• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 572
تعداد نظرات : 1374
زمان آخرین مطلب : 5643روز قبل
محبت و عاطفه
اگر تو امروز، آسمان را آبي مي‌بيني، من فردا را .
اگر فضاي دلت پر از مهر و گرماي عشق است،
و اگر قلبت تا ابديت لبريز از شور عشق است،
پس نگاه مرا ببين
چهارشنبه 20/2/1385 - 0:2
خواستگاری و نامزدی
آنگاه كه زندگي همچون ترانه اي جاري مي گردد شاد بودن آسان است
اما ارزش انسان زماني آشكار مي گردد كه در شرايط آشفته نيز لبخند به لب دارد
چهارشنبه 20/2/1385 - 0:2
محبت و عاطفه
مي خواستم با نفس هاي تو براي شعر هايم ترانه بسازم
مي خواستم با نگاه تو به تم ا شاي دنيا بنشينم
مي خواستم دست هاي تو به من صداقت هديه كند
خيالي بود....خوابي بود...كه عصر يك روز باراني سراغ من امده بود
از تو ياد گرفتم كه با (ن...ف...ر...ت)
نفرت را تجربه كنم
نفرت در آيينه چشمانت ديدم
نفرت را در بغض صدايت شنيدم
تو زلالي چشم هايم را با ابرهاي نفرت پوشاندي
تو ارامش دروازه هاي قلبم را با نفرت به ويرانه كشاندي
من و تو با نفرت يك ورق از دفتر زندگيمان را سياه كرديم
سه شنبه 19/2/1385 - 0:3
شعر و قطعات ادبی
باشد! سكوت كن گل گندم! سكوت كن
از ترس قصه سازي مردم سكوت كن
باشد غرور من كه برايت عزيز نيست
بي هيچ زحمتي به تبسّم سكوت كن
از ياد برده اي نكند آن گذشته را؟
كوي بهشت، آن در هشتم؛ سكوت كن
اينجا ميان اين مه سردي كه حاكم است
ساعات و كوچه ها گم و من گم؛ سكوت كن
حوّا سقوط كرد و زمين نعره اي كشيد
امّا تو باز هم -گل گندم!- سكوت كن
سه شنبه 19/2/1385 - 0:3
محبت و عاطفه
وقتي آدم تنها مي‌شه مثل باد مي‌مونه
بي‌هدفه هي از اين سو به آن سو
از اين خونه به آن خونه
از اين كو به آن كو
منم مثل بادم
پر فريادم
خنده ‌هام گم شده
گريه ‌هام خشكيده
سه شنبه 19/2/1385 - 0:1
خواستگاری و نامزدی
زندگي چيست خون دل خوردن پشت ديوار آرزو مردن
سه شنبه 19/2/1385 - 0:1
شعر و قطعات ادبی

فقط يك گام ديگر
فقط يك گام ديگر مانده تا پاي بلند دار
كمي آهسته تر شايد...نه محكم تر قدم بگذار
به شدت خسته ام از خود، به شدت خسته ام از تو بيا اي جان بي ارزش، بيا دست از سرم بردار خدا مي داند اي مردم، دلم چون ساقة گندم نمي رقصد بجز با گل، نمي ميرد مگر با خار
نه با جن نسبتي دارم، نه از اقوام انسانم
مرا از من بگير و دست موجودي دگر بسپار
خودت بنشين قضاوت كن اگر تو جاي من بودي
چه مي گفتي به اين مردم، چه مي كردي به اين ديوار؟
خدايا گر چه كفر است اين ولي يك شب از اين شبها
فقط يك لحظه - يك لحظه - خودت را جاي من بگذار.
بهروز ياسمي
سه شنبه 19/2/1385 - 0:0
خاطرات و روز نوشت
با یاد او
سلام به همه دوستای گلم
امیدوارم كه حالتون خوبه خوب بوده باشه
و مثل من اینقدر خفن خسته نشده باشید
لابد می پرسید كه چرا خفن خسته شدم
جونم براتون بگه (البته اگه جونی برام مونده باشه)
امروز كه رفته بودیم كلاس یهویی شد كه موقعیت پیش اومد و رفتیم نمایشگاه كتاب
جاتون خالی بد نبود ولی شلوغ بود
راستی هیچكی از بچه های تبیان رو هم ندیدیم
همین الآن هم رسیدم خونه
كل بدنم درد می كنه بد رقم
شرمنده اگه نتونستم امروز به مطالبتون سر بزنم
ایشالله فردا كه رفتم سایت دانشگاه سعی می كنم تو اولین فرصت مطالبتون رو بخونم
من دیگه برم چون چشام رفتش
مراقب خودتون باشید
فعلا خداحافظ
دوشنبه 18/2/1385 - 22:27
محبت و عاطفه
God has no individuality or separation . No such things as some things are His and others are not His . Everything is from Him and returns to Him.
  خداوند نه فرديت دارد نه جدايي. چنين چيزي هم نيست كه بگوييم بعضي چيزها مال اوست و بعضي چيزها مال او نيست. همه چيز از اوست و به او باز مي گردد.
دوشنبه 18/2/1385 - 1:9
شعر و قطعات ادبی
شبي
شبي پرسيدمش با بي قراري به غير از من كسي را دوست داري دو چشمش از خجالت بر هم افتاد ميان گريه هايش گفت آري به دل گفتم كه يارم مهربان است كه اين گونه سراغ دلربان است دلم آوازه دادش ناگهاني رخش با من دلش با ديگران است درخت غم در وجودم كرده ريشه به درگاه خدا نالم هميشه جوانان قدر يكديگر بدانيد اجل سنگ است و آدم مثل شيشه
دوشنبه 18/2/1385 - 1:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته