• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1291
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 5562روز قبل
دعا و زیارت
بنده شخصا خیلی به نوکرهای مخلص امام حسین علاقه مندم و احترام میذارم.از شما می خوام حتما زندگی کل احمد آقا رو بخونید 
دوشنبه 27/8/1387 - 0:14
دعا و زیارت
برکات مجالس امام حسین - علیه السلام  

ایشان همیشه به دوستان و نزدیکان سفارش می کردند که:
« سعی کنید تا پایتان را از کشتی حضرت سید الشهدا علیه السلام بیرون نگذارید؛ و دائما" به امری از امور دستگاه امام حسین علیه السلام مشغول باشید.
آشپزی، چای دادن، سینه زدن، کفش جفت کردن و ... تا بواسطه آن، از همه شیعیان دستگیری شود. و الا حساب و کتاب آنطرف، دقیق تر از این حرفهاست.
تمام این عزاداریها و مجالس و روضه ها، برای این است که فاسق و فاجر و مؤمن، همگی بر سر سفره احسان سیدالشهدا علیه السلام نورانی شده؛ و مورد مرحمت حضرت باریتعالی قرار گیرند.
احیای مجالس اهل بیت علیهم السلام و یاد آنها، علاوه بر اینکه مؤمنین را شیرین می کند، عبادت نیز به شمار آمده و عاقبت به محفل انس و الفت بین مؤمنین نیز تبدیل می شود.
خود من، هر چه را که در این عالم دیده ام، یک گره کوری دارد که باز شدنی نیست، غیر از روضه امام حسین علیه السلام.»

همچنین می فرمودند:
« از عالم غیب به کل موجودات، خیری جاری می باشد که وصف ناشدنی است؛ و هر کس که مجالس اهل بیت علیهم السلام را احیا کند، در این خیر شریک خواهد شد.»

و باز سفارش کردند که:
« زمانی که احیای مجالس اهل بیت علیهم السلام را می کنید، حتما" باید با سور همراه باشد، تا مجالس شگون بیشتری پیدا کند.»

دوشنبه 27/8/1387 - 0:12
دعا و زیارت
ملاقات دائمی

در منزل ایشان در همه حال و در ساعت های مختلف به روی مشتاقان و ارادتمندان باز بود و اگر افراد در وقت های غیر متعارف هم می آمدند در را باز می کرد و با روی باز استقبال می کرد. یک بار ایشان فرمود:
«گاهی که افراد وقت و بی وقت می آمدند خسته شدم و به استراحتم نمی رسیدم. به خدمت کار گفتم: این قفل را بردار و از بیرون در را قفل کن . ایشان هم قفل زد و رفت. بعد از این کار، هر چه در رختخواب غلطیدم خوابم نبرد و به من اعتراض کردند که چرا در را بر روی بندگان خدا بستی. من هم پس از آن، دیگر هیچ گاه در را نمی بستم.»

دوشنبه 27/8/1387 - 0:6
دعا و زیارت
جذب مشتری برای خدا

جلسات ایشان به گونه ای بود که همیشه می خواستند دیگران را با خدا آشنا کنند و از اول تا آخر صحبت هایشان مشهود بود که دنبال یک مشتری برای خدا می گردند و می فرمودند:
«خوشحالی و خوشبختی من این است که یک نفر را با خدا آشنا کنم.»

این اشتیاق جناب شیخ تا حدی بود که وقتی سینه شان مریض شده و دکتر گفته بود: حرف نباید بزنید، می فرمود:
«سینه را برای این می خواهم که با آن صحبت کنم و افراد را با خدا آشنا کنم.»

ایشان با این که برای وقتشان ارزش زیادی قائل بودند ولی آن وقتی که می خواستند برای خدا مشتری پیدا کنند هر چند ساعت که می نشستند خسته نمی شدند تا جایی که برخی جلسات ایشان در شب ها تا نه ساعت طول می کشید.

دوشنبه 27/8/1387 - 0:5
دعا و زیارت
اخلاص

ایشان می فرمود:
«در مسجد گوهرشاد نشسته بودم که یک طلبه ای از من پرسید: چگونه امام صادق(ع) شب تا صبح در حال عبادت بودند و به یکی از اصحابشان فرمودند: من حاضرم عبادت دیشبم را با یک کار دیشب تو عوض کنم. دیشب که تو بلند شدی آب بخوری سلام بر ابا عبدالله(ع) دادی؟
چگونه ممکن است امام معصوم(ع) عبادت یک شب خود را با یک کار کوچک از اصحابش عوض کند؟»

ایشان گفت:
«من جوابش را نمی دانستم و گفتم: بلد نیستم.
ناگهان نوری از گنبد امام رضا(ع) بالا آمد و آمد تا وارد سینه ام شد. یک مرتبه متوجه شدم که جوابش را می دانم. گفتم: جوابش را فهمیدم.
جوابش این است که انسان مخلص هیچ گاه برای کار خودش ارزش قائل نیست ولی کار دیگران را با ارزش می بیند. ما می گوییم که کار امام صادق(ع) ارزش زیادی دارد اما خود حضرت چون که مخلص است برای کارش ارزش قائل نیست و حاضر آن را با کار دیگران عوض کند.»

دوشنبه 27/8/1387 - 0:4
دعا و زیارت
در فراق یار

ایشان تا زمانی که شیخ رجبعلی زنده بود، در تهران بودند  ولی بعد از فوت استاد، سفرهای زیادی به مشهد داشته و یکی دو ماهی می ماندند.
گاهی در مسافرخانه و گاهی در مدرسه نواب و گاهی پیش یکی از رفقا می رفتند و پس از مدتی خانه ای اجاره کرده و تا آخر عمر ماندگار شدند.

ایشان به حج نرفتند ولی یک سفر دو ماهه به کربلا رفته بودند. جناب شیخ پس از سال ها در پاسخ کسانی که از ایشان تقاضای معرفی استاد کرده بودند می فرمودند:
«ما هم به دنبال استادی می گردیم، هنگامی که استاد ما (
شیخ رجبعلی خیاط) مرحوم شد دیگر کسی را پیدا نکردیم. از امام رضا(ع) هم خواسته ایم ولی ده، دوازده سال است که استاد ما مرحوم شده و هنوز کسی را پیدا نکرده ایم.»

دوشنبه 27/8/1387 - 0:2
دعا و زیارت
مقام معنوی

شیخ عبدالکریم چندین مرتبه با شیخ رجبعلی در سفر به قم سر قبر «علی به ابراهیم قمی» می روند.
در یک سفر،
شیخ رجبعلی تنها می آید و پس از بازگشت به شیخ عبدالکریم می گوید:
«در این سفر، ما را تحویل نگرفتند؛ ولی وقتی با تو می رفتیم ما را تحویل می گرفتند.»
 
در مورد مقام علی بن ابراهیم قمی، مرحوم حامد می فرمود:
«ریش من گرو، اگر کنار قبر علی بن ابراهیم قمی  بروی و حاجتت داده نشود زیرا ایشان در نزد خدا تقرب خاصی دارد.»

جناب
شیخ رجبعلی نیز فرموده بود:
«چند نفر فوق استعدادشان حرکت کرده­اند از جمله: سید بحرالعلوم، علی بن ابراهیم قمی، میرزای قمی و حاج آقا حسین قمی.»

دوشنبه 27/8/1387 - 0:1
دعا و زیارت
از شاگردی تا برادری

شیخ عبدالکریم پس از ملاقات با شیخ رجبعلی خیاط به عنوان شاگرد، در مغازه ایشان مشغول به کار می شود.
این عامل سبب شد تا با حضور دائمی در کنار شیخ رجبعلی تحت تربیت استاد خویش قرار گرفته و در مکتب محبت و اخلاص ایشان پرورش یابد.
در این دوران که حدود 15 سال طول کشید شیخ عبدالکریم درس های زیادی از استاد خویش آموخت و آن چنان پله های رشد و ترقی را طی کرد که در زمان استاد، به مقام برادری او رسید و در بعضی موارد نیز از استاد خویش پیشی گرفت.
 

یکی از دوستان ایشان می گوید: شیخ عبدالکریم می فرمود:
«برادر من دختری داشت که معلول بود و برای درمان دخترش هر کاری که می توانست انجام داده بود ولی فایده ای نداشت.
در آخر، پیش من آمد و از من درخواست کرد تا دعا کنم. من هم دعا کردم و پای دخترش خوب شد. بعد از مدتی یک روز از نردبان که بالا می رفتم افتادم و پایم شکست.

شیخ رجبعلی که به دیدنم آمد گفت:
چوب دعا کردنت را خوردی. می گویند: این به جای آن. حالا تو باید در خانه بمانی؛ زیرا مقدر شده بود آن دختر در خانه بماند و در کوچه و بازار نرود.

پس از آن، متوسل به امام رضا (ع) شدم و از خانه نشینی رهایی پیدا کردم. »

مقام برادری

شیخ رجبعلی به شیخ عبدالکریم می فرمود:
«هر وقت پشت در خانه می آیی و در می زنی، در عالم معنا تو را به عنوان برادر من خطاب می کنند و به من می گویند: داداش آمد، برو در را باز کن.»

دوشنبه 27/8/1387 - 0:0
دعا و زیارت
اوضاع خانوادگی

از سخنان کل احمد دریافته می شد، که خانواده ای نسبتا" تجمل گرا داشته، که تنها آرزویشان در این خلاصه می شد، که یگانه پسرشان، برای خود تاجر بزرگی شود.
اما زمانی که مشاهده کردند که نوباوه دلبندشان روزها را در گوشه ای از مغازه، آرام می نشیند و به دور از هیاهوی اهل دنیا، دیوان حافظی در دست گرفته، لاجرم از او و آینده اش مأیوس شده و با وی قطع رابطه کردند.

سفر به کربلا

ایشان در این باره می فرمودند:
« در آن روزها شوق حضرت سیدالشهدا علیه السلام جانم را می سوزاند؛ و دلم برای حرمش پر می زد.
ولی پولی نداشتم، تا با آن عازم کربلا شوم؛ و خیلی لحظات ناراحت کننده ای بود. در همان ایام حضرت سیدالشهدا علیه السلام به  من عنایتی فرمودند که باعث شد فردای آن روز ، مقدمات سفر فراهم گشته و عازم حرم آسمانی حضرت شوم.»

سفر اول ایشان به کربلا و نجف شش ماه و سفر دوم سه ماه و سفر سوم یک ماه به طول انجامید؛ و نیک مشاهده می شد که تا پایان عمر شریفشان، در حسرت  سفری دیگر به سر می بردند؛ و انتظار فرج و گشایشی دوباره را در دل می پروراندند.

يکشنبه 26/8/1387 - 23:59
خانواده
من دارم سعی میکنم اربابم وعاشقان او را به دنیا معرفی کنم و چون سایت تبیان بازدید کننده زیاد داره از تبیان شروع کردم .در هر کی بتونه کمکم کنه ممنونش میشم
يکشنبه 26/8/1387 - 23:57
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته