• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4476روز قبل
دعا و زیارت
سوره تكاثر الصدوق قال: حدّثنا الحاكم أبوعلىّ الحسین بن أحمد البیهقى، قال: حدّثنا محمّد بن یحیی الصولى، قال: حدّثنا أبوذكوان القاسم بن إسماعیل بسیراف سنة خمس و ثمانین و مائتین قال: حدّثنا إبراهیم بن عباس الصولى الكاتب بالأهواز سنة سبع و عشرین و مائتین، قال: كنّا یوماً بین یدى علىّ بن موسی‏علیه السلام فقال لى: لیس فى الدّنیا نعیم حقیقى. فقال له بعض الفقهاء ممّن یحضره: فیقول الله عزّوجلّ (ثمّ لتسئلنّ یومئذٍ عن النعیم) أمّا هذا النعیم فى الدنیا، وهو الماء البارد، فقال له الرضا علیه السلام و علا صوته: كذا فسّرتموه أنتم و جعلتموه علی ضروب، فقالت طائفة: هو الماء البارد، و قال غیرهم: هو الطعام الطیب، و قال آخرون: هو النوم الطیب. قال الرضا علیه السلام: و لقد حدّثنى أبى عن أبیه أبى عبدالله الصّادق‏ أنّ أقوالكم هذه ذكرت عنده فى قول الله تعالی (ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النعیم) فغضب و قال: إنّ الله عزّوجلّ لایسئل عباده عمّا تفضّل علیهم به، و لایمنّ بذلك علیهم، و الامتنان بالإنعام مستقبح من المخلوقین، فكیف یضاف إلی الخالق عزّوجلّ ما لایرضى المخلوق؟! و لكنّ النعیم حبّنا أهل البیت و موالاتنا، یسأل الله عباده عنه بعد التوحید و النبوّة لأنّ العبد إذا وفا بذلك أدّاه إلی نعیم الجنّة الّذى لایزول. و لقد حدّثنى بذلك أبى عن أبیه، عن آبائه، عن أمیرالمؤمنین علیه السلام أنّه قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله‏: یا علی إنّ أوّل مایسئل عنه العبد بعد موته، شهادة أن لا إله إلّا الله، و أنّ محمّداً رسول الله و إنّك ولىّ المؤمنین بما جعله الله، و جعلته لك، فمن أقرّ بذلك و كان یعتقده صار إلی النعیم الّذى لازوال له. فقال لى أبو ذكوان بعد أن حدّثنى بهذا الحدیث مبتدئاً عن غیر سؤال: اُحدّثك بهذا من جهات: منها لقصدك لى من البصرة، و منها أنّ عمّك أفادنیه، و منها أنّى كنت مشغولاً باللّغة و الأشعار و لاأعول علی غیرهما، فرأیت النبىّ صلّی الله علیه و آله فى النوم و الناس یسلّمون علیه و یجیبهم فسلّمت، فما ردّ علىّ فقلت: أما أنا من أمّتك یا رسول الله؟ قال لی: بلى و لكن حدّث الناس بحدیث النعیم الّذى سمعته من إبراهیم، قال الصولى: و هذا حدیث قدرواه الناس عن النبىّ صلّی الله علیه و آله إلّا أنّه لیس فیه ذكر النعیم و الآیة و تفسیرها، إنّما رووا إنّ أوّل ما یسئل عنه العبد یوم القیمة الشهادة و النبوّة و موالاة علىّ بن أبى طالب علیه السلام‏ . عیون اخبار الرضا 2/ 129 - 130. صدوق از حاكم ابوعلی حسین بن احمد بیهقی، از محمد بن یحیی صولی، از ابوذكوان قاسم بن اسماعیل در سال 285 در سیراف، از ابراهیم بن عباس صولی كاتب در سال 227 در اهواز روایت كرده است كه گفت: روزی در محضر علی بن موسی(ع ) بودیم كه حضرت به من فرمود: در دنیا نعمت حقیقی وجود ندارد، یكی از فقهای حاضر به حضرت عرض كرد: خداوند عزّوجلّ می‏فرماید (سپس در آن روز از نعمتها سوال خواهید شد ) این نعمت در دنیاست و آن، نعمت آب سرد است. حضرت رضا(ع) صدای مبارك خود را بلند كرد و فرمود: شما آن را چنین تفسیر كرده‏اید و هر یك در خصوص آن چیزی گفته‏اید . طایفه‏ای گفتند: مقصود آب خنك است، عده‏ای گفتند: مقصود غذای لذیذ و گواراست، و شماری دیگر گفتند: مقصود خواب خوش است. حضرت رضا(ع) فرمود: حال آن كه پدرم از پدرش ابوعبداللّه الصادق (ع) برایم حدیث فرمود كه در حضور آن حضرت در تفسیر آیه (سپس در آن روز از نعمتها سوال خواهید شد) همین حرفهای شما مطرح شد، و آن جناب خشمگین شد و فرمود: خداوند عزّوجلّ بندگان خود را نسبت به چیزی كه به ایشان تفضّل كرده است بازخواست نمی‏كند، و منّت گذاردن برای نعمت از سوی انسان زشت است، پس چگونه چیزی را كه حتی مخلوق نمی‏پسند می‏توان به خالق عزّوجلّ نسبت داد؟! مقصود از این نعیم دوستی و موالات نسبت به ما اهل بیت است، كه خداوند، پس از سؤال از توحید و نبوّت، درباره آن بندگانش را مورد سؤال قرار می‏دهد؛ چرا كه هر گاه بنده به نعمت دوستی ما وفا كند این وفاداری او را به نعمت جاویدان بهشت می‏كشاند. این را پدرم، از پدرش، از پدرانش، از امیرالمؤمنین(ع) حدیث كرد كه آن حضرت فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: ای علی، نخستین چیزی كه پس از مرگ از بنده سؤال می‏شود این است كه آیا به یگانگی خداوند و پیامبری محمد و ولایت تو بر مؤمنان كه آن را خداوند و من برای تو قرار داده‏ایم، گواهی و شهادت داده است، زیرا هر كس به آن اقرار كند و بدان معتقد باشد به نعمت جاویدان (بهشت) دست می‏یابد. محمد بن یحیی صولی گوید: ابو ذكوان پس از آن كه این حدیث را ابتداء به ساكن و بدون آن كه من از او سؤال كنم، برایم روایت كرده گفت: من به چند دلیل، این حدیث را برایت گفتم، اول این كه تو از بصره برای دیدن من آمدی، دوم این كه عموی تو این حدیث را برایم بازگو كرده است، و سوم این كه من قبلاً به آموختن لغت و اشعار اشتغال داشتم و به غیر آنها نمی‏پرداختم تا این كه پیامبر(ص) را در خواب دیدم، مردم به آن حضرت سلام می‏كردند و ایشان جواب سلام آنها را می‏دادند، من هم سلام كردم اما حضرت جوابم را نداد، عرض كردم: ای رسول خدا، مگر من از امت تو نیستم؟ فرمود: چرا؛ اما حدیث نعیم را كه از ابراهیم شنیده‏ای برای مردم بازگو كن، صولی گوید: و این همان حدیثی است كه مردم از پیامبر(ص) روایت می‏كنند منتها در آن از نعیم و آیه و تفسیر آن سخنی نیست، بلكه آنچه مردم روایت می‏كنند این است كه نخستین سؤالی كه از مردم در روز قیامت می‏شود، سؤال از شهادت (به یگانگی خداوند و نبوت محمد(ص)) روایت علی بن ابی‏طالب(ع) است . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق قال: حدّثنا الفقیه المروزى عن أبى بكر النیسابورى عن الطائى عن أبیه عن الرضا علیه السلام عن أبیه عن آبائه علیهم السلام قال: قال: علىّ بن أبى ‏طالب علیه السلام‏ فى قول الله عزّوجلّ (ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النعیم) قال : الرطب و الماء البارد . تكاثر / 8. عیون اخبار الرضا 2 / 38. صدوق از فقیه مروزی، از ابوبكر نیشابوری، از طائی، از پدرش، از حضرت رضا، از پدر بزرگوارش، از پدرانش‏(ع) روایت كرده است كه فرمود: علی بن ابی‏طالب(ع) درباره آیه (سپس در آن روز از نعمتها سوال خواهید شد)1 فرمود: (مقصود از این نعمتها) خرما و آب خنك است2 . --------------------------------------------------------------------------------
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:41
دعا و زیارت
سوره بلد البرقى عن أبیه، عن معمّر بن خلّاد، قال: كان أبوالحسن الرضا علیه السلام إذا أكل اُتى بصحفة، فتوضع قرب مائدته، فیعمد إلی أطیب الطعام ممّا یؤتى به، فیأخذمن كلّ شى‏ء شیئاً فیوضع فى تلك الصّحفة، ثمّ یأمر بها للمساكین ثمّ یتلو هذه الآیة: "فلا اقتحم العقبة" ثمّ یقول: علم الله عزّوجلّ أن لیس كلّ إنسان یقدر علی عتق رقبة، فجعل لهم سبیلاً إلی الجنّة بإطعام الطّعام . بلد /11. محاسن 392 . برقی از پدرش، از معمّر بن خلّاد روایت كرده است كه گفت: حضرت ابوالحسن الرضا(ع) وقتی می‏خواست غذا بخورد، قدحی می‏آوردند و نزدیك سفره ایشان می‏گذاشتند، حضرت دست می‏برد و از هر یك از بهترین و لذیذترین غذاهایی كه برایش آورده بودند مقداری بر می‏داشت و در آن قدح می‏گذاشت و می‏فرمود آن را به مستمندان بدهند، آن‏گاه این آیه را تلاوت می‏كرد (پس به بلندی گردنگاه در نیامد)1 سپس می‏فرمود: خدای عزّوجلّ می‏دانست كه همه افراد قادر به آزاد كردن‏ بنده نیستند، از این رو، اطعام كردن (فقرا) را راهی برای رسیدن آنان به بهشت قرار داد .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:41
دعا و زیارت
سوره بیّنه الكلینى عن علىّ بن محمّد عن بعض أصحابه، عن أحمد بن محمّد بن أبى نصر، قال: دفع إلی أبوالحسن علیه السلام مصحفاً و قال: لاتنظر فیه، ففتحته و قرأت فیه: (لم یكن الّذین كفروا) فوجدت فیها اسم سبعین رجلاً من قریش بأسمائهم و أسماء آبائهم، قال : فبعث إلىّ: ابْعث إلىّ بالمصحف . اصول كافى2/ 631؛ آیه در سوره بیّنه /1. كلینی از علی بن محمد، از یكی از هم اصحابش از احمد بن محمد بن ابی نصر روایت كرده است كه گفت: ابوالحسن(ع) مصحفی به من داد و فرمود: در آن نگاه مكن، اما من آن را گشودم (و نبودند آنان كه كافر شدند) را خواندم، و در آن نام هفتاد مرد از قریش را كه نام آنها و پدرانشان ذكر شده بود، یافتم، ابن ابی نصر گوید: حضرت به من پیغام فرستاد كه: مصحف را به من برگردان .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:39
دعا و زیارت
سوره بقرة العیّاشى عن عمر بن سلیمان عن رجل من أهل الجزیرة، قال: سأل الرضا علیه السلام رجل، فقال له: جعلت فداك أنّ الله تبارك و تعالی یقول (فنظرة إلی میسرة) فأخبرنى عن هذه النظرة الّتى ذكرها الله لها حدّ یعرف إذا صار هذا المعسر لابدّ له من أن ینظر و قدأخذ مال هذا الرجل و أنفق علی عیاله، و لیس له غلّة ینتظر إدراكها، و لادین ینتظر محلّه، و لامال غائب ینتظر قدومه؟ قال: نعم ینتظر بقدر ما ینتهى خبره إلی الإمام، فیقضى عنه ما علیه من سهم الغارمین إذا كان أنفقه فى طاعة الله، فإن كان أنفقه فى معصیة الله فلاشى‏ء له علی الإمام، قلت: فمال هذا الرجل الّذى ائتمنه و هو لایعلم فیم أنفقه فى طاعة الله أو معصیته؟ قال: یسعى له فى ماله فیردّه و هو صاغر . بقره / 280. تفسیر عیّاشى 1 / 155. عیاشی از عمر بن سلیمان، از مردی از اهالی جزیره (عراق‌) روایت كرده است‌ كه گفت: مردی از حضرت رضا(ع) سؤال كرد و گفت: قربانت گردم خدای‌ تبارك و تعالی می‌فرماید (پس مهلت دادنیست تا وقت یسر) بفرمایید آیا این مهلتی كه خداوند فرموده است مرز مشخصی دارد كه هر گاه شخص تنگدست به آن حدّ برسد باید به او مهلت داده شود در صورتی كه پول آن مرد (وام دهنده‌) را گرفته و خرج خانواده‌اش‌ كرده است و نه غله‌ای دارد كه منتظر درو كردنش باشد، نه‌ طلبی دارد كه منتظر سر رسید آن باشد، و نه مال التجاره‌ای كه چشم به راه آمدنش باشد؟ حضرت فرمود: آری، به‌ اندازه‌ای كه خبر (ناداری‌ِ) او به امام برسد باید صبر كرد و مهلت داد، تا امام بدهی او را، اگر در راه طاعت خدا صرف كرده باشده از سهم غارمین (بدهكاران تنگدست‌ ) بپردازد . اما اگر در راه معصیت خدا خرج كرده باشد پرداخت آن بر عهده امام نیست . عرض كردم: در آن صورت تكلیف پول این آدمی كه به او اعتماد كرده و نمی‌دانسته‌ است كه آیا در راه اطاعت خدا خرج می‌كند یا در راه معصیت او، چه می‌شود؟ فرمود: باید تلاش كند و هر طور شده پول او را پس بدهد . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن عمر بن محمّد بن سالم بن البراء الجعابی، قال: حدّثنا أبو محمّد الحسن بن عبدالله بن محمّد بن العبّاس الرازى التمیمى، قال: حدّثنى سیّدى علىّ بن موسی الرضا علیه السلام، عن أبیه عن آبائه، عن رسول‏الله‏ صلّی الله علیه و آله قال: نزلت هذه الآیة (الّذین ینفقون أموالهم باللیل و النهار سرّا و علانیة) فى علىّ‏ . بقره / 274. عیون اخبار الرضا 2 / 62. صدوق از محمد بن عمر بن محمد بن سالم بن براء جعابی، از ابومحمد حسن بن عبد الله بن محمد بن عباس رازی‌ تمیمی روایت كرده است كه گفت: آقایم علی بن موسی الرضا از پدرش از پدران بزرگوارش‌ برایم حدیث كرد كه رسول خدا(ص‌ ) فرمود: آیه (كسانی كه اموال خود را در شب و روز، به طور پنهانی و آشكار انفاق می كنند) درباره علی(ع) نازل شده است‌ . -------------------------------------------------------------------------------- أحمد بن أبى عبدالله البرقى، عن محمّد بن عبدالحمید، عن صفوان بن یحیى قال: سألت أباالحسن الرضا علیه السلام عن قول الله لإبراهیم علیه السلام ( أو لم تؤمن قال بلی و لكن لیطمئنّ قلبى) أكان فى قلبه شكّ؟ قال: لا، كان علی یقین؛ و لكنّه أراد من الله الزّیادة فى یقینه . بقره / 260. محاسن 247 . احمد بن ابی عبدالله برقی از محمد بن عبدالحمید، از صفوان بن یحیی روایت‌ كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره این سخن خدای‌ تعالی به ابراهیم‌(ع‌) (آیا ایمان نداری گفت: چرا ولی می خواهم اطمینان قلبی پیدا كنم)36 سؤال كردم و عرض‌ كردم: آیا در دل ابراهیم شك بود؟ فرمود: نه، او یقین داشت، اما از خداوند خواست كه‌ بر یقین او بیفزاید . -------------------------------------------------------------------------------- علىّ بن إبراهیم قال: حدّثنى أبى عن الحسین بن خالد عن الرضا علیه السلام أنّه قال (السكینة) ریح من الجنّة لها وجه كوجه الإنسان فكان إذا وضع التّابوت بین یدى المسلمین و الكفّار، فإن تقدّم رجل لایرجع حتّی یقتل أو یغلب، و من رجع عن التابوت كفر و قتله الإمام، فأوحی الله إلی نبیّهم أنّ جالوت یقتله من یستوى علیه درع موسی‏، و هو رجل من ولد لاوى بن یعقوب علیه السلام إسمه داود بن إسىّ‏ و كان إسى راعیاً، و كان له عشرة بنین أصغرهم داود. فلمّا بعث طالوت إلی بنى إسرائیل و جمعهم لحرب جالوت، بعث إلی إسى أن أحضر ولدك، فلمّا حضروا دعا واحداً واحداً من ولده، فألبسه الدرّع درع موسی‏ منهم من طالت علیه و منهم من قصرت عنه، فقال لإسىّ: هل خلّفت من ولدك أحداً؟ قال: نعم أصغرهم تركته فى الغنم لیرعاها، فبعث إلیه فجاء به فلمّا دعى أقبل و معه مقلاع، قال: فناداه ثلاث صخرات فى طریقه، فقالت : یا داود خذنا فأخذها فى مخلاته و كان شدید البطش، قویّاً فى بدنه، شجاعاً، فلمّا جاء إلی طالوت ألبسه درع موسی‏ فاستوت علیه. . . الحدیث . بقره / 248. تفسیر قمّى 1 / 72. علی بن ابراهیم، از پدرش، از حسین بن خالد ، از حضرت رضا(ع‌ ) روایت كرده‌ است كه فرمود: (سكینه) نسیمی است از بهشت كه چهره‌ای مانند چهره انسان دارد، هر گاه تابوت (صندوق‌) در ما بین لشكر مؤمنان و كفار گذاشته می‌شد، اگر كسی (از سپاه‌ موحدین‌) از آن جلوتر می‌رفت حق نداشت برگردد تا این كه یا كشته شود و یا پیروز گردد، هر كس بر می‌گشت كافر می‌شد و امام (سالار سپاه‌) او را می‌كشت، پس خداوند به پیامبر آنان وحی فرمود كه جالوت به دست كسی كشته می‌شود كه زره موسی‌(ع‌) بر قامت او راست آید ، و او مردی است از فرزندان لاوی بن یعقوب(ع‌) و نامش داود بن‌ اسی است، اسی چوپان بود و ده پسر داشت كه كوچكترین ایشان داود بود . چون طالوت بنی اسرائیل را برای جنگ با جالوت بسیج كرد، به اسی پیغام داد كه‌ پسرانت را احضار كن، هنگامی كه پسران اسی حاضر شدند آنها را یكی یكی صدا زد و زره موسی را بر آنها پوشاند اما زره برای برخی بلند بود و برای برخی كوتاه‌. پس طالوت‌ به اسی گفت: آیا از فرزندانت كسی هست كه نیاورده باشی؟ گفت: آری، یكی از پسرانم‌ را كه از همه كوچكتر است گذاشتم كه گوسفندان را بچراند. طالوت كسی را فرستاد كه او را بیاورد، داود با خود فلاخنی داشت، در راه كه می‌آمد سه قطعه سنگ او را صدا زدند و گفتند: ای داود، ما را بردار، داود آنها را برداشت و در توبره خود گذاشت، او جوانی‌ نیرومند و شجاع بود، چون نزد طالوت آمد، زره موسی را بر او پوشاند و زره برقامت وی راست آمد ... تا آخر حدیث‌ . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن الفقیه المروزى عن أبى ‏بكر النیسابورى عن الطائى عن أبیه عن الرضا علیه السلام عن آبائه عن الحسین بن علىّ علیه السلام أنّه قال: خطبنا أمیرالمؤمنین علیه السلام فقال: سیاّتى علی الناس زمان عضوض یعضّ المؤسر علی ما فى یده، و لم یؤمر بذلك، قال الله تعالی (و لاتنسوا الفضل بینكم إنّ الله كان بماتعملون بصیراً) و سیأتى زمان یقدّم فیه‏ الأشرار و ینسی فیه الأخیار و یبایع المضطرّ، و قدنهى رسول الله صلّی الله علیه و آله‏ عن بیع المضطرّ و عن بیع الغرر فاتقّوا الله یا أیّها النّاس و أصلحوا ذات بینكم و احفظونى فى أهلى . بقره / 237. عیون اخبار الرضا 2 / 45-46. صدوق از فقیه مروزی از ابوبكر نیشابوری، از طائی، از پدرش، از حضرت‌ رضا، از پدران بزرگوارش، از حسین بن علی(ع) روایت كرده است كه فرمود : امیرالمومنین(ع) برای ما خطبه‌ای ایراد كرد و فرمود: بزودی زمانی بس بخیل و تنگ بر مردم فرا خواهد رسید كه در آن زمان ثروتمند ثروت خود را با چنگ و دندان‌ نگه می‌دارد (و از احسان و بخشش بخل ورزد) حال آن كه به چنین كاری امر نشده ‌است، بلكه ( بر عكس‌) خدای تعالی فرموده است (و احسان را در بین خودتان فراموش نكنید كه خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است) و نیز بزودی زمانی فرا رسد كه بدكاران مقدم دانسته می‌شوند و نیكان به فراموشی سپرده می‌شوند و معامله با افراد مضطر (كسانی كه از روی ناچاری‌ آنچه دارند می‌فروشند) شایع می‌گردد، در صورتی كه رسول خدا(ص‌) از بیع مضطرّ و بیع غرر (مغبون كردن طرف معامله‌) نهی فرموده است. پس ای مردم از خدا بترسید و به‌ اصلاح خود بپردازید، و مرا در میان خانواده‌ام حفظ نمایید . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن أبى القاسم الفارسى، قال: قلت للرضاعلیه السلام : جعلت فدِاك أنّ الله یقول فى كتابه (فإمساكٌ بمعروف أو تسریح بإحسان) و ما یعنى بذلك؟ قال: أمّا الإمساك بالمعروف فكفّ الأذی و إجباء النفقة، و أما التسریح بإحسان، فالطلاق علی ما نزل به الكتاب . بقره / 229. تفسیر عیّاشى 1 / 117. عیاشی از ابوالقاسم فارسی روایت كرده است كه گفت: به حضرت رضا ( ع) عرض كردم: قربانت گردم ، خداوند در كتاب خود می‌فرماید (نگاه داشتن به خوبی یا رها كردن به خوبی) فرمود: نگاه داشتن به خوبی عبارت از اذیت نكردن و پرداختن نفقه‌ است، و رها كردن به خوبی عبارت است از طلاق دادن بر طبق آنچه در كتاب خدا نازل‌ شده است‌ . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن معمر بن خلاّد، عن أبى الحسن الرضا علیه السلام أنّه قال: أى شى‏ء یقولون فى إتیان النّساء فى أعجازهنّ؟ قلت: بلغنى أنّ أهل المدینة لایرون به بأساً، قال: إنّ الیهود كانت تقول: إذا أتی الرجل من خلفها خرج ولده أحول، فأنزل الله (نساؤكم حرث لكم فأتوا حرثكم أنّى شئتم) یعنى من خلف أو قدّام خلافاً لقول الیهود، و لم یعن فى أدبارهنّ . بقره / 223. تفسیر عیّاشى 1 / 111. عیاشی، از معمر بن خلاد، از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) روایت كرده‌ است كه فرمود: درباره نزدیكی با زنان از پشت آنها چه می‌گویند؟ عرض كردم : شنیدام‌ كه (فقهای‌) اهل مدینه در آن اشكالی نمی‌بینند. حضرت فرمود: یهود عقیده داشتند كه‌ اگر مرد از پشت با زنش نزدیكی كند فرزندش لوچ به دنیا می‌آید، پس خداوند این آیه‌ را نازل فرمود (زنان شما كشتزار شما هستند پس بیایید كشتزار خود را هر جا می خواهید) یعنی بر خلاف گفته‌ یهود، از پشت سر (در وضعیت دمرو) و یا از پیش رو می‌توانید نزدیكی كنید. مقصود آیه نزدیكی كردن در دبر زنها نیست‌ . الصدوق رحمه الله قال: حدّثنا محمّد بن إبراهیم بن احمد بن یونس المعاذى، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید الكوفى الهمدانى، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال، عن أبیه عن الرضا علیه السلام قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (هل ینظرون إلّا أن یأتیهم الله فى ظلل من الغمام و الملائكة) قال : یقول: هل ینظرون إلّا أن یأتیهم الله بالملائكة فى ظلل من الغمام، و هكذا نزلت . بقره / 210. توحید صدوق 163. صدوق از محمد بن ابراهیم بن احمد بن یونس معاذی، از احمد بن محمد بن سعید كوفی همدانی، از علی بن حسن بن علی بن فضال، از پدرش روایت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع) درباره آیه شریفه (آیا انتظار می كشند خدا را در سایبانها و ملائكه) پرسیدم، فرمود: (یعنی‌) آیا منتظرند كه خداوند فرشتگان را در میان پاره‌هایی از ابرها به سراغشان فرستد. آیه این گونه نازل شده است (یعنی تأویل‌ آیه چنین است‌) . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى بإسناده عن الحسن بن علىّ قال: قرأت فى كتاب أبى الأسد إلی أبى الحسن الثانى علیه السلام و جوابه بخطّه، سأل ما تفسیر قوله (و لاتأكلوا أموالكم بینكم بالباطل و تدلوا بها إلی الحكّام)؟ قال: فكتب إلیه: الحكّام القضاة، قال: ثمّ كتب تحته هو أن یعلم الرّجل أنّه ظالم عاصى، هو غیر معذور فى أخذه ذلك الّذى حكم له به إذا كان قدعلم أنّه ظالم . بقره / 188،" اموالتان را در میان خود به تباهى مخورید و آن را به نزد داوران نبرید". تفسیر عیّاشى 1 / 85. عیاشی به اسنادش از حسن بن علی روایت كرده است كه گفت: در نامه‌ ابوالأسد به ابوالحسن ثانی‌(ع‌) و جوابی كه آن حضرت با خط خود نوشته بود، خواندم‌ كه ابوالاسد سؤال كرده بود تقسیر آیه (اموالتان را در میان خود به تباهی مخورید و آن را به نزد داوران نبرید) چیست؟ حضرت به او نوشت: داوران همان قاضیانند. و در ذیل آن نوشت: معنایش این است كه اگر انسان بداند قاضی در حكمی كه به نفع او داده مرتكب‌ حق كشی و گناه شده است، در گرفتن آنچه به نفع او حكم شده است معذور نیست، اگر براستی بداند كه حق كشی كرده است‌ . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن تمیم بن عبدالله بن تمیم القرشى رضى الله عنه قال : حدّثنى أبى عن أحمد بن علىّ الأنصارى، عن علىّ بن محمّد بن الجهم، قال: سمعت المأمون یسأل الرضا علىّ بن موسی علیه السلام‏ عمّا یرویه الناس من أمر الزهرة، و أنّها كانت امرأة فتن بها، هاروت و ماروت، و مایروونه من أمر سهیل أنّه كان عشّاراً بالیمن، فقال الرضا علیه السلام: كذبوا فى قولهم: إنّهما كوكبان، و إنّما كانتا دابّتین من دوابّ البحر، فغلط الناس و ظنّوا أنّهما الكوكبان، و ماكان الله عزّوجلّ لیم سخ أعداءه أنواراً مضیئة ثمّ یبقیها ما بقیت السماوات و الأرض و أنّ المسوخ لم یبق أكثر من ثلاثة أیام، حتّی ماتت و ما تناسل منها شى‏ء و ما علی وجه الأرض الیوم مسخ و أنّ الّتى وقع علیه اسم المسوخیة مثل القرد و الخنزیر و الدّب و أشباهها إنّما هى مثل ما مسخ الله علی صورها قوماً غضب الله علیهم، و لعنهم بإنكارهم توحید الله، و تكذیبهم رسله. و أمّا هاروت و ماروت فكانا ملكین علّما الناس السحر لیحترزوا عن سحر السحرة و یبطلوا به كیدهم، و ما علّما أحداً من ذلك شیئاً إلّا قالا له: "إنّما نحن فتنة فلاتكفر" فكفر قوم باستعمالهم لما اُمروا بالاحتراز منه و جعلوا یفرقون بما تعلّموه بین المرء و زوجه، قال الله عزّوجلّ (و ما هم بضارّین به من أحد إلّا بإذن الله) یعنى بعلمه . عیون اخبار الرضا 1 / 271-272. صدوق از تمیم بن عبدالله بن تمیم قرشی(رض‌)، از پدرش، از احمد بن علی انصاری، از علی بن محمد بن جهم روایت كرده است كه گفت: شنیدم مأمون از حضرت‌ علی بن موسی الرضا(ع) درباره روایتی پرسید كه مردم راجع به زهره نقل‌ می‌كنند و می‌گویند زهره نام زنی بود كه هاروت و ماروت گرفتار و دلباخته او شدند، و همچنین درباره آنچه كه راجع به (ستاره‌) سهیل روایت می‌كنند و می‌گویند باجگیری در یمن بوده است، سؤال كرد، حضرت رضا(ع) فرمود: این كه می‌گویند آن دو تبدیل به دو ستاره شدند حقیقت ندارد; بلكه به دو جانور دریایی تبدیل شدند، و مردم‌ اشتباها خیال كردند كه به دو ستاره تبدیل گشتند، خداوند عزّوجلّ هیچ‌ گاه دشمنان‌ خود را به صورت نورهایی درخشان مسخ نمی‌كند و آن‌ گاه آنها را تا آسمان و زمین‌ باقی است، باقی بگذارد، موجود مسخ شده بیش از سه روز باقی نمی‌ماند و بعد از سه‌ روز می‌میرد و چیزی از نسل آن باقی نمی‌ماند، و امروزه موجود مسخ شده‌ای در روی‌ زمین وجود ندارد . موجوداتی مانند بوزینه و خوك و خرس و امثال اینها كه نام مسخ‌ روی آنها گذاشته شده است، در واقع شبیه انسانهایی هستند كه خداوند قومی را، به‌ سبب انكار توحید و یگانگی او و تكذیب پیامبرانش، مورد خشم و نفرین خود قرار داد و آنها را به صورت آن جانوران مسخ كرد (نه آن كه این جانوران همان انسانهای مسخ‌ شده باشند). اما هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه به مردم سحر می‌آموختند تا به واسطه آن‌ خود را از سحر ساحران حفظ كنند و افسونهای آنان را باطل سازند، آن دو به هر كس‌ می‌خواستند سحر بیاموزند قبلا به او می‌گفتند (همانا كار ما آزمایش است، مباد كافر شوی) اما گروهی با به كارگیری چیزی كه مأمور به پرهیز از آن بودند یعنی سوء استفاده از سحر كافر شدند و با افسونهایی كه آموخته بودند شروع به جدایی انداختن‌ میان زن و شوهر كردند . خدای عزّوجلّ می‌فرماید (و آنها بدون اذن خداوند به احدی ضرر نرسانند) یعنی به علم خدا . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن محمّد بن القاسم المفسّر المعروف بأبى الحسن الجرجانى رضى الله عنه قال: حدّثنا یوسف بن محمّد بن زیاد و علىّ بن محمّد بن سیّار عن أبویهما عن الحسن بن علىّ عن أبیه علىّ بن محمّد عن أبیه محمّد بن علىّ عن أبیه الرضا علىّ بن موسی علیه السلام عن أبیه موسی بن جعفرعلیه السلام عن أبیه الصادق جعفر بن محمّد علیه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و اتّبعوا ما تتلوا الشیاطین علی ملك سلیمان و ما كَفَرَ سلیمان) قال: اتبعوا ما تتلو كفرة الشیاطین من السحر و النیرنجات علی ملك سلیمان، الّذین یزعمون أنّ سلیمان به ملك و نحن أیضاً به، فظهر العجائب حتّی ینقاد لنا الناس. و قالوا: كان سلیمان كافراً ساحراً ماهراً بسحره، ملك ما ملك، و قدر ما قدر فردّ الله عزّوجلّ علیهم فقال (و ما كفر سلیمان) و لااستعمل السحر الّذى نسبوه إلی سلیمان و إلی (ما أُنزل علی الملكین ببابل هاروت و ماروت) و كان بعد نوح علیه السلام قد كثر السحرة و المموّهون، فبعث الله عزّوجلّ ملكین إلی نبىّ ذلك الزمان بذكر ما تسحر به السحرة، و ذكر ما یبطل به سحرهم و یردّ به كیدهم، فتلقّاه النبىّ عن الملكین، و أدّاه إلی عباد الله بأمر الله عزّوجلّ، فأمرهم أن یقفوا به علی السحر و أن یبطلوه، و نهاهم أن یسحروا به الناس. و هذا كما یدلّ علی السم ما هو، و علی ما یدفع به غائلة السم، ثمّ قال عزّوجلّ (و ما یعلّمان من أحد حتّی یقولا إنّما نحن فتنة فلاتكفر) یعنى أنّ ذلك النبىّ أمر الملكین أن یظهرا للنّاس بصورة بشرین و یعلّماهم ما علّمهما الله من ذلك، فقال الله عزّوجلّ (و ما یعلّمان من أحد) ذلك السحر و إبطاله (حتّی یقولا) للمتعلّم (إنّما نحن فتنة) و امتحان للعباد لیطیعوا الله عزّوجلّ فیما یتعلّمون من هذا ویبطلوا به كید السحرة ولایسحروهم (فلاتكفر) باستعمال هذا السحر و طلب الإضرار به، و دعاء الناس إلی أن یعتقدوا أنّك به تحیى و تمیت و تفعل ما لایقدر علیه إلّا الله عزّوجلّ، فإنّ ذلك كفر. قال الله عزّوجلّ (فیتعلّمون) یعنى طالبى السحر (منهما) یعنى مما كتبت الشیاطین علی ملك سلیمان من النیرنجات و مما (أنزل علی الملكین ببابل هاروت و ماروت) یتعلّمون من هذین الصنفین (ما یفرّقون به بین المرء و زوجه)، هذا ما یتعلّم الإضرار بالناس یتعلّمون التضریب بضروب الحیل و التمایم و الإیهام و أنّه قد دفن فى موضع كذا و عمل كذا لیحبّب المرأة إلی الرّجل و الرّجل إلی المرأة، و یؤدّى إلی الفراق بینهما، فقال عزّوجلّ (و ما هم بضارّین به من أحد إلّا بإذن الله) أى ما المتعلّمون بذلك بضارّین من أحد إلّا بإذن الله، یعنى بتخلیة الله و علمه فإنّه لوشاء لمنعهم بالجبر و القهر. ثمّ قال (و یتعلّمون ما یضرّهم و لاینفعهم) لأنّهم إذا تعلّموا ذلك السحر لیسحروا به ویضرّوا، فقد تعلّموا ما یضرّهم فى دینهم، ولاینفعهم فیه، بل ینسلخون عن دین الله بذلك (و لقدعلموا) هؤلاء المتعلّمون (لمن اشتراه) بدینه الّذى ینسلخ عنه بتعلّمه (ما له فى الآخرة من خلاق) أى من نصیب فى ثواب الجنّة، ثمّ قال عزّوجلّ (و لبئس ماشروا به أنفسهم) و رهنوها بالعذاب (لوكانوا یعلمون) أنّهم قد باعوا الآخرة و تركوا نصیبهم من الجنّة، لأنّ المتعلّمین لهذا السحر الّذین یعتقدون أن لارسول و لاإله و لابعث و لانشور. فقال (و لقدعلموا لمن اشتراه ما له فى الآخرة من خلاق) لأنّهم یعتقدون أن لاآخرة فهم یعتقدون أنّها إذا لم تكن آخرة فلاخلاق لهم فى دار بعد الدنیا، و إن كانت بعد الدنیا آخرة فهم مع كفرهم بها لاخلاق لهم فیها، ثمّ قال (و لبئس ماشروا به أنفسهم) بالعذاب إذ باعوا الآخرة بالدنیا، و رهنوا بالعذاب الدّایم أنفسهم (لو كانوا یعلمون) أنّهم قد باعوا أنفسهم بالعذاب و لكن لایعلمون ذلك، لكفرهم به، فلما تركوا النظر فى حجج الله حتّی یعلموا عذّبهم علی اعتقادهم الباطل و جحدهم الحق. قال یوسف بن محمّد بن زیاد و علىّ بن محمّد بن سیّار عن أبویهما أنّهما قالا: فقلنا للحسن بن علىّ علیه السلام‏: فإنّ قوماً عندنا یزعمون أنّ هاروت و ماروت ملكان اختارهما الله من الملائكة لمّا كثر عصیان بنى آدم و أنزلهما مع ثالث لهما إلی دارالدنیا، و أنّهما افتتنا بالزهرة و أرادا الزنا بها، و شربا الخمر، و قتلا النفس المحرّمة، وأنّ الله عزّوجلّ یعذّبهما ببابل و أنّ السحرة منهما یتعلّمون السحر، و أنّ الله تعالی مسخ تلك المرأة هذا الكوكب الّذى هو الزّهرة. فقال الإمام علیه السلام‏: معاذ الله من ذلك! إنّ ملائكة الله معصومون محفوظون من الكفر و القبائح بألطاف الله تعالی، قال الله عزّوجلّ فیهم ( لایعصون الله ما أمرهم و یفعلون مایؤمرون) و قال الله عزّوجلّ (و له من فى السّموات و الأرض و من عنده) یعنى الملائكة (لایستكبرون عن عبادته و لا یستحسرون * یسبّحون اللیل و النهار لایفترون) و قال عزّوجلّ فى الملائكة أیضاً (بل عباد مكرمون* لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون* یعلم ما بین أیدیهم و ماخلفهم و لایشفعون إلّا لمن ارتضى و هم من خشیته مشفقون) ثمّ قال علیه السلام‏: لوكان كما یقولون كان الله عزّوجلّ قد جعل هؤلاء الملائكة خلفاءه فى الأرض و كانوا كالأنبیاء فى الدنیا أو كالأئمّة، فیكون من الأنبیاء و الأئمّة علیهم السلام قتل النفس و الزنا، ثمّ قال علیه السلام‏: أو لستَ تعلم أنّ الله عزّوجلّ لم یخل الدنیا من نبىّ قط أو إمام من البشر أو لیس الله عزّوجلّ یقول (و ما أرسلنا من قبلك) یعنى من رسول إلی الخلق (إلّا رجالاً نوحى إلیهم من أهل القری) فأخبر أنّه لم یبعث الملائكة إلی الأرض لیكونوا أئمّة و حكّاماً، و إنّما كانوا اُرسلوا إلی أنبیاء الله. قالا : فقلنا له: فعلی هذا أیضاً لم یكن إبلیس أیضاً ملكاً، فقال: لا، بل كان من الجنّ، أما تسمعا الله عزّوجلّ یقول (و إذ قلنا للملئكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلّا إبلیس كان من الجنّ) فأخبر عزّوجلّ أنّه كان من الجنّ، و هو الّذى قال الله عزّوجلّ (و الجانّ‏ خلقناه من قبل من نار السموم). قال الإمام الحسن بن علىّ‏ علیه السلام : حدّثنى أبى عن جدّى، عن الرضا علیه السلام عن آبائه عن علىّ علیه السلام قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله‏: إنّ الله عزّوجلّ اختارنا معاشر آل محمّد و اختار النبیّین، و اختار الملائكة المقرّبین، و ما اختارهم إلّا علی علم منه بهم، أنّهم لایواقعون ما یخرجون عن ولایته، و ینقطعون به عن عصمته، و ینتمون به إلی المستحقین لعذابه ونقمته، قالا فقلنا له: قدروى لنا أنّ علیّاًعلیه السلام لمّا نصّ علیه رسول الله صلّی الله علیه و آله‏ بالإمامة، عرض الله عزّوجلّ ولایته فى السماء علی فئام من النّاس وفئام من الملائكة فأبوها، فمسخهم الله ضفادع! فقال‏: معاذ الله! هؤلاء المكذّبون لنا المفترون علینا. الملائكة هم رسل الله، فهم كسائر أنبیاء الله و رسله إلی الخلق أفیكون منهم الكفر بالله؟ قلنا: لا، قال: فكذلك الملائكة، إنّ شأن الملائكة لعظیم، وإنّ خطبهم لجلیل . آیات مذكور در این روایت تا بدین جا همگى در سوره بقره 2 / 102. تحریم /6 ،" كه خدا هر چه فرمایدشان, از آن سر نپیچیند, و آن كنند كه بدان فرمایدشان". أنبیاء / 19- 20 ،" هر كه در آسمانها و زمین است و هر كه نزد اوست از آن وى‌اند، نه از بندگى‌اش‌ بزرگمنشى كنند و نه درمانند". أنبیاء / 26-28 ، " بلكه بندگانى گرامى‌اند، كه در سخن بر او پیشى نگیرند و كار به فرمان او كنند، آنچه را پیش رویشان است و آنچه در پسِ سرشان, دارند, شفاعت براى كس نكنند مگر براى كسى كه ‌خدا از او خشنود شده است و خود از ترس او بیمناكند". یوسف / 109 ،" پیش از تو نفرستادیم مگر مردانى از مردم آبادیها كه به آنان وحى كردیم". كهف / 50 ،" و آن گاه كه به فرشتگان گفتیم: براى آدم به سجده افتید و همگى به سجده افتادند مگر ابلیس كه از جنیان بود". حجر / 27 ،" و جن را, پیش از این, از آتش تَفَنده (یا آتش بى دود ) آفریدیم‌". عیون اخبار الرضا 1/ 266-271 . صدوق از محمد بن قاسم مفسّر معروف به ابوالحسن جرجانی(رض‌) از یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن سیّار، از پدران آن دو، از حسن بن علی، از پدرش‌ علی بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن موسی الرضا، از پدرش‌ موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد الصادق(ع) روایت كرده است كه ‌آن بزرگوار درباره آیه شریفه (و تبعیت می كردند آنچه را شیاطین بر ملك سلیمان می خواندند و سلیمان كافر نشد) ‌فرمود: كسانی كه گمان می‌كردند سلیمان از طریق سحر به آن سلطنت دست‌ یافته است از افسونگریها و نیرنگهایی كه دیوهای كافر در عهد سلیمان به كار می‌بستند پیروی كردند، و گفتند ما نیز كارهای شگفت‌انگیز می‌كنیم تا مردم مطیع و منقاد ما شوند . آنان گفتند: سلیمان كافر و جادوگری چیره دست بود و آن سلطنت و قدرت را به‌ واسطه سحر و جادوگری خود به دست آورد، اما خداوند عزّوجلّ در پاسخ آنها فرمود (سلیمان كافر نبود) و از سحر و جادویی كه به سلیمان (و به آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل نازل شد) نسبت دادند استفاده نكرد. بعد از نوح (ع) ‌تعداد ساحران و افسونگران زیاد شده بود، لذا خداوند عزّوجلّ دو فرشته نزد پیامبر آن‌ زمان فرستاد تا شیوه‌های افسونِ افسونگران و راههای باطل ساختن آنها و دفع نیرنگ آنان را به او بیاموزند، آن پیامبر(ع‌) این شیوه‌ها را از آن دو فرشته فرا گرفت، و آن‌گاه‌ به امر خداوند عزّوجلّ آن را به بندگانش رساند و به آنان دستور داد كه از شیوه‌های‌ جادوگری آگاه شوند و آن را باطل سازند و ایشان را منع فرمود از این كه با این روشها مردم را افسون كنند، و این مانند آن است كه كسی را از مضرات زهر آگاه سازند و روش‌ مقابله با آنها را به او بیاموزند، سپس خداوند عزّوجلّ فرمود آن پیامبر به آن دو فرشته دستور داد كه به صورت دو انسان بر مردم ظاهر شوند و آنچه را خداوند در این باره به ایشان آموخته است به مردم‌ تعلیم دهند، پس خداوند عزّوجلّ فرمود (روش جادو و شیوه ابطال آن را به هیچ كس نیاموزند مگر این كه قبلا به آن كس كه‌ می‌خواست تعلیم بگیرد بگویند كار ما امتحان و آزمایش بندگان‌ است)تا سحری را كه می‌آموزند در راه اطاعت از خدای عزّوجلّ به كار بندند و به وسیله‌ آن نیرنگ جادوگران را نقش بر آب سازند و آنان را جادو نكنند و با به‌ خدمت گرفتن این جادو به دیگران آسیب رسانند، و این كه كاری كنی كه مردم‌ معتقد شوند قادر به زنده كردن و میراندن و انجام دیگر كارهایی هستی كه كسی جز خداوند عزّوجلّ ‌توان آن كارها را ندارد (كافر شو) زیرا این كارها كفر است‌. پس از آن، خدای عزّوجلّ فرمود طالبان سحر و جادوگری از نیرنگها و افسونهایی كه دیوها در عهد سلیمان نوشتند از این دو طایفه (دیوها، و هاروت و ماروت‌) می‌آموختند (چیزهایی را كه می‌توانستند به‌ واسطه آنها میان زن و شوی جدایی افكنند) این آن نوع جادویی است كه برای ضرر زدن به مردم فرا گرفته می‌شود. انواع نیرنگها و ترفندها و افسونها را می‌آموزند و این‌ كه اگر فلان افسون در فلان محل دفن شود و بهمان كار انجام گیرد زن مورد علاقه مرد واقع می‌شود و مرد محبوب زن می‌گردد، و یا این كه میان آن دو جدایی و طلاق می‌افتد. پس خداوند عزّوجلّ فرمود (كسانی كه‌ سحر می‌آموختند، جز به اذن و خواست خدا نمی‌توانستند به كسی آسیبی برسانند) زیرا اگر خدا می‌خواست هر آینه آنان را با زور و قهر از این كار باز می‌داشت. سپس فرمود هر گاه آن سحر را برای‌ جادو كردن دیگران و لطمه زدن به آنها بیاموزند در واقع (چیزی آموخته‌اند كه به آنها ضرر می رساند و نفعی هم ندارد) به دین‌ آنان لطمه می‌زند و نفع دینی به ایشان نمی‌رساند; بلكه به واسطه این كار از دین خدا خارج می‌شوند (آن سحر آموزان می‌دانستند كسی كه آن را بخرد) آن سحر را در قبال دین خود بخرد و به سبب آموختن آن از دینش خارج شود (در آخرت او را هیچ بهره و نصیبی از ثواب بهشت نباشد) آن‌ گاه خداوند عزّوجلّ فرمود (و جانهای خود را به بد چیزی فروختند) و گروگان‌ عذاب كردند (اگر می‌دانستند) كه با این كار خود (آخرت را فروخته‌اند و بهره خود از بهشت را رها كرده‌اند) زیرا فرا گیرندگان این سحر معتقدند كه نه پیغمبری‌ در كار است و نه خدایی و نه قیامتی و نه رستاخیزی، چون به آخرت اعتقادی ندارند معتقدند كه وقتی آخرتی نباشد بعد از دنیا سرای دیگری نیست كه در آن سرا ایشان را بهره‌ای‌ باشد; و اگر بعد از دنیا آخرتی هم باشد با وجود كفر و بی اعتقادی‌شان به آن بهره‌ای درآن سرای نخواهند داشت. سپس خداوند فرمود (و جانهای خود را به بد چیزی فروختند) آخرت را به دنیا فروختند و خویشتن را در گروه عذاب همیشگی قرار دادند (اگر می دانستند) كه برای خود عذاب را خریده‌اند. اما این را نمی‌دانند چون‌ اصولا جهان آخرت را باور ندارند . و از آن جا كه نگریستن و تأمل در حجتهای خداوند را فرو گذاشتند، ندانستند كه به سبب اعتقاد باطلشان و انكار حق، عذاب خواهند شد. یوسف بن محمد بن زیاد و علی بن محمد بن یسار از قول پدران خود گفتند كه : ما به‌ حسن بن علی (عسكری‌)(ع) عرض كردیم: در بین ما عده‌ای هستند كه‌ معتقدند هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه وقتی عصیان و نافرمانی آدمیان فزونی‌ گرفت، خداوند آن دو را از میان فرشتگان برگزید و همراه فرشته‌ای سوم به زمین‌ فرستاد، هاروت و ماروت عاشق زهره شدند و خواستند با او زنا كنند، و شراب‌ خوردند و انسان بی‌گناهی را كشتند، لذا خداوند عزّوجلّ آن دو را در شهر بابل گرفتار عذابی ساخت، و جادوگران از هاروت و ماروت جادوگری می‌آموختند، و خداوند تعالی آن زن را به صورت این ستاره زهره درآورد. امام فرمود: پناه به خدا از این حرفها! همانا فرشتگان خدا، به لطف حق تعالی، از كفر و زشتكاریها مصون و محفوظند. خدای عزّوجلّ درباره ایشان فرموده است ( امر خدا را نافرمانی نمی كنند و به آنچه امر شدهاند گردن می نهند) و فرموده است ( و هر كس كه در آسمانها و زمین است و هر كس كه در نزد اوست (یعنی فرشتگان) از اوست‌ از عبادت او سر باز نمی زنند درمانده نمی شوند شب و روز تسبیح می گویند) و باز در حق آنها فرموده است (بلكه آنها بندگان مورد تكریمند و از او در گفتار سبقت نمی گیرند و به امر او عمل می كنند آنچه را پیش رو دارند از پشت سرشان علم دارد شفاعت برای كس نكنند مگر برای كسی كه ‌خدا از او خشنود شده است و خود از ترس او بیمناكند). حضرت سپس فرمود: اگر چنان باشد كه اینها می‌گویند كه خداوند آن فرشتگان را جانشینان خود در زمین قرار داد و آنها در دنیا همچون پیامبران و یا امامان بودند، پس باید گفت كه از پیامبران و امامان(ع) قتل نفس و زنا سر می‌زند . حضرت‌ آن‌ گاه فرمود: مگر نمی‌دانی كه خداوند عزّوجلّ هرگز دنیا را از پیغمبر یا امامی از جنس‌ بشر خالی نگذاشته است؟! مگر نه این است كه خداوند عزّوجلّ می‌فرماید ( پیش از تو نفرستادیم مگر مردانی از مردم آبادیها كه به آنان وحی كردیم) پس‌خداوند خبر داده است كه فرشتگان را به زمین نفرستاده است كه امام و حاكم باشند، بلكه فرشتگان به سوی پیامبران خدا فرستاده می‌شوند (تا به انسان وحی رسانند). محمد بن زیاد و محمد بن یسار گویند: به آن جناب عرض كردیم: پس بنابر این، ابلیس هم فرشته نبوده است، فرمود: آری; فرشته نبود بلكه از نوع جنّ بود، آیا نشنیده‌اید كه خدای عزّوجلّ می‌فرماید (و آن گاه كه به فرشتگان گفتیم: برای آدم به سجده افتید و همگی به سجده افتادند مگر ابلیس كه از جنیان بود) پس خداوند عزّوجلّ خبر داده است كه ابلیس از جنیان بود، و هم اوست كه خدای عزّوجلّ درباره‌اش می‌فرماید (و جن را، پیش از این از آتش تَفَنده (یا آتش بی دود) آفریدیم). امام حسن بن علی (عسكری‌)(ع ) فرمود: پدرم از جدم از حضرت رضا از پدران بزرگوارش از علی (ع) برایم روایت كرد كه فرمود: رسول خدا(ص‌) فرمود: خداوند عزّوجلّ ما خاندان محمد را و پیامبران را و فرشتگان مقرب را برگزیده‌ است، و هیچ یك از اینان را برنگزید مگر آن كه می‌دانست اینان مرتكب عملی‌ نمی‌شوند كه به سبب آن از ولایت او خارج شوند، و دست حمایت و عصمت او را از سر خود قطع كنند، و به جرگه كسانی بپیوندند كه سزاوار عذاب و خشم او هستند. دو راوی‌ یاد شده گفتند: به آن حضرت عرض كردیم . برای ما روایتی نقل شده است كه چون‌ رسول خدا(ص‌) علی(ع‌) را به امامت منصوب فرموده خداوند عزّوجلّ ولایت و دوستی او را در آسمان هر گروهی از مردم و فرشتگان عرضه داشت ولی آنها از پذیرش‌ آن امتناع ورزیدند و خداوند آنها را به قورباغه تبدیل كرد، حضرت فرمود: پناه به خدا ! این جماعت بر ما دروغ می‌بندند و افترا می‌زنند. فرشتگان فرستادگان و پیغامبران خدا هستند; بنابر این، آنها نیز همچون سایر انبیاء و رسولان او به سوی خلق می‌باشند، آیا از پیامبران و رسولان كفر سر می‌زند؟ عرض كردیم: خیر، فرمود: فرشتگان نیز این‌ گونه‌اند. همانا فرشتگان مخلوقاتی عظیم‌الشأن و جلیل القدر هستند . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن سلیمان الجعفرى، قال: سمعت أبالحسن الرضا علیه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و قولوا حطّة نغفرلكم خطایاكم) قال: فقال أبوجعفر: نحن باب حطّتكم . بقره / 58 ،" و بگویید: بار گناه از ما فرو نه, تا خطاهاى شما را ببخشاییم". تفسیر عیّاشى 1/ 45 . عیاشی از سلیمان جعفری روایت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع ) شنیدم كه درباره آیه (و بگویید بار گناه از ما فرو نه, تا خطاهای شما را ببخشاییم)13 فرمود: ابوجعفر(ع) فرمود: باب فرو نهادن گناهان شما ما هستیم‌14 . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس النیسابورى العطّار قال: حدّثنا علىّ بن محمّد بن قتیبة عن حمدان بن سلیمان عن عبدالسلام بن صالح الهروى، قال: قلت للرضاعلیه السلام: یا بن رسول الله أخبرنى عن (الشجرة) الّتى أكل منها آدم و حوّاء ما كانت؟ فقد اختلف الناس فیها، فمنهم من یروى أنّها الحنطة، و منهم من یروى أنّها العنب، و منهم من یروى أنّها شجرة الحسد، فقال: كلّ ذلك حقّ . قلت: فما معنی هذه الوجوه علی اختلافها؟ فقال: یا أباالصلت إنّ شجرة الجنّة تحمل أنواعاً فكانت شجرة الحنطة، و فیها عنب و لیست كشجرة الدّنیا و إنّ آدم‏ لمّا أكرمه الله تعالی ذكره بإسجاد ملائكته له و بإدخاله الجنّة قال فى نفسه: هل خلق الله بشراً أفضل منّى؟ فعلم الله عزّوجلّ ما وقع فى نفسه فناداه: ارفع رأسك یا آدم فانظر إلی ساق عرشى، فرفع آدم رأسه فنظر إلی ساق العرش فوجد علیه مكتوباً "لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله، علىّ بن أبى طالب أمیرالمؤمنین، و زوجته فاطمة سیّدة نساء العالمین، و الحسن و الحسین سیّدا شباب أهل الجنّة" فقال آدم: یا ربّ من هؤلاء؟ فقال عزّوجلّ: یا آدم هؤلاءِ ذریّتك و هم خیر منك و من جمیع خلقى و لولاهم ما خلقتك و لاخلقت الجنّة و النار، و لاالسماء و الأرض فإیّاك أن تنظر إلیهم بعین الحسد فأخرجك عن جوارى، فنظر إلیهم بعین الحسد، و تمنّی منزلتهم فتسلّط علیه الشیطان حتّی أكل من الشجرة الّتى نهى عنها، و تسلّط علی حوّاء لنظرها إلی فاطمة بعین الحسد حتّی أكلت من الشجرة كما أكل آدم، فأخرجهما الله عن جنّته و أهبطهما عن جواره إلی الأرض . بقره / 35. معانى الأخبار 124 - 125. صدوق از عبد الواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری عطار(رض)، از علی بن محمد بن قتیبه، از حمدان بن سلیمان، از عبدالسلام بن صالح هروی روایت كرده‌ است كه گفت: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: یابن رسول الله، بفرمایید شجره ای11 كه آدم و حواء از آن خوردند چه نوع درختی بوده است؟ زیرا، مردم در این باره اختلاف نظر دارند، برخی روایت می‌كنند كه بوته گندم بوده است; برخی‌ روایت می‌كنند كه انگور بوده است; برخی هم روایت می‌كنند كه درخت حسادت بوده‌ است. حضرت فرمود: همه اینها درست است، عرض كردم: این وجوه مختلف به چه‌ معناست؟ فرمود: ای اباصلت، درخت بهشت انواع میوه را دارد. این درخت گندم بود و در عین حال انگور هم داشت، مانند درختهای دنیا نیست، چون خداوند بلند مرتبه‌ آدم‌(ع‌) را به این افتخار نایل گردانید كه او را مسجود فرشتگان قرار داده و به بهشتش‌ در آورد، آدم با خود گفت: آیا خداوند بشری برتر از من آفریده است؟ خداوند از آنچه در دل آدم گذشت آگاه شد و او را ندا داد: ای آدم، سرت را بلند كن و به پایه عرش من بنگر، آدم سرش را بلند كرد و به پایه عرش نگریست، دید بر آن نوشته‌ است: معبودی جز خدا نیست، محمد فرستاده خداست، علی بن ابی طالب امیرمؤمنان‌ است، و همسرش فاطمه سرور زنان جهان، و حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت‌ هستند. آدم عرض كرد: پروردگارا، اینان كیستند؟ خدای عزّوجلّ فرمود: ای آدم، اینان از نسل تو هستند، و از تو و همه خلق من بهترند، اگر اینان نبودند نه تو را نمی‌آفریدم نه بهشت و دوزخ را و نه آسمان و زمین را. زنهار به دیده حسادت بر ایشان‌ ننگری كه تو را از جوار خویش بیرون می‌رانم‌. پس آدم به دیده حسد بر ایشان‌ نگریست و منزلت آنان را آرزو كرد. لذا شیطان بر او مسلط شد تا آن كه از شجره منهیه‌ خورد، همچنین بر حوا، به دلیل آن كه بر فاطمه به دیده حسادت نگریست، مسلط شد تا این كه او نیز همچون آدم از درخت ممنوعه خورد; پس خداوند هر دوی آنها را از بهشت خویش بیرون كرد و از جوار خود به زمین فرستادشان‌12 . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن محمّد بن إبراهیم بن أحمد بن یونس المعاذى، قال : حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید الكوفى الهمدانى، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال عن أبیه عن الرّضا علىّ بن موسی علیه السلام‏ قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (سخر الله منهم) و عن قول الله عزّوجلّ (الله یستهزى‏ء بهم) و عن قوله (و مكروا و مكر الله) و عن قوله (یخادعون الله و هو خادعهم) فقال: إنّ الله تبارك و تعالی لایسخر و لایستهزئ و لایمكر و لایخادع، و لكنّه عزّوجلّ یجازیهم جزاء السخریّة، و جزاء الاستهزاء، و جزاء المكر، و الخدیعة، تعالی الله عمّا یقول الظّالمون علوّاً كبیراً . توبه / 79 ،" خداوند آنان را به سخره مى‌گیرد ". بقره / 15 ،" خداوند آنان را استهزاء مىكند". آل عمران / 54 ،" مكر كردند و خدا هم مكر كرد". نساء / 142،" منافقان با خدا از در خدعه در آمدند حال آن كه خدا با آنان خدعه مى كند". توحید صدوق 163 . صدوق از محمد بن ابراهیم بن احمد بن یونس مهاذی، از احمد بن محمد بن سعید كوفی همدانی، از علی بن حسن بن علی بن فضال، از پدرش روایت كرده است كه‌ گفت: از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) درباره معنای این سخنان خدای عزّوجلّ ( خداوند آنان را مسخره كرد)6 (خداوند آنان را به استهزاء گرفت)7 (و آنان مكر كردند و خداوند مكر كرد)8 و (با خداوند خدعه كردند و خدا هم با آنان خدعه كرد)9 سؤال كردم، فرمود: خداوند تبارك و تعالی نه مسخره می‌كند، نه استهزاء می‌كند، نه مكر می‌كند، و نه خدعه و نیرنگ به كار می‌برد، بلكه جزایی متناسب با سخریه و استهزاء و مكر و خدعه به آنان می‌دهد، خداوند بسی والاتر و برتر از آن چیزی‌ است كه ستمگران در حق او می‌گویند 10 . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن محمّد بن أحمد السنانى رضى ‏الله عنه قال: حدّثنا محمّد بن أبى عبدالله الكوفى عن سهل بن زیاد الآدمى عن عبدالعظیم بن عبدالله الحسنى رضى ‏الله عنه عن إبراهیم بن أبى محمود، قال: سألت أباالحسن الرضا علیه السلام عن قول الله تعالی (و تركهم فى ظلمات لایبصرون) فقال: إنّ الله تبارك و تعالی لایوصف بالترك كما یوصف خلقه، و لكنّه متی علم أنّهم لایرجعون عن الكفر و الضلال، منعهم المعاونة و اللّطف و خلّی بینهم و بین اختیارهم، قال: و سألته عن قول الله عزّوجلّ ( ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم) قال: الختم هو الطبع علی قلوب الكفار عقوبة علی كفرهم كما قال عزّوجلّ (بل طبع الله علیها بكفرهم فلایؤمنون إلّا قلیلاً). قال: و سألته عن الله عزّوجلّ هل یجبر عباده علی المعاصى؟ فقال: بل یخیّرهم و یمهلهم حتّی یتوبوا، قلت: فهل یكلّف عباده ما لایطیقون؟ فقال: كیف یفعل ذلك؟ و هو یقول (و ما ربّك بظلاّم للعبید)؟! ثمّ قال: حدّثنى أبى موسی بن جعفر عن أبیه‏ جعفر بن محمّد علیهم السلام أنّه قال: من زعم أنّ الله یجبر عباده علی المعاصى أو یكلّفهم ما لایطیقون، فلاتأكلوا ذبیحته و لاتقبلوا شهادته و لاتصلّوا وراءه و لاتعطوه من الزكاة شیئاً . بقره / 17،" و آنان را در تاریكیهایى رها ساخت كه هیچ نمى‌بینند". بقره / 7 ،" خداوند بر دلهایشان و بر گوشهایشان مهر زده است". نساء / 155 ، " خدا به سبب كفر آنان بر دلهایشان مهر زده است و جز اندكى ایمان نمى‌آورند ". فصلت / 46 ," پروردگار تو نسبت به بندگان ستمكار نیست‌". عیون اخبار الرضا 1 / 123-124. صدوق از محمد بن احمد سنانی(رض‌) از محمد بن ابی عبدالله كوفی، از سهل بن زیاد آدمی، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی(رض‌) از ابراهیم بن ابی محمود روایت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره آیه (و آنها را در تاریكی كه نمی دیدند رها كرد)1 پرسیدم، فرمود: خداوند تبارك و تعالی، بر خلاف مخلوقش‌ كه به صفت ترك و واگذاشتن وصف می‌شود، به این صفت متصف نمی‌شود، لكن‌ هر گاه بداند كه این كفار از كفر و گمراهی خود برنمی‌گردند یاری و لطف خود را از آنها باز می‌دارد و آنان را به اختیار خود وا می‌گذارد، ابراهیم گوید: همچنین از آن بزرگوار درباره آیه ( خداوند بر قلبها و گوشهای آنها مهر زد)2 سؤال كردم، فرمود: ختم عبارت از مهر زدن بر دلهای كافران است به كیفر كفرشان، چنان كه خدای عزّوجلّ فرماید (خداوند به خاطر كفرشان بر دلهای آنان مهر زد پس بجز اندكی ایمان نیاوردند)3 راوی گوید: نیز پرسیدم آیا خداوند عزّوجلّ بندگانش را بر گناهان مجبور می‌سازد؟ فرمود: نه، بلكه آنان را مخیر می‌گذارد و مهلتشان می‌دهد تا توبه كنند، عرض كردم: آیا بندگانش را به چیزی كه از توان آنها خارج است مكلّف می‌سازد؟ فرمود: چگونه چنین می‌كند در حالی كه خود می‌فرماید (و خدایت بر بندگان ظلم نمی كند)4؟! سپس فرمود: پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد برایم نقل كرد كه آن‌ بزرگوار فرمود: هر كس معتقد باشد كه خداوند بندگانش را به انجام گناهان مجبور می‌سازد و یا به آنان تكلیف خارج از توانشان می‌دهد، از ذبیحه او نخورید، شهادتش‌ را نپذیرید، پشت سرش نماز نخوانید، و از زكات چیزی به او ندهید5 .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:39
دعا و زیارت
سوره حاقّة الصدوق قال: حدّثنا محمّد بن عمر بن محمّد الجعابى، قال: حدّثنى أبو محمّد الحسن بن عبدالله الرازى التمیمى، قال: حدّثنى سیّدى علىّ بن موسی الرضا علیه السلام عن أبیه عن آبائه عن علىّ علیه السلام قال: قال النبىّ صلّی الله علیه و آله فى قوله عزّوجلّ (و تعیها اُذن واعیة) قال: دعوت الله أن یجعلها اُذنك یا علىّ . حاقّه / 12. عیون اخبار الرضا 2 / 62. صدوق از محمد بن عمر بن محمّد حجابی، از ابومحمد حسین بن عبداللّه رازی تمیمی روایت كرده است كه گفت: آقایم علی بن موسی الرضا، از پدرش، از پدرانش، از علی(ع) روایت كرد كه فرمود: پیامبر(ص) درباره این سخن خدای عزّوجلّ (و یاد می دهد آن را گوش فرا گیری) فرمود: ای علی، من از خداوند مسألت كردم كه‏ گوش تو را از این گوشهای شنوا قرار دهد .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:37
دعا و زیارت
سوره انفال العیّاشى عن علىّ بن أسباط، سمع أباالحسن الرضا علیه السلام، یقول: قال أبوعبدالله علیه السلام‏: أتى النبىّ صلّی الله علیه و آله بمال، فقال للعبّاس: أبسط رداءك فخذ من هذا المال طرفاً، قال: فبسط رداءه فأخذ طرفاً من ذلك المال، قال: ثمّ قال رسول اللهصلّی الله علیه و آله ‏: هذا ممّا قال الله (یا أیّها النبىّ قل لمن فى أیدیكم من الأسری إن یعلم الله فى قلوبكم خیراً یؤتكم خیراً مما أخذ منكم ). تفسیر عیّاشى 2/ 69-70، آیه در سوره أنفال / 70. عیاشی از علی بن اسباط روایت كرده است كه گفت: شنیدم‌ ابوالحسن الرضا(ع) می‌فرماید: ابوعبدالله (صادق‌)(ع) فرمود: مالی را نزد پیامبر(ص) آوردند، حضرت به عباس فرمود: ردایت را پهن كن و مقداری‌ از این مال را بردار، عباس ردایش را پهن كرد و مقداری از آن مال را برداشت‌. رسول خدا(ص‌) آن گاه فرمود: این مواردی است كه خداوند فرموده است (ای پیامبر بگو به كسانی كه اسیرانی در دست دارید اگر خداوند در قلبهای شما خوبی سراغ داشته باشد به شما خیر می دهد بیش از آنچه كه از شما گرفته شد) . -------------------------------------------------------------------------------- الحمیرى عن البزنطى قال: وسألته عن قول الله تبارك و تعالی (و اعلموا أنّما غنمتم من شى‏ء فأنّ للّه خمسه و للرّسول و لِذى القربی‏ و الیتامی‏ و المساكین) فقیل له: أفرأیت إن كان صنف من هذه الأصناف أكثر و صنف أقلّ من صنف كیف یصنع به؟ قال: ذلك إلی الإمام، أرأیت رسول الله صلّی الله علیه و آله ‏ كیف صنع، ألیس إنّما كان یفعل مایرى هو؟! و كذلك الإمام. و ذكر له الخراج و ما سار به أهل بیته، فقال‏: العشر و نصف العشر علی من أسلم طوعاً تركت أرضه بیده، یأخذ العشر ونصف العشر فیما عمّر منها، و ما لم یعمّر منها أخذه الوالى، فقبّله الوالى ممّن یعمّره، وكان للمسلمین ولیس فیما كان أقل من خمسة أوساق، و ما أخذ بالسیف فذلك للإمام، یقبّله بالّذى یرى، كما صنع رسول الله صلّی الله علیه و آله بخیبر قبّل أرضها و نخلها، و الناس یقولون لاتصلح قبالة الأرض و النخل إذا كان البیاض أكثر من السواد، و قدقبّل رسول الله صلّی الله علیه و آله ‏ خیبر و علیهم فى حصّتهم العشر و نصف العشر . أنفال / 41. قرب الإسناد 383 - 384. حمیری از بزنطی روایت كرده است كه گفت: از حضرت رضا درباره آیه‌ شریفه (و بدانید كه آنچه غنیمت گرفتید پس یك پنجم آن برای خدا و رسولش و نزدیكانش و ایتام و درماندگان است) سؤال كردم، به ایشان گفته شد: اگر گروهی از این طبقات تعدادشان بیشتر و گروهی دیگر كمتر از بقیه باشد، چگونه باید عمل كرد؟ حضرت فرمود: این به نظر امام‌ بستگی دارد، مگر ندیده‌ای كه رسول خدا(ص‌) چگونه عمل كرد، آیا نه این است كه‌ ایشان به صلاحدید خود عمل می‌كرد؟! امام هم همین طور. همچنین درباره خراج و سیره اهل بیت انسان در این خصوص سؤال شد، حضرت‌ رضا(ع) فرمود: كسی كه داوطلبانه اسلام آورده باشد زمینش به او واگذار می‌شود، در صورتی كه در آن كشت و كار كند عشر و نیم عشر (از محصول آن‌) گرفته‌ می‌شود، ولی اگر آبادش نكند والی زمین را از او می‌گیرد و به كسی از مسلمانان كه‌ آبادش كند می‌سپارد و این در كمتر از پنج جریب نیست‌، اما زمینهایی كه به زور شمشیر (از طریق جنگ و جهاد) گرفته شود در اختیار امام است و امام آن را به هر كه صلاح‌ بداند می‌سپارد، چنان كه رسول خدا(ص‌ ) با خیبر كرد و اراضی و نخلستانهای آن را به‌ قباله داد. مردم می‌گویند در صورتی كه مقدار درختها بیشتر از زمین باشد به قباله دادن‌ زمین و نخلستان درست نیست، در حالی كه رسول خدا(ص‌) خیبر را به قباله داد و از سهم آنان عشر و نصف عشر گرفت‌ .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:36
دعا و زیارت
سوره أنعام العیّاشى عن أحمد بن محمّد عن أبى الحسن الرضا علیه السلام یقول فى الإسراف (فى الحصاد و الجذاذ) أن یصّدّق الرجل بكفّیه جمیعاً و كان أبى إذا حضر شیئاً من هذا فرأی أحداً من غلمانه تصدّق بكفّیه صاح به و قال: أعطه بید واحدة، القبضة بعد القبضة، و الضغث بعد الضغث من السنبل . تفسیر عیّاشى 1/ 379 . عیاشی از احمد بن محمد، از ابوالحسن الرضا(ع) روایت كرده است كه‌ آن حضرت فرمود (إسراف) در (صدقه دادن در هنگام‌) درو كردن و چیدن محصول‌ این است كه فرد با هر دو مشتش صدقه بدهد. پدرم هر گاه در موقع درو و یا چیدن‌ محصول، یكی از غلامانش را می‌دید كه با دو مشتش صدقه می‌دهد فریاد می‌زند و می‌فرمود: با یك دست بده، یك مشت یك مشت، و یك دسته یك دسته خوشه‌ . -------------------------------------------------------------------------------- علىّ بن إبراهیم عن أحمد بن إدریس، عن أحمد البرقى، عن سعد بن سعد، عن الرضا علیه السلام [عن قوله تعالی (آتوا حقّه یوم حصاده)] قال: قلت: فإن لم یكن یحضر المساكین و هو یحصد، كیف یصنع؟ قال: لیس علیه شى‏ء . تفسیر قمّى 1/ 218. اشاره به آیه 141 از سوره أنعام‌ . علی بن ابراهیم از احمد بن ادریس، از برقی، از سعید بن سعد، از حضرت‌ رضا(ع)[درباره آیه (حقّش را در روز درویدنش بدهید)] روایت كرده است كه گفت : عرض كردم: اگر در هنگام درو مستمندان حاضر نشوند، چه بكند؟ فرمود: چیزی بر عهده او نیست‌ . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن الحسن بن علىّ، عن الرضا علیه السلام، قال: سألته عن قول الله عزّوجلّ (و آتوا حقّه یوم حصاده) قال: الضغث و الاثنین تعطى من حضرك . أنعام / 141. تفسیر عیّاشى 1 / 377. عیاشی از حسن بن علی روایت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع ) ‌ درباره آیه شریفه (حقّش را در روز درویدنش بدهید) سؤال كردم، فرمود: یكی دو دسته ( از خوشه‌های درو شده‌) به كسی كه (در هنگام درو محصول‌) حاضر شود می‌دهی . -------------------------------------------------------------------------------- الصدوق عن عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس العطّار بنیسابور سنة اثنتین و خمسین و ثلاثمائة قال: حدّثنا علىّ بن محمّد بن قتیبة، عن حمدان بن سلیمان النیسابورى قال: سألت أباالحسن علىّ بن موسی الرضا علیه السلام عن قول الله عزّوجلّ ( فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام) قال: من یرد الله أن یهدیه بإیمانه فى الدنیا إلی جنّته و دار كرامته فى الآخرة یشرح صدره للتّسلیم للّه و الثقة به و السكون إلی ما وعده من ثوابه حتّی یطمئن إلیه، و من یرد أن یضلّه عن جنّته، و دار كرامته فى الآخرة، لِكُفره، و عِصیانه له فى الدنیا، یجعل صدره ضیّقاً حرجاً حتّی یشكّ فى كفره و یضطرب من اعتقاده قلبه، حتّی یصیر كأنّما یصّعّد فى السّماء، كذلك یجعل الله الرجس علی الّذین لایؤمنون . أنعام / 125. معانى الأخبار 145. صدوق از عبدالواحد بن محمد بن عبدوس كه در سال 352 در نیشابور عطاری داشت، از علی بن محمد بن قتیبه، از حمدان بن سلیمان نیشابوری‌ روایت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) ‌درباره آیه شریفه (هر كس را خداوند اراده كرده باشد كه هدایت كند سینه اش را برای اسلام گسترش می دهد) سؤال كردم، فرمود: هركس كه خداوند بخواهد او را به واسطه ایمانش در دنیا، به سوی بهشت خود و سرای‌ كرامتش در آخرت رهنمود شود سینه‌اش را برای تسلیم در برابر خداوند و اطمینان به او و اعتماد به وعده ثواب كه به او داده است، فراخ می‌گرداند، و هر كس كه خداوند بخواهد او را، به واسطه كفر و عصیانش در دنیا، از بهشت خویش و سرای كرامتش در آخرت گمراه (و محروم‌) گرداند، سینه او را تنگ و محدود می‌سازد تا در كفر خویش‌ شك كند و اعتقاد قلبی او متزلزل گردد تا به حدی كه (از شدت فشار روحی و مضیقه‌ روانی‌) گویی در آسمان بالا می‌رود. خداوند اینچنین ناباوران را در پلیدی قرار می‌دهد . -------------------------------------------------------------------------------- البرقى عن محمّد بن عیسی، عن أبى هاشم الجعفرى، قال: أخبرنى الأشعث بن حاتم أنّه سأل الرضا علیه السلام عن شى‏ء من التوحید، فقال: ألا تقرأ القرآن؟ قلت: نعم، قال: اقرأ (لاتدركه الأبصار و هو یدرك الأبصار) فقرأت، فقال: ما الأبصار؟ قلت: أبصار العین، قال: لا، إنّما عنى الأوهام لاتدرك الأوهام كیفیّته، و هو یدرك كلّ فهم . أنعام / 103. محاسن 239 . برقی به اسنادش از محمد بن عیسی، از ابوهاشم جعفری، از اشعث بن حاتم‌ روایت كرده است كه گفت: از حضرت رضا(ع) راجع به چیزی درباره توحید پرسیدم، فرمود: مگر قرآن را نمی‌خوانی؟ عرض كردم: چرا، فرمود: بخوان (چشمها او را درك نمی كنند اما او آنها را درك می كند) من خواندم‌. حضرت فرمود: ابصار چیست؟ عرض كردم : چشم، فرمود: نه، بلكه مقصود اوهام است‌، اوهام به چگونگی خداوند پی نمی‌برند، اما خداوند همه افهام (و افكار) را درك می‌كند . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن الأشعث بن حاتم قال: قال ذوالریاستین: قلت لأبى الحسن الرضا علیه السلام: جعلت فداك أخبرنى عمّا اختلف فیه الناس من الرؤیة، فقال بعضهم: لایری، فقال: یا أباالعباس من وصف الله بخلاف ما وصف به نفسه فقد أعظم الفریة علی الله، قال الله (لاتدركه الأبصار و هو یدرك الأبصار و هو اللطیف الخبیر ) هذه الأبصار لیست هى الأعین، إنّما هى الأبصار الّتى فى القلب، لایقع علیه الأوهام، و لایدرك كیف هو . أنعام / 98. تفسیر عیّاشى 1 / 372-373. عیاشی از اشعث بن حاتم روایت كرده است كه: ذوالریاستین گفت: به ابوالحسن‌الرضا(ع) عرض كردم: قربات گردم، نظرتان را درباره اختلاف نظری كه مردم‌ راجع به رؤیت (خداوند) دارند بیان فرمایید; زیرا بعضیها معتقدند كه (خداوند) دیده‌ نمی‌شود. حضرت فرمود: ای ابوالعباس، هر كس خداوند را بر خلاف وصفی كه خود از خویشتن كرده است، وصف كند هر آینه افترای بزرگی به خداوند بسته است‌. خداوند فرموده است ( چشمها او را درك نمی كنند اما او آنها را درك می كند و او ریز بین و آگاه است) مقصود از چشمها دیده سر نیست، بلكه دیدگان دل است‌. اوهام او را درك نكنند، و به چگونگی او پی نبرند . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن أحمد بن محمّد قال: وقف علی أبوالحسن الثانى علیه السلام فى بنى زریق فقال لى و هو رافع صوته: یا أحمد، قلت: لبّیك، قال: إنّه لمّا قبض رسول الله صلّی الله علیه و آله‏ جهد الناس علی إطفاء نور الله فأبی الله إلّا أن یتمّ نوره بأمیرالمؤمنین، فلمّا توفى أبوالحسن‏ جهد ابن أبى حمزة و أصحابه علی إطفاء نور الله فأبى الله إلّا یتمّ نوره، و إنّ أهل الحق إذا دخل فیهم داخل سرّوا به، و إذا خرج منهم خارج لم یجزعوا علیه، و ذلك أنّهم علی یقین من أمرهم، و إنّ أهل الباطل إذا دخل فیهم داخل سرّوا به، و إذا خرج منهم خارج جزعوا علیه. و ذلك أنّهم علی شكّ من أمرهم، إنّ الله یقول (فمستقر و مستودع) قال: ثمّ قال: قال أبو عبدالله‏ علیه السلام: المستقرّ الثابت، و المستودع المعار . أنعام / 98. تفسیر عیّاشى 1 / 372-373. عیاشی از احمد بن محمد روایت كرده است كه گفت: حضرت علی بن موسی الرضا ابوالحسن ثانی در میان بنی زریق ایستاد و با صدای بلند مرا صدا زد و فرمود: ای احمد! عرض كردم: بله فرمود: چون رسول خدا(ص‌) درگذشت مردم سعی‌كردن نور خدا را خاموش سازند، اما اراده خداوند این بود كه نور خود را با (وجود ) امیرالمؤمنین كامل گرداند، و چون ابوالحسن (كاظم‌)(ع) وفات یافت، پسر ابی‌حمزه و پیروانش كوشیدند نور خدا را خاموش گردانند، اما اراده خداوند این بود كه نور خویش را تمام گرداند. همانا پیروان حق هرگاه یكی به جمع ایشان افزوده شود از ورود او خوشحال می‌شوند، و هرگاه یكی از جمعشان خارج شود از رفتنش بی تابی و ناراحتی نمی‌كنند; چرا كه اهل حق به حقانیت خود یقین دارند. اما اهل باطل هرگاه‌ یكی به آنان بپیوندند خوشحال می‌شوند و چنانچه یكی از جمع آنان خارج شود از رفتنش ناراحت می‌شوند; چرا كه درباره خود شك و تردید دارند. خداوند می‌فرماید (مستقرّ است و مستودع) احمد بن محمد گوید: حضرت سپس فرمود: ابوعبدالله (صادق‌) فرموده است : مستقر یعنی (ایمان‌) ثابت و پایدار، و مستودع یعنی (ایمان‌ ) عاریتی . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن صفوان قال: سألنى أبوالحسن‏، و محمّد بن الخلف جالس، فقال لى: مات یحیی بن القاسم الحذّاء؟ فقلت له: نعم، و مات زرعة، فقال: كان جعفر علیه السلام یقول: (فمستقرّ و مستودع) فالمستقرّ قوم یعطون الإیمان و یستقرّ فى قلوبهم، و المستودع قوم یعطون الإیمان ثمّ یسلبونه . أنعام / 98. تفسیر عیّاشى 1 / 372. عیاشی از صفوان روایت كرده است كه گفت: ابوالحسن(ع) در حالی كه‌ محمد بن خلف هم آن جا نشسته بود، از من پرسید: یحیی بن قاسم حذاء مرد؟ عرض‌كردم: آری‌; زرعه هم مرد. حضرت فرمود: جعفر(صادق‌)(ع) می‌فرمود (مستقرّ است و عاریتی) مستقرّ قومی هستند كه ایمان می‌آورند و این ایمان در دلهایشان ثابت و پایدار می‌ماند; و مستودع گروهی هستند كه ایمان می‌آورند و سپس آن را از دلهای‌ خود سلب می‌كنند . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن محمّد بن الفضیل عن أبى الحسن‏ علیه السلام فى قوله (هو الّذى أنشأكم من نفس واحدة فمستقرّ و مستودع) قال: ما كان من الإیمان المستقرّ، فمستقرّ إلی یوم القیامة [أو أبداً] و ما كان مستودعاً سلبه الله قبل الممات . أنعام / 98. تفسیر عیّاشى 1 / 371-372. عیاشی از محمد بن فضیل روایت كرده است كه حضرت ابوالحسن(ع ) درباره آیه (او كسی است كه شما را از نفس واحدی ایجاد كرد پس مستقرّ است و عاریتی) فرمود: ایمانی كه‌ مستقرّ (ثابت و پایدار) باشد تا روز قیامت [یا تا ابد ] پایدار است، و ایمانی كه ناپایداری و عاریتی باشد خداوند، پیش از مرگ صاحبش، آن را می‌گیرد . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن الحسن بن علىّ ابن بنت إلیاس قال: سمعت أبا الحسن الرضا علیه السلام یقول: إنّ الله (جعل اللیل سكناً) و جعل النساء سكناً، و من السنّة التزویج باللیل و إطعام الطعام . أنعام / 96. تفسیر عیّاشى 1 / 371. عیاشی از حسن بن علی بن بنت الیاس روایت كرده است كه گفت : شنیدم‌ ابوالحسن الرضا(ع) می‌فرماید: خداوند (شب را مایه آرامش قرار داد) و زنان‌ را نیز مایه آرامش قرار داده است‌، و ازدواج در شب و اطعام كردن از سنت است‌ . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن العباس بن هلال عن الرضا علیه السلام أنّ رجلا أتی عبدالله بن الحسن و هو [إمام‏] بالسبالة، فسأله عن الحجّ، فقال له: هذاك جعفر بن محمّد قد نصب نفسه لهذا، فأسئله، فأقبل الرجل إلی جعفر فسأله، فقال له: لقد رأیتك واقفاً علی عبدالله بن الحسن فما قال لك؟ قال: سألته، فأمرنى أن آتیك و قال: هذاك جعفر بن محمّد قد نصب نفسه لهذا، فقال جعفرعلیه السلام: نعم أنا من الّذین قال الله فى كتابه (اولئك الّذین هدی الله فبهداهم اقتده) سَلْ عمّا شئت، فسأله الرجل، فأنبأه عن جمیع ما سأله . أنعام / 90. تفسیر عیّاشى 1 / 368-369. عیاشی از عباس بن هلال از حضرت رضا(ع) روایت كرده است كه: مردی نزد عبدالله حسن كه در سباله [پیشوا] بود، آمد و درباره حج از او سؤالاتی كرد، عبدالله گفت: این تو و این جعفر بن محمد كه متولی پاسخ دادن به این گونه سؤالات‌ است، برو از او بپرس‌، آن مرد نزد حضرت جعفر (صادق‌)(ع) آمد و از او سؤال‌كرد. حضرت به او فرمود: دیدمت كه در كنار عبدالله حسن ایستاده‌ای، او به تو چه گفت؟ مرد گفت : از او سؤالاتی پرسیدم، دستور داد نزد شما بیایم، و گفت: این تو و این جعفربن محمد كه متولی پاسخ دادن به این گونه سؤالات است‌، جعفر(ع) فرمود: من‌ از آن كسانی هستم كه خداوند در كتابش فرموده است (آنها كسانی هستند كه خداوند هدایتشان كرده پس به راهنمایی آنها اقتدا كن) هر چه می‌خواهی بپرس‌، آن مرد سؤالات خود را پرسید و حضرت صادق‌(ع‌) به همه پرسشهای او پاسخ داد . -------------------------------------------------------------------------------- العیّاشى عن الحسین بن خالد، قال: سألت أباالحسن علیه السلام‏ عن قول الله (ما تسقط من ورقة إلّا یعلمها و لاحبّة فى ظلمات الأرض و لارطب و لایابس إلّا فى كتاب مبین). فقال: الورقة السقط یسقط من بطن أمّه من قبل أن یهلّ الولد، قال: فقلت: و قوله (و لاحبّة)؟ قال: یعنى الولد فى بطن اُمّه، إذا أهلّ و یسقط من قبل الولادة، قال: فقلت: قوله (و لارطب)؟ قال: یعنى المضغة إذا اُسكنت فى الرحم قبل أن یتمّ خلقها قبل أن ینتقل قال: قلت: قوله (و لایابس) قال: الولد التامّ؛ قال: قلت (فى كتاب مبین)؟ قال: فى إمام مبین . أنعام / 59. تفسیر عیّاشى 1 / 361-362. عیاشی از حسین بن خالد روایت كرده است كه گفت: از حضرت ابوالحسن(ع) درباره آیه شریفه (هیچ برگی به زمین نمی افتد مگر آنكه خداوند از آن با خبر است و هیچ دانه ای در تاریكی شب بر روی زمین و هیچ تر و خشكی نیست مگر آنكه در كتابی روشن است) سؤال كردم‌، فرمود: مقصود از برگ جنینی‌ است كه پیش از رسیدن كامل، سقط شود، عرض كردم: دانه؟ فرمود: مقصود جنینی است كه خلقت آن كامل شده باشد اما پیش از به دنیا آمدن سقط شود، عرض‌كردم: تر؟ فرمود: مقصود مضغه است آن گاه كه در رحم آرام گیرد پیش از آن كه خلقت آن كامل گردد و (به مرحله بعد) انتقال یابد . عرض كردم: خشك چیست؟ فرمود: بچه كامل است‌، عرض كردم: كتابی روشن به چه معناست؟ فرمود: یعنی در امامی آشكار . -------------------------------------------------------------------------------- البحرانى عن العیّاشى بإسناده عن هشام المشرقى قال: كتبت إلی أبى الحسن الخراسانى ‏علیه السلام، رجل یسأل عن معان فى التوحید، قال: فقال لى: ما تقول: إذا قالوا لك: أخبرنا عن الله شى‏ء هو أم لاشى‏ء؟ قال: فقلت: أنّ الله أثبت نفسه شیئاً، فقال (قل أى شى‏ء أكبر شهادة قل الله شهید بینى و بینكم) أقول شیئاً كالاشیاء، أو تقول: إنّ الله جسم، فقال: و ما الّذى یضعف فیه من هذا إنّ الله جسم لا كالأجسام و لایشبهه شى‏ء من المخلوقین قال: ثمّ قال: إنّ للناس فى التوحید ثلاثة مذاهب، مذهب نفى، و مذهب تشبیه، و مذهب إثبات بغیر تشبیه، فمذهب النفى لایجوز، و مذهب التشبیه لایجوز، و ذلك أن الله لایشبهه شى‏ء، و السبیل فى ذلك الطریقة الثالثة و ذلك أنّه مثبت لایشبهه شى‏ء، و هو كما وصف نفسه أحد، صمد، نور . أنعام / 19. البرهان فى تفسیر القرآن 1 / 519. بحرانی از هشام مشرقی نقل كه گفت: به ابو الحسن خراسانی (امام رضا(ع)) نوشتم: مردی از معانی توحید سوال می كند، راوی می گوید: حضرت فرمود: اگر از تو بپرسند: آیا خداوند عزّوجلّ شی‌ء است یا شی‌ء نیست، چه جواب می‌دهی؟ عرض كردم : خداوند عزّوجلّ خودش را شیء دانسته است‌ آنجا كه می‌فرماید ( بگو چه چیز در شهادت بزرگتر است، بگو خداوند بین من و شما شاهد است) و می‌گویم‌ خداوند شی‌ء است اما نه چون اشیاء (دیگر)، زیرا نفی شیئیت از خداوند متضمن نفی و ابطال اصل وجود اوست‌ . حضرت به من فرمود: درست است، آفرین‌. حضرت رضا(ع‌) سپس فرمود: مردم در باب توحید بر سه مذهبند: نفی و تشبیه و اثبات بدون تشبیه‌. مذهب نفی نارواست، مذهب تشبیه هم ناروا و (باطل‌) است‌; چرا كه هیچ موجودی‌ مانند و شبیه خدای تبارك و تعالی نمی‌باشد. راه درست راه سوم است: اثبات (وجود خدا) بدون تشبیه (او به موجودی دیگر) . -------------------------------------------------------------------------------- علىّ بن إبراهیم قال: حدّثنى یاسر عن الرضا علیه السلام [فى قوله تعالی (هو الّذى خلقكم من طین ثمّ قضی أجلاً و أجل مسمّی عنده)] قال: ما بعث الله نبیّاً إلّا بتحریم الخمر وأن یقرّ له بالبداء أن یفعل الله ما یشاء و أن یكون فى تراثه الكندر . أنعام / . تفسیر قمّى 1 / 194. علی بن ابراهیم از یاسر، از حضرت رضا(ع)[در باره‌ آیه (او كسی است كه شما را از گل خلق كرد سپس حكم كرد اجلی را كه آن اجل نزد مشخص است)] روایت كرده است كه‌ فرمود: خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر با حكم تحریم شراب، و اعتقاد به بداء در حق خداوند كه او آنچه بخواهد انجام می‌دهد، و این كه جزئی از میراث آن پیامبر كندر باشد . --------------------------------------------------------------------------------
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:35
دعا و زیارت
سوره انسان (دهر) أحمد بن أبى عبدالله البرقى عن أبیه عن معمّر بن خلّاد عن أبى الحسن الرضا علیه السلام فى قول الله عزّوجلّ (و یطعمون الطعام علی حبّه مسكیناً ) قال: قلت: حبّ الله، أو حبّ الطّعام؟ قال: حبّ الطعام . دهر / 8. المحاسن 397 . احمد بن ابی عبداللّه برقی، از پدرش، از معمّر بن خلاّد روایت كرده است كه گفت: از ابوالحسن الرضا(ع) درباره آیه (و غذا را با اینكه آن را دوست دارند به مسكین اطعام می كنند) سؤال‏ كردم: مقصود از (آن را دوست دارند) خدا را دوست دارند یا غذا را؟ فرمود: یعنی غذا را .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:34
دعا و زیارت
سوره آل عمران علىّ بن إبراهیم قال: حدّثنى أبى عن الحسین بن خالد، عن الرضا علیه السلام فى قوله تعالی (اصبروا و صابروا و رابطوا) قال: إذا كان یوم القیامة ینادى مناد: أین الصابرون؟ فیقوم فئام من الناس، ثمّ ینادى: أین المتصبّرون؟ فیقوم فئام من الناس، قلت: جعلت فداك و ما الصابرون؟ قال: الصابرون علی أداء الفرائض، و المتصبّرون علی اجتناب المحارم . آل عمران / 200. تفسیر قمّى 1 / 129. علی بن ابراهیم، از پدرش، از حسین بن خالد ، از حضرت رضا(ع ) ‌ روایت كرده است كه آن حضرت درباره آیه (صبر كنید و دیگران را دعوت به صبر كنید و مراقب باشید) فرمود: چون‌ روز قیامت شود، ندا دهنده‌ای ندا دهد: كجایند صابران؟ پس گروهی از مردم برمی‌خیزند. سپس ندا دهد: كجایند متصبران؟ گروهی دیگر بر می‌خیزند، عرض كردم: فدایت شوم، صابران كیستند؟ فرمود: صابران كسانی هستند كه در انجام فرایض و واجبات شكیبایی می‌ورزند، و متصبران آنانند كه در اجتناب از حرامها شكیبایی را به‌ جان می‌خرند . العیّاشى عن أبى الحسن الرضا علیه السلام أنّه ذكر قول الله ( هم درجات عند الله) قال: الدّرجة ما بین السماء إلی الأرض . آل عمران / 163. تفسیر عیّاشى 1 / 205. عیاشی از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) روایت كرده است كه آن بزرگوار آیه (آنها درجاتی نزد خدا دارند) را خواند و فرمود: اندازه درجه به اندازه فاصله آسمان تا زمین است‌ . الحمیرى عن الرضا علیه السلام قال: و كان جعفر علیه السلام یقول: والله لایكون الّذى تمدّون إلیه أعناقكم حتّی تمیّزون و تمحّصون، ثمّ یذهب من كلّ عشرة شىء و لایبقی منكم إلّا الأنزر، ثمّ تلا هذه الآیة (أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا یعلم الله الّذین جاهدوا منكم و یعلم الصابرین ). قرب الإسناد 369، آیه در سوره آل عمران‌ / 142. حمیری از حضرت رضا(ع) روایت كرده است كه فرمود: جعفر(ع ) می‌فرمود: به خدا سوگند آن چیزی كه به سویش گردن می‌كشید (و آرزویش را دارید) تحقق پیدا نمی‌كند تا آن گاه كه كاملا آزموده شوید و سره و ناسره گردید، تا جایی كه اكثریت حذف شوید و از هر ده نفر شما تعداد اندكی باقی ماند. حضرت آن‌ گاه‌ این آیه را تلاوت فرمود (آیا پنداشتید داخل بهشت می شوید بدون آنكه خداوند امتحان كند و آنان كه جهاد در دین كرده و آنها كه در سختیها صبر كردند مقامشان را بر عالمی معلوم گرداند)7 . العیّاشى عن إسماعیل بن همّام عن أبى الحسن علیه السلام فى قول الله (مسوّمین) قال: العمائم اعتمّ رسول الله صلّی الله علیه و آله ‏ فسدلها من بین یدیه و من خلفه . آل عمران / 125. تفسیر عیّاشى1/ 196 - 197. عیاشی از اسماعیل بن همام از ابوالحسن الرضا(ع) روایت كرده است كه‌ آن حضرت در تفسیر (نشان كنندگان)5 فرمود: (این نشان‌) عمامه‌هایی بوده كه رسول‌خدا(ص‌) (یكی از آنها را) به سر بست و دنباله‌های آنها را از جلو و پشت سرش آویزان‌ كرد . الصدوق عن أبى العبّاس محمّد بن ابراهیم بن إسحاق الطالقانى رضی‏الله عنه قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعید الكوفى، قال: حدّثنا علىّ بن الحسن بن علىّ بن فضال، عن أبیه، قال: قلت لأبى الحسن الرضا علیه السلام: لِمَ سُمّى ( الحواریّون) الحواریّین؟ قال: أمّا عند الناس فإنّهم سمّوا حواریّین لأنّهم كانوا قصّارین یخلصون الثیاب من الوسخ بالغسل و هو اسم مشتقّ من الخبز الحوار، و أمّا عندنا: فسمّى الحواریّون: الحوار لأنّهم كانوا مخلصین فى أنفسهم، و مخلصین لغیرهم من أوساخ الذنوب بالوعظ و التذكیر، قال: فقلت له: لِمَ سُمّى النّصاری‏؟ قال : لأنّهم كانوا من قریة إسمها ناصرة من بلاد الشام نزلتها مریم و نزلها عیسی علیه السلام‏ بعد رجوعهما من مصر . اشاره به آیه 52 از سوره آل عمران‌. علل الشرایع 80-81. صدوق از ابوالعباس محمد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی(رض‌) از احمد بن محمد بن سعید كوفی، از علی بن حسن بن علی بن فضال، از پدرش روایت كرده است‌ كه گفت: به ابوالحسن الرضا(ع) عرض كردم: چرا (حواریون) را به این نام‌ خوانده‌اند؟ فرمود: از نظر عامه مردم، علت نامگذاری آنان به حواریون آن است كه این‌ عده گازر بودند و لباسها را با شستشو از چرك و كثافت پاك و تمیز می‌كردند، و این نامی‌ است كه از الخبز الحوار (نان سفید) گرفته شده است، اما از نظر ما علتش این است كه‌ این عده هم خود پاك بودند و هم دیگران را با موعظه و نصیحت از چرك و آلودگیهای‌ گناهان پاك می‌كردند، راوی گوید: عرض كردم: نصارا را چرا نصارا گفته‌اند؟ فرمود: چون از روستایی به نام ناصره در بلاد شام بودند كه مریم و عیسی(ع) پس از بازگشت از مصر در این آبادی سكنا گزیدند . العیّاشى بإسناده عن مرزبان القمى، قال: سألت أباالحسن‏ علیه السلام عن قول الله (شهد الله أنّه لاإله إلّا هو و الملائكة و أولوا العلم قائماً بالقسط). قال: هو الامام.‏ آل عمران / 18. تفسیر عیّاشى 1 / 166. عیاشی به اسنادش از مرزبان قمی روایت كرده است كه گفت: از حضرت‌ رضا (ع) درباره آیه (خداوند و ملائكه و صاحبان علم شهادت می دهند كه خدایی جز او نیست و بر پا دارنده عدل است) سؤال كردم، فرمود: مقصود (از أولوا العلم‌) امام است‌ .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:33
دعا و زیارت
سوره أعراف العیّاشى عن محمّد بن أبى زید الرّازى عمّن ذكره عن الرضا علیه السلام قال: إذا نزلت بكم شدّة فاستعینوا بنا علی الله، و هو قول الله (و للّه الأسماء الحسنى فادعوه بها). قال: قال أبوعبدالله علیه السلام: نحن والله الأسماء الحسنی الّذى لایقبل من أحد إلّا بمعرفتنا، [قال: فادعوه بها ]. أعراف / 180. تفسیر عیّاشى 2 / 42. عیاشی از محمد بن ابی زید رازی، از شخصی كه نامش را برد، از حضرت رضا(ع) روایت كرده است كه فرمود: هرگاه گرفتار سختی و بلایی شدید به نام و واسطه ما از خداوند كمك بطلبید، خداوند می‌فرماید (و برای خدا اسماء حسنایی است با آن اسماء او را بخوانید) ابوعبدالله (صادق‌)(ع) فرموده است: به خدا سوگند اسمای حسنای خدا ما هستیم، كه (طاعت و دعا) از هیچ كس پذیرفته نمی‌شود جز با شناخت ما [ فرمود: پس خداوند را به این اسماء حسنی دعا كنید] . علىّ بن إبراهیم عن الحسین بن خالد عن أبى الحسن الرضا علیه السلام: أنّه أعطى بلعم بن باعورا الاسم الأعظم فكان یدعو به فیستجاب له، فمال إلی فرعون، فلمّا مرّ فرعون فى طلب موسی و أصحابه، قال فرعون لبلعم: ادع الله علی موسی و أصحابه لیحبسه علینا، فركب حمارته لیمرّ فى طلب موسی و أصحابه فامتنعت علیه حمارته، فأقبل یضربها فأنطقها الله عزّوجلّ فقالت: ویلك علی ماتضربنى أترید أن أجى‏ء معك لتدعو علی موسی نبىّ الله، و قوم مؤمنین، فلم یزل یضربها حتّی قتلها، و انسلخ الاسم الأعظم من لسانه و هو قوله (فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فكان من الغاوین ). تفسیر قمّى 1/ 248، آیه در سوره أعراف / 175. علی بن ابراهیم از حسین بن خالد، از ابوالحسن الرضا(ع) روایت كرده است كه فرمود: به بلعم بن باعورا اسم اعظم داده شده بود و او با آن اسم دعا می‌كرد و دعایش مستجاب می‌شد. اما بلعم به فرعون تمایل پیدا كرد، وقتی فرعون به‌ تعقیب موسی و یارانش پرداخت، به بلعم گفت: دعا كن كه خداوند نگذارد موسی و یارانش از چنگ ما بگریزند. بلعم شروع به زدن الاغ كرد، الاغ به اذن خداوند عزّوجلّ‌ زبان باز كرد و گفت: وای بر تو، چرا مرا می‌زنی‌، آیا می‌خواهی همراه تو بیایم تا موسی‌ پیامبر خدا و عده‌ای از مؤمنین را نفرین كنی؟ بلعم آن قدر الاغش را زد كه از پا در آمد، پس اسم اعظم خداوند از زبان بلعم گرفته شد، این است معنای آیه شریفه (پس بیرون آمد از آن پس شیطان او را پیروی كرد پس او از گمراهان شد) . علىّ بن إبراهیم، قال: حدّثنى أبى عن محمّد بن الفضیل عن أبى الحسن علیه السلام‏ [فى قوله تعالی (فأذّن مؤذّن بینهم أنْ لعنة الله علی الظالمین)] قال: المؤذّن‏ أمیرالمؤمنین علیه السلام‏ یؤذّن أذاناً یسمع الخلائق كلّها، و الدلیل علی ذلك قول الله عزّوجلّ فى سورة البراءة (و أذان من الله و رسوله) فقال أمیرالمؤمنین علیه السلام: كنت أنا الأذان فى الناس . أعراف / 44. توبه / . تفسیر قمّى 1 / 231. علی بن ابراهیم از پدرش، از محمد بن فضیل، از حضرت ابوالحسن(ع)[درباره آیه شریفه (ندا دهد ندا دهنده ای كه لعنت خدا بر ظالمین)]4 روایت كرده است كه‌ فرمود: آن مؤذن و ندا دهنده امیرالمؤمنین(ع) است و چنان ندایی سر می‌دهد كه‌ به گوش همه خلایق می‌رسد. دلیل بر این، سخن خدای عزّوجلّ است در سوره برائت (و أذان من الله و رسوله)5 زیرا امیرالمؤمنین فرمود: آن اذان و ندا دهنده در میان مردم‌ من بودم‌6 . العیّاشى عن الوشّاء عن الرضا علیه السلام قال: كان علىّ بن الحسین علیه السلام یلبس الجبّة و المطرف من الخز و القلنسوة ویبیع المطرف و یتصدّق بثمنه و یقول: (قل من حرّم زینة الله الّتى أخرج لعباده و الطیّبات من الرّزق ). تفسیر عیّاشى 2/ 14، و آیه در سوره أعراف / 32. عیاشی از وشاء از حضرت رضا(ع) روایت كرده است كه فرمود: علی بن الحسین(ع) جبه و ردای خزی نگارین و شب كلاه می‌پوشید، و ردای خزی‌ خود را می‌فروخت و پول آن را صدقه می‌داد و این آیه را می‌خواند (بگو چه كسی زینت خدا و رزق پاك را كه برای بندگانش آورده حرام كرده است)3 . العیّاشى عن محمّد بن الفضیل عن أبى الحسن الرضا علیه السلام فى قول الله (خذوا زینتكم عند كلّ مسجد) قال: هى الثیاب . أعراف / 31. تفسیر عیّاشى 2 / 12. عیاشی از محمد بن فضیل، از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) درباره آیه‌ شریفه (در هر مسجدی زینت تان را بردارید) روایت كرده است كه فرمود: (مقصود از زینت‌) لباس است‌ .
پنج شنبه 21/9/1387 - 13:32
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته