• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 507
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 4133روز قبل
اهل بیت

 

حضرت زهرا (س) بعد از فوت مادر

فاطمه علیهاالسلام بعد از فوت مادر سه سال در خانه‏ى پدر زندگى كرد. در این زمان خواهران فاطمه علیهاالسلام و فاطمه‏ى بنت اسد (رضى‏اللَّه‏عنها) و بعضى از زنان بنى‏هاشم در خدمتش ملازم بودند. (1)
اما بیشتر از دیگران این فاطمه بنت اسد (رضى‏اللَّه‏عنها) بود كه، همراهى فاطمه علیهاالسلام و تا حدودى كفالت آن حضرت را بر عهده داشت. رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به خواهران فاطمه علیهاالسلام و زنان بنى‏هاشم سفارش فرموده بود تا در همراهى با فاطمه علیهاالسلام كوتاهى نكرده، آرامش‏بخش او باشند. و تا حد امكان او را در غم از دست دادن مادر بزرگوارش تسلیت‏گو بوده و نگذارند عدم وجود مادر را احساس كند.
اما فاطمه علیهاالسلام با كسى جز رسول خدا انس نمى‏گرفت و بیشتر اوقات خود را به عبادت مشغول بود.
يکشنبه 13/12/1391 - 13:35
اهل بیت

مشكلات حضرت زهرا (س) در خانه پدرى بعد از فوت مادر

از مشكلات و گرفتاریهایى كه چهره‏ى زیبا و روشن زندگى را بر دخت سرفراز پیامبر تیره مى‏ساخت، این بود كه آن گرانمایه‏ى عصرها و نسلها به برخى از زن پدرهایى گرفتار آمده بود كه دچار ضعف شخصیت و عقده‏ى حقارت بودند. به همین جهت نسبت به موهبت‏ها و برترى‏ها و شكوه و عظمت فاطمه علیهاالسلام حسد مى‏ورزیدند، بویژه كه با چشم خود نظاره مى‏كردند كه چگونه پیشواى بزرگ توحید و عدالت، دخت بى‏همتاى خویش را زیر باران عواطف و احساسات و الطاف بى‏همانند خود مى‏گیرد و بى‏نظیرترین مهرها و محبت‏ها را نثار او مى‏كند. درست اینجا بود كه شعله‏هاى حسد آنان زبانه مى‏كشید و آن بحران درونى و روانى خویش را بگونه‏اى بروز و ظهور مى‏دادند.
علامه‏ى «مجلسى» از امام صادق علیه‏السلام در این مورد آورده است كه: روزى پیامبر وارد خانه شد و دید كه «عایشه» پرخاشگرانه به دخت گرانمایه‏اش فریاد مى‏كشد كه، «اى دختر خدیجه! به خدا قسم تو مى‏پندارى كه مادرت بر ما برترى داشته است!» او چه برترى بر ما داشته است؟ او هم همانند ما زن بود و همسر پیامبر!!
پیامبر گرامى سخن «عایشه» را شنید. هنگامى كه چشم فاطمه علیهاالسلام به چهره‏ى نورافشان پدر افتاد، باران اشك از دیدگان فروبارید اما لب نگشود. پیامبر پیشتر رفت و فرمود: دختر گرانمایه‏ى محمد! چرا گریه مى‏كنى؟
او در پاسخ پدر گفت: «عایشه» از مادرم سخن به میان آورد و او را تحقیر كرد...
پیامبر گرامى خشمگین شد و فرمود: هان اى «حمیرا» بس كن، بس، و از روش خویش دست بردار كه خداوند در بانوى پرمهر و محبتى كه فرزند آورد، خیر و بركت قرار داده است و خدیجه كه درود و مهر خدا بر او باد، براى من چنین بانویى بود.
خدا از او به من فرزندانى چون «طاهره»، «قاسم»، «رقیه»، «ام‏كلثوم» و «زینب» را ارزانى داشت و تو كسى هستى كه خدا تو را نازا خواسته و فرزندى براى من نزاده‏اى.
آرى متأسفانه «عایشه» موضعگیریهاى ناپسند و نادرستى در برابر بانوى بانوان «فاطمه» علیهاالسلام از خود به نمایش نهاد و این رویارویى‏ها نشانگر حسادت و كینه‏توزى ژرف و ریشه‏دار اوست. به گونه‏اى كه از دیگران همسران پیامبر هرگز نه چنین رویارویى‏ها و موضعگیریهایى در برابر دخت سرفراز پیامبر، دیده شد و نه چنین سخنانى شنیده شد.
از آن جمله:
1- به هنگامه‏ى مطالعه‏ى ماجراى غمبار «فدك» خواهى خواند كه: همین بانو در برابر پدرش «ابى‏بكر» به ناروا گواهى داد كه پیامبران از خود چیزى به ارث نمى‏گذارند تا بدینوسیله دخت گرانمایه‏ى پیامبر را از ارث پدرش محروم سازد.
2- و نیز از لغزش‏هاى نابخشودنى او این است كه هنگامى كه خبر جانسوز شهادت فاطمه به او رسید، تبسم كرد.
3- و در بخش‏هاى آینده كتاب خواهد آمد كه دخت ارجمند پیامبر به «اسماء» سفارش كرد كه به «عایشه» اجازه ندهد تا در واپسین ساعات زندگى‏اش در این سرا در كنار بستر حضور یابد و نیز اجازه ندهد تا در كنار پیكر مطهرش حاضر گردد. و این نشانگر ناخشنودى و خشم آن حضرت از رفتار و كردار ناهنجار نامبرده است.
و مى‏دانیم كه پیامبر فرمود: «ان اللَّه یغضب لغضب فاطمة و یرضى لرضاها.»
«خداوند با خشم فاطمه خشمگین مى‏گردد و با خشنودى او خشنود.»
یادآورى مى‏گردد كه در روایتى كه گذشت تصریح شده است كه همه‏ى دختران بانوى بزرگ حجاز «خدیجه»، از پیامبر گرامى بودند و نه از شوهر دیگر، و تنها این روایت نیست كه این نكته را بیان مى‏كند بلكه دلائل بسیار دیگرى نیز هست كه همه‏ى آنان دختران حقیقى پیامبر گرامى بودند.

 

 

  منبع:

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/Zendegi_Sire/Koodaki/09.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 13:34
اهل بیت

 حضرت محمد پدر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

 

یكى از مهمترین افتخارات فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام این است كه رسول خدا پدر آن حضرت است و عالم خلقت و موجودات هستى، مرهون خلقت پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و اشرف مخلوقات است چنانچه در حدیث قدسى پروردگار عالم مى‏فرمایند:

لو لاك لما خلقت الافلاك. (1)

اى پیامبر! اگر تو نبودى، من زمین و آسمان و این هستى را نمى‏آفریدم. آرى او فضل و بركت و رحمت براى كل جهان هستى است و خداوند متعال باز در این باره مى‏فرمایند:

و ما ارسلناك الا رحمه للعالمین. (2)

ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.
رسول خدا آن چنان ارزش و اهمیت الهى دارد، كه اوصاف وى را با اسماء مخصوص خود توصیف مى‏نماید و مى‏فرماید:

لقد جائكم رسول من انفسكم عزیز علیه ماعنتم حریص علیكم بالمؤمنین رئوف رحیم. (3)

به یقین، رسول از خود شما به سویتان آمد كه رنجها و مشكلات شما بر او دشوار است، او اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.

آنچه در این آیه با عظمت تعجب‏آمیز است، این است كه پروردگار عالم دو اسم (رئوف و رحیم) از اسماء مبارك خویش را كه از اسماء توقیفیه است، در آن حضرت به كار برده و این نشانه‏ى صفات الهى آن بزرگوار است.

از این دو آیه‏ى مورد بحث استفاده مى‏شود، كه آن سرور كائنات و اشرف موجوات، اقیانوس رافت و رحمت براى تمام عالمیان بود. او خودش را براى ارشاد و هدایت تمام توده‏هاى مردم وقف كرده بود و دوست و دشمن، مسلمان و كافر، كوچك و بزرگ و همه و همه از فیض عطوفت وى بهره‏مند مى‏شدند، زیرا رسالت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله جهانى و جاودانى بوده و شعاع پرنور وجودى او براى كل عالم پرتوافكن بوده است. چنانچه قرآن مجید به این حقیقت اشاره نموده و مى‏فرماید:

و ما ارسلناك الا كافة للناس بشیرا و نذیرا. (4)

ما تو را نفرستادیم جز براى همه‏ى مردم، تا آنان را به پاداشهاى الهى بشارت داده و از عذاب او بترسانى.

خوانندگان عزیز توجه دارند كه این آیه از جمله آیاتى است كه رسالت آن حضرت را براى كافه‏ى مردم اعلان مى‏نماید و در دو آیه‏ى پیشین (107/ انبیاء و 128/ توبه) نیز، رأفت و رحمت آن بزرگوار را براى توده‏هاى مردمى بیان مى‏كند....

سیرى دیگر در اخلاق پیامبر صلى اللَّه علیه و آله (5)

اگر به اخلاق و ویژگیهاى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بخواهیم اشاره كنیم،- چنانچه در حدیث نیز آمده است- باید بگوییم: اخلاق او، قرآن بود (6)

زیرا، او تجسم قرآن به حساب مى‏آمد و در زندگیش به تمام دستورات قرآن عمل مى‏كرد. (این ادعا، از نظر كلام‏اللَّه مجید مورد تأیید است). (7)

و در آیه‏ى چهارم سوره‏ى قلم نیز خداوند متعال اخلاق آن حضرت را فوق‏العاده (عالى) تعریف مى‏كند و مى‏گوید:

اى رسول گرامى اسلام! تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى. (8)

و در یك آیه‏ى دیگر نیز به آثار پربركت آن پرداخته و مى‏فرماید:
به وسیله‏ى رحمت الهى در برابر مردم، مهربان و نرم شدى و چنانچه خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى‏شدند.... (9)

همانطورى كه قرآن مجید مى‏گوید، آن بزرگوار اهل درد و اهل دل بود و مشكلات مردم را لمس مى‏كرد. خود گرسنه مى‏خوابید، ولى گرسنگان را سیر مى‏كرد، تا جایى كه حضرت امام صادق علیه‏السلام مى‏فرمایند:
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله اصلاً نان گندم نخورد و از نان جو نیز هرگز سیر نشد. (10)

همسر آن حضرت (عایشه) مى‏گوید: رسول گرامى اسلامى در عمرش از نان جو حتى دو روز متوالى سیر نشد تا اینكه از دنیا رفت. (11)

آرى او تمام ثروت خدیجه را كه به وى بخشیده بود، در راه اعتلاى اسلام، به نیازمندان مسلمان داد و حتى در برابر درخواست فقیرى كه چیزى نداشت، تنها پیرهنش را از تنش درآورد و به او داد و خود از رفتن به مسجد بازماند.(12)

و در بخش برخورد با مردم و مهربانى با آنان تا آنجا پیش رفت كه رد جنگ احد، چون مورد تهاجم كفار قریش قرار گرفت و زخمهاى بى‏شمارى بر بدن نازنینش وارد گشت، اصحاب آن حضرت درخواست كردند كه وى دشمنان را نفرین كند. ولى او گفت: من براى نفرین و لعنت مردم نیامده‏ام، بلكه هدف از بعثتم دعوت مردم و هدایت و شفقت آنان است. سپس گفت: خداوندا! قوم مرا هدایت كن كه آنان نادانند. (13)

و در برابر بدیها و خیانتهاى شیادان قریش، وقتى مكه را تسخیر كرد، همه را مورد عفو و رحمت خود قرار داد، اگر چه در میان آنان هبار بن اسود و وحشى (غلام ابوسفیان) و عكرمه بن ابى‏جهل و... بود، كه دختر حامله آن حضرت را ترسانده و تحت تعقیب و شكنجه قرار داده و جنینش را كشته بودند و حمزه سیدالشهداء را شهید كرده بودند و بیست سال تمام تا آن وقت، در رأس مهاجرین و خیانت‏پیشگان با اسلام و مسلمین به مبارزه برخاسته بودند. (14)

خلاصه رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله، در تمام سجایاى اخلاقى و كمالات انسانى به آخرین درجه آنها نائل آمد، انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق(15) را به تجسم عملى رسانید و افتخارات دخترش حضرت زهرا را دو چندان كرد.

پی نوشتها


 1 ـ بحارالانوار، ج 15، ص 28، ح 48 و ج 7 16 ص 406.
2 ـ انبیاء/ 107.
3 ـ توبه/ 128.
4 ـ سبا/ 28.
5 ـ ما در بیان اخلاق و ویژگیهاى پیامبر خدا، هرگز قصد تفصیل نداریم، علاقه‏مندان، به كتابهاى سیره‏ى نبوى و تفسیر آیات مربوطه بویژه به كتابهاى شریف بحارالانوار از جلد پانزدهم تا بیست و دوم. فروغ ابدیت و سفینةالبحار واژه‏ى خلق مراجعه فرمایند.
هدف ما اشاره‏ى كوتاهى آن هم به سوز انسانى و اخلاق اجتماعى آن حضرت، به عنوان پدر فاطمه سلام اللَّه علیه مى‏باشد، زیرا: بحث و بررسى اخلاق پیامبر (ص) كتابهاى مستقلى مى‏خواهد كه از عهده‏ى این اثر مختصر خارج است.
6 ـ فكان خلقه القرآن از: سفینةالبحار، ج 1، ص 411.
7 ـ آمن الرسول بما انزل الیه من ربه... سوره‏ى بقره آیه‏ى 285.
8 - انك لعلى خلق عظیم. 
9 - فبما رحمه من اللَّه لنت لهم و لو كنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولك. (آل‏عمران/ 159).
10 ـ ما اكل رسول‏اللَّه خبز برقط و لاشبع من خبز شعیر قط. (مكارم الاخلاق، ص 28).
11 - ما شبع رسول‏اللَّه من خبز الشعیر یومین حتى مات. (مكارم الاخلاق، ص 28).
12 - اسراء/ 29.
13- انى لم ابعث لعانا ولكنى بعثت داعیا و رحمه اللهم اهد قومى فامهم لایعلمون. (سفین، ج 1 ص 412).
14 - سفینةالبحار، ج 1، ص 412.
15 - مجمع‏البیان، ج 1، ص 33- نمونه، ج 24، ص 379- سفینه، ج 1، ص 411.

 

  منبع:

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/Zendegi_Sire/Nasab/05.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 13:34
اهل بیت
 

 

فرمان الهى، بر خلقتى مبارك

روزى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم در «ابطح» نشسته بود، جبرئیل نازل شد و عرض كرد: خداوند بزرگ، بر تو سلام فرستاده و مى‏فرماید: چهل شبانه روز از خدیجه كناره‏گیرى كن و به عبادت و تهجد مشغول باش. پیغمبر اكرم بر طبق دستور خداوند حكیم، چهل روز به خانه‏ى خدیجه نرفت. و در آن مدت، شبها به نماز و عبادت مى‏پرداخت و روزها روزه‏دار بود.

توسط عمار براى خدیجه پیغام فرستاد كه اى بانوى عزیز، كناره‏گیرى من از تو بدان جهت نیست كه كدورتى داشته باشم، تو همچنان عزیز و گرامى هستى. بلكه در این كار از دستور پروردگار جهان اطاعت مى كنم، و خدا به مصالح آگاهتر است. اى خدیجه، تو بانوى بزرگوار هستى كه خداوند، در هر روز چندین مرتبه به وجود تو بر فرشتگان خویش مباهات مى‏كند. شبها درب خانه را ببند و در بستر استراحت كن و منتظر دستور پروردگار عالم باش. من در این مدت در خانه‏ى فاطمه دختر اسد خواهم ماند.

خدیجه بر طبق دستور رسول خدا رفتار كرد و در آن مدت از مفارقت همسر محبوب خویش و اندوه تنهایى مى‏گریست. چون چهل روز بدین منوال سپرى شد، فرشته‏ى خدا فرود آمد. غذائى از بهشت آورد و عرض كرد:

امشب از این غذاهاى بهشتى تناول كن. رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار كرد. هنگامیكه برخاست تا آماده‏ى نماز و عبادت شود، جبرئیل نازل شد و عرض كرد: اى رسول گرامى خدا، امشب از نماز مستحبى بگذر و به سوى خانه‏ى خدیجه حركت كن زیرا خدا اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكیزه‏اى بیافریند. پیغمبر اكرم با شتاب رهسپار خانه‏ى خدیجه شد.

خدیجه مى‏گوید: در آن شب طبق معمول، درب خانه را بسته و در بستر استراحت كرده بودم. ناگهان صداى كوبیدن در بلند شد. گفتم: كیست؟ كه جز محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) كسى سزاوار نیست درب این خانه را بكوبد. آهنگ دلنشین پیغمبر بگوشم رسید كه فرمود: باز كن، محمد هستم. شتابان در را باز كردم. با روى گشاده وارد خانه شد. طولى نكشید كه نور فاطمه علیهاالسلام از صلب پدر به رحم مادر وارد شد.

مطلب دیگر آنكه: اعتكاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد، و شب زنده‏دارى و روزه‏هاى مكرر و كناره‏گیرى از مردم و از همسر بزرگوارش خدیجه، شباهتى به دوران آغازین نزول وحى و روزهاى نخستین قبل از بعثت داشت آرى: در آن ایام آماده پذیرش تحفه الهى بود كه بزودى منشا پیدایش امامت و ولایت مى‏شد بلكه او ریشه اصلى درخت نبوت بود، همانگونه كه از حضرت باقر علیه‏السلام وارد شده است.(1) مطلب دیگر آنكه حضرت سنت و روش همیشگى خود را در هنگام افطار ترك كرده و آن غذا را به خود اختصاص داده و دیگران را از ورود به آن خانه منع كرد.

نكته دیگر آنكه: سنت خود را در تطهیر و وضو گرفتن به هنگام ورود به خانه و آماده شدن براى نماز قبل از خوابیدن ترك كرد كه این رها كردن سنت جاریه دلالت بر اهمیت آن موضوع دارد.


1- طریحى، مجمع‏البحرین، ماده شجر.
يکشنبه 13/12/1391 - 13:34
اهل بیت

 حضرت خدیجه مادر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها

خدیجه این بانوى آگاه و پاك‏سرشت، و این دلباخته‏ى فضیلت و معنویت، كه اعتقاد به حق و حقیقت و تمایل به فضایل و كمالات، از خصایص ذاتى او بود، از همان دوران جوانى نیز یكى از مشهورترین زنان حجاز و عرب به شمار مى‏رفت. وى كه نخستین زن تاجر عرب و یكى از بزرگترین شخصیتهاى تجارى حجاز بود، حتى پیش از ازدواج با پیامبر نیز، از شهرتى شایسته برخوردار بود. چنان كه نام وى نه تنها در تاریخ اسلام، بلكه در تاریخ اعراب و قبائل عرب و در آثار و نوشته‏هاى مورخین غیر اسلامى نیز، به عظمت و تجلیل، یاد شده است.

خدیجه در كار تجارت خود نیز، بر اساس همان خصوصیات و خصلتهاى برجسته‏ى انسانیش، گام برمى‏داشت. هرگز تجارت را به عنوان وسیله‏اى براى كسب درآمدهاى سرشار، به هر طریق و به هر شكل كه باشد، نگاه نمى‏كرد. هرگز در پى سودجویى و منفعت طلبى‏هاى شخصى و بى‏رویه نبود. از این رو همواره سعى داشت كه تجارت خود را به دور از آلودگى‏ها، و عارى از درآمدهاى ناصحیح، انجام دهد، و از عوایدى كه از راههایى چون احتكار و كم‏فروشى و گران‏فروشى و رباخوارى و نظایر آن بدست مى‏آید، مصون دارد. بر این اساس خدیجه هرگز تجارت خود را، به این گناهان نابخشودنى آلوده نكرد، و داد و ستدهایش را جز از راههاى مشروع و اصولى انجام نداد.

همین خصوصیات انسانى، و روش و رفتار معقول و منطقى باعث شده بود كه اطمینان و اعتماد گروهها و طبقات مختلف مردم، به او جلب شود و راه پیشرفت و ترقى از راههاى مشروع و افزایش درآمدهاى حلال، براى او هموار گردد. تا جایى كه درباره‏ى موفقیتهاى تجارى او، و ثروت سرشارى كه از این راه فرادست آورده بود، در تواریخ و متون مختلف نوشته‏اند: هزاران شتر در دست خدمه و كاركنان خدیجه بود كه در اطراف كشورهایى چون مصر، شام و حبشه در راه تجارت، مشغول رفت و آمد و داد و ستد و نقل و انتقال كالاهاى تجارى بودند (1)

ازدواج با پیامبر اكرم (ص)

در آن زمانى كه خدیجه به عنوان زن نخست عرصه‏ى تجارت، نام و شهرت یافته بود، پیامبر اسلام دوران جوانى خود را طى مى‏كرد. در آن سالها مردم پیامبر اسلام را به خاطر پاكى و راستى و درستى فوق‏العاده و امانتدارى بى‏مانندى كه از خود نشان داده بود، به لقب محمد امین ملقب ساخته بودند. و همه جا نام او را توام با این صفت گویا و رسا، كه نشان دهنده‏ى یكى از خصلتهاى ویژه‏ى آن حضرت بود، بر زبان مى‏آورند.

این آوازه‏ى درستى و امانت كه در مكه توام با اداى احترام به امین، گستره شده بود، خدیجه را نیز به سوى این جوان درستكار و امنتدار، جلب و جذب كرد به طورى كه در پى ملاقاتى كه در حضور ابوطالب با محمد امین انجام داد، وى را به عنوان قافله سالار كاروان تجارتى، و سرپرست امور مربوط به داد و ستدهاى خود برگزید بدین سان پیامبر عالیقدر اسلام در دوران جوانى، چندین بار با كاروان خدیجه به سفرهاى تجارتى رفت، و با هوش سرشار و اندیشه‏ى منطقى و داد و ستدهاى معقول و درست، سود فراوان فرادست آورد. و به مكه بازگشت.

همین توفیق غیر منتظره در امر تجارت كه خدیجه پیش از آن هرگز نظیرش را ندیده بود، توجه و اعتماد و اطمینان خردمندترین زن حجاز را بیش از پیش به درستى و امنتدارى محمد امین، جلب كرد. آنچه بدین سان خدیجه در وجود این جوان پاك و پاك سرشت، یافته بود، چنان باعث دگرگونى فكر و اندیشه و دیدگاهش شد، كه یكسره در مسیر زندگى و طرز تفكر خود، تجدید نظر كرد. وى پیش از آن دو بار ازدواج كرده، و هر دو همسرش- عتیق بن عائذ و هند بن بناس- را بر اثر مرگ آنان از دست داده بود.

در پى از كف دادن دومین شوهرش، نسبت به زندگى، دیدگاه خاصى پیدا كرده و بر آن شده بود كه از آن پس همه‏ى عمر را تنها و مستقل، زندگى كند و اختیار زندگى و ثروتش را به دست هیچ كس و با هیچ عنوانى نسپارد. شاید این تصمیم از آن جا ناشى شده بود كه او با آن روحیه خاص و اندیشه‏ى والا و درون پاك و صفات برجسته‏اش، هیچ فردى را شایسته‏ى همسرى خود نمى‏دانست، و به چنان حدى از استقلال طلبى رسیده بود كه ترجیح مى‏داد در بازمانده‏ى سالهاى عمرش، به هیچ فردى وابسته و به هیچ كس متكى نباشد.

اما خصوصیات بى‏مانند محمد (ص) این اندیشه را از ذهن او زدود. عظمت روح و تعالى فكر و والایى روش زندگى محمد (ص) براى او چنان جاذبه‏اى داشت كه یك باره از تصمیم پیشین خود درگذشت، و آن استقلال طلبى خاص خود را كنار گذاشت، و تصمیم گرفت از آن پس زندگى خود را با زندگى چنان مرد یگانه‏اى پیوند زند و در هم بیامیزد.

جاذبه‏ى صداقت و راستى و پاكى محمد امین چنان بود كه حتى بر غرور خدیجه نیز، فائق آمد. به طورى كه خود داوطلبانه قدم پیش گذاشت، و به آن جوان والا و بى‏مانند پیشنهاد ازدواج داد. یك روز محمد (ص) را به ملاقات خود طلبید و در این دیدار، پرده از راز دل برگرفت. و به صراحت از آنچه در اندیشه داشت، سخن گفت:

اى محمد (ص) من تو را مردى شریف و امنتدار و انسانى در اوج اصالت و صداقت و پاكى و راستى یافتم، كه خود را پاك و مطهر نگاه داشتى و كمترین غبارى از ناچیزترین آلودگیها نیز بر دامنت ننشسته است. تو خوش خلق و امین و راستگویى، از راست گفتن به هیچ قیمتى باك ندارى، و اصالتهاى انسانى خود را در برابر هیچ چیز از دست فرودنمى‏نهى. این خصوصیات انسانى و خصلتهاى برجسته و شایسته‏ات، مرا چنان جلب و جذب كرده است كه اكنون میل دارم پیشنهاد همسرى و هم آشیانى با تو را مطرح كنم. اگر با پیشنهاد من توافق دارى من آماده‏ام تا هر وقت كه مناسب باشد، مراسم ازدواج را به جا آوریم. (2)

آرى بدین سان خدیجه على رغم رسوم و سنتهایى كه در سرزمین حجاز آن روز رایج بود، شاید نخستین زنى بود كه به جاى انتظار خواستگارى از سوى مرد، خود قدم به میدان مى‏گذاشت تا از شوهر آینده‏اش خوستار ازدواج شود. البته خضوع و فروتنى یك زن در برابر فضائل و ملكات والاى انسانى، هیچ گونه شگفتى ندارد چون ز فطرتا عاشق فضیلتها و كمالات مى‏باشد.

چه شده بود، چه پیش آمده بود، كه یكباره یك زن برجسته و سرشناس عرب، زنى از اشراف كه در میان رسوم و سنتهاى دست و پا گیر اشرافى زندگى كرده بود، ناگهان همه‏ى آن قیدها و بندها را مى‏گسست، و همه‏ى سنتها را زیر پا مى‏نهاد، و بدى سان سرفراز و بالنده پیش مى‏آمد تا در برابر چشمان حیرت‏زده‏ى این و آن دست به كارى زند كه پیش از آن، شاید هیچ زنى از خانواده‏هاى معمولى و فرودست نیز، بدان دست نیازیده بودند؟

راز و رمز این ماجرا تنها در یك نكته نهفته بود: در این كه زنى با شخصیت برجسته و اعتبار بى‏مانندش، زنى كه بسیارى از زنان و حتى بسیارى از مردان، در برابرش تواضع نشان مى‏دادند، اكنون در برابر فضایل برجسته و ملكات والاى انسانى كه پرتو آن در وجود محمد امین نور مى‏افشاند، خود را خاضع و فروتن مى‏دید. و این هیچ جاى شگفتى ندارد.

آرى، این خدیجه بود كه در برابر شخصیت متعالى و فضایل برجسته و خصوصیات و ارزشهاى والاى انسانى و خصلتهاى ملكوتى محمد (ص) چنان خاضع و فروتن شده بود كه دیگر براى هیچ كدام از آن آداب و رسوم و سنتهاى اشرافى ارزشى قائل نبود. این بانوى برجسته و باشخصیت، همان زنى بود كه بر زنان و مردان بسیار، فرمان مى‏راند، همان زنى بود كه چون كاروانهاى تجارى پربارش در جاده هاى عربستان و سرزمینهاى دو و نزدیك آن به راه مى‏افتاد، چشمها را خیره مى‏كرد و آرزو و اشتیاق هم سخنى با او را، در دلها شعله‏ور مى‏ساخت. همان زنى بود كه پیش از آن بارها و بارها، دیده شده بود كه اشراف و رجال عرب و سران و اقوام طوایف، با ثروت‏هاى هنگفت و شهرت و موقعیت فراوانى كه داشتند، به خواستگاریش مى‏آمدند، ولى او تقاضاى آنان را نمى‏پذیرفت، و شاید اساساً آنها را شایسته و لایق خواستگارى خویش نمى‏دید.

اما اكنون همین زن برجسته و احترام‏انگیز، همین زنى كه در تمامى سرزمین حجاز، زنى مانند او نبود، با شور و اشتیاق فراوان و با علاقه و عاطفه‏اى وصف‏ناشدنى، خود قدم به میان نهاده بود، و در طرح پیشنهاد ازدواج، با محمد (ص) پیش‏قدمى و پیش‏گامى مى‏كرد.

چنین بود كه مقدمات ازدواج محمد (ص) و خدیجه، صورت پذیرفت و گفتگو درباره‏ى این مزاوجت فرخنده، به مرحله‏ى تصمیم و تدارك رسید. خدیجه در این ازدواج، نه تنها آداب و رسوم خواستگارى را دیگرگونه ساخت، بلكه همه‏ى سنتهاى دست و پاگیر ازدواج را كه آن زمان در میان اعراب جاهلى رواج داشت، زیر پا نهاد. حتى در مورد مهریه نیز دست به كارى زد كه پیش از آن، كسى نظیرش را ندیده بود. با آن كه خواستگاران قبلى ثروتهاى كلان و نقدینه‏هاى گران، در اختیار داشتند و مهریه‏هاى سنگین و خیره‏كننده عرضه مى‏داشتند، باز خدیجه در مورد محمد (ص) رفتارى دیگر در پیش گرفت. بدین معنى كه مهریه را نیز به جاى آن كه از سوى مرد باشد، او از مال و ثروت خود قرار داد و مبلغ چهار هزار دینارى را كه به عنوان مهریه از آن سخن رفته بود، از دارائى سرشار خود به محمد (ص) هدیه داد.

خدیجه با این برنامه‏ى درخشان اخلاقى، و با این رفتار خیره‏كننده كه در عین عظمت و شخصیت و سرافرازى، حكایت از فروتنى و تواضعى باشكوه داشت، نشان داد كه به راستى برجستگى و امتیاز اصلى و اساس‏اش از جهت ثروت سرشار و اعتبار تجارى او نیست. بلكه آنچه بدو عمیقاً ارزش و شخصیت و برجستگى مى‏بخشید، شكوه اندیشه و طرز تفكر و والائى دیدگاههاى معنوى او است كه نسبت به دیگر زنان ممتاز سرفرازش مى‏كند.

آرى او با چنین رفتار غافلگیركننده و شگفتى كه از خود نشان داد آشكار به اثبات رساند كه در مسأله ازدواج هیچ یك از دیدگاههاى رایج در میان زنان آن زمان را ندارد. نشان داد كه در مسأله ازدواج به هیچ روى چشم به ثروت و مكنت شوهر آینده‏اش ندوخته است، در انتظار مردى با ثروت كلان نیست، انتظار عرضه داشتن مهریه‏ى سنگین ندارد، از شوهر خود ریاست و اشرافیت و شهرت مادى و دنیایى نمى‏خواهد. بلكه در انتظار همسرى است كه ثروتهاى معنوى‏اش چون آبشار، سرشار و چون دانه‏هاى باران، بى‏شمار باشد. همسرى مى‏خواهد كه فضائل و ملكات برجسته و معناى عمیق و دقیق و راستین انسانیت در وجودش متجلى باشد.
آرى، او شوهرى مى‏خواست كه از لحاظ فضیلت و معنویت برجسته‏ترین مردان زمان و زمانه باشد، و پیدا است كه چنین كسى جز پیامبر (ص) هیچكس دیگر، نمى‏توانست باشد.

ایثار و فداكارى خدیجه:

گفتگوهاى مقدماتى درباره‏ى این ازدواج فرخنده، انجام گرفت. قرارها گذاشته شد. روز موعود تعیین گردید. و در آن روز طى مراسمى ساده، با حضور نزدیك‏ترین كسان و اقوام محمد (ص) و خدیجه، مراسم ازدواج برگزار شد.

در آن روز مبارك خطبه‏ى عقد ازدواج این دو شخصیت بزرگ برجسته توسط عموى محبوب پیامبر اكرم، یعنى ابوطالب كه از محترمترین بزرگان و سران قریش بود، خوانده شد و بدین صورت خانه‏ى خدیجه با قدوم مبارك پیامبر اسلام، نور و شكوه و زیبایى معنوى پیدا كرد. ولى هنوز كسى نمى‏دانست كه این خانه به زودى خانه‏ى شرافت، محل نزول وحى و نزول‏گاه جبرئیل و دیگر فرشتگان آسمانى خواهد شد.

پس از انجام مراسم و اجراى خطبه‏ى عقد، محمد (ص) از جاى برخاست و به سوى در به راه افتاد. طرز رفتار و شكل حركتش نشان مى‏داد كه تصمیم دارد مجلس را ترك گوید، و از آن خانه بیرون رود تا خانه‏ى خود را براى ورود همسر ارجمندش آماده سازد. اما ناگهان صداى خدیجه در قفاى محمد (ص) به این كلمات بلند شد: اى محمد (ص) كجا مى‏روى، كه اكنون خانه‏ى من، خانه‏ى تو است، و كلید همه‏ى صندوقها در اختیار تو، و من از امروز كنیز و فرماندار تو هستم. و بدین‏سان خانه‏ى خدیجه، كاشانه‏ى آرامش و سعادت مشترك این دو شخصیت بزرگوار و برجسته شد و از آن پس محمد (ص) به آن خانه نقل مكان كرد تا آرامش گم گشته‏اى را كه در سنین كودكى با مرگ پدر و مادر از دست داده بود، در این خانه بازیابد. و در آن محیط امن و آرامش، با آسودگى و فراغ بال در مسیر افكار و اندیشه‏هاى والاى خود پیش رود.

اما نكته‏ى مهم و چشمگیر دیگرى هم در این ازدواج وجود داشت و آن این بود كه چنین پیمان زناشویى ساده و ایثارگرانه‏اى، براى پیامبر اسلام ارزشى داشت كه خداوند متعال، با حكمت بالغه‏اش، 15 سال بعد آن را به منصه‏ى ظهور درآورد. بدین‏سان كه بر اثر این پیوند زناشویى، تمامى ثروت خدیجه در اختیار حضرت محمد (ص) قرار گرفت و آن حضرت نیز پس از مبعوث شدن به پیامبرى، تمام آن ثروت هنگفت را در راه پیشرفت اسلام و در راه خدا صرف كرد.

خدیجه براى پیامبر اسلام نمونه‏ى یك همسر فداكار و ایثارگر بود. از همان آغاز زندگى مشترك تا آخرین لحظه‏ى حیات پرثمر خویش، در تمام مدت بهترین یار و یاور و مهربانترین مونس پیامبر محسوب مى‏شد. در روزهاى آرامش نزدیك‏ترین همدم پیامبر، در ایام دشوارى و در گیرودار شداید زندگى صبورترین و پر تحمل‏ترین مددكار، و در تمام حوادث سخت و مصیبتهاى پى‏درپى قوى‏ترین پشتیبان و همقدم و همران رسول اكرم (ص) بود. در تمام شدائد و دشواریهایى كه در سالهاى بعد از بعثت براى پیامبر و مسلمانان رخ مى‏داد، خدیجه نه تنها مونس پیامبر و موجب تسلى خاطرش بود، بلكه چون مادرى مهربان براى تمام مسلمانها نیز مایه‏ى امید و پشتگرمى و قوت قلب به شمار مى‏رفت، و با صبر و شكیبایى بى‏حساب و قدرت تحمل شگفت‏انگیز و پایدارى و مقاوت شگرفش سرمشق دیگران نیز قرار مى‏گرفت.

علاوه بر آن هرگز از بذل مال فراوانش در راه هدف الهى پیامبر و گسترش و تقویت اسلام دریغ نورزید. با آن قدرت مالى و شهرت و مقامى كه داشت، و با آن كه قادر بود بهترین زندگى‏ها را داشته باشد و در كمال نعمت و رفاه و آسایش بسر برد، ولى تمام مظاهر زندگى دنیوى را بدور ریخت و در عوض با تمام ناملایماتى كه به خاطر زندگى با پیامبر بر او روى آورده بود دست و پنجه نرم كرد. سالها، با زجر و شكنجه شوهر بزرگوارش، با تهدیدهایى كه بر زندگى هر دو سایه انداخته بود، و با تن دادن به تبعید و محاصره و حتى تحمل روزهاى گرسنگى و شبهاى بیدارى، به آسانى كنار آمد، تا هر روز قدمى تازه در راه نیل به اهداف عالیه‏ى اسلام و پیاده كردن برنامه‏هاى قرآن و پیشرفت مكتب انسان‏ساز اسلام بردارد.

اوصاف و فضایل خدیجه (ص)

این بانوى بزرگوار و الگوى ممتاز زن مسلمان، در نزد پیامبر اكرم (ص) از احترام و محبوبیت خاص برخوردار بود. رسول گرامى، آن خاتون محترم را بسیار دوست مى‏داشت، به مهر و درایت او آگاه بود. و از این رود در كارهاى خود با وى نه فقط مانند یك همسر، بلكه همچون یك دوست فهیم و دلسوز و یار صمیمى، مشورت مى‏كرد و به نظریاتى كه خدیجه ابراز مى‏داشت، با دیده‏ى احترام مى‏نگریست.
از حضرت على (ع) روایت شده است كه فرمود: این جمله را از خود پیامبر اسلام (ص) شنیدم كه فرمود: بهترین زنان بنى‏اسرائیل در عصر گذشته، مریم بنت عمران، و بهترین زنان امت، امروز خدیجه بنت خویلد است. (3)

البته مقام والا و احترام و شخصیت خدیجه (ع) را نباید با معیارهاى عادى سنجید، چه مقام و احترام آن بزرگوار چنان بالا گرفت كه خداوند تبارك و تعالى به وسیله جبرئیل براى او سلام فرستاد و او را به پاداشى عظیم وعده داد كه هیچكس دیگرى، اعم از گذشتگان یا معاصرینش یا از اصحاب رسول خدا، بدان مقام نرسیده بودند.
بخارى یكى از محدثین بزرگ اهل سنت كه یكى از شش صحیح عمده و معتبر جهان تسنن از آن اوست، نقل مى‏كند: عایشه مى‏گوید: درباره‏ى هیچ زنى به اندازه‏ى خدیجه حسرت نكشیدم و حسادت نبردم وقتى شنیدم كه پروردگارش او را به بهشت وعده داده است (4)

این سخن عایشه، دور از واقعیت نبوده است. چون مى‏دانیم كه خدیجه نخستین همسرى است كه پیامبر اكرم (ص) قبل از آغاز رسالت اختیار كرده و مدتى طولانى، نزدیك به 25 سال با وى زندگى كرده است. با اینكه حضرت رسول، پس از وفات خدیجه با برخى از زنان دیگر مانند عایشه، صفیه، ام‏سلمه، و... هم وصلت نموده، ولى در تمام مدتى كه همسران دیگرى در خانه داشت، باز از خدیجه به شایستگى یاد مى‏كرد، نام او را با احترام مى‏برد و همواره خاطره‏ى او را گرامى و عزیز مى‏داشت چنان كه درباره‏اش مى‏فرمود: هرگز خداوند متعال بهتر از او را بر من نصیب نفرموده است. او روزى كه من نیاز به كمك داشتم، به یارى‏ام آمد و دستم را با مهر و عطوفت گرفت؛ روزى به من ایمان آورد كه جهانیان نسبت به من كفر مى‏ورزیدند، و روزى مرا تصدیق كرد كه جهانیان تكذیبم مى‏كردند، خداوند از او به من اولاد عنایت كرد. (5)

این سخنان صریح و بى‏شائبه از زبان مبارك پیامبر گرامى اسلام به خوبى مى‏رساند كه خدیجه از چه موقعیت ممتازى در نزد پیامبر، از چه روحیه‏ى والاى در زندگى و از چه شخصیتى برخوردار بوده است.
عایشه مى‏گوید: روزى نمى‏شد كه پیامبر اسلام از خدیجه ذكر خیرى به میان نیاورد. به حدى كه روزى غیرت و تعصب زنانه بر من غالب شد و با همان حال (حسادت) گفتم: آیا او زن سالخورده‏اى نبود كه خداوند متعال بهتر از او نصیب تو كرده است؟ (منظور عایشه از این سخن، ابراز وجود و بیان ارزش خودش بوده است، زیرا خود را كه زنى بسیار جوان بود با حضرت خدیجه مقایسه كرده و خواسته است كه امتیاز جوانى خود را مطرح كند. اما خودش ادامه مى‏دهد:) پیامبر اسلام به شدت غضبناك شد، به حدى كه موهاى جلوى سر مباركش از شدت غضب تكان خورد و آنگاه آن جملات تحسین‏آمیز را (كه فوقا نقل كردیم) درباره‏ى خدیجه بیان فرمود.
و باز عایشه مى‏گوید: هر وقت در منزل گوسفندى ذبح مى‏شد، پیامبر اسلام مى‏فرمودند: از گوشت آن براى دوستان خدیجه هم بفرستید. روزى به این وضع اعتراض كردم، ولى پیغمبر فرمودند: من دوستان خدیجه را نیز دوست مى‏دارم. (6)

آنچه ذكر شد فقط مشتى از خروار بود. وگرنه احادیث بسیار زیادى در دست داریم كه از طریق دانشمندان اهل سنت هم نقل شده است و همه از اوصاف درخشان و شخصیت ممتاز و احترام فوق‏العاده‏ى خدیجه سخن مى‏گویند: از جمله در احادیث فراوان از طریق علماى عامه و خاصه، آمده است كه: كاملترین و بهترین زنان از نظر ایمان چهار تن بوده‏اند كه عبارتند از آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)، مریم دختر عمران (مادر حضرت عیسى مسیح) خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر پیامبر اسلام. (7)
لذا به خاطر همین اوصاف و فضایل، همین شخصیت و بزرگوارى، همین كاردانى و شایستگى و عطوفت و درایت و سایر امتیازات فوق‏العاده‏ى آن بانوى عزیز بود كه پیامبر اسلام، مادامى كه خدیجه كبرى زنده بود، با زن دیگرى ازدواج نكرد و با آن كه در آن زمان، شرایط خاص زمانى و مكانى و سنت‏هاى قومى و منطقه‏اى تعدا زوجات را به صورت امرى كاملاً عادى مى‏نگریست و مردان بسیارى در یك زمان چند همسر در خانه داشتند، و با آن كه قوانین اسلام نیز با تحقق شرائط لازم این اجازه را در اختیار هر فرد عادى هم مى‏گذاشت- چه رسد به پیامبر خدا- باز رسول اكرم هم هرگز در طول حیات خدیجه از این حق خود استفاده نكرد.

بانوى دانشمند و صاحب كمال

در شرح اوصاف و فضایل خدیجه، سخن تمام نمى‏شود مگر آن كه به مراتب فضل و دانش وى نیز اشاره كنیم و بگوییم كه او زنى دانشمند، پرتجربه، بسیار فهیم، بسیار روشن‏بین و صاحب كمال بود. هر مسأله‏اى را به دقت بررسى مى‏كرد، هرگز بدون علم و اندیشه چیزى را نمى‏پذیرفت و بدون تفكر و تعمق حرفى نمى‏زد. در آغاز رسالت به محض آن كه متوجه شد تغییرات غیر عادى در پیامبر ایجاد شده و حتى وضع جسمانى آن حضرت و اعمال و رفتار و حركاتش دگرگون شده است، در آن شرایط حساس، با دقت و تدبر و تفكر ویژه‏اى كه داشت، بهتر و دقیق‏تر از بزرگترین دانشمندان علم روانشناسى به اصل مسأله پى برد و با قاطعیت و صراحت اعلام كرد كه تمام آن تغییرات و پیدایش آن وضع خاص جسمانى براى پیامبر، آثار یك دگرگونى و تحول عمیق روحى و معنوى است و هیچ عارضه‏ى دیگرى وجود ندارد.

در زمانى بعضى از آشنایان و اطرافیان از گوشه و كنار و گاه به طور جسته گریخته و گاه آشكارا براى تغییر حال پیامبر ابراز نگرانى مى‏كردند، خدیجه با روشن‏بینى خاص و درك هوشمندانه‏اش خطاب به پیامبر گفت: خداوند تو را هرگز عاجز و ناتوان مى‏سازد (و به بیماریهاى سخت جسمانى كه باعث عدم تعدل و زمینگیرى شوند دچار نمى‏كند) چون تو در زندگى خود همیشه صله‏ى رحم داشته و دارى، مهمانى مى‏دهى و مهماندوستى و مهمان‏نوازى مى‏كنى، از مستمندان و درماندگان دستگیرى مى‏كنى و فریادرس مظلومان هستى. (8)

نكته‏ى مهم آن كه خدیجه در حساس‏ترین شرایط زندگى پیامبر اسلام- چه آن زمان كه وجود مباركش در آستانه‏ى نزول وحى قرار داشت و همه چیز دگرگون شده بود، و چه آن زمان كه وحى الهى بر قلب پاكش نازل مى‏شد و جهانى را به لرزه درمى‏آورد - همواره رسول اكرم را به خوبى درك مى‏كرد. او را به طور صحیح شناخت و به واقعیت‏هاى والاى وجودش پى برد. رسالت او را به روشنى فهمید و آن را با تمام جانش پذیرفت و با همه‏ى توان خود در راه تثبیت و گسترش آن ایستادگى كرد. و به راستى كه كمتر همسرى مى‏تواند این چنین حساس و فهمیده و با كمال و عمیق و عالم و واقع‏بین باشد.

چنین بانویى، با چنین اوصاف والایى، علاوه بر تمام امتیازاتش بهترین شریك غم و اندوه پیامبر نیز بود. و این صفتى است كه هرگاه زنى منصف بدان باشد، یكى از مهمترین عوامل موفقیت در زندگى مرد، و در تحكیم اصول و مبانى خانوادگى او به شمار خواهد رفت، به طورى كه هرگز زیبایى و جمال و سایر نشانه‏ها و خصوصیات زنانگى نمى‏تواند جاى آن را پر سازند. توجه بدین امر، در زندگى خانوادگى خدیجه كاملاً مشهود و آشكار بود و اسناد معتبر حاكى از آن است.

ابن‏اسحاق یكى از سیره‏نویسان اولیه و معروف اسلام در این باره مى‏گوید: پیامبر اسلام هر چیز مكروهى را كه مى‏دید و مى‏شنید و هر ناروایى را كه بر او وارد مى‏گردید، محزون و متأثرش مى‏ساخت، هنگام بازگشت به خانه با خدیجه در میان مى‏گذاشت. و خداوند به وسیله‏ى خدیجه، آن مكروه و ناروا را فرج و گشایش عنایت مى‏فرمود. خدیجه همواره او را به ثبات و مقاومت دعوت مى‏كرد و با درایت و عطوفت خود دردها و رنج‏ها و آلام پیامبر را تسكین مى‏داد (و چنین شریك زندگى و غمگسار مهربانى همیشه یار و مددكار پیامبر بود) تا روزى كه خدیجه از دنیا رفت و یك غمخوار فهیم و مصاحب و مشاور مهربان و صمیم از دست رفت...

این سیره‏نویس قدیمى نیز اعتراف مى‏كند كه: مقام معنوى و اخلاقى حرمت بى‏مانند خدیجه به جایى رسید كه مورد عنایت خاص الهى قرار گرفت. چنان كه روزى جبرئیل به هنگام نزول وحى گفت: اى پیامبر، سلام پروردگار یكتا را به خدیجه برسان. پیامبر اسلام نیز به خدیجه گفت: اى خدیجه، اینك جبرئیل درود پروردگار را به تو ابلاغ مى‏كند. آنگاه خدیجه در پاسخ گفت: خداوند خود سلام است و آغاز سلام و درود از اوست، و درود و سلام بر جبرئیل...

گفتار صاحب طبقات درباره خدیجه

ابن‏سعد یكى دیگر از مورخین اسلامى، در كتاب طبقات مى‏نویسد: حضرت آدم در بهشت نگاهى به زندگى محمد (ص) مى‏افكند و مى‏گوید: یكى از برتریهاى محمد (ص) بر من این است كه همسر او در راه اجراى اوامر خداوند با شوهرش همكارى و مساعدت نمود، و حال آن كه همسر من، مرا در نافرمانى نسبت به دستورهاى الهى راه نشان داد. (9)

فرزندان خدیجه
از حضرت خدیجه چهار فرزند متولد شدند. پسرى به نام قاسم به دنیا آمد كه طاهر و طیب لقب داشت، و كنیه‏ى ابوالقاسم براى پیامبر اسلام، از نام همین فرزند عزیز گرفته شده است. قاسم دوران نوزادى و شیرخوارگى را مدتى طى كرد و حتى تا مرحله‏ى پاگشودن و به راه افتادن هم زنده بود. اما هنوز از شیر گرفته نشده بود كه بنا بر تقدیر الهى از دنیا چشم پوشید و به سراى باقى شتافت.
غیر از این فرزند پسر، خدیجه داراى سه دختر نیز شد كه اسامى آنان زینب و ام‏كلثوم و فاطمه (ع) بود. آرى شخصیت والایى همچون خدیجه است كه در دامان پاكش، پاكدامن‏ترین و پاكیزه گوهرترین بانوى جهان هستى، یعنى حضرت فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏علیها، پرورانده مى‏شود. آن خورشید تابانى كه بنا بر اراده و مشیت الهى، از میان تمام فرزندان پیامبر، براى پدر بزرگوارش باقى مى‏ماند، تا براى مادرى انوار الهى و سادات جهان، انتخاب شود، و در دامان گهربارش فرزندان همچون ائمه‏ى معصومین (ع) را پرورش دهد كه خود، مشعلداران ارشاد و هدایت جهانیان باشند... آرى فاطمه (ع) اینچنین مادرى داشت كه خدیجه نامور گشته بود... (10)
امام صادق علیه‏السلام نیز به آن اشاره فرموده‏اند: عن مفضل بن عمر، قال: قلت لابى‏عبداللَّه الصادق علیه‏السلام كیف كان ولاده فاطمه علیهاالسلام؟ فقال: نعم؛ ان خدیجه علیهاالسلام لما تزوج بها رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم هجرتها نسوه مكه فكن لا یدخلن علیها و لا یسلمن علیها و لا یتركن امراه تدخل علیه فاستوحشت لذلك و كان جزعها و غمها حذراً علیه. (11)
آرى، چون خدیجه علیهاالسلام به ازدواج رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم درآمد زنان مكه رابطه خود را با خدیجه علیهاالسلام قطع كردند و دیگر به خانه‏ى او نمى‏آمدند. و در هنگام ملاقات به او سلام نمى‏كردند. رفت و آمد دیگران به خانه خدیجه علیهاالسلام را مراقبت كرده، مانع رفتن آنان به خانه او مى‏شدند. زنان مكه خدیجه علیهاالسلام را تنها گذاردند، دیگر با او دوستى نمى‏كردند. خدیجه علیهاالسلام از این موضوع غمگین و ناراحت بوده و وحشت او را فراگرفته بود.

این ترك رفت و آمد و محاصره‏ى روحى خدیجه علیهاالسلام با مبعوث شدن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به رسالت شدیدتر شد. در این زمان چون رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم را دشمن خود مى‏دانستند هرگونه ارتباطى را با خدیجه علیهاالسلام كه حامى اصلى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بود قطع كردند و خدیجه علیهاالسلام را در آن شرایط سخت تنهاى تنها گذاردند.

پی نوشتها


1- تذكرةالخواص جلد 2 ص 302
2-تذكره الخواص ج 2 ص 302
3-عمده ابن بطریق، ص 24
4- صحیح بخارى، جزو پنجم، باب 30، ص 114
5- همسران رسول خدا ص 18. به نقل از استیعاب ابن عبدالبر
6- منبر الاسلام و توفیق الاعلم
7- استیعاب و صحیح بخارى
8- سیره ابن‏هشام ج 1 ص 114- 116
9- طبقات ابن‏سعد ج 1 ص 134
10- مناقب ابن شهرآشوب ج 1، ص 174
11- امالى شیخ صدوق، ص

منبع:

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/Zendegi_Sire/Nasab/09.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 13:34
اهل بیت

القاب حضرت زهرا سلام ‏اللَّه ‏علیها

علاوه بر اسامى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه، در برابر هر صفت و كمالى كه از حضرت فاطمه علیهاالسلام سراغ داریم، یك لقب پرمحتوا براى آن حضرت، از طریق روایات به یادگار به ما رسیده است.

القاب حضرت زهرا علیهاالسلام بى‏شمار است،زیرا كمالات او بى‏پایان است، اما آنچه در این فصل عرضه مى‏شود، غوصى در كوثر القاب آن حضرت در میان روایات، ادعیه و سخنان ائمه‏ى اطهار علیهم‏السلام و پیامبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله است.

برگزیدن القاب حضرتش به عنوان نام، یادآور صفات كمال آن مخدره مى‏باشد، لذا هیچ چشمه‏اى گوارتر از این كوثر نخواهید یافت. پس چون دختردار شدید، جرعه‏اى از كوثر اسامى ?كوثر على به فرزندتان بنوشانید، تا در قیامت در صف كوثرنوشان قرار گیرید. ان‏شاءاللَّه.
يکشنبه 13/12/1391 - 13:34
اهل بیت

القاب حضرت زهرا(س) در آئینه شعر

  شعرى را كه در پیش رو دارید اكثر القاب حضرت فاطمه‏ى زهراء علیهاالسلام را (چه آنچه را كه در نصوص آمده و یا در بیان علماى اعلام ذكر شده است) جمع نموده است.

 

ألقاب بنت المصطفى كثیرة *** نظمت منها نبذة یسیرة

نفسی فداها و فدا ابیها *** و بعلها الولی مع بنیها

سیدة انسیة حوراء *** نوریة حانیة عذراء

كریمة رحیمة شهیدة *** عفیفة قانعة رشیدة

شریفة حبیبة محترمة *** صابرة سلیمة مكرمة

صفیة عالمة علیمة *** معصومة مغضوبة مظلومة

میمونة منصورة محتشمة *** جمیلة جلیلة معظمة

حاملة البلوى بغیر شكوى *** حلیفة العبادة والتقوى

حبیبة اللَّه و بنت الصفوة *** ركن الهدى و آیة النبوة

شفیعة العصاة ام‏الخبیرة *** تفاحة الجنة والمطهرة

سیدة النساء بنت المصطفى *** صفوة ربها و مون الهدى

قرة عین المصطفى و بضعته *** مهجة قلبه كذا بقیته

حكیمة فهیمة عقیلة *** محزونة مكروبة علیلة

عابدة زاهدة قوامة *** باكیة صابرة صوامة

عطوفة رأوفة حنانة *** البرة الشفیقة الانانة

والدة السبطین دوحة النبی *** نور سماوی و زوجة الوصی

بدر تمام غرة غراء *** روح ابیه درة بیضاء

واسطة قلادة الوجود *** درة بحر الشرف والجود

ولیة اللَّه و سر اللَّه *** امینة الوحى و عین اللَّه

مكینة فى عالم السماء *** جمال الآباء شرف الابناء

درة بحر العلم والكمال *** جوهرة العزة والجلال

قطب رحى المفاخر السنیة*** مجموعة الم‏آثر العلیة

مشكوة نور اللَّه والزجاجة *** كعبة الآمال لأهل الحاجة

لیلة قدر لیلة مباركة*** ابنة من صلت به الملائكة

قرار قلب امها المعظمة*** عالیة المحل سر العظمة

مكسورة الضلع رضیض الصدر ***مغصوبة الحق خفی القبر (1)


  1- جنةالعاصمة، ص 66- 68.

منبع:

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/Zendegi_Sire/Alghab/48.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 13:33
اهل بیت

 

كنیه‏ هاى حضرت زهرا (س)

  كنیه، براى تعظیم و تكریم اشخاص به كار مى‏رود. حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام كنیه‏هاى زیادى دارند، ما در اینجا بعضى از كنیه‏هاى آن حضرت را متذكر مى‏شویم.

البته رسالت این مجموعه، معرفى آن دسته از اسامى و القاب حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام مى‏باشد كه براى نامگذارى مناسب است، اما به مناسبت ذكر اسامى و القاب آن حضرت، ذكر كنیه‏هاى ایشان نه تنها خالى از لطف نخواهد بود، بلكه عین لطف است.


كنیه‏هاى حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام

1) اُمّ‏الحسن

2) اُمّ‏الحسین

3) اُمّ‏المحسن

4) اُمّ‏الأئمة

5) اُمّ‏أبیها

6) اُمّ‏الخیرة

7) اُمّ‏المؤمنین

8) اُمّ‏الأخیار

9) اُمّ‏الفضایل

10) اُمّ‏الأزهار

11) اُمّ‏العلوم

12) اُمّ‏الكتاب

13) اُمّ‏الأسماء

مدارك كنیه‏هاى حضرت صدیقه‏ى طاهره علیهاالسلام.

قال العلامة، ابن شهرآشوب (ره):
«و كناها: اُمّ‏الحسن، و اُمّ‏الحسین، و اُمّ‏المحسن، و اُمّ‏الأئمة، و اُمّ‏أبیها.» (1)
و قال المولى الأنصارى قدس‏سره و ذكر بعضهم:
«إنَّ من جملة كناها: اُمّ‏الخیرة، اُمّ‏المؤمنین، و اُمّ‏الاخیار، و اُمّ‏الفضائل، و اُمّ‏الأزهار، و اُمّ‏العلوم، و اُمّ‏الكتاب.» (2)
و قال فی «نخبةالبیان»:
«فمنها اُمّ‏اسماء، ذكره الخوارزمى فی مقتله، و لعله لتعدد أسمائها الحسنى، الحاكیة عن صفاتها العلیا و مناقبها العظمى.» (3)

كنیه‏ى اُم ّ‏ابیها:

مهمترین كنیه‏ى فاطمه‏ى زهراء علیهاالسلام «اُمّ‏ابیها» مى‏باشد. براى این كنیه معانى متفاوتى شده است.
بعضى این كنیه را صِرف محبت پدر به فرزند دانسته‏اند و مى‏گویند انسان هرگاه فرزند خود را زیاد دوست بدارد و بخواهد این محبت را ابراز كند، به فرزندش مى‏گوید: «بابا»، «مادر» و این در تكلم عموم مردم رایج است.

بنابراین، كنیه‏ى «ام‏ابیها» نوعى ابراز محبت شدید از طرف پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام بوده است.
و شاید اینكه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به او مى‏گوید: «اى مادر پدر» به این علت باشد كه فاطمه‏ى زهراء علیهاالسلام، مانند مادرى مهربان، براى پدر خود زحمت مى‏كشید. خاكستر از سر و رویش پاك مى‏كرد، جراحات او را پانسمان مى‏كرد و كارهایى را كه یك مادر در حق فرزند خود انجام مى‏دهد، ایشان براى پدر انجام مى‏داد.

و معناى دیگر آنكه، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مانند فرزند، با دخترش برخورد مى‏كرد، دستش را مى‏بوسید، همانگونه كه فرزند در مقابل مادر باید چنین باشد، در برابر حضرت زهراء علیهاالسلام، تمام‏قد برمى‏خاست، در هنگام سفر از او خداحافظى مى‏كرد و هنگام بازگشت از سفر اولین دیدارش از زهراى مرضیه علیهاالسلام بود. این عملى است كه هر فرزند مؤدب به آداب الهى آن را انجام مى‏دهد.

برخى از محققین، از معانى «اُمّ» كمك گرفته و وجوهى را براى معناى این كنیه‏ى ذكر نموده‏اند و گفته‏اند یكى از معانى «اُمّ» اصل و ریشه هر چیز است. فاطمه‏ى زهراء علیهاالسلام ریشه‏ى شجره‏ى طیبه‏ى نبوت است و براى تقویت سخن خود به روایت ذیل نیز تمسك جسته‏اند.

قال الباقر علیه‏السلام: «الشجرة الطیبة، رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و فرعها، على علیه‏السلام و عنصر الشجرة، فاطمة علیهاالسلام و ثمرتها، أولادها و أغصانها و أوراقها، شیعتها.» (4)

امام باقر علیه‏السلام فرمود: درخت پاكى و طهارت، پیامبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله است، كه شاخه‏هاى آن على علیه‏السلام، ریشه‏هاى آن فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام، میوه‏ى آن حسن و حسین و زینب و اُمّ‏كلثوم، شاخ و برگ این درخت شیعیان آنها مى‏باشد.
قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم:
«أنا شجرة، و فاطمة أصلها، و علی لقاحها، والحسن والحسین ثمرها.» (5)

پیامبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: من درخت پاكى و فاطمه ریشه‏هاى آن و على پیوند و ماده‏ى بارورى آن و حسن و حسین میوه‏هاى این درختند.

پی نوشت ها


1- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج 1، ص 203، از «المناقب»، ج 3، ص 357.
2- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج 1، ص 203 از «اللمعة البیضاء»، ص 50.
3- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج 1، ص 203 از «نخبة البیان فی تفضیل سیدة التسوان»، ص 86.
4- فاطمه الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج 1، ص 205 از «مجمع‏البحرین» ماده شجر.
5- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج 1، ص 205 از «میزان الاعتدال»، ج 1، ص 234 على ما فی «احقاق‏الحق»، ج 9، ص 152.

منبع:

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/Zendegi_Sire/Asami/Konie.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 13:33
اهل بیت

دوران شیرخوارگى حضرت (س)

هنگامى كه فاطمه علیهاالسلام را تمیز و پاكیزه نمودند و قنداقه‏اش را در دامن خدیجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان كوچك نوزاد عزیزش نهاد و از شیره‏ى جان سیرش كرد تا به خوبى رشد و نمو نماید. (1)

خدیجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود كه بدون هیچ عذر و بهانه‏اى، نوزاد را از شیر مادر كه خدا برایش مهیا ساخته محروم سازد. خدیجه خود مى‏دانست یا از پیغمبر شنیده بود كه براى تغذیه و بهداشت اطفال هیچ غذائى بهتر از شیر مادر نیست (2)

زیرا شیر مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او كاملاً هماهنگى و تناسب دارد، كودك مدت نه ماه در رحم مادر، شریك غذا و هوا و خون او بوده و مستقیما از مادرش ارتزاق مى‏كرده است. و از این جهت، تركیبات مخصوص شیر مادر، با ساختمان ویژه طفل كاملاً تناسب دارد. علاوه بر این، در شیر مادر تقلب راه ندارد و میكربهاى بیمارى‏زا در آن نیست.
خدیجه چون مى‏دانست كه آغوش پر مهر و محبت مادر و شیر خوردن كودك از پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آینده‏ى نوزاد انجام مى‏دهد و براى سعادت او چه تأثیرات قابل توجهى دارد، ترجیح داد كه فاطمه عزیز را در آغوش گرم خویش پرورش دهد و به وسیله‏ى شیر پاك خودش كه از منبع شرافت و نجابت و دانش و فضیلت و بردبارى و فداكارى و شجاعت سرچشمه مى‏گرفت غذا دهد.
راستى مگر غیر از شیر پستان خدیجه، شیر دیگرى مى‏توانست چنین عنصر پاك و كانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و میوه‏ى پربركت باغ نبوت را به ثمر رساند؟.
دوران شیرخوارگى و ایام كودكى زهرا علیهاالسلام در محیط بسیار خطرناك و اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت كه بدون شك در روح حساس آن كودك تأثیرات شایانى داشته است. زیرا نزد دانشمندان این مطلب به اثبات رسیده كه محیط نشو و نماى كودك و افكار و احساسات پدر و مادر در روحیات و اثبات شخصیت او كاملاً مؤثر مى‏باشند. (از این جهت، ناچاریم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه یادآور شویم تا خوانندگان بتوانند وضع فوق‏العاده و بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پیغمبر را پیش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. در آغاز دعوت، با مشكلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناكى مواجه بود. یك تنه مى‏خواست با جهان كفر و بت‏پرستى مبارزه كند. تا چند سال مخفیانه تبلیغ مى‏كرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى كند. بعداً از جانب خدا دستور رسید كه مردم را آشكارا به دین اسلام دعوت كن و از مشركین باك مدار. (3)

پیغمبر اكرم به دستور خدا دعوتش را علنى كرد. آشكارا و در مجامع عمومى مردم را به سوى آیین مقدس اسلام دعوت مى‏نمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان افزوده مى‏شد.
وقتى دعوت پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) علنى شد اذیت و آزار دشمنان نیز شدت یافت. رسول خدا را اذیت مى‏كردند. مسلمانان را تحت شكنجه و عذاب قرار مى‏دادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ریگهاى داغ مى‏خوابانیدند و سنگهاى سنگین روى سینه‏شان قرار مى‏دادند و بعضى را مى‏كشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب كشیدند كه بستوه آمده جانشان به لب رسید. به طوریكه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به كشور دیگرى هجرت نمایند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند. (4)

وقتى كفار بوسیله‏ى اذیت و آزار نتوانستند از پیشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و دیدند مسلمانان اذیت و آزار را تحمل مى‏كنند ولى دست از عقیده‏شان برنمى‏دارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصمیم گرفتند كه محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصمیم خطرناك آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهى از بنى‏هاشم به دره‏اى كه «شعب ابوطالب» نامیده مى‏شد منتقل ساخت.
ابوطالب و سایر بنى‏هاشم در حفظ و حراست رسول خدا كوشش مى‏نمودند. حمزه عموى پیغمبر شبها با شمشیر برهنه اطرافش پاس مى‏داد. دشمنان وقتى از كشتن رسول خدا ناامید شدند زندانیان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خرید و فروش با آنان را ممنوع ساختند.

مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر بردند و با مختصر غذائى كه بطور قاچاق برایشان فرستاده مى‏شد زندگى نمودند. بسا اقوات فریاد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در چنین روزگار بحرانى و در چنین محیط خطرناك و وحشت‏آورى به دنیا آمد و رشد و نمود كرد. خدیجه‏ى كبرى در چنین اوضاع و شرائطى نوزاد عزیرش را شیر مى‏داد. مدتى از ایام شیرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا از شیر خوردن بازگرفته شد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محیط قحطى غذاخور شد. هنگامى كه سخن گفتن یاد مى‏گرفت فریاد و ناله‏ى اطفال گرسنه «شعب» را مى‏شنید. در وسط شب كه از خواب بیدار مى‏شد خویشانش را مى‏دید كه با شمشیرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مى‏دادند.

در حدود سه سال طول كشید كه فاطمه علیهاالسلام بغیر از زندان سوزان شعب چیزى ندید و از دنیاى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود كه پیغمبر و بنى‏هاشم از تنگناى شعب نجات یافته به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جدید و نعمت آزادى و توسعه‏ى در خوراك و پوشاك و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور بود.

1- دلائل الامامة ص 9.

2- قال امیرالمؤمنین علیه‏السلام ما من لبن رضع به الصبى اعظم بركة من لبن امه- وافى ج 3 ص 207.

3- سوره‏ى حجر آیه‏ى 94.

4- سیره ابن‏هشام ج 1 ص 344. الكامل فى التاریخ ج 2 ص 51.

منبع:

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/Zendegi_Sire/Koodaki/01.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 13:30
اهل بیت

رشد و بالندگى حضرت زهرا (س)

دوران كودكى فاطمه زهرا (ع) همزمان با یكى از پرشكوه‏ترین دوره‏هاى تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و كل تاریخ بشریت است. چرا كه وقتى آن نور چشم پیامبر و سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانى بود كه دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و مى‏رفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مكان را درنوردد و تا صبح قیامت پرتوافشانى كند و درست به همین دلیل همزمان بودن دوران كودكى فاطمه (ع) با چنان برهه‏ى عظیمى از تاریخ است كه مى‏بینیم سنین كودكى آن میوه‏ى دل پیامبر، با دردها و رنج‏ها و مرارت‏هاى بسیار نیز توأم است.

زیرا وى در خانواده‏اى به دنیا آمده بود كه آقاى خانه از سوى خداوند متعال به آقایى و سرورى تمام جهان بشریت برگزیده و مبعوث شده بود و همین امر موجب گشته بود كه آقاى آن خانه و سرور عالمیان مورد حقد و حسد و خشم و كینه‏ى گروهى از نابكارترین و سیاه‏دل‏ترین مشركین و كفار زمان قرار گیرد. آرى وقتى رسول خدا مورد خشم و كینه‏ى دشمنان قرار داشت، وقتى كه دشمنان، تمامى پیروان و یاران و دوستان او را نیز از آزار و ایذاء در امان نمى‏گذاشتند، پیداست كه خانواده‏ى آن بزرگوار نیز از آن همه رنج و عذاب مصونیت نداشت و در این میان شاید بتوان گفت كه طفل خردسال پیامبر، به دلیل همان طفولیت و حساسیت روحى، سنگینى، بار عذاب و ایذاء مشركین و كفار را بیش از دیگران بر شانه‏هاى لطیف و شكننده‏ى خود احساس مى‏كرد.

با این همه، آشكار است كه فاطمه (ع) از همان آغاز طفولیت همزمان با رشد و شكوفایى آئین عالمگیر اسلام، ناظر آن همه تلاش‏ها و كوشش‏هاى پرثمر پدر گرامى و فداكارش و شاهد همراهى‏ها و ایثارگریهاى مادر رنجدیده و وفادارش بوده است.

آن طفل خردسال، با چشم خود مى‏دید و با احساس لطیف كودكانه‏اش درمى‏یافت كه پدر و مادر بزرگوارش چگونه با آن همه مشكلات عظیم روبرو مى‏گردند و با چه اتكاء و اتكال بى‏مانندى به عنایات الهى در برابر مصایب ایستادگى مى‏كنند، و با چه روحیه‏ى پرتوان و قلب سرشار از امید و شوق و نشاطى حل معضلات و گرفتاریهاى مسلمانان زجر دیده، با جدیت و تلاش گام برمى‏دارند در هر گام به شاهد موفقیت نزدیكتر مى‏شوند.
در آن دوران، هم پیامبر گرامى و خانواده‏ى ارجمندش و هم تمامى مسلمین و یارانش، از هر طرف مورد تهاجم دشمنان مشرك قرار داشتند. مشركین به انواع گوناگون، مسلمانان را آزار مى‏دادند، شكنجه مى‏كردند، زیر ضربه‏هاى تازیانه مى‏گرفتند زخم مى‏زدند، از خانه و كاشانه خود مى‏راندند، در محاصره‏ى اقتصادى قرار مى‏دادند و در مجموع جان و مال مسلمانان از سوى دشمنان در امان نبود.

و فاطمه (ع) نیز در اوج آن تلخى‏ها و مشكلات، با وجود خردسالى، تمام آن حوادث رنج‏آمیز و مرارتهاى طاقت‏سوز را مى‏دید و لمس مى‏كرد. آواى دردناك و ناله‏هاى سینه‏سوز مسلمین مستضعف را كه روى صخره‏هاى سوزان عربستان به این سوى و آن سوى كشیده مى‏شدند، با گوش جان مى‏شنید.

ولى دریغا كه نمى‏توانست پدر بزرگوار خود و یاران اسلام را یارى دهد و از آنهمه رنج و تلخى رهایى بخشد. از این رو، رام و خاموش، تماشاگر تمام آن صحنه‏هاى دردناك بود و از درد و بى‏تابى به خود مى‏پیچید. او آن همه ناراحتى‏ها و شدت فشارها را بر دوش جان پدر احساس مى‏كرد، و روح حساس و ظریفش متأثر و متألم مى‏شد، حال آن كه مجال و توان فریاد كشیدن هم نداشت. همه‏ى دردها را به درون سینه مى‏ریخت و بغضهاى گلوگیرش را فرومى‏خورد و دم برنمى‏آورد. فقط گاهى شبها كه از صداى ناله و ضجه كودكان گرسنه و آواى دردآلود بیچارگان و مستضعفان بیدار مى‏ماند، چشم به ستاره‏هاى آسمان شفاف عربستان مى‏دوخت و در عالم كودكى اشك مى‏ریخت.

او در آن سنین طفولیت و شكنندگى، رنج همه‏ى مسلمین و محرومین را مى‏دید، و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را كه به تنهایى بیش از همه در رنج بود و غیر از دردهاى خود، بار غم دیگران را نیز بر دل مى‏گرفت و بر دوش مى‏كشید.

پدر عالیقدرش را مى‏دید كه چگونه یكى از نابكاران حیوان صفت قریش، مشت‏هاى خود را پر از خاك و خاكروبه و زباله و آلودگى كرده و بر سر و صورت نورانى او مى‏پاشید و چهره‏ى زیبا و قامت رعنایش را آلوده مى‏ساخت و آنگاه آن دختر خردسال و نازك‏دل و مهربان، پدر را در آغوش مى‏كشید و در حالى كه اشك در چشم و بغض در گلو داشت، با دستهاى كوچك و ظریفش آن آلودگى‏ها را شستشو مى‏داد و سر و صورت پدر را پاك مى‏كرد. آرى این صحنه‏ها را مى‏دید و از شدت تأثر اشك در چشمانش حلقه مى‏زد و به یاد مادر تازه درگذشته‏اش مى‏افتاد و دلش آتش مى‏گرفت، اما با اینهمه سعى داشت پدر، این حالت را نبیند و رنج و دردش افزون‏تر نشود.

ولى پدر، كه همه چیز برایش روشن و آشكار بود، رنج دختر كوچك را مى‏دید و با آن لحن آسمانى و صداى زیبا و پر طنین كه فرشتگان آسمان براى شنیدنش صف مى‏بستند، دختر خردسال و مهربان را دلدارى مى‏داد و مى‏گفت: دخترم! گریه نكن و غمگین مباش خداوند یار و یاور تو است و سرانجام فتح و پیروزى عطا خواهد كرد.

بلى، دوران كودكى فاطمه(ع) بدین گونه مى‏گذشت. آن صدمه‏ها و لطمه‏هاى روحى، دختر خردسال را به تحمل رنج و درد عادت مى‏داد و توان و مقاومتش را مى‏افزود و چون فولاد آبدیده‏اش مى‏كرد. و از سوى او مى‏پرورانید، باعث مى‏شد كه نیروى صبر و استقامت و پایدارى‏اش هر چه بیشتر تحكیم یابد. و از آن جا كه دوران كودكى او همزمان با بحران مشكلات تبلیغى پدر بزرگوارش رسول‏الله (ص) بود، اما در جریان این بزرگتر شدن، چه رنج‏هاى عظیمى را مى‏دید و تحمل مى‏كرد، فقط خدا مى‏داند و بس...

در آن زمان پیامبر اسلام، از طرف قریش، هر روز با مشكلات جدیدى روبرو مى‏شد. هر روز با مسایل حاد اقتصادى و فكرى تهدید مى‏گشت و مشركین بر سر راه او، و در ارتباط با دعوت عظیم تاریخ‏ساز و جهان شمول وى، موانع و مخاطرات تازه‏اى ایجاد مى‏كردند. فاطمه (ع) هنوز كودكى بیش نبود كه گاهى مى‏دید دشمنان قسم خورده‏ى اسلام در تعقیب جدى پدرش هستند و قصد جان عزیزش را دارند.

گاهى مى‏دید كه در ابراز كینه و دشمنى، دنائت و پستى را به جایى مى‏رساندند كه وقتى پیامبر مشغول تلاوت قرآن و سجده بر درگاه الهى بود، شكمباره و أمعا و احشاى گوسفندى را بر اندام و لباس تمیز او مى‏افكندند، و آنگاه او اشك مى‏ریخت و با دستان كوچكش آنها را از لباس پدر پاك مى‏كرد.

سپس در حالى كه قلب پر عطوفتش مالامال از درد و اندوه بود، خود را خسته و كوفته به خانه مى‏رسانید و در گوشه‏اى خلوت، اشك بر دامن مى‏افشانید تا كسى او را گریان نبیند. روز دیگرى مشاهده مى‏كرد كه خانواده‏اش و یاران پدرش، از خانه و كاشانه‏ى خود رانده مى‏شوند و با اتكاى به خداوند و به خاطر هدف متعالى خود همه رنجها را به جان مى‏خرند و دم نمى‏زنند. آرى او مى‏دید كه مسلمین رنجدیده، سه سال و اندى در آن دره‏ى محدود و در آن تنگناى اقتصادى و اجتماعى اقامت مى‏كنند بى‏آنكه كمترین سستى و فتورى در اصول اعتقاد و ایمان پایدارشان ایجاد شود...

و سخت‏تر و تلخ‏تر از همه آن كه هنوز بیش از چندین بهار از عمر مباركش سپرى نشده بود كه ضربه‏ى بزرگ روحى بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شب‏هاى تاریك و دردآلودش را از دست داد... در اینجا بود كه غمى سیاه و اندوهى جانكاه سایه‏ى هولناك خود را بر وجود مبارك فاطمه (ع) افكند و او را با سختى‏ها و مرارت‏ها و ناراحتى‏هاى روحى، همدم و همراه ساخت...

 

منبع:

http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/Zendegi_Sire/Koodaki/02.aspx

يکشنبه 13/12/1391 - 13:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته