• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1412
تعداد نظرات : 428
زمان آخرین مطلب : 5659روز قبل
اخبار
پنج نفر از اعضاى تيم شش نفره دانشجويى دانشکده رياضى دانشگاه اصفهان از مسابقات بين المللى رياضى بلغارستان(2007 )imc يک مدال نقره و سه مدال برنز و يک ديپلم افتخار کسب کردند. به گزارش مهر به نقل از روابط عمومى دانشگاه صنعتى اصفهان اين دوره از مسابقات با حضور بيش از 55 تيم دانشگاهى از سراسر جهان از 12مردادماه لغايت 18 مرداد در شهر بلاگف گراد بلغارستان در دانشگاه آمريکايى AUBG اين کشور برگزار شد.در اين دوره از مسابقات سيد رسول اعتصامى مدال نقره، سيد جلال اعتصامي، ميعاد مکاره شيره، مازيار سنجابى مدال برنز و الهام روشن بين ديپلم افتخار اين مسابقات را به سرپرستى مجتبى آقايى به خود اختصاص دادند.
سه شنبه 23/5/1386 - 18:17
آموزش و تحقيقات
چگونه به خواسته هاي واقعي خود برسيم
رنج، لذت ، و نيروي روحيه
نويسنده : آنتوني رابينز

براي اينكه به خواسته هاي خود برسيد ، بايد ابتدا ببينيد چه عواملي شما را از تلاش و كوشش در جهت رسيدن به هدف، باز مي دارند. كارهايي هست كه تا آخرين لحظه از انجام آنها خودداري مي كنيم.( مثلاٌ پرداخت ماليات). علتش آن است كه پرداخت ماليات، ممكن است بعداٌ حتي ما را دچار عواقب دردناكتري سازد.
اما همين كه 14 آوريل فرا مي رسد تمام ترديدها و تعللها از ميان مي رود ، زيرا نظر ما درباره آنچه كه مايه رنج يا لذت است عوض مي شود و متوجه مي شويم كه انجام ندادن عمل بمراتب دردناكتر از انجام دادن آن است.
براي ايجاد تغيير در زندگي ، مي توان از همين نكته استفاده كرد. در آينده بجاي اينكه از خود بپرسيد ( چگونه مي توان از انجام اين كار دردناك خودداري كرد؟ )بپرسيد( اگر اكنون اين كار را نكنم ، در آينده به چه قيمتي برايم تمام خواهد شد؟)
نيروي رنج، مي تواند در خدمت شما باشد، به شرط اينكه از آن به صورت صحيح استفاده كنيد.
آيا ما نيز صرفاٌ نوعي حيوان هستيم و همچون سگ معروف پاولف، در مقابل تنبيه يا پاداش، عكس العمل نشان مي دهيم؟ البته چنين نيست. يكي از امتيازات بزرگ انسان بودن ، اين است كه مي توانيم خودمان تعيين كنيم كه از چه چيزي رنج يا لذت ببريم. به عنوان مثال، كسي كه دست به اعتصاب غذا مي زند، رنجي جسماني را تحمل مي كند و حتي ممكن است از كار خود لذت ببرد، زيرا اعتقاد دارد كه با جلب توجه جهانيان به هدف ارزشمند خود، نتايج مثبتي به دست مي آورد.
همه ما داراي اين حق انتخاب هستيم.
رمز موفقيت اين است كه ياد بگيريم تا از نيروهاي رنج و لذت به نفع خود استفاده كنيم.آيا در زندگي شما چيزي وجود دارد كه نسبت به آن رنجي غير ضروري احساس كنيد؟ آيا در مقابل آن ، صرفاٌ واكنش نشان مي دهيد، يا از حق انتخاب خود استفاده مي كنيد؟ آيا مي توانيد مركز توجه خود را تغيير دهيد و واقعه ظاهراٌ دردناكي را به فرصتي لذتبخش براي يادگيري، رشد، يا كمك به ديگران مبدل كنيد.
چيزهايي كه آنها را باعث رنج و يا مايه لذت مي دانيد، سرنوشت شما را شكل مي دهند. براي خلاصي از رنج و كسب لذت، هركسي الگوي رفتاري خاصي را فرا گرفته و از آن استفاده مي كند. بعضي ها به الكل ، مواد مخدر، و پر خوري پناه مي برند و يا با دشنام و اهانت ديگران را مي آزارند. بعضي ديگر از ورزش، يادگيري ، گفتگو، كمك به ديگران و يا ايجاد دگرگونيها كسب لذت مي كنند.
الگوي رفتاري شما براي فرار از رنج و كسب لذت چيست؟
اين الگوها تاكنون چه تاثيري بر نحوه زندگي شما گذاشته است؟ فهرستي از شيوه هاي مور استفاده خود تهيه كنيد . هنگامي كه مي خواهيد از اوقات خود لذت بيشتري ببريد به تماشاي تلويزيون مي نشينيد؟ سيگاري روشن مي كنيد؟ مي خوابيد؟ آيا راههاي مثبت تري براي فرار از رنج و كسب لذت سراغ داريد؟
در بيشتر مردم، ترس از زيان، قويتر از ميل به جلب منفعت است. اغلب افراد براي حفظ چيزهايي كه دارند، بيشتر حاضر به تلاش هستند تا براي تحقق آرزوها و روياهاي خود .
دو حالت را در نظر بگيريد :
حالت اول – در پنج سال گذشته يكصد هزار دلار اندوخته ايد و مي خواهيد آنرا از دستبرد و آفت حفظ كنيد.
حالت دوم – طرحي در پيش رو داريد كه اگر آنرا اجرا كنيد ، ظرف پنج سال آينده يكصد هزار دلار بدست مي آوريد.
 براي كداميك از اين دو هدف ، حاضريد بيشتر تلاش كنيد؟

وقتي در ديگران عظمتي را مشاهده مي كنيم، غالباٌ تصور مي كنيم كه آنها اصولاٌ خوشبخت هستند و استعداد يا موهبت خاصي به آنها عطا شده است . حقيقت، آن است كه اين افراد، از نيروها ومنابع انساني خود بهتر استفاده كرده اند، زيرا اگر تمام جوهر وجودي خود را ظاهر نمي كردند و همه توان خود را به كار نمي گرفتند ، دچار رنجي عظيم مي شدند. به عنوان مثال ، زندگاني ايثارگرانه مادرتراز ناشي از اين است كه وي رنجهاي ديگران را رنجهاي خود مي داند و لذا به كمك هركس كه در گوشه اي از دنيا رنج ببرد مي شتابد. بزرگترين لذت او در اين است كه آلام و دردهاي بشري را تخفيف دهد.
شما بيش ازهمه از چه چيزي رنج يا لذت مي بريد و اين موضوع ، چه نقشي در زندگي امروزيتان داشته است؟
اغلب الگوهاي ( خود اخلالي )ناشي از عواطف مختلط هستند و اين عواطف ، مسلماٌ مانع لذت و موفقيت ما در زندگي مي شوند.
مثلاٌ خيلي از مردم مي گويند كه خواهان وپول بيشتر هستند. اين افراد مسلماٌ داراي هوش و استعداد كافي هستند و مي توانن راهي براي افزودن بر دارائيهاي خود پيدا كنند . آنچه مانع اينافراد ميشود، عواطف مختلط ، يا ( شرطي شدن) هاي مختلط است. اين اشخاص ممكن است قبول داشته باشند كه پول فراوان، به معني آزادي وامنيت بيشتر وقدرت كمك به افراد مورد علاقه است. ليكن در عين حال، فكر مي كنند كه پول (زيادي) موجب اسراف، ابتذال و تجاوز مي شود.
اگر روزي متوجه شديد كه داريد دو قدم رو به جلو بر مي داريد و يك قدم رو به عقب ، يقين بدانيد كه به صورت مختلط ، شرطي شده ايد؛ يعني رسيدن به هدف را هم باعث رنج مي دانيد و هم مايه لذت.
آيا دچار عواطف مختلطي هستيد كه بر زندگيتان اثر گذاشته باشد؟
آيا در زندگي شما چيزي وجود دارد كه بخواهيد آنرا بهتر بسازيد ( مثل وضعيت مالي يا روابط با ديگران) ولي به نظر برسد كه عاملي شما را به عقب مي كشاند و مانع اقدام مي شود؟
پاسخ خود را روي يك صفحه كاغذ بنويسيد و »گاه خطي عمودي در وسط آن صفحه رسم كنيد. در ستون سمت راست، عواطف منفي و در ستون سمت چپ عواطف مثبتي را كه نسبت به آن داريد بنويسيد.
آيا كفه سمت راست ، به سمت چپ مي چربد؟ آيا يك احساس منفي وجود دارد كه به تنهايي هم وزن تمام عواطف مثبت باشد؟ اين تعادل يا عدم تعادل ، چه نقشي در موفقيتهاي قبلي شما داشته است؟
در زير نور درخشان آگاهانه ، غالباٌ عواطف منفي قدرت خود را از دست مي دهند. آگاهي ، اولين قدم است.
 گاهي انسان بر سر دو راهيهايي قرار مي گيرد كه هر دو به رنج منتهي مي شود .
به عنوان مثال ، بعضيها در زندگي زناشويي خود احساس بدبختي مي كنند . اما اگر از هم جدا شوند، تنها مي شوند و بيشتر احساس بدبختي خواهند كرد.در نتيجه هيچ كاري نمي كنند ...و همچنان احساس بدبختي ميكنند!
بجاي اينكه احساس كنيد در دام افتاده ايد ، سعي كنيد از نيروي رنج به سود خود استفاده كنيد . ببينيد در گذشته و حال، چه كشيده ايد! رنج را با چنان شدتي احساس كنيد كه شما را واداربه عمل سازد و سرانجام ناچار شويدكه فكري براي وضعيت خود بكنيد. ما به اين حالت، ( آستانه احساس) مي گوئيم . به جاي اينكه انفعالي داشته باشيد و صبر كنيد تا اين حالت عاطفي اجتناب ناپذير به سراغتان بيايد،چرا آگاهانه و فعالانه آنرا در خود ايجاد نمي كنيد تا انگيزه اي قوي در شما بوجود آيد وسعي كني از همين امروز زندگي خود را بهتر سازيد؟
استفاده از نيروي اراده هرگز كاري صورت نمي دهد و يا لااقل در دراز مدت شيوه اي غير موثر است . آيا تاكنون ، در زمينه اي – مثلاٌ در زمينه وضع جسماني خود – به آستانه احساس رسيده ايد؟ در چه مرحله اي دچار آن احساس شده ايد ؟ شايد با استفاده از قدرت اراده و گرفتن رژيم غذايي، باخويشتن به مبارزه پرداخته باشيد، اما البته هر نتيجه اي كه گرفته ايد جنبه موقت داشته است ،زيرا محروم كردن خويشتن از غذا ، هميشه دردناك است و مغز شما هرگز اجازه نمي دهد در شرايطي كه راه ديگري وجود داشته باشد ، دائماٌ رنج را تحمل كنيد .
پس چه بايد كرد؟راه حل آن است كه بجاي مبارزه با غرايز طبيعي ، حالت شرطي خود را نسبت به غذا عوض كنيد، تا اينكه ميل به غذا در شما كم شودوخوردن غذا ديگر لذتبخش نباشد، دائماٌ دردسرهايي را كه در اثر پرخوري كشيده ايد به خود يادآوري كنيد. پر خوري را رنج آور، و ورزش را امري لذتبخش تلقي كنيد تا به طور خودكار، در مسير صحيح بيفتيد.
يكي از تعريفهاي موفقيت از نظر من اين است: طوري زندگي كنيد كه دائماٌ احساس لذت فراوان كنيد و كمتر دچار رنج شويد، و با توجه به شرايط زندگيتان، كاري كنيد كه اطرافيانتان نيز طعم خوشي و لذت را بيشتر بچشند تا مزه رنج و سختي . براي انجام اين كار بايد از رشد فكري برخوردار باشيد و شوق كمك و خدمت در سر داشته باشيد.
با توجه به اين تعريف ، تاچه حد موفق هستيد؟ براي اينكه امروز ، از زندگي خود لذت بيشتري ببريد و يا باعث شويد كه نزديكانتان بيش از پيش از زندگاني خود بهره مند شوند، چه مي توانيد بكنيد؟
تعلل و عقب انداختن كارها، يكي از شايع ترين راههاي فرار از رنج است. اما اگر كاري را به تاخير بيندازيد، معمولاٌ نتيجه اش اين است كه بعداٌ به رنج و دردسر بزرگتري دچار مي شويد.
چه كارهايي را قبلاٌبه تعويق انداخته ايد كه امروز بايد به آنها رسيدگي كنيد؟ صورتي از اين كارها را تهيه كنيد و آنگاه به پرسشهاي زير، پاسخ دهيد.
1 – چرا تاكنون اين كار را انجام نداده ام ؟ قبلاٌ چه رنجهايي را به انجام اين كار ، نسبت داده ام ؟
2 – اين الگوي منفي ، تاكنون چه سودي برايم داشته است ؟
3 – اگر اكنون اين رفتار را تغيير ندهم در آينده به چه قيمتي برايم تمام خواهد شد و چه احساسي خواهم داشت؟
4 – اگر هر يك از اين كارها را اكنون انجام دهم ، چه فوايد و لذتهايي برايم در پي خواهد داشت؟
شايد تاكنون برايتان اتفاق افتاده باشد كه پس از انجام كاري، با خود گفته ايد ( چطور چنين اشتباه احمقانه اي را مرتكب شدم؟!) و يا برعكس ، كاري را انجام داده و سپس فكر كرده ايد ( عجيب است! چگونه به انجام چنين كاري موفق شدم؟)
چه عاملي سبب مي شود كه عملكردمان بد، و يا برعكس عالي باشد؟ اين موضوع، ارتباط چنداني با توانائيمان ندارد، بلكه اين حالت روحي و يا جسمي ما درهر لحظه است كه باعث مي شود افكار، اعمال، احساسات و يا عملكردهايي از ما سر بزند. اگر راز دستيابي به حالات روحي و عاطفي نيرومند را دريابيد، واقعاٌ مي توانيد دست به كارهاي شگفت آوري بزنيد. اگر در حالت صحيح روحي باشيد،بدون اينكه ظاهراٌ كوششي به عمل آوريد، افكار و نظرات تازه اي در ذهنتان جريان مي يابد.
اگر همه روزه در شرايط بالاي روحي و فكري بوديد، چه كارهايي را مي توانستيد انجام دهيد؟
فرهنگ جامعه ، صورتي از چيزهاي مطلوب را به همه ما فروخته است . به ما آموخته اند كه روزي ، پس از آنكه همه وقايع به شكل صحيحي اتفاق افتادند، سرانجام خوشبخت خواهيم شد. هنگامي كه همسر شايسته خود را يافتيم ...هنگامي كه بقدر كافي پول بدست آورديم... هنگامي كه از نظرجسمي در سلامت كامل بوديم... هنگامي كه فرزنداني داشتيم...هنگامي كه بالاخره بازنشسته شديم.
حقيقت آن است كه آنچه بدست مي آوريم، احساس خوشي و رضايت را در ما به وجود نمي آورند،مگر آنكه ياد بگيريم كه حالت ذهني خود را بسرعت عوض كنيم .از اين گذشته ، شما اين چيزها را براي چه مي خواهيد ؟ آيا غير ازاين است كه به اعتقاد شما همسر دلخواه ،فرزند،پول و غيره سبب مي شود كه احساس بهتري پيدا كنيد ؟ اما سرانجام ، پس از آنكه به چيزهايي كه مي خواهيد ،رسيديد، چه كسي احساستان را بهتر مي سازد؟ البته خودتان چنين مي كنيد.
پس چرامنتظريد ؟هم اكنون اين كار را انجام دهيد!
آيا مي دانيد چگونه بايد حال خود را بهتر سازيد ؟ آيا امكان دارد كاري كنيد كه هم اكنون احساس خوشبختي كامل، هيجان و شوروشوق كنيد؟ مسلم است! كافي است كه مركزتوجه خود را تغيير دهيد.
آيا بخاطر مي آوريد كه زماني ، كار بزرگي انجام داده و خود را سرفراز و موفق احساس مي كرده ايد ؟ آن حالت را بطور روشن و زنده و با تمام جزئيات ، در نظر مجسم كنيد ... صداهايي را كه شنيده ايد به خاطر آوريد... ضربان قلب خود را احساس كنيد! مانند همان زمان نفس بكشيد ، همانطور قيافه بگيريد، و بدن خود را مانند آن موقع به حركت در آوريد . آيا، هيچ هيجاني در خود احساس نمي كنيد؟ آيا ممكن است هروقت كه دلتان بخواهد همين احساس رادر خود ايجاد كنيد؟
در زندگي ، براي درك و تجربه هر چيزي راههاي گوناگوني هست . روح ما، مانند گيرنده اي است كه مي تواند برنامه هاي شاد ياغم انگيز مختلفي را پخش كند . در هر لحظه، مي توانيم دچار هر نوع احساسي كه مايليم ، بشويم. كافي است كه كانال صحيح را بگيريم . اين كار چگونه امكان پذير است ؟ براي تغيير فوري روحيه ، دو راه وجود دارد. راه اول آن است كه ذهن خود را به چيزديگري متوجه كنيم.
به يكي از درخشانترين لحظه هاي ز ندگي خود فكر كنيد. با بخاطر آوردن آن چه احساسي پيدا مي كنيد؟ذهن خود را مي توانيد متوجه چه چيز هايي ديگري بكنيد تا احساسي خوشايند و حالي خوب پيدا كنيد؟
براي تغيير فوري حالت روحي ، راه دومي هم هست كه فردا به آن مي پردازيم.
تغيير مركز توجه ، فقط يكي از راههاي تغيير روحيه است . راه سريعتر و مؤثرتري هم هست و آن استفاده از شيوه هاي جسماني و يا به اصطلاح ، فيزيولوژيكي است. بيشتر مردم، هنگامي كه از روحيه خود ناراضي هستند و مي خواهند حال بهتري پيدا كنند ، به الكفل، غذا، سيگار، خواب، يا مواد مخدر متوسل مي شوند.بعضي ها هم راههاي مثبت تر نظير رقص، آواز، ورزش و يا عشقبازي را انتخاب مي كنند.
هر يك از حالات روحي، با تغييرات جسماني مشخصي همراه است. افراد افسرده چه قيافه اي دارند؟ شانه هاشان فرو افتاده وسرشان پائين است. بطور كم عمق نفس مي كشند . عضلات چهره شان شل و قيافه شان بي تفاوت است . برعكس در مواقعي كه شاد و سر حال هستيم ، شانه هامان بالا است و حالت طبيعي دارد . سرمان را بالا نگه مي داريم و بطور كامل نفس مي كشيم . مي توانيم آگاهانه اين تغييرات رادر جسم خود به وجود آوريم و بلافاصله حالت روحي دلخواه را در خود ايجاد كنيم.
بعضي ازكارهاي بسيار ساده، ممكن است نتايج بسيار بزرگي داشته باشد. اگر مي خواهيد حالت سرگرم كننده اي در خود ايجاد كنيد كه نتايج دور از انتظاري هم داشته باشد تمرين زير را انجام دهيد:
خود را مقيد كنيد كه در هفت روز آينده روزي پنج بار و هر بار روزي يك دقيقه در مقابل آينه قرار بگيريد و فقط نيش خود را گوش تا گوش به لبخند باز كنيد. اين كار، ممكن است در ابتدا كمي احمقانه به نظر برسد، اما وقتي روزي چند نوبت اين عمل را تكراركنيد، سلسله اعصابتان به طورمداوم تحريك مي شود تا احساسي از شادماني، بي خيالي، شوخي و سادگي را در شما ايجاد كند. مهمترآنكه خود را نسبت به ( حال خوب)داشتن شرطي مي كنيد و عادت شادماني جسمي را در خود بوجود مي آوريد. پس هم اكنون يك دقيقه وقت صرف كنيد و اين كار را محض تفريح انجام دهيد!
سن شخص، چندان به گذشت زمان بستگي ندارد، بلكه بيشتر به طرز فكر و وضع جسمي او مربوط است. خيليها هستند كه سالهاي زيادي را پشت سر گذاشته اند ، اما هنوز شلنگ انداز راه مي روند و افكارشان هم هنوز خشك و غير قابل انعطاف نشده است.
به عنوان مثال، در روزهاي باراني وقتي اشخاص مسن به گودال پر از آبي مي رسند، نه فقط آن را دور مي زنند، بلكه در تمام آن مدت شكوه وشكايت مي كنند و غر مي زنند!
برعكس، كودكان ( وآنان كه هنوز دلشان جوان است ) به ميان آب مي پرند ، آب را به اطراف مي پاشند و خوش مي گذرانند .
(گودال)هاي زندگي را وسيله شادماني قرار دهيد. هنگام راه رفتن ، پاهاتان حالت فنري داشته باشد و لبخندرا فراموش نكنيد . به خوشرويي، شيطنت و سر زندگي اهميت بدهيد. شما انسان زنده اي هستيد!
براي احساس خوب داشتن، به هيچ علت و دليلي نياز نيست!
براي اينكه زندگي پر مايه تري داشته باشيم ، بهترين راه، اين است كه دامنه عواطف و احساسات خود را وسعت دهيم. در هفته اي كه گذشت ، دچار چند نوع عواطف و احساسات گوناگون شده ايد؟ آنها را يادداشت كنيد.
اكنون عواطفي را كه نوشته ايد ، بررسي كنيد. اگر تعداد آنها از 12 كمتر است، چند احساس دلپذير را به آنها بيفزاييد. بعضيها از ميان هزاران احساسي كه مي توانندداشته باشند، فقط چند مورد را تجربه كرده اند!
توجه داشته باشيد كه فقط با تغيير مركز توجه و يا تغيير حالت جسماني، مي توانيد قلمرو عواطف خود را گسترده تر كنيد. يكي از عواطف مثبت ودلپذير را بطور دلخواه انتخاب كنيد. طوري بايستيد ، حركت كنيد، قيافه بگيريد و سخن بگوئيد كه گويي دچار آن احساس هستيد . از تغييري كه بلافاصله در روحيه واحساستان پيدا مي شود لذت ببريد!
شايد برايتان اتفاق افتاده باشد كه زماني از خشم ، ديوانه شده و يا احساس درماندگي و گرفتاري كرده باشيد و اكنون كه به گذشته خود مي نگريد، از اينكه بخاطرچه چيزهايي از جا در رفته ايد خنده تان بگيرد.همه ما اين جمله قديمي را از ديگران شنيده ايم كه ( يك روز، به ياد رفتار امروزت مي افتي و خنده ات مي گيرد ). يكي از استادان من به نام ريچارد بندلر يك بارگفت ( چرا صبر كنيم؟ چرا همين حالا خنده مان نگيرد؟)
اين كار را همين امروز امتحان كنيد . به چيزي بخنديد كه قبلاٌ آنرا تحمل ناپذير و عذاب آور مي دانستيد . آيا احساس نمي كنيد كه اوضاع برايتان قابل تحملتر شده است ؟
همسر شما قرار است تاكنون به منزل برگشته باشد؛ اما دير كرده است . چه فكري مي كنيد؟ نتيجه مي گيريد كه به وقت شناسي اهميت نمي دهد ؟ نگران مي شويد و فكر مي كنيد كه در بين راه، تصادف كرده است ؟ يا تصور مي كنيد كه بين راه توقف كرده است تا برايتان هديه اي بخرد؟
احساسات ما بستگي به اين دارد كه فكرمان رامتوجه چه چيزي بكنيم . و نوع احساسمان به شدت بر عملها و عكس العملهاي ما اثر مي گذارد . بجاي اينكه فوراٌ نتيجه گيري كنيد،
همه اطراف و جوانب را بسنجيد و حالات ممكن را در نظر بگيريد . آنگاه توجهتان رابه حالتي جلب كنيد كه شما و اطرافيانتان را نيرومندتر سازد.
براي درك نيروي تمركز و توجه ، بهترين مثالي كه مي توان ذكر كرد ، مسابقات اتومبيلراني سرعت است . وقتي اتومبيل شما منحرف مي شود و به سوي ديواره مي رود، عكس العمل طبيعي معمولاٌ اين است كه خواستان را به ديواره جمع مي كنيد تا باآن برخورد نكنيد . اما اگر توجهمان را به چيزي جلب كنيم كه از آن وحشت داريم ، بطور قطع همان بلائي از آن مي ترسيم ، به سرمان مي آيد .مسابقه دهندگان حرفه اي مي دانند كه به هر طرف توجه كنند ، اتومبيل بطور نا خواسته به همان طرف منحرف مي شود. به اين جهت اين رانندگان كه دائماٌ جانشان در خطر است سعي مي كنند به محض مواجه شدن با اين خطر،بجاي نگاه كردن به ديواره ، به جاده اصلي توجه كنند .
در زندگي نيز بيشترمردم بجاي چاره انديشي ، به بلاهايي فكر مي كنند كه نمي خواهند به سرشان بيايد. اگر با ترسهاي خود مبارزه كنيد ، ايمان و توكل داشته باشيد و نيروي تمركز خود راتحت انضباط در آوريد، اعمالتان بطور طبيعي شما رابه مسير صحيح هدايت خواهد كرد. اكنون ترس را رها كنيد و به چيزهايي توجه نمائيد كه واقعاٌ طالب آن هستيد ولياقت آنرا داريد.
حركت ، شور مي آفريند. اگر يك روز دلتان نخواست كه به پياده روي يا دوآهسته بپردازيد، چه مانعي دارد كه براي نرمش صبحگاهي و جست وخيز، از منزل خارج شويد ؟ اين حركات ، اثر نيرومندي بر تغيير روحيه دارد، زيرا:
1 – نرمش و جست وخيز ، ورزشي عالي است.
2 – فشاري كه بر بدن وارد مي كند ، كمتراز فشاري است كه در هنگام دويدن بر بدن وارد مي شود.
3 – در هنگام جست وخيز، نمي توانيد از لبخند خودداري كنيد.
4 – رانندگان اتومبيلها نيز با ديدن شما لبخند مي زنند و سرگرم مي شوند.
مؤثرترين اه كنترل نيروي تمركز، استفاده از پرسش است. هر سؤالي كه از خود بكنيد، مغز پاسخي براي آن پيدا مي كند. به عنوان مثال، اگر بپرسيد ( چرا فلاني از من سوء استفاده مي كند؟)بي اختيار ذهنتان متوجه مواردي مي شود كه آن شخص ، سرتان را كلاه گذاشته است، خواه اصلاٌ اين موضوع حقيقت داشته يا نداشته باشد. اما اگر بپرسيد ( چگونه مي توانم اين مشكل را رفع كنم ؟ ( بدون ترديد به پاسخهايي مي رسيد كه نتيجه اش برداشتن قدمهاي مثبت است.
پرسش صحيح ، داري نيرويي است كه نمونه آن را مي توان در شرح حال يك كودك كتك خورده يافت . اين كودك كه در يك نزاع دبستاني ، از كودك بزرگتر از خود كتك خورده بود ، به منظور انتقام، تفنگي به چنگ آورد و به تعقيب آن كودك قلدر پرداخت .
اما درست در لحظه اي كه ميخواست ماشه را بكشد به خودآمد و از خود پرسيد ( اگر ماشه را بكشم چه اتفاق مي افتد؟) ناگهان تصويري از زندان و بلاهايي كه ممكن است بر سرش بياورند در نظرش مجسم شد . لوله تفنگ رابه طرف درختي گرفت و به آن شليك كرد.
اين پسر بوجكسون بود . يك انحراف توجه، يك تصميم سنجيده و ناشي از مقايسه رنج و لذت ، باعث شد پسري با آينده اي نا معلوم ، به يكي از بزرگترين قهرمانان ورزشي مبدل شود.
امروز، چه پرسشهاي زندگي سازي مي توانيد از خود بكنيد؟
آيا كسي تاكنون به شما گفته اتكه ( آينده تان درخشان است؟) از شنيدن اين گفته چه احساسي پيدا كرديد؟ اگر مي گفتيد كه آينده تان تاريك است چطور؟ممكن است به شما بگويند ( نظرات شما به گوش خوش مي آيد) و يا ( طرح ما فرياد مي زند كه بايد اصلاح شود ). ممكن است درباره كسي گفته باشيد( از ديدنش چندشم مي شود.) و يا ( رفتارش واقعاٌ سرد است. )
هر دسته از اين كلمات، تاثيري متفاوت بر روي افراد دارد. كساني كه معمولاٌ از آينده روشن يا تاريك ، سخن مي گويند، از تعبيرات بصري استفاده مي كنند. بعضي ها به علائم شنيداري حساسترند،( به گوش خوش مي آيد. فرياد مي زند) و بعضي هم براي بيان مقصود از كلماتي استفاده مي كنند كه به حس لامسه مربوط است( چندشم مي شود. واقعاٌ سرد است.)
توجه شما معمولاٌ به كداميك از اين سه حس ، بيشتر است؟
بعضيها براي بهبود حالت روحي خود به سيگار، الكل، پرخوري، سوء استفاده از كارتهاي اعتباري و يا راههاي منفي ديگر پناه مي برند . آيا راههاي سالمتري هم براي ايجاد روحيه وجود دارد؟ چند دقيقه در اين باره فكر كنيد.
1 – براي اينكه رنجها را از خود دور كنيد و احساسات لذتبخشي را جايگزين آنها سازيد چه شيوه هاي مثبتي را مي دانيد؟ آنها را روي كاغذ بياوريد.
2 – راههاي تازهاي راكه قبلاٌ از آنها استفاده نكرده اي و به نظرتان مؤثر مي آيند به آنها اضافه كنيد. دست كم 15 شيوه را براي رفع دلتنگي ذكر كنيد و چه بهتر كه تعداد آنها را به 25 و يابيشتر برسانيد . اين تمريني است كه مي توانيد آنرا بارها تكرار كنيد تا سرانجام صدها راه سالم براي تغيير روحيه كشف نمائيد.
هنگامي كه در بزرگراه رنج و دلتنگي ، به مقصد شادي و لذت سفر مي كنيد، به كشف راههاي گوناگون و مثبتي بپردازيد كه مناظر اطراف را دلپذير سازد. بعضي از اين راهها را آزمايش كنيد:
آهنگهاي مورد علاقه خود را زمزمه كنيد ... به مطالعه چيزي بپردازيد كه مطالبش را بتوانيد بكار بنديد... به تماشاي يك فيلم كمدي و يا برنامه شاد تلويزيوني بپردازيد و بخنديد... چند طول استخر را شنا كنيد ... از صرف غذا با افراد خانواده، يا يكي از دوستان لذت ببريد... مدتي در وان آب گرم، استراحت كنيد... به خلق چند نظريه تازه بپردازيد... با فرد تازه اي آشنا شويد... لطيفه هاي بي مزه اي براي دوستان خود تعريف كنيد و بدانيد كه باز هم شما را دوست خواهند داشت... با همسر خود ، گرم و صميمانه گفتگو كنيد .
هم اكنون يكي از راههاي بالا را انتخاب و امتحان كنيد!
سه شنبه 23/5/1386 - 17:26
آموزش و تحقيقات

1- از بزرگ نمايي تلاش هاي خود پرهيز كنيد، چون همسر شما هم تلاش هاي فراواني براي زندگي مشترك دارد.

2- موفقيت فرزندان شما و ايجاد فضايي مطلوب براي زندگي جمعي، به تلاش هاي متقابل زوجين بستگي دارد.

3- در حضور فرزندان از كلمات و عباراتي كه بار محبت آميز و موفقيت آميز دارند استفاده كنيد، مانند: خواهش مي كنم – خسته نباشيد- عزيزم- بسيار خوب- آفرين- دست شما درد نكند- موفق باشي- جانم و …

4- قدرت والدين در خانه نبايد تضعيف شود و به ويژه اقتدار پدر بايد بر سر خانواده باشد تا سنگ بر روي سنگ بند شود ( با ملاحظه اعتدال و انصاف).

5- رفتار زوجين با هم ، الگوي رفتاري فرزندان با والدين است، پس فرزنداني با هويت و شخصيت مطلوب پرورش دهيد.

6- فرزندان هنگامي كه بزرگ و مستقل شوند، رفتار پدر و مادر را نقد مي كنند؛ پس مراقب باشيد.

7- بار زندگي را به تنهايي نمي توان به دوش كشيد پس لجاجت و سرسختي نكنيد.

8- در امر ادامه تحصيل و توسعه فكري و معنوي همسر خود بكوشيد.

9- تحقير كردن همسر در ميان فرزندان به نفع نظام خانواده نيست.

10- خرافات و حرف اين و آن را از محيط خانه دور كنيد.

11- خواسته ها، تمايلات و نيازهاي همسرتان را كشف كنيد.

12- منطق، تنها تيغي است كه هيچ گاه كـُند نمي شود، بياييد همواره منطقي باشيم.

13- همان قدر كه شما دوستاني براي گفتگو و رفت و آمد داريد، همسرتان هم دارد: پس سعي كنيد در اين زمينه تعادل و تفاهم برقرار باشد.

14- ساختار جسمي و روحي زن و مرد با يكديگر تفاوت دارد. شناخت اين تفاوت ها، كنار آمدن با زندگي را براي ما راحت مي سازد.

15- مسائل و مشكلات خانه را طوري به همسرتان بازگو كنيد كه منجر به نتيجه اي تلخ نشود.

16- كارهاي منزل را تا قبل از آنكه همسرتان به خانه بيابد انجام دهيد تا زمان بيشتري را در كنار او باشيد.

17- خانه براي مرد بايد محل آرامش و محبت و عشق باشد، اين خانه را هر روز براي او بسازيد.

18- خودتان شوخي شوخي براي همسرتان، دردسر درست نكنيد.

19- در بيرون رفتن از خانه، مسافرت ها، تفريحات و… مراقب نگاه هاي آلوده باشيد.

20- در حد ضرورت، با غريبه ها ارتباط كلامي داشته باشيد ، نه بيشتر.

21- زندگي خوب داشتن را مي توان از كساني ياد گرفت كه زندگي شان تباه شده است.

22- زوجين بايد خاصيت “هم پوشاني” داشته باشند، يعني يكديگر را كامل كنند.

23- از نوشتن فيلمنامه (سناريو) در ذهنتان، براي مقابله با همسرتان پرهيز كنيد.

24- پر كردن ذهن از مسائل، حرف ها، عقده ها و كمبودها، دردي را دوا نمي كند. ذهن خود را زلال و بي كينه كنيد.

25- تحكيم مباني اعتقادي و پايبندي به اصول اخلاقي و مذهبي، كار اول شماست.

26- اجازه تعرض و بي حرمتي به افراد خانواده خود را ندهيد. حريم خانواده بايد ايمن ترين جا براي شما باشد.

27- ممكن است همسر شما گاهي رفتارهاي عجيب و غريب از خود بروز دهد، سعي كنيد با آن منطقي برخورد نماييد.

28- آراستگي و آرايش ظاهري نقش مهمي در دلبستگي زوجين به يكديگر دارد.

29- موقع بروز اختلاف و ناراحتي، ببينيد اصلاً بر سر چه با هم اختلاف داريد چون اغلب ناراحتي ها بر سر مسائل هيچ و پوچ و بيخودي است.

30- از همسرتان بخواهيد پنج ايراد و اشكال اساسي شما را بنويسد و سپس با يكديگر آنها را تجزيه و تحليل و رفع اشكال نماييد.

31- فرزندان بعد از پيوند شما به وجود آمده اند پس آنها را مقدم بر خوشبختي خود ندانيد.

32- هيچ وقت زندگي را در بن بست نبينيد. هميشه يك راه خوب براي رهايي وجود دارد.

33- شيريني زندگي به فراز و نشيب ها و داشتن و نداشتن هاي آن است. پس كام خود را همواره با تكيه بر موفقيت ها شيرين نگاه داريد.

34- هنگامي كه با هم دعوا مي كنيد و از دست يكديگر ناراحت مي شويد و قهر و ناز مي كنيد، والدين يكديگر را دعوت كنند و دور هم جمع شويد تا بهانه اي شود براي اين كه با هم آشتي كنيد.

35- به مناسبت ها و بهانه هاي مختلف، مانند سالروز تولد، ازدواج، عقد، بچه دار شدن و … به يكديگر هديه اي بدهيد و فضاي خانواده را تحول ببخشيد.

36- در فعاليت ها و صحنه هاي اجتماعي ياري رسان همسر خود باشيد.

37- زوجين در ماه هاي اول زندگي بايد مراقب روحيات و ويژگي هاي فردي يكديگر باشند تا به هم عادت كنند و سازگاري و تطبيق پيدا كنند. شايد ماه هاي اوليه زندگي، شكنندگي زيادي داشته باشد پس مراعات همديگر را بنماييد و مواظب هم باشيد.

38- در همه حال رضاي خدا را در نظر داشته و خدا ترس باشيد چون در اين صورت هر حرفي را نخواهيد زد، به هر جايي نخواهيد رفت، هر فكري نخواهيد كرد و هر تصميمي نخواهيد گرفت.

39 – براي آسايش در زندگي از هزينه هاي غير ضروري چشم بپوشيد در ابتداي جواني از آنچه به دست مي آوريد ، درصدي را براي دوران كهولت ، همسر و فرزندان تان پس انداز نماييد.

40 – حقيقت را بپذيري و هميشه حقيقت گو باشيد . جامعه اي خوشبخت است كه انسان هايي درستكار و حقيقت گو و با منطق داشته باشد.

سه شنبه 23/5/1386 - 17:24
آموزش و تحقيقات
آيا تاكنون عميقا تحت تاثير سخنان كسي قرار گرفته ايد ؟آيا هنوز كلمات جان، اف كندي ،وينسون چرچيل، يا مارتين لوتركينگ را به خاطر مي آوريد؟اين اشخاص با كلام نافذ خود نه فقط من و شما، بلكه ملتي را تحت تاثير قرار دادند، و حتي بعد از مرگشان هم هنوز سخنانشان ديگران را تكان مي دهد.
اما آيا هرگز به اين فكر افتاده ايد كه كلماتي كه بطور عادتي از آنها استفاده مي كنيد داراي چه قدرت جادويي براي ايجاد روحيه مثبت و يا ايجاد غم و افسردگي هستند؟ آيا كلماتي كه بكار مي بريد، سازنده اند يا نابود كننده؟ آيا در شما اميد ايجادمي كنند يا نوميدي؟ براي اينكه تاثير شگفت انگيز كلمات را در تغيير روحيه دريابيد اين بار كه خواستيد به بيان احساسات خود بپردازند، آگاهانه در انتخاب كلمات، دقت كنيد.
كلمات چنان قدرتي دارند كه مي توانند آتش جنگي را بيفروزند و يا صلحي را بر قرار سازند مرابطه اي را به نابودي كشانند و يا آنرا محكمتر كنند برداشت و احساس ما نسبت به هر چيز بسته به معنايي است كه به آن چيز مي دهيم كلماتي كه آگاهانه يا نا آگاهانه براي بيان يك وضعيت انتخاب مي كنيم بلافاصله معناي آن را در نظرمان دگرگون مي كنند و در نتيجه احساسمان را تغيير مي دهند اگر ضمن تعريف واقعه اي آن را( فاجعه)بناميد ويا آن را (كمي مايوس كننده ) بخوانيد احساستان در برابر آن فرق نمي كند؟ اگر مساله اي را ( مشكل بزرگ )و يا ( اشكال جزئي) قلمداد كنيد، آيا شدت احساستان نسبت به آن يكسان است؟ اگر موضوعي را كه به آن ايمان داريد با من در ميان گذاريد و من بگويم اشتباه است چه؟ اگر بگويم افكارتان بكلي غلط است چه ؟ بدتر از آن اگر بگويم( دروغ مي گوئيد ) چه ؟ آيا اين طرز سخن گفتن روابط ما را تيره نمي كند؟
سالها پيش ، كشفي كردم كه براي هميشه بر زندگي من اثر گذاشت . در يك جلسه اداري، با دو نفر از همكاران نشسته بوديم كه خبر بدي به ما رسيد. شدت احساسات هر يك از ما نسبت به آن خبر متفاوت بود. مهمتر آنكه هر يك از ما، احساسش را با كلمه متفاوتي بيان مي كرد. من مي گفتم ( خشمگينم) دومي مي گفت( آزرده ام) و سومي اظهار مي كرد ( ناراحتم).
يادم است كه كلمه ( ناراحت) براي بيان چنان وضعيتي ، در نظر من بسيار احمقانه جلوه مي كرد ! من ناراحت نبودم و جالب اينكه نه چنين احساسي داشتم و نه براي بيان آن از چنان كلمه اي استفاده مي كردم. با خود فكر كردم اگر نوع كلماتي را كه بكار مي بريم تغييردهيم، آيا در الگوي عاطفي ما نيز تغيير ايجاد مي شود؟
پس از آن جلسه، با خودم عهد كردم كه به مدت ده روز، هر گاه از جا درفتم، بجاي كلمات خشم و عصبانيت)از كلمات( آزردگي و ناراحتي) استفاده كنم. نتيجه برايم تعجب آور بود .
فقط با تغيير كلمه اي كه عادتاٌ بكار مي بردم شدت احساس منفي من كاهش يافت . گفتن اين جمله كه ( اين موضوع مرا مي رنجاند )به كلي الگوي قبلي مرا در هم ريخت. بزودي از كلمات ديگري هم استفاده كردم، مثلاٌ( داريد خلق مرا تنگ مي كنيد). در نظر بگيريد كه از دست كسي عصباني هستيد و در حالي كه قيافه بي تفاوتي گرفته ايد به اواين جمله را مي گوئيد.
يكي از كلماتي را كه به طور معمول براي بيان احساسات منفي خود بكار مي بريد انتخاب كنيد، آنگاه كلمه ديگري را بجاي آن بگذاريد كه الگوي قبلي را در هم بريزد و يا دست كم شدت احساس را كم كند.
هنگامي كه براي بيان حالتي از كلمات تازه و غير معمول استفاده مي كنيد بر چسب تازه اي به آن حالت مي زنيد. مثل آنكه دكمه حياتي ديگري را فشار داده باشيد. نه فقط از نظر عقلاني، بلكه از نظر عاطفي و احساسي دگرگون مي شويد. كلمات، دستگاههايي را در بدن ما به كار مي اندازند. اگر در اين مورد شك داريد، در نظر بگيريد كه كسي به شما ناسزايي بگويد. در اينصورت نه فقط از نظر فكري، بلكه به احتمال زياد از نظر جسمي نيز تغييراتي درفيزيولوژي بدن شما ايجاد مي شود.
من كلماتي را كه بلافاصله موجب تغيير عواطف و يا كاهش و افزايش شدت احساسات مي شوند، ( كلمات دگرگون كننده) مي نامم.
لغاتي را كه عادتاٌ بكار مي بريد و دائماٌ از آنها براي بيان عواطف و احساسات خود استفاده مي كنيد، تغيير دهيد تا بلافاصله نحوه تفكر، احساس، و زندگيتان عوض شود. اين يكي از ساده ترين و در عين حال نيرومند ترين ابزارهايي است كه زندگي هر كسي رادر يك لحظه دگرگون مي كند.

بيشتر ما كلماتي را طبق معمول براي بيان تجارب زندگي خود بكار مي بريم، نا آگاهانه انتخاب مي كنيم. غالباٌ براي تشريح عواطف خود از كلماتي استفاده مي كنيم، بدون آنكه فكر كنيم اين كلمات ممكن است چه اثري بر ما يا ديگران داشته باشند. اين كلمات بخشي از مجموعه لغات عادتي ما هستند و عملاٌ احساسي را نسبت به زندگي خود داريم شكل مي دهند.
به عنوان مثال بسياري از مردم از كلماتي نظير ( خفت) يا ( افسردگي) براي بيان تقريباٌ هر نوع تجربه نا خوشايند استفاده مي كنند. اگر چيزي بگوئيد كه خوششان نيايد (خفيف يا افسرده) مي شوند . اگر نظرشان را بپرسيد، باز هم خفيف و افسرده مي شوند . هر چيزي آنها را خفيف و افسرده مي كند، زيرا از بر چسب اين كلمات تقريباٌ براي هر تجربه اي استفاده مي كنند . سعي كنيد لغاتي را كه براي بيان عواطف خود بكار مي بريد گسترده تر كنيد تا اينكه كلماتتان آن حالات عاطفي و احساسي را كه انتظار داريد، در ديگران بوجود آورد.
اهميت زبان در درك زندگي چه اندازه است؟ اين موضوع، مطلقاٌ اساسي است. كلماتي را كه به تجارب خود نسبت مي دهيم،به سادگي بصورت تجارب ما در مي آيند.

مارك تواين زماني گفته بود ( كلمه مناسب عامل بسيار نيرومندي است. هرگاه كلمه مناسبي را بكار مي بريم هم جسم و هم درروح اثر مي گذارد و آدم را مثل برق از جا مي پراند.)
چه كلماتي تاثير نيرومندتري بر شما دارند؟ كلمات نوازشگر؟ تحسين آميز؟ اعجاب آور؟ اغراق آميز؟

بيشتر مردم بيش از چند هزار كلمه بلد نيستند. اگر در نظر بگيريد زبان انگليسي كه ازنظرتعداد لغت غني ترين زبانهاي دنياست بين 500 تا 750 هزار لغت دارد، متوجه مي شويد كه ما بطور معمول بيش از دو درصد كلمات زبان خود را بكار نمي بريم! بدتر آنكه خيليها براي بيان عواطف هميشگي خود از ده،پانزده و حداكثر بيست كلمه بيشتر استفاده نمي كنند كه از آن ميان نيمي از آنها نيز منفي هستند.
آيا براي بيان احساس خود( چه براي خود و چه براي ديگران) بطور معمول از چند لغت استفاده مي كنيد؟ چند كلمه را هم اكنون مي توانيد بروي كاغذ بياوريد؟
آيا اگر بخواهيد در برابرجمعي از مردم سخن بگوييد عصبي مي شويد؟آيا دل پيچه مي گيريد ؟ تنفستان تند مي شود؟ ضربان قلبتان بالا مي رود ؟دستتان مي لرزد؟اين احساسات سالها زندگي كارلي سيمون را مختل كرد.اما كسان ديگري ياد گرفته اندكه چگونه از اين احساسات به سود خود استفاده كنند.مثلاٌ بروس اسپرينگستين اين احساسات جسمي را هيجان مي نامد و آنها را براي ايجاد حالت آمادگي ،طبيعي و مثبت مي شمارد اين احساسات به او ياد آور مي شود كه هم اكنون بايد برنامه بسيار جالبي را براي هزاران نفر اجرا كند . از نظر او بالا رفتن ضربان قلب دشمن انسان نيست، بلكه حامي اوست.
اين بار كه در مركز توجه جمعي قرار گرفتيد و ميزان آدرنالين خونتان بالا رفت نام آن را هيجان بگذاريد نه ترس.
وقتي بر چسب خاصي به چيزي زديم نسبت به آن احساس خاصي هم پيدا مي كنيم. اين موضوع خصوصاٌ در مورد بيماريها صادق است. تحقيقات نشان داده است كه كلمات سرطان و سكته قلبي غالباٌ بيماران را وحشتزده مي كند و آنها چنان بيچاره و افسرده مي شوند كه عملاٌ سيستم دفاعي بدنشان دچار اختلال مي گردد. برعكس معلوم شده است كه اگر بيماران، افسردگي ناشي از بعضي برچسبها را از خود دور كنند و بدانند كه جسم آنان براي بهبود به چه كارهايي نياز دارد سيستم دفاعي آنان غالباٌ فعال مي شود.
دكتر نورمان كازينز هنگام بحث درباره (كلمات دگرگون كننده) گفته است(كلمات مي توانند موجب بيماري يا مرگ شوند. لذا پزشكان عاقل در گفتگوي با بيماران بايد بسيار دقيق باشند.)
براي بيان سلامت جسماني خود كلماتي را با دقت انتخاب كنيد.

كساني كه از كلمات ضعيف استفاده مي كنند، زندگي عاطفيشان هم ضعيف است. و كساني كه ذخيره لغاتشان غني است جعبه رنگي در اختار دارند كه تجاربشان را نه فقط براي ديگران، بلكه براي خودشان هم رنگينتر جلوه مي دهد.
امروز چگونه مي توانيد رنگهايي به ( جعبه رنگ عاطفي ) خود بيفزاييد؟ چه كلمات مثبت و روحيه سازي مي توانيد به كلمات عادتي اضافه كنيد . اگر مرتباٌ از اين كلمات استفاده كنيد زندگي شما تا چه حد شيرينتر مي شود.
آيا كساني را مي شناسيد كه بيش از حد خوشبخت بوده زندگي پرشوري داشته باشند؟اين اشخاص براي تجارب زندگي خود غالباٌ از چه كلماتي استفاده مي كنند كه بتوانيد آنها را سر مشق قرار دهيد و در نتيجه بعضي از الگوهاي عاطفي مثبت آنان را تجربه كنيد.

آيا زمان آن فرا نرسيده است كه از كلمات دگرگون كننده بجاي كلمات تضعيف كننده عادتي خود استفاده كنيد و روحيه بهتري پيدا نماييد ؟ تمرين زير را انجام دهيد:
1 – سه كلمه را كه در هنگام ناراحتي معمولاٌ از آنها استفاده مي كنيد بنويسيد.
2 – خود را در حالتي شاد و سر حال قرار دهيد. در ذهن خود كلمات تازه اي را پيدا كنيد كه الگوي قبلي را درهم بريزد و يا لااقل شدت احساس را كم كند . مانعي ندارد كه از كلمات احمقانه، غير عادي، يا نامناسب كه روحيه منفي را بر طرف و شادي و خنده را جايگزين آن مي كند استفاده كنيد. يكي از دلايلي كه من بجاي ( خشم) از كلمات ( ناراحتي) يا ( خلق تنگ) استفاده مي كنم، اين است كه اين كلمات به نظرم مسخره مي آيند. هر وقت اصطلاح ( خلق تنگ) را بكار مي برم، نمي توانم از خنده خودداري كنم.
شدت احساسات منفي را مي توان با افزودن كلماتي به كلمات اصلي كاهش داد. علاوه بر جايگزين كردن كلمه (خشم) با (رنجش) يا (ناراحتي) مي توانيم از اين عبارات نيز استفاده كنيم:(دارد كمي خلقم تنگ مي شود.) يا ( مختصري احساس رنجش مي كنم.) يا ( گويا اوضاع اندكي نامناسب است.)
با فرزندان خود به چه زباني سخن مي گوييد؟ غالباٌ متوجه نيستيم كه كلمات ما چه اثري بر آنان مي گذارد. بجاي اينكه به آنها بگوييم(دست و پا چلفتي!)يا ( چرا ساكت نمي شوي؟)كه اين كلمات باعث مي شود كه كودك، خود را بي ارزش بپندارد، سعي كنيد براي تغيير حالت او از لحن نيمه جدي استفاده كنيد . مثلاٌ مي توانيد بگوييد( اگر به اين كار ادامه دهي، كم كم ناراحت مي شوم.) و در موقع گفتن اين جمله لبخند بزنيد. چيزي بگوييد كه نه فقط توجه كودك ، بلكه توجه خودتان را به طرز سخن گفتن و يا رفتار مناسبتر جلب كند. سپس به دنبال آن پيشنهادي از اين قبيل بدهيد(عزيزم اگر اين كار را اينطور انجام دهي فكر مي كنم بهتر به نتيجه برسي.)
براي اينكه كلمات دگرگون كنندهرا در گفتگو هاي خود بكار ببريد، مي توانيد از اهرمهاي رواني زير استفاده كنيد.
1 – با سه نفر از دوستان خود قرار بگذاريد كه بجاي بعضي از كلمات و عبارات عادتي از كلمات و عبارات تازه اي استفاده كنيد.
2 –رفتار خود را به مدت 10 روز زير نظر بگيريد . هر گاه متوجه شديد كه از كلمات قديمي استفاده كمي كنيد . بلافاصله با كلمات تازه الگوي خودرا در هم يريزيد .واگر متوجه شديد كه بطور غير ارادي از كلمات تازه استفاده كرده ايد، بلافاصله به خود پاداش دهيد.
3 – براي اصلاح رفتارتان از دوستانتان كمك بگيريد تا هر وقت متوجه شدند از كلمات قديمي استفاده مي كنيد به شما تذكر دهند.( مثلاٌ عصباني شده اي يا كمي آزرده) (مايوس شده اي يا مانوس)
آيا هميشه بايد شدت عواطف منفي خود را كم كنيم؟ البته خير؛ همه عواطف بشري در جاي خود لازمند . مثلاٌ گاهي ممكن است كسي براي ايجاد تغيير، نيازي داشته باشد كه احساس خشم كند.
اما سخن ما اين است كه براي انجام هر عملي فوراٌ از عواطف منفي و احساسات شديد بصورت غير لازم و نا مناسب استفاده نكنيم. هدف اين است كه آگاهانه شرايطي را فراهم آوريم كه كمتر احساس رنج و بيشتر احساس لذت نماييم.

استفاده از كلمات دگرگون كننده نه تنها به رفع الگوهاي رنج كمك مي كند، بلكه مي تواند ميزان لذت را نيز افزايش دهد. با اين تمرين برشدت عواطف مثبت خود بيفزايد.
1 – سه كلمه يا عبارت را كه معمولاٌ براي بيان احساسات مثبت خود بكار مي بريد روي كاغذ بنويسيد . آيا اين كلمات بقدر كافي نشاط آور هستند؟
2 – سه كلمه ياعبارت تازه را كه كاملاٌ شاديبخش باشند انتخاب كنيد.
3 – از دوستان خود كمك بگيريد تا هميشه بجاي كلمات قبلي از كلمات تازه و قويتر استفاده كنيد.( مثلاٌ (مايل هستي يا بسيار علاقمند؟)( راضي هستي يا مشتاق) )اگر در ده روز آينده از اهرم رواني استفاده كنيد، كم كم عادت مي كنيد كه اين كلمات را به شكل مؤثر بكار بريد.

نه فقط كلمات، تاثيري نيرومند بر عواطف ما دارند بلكه مجموعه هاي خاصي از لغات( كه آنها را به عنوان تمثيل بكار مي بريم.) تاثيري خارق العاده و دگرگون كننده دارند. مثلاٌ ممكن است بگوييد( از دست فلاني عصباني هستم.) يا بگوييد ( فلاني از پشت به من خنجر زد.) كداميك از اين دو بيان قويتر است؟ مسلم است كه احساس خنجري كه از پشت بزنند، اثري عميق دارد.
هنگام استفاده از تمثيل عين واقعه را شرح نمي دهيم، بلكه آن را به چيز ديگر تشبيه مي كنيم. معمولاٌ تمثيلهاي ما بسيار قويتر از واقعيت هستند. فلاني واقعاٌ چه كرده است؟ مثلاٌ ممكن است پيمان شكني كرده باشد، اما پيمان شكني با اينكه از پشت به كسي خنجر بزنند تفاوت بسيار دارد.
شما براي تجارب دردناك يا ناراحت كننده از چه تمثيلهايي استفاده مي كنيد؟
يادگيري يعني اينكه بين چيزي كه قبلاٌ درك كرده ايد وچيزي كه تازه است رابطه ايجاد كنيد. براي اين كار مي توان از تمثيل استفاده كرد.
شما هر نوع عقيده اي كه داشته باشيد ممكن است قبول كنيد كه حضرت مسيح معلمي بزرگ بوده است. شيوه تعليم او چه بوده است؟ استفاده از تمثيل. هنگامي كه او به نزد ماهيگيري رفت به او نگفت( من مي خواهم كه تو مردم رابه دين مسيح دعوت كني.) بلكه گفت( از تو مي خواهم كه صياد انسانها باشي.) با استفاده از تمثيل صيد ( چيزي كه قبلاٌ معني آن را مي فهميد)و ارتباط آن به مفهوم تازه ( دعوت به ديانت مسيح) بلافاصله نحوه كار رابه آموخت . تمثيل مي تواند بلافاصله تاريكي وسوء تفاهم را بر طرف كند و مطلب را روشن و واضح سازد.
اين بار كه با شنيدن مطلبي گيج شديد، بپرسيد ( مثل چي؟ آيا ممكن است مثالي بزني؟)
ما براي بيان جنبه هاي گوناگون زندگي دائماٌ از تمثيل استفاده مي كنيم، هر چند كه ممكن است متوجه اين موضوع نباشيم. تمثيل، چهار چوب زندگي ما را تشكيل مي دهد. مثلاٌ اگر از شما بپرسم( زندگي چيست؟آن را به چه تشبيه مي كنيد؟)ممكن است كسي بگويد زندگي نبرد است و كس ديگر آن را بازي يا آزمون بنامد. اين تمثيلها را تمثيلهاي كلي مي ناميم زيرا كه بطور همزمان بر جنبه هاي گوناگون زندگي اثر مي گذارند.
اگر با اين ديدگاه كه ( زندگي نبرد است) به زندگي نگاه كنيد آن راچگونه خواهيد ديد؟ زندگي دشوار است؛ ممكن است شكست بخوريم يا كشته شويم؛فردي كه در خيابان به او بر مي خوريم ممكن است دشمنمان باشد. اگر زندگي را بازي بدانيم چه؟ مي تواند مايه تفريح باشد. اگر آن را موسيقي بدانيم چه؟ مي تواند ضرباهنگي در آن باشد.

استفاده از كدام تمثيل صحيح است؟احتمالاٌ همه تمثيلها در جاي خود مفيدند. گاهي لازم است كه زندگي را بازي بدانيم تا در نظرمان شاديبخش جلوه كند. گاهي لازم است كه زندگي را سفري مقدس بشماريم تا اينكه قدر نعمتهايي كه داريم مثلاٌ دوستان، خويشان و يا فرصتهاي زندگي را بدانيم. گاهي خوب است كه زندگي را بصورت آزموني در نظر آوريم و از اين تمثيل خصوصاٌ درهنگامي كه با مصيبتي مواجه مي شويم و هيچ معناي مثبتي در آن پيدا نمي كنيم استفاده كنيم. هر يك از اين تمثيلها را كه انتخاب كنيد بي اختيار نحوه تفكر ، احساس و واكنشتان نسبت به وقايع، تفاوت مي كند.
براي تعريف زندگي از چه تمثيلهاي مثبت ديگري مي توانيد استفاده كنيد كه بيانگر معناي واقعي آن باشند؟ آنها را روي كاغذ بنويسيد.
مقابله با مشكلات زندگي از نظر شما ممكن است ( بالا رفتن از نردبان موفقيت) باشد يا اينكه( تلاش كنيد تا سر خود را بيرون از آب نگه داريد.) مسلماٌ اگر اصطلاح ( پرواز كردن) بجاي( سينه خيز) رفتن استفاده كنيد تصورديگري از زمان خواهيد داشت.
براي بيان كارهاي روزمره خود از چه تمثيلهايي استفاده مي كنيد؟ اين تمثيلها چه احساسي را در شما بوجود مي آورد؟ چه تمثيلهاي تازه اي را مي توانيد بكار بگيريد تا زندگي شيرينتر شود؟
تمثيل مي تواند در انسان ايجاد اميد كند. موقعي كه اوضاع بر وفق مراد نيست، اغلب اشخاص فكر مي كنند ( هميشه به همين منوال خواهد بود.) اما شايد بتوانيد از تمثيل بهتري هم استفاده كنيد. مثلاٌ ( زندگي هم داراي فصلهايي است و من اكنون در فصل زمستانم.) در ضمن يادمان باشد كه در زمستان بعضيها يخ مي زنند و بعضي ديگر اسكي بازي مي كنند ! بعلاوه در پس هر زمستاني بهاري است! همچنان كه در پي هر روزي شبي است . خورشيد طلوع مي كند و مي توان دانه هاي تازه اي كاشت. آنگاه تابستان و سپس پائيز و فصل برداشت فرامي رسد.
گاهي كارها دقيقاٌ طبق برنامه پيش نمي رود، اما اگر يقين كنيد كه فصلها جاي خود را به يكديگر مي دهند متوجه مي شويد كه در دراز مدت نوبت برداشتن محصول هم خواهد رسيد.
اگر احساس مي كنيد كه چيزي (شما را عقب نگه مي دارد.) يا( ديواري) راه پيشرفتتان را سد كرده است، ببينيد از چه تمثيلهايي استفاده مي كنيد. اين تمثيلها باعث مي شود كه نتوانيد از منابع و امكانات خود براي حل مشكلات بهره مند شويد. مبارزه كردن با ديوار و يا شيئي نامرئي كه شما را عقب نگه مي دارد دشوار است.
از آنجا كه خود شما اين تمثيل را انتخاب كرده ايد خودتان هم مي توانيد به آساني آن را عوض كنيد. اگر حس مي كنيد كه ( مشت به ديوار مي كوبيد) چرا بجاي مشت زدن ديوار را با مته سوراخ نمي كنيد؟ يا از آن بالا نمي رويد؟يا از زير آن نقب نمي زنيد ؟ يا در را باز نمي كنيد تا از آن عبور كنيد ؟و يا آن را بصورت پلكاني سنگي در نظر نمي آوريد؟تغيير تمثيلها شيوه مقابله شما را با هر مشكلي تغيير مي دهد.
براي اينكه نيروي پشتكار را به خود يادآور شويد به تمثيل سنگتراش توجه كنيد . چگونه وي سنگ به آن برزگي را مي شكند و به آن شكل مي دهد. او هر سنگ سختي را با تيشه مي تراشد .
ضربه اول حتي خراشي جزئي هم بر سنگ وارد نمي كند، اما او پشت سر هم صدها و يا هزاران ضربه مي زند. حتي در مواقعي كه حركات او بيهوده به نظر مي رسند دست از تلاش بر نمي دارد، زيرا مي داند كه اگر كسي فوراٌ به نتيجه نرسد معني اش اين نيست كه پيشرفت نمي كند.پس او از زدن ضربه دست نمي كشد. زماني فرا مي رسد كه سنگ دو نيم مي شود . آيا فقط ضربه آخر مؤثر بوده است؟ البته خير. تلاش مستمر او نتيجه داده است.
آيا مي توانيد از اين تمثيل در زندگي خود استفاده كنيد و بر تلاش و پشتكار خود بيفزاييد.
تغيير هريك از تمثيلهاي كلي مي تواند بلافاصله نظر كلي شما رانسبت به زندگي عوض كند. در يكي از سمينارهاي من خانمي حضور داشت كه مرتباٌ از هرچيزي ايراد مي گرفت. مثلاٌ:هواي اتاق خيلي گرم بود، بعد خيلي سرد مي شد، قد نفر جلويي خيلي بلند بود و امثال اينها. بسياري از شركت كنندگان او را ( مايه دردسر) مي دانستند. اما من كه مي دانستم هر رفتاري نتيجه اعتقادي است، سعي كردم آن عقيده يا تمثيل را كه همه را ناراحت كرده بود پيدا كنم. بالاخره آن را كشف كردم( تركهاي كوچك كشتي را غرق مي كنند.) اگر شما هم معتقد بوديد هر اشكال كوچكي ممكن است كشتي تان را غرق كند آيا غير از اين عمل مي كرديد؟
تمثيل كلي تازه اي را به او ياد دادم و رفتار او عوض و كلاس آرام شد.
آيا شما هم به تمثيلي عقيده داريد كه باعث غرق كشتي تان شود؟
غالباٌ تمثيلي كه در يك زمينه ( مثلاٌ شغل) از آن استفاده مي كنيم براي زمينه ديگر ( مثلاٌ روابط)مناسب نيست. مردي را مي شناختم كه از نظر عاطفي بقدري سرد و منزوي بود كه خانواده اش هيچ نوع ارتباطي را با اواحساس نمي كردند. او هرگز احساسات واقعي خودرا بروز نمي داد و هميشه آنها را راهنمايي مي كرد. شغل او مامور مراقبت برج كنترل هواپيما بود !
اين شغل مستلزم آن بود كه هميشه خونسرد و بي احساس بماند و حتي در موقع بروز خطر خونسردي خود را حفظ كند تا خلبانان دستپاچه نشوند. و عادت داشت كه مرتباٌ آنها را هدايت كند .
گرچه اين طرز فكر براي اداره آن شغل ضروري بود ، اما مسلماٌ در خانواده نمي توانست كاربرد داشته باشد.
آيا به تمثيلهايي اعتقاد داريد كه لازم باشد در مواردي آنها را با تمثيل ديگر عوض كنيد؟ آيا با استفاده از اين اطلاعات مي توانيد يكي از دوستان خود كمك كنيد؟
به كمك اين تمرين تمثيلهاي خود را كشف كنيد و بر آنها مسلط شويد.
1 – چند تمثيل را كه در مورد زندگي داريد بنويسيد. آنها را بررسي كنيد و بپرسيد ( اگر زندگي چنين باشد در برابر آن چه احساسي خواهم داشت؟) اين تمثيل داراي چه محاسن و معايبي است.
2 – تمثيلهايي را كه در مورد يكي دو جنبه مهم زندگي ( مثلاٌ روابط يا شغل ) داريدبنويسيد. آيا اين تمثيلها نيروبخشند يا تضعيف كننده ؟ آگاه شدن از اين تمثيل به تنهايي ممكن است باعث تغيير آنها شود.
3 – براي زندگي و هر يك از جنبه هاي آن كه برايتان مهم است تمثيلي تازه فكر كنيد.
4 – تصميم بگيريد كه در يك ماه آينده براساس اين تمثيلهاي تازه زندگي كنيد. مثلاٌ مرتباٌ به خود يادآور شويد كه شغل يعني...

گاهي تمثيل، بهترين راه كمك به اشخاص است.
موقعي كه پسر من ( جاشوا) شش ساله بود يكي از دوستانش مرد، و او با چشمان گريان به خانه آمد .
به او گفتم( عزيزم مي دانم چه احساسي داري. اما علتش اين است كه تو هنوز يك كرم ابريشم هستي.) با اين گفته فكر او منحرف شد. بعد شرح دادم كه كرم ابريشم ابتدا بصورت كرم است و موقعي كه به دور خود پيله اي مي تند، ظاهراٌ مرده به نظر مي رسد. اما در واقع چنين نيست. جاشوآگفت( بله او در حال تبديل شدن به پروانه است.)
گفتم ( درست است و اين آغاز زندگي تازه اوست. تو نمي تواني دوست خود را ببيني زيرا او هم اكنون زيباتر و نيرومندتر از هميشه بر بالاي سر ما پرواز مي كند. گاهي اوقات كافي است كه به خدا اعتماد كنيم، زيرا اوست كه مي داند چه موقع ما بايد به پروانه مبدل شويم...)

سه شنبه 23/5/1386 - 17:23
آموزش و تحقيقات
چه عاملي سبب مي شود كه در زندگي خود، راهها و هدفهاي معيني را انتخاب كنيم؟ اين عامل، اعتقادات ماست؛ عقيده به اينكه تواناييهاي ما چقدر است و چه كارهايي ممكن ، يا غير ممكن است.
در فرهنگ مردم هائيتي ، پزشك جادوگر قبيله داري چنان قدرت مرموزي است كه ميتواند با يك اشاره فردي را هلاك كند. اما در واقع، آنچه موجب مرگ آن فرد مي شود قدرت جادويي پزشك نيست، بلكه اعتقاد افراد به قدرت فوق تصور اوست.

آيا در زندگي خود تاكنون انتظار واقعه ناگواري را كشيده ايد؟ اثر آن انتظار بر زندگيتان چه بوده است؟ چه عقايد مثبتي بر زندگي فعلي شما اثر گذاشته است؟ چه انتظارات مثبت تازه اي مي توانيد در خود يا ديگران ايجاد كنيد؟
مردم جهان به مدت هزاران سال بر اين عقيده بودند كه انسان با توجه به ساختار جسمي خود، قادر نيست مسافت يك مايل را درچهار دقيقه بدود. با وجود اين فردي به نام راجربانيستراين مسافت را در كمتر از چهار دقيقه دويد و اين باور را در هم شكست . وي چگونه به اين كار توفيق يافت؟ آنقدر موفقيت خود را به چشم دل ديدو چنان تصوير زنده اي از موفقيت در ذهن خود تشكيل داد كه سرانجام فرماني بي چون و چرا به سيستم عصبي خود صادر كرد و نتيجه اي جسمي بدست آوردكه با آن تصوير ذهني هماهنگ بود . پس از آن ، كسان ديگر نيز از بانيستر پيروي و باور كردند كه آنان نيز قادر به چنين كاري هستند لذا ظرف يك سال، افراد بسياري موفقيت او را تكرار كردند.
درمقابل شما چه سدي است كه بايد آن را در هم بشكنيد ؟ كدام كار در نظرتان غير ممكن جلوه مي كند كه اگر آن را ممكن مي دانستيد( و انجام مي داديد) زندگي خودتان و اطرافيانتان دگرگون مي شد؟
بسياري از مردم ، گناه نارسائيهاي زندگي خود را به گردن وقايع و اتفاقات مي اندازند . در حالي كه آنچه زندگاني ما را شكل مي دهد، خود آن وقايع نيست، بلكه معنايي است كه به آن رويدادها مي دهيم.
در جنگ ويتنام ، دو نفر تير مي خورند، هر دو اسير مي شوند و بارها تحت شكنجه قرار مي گيرند. يكي شان دست به خودكشي مي زند، وديگري روز به روز ايمانش نسبت به انسانيت و خالق متعال، قويتر مي شود. امروز، شرح زندگي اين مرد كه جرالد كافي نام دارد ، يادآور نيروي عظيم روح انساني است كه مي تواند بر هرگونه درد و رنج و مانع و مشكلي غلبه كند.
آيا در گذشته شما و يا آشنايانتان واقعه اي هست كه مانع احساس شادي و خوشبختي امروزتان باشد؟ آيا مي توانيد اين اتفاقات را به صورت ديگري معنا كنيد؟ آيا اين وقايع شما را پخته تر و نيرومند تر كرده اند ؟ آيا مي توانيد براساس اين تجارب تلخ، ديگران را كه با همين مشكل روبرو هستند، راهنمايي كنيد؟
علت كارهايي كه مردم مي كنند چيست ؟تنها علت رفتارهاي ما ، اعتقاد و باور است .گرچه عجيب است، ولي اگر مردم باور كنند كه براي رفع بيماري بايد جمجمه خود را با مته سوراخ كنند،چنين مي كنند (و نتيجه هم مي گيرند!)خواه اين عقيده پايه و اساس درستي داشته باشد خواه نداشته باشد، و اگر هم معتقد شوند كه خوشبختي آنان در گرو كمك به ديگران است، بر همان اساس عمل مي كنند .
اعتقاد ماست كه باعث مي شود يك عمر احساس بدبختي كنيم و يا برعكس زندگاني خود را با خوشي بگذرانيم. عقيده سبب مي شود كه يك نفر اينشتين شود و يك نفر بتهوون، يا يك نفر به صورت قهرمان در آيد و نفر ديگر نداند كه اصلاٌ چرا به اين دنيا آمده است.
اعمالي كه اطرافيان شما انجام مي دهند ، براساس چه اعتقاداتي است؟ شما با همكارانتان در چه مواردي اشتراك عقيده داريد؟ با فرزندان يا والدينتان در چه مواردي هم عقيده ايد؟در چه زمينه هايي اختلاف عقيده داريد؟

هرگاه اتفاقي برايتان بيفتد، مغزتان بلافاصله دو سؤال را مطرح مي سازد: اول اينكه آيا اين اتفاق به معني رنج است يا به معني لذت؟ دوم اينكه براي دوري ازرنج و كسب لذت چه بايد بكنم؟
پاسخ اين پرسشها بسته به اين است كه درباره موجبات رنج ولذت چه عقايدي داشته باشيد. اين عقايد كلي به منزله راههاي ميانبري است كه باعث مي شودبسياري از امور روزمره را به انجام رسانيم، و در عين حال همين عقايد مي تواند زندگي ما را به كلي محدود سازد. به عنوان مثال، كسي كه بطور اتفاقي در كاري شكست خورده است، ممكن است نتيجه بگيردكه بي لياقت است و متاسفانه همين تعميم دادنهاست كه باعث مي شود نسبت به آينده ، خوشبين يا بدبين باشيم.
به يكي از عقايد محدود كننده اي كه درباره خود يا فرد ديگري داريد فكر كنيد.آيا براي درستي اين عقيده دليل كافي داريد؟ آيا موارد استثنايي هم ممكن است وجود داشته باشد؟ آيا ممكن است اين عقيده كلي شما بيش از حد كلي باشد؟

هيچ چيزي درزندگي به خودي خود داراي معنا نيست . اين شماييد كه به آن معنا مي د هيد.
يكي از شگفتي هاي وجود انسان اين است كه مي تواند براي هر واقعه چنان اهميتي قائل شود كه نيروبخش و يا نابودكننده باشد .
بعضي از مردم، تنها يكي از وقايع تلخ گذشته را در نظر مي گيرندو مي گويند ( به علت اين تجربه، ديگر احساس عشق يا كمال نخواهم كرد.) و بعضي ديگر عين همان واقعه طوري تعبير مي كنند كه نيرو بخش است:( از آنجا كه نسبت به من بي عدالتي شده است، نسبت به نيازهاي ديگران حساسم)يا( از آنجا كه فرزند خود را از دست داده ام . تلاش مي كنم تا امنيت بيشتري را در جهان برقرار كنم.)
همه ما قادريم هر واقعه اي را طوري معني كنيم كه اميدوار كننده و نيروبخش باشد. يكي از تجارب گذشته خود رادر نظر آوريد و با معنا ي تازه اي كه به آن مي دهيد، انقلابي در زندگي خود بوجود آوريد.

اعتقادات، قدرتي نابود كننده دارند. از آنجاكه اعتقادات تاثير عجيبي بر زندگي ما دارند، لازم است كه اين سه مساله را درك كنيم:
1 – اغلب ما، عقايد خودرا آگاهانه انتخاب نمي كنيم.
2 – عقايدما،غالباٌ بر پايه تفسير غلط وقايع گذشته است.
3 – پس از آنكه عقيده اي را پذيرفتيم، آنرا وحي منزل مي پنداريم و فراموش مي كنيم كه آن  عقيده فقط يك نقطه نظر است.
آيا عقايدي داريد كه به درستي آنها يقين داشته باشيد؟آيا نظرات ديگري هم هست كه با عقيده شما مخالف و احتمالاٌ درست باشند؟ اگر شما صاحب اين عقيده بوديد، چه تغييري در زندگيتان ايجاد مي شد؟

 اعتقاد، عبارت از احساس اطمينان نسبت به درستي چيزي است.مثلاٌ اگربه هوشمندي خود اعتقاد داشته باشيد، اين اعتقاد، صرفاٌ يك نظريه نيست ، بلكه احساس اطمينان مي كنيد كه فرد باهوشي هستيد. اين احساس اطمينان از كجا آمده است؟
هر فرض يا نظر را بصورت رويه ميزي در نظر بگيريد. اگر ميز، پايه نداشته باشد به چيزي متكي نيست. نظريه هم در صورتي به صورت عقيده در مي آيد كه پايه هايي داشته باشد. اين پايه ها كه موجب اطمينان مي شوند عمدتاٌ ناشي از تجارب مرجع هستند. مثلاٌ اگر معتقد باشيد كه فرد باهوشي هستيد، احتمالاٌ تجارب قبلي شما( نمرات زمان تحصيل و يا اظهارنظر ديگران) باعث ايجاد اين عقيده شده است.
البته ما براي احساس اطمينان ، محدود به تجارب گذشته خويش نيستيم.
ما نيزمانند راجربانيستر مي توانيم از قدرت تصور خود به عنوان تجارب مرجع استفاده كنيم و نسبت به كارهايي كه هنوز انجام نداده ايم، در خويشتن احساس اطمينان به وجود آوريم.

 مي توانيم هر نظريه اي را به عقيده مبدل كنيم. به شرط اينكه به قدركافي تجارب مرجع براي تاييد آن نظريه داشته باشيم. كداميك از دو جمله زير، صحيح است؟
1 – مردم ذاتاٌ خوب و درستكارند.
2 – مردم نادرست هستند و فقط به منافع خود فكر مي كنند.
آيا اگر در خاطرات و تجارب گذشته خود كاوش كنيد، تجارب مرجع كافي براي اثبات نادرستي و فساد مردم پيدا نمي كنيد؟ اگر فكر خود را متوجه خاطرات ديگر سازيد، آيا تجارب مرجع كافي براي درستكاري مردم سراغ نداريد؟
كداميك از اين دو عقيده صحيح است؟ هر نوع عقيده اي كه براي خود ايجاد كنيد، از لحاظ خودتان صحيح خواهد بود.

اگر احساس اطميناني كه نسبت به چيزي داريم، محكم و خلل ناپذير باشد، ممكن است ما را ياري دهد كه به هدفهاي بسيار بزرگ، دست يابيم، و ممكن است ما را كور كند و نتوانيم حقايق راببينيم؛
حقايقي كه شايد اثري هميشگي بر زندگي ما داشته باشند.
آيا تاكنون با كسي برخورد كرده ايد كه بخاطر حفظ آن احساس اطمينان ، حاضر نباشد نظر تازه اي را بشنود؟
اگر با چشم فرد ديگري به عقايد خودتان نگاه مي كرديد ، چه مي ديديد؟

اعتقاد، منشاهمه رفتارهاي ماست.بعضي از اعتقادات ، فقط بر يكي از جنبه هاي زندگي ما اثر مي گذارند و بعضي ديگر به جنبه هاي گوناگون زندگي نفوذ مي كنند . به عنوان مثال، اعتقاد به نادرستي ك فرد بخصوص ، فقط بر روابط، با همان شخص مؤثر است، اما عقيده به اينكه( همه مردم، نادرستند) ممكن است بر بسياري از روابط ، با ديگران، مؤثر باشد.
عقايد كلي ( جهاني ) نظير اين عقيده، مبتني بر تعميم هايي هستند كه در زمانهاي دور و تحت شرايط فوق العاده پيدا شده اند. ممكن است آنها را به كلي فراموش كرده باشيم، اما امروزه به طور ناخودآگاه ، بر اساس همان تعميم ها تصميم مي گيريم.
عقايد كلي اثري بر زندگي ما دارند كه حدي بر آن متصور نيست، اما لازم نيست كه اين اثر حتماٌمنفي باشد. يكي از عقايد كلي خود را عوض كنيد تا آنرا بر همه جنبه هاي زندگي خود مشاهده كنيد.
بعضي از باورها از بعضي ديگر نيرومندتر ند. احساس اطمينان در واقع داراي سه درجه است: نظر، اعتقاد، يقين. نظرات به آساني قابل تغييرند، زيرا مبناي آنها ادراكات و تصورات موقتي است. اعتقادات بسيار قويتر و محكمترند، زيرا اساس آنها را تجارب فراواني تشكيل مي دهد كه گاه با احساسات و عواطف نيرومندي همراه است. با وجود اين، مي توان با طرح سؤالاتي آنها را تا حدي متزلزل كرد. يقين معمولاٌ با چنان عواطف شديدي همراه است كه نه فقط انسان به درستي آن مطلب اطمينان كامل دارد. بلكه نسبت به آن تعصب مي ورزد و حاضر نيست هيچ گونه بحث منطقي را كه مخالفت عقيده اش باشد بشنود.
يقين مي تواند اثري سازنده و نيروبخش و يا نابود كننده داشته باشد.كداميك از باورهاي شما جنبه نظر دارد؟نسبت به درستي كداميك اطمينان بيشتري داريد؟ كداميك از آنها به سطح يقين نزديك است؟
فايده اعتقاد چيست؟ اعتقاد باعث مي شود كه ملاكي در دست داشته باشيم تا بتوانيم بسرعت راهي براي فراراز رنجها و كسب لذتها پيدا كنيم وقتي به درستي چيزي عقيده پيدا كرديم، ديگر لزومي ندارد و در هر مورد كار را ازابتدا شروع كنيم و درستي يا نادرستي چيزي را محك بزنيم. گاهي در لحظات اوج ترس، رنج و يا فشارهاي عاطفي ، براي تسكين ناراحتيهاي خود به نوعي اعتقاد، متوسل مي شويم. مثلاٌ كسي كه در عشق شكست خورده است ، ممكن است معتقد شود كه در جهان ، عشق وجود ندارد.
بعضي از مردم كه به درستي چيزي ايمان و يقين دارند، در برابر هر عقيده مخالفي مقاومت مي كنند و گاهي رنجهاي فرساينده، درد انزوا، افسردگي و حتي مرگ را تحمل مي كنند، اما دست از باورهاي خود بر نمي دارند.
شما به چه چيزهايي ايمان داريد؟ كداميك از باورهاي شما نيروبخش و سازنده و كداميك تضعيف كننده است؟

 از آنجا كه ايمان، در انسان شور و شوق مي آفريند، لذا موجب حركت و فعاليت مي شود . كسي كه به حقوق حيوانات، بسيار اهميت مي دهد. داراي اعتقاد است. اما آن كه در اوقات فراغت خود با شور و شوق بسيار، به سخنراني و آموزش مردم مي پردازد و با استنادبه تحقيقات و تجارب آزمايشگاهي عواقب رژيم گوشتخواري را خاطرنشان مي كند داراي ايمان است.
آيا در زندگي شما مواردي بوده است كه با استفاده از نيروي ايمان، قدرتي تازه براي رسيدن به هدف پيدا كرده و همه موانع را در هم شكسته باشيد؟ مثلاٌ اگر يقين داشته باشيد كه نبايد اضافه وزن پيدا كنيد، شيوه دائمي و سالمي براي زندگي خود اختيار مي كنيد. اگر ايمان داشته باشيد كه ( من در هر شرايطي، راهي براي رفع گرفتاريها پيدا مي كنم) خواهيد ديد كه در سخت ترين حوادث نيز به شكل مناسبي عمل مي كنيد.

اگر نسبت به عقايد سازنده خود ، احساس اطمينان قويتري داشتيد، چه تغييرات ريشه داري درزندگيتان بوجود مي آمد؟ در اين باره بينديشيد.
براي اينكه بتوانيد عقايد صحيح خود را تقويت كنيد تمرين زير را انجام دهيد:
1 – عقيده اي را انتخاب و سعي كنيد آنرا به صورت ايمان در آوريد.
2 – مرجعهاي تازه و قويتري را نسبت به آن عقيده در خود به وجود آوريد.به عنوان مثال اگر تصميم داريد گوشتخواري را ترك كنيد، با افراد گياهخوار صحبت كنيد تا اثرات رژيم گياهخواري را در يابيد.
3 – وقايعي را پيدا يا ايجاد كنيد كه احساسات شديدي را نسبت به آن عقيده در شما ايجاد كند. مثلاٌ اگر مي خواهيد كشيدن سيگار را ترك كنيد ، سري به بيمارستانها بزنيد و از بيماراني كه به علت كشيدن سيگار دچار عوارض شديدي شده اند عيادت كنيد.
4 – براساس اعتقاد خود عمل كنيد و قدمهايي كوچك يا بزرگ بر داريد.
مطالعه زندگي اشخاص چند شخصيتي ، اثرات نيروي عقيده رانشان مي دهد. اين افراد، به علت عقيده محكمي كه دارند و قوياٌ فكر مي كنند كه شخص ديگري هستند، تغييرات جسماني نيز در آنها بوجود مي آيد كه كاملاٌ محسوس و چشمگير است . رنگ چشم آنان عوض مي شود، بعضي علائم جسماني در چهره شان پديدار يا ناپديد مي شود و حتي بطور موقت دچار بيماريهايي از قبيل مرض قند و فشار خون مي شوند . همه اين آثار بستگي به اين دارد كه بيمار در قالب كدام شخصيت فرو رفته باشد.
آيا در زندگي شما نيز دگرگونيهايي بر اثر تغيير عقيده پيدا شده است؟

راز موفقيت چيست؟ ما غالباٌ تصور مي كنيم كه موفقيت بسته به استعداد و نبوغ است. با وجود اين، من عقيده دارم كه نبوغ واقعي اين است كه با تقويت ايمان و اعتقادات سازنده ، نيروهاي عظيم دروني خود را فعال كنيم.
موفقيت بيل گيتز ميلياردر معروف، از زماني كه در دانشگاه هاروارد تحصيل مي كرد پايه گذاري شد . وي تعهد كرد كه نرم افزاري را كه ( كه هنوز نساخته بود) براي كامپيوتري كه هرگز نديده بود بسازد و در مواقع معيني تحويل دهد! به علت اعتماد به نفس زياد( كه پايه درستي هم نداشت) توانست همه منابع و نيروهاي خود را بكار گيرد و با همكاري ديگران، نرم افزار مزبور را باكمال موفقيت طراحي كند و ثروتمند شود.
اگر ما خود را مقيد كنيم كه حتماٌ به هدف برسيم و در عين حال مطلقاٌ ايمان داشته باشيم كه به انجام اين كار توانا هستيم، روشن است كه احتمال موفقيتمان در هر زمينه بيشتر خواهد شد.

شايد گفته اينشتين از همه بهتر باشد كه ( تصور، نيرومندتر از علم است.) بارها ثابت شده است كه مغز ما نمي تواند ميان آنچه كه به روشني به تصور در مي آوريم، و آنچه كه عملاٌ اتفاق مي افتد تفاوتي قائل شود.
اگر اين نكته را بخوبي درك كنيد زندگيتان دگرگون خواهد شد.
به عنوان مثال خيلي از مردم مي ترسند دست به كار تازه اي بزنند، زيرا كه قبلاٌ هرگز آن كار را انجام نداده اند. امايكي از مهمترين پايه هاي موفقيت پيشگامان جامعه اين است كه علي رغم تجارب نا موفق قبلي ، مرتباٌ در ذهن خود كسب نتايج دلخواه را مجسم مي سازند. بدين ترتيب احساس اطميناني در خود بوجود مي آورند كه سبب مي شودنيرو هاي خود را فعال كند و توانائيهاي واقعي خود را بكار گيرند.
آيا هدفي داريد كه شما را به هيجان آورد، اما لازمه اش اين باشد كه كاريرا كه قبلاٌ نكرده ايد، انجام دهيد؟ كي خيال داريد خود را در حاليكه به موفقيت رسيده ايد در نظر مجسم سازيد؟

كساني كه مي گويند ( واقع بين باشيد) معمولاٌ افراد ترسويي هستند. اين افراد،غا لباٌ در گذشته ناكاميهايي داشته اندكه در نظر خودشان شكست به حساب مي آيد و به همين علت مي ترسند كه دوباره شكست بخورند. عقايد محدود كننده اي كه اين افراد براي محافظت از خويشتن ساخته اند، موجب ترديد، نداشتن شهامت و توكل، و بكار نگرفتن همه توانائيها مي شود، و در نتيجه دستاوردهاي آنان نيز محدود است .
رهبران بزرگ ، غالباٌ با معيارهاي ديگران ( واقع بين) نيستند. اما دقيق و هوشمندند. مهاتما گاندي معتقد بود كه مي تواند با شيوه هاي مسالمت آميز و بدون اعمال خشونت در برابر امپراطوري انگلستان ايستادگي كند و هند را به استقلال برساند .كاري كه قبلاٌ هرگز نظيرش انجام نشده بود . او ظاهراٌ واقع بين نبود، اما نشان داد كه فردي دقيق است .آيا عقايد به اصطلاح ( واقع بينانه) اي هست كه از آنها دوري كنيد؟ آيا انتظارات تازه، هيجان آور، غير واقع بينانه، اما كاملاٌ امكان پذيري وجود دارد كه از آنها استقبال كنيد؟

اگر قرار باشد كه اشتباهي بكنيد، بهتر است اشتباهتان اين باشد كه به قابليت هاي خود ، بيش از حد بها دهيد، زيرا ممكن است همين امر موجب موفقيتتان شود يكي از تفاوتهاي افراد خوشبين و افراد بدبين اين است كه افراد بدبين، توانائيها و مهارتهاي خود را با دقت اندازه گيري مي كنند. اما افراد خوشبين، رفتارهاي خود را مؤثرتر از آنچه واقعاٌ هست، مي پندارند.
در نتيجه، افراد بدبين به كوشش بيهوده دست نمي زنند و همين كه دليل منطقي براي ادامه كار ، وجود نداشته باشد، كارها را رها مي كنند. با وجود اين، تصورات مثبت افراد خوشبين روحيه لازم را در آنها بوجود مي آورند و در اثر پشتكار ، سرانجام مهارت لازم را پيدا مي كنند. يعني ظاهراٌ ارزيابيهاي غيرواقع بينانه، موجب كسب مهارت مي شود.
به ياد داشته باشيدكه گذشته، مساوي آينده نيست اگر بخواهيد در جهت هدفي كه زماني به نظرتان غير ممكن مي آمد، قدمي برداريد، آن قدم، كدام است؟

شكل زندگي ما بيش از هر چيز، بسته به اين است كه چگونه با بدبختيهاي خود كنار بيائيم . افراد موفق، معمولاٌ مشكلات را امري گذرا مي بينند، در حاليكه اشخاص شكست خورده، معمولاٌ كوچكترين مشكل را، امري هميشگي مي پندارند. اگر چنين فكر كنيم، اولين قدم را برداشته ايم تا در دامي كه روانشناسان( ناتواني آموخته) مي نامند بيفتيم سه پندار است كه اين ناتواني را ايجاد مي كند:
1 – مشكل، جنبه دائمي دارد ( گذرا نيست)
2 – مشكل، فرا گير است( به يك زمينه معين محدود نيست).
3 – مشكل، ذاتي است و در وجود ما عيبي وجود دارد. ( نمي توان از آن به عنوان فرصتي براي يادگيري استفاده كرد.) در چند روز آينده راههاي چاره اين باورهاي تضعيف كننده
را بررسي خواهيم كرد. فعلاٌ براي مقابله با اولين پندار، بخاطر داشته باشيد كه ( اين نيز بگذرد) اگر پشتكار داشته باشيد، هميشه راهي پيدا خواهيد كرد.

ما قادريم مشكلات را درنظر خود بزرگ، يا كوچك جلوه گر سازيم. اما افراد موفق، با استفاده از همين توانايي، از دام( مشكل فراگير) مي گريزند. آنها مثلاٌ به جاي اينكه بگويند (
پرخوري، همه اندامهاي بدن مرا از كار انداخته است) مي گويند( در زمينه عادات غذايي، مشكل كوچكي دارم) . اما كساني كه فكر مي كنند مشكل آنان فراگيراست، گمان مي كنند كه چون در زمينه معيني به موفقيت نرسيده اند، پس اصولاٌ فرد شكست خورده اي هستند. در اثر اين تعميم ، به كلي احساس ناتواني مي كنند.
براي غلبه بر اين عقيده غلط كه يك مشكل بر همه جهات و جوانب زندگي اثر مي گذارد، بايد بلافاصله به حل بخشي از مشكل بپردازيد، حتي اگر آن بخش بسيار ناچيز باشد. هم اكنون اين كار را شروع كنيد.
افراد خوشبين، از شكست هاي خود درس مي گيرند و طرز فكر خود را صلاح مي كنند. افراد بدبين، شكست ها را به خويشتن نسبت مي دهند و تصور مي كنند كه شكست، جزو خصوصيات ذاتي آنهاست . از آنجا كه اين افراد، هويت خود را به مشكلات زندگي پيوند مي دهند لذا گرفتار مي شوند. آيا اين اشخاص ، مي توانند تمام زندگي خود را به سرعت دگرگون كنند؟
هرگز مشكلات را به شخص نسبت ندهيد. مشكلات را وسيله اي براي كسب تجربه در نظر بگيريدو با استفاده از اين تجارب، راه خود را به سوي هدف ، باز كنيد و بخاطر وجود مشكلات، ممنون و شكرگزارباشيد.
براي رسيدن به هر موفقيت فردي،ابتدا بايد تغييري در باورهاي خود ايجاد كرد. با عقايد محدود كننده چه بايد كرد؟ بهترين راه آن است كه با طرح پرسشهايي آنها را سست كنيدو در احساس اطمينان خود تزلزل به وجود آوريد. مغز شما هميشه مي خواهد كه شما را از رنجها بركنار نگه دارد. پس به نتايج منفي كه آن اعتقاد، برايتان به بار آورده است فكر كنيد و از خود بپرسيد:
1 – اكنون كه درباره اين عقيده فكر مي كنم ، چه جنبه هاي مضحك، مسخره و احمقانه اي را مي توانم در آن پيداكنم؟
2 – اين عقيده تا كنون به چه قيمتي برايم تمام شده است؟ چه محدوديتهايي در گذشته برايم ايجاد كرده است؟
3 – اگر در عقيده خود تجديد نظر نكنم و آنرا تغيير ندهم، در آينده چه زيانهايي را متحمل خواهم شد؟
پاسخ به اين نوع سؤالات باعث مي شود كه احساسات عذاب آوري را با عقيده قديم خود پيوند دهيد و زمينه را فراهم كنيد تا عقيده سازنده اي را جايگزين آن عقيده نامطلوب سازيد.

آدمي براي خوشبخت بودن، بايداحساس كند كه دائماٌ در حال رشد است. و براي موفق شدن در دنياي بازرگاني امروز، شركتها بايدبطور مداوم پيشرفت كنند. روشن است كه ما بايد پيشرفت مداوم رااصل زندگي خود قرار دهيم ، نه اينكه به فكر هدفهاي گذرا باشيم.
اين مفهوم را در ژاپن با كلمه كايزن بيان مي كنند كه به معني تمركز و توجه دائم به بهبود كيفيت كالا و خدمات است. من پيشنهاد مي كنم كه ما آمريكائيان نيز به پيشرفت دائم و پايان ناپذير ( كن آي) مقيد باشيم.
اگر ما بطور معمول توجه خود را به بهبود چيزهايي معطوف كنيم كه در حال حاضر هم ممكن است عالي باشند، ببينيد اين روحيه چه تغييراتي در خانواده ها، شركتها، و جوامع به وجود مي آورد.
به نظر شما چگونه مي توان فلسفه ( كن آي ) را بسرعت عملي كرد؟
تنها چيزي كه درزندگي باعث خاطر جمعي واقعي مي شود اين است كه بدانيم هر روزي كه مي گذرد، به نوعي پيشرفت مي كنيم. من نگران اين نيستم كه كيفيت زندگي خود را بتوانم در همين سطحي كه هست نگه دارم، چرا كه هر روز سعي مي كنم تا آنرا بهتر از روز پيش سازم.
يكي از رموز موفقيت افسانه اي پت ريلي ( مربي بسكتبال) اعتقاد به پيشرفت مداوم و تدريجي است. وي در سال 1986 با مشكل بزرگي روبرو شد: تيم او معتقد بود كه نهايت تلاش خود رابه عمل آورده است، اما با اينهمه در سال پيش در زمينه قهرماني موفقيتي بدست نياورده بودند. براي بهبود وضع تيم، وي بازيكنان را مجاب كرد كه اگر هر فرد، در هر يك از پنج مهارت اصلي فقط يك در صد پيشرفت كند، تيم به قهرماني خواهد رسيد، زيرا تيم دوازده نفره، در آن صورت مجموعاٌ 60 درصد بهتر خواهد شد .
رمز موفقيت اين طرح، در سادگي آن بود.هر كسي يقين داشت كه مي تواند حداقل به ميزان يك در صد، مهارت خود را در هر زمينه افزايش دهد!
اگر شما بطور مداوم پيشرفتهاي كوچكي بكنيد، سرانجام به چه هدفي مي توانيد برسيد؟

افكار، اعمال و تصميمات روزمره شماتابع چه عقايدي است؟ اين تمرين را انجام دهيد تا به تاثير نيروي عقيده بر خود پي ببريد.
1 – در بالاي يك صفحه كاغذ بنويسيد( عقايد سازنده و نيروبخش) و بر بالاي صفحه ديگر بنويسيد( عقايد ضعيف كننده و محدود كننده)
2 – ظرف ده دقيقه در روي اين دو صفحه عقايد خود را پياده كنيد و هر چه به نظرتان مي رسد بنويسيد.
3 – هنگام تفكر، هم عقايد خاص و هم به عقايد كلي ( جهاني ) توجه داشته باشيد. خصوصاٌ به عقايدي كه با ( اگر) آغاز مي شوند توجه كنيد. مثلاٌ ( اگر دائماٌ از همه امكانات خود استفاده كنم موفق خواهم شد.)

يكي از مؤثرترين راههاي بهبود زندگي آن است كه عقايد مثبت و سازنده خود را بشناسيم، آنها را تقويت كنيم، و از آنها در جهت عملي ساختن روياهاي خود استفاده نمائيم.
1 – فهرستي را كه از عقايد سازنده و محدود كننده ( شماره 87 همين كتاب) تهيه كردهايد، بررسي كنيد. سه فقره از مهمترين عقايد نيروبخش را مشخص سازيد.
2 – دقيقاٌ مشخص كنيد كه چرا و چگونه اين عقايد شما را نيرومند مي سازد؟ به چه طرقي اين عقايد موجب تقويت روحيه و شخصيت و بالابردن كيفيت زندگيتان مي سوند؟ اگر اين عقايد رامحكمتر كنيد چه اثرات بزرگتر و مثبت تري خواهند داشت؟
3 – بعضي از اين عقايد نيروبخش ، و ياهمه آنها را به صورت يقين و ايمان در آوريد. چنان اطمينان خدشه ناپذيري به آنهاپيداكنيد كه رفتارتان را تحت تاثير قرار دهد و شما را در جهت مقصودي كه داريد، هدايت كند. اكنون براساس ايمان خود عمل كنيد!

اكنون هنگام آن است كه از شر عقايدي كه ديگر به دردتان نمي خورد خلاص شويد!
1 – دو فقره از محدود كننده ترين عقايد را مشخص كنيد.
2 – با طرح پرسش هايي ، پايه هاي اين عقايد را متزلزل سازيد:اين عقيده چقدرمسخره و بي معني است؟
 آيا كسي كه اين سخن را به من گفته است سر مشق خوبي است؟ اگر اين عقيده راحفظ كنم چه زيانهاي عاطفي متوجه من خواهد شد؟ از نظر جسمي، مالي و رابط با ديگران به چه قيمتي برايم تمام
خواهد شد؟اين عقيده چه ضررهايي براي خانواده، و افرادمورد علاقه من خواهد داشت؟
3 – آثار و عواقب منفي اين عقايد را در نظر مجسم كنيد. يك بار و براي هميشه تصميم بگيريد كه ديگر بهاي سنگين اين عقايد را نپردازيد.
4 – دو عقيده تازه را كه مي خواهيد جايگزين عقايد قبلي كنيد، بنويسيد.
5 – عقايد تازه و نيروبخش را تقويت كنيد. منافع بيشماري را كه از داشتن اين عقايد نصيبتان خواهد شد در نظر مجسم سازيد.

اثر نيروي انتظار در بهبود عملكرد، امروزه به ثبوت رسيده وبه اثر پيگماليون معروف است . براي تحقق اين موضوع، بعضي از دانش آموزان يك كلاس را انتخاب كردند و به معلمان آنها گفتند كه آنها داراي استعداد فوق العاده اي هستند و بايد بيشتر مراقبشان باشند تا استعدادشان شكوفا شود. پس از چندي ، اين دانش آموزان جزو بهترين شاگردان كلاس شدند. اما كسي نمي دانست
اين دانش آموزان كه به عنوان نابغه معرفي شده بودند در واقع فرقي با بقيه نداشتند و حتي بعضي از آنها جزو شاگردان ضعيف به شمار مي آمدند. چه عاملي باعث شد كه اين دانش آموزان به صورت افراد متفاوتي در آيند ؟ اعتماد به نفس و اطمينان تازه اي كه به برتري خود پيدا كردند ( و آن نيز در اثر عقايد اشتباه معلمان كم كم در فكر آنان تزريق شده بود)!
آيا به اهميت اعتقاداتي كه درباره خود يا ديگران داريد واقفيد؟
اگر در اثر ايمان قوي مي توانستيد استعدادهاي وسيع خود را بكار گيريد، قادر به انجام چه كارهايي مي شديد؟

سه شنبه 23/5/1386 - 17:21
آموزش و تحقيقات

 همه ما رويا ها و آرزوها يي داريم ... همه ما در اعماق روح خود مي خواهيم باور كنيم كه داراي موهبت خاصي هستيم، مي توانيم تغيير و تفاوتي ايجاد كنيم، مي توانيم به طريق خاصي در ديگران نفوذ كنيم و مي توانيم جهان فعلي را به صورت دنياي بهتري در آوريم.
آرزوي شما چيست ؟ شايد رويايي است كه آن را فراموش كرده ايد و يا درشرف زوال و نابودي است . اگر آرزوي شما عملي مي شد ، وضع امروزي شماچگونه بود؟
اكنون چند لحظه وقت صرف كنيد و در رويا و آرزوي خود فرو برويد و ببينيد خواسته واقعي شما در زندگي چيست ؟
كارهايي كه گاه به گاه انجام مي دهيم، ملاك نيستند، بلكه اعمال دائمي ما هستند كه نقش تعيين كننده دارند. پدر همه اعمال ما كدام است ؟ چه عملي در نهايت ، تعيين كننده شخصيت و راه زندگاني ماست ؟ پاسخ اين پرسش در كلمه تصميم نهفته است . در لحظات تصميمگيري است كه سرنوشت ما رقم زده مي شود . من بيش ازهر چيز ، اعتقاد دارم كه آنچه سرنوشت ما را تعيين مي كند ، شرايط زندگيمان نيست ، بلكه تصميمهاي ماست.

چه كسي باور مي كردكه ايمان مردي آرام و بي ادعا ( حقوقداني كه به اصل مسالمت معتقدبود ) چنان قدرتي داشته باشد كه امپراطوري وسيعي را واژگون كند ؟ مع ذالك تصميم مهاتماگاندي و اعتقاد او به اينكه بدون توسل به خشونت مي توان به مردم هند كمك كرد تا دوباره زمام كشور خود رابدست گيرند،يك رشته وقايع زنجيره اي غير منتظره را سبب شد .
ببينيد يك تصميم ، كه به موقع و با ايمان كامل به آن عمل مي شود ، چه نيرويي دارد.
هنگامي كه خيليها اين كار را رويايي غير ممكن تصور مي كردند ، استقامت و پابندي گاندي به تصميمي كه گرفته بود ، آن رويا را به واقعيتي غيرقابل انكار مبدل كرد.نكته آن است كه خود متعهد كنيم بطوري كه نتوانيم از تصميم خود بر گرديم .
اگر شما همين اندازه شور و شوق، ايمان و عمل در خود سراغ داشتيد كه بتوانيد حركتي توقف نا پذير را به وجود آوريد، دست به چه اقداماتي مي زديد؟
در درون هر يك از ما منابع نيروي عظيمي به وديعه نهاده شده است كه مي تواند ما رابه كليه آرزوهاي خود و حتي به چيزي بيش از آن برساند. يك تصميم ، مي تواند دريچه هاي بسياري را به روي ما باز كند و شادماني يا غم ، سعادت يا بي نوايي، با هم بودن يا انزوا ، عمر طولاني و يا مرگ زود رس را به ارمغان آورد.
از شمامي خواهم كه همين امروز ، تصميمي بگيريد كه بلافاصله موجب دگرگوني يا بهبود كيفيت زندگيتان شود.كاري را كه به تعويق انداخته ايد انجام دهيد...مهارت تازه اي فرا بگيريد ...با دلسوزي و احترام بيشتري نسبت به ديگران رفتار كنيد ... و يا به كسي كه چند سال است با او صحبت نكرده ايد ، تلفن كنيد . فقط بدانيد كه همه تصميمها داراي پي آمد هايي هستند. حتي اگر هيچ تصميمي نگيريد، اين خود نوعي تصميم است.
در گذشته، چه تصميمهايي گرفته، يا نگرفته ايد كه بر زندگي امروزي شما تاثير شديدي داشته است ؟
در سال 1955 خانم روزاپاركس تصميم گرفت كه از يك قانون غير عادلانه و مبتني بر تبعيض نژادي سرپيچي كند. وي از اينكه در اتوبوس ، جاي خود را به سفيد پوستي واگذارد امتناع كرد و اين عمل او ، نتايجي به بار آورد كه در آن لحظه به ذهنش خطور نمي كرد . آيا قصد او اين بود كه ساختار اجتماع را دگرگون سازد ؟ قصد او هر چه بود، پا بندي وي به معيارهاي عاليتر زندگي ، او را به انجام اين عمل واداشت .
اگر معيارهايي را كه داريد ، بالا ببريد و تصميم واقعي بگيريد كه براساس آن معيارها زندگي كنيد چه تغييرات شگرفي ايجاد خواهد شد؟
همه ما ، داستان زندگي افرادي را شنيده ايم كه علي رغم محدوديتهاي شرايط، دست به كاري شگرف زده و به صورت نمونه هايي از نيروي بي كران روح انسان در آمده اند.
من و شما نيز مي توانيم زندگاني خود رابه صورت يكي ازاين افسانه ها در آوريم ، به شرط اينكه شهامت داشته باشيم و بدانيم كه قادريم اختيار اتفاقاتي راكه در زندگيمان مي افتد به دستگيريم. و اگر هم نتوانيم هميشه اتفاقاتي راكه در زندگيمان مي افتد كنترل كنيم ، دست كم مي توانيم بر واكنشهاي خود نسبت به آن وقايع ، و بر اعمالي كه در مقابل آنها انجام مي دهيم مسلط باشيم.
اگر در زندگي شما چيزي هست كه از آن ناراضي هستيد، ( مثلاٌ در زمينه روابط، سلامت جسمي ويا شغل) هم اكنون تصميم بگيريد كه بلافاصله تغييري در آن به وجود آوريد.
هر چه بيشتر تصميم بگيريد ،قدرت تصميم گيري شما بيشتر مي شود .همچنان كه عضلات بدن در اثر ورزش نيرومندتر مي شوند ، قدرت تصميم نيز با تمرين افزايش مي يابد.
همين امروز، در مورد دو كار كه به تاخير انداخته ايد تصميم بگيريد: يك تصميم كه گرفتن آن آسان و يك تصميم كه كمي دشوارتر باشد. بلافاصله در جهت عملي كردن هر يك از آنها قدمي برداريد و اين كار را با قدم ديگري كه فردا بر مي داريد ادامه دهيد. با اين عمل ، عضلات تصميمگيري شما نيرومند مي شوند و مي توانيد بزودي تغييراتي بزرگ ، در تمامي جهات زندگي خود به وجود آوريد.
بايد خود را مقيد كنيم كه از اشتباههاي خود پند بگيريم، نه اينكه به خود بپيچيم و خويشتن را ملامت كنيم . اگر از خطاهاي خود درس نگيريم ، ممكن است در آينده نيز آنهارا تكرار كنيم . اگر موقتاٌ كشتي تان به گِل نشست، بخاطر آوريد كه در زندگي انسان شكست معني ندارد، بلكه فقط نتيجه وجود دارد . اين ضرب المثل را در نظر داشته باشيد : ناشي از تجربهاست ،و تجربه غالباٌ نتيجه قضاوت غلط است !
در گذشته خود ، مرتكب چه اشتباهي شده ايدكه بتوانيد از آن براي بهبود زندگي امروزي خود استفاده كنيد؟
موفقيت و شكست، معمولاٌ منشا واحدي ندارند.شكست نتيجه خودداري از انجام عملي ( مثلاٌ زدن يك تلفن ، رفتن يك كيلومتر راه يا اظهار عشق و محبت) است.همان طور كه شكست ، ناشي از يك رشته تصميمات جزئي است، موفقيت نيز ناشي از آغازگري و ابتكار ، پشتكار و بيان واضح عشق و محبت عميق قلبي است.
امروز چه عمل كوچكي مي توانيد انجام دهيد كه حركتي را در جهت موفقيتهاي زندگي به وجود آورد؟
تحقيقات پژوهشگران ، پيوسته نشان داده است كه افرادموفق معمولاٌ به سرعت تصميم مي گيرند و وقتي انجام كاري را درست بدانند به آساني از تصميم خود بر نمي گردند. بر عكس ، اشخاص شكست خورده معمولاٌ دير تصميم مي گيرند و تصميم خود را به آساني عوض مي كنند .
هر گاه تصميم شايسته اي گرفتيد ، آنرا رها نكنيد.
او تقريباٌ نيمي از عمرش رادر يك ريه آهني و نيم ديگر را در صندلي چرخدار گذرانده است. با وجود اينهمه مشكلات فردي ، او لابد در شرايطي نيست كه بتواند كيفيت زندگي ديگران را بهتر سازد.
آيا نظر شما غير از اين است ؟ادرابرتس ، مجسمه لحظات بي همتاي تصميم و اراده انساني است . وي نخستين فرد معلولي است كه بدون داشتن دست و پا ، از دانشگاه كاليفرنيا و بركلي فارغ التحصيل شده و به رياست اداره توانبخشي ايالت كاليفرنيا رسيده است .وي كه مدافع خستگي ناپذير افراد معلول است ، توانسته است قوانيني رابراي حفظ كليه حقوق انساني معلولين به تصويب برساند و براي اجراي آن قوانين نيز ابتكارات بسياري رانشان دهد.
شما هيچ بهانه قابل قبولي نداريد . هم اكنون سه تصميم بگيريد كه وضع سلامت، شغل، روابط زندگيتان را بهتر سازد و آنگاه براساس آن تصميمها عمل كنيد.
چگونه مي توانيد چيزي نامرئي را قابل ديدن كنيد؟
اولين قدم آن است كه رويا و آرزوي خود را با دقت و روشني تعريف كنيد. تنها چيزي كه حد توانائيهاي شما را مشخص مي كند ، همين است كه بتوانيد با دقت ، خواسته خود راتعريف كنيد . اكنون مي خواهيم آرزوها و روياهاي شما را متبلور سازيم و ظرف چند روز آينده برنامه اي بريزيم كه مطمئناٌ شما را به هدف برساند.
همه ما، چه بدانيم و چه ندانيم ، داراي هدفهايي هستيم. اين هدفها، هر چه باشند، بر زندگي ما تاثير اساسي دارند.مع ذالك بعضي از هدفها، نظير اينكه ( من بايد قبضها و صورتحسابهاي خود راپرداخت كنم ) هيچ شور و هيجاني در انسان ايجاد نمي كند. رمز آزاد كردن نيروهاي واقعي آن است كه هدفهاي هيجان آوري براي خود قرار دهيد كه حقيقتاٌ نيروي خلاقه را در شما زنده كند و محرك شور و شوق باشد.
هم اكنون آگاهانه هدفهاي خود را انتخاب كنيد.
هدفهايي را كه به نظرتان ارزش تعقيب كردن دارند در نظر آوريد. آنگاه يك هدف را كه مهيج تر باشد بر گزينيد . چيزي باشد كه بخاطر آن ، صبحها زودتر از خواب بر خيزيد و شبها ديرتر به بستر برويد. براي رسيدن به آن هدفِ، تاريخ معيني را در نظر بگيريد و در چند سطر بنويسيد كه چرا حتماٌ بايد تا آن تاريخ به هدف برسيد.آيا اين هدف، آنقدر بزرگ هست كه برايتان شور آفرين باشد؟ يا باعث شود كه از چهار چوب محدوديتهاي خود فراتر برويد؟ يا ظرفيتهاي نهفته خود را آشكار كنيد؟
اگر تاكنون اتومبيل يا وسيله تازه اي خريده باشيد، متوجه شده ايد كه پس از خريد، مشابه آن در همه جا مشاهده مي كنيد. البته آن اشيا ، قبل از آن هم در اطراف شما وجود داشته اند ، اما متوجه آنها نمي شده ايد .
موضوع ساده است . بخشي از مغزمسئوول است تا كليه اطلاعات را غربال كند و فقط آنچه را كه براي بقا و يا موفقيت ، ضروري است وارد ذهن نمايد. بسياري از چيزها در اطرافتان وجود دارند كه به كار موفقيت وعملي شدن رويا هاي شما مي آيند، اما متوجه وجود آنها نمي شويد . زيرا هدفهاي خود را به روشني تعريف نكرده ايد و به عبارت ديگربه مغز خود نياموخته ايد كه آن چيز ها داراي اهميت هستند .
پس از آنكه هدفها يا امور مهم را به ذهن خود ياد آور شديد، نوعي غربال ذهني به نام (سيستم فعال كننده شبكه ذهني) به كار مي افتد . اين بخش از ذهن مانند آهن ربا عمل مي كند و كليه اطلاعات و فرصتهايي را كه ممكن است موجب موفقيت سريع و رسيدن شما به هدف شود جذب مي نمايد. بكار انداختن اين كليد نيرومند عصبي ، مي تواند ظرف چند روز يا چند هفته ، شكل زندگي شما را واقعاٌ دگرگون كند.

راهنماي هدفگذاري ( برنامه ريزي سيستم فعال كننده RAS )
1 – از امروز به مدت چهار روز و هر روز به مدت ده دقيقه وقت خود را صرف هدفگذاري كنيد.
( توجه : هدفهاي خود رادر دفترچه اي يادداشت كنيد)
2 – در هنگام انجام اين تمرين مرتباٌ از خود بپرسيد، ( اگر مطمئن بودم كه به هر خواسته اي خواهم رسيد و در هيچ زمينه اي شكست نخواهم خورد، در آن صورت چه چيزي را مي خواستم و چه مي كردم ؟)
3 – خوش باشيد و به عوالم كودكي بر گرديد. در يك فروشگاه بزرگ اسباب بازي ، روي زانوي بابانوئل ( يا عمو نوروز ) نشسته ايد . در آن حالت هيجان و انتظار ، هيچ خواهشي آنقدرها بزرگ نيست . بهاي هيچ چيزي آنقدرها گزاف نيست. همه چيز در دسترس است...
روز اول : هدفهاي مربوط به رشد فردي
احساس رفاه و دارندگي ، پايه اي است براي رسيدن به هر نوع موفقيت ديگر در زندگي
1 – پنج دقيقه فكر كنيد و همه امكانات را در نظر بگيريد: دلتان مي خواهد چه مطالبي را بياموزيد؟ چه مهارتهايي را مي خواهيد فرا بگيريد؟ چه خصلتهايي رامي خواهيد در خود به وجود آوريد؟ دوستان شما چه كساني بايد باشند ؟ خود شما چه كسي مي خواهيد باشيد؟
2 – براي رسيدن به هر هدف مهلت معيني قائل شويد ( مثلا شش ماه، يك سال ، پنج سال، ده سال، يا بيست سال).
3 – بزرگترين هدفي را كه مي خواهيد تا يك سال ديگر به آن دست يابيد مشخص كنيد.
4 – ظرف دو دقيقه شرح مختصري بنويسيد و توضيح دهيد كه چرا بايد حتما و به طور قطع ظرف يك سال آينده به آن هدف برسيد.

روز دوم : هدفهاي شغلي واقتصادي
خواه آرزوي شما اين باشد كه در رشته حرفه اي خود سر آمد و پيشتاز باشيد و ميليونها بر ثروت خود بيفزاييد و خواه علاقمند باشيد كه به عنوان دانشجوي رشته تخصصي ، سرمايه اي از علم بيندوزيد، اكنون فرصت داريد كه نسبت به هدفهاي خود اطمينان يابيد.
1 – پنج دقيقه فكر كنيد و همه امكانات را درنظر بگيريد. چه مبلغ پول مي خواهيد بيندوزيد؟ از شغل خود ويا شركتي كه در آن كار مي كنيد چه انتظاراتي داريد؟ درآمد سالانه مورد انتظار شما چقدر است ؟ چه تصميمهايي در زمينه مالي بايد بگيريد؟
2 – براي رسيدن به هريك از هدفهاي خود مهلتي قائل شويد( مثلا شش ماه، يك سال، پنج سال، ده سال،يا بيست سال).
3 – بزرگترين هدفي را كه مي خواهيد ظرف يك سال آينده به آن دست يابيد مشخص كنيد.
4 – ظرف دو دقيقه شرح مختصري بنويسيد و توضيح دهيد كه چرا بايد حتماٌ ظرف يك سال آينده به آن هدف برسيد.

روز سوم : هدفهاي تفريحي و ماجراجويانه
اگر از نظر مالي هيچ محدوديتي نداشتيد، دلتان مي خواست چه كنيد و يا چه چيزهايي را داشته باشيد؟ اگر هم اكنون يك غول جادويي در مقابل شما حاضرمي شد تا شما را به آرزوهاتان برساند چه آرزويي مي كرديد؟
1 – پنج دقيقه فكر كنيد و همه امكانات رادر نظر بگيريد. دلتان مي خواهد چه چيزهايي را بسازيد يا بخريد؟ دلتان مي خواهد در چه اتفاقاتي حضور داشته باشيد؟ به چه ماجراهايي علاقمند هستيد؟
2 – براي رسيدن به هر يك از هدفهاي خود مهلت معيني قائل شويد( مثلا شش ماه، يك سال، پنج سال، ده سال،يا بيست سال).
3 – بزرگترين هدفي را كه مي خواهيد ظرف يك سال آينده به آن دست يابيد مشخص كنيد.
4 – ظرف دو دقيقه، شرح مختصري بنويسيد و توضيح دهيد كه چرا بايد بطور قطع ظرف يك سال آينده به آن هدف برسيد.

روز چهارم : هدفهاي معنوي و اجتماعي
اكنون فرصت داريد كه اثري از خود باقي بگذاريد. ميراثي به وجود آوريد كه تغييري واقعي در زندگي ديگران پديد آورد.
1 – پنج دقيقه فكر كنيد و همه امكانات رادر نظر بگيريد.چه خدمتي از شما ساخته است ؟ در چه اموري و به چه كساني مي توانيد كمك كنيد ؟ چه چيزهايي را مي توانيد ايجاد كنيد؟
2 – براي رسيدن به هر يك از هدفهاي خود مهلت معيني قائل شويد( مثلا شش ماه، يك سال، پنج سال، ده سال،يا بيست سال).
3 – بزرگترين هدفي را كه مي خواهيد ظرف يك سال آينده به آن دست يابيد مشخص كنيد.
4 – ظرف دو دقيقه، شرح مختصري بنويسيد و توضيح دهيد كه چرا بايد بطور قطع ظرف يك سال آينده به آن هدف برسيد.
 هرگز هيچ هدفي را رها مكنيد، مگر اينكه ابتدا قدم مثبتي درجهت تحقق آن برداشته باشيد. هم اكنون لحظه اي فكر كنتيد و اولين قدمي را كه بايد در جهت رسيدن به هدف برداريد مشخص سازيد. براي اينكه پيشرفت كنيد ، چه قدمي را بايد امروز برداريد؟حتي يك قدم كوچك ( مثلا زدن يك تلفن ، يك قول، و يا يك برنامه ريزي مقدماتي )شما را به هدف نزديكتر مي كند . آنگاه كارهاي ساده اي را كه بايد از امروز تا ده روز ديگر انجام دهيد، به صورت برنامه ريزي به روي كاغذ بياوريد. اين برنامه ده روزه، يك رشته عادتها رادر ما ايجاد مي كند و نيروي محركه توقف ناپذيري را به وجود مي آورد كه موفقيت دراز مدت شما را تضمين مي كند. از هم اكنون شروع كنيد!
اگر يك سال ديگر ، به همه هدفهاي خود برسيد چه احساسي خواهيد داشت ؟ چه نظري نسبت به خودتان پيدا خواهيد كرد ؟ زندگي را چگونه خواهيد ديد؟ پاسخ با اين سئولات باعث مي شود تا دلايل قاطعي براي رسيدن به هدفپيدا كنيد. اگر بدانيد كه چرا بايد كاري را انجام دهيد، چگونگي انجام آن به آساني معلوم خواهد شد.
از فرصت استفاده كنيد و چهار هدف يك ساله خود رامشخص سازيد. زير هريك از هدفها ، در يك پاراگراف شرح دهيد كه چرا مطلقاٌ خود را مقيد مي دانيد كه ظرف يك سال به آن هدفها نايل شويد.

رمز رسيدن به هدفها، شرطي كردن ذهن است .
 دست كم روزي دوبار ، هدفهايي را كه نوشته ايد بررسي كنيد. آنها را در جايي قرار دهيد كه هر روزچشمتان به آنها بيفتد : مثلاٌ در دفتريادداشتهاي روزانه ، روي ميز كار ، در كيف پول يا روي آينه دستشويي كه در هنگام اصلاح صورت آنها را ببينيد . به خاطر داشته باشيد كه اگر دائماٌ راجع به چيزي فكركنيد و افكار خود راروي آن متمركز سازيد ، به سوي آن حركت مي كنيد . اين، راهي ساده و بسيار پر اهميت براي برنامه ريزي نظام فعال كننده شبكه ذهني (RAS ) است.

اگر تلاشتان براي رسيدن به هدف ، عبث به نظر رسيد، آيا بايد هدف خود را تغيير دهيد؟ پاسخ مطلقاٌ منفي است!
پشتكار، ارزشمندترين عامل شكل دهنده كيفيت زندگي است و حتي از استعداد نيز مهمتر است.به هر حال هيچكس تاكنون صرفاٌ به علت داشتن علاقه به هدفي نرسيده است . انسان بايد خود رامتعهد و پابند كند . آيا ممكن است كه در اثر يك شكست موقتي، بينش و توانائيهاي پيدا كنيم كه در آينده حتي به موفقيتهاي بزرگتري دست يابيم؟ مسلم است !
اكنون به تلاشهاي ظاهراٌ ( بي ثمر) گذشته خود بنگريد و ببينيد از آنها چه آموخته ايد؟چگونه مي توانيد با استفاده از اين بينشها ، چه در زمان حال و چه در آينده موفقيتهاي بزرگي كسب كنيد؟
همه افراد موفق ، آگاهانه يا ناآگاهانه از فرمول مشابهي براي رسيدن به هدفهاي خود استفاده مي كنند . شما هم براي رسيدن به خواسته هاي خود اين چهار دستور ساده را بكار بنديد:

فرمول موفقيت نهايي
1 – ابتدا خواسته خود را مشخص كنيد .( دقيق باشيد! روشني بيان نوعي قدرت است).
2 – دست به عمل بزنيد.( زيرا داشتن آرزو كافي نيست).
3 – ببينيدنحوه عملكرد شما براي رسيدن به هدف، مفيد و موثر است يانه .( براي يك فرضيه بي ارزش ، نيرو خود را بيهوده هدر ندهيد).
4 – فرضيات و شيوه كار خود را آنقدر عوض كنيد تا به هدف برسيد.( قابليت انعطاف، باعث مي شود كه نظرات تازه اي پيدا كنيد و به نتايج تازه تري برسيد.
هنگام تعقيب هدفها ، غالباٌ به نتايجي غير منتظره دست مي يابيم . آيا زنبور عسل عمداٌ مي خواهد گلها را بارور سازد؟ خير، بلكه زنبور در پي جمع آوري شهد، پاهايش به گرده گلها آغشته مي شود و هنگامي كه روي گل ديگر مي نشيند ، ندانسته يك رشته عكس العملهاي زنجيره اي را باعث مي شود و در نتيجه ، دامنه كوهسار، هرروزي به رنگي دلپذير در مي آيد.
به همين ترتيب ، شما نيز هنگامي كه به دنبال هدفهاي ارزشمند خود مي رويد، ممكن است منابع پيش بيني نشده اي هم نصيب ديگران سازيد. حتي تصميم ساده اي ، نظير اينكه به فلان دوست قديمي تلفن كنيد، ممكن است پي آمدهاي مثبتي داشته باشيد كه اصلاٌ فكرش را نمي كرديد.
تلاشهاي فعلي شما چه منابعي براي ديگران دارد؟
مقصود واقعي از داشتن هدف آن است كه ضمن تعقيب هدف، شخصيت شما به عنوان يك فرد انساني نيز ساخته شود . پاداش واقعي شما شخصيتي است كه به عنوان يك انسان ، پيدا مي كنيد.
اكنون دقايقي وقت صرف كنيد و به طور خلاصه بنويسيد كه براي رسيدن به هدفهاي خود بايد چه خصلتها، خصوصيات، مهارتها، توانائيها، طرز فكرها و عقايدي را در خود ايجاد كنيد.
لذت و شادي را فراموش مكنيد . در نظر بسياري از اشخاص ، هدفگذاري به اين معني است كه وقتي به هدف بزرگي رسيدند،آنگاه مي توانند از زندگي خود لذت ببرند. ما مي خواهيم با شادماني به هدف برسيم ، نه اينكه ابتدا به هدف برسيم و آنگاه شادي كنيم . سعي كنيد از هر روز عمر خود به كاملترين صورت ، استفاده نمائيد. شهدي را كه در هر يك از لحظات حيات ، موجود است بچشيد. ارزش زندگاني را با ملاك پيشرفتهاي خود اندازه نگيريد ، بلكه بخاطر داشته باشيد كه جهت حركت شما ، مهمتر از نيل به هدفهاي موقت است.
جهت حركت شما رو به كدام جانب است ؟ آيا از هدفهاي خود دور مي شويد ، يابه آنها نزديك مي گرديد؟ آيا لازم است در شيوه هاي خود تجديد نظر كنيد؟ آيا از زندگي خود بطور كامل لذت مي بريد؟ اگر پاسختان منفي است ، هم اكنون تغييري دريكي از زمينه ها ايجاد كنيد.
شايد بارها اين جمله را از اشخاص شنيده باشيد كه ( آيا سهم من از زندگي همين است؟) فضانوردان آپولو كه تقريباٌ تمام عمر خود را وقف سفر به كره ماه كرده بودند، در آن لحظه افتخار آفرين و تاريخي كه قدم به ماه گذاشتند احساس غرور مي كردند. اما پس از آنكه به زمين برگشتند بعضي هاشان دچار افسردگي شديد شدند. آيا هدفي باقي مانده بود كه انتظارش را بكشند؟ آيا هدفي بزرگتر از سفر به كره ماه ، و كشف فضاي خارج از زمين وجود داشت ؟ بلي ، شايد فقط يك هدف وجود داشته باشد و آن كشف فضاي روح و دل انساني است .
همه ما نياز داريم كه دائماٌ احساس رشد عاطفي و معنوي كنيم . اين غذايي است كه روح ما به آن محتاج است . وقتي به هدفهايي كه براي خود قرار داده ايد نزديك مي شويد، فراموش نكنيد كه بايد بلافاصله هدفي تازه براي خود انتخاب كنيد و براي آينده اي كه حتماٌ خواهد آمد، برنامه داشته باشيد.
هدف نهايي چيست ؟ شايد اين باشد كه كار ارزشمندي انجام دهيم. پيدا كردن راهي براي كمك به ديگران ( آنانكه صميمانه دوستشان مي داريم) باعث مي شود كه در همه عمر ، احساس سعادت كنيم . براي كساني كه بخواهند، وقت، انرژي، سرمايه و نيرو هاي خلاقه خود را در راه خير صرف كنند ، هميشه در اين جهان جايي وجود دارد.
امروز، چه عمل محبت آميزي مي توانيد نسبت به فرد ديگري انجام دهيد؟ هم اكنون تصميم بگيريد ، به عمل بزنيد و ازاحساسي كه پيدا خواهيد كرد، لذت ببريد.
جورج برنز كمدين محبوب ، اهميت انتظار را بخوبي درك كرده است . تمام فلسفه زندگي او دراين كلمات خلاصه مي شود: ( بايد در زندگيتان چيزي وجود داشته باشد كه به خاطرآن از بستر خارج شويد. در حال خواب، نمي توان كاري انجام داد . مهمترين اصل اين است كه در زندگي خود ، نقطه روشن و جهت مشخصي داشته باشيد كه رو به آن سو حركت كنيد.) وي اكنون بيش از نودسال سن دارد و هنوز در فيلمهاي سينمايي و تلويزيوني بازي مي كند . او سالن پالاديوم لندن را براي اجراي برنامه اي در سال 2000 ميلادي ، از هم اكنون رزرو كرده است كه در آن هنگام ، وي 104 سال سن خواهد داشت ! اين گونه آينده سازيها را چگونه مي بينيد؟
بيشتر مردم تصور مي كنند كه در ظرف يك سال كارهاي زيادي مي توان انجام داد، اما در عين حال ، كارهايي را كه در مدت ده سال مي توانند به پايان رسانند دست كم مي گيرند.
شما ده سال ديگر چه وضعي خواهيد داشت؟
به چيزي فكر كنيد كه امروزه آن را در اختيار داريد، اما زماني در نظرتان هدفي رويايي جلوه مي كرده است. شايد براي رسيدن به آن هدف، موانعي هم درسر راهتان بوده است و باوجود اين اكنون جزئي از زندگي شماست. وقتي به دنبال هدف تازه اي مي رويد و با مانعي مواجه مي شويد ، به ياد آوريد كه از اين موانع ، قبلاٌ هم در زندگيتان بوده است و بر آنها غلبه كرده و موفق شده ايد!
روح انساني ، واقعاٌ تسخير ناپذير است. قدرت اراده و ميل به پيروزي ، موفقيت، سامان دادن به زندگي و تسلط بر آن ، تنها هنگامي در شما بيدار مي شود كه بدانيد چه مي خواهيد و باور داشته باشيد كه هيچ مشكل و مساله و مانعي نمي تواند جلو شما را بگيرد . وجود موانع ، تنهابه اين معني است كه بايد عزم خود را براي رسيدن به هدفهاي ارزشمند، جزم تر كنيد.

سه شنبه 23/5/1386 - 17:19
آموزش و تحقيقات

من هميشه از اينكه مي توانم تغييرات پايداري را در افراد به وجود آورم به خود مغرور بودم . اما يك روز از خواب غفلت بيدار شدم . مردي كه زماني به كمك من سيگار را ترك كرده بود،نزدم آمد،سيگاري روشن كرد، و گفت (تو موفق نشدي)
من كه كنجكاو شده بودم پرسيدم ( منظورت چيست؟) گفت ( پس از جلسه اي كه با هم داشتيم، به مدت دو سال ونيم سيگار نكشيدم. اما يك بار در اثر فشار روحي،سيگاري روشن كردم و از آن موقع تا كنون دوباره به سيگار پناه آوردم. همه اش تقصير تو بود!تو ذهن مرا به طور كامل برنامه ريزي نكرده بودي !)
گرچه صحبتهاي اين مرد، خالي از خشونت نبود، اما نكته مهمي را به من آموخت.من دريافتم كه ما بايد شخصاٌ مسؤليت تغييرات خود را به عهده بگيريم. هيچكس نمي تواند ذهن شما را ( برنامه ريزي ) كند. اين شما هستيد كه بايد خود را شرطي كنيد.
هر تغييري كه در خود ايجاد كنيم ، فقط جنبه موقت دارد، مگر اينكه خود را( و تنها خود ، نه كسي يا چيزي ديگر را) مسؤول ايجاد آن تغيير بدانيم. خصوصاٌ بايد به اين سه اصل، معتقد شويم:
1 – تغيير، بايد ايجاد شود( نه اينكه خوب است تغيير كنم)
2 – من بايد اين تغيير را ايجاد كنم( ديگران ممكن است راهنمايي كنند، اما مسئوليت با من است)
3 – من مي توانم تغيير را به وجود آورم( عادتها راخودم ايجاد كرده ام، پس خودم هم مي توانم آنهارا تغيير دهم).
عامل واقعي ايجاد تغيير، چيست؟ تغيير، هنگامي ايجاد مي شود كه ما احساسي را كه نسبت به يك تجربه معين داريم، عوض كنيم.
تا زماني كه از كشيدن سيگار، لذت مي بريد، قادر به ترك آن نيستيد. تغيير پايدار، هنگامي ايجاد مي شودكه سيگار را چيزي تهوع آور و مايه مرگ بدانيد.
گرچه پذيرفتن اين حقيقت دشوار است، اما عكس العملهاي رفتاري ما ناشي از عواطف قلبي است و نه محاسبه هوشمندانه . ممكن است بدانيد كه خوردن شكلات، براي سلامتتان مضر است، و معذالك آن را بخوريد. چرا؟ زيرا محرك اعمال ما، لذت و رنجي است كه ياد گرفته ايم تا به بعضي از امور نسبت دهيم، نه چيزهايي كه عقلاٌ صحيحي مي دانيم. ما، در مغز و ذهن خود تداعيهايي را برقرار كرده ايم و اين تداعيهاي عصبي است كه باعث رفتارهاي ما مي شود.
چرا بيشتر كوششهايي كه براي تغيير عادت مي كنيم، مؤثر واقع نمي شود؟ علتش آن است كه به عوارض مشكلات، يعني به معلول توجه مي كنيم، در حالي كه اگر علت را بر طرف نكنيم، مشكل دوباره تظاهرمي كند.
شيوه اي كه من ابداع كرده ام ( تداعي عصبي شرطي ) شامل شش مرحله ساده، اما مؤثر است كه تغييرات پايداري را ايجاد مي كند:
1 – آنچه را كه واقعاٌ مي خواهيد، روشن سازيد.( بيشتر مردم به چيزهايي كه نمي خواهند ، توجه مي كنند).
2 – از اهرم رواني استفاده كنيد.( كاري كنيد كه ايجاد تغيير ، امري اجتناب نا پذير شود.)
3 – الگو هاي محدود كننده را در هم بشكنيد.( عادتهايي را كه به آن چسبيده ايد، ترك كنيد).
4 – براي عادتهاي قبلي، جانشيني پيدا كنيد. ( مبارزه با عواطف و رفتارها كافي نيست بايد آنها را با عادات بهتري جايگزين كرد).
5 – رفتار تازه را شرطي كنيد( تا اينكه به صورت عادت تازه در آيد).
6 – آنرا آزمايش كنيد( تا از درستي عملكرد آن مطمئن شويد).
چه عاملي مانع ايجاد تغيير مي شود؟ بعضي از عقايد فردي و يا فرهنگي مي توانند از ايجاد ممانعت كنند. بعضيها نمي توانند باور كنند كه قادر به ايجاد تغيير هستند، زيرا قبلاٌ سعي كرده و موفق نشده اند. يا ممكن است تصور كنند كه ايجاد تغيير، مستلزم مقدمات طولاني و خسته كننده است. مي گويند( اگر چنين نبود، تاكنون تغييرات لازم را ايجاد كرده بودم .) علاوه بر اين اگر مشكلي را كه سالها در گير آن بوده اند ظرف چند دقيقه حل كنند، در آن صورت بايد جواب دوستان و خويشاوندان خود را بدهند. ممكن است بپرسند( اگر كار به اين آساني بود، پس چرا اينهمه ما را نگران خود كردي؟) اين محركهاي منفي باعث مي شود كه ما در ايجاد تغيير كو تاهي كنيم تا مورد تحسين ديگران قرار گيريم.
خود را از شر اين عقايد فرهنگي خلاص كنيد و بدانيد كه هر عمل تازه نتايج تازه در پي خواهد داشت.

به ما آموخته اند كه اگر تغييرات سريعي در رفتار ، عقايد و يا عواطف خود ايجاد كنيم، دمدمي مزاج، رياكار و يا بي ثبات به حساب مي آييم. برعكس افراديكه با ثبات باشند، قابل اعتماد، محكم و درستكار به شمار مي روند. اين برداشتها فشارهاي بيروني زيادي را بر ما وارد مي كند كه شخصيت قبلي خود را حفظ كنيم و دقيقاٌ مطابق انتظارات جامعه رفتار نماييم.
فقط بدانيد به همان سرعتكه مي توانيد مشكلي رابه وجود آوريد.به همان سرعت هم مي توانيد راه حلي براي مشكلات بيابيد! وقتي مي بينيد كه ديگران بسيار دير تغيير مي كنند با خود بينديشيد كه آيا عمل تغيير واقعاٌ اينهمه طولاني است، يا اينكه اين افراد آنقدر تغيير را به تاخير مي اندازند تا آنكه ناچار، به آن تن دردهند.
براي اينكه تغييراتي را به سرعت ايجاد كنيد اولين اعتقادي را كه بايد در خود بوجود آوريد اينست كه مي توانيد واقعاٌ هر چيزي راهم اكنون تغيير دهيد.
در شما هيچ اشكال و ايرادي نيست. نه اعصابتان در هم شكسته است و نه نيازي به اصلاح داريد. اگر دائماٌ از جوابهاي منفي اجتناب و از طرد شدن مي هراسيد علتش اينست كه مغزتان راهي مؤثر را براي فرار از رنج، دنبال مي كند. اما اينكه بطور كلي از جنس مخالف بپرهيزيم نيز رنج آوراست! براي ايجاد رفتارهاي تازه بايد تغييري در روابط عصبي و ذهني خود ايجاد كنيد. عوامل لازم براي ايجاد هر نوع تغيير در زندگي هم اكنون در شما هست. كافي است آنها را فعال كنيد.
اگر مي خواهيد در بعضي از جنبه هاي زندگي خود بهبودي پديد آوريد( خواه اين بهبود در زمينه رفتار باشد، خواه در زمينه عواطف و احساسات) هم اكنون آن را مشخص كنيد و با استفاده از مابقي مطالب اين بخش به خواسته خود برسيد.

تداعي عصبي شرطي قدم اصلي شماره 1
تصميم بگيريد كه چه مي خواهيد و مشخص كنيد كه چه عاملي مانع رسيدن به آن خواسته است.
بخاطر داشته باشيد كه حواس خود را به هر چه متوجه كنيم همان را به دست مي آوريم. پس به چيزهائيكه آنها را نمي خواهيد . فكر نكنيد، بلكه افكار خود را به چيزهايي كه نمي خواهيد ، متوجه سازيد . به عنوان مثال هدف خود را (ترك سيگار) قرار ندهيد، بلكه تصميم بگيريدكه ( سالمتر، شادتر و زنده تر) از گذشته باشيد. هر چه در اين زمينه دقيقتر باشيد نيروي بيشتري براي ايجاد تغييرات سريع پيدا مي كنيد.
پساز اينكه خواسته خود را مشخص كرديد، موانع و مشكلات را نيز مشخص سازيد. مثلاٌ رنج و ناراحتي ناشي از ايجاد تغيير را قابل پيش بيني است در نظرآوريد.
خواسته شما چيست ؟ چه موانعي براي رسيدن به آن وجود دارد.
حتماٌ تا كنون توجه كرده ايد كه بعضيها وقتي دچار بيماري ساده اي مي شوند، بسيار دير بهبود پيدا مي كنند . هر چند كه اين اشخاص واقعاٌ مي خواهند كه بهبود يابند، اما از توجه و محبتي كه ديگران به آنها مي كنند و اجازه استراحتي كه به آنها مي دهند لذت مي برند، و همين امر بطور نا خود آگاه معالجه آنان را به تعويق مي اندازد. گاهي اوقات رفتارها و يا عواطف عذاب آور و دردناك، براي شخص داراي منافعي است كه آنها را ( فوايد جنبي) مي ناميم. نياز به اين فوايد جنبي ، غالباٌ بزرگترين مانع ايجاد تغييرات پايداراست.
آيا شما رفتارهايي داريد كه نياز به تغيير داشته باشند، و در عين حال از آنها استفاده هاي جنبي ببريد؟ اين فوايد جنبي را با رنجي كه به خاطراين رفتارها، در گذشته، حال و آينده متحمل شده، مي شويد و يا خواهيد شد مقايسه كنيد.
تداعي عصبي شرطي- قدم اصلي شماره 2
از اهرم رواني استفاده كنيد: رنج فراوان را به عدم تغيير و لذت زياد را به تغييرفوري نسبت دهيد. از خود بپرسيد:
1 – اگر اين رفتار( يا احساس) را تغيير ندهم چه زيانهايي را متحمل خواهم شد؟
2 – اگر اين تغيير را ايجاد نكنم، در زندگي خود چه چيزهايي را از دست خواهم داد؟
3 – رفتار قبلي در گذشته چه خسارتهاي فكري، عاطفي، جسمي، مالي و معنوي به من زده است؟
4 – تاثير آن بر موفقيت شغلي و اطرافيان من چه بوده است؟
با طرح اين پرسشها اثرات لذتبخش تغيير را در نظر مجسم كنيد.
1 – در صورت تغيير چه احساسي نسبت به خود خواهم داشت؟
2 – با انجام اين تغيير نيروي فعال من چه افزايشي خواهد يافت؟
3 – خانواده و دوستان من چه احساسي خواهند داشت؟
4 – چه احساسي از رضايت و شادماني خواهم داشت؟
5 – آيا من شايسته همه اين محاسن نيستم؟

او براي ترك سيگار همه راهها را امتحان كردهو هيچيك مؤثر واقع نشده بود. تا اينكه دختر 6 ساله او وارد اتاق او شد و گفت( پدر، خواهش مي كنم خودت را نكش! من ميخواهم كه تو در مراسم عروسي من شركت كني!)هيچ ليل قانع كننده تري ممكن نبود او را مجاب كند كه كشيدن سيگار موجب مرگ است.
سيگارها را همان روز از پنجره بيرون انداخت و پس از آن ديگر سيگار نكشيد . گاهي اوقات ميزان رنج شما براي ايجاد تغيير كافي نيست ، اما رنجي كه عزيزانتان مي كشند مي تواند اهرم رواني نيرومندي بشمار آيد.
اگر براي ايجاد تغييري كوششها كرده و به نتيجه نرسيده ايد، شايد علتش نبودن اهرم رواني است. شما ممكن است ايجاد تغييري را مرتباٌ به تاخير بيندازيد تا آنكه خود را در موقعيتي قرار دهيد كه ايجاد تغيير امري اجتناب ناپذير باشد. اما اگر دلايل قوي و كافي (و اهرم مناسب) داشته باشيد، ناچار مي شويد كه دست به عمل بزنيد.

آيامي خواهيد راه مطمئني براي كاهش وزن به شماپيشنهاد كنم؟
دوست خوش اندامي راپيدا كنيد و بهاو وجمعي ديگر از دوستان خود قول دهيد كه به كمك غذاهاي سالم و ورزشهاي شاديبخش وزن خود راكم خواهيد كرد. سپس به آنها بگوييد كه اگر پيمان خود را شكستيد يك ظرف غذاي مخصوص سگ خواهيد خورد .
خانمي كه از اين روش استفاده كرده بود مي گفت كه او و دوستش قوطي غذاي سگ را در معرض ديد خود گذاشته بودند تا قولشان را فراموش نكنند. هر وقت كه اين دو نفر احساس گرسنگي مي كردند و يا دلشان مي خواست كه از ورزش طفره بروند آن قوطي را بر مداشتند و نوشته هاي روي آن را ( كه مثلاٌ نوشته بود محتوي ضايعات گوشت اسب) مي خواندند و همين موضوع باعث مي شد كه بر سر خود بايستند.
تداعي عصبي شرطي- قدم اصلي شماره 3
الگوهاي محدود كننده را درهم بريزيد
آيا تاكنون پرنده اي را كه در اتاق به دام افتاده باشد، ديده ايد؟ پرنده با تلاشي بي ثمر به جستجوي راه خروج بر مي آيد و خود را بارها به نزديكترين شيشه پنجره مي زند. آيا تاكنون كسي راديده ايد كه رفتارش شبيه آن پرنده باشد؟ اين افراد ممكن است خيلي دلشان بخواهد كهبه نتيجه برسند، اما اگر مرتباٌ كاري را تكرار كنند كه نتيجه بخش نيست، هرگزبه هدف نخواهند رسيد. مانند همسر يا پدر و يا مادري كه دائماٌ نق مي زند اما نتيجه نمي گيرد و يا حتي نتيجه معكوس بدست مي آورد.
با انجام كارهاي غير منتظره ، الگوهاي محدود كننده و بي نتيجه رادرهم بشكنيد. مثلاٌ در هنگام غر زدن جمله خود را قطع كنيد، به زانو بيفتيد و لبخند بزنيد! به طرف آن شخص برويد،او را در آغوش بگيريد و بگوييد كه چقدراو را دوست داريد.
براي برطرف كردن الگوهاي محدود كننده چه راههاي زيبا و فرحبخشي به نظرتان مي رسد.

براي اينكه يك الگوي تازه فكري، احساسي يا رفتاري را ايجاد كنيد، بايد در وهله اول الگوي قبلي را از بين ببريد. براي روشن شدن مطلب صفحه گرامافوني را به نظر آوريد. كه هر وقت آن را مي گذاريد آهنگ معيني را پخش مي كند .علتش آنست كه الگويي از شيارهاي نامرئي بر روي آن حك شده است.
مسلماٌ نمي توانيد هنگامي كه صفحه اي در حال پخش است، صفحه ديگري روي آن بگذاريد و بطور همزمان به دو آهنگ گوش كنيد . پس اگر بخواهيد رفتارهاي گذشته را حفظ و رفتارهاي تازه اي رادر همان زمينه ايجاد كنيد وقت خود را تلف كرده ايد. براي اين كار به محض اينكه رفتار نا مطلوب گذشته از شما سر زد آن را با حركتي غير عادي يا خنده دار قطع كنيد. اين كار مانند اين است كه صفحه آهنگي را كه نمي خواهيد بشنويد از دستگاه خارج كنيد و با كمال خشونت آن را خط خطي نماييد، تا اينكه مطمئن شويد من بعد هرگز آن آهنگ نامطلوب را از آن نخواهيد شنيد.

تغيير الگوهاي رفتاري و عاطفي غالباٌ دشوار است. دليلش آن است كه ذهن ما، بر آن اساس ( برنامه ريزي ) شده است. يكي از پژوهشگران براي اثبات اين موضوع ، انگشت ميموني را مرتباٌ به جلو و عقب حركت داد و با كمك تصوير تلويزيوني نشان داد كه همزمان با اين حركت، ارتباطي بين سلولهاي مشخصي از مغز ايجاد مي شود و هر چه آن حركت بيشتر تكرار شود، آن ارتباط، قويتر مي گردد. وي صدها بار انگشت حيوان را حركت داد تا ارتباط وسيعي سلولهاي آن منطقه از مغز ايجاد شود. اكنون مغز ميمون برنامه ريزي شده بودو حتي پس از برداشتن عامل شرطي نيز آن حركت را تكرار مي كرد.
بسياري از ما، بر اثر تكرار، خود را آموزش داده ايم كه از جا در برويم... دراثر اضطراب و نگراني بيمار شويم... خود را بي پناه حس كنيم... و يا به الكل پناه ببريم.
چه واكنشهاي مثبتي رامي توانيد در اثر تكرار در خود به وجود آوريد؟
آيا الگوهايي هستند كه به طور ناخودآگاه، بر زندگي ما اثربگذارند؟به عنوان مثال، بسياري از مردم براي رسيدن به محل كار خود هر روز، اعمال معيني را تكرار مي كنند . هر روز از همان خيابان عبور مي كنند و از همان چهار راه مي پيچند . ما مغز و جسم خود را آموزش مي دهيم كه از الگوي خاصي تبعيت كند تا اينكه آن الگو به صورت عادت در آيد.حتي اگر قرار باشد روزي از راه ديگري برويم، باز هم طبق عادت همان مسير قبلي را پيش مي گيريم.
در هر يك از جنبه هاي زندگي ، الگو هاي رفتاري و عاطفي خاصي داريم كه ملكه ما شده اند و جزو ذاتمان به نظر مي رسند. آيا كساني را مي شناسيد كه عادت به خشم، ياس و فشار عصبي داشته باشند؟شايد زمان آن فرا رسيده باشد و خود را براي احساس شادي و خوشبختي، هيجان و شكرگزاري آموزش دهيد. آيا اين كار، مشكل است؟ به سادگي مي توانيد الگوهاي عاطفي قبلي را در هم شكنيد و آنها را با الگوهايي لذتبخش عوض كنيد.

هر چيزي را كه از آن استفاده نكنيم، كم كم از ميان مي رود. يكي از راههاي ساده رفع الگوهاي محدود كننده آن است كه از دچار شدن به آنها خودداري كنيم. اگر از مسيرها ياتداعي هاي عصبي استفاده نكنيم، كم كم ب طرف مي شوند. اما توجه داشته باشيد كه اينموضوع در مورد خصوصيات مثبت نيز صدق مي كند. اگر از شجاعت خود استفاده نكنيم ، شهامتمان كاهش مي يابد . اگر قدرت اراده و پشتكارمان را عاطل بگذاريم و اگر شور و اشتياقمان را اظهار نكنيم، آنها نيز از ميان مي روند.
هم اكنون تصميم به كاري بگيريد كه باعث شود از نيرومندترين عواطف و احساسات خود استفاده كنيد. به خاطر داشته باشيد هر چيزي را كه ازآن بيشتر استفاده كنيد، نيرومندتر مي شود.عواطف ما نيز به تمرين و ورزش نياز دارند، تا نه تنها ما را به نتايج دلخواه برسانند، بلكه سالم و آماده نگاه دارند.

تداعي عصبي شرطي – قدم اصلي شماره 4
جايگزين نيروبخشي براي الگوهاي قديم پيدا كنيد. در مورد مراكز باز پروري معتادان تحقيقاتي به عمل آمده و معلوم شده است احتمال بازگشت به اعتياد در مورد همه افراد، يكسان نيست.
كساني كه اجباراٌ اعتياد خود را ترك كرده اند، پس از آزادي بلافاصله اعتياد خود را از سر مي گيرند. كساني كه انگيزه دروني براي ترك اعتيادداشته اندبه طور متوسط تا دو سال به سوي مواد مخدر نمي روند. اما كساني كه جايگزين مناسبي( مثلاٌ توجه به مذهب يا كسب مهارتهاي تازه ) براي اعتياد خود داشته اند به مدت هشت سال يا بيشتر، از اعتياد مجدد خودداري كرده و اغلب آنها براي هميشه ترك اعتياد كرده اند.
در بيشتر افراد، تغيير عادات جنبه موقت دارد، زيرا جايگزين مناسبي براي رهايي از رنج، يا كسب لذت پيدا نمي كنند . كافي نيست كه الگوهاي نامناسب را بر طرف كنيم، بلكه بايد جايگزيني براي آنها پيدا نمائيم.
تداعي عصبي شرطي-قدم اصلي شماره 5
الگوي تازه را شرطي كنيد تا پايدار بماند.
يكي از درسهاي واقعي در زمينه شرطي كردن را از يك تعمير كار پيانو ياد گرفتم. او براي كوك كردن پيانو، آمده بود و وقتي از او صورتحساب را خواستم، گفت( باشد براي دفعه بعد ) گفتم ( مگر كار را انجام نداده اي ؟) او توضيح داد كه سيمهاي پيانو محكم هستند و براي اينكه فار آنها ثابت بماند بايد در فاصله هاي زماني معيني دوباره تنظيم و كوك شوند.
اين دقيقاٌ همان كاري است كه در مورد هر نوع تغييري بايد انجام دهيم. بايد نظام عصبي خود را براي موفقيت تنظيم كنيم، آنهم نه يك بار، بلكه به طور مداوم. اين كار، شبيه ورزش است.نمي توانيد براي تمرين به يك باشگاه ورزشي برويد و پس از خارج شدن بگوئيد( آه، من براي تمام عمر سالم شدم!)
قبلاٌ گفتيم كه با حركت دادن انگشت يك ميمون ،ارتباطات عصبي خاصي در وي ايجاد شد كه باعصث شد متوالياٌ همان انگشت را حركت دهد.محققان ثابت كرده اند كه اگر در ضمن آزمايش، حيوان را هيجان زده كنند، ارتباطات عصبي قويتر مي شود و نياز چنداني به تكرار حركت نيست . اگر در هنگام تكرار يك عادت تازه (ويا تجسم آن عادت) آنرا مرتباٌ با عواطف شديد( مثلاٌ شور و هيجان) همراه سازيم، مسير عصبي نيرومندي به سوي لذت احداث خواهد شد . اين نوع شرطي كردن باعث مي شود كه به طور غير ارادي به مسير تازه ( الگوي رفتاري يا عاطفي) كشيده شويم.
فراموش نكنيد كه براي تقويت الگوهاي تازه، با هر بار تكرار رفتار، پاداشي براي خود( يا كسي كه به او كمك مي كنيد)در نظربگيريد. هر نوع الگوي فكري ، عاطفي يا رفتاري كه به طور دائمي تقويت شود به صورت عادت در مي آيد.

شرطي كردن نيرويي غير قابل مقاومت ايجاد مي كند. براي تبليغ تلويزيوني نوعي نوشابه غير الكلي ، از يكي از قهرمانان بسكتبال خواستند توپ راعمداٌ طوري پرتاب كند كه داخل تور نيفتد.
وي پس از نه بار پرتاب موفق، توانست يك پرتاب نا موفق انجام دهد! وي طوري در مورد پرتاب موفقيت توپ شرطي شده بود كه به طور غير ارادي همه حركات را به طور صحيح انجام مي داد و پس از نهبار تمرين توانست يك حركت خطا انجام دهد . مسلماٌ در مغز اين ورزشكار كه نامش لاري بيرد است ارتباطات عصبي نيرومندي ايجاد شده است كه بطور غير ارادي حركات معيني را متوالياٌ انجام مي دهد تا توپ وارد سبد شود.
مطمئن باشيد كه هر رفتاري اگر بقدر كافي تكرار شودو با شدت عواطف همراه باشد، به صورت شرطي در مي آيد.
يكي از قواعد اساسي شرطي كردن آن است كه هر الگويي كه مرتباٌ تقويت شود، به صورت خودكار وانعكاس شرطي در مي آيد، و هر چيزي را كه تقويت نكنيم، كم كم از بين مي رود.
براي اينكه عادتهاي مثبت و دلخواه رادر خود به وجود آوريد، چه پاداشهاي فكري، جسمي، يا عاطفي مي توانيد به خود بدهيد؟
آيا مي توان جوجه اي را به رقص واداشت؟ عجيب اين است كه اين كار، ممكن است. زيرا رفتارهاي همه حيوانات ( و همين طور انسان) قابل تغيير است.
شيوه كار مربي اين است كه حركات جوجه را به دقت زير نظر مي گيرد. همين كه جوجه به طور طبيعي حركتي را مطابق دلخواه مربي انجام داد،به او پاداشي به صورت غذا مي دهندتا آن رفتار، تقويت شود. در ابتدا، جوجه نمي داند كه به چه مناسبت به او غذا داده اند . ولي هر بار كه حركت معيني را انجام مي دهد، به او پاداش مي هند و آن حركت تقويت مي شود تا سرانجام، جوجه ياد مي گيرد كه چرخشهايي را مطابق ميل مربي انجام دهد و تكرار و توالي اين چرخشها، مانند رقص به نظر مي رسد.
بديهي است كه انسانها پيچيده تر ازجوجه اند . اما همه ما،آموخته ايم كه در هنگام كار و يا در مدرسه رفتارهاي معيني را انجام دهيم. چگونه مي توانيد از اين اصل آموزشي براي ايجاد عادات خود در خودتان ، فرزندانتان و يا كاركنانتان استفاده كنيد؟
شرطي كردن – تكنيك شماره 1
براي اينكه شرطي كردن مؤثر واقع شود، فاصله زماني ميان رفتار و پاداش داراي اهميت اساسي است. تقويت رفتار بايد درست در زماني انجام شود كه رفتار دلخواه از او سر مي زند. اگر اين تقويت بعد از مدت طولاني انجام شود در سلسله اعصاب، عقلي ايجادمي شود، اما ارتباط عاطفي به وجود نمي آيد .
به عنوان مثال، كساني كه اتومبيل خود را در جاي ممنوعه پارك مي كنند، توسط پليس جريمه مي شوند. اما چون قبض جريمه را معمولا بعد از چند هفته مي پردازند لذا رفتار نامناسب، با رنج كافي همراه نمي گردد. يقين داشته باشيد اگر اين اشخاص، هر بار كه در جاي ممنوعه پارك مي كردند، بلا فاصله اتومبيلشان پنچر مي شد، نه فقط آن رفتار ترك مي كردند، بلكه رفتار مناسبي را هم جايگزين آن مي ساختند!
تمرين مربوط به تكنيك شماره 1
فهرستي از پاداشهاي لذتبخش تهيه كنيد كه در صورت انجام (كارهاي صحيح)به خودتان بدهيد. آنگاه عمداٌ موقعيتي پيش آوريد كه با استفاده از آن پاداشها، رفتار معيني را تقويت كنيد
شرطي كردن – تكنيك شماره 2
هنگامي كه رفتاري شرطي مي شود، بايد تا مدتي آنرا مرتباٌ تقويت كرد. هر بار رفتار دلخواهي را انجام داديد (مثلا اينكه پيش از سير شدن از پشت ميز غذا بلند شويد، و يا تعارف سيگار كسي را رد كنيد ) بلافاصله به خود پاداش دهيد.

شرطي كردن – تكنيك شماره 3
رام كنندگان حيوانات مي دانند كه مثلا اگر هر بار كه دلفين پرشي را انجام مي دهد به او پاداش دهند،بزودي تا پاداش را نگيرد پرشي را انجام نمي دهد.بدتر اينكه وقتي سير شد ديگر نسبت به پاداش بي علاقه مي شود.
من و شما و نيز فرزندان، همكاران،و كسان ديگري كه با آنها سر و كار داريم،همگي داراي همين خصوصيت هستيم.اگر هر بار كه كسي رفتار مناسبي انجام داد به اوپاداش دهيد،كم كم دادن پاداش امري عادي و كسل كننده مي شود.پس از آنكه يك الگوي رفتاري تثبيت شد،بايد از پاداشهاي متغير استفاده كرد تا آن عادت، پايداتربماند.پس از يك ماه كه عادتي را مرتبا تقويت كرديم بايد دادن پاداش مرتب را قطع كنيم و به خود يا ديگران به طور غير منتظره پاداش دهيم
پاداش متغير، يكي از نيرومندترين وسايل شرطي كردن در جهان است. به عنوان مثال كساني را كه به طمع پول به پاي ماشينهاي قمار (جك پات) مي روند در نظر بگيريد. اگر قرار باشد كه هميشه ببرند، هر چند كه ممكن است اوايل برايشان جالب باشد، اما پس از مدتي اين تفريح به صورت كار در مي آيد (يعني هر روز مي روند اهرمي را مي كشند و بابت آن پولي از دستگاه مي گيرند !) اما اگر ندانند كه پاداش مي گيرند يا خير، هيجان بيشتري در سلسله اعصابشان ايجاد مي شود و در هنگام بردن پول، لذت خيلي بيشتري مي برند و بدين ترتيب شرطي مي شوند. همين لذت است كه افراد را به قمار معتاد مي كند. همين طور اگر پس از ترك سيگار، به خود پاداش دهيد كه (فقط يك سيگار )بكشيد، از نيروي پاداش متغير استفاده كرده و بر شدت اعتياد خود افزوده ايد. سعي كنيد به هيچ قيمتي اين اشتباه را مرتكب نشويد.
شرطي كردن – تكنيك شماره 4
براي ايجاد تغييرات پايدار، مخلوطي از اين دو شيوه را بكار بريد:
1 – براي كارهاي معين، در فواصل مشخصي به خود پاداش دهيد. (اين شيوه را برنامه تقويت ثابت مي نامند ).مثلا اگر دلفينها ده پرش صحيح را انجام دهند، در پرش دهم هميشه پاداش مي گيرند.
2 – براي اينكه گرفتن پاداش در نظر دلفين عادي نشود، براي پرشهاي خوب، بطور اتفاقي به او پاداش جداگانه اي مي دهند. بدين ترتيب، دلفين هر بار سعي مي كند بلندتر بپرد تا از هيجان آن پاداش، لذت ببرد. پس براي اينكه رفتار خود يا ديگران را تقويت كنيد، پاداشهاي ويژه اي براي تلاشهاي فوق العاده در نظر بگيريد.
بخاطر آوريد آخرين باري كه بخاطر فعاليت شغلي خود پاداش گرفته ايد و يا در مدرسه تشويق شده ايد چقدر لذت برده ايد.

شرطي كردن – تكنيك شماره 5
يكي از ارزشمندترين وسايل تربيتي كه هم در مورد دلفين و هم در مورد انسان قابل استفاده است، شيوه موسوم به (جك پات ) است. مربيان گاهي به طور اتفاقي براي پرشهاي ضعيف نيز به دلفين پاداش مي دهند. گرچه اين كار، ظاهراٌ هيچ دليل منطقي ندارد، ولي غالباٌ باعث مي شود كه دلفين بعد از آن پرشهاي بهتري انجام دهد.
اين بار كه خود يا كس ديگر را غمگين و ناراحت يافتيد، از شيوه (جك پات) استفاده كنيد و به او هديه اي بدهيد.هر چند كه شخص ممكن است كار چشمگيري نكرده باشد، ليكن پاداش غير منتظره باعث مي شود كه روحيه بهتري پيدا كند و تلاش تازه اي را آغاز كند. همين طور اگر شخص رفتار صحيحي را انجام داده باشد، اما پاداشي كه به او مي دهند بيش از حد انتظار او باشد، در اين صورت هم به تلاشهاي فوق العاده ترغيب مي شود.
آيا كسي را مي شناسيد كه استحقاق دريافت پاداش (جك پات ) را همين امروز داشته باشد؟
تداعي عصبي شرطي- قدم اصلي شماره 6
خود را بياموزيد.
براي اينكه مطمئن شويد كه پنج قدم قبلي را به طور صحيح برداشته ايد به اين نكته توجه كنيد:
1 – هنگامي كه به ياد الگوي رفتاري قبلي مي افتيد، بايد آنرا همراه با رنج بدانيد
2 – رفتار تازه، بايد برايتان همراه با لذت باشد.
3 – الگوي رفتاري تازه بايد با نوع زندگيي كه مي خواهيد داشته باشيد هماهنگ باشد. آيا اين الگو با هدفها، اعتقادات و فلسفه زندگيتان منطبق است؟
4 – منافعي كه از رفتار قديم مي برده ايد بايد محفوظ باشد. مثلا اگر كشيدن سيگار موجب آرامش و يا كاهش فشار عصبي مي شده است، آيا جايگزين مناسبي براي آن پيدا كرده ايد كه به همان اندازه مؤثر باشد؟''آيا از الگوي رفتاري تازه همان قدر لذت مي بريد؟
5 – خود را مجسم كنيد كه در آينده، رفتار تازه را پيشه خود كرده ايد. فرض كنيد عاملي شما را به ياد رفتار قبلي مي اندازد. در اين صورت آيا بدون تامل رفتار جديد را به رفتار قديم ترجيح مي دهيد؟


سه شنبه 23/5/1386 - 17:18
آموزش و تحقيقات

مشتاق:افراد موفق اماده و علاقه مند کارکردن و اموختن مطالب جدید هستند

2_اگاه : افراد موفق از جدید ترین اخبار اطلاع دارند

3_ این افراد مخاطره جو و اهل ریسک هستند
[
4_قاطع : ضرب المثل قدیمی که می گوید برای تصمیم گیری سریع باش و برای تغییر تصمیم ارام رفتار کن

5_ عاشق یاد گیری : در کتابخانه این افراد درباره همه موضوعی کتاب یافت می شود[/color]


_ متعهد : این افراد خود را برای کسب نتیجه بهتر و رضایت بخش مسئول می دانند
7_ مصر و سر سخت : در ذهن اینگونه افراد ناامیدی جایی ندارد و انها فقط تلاش کردن را می شناسند

8_ انعطاف پذیر : افراد موفق نسبت به شرایط مختلف انعطاف پذیرند

9_ خلاق : همه ما درای غریزه ای هستیم تا در زندگی نواوری کنیم افراد موفق به طور کامل از از این غریزه خود بهره برده اند.

10_ معنوی : این افراد در مورد مسائل معنوی خود متعهد هستند


سه شنبه 23/5/1386 - 17:16
آموزش و تحقيقات

البته آب ريخته را نتوان به كوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوين نشده كه فكرش را منع كرده باشد.
دان هرالد (Don Herold) كاريكاتوريست و طنزنويس آمريكايى در سال ‌١٨٨٩ در اينديانا متولد شد و در سال ‌١٩٦٦ از جهان رفت. دان هرالد داراى تاليفات زيادى است اما قطعه كوتاهش «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف كرد.
«اگر عمر دوباره داشتم، مى‌كوشيدم اشتباهات بيشترى مرتكب شوم. همه چيز را آسان مى‌گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله‌تر مى شدم. فقط شمارى اندك از رويدادهاى جهان را جدى مى‌گرفتم. اهميت كمترى به بهداشت مى‌دادم. به مسافرت بيشتر مى‌رفتم. از كوه‌هاى بيشترى بالا مى‌رفتم و در رودخانه‌هاى بيشترى شنا مى كردم. مشكلات واقعى بيشترى مى‌داشتم و مشكلات واهى كمترى. آخر، ببينيد، من از آن آدم‌هايى بوده ام كه بسيار مُحتاطانه و خيلى عاقلانه زندگى كرده‌ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته من هم لحظاتِ سرخوشى داشته‌ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از اين لحظاتِ خوشى بيشتر مى‌داشتم. من هرگز جايى بدون يك دَماسنج، يك شيشه داروى قرقره، يك پالتوى بارانى و يك چتر نجات نمى‌روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبك‌تر سفر مى كردم.
اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا‌برهنه راه مى‌رفتم و وقتِ خزان ديرتر به اين لذت خاتمه مى‌دادم. ديرتر به رخت‌خواب مى‌رفتم و مى‌خوابيدم. بيشتر عاشق مى شدم. به ماهيگيرى بيشتر مى‌رفتم. در روزگارى كه تقريباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى‌كنند، من بر پا مى‌شدم و به ستايش سهل و آسان‌تر گرفتن اوضاع مى‌پرداختم. زيرا من با ويل دورانت موافقم كه مى گويد: «شادى از خرد عاقل‌تر است»...

سه شنبه 23/5/1386 - 17:15
آموزش و تحقيقات
 توجه به آمار تکان‌دهنده و روبه رشدي که امروزه در مورد شمار مبتلا‌يان به افسردگي وجود دارد، لزوم تغييرات دروني به ‌منظور زندگي بهتر و سالم‌تر و بهره بردن از سلامت جسمي و روحي براي سازندگي مفيد‌تر جامعه، امري حياتي تلقي مي‌شود.در دنياي ماشيني امروز نيز بسياري افراد خوشحال هستند و خوب زندگي مي‌کنند.
جالب است بدانيد که محققان دريافته‌اند که سلامتي و کارايي افراد تا حد زيادي تحت تاثير ويژگي‌هاي شخصيتي و دروني آنهاست... اما نکته اصلي اينجاست که چگونه مي‌توان روحيه‌ي شاداب و خوي خوشحال داشت؟ چه کساني از ناملايمات زندگي نيز ناراحت و افسرده نمي‌شوند؟
شيوه‌ها‌ي اصلي و مهم وجود دارد تا افراد خوشحال باشند
عزت نفس: افراد خوشحال، خود را دوست دارند.
در دهه‌ي ‌١٩٨٠ هيچ موضوعي به‌اندازه خود و خويشتن، روان‌شناسان را مشغول نکرد. بسياري از گزارش‌ها حاکي از آن است که افراد با عزت نفس بالا، از سلامتي بيشتري برخوردارند و حتي در زندگي خانوادگي ، شغلي و جمع‌هاي دوستانه نيز رضايت بيشتري دارند. به عبارت ديگر، وقتي افراد خود را مي‌پذيرند، زندگي و پستي و بلندي هاي‌ آن را نيز مي‌پذيرند و احساس خوبي در مورد آن دارند... .
خوش‌بيني: افراد خوشحال، اميدوار هستند.
چنانچه موافق باشيد که «همه افراد شانس کافي براي انجام تقريباً همه کارها دارند» اميدوار هستيد. وقتي به کار جديد دست مي‌زنيد، انتظار موفقيت داشته باشيد نه شکست. به‌عبارت ديگر، وقتي به يک ليوان نصفه نگاه مي‌کنيد، نيمه پر آن را ببينيد، تا خوشحال‌تر باشيد... .
برون‌گرايي:افراد خوشحال، در خود نمي‌مانند.
مطالعات گوناگون حاکي از آن هستند که افراد برون‌گرا و اجتماعي افرادي هستند که رضايت بيشتري از زندگي داشته و خوشحال‌ترند. البته بخشي از برون‌گرايي مربوط به ذات و خلق وخوي افراد است. بدين‌معنا که، برخي ذاتاً شاداب‌تر و گرم‌تر مي‌باشند. آنها با وارد شدن به‌ اتاقي که پر از افراد گوناگون است به راحتي وارد شده و خود را معرفي کرده و با افراد صميمانه برخورد مي‌کنند. بدين صورت بهتر هم پذيرفته مي‌شوند. اما اين مسئله تا حدي هم اکتسابي است و افراد درون‌گرا نيز مي‌توانند با تمرين، آداب اجتماعي را بهتر و بيشتر به‌جاي آورند. ديگران را دوست بدارند و دوست داشته شوند...
سه شنبه 23/5/1386 - 17:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته