• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1227
تعداد نظرات : 536
زمان آخرین مطلب : 5058روز قبل
دانستنی های علمی

 مهدی موعودبر پا كننده عدالت در تمام مراتب انسانیت

حضرت امام خمینی (ره)

 

قضّیه ی غیبت حضرت صاحب،قضیّه ی مهمی است كه به ما مسائلی می فهماند ، من جمله اینكه برای همچو كار بزرگی  كه در تمام دنیا عدالت به معنای واقعی اجرا بشود، در تمام بشر نبوده كسی الّا مهدی موعود-سلام الله علیه – كه خدای تبارك و تعالی او را ذخیره كرده است برای بشر .

هر یك از انبیاء آمدند، برای اجرای عدالت آمدندو مقصدشان هم این بود كه اجرای عدالت را در همه عالم بكنند؛لكن موفق نشدند،حتی رسول ختمی –صلّی الله علیه و سلم –كه برای اصلاح بشر آمده بودو برای تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به این معنا، و آن كسی كه به  این معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد كرد ،نه آن هم این عدالتی كه مردم عادی می فهمند –كه قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد-بلكه عدالت در تمام مراتب انسانیت ،انسان اگر هر انحرافی پیدا كند،انحراف عملی ،انحراف روحی ،انحراف عقلی ،برگرداندن این انحرافات را به معنای خودش ؛این ایجاد عدالت است در انسان .اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد ،از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحقّق پیدا كرده است،اگر در عقاید، یك انحرافاتی و كجیهایی باشد، برگرداندن آن عقاید كج به یك عقیده ی صحیح و صراط مستقیم ، این ایجاد عدالت است در عقل انسان.

در زمان ظهور مهدی موعود-سلام الله علیه – كه خداوند ذخیره كرده است اورا از باب اینكه هیچ كس در اوّلین و آخرین ، این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است كه تمام عالم را ، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد ، و آن چیزی كه انبیاء موفق نشدند به آن با اینكه برای آن خدمت آمده بودند ، خدای تبارك و تعالی ایشان را ذخیره كرده است كه همان معنایی كه همه انبیاء آرزو داشتند؛ لكن موانع اسباب این شد كه نتوانستند اجرا بكنند،به دست این بزرگوار اجرا بشود.

اینكه این بزرگوار را طول عمر داده خدای  تبارك و تعالی برای یك همچو معنایی ، ما از آن می فهمیم كه در بشر كسی نبوده است دیگر ،قابلِ یك همچو معنایی نبوده است ، و بعد از انبیاء كه آنها هم بودند لكن موفق نشدند، كسی بعد از انبیاء و اولیای بزرگ ، پدران حضرت موعود ، كسی  نبوده است كه بعد از این ، اگر مهدی موعود هم مثل سایر اولیابه جوار رحمت حق می رفتند دیگر در بشر كسی نبوده است كه این اجرای عدالت را بكند، نمی توانسته، و این یك موجودی است كه ذخیره شده است برای یك همچو مطلبی ،و لهذا به این معنا عید مولود حضرت صاحب-ارواحنا له الفداه –بزرگترین عید برای مسلمین است و بزرگترین عید برای بشریت است نه برای مسلمین.

اگر عید ولادت حضرت رسول –صلی الله علیه و آله و سلم-بزرگترین عید است برای مسلمین ،از باب اینكه موفق به توسعه آن چیزهایی كه می خواست توسه بدهد نشد، چون حضرت صاحب –سلام الله علیه –این معنا را اجرا خواهد كرد و در تمام عالم زمین را پر از عدل و داد خواهد كرد،به همه ی مراتب عدالت ، به همه ی مراتب دادخواهی؛ باید ما بگوییم كه عید شعبان ، عید تولد حضرت مهدی – سلام الله علیه – بزرگترین عید است برای تمام بشر-تمام بشر را –وقتی كه ایشان ظهور كنندان شاءالله (خداوند تعجیل كند در ظهور او)تمام بشر را از انحطاط بیرون می آورد ، تمام كجیها را درست می كند "یملا الارض عدلا بعد ما ملئت جورا"* همچونیست كه این عدالت همانكه ماها از آن می فهمیم كه نه یك حكومت عادلی باشد كه دیگر جور نكند آن ، این هست اماخیر، بالاتر از این معناست.

معنی"یَمْلَا الارْض عَدْلاً بَعْد ما مُلِئَت جُوراً" الان زمین و بعد از این ، از این هم بدتر شاید بشود ، پر از جور است ، تمام نفوسی كه هستند انحرافات در آنها هست  حتی نفوس اشخاص كامل هم در آن انحرافاتی هست ولو خودش نداند.در اخلاق ها انحراف هست، در عقایدانحراف هست، در اعمال انحراف  هست ودر كارها یی هم كه بشر می كند انحرافش معلوم است،و ایشان مامورند برای اینكه تمام این كجی ها را مستقیم كنند و تمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال كه واقعا صدق بكند  " یَمْلَا الارْض عَدْلاً بَعْد ما مُلِئَت جُوراً "از این جهت این عید ، تمام بشر است.

*"زمین را پر از عدل می كند ، پس از آنكه از ستم و ظلم لبریز شده بود." اصول كافی ؛جلد1؛صفحه525؛"كتاب الحجة"،باب ما جاء فی اثنی عشر و النص علیهم " ح1(با این مضمون:یملاها عدلا كما ملئت جورا.)

برگرفته از : امامت و انسان كامل از دیدگاه امام خمینی (س)- صفحه 354- تبیان آثار موضوعی(دفتر چهل و دوم )-موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)-چاپ اوّل

گزیده ای بیانات مقام عظمای ولایت

چگونگی ارتباط با امام زمان (عج)

... بدانید این ارتباط از طرف شما، به معناى حقیقى كلمه، نه یك جانبه، كه ارتباطى دو جانبه است. وقتى كه شما زیارت آن بزرگوار را مى‌خوانید؛ با آن بزرگوار مخاطبه مى‌نمایید؛ عرض نیاز مى‌كنید؛ سخن مى‌گویید و محبّت مى‌ورزید و اشك مى‌ریزید؛ حالت توجّه و توسّلى كه نسبت به آن ولىّ خدا و عبد صالح پروردگار پیدا مى‌كنید، بدون ارتباط از آن سو امكان ندارد. اگر از آن سو لطف و توجّهى نباشد، از این طرف هم توجّه قلبى و توسّل معنوى پیدا نخواهد شد. وقتى به شما احساس كسالت دست مى‌دهد و مى‌بینید هر كارى مى‌كنید حال توجّه پیدا نمى‌شود، آن وقتى است كه از آن طرف، التفاتى نیست. وقتى از آن طرف التفاتى باشد، در شما شور و حالت معنوى و عاطفى به وجود خواهد آمد. پس، ارتباط در آن حالات برجسته‌ى شور و محبّت و احساس، و عواطفى كه ملت ما نسبت به آن بزرگوار دارند، ارتباط طرفینى است.

بیانات به مناسبت «نیمه‌ى شعبان»  06/10/1375

انتظار ، شعار مهدویت

...برجسته‌ترین شعار مهدویّت عبارت است از عدالت. مثلاً در دعاى ندبه وقتى شروع به بیان و شمارش صفات آن بزرگوار مى‌كنیم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهّرش، اوّلین جمله‌اى كه ذكر مى‌كنیم، این است: «این المعدّ لقطع دابر الظّلمه، این المنتظر لاقامة الأمت و العوج، این المرتجى لأزالة الجور و العدوان»؛ یعنى دل بشریت مى‌تپد تا آن نجاتبخش بیاید و ستم را ریشه‌كن كند؛ بناى ظلم را - كه در تاریخ بشر، از زمانهاى گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدّت وجود دارد - ویران كند و ستمگران را سر جاى خود بنشاند. این اوّلین درخواست منتظران مهدى موعود از ظهور آن بزرگوار است. یا در زیارت آل یاسین وقتى خصوصیات آن بزرگوار را ذكر مى‌كنید، یكى از برجسته‌ترین آنها این است كه «الّذى یملأ الارض عدلاً و قسطاً كما ملئت جوراً و ظلماً». انتظار این است كه او همه‌ى عالم - نه یك نقطه - را سرشار از عدالت كند و قسط را در همه جا مستقر نماید. در روایاتى هم كه درباره‌ى آن بزرگوار هست، همین معنا وجود دارد. بنابراین انتظار منتظران مهدى موعود، در درجه‌ى اوّل، انتظار استقرار عدالت است...

عدالتى كه ما در انتظار آن هستیم - عدالت حضرت مهدى علیه‌السّلام كه مربوط به سطح جهان است - با موعظه و نصیحت به دست نمى‌آید؛ یعنى مهدى موعودِ ملتها نمى‌آید ستمگران عالم را نصیحت كند كه ظلم و زیاده‌طلبى و سلطه‌گرى و استثمار نكنند. با زبان نصیحت، عدالت در هیچ نقطه‌ى عالم مستقر نمى‌شود. استقرار عدالت، چه در سطح جهانى - آن طور كه آن وارث انبیا انجام خواهد داد - و چه در همه‌ى بخشهاى دنیا، احتیاج به این دارد كه مردمان عادل و انسانهاى صالح و عدالت‌طلب، قدرت را در دست داشته باشند و با زبان قدرت با زورگویان حرف بزنند. با كسانى كه سرمست قدرت ظالمانه هستند، نمى‌شود با زبان نصیحت حرف زد؛ با آنها باید با زبان اقتدار صحبت كرد. آغاز دعوت پیغمبران الهى با زبان نصیحت است؛ اما بعد از آن‌كه توانستند طرفداران خود را گرد آورند و تجهیز كنند، آن‌گاه با دشمنان توحید و دشمنان بشریت، با زبان قدرت حرف مى‌زدند.

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ى شعبان در مصلاى تهران    30/07/1381


انتظار فرج

انتظار فرج یك مفهوم بسیار وسیع و گسترده‌یى است. یك انتظار، انتظارِ فرجِ نهایى است؛ یعنى این‌كه بشریت اگر مى‌بیند كه طواغیت عالم ترك‌تازى مى‌كنند و چپاولگرى مكنند و افسارگسیخته به حق انسانها تعدى مى‌كنند، نباید خیال كند كه سرنوشت دنیا همین است؛ نباید تصور كند كه بالاخره چاره‌یى نیست و بایستى به همین وضعیت تن داد؛ نه، بداند كه این وضعیت یك وضعیت گذراست - «للباطل جولة» - و آن چیزى كه متعلق به این عالم و طبیعت این عالم است، عبارت است از استقرار حكومت عدل؛ و او خواهد آمد. انتظار فرج و گشایش، در نهایت دورانى كه ما در آن قرار داریم و بشریت دچار ستم‌ها و آزارهاست، یك مصداق از انتظار فرج است، لیكن انتظار فرج مصداق‌هاى دیگر هم دارد. . وقتى به ما مى‌گویند منتظر فرج باشید، فقط این نیست كه منتظر فرج نهایى باشید، بلكه معنایش این است كه هر بن‌بستى قابل گشوده شدن است. فرج، یعنى این؛ فرج، یعنى گشایش. مسلمان با درسِ انتظار، فرج مى‌آموزد و تعلیم مى‌گیرد كه هیچ بن‌بستى در زندگى بشر وجود ندارد كه نشود آن را باز كرد و لازم باشد كه انسان ناامید دست روى دست بگذارد و بنشیند و بگوید دیگر كارى نمى‌شود كرد؛ نه، وقتى در نهایتِ زندگىِ انسان، در مقابله‌ى با این‌همه حركت ظالمانه و ستمگرانه، خورشیدِ فرج ظهور خواهد كرد، پس در بن‌بست‌هاى جارى زندگى هم همین فرج متوقَّع و مورد انتظار است. این، درس امید به همه‌ى انسانهاست؛ این، درس انتظار واقعى به همه‌ى انسانهاست؛ لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانسته‌اند؛ معلوم مى‌شود انتظار، یك عمل است، بى‌عملى نیست. نباید اشتباه كرد، خیال كرد كه انتظار یعنى این‌كه دست روى دست بگذاریم و منتظر بمانیم تا یك كارى بشود. انتظار یك عمل است، یك آماده‌سازى است، یك تقویت انگیزه در دل و درون است، یك نشاط و تحرك و پویایى است در همه‌ى زمینه‌ها. این، در واقع تفسیر این آیات كریمه‌ى قرآنى است كه: «و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین» یا «ان الارض للَّه یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین». یعنى هیچ‌وقت ملت‌ها و امت‌ها نباید از گشایش مأیوس شوند.....
.......بنابراین، هم باید منتظر فرج نهایى بود، هم باید منتظر فرج در همه‌ى مراحل زندگى فردى و اجتماعى بود. اجازه ندهید یأس بر دل شما حاكم بشود، انتظار فرج داشته باشید و بدانید كه این فرج، محقَّق خواهد شد؛ مشروط بر این‌كه شما انتظارتان، انتظار واقعى باشد، عمل باشد، تلاش باشد، انگیزه باشد، حركت باشد.

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به‌مناسبت نیمه‌ى شعبان   29/06/1384

در سایه انتظار

مهدویّت، مبانى فكرى بسیار عمیق و استوارى را مى‌شناسیم. مبادا كسى خیال كند كه موضوع مهدویّت، یك مسأله‌ى صرفاً عاطفى است! خیر! مبناى فكرى مهدویّت مبنایى بسیار مستحكم و استوار است. همه‌ى شبهاتى كه مخالفین و معاندین این فكر، در اذهان منتشر كرده‌اند، داراى جوابهاى مستحكمى است. منتها مطلبى كه من مى‌خواهم عرض كنم، این است كه با وجود این‌كه بُعد منطقى و فكرى و استدلالى این فكر، بسیار بارز است، درعین‌حال، جنبه‌ى عاطفى و معنوى و ایمانى این عقیده‌ى شیعى هم، جنبه‌ى بسیار مهمّى است. موضوع اعتقاد به مهدى یك جنبه‌ى فردى دارد و آن این است كه هر كس باید سعى كند یك رابطه‌ى شخصى میان خود و میان ولى‌اللَّه الاعظم ارواحنافداه، به‌وجود آورد. همه باید میان قلب و روح خود و آن وجود مقدّسى كه مظهر اسما و صفات الهى، مظهر قدرت و علم الهى و وعاى كامل معرفت اللَّه است، ارتباطى به‌وجود آورد. با توجّه، با توسّل، با سخن گفتن، با اظهار ارادت كردن، خود را آماده نگه‌دارد. همه باید خودشان را آماده نگه دارند. هیچ كس نمى‌تواند بگوید كه ظهور مهدى علیه‌الصّلاةوالسّلام، در آینده‌ى نزدیكى نیست. ما نمى‌دانیم. شاید در آینده‌ى نزدیكى بود. شاید در زمان حیات ما بود. شاید این توفیق، براى مردم این نسل وجود داشت. مگر مى‌شود با آلودگى، با ضعف نفس و با اصلاح نكردن نفس، با آن بزرگوار در دوران دولت حق و حكومت الهى او رابطه برقرار كرد؟!باید خود را آماده كنیم. هركس باید احساس كند كه وظیفه دارد خود را آماده كند. این آمادگى، معنوى و روحى است. آمادگى ایمانى است. هر كس باید سرمایه‌ى عظیمى از امید و ایمان و نورانیّت در خود ایجاد كند، تا شایسته‌ى این شود كه از نزدیكان و خواص آن حضرت، از یاران آن بزرگوار، از همكاران او در حركت عظیم جهانى‌اش قرار گیرد. اگر از نزدیكان او نشدیم؛ اگر از پیروان او نشدیم، آن‌وقت شقاوتى بالاتر از این نیست. پس، باید خودمان را آماده كنیم.

بیانات در دیدار میهمانان «كنفرانس جهانى اهل بیت«ع»» در روز «نیمه‌ى شعبان»   08/11/1372

عقیده‌ى ما این است كه امام زمان (ارواحنافداه) متوجه و ناظر بر رفتار و عمل ماست؛ اعمال ما بر او عرضه مى‌شود. این جوان‌هاى مؤمن ما كه در میدان‌هاى مختلف - چه در میدان معنویت و عبادت و معرفت، چه در میدان كار و تلاش، چه در میدان مبارزه و سیاست، چه در میدان جهاد؛ آن روزى كه جهاد مورد احتیاج بود - این‌جور از خودشان اخلاص و شادابى نشان مى‌دهند، امام زمان (سلام‌اللَّه‌علیه) را خرسند و خوشحال مى‌كنند. این‌كه مردم در كشور اسلامى - حالا در كشور مسلمانِ ما - تلاش‌شان این است كه بر اداره‌ى كشور، بر پیشرفت امور كشور نظارت داشته باشند، تصمیم بگیرند، اقدام كنند، وارد میدان بشوند؛ و میدان را رها نمى‌كنند كه دیگران بیایند و براى آنها تصمیم بگیرند؛ اجازه نمى‌دهند كه امتداد خواست‌هاى استكبارى و استعمارى در داخل كشور سرنوشت آنها را معین بكند، امام زمان را خوشحال مى‌كنند؛ امام زمان ناظر است و مى‌بیند. انتخابات شما را امام زمان دید؛ اعتكاف شما را امام زمان دید؛ تلاش شما جوان‌ها را براى آذین‌بندى نیمه‌ى شعبان، امام زمان دید؛ حضورِ شما زن و مرد را در میدان‌هاى گوناگون، امام زمان دیده است و مى‌بیند؛ حركت دولتمردان ما را در میدان‌هاى مختلف، امام زمان مى‌بیند و امام زمان از هر آنچه كه نشانه‌ى مسلمانى و نشانه‌ى عزم راسخ ایمانى در آن هست و از ما سر مى‌زند، خرسند مى‌شود. اگر خداى نكرده عكس این عمل بكنیم، امام زمان را ناخرسند مى‌كنیم. ببینید، چه عامل بزرگى است.

بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به‌مناسبت نیمه‌ى شعبان   29/06/1384

والد ما - خداوند ان‌شاءاللَّه والدین شما را رحمت كند و خود شما را باقى و محفوظ بدارد - دچار عارضه‌ى چشم شدند، كه منجر به نابینایى ایشان شد. چشم ایشان به مدت سه، چهار سال اصلاً جایى را نمى‌دید. تا این‌كه در سال‌1345 چندین بار ایشان را براى معالجه از مشهد به تهران بردیم. در یكى از مراجعات، چشم پزشكى گفت: «من چشم ایشان را عمل جرّاحى مى‌كنم و امید بهبودى هست.» این مسأله براى من خیلى مهم بود. بالاخره ایشان را به بیمارستان بردیم تا بسترى كنند. من و اخوى‌ام - سید محمّد - با هم بودیم. مرحوم والد ما هم از بیمارستان و مثلاً لخت شدن براى معاینه و این گونه مسائل، واهمه داشت. در عمرش هرگز از این چیزها ندیده بود. مجبور شدیم ایشان را تنها بگذاریم. در آن زمان هفتاد، هفتاد و پنج سال سنّشان بود. به‌هرحال نگذاشتند در بیمارستان بمانیم. گفتند: «عمل مى‌كنیم، شما فردا بیایید». از بیمارستان بیرون آمدیم. من خیلى مضطرب و ناراحت بودم. از اخوى جدا شدم؛ او دنبال كارهایش رفت و من هم روانه‌ى منزل شدم. آن روزها، منزلى نزدیكى امامزاده یحیى داشتیم. نزدیك منزل كه رسیدم به یادم افتاد از مغازه‌ى لبنیاتى، براى فرزندم شیر بگیرم. دیدم آن‌جا را چراغانى كرده‌اند. یادم آمد نیمه‌ى شعبان است. چند روزى از بس مشغول بودم، نیمه‌ى شعبان به كلّى فراموشم شده بود. تا یاد نیمه‌ى شعبان افتادم، دلم شكست. از كوچه‌ى خلوت و باریكى باید مى‌گذشتم تا به منزلم برسم. ناگهان حالتى به من دست داد و بنا كردم به گریستن و توسّل جُستن. در آن كوچه، حال توسّلِ حسابى‌اى پیدا كردم.

كمى كه آرام گرفتم، دیدم اضطرابى كه داشتم به كلّى از بین رفت. فهمیدم كه حال ابوى خوب مى‌شود. یعنى حس كردم كه آن توسّل، اثر كرد. در آن دو، سه سالى كه ایشان حال مساعدى نداشت، خیلى رنج كشیده بودم. براى خاطر ایشان مجبور شده بودم از قم به مشهد بروم و اصلاً ماندگار شوم. صبح روز بعد كه به بیمارستان رفتیم، فهمیدیم كه چشمهاى ایشان خوب شده است؛ آن هم بعد از چند سال كه عارضه داشت و هیچ امیدى به بهبود وجود نداشت! بعد از آن سال - سال 45 - ایشان مدت بیست سال دیگر زنده بودند و تا آخر عمر هم مطالعه مى‌كردند!

بیانات در دیدار از آیةالله مؤمن در قم  28/01/1375

دو نکته از استاد شهید مطهری

"مهدویت " یك فلسفه بزرگ جهانی

كوشش كنید فكر خودتان را در مسئله حضرت حجت با آنچه كه در متن اسلام‏ آمده تطبیق بدهید . غالب ما این را به صورت یك آرزوی كودكانه یك آدمی‏ كه دچار عقده و انتقام است در آورده‏ایم . گوئی حضرت حجت فقط انتظار دارند كه كی خداوند تبارك و تعالی به ایشان اجازه بدهند كه مثلا بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت بكنند یا شیعه را غرق در سعادت بكنند ، آن هم شیعه‏ای كه ما هستیم كه شیعه نیستیم . نه ، این یك فلسفه بزرگ‏ جهانی است ، چون اسلام یك دین جهانی است ، چون تشیع به معنی واقعی‏اش‏ یك امر جهانی است . این را ما باید به صورت یك فلسفه بزرگ جهانی‏ تلقی بكنیم . وقتی قرآن می‏گوید : « و لقد كتبنا فی الزبور من بعد الذكر ان الارض یرثها عبادی الصالحون »(سوره انبیاء ، آیه . 105  ) صحبت از زمین است ، نه صحبت از این منطقه و آن منطقه و این قوم و آن نژاد . اولا امیدواری به آینده است‏ كه دنیا در آینده نابود نمی‏شود . مكرر گفته‏ام كه امروز این فكر در دنیای‏ اروپا پیدا شده كه بشر در تمدن خودش به مرحله‏ای رسیده كه با گوری كه‏ خودش به دست خودش كنده است یك گام بیشتر فاصله ندارد . طبق اصول‏ ظاهری نیز همین طور است ولی اصول دین ومذهب به ما می‏گوید : زندگی‏ سعادتمندانه بشر آن است كه در آینده است ، این كه اكنون هست موقت‏ است . دوم : آن دوره ، دوره عقل و عدالت است . شما می‏بینید یك فرد سه دوره كلی دارد : دوره كودكی كه دوره بازی و افكار كودكانه است ، دوره‏ جوانی كه دوره خشم و شهوت است ، و دوره عاقله مردی و پیری كه دوره‏ پختگی و استفاده از تجربیات ، دوره دور بودن از احساسات و دوره حكومت‏ عقل است . اجتماع بشری هم همین طور است . اجتماع بشری سه دوره را باید طی كند . یك دوره ، دوره اساطیر و افسانه‏ها و به تعبیر قرآن دوره‏ جاهلیت است . دوره دوم ، دوره علم است ، ولی علم و جوانی ، یعنی دوره‏ حكومت خشم و شهوت . به راستی عصر ما بر چه محوری می‏گردد ؟ اگر انسان ، دقیق حساب كند می‏بیند محور گردش زمان ما یا خشم است و یا شهوت . عصر ما بیش از هر چیزی عصر بمب است ( یعنی خشم ) و عصر مینی ژوپ است ( یعنی شهوت ) . آیا دوره‏ای نخواهد آمد كه آن دوره ، حكومت ، نه حكومت‏ اساطیر باشد و نه حكومت خشم و شهوت و بمب و مینی ژوپ ؟ دوره‏ای كه‏ واقعا در آن دوره معرفت و عدالت و صلح و انسانیت و معنویت حكومت كند ؟ چگونه می‏شود كه چنین دوره‏ای نیاید ؟ ! مگر می‏شود كه خداوند این عالم را خلق كرده باشد و بشر را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده باشد ، بعد بشر به دوره بلوغ خودش نرسیده یكمرتبه تمام بشر را زیرورو كند ؟ ! پس مهدویت یك فلسفه بسیار بزرگ است . ببینید مضامینی كه ما در اسلام داریم چقدر عالی است ! نزدیك ماه مبارك رمضان است ، دعای افتتاح‏ را موفق خواهید بود و در شبهای ماه مبارك رمضان خواهید خواند . قسمت‏ زیادی از آخر این دعا اختصاص به وجود مقدس حضرت حجت دارد كه من‏ همانها را می‏خوانم و دعای من هم همانها خواهد بود : اللهم انا نرغب الیك فی دولة كریمة تعز بها الاسلام و اهله » " پروردگارا ما آرزو می‏كنیم و از تو می‏خواهیم زندگی در پرتوی یك دولت‏ بزرگواری را كه " « تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله » " كه در آنجا اسلام حقیقی را با اهل اسلام عزت خواهی بخشید و نفاقها و دو رویی ها را از بین خواهی برد و ذلیل خواهی كرد . « و تجعلنا فیها من‏ الدعاش الی طاعتك و القادش الی سبیلك » این افتخار را به ما می‏دهی كه‏ ما در آن دوره دعوت كننده دیگران به طاعت تو باشیم ، راهنما و قائد و پیشروی دیگران در راه تو باشیم . خدایا ما را از كسانی قرار بده كه در دنیا و آخرت مشمول رحمت و عنایت تو باشیم . خدایا تو را به ذات مقدست و به حقیقت اولیاء كرامت قسم می‏دهیم كه‏ ما را از كسانی قرار بده كه شایسته این آرزوی بزرگ بوده باشیم .

ماهیت قیام مهدی ( ع)

برخی حوادث در دنیا وقتی كه واقع می‏شود تنها جنبه انفجار دارد ، مثل‏ اینكه یك دمل در بدن شما پیدا می‏شود ، این دمل باید برسد به حدی كه‏ یكدفعه منفجر بشود . بنابراین هر كاری كه جلوی انفجار این دمل را بگیرد كار بدی است ، اگر هم می‏خواهید دوا روی آن بگذارید باید یك دوایی‏ بگذارید كه این دمل زودتر منفجر بشود . بعضی از فلسفه‏ها هم كه برخی از سیستمهای اجتماعی و سیاسی را می‏پسندند ، طرفدار انقلاب به معنی انفجارند  به عقیده آنها هر چیزی كه جلوی انفجار را بگیرد بد است . و لهذا می‏بینید بعضی از روشها و سیستمهای اجتماعی به طور كلی با اصلاحات اجتماعی‏ مخالفند ، می‏گویند : این اصلاحات چیست كه شما می‏كنید ؟ بگذارید اصلاح‏ نباشد ، بگذارید هی مفاسد زیاد بشود ، عقده‏ها و كینه‏ها زیاد بشود ، ناراحتی و ظلم بیشتر بشود ، كارها پریشانتر بشود ، هی پریشانی و پریشانی‏ تا یكمرتبه از بن زیر و رو بشود و انقلاب صورت گیرد . فقه ما در اینجا وضع روشنی دارد . آیا ما مسلمانان راجع به ظهور حضرت‏ حجت باید اینجور فكر كنیم ؟ باید بگوئیم : بگذارید معصیت و گناه زیاد بشود ، بگذارید اوضاع پریشانتر گردد ، پس امر به معروف و نهی از منكر نكنیم ، بچه‏هامان را تربیت نكنیم ، بلكه خودمان هم برای اینكه در ظهور حضرت حجت سهیم باشیم العیاذ بالله نماز نخوانیم ، روزه نگیریم ، هیچ‏ وظیفه‏ای را انجام ندهیم ، دیگران را هم تشویق كنیم كه نماز را رها كنید ، روزه را رها كنید ، زكات را رها كنید ، حج را رها كنید ، بگذارید همه اینها از بین برود تا مقدمات ظهور فراهم بشود ؟ خیر ، این بدون شك بر خلاف یك اصل قطعی‏ اسلامی است ، یعنی به انتظار ظهور حضرت حجت ، هیچ تكلیفی از ما ساقط نمی‏شود ، نه تكلیف فردی و نه تكلیف اجتماعی شما در شیعه - كه اساسا این‏ اعتقاد از یك نظر اختصاص به دنیای تشیع دارد - تا چه رسد به اهل تسنن ، یك عالم پیدا نمی‏كنید كه بگوید انتظار ظهور حضرت حجت یك تكلیف كوچك‏ را از ما ساقط می‏كند . هیچ تكلیفی را از ما ساقط نمی‏كند . این یك نوع [ تفسیر از ظهور حضرت حجت ] است . نوع دیگر این است كه صحبت رسیده شدن است نه صحبت انفجار ، مثل یك‏ میوه در صراط تكامل است . میوه موقعی دارد چنانكه دمل هم موقعی دارد . ولی دمل یك موقعی دارد برای اینكه منفجر بشود اما میوه یك موقعی دارد كه باید برسد ، یعنی سیر تكاملی خودش را طی كند و برسد به مرحله‏ای كه‏ باید چیده شود . مسئله ظهور حضرت حجت بیش از آنكه شباهت داشته باشد به انفجار یك دمل ، شباهت دارد به رسیدن یك میوه ، یعنی اگر ایشان‏ تاكنون ظهور نكرده‏اند ، نه فقط به خاطر این است كه گناه كم شده است ، بلكه همچنین هنوز دنیا به آن مرحله از قابلیت نرسیده است ، و لهذا شما در روایات شیعه زیاد می‏بینید كه هر وقت آن اقلیت سیصد و سیزده نفر پیدا شد ، امام ظهور می‏كند . هنوز همان اقلیت سیصد و سیزده نفر - یا كمتر یا بیشتر - وجود ندارد ، یعنی زمان باید آنقدر جلو برود كه از یك‏ نظر هر اندازه فاسد بشود ، از نظر دیگر آنهایی كه می‏خواهند حكومت را تشكیل بدهند و به تبع و در زیر لوای ایشان زمامدار جهان بشوند پدید آیند . هنوز چنین مردان لایقی در دنیا به وجود نیامده‏اند . بله " تا پریشان نشود كار به سامان نرسد " اما پریشانی تا پریشانی فرق می‏كند .
همیشه در دنیا پریشانی پیدا می‏شود ، پشت سرپریشانی سامان پیدا می‏شود ، بعد این سامان تبدیل به پریشانی می‏شود اما پریشانی در یك سطح عالیتر ، نه در سطح پایین . بعد آن پریشانی تبدیل به یك سامان می‏شود ، باز در یك‏ سطح عالیتر از سامان اول . بعد آن سامان تبدیل به یك پریشانی می‏شود ، باز پریشانی در یك سطح عالیتر . یعنی این پریشانی بعد از آن سامان ، حتی‏ بر خود آن سامان برتری دارد . لهذا می‏گویند حركت اجتماع بشر حركت‏ حلزونی است ، یعنی حركت دوری ارتفاعی است ، در عین اینكه اجتماع بشر دور می‏زند ، در یك سطح افقی دور نمی‏زند ، رو به بالا دور می‏زند . بله ، مرتب سامانها به پریشانی‏ها می‏گراید اما پریشانی‏ئی كه در عین اینكه‏ پریشانی است در سطح بالاتر است . بدون شك امروز دنیای ما یك دنیای‏ پریشان و از هم گسیخته‏ای است ، یك دنیایی است كه الان اختیار از دست‏ زمامداران بزرگ درجه اول آن هم بیرون است ، اما این یك پریشانی‏ئی است‏ در سطح جهان ، با پریشانی در ده از زمین تا آسمان فرق می‏كند ، با سامان‏ یك ده هم از زمین تا آسمان فرق می‏كند ، با سامان یك شهر هم از زمین تا آسمان فرق می‏كند . بنابراین ، ما هم رو به پریشانی می‏رویم و هم رو به سامان ، در آن واحد ما كه رو به ظهور حضرت حجت می‏رویم ، در آن واحد هم رو به پریشانی‏ می‏رویم ، چون از سامان به پریشانی باید رفت ، پیش - تا چه رسد به پانصد سال پیش - این افكاری كه امروز در میان افراد بشر پیدا شده ، پیدا شده بود ؟ ! امروز دیگر روشنفكران جهان می‏گویند : یگانه راه چاره بدبختیهای امروز بشر تشكیل یك حكومت واحد جهانی است . اصلا در گذشته چنین فكری به مخیله بشر نمی‏توانست خطور بكند . پس چون ما در عین اینكه رو به پریشانی می‏رویم ، رو به سامان هم می‏رویم‏ ، لهذا اسلام هرگز دستور نمی‏دهد [ كه تكالیف را انجام ندهید ] . اگر غیر از این بود دستور می‏داد كه محرمات را ارتكاب بكنید ، واجبات را ترك‏ بكنید ، امر به معروف و نهی از منكر نكنید ، بچه‏هایتان را تربیت نكنید ، بگذارید فساد بیشتر بشود ، شما كه می‏روید دنبال نماز خواندن ، روزه‏ گرفتن ، امر به معروف ، تالیف كتاب ، سخنرانی ، تبلیغ ، و می‏خواهید سطح تبلیغات را بالا ببرید ، شما كه می‏خواهید اصلاح بكنید ، ظهور حضرت‏ حجت را تأخیر می‏اندازید . خیر ، همین اصلاحات هم ظهور حضرت حجت را نزدیك می‏كند همانطور كه آن پریشانیها نیز ظهور حضرت حجت را نزدیك‏ می‏كند . ابدا مسئله انتظار ظهور حضرت حجت نباید این خیال را در دماغ ما بیاورد كه ما كه منتظر ظهور هستیم ، پس فلان تكلیف - كوچك یا بزرگ - از ما ساقط است ، هیچ تكلیفی از ما ساقط نمی‏شود .

انقلاب درونی ولی عصر- علامه جوادی آملی

ولی عصر ارواحنا فداه چندین كار دارد؛ یكی از كارهائی كه منتظران باید به آن فیض برسند این است؛ به تعبیر سیدنا الاستاد علامه طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) امامان الهی، امامت به معنای اعم از انبیاء هم به این امامت به معنای اعم رسیده اند، آنها رهبری دلها را به عهده دارند. خداوند درباره اولیا خاص خود چنین فرمود: "و جعلنا هم ائمه یهدون یامرنا". یعنی این انبیای الهی، این اولیای الهی را من رهبران فكری مردم قرار دادم. اینها مردم را با دستورات غیبی من هدایت می‌كنند. یهدون یامرنا.

یك امر ظاهری است كه این هنگام ظهور پدید می‌آید، تأسیس حكومت است، اجرای حدود است و مانند آن. یك امری است كه در بسیاری از آیات قرآنی چهره ملكوتی را نشان می‌دهد كه" انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له كن فیكون". امر خدا با تدریج نیست. آن چهره تدریجی نشئه طبیعت را ارائه می‌كند. قدر اقواتها فی اربعه ایام  و مانند آن.
كاری كه خدا برای بشر عادی می‌كند در طی فصول چهارگانه است و دوازده ماهه! قدر اقواتها فی اربعه ایام. اما كاری كه برای مردم (سلام الله علیها) می‌كند، همان است كه زكریا را شگفت انگیز كرد؛"كلما دخل علیها زكریا المحراب وجد عندها رزقا، قال یا مریم انا لك هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء". این چنین رزقی می‌شود ملكوت كه با كن فیكون حل است. اولیای الهی كه رهبران دلهای مردم اند، یهدون بامرنا یند. یعنی با كن فیكون كار می‌كنند. آن نازل ترین حاجت حل مشكلات مادی است.

اگر كسی بخواهد منقلب بشود، از جهل به علم منقلب بشود، از ظلم به عدل منقلب بشود، از سوء خاتمت به حسن عاقبت منتقل بشود، از دوزخ به بهشت منتقل بشود، این با كن فیكون‌‌ای است كه ولی عصر به اذن خدا انجام می‌دهد.

 آن تحولاتی كه در انسان پدید می‌آید، این كار حوزه و دانشگاه نیست! آن انقلابی كه در انسان رخنه می‌كند، كار مدرسه و مكتب نیست! نمونه‌‌ای از آن انقلاب را در انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) دیده ایم كه كل مملكت عوض شد و نمونه بارز را در این دفاع مقدس هشت ساله دیده ایم كه طبق بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) هیچ پدری به فكر فرزند نبود و هیچ شوهری به فكر همسر نبود، دعای امام سجاد چهره ملكوتی دارد. اینها یهدون بامرنایند.

 آنكه فرزند خردسالش را می‌بوید و می‌بوسد و برای همیشه رها می‌كند و به خط مقدم می‌رود، این با تحول درونی قلب است و دیگر هیچ! این با درس و بحث پدید نمی‌آید! اگر آن شور و شوق نبود كه این مملكت محفوظ نبود! در روایات اصحاب حضرت دارد:  كهن سال و سالمند در بین اصحاب ولی عصر مثل نمك طعام است! بسیار كم است. غالب اصحاب ولی عصر (ارواحنا فداه) را نسل جوان تشكیل می‌دهند، اینها كه اشتیاق شان به طبیعت زیاد است، براساس یهدون بامرنای ولی عصر متحول می‌شوند. با كن فیكون متحول می‌شوند. وگرنه این جهان رهبران فراوانی دیده است كه گاهی نهصد و پنجاه سال رنج كشیدند، ولی طرفی نبستند مثل نوح. تا وجود مبارك ولی عصر مظهر قائماً بالقسط نباشد و دلها را متحول نكند، حكومت جهانی پدید نمی‌آید!
بهترین انتظار آن است كه انسان قلب را در اختیار كسی قرار بدهد كه او به ا ذن خدا زیر و رو كند؛ یهدون بامرنا!
انسان اگر متحول شد و منقلب شد، عالم را در كام خود شیوا و شیرین می‌بیند. چیزی برای او تلخ نیست.
هیچ حادثه‌‌ای آن توان را ندارد كه قلب متحول شده را قبض كند! الا آن اولیاء الهی لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. این اختصاص به قیامت ندارد؛ در دنیا هم اینچنین است.
پس كسی منتظر آن حضرت است كه حضرت را بشناسد! و اگر شناخت، حیات او حیات معقول است، انتظار او انتظار معقول. و اگر نشاخت، حیات او حیات جاهلی است، مرگ او مرگ جاهلی است. چنین موجودی منتظر نخواهد بود.
امیدواریم ذات اقدس اله آن توفیق را مرحمت كند كه هم ذات مبارك ولی مان را درست بشناسیم و هم برنامه های حكومت و دولت آن حضرت را درست ارزیابی كنیم، و هم وظیفه خود را در عصر غیبت كه احیای امر آن حضرت است عمل كنیم.

امام عصر و موعود در نگاه هانری كربن

تاریخ دانش شرق‏شناسى عموماً با تحریفها، كتمان حقایق و نوعى بى‏انصافى همراه بوده است. اما در این میان گاهى برخى چهره‏هاى شاخص شرق‏شناسى، در مواجهه با منطق مستحكم برخى اندیشه‏هاى شرقى، شیفتة آنها شده، به آن گرایش و میل باطنى و ایمان قلبى یافته‏اند.
مرحوم پرفسور "هانرى كربن‏"، ایران شناس مشهور فرانسوى از جمله اروپائیانى است كه در دوران زندگى علمى خود، در پى گذر از اندیشه‏هاى وجود شناختى اندیشورانى همچون "هایدگر" و "ادموند هوسرل‏"، با حكمت‏شرقى شیعى آشنایى شده و به دنبال مطالعات چندین ساله، به وجود مبارك امام‏عصر، عجل‏الله تعالى‏فرجه‏الشریف، و معنویت‏بى‏بدیل سایر ائمه شیعه، علیهم‏السلام، تمایل قلبى، و یقین عینى و عقلانى یافته است.
در این گفتار كوتاه بر آنیم تا با مرورى بر برخى آثار او، میزان عشق و علاقه او را به امام زمان(عج) مورد بررسى قرار دهیم. پیش از ورود به محور اصلى بحث در این نوشتار، یادآور مى شوم كه در چند سال گذشته و در پى انتشار یادنامه‏اى از كربن - از سوى یكى از شاگردان او در ایران و اروپا - برخى از اندیشمندان داخلى نسبت‏به این خاور شناس منصف اروپایى از در بى انصافى وارد شده و مع‏الاسف پاره‏اى اشتباهات وى را در آثارى كه از خود به جا گذارده، بهانة حمله شدید به او قرار داده‏اند. غافل از اینكه صرف توجه كربن به مسأله وجود امام عصر(عج) و تحلیل شایسته او از وجه معنوى غیبت و ظهور آن امام همام، فى نفسه داراى آثار ارزشمندى بوده كه از چشم این گروه منتقدان به دور مانده است. فى المثل در حالى كه برخى روشنفكران غربگراى بومى، مفهوم ولایت‏باطنى و هدایت تكوینى ائمة اطهار، علیهم‏السلام، را زیر سؤال برده، یا عنوان انسان كامل و قطب عالم امكان را براى حضرت قائم(عج)، حاصل سرقت ادبى شیعیان از عارفان اهل سنت قلمداد كرده‏اند(!!)
پرفسور كربن در كتاب تاریخ فلسفه اسلامى خود كه قریب سى و اندى سال پیش به رشته تحریر در آمده است، با ارائه تحلیلى تاریخی، نحوه انتقال مفاهیم عرفانى را از لسان ائمه اطهار(ع)، به آثار عرفانى اهل سنت مورد بررسى قرار داده و ثبوت نقش وساطت فیض را براى وجود مقدس امام غایب به اثبات می‏رساند. 
مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، رضوان‏الله‏تعالی‏علیه، در مقدمه كتاب خود با عنوان "ظهور شیعه‏" كه در واقع متن گفتگوها و مكاتبات ایشان با پرفسور هانرى كربن است، ‏به همین حساسیت ویژة كربن به حقایق مذهب تشیع اشاره كرده و ضمن ارایه متن گفتگوهاى خود با او از این نكته یاد مى‏كند كه: در این مجلس آقاى دكتر كربن، مذاكره را ادامه داده و گفتند كه امسال موقعى كه اروپا بودم، در "ژنو" در موضوع "امام منتظر" به عقیده شیعه كنفرانسى دادم و این مطلب براى اندیشمندان اروپایى حاضر كاملا تازگى داشت.
كربن خود در یكى از پرسشهایى كه از محضر مرحوم علامه به عمل آورده به همین حقیقت ‏براى بار دیگر اشاره كرده است. او خطاب به علامه می‏نگارد: مطلب اساسى تصور امام غایب، چه اثرى در تفكر فلسفى و اخلاق و روى هم رفته تمام زندگى معنوى شیعیان دارد؟ آیا با تعمق جدیدى در این تصور اساسی، مذهب تشیع نمی‏تواند در دنیاى امروزه یك غذاى جدید روحى براى احیاى فلسفه و مبدأ نیرویى براى زندگى معنوى و اخلاق ببخشد. نیرویى كه تا كنون در تقدیر مانده است؟ به اعتقاد كربن در كتاب ارزشمند "تاریخ فلسفه اسلامى‏" بى شك فكر شیعه از آغاز كار فلسفه‏اى را تقویت كرد كه از سنخ فلسفه نبوى بود و با دین نبوى انطباق كامل داشت. كربن بدرستى این نكته را مورد توجه قرار داده كه فلسفه نبوى اصولا فلسفه‏اى مربوط به آخرالزمان است. به گفته او فلسفه نبوى مستلزم اندیشه‏اى است كه نه به وسیله سابقه تاریخى محصور مى شود، نه با كلمات و الفاظى محدود كه با تعلیم و در قالب عقاید جزمى و تغییر ناپذیر محصور باشد و نه در افقى كه منابع و قوانین و منطق استدلالى آن افق را حد بندى كند، مشخص می‏شود.
آری! فكر شیعه متوجه "انتظار" است، اما انتظار نه از طریق ظهور شریعتى نو، بلكه از راه تجلاى كامل كلیه معنى پنهانى یا معنى روحانى منزلات آسمانی. انتظار این ظهور، در انتظارِ "امام غایب‏" نمایان شده است. به عقیده كربن مفهوم ولایت در این دوران طولانى انتظار، على الاصول همان هدایت ارشادى امام است كه "اسرارِ" اصول عقاید را می‏آموزد.
این مفهوم از سویى شامل مفهوم معرفت است و از سوى دیگر واجد معنى محبت؛ یعنى معرفتى كه فى نفسه متمركز و نیرومند است. اگر این گفته كربن را بپذیریم، تشیع از این زاویه دید همان عرفان اسلام است. كربن در بخشهاى مختلف آثار خود بارها بر این نكته تاكید دارد كه این مسائل، اساسا در علم كلام‏ اهل سنت مورد بحث قرار نگرفته، چرا كه از حیطه قدرت آن بالاتر بوده است.
كربن بر خلاف بسیارى از اندیشمندان معاصر كه مفهوم انسان كامل یا ولایت، قطب و قطب الاقطاب را زاییده اندیشه عارفانى همچون محى الدین عربى (ابن عربی) می‏دانند، بر این عقیده پا می‏فشارد كه اگر از تفسیر حقوقى یا فقهى محض شریعت پا را فراتر بگذاریم و به نوعى معراج باطنى كه اساس تفكر شیعه است، قائل شویم، گویى تشیع و تصوف دو نام براى یك حقیقتند.
كربن در رساله‏اى خطاب به مرحوم علامه طباطبایی، رضوان‏الله تعالی‏ علیه، به این نكته اشاره دارد كه : فریدالدین عطار، در حالى كه هنوز سنى بوده، تذكرة الاولیاء خود را با شرح حال امام پنجم یعنى حضرت باقر، علیه‏السلام، شروع كرده است و در كتاب "تاریخ فلسفه اسلامی‏" می‏نویسد: در حقیقت از آغاز اسلام، صوفیان، شیعى مذهب بودند؛ در گروه كوفه، شیعه‏اى به نام عبدك، نخستین كسى بود كه صوفى خوانده شد. بنا به تحقیقات عمیق كربن درباره سخنان ائمه، علیهم‏السلام، - بویژه خطبه‏هاى توحیدى نهج‏البلاغه و جوامع روایى شیعه - مفهوم ولایت اصولا از طرف خود امامان شكل گرفته و مبانى نظرى عرفان از سوى ائمه، علیهم‏السلام، فى الجمله مورد قبول بوده است. از این نظر وقتى صفحات كتاب ابن عربى را مطالعه می‏كنیم، مطالبى می‏بینیم كه گویى یك مؤلف شیعى مذهب نوشته است. كربن می‏نویسد: همچنان كه مفهوم "ولایت‏" از شیعیان است، همچنان نیز تردیدى نیست كه در تصوف، اساس مفاهیم "قطب‏" و "قطب الاقطاب‏" از شیعیان می‏باشد. بنابراین ملامتهایى كه از سوى ائمه شیعه نسب به غیر شیعیان و صوفیان اهل سنت وارد شده است، در واقع اعتراضى است ‏به غصب مقام ولایت و نقش شیخ كه نقش امام غائب را، "غصبا" تصرف كرده و نیز اعتراضى است‏، به شیفتگى به لامذهبى كه كاهلى جاهلانه و فسق و هرزگى اخلاقى را تأیید می‏كرده است.
كربن، در بخشى از كتاب "‏تاریخ فلسفه اسلامى"، ضمن نقل روایتى مشهور از نبى مكرم اسلام، صلى‏الله‏علیه‏وآله، كه در آن آمده است: «اگر تنها یك روز به پایان جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانى خواهد كرد تا مردى از ذریه من كه نامش نام من و كنیه‏اش كنیه من خواهد بود ظهور كند. او زمین را از هماهنگى و عدل پر خواهد ساخت، چنانكه تا آن هنگام از خشونت و جور پر شده است»، به تفسیر این روایت پرداخته و می‏نویسد: روزى كه چنین طولانى خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح، طنین خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعكس ساخته است. كربن با باور به این اعتقاد كه این ظهور، واقعیت و پیروزى تأویل؛ یعنى حقیقت دین را آشكار خواهد كرد و به نوع بشر مجال خواهد داد تا وحدت و یگانگى خود را به دست آورد، بر این نكته تأكید دارد كه ظهور امام، مستلزم قلب ماهیت دل مردمان است و كمال روز افزون این ظهور به ایمان پیروان امام وابسته و راه آن چگونگى عمل آنان می‏باشد.
البته انتقادى كه به كربن وارد است، غفلتى است كه از وجه مسلحانه و قیام بالسیف حضرت حجت از خود نشان داده است. لیكن این حقیقت مورد اشاره او را هم نمى‏توان انكار كرد كه: "جلوه یا عدم جلوه امام بر اشخاص، به شایستگى آنان بستگى دارد." كربن در تحلیلى جالب توجه می‏نویسد: جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذیب و تجدید عالم روحى آنان است و بالنتیجه همان مفهوم عمیق اندیشه‏اى است كه شیعه از غیبت و ظهور امام دارد.
مردم شایستگى خود را براى دیدن امام از بین می‏برند، آنگاه خود بین امام و خویشتن حجاب می‏گردند، زیرا وسیله و آلت تجلى و مشاهده آن را؛ یعنى معرفتى را كه از راه قلب حاصل می‏شود از دست مى دهند، یا آن را فلج‏ساخته و از قدرت و كار می‏اندازند. پس تا وقتى كه مردم مستعد شناسایى و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب هیچ معنى نخواهد داشت. اگر گفته كربن را بپذیریم، دیگر ظهور امام واقعه‏اى نیست كه روزى ناگهان به وقوع بپیوندد، بلكه امرى است كه روز به روز در ضمیر و وجدان شیعیان مؤمن رخ مى دهد. در این حالت عقیده به عدم تحرك و مخالفت‏ با ترقى كه در اسلام تشریعى - یعنى فقه - غالباً مورد نكوهش قرار گرفته است، در هم مى شكند و معتقدان به آن امام همام، در جنبش صعودى دوره ولایت كشیده می‏شوند. در واقع كربن ظهور امام، علیه‏السلام، را به معرفت قلبى شیعیان منوط مى داند. معرفتى كه از نوع معرفت‏شهودى و باطنى است.
همو در جاى دیگر (رساله عالم مثال) به نوعى دیگر به همین حقیقت اشاره دارد. موضوع بحث كربن در رساله "عالم مثال‏" جهان واسطه‏اى است كه مابین عالم مجردات تام و نفوس متعلق به ماده قرار می‏گیرد. همان عالمى كه شهود عارفان و حكماى اشراق در آن عالم صورت می‏گرفته است. او از جمله می‏نویسد: حكایات سهروردى و قصص موجود در سنت‏شیعى كه حكایت نیل به "سرزمین امام غائب‏" را باز می‏گوید، هیچ یك خیال واهی، غیر واقعى و تمثیلى نیستند، زیرا اقلیم هشتم یا ناكجاآباد، همان چیزى نیست كه ما معمولا "اوتوپیا" می‏نامیم.
اقلیم هشتم، به مثابه عالمى است كه از حیطه كنترل و نظارت تجربى علوم [جدید] خارج است. عالمى فرا حسى است كه تنها به مدد ادراك مخیل می‏توان آن را درك كرد و حوادثى را كه در آنجا به وقوع می‏پیوندد، صرفا به یارى آگاهى مخیل می‏توان تجزیه نمود.
لازم به ذكر است كه مراد از خیال در اینجا همان اصطلاح رایج در زبان امروزى ما نیست، بلكه، مقصود، دیدار باطنى و خیال صادق است. پس به گفته كربن براى مشاهده امام غایب در دوران غیبت نیز می‏باید در افق وجودى امام غائب قرار گرفت.
به عبارتى این كلمات، راز وجود ماوراى طبیعى امام غایب را در ذهن و آگاهى شیعیان بیان می‏دارد؛ كسى كه در آن حال روحى نباشد، قادر به مشاهده او نخواهد بود. سهروردى در حكایت "عقل سرخ‏" خویش به همین نكته اشاره داشته و مقصود از جمله‏اى كه در آغاز سخن از او نقل كردیم همین است: اگر خضر شوی، از كوه قاف آسان توانى گذشتن.
كربن در بخش دیگرى از "كتاب تاریخ فلسفه اسلامى"، شیعیان را میان دو حد محصور می‏داند. حد اول همان "یوم المیثاق‏" یا "روز الست‏" است، كه حیات مادى بشر به آن مسبوق بوده و حد دوم ظهور امام عصر، روحی‏فداه، است كه اینك در غیبت‏به سر می‏برد: زمان فعلى كه به نام امام غائب است، زمان غیبت اوست. به همین جهت "زمان او"با رمز و علامتى دیگر مشخص می‏شود و غیر از آن زمانى است كه براى ما علامت و رمز تاریخ محسوب می‏گردد.
كربن ضمن تشبیه قیام حضرت قائم به رستاخیز صغرى به این نكته اشاره می‏كند كه پاره‏اى از نویسندگان شیعى - از جمله كاشانى و صدر آملى - امام دوازدهم یا امام منتظر را همان "فاراقلیط‏" آمده در انجیل یوحنا می‏دانند. كربن می‏نویسد: سلطنت امام، مقدمه رستاخیز عظیم (قیامة القیامة) است. رستاخیز یا برخاستن مردگان "به قول شمس لاهیجى شرطى است كه مجال می‏دهد تا هدف و ثمره وجود موجودات محقق گردد" به همین نسبت قیام عمومى حضرت حجت، مجال براى تحقق فلسفه وجودى بشر در حیات زمینى خود است.
به عبارتى معاد شیعه همچون معاد زرتشتى كه حتی‏سلطه تصویر سائوشیان (سوشیانس) و اصحاب او قرار گرفته، تحت تأثیر قائم و اصحاب او قرار دارد. در عین حال "این تصور، اندیشه قیامت صغری"، یعنى هجرت انفرادى را از اندیشه "قیامت كبری‏" یعنى فرا رسیدن دهر جدید جدا نمی‏سازد. كربن در بخش دیگرى از نوشته‏هاى خود به بیان تفاوت عقیده مسیحیان به حضرت عیسى بن مریم، علیهماالسلام، پرداخته و پس از اذعان به این نكته كه امامان همه نور و حقیقت واحدى هستند كه در دوازده شخص متمثل شده‏اند، می‏نویسد: وقتى نسبت لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگیریم، می‏بینیم مساله به هیچ روى شبیه به اتحاد اقنومى در طبیعت نیست.
امامان، ظهورات و تجلیات الاهى هستند. قاموس فنى زبان، كلمات (ظهور و مُظهر) را پیوسته به مقابله با عمل آیینه باز می‏گرداند. پس بدین گونه، امامان همچون ظهور الاهی، بى هیچ كم و بیش "اسماء الله‏" می‏باشند و به این عنوان از دو مهلكه تشبیه و تعطیل مصونند.
چنانكه در فحواى مقال نیز گفتیم، شاید مهمترین انتقاد به تحقیقات كربن، عدم توجه او به وجه اجتماعى ظهور حضرت حجت و قرار گرفتن دوران غیبت میان دو حادثه بزرگ عاشورا و ظهور و قیام بالسیف مهدی(عج)، است.
این درست است كه قیام حضرت به مثابه پیروزى تأویل بر تنزیل و یا حقیقت‏بر شریعت است و رابطه شیعیان با امامشان رابطه‏اى نهانى و عاشقانه است، اما بى تردید نمی‏توان در كنار عروج عرفانى شیعیان كه كربن بدرستى از آن به عنوان یكى از شروط اساسى توفیق دیدار معصوم یاد مى‏كند، از وجه اجتماعى و مبارزه فراگیر آن امام با ظلم سیاسی، اقتصادى و فرهنگى صاحبان زور و زر و تزویر چشم پوشید و خروج عاشقانه امام شهیدان ابا عبدالله الحسین، علیه‏الصلوة والسلام، را براى اصلاح اجتماعى امّت جدش كه فرهنگى فاسد در كالبد آن دمیده شده بود به فراموشى سپرد و از عنصر سیاسى این هر دو قیام صدر و ذیل اسلام چشم پوشید.

منبع: سایت امام المهدی

آسیب شناسی مهدویت {شعبده شیطان}

یکی می گفت: افتخار خودم و همسرم آن است که پدر و مادر حضرت زهرا سلام الله علیه و تمام بشریت هستیم!
دیگری می گفت: سید خراسانی هستم ولی چون الان اوضاع را مناسب نمی بینم، خروج نمی کنم.
آن دیگری بازاری به راه انداخته بود و به  لکه سفید رنگی که روی پوست گاوش نقش بسته بود، اشاره می کرد و می گفت: ببینید، نوشته محمد؛ بازار ادعاهای کاذب و سو استفاده از احساسات پاک صادق عامه مردم و حتی گاهی قشر تحصیل کرده جامعه، داغ داغ است.
دوست خبر نگاری می گفت: تقریباً چند روزی یکبار، یک امام زمان!!! به اوین می آورند.
عده ای هم که خود را صوفی و درویش و فقیر می دانند با قیافه ای غریب و عجیب، خرقه و خانقاه و ذکر براه انداخته اند و...
خوشبختانه  در چند سال اخیر برخورد با این قشر در جامعه به طور جدی پیگیری می شود و با هوشیاری مسئولین ذی ربط و با پیگیری های ایشان، بساط این دکان داران جمع می شود و پوششهای رسانه ای در انواع مختلف آن تقریباً هر روز منتشر می شود؛ امّا...

امّا چرا هنوز پس از این همه برخوردهای شدید، باز هم اگر کسی ادعای کاذب امام زمانی یا ارتباط با ایشان و... کند، هستند عده ای که غالباً به خاطر صداقتشان فریب می  خورند ودل می بازند و از پی دل  دنیا و آخرت؛تحقیقاً ریشه ای ترین و اصلی ترن عامل انحرافات در حوزه دین و خصوصاً مبحث گسترده مهدویت، به خاطر پایین بودن سطح اعتقادات و عدم درک ژرف از مفاهیم عمیق دینی است؛می فرماید:«اِنَّ لِلقُرآنَ ظَهَرا وَ بَطنا و لِبَطنِهِ بَطن اِلی سَبعَة اَبطَن» آری برای قرآن- به عنوان اساس نامه اسلام- ظاهری است و باطنی ژرف؛ زبان صریح این روایت اشاره به ژرف بودن بحر لا یتناهی قرآن ومعارف حقّه دین مبین اسلام است که توجّه به این حقیقت در برنامه های فرهنگی و دینی؛ به تاکید صاحب نظران، مورد بی مهری و کم توجهی قرار گرفته است؛ وعده ای که غالباً مزدورانِ فرمانروایانِ آن سوی آبها هستند، می خواهند با قشری نگری و گرفتن روح تفکر و اندیشه و مُداقه در معارف دینی؛ تصویری کِسل کننده و جامد از پویاترین دین تاریخ بشریت – اسلام شریف – به خورد جوانان ما دهند.
شعبده شیطان تفکری که اجازه پویایی وژرف نگری در دریای معارف الهی را با روش ها و توجیهات مختلف کنار می نهد و با منحصر نمودن این معارف الهی راه را برای بالا رفتن سطح آکاهی عامّه مردم و در نهایت کلیّت جامعه مسدود می کند.
از این رو به نظر می رسد ریشه ای عمل کردن و حل کردن مسئله با فضا سازی علمی و فرهنگی و اشائه تفکر ناب مهدوی به صورت کاربردی و همگانی- و نه فقط تخصصی- جامعه دینی کشور را از این آآفات خواهد رهانید، ان شا الله...

معرفی کتاب

1.      عصر ظهور حجة الاسلام علی الکورانی العاملی

ترجمه: مهدی حقی  نشر: شرکت چاپ و نشر بین الملل؛ 400 صفحه

قیمت:2400تومان

کتاب مذکور، که توسط محقق و دانشمند معروف لبنانی، علی کورانی به چاپ رسیده است؛ به جهت تکیه بر آیات و احادیث، تحلیل هنرمندانه حوادث دوران ظهور و شیوایی قلم، پس از ترجمه فارسی به زبان اردو و انگلیسی ترجمه شده است ودر طول 20 سال اخیر بیش از 50 بار به چاپ رسیده است. جالب آنکه پسر اسقف کلیسای لبنان پس از مطالعه کتاب عصر ظهور، اقدام به چاپ و توزیع پنج هزار نسخه از آن در میان جوانان مسیحی کرد، چرا که آن را عاملی در جهت رشد معنویت و امید در میان مسیحیان می دانست.

2.      نهجُ الولایه

بررسی مستند در شناخت امام زمان علیه السلام

علامّه ذو الفنون حسن زاده آملی

انتشارات قیام- 125 صفحه

قیمت 300 تومان

شنبه 14/9/1388 - 14:18
دانستنی های علمی
 


اصل 6: ادر جمهوری اسلامی ایران امور كشور باید به اتكاءآراء عمومی اداره شود، از راه انتخابات، انتخاب رییس جمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای شوراها و نظاإر اینها، یا از راه همه‏پرسی در مواردی كه در اصول دیگر این قانون معین میگردد.ا ا


 اصل 7: اطبق دستور قرآن كریم: "و امرهم شوری بینهم" و "شاورهم فىالامر" شوراها، مجلس شورای اسلامی، شورای استان، شهرستان، شهر، محل، بخش، روستا و نظاإر اینها از اركان تصمیم‏گیری و اداره امور كشورند.ا

ا موارد، طرز تشكیل و حدود اختیارات و وظایف شوراها را این قانون و قوانین ناشی از آن معین میكند.ا


 اصل 8: ادر جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منكر وظیفه‏ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یكدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و كیفیت آن را قانون معین میكند.ا

ا "والموُمنون و الموُمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف وینهون عن‏المنكر".ا


 اصل 9: ادر جمهروی اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت اراضی كشور از یكدیگر تفكیك ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران كمترین خدشه‏ای وارد كند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی كشور آزادیهای مشروع را، هر ئند با وضع قوانین و مقررات، سلب كند.ا ا


اصل 10: ااز آنجا كه خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامه‏ریزىهای مربوط باید در جهت آسان كردن تشكیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد.ا

منبع:جامعه مجازی حقوق دانان

پایان

شنبه 14/9/1388 - 14:15
دانستنی های علمی

 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران(10اصل اول)

اصل 1: حكومت ایران جمهوری اسلامی است كه ملت ایران، بر اساس اعتقاد دیرینه ‏اش به حكومت حق و عدل قرآن، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید آیت ‏الله ‏العظمی امام خمینی، در همه ‏پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه یكهزار و سیصد و پنجاه و هشت هجری شمسی برابر با اول و دوم جمادىالاولی سال یكهزار و سیصد و نود و نه هجری قمری با اكثریت 2/98% كلیه كسانی كه حق رأی داشتند، به آن رأی مثبت داد.

 اصل 2: جمهور اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به:‏....

 

 

 

1- خدای یكتا (لااله ‏الاالله) و اختصاص حاكمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در باربر امر او.ا

2-  وحى‏ الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین.ا

3-  معاد و نقش سازنده آن در سیر تكاملی انسان به سوی خدا.ا

4- عدل خدا در خلقت و تشریع.ا

5- امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام.ا

6- كرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسئولیت او در برابر خدا، كه از راه‏‏:

الف - اجتهاد مستمر فقهای جامع‏ الشرایط بر اساس كتاب و سنت معصومین سلام‏الله علیهم اجمعین،

ب - استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها،

ج - نفی هر گونه ستمگری و ستم‏كشی و سلطه‏گری و سلطه پذیری،

قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تأمین میكند.


 اصل 3 : دولت جمهور اسلامی ایران موظف است برای نیل به اهداف مذكور در اصل دوم، همه امكانات خود را برای امور زیر به كار برد:

1-  ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی بر اساس میان و تقوی و مبارزه با كلیه مظاهر فساد و تباهی.

2-  بالا بردن سطح آگاهىهای عمومی در همه زمینه‏های با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانه‏های گروهی و وساإل دیگر.

3-  آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه در تمام سطوح، و تسهیل و تعمیم آموزش عالی.

4-  تقویت روح بررسی و تتبع و ابتكار در تمام زمینه‏های علمی، فنی، فرهنگی و اسلامی از طریق تأسیس مراكز تحقیق و تشویق محققان.

5-  طرد كامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب.

6-  محو هر گونه استبداد و خودكامگی و انحصارطلبی.

7-  تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون.

8-  مشاركت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش.

9-  رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امكانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه‏های مادی و معنوی.

10-  ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشكیلات غیر ضرور.

11- تقویت كامل بنیه دفاع ملی از طریق آموزش نظامی عمومی برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی و نظام اسلامی كشور.

12-پی ریزی اقتصادی صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه‏های تغذیه و مسكن و كار و بهداشت و تعمیم بیمه.

13-  تأمین خودكفایی در علوم و فنون صنعت و كشاورزی و امور نظامی و مانند اینها.

14- تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون.

15-  توسعه و تحكیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه مردم.

16- تنظیم سیاست خارجی كشور بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمان و حمایت بی‏دریغ از مستضعفان جهان.


 اصل 4: كلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاكم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاء شورای نگهبان است.


اصل 5:  در زمان غیب حضرت ولی عصر "عجل الله تعالی فرجه" در جمهوری اسلامی ایران و ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است كه طبق اصل یكصد و هفتم عهده‏دار آن میگردد.

 اصل سابق:

 اصل پنجم

 در زمان غیبت حضرت ولی عصر، عجل ‏الله تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است، كه اكثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی كه هیچ فقیهی دارای ئنین اكثریتی نباشد رهبر یا شورای رهبری مركب از فقهای واجد شرایط بالا طبق اصل یكصد و هفتم عهده ‏دار آن میگردد.>>

ادامه دارد....

شنبه 14/9/1388 - 14:14
دانستنی های علمی
   عید غدیر خم

عید غدیر خم
«غدیر» در زبان عربی به معنی گودال و «خم» نام محلی نزدیك منطقة «جحفه» است. كه در آن روزگار چشمه‌ای روان و درختانی كهنسال داشت. به دلیل موقعیت سوق الجیشی «غدیر خم» حاجیان شهرها و سرزمین‌های مختلف عربستان پس از انجام مناسك حج و هنگام بازگشت به شهر و دیارشان در این منطقه از هم جدا می شدند. آنچه نام این محل را در تاریخ اسلام مهم و به یادماندنی كرده است به سال دهم هجری و تصمیم  پیامبر اسلام (ص) برای زیارت خانه خدا و به جا آوردن مراسم حج و اعلام ایشان مبنی بر اینكه امسال آخرین حج ایشان خواهد بود، برمی‌گردد. لذا مردم شهرها و مناطق مختلف عربستان به وسیله قاصدانی از این امر مطلع شدند.
در پی این فراخوان پیامبر اسلام(ص) با اجتماع عظیمی از مردم، مدینه را به قصد مكه ترك فرمودند. اجتماع باشكوهی از مسلمانان آن سال در مراسم حج شركت كردند؛ كه آن سال حجه الوداع پیامبر(ص) بود. پس از پایان مراسم حج پیامبر(ص) دستور دادند كه حجاج باید حركت كنند تا در غدیر خم حاضر باشند. همچنین پیامبر به 12 هزار نفر از حجاج یمن – كه مسیرشان متفاوت بود – دستور دادند همراه حجاج به غدیر خم بیایند. در مسیر بازگشت حجاج، جبرئیل بر پیامبر وارد و این آیه را نازل كرد: «هان! ای پیامبر! آنچه را كه از سوی پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ كن و اگر چنان نكنی پیام رسالت را انجام نداده ای و خداوند تو را از مردم حفظ می فرماید.» ( سوره مائده، آیه 67 )
در پی ابلاغ این دستور پیامبر دستور توقف كاروان حجاج را در منطقه غدیر خم دادند و امر فرمودند كسانی كه جلوتر هستند بازگردند و كسانی كه عقب مانده اند به اجتماع حجاج در غدیر خم برسند. اجتماعی كه تعداد آن را بین نود تا صد و بیست هزار نفر ذكر كرده‌اند. پیامبر اسلام (ص) در آن روز گرم سوزان بر بالای منبری از جهاز شتران در حالی كه حضرت علی (ع) در كنار ایشان قرار داشت خطبه ای ایراد فرمودند. پیامبر(ص) در این خطبه با ستایش و حمد خدا شروع و حدیث ثقلین را بیان فرمودند سپس در حالی كه دست حضرت علی (ع) را بلند نمودند تا همه مردم ایشان را دركنار رسول خدا مشاهده نمایند، از مردم پرسیدند: «ای مردم آیا من از خود شما بر شما اولی و مقدم‌ نیستم؟» مردم پاسخ دادند: «بله ای رسول خدا.» حضرت در ادامه فرمودند: « خداوند ولی من است و من ولی مؤمنین هستم و من نسبت به آنان از خودشان اولی و مقدم می باشم.» آنگاه فرمودند: «پس هر كس كه من مولای او هستم علی مولای اوست.» سه بار این جمله را بیان كردند و فرمودند: « خداوندا، دوست بدار و سرپرستی كن، هر كسی كه علی را دوست و سرپرست خود بداند و دشمن بدار هر كسی كه او را دشمن دارد و یاری نما هر كسی كه او را یاری می نماید و به حال خود رها كن، هر كس كه او را وا می گذارد.» پس خطاب به حجاج فرمودند: «ای مردم حاضرین به غایبین این پیام را برسانند.» هنوز اجتماع متفرق نشده بود كه بار دیگر جبرئیل بر پیامبر وارد و این آیه را نازل كرد: «امروز دین شما را به كمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام كردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم.» ( سوره مائده، آیه 3 )
سپس پیامبر دستور داد كه مردم با حضرت علی (ع) بیعت كنند. مردم دسته دسته به خیمه پیامبر(ص) كه حضرت علی (ع)  در آن بود وارد و با حضرت علی(ع) بیعت كردند و به ایشان تبریك می‌گفتند. ابوبكر، عمر، طلحه و زبیر جزو اولین بیعت كنندگان بودند و عمر، خطاب به حضرت علی (ع) گفت: «بر تو گوارا باد ای پسر ابی طالب، تو مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان گشتی.» مراسم بیعت با حضرت علی (ع) سه روز به طول انجامید. حسان بن ثابت انصاری در آن روز دربارة این انتخاب و امامت و جانشینی حضرت علی (ع) ابیاتی را سرود.
حدیث غدیر توسط 110 تن از صحابه مثل ابوبكر، عمر، عثمان، عمار یاسر، ام سلمه، ابوهریره، سلمان، زبیر، زیدبن ارقم، ابوذر، عباس بن عبدالمطلب، جابر عبدالله انصاری و 83 تن از تابعین مثل سعید بن جبیر و عمربن عبدالعزیز نقل شده است. پس از تابعین نیز 360 تن از محدثان، حدیث غدیررا در آثار خویش نقل نموده اند كه سه تن از آنان صاحبان «صحاح سته» ( ششگانه ) هستند.
علمای شیعه همگی غدیر را حدیثی متواتر دانسته اند. مورخی مثل یعقوبی كه اولین كتاب تاریخ عمومی را در جهان اسلام نوشته نیز واقعه غدیر را ذكر كرده است. همچنین مورخانی مثل محمد بن جریر طبری، ابن اثیر، سیوطی، شهرستانی، ابونعیم اصفهانی این واقعه را بیان كرده اند و حتی برخی از آنان كتاب های مستقل در باب غدیر تألیف كرده‌اند مثل «الولایه فی طرق حدیث الغدیر»  اثر محمد بن جریر طبری.
عید غدیر خم بزرگترین عید در نزد ائمه (ع) و شیعیان آنان بوده است و در طول تاریخ همواره آن را گرامی داشته‌اند.
«در كتاب ثوب الاعمال شیخ صدوق باسندش به حسن بن راشد آمده كه گفته است: به امام صادق (ع) گفتم: آیا برای مؤمنان عید دیگری جز جمعه و فطر و قربان وجود دارد؟ فرمودند: آری. روزی و عیدی كه از همه بزرگتر است و آن روزی است كه امیر المؤمنین علی (ع) را بر پا داشتند و رسول خدا (ص) پیمان ولایت او را بر عهده زن و مرد مسلمان در محل غدیر خم نهاد، پرسیدم كدام روز هفته بوده است؟ فرمودند: روز در سال ها تغییر می كند، آن روز، روز هجدهم ذی الحجه است....»

 


منابع:
1- قرآن
2- دایره المعارف تشیع، جلد ششم، تهران: نشر شهید محبی، 1376.
3- دشتی، محمد، جایگاه غدیر، قم: مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (ع)، 1380. 
4- دوانی،علی، غدیر خم: حدیث ولایت، تهران: نشر مطهر، 1383.
5- رضوانی، علی اصغر، غدیر شناسی و پاسخ به شبهات، قم: مسجد مقدس صاحب الزمان ( جمكران )، 1384.

شنبه 14/9/1388 - 14:12
دانستنی های علمی
    مشخصات آن حضرت‏ 

حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) در روز جمعه یا دوشنبه (بنا بر اختلاف) هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری قمری در هنگام طلوع فجر مصادف با میلاد حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در شهر مدینه منوّره متولد شدند. بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سال 80 هجری ذكر كرده‎اند. پدر ایشان حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) و مادر گرامیشان فاطمه (ام فروه) دختر قاسم بن محمد بن ابی بكر بود.

القاب مبارك آن حضرت صادق، مصدّق، محقّق، کاشف الحقایق، فاضل، طاهر، قائم، منجی و صابر و كنیه‎های ایشان ابوعبدالله، ابواسماعیل و ابوموسی بود.

ایشان دارای هفت پسر به نامهاى: موسی(علیه السلام)، اسماعیل، عبدالله، اسحاق، محمد، عباس و علی و سه دختر به نامهای: ام فروه، فاطمه و اسما بودند كه اسماعیل، عبدالله وام فروه مادرشان فاطمه دختر حسین بن علی بن حسین(علیهم السلام) نوه امام سجاد وامام موسی كاظم(علیه السلام)، اسحاق و محمد مادرشان حمیده خاتون می‎باشد و بقیه فرزندان هر یك از مادری به دنیا آمده‎اند.

پدرشان بیست و شش ساله بود كه ایشان زاده شد. دوازده تا پانزده سال بنابر اختلاف از عمر شریفش را درکنار جدش امام سجاد(علیه السلام) و نوزده سال را در كنار پدرش امام باقر(علیه السلام) گذراند.

پیامبر اكرم(صلّی الله علیه وآله) در خصوص انتخاب نام و لقب امام ششم(علیه السلام) فرموده است: «وقتی كه فرزندم جعفر متولد شد نام او را صادق بگذارید، زیرا فرزند پنجمش جعفر است و ادعای امامت می‎كند و او در نظر خداوند جعفر كذاب است.»

ابن بابویه و قطب راوندی روایت كرده‎اند كه از حضرت امام زین العابدین(علیه السلام) پرسیدند كه امام بعد از تو كیست؟ فرمود: «محمد باقر شكافنده علوم است.» پرسیدند كه بعد از اوامام كه خواهد بود؟ گفت: «جعفر كه نام اونزد اهل آسمانها صادق است.»

امام ششم شیعیان و رئیس مذهب تشیع درسال 114 هجری قمری در سن 31 سالگی به امامت رسید و ردای ولایت بردوش گرفت.

دوران امامت آن امام 34 سال بوده كه با اواخر حكومت امویان واوایل حكومت عباسیان مصادف می‎باشد كه حدود هجده سال آن( 114 ـ 132 هـ) همزمان با حكومت امویان و شانزده سال آن(132 ـ 148 هـ) همزمان با حكومت عباسیان بود.

آن حضرت با پنج تن از خلفای بنی امیه: هشام بن عبدالملك(105 ـ 125هـ)، ولید بن یزید بن عبدالملك(125 ـ 126 هـ)، یزید بن ولید بن عبدالملك(126 هـ)، ابراهیم بن ولید(126 هـ به مدت 70 روز) و مروان بن محمد ملقب به حمار(126 ـ 132 هـ) و دو تن از خلفای بنی‎عباس: ابوالعباس عبدالله بن محمد معروف به سفّاح(132 ـ 136(137) هـ) و ابوجعفر معروف به منصور دوانیقی(136(137) ـ 158 هـ) معاصر بود.

در یك دسته بندی، زندگانی امام جعفر صادق(علیه السلام) می‎توان به سه دسته كلی تقسیم نمود:

الف ـ زندگانی امام در دوره امام سجاد و امام باقر(علیهما السلام) كه تقریباً نیمی از عمر حضرت را به خود اختصاص می‎دهد. در این دوره(83 ـ 114) امام صادق(علیه السلام) از علم و تقوی و كمال و فضیلت آنان در حد كافی بهره‎مند شد.

ب ـ قسمت دوم زندگی امام جعفر صادق(علیه السلام) ازسال 114 هجری تا 140 هجری می‎باشد. دراین دوره امام از فرصت مناسبی كه بوجود آمده، استفاده نمود و مكتب جعفری را به تكامل رساند. در این مدت، 4000 دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیاری را كه جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامی ارزانی داشت.

ج ـ هشت سال آخر عمر امام(علیه السلام) قسمت سوم زندگی امام را تشكیل می‎دهد. دراین دوره، امام بسیار تحت فشار و اختناق حكومت منصور عباسی قرار داشت و دائماً تحت نظر بود و حوزه درسی ایشان عملاً تعطیل گردید.

    درعصر امام سجاد(علیه السلام) 

ایشان درعصر امامت امام سجاد(علیه السلام) بدنیا آمد و البته درعصر خفقان و در تنگنای سیاسی آن عصر. امر سرپرستی ایشان را امام سجاد(علیه السلام) برعهده داشت و ایشان نوعی انس و صفای مخصوص با جد گرامی خود داشت. زمزمه‎ها و دعاها و اذکار امام سجاد(علیه السلام) در روح ایشان نقش می‎بست و ایشان را بیش از پیش شیفته راه و رسم خدائی می‎کرد.

صفای تربیت امام سجاد(علیه السلام) در روح و جان ایشان اثر کرد و ما آثار آن را در زندگی بعدی امام در عبارات و در حالات و نماز او، زمزمه و شب زنده‎داریهای او می‎بینیم که البته این امر در سایه عنایت پدر و معاشرت با او کاملتر شد.
 

    درکنار پدر 

ایشان بیش از 30 سال از زندگی خود را درکنار پدر گذارند که حدود 19 سال آن پس از وفات امام سجاد (علیه السلام) جد بزرگوارشان بود. در تمام این مدت ایشان همگام و همراز و همرزم پدر بود و درهمه امور ایشان را همراهی می‎کرد.

پدرشان اهل علم و فضل و عصمت بود، جلسه درس و بحث درعرصه معرفی قرآن و سنت داشت. اهل جود و سخاوت و بخشش بود و همه عمر و زندگی خود را در راه خدا وقف و ایثار کرده بود. ایشان امام به حق و جانشین حقیقی پیامبر(صلّی الله علیه وآله) بود، اگر چه مردم و یا حمکرانان روز آن را نپسندیده باشند.

امام صادق(علیه السلام) نیز از همان دوران کودکی، نوجوانی و جوانی تحت نفوذ جد و پدر، به آداب و رسوم اهل بیت(علیهم السلام) انس گرفت و مراعات آنها را بر خود واجب و لازم شمرد. ممارستها و ایمان به امور دینی این امر را در سینه او قوت بخشید وآن معارف و زهد و فضیلت را و هم آن علم وعبادت را عمل نموده و پذیرا شد.

امام باقر(علیه السلام) جلسات درس عمومی و خصوصی داشت. جلسات عمومی او در مسجد پبامبر(صلی الله علیه وآله) و دروس خصوصیشان در خانه صورت می‎گرفت. ولی نکته مهم این بود که در آن روزگار مردم به خاطر جوّ نابسامان حکومت، اعمال فشارها و تهدیدها، تحت کنترل نامرئی بودن خاندان رسول الله (صلّی الله علیه وآله) جرأت حضور در محضر امام و شرکت در جلسات درس ایشان را نداشتند.

داوطلبان برای کسب علم اندک بودند. مردم به واقع حال و هوای علم را در سر نمی‎پروراندند. بسیاری ازآنان منتظر بودند که ببینند فرجام مخالفت بنی‎امیه باخاندان پیامبر(صلّی الله علیه وآله) به کجا می‎انجامد و یا بر سر شرکت کنندگان موجود در محضر درس ایشان چه می‎آید.

البته به تدریج بر عدّه دانش‎پژوهان و طالبان علم افزوده شد و مجلس درس امام(علیه السلام) در اواخر عمرشان و حدود پایان دوران جوانی امام صادق(علیه السلام) رونق گرفت و بعدها همان شاگردان با جمعی جدید، گرد آمده از نقاط مختلف جهان آن روز، به محضر درس امام صادق(علیه السلام) وارد شده و به او پیوستند.

ایشان در تمام جلسات درس پدر شرکت می‎کرد و حتی پاره‎ای از اسناد نشان می‎دهند که در مجالس علما و فقهای زمان حضور می‎یافت و به اظهار نظر و نقد آراء آنها می‎پرداخت و یا با آنان مباحثه می‎کرد.

درمجلس درس امام باقر(علیه السلام) از همه دروس آن روزگار بحث بعمل می‎آمد، حتی از تاریخ، جغرافیا، هیئت و نجوم و... ولی عمده مباحث امام(علیه السلام) در زمینه قرآن و تفسیر آن بود. امام می‎کوشید تا اذهان را از آموخته‎های غلط و نابسامان بشوید و اسلام را همانگونه که در عصر پیامبر(صلّی الله علیه وآله) مطرح بود عرضه نماید.

در خصوص تاریخ ورود ایشان به مدرسه پدرشان امام محمّد باقر(علیه السلام) چند روایت وجود دارد. بعضی می‎گویند که در سن سه سالگی و برخی گفته‎اند که در سن پنج سالگی وارد مدرسه پدرش گردید.

یکی از مورّخین به اسم ابن ابی زِندَقه در کتاب خود به اسم اختصار می‎گوید که حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) در سن ده سالگی در محضر درس پدرش حضور می‎یافته است.
قبل از آن تاریخ، حضرت امام محمّد باقر(علیه السلام) پسرش را درس می‎داد اما وی در محضر درس پدرش که معدودی از طلاب در آن جمع می‎شدند حضور بهم نمی‎رسانید.

تمام مورخین متّفق القول هستند که حضرت امام صادق(علیه السلام) بعد از ده سالگی در محضر درس پدرش حاضر شد. محضر درس حضرت امام باقر(علیه السلام) یک مدرسه عالی بود و آنهائی که در مدرسه درس می‎خواندند، علوم عالی آن زمان را فرا می‎گرفتند. لذا تحصیلات عالی حضرت صادق(علیه السلام) از ده سالگی آغاز گردیده است و این برای یک پسر با هوش که دارای حافظه قوی باشد، غیرعادی نیست. اسنادی نشان می‎دهند که او در نوجوانی در محضر علمی پدر شرکت می‎کرد و از دروس هیئت و جغرافیا بهره می‎گرفت و عظمت فکری خود را متجلی می‎ساخت.

با این که فردی کم سن و سال بود، در بین دیگر دانشجویان درخششی فوق‎العاده داشت و همواره او را فردی با ذخائر علمی و فکری بسیار می‎شناختند. روزی ولید بن عبدالملک بر امام وارد شد در حالی که او سرگرم تدریس و امام صادق(علیه السلام) نیز که در سنین کودکی یا آغاز نوجوانی بود در آنجا حضور داشت. ولید از دیدن او متعجب شد و پرسید: او با این سن در اینجا چه می‎کند؟ پاسخ شنید که دانشجوی این کلاس درس است. سؤالاتی از امام صادق(علیه السلام) کرد و پاسخهایی مناسب شنید و سرانجام چنین داوری کرد که او در آینده از دانشمندان خواهد شد.
 

    جانشینی امام صادق(علیهم السلام) به جای پدر 

هر امامی وظیفه دارد قبل از مرگ جانشین خود را تعیین و به مردم اعلام کند تا تابعان و پیروان در انتخاب راهنما و هادی خویش دچار سردرگمی نباشند.

این امر توسط همه امامان بحقّ ما صورت گرفت و قبل از آنها رسول خد(صلّی الله علیه وآله) را می‎بینیم که این برنامه را در مورد امیرالمؤمنین(علیه السلام) درغدیر خم انجام دادند که مورد اتفاق همه مورخان ازشیعه وسنی است.

امام باقر(علیهم السلام) درطول حیات خود بارها این برنامه را عمل کرد و امام صادق(علیهم السلام) را بعنوان امام بعدی و قائم به امر دین معرفی فرمود. اسناد تاریخی و مستند در این مورد بسیار است.

نافع می‎گوید: امام باقر(علیهم السلام) روزی در حضور جمع، خطاب به یاران فرمود: «وقتی که از دنیا رفتم از این شخص ـ اشاره به امام صادق(علیهم السلام) ـ پیروی کنید زیرا که او امام و خلیفه پس ازمن است.

امام باقر(علیهم السلام) خود فرمود: «به این علت این امر را در حضور جمع انجام داده‎ام تا بدانند تو وصیّ منی و پس از مرگم درباره تو بحث و نزاعی نباشد.»

پس از وفات امام باقر(علیهم السلام)، امام صادق(علیهم السلام) شخصاً امر تکفین و تجهیز او را بر عهده گرفت و در تمام مراسم حضور داشت تا همگان بدانند که امام باقر(علیهم السلام) را جز او وصیّی نیست.
 

    عصر امام صادق(علیه السلام)‏ 

عصر امام صادق(علیه السلام) یكی از طوفانی‎ترین ادوار تاریخ اسلام است كه از یك سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین(علیه السلام)، رخ می‎داد ـ كه انقلاب ابوسلمه در كوفه و ابومسلم در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است ـ و از دیگر سو عصر برخورد مكتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افكار فلسفی و كلامی مختلف بود كه از برخورد امت اسلام با مردم كشورهای فتح شده و نیز روابط مراكز اسلامی با دنیای خارج، به وجود آمده و در میان مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود.

عصری كه كوچكترین كم كاری یا عدم بیداری و تحرك پاسدار راستین اسلام یعنی امام صادق(علیه السلام)، موجب نابودی دین و پوسیدگی تعلیمات حیاتبخش اسلام، هم از درون و هم از بیرون می‎شد.

زمان امام صادق(علیه السلام)، زمان تزلزل حكومت بنی‎امیه و فزونی قدرت بنی‎عبّاس بود و این دو گروه مدتی درحال كشمكش و مبارزه با یكدیگر بودند.

از زمان هشام بن عبدالملک، تبلیغات و مبارزات سیاسی عبّاسیان آغاز گردید و در سال 129 هـ وارد مرحله مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال 132 هـ به پیروزی رسید. بنی‎امیّه در این مدت، گرفتار مشكلات سیاسی فراوانی بودند، لذا فرصت فشار و اختناق نسبت به شیعیان را نداشتند.

عبّاسیان نیز چون برای دستیابی به قدرت از پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گرفتن انتقام خون آنان عمل می‎كردند، فشاری از طرف آنان مطرح نبود. از این رو این دوران، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق(علیه السلام) و شیعیان بود و آن حضرت از این فرصت استفاده كرده و تلاش فرهنگی وسیعی را آغاز كرد.

پیشوای ششم در چنین دورانی به فكر نجات افكار توده مسلمان از الحاد و بدبینی و كفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین بود، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین كه به وسیله خلفای وقت صورت می‎گرفت جلوگیری می‎كرد.

بدین جهت امام(علیه السلام) دشواری‎های فراوانی در پیش رو و مسئولیت عظیمی بر دوش داشت. امام صادق(علیه السلام) در ظلمت بحرانها و آشوبها دنیای شیعه را به فروغ تعالیم خویش روشنی بخشید و حقیقت اسلام را از آلایش انحرافات و گزند فریبكاران حفظ نمود. او آن قدر فقه و دانش اهل بیت(علیهم السلام) را گسترش داد و زمینه ترویج احكام و بسط كلام شیعی را فراهم ساخت كه مذهب شیعه به نام او به عنوان مذهب جعفری شهرت یافت. آن اندازه كه دانشمندان و راویان از دانش امام بهره‎مند برده و از ایشان حرف و حدیث نقل كرده‎اند از هیچ یك از دیگر ائمه(علیهم السلام) نقل نكرده‎اند.

لیكن طولی نكشید كه بنی‎عبّاس پس از تحكیم پایه‎های حكومت و نفوذ خود، همان شیوه ستم و فشار بنی‎امیّه را در پیش گرفتند و حتّی از آنان هم گوی سبقت را ربودند.

وضع به حدّی ناگوار شد كه همگی یاران امام(علیه السلام) در معرض خطر بودند، چنانکه زبده‎هایشان جزء لیست سیاه مرگ بودند.

امام صادق(علیه السلام) كه همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و بنیان‎گذار انقلاب در میدان فكر و عمل بود، كاری را كه امام حسین(علیه السلام) به صورت قیام خونین انجام داد، در لباس تدریس و تأسیس مكتب وانسان‎سازی انجام داد.
 


    گوشه‎ای از سیره زندگانی امام صادق(علیه السلام)‏ 


آراستگی ظاهر

ایشان در لباس پوشیدن هم ظاهر را حفظ مى‎كرد و هم توانایى مالى را و مى‎فرمو د: «بهترین لباس در هر زمان، لباس معمول مردم همان زمان است.»

هم لباس نو مى‎پوشید و هم لباس وصله‎دار. هم لباس گران قیمت مى‎پوشید و هم لباس كم بها و مى‎فرمود: «اگر كهنه نباشد، نو هم نیست.»

لباس كم بها و زبر را زیر و لباس نرم و گران قیمت را روى آن مى‎پوشید و چون «سفیان ثورى» زاهدنما به وى اعتراض كرد كه: «پدرت على(علیه السلام) لباسى چنین گرانبها نمى‎پوشید» فرمود: «زمان على(علیه السلام) زمان فقر و ندارى بود و اكنون همه چیز فراوان است. پوشیدن آن لباس در این زمان لباس شهرت است و حرام. خداوند زیبا است و زیبایى را دوست دارد و چون به بنده‎اش نعمتى مى‎دهد، دوست دارد بنده‎اش آن را آشكار كند.» سپس آستین را بالا زد و لباس زیر را كه زبر و خشن بود، نشان داد و فرمود: «لباس زبر و خشن را براى خدا پوشیده‎ام و لباس روئین را كه نو و گرانبها است براى شما.»

هنگام احرام و انجام فریضه حجّ، برد سبز مى‎پوشید و به گاه نماز پیراهن زبر و خشن و پشمین. به وضع ظاهر خود بسیار اهمیت مى‎داد. ظاهرش همیشه مرتب و لباسش اندازه بود.

لباس سفید را بسیار دوست داشت و چون به دیدن دیگران مى‎رفت آن را برتن مى‎كرد. نعلین زرد مى‎پوشید و به كفش زرد رنگ و سفید علاقه‎مند بود.

موهاى سر و صورتش را هر روز شانه مى‎زد. عطر به كار مى‎برد و گل مى‎بوئید. انگشترى نقره با نگین عقیق در دست مى‎كرد و نگین عقیق بسیار دوست مى‎داشت. هنگام نشستن گاه چهار زانو مى‎نشست و گاه پاى راست را بر ران چپ مى‎نهاد. در اتاقش نزدیك در و رو به قبله مى‎نشست. لباسهایش را خود تا مى‎كرد. گاه بر تخت مى‎خوابید و گاه بر زمین. چون از حمام بیرون مى‎آمد لباس تازه و پاكیزه مى‎پوشید و عمامه مى‎گذاشت.

با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‎داد امتیازى براى وى و خانواده‎اش در نظر گرفته شود و این ویژگى هنگام بروز بحران‎هاى اقتصادى و اجتماعى بیشتر بروز مى‎یافت. از جمله در سالى كه گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم‎هاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم كه خوراك بقیه مردم بود، تهیه كنند و فرمود: «خدا مى‎داند كه مى‎توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده‎ام را تهیه كنم، اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه‎ریزى صحیح زندگى ببیند.»

یعقوب سراج مى‎گوید: «براى تسلیت گفتن همراه امام صادق(علیه السلام) راهى منزل بعضى از خویشاوندان آن حضرت شدم. در بین راه بند كفش امام صادق(علیه السلام) پاره شد. آن حضرت كفش خود را به دست گرفت و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد. ابن ابى یعفور كفش خود را در آورد و تقدیم امام صادق (علیه السلام) كرد. اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود: صاحب مصیبت سزاوارتر است از صبر برآن و با پاى برهنه به راه خود ادامه داد.»

بسیار با ابهت بود چندان كه چون دانشمندان زمانش به قصد پیروزى بر او براى مناظره‎هاى علمى به دیدارش مى‎رفتند، با دیدن او زبانشان بند مى‎آمد.

همواره با وقار و متین راه مى‎رفت و به هنگام راه رفتن عصا در دست می‎گرفت.


غذا خوردن

به هنگام غذا خوردن چهار زانو مى‎نشست و گاهى هم بر دست چپ تكیه مى‎كرد و غذا مى‎خورد. رعایت بهداشت را به ویژه به هنگام غذا خوردن بسیار مهم مى‎شمرد.

همواره هم پیش از غذا خوردن دستانش را مى‎شست و هم بعد از غذا، با این تفاوت كه پیش از غذا دستانش را پس از شستن خشك نمى‎كرد ولى پس از غذا آنها را مى‎شست و خشك مى‎كرد.

بعد از غذا خوردن خلال مى‎كرد. همیشه غذا را با گفتن «بسم الله» شروع مى‎كرد و با «الحمدالله» به پایان مى‎برد. غذا را با نمك آغاز و با سركه تمام مى‎كرد.

به هنگام خوردن غذا «الحمدلله» بسیار مى‎گفت و نعمتهاى خدا را سپاس مى‎گفت. غذا را داغ نمى‎خورد بلكه صبر مى‎كرد تا معتدل شود. به وقت خوردن از آن قسمت ظرف كه مقابلش بود غذا مى‎خورد. هیچگاه در حال راه رفتن غذا نمى‎خورد و هیچ وقت شام نخورده نمى‎خوابید. همواره به اندازه غذا مى‎خورد و از پرخورى پرهیز مى‎كرد.



عبادت

امام صادق(علیه السلام) از اعاظم عبّاد و اكابر زهّاد بود. از سه حال خارج نبود: یا روزه داشت، یا نماز مى‎خواند و یا ذكر مى‎گفت.

قرآن را بسیار بزرگ مى‎داشت و آن را در چهارده بخش قرائت مى‎فرمود. وقتى مى‎خواست قرآن تلاوت كند، قرآن را كه به دست راست خویش مى‎گرفت، دعایى مى‎خواند كه به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال این قرار داد، اشاره دارد.

مضمون آن دعا چنین است: «خداوندا! من عهد و كتاب تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این كتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفكّر، و تفكرم را عبرت آموزى. خدایا! مرا از آنان قرار بده كه از مواعظ تو در این كتاب، پند مى‎گیرند و از نافرمانى‎ات پرهیز مى‎كنند. وقتى كتاب تو را مى‎خوانم، بر دل و گوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفكن و قرائت مرا خالى از تدبر مگردان، بلكه مرا چنان قرار بده كه درآیات و احكامش ژرف بنگرم، دستورهاى دین تو را بگیرم و عمل كنم و نگاه مرا در این كتاب، عاقلانه قرار ده و قرائتم را بیهوده و بى ثمر مساز.»

چون نیمه شب براى خواندن نماز شب بر مى‎خاست، با صداى بلند ذكر مى‎گفت و دعا مى‎خواند تا اهل خانه بشنوند و هركس بخواهد براى عبادت برخیزد. ذكر ركوع و سجود را بسیار تكرار مى‎كرد.

در سجده چنین مى‎گفت: «اللهمّ اغفر لى و لأصحاب أبى فإنّى أعلم أنّ فیهم من ینقصنى» یعنی: خداوندا! مرا و یاران پدرم را بیامرز، مى‎دانم در میان آنان كسانى هستند كه بدى مرا مى‎گویند.

روایت شده است كه آن حضرت در نمازش قرآن مى‎خواند سپس غش مى‎كرد، روزى از ایشان سؤال شد: چرا غش مى‎نمایید؟ فرمود: «آنقدر آیات قرآن را تكرار مى‎كنم تا به حالتى روحانى مى‎رسم به مانند این كه آن را از خداوند بلا واسطه مى‎شنوم.»

و نیز در احوالات آن حضرت نوشته‎اند كه هرگاه مى‎خواست بگوید: قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله)، رنگش تغییر مى‎كرد و گاهى سبز مى‎گشت و گاهى زرد به حدى كه او را نمى‎شناختند.

چون روزه مى‎گرفت بوى خوش به كار مى‎برد و بعد از ماه رمضان بى‎درنگ زكات فطره روزه خود، خانواده و خدمتكارانش را مى‎پرداخت. شبهاى قدر را اگر چه مریض بود تا صبح در مسجد به نیایش و عبادت مى‎گذراند.

امام صادق(علیه السلام) خداوند را همه جا حاضر و او را بر اعمال خود ناظر مى‎دانست. از این رو به گاه نیایش مجذوب خداوند مى‎شد.

ابن ابى یعفور مى‎گوید: امام صادق(علیه السلام) درحالى كه سر مبارك خود را به طرف آسمان بلند كرده بود، چنین مى‎گفت: «ربّ لا تكلنى إلى نفسى طرفة عین أبداً لا أقلّ ولا أكثر» یعنی: خداوندا! مرا به اندازه یك چشم به هم زدن، به خود وامگذار، نه كمتر ونه بیشتر. آن گاه اشكهاى آن حضرت سرازیر گشت و به طرف من روى گرداند و فرمود: «اى فرزند یعفور! خداوند یونس بن متّا را كمتر از یك چشم به هم زدن به خودش واگذار نمود، اوآن گناه را مرتكب گشت.» عرض كردم: خداوند كارهاى شما را بهبود بخشد، آیا به كفر رسید؟ فرمود: «خیر، ولى مرگ در آن حالت، هلاک و نابودى است.»

مالک بن انس مى‎گوید: « با امام صادق ـ درود خداى بر او باد ـ حجّ گزاردم، به هنگام تلبیه هرچه مى‎كوشید تا لبیك بگوید، صدایش در گلو مى‎ماند و چنان حالتى به او دست مى‎داد كه نزدیك بود از مركبش به زیرافتاد. گفتم: چاره‎اى نیست باید لبیک گفت. فرمود: «چگونه جرأت كنم لبیک بگویم، مى‎ترسم خداوند بگوید:«لا لبّیك ولا سعدیک» (به درگاهش راه ندهد)» چون زبان به لبیك مى‎گشود، آن قدر آن را تكرار مى‎كرد كه نفسش بند مى‎آمد.



کار و تلاش و دستگیری از مستمندان

امام صادق(علیه السلام) در زندگى برنامه‎اى منظّم داشت و هر كارى را به موقع انجام مى‎داد، خود فرمود: «بى حیا بى ایمان است و بى‎برنامه بى‎چیز».

مجلس درس و بحث و مناظره‎ها و مذاكرات علمى با شاگردان، یاران و سران مذاهب دیگر وقت معیّنى داشت و پرداختن به امور زندگى و كار در مزرعه و باغ نیز وقت خاصّ خودش را.
آن حضرت یاران و پیروان خود را به كسب مال حلال تشویق می‎كرد واز آنان می‎خواست كه در كار خود كوشا باشند و از هر گونه تنبلى و كسالت دورى كنند. كار كردن و تجارت را موجب عزت و سربلندى انسان مى‎دانست و مى‎فرمود: «صبح زود براى به دست آوردن عزت خود بروید.» ولى تأكید مى‎كرد كه تجارت باید سالم باشد و كسب در آمد از راههاى درست و مشروع باشد.

آن گرامى هر گونه كوشش و تلاش را براى توسعه زندگى خود و خانواده، حجّ و زیارت رفتن، صدقه دادن و صله رحم كردن را تلاش براى آخرت مى‎دانست نه دنیا.

تنها به كار و كوشش سفارش نمى‎كرد، بلكه خود نیز كار مى‎كرد و در روزهاى بسیار گرم تابستان، عرق‎ریزان در مزرعه و باغ خود كار مى‎كرد. باغش را بیل مى‎زد و آبیارى مى‎كرد. یكى از یارانش مى‎گوید: «آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهنى تنگ، زبر وخشن در بر و بیل در دست باغ را آبیارى می‎كرد وعرق از سر و صورتش سرازیر بود. گفتم: اجازه بفرمایید من كار را انجام دهم. فرمود: «من كسى را دارم كه این كارها را انجام دهد، ولى دوست دارم كه مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند كه من در پى روزى حلال هستم.»

یكى از یارانش كه آن حضرت را در یك روز بسیار گرم تابستان دید كه كار می‎كند، معترضانه گفت: فدایت شوم، شما با مقام والایى كه نزد خداوند دارى و خویشاوندى نزدیكى كه با پیغمبر دارى، درچنین روزى، این گونه سخت كارمى كنى؟» امام(علیه السلام) پاسخ داد: «در طلب روزى حلال بیرون آمدم تا از چون تویى بى‎نیاز شوم.»

هر وقت كارگرى را به كار می‎گرفت پیش از خشك شدن عرقش مزدش را می‎پرداخت. هنگام برداشت خرما هم در جمع‎آورى آن كمك می‎كرد و هم در وزن كردن آن. و هم به هنگام فروش و تقسیم بر فقرا و نیازمندان.

حقیقت این است كه امام(علیه السلام) درنهایت علاقه به كار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نمی‎شد و می‎دانست كه بهترین كاراز نظر خداوند تقسیم دارایى خود با نیازمندان است، حقیقتى كه ما هرگز ازعمق جان بدان ایمان عملى نداشته و نداریم.

امام خود درباره باغش می‎فرمود: «وقتى خرماها می‎رسد، می‎گویم دیوارها را بشكافند تا مردم وارد شوند وبخورند. همچنین می‎گویم ده ظرف خرما كه بر سر هر یك ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هر یك، یك مد خرما بخورند. آن گاه می‎خواهم براى تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، كودك و هر كس دیگر كه توان آمدن به باغ را نداشته) یك مد خرما ببرند.

پس مزد باغبان و كارگران و... را می‎دهم و باقى مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم می‎كنم و دست آخر از محصول چهار هزار دینارى، چهارصد درهم برایم می‎ماند.



تجارت

امام صادق(علیه السلام) نه تنها پیروان و یارانش را به كارهاى درست و تجارت صحیح تشویق می‎كرد بلكه خود نیزگاهى به تجارت می‎پرداخت اما نه به دست خویش، بلكه سرمایه‎اش را در اختیار كارگزاران و افراد مطمئن قرار می‎داد تا با آن تجارت كنند.

چون می‎شنید كه سودى برده و روزى به او رسیده شادمان می‎شد. با این حال بر تجارت سالم بسیار تأكید داشت و هنگامى كه كارپرداز وى ـ مصادف ـ كه با سرمایه وى به تجارت مصر رفته بود، با سودى كلان بازگشت فرمود: «این سود خیلى زیاد است با كالاها چه كردید كه چنین سود هنگفتى به دست آوردید؟»

مصادف پاسخ داد: چون به مصر نزدیك شدیم از كاروانهایى كه از مصر مى‎آمدند از وضع كالاى خویش پرسیدیم. دانستیم كه این كالا مورد نیاز مردم مصر است و در بازار آنجا بسیار نایاب است. از این رو با هم پیمان بستیم كه كالایمان را جز در برابر هر یك دینار سرمایه یك دینار سود، كمتر نفروشیم، این بود كه سود زیادى بردیم. امام(علیه السلام) فرمود: «سبحان الله، علیه مسلمانان هم پیمان می‎شوید كه كالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یك دینار سود كمتر نفروشید!» سپس اصل سرمایه‎اش را برداشت و فرمود: «من را به این سود نیازى نیست. اى مصادف، چكاچك شمشیرها از كسب روزى حلال آسان‎تر است.»

چون امام(علیه السلام) این گونه سود بردن را اجحاف در حق مسلمانان می‎دانست به كارگزار خود اعتراض كرد و از آن سود چیزى بر نگرفت.



آموزش نیکی‎ها

حضرت آن چه را كه می‎خواست به دیگران بیاموزد عملی می‎آموخت. بر هیچ معروفى امر نمی‎كرد، جز آن كه خود بیشتر و پیشتر از دیگران بدان عمل می‎كرد و از هیچ منكرى نهى نمی‎كرد، جز آن كه خود همیشه از آن اجتناب می‎نمود. به یارانش می‎فرمود: «كونوا دعاة للناس بغیر ألسنتكم» یعنی: مردم را به غیر زبانتان به نیكى فرا خوانید.

یكى از بستگان امام صادق(علیه السلام) از آن حضرت بدگویى كرده بود. وقتى به آن حضرت خبر رسید بدون آن كه عكس‎العمل شدیدى از خود نشان دهد، با آرامش برخاست و وضو گرفت ومشغول نماز شد. یكى از حاضران به نام «حمّاد لحّام» می‎گوید: من گمان كردم حضرت می‎خواهد آن شخص را نفرین كند ولى برخلاف تصور خود دیدم آن بزرگوار بعد از نماز چنین دعا كرد: «خدایا من حقّم را به او بخشیدم، تو از من بزرگوارتر و سخى‎ترى او را به من ببخش و كیفر مكن!»



باز داشتن از بدی‎ها

امام صادق(علیه السلام) شنیده بودند كه از مسلمانان مردى به نام «شقرانى» شراب خورده است و به دنبال فرصتى بودند كه نهى از منكر كنند. روزى او براى دریافت سهمى از بیت المال نزد حضرت آمد. حضرت ضمن این كه سهمى از بیت المال به او دادند با لحنى ملاطفت آمیز فرمودند: «كار خوب از هر كسى خوب است، ولى از تو به واسطه آشنایى كه با ما دارى و آزاد شده پیامبر هستى زیباتر است. و كار بد از هر كسى بد است، و از تو به خاطر همین انتساب زشت‎تر و قبیح‎تر است.»

شقرانى با شنیدن این جمله دانست كه امام از شراب‎خوارى او آگاه بوده و در عین حال به او محبت كرده است. نادم گشت و در درونش تحولى ایجاد شد.



اختصار در سخن

از ویژگى‎هاى تمام معصومین(علیهم السلام) اختصار در سخن و خطابه و پرهیز از سخنان زاید بوده است. امام صادق(علیه السلام) می‎فرماید: «ثلاثة فیهنّ البلاغة: التقرّب من معنى البغیة و التعبّد من حشو الكلام و الدلالة بالقلیل على الكثیر» یعنی: سه چیز از بلاغت است: استفاده از رساترین عبارات براى رسانیدن مطالب، و دورى از سخنان زاید و بیهوده كه شنونده را خسته می‎كند، و استفاده از جملات كوتاه و پرمعنا.



مهمان‎نوازی

ابن ابى یعفور می‎گوید: شخصى نزد امام صادق(علیه السلام) میهمان بود. میهمان برخاست تا برخى از كارهاى منزل آن حضرت را انجام دهد. وى نپذیرفت و خودش آن كار را انجام داد. آن گاه فرمود: «پیامبر(صلّی الله علیه وآله) از به كار گرفتن میهمان نهى نموده است.»

مالک بن انس، فقیه مدینه می‎گوید: هرگاه نزد امام صادق(علیه السلام) می‎رفتم، آن حضرت بالش به من می‎داد تا برآن تكیه كنم. او ارج و منزلتى برایم قال بود و می‎فرمود: «مالک! دوستت دارم.» من از این گفته او خرسند می‎گشتم و به این جهت، حمد و سپاس الهى را به جاى مى‎آوردم.



همزیستی و مدارا

امام صادق(علیه السلام) شیعیان رابه همزیستى با اهل سنت دعوت می‎كرد تا به این طریق هم شیعیان از جامعه اكثریت منزوى نشوند وهم بتوان احكام و اصول شیعى را با ملاطفت به آنان منتقل كرد.

ازاین روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار می‎شد، اما این سهل گرفتن هرگز به معناى زیر پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمی‎شد.

از جمله در یكى از سفرها، امام صادق(علیه السلام) به حیره (میان كوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت كرده بود. امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد.

هنگام صرف غذا، یكى از حاضران آب خواست ولى به جاى آب، شراب آوردند. وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‎درنگ برخاست و مجلس را ترک كرد و فرمود: «رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) فرمود: «ملعون من جلس على مائده یشرب علیها الخمر» یعنی: ملعون است كسى كه در كنار سفره‎اى بنشیند كه در آن سفره شراب نوشیده شود.»



شجاعت

امام صادق(علیه السلام) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه‎اى به سختى می‎ایستاد و این شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق‎طلبانه را انجام دهد، هرچند با عكس‎العمل تندى رو به رو شود.

لذا وقتى منصور در حالی که از مگسی که وی را آزار می‎داد عصبانی شده و از امام پرسید: چرا خداوند مگس را خلق كرد؟ امام فرمود: «تا جباران را خوار كند.» و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهى كرد.

و آن گاه كه فرماندار مدینه در حضور بنى‎هاشم در خطبه‎هاى نماز به على(علیه السلام) دشنام داد، امام(علیه السلام) چنان پاسخ كوبنده‎ای به وی داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانه‎اش راهى شد.



برخورد با حاکمان

امام حتى در مجالس عمومى خلیفه حاضر نمی‎شد زیرا حكومت را غاصب می‎دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زیرا با این كار از ناحق بودن آنان، چشم‎پوشى می‎شد و تنها زمانى كه اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن جا می‎رفت؛ لذا منصور ضمن نامه‎اى به ایشان نوشت: چرا تو به مانند سایر مردم اطراف ما نمى‎آیى؟ امام(علیه السلام) در پاسخ نوشت: «نزد ما چیزى نیست كه به خاطر آن از تو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزى نیست كه به آن امیدوار باشیم. تو نعمتى ندارى كه بیاییم و به خاطر آن به تو تبریك بگوییم و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمی‎دانى تا بیاییم و تسلیت بگوییم.»

منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت كنى. امام(علیه السلام) پاسخ داد: «كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمی‎شود و كسى كه دنیا را بخواهد، به خاطر دنیاى خود تو را نصیحت نمی‎كند.»



تأکید بر ذکر نام خدا

مرازم بن حكیم می‎گوید: امام صادق(علیه السلام) دستور داد تا نامه‎اى براى او نوشتند. در آن نامه جمله انشاء الله را ننوشته بودند. نامه را خواند و فرمود: «چگونه امیدوارید كه این كار (كه به خاطر آن این نامه نوشته شده است) به سرانجام برسد، در حالی كه در آن جمله انشاء الله وجود ندارد!» آن گاه دستور داد آن جمله به نامه اضافه گردد.




    شخصیت علمی امام صادق (علیه السلام)‏ 

در دوره امامت امام صادق(علیه السلام) مسلمانان بیش از پیش به علم و دانش روی آوردند و در بیشتر شهرهای قلمرو اسلام بویژه در مدینه، مكه، كوفه، بصره و... مجالس درس و مناظره‎های علمی دایر و از رونق خاصی برخوردار گردید.

در این زمان با استفاده از فرصت به دست آمده امام صادق(علیه السلام) توانست نهضت علمی فرهنگی پدرش امام باقر(علیه السلام) را ادامه داده و علوم و معارف اهل بیت را بیان كرده در همه جا منتشر كند. سفرهای اجباری و اختیاری امام به عراق و به شهرهای حیره، هاشمیه و كوفه و برخورد با اربابان دیگر مذاهب فقهی و كلامی نقش بسزایی در معرفی علوم اهل بیت و گسترش آن در جامعه داشت.

در این شهرها گروههای مختلف برای فراگیری دانش نزد آن حضرت می‎آمدند و از دریای دانش ایشان بهره‎ می‎بردند. برخورد ایشان با گروههای مختلف مردم سبب شد كه آوازه شهرتش در دانش و بینش دینی، علم و تقوی، سخاوت و جود و كرم و... در تمام قلمرو اسلام طنین انداز شود و مردم از هر سو برای استفاده از دانش بیكران ایشان رو سویشان كنند.

در این دوره علوم و فلسفه ایرانی، هندی و یونانی به حوزه اسلامی راه یافت و بازار ترجمه علوم گوناگون از زبانهای مختلف به زبان عربی گرم و پر رونق گردید.

همچنین مكتبهای كلامی و فرقه مذهبی و فقهی در این عصر پایه‎گذاری شد. امام صادق(علیه السلام) با تمام جریانهای فكری و عقیدتی آن روز برخورد كرده و موضوع اسلام و تشیع را در برابر آنها روشن ساخته و برتری بینش اسلام شیعی را ثابت كرده است.

مناظرات امام صادق(علیه السلام) با اربابان دانش‎های گوناگون چون پزشكان، فقیهان، منجمان، متكلمان، صوفیان و... به ویژه مناظرات وی با ابوحنیفه مشهور و در منابع شیعه و سنی ثبت است.

شاگردان امام باقر(علیه السلام) پس از درگذشت آن حضرت به گرد شمع وجود امام صادق(علیه السلام) حلقه زدند. امام(علیه السلام) نیز با جذب شاگردان جدید به تأسیس یک نهضت عظیم فكری و فرهنگی و بالنده مبادرت ورزید، به گونه‎ای كه طولی نكشید مسجد نبوی در مدینه منوّره و مسجد كوفه در شهر كوفه به دانشگاهی عظیم تبدیل شد. درگیری شدید بین بنی‎عباس و بنی‎امیه، آنان را آن چنان به خود مشغول كرده بود، كه فرصتی طلایی برای امام صادق(علیه السلام) و یارانش به دست آمد.

آن حضرت با استفاده از این فرصت به بازسازی و نوسازی فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شیفتگان مكتب حق از اطراف و اكناف، از بصره، كوفه، واسط، یمن و نقاط مختلف حجاز به مركز اسلام یعنی مدینه، سرازیر شدند و چون پروانگانی دلباخته به گرد شمع وجود امام صادق(علیه السلام) تجمع كردند.

امام صادق(علیه السلام) هر یک از شاگردان خود را در رشته‎ای كه با ذوق و قریحه او سازگار بود، تشویق و تعلیم می‎نمود و در نتیجه، هر كدام از آنها در یک یا دو رشته از علوم مانند: حدیث، تفسیر، فقه و كلام، تخصص پیدا می‎كردند.

وقتى که «عبدالله دیصانى» به مدینه وارد مى‎شود به امام صادق(علیه السلام) چنین مى‎گوید: آمده‎ام تا با تو مباحثه كنم. امام فرمود: «در چه موضوعى؟» گفت: در فقه. امام(علیه السلام) او را به نزد محمّد بن مسلم كه از شاگردان فقیه او بود فرستاد و هنگامى كه با محمد بن مسلم مباحثه كرد او توانست دیصانى را شكست دهد. سپس خواستار مباحثه در بخش كلام شد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «با هشام بن حكم بحث كن»، سپس تقاضاى مباحثه در تاریخ را كرد كه امام او را به یكى دیگر از شاگردانش هدایت كرد، و بدین ترتیب عبدالله دیصانى دریافت كه هر یک از شاگردان امام دریایى از علوم هستند.

در دانشگاهی كه امام(علیه السلام) به وجود آورده بود، شاگردان بزرگ و برجسته‎ای همچون هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، مفضّل بن عمر، جابر بن حیّان و... تربیت كرد كه هر یک از آنها شخصیتهای بزرگ علمی و چهره‎های درخشانی بودند كه خدمات شایانی انجام دادند.

به عنوان نمونه یكى از شاگردان حضرت صادق(علیه السلام) «جابربن حیان» است كه در بسیاری از علوم و فنون مهارت داشته و بیش از دویست جلد كتاب در زمینه‎هاى علوم گوناگون به خصوص در رشته‎هاى علوم عقلى و طبیعى و شیمى (كه آن روز كیمیا نامیده مى‎شد) تصنیف كرده و به همین خاطر به عنوان پدر علم شیمى مشهور شده است و به اقرار خود همه را از حضرت صادق(علیه السلام) آموخته است زیرا در آثار و رسائل خود مى‎نویسد: «قال لی جعفر(علیه السلام)» یا «القى علىّ جعفر(علیه السلام)» یا «حدّثنى مولاى جعفر» یا «اخذت هذا العلم من جعفر بن محمد(علیه السلام) سید اهل زمانه.» جابربن حیّان با سوگندى كه به نام امام(علیه السلام) در مقدمه كتاب «الاحجار» یاد كرده است ثابت مى‎كند كه استاد و راهنماى او امام صادق(علیه السلام) بوده است و دانشى كه از او آموخته است، سبب توفیق او گردیده است.

چنان كه شیخ مفید در «ارشاد» و فتّال نیشابورى در «روضة الواعظین» و طبرسى در «اعلام الورى» و ابن شهر آشوب در «مناقب» و محقّق در «معتبر» و شهید اول در «الذكرى» و دیگران آورده‎اند دانش‎هایى كه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده از هیچ كس دیگرى نقل نشده و تعداد شاگردان آن حضرت را چهار هزار تن دانسته‎اند.

در باب چهارهزار شاگرد امام صادق (علیه السلام) چند نكته قابل ذكر است:

اول این كه: مورخان و عالمان تراجم اتفاق دارند كه شاگردان امام صادق(علیه السلام) همه اهل مدینه نبودند، بلكه از شهرها و بلاد مختلف از دور و نزدیك ـ كه اكثر آنان از عراق و مصر و خراسان، حمص و شام و حضر موت و غیر آن بودند ـ رو به سوى مدینه آورده و در دانشگاه جعفرى مشغول فراگیرى علم و دانش گردیدند.

دوم این كه: همه دانش‎پژوهان مكتب جعفرى داراى یک عقیده و همه از شیعیان آن حضرت نبودند، بلكه داراى عقاید مختلف و مذاهب متفاوت بودند كه از سرتاسر جهان اسلام آن روز گرد آمده بودند.

سوم این كه: مقصود این نیست كه همه این چهارهزار نفر در یک زمان و همه روزه در كلاس درس امام صادق(علیه السلام) شركت داشته‎اند و حاضر بوده‎اند بلكه مقصود كسانى است كه در مدت افاضه امام به تناوب و تفریق از آن حضرت علم فراگرفته‎اند و حدیث نقل كرده‎اند.

شاگردان دانشگاه امام منحصر به شیعیان نبودند بلكه پیروان اهل تسنن نیز از مكتب آن حضرت برخوردار می‎شدند.

بزرگان اهل سنت چون مالک بن انس، ابوحنیفه، سفیان ثوری، سفیان بن عُیَینه، ابن جریح، روح بن قاسم و... ریزه‎خوار خوان دانش بیكران او بودند. ابوحنیفه كه دو سال شاگرد امام بود این دوره را پایه علوم و دانش خود معرفی كرده می‎گوید: اگر آن دو سال نبود «نعمان» (نام ابو حنیفه) از بین رفته بود.

ذهبى در «سیر اعلام النبلاء» نام رواتى كه از امام صادق(علیه السلام) نقل كرده‎اند را آورده است و این درحالى است كه بسیارى از محدثان جرأت نقل حدیث از امام صادق(علیه السلام) را در عهد بنى‎امیه نداشتند. درباره مالک بن انس آمده است كه: «لم یروعن جعفر بن محمّد حتّى ظهر امر بنى‎العباس» یعنی: از امام صادق(علیه السلام) روایت نكرد تا آن كه بنى‎عباس به حكومت رسیدند، ولى ابوحنیفه از امام صادق(علیه السلام) حدیث نقل مى‎كند، چنانكه روایات او از امام صادق(علیه السلام) در كتاب «الآثار» وى فراوان دیده مى‎شود.




    شیعه و ارزش احادیث امام صادق(علیه السلام) ‏ 

هر كه در اخبار فقه شیعه تتبّع كند، خواهد دید كه روایت‎هاى رسیده از امام صادق(علیه السلام) در مسائل فقهى، كلامى و اخلاقى، مجموعه گسترده و متنوعى است و علماى حدیث از هیچ یک از اهل بیت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) به مقدار آنچه كه از ابوعبدالله(علیه السلام) روایت دارند، حدیث نقل نكرده‎اند و روایات هیچ یک از ائمّه(علیهم السلام) برابر با روایت‎هاى رسیده از امام صادق(علیه السلام) نیست.

وقتى كه شمار راویان از آن حضرت چهارهزار نفر باشند، پس رقم روایات مأثوره از آن امام چقدر خواهد شد؟ و آنگاه كه یک راوى مانند ابان بن تغلب حافظ سى‎هزار حدیث، و محمد بن مسلم شانزده هزار حدیث را حافظ باشد، مقدار و كمیت احادیث آن حضرت و علوم و معارف منسوب به ایشان را مى‎توان به دست آورد و به همین دلیل است كه مذهب شیعه را «مذهب جعفرى» گویند.

در بین چهارهزار شاگرد امام صادق(علیه السلام) كه از وى حدیث نقل كرده‎اند، چهارصد نفر نویسنده، آنها را به رشته تحریر درآورده‎اند و اصول اربعمائه(چهارصدگانه) را نوشته‎اند، بدین معنا كه احادیث امام را چه كتبى، چه شفاهى و چه به صورت استفتاء، جمع‎آورى كرده و به شكل كتاب درآورده‎اند و این تصنیفات را «اصل» می‎گویند، و مراد از اصل، آن كتاب مورد وثوق و اعتمادى است كه حدیث آن حجت بوده و راوى آن هم موثق بوده است.

بعضى از آن اصول و تألیفات تا به امروز به همان وضع خود باقى مانده است، اما محتواى بسیارى از این مصنّفات و تألیفات چهارصدگانه توسط علماى شیعه به صورت كتابهاى عمده حدیثى تألیف و جمع‎آورى شده است و مجموعه‎هاى اولیه حدیثى چون محاسن برقى، نوادر الحكمه اشعرى، و كتاب جامع بزنطى و كتاب ثلاثین اخوان اهوازى، و مجموعه‎هاى ثانوى چون كتب اربعه (كافى، تهذیب، استبصار و من لا یحضره الفقیه) و مجموعه‎هاى متأخرین چون «الوافى» فیض كاشانى، «وسائل الشیعه» حر عاملى، و «بحارالانوار» علامه مجلسى و غیر آنها گرد آمده و این مجموعه‎ها علوم اهل بیت و امام صادق(علیه السلام) را در زمینه‎هاى مختلف در بر گرفته ‎است.




    مبارزه با مكتبها و مسلكهاى انحرافى 

دوران امامت پیشواى ششم(علیه السلام) دوران تحوّل فكرها و پیدایش و گسترش فرقه‎هاى گوناگون اسلامى و غیراسلامى بود. برخى از این فرقه‎ها كه سابقه بیشترى داشتند توانسته بودند تا حدى براى خود چارچوبى تنظیم و افرادى را به تشكیلات خود جذب كنند و نیز جهت‎گیرى عمومى و كلى تمامى فرقه‎ها ضدّیت با فرقه ناجیه شیعه ومكتب امامت بود. از این رو امام صادق(علیه السلام) به عنوان پیشواى امت و پاسدار مكتب اسلام نمى‎توانست در برابر این فرقه‎هاى نوپا و بى‎اساس بى‎تفاوت باشد، بلكه باید در برابر همه آنها به اقتضاى مصالح اسلام موضع بگیرد و نظر قاطع اسلام را ارائه دهد و به شبهات و اشكالات مطرح شده از سوى آنان پاسخ گوید. مكتب‎ها و مسلک‎‎هاى انحرافى موجود در دوران امام صادق(علیه السلام) به دو بخش عمده تقسیم مى‎شدند: اسلامى و غیراسلامى.


الف ـ فرقه‎های اسلامی

در دوران امامت امام صادق(علیه السلام) فرقه‎هاى زیادى به نام اسلام، لیكن منحرف از خط امامت و ولایت، پدید آمده و یا رشد كردند و هر كدام عده‎اى را به سوى خود جذب كردند. مهم‎ترین و مشهورترین این فرقه‎ها عبارتند از:

1 ـ معتزله: فرقه معتزله در اوایل قرن دوم هجرى و در دوران امامت امام باقر(علیه السلام) پدید آمد. معبد جهنى، غیلان دمسقى و یونس اسوارى نخستین كسانى بودند كه نسبت افعال انسان را به خداوند انكار كردند و گفتند: انسان در انجام افعال خود توانا و مستقل است و خداوند در افعال بندگانش هیچ نقشى ندارد.

اصحاب و یاران پیامبر(صلّی الله علیه وآله) كه هنوز زنده بودند از تفكر غلط آنان بیزارى جسته، به امت اسلامى توصیه مى‎كردند كه با «قدریه» كه بعدها معتزله نامیده شدند رابطه برقرار نكنند، به آنان سلام نگویند، به عبادت بیمارانشان نروند و بر جنازه مرده‎هایشان نماز نگزارند.

پس از كشته شدن معبد، واصل بن عطا كه از موالى ایرانى و از شاگردان حسن بصرى بود از استاد كناره گرفت و به تبلیغ و نشر آراء معبد پرداخت. از آن پس پیروان او به نام «معتزله» معروف شدند. امام صادق(علیه السلام) به رغم كشمكش‎ها و اختلاف فكرى موجود، موفق شد با تعلیمات و راهنمایی‎هاى لازم، پیروان خود را از فرو افتادن در دام جریان‎هاى فكرى حفظ كند. آن حضرت درگیر و دار جدال فكرى بین جبرى‎ها و قدرى‎ها با بیان جمله: «لا جبر و لا تفویض و لكن امر بین امرین» یعنی: نه جبر درست است و نه تفویض، بلكه امرى است میان آن دو، هر دو تفكر انحرافى «اشاعره» و «معتزله» را كه یكى قایل به جبر و دیگرى قایل به تفویض بود، نفى كرد و با این رهنمود، پیروان خود را از آشفتگى و حیرت و فرو افتادن در دام هر یک رهایى بخشید.

2 ـ مرجئه: فرقه مرجئه در ابتدا با انگیزه‎اى سیاسى به وجود آمد و اُمویان در پدید آوردن آن نقش مؤثرى داشتند.

آنان ایمان را تنها اعتقاد قلبى مى‎دانستند و معتقد بودند با وجود ایمان، هیچ گناهى به انسان زیان نمى‎رساند. كسى كه در دل مؤمن به خدا باشد، هرچند با زبان اظهار كفر نماید یا در عمل بت بپرستند و یا طبق آیین یهود و نصارا رفتار كند، چون از دنیا رود اهل بهشت خواهد بود. آنان معتقد بود كه عمل جزیى از ایمان نمى‎باشد و با وجود ایمان، معصیت به آن ضررى نمى‎زند همچنان كه با كفر، طاعت پروردگار نفعى نمى‎رساند.

مرجئه با این اعتقاد سخیف، افراد را در ارتكاب به گناهان جرى مى‎ساختند و پشتیبان و یاور ستمگران بودند.

امامان(علیهم السلام) در تعلیمات خود، همواره بر این نكته تأكید داشتند كه ایمان و اعتقاد قلبى توأم با عمل است و مؤمن واقعى كسى است كه گفتار و كردارش تأیید كننده ایمان او باشد. به عنوان نمونه، از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: حقیقت ایمان چیست؟ فرمود: «ایمان عبارت است از اقرار به زبان، اعتقاد در قلب و عمل با اعضا و جوارح».

در كتاب معانى الاخبار از حضرت صادق(علیه السلام) روایت مى‎كنند كه یكى از اصحاب آن حضرت عرض كرد: بعضى از دوستان شما اعمال ناشایستى مى‎كنند و مى‎گویند امیدواریم به آمرزش (یعنى آمرزش را مرهون دوستى اهل بیت مى‎دانند و مرتكب زشتكارى مى‎شوند) آن حضرت فرمود: «به خدا قسم كه دروغ مى‎گویند، از دوستان ما نیستند، زیرا هر كه چیزى را بخواهد براى به دست آوردن آن مجاهده نماید و از هر چیز بترسد از آن می‎گریزد و پرهیز می‎كند.»

علاوه بر این رهنمودهاى كلى، در خصوص «مرجئه» نیز ایشان بیانات صریحى دارند. عمر بن محمد مى‎گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند قدریه را لعنت كند، خداوند حروریه(خوارج) را از رحمت خود دور گرداند. خداوند مرجئه را لعنت كند، خدا مرجئه را لعنت كند.» راوى پرسید: قدریه و خوارج را هر كدام یک بار لعنت كردید ولى مرجئه را دوبار. فرمود: «به خاطر این كه اینان مى‎پندارند كشندگان ما مؤمن هستند. بدین جهت لباس‎هاى آنان تا روز قیامت آغشته به خون ماست.»

3 ـ كیسانیه: مذهب شیعه تا پایان دوران امامت پیشواى سوم انشعابى پیدا نكرد. پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) هر چند اكثریت شیعیان به امامت فرزندش امام سجاد(علیه السلام) قایل شدند ولى اقلیتى معروف به «كیسانیه» قائل به امامت «محمد بن حنفیه» فرزند حضرت على(علیه السلام) شدند.

امام صادق(علیه السلام) در برابر این جریان منحرف موضع گرفت و با بیانات و سخنان روشنگرانه خود، ضمن ابطال پندار آنان، افراد گمراه شده را كه زمینه اصلاح و بازگشت به حق در آنان وجود داشت، هدایت كرد.

حیان سراح ـ یكى از سران كیسانیه ـ به حضور امام صادق(علیه السلام) رسید. امام(علیه السلام) از او پرسید: «اى حیان! نظر اصحاب و یارانت درباره محمد حنفیه چیست؟» گفت: مى‎گویند او زنده است و روزى مى‎خورد. فرمود: «پدرم براى من نقل كرد كه وى جزء افرادى بوده است كه به هنگام بیمارى محمد به عیادتش رفته و چشم‎هایش را بسته و او را در داخل قبر نهاده است...»

امام(علیه السلام) در سخنى دیگر فرمود: «محمد بن حنفیه نمرد مگر آن كه به امامت على بن حسین(علیه السلام) اعتراف كرد.»

4 ـ زیدیه: فرقه زیدیه، دومین گروه منشعب از شیعه است كه در تاریخ اسلام و پس از شهادت امام سجاد(علیه السلام) به وجود آمده است. این گروه اندک به جاى گرایش به امام باقر(علیه السلام) قائل به امامت فرزند امام سجاد(علیه السلام) زید گردیدند و به «زیدیه» معروف شدند.

امام صادق(علیه السلام) در برابر این حركت انحرافى نیز به شدت موضع گرفت. درگام نخست، سران آن مانند كثیر، سالم بن ابوحنیفه و ابوجارود را افرادى كذاب و دروغگو خواند و آنان را سزاوار لعنت الهى دانست. در گام دوم، اصل تشكیلات زیدیه را منحرف از خط امامت معرفى كرده یارانش را از هرگونه كمک و همكارى با این گروه منع مى‎كرد.

عمربن یزید مى‎گوید: از امام صادق(علیه السلام) از صدقه دادن و كمك نمودن به ناصبى‎ها و زیدیه پرسیدم. امام(علیه السلام) فرمود: «هیچگونه كمكى به آنها نكن و چنانچه مى‎توانى حتى آب نیز به ایشان مده، زیدیه همان افراد ناصبى و دشمنان سرسخت ما هستند.»

5 ـ غلات: در آخر دوران امامت امیرمؤمنان(علیه السلام) و در درون جامعه اسلامى، فرقه‎اى به نام «غلات» شكل گرفت. این فرقه در اثر پیشگویى‎ها و معجزاتى كه از آن حضرت مى‎دیدند در دوستى خود نسبت به آن بزرگوار غلو مى‎كرده ایشان را به مرتبه خدایى رسانده یا قایل به حلول روح خدایى در ایشان بودند. در دوران امامت امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) كه شرایط براى آزادى نشر اندیشه‎هاى مختلف بیش از پیش فراهم شده بود، فعالیتهاى این گروه نیز افزایش پیدا كرد و كسانى همچون مغیرة بن سعید و ابوالخطاب به نشر این تفكر كفرآمیز پرداختند.

تفكر غلات، از سوى امامان معصوم(علیهم السلام) به شدت مورد نفى و انكار قرار گرفت و آن بزرگواران با صراحت، بیزارى خود را از این فرقه گمراه اعلام كرده، آنان را سزاوار غضب الهى دانستند.

امام صادق(علیه السلام) درباره آنان مى‎فرماید: «گوش، چشم، پوست، گوشت و خون (و خلاصه همه وجود) من از غلات بیزار است. خدا و پیامبرش نیز از ایشان بیزارند. آنان با آیین من و پدرانم رابطه‎اى ندارند.»

پیشواى ششم(علیه السلام) در سخن دیگرى خطاب به شیعیان مى‎فرماید: «جوانان خود را از خطر غلات بر حذر دارید تا مبادا ایشان را فاسد كنند. غلات بدترین خلق خدا هستند، بزرگى خدا را كوچك مى‎شمارند و نسبت به بندگان خدا ادعاى ربوبیت مى‎كنند. سوگند به خدا، غلات از یهود، نصارا، مجوس و مشركان بدترند.»

امام صادق(علیه السلام) گاهى افراد خاصى از این فرقه را نام مى‎برد و چهره شیطانى آنان را براى مردم برملا مى‎ساخت. به عنوان نمونه در تفسیر آیه شریفه: (هل اُنبّئكم على من تنزل الشیاطین تنزل على كلّ أفّاك أثیم) یعنی: آیا به شما خبر دهم كه شیاطین بر چه كسى نازل مى‎شوند، آنها بر هر دروغگوى گنه‎كار فرود مى‎آیند، فرمود: «آنان هفت نفرند: مغیرة، بیان، صائد، حمزة بن عماره بربرى، حارث شامى، عبدالله بن حارث و ابوالخطاب.»

مبارزه امام(علیه السلام) با غلات به این مقدار كه برشمردیم محدود نمى‎شود، بلكه آن حضرت در موارد زیادى در برخورد خصوصى با افراد، آنان را از خطر این اندیشه كفرآمیز برحذر و به صراط مستقیم رهنمود مى‎ساخت.

6 ـ صوفیه: در اوایل قرن دوم هجرى در درون جامعه اسلامى افرادى پیدا شدند كه خود را زاهد و صوفى مى‎نامیدند. این گروه در راستاى اعتقادات باطل و ضد اسلامى خود، در بهره‎گیرى از نعمتهاى الهى و مواهب طبیعى روش خاصى اتخاذ كردند و چنین وانمود كردند كه روش صحیح و راه دین همان است كه ایشان مى‎روند.

آنان مدعى بودند كه به طور مطلق و در هر شرایطى باید از نعمتهاى دنیوى دورى جست. مؤمن واقعى كسى است كه از پوشیدن لباس خوب، خوردن غذاى لذیذ و سكونت در خانه وسیع اجتناب ورزد. طبعاً كسانى كه این مواهب را مورد استفاده قرار مى‎دادند از سوى این گروه به دنیا دوستى و خروج از مسیر ایمان متهم شده مورد تحقیر و ملامت قرار مى‎گرفتند.

امام صادق(علیه السلام) در برابر این جریان انحرافى نیز موضع گرفت و ضمن تأكید و توصیه بر تهذیب نفس و توجه به معنویات و دل بستن به دنیا و مظاهر آن، رهبران این گروه را افرادى «فاسد العقیده» و دشمن اهل‎ بیت(علیهم السلام) قلمداد كرد. امام عسكرى(علیه السلام) نقل می‎کند که از امام صادق(علیه السلام) درباره ابوهاشم كوفى (بنیانگذار فرقه صوفیه) سؤال شد. آن حضرت فرمود: «او فردى فاسد العقیده بود. او كسى بود كه مذهبى به نام تصوف وضع كرد و آن را راه فرارى براى عقیده ناپاک خود قرار داد.»

یكى از یاران امام صادق(علیه السلام) به آن حضرت عرض كرد: این ایام گروهى پیدا شده‎اند به نام «صوفیه» درباره آنان چه مى‎فرمایید؟ امام(علیه السلام) فرمود: «ایشان دشمنان ما هستند، كسانى كه به آنان تمایل پیدا كنند جزء ایشان خواهند بود و با آنان محشور مى‎شوند. به همین زودى‎ها گروهى كه نسبت به ما اظهار محبت مى‎نمایند، به ایشان تمایل و شباهت پیدا مى‎كنند و خود را با القاب آنها ملقب مى‎سازند وسخنان آنها را تأویل مى‎نمایند. كسانى كه متمایل به آنان شوند از ما نیستند و ما از ایشان بیزاریم، و آنان كه سخنان ایشان را رد و انكار كنند مانند كسانى هستند كه در ركاب پیامبر(صلّی الله علیه وآله) با كفار نبرد مى‎كردند.»

امام صادق(علیه السلام) در برخورد حضورى با سران صوفیه ایشان را به اشتباه و انحراف خود متوجه كرده و نصیحت و ارشادشان مى‎فرمود.

امام جعفر صادق(علیه السلام) مى‎دانست كه فكر رهبانیت اگر در مذهب شیعه قوت بگیرد، آن را از بین مى‎برند. خاصه آن كه حكومتهاى وقت كه از بنى‎امیه بودند، با شیعیان خصومت داشتند و گاه خصومت خود را علنى مى‎نموده و زمانى پشت پرده با شیعیان دشمنى مى‎كردند.

نفع بنى‎امیه، در این بود كه شیعیان، دست از دنیا بشویند و اعتكاف كنند و رابطه خود را با دنیاى خارج قطع نمایند و كسى از خارج با آنها مربوط نباشد و نتوانند به وسیله تبلیغ، مذهب شیعه را توسعه بدهند. آنها مى‎دانستند بعد از این كه شیعیان دست از دنیا شستند و تمام عمر خود را در یک دیر به سر برند، بعد از چندى، بخودى خود از بین خواهند رفت.



ب ـ مکاتب مادی

از جمله محورهاى اساسى فعالیت‎هاى فرهنگى امام صادق(علیه السلام)، مبارزه با افكار الحادى و اندیشه‎هاى مادّیگرى بود كه در دوران امامت آن حضرت به سرعت در حال گسترش بود. فعالیت‎هاى امام(علیه السلام) در این زمینه شكل‎هاى مختلف داشت، از قبیل: بیانات و رهنمودهاى كلى در زمینه مسائل مربوط به توحید، مباحثات و مناظرات رسمى میان آن حضرت و سران مادیگرایان مثل ابن ابى العوجاء، ابن مقفّع، زندیق مصرى به نام عبدالملک و... و نیز بین اصحاب آن حضرت با این افراد، و ارشادها و رهنمودهاى موردى آن حضرت در برخورد با افراد مختلف دیده مى‎شود.

امام(علیه السلام) در تمام این برخوردها و مناظرات، با بیانى روشن و منطقى استوار، مبانى اعتقادى اسلام را تبیین و تشریح و ادعاى خصم را ابطال و او را در برابر حق وادار به اقرار و اعتراف مى‎كرد.

در عصر امام صادق(علیه السلام)، شخصى به نام جعد بن درهم به بدعت‎گذارى و مخالفت با اسلام پرداخت و داراى جمعى طرفدار شد و سرانجام در روز عید قربان اعدام گردید. او روزى مقدارى خاک و آب در میان شیشه‎اى ریخت و پس از چند روز حشرات و كرم‎هایى در میان آن شیشه تولید شدند. او در میان مردم آمد و چنین ادعا كرد: این حشرات و كرم‎ها را من آفریدم، زیرا من سبب پیدایش آنها شدم، بنابراین آفریدگار و خداى آنها من هستم. گروهى از مسلمانان این موضوع را به امام صادق(علیه السلام) خبر دادند، آن حضرت فرمود: «به او بگویید تعداد آن حشرات چقدر است؟ تعداد نر و ماده آنها چقدر است؟ وزن آنها چه مقدار است؟ و از او بخواهید كه آنها را به شكل دیگرى تغییر دهد زیرا كسى كه خالق آنها است توانایى براى تغییر شكل آنها را نیز خواهد داشت.» آن گروه با طرح همین پرسش‎ها با آن شخص، مناظره كردند. او از پاسخ به آن پرسش‎ها فرو ماند و به این ترتیب نقشه‎اش نقش بر آب گردید و ترفند و حیله‎اش فرو پاشید.




    شهادت امام صادق (علیه السلام) 

حسادت و کینه منصور را پایانی نبود و شیوه‎ها و ترفندهایی که برای کمرنگ کردن موقعیت امام(علیه السلام) بکار می‎برد مؤثر واقع نمی‎شد. گاهی برای شکستن عزت خدادادی امام(علیه السلام)، ایشان را تحقیر می‎کرد و به او می‎گفت: برخلاف تصوّر عامّه تو دارای چنان شأن و موقعیتی نیستی. مردم درباره تو خیالات واهی دارند و گمان می‎کنند تو اول شخصیت دنیای اسلامی ولی این چنین نیست...

البته امام(علیه السلام) در برابر او، آنجا که جای گفتن حق و اعلام موجودیت بود فرو نمی‎ماند. روزی در برابر تحقیرش فرمود: من شاخه‎ای ازشاخه‎های درخت پربار رسالتم، پرورده شده در دامان فرشتگانم، مشعلی از مشعل‎های فروزان وستاره‎ای درخشان ازستارگان روشنی بخش آسمان ولایتم و...

گاهی او را متهم می‎کرد که تو قصد خرید اسلحه و آشوب علیه من را داری، می‎خواهی علیه حکومت من بلوائی برپا کنی، می‎خواهی مردم را علیه من بشورانی، تو درصدد جمع‎آوری پول برای براندازی من و از بین بردن حکومت منی و... و گاهی او را متهم می‎کرد که عقیده معتزله را پذیرفته است و بر این اساس برای امام شرآفرینی می‎کرد.

امام(علیه السلام) را در آن سن و سال احضار می‎نمود، آمد و شد ایشان را تحت مراقبت قرار می‎داد. به والی خود درمدینه دستور می‎داد که کار را براو سخت بگیرد وآمد و شد او را زیر نظر داشته باشد. کینه و خشم از سر و روی منصور در رابطه با امام می‎بارید و می‎کوشید ازطریق مضیقه‎سازی او را در زحمت اندازد و البته مشیت الهی مانع آن می‎شد که او پیش از موقع به قتل امام(علیه السلام) اقدام نماید و خدای ایشان را از شر او حفظ می‎کرد.

سرانجام منصور که نمی‎توانست پیشرفت امام(علیه السلام) را ببیند و عظمت روزافزون ایشان را تحمل نماید، طرح قتل ایشان را از طریق مسموم کردن تهیه نمود.

حضرت صادق(علیه السلام) در ماه شوّال سال یکصد و چهل و هشت به سبب انگور زهرآلودی که منصور به آن حضرت خورانیده بود، به شهادت رسید. در وقت شهادت از سن مبارکش شصت و پنج سال گذشته بود. در کتابهای معتبر معین نکرده‎اند که شهادت ایشان در کدام روز از شوّال بوده است ولی صاحب کتاب جنّات الخلود بیست و پنجم آن ماه را به عنوان روز شهادت ایشان معیّن کرده و بنا بر قولی شهادت ایشان روز دوشنبه نیمه ماه رجب بوده است.

نقل شده است که مردی از اصحاب آن حضرت، در زمان بیماری امام که منجر به وفات آن حضرت گردید، نزد ایشان رفت. آن حضرت را چنان لاغرو ضعیف یافت که گویا هیچ چیز از آن بزرگوار جز سر نازنینش باقی نمانده است. آن مرد از این حالت امام به گریه درآمد. حضرت فرمود: «برای چه گریه می‎کنی؟» گفت: گریه نکنم با آن که شما را به این حال می‎بینم؟ فرمود: «گریه نکن، همانا مؤمن به گونه‎ای است که هر چه بر او وارد شود خیر او است و اگر اعضای او بریده شود، برای او خیر است و اگر مالک مشرق و مغرب نیز شود برای او خیراست.»

شیخ طوسی از سالمه، کنیز حضرت صادق(علیه السلام ) روایت کرده که گفت: من در وقت احتضار نزد حضرت صادق(علیه السلام) بودم که بی‎هوش شد و چون به هوش آمد فرمود: «به حسن بن علی بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام) معروف به افطس، هفتاد سکه طلا بدهید، به فلان و فلان، فلان مقدار بدهید.» من گفتم: به مردی که برتو با کارد حمله کرد و می‎خواست ترا بکشد، عطا می‎کنی ومی‎بخشی؟ فرمود: «می‎خواهی من از آن کسانی که خدا ایشان را به صله رحم کردن ستایش نموده، نباشم که در وصف ایشان فرموده: والذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل ویخشون ربّهم ویخافون سوء الحساب. یعنی: وآنان که پیوندهائی را که خداوند به آن امر کرده برقرار می‎نمایند (صله رحم می‎کنند) و از خدایشان می‎ترسند و از محاسبه بد فرجام بیم‎ناکند.»

سپس فرمود: «ای سالمه، بدرستی که حق تعالی بهشت را خلق کرد وآن را خوشبو گردانید و بوی مطبوع آن از فاصله‎ای به مسافت دو هزار سال به مشام می‎رسد و بوی آن را کسی که عاق والدین شده و کسی که ارتباط خود را با خویشاوندان و رحم خود قطع نموده در نمی‎یابد.»

شیخ صدوق از ابو بصیر روایت کرده است که گفت: خدمت امّ حمیده، همسر حضرت صادق(علیه السلام) برای تسلیت گوئی مشرف شدم. و گریست و من نیز به جهت گریه او گریستم. پس از آن فرمود: ای ابو محمد اگر حضرت صادق(علیه السلام) را در وقت فوت می‎دیدی، همانا امر عجیبی را مشاهده می‎کردی. چشم‎های خود را گشود وگفت: «هر کسی را که بین من و او قرابت و خویشی است، به نزد من بیاورید.» پس ما همه خویشان را به نزد او آوردیم، آن حضرت نگاهی به سوی آنها انداخت و فرمود: إنّ شفاعتنالا تنال مستخفّاً بالصّلوة. یعنی: شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی‎رسد.»

برطبق وصیت، ایشان را غسل دادند و کفن کردند. امام کاظم(علیه السلام) ایشان را در لباس احرام و پارچه یا پیراهنی که یادگار جدشان امام سجاد(علیه السلام) بود و نیز درمیان بُردی که آن را به چهل دنیار خریده بود، پیچیده و کفن کرد.

امام کاظم(علیه السلام) ضمناً دستور داد چراغ اطاقی را که پدرش در آن می‎زیست همچنان روشن نگاه دارند واین چراغ تا امام موسی کاظم(علیه السلام) در مدینه بود، همه شب روشن بود تا این که به عراق احضار شد. پیش از این نیز امام صادق(علیه السلام) چراغ اطاق پدرش امام باقر(علیه السلام) را روشن نگاه داشته بود.

ابوهریره عجلی که از شعرای اهل بیت(علیهم السلام) و ازعلاقمندان آنان بوده در رثای امام آن هنگام که بدن مطهرش را روی تخت روان به سوی بقیع می‎برده‎اند، چنین سروده است:

«به آنان که رفتند امام را روی دوشهایشان حمل کنند گفتم: آیا می‎دانید که چه شخصیتی را به گورستان می‎برید؟ کوه ثبیر را که چه مرتفع وبلند است! اینک مردمانی را می‎بینم که هر یک مشتی خاک روی بدن مقدسش می‎ریزند. چقدر شایسته است که آن را بر سر خویش بریزند.

ای صادق راستگو و ای فرزند راستان و صادقان! به پدران پاک و پاکیزه‎ات سوگندِ راستین می‎خورم و خداوند تعالی و پروردگار خاوران نیز بوجود شما سوگند یاد کرده و فرموده است: دوازده ستاره درخشانی که درعالم الهی همیشه پیشرو پیشگام بوده اند.»

ایشان را نیز چون امامان گرانقدر پیشین به سوی بقیع بردند و در کنار امام مجتبی، امام سجاد و امام باقر(علیهم السلام) در قبه عباس دفن کردند. او را در قبری جای داده‎اند که بر صدها خانه زندگان بی‎تفاوت برتر است.



    تعیین وصى 

روایت شده است که فردی به نام ابوجعفر پیک‎رسان اهل خراسان بود. جمعیتی از اهل خراسان نزد او آمدند و از او درخواست کردند حمل اموال و کالاهائی را که باید به دست حضرت صادق(علیه السلام) برسد برعهده بگیرد وآنها را با خود نزد حضرت ببرد وهمچنین مسائلی را که نیاز به نظر خواهی بود، به آن حضرت انتقال دهد ونظر ایشان را جویا شود.

ابوجعفر آن اموال را با خود به کوفه برد، در آنجا منزل کرد و به زیارت قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت.

در کنار قبر شیخی را دید که جماعتی دور او حلقه زده‎اند. همین که از زیارت خود فارغ شد، به طرف ایشان رفت وفهمید که آنها از فقهای شیعه هستند و از آن شیخ فقه می‎آموزند. ازآن گروه پرسید که این شیخ کیست؟ گفتند: ابوحمزه ثمالی است وبعد نزد آنها نشست.

ابوجعفر، آن مرد خراسانی می‎گوید: در این بین که ما نشسته بودیم مردی عرب وارد شد وگفت:

من ازمدینه می‎آیم و جعفر بن محمّد(علیه السلام) وفات کرد. ابوحمزه از شنیدن این خبر، در اثر وحشتی که به او دست داده بود فریادی کشید و دو دست خود را بر زمین زد. سپس ازآن مرد عرب پرسید که آیا شنیدی چه کسی را وصی وجانشین خویش کرد؟

گفت: وصی خود را دو پسرش عبدالله و موسی (علیه السلام) و منصور خلیفه عباسی قرار داد. ابوحمزه گفت: سپاس خدا را که ما را هدایت نمود و نگذاشت که گمراه شویم! دلّ علی الصّغیر و بیّن علی الکبیر و ستر الأمر العظیم.

سپس ابوحمزه نزد قبر امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفت ومشغول به نماز شد. ما نیز مشغول به نماز شدیم. سپس من نزد او رفتم وگفتم: این چند کلمه‎ای را که گفتی برای من تفسیر کن.

او نیز کلام خود را چنین تفسیر نمود: آشکار است که تعیین منصور به عنوان وصی برای تقیه می‎باشد که وصی او را به قتل نرساند و فرزند کوچک که امام موسی کاظم(علیه السلام) است را با فرزند بزرگتر که عبدالله است ذکر کرد تا مردم بدانند که عبدالله قابلیت امامت را ندارد، زیرا که اگر فرزند بزرگ نقصی در بدن و دین نداشته باشد، بایستی که او امام باشد و عبدالله پایش مانند فیل پهن بود و پنجه نداشت ودینش نیز ناقص بود وبه احکام شریعت جاهل بود واگر این نواقص را نمی‎داشت به او اکتفا می‎کرد. پس ازاین تفسیر دانستم که حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) امام بر حق است ومعرفی آن چند نفر به عنوان وصی تنها برای حفظ امام بعدی از شرّ منصور واز روی مصلحت بوده است.

شیخ کلینی و شیخ طوسی و ابن شهرآشوب از ابوایوب جوزی روایت کرده اند که گفت: نیمه‎های شبی منصور دوانیقی مرا طلبید، به حضورش رفتم، دیدم روی صندلی نشسته ودر کنارش شمعی روشن است و نامه‎ای در دست دارد و می‎خواند. وقتی به او سلام کردم آن نامه را به طرف من انداخت وگریه کرد و گفت: این نامه محمد بن سلیمان (والی مدینه) است که نوشته جعفر بن محمّد(علیه السلام) وفات نموده است. سپس سه بار گفت: انّا لله وانّا الیه راجعون و گفت: کجا مانند جعفر(علیه السلام) یافت می‎شود؟ سپس گفت: برای محمّد بن سلیمان بنویس که اگر به شخص معیّنی وصیّت کرده، او را احضار کن و گردنش را بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسید که پنج نفر را وصی خود قرار داده است: خلیفه (خود منصور) ومحمد بن سلیمان والی مدینه و دو پسر خود عبدالله و موسی(علیه السلام) و حمیده مادر موسی (علیه السلام). چون منصور نامه را خواند گفت: اینها را نمی‎توان کشت.

علامه مجلسی گفته است که چون حضرت به علم امامت، می‎دانست که منصور چنین تصمیمی خواهد گرفت، آن افراد را بحسب ظاهر در وصیت شریک کرده بود و در ابتدا هم نام منصور را نوشته بود و در باطن امام موسی کاظم(علیه السلام) را به عنوان وصی انتخاب نموده بود. و از این وصیت نیز اهل علم می‎دانستند که وصایت و امامت مخصوص آن حضرتست چنانچه از روایت ابوحمزه که گذشت معلوم گشت.

 


    ثواب زیارت حضرت امام صادق(علیه السلام) 

از دیدگاه سنت اسلامی، زیارت مؤمن در هر دو حال حیات و مرگ ثواب و اجر فراوان دارد، بویژه اگر او ،امام و پیشوای مؤمنان باشد.

بعلاوه زیارت قبورانبیاء و اوصیای آنان، ترویج شعائر دین و زنده نگاه داشتن آئین و جاودانگی نام ایشان و توجه دادن دلها به سویشان و تشویق و ترغیب مردم به پیروی از مرام و دینشان می‎باشد، و این كاری است كه همه عقلای جهان آن را می‎پسندند و هر قومی در احیای آثار بزرگان خود و زنده نگاه داشتن نام و نشانشان و رواج دادن مرامشان می‎كوشد.

آری، دیدار مزار پیامبر و ائمّه اطهار(علیهم السلام) تعظیم و بزرگداشت شعائر دینی است و تعظیم شعائر الهی از نشانه‎های تقوای دلها است.

احادیث و روایاتی را كه در زمینه فضیلت زیارت قبر امام صادق(علیه السلام) وارد شده است، می‎توان به دو بخش تقسیم كرد:

نخست سلسله احادیثی كه به طورعموم درثواب زیارت قبور انبیاء و اولیاء آمده است.

و بخش دیگر احادیثی كه در فضیلت زیارت قبر شخص امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.

احادیث بخش نخست فراوان است و ما به چند نمونه اشاره می‎كنیم:

امام رضا(علیه السلام) فرمود: «برای هر امام و پیشوای بر حقّی، بر گردن دوستان و پیروانش، حقّی و تعهدی است و از آثار عمل به تعهد و ادای حق او، زیارت مرقد اوست. پس هر كس از روی علاقه و پس از پذیرش آئین او، به زیارت قبور انبیاء و امامان بشتابد، بدون شك در روز رستاخیز، آنها شفیع او خواهند بود.»

امیرالمؤمنین حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «زیارت خانه خدا را با زیارت قبر حضرت رسول اكرم(صلّی الله علیه وآله) كامل كنید. ترك زیارت قبر او، جفا و ستم است در حق او. وظیفه شماست كه به زیارت قبر او بشتابید و نیز به زیارت قبور كسانی كه بر گردن شما حق دارند بپردازید و در كنار آن مزارها ازخدا روزی بطلبید.»

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر كس قبر امام و پیشوای بر حق را زیارت كند و در كنار آن، چهار ركعت نماز گزارد، خداوند برای او ثواب حج و عمره را نویسد.»
از احادیث بخش دوم به ذكر دو حدیث قناعت می‎كنیم:

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هر كس قبر مرا زیارت كند، گناهانش آمرزیده می‎شود وهرگز فقیر و بینوا از دنیا نمی‎رود.»

امام حسن عسكری(علیه السلام) فرمود: «هر كس قبر امام جعفر صادق و یا پدرش امام باقر(علیهماالسلام) را زیارت كند، به چشم درد و دیگر بیماریها مبتلا نمی‎شود و گرفتار از دنیا نمی‎رود.»

« ان شاء الله همگی از پیروان واقعى آن حضرت باشیم »

شنبه 14/9/1388 - 14:12
دانستنی های علمی
همه ما از واقعه تاریخی که در روز هجده ذی حجه سال دهم هجرت به وقوع پیوسته و مسلمانان همه ساله آنرا به عنوان بزرگترین عید خود، جشن میگیرند، مطلع هستیم.

همه ما جمله "هرآنکه من مولای او هستم، علی مولای اوست" را بارها شنیده ایم و به آن ایمان داریم.

جشن عید غدیر در ایران
عید غدیر بعد ازعید باستانی نوروز مهمترین و با ارزش ترین عید در نزد مردم ایران است. شور و حال وصف ناپذیری که در این عید وجود دارد در اعیاد دیگر همچون فطر و قربان دیده نمی شود و دلیل آن همانطور که بیان شد به خاطر عشق و علاقه ای است که مردم ما به حضرت علی بن ابیطالب (ع) دارند.

رسم بر آن است که صبح روز عید، مردم به دیدار و دست بوسی سادات و ذریه امیرالمومنین (ع) می روند و ادای احترام به سادات می نمایند و سادات نیز ضمن پذیرائی با شربت و شیرینی و اهداء هدیه ای به رسم یاد بود از مهمانان قدردانی می نمایند.

بازار جشن و سرور و عروسی نیز در این روز بسیار پر رونق است و علاوه بر آن در این روز، خانواده نوعروس و تازه داماد هدایایی به زوج تازه میدهند و در بعضی از مناطق، این هدایا با آداب و رسوم خاصی تهیه و تقدیم میشود. به خصوص اگر یکی یا هردو آنها سید باشند، مراسم مهمتر و با شکوهتر خواهد بود.

در این روز مردم بهترین و زیباترین لباسهای خود را می پوشند، خود را معطر به بهترین عطرها می نمایند و با چهره ای خندان و شادمان به دید و بازدید میپردازند.در این روز افراد بسیاری روزه می گیرند و به مومنین قرض و اطعام می دهند.

مردم اعتقاد دارند پولی که به عنوان هدیه از سادات گرفته اند نباید خرج نمایند بلکه به عنوان تبرک و برکت در نزد خود نگهداری کنند.

در شب عید غدیر در مساجد و حسینیه ها مراسم جشن و سرور و مولودی خوانی برپاست. همچنین در منازل سادات و علما نیز مداحان و شاعران در وصف مولا علی (ع) و غدیرخم مولودی خوانی می نمایند. سادات نیز چند روز مانده به عید غدیر خم اقدام به خانه تکانی و گردگیری منازل خود می کنند و خود را آماده پذیرایی از مهمانان آماده کنند.

اما آنچه در زیر میخوانید شرح کوتاهی از واقعه ای است که حجت پیامبر را بر پیروانش تمام کرد و دین اسلام را به دینی پایدار و بی خدشه مبدل ساخت. این نوشته از سایت "مرکز اطلاع رسانی موسسه فرهنگی شهید آوینی" تهیه شده است.


اطاقی از منزل حضرت علی (ع) در کوفه
آخرین حج
در سال دهم هجرت، زمانی که پیامبر اکرم (ص) دریافت به زمان رحلت خود نزدیک میشود، بی وقفه میکوشد تا زمان حضورش را در میان مسلمانان پربارتر نماید و به همین دلیل، زیباترین و دقیق ترین مراسم حج را به اتفاق یاران خود انجام داد.

در آن روزها بیمارى سختى (آبله یا حصبه) در مدینه شایع بود كه بسیارى از مسلمانان را از این سفر محروم مى داشت با این حال دهها هزار نفر با پیامبر همراه شدند. مورخان، همراهان آن حضرت را چهل هزار، هفتاد هزار، نود هزار، 114 هزار، 120 هزار و 124 هزار نفرنوشته اند ولى با این همه حق این است كه بگوییم چنان جمعیتى در ركاب آن حضرت حركت كردكه شمارش بر جز خدا پوشیده است.

اینان كسانى بودند كه از مدینه مى آمدند، ولى تعداد حاجیان به این عده منحصر نمى شد زیرا اهل مكه و ساكنان حومه آن و كسانى كه از یمن در ركاب على (ع) آمده بودند نیز در حج شركت داشتند.

دلیل انتخاب محل غدیر خم
پس از پایان یافتن این حج که به الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الكمال و حجة التمام خوانده اند با پایان گرفتن مراسم حج پیامبر (ص) به سوى مدینه حركت كرد هنگامى كه به سرزمین رابغ رسید، در محلى كه غدیر خم نام داشت، جبرئیل امین بر او نازل شد و پیامى بدین شرح از پروردگار بر او تلاوت كرد.

اى رسول ما! آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان و اگر این كار را انجام ندهی، رسالت خود را به انجام نرسانده اى و خدا تو را از مردم ایمن خواهد كرد همانا خداى، قوم كفرپیشه را هدایت نمى كند.

این پیام الهى ماموریتى خطیر بر عهده پیامبر اكرم (ص ) مى گذاشت، اعلان چیزى كه باید همگان ازآن باخبر شوند و اگر چنین نكند گویاكارى صورت نداده است.

بنابراین بهترین موقعیت براى اعلام چنین پیامى همین جا بود، جایى كه راه مصر و عراق و مدینه و حضرموت و تهامه از هم جدا مى شود و همه حاجیان ناگزیر از آن مى گذرند. غدیر خم مناسب ترین محلى بود كه مى توانست چنین پیام پر اهمیتی رابه گوش همگان برساند.


بارگاه حضر علی (ع) در نجف
مهمترین خطبه پیامبر اسلام
پیامبر، پس از جمع شدن تمام حجاج و در زیر خورشید تابان، از یاران خود خواست تا زیر چند درخت كهنسال را بروبند و با رویهم گذاردن جهاز شتران منبرى بلند برافرازند، سپس بر فراز منبر برآمد و خطبه اى بدین شرح ایراد كرد:

"ستایش مخصوص خداوند است از او كمك مى خواهیم و به او ایمان مى آوریم و بر او توكل مى كنیم و از شر نفس و بدى كردارمان به او پناه مى بریم ، خدایى كه هدایت كننده اى نیست آنكه رااو گمراه سازد و گمراه كننده اى نیست هر كه را او هدایت كند گواهى مى دهم كه معبودى جزخداى یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست."

"من پیش از شما به حوض كوثر مى رسم و شما در كناره حوض بر من وارد خواهید شد،حوضى كه عرض آن به اندازه فاصله صنعا تا بصرى است ، و در آن جامهایى است از نقره به شماره ستارگان، حال بنگرید كه پس از من با دو میراث گرانبها چگونه رفتار مى كنید."

مردى از میان جمعیت فریاد برآورد: یا رسول اللّه ! آن دو چیز گرانبها چیست ؟

فرمود: یكى از آن دو كه بزرگتر است ، كتاب خداست یك طرفش در دست خدا و طرف دیگرش به دست شماست ، پس آن را محكم نگه دارید تا گمراه نشوید و دیگرى كه كوچكتر است ، عترت و خاندان من است و خداى نیكى كننده آگاه به من خبر داده است كه این دو هرگز از هم جدا نمى شوند، تا در لب حوض در قیامت به من رسند من هم از خدا همین را خواسته ام، پس شما ازآنها پیشى نگیرید كه هلاك مى شوید و از آنها وا نمانید كه هلاك مى شوید."

سپس دست على (ع )را گرفت و بلند كرد، آنگاه فرمود: اى مردم! چه كسى نسبت به مؤمنان از خود ایشان سزاوارتر است ؟

گفتند: خدا و رسولش بهتر مى دانند.

فرمود: خدا مولا و سرپرست من است و من مولا و سرپرست مؤمنانم و من نسبت به مؤمنین ازخود ایشان سزاوارترم پس هر كس من مولا و سرپرست اویم ، على مولا و سرپرست اوست." این جمله را سه بار تكرار كرد.

سپس گفت : "خداوندا! دوستى كن با هر كس كه با على دوستى كند، و دشمنى كن با هر كس كه على را دشمنى كند، دوست بدار هر كس كه على را دوست مى دارد، و دشمن دار هر كس او رادشمن مى دارد، یارى كن هر كس را كه یاریش كند و بى یاور بگذار هر كس تنهایش گذاردو حق را همواره با على بدار هر طرف كه باشد .

اى مردم باید حاضران، این پیام را به غایبان برسانند."

چون خطبه نبوى به پایان رسید امین وحى براى بار دوم نازل شد و او را به این پیام مفتخر ساخت:

"امروز دین شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام كردم و راضى شدم كه اسلام دین شما باشد (اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم)"

پیامبر اكرم(ص) پس از دریافت این پیام مسرت بخش ، فرمود:"اللّه اكبر! كه دین كامل و نعمت تمام گشت و پروردگارم به رسالت من و ولایت على بعد از من راضى شد" .
شنبه 14/9/1388 - 10:55
دانستنی های علمی


شنبه 14/9/1388 - 10:51
دانستنی های علمی
آداب عید غدیر
تهنیت و تبریك گفتن

حضرت رضا علیه السلام فرماید: روز غدیر، روز تهنیت گفتن است. به یكدیگر تهنیت باید گفت. پس اگر مؤمنی برادر دینی خویش را ملاقات كرد بگوید حمد وسپاس خدای را كه ما را از كسانی قرار داد كه به ولایت امیرالمؤمنین و امامان علیهم السلام چنگ زده‌اند. (اقبال الاعمال 2/ 261)
دست دادن

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی در غدیر یك دیگر را ملاقات كردید با سلام به هم دست دهید. (وسائل الشیعه 10/445)

تبسّم و اظهار شادی

حضرت رضا علیه السلام فرماید: روز غدیر، روز تبسّم در روی مؤمنان است. هر كه روز غدیر در روی برادر دینی خود تبسّم كند خدای در روز قیامت نظر رحمت به سوی او افكند و هزار حاجتش را بر آورده سازد و در بهشت قصری از دُرّ سفید برایش بنا كند و صورتش را زیبا سازد. (اقبال الاعمال 2/261)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شادمانی را در میانتان و شادی را در ملاقاتتان آشكار كنید. (اقبال الاعمال 2/259)


پوشیدن لباسهای فاخر و زینت دادن

حضرت رضا علیه السلام: و روز غدیر روز پو شیدن لباس وكندن سیاه است . . . وآن روز روز زینت دادن است. هر كه برای روز غدیر زینت كند خدای همه‌ی گناهان كوچك و بزرگش را بیامرزد و فرشتگانی به سویش فرستد در حالی كه حسنات او را می نویسد وتا عید غدیر سال آینده بر درجات او می افزایند و اگر بمیرد شهید بمیرد واگر زنده باشد با سعادت زندگی كند. (اقبال الاعمال 2/262)


طعام دادن

حضرت رضا علیه السلام فرماید: ... و هر كه مؤمنی را در روز غدیر طعام دهد مانند كسی است كه همه پیامبران و صدیقان را طعام داده است. (اقبال الاعمال 2/262)
دید و بازدید

حضرت رضا علیه السلام فرماید: ... و هر كه در روز غدیر مؤمنی را دیدار كند، خدای هفتاد نور در قبرش وارد كند و قبرش را گشاده سازد. و هر روز هفتاد هزار فرشته قبرش را زیارت كند وبهشت را به او بشارت دهند.( اقبال الاعمال 2/262)


توسعه دادن

حضرت رضا علیه السلام فرماید: و روز غدیر روزی است كه خدا فزونی دهد در مال و دارایی كسی كه در آن روز عبادت كند و بر خانواده و خوشتن و برادران ایمانی اش توسعه دهد.( اقبال الاعمال 2/261)

هدیه دادن

فیاض بن محمّد بن عمر طوسی گوید: در روز غدیر ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم كه نزد خود جمعی از دوستانش را برای صرف افطار نگاه داشته بود، و به خانه های آنان نیز طعام، هدایا ولباس - حتی انگشتری و پای پوش - فرستاده بود، و سرو وضع دوستان و اطرافیان خود را تغییر داده بود. در آن روز با وسایل پذیرایی تازه – غیر از آنچه در دیگر روزها در خانه‌ی آن حضرت استفاده می شد – از آنان پذیرایی می كردند. و حضرتش فضیلت و سابقه‌ی كهن آن روز را بیان می فرمود. ( اقبال الاعمال 2/254)


افطاری دادن

روز غدیر روز افطاری دادن به روزه داران است. هركه در روز غدیر روزه دار مؤمنی را افطاری دهد همانند كسی باشد كه ده فـئام را افطاری داده است آن گاه فرمود: آیا دانی كه فـئام چیست؟ راوی گفت: نه. آن گاه فرمود: صد هزار نفر است. (اقبال الاعمال 2/261)


یاری دادن

هر كه در روز غدیر برادرش را بدون در خواست كمك یاری دهد و از روی رغبت به او نیكی كند او را پاداش كسی باشد كه در این روز روزه داری كند وشبش را به عبادت گذراند. (وسائل الشیعه 10/ 445)


نیكی كردن

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به یكدیگر نیكی كنید كه خدای دوستی بین شما را پایدار سازد... و نیكی كردن در روز غدیر موجب افزایش مال و عمر می‌شود. ( اقبال الاعمال 2/259)


حمد الهی

رسول الله صلّی الله علیه وآله فرمود: یكی از سنتها آن است كه مؤمن در روز غدیر صد بار بگوید: اَلحَمدُلله الَذی جَعَلَ كمالَ دینِهِ‌ و تَمامَ نِعمَتِهِ‌ بِوِلایهِ اَمیرِالمُؤمنین عَلی بن اَبی طالبٍ علیه‌السلام - حمد وسپاس خدای راست كه كمال دین وتمام نعمتش را به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام قرارداد. (بحار الانوار 98/321)


صلوات وبرائت

حسن بن راشد گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: فدایت شوم، برای مسلمانان بجز دو عید [ غدیر و قربان ] عید دیگری هست؟ فرمود آری ای حسن، عیدی است از آن دو بزرگتر و شریفتر.گفتم: آن عید كدام روز است؟ فرمود: روز نصب امیر المؤمنین- صلوات الله وسلامه علیه- به پیشوایی مردم. گفتم: فدایت شوم، كدام عمل شایسته آن روز است؟ فرمود: روزه داری كن ای حسن. و بر محمد وآلش بسیار صلوات فرست. و به سوی خدا از ستم كنندگان بر آنان بیزاری جوی.(الكافی 4/148و149)
حضرت رضا علیه السلام فرمود: روز غدیر... روز بسیار صلوات فرستادن بر محمّد وآل محمّد است. (اقبال الاعمال 2/261)


عقد اخوت و برادری

به گواهی علامه محدث میرزا حسین نوری (1320 ق) از كتاب زادالفردوس نقل می‌كند: سزاوار است در این روز برادران دینی با یك دیگر عقد اخوّت بندند و كیفیت آن این گونه است كه یكی دست راست خود را در دست راست دیگری بگذارد و بگوید: برادر شدم با تو در راه خدا و در برادری با تو اخلاص ورزیدم و دست دادم با تو در راه خدا و پیمان بستم با خدا و فرشتگانش و كتابهایش و رسولانش و پیامبرانش وامامان معصوم علیهم السلام كه اگر از بهشتیان واهل شفاعت باشم واجازه یابم كه وارد بهشت شوم داخل نشوم مگر آن كه تو نیز با من باشی. و دیگری بگوید: پذیرفتم. آن گاه هر یك به دیگری بگوید: ساقط كردم از تو همه ی حقوق اخوّت را جز شفاعت و دعا و زیارت. (مستدرك الوسائل 6/279)


نماز روز غدیر

نماز روز غدیر به دستور حضرت صادق علیه السلام این گونه است كه نیم ساعت پیش از زوال (ظهر شرعی) غسل كند و حاجتهای خود را از خدا بخواهد آن گاه دو ركعت نماز بخواند، و در هر ركعت بعد از سوره‌ی حمد به ترتیب هر یك از سوره‌ی توحید و آیه‌الكرسی وسوره‌ی قدر را ده مرتبه قرائت‌كند. آن حضرت فرمود: هر كه این نماز را بخواند، خدای هر نیاز دنیوی و اخروی او را بر آورده سازد. (التذهیب 3/143)


روزه‌داری

حضرت صاق علیه السلام فرمود: روزه‌ی روز غدیر خم برابر است با روزه ی عمر دنیا. چنانچه انسانی عمر دنیا بیابد و به همان اندازه نیز روزه بدارد روزه ی این روز برابر باشد با ثواب آن. و روزه ی این روز در هر سال نزد خدای عزّ و جلّ برابر است با صد حجّ و صد عمره ی درست ومقبول. و این روز بزرگترین عید خداست.( التذهیب 3/143)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چون بنده ی مخلص در روزه داری روز غدیر اخلاص ورزد همه‌ی روزهای دنیا از هماوردی آن روز نا توان باشد. (اقبال الاعمال 2/259)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: پیامبران به اوصیاء خود فرمان دادند كه روزه بدارند آن روزی كه وصی در آن روز تعیین می شود در حالی كه آن روز را عید هم می‌گرفتند. هر كه آن روز را روزه بگیرد از عمل شصت سال برتر خواهد بود. (الخصال 264)

برگفته از کتاب «آداب غدیر» تهیه و تنظیم توسط خانه کودک
شنبه 14/9/1388 - 10:50
دانستنی های علمی

یکی از روشهای سارقان برای دزدیدن کیف افراد اینه که اونها در مکانهای شلوغ مانند ترمینال ها و رستورانهای شلوغ با یک کیف دستی وارد میشن ودنبال سوژه میگردن.....نگاه میکنن ببینن که کی کیف دستی خودش رو کنارش گذاشته و نشسته!.....بعدش مدتی کنارش میشینن .....اونوقت بلند میشن و به سوژه میگن که مواظب کیف من باش تا من برگردم ....وقتی دزد کیف خودش رو به سوژه میسپره ومیره بعد از چن دقیقه همکار دزدمیاد و بدون اینکه چیزی بگه کیف همکار خودش رو برمیداره و میره ......چون سوژه خودش روموظف به محافظت اون کیف میدونسته دنبالش راه میافته که بگه این کیف مال کس دیگه هست و به من سپردنش ...اما غافل از اینکه کیف خودش بی صاحب و بدون نگهبان روی زمین مونده ودر این لحظه همون دزدی که گفته بود مواظب کیف من باش برمیگرده وکیف سوژه رو به سرقت میبره

امروزه موباییل وسیله ی مناسب برای دزدی و سوءاستفاده است . 

 دزد به بهانه ی زنگ زدن گوشی را  از طرف می گیرد و بعد به بهانه ی اینه که داره حرف خصوصی می زنه از طرف دور می شود و در وقت مناسب پا به فرار می زاره . یا اینکه در شلوغی از جیب پیراهن یا کابشن طرف بر می دارد و در میره . و در حالت دیگر بعد اینکه  افراد حواس پرت گوشیشونو جایی گذاشتن و یا جا گذاشتن در اسرع وقت بر می دارد . 

یا اینکه با تلفن طرف به طرف خلاف معامله ی خود زنگ می زند تا اینکه اگه پلیس انو گرفت دیگه سراغش نیایند و نتونند اونو پیدا کنند و بیاین سراغ طرفی که گوشیشو داده بود ه این تا زنگ بزنه .

  پس مواظب وسایل خودباشید.

شنبه 14/9/1388 - 10:22
دانستنی های علمی

فروش ماشین اجاره ای

یکی از ترفندهای سارقان و کلاهبرداران اینه که یک ماشین رو اجاره میکنن ویک خونه رو البته برای یک روز....قیمت این ماشین مثلا 20میلیون هست .....یک اگهی به روزنامه میدن که به علت نیاز فوری به پول مجبور هستن ماشین روبه زیر قیمت بفروشن ...خیلی زیر قیمت مثلا 5 میلیون تا طعمه به طمع بیافته ....وقتی که مشتری ها برای خرید ماشین به خونه اجاره ای مراجعه میکنن خانمی با یک بچه زیر بغل در رو باز میکنه....کاملا طبیعی و عادی!....ماشین رو نشون میده و میگه چون به پول نیاز داریم این قیمت رودادیم ....مشتری مدارک رو میخواد .....زن میگه همسرم صبح مدارک رو با خودش برده شما اگر میخواین این ماشین رو بخرین و به مشتری های دیگه که میان نفروشم بیعانه بدین تا براتون ماشین رو نگه دارم و چون قیمت خیلی عالی هست ومشتری نمیخواد که از دستش بده مثلا یک میلیونی بیعانه میده و زن هم یک رسید بهش میده که هیچ ارزش قانونی نداره ...تا شب هر مشتری مراجعه میکنه همین بلارو سرش میارن .....فردا صبح وقتی مشتری ها میان که ماشین روبخرن میبینن جا تره وبچه نیست !

شنبه 14/9/1388 - 10:21
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته