیاده روى و زیاده نویسى پرهیز كنید. اگر امروز بخواهند این حرفها را به ما بگویند به این شكل مى شود كه از ایجاد دستگاهها، استخدامها، و توسعه دادن هاى زائد، خوددارى كنید. از كاغذپراكنى و زیاده نویسى هاى بیهوده كه وقت را تضییع مى كند خوددارى كنید. امیرالمؤ منین (ع ) این خصوصیت را تا این حد رعایت مى كردند. در آخر این جمله هم كه بعضى از فقراتش را عرض كردم مى فرمایند((فان اموال المسلمین لا یتحمل الاضرار)) اموال مسلمان ها ضرر رساندن را تحمل نمى كند كه شما بخواهید به اموال عمومى هرچند اندك ضرر برسانید. عدالت امیرالمؤ منین (ع ) به معنى امانتدار دانستن خود و امین بودن همه مسؤ ولان بیت المال است . این ، آن قله اى است كه ما باید به او برسیم . البته خود آن بزرگوار هم فرمودند كه شما به ما نمى رسید، امام (رضوان الله تعالى علیه ) و همه ما هم این مطلب را گفتیم . بدیهى است كه ما به امیرالمؤ منین (ع ) نمى رسیم ، نه تنها ما بلكه اصولا بشر معمولى چه در این زمان و چه حتى در آن زمان قادر نیست كه مثل آن بزرگوار مشى كند و یا عدالت را آن طور اجرا كند یا مانند او زندگى كند. این موضوع روشن است . مسئله این است كه نمونه كامل اوست و ما باید تلاش كنیم كه خود را به آن نمونه كامل ، نزدیكتر و شبیه تر كنیم . اگر حركت ما در جهت دور شدن از آن نمونه كامل باشد، این یك انحراف و خطاست .عید سعید غدیر، 31/3/1371برجستگى خاص واژه ((عدالت )) در زندگى و شخصیت على (ع 
در زندگى و شخصیت امیرالمؤ منین ، واژه و مفهوم ((عدالت )) برجستگى خاصى دارد. خیلى از خصوصیات در آن بزرگوار بود، اما یكى از برجسته ترین این خصوصیات كه همیشه با نام آن بزرگوار همراه است مساءله ى عدالت است . مفاهیم گوناگونى كه شُعب مختلف عدالت دارد، در وجود امیرالمؤ منین درهم تنیده است . امیرالمؤ منین مظهر عدل الهى هم هست . عدل به آن معنایى كه ما جزو اصول دین مى دانیم ، اقتضاء مى كرد كه خداوند متعال شخصیتى مثل امیرالمؤ منین را براى رهبرى و هدایت مردم انتخاب كند؛ و این كار را خداى متعال كرد. وجود امیرالمؤ منین ، شخصیت او، تربیت او، اوج مقام او، و بعد نصب او به خلافت ، اینها مظهر عدل الهى است ؛ اما در وجود خود او، عدالت به معناى انسانىِ آن هم به طور كامل متجلى است . عدالت انسانى در دو قلمرو فردى و اجتماعى ، خود را نشان مى دهد: عدالت یك انسان در قلمرو فردى او، و عدالت یك انسان در زمینه ى حكومت و فرمانروایى او كه به آن عدالت اجتماعى مى گوییم هر دوى اینها در زندگى امیرالمؤ منین برجسته است . اینها را ما باید به قصد عمل كردن بدانیم ؛ بخصوص كسانى كه در جامعه مسؤ ولیتهایى بر دوش ‍ دارند و در قلمرو حكومت شاءنى دارند.
عدالت على (ع ) در قلمرو جامعه 
و اما عدالت على (علیه السّلام ) در قلمرو جامعه ؛ یعنى تاءمین عدالت اجتماعى . در این جا امیرالمؤ منین نسخه ى كامل اسلام است . حكومت امیرالمؤ منین (علیه الصّلاة والسّلام ) یك حكومت صددرصد اسلامى است ، نه 99 درصد یا 99/99 درصد؛ نه ، صددرصد یك حكومت اسلامى است . تا آن جایى كه به امیرالمؤ منین و دامنه ى اختیار و قلمرو قدرت او ارتباط پیدا مى كند، یك لحظه حركت و تصمیم غیر اسلامى در او نیست ؛ یعنى عدالت مطلق . البته در مناطق گوناگونى از حكومت امیرالمؤ منین كاملا ممكن بود و اتفاق هم افتاد، كه كارهاى غیر عادلانه یى انجام بگیرد؛ اما امیرالمؤ منین به عنوان یك فرد مسؤ ول ، هرجا كه با چنین چیزى مواجه شد، احساس ‍ تكلیف كرد. نامه ها و هشدارها و خطبه هاى جانسوز و جنگهاى امیرالمؤ منین ، همه در راه اجراى این عدالت بود.
امروز تكلیف ما هم همین است . من نمى خواهم این گمان حتّى در ذهنها به وجود بیاید كه ممكن است انسانهایى مثل ما، یا حتّى بالاتر از ما، بتوانند شبیه امیرالمؤ منین بشوند؛ نه ، امیرالمؤ منین یك مثال اعلى و یك نمونه ى ناب است ؛ این نمونه براى آن است كه همه به آن سمت حركت كنند؛ والاّ امیرالمؤ منین قابل تشبیه نیست و هیچ كس را نمى شود به او تشبیه كرد. این بزرگوارانى كه خداى متعال آنها را انتخاب كرد و به آنها عصمت بخشید چه انبیاى عظام الهى ، چه ائمه ى اطهار(علیهم السّلام ) ستارگان آسمان بشریت و مُلك و ملكوتند؛ اینها كسانى نیستند كه افراد عادى امثال ما با نفسهاى حقیر و ظرفیتهاى كوچك بتوانند آن گونه حركت كنند یا به آن جا برسند؛ اما آنها راهنمایند. انسان ، با ستاره ، راه را پیدا مى كند؛ بنابراین ما باید در آن سمت حركت كنیم ؛ امروز وظیفه ى ما این است . امروز در نظام جمهورى اسلامى هیچ كس حق ندارد بگوید چون ما نمى توانیم مثل امیرالمؤ منین عمل كنیم ، پس تكلیفى نداریم ؛ نه ، بین آنچه كه ما مى توانیم عمل كنیم و آن جا كه امیرالمؤ منین بود، مراتب بسیارى فاصله است ؛ ما هرچه مى توانیم ، باید این مراتب را طى كنیم و پیش برویم .
عدالت باید واقعیتِ خودش را در جامعه نشان بدهد؛ و این ممكن است ؛ كمااین كه انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى بخشهایى از عدالت را كه در دوره یى اجراى آن در ایران جزو محالات شمرده مى شد، محقق كرد. یك روز بود كه در كشور ما امكان دستیابى به مراكز سیاسى براى كسانى كه وابسته ى به امریكا نبودند، قبل از آن وابسته ى به انگلیس نبودند، وابسته ى به قدرتهاى فاسد نبودند، وابسته ى به آن دربار فاسد نبودند، جزو محالات بود؛ مردم عادى كاره یى نبودند؛ كسى به ذهنش هم خطور نمى كرد كه بتواند بدون این آلودگیها و وابستگیها، در مجموعه ى فلك سیاست و قدرت در این كشور تاءثیرى بگذارد؛ اما امروز همه ى آحاد این كشور مى بینند كه اگر بخواهند و اگر شرایط لازم را در خودشان فراهم كنند، به بالاترین مقامات سیاسى این نظام نایل مى شوند. یك روز بود كه در این كشور عدالت اجتماعى براى كسى قابل تصور نبود؛ اما امروز بخشى از آن محقق شده است ؛ پس ما مى توانیم . با همت مردم ، مى شود كارهاى زیادى كرد.
مسؤ ولان باید همت كنند تا بتوانند این عدالتِ مورد نظر اسلام را در همه ى ابعاد در ابعاد قضایى ، در ابعاد اقتصادى ، در تقسیم منابع ثروت ملى و فرصتهاى گوناگون و در همه ى چیزهایى كه در كشور براى انسانها اهمیت دارد اجرا كنند. در هزینه ى بیت المال ، در استفاده ى شخصى ، در عزل و نصب و در همه ى كارهایى كه یك مسؤ ول در قواى سه گانه چه در قوه ى مجریه ، چه در قوه ى قضاییه ، چه در قوه ى مقننه مى تواند انجام بدهد، باید هدف ، اجراى عدالت ؛ و روش ، روشِ عادلانه باشد. اگر این طور شد كه در هر بخشى از بخشهاى این كشور و این نظام به تحقق عدالت همت گماشته شد و كسانى دنبالش را گرفتند و عدالت در دسترس بود و مردم طعم آن را چشیدند؛ در همه ى بخشهاى زندگى باید سعى كنیم اثرى از بى عدالتى نماند آن روز است كه جمهورى اسلامى خواهد توانست به همه ى مردم دنیا و به همه ى امتهاى اسلامى ، به عنوان الگوى حقیقى اسلام ، خودش را نشان دهد.خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 26/12/1379
يکشنبه 21/9/1389 - 10:28
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى
قطع سخن امام
بنا به نقل كتب تاریخ ، چون سخن امام علیه السلام به آخرین فراز این بخش رسید، صداى گریه از سوى بعضى از زنان و دختران كه به سخنان آن حضرت گوش فرا مى دادند، بلند شد و لذا امام علیه السلام سخن و خطابه خویش را قطع كرده و به برادرش عباس و فرزندش على اكبر ماءموریت داد تا آنها را به سكوت و آرامش دعوت نمایند و این جمله را نیز اضافه نمود كه آنان گریه هاى زیادى در پیش دارند.
چون بانوان و اطفال آرام شدند، امام دومرتبه شروع به سخن كرد و پس از حمد و سپاس خداوند خطبه دیگرى ایراد نمود كه ذیلاً ملاحظه مى فرمایید.
((عِبادَاللّهِ اتَّقُوااللّه وَكُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلى حَذَرٍ فَاِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلى اَحَدٍ اَوْ بَقِىَ عَلَیْها اَحَدٌ لَكانَتِ الا نبیاءُ اَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَاَوْلى بِالرِّضاءِ وَاَرْضى بِالْقَض اءِ غَیْرَ اَنَّاللّه خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیدُها بالٍ وَنَعیمُها مُضْمَحِلُّ وَسُرُورُها مُكْفَهِرُّ وَالْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَالدّارُ قَلْعَةٌ فَتَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى وَاتَّقُوااللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.
اَیُّهَاالنّاسُ اِنَّاللّه تَعالى خَلَقَ الدُّنْیا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وَزَوالٍ مُتَصَرِّفَةً بِاءَهْلِها حالاً بَعْدَ حالٍ فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَالشَّقِىُّ مَنْ فَتَنَتْهُ فَلا تَغُرَّنَّكُمْ هذِهِ الدُّنْیا فَاِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَكَنَ اِلَیْها وَتَخیبُ طَمَعَ منْ طَمَعَ فیها وَاَراكُمْ قَدِ اجْتَمَعْتُمْ عَلى اَمْرٍ قَدْ اَسْخَطْتُمُاللّهَ فِیه عَلَیْكُمْ وَاَعْرَضَ بِوَجِهِ الْكَرِیمِ عَنْكُمْ وَاَحَلَّ بِكُمْ نِقْمَتَهُ فَنِعْمَ الرَّبُ رَبُّنا وَبِئْسَ الْعَبیدُ اَنْتُمْ اَقْرَرْتُمْ بِالطّاعَةِ وآمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه علیه و آله ثَمَّ اِنَّكُمْ زَحَفْتُمْ اِلى ذُرِّیّتِهِ وَعِتْرَتِهِ تُرِیدُونَ قَتْلَهم لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْكُمُ الشَّیْطانُ فَاءَنْساكُمْ ذِكْرَاللّهِ الْعَظیمِ فَتَباً لَكُمْ وَلِما تُرِیدُونَ اِنّا للّهِ وَانّا اِلَیْهِ راجِعُونَ هؤُلاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ ایمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقوم الظّالِمینَ
))(170).))
ترجمه و توضیح لغات :
حَذَر: ترس . مواظبت ، برحذر بودن . اَحَقَّ: شایسته تر. اَرْضى : خوشایندتر. قَضاء: حكم . بالٍ در اصل بایاء (بالى ) مى باشد: كهنه ، فرسوده . مُضْمَحِلّ: نابود، متلاشى . مُكفهِرُّ: تاریكى شدید، روترش كردن . تَلْعَه (بر وزن قَلْعَه ): چاه ، زمین شیب دار و خطرناك . قَلْعَه : دژ، برج و بارو، منزل موقت . مغرور: فریب خورده . شَقى : بدبخت . فَتنَتْهُ: (از رفتن ): شیفته اش نمود. رَكَنَ اِلَیْهِ: بر وى اعتماد كرد. خَیَّبَهُ تَخْییباً: ناامیدش كرد. زحفُ: یورش بردن ، حمله كردن . اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ: بر وى چیره گردید. تَبّاً لكُمْ: نابودى و هلاكت بر شما باد.
ترجمه و توضیح :
((بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا در حذر باشید كه اگر بنا بود همه دنیا به یك نفر داده شود و یا یك فرد براى همیشه در دنیا بماند پیامبران براى بقاء سزاوارتر و جلب خشنودى آنان بهتر و چنین حكمى خوشایندتر بود ولى هرگز! زیرا خداوند دنیا را براى فانى شدن خلق نموده كه تازه هایش كهنه و نعمتهایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید، دون منزلى است و موقت خانه اى . پس براى آخرت خود توشه اى برگیرید و بهترین توشه آخرت تقوا و ترس از خداست . مردم ! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قرار داد كه اهل خویش را تغییر داده وضعشان را دگرگون مى سازد، مغرور و گول خورده كسى است كه گول دنیا را بخورد و بدبخت كسى است كه مفتون آن گردد.
مردم ! دنیا شما را گول نزند كه هركس بدو تكیه كند ناامیدش سازد و هركس بر وى طمع كند به یاءس و ناامیدیش كشاند و شما اینك به امرى هم پیمان شده اید كه خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن ، خدا از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما فرستاده است چه نیكوست خداى ما و چه بد بندگانى هستید شماها كه به فرمان خدا گردن نهاده و به پیامبرش ایمان آوردید و سپس براى كشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم كردید، شیطان بر شما مسلط گردیده و خداى بزرگ را از یاد شما برده است ننگ بر شما و ننگ بر ایده و هدف شما. ما براى خدا خلق شده ایم و برگشتمان به سوى اوست . (سپسفرمود): اینان پس از ایمان ، به كفر گراییده اند، این قوم ستمگر از رحمت خدا دور باد
))
نتیجه بخش دوم
حسین بن على علیهما السلام در بخش دوم از سخنان خویش به ناپایدار بودن زندگى دنیا اشاره كرده ، همه زندگى و زر و زیور آن را بى اعتبار و گذرا معرفى مى كند كه اگر قابل دوام و مورد اطمینان بود، انبیا و اولیا نسبت به آن از دیگران سزاوارتر بودند.
آن حضرت در این قسمت از خطابه اش انگیزه انحراف مردم كوفه را بیان مى كند و آنها را بدین نكته متوجه مى سازد كه شما با وعده و وعید و به طمع دنیا همان دنیاى ناپایدار از اسلام و ایمان به خدا و پیامبر دست شسته و به نبرد با رهبر و امام زمان خود برخاسته اید و كمر به قتل فرزند پیامبر خود بسته اید.
خلاصه :
امام علیه السلام پس از بیان بى پایه بودن زندگى و زرق و برق این دنیا، انگیزه شقاوت و بدبختى مردم كوفه را كه نیل به همان زرق و برق و دست یافتن به مقام و ثروت موهوم بوده است ، بر آنان ترسیم مى نماید تا از این راه دشمن را از فتنه و خونریزى جلوگیرى و كسانى را كه قابل اصلاح هستند، اصلاح و بر مقدم داشتن آخرت بر دنیا تشویق نماید.
و در بخش سوم خطبه ، از راه معرفى خویش به موعظه و نصیحت آنان ادامه مى دهد و چنین مى فرماید:
((اَیُّهَاالنّاسُ اَنْسِبُونى مَنْ اَنَا ثَمَّ ارْجِعُوا اِلى اَنْفُسِكُمْ وَعاتِبُوها وَانْظُرُوا هَلْ یَحِلُّ لكم قتلى وَانْتِهاكُ حُرْمَتِى ؟ اَلَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّكُمْ وَابْنَ وَصِیِّهِ وَابْنَ عَمِّهِ وَاَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ بِاللّهِ وَالْمُصَدِّقِ لِرَسُولِهِ بِما جاءَ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ؟ اَوَلَیْسَ حَمْزَةُ سَیِّدُالشُّهَداءِ عَمَّ اَبِى ؟ اَوَلَیْسَ جَعْفَرُالطّیّارُ عَمّى ؟ اَوَلَمْ یَبْلِغُكُمْ قَوْلُ رَسُولِاللّه لى وَلاَخى هذانِ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَّنة ؟ فَاِنْ صَدَّقْتُمُونى بِما اَقُولُ وَهُوَ الْحَقُّ وَاللّهِما تَعَمَّدْتُ الْكَذِبَ مُنْذُ عَلِمْتُ اَنَّاللّه یَمْقُتُ عَلَیْهِ اَهْلَه وَیَضْرِبُهُ مَنِ اخْتَلَقَهُ وَاِنْ كَذَّبْتُمُونى فَاِنَّ فِیْكُمْ مَنْ اِنْ سَاءْلُتمُوهُ عَنْ ذلِكَ اَخْبَرَكُمْ سَلُوا جابِرَبْنَ عَبْدِاللّه الا نْصارِى وَاَبا سَعیِدالْخِدْرى وَسَهْلَ بْنَ سَعْدِ السَّاعِدىِ وَزَیْدَ بْنَ اَرْقَمَ وَاَنَسَ بْنَ مالِكٍ یُخْبِرُوكُمْ اَنَّهُمْ سَمِعُوا هذِهِ الْمَقالَةَ مِنْ رَسُولِاللّهِ لى وَلا خِى اَما فى هذا حاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِى ))
ترجمه و توضیح لغات :
اَنْسَبَهُ: نسب او را بیان نمود. عاتبه : او را سرزنش نمود. حاجِز: مانع . اِنْتَهاكَ حُرْمَتِ: درهم شكستن سد احترام . یَمْقُتُ (از مَقَتَ): خشم و غضب . اِخْتلاق : دروغ سازى . مَقالَه : گفتار. سَفْك دَم : خونریزى .
ترجمه و توضیح :
((مردم ! بگویید من چه كسى هستم سپس به خود آیید و خویشتن را ملامت كنید و ببینید آیا قتل من و درهم شكستن حریم من براى شما جایز است ؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم ؟ آیا من فرزند وصى و پسرعموى پیامبر شما نیستم ؟ مگر من فرزند كسى نیستم كه پیش از همه مسلمانان به خدا ایمان آورد و پیش از همه رسالت پیامبر را تصدیق نمود؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموى پدر من نیست ؟ آیا جعفرطیار عموى من نیست ؟ آیا شما سخن پیامبر را در حق من و برادرم نشنیده اید كه فرمود: این دو، سروران جوانان بهشت هستند؟ اگر مرا در گفتارم تصدیق بكنید اینها حقایقى است كه كوچكترین خلافى در آن نیست ؛ زیرا از روز اول دروغ نگفته ام ؛ چون دریافته ام كه خداوند به اهل دروغ غضب كرده و ضرر دروغ را به گوینده آن برمى گرداند و اگر مرا تكذیب مى كنید، اینك در میان مسلمانان از صحابه پیامبر كسانى هستند كه مى توانید از آنها سؤ ال كنید: از جابر بن عبداللّه انصارى ، ابوسعید خدرى ، سهل بن سعد ساعدى ، زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید كه همه آنان گفتار پیامبر را درباره من و برادرم از رسول خداشنیده اند و همین یك جمله مى تواند مانع شما گردد از ریختن خون من )).
پاسخ به شایعه ها
چون گروهى از مردم كوفه تحت تاءثیر تبلیغات مسموم دست اندركاران بنى امیه قرار گرفته و چنین تفهیم شده بودند كه جنگ با حسین بن على به عنوان حمایت از خلیفه شرعى و قانونى (یزید بن معاویه ) مى باشد و چون حسین بن على علیهما السلام برخلاف مصالح مسلمانان و بر ضد خلیفه آنان قیام كرده است و مبارزه با وى بر هر مسلمانى واجب است ، لذا آن حضرت در بخش سوم از سخنانش به عنوان پاسخگویى به این شایعه ها، به برخى از ویژگیهاى خاندان و نیاكان خود و شخصیت معنوى خویش كه مورد تاءیید پیامبراكرم صلّى اللّه علیه و آله بوده است ، اشاره مى كند؛ ویژگیهایى كه براى هر فرد مسلمان روشن و ثابت است همه مى دانند كه او فرزند پیامبر و فرزند فاطمه زهرا - سلام اللّه علیها - و فرزند على علیه السلام پسرعموى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و اولین شخصیتى است كه به پیامبر ایمان آورده و آنگاه كه دیگران در مقام مبارزه با اسلام بودند، او از رسالت پیامبر حمایت و پشتیبانى نموده است . حسین بن على علیهما السلام از حمزه سیدالشهداء و جعفرطیار دو عم بزرگوارش سخن مى گوید كه مجاهدتها و جانبازیهاى این دو شهید بزرگ ، به اسلام و قرآن استحكام بخشیده است و هردو در نبرد باكفار با فجیع ترین وضعى به شهادت نایل شده اند.
حسین بن على علیهما السلام درباره خودش مطلبى را تذكر مى دهد كه براى هیچ مسلمانى قابل انكار نبود و فضیلتى را از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل و یادآورى مى كند كه به گوش همه مسلمانان رسیده بود:
((هذانِ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَّنة ؛)) این دو (حسن و حسین ) سروران جوانان بهشت هستند)).
امام علیه السلام با اشاره به این فضایل و این ویژگیها مى خواهد این افكار منحرف را در این مسیر قرار دهد كه اگر شما حركت ما را مخالف اسلام و مصالح مسلمین مى دانید اسلام در خاندان ما به وجود آمده و با مجاهدتهاى ما به دست شما رسیده است ، آن روز كه پدرم على اسلام را پذیرفت ، نیاكان خلیفه ادعایى شما در كفر و الحاد به سر مى بردند و اینها كه شما به عنوان حامیان اسلام شناخته اید و به نفع آنان شمشیر مى كشید نه در صف مخالفین اسلام بلكه سلسله جنبانان جنگ با پیامبر اسلام بودند و عموهاى من با همین افراد و براى اسلام تا سرحد شهادت جنگیدند و چگونه است كسى كه رسول خدا او را آقا و سرور جوانان بهشت معرفى كرده است ، اسلام را كنار گذاشته و دشمنان دیروز اسلام ، امروز سنگ طرفدارى از اسلام را به سینه مى زنند؟
قطع سخن امام
در اینجا شمر بن ذى الجوشن كه یكى از فرماندهان و سران لشكر كوفه بود، متوجه گردید كه ممكن است سخنان امام در سپاهیان مؤ ثر واقع شود و آنان را از جنگ منصرف سازد و لذا خواست سخن امام را قطع كند و با صداى بلند داد زد:
((هُوَیَعْبُدُاللّهَ عَلى حَرْفٍ اِنْ كانَ یَدْرى ما یَقُولُ؛)) او در ضلالت است و نمى فهمد چه مى گوید)).
حبیب بن مظاهر هم از سوى لشكر آن حضرت بدو پاسخ داد:
((وَاءنْتَ تَعْبُدُاللّهَ عَلى سَبْعِینَ حَرْفاً؛)) توئى كه در ضلالت و گمراهى سخت مى باشى و راست مى گویى كه سخن او را نمى فهمى ؛ زیرا خدا قلب تو را مهر و موم كرده است )).
آنگاه امام سخن خود را بدین گونه ادامه داد:
((فَاِنْ كُنْتُمْ فى شَكٍّ مِنْ هذاالقول اَفَتَشُكُّون اَنِّى ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّكُمْ فَوَاللّه مابَیْنَ الْمَشْرِقِ، والْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِی غَیْرى فیكُمْ وَلا فى غَیْرِكُمْ وَیْحَكُمْ اَتَطْلُبُونىِ بِقَتِیلٍ قَتَلْتُهُ اءوْمالٍ اِسْتَهْلَكْتُهُ اَوْ بِقِصاص جَراحَةٍ.
... یا شَبَثَ بْنَ ربعى وَیا حَجّارَ بنَ اَبْجَرَ وَیا قَیْسَ بْنَ الا شْعَثِ وَیا یَزِیدَ بْنَ الْحارِثِ اَلَمْ تَكْتُبُوا اِلَىَّ اَنْ قَدْ اَیْنَعَتِ الثمارُ وَاخْضَرَّ الْجَنابُ وَاِنَّما تَقْدِمُ عَلى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدةٍ؟
... لا وَاللّه اُعْطیهِمْ بِیَدى اِعْطاءَ الدَّلِیلِ وَلا اَفِرُّ مِنْهُمْ فِرارَ الْعَبِیدِ یا عِبادَاللّه اِنِّى عُذْتُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ اَنْ تَرْجُمُونِ اَعُوذُ بِرَبِّى وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِالْحِسابِ
))(171).))
ترجمه و توضیح لغات :
وَیْحَكُمْ: واى بر شما. قَتیل : كشته شده . اِسْتِهْلاك : از بین بردن . قِصاص جَراحَت :
تلافى كردن زخمى كه به وسیله كسى وارد مى گردد. اَیْنَعَ الثَّمَر: میوه رسید. شاداب گردید. اِخْضَرَّالْجَنابُ: جناب به معنى ناحیه است كنایه است از سرسبز بودن باغات ناحیه كوفه و عراق . جُنْدٌ مُجَنَّد: لشكر آماده . عُذْتُ (متكلم است از عاذَ عَوْذاً): پناه بردن تَرْجُمُونِ (از رَجْم ): دور انداختن .
((اگر در گفتار پیامبر در باره من و برادرم تردید دارید آیا در این واقعیت نیز شك مى كنید كه من پسر دختر پیامبر شما هستم و در همه دنیا و در میان شما و دیگران پیامبر خدا فرزندى جز من ندارد؟ واى بر شما! آیا كسى از شما را كشته ام كه در مقابل خون وى مرا به قتل مى رسانید! یامال كسى را گرفته ام و یا جراحتى بر شما وارد ساخته ام تا مستحق مجازاتم بدانید؟)).
گفتار حسین بن على علیهما السلام كه بدینجا رسید، سكوت كامل بر سپاه كوفه حكمفرما بود و هیچ عكس العمل و پاسخى از طرف آنان مشاهده نمى گردید كه امام چند تن از افراد سرشناس كوفه را كه از آن حضرت دعوت كرده و در میان لشكر ابن سعد حضور داشتند، خطاب كرد و چنین فرمود:
((اى شبث بن ربعى و اى حجار بن ابجر و اى قیس بن اشعث و اى یزید بن حارث ! آیا شما براى من نامه ننوشتید كه میوه هایمان رسیده و درختانمان سرسبز و خرم است و در انتظار تو دقیقه شمارى مى كنیم ، در كوفه لشكریانى مجهز و آماده در اختیار تو است )).
این افراد در مقابل گفتار امام پاسخى نداشتند جز انكار و گفتند ما چنین نامه اى به تو ننوشته ایم .
در اینجا قیس بن اشعث با صداى بلند گفت : یا حسین ! چرا با پسرعمویت بیعت نمى كنى (تا راحت شوى )؟ كه در این صورت با تو به دلخواهت رفتار خواهند كرد و كوچكترین ناراحتى متوجه تو نخواهد گردید.
امام در پاسخ وى فرمود:
((لا وَاللّه لااُعْطیهِمْ ... ؛)) نه به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان مى گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از برابر دشمن فرار مى كنم )).
سپس آیه اى را كه گفتار حضرت موسى را در مقابل عناد و لجاجت فرعونیان نقل مى كند، قرائت نمود:
((اِنّى عُذْتُ بِرَبِّى ...(172)؛)) من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه مى برم كه گفتار مرا دور مى افكنید. پناه مى برم به پروردگار خویش و پروردگار شما از هر شخص متكبرى كه ایمان به روز جزا ندارد)).
نتیجه آخرین بخش
و بالا خره امام علیه السلام در بخش چهارم و در آخرین بخش از سخن خویش براى اتمام حجت بیشتر، به این مطلب اشاره مى كند كه اگر از همه فضائل یاد شده چشم بپوشید و در آنچه پیامبر درباره ما گفته است شك وتردید داشته باشید، آیا مى توانید در این واقعیت نیز شك كنید كه من فرزند پیامبر هستم ؟ و آیا براى پیامبر اسلام در روى زمین بجز من پسر دخترى وجود دارد؟ ولى پس از همه این مطالب با كمال شهامت و شجاعت و در كمال صراحت به طورى كه دشمن را از هر تلاشى ماءیوس و ناامید كند مى گوید:
((لا وَاللّه لااُعْطیهِمْ بِیَدِى اِعْطاءَ الذَّلیل وَلا اَفِرُّمِنْهُمْ فِرارَ الْعَبید))
بخش سوم : در كربلا: دوّمین سخنرانى در روز عاشورا
متن سخن :
((... وَیْلَكُمْ ما عَلَیْكُمْ اَنْ تَنْصِتُوا اِلَىَّ
فَتَسْمَعُوا قَوْلى وَاِنَّما اَدْعُوكُمْ اِلى سَبیلِ الرَّشادِ
فَمَنْ اَطاعَنِى كانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ
وَمَنْ عَصانِى كانَ مِنَ الْمُهْلَكِینَ
وَكُلُّكُمْ عاصٍ لاَمْرِى غَیْرُ مُسْتَمِعٍ لِقَوْلى قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ
وَمُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرام فَطَبعَاللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ
وَیْلَكُمْ اَلا تَنْصِتُونَ اَلا تَسْمَعُونَ؟
... تَبّاً لَكُمْ اَیَّتها الْجَماعَةُ وَتَرَحاً اَفَحینَ اسْتَصبرَ خْتُمُونا
وَلِهینَ مُتَحَیِّرِینَ فَاءصْرَخْناكُمْ مُؤَدِّینَ مُسْتَعِدِّینَ سَلَلْتُمْ
عَلَیْنا سَیْفاً فى رِقابِنا وَحَشَشْتُمْ عَلَیْنا نارَ الْفِتَنِ الَّتى
جَناها عَدُوُّكُمْ وَعَدُوُّنا فَاَصْبَحْتُمْ اِلْباً عَلى اَوْلِیائِكُمْ
وَیَداً عَلَیْهِمْ لاعْدائِكُمْ بِغَیْرِ عَدْلٍ اَفْشَوهُ فِیْكُمْ
وَلا اَمَلَ - اَصْبَحَ لَكُمْ فیهِمْ اِلا الْحَرامَ - مِنَ الدُّنْیا اَنالُوكُمْ
وَخَسِیسَ عَیْشٍ طَمِعْتُمْ فیهِ مِنْ حَدَثٍ كانَ مِنّا
وَلا رَاءْىٍ تَفیلٍ لَنا مَهْلاً لَكُمُ الْوَیْلاتُ اِذْكَرِهْتُمُونا
وَتَرَكْتُمُونا فَتَجَهَّزْتُمْ وَالسَّیْفُ لَمْ یُشْهَرْ
وَالجاءْشُ طامِنٌ وَالرَّاءْىُ لَمْ یُسْتَصْحَفْ
وَلكِنْ اَسْرَعْتُمْ عَلَیْنا كَطَیْرَةِ الدّباءِ
وَتَداعَیْتُمْ اِلَیْنا كَتَداعِى الْفِراشِ
فَقُبْحاً لَكُمْ فَاِنَّما اَنْتُمْ مِنْ طَواغِیتِ الاُمَّةِ
وَشِذاذِ اْلاَحْزابِ وَنَبَذَةِ الْكِتابِ وَنَفَثَةِ الشَّیْطانِ وَعُصْبَةِ الاثامِ
وَمُحَرِّفى الْكِتابِ وَمُطْفِىِ السُّنَنِ وَقَتَلَةِ اَوْلادِ الاَنْبِیاء وَمُبیرى عِتْرَةِ الا وْصِیاءِ ومُلْحِقى الْعِهارِ بِالنَّسَبِ وَمُوذى الْمُؤْمِنینَ
وَصُراخِ اءئِمَّةِ الْمُسْتَهْزِئِینَ الَّذِین جَعلواالْقُرآن عِضینَ
))(173).
ترجمه و توضیح لغات :
s وَیْلَكُمْ: واى بر شما. تَنْصِتُوا (از نَصَتَ): ساكت شد، گوش فرا داد. اِنْخَزَلَ: آهسته و لاك پشت وار رفت .مَلاََ: پر شده است . طَبَعَ: مهر زده است . تَرَحَ (به فتح راء بر وزن شَرَف ): حزن و اندوه . اِسْتَصْرَخَ: كمك خواست . ولَهین (از وَلَهَ): كثرت شوق و علاقه . اَصْرَخَهُ: به فریاد وى رسید. مُؤَدّینَ (از ادى تادیة ): آماده شدن . مُسْتَعَدّین (ازاستعداد): تاختن اسب ، كنایه است از سرعت و عجله . سَلَلْتُمْ (از سلَّ): كشیدن شمشیر. حَشَشْتُم (از حَشّ): روشن كردن و شعله ور كردن آتش . جَنى : جمع كردن و آماده ساختن . اِلْب (با كسر اول ): نیرو، پشتوانه . خَسیس : پست و كم ارزش . تَفَیل (بر وزن كفیل ): ناصواب و ناروا. مَهْلاً: آهسته . وَیْلاتَ (جمع وَیْلَة ): بلا و گرفتارى . لم یشهر(مجهول از شهره ): شمشیر كشیدن . جَاءش : قلب ، سینه ... طامِن : آرام . اِسْتِصْحافِ: تغییر یافتن . طَیْرَةِ الدَّباءِ طَیْرَة بناء مَرَّة است از طار یَطیرُ: پرواز كرد. دَباء بفتح اول : نوعى از ملخ . تَداعُوا عَلَیْهِ:از روى دشمنى بر ضد او اجتماع كردند. طَواغیت (جمع طاغوت ): سركش . شذاذ: افراد بى رگ و ریشه . نَبَذَه (جمع نابذ): ترك كنندگان . نَفَثَه : اخلاط سر وسینه كه به بیرون انداخته شود. اِثْم : گناه وخیانت . مطفى ء (اسم فاعل از اطفاء) خاموش كردن . مُبیر: هلاك كننده . صراخ : فریاد.
يکشنبه 21/9/1389 - 10:27
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از ایسنا، این امکان از طریق گوشی‌هایی امکان‌پذیر است که قابلیت ارسال پیامک را دارا هستند و تمامی مشترکان تلفن ثابت می‌توانند با تهیه این گوشی‌ها از این سرویس بهره‌مند شوند. (نیاز به ثبت نام و پرداخت وجه اولیه نیست).

در حال حاضر از طریق مراجعه به سایت مخابرات استان تهران می‌توان با دانلود نرم‌افزار ارسال پیامک تلفن ثابت (پیاثا) از طریق مودم و بدون نیاز به اینترنت با ارایه شخصی به تلفن ثابت یا همراه پیامک ارسال کرد.

بنا بر اعلام مشترکان در آینده نزدیک می‌توانند بدون نیاز به گوشی تلفن خاص از طریق اینترنت و دسترسی به بخش خدمات الکترونیک وب‌سایت‌ مخابرات استان تهران پیامک‌های خود را ارسال و دریافت کنند.

روش ارسال پیام در شبکه تلفن ثابت همانند ارسال پیام توسط گوشی‌های تلفن همراه در شبکه سیار است و مشترک باید تنها یکبار پس از تهیه گوشی، شماره مرکز SMSC را در دستگاه تلفن خود ذخیره کند.

مشترک ابتدا وارد منوی دستگاه تلفن خود شده و شماره 9717000 را در قسمت SMS CENTER (در هر دو قسمت Deliver و Submit) وارد می‌کند. از این زمان به بعد مشترک قادر خواهد بود پیامک‌های خود را به طریق زیر ارسال کند:

* دکمه write دستگاه را فشار دهید.

* پیام خود را توسط دکمه‌های موجود تایپ کرده و دکمه ok را فشار دهید.

* شماره تلفن مقصد یا گیرنده را وارد کرده و دکمه ok را فشار دهید.

بدین ترتیب پیام فرد ارسال خواهد شد و پیغام موفق (successful) روی گوشی‌اش نمایش داده می‌شود، پس از چند ثانیه در صورت دریافت پیام توسط گیرنده، گوشی با پخش یک آلارم و اعلام روی صفحه نمایش، تحویل موفق پیام را به فرد اعلام می‌کند. (delivery)

* سقف تعرفه ارسال پیامک تلفن ثابت

باید توجه شود که تلفن ثابت به تلفن ثابت (شهری) یک پالس، تلفن ثابت به تلفن ثابت (بین شهری)، دو پالس، تلفن همراه با تلفن ثابت (شهری و بین شهری)، متن فارسی دو پالس، انگلیسی 5 پالس، تلفن ثابت به تلفن همراه (شهری و بین شهری)، دو پالس است و هزینه هر پالس 7/44 ریال محاسبه می‌شود.=مشرق نیوز

يکشنبه 21/9/1389 - 10:25
اخبار

به گزارش مشرق به نقل از مهر، در مراسمی با حضور مدیرکل دفتر تنوع زیستی و حیات وحش سازمان حفاظت محیط زیست کشور، کارشناس مسئول تنوع زیستی و مشاور رئیس سازمان محیط زیست کشور و کارشناس مسئول بیمارهای حیات وحش این سازمان، طرح پایش تصویری منطقه حفاظت شده اشترانکوه به بهره برداری رسید.

مدیرکل محیط زیست استان لرستان روز جمعه در حاشیه این مراسم در سخنانی اظهار داشت: با توجه به محدودیتهای منابع، امکانات و نیروی انسانی باید استفاده از روشهای نوین حفاظتی در دستور کار قرار گیرد.

محمد حسین بازگیر با اشاره به استفاده از دوربینهای کنترلی و نظارتی در سطح منطقه حفاظت شده اشترانکوه، بیان داشت: این تجربه برای اولین بار در ایران عملیاتی می شود.

وی با اشاره به هزینه 35 میلیون تومانی برای بهره برداری از پروژه پایش تصویری منطقه حفاظت شده اشترانکوه و دریاچه گهر، یادآور شد: تعمیم و اجرای این پروژه در سایر مناطق حفاظت شده استان در دستور کار قرار دارد.
مدیرکل محیط زیست استان لرستان با اشاره به کمبود و محدودیت امکانات و نیروی انسانی برای حفاظت از مناطق حفاظت شده استان، بیان داشت: از سوی دیگر با توجه به صعب العبور بودن برخی مناطق حفاظت شده لرستان استفاده از روش های نوین پایش و مدیریت ضروری است.

بازگیر با اشاره به همکاری معاونت عمرانی استانداری لرستان در اجرای این پروژه، خاطرنشان کرد: این طرح موجب ارتقا ضریب حفاظت و نظارت بیشتر بر منطقه حفاظت شده اشترانکوه می شود.

وی با اشاره به فراهم شدن امکان استفاده از اینترنت پرسرعت در کنار دریاچه گهر با بهره برداری از این پروژه، یادآور شد: از سوی دیگر محدودیتی برای رصد کردن این منطقه در روز و شب با استفاده از سیستم پایش تصویری وجود ندارد.

اشترکوه یا اشترانکوه از عجایب طبیعی ایران و یکی از ذخایر طبیعی ارزشمند جهان به شمار می‌آید. اشترانکوه، رشته‌کوهی است در شرق استان لرستان که در حوزه استحفاظی شهرستان ازنا قرار دارد. این رشته کوه از بلندترین رشته‌کوه‌های زاگرس است.

اشترانکوه از غرب به شهرستان دورود، از شمال به شهرستان ازنا و از شرق و جنوب به شهرستان الیگودرز محدود می‌شود. قله‌های بلند و پربرف، دره‌های ژرف و طولانی، رودهای دائمی، پوشش گیاهی و جانوری بسیار متنوع، روستاهای کوهپایه‌ای از جمله ویژگی‌های اشترانکوه است که به سبب بلندی در شعاع ۱۰۰ کیلومتری به خوبی پیداست.

این رشته کوه در حدود سال ۱۳۴۰ از لحاظ گونه‌های جانوری و گیاهی جزء مناطق حفاظت شده قرار گرفت و در سال ۱۳۴۸ جزء محیط زیست جهانی قرار گرفت.

از گونه‌های جانوری آن می‌توان به خرس قهوه ای، روباه،، کفتار، گراز، گرگ خاکستری، بز کوهی، قوچ، و از پرندگان می‌توان به عقاب، کبک، جغد، اردک و شاهین، اشاره کرد که همگی تحت حفاظت محیط زیست اشاره کرد.

دریاچه گهر نیز به عنوان یکی از دریاچه های بکر و زیبای آب شیرین ایران در میان رشته کوه های زاگرس و در دامنه اشترانکوه واقع شده و این دریاچه از ذوب برف های اشترانکوه و انباشت آب آن در پشت سد یا آب بندی که از ریزش کوه پدید آمده تشکیل شده است.

دریاچه گهر که دارای لقب نگین اشترانکوه است از زیباترین دریاچه های کوهستانی ایران است که در 121 کیلومتری شرق استان لرستان به مرکزیت خرم آباد و در 35 کیلومتری جنوب شرقی شهر دورود در این استان واقع شده است و همچون نگینی در مرکز منطقه حفاظت شده اشترانکوه با مختصات جغرافیایی 49 درجه و 16 دقیقه تا 9 درجه و 17 دقیقه طول شرقی و تا 33 درجه و 18 دقیقه عرض شمالی در ارتفاع 2350 متری از سطح دریای آزاد قرار گرفته است.

این دریاچه کم نظیر شامل دو بخش به نامهای گهر بزرگ و گهر کوچک - یا گهر بالا و پایین- است که وسعت دریاچه گهر بزرگ حدود 100 هکتار و عمق دریاچه بین 4 تا 28 متر و عرض آن بین 400 تا 800 متر و طول آن 1500 متر است.

میزان بارش سالانه در منطقه حدود 931 میلی متر است که بیشتر به صورت بارش برف می باشد به طوریکه در سالهای پربرف سطح دریاچه یخ بسته و مناظر زیبا و بدیعی را برای علاقمندان به طبیعت و گردشگران به وجود می آورد.

موقعیت دریاچه گهر محصور شده در بین رشته کوههای اشترانکوه است و بسیاری از کوهنوردان در تمامی فصول سال به قلل مرتفع این کوهها از جمله قله های متنوع اشترانکوه، گل گل، سن بران، پل پازن پیر، تخت شاه و ... صعود می کنند.

پوشش گیاهی اطراف دریاچه گهر و منطقه اشترانکوه شامل بلوط، بید، بادام، پسته وحشی، گلابی وحشی، چنار، نارون، انجیر، زبان گنجشک، سیب، زالزالک، ارژن، کنار و ... است.=مشرق نیوز

يکشنبه 21/9/1389 - 10:23
اخبار
=مشرق نیوز
يکشنبه 21/9/1389 - 10:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته