• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1584
تعداد نظرات : 1638
زمان آخرین مطلب : 4019روز قبل
دعا و زیارت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

 

بسم ا... الرحمن الرحیم
اللهم اعنی فیه علی صیامه و قیامه و جنبنی فیه من هفواته و اثامه

وارزقنی فیه ذکرک بدوامه بتوفیقک یا هادی المخضلین
 خدایا! یاری ام کن در این ماه بر روزه و شب زنده داریش و دورم بدار در آن از لغزشها و گناهانش و روزیم کن در آن ذکر خود را به طور دوام و یکسره به توفیق خود، ای راهنمای گمراهان

 

اللهم عجل لولیك الفرج

 

دوشنبه 17/5/1390 - 11:38
دعا و زیارت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

 

اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِیتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ

وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ

 سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهى رَغْبـةَ الرّاغبینَ.

 

......................................................................................

 

بار خدایا

در این روز مرا به نفس سرکشم, وامگذار تا پی طغیان و نارضایتی تو, روم

ومرا با تازیانه خشم و غضبت ادب مکن

مرا از موجبات ناخرسندیت, بر کنار بدار

به حق مهربانی و نعمت نوازیت

ای نهایت آرزوی مشتاقان

......................................................................................

نفس سرکش و خدای نا کرده شیطان درون ما آنروز طغیانگر شود

که احساس بی نیازی کند

روزی که باوری غلط در او رسوخ کند که خود از برای خودت

صاحب عزت و غنایی

و چه کس به واقع تواند بانگ برآورد , که مرا نیازی به معبود مهربان نیست

آنکه رضایتش کمال بندگی است ,هموست که جز او را

بندگی نشاید

و دوری از دایره مهر و رضایتش سقوط در ورطه بی پناهی است

و تو ای برترین تکیه گاه بندگان ,مرا یاری نما, که تلاشم در جلب

خشنودیت باشد

و زندگی بی طعم خوش بندگی, بالاترین کیفر روزگار حیات است

ای معبود زیبای من

 مرا لحظه ای به نفسم وامگذار

 

 اللهم عجل لولیك الفرج

 

يکشنبه 16/5/1390 - 13:27
دعا و زیارت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

بشنویم

 

 دعای روز پنجم رمضان

 

اللهم اجعلنی فیه من المستغفرین و اجعلنی فیه من عبادک الصالحین القانتین,

و اجعلنی فیه من اولیائک المقربین برأفتک یا ارحم الراحمین


......................................................................................

بار الها
در این روز مرا از جمله استغفار کنندگان حقیقی قرار ده
مرا در زمره بندگان خداترس و صالح خویش به شمار آور
و مرا در این روز از هم نشینان خاص خود قرار ده
به حق دوستی و شفقتت
ای مهربان ترین مهربانان

 

 اللهم عجل لولیك الفرج

 

شنبه 15/5/1390 - 13:31
آلبوم تصاویر

 

 

جمعه 14/5/1390 - 11:25
داستان و حکایت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

  وقتی خدا به قولش عمل می‌کند.

 

چند روزی به آمدن عید مانده بود.

بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند اما استاد بدون هیچ تاخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.

استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری "صدرا"*.

بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخره سالی دیگه بسه!

استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.

استاد  ۵۰ ساله‌مان با آن كت قهوه‌ای سوخته‌ای كه به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من رو از درس دادن بندازید بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم.

"من حدودا  ۲۱  یا ۲  سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو"که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.

استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...

اما نسبت به پدرم مثل تمام پدرها هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.

نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم.

از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...استاد حالا خودش هم گریه می کند...

پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...

حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، ۱۰۰تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.

آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند.

بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها ۱۰  تومان عیدی داد، ۱۰  تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.

اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس.

بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.

گفتم: این چیه؟

"باز کن می فهمی"

باز کردم،  ۹۰۰  تومان پول نقد بود! این برای چیه؟

"از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."

راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید ۱۰۰۰تومان باشه نه ۹۰۰  تومان!

مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.

راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.

روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...

"چه شرطی؟"

بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.

استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت: "به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا ۱۰  برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟*"

 

منبع

 

اللهم عجل لولیك الفرج

 

جمعه 14/5/1390 - 11:13
داستان و حکایت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

خدا به بنده گفت : بنده من یازده رکعت نماز شب بخوان .

بنده به خدا می گه :خدایا آخه من ...خسته ام نمی تونم .

خدا :عیبی ندارد. دو رکعت نماز «شفع» و یک رکعت نماز «وتر» بخوان .

بنده : خدایا حال ندارم. برایم مشکله نیمه شب بیدارشم .

خدا :بنده من قبل از خواب این سه رکعت رو بخوان .

بنده : خدایا سه رکعت زیاده.

خدا: بنده من فقط یک رکعت نماز «وتر» بخوان.

بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام راه دیگه ای نداره ؟

خدا: بنده من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان فقط بگو: یا الله

بنده: خدایا من توی رختخوابم.اگر بلند شم خواب از سرم می پره.

خدا: بنده من همان جا که دراز کشیده ای بگو یا الله

بنده: خدایا هوا سرده من نمی تونم دستام رو از زیر پتو بیرون بیارم سردم میشه.

خدا: پس توی دلت بگو یا الله .ما نماز شب برات حساب می کنیم .

*بنده اعتنا نمی کنه ومی خوابه .

خدا به ملائکه می گه: ملائکه من ببینید من چقدر ساده گرفتم اما او خوابید...چیزی به اذان صبح

نمانده . بنده من رو بیدار کنید .دلم برایش تنگ شده امشب با من حرف نزده .

ملائکه به خدا می گن: خداوندا او رو بیدار کردیم .اما او باز خوابید .

خدا به ملائکه می گه: ملائکه من در گوشش بگید خداوند منتظر توست .شاید بیدار شود.

ملائکه: پروردگارا بازهم بیدار نمی شه.

* اذان صبح را می گویند

این بار خدا خودش به بنده می گه: بنده ی من هنگام اذان هم بیدار نشدی. نزدیک طلوع خورشیداست . بیدار شو وبا من حرف بزن .نگذار نماز صبحت قضا شود .

*خورشید از مشرق طلوع کرد

ملائکه به خدا می گن :خداوندا نمی‌خواهی با او قهر می کنی ؟

خداوند به ملائکه می گه: او که جز من کسی را ندارد .شاید توبه کند ....

 

اللهم عجل لولیك الفرج

 

جمعه 14/5/1390 - 10:37
دعا و زیارت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

بشنویم

 

 دعای روز چهارم رمضان

 

اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ و أوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ

بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.


 

خدایا مرا در این روز، در به پا داشتن دستوراتت نیرومند ساز
و شیرینى یادت را به من بچشان
و به کرمت، مرا در این روز براى ادای شکر و سپاس به درگاهت مهیا کن
و در حفاظت گاه و پوشش خانه خودت مصون دار،
اى بیناترین بینایان.

 

 

اللهم عجل لولیك الفرج

 

جمعه 14/5/1390 - 9:35
رمضان

 

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیك یا بقیة الله الاعظم
سلام

 

فرا رسیدن ماهترین ماه خدا رمضان المبارك را تبریك می گویم.

---------------------------------------------------------

 

نوافل را بخوانید
این نوافل سی و چهار رکعتی که برای نمازهای روز و شب وارد شده است، بسیار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبی است. ما غالباً اهل نوافل نیستیم. ولی ماه رمضان که می*شود، چه مانعی دارد؟ کدام کار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار رکعت نماز ظهر است، قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافله دارد؛ چهار دو رکعتی. چهار رکعت نماز عصر است و قبل از این چهار رکعت، هشت رکعت نافله نماز عصر است. این نوافل را بخوانید. همچنین نوافل مغرب را که از اینها مهم*تر است؛ و نیز نوافل شب که یازده رکعت است. همچنین نافله صبح که دو رکعت است. کسانی هستند که در ایام معمولی سال، برایشان مشکل است پیش از اذان صبح برای نماز شب بیدار شوند. ولی در این شب*ها، به طور قهری و طبیعی بیدار می*شوند. این یک توفیق الهی است. چرا از این توفیق استفاده نکنیم؟ ان شاء الله فرصت*های ماه رمضان را مغتنم بشمارید.
منبع:
بیانات مقام معظم رهبری در روز اول ماه مبارك رمضان، 04/12/1371

  

اللهم عجل لولیك الفرج

 

سه شنبه 11/5/1390 - 13:20
دعا و زیارت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

بشنوید

اللهم عجل لولیك الفرج

 

سه شنبه 11/5/1390 - 12:44
رمضان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیك یا بقیة الله الاعظم

سلام

 

 

قطعه‌ای از بهشت در جهنم سوزان دنیا

ماه رمضان در هر سال، قطعه‌ای از بهشت است که خدا در جهنم سوزان دنیای مادی ما، آن را وارد می‌کند و به ما فرصت می‌دهد که خودمان را بر سر این سفره الهی در این ماه، وارد بهشت کنیم. بعضی همان سی روز را وارد بهشت می‌شوند. بعضی به برکت آن سی روز، همه سال را و بعضی همه عمر را. بعضی هم از کنار آن، غافل عبور می‌کنند که مایه تأسف و خسران است. حالا برای خودشان که هیچ، هر کس که ببیند این موجود انسانی، با این همه استعداد و توانایی عروج و تکامل، از چنین سفره با عظمتی استفاده نکند، حق دارد که متأسف شود. این ماه رمضان است. ماه ضیافت الله است. ماه لیلة القدر است.

مقام معظم رهبری، 17/11/1372.

راه نزدیک است

ماه رمضان، ماهی است که می‌شود با تذکر و توجه در آن، به جبران کرده‌های ناپسند پرداخت. در «دعای ابو حمزه»، عبارتی بسیار تکان دهنده وجود دارد؛ که آن عبارت، این است: «واعلم انّک للرّاجی بموضع اجابةٍ و للملهوفین بمرصد اغاثةٍ و انّ فی اللّهف الی جودک و الرضا بقضائک عوضاً من منع الباخلین و مندوحةً عمّا فی ایدی المستأثرین و انّ الراحل الیک قریبُ المسافة و انک لا تحتجب عن خلقك الاّ ان تحجبهم الاعمال دونک.»(مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی) فرد دعا خوان و ثناگو، عرض می‌کند: «ای خدای من! من امید به تو را بر امید به غیر تو ترجیح دادم. پناه آوردن به تو را جایگزین پناه بردن به دیگران کردم و می‌دانم اگر کسی به سوی تو بیاید، راه نزدیک است...»

مقام معظم رهبری، 14/11/1373.

 

اللهم عجل لولیك الفرج

 

سه شنبه 11/5/1390 - 9:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته