• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4112روز قبل
اهل بیت

جرم رضایت به گناه نیاکان

در روایات آمده است که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نسل قاتلان حسین علیه‏السلام انتقام می‏گیرد. شخصی از امام رضا علیه‏السلام پرسید: از امام صادق علیه‏السلام رسیده است که قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام خروج از نسل قاتلان سیّدالشهدا انتقام خواهد گرفت؛ در حالی که قرآن کریم می‏فرماید: «هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‏کشد»، پس چگونه این عمل توجیه می‏شود؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «همه سخنان خداوند راست است، اما از آنجا که فرزندان کشندگان امام حسین علیه‏السلام از کار نیاکان خویش راضی بوده، بدان افتخار می‏کنند، امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آنان را نیز می‏کشد؛ زیرا کسی که از کار دیگری راضی باشد، مانند همان کسی است که بدان کار اقدام کرده است. اگر کسی در مشرق زمین کشته شود و فردی در مغرب زمین از آن باخبر شده، بدان راضی باشد، او نیز شریک جرم قاتل است، آری! سبب انتقام‏گیری از فرزندان قاتلان سیدالشهداء این است که آنان کار پدرانشان را تأیید می‏کنند...».

امام حسین علیه‏السلام ، منصور خدا

امام صادق علیه‏السلام در تفسیر آیه شریفه «... و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی‏اش سلطه و حق قصاص قرار دادیم، اما در قتل اسراف نکند؛ چرا که مورد حمایت است»، فرموده است: «مراد از «سلطان منصور» مهدی آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که برای گرفتن انتقام خون سالار شهیدان قیام می‏کند و فرزندان و نسل قاتلان آن حضرت را به کیفر اعمال ننگین پدرانشان می‏رساند؛ زیرا آنان از کار نیاکانشان راضی بوده، آن را تأیید می‏کنند».

کیفر قاتل امام حسین علیه‏السلام

کیفر و عذاب اخروی قاتلان سیدالشهداء، بسیار شدیدتر و دردناک‏تر از کیفر دنیوی آنان است. رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرماید: «قاتل امام حسین علیه‏السلام در تابوتی از آتش به سر می‏برد و به اندازه نیمی از جهنمیان عذاب خواهد شد. دست‏ها و پاهای او را با زنجیرهای آتشین می‏بندند و در قعر جهنم می‏افکنند. او دارای بوی بسیار متعفّنی است که جهنمیان از آن به تنگ آمده، به خدا پناه می‏برند. آری! او جاودانه در آتش می‏سوزد و در عذاب سخت و دردناک به حیات ننگین خویش ادامه می‏دهد. هنگامی که همه بدنش سوخت، دوباره پوست و گوشت جدیدی پیدا می‏کند و سوخت و سوز او همیشگی است. وای بر او! وای بر او!»

قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، منتقم امام حسین علیه‏السلام

ابوحمزه ثمالی می‏گوید که از امام باقر علیه‏السلام پرسیدم: «آیا شما خاندان پیامبر، همگی به حق قیام نمی‏کنید و قائم به حق نیستید؟» فرمود: «آری». عرض کردم: «پس چرا لقب «قائم» تنها به یکی از شما گفته می‏شود؟» حضرت فرمود: «هنگام شهادت امام حسین علیه‏السلام فرشتگان بی‏تابی کرده، به خدای سبحان عرض کردند: ای مولای ما! آیا قاتلانِ بهترین انسان‏های روی زمین را به حال خودشان رها می‏کنی و آنها را کیفر نمی‏دهی؟ خداوند فرمود: آرام باشید! به عزت و جلالم سوگند که بی‏شک از آنان انتقام می‏گیرم. سپس امامانی را از نسل سیّدالشهدا علیه‏السلام ، به فرشتگان نشان داد و آنان شادمان شدند. خداوند یکی از آنان را که در حال قیام به نماز بود نشان داد و فرمود: با این مرد ایستاده ـ قائم ـ از آنها انتقام خواهم گرفت».
منبع: ماهنامه گلبرگ
شنبه 14/11/1391 - 21:12
اهل بیت
با وجود این همه سخن كه درباره حادثه عاشورا گفته اند و گفته ایم و شنیده ایم, ولى باز هم جاى سخن و تأمل و تدبّر و عبرت گیرى نسبت به این حادثه باقى است. این حادثه عظیم از دو جهت مورد توجه قرار مى گیرد و بنده مى خواهم امروز بیش تر جهت دوم را مورد توجه قرار بدهم.

درس هاى عاشورا

جهت اول, درس هاى عاشوراست. عاشورا پیام ها و درس هایى دارد. عاشورا به ما درس مى دهد كه براى حفظ دین باید فداكارى كرد. درس مى دهد كه در راه قرآن باید از همه چیز گذشت. درس مى دهد كه در میدان نبرد حق و باطل, همه افراد اعم از كوچك و بزرگ, زن و مرد, پیر و جوان, شریف و وضیع و امام و رعیت با هم در یك صف قرار مى گیرند. درس مى دهد كه جبهه دشمن با همه توانایى هاى ظاهرى بسیار آسیب پذیر است. همچنان كه جبهه بنى امیّه به وسیله كاروان اسیران عاشورا در كوفه آسیب دید, در شام آسیب دید, در مدینه آسیب دید و بالأخره هم نهضت عاشورا به فناى جبهه سفیانى منتهى شد.
عاشورا به ما درس مى دهد كه در ماجراى دفاع از دین, بصیرت بیش از چیزهاى دیگر براى انسان لازم است. بى بصیرت ها بدون این كه بدانند, فریب مى خورند و در جبهه باطل قرار مى گیرند چنان كه در جبهه ابن زیاد كسانى بودند كه فُسّاق و فجّار نبودند ولى از بى بصیرت ها بودند. این ها درس هاى عاشوراست. البته همین درس ها كافى است كه یك ملت را از ذلت به عزّت برساند. همین درس ها مى تواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. این ها درس هاى زندگى ساز است. این, آن جهت اول است.

عبرت هاى عاشورا

جهت دوم از جهات مربوط به حادثه عاشورا, عبرت هاى عاشوراست. عاشورا غیر از درس, یك صحنه عبرت است. انسان باید در این صحنه نگاه كند تا عبرت بگیرد. عبرت بگیرد یعنى چه؟ یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه كند و بفهمد در چه حال و وضعى قرار دارد. چه چیزى او را تهدید مى كند و چه چیزى براى او لازم است. این را عبرت مى گویند. مثلاً هنگامى كه شما از جاده اى عبور مى كنید و اتومبیلى را مى بینید كه واژگون شده یا تصادف كرده و آسیب دیده و مُچاله شده و سرنشینانش نابود شدند, مى ایستید و به آن صحنه نگاه مى كنید, چرا؟ براى این كه عبرت بگیرید. براى این كه برشما معلوم بشود كه چه جور سرعت و حركت و چه جور رانندگى به این وضعیت منتهى مى شود. این هم نوع دیگرى از درس است اما درس از راه عبرت گیرى. حال مى خواهیم این را یك قدرى بیش تر بررسى كنیم.
اولین عبرتى كه در قضیه عاشورا ما را متوجه خود مى كند این است كه ببینیم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبرْ جامعه اسلامى به آن حد رسید كه كسى مثل امام حسین(ع) ناچار شد براى نجات جامعه این چنین فداكارى بكند. یك وقت این فداكارى بعد از گذشت هزار سال از صدر اسلام است یا یك وقت در قلب كشورها و ملت هاى مخالف و معاند با اسلام است, این یك حرفى است امّا این كه حسین بن على(ع) در مركز اسلام, در مدینه و مكه (مركز وحى نبوى) با وضعیتى مواجه شود به طورى كه هر چه نگاه كند ببیند چاره اى جز فداكارى نیست (آن هم فداكارى خونین و با عظمتى), این قابل تأمل است. مگر چه وضعى بود كه حسین بن على} احساس كرد كه اسلام فقط با فداكارى او زنده مى ماند واü از دست مى رود؟ عبرت این جاست, ما باید نگاه كنیم و ببینیم كه چه شد كه فردى مثل یزید بر جامعه اسلامى حاكم شد؟ جامعه اسلامى كه رهبر و پیغمبرش در مكه و مدینه پرچم ها را مى داد دست مسلمان ها و آن ها مى رفتند تا اقصا نقاط جزیرة العرب و مرزهاى شام, امپراتورى روم را تهدید مى كردند و سربازان دشمن نیز از مقابلشان فرار مى كردند و مسلمین پیروزمندانه برمى گشتند (مثل ماجراى تبوك) و جامعه اسلامى كه در مسجد و مَعبَر آن, صوت تلاوت قرآن بلند بود و شخصیتى مثل پیغمبرْ با آن لحن و نَفَس, آیات خدا را بر مردم مى خواند و مردم را موعظه مى كرد و آن ها را در جاده هدایت با سرعت پیش مى برد. چطور شد كه همین جامعه, همین كشور و همین شهرها آن قدر از اسلام دور شدند تا كسى مثل یزید بر آن ها حكومت كرد؟ چرا باید وضعى پیش بیاید كه كسى مثل حسین بن على} ببیند چاره اى ندارد جز این فداكارى عظیم, كه در تاریخ بى نظیر است. چه شد كه آن ها به این جا رسیدند؟ این همان عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار بدهیم. ما امروز یك جامعه اسلامى هستیم. باید ببینیم آن جامعه اسلامى چه آفتى پیدا كرد كه كارش به یزید رسید. چه شد كه بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهرى كه ایشان حكومت مى كرد سرهاى پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه كردند و در آن شهر گرداندند! كوفه همان جایى است كه امیرالمؤمنین(ع) توى بازارهاى آن راه مى رفت, تازیانه بر دوش مى انداخت و مردم را امر به معروف و نهى از منكر مى كرد. فریاد تلاوت قرآن در آناء اللیل وأطراف النّهار, از مسجد و تشكیلات آن بلند بود. این همان شهر است كه حالا دخترها و حرم امیرالمؤمنین(ع) را به اسارت در بازار آن مى گردانند. چه شد كه ظرف بیست سال به این جا رسیدند؟ جواب, این است: رسیدند كه یك بیمارى وجود دارد كه مى تواند جامعه اى كه در رأس آن كسى مثل پیغمبر اسلامْ و امیرالمؤمنین(ع) بوده است را در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند. پس این یك بیمارى خطرناكى است و ما هم باید از این بیمارى بترسیم. امام بزرگوار ما اگر خود را شاگردى از شاگردان پیغمبرْ محسوب مى كرد, سرفخربه آسمان مى سود. افتخار امام ما كجا و پیغمبرْ كجا؟ جامعه اى را كه پیغمبرْ ساخته بود, بعد از مدت چند سال به آن وضع دچار شد و لذا جامعه ما خیلى باید مواظب باشد كه به آن بیمارى دچار نشود. عبرت این جاست. ما باید آن بیمارى را بشناسیم و آن را یك خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب كنیم.

پیام فورى عاشورا

به نظر من امروز پیام عاشورا از دیگر درس ها و پیام هاى عاشورا براى ما فورى تر است. ما باید بفهمیم چه بلایى بر سر آن جامعه آمده كه سر حسین بن على }, آقا زاده اول دنیاى اسلام و پسر خلیفه مسلمین على بن ابى طالب(ع), در همان شهرى كه پدر او بر مسند خلافت مى نشسته است گردانده شد و آب از آب هم تكان نخورد. ببینیم چگونه از همان شهر افرادى آمدند به كربلا و او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالمؤمنین(ع) را به اسارت گرفتند. حرف در این زمینه زیاد است. من در پاسخ به این سؤال یك آیه از قرآن را مطرح مى كنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بیمارى را به مسلمین معرفى مى كند. آن آیه این است كه مى فرماید: (فخلف مِنْ بَعدهِم خَلْفٌ اَضاعُوا الصّلوة واتبعوا الشّهَوات فَسَوف یَلقَون غَیّا).
دو عامل, عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یكى دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صَلوة و نماز است. یعنى فراموش كردن خدا و معنویت و جدا كردن حساب معنویت از زندگى و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفیق از خداى متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدایى از زندگى, و عامل دوم (اتبعوا الشهوات) است یعنى دنبال شهوترانى ها و هوس ها و در یك جمله (دنیا طلبى) رفتن و به فكر جمع آورى ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن این ها و فراموش كردن آرمان ها. این درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممكن است به این درد دچار بشویم.

حفظ آرمان ها, ارزش ها و معیارهاى الهى

اگر در جامعه اسلامى ما آن حالت آرمان خواهى از بین برود یا ضعیف بشود و هر كسى به فكر این باشد كه كلاه خودمان را از معركه به در ببریم تا در دنیایمان از دیگران عقب نیفتیم, دیگرى جمع كرده است و ما هم برویم جمع كنیم و خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح بدهیم, معلوم است كه وضع به این جا خواهد رسید. نظام اسلامى با ایمان ها, با همت هاى بلند, با مطرح شدن و اهمیت دادن و زنده نگه داشتن شعارها به وجود مى آید و حفظ مى شود و پیش مى رود. معلوم است كم رنگ شدن شعارها, بى اعتنایى به اصول اسلام و انقلاب و همه چیز را با محاسبات مادى فهمیدن و مطرح كردن, جامعه را به آن جا پیش خواهد برد كه به چنان وضعى برسد. به همین دلیل آن ها به آن وضع دچار شدند. یك روز براى مسلمین پیشرفت اسلام و رضاى خدا و تعلیم دین و معارف اسلامى و آشنایى با قرآن و معارف آن مطرح بود, دستگاه حكومت و اداره كشور, دستگاه زهد و تقوا و بى اعتنایى به زخارف دنیا و شهوات شخصى بود, نتیجه آن هم حركت عظیمى بود كه مردم به سمت خدا كردند. در چنان وضعیتى كسى مثل على بن ابى طالب(ع), خلیفه مسلمین و كسى مثل حسین بن على(ع), شخصیت برجسته مى شود. چرا كه معیارها در وجود این ها بیش از دیگران است. وقتى معیار خدا, تقوا, بى اعتنایى به دنیا و مجاهدت در راه خدا باشد كسانى به صحنه عمل مى آیند كه این معیارها را دارند. این ها سر رشته كارها را به دست مى گیرند و جامعه, جامعه اى اسلامى خواهد بود. اما وقتى كه معیارهاى خدایى عوض بشود, هركسى كه دنیا طلب تر, شهوتران تر و براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگ تر و با صدق و راستى بیگانه تر است, سركار مى آید. آن وقت نتیجه این مى شود كه امثال عمربن سعد و شمر و عبیدالله بن زیاد مى شوند رؤسا و مثل حسین بن على(ع) به مَذبَح مى رود و در كربلا به شهادت مى رسد. این یك حساب دو دو تا چهارتاست.
كسانى كه دلسوزند نباید بگذارند معیارهاى الهى در جامعه عوض بشود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد معلوم است كه باید خون یك انسان با تقوایى مثل حسین بن على(ع) ریخته شود. اگر زرنگى و دست و پا دارى در كار دنیا و پشت سر هم اندازى و دروغگویى و بى اعتنایى به ارزش هاى اسلامى ملاك قرار گرفت, معلوم است كه كسى مثل یزید باید در رأس كار قرار بگیرد و كسى مثل عبیدالله باید شخص اول كشور عراق بشود.

انقلاب ما, انقلاب ارزش ها بود

همه كار اسلام این بود كه این معیارها را عوض كند. همه كار انقلاب ما هم همین بود كه در مقابل معیارهاى باطل و غلط مادى جهانى بایستد و آن ها را عوض كند. دنیاى امروز, دنیاى دروغ, زور, شهوترانى و دنیاى ترجیح ارزش هاى مادى بر ارزش هاى معنوى است. دنیا این است. مخصوص امروز هم نیست. قرن هاست كه معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است. قدرتمندها تلاش كردند معنویت را از بین ببرند.
صاحبان قدرت, پول پرست ها و سرمایه دارها یك نظام و بساط مادى در دنیا چیدند كه در رأس آن قدرتى مثل قدرت آمریكاست كه از همه دروغگوتر, فریبگرتر, بى اعتناتر نسبت به فضایل انسانى و بى رحم تر نسبت به انسان هاست. چنین قدرتى در رأس است و دوستان او هم در مراتب بعد قرار مى گیرند. این وضع دنیاست. انقلاب اسلامى یعنى زنده كردن دوباره اسلام. زنده كردن (إنَّ أكرَمكُم عِنْدَاللّه أتقیكُم)(1) و انقلاب آمد تا این بساط و این تربیت غلط جهانى را بشكند و یك تربیت جدیدى درست كند. اگر تربیت جهان, تربیت مادى باشد, معلوم است كه افرادى شهوتران, فاسد, روسیاه و گمراه مثل محمد رضا باید در رأس كار باشند و یك انسان با فضیلت و منوّر مثل امام بایستى یا در زندان و یا در تبعید باشد. در چنان وضعیتى در جامعه جاى امام نیست. وقتى زور, فساد, دروغ و بى فضیلتى حاكم است, آن كسى كه داراى فضیلت, صدق, نور, عرفان و توجه به خداست جایش یا زندان هاست و یا در مقتل و مذبح و گودال قتلگاه است. وقتى كسى مثل امام بر سر كار آمد یعنى ورق برگشت. شهوترانى, دنیاطلبى و وابستگى و فساد در انزوا رفت و تقوا, زهد, صفا و نورانیت, جهاد, دلسوزى براى انسان ها, رحم و مروّت و برادرى و ایثار و از خود گذشتگى روى كار آمد. امام كه روى كار مى آید یعنى این خصلت ها و این فضیلت ها روى كار مى آید. این ارزش ها مطرح مى شود.
اگر این ارزش ها را نگه داشتید نظام امامت باقى مى ماند. آن وقت امثال حسین بن على } دیگر به مذبح برده نمى شوند. اما اگر این ها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجى را از دست دادیم چه؟ اگر به جاى توجه به تكلیف و وظیفه و آرمان الهى به فكر تجمّلات شخصى خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجى, مؤمن و با اخلاص را كه هیچ چیز نمى خواهد جز میدانى براى مجاهدت در راه خدا, در انزوا قرار دادیم و یك آدم پُررو, افزون خواه, پرتوقع و بى صفاى بى معنویت را مسلط كردیم چه؟ در این صورت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر بین رحلت نبى اكرمْ و شهادت جگر گوشه اش در صدر اسلام پنجاه سال فاصله بود, ممكن است در روزگار ما این فاصله خیلى كم تر بشود و فضیلت ها و صاحبان فضایل زودتر به مذبح بروند.
نباید بگذاریم چنین چیزى پیش بیاید. باید در مقابل انحرافى كه ممكن است دشمن بر ما تحمیل بكند, بایستیم. عبرت گیرى از عاشورا این است. نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوى بشوند.

پی نوشت :

1. حجرات (49) آیه 13.

منبع: بیانات مقام معظم رهبرى(مدّظله العالى) در دیدار با نیروهاى مقاومت بسیج 23/4/71
شنبه 14/11/1391 - 21:12
اهل بیت

احترام تربت حسینی

تربت قبر مطهر امام حسین علیه‏السلام نشانی از خود امام است؛ از این رو، احترام به آن ضرورت دارد. شهید محراب، آیت اللّه‏ دستغیب در کتاب شریف گناهان کبیره، هتک حرمت به تربت حسینی را از جمله گناهان کبیره می‏شمارد و چنین می‏نویسد: «آنچه از خاک اطراف قبر شریف حضرت ابا عبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام تا چهار فرسنگ، به عنوان تبرک یعنی به قصد استشفاء به آن یا سجده کردن بر آن و غیر این از دیگر خواص و آثار آن، برداشته می‏شود، لزوم احترام به آن و حرام بودن هتک آن نزد همه شیعیان از بدیهیات است و بزرگ بودن گناه اهانت و هتک آن، مورد اتفاق همه است؛ به طوری که یقین می‏شود از زمان حضرت سجاد علیه‏السلام تاکنون چنین بوده است. و نیز هتک تربت، هتک صاحب قبر است و کبیره بودن گناه هتک امام علیه‏السلام ضروری است. بنابراین، انداختن تربت از روی اهانت به آن یا لگدمال کردن یا نجس کردن آن و مانند اینها گناه کبیره است».

سجده بر تربت امام حسین علیه‏السلام

چند روایت از امامان معصوم درباره فضیلت سجده بر تربت امام حسین علیه‏السلام نقل شده است. امام صادق علیه‏السلام تنها بر تربت جدش امام حسین علیه‏السلام سجده می‏کرد و می‏فرمود: «سجده کردن بر تربت امام حسین علیه‏السلام حجاب‏های هفت‏گانه را از بین می‏برد». شاید یکی از اهداف بلند سجده بر تربت این باشد که نمازگزار هنگام سجده بر آن به یاد فداکاری‏های امام حسین علیه‏السلام و دریغ نورزیدن آن حضرت از تقدیم جان خود و عزیزانش در راه خدا، افتد.

هدیه امام رضا علیه‏السلام

یکی از یاران امام رضا علیه‏السلام می‏گوید: آن حضرت برای من از خراسان متاعی فرستاد. هنگامی که آن را باز کردم، در میان آن خاکی بود. از مردی که آن را آورده بود، پرسیدم: «این خاک چیست؟» گفت: «خاک قبر امام حسین علیه‏السلام است و آن حضرت هر گاه لباس یا هر چیز دیگر را برای هدیه به جایی بفرستد، از آن خاک نیز در میانش قرار می‏دهد و می‏فرماید: «این خاک به اذن و اراده خدا از بلاها ایمنی می‏بخشد».

معجون شفابخش

محمد بن مسلم می‏گوید: به مدینه رفتم و در آنجا بیمار شدم. امام باقر علیه‏السلام به وسیله غلام خود، مقداری آشامیدنی برایم فرستاد. غلام گفت: «امام امر فرموده برنگردم تا این دارو را بیاشامی». آن شربت گوارا را نوشیدم. سپس برخاستم و به در خانه آن حضرت رفتم و اجازه خواستم. حضرت پرسید: «بدنت سالم شده، داخل شو»... سپس فرمود: «آن شربت را چگونه یافتی؟» گفتم: «گواهی می‏دهم که شما اهل بیت رحمتید و تو وصیّ اوصیایی. هنگامی که غلام شربت را آورد توانایی نداشتم که بایستم و چون آن را نوشیدم، چیزی را از آن خوش‏بوتر، خوشمزه‏تر و خنک‏تر نیافتم. هنگامی که غلام گفت: «مولایم فرموده بیا، گفتم با این حال می‏روم، هر چند جانم برود، ولی چون به راه افتادم، گویا از بندی رها شدم». امام فرمود: «آن شربت از خاک قبر حسین علیه‏السلام بود و بهترین چیزی است که من به آن شفا می‏جویم و هیچ چیز را با آن برابر مکن که ما به کودکان و زنان خود می‏خورانیم و از آن بسیار خیر می‏بینیم».

هدایت معنوی

شیخ طوسی نقل می‏کند که موسی بن عبدالعزیز گفت: روزی یوحنا، پزشک نصرانی به من گفت: «آن کسی که مردم در کربلا به زیارتش می‏روند کیست؟». گفتم: «او امام حسین علیه‏السلام ، پسر دختر پیغمبر ماست». سپس گفتم: «به من بگو چرا این پرسش را کردی؟» گفت: «شاپور، خادم هارون الرشید شبی مرا خواست و به خانه موسی، یکی از خویشان خلیفه برد. او بی‏هوش در رختخواب افتاده بود و در پیش رویش طشتی بود که لخته‏های خون در آن ریخته بود. شاپور از خادم مخصوص موسی حال او را پرسید. خادم گفت: «یک ساعت پیش با ندیمان خود صحبت می‏کرد. شخصی از بنی‏هاشم به او گفت: من بیماری شدیدی داشتم که با تربت امام حسین علیه‏السلام شفا یافتم. موسی گفت: از آن تربت پیش تو مانده است؟ گفت: بلی. پس قدری از آن تربت آوردند و موسی از آن استفاده کرد و بهبود یافت. یوحنا پس از دیدن این کرامات، تا مدتی به زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام می‏رفت، تا آنکه مسلمان شد.

شفای دردها

شیخ طوسی، دانشمند بزرگ قرن پنجم در کتاب امالی از استادان خود روایت می‏کند که شخصی می‏گفت: در مسجد جامع مدینه نماز می‏گزاردم و دو نفر کنار من بودند. یکی از آنها به دیگری گفت: «تربت حسین علیه‏السلام شفای هر دردی است. من بیماری‏ای داشتم که با هیچ دارویی معالجه نمی‏شد، تا اینکه ناامید شدم. ناگاه پیرزنی از اهل کوفه نزد من آمد و گفت: می‏خواهی تو را معالجه کنم؟ گفتم: بلی. پس آبی در کاسه‏ای ریخت و نزد من آورد. وقتی آب را نوشیدم، بهتر شدم؛ گویا که هرگز بیماری‏ای نداشتم. پس از چند ماه آن زن که سلمه نام داشت، نزد من آمد. گفتم: تو را به خدا قسم! آن دارو چه بود که من با آن بهتر شدم؟ گفت: با یک دانه تسبیح تو را درمان کردم. گفتم: این تسبیح چیست؟ گفت: خاک قبر امام حسین علیه‏السلام . با بی‏ادبی به او گفتم: مرا با خاک قبر حسین مداوا می‏کنی؟ آن زن خشمناک شد و رفت و در همان ساعت بیماری من بازگشت».

قوت چشم

مرحوم آیت اللّه‏ سید نعمت اللّه‏ جزائری، از عالمان بزرگ شیعه می‏گوید: «وقتی که به زیارت عتبات مقدسه عراق مشرف شدم، از بالای سر هر امام مشتی خاک برداشتم. از پایین پای امام حسین علیه‏السلام نیز مشتی از تربت آن حضرت برداشتم و آن را بالای همه خاک‏ها قرار داده، مقداری از آن را به چشم خود کشیدم. پس از آن روز ضعف چشمم برطرف شد و چشمم قوّت گرفت و توانستم مطالعه کنم. پیش از آن بر مقداری از صحیفه سجادیه شرح نوشته بودم که با خوب شدن چشمم آن را تمام کردم و تاکنون هرگاه درد چشم بر من عارض شده، مقداری از آن خاک به چشمم مالیده‏ام و این دوای من است».

درمان برتر

یکی از شاگردان حضرت آیت اللّه‏ العظمی بهجت، از مراجع تقلید، می‏گوید: «یکی از دوستانم چند سال پیش مریض شد؛ به گونه‏ای که در ایران از معالجه او عاجز شدند. وی پیش از آنکه به سوی خارج از کشور حرکت کند، به حضور آیت اللّه‏ بهجت رفت و بیماری‏اش را برای معظم له مطرح کرد. آیت اللّه‏ بهجت مقداری از تربت امام حسین علیه‏السلام را برای شفا به او دادند. دوست ما آن را خورد و چند روز بعد به خارج سفر کرد، ولی وقتی پزشکان او را معاینه کردند، دیدند هیچ‏گونه بیماری ندارد، بنابراین، او را روانه ایران کردند».

آخرین توشه

مرحوم آیت اللّه‏ العظمی حجت رحمه‏الله یکی از مراجع تقلید پیشین است که در اخلاص، تواضع و ساده‏زیستی کم‏نظیر بود. او هنگامی که در آستانه مرگ قرار گرفت، به حاضران گفت: «برای من مقداری تربت سیدالشهدا بیاورید». مقداری تربت را در آب حل کردند و لیوان را به ایشان دادند.آیت اللّه‏ حجت لیوان را نزدیک لب آورد و گفت: «آخرین توشه من از دنیا تربت حسین علیه‏السلام است». آن‏گاه آب را نوشید. سپس شهادتین را بر زبان جاری کرد و در حالی که رو به قبله بود، به جوار رحمت حق تعالی پیوست.

تربت حسینی از نگاه معصومان علیهم السلام

پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم : «بدانید که اجابت دعا در زیر گنبد حرم او و شفا در تربتش است».
امام صادق علیه‏السلام : «کام کودکانتان را با تربت حسین بردارید؛ زیرا موجب امنیت آنان است».
امام صادق علیه‏السلام : «شفای هر دردی در تربت مزار حسین است، و آن بزرگ‏ترین درمان است».
امام رضا علیه‏السلام : «[خوردن] هر خاکی، حرام است، غیر از تربت مزار امام حسین علیه‏السلام که دوای هر دردی است».
امام کاظم علیه‏السلام : «پیروان ما به چهار چیز نیازمندند و یکی از آنها تسبیحی از تربت مزار امام حسین علیه‏السلام است».
منبع: پایگاه حوزه
شنبه 14/11/1391 - 21:11
اهل بیت
نویسنده:مرضیه مشكورى
كوثر زلال «عاشورا» در متن زندگى شیعه و در عمق باورهاى پاك او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب كننده جانها بوده است.
اینك نیز عاشورا پرگارى است كه عشق را ترسیم مى‏كند و كانونى است كه ارزشها، احساسها، عاطفه‏ها، خردها و اراده‏ها برگردش مى‏چرخند.
بى‏شك، محتوا، انگیزه‏ها، اهداف و درسهاى آن، حماسه عظیم فرهنگى ناب و الهام بخش را تشكیل مى‏دهد. از اینرو در حوزه وسیع تشییع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با «فرهنگ عاشورا» زیسته‏اند و براى آن جان باخته‏اند. آنان در آغاز تولد كام نوزاد را با تربت‏سیدالشهدا(ع) و آب فرات بر مى‏دارند و هنگام خاكسپارى، تربت كربلا را با میت همراه مى‏كنند.آنان از روز ولادت تا هنگامه مرگ به حسین بن‏على(ع) عشق مى‏ورزند و براى شهادتش اشك مى‏ریزند و این مهر مقدس، با شیر وارد جان مى‏شود و از جان به در نمى‏رود.
عاشورا از دیرباز تجلى‏گر روز درگیرى حق و باطل و روز فداكارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین(ع) در این روز با یارانى اندك ولى با ایمان و صلابت و عزتى بزرگ و شكوهمند، با سپاه سنگدل و بى‏دین كومت‏ستم یزیدى به مقابله برخاست و كربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایى و آزادگى مبدل ساخت.
عاشورا اگر چه یك روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت كشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است كه همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت‏به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن‏على(ع) مى‏گردد و حتى غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزادمردان سر تعظیم فرود مى‏آورند.
عاشورا نشان دهنده معناى «حسین منى و انا من حسین‏» بود كه دین رسول خدا با خون سید الشهدا آبیارى شد و به تعبیر امام خمینى(ره) عاشورا، قیام عدالت‏خواهان با عددى قلیل و ایمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخ‏نشین و مستكبران غارتگر بود. (1) و اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان كه مى‏خواستند قلم سرخ بر وحى و كتاب بكشند و یزید، یادگار عصر تاریك بت‏پرستى كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشیدن فرزندان وحى امید داشت اساس اسلام را بر چیند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحى نزل‏» بنیاد حكومت الهى را بر كند نمى‏دانستیم بر سر قرآن كریم و اسلام عزیز چه مى‏آمد. (2)
حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند كه مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلت‏بار ترجیح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاریخ سبز بماند.
در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانى كه در ركاب حضرت به فوز عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان كمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب كبرى (س) و نقش وى در پیام رسانى صحبت‏شده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است، از این رو در این مقاله به معرفى اجمالى زنان حماسه‏ساز در نهضت عاشورا مى‏پردازیم.
بدون تردید در طول تاریخ اسلام و به ویژه تشییع زنان از سهم بسزایى برخوردار بوده‏اند و عاشورا نیز برهه‏اى از همین تاریخ سراسر صبر و ایثار و مقاومت و خودآگاهى است. زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند كه از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مى‏پندارند، زن مسلمان نه عروسك حرمسرا و نه موجودى به دور از واقعیتها و مسایل اجتماعى و سیاسى و نظامى است و تاریخ عاشورا بیانگر این واقعیت است، چنانكه زمانى كه افرادى چون عمر سعد در انتخاب صراط مستقیم راه را گم كردند و افرادى چون زهیر بن قین كه در یارى امام دچار تردید شده بودند، زنانى چون دلهم ( همسر زهیر ) شوهرش را به یارى امامش دعوت كرد و او را از تنگناى امتحان سرفراز بیرون آورد. نیز زنانى چون ام وهب و بانوى غیریه قاسطیه كه شجاعت در ركابشان مردانگى آموخت.
در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان براى همیشه تاریخ بر بار شیعه بهترین الگوى ایمان و ایثار و اخلاص و فداكارى خواهند بود.

زنان در عاشورا

نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:

1- مشاركت در جهاد

شركت در جبهه پیكار و همدلى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشاركت در ابعاد مختلف آن، از جلوه‏هاى این حضور است. از همكارى طوعه در كوفه با نهضت مسلم و همراهى همسران برخى از شهداى كربلا گرفته تا اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه كوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل خولى نمونه‏هایى از این دست است.

2- آموزش صبر

روحیه مقاومت و تحمل زنان در مقابل شهادت مردان اسلام در كربلا از درسهاى نهضت عاشورا بود كه اوج این صبورى در رفتار زینب كبرى(س) جلوه‏گر شد. آموزش صبر و مقاومت‏حماسه عاشورا در زنان آگاه و مبارز متجلى شده و در طول جنگ تحمیلى زنان مبارز و فداكار انقلاب اسلامى ایران نشان دادند كه آموزش صبر و مقاومت را از شیر زنان كربلا به خوبى آموخته‏اند.

3- پیام رسانى

افشاگرى جنایات یزیدیان چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت‏به مدینه، به معناى پاسدارى از خون شهدا بود. افشاگرى بانوان به دو صورت، خطبه و گفتگوهاى پراكنده صورت پذیرفت، و اگر پیام رسانى زینب كبرى(س) و بقیه زنان نبود، امروز حماسه عاشورا به این روشنى براى شیعه تجلى نمى‏كرد و چه بسا آن واقعه عظیم عقیم مى‏ماند.

4- روحیه بخشى

یكى از مسایل مهمى كه در هر جنگى مورد توجه بوده است، روحیه جنگاوران است و زنان این مهم را بر عهده داشتند چه در جنگهاى صدر اسلام و چه در جنگهاى دیگر.
در كربلا نیز حضور تشویق‏آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه مى‏بخشید و همسران و مادران شهدا آنها راتشویق به یارى امام معصوم مى‏كردند، مانند ام وهب كه خودش وارد میدان شد و با سر جگرگوشه‏اش یكى از یزیدیان را به هلاكت رساند و این روحیه بخشى بعد از چهارده قرن در هشت‏سال مقاومت جنگ ایران علیه كفر باعث‏شد كه زنان ایرانى درسى را كه از زینب(س) و زنان عاشورا گرفته بودند، به نحو احسن باز پس دهند.

5- پرستارى

رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از دیگر نقشهاى زنان در جبهه‏ها، از جمله در حماسه عاشورا است.نقش پرستارى و مراقبت‏حضرت زینب (س) از امام سجاد(ع) یكى از این نمونه‏هاست.

6- مدیریت

بروز صحنه‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شكوفا مى‏سازد. نقش حضرت زینب (س) در نهضت عاشورا و سرپرستى كاروان اسرا، درس مدیریت در شرایط بحران را مى‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت كرد و با هر اقدام، خنثى كننده نتایج عاشورا از سوى دشمن مقابله كرد و نقشه‏هاى آنان را خنثى ساخت.

7- حفظ ارزشها

درس دیگر زنان قهرمان در كربلا، حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض به هتك حرمت‏خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده بود. زنان اهل بیت، با آنكه اسیر بودند و لباسها و خیمه‏هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض‏كنان، بر حفظ عفاف تاكید مى‏ورزیدند. ام كلثوم در كوفه فریاد كشید كه آیا شرم نمى‏كنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده‏اید؟ وقتى هم در كوفه در خانه‏اى بازداشت‏بودند، زینب اجازه نداد جز كنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در كاخ یزید نیز به گرداندن، شهر به شهربانوان،اعتراض كرد و فرمود: «آمن العدل یابن الطلقاء تخد یرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا قد هتكت‏ستورهن و ابدیت وجوههن یحدوبهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المكاتل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید»
اى پسر آزاد شده، آیا در پشت پرده قرار دادن زنان و كنیزان خود و جلو انداختن دختران رسول خدا به صورت اسیر از عدل است. تو پرده آنان را دریدى، چهره‏هایشان را آشكار ساختى، از شهرى به شهرى مى‏رانى، رهگذران و بام‏نشینهابه تماشایشان مى‏ایستند و آشنا و بیگانه و حاضر و غایب به سیماى آنان خیره مى‏شوند.

8- تغییر ماهیت اسارت

آنان اسارت را به آزادى تبدیل كردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند و مفهوم اسیر در اذهان را به گونه‏اى دیگر تغییر دادند.

9- عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیك كربلا

گریه‏ها، شیونها، عزادارى بر شهدا و تحریك عواطف مردم به ماجراى كربلا عمق بخشید و بر احساسات تاثیر گذاشت و از این رهگذار ماندگارتر شد.

پی‏نوشت‏ها:

1- صحیفه نور. ج‏9. ص‏57
2- همان. ج 14. ص 265 ، عوالم (امام حسین) ص‏3 و 4 ، حیاة الامام الحسین، ج‏3، ص 378.

منبع:ماهنامه كوثر
شنبه 14/11/1391 - 21:11
اهل بیت
نویسنده:مرتضی عبدالوهابی
«اسماء شهدای شما از قبل در «لوح محفوظ الهی‏» ثبت‏شده است که اینان خواهند آمد و از اسلام و قرآن دفاع خواهند کرد .» (1) حضرت امام خمینی‏(رحمت الله علیه)
شهید آیت الله مدرس(رحمت الله علیه)
«پدرم سیداسماعیل، اجداد طاهرین ما را، سرمشق عبرت قرار می‏داد و می‏گفت: تسلیم ناپذیری در برابر زور و ستم را از جد شهیدمان، سیدالشهداءعلیه السلام بیاموزیم . یزید بن معاویه، در مقابل بیعت‏به آن حضرت، مال و منال فراوان و زندگی آسوده وعده داد . ولی او در راه مبارزه برای حق و حقیقت و دفاع از ایمان و عقیده خویش، آن وعده‏ها را نادیده گرفت و خون پاک خود و خانواده‏اش حتی نوجوانان و کودکان شیرخوار خانواده را فدا کرد .» (2)
شهید دکترچمران(رحمت الله علیه)
«ای حسین! درکربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش می‏کشیدی، می‏بوسیدی، وداع می‏کردی . آیا ممکن است هنگامی که من نیز به خاک و خون خود می‏غلتم; تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟ از این دنیای دون می‏گریزم . از اختلافات، خودنمایی‏ها، غرورها، خودخواهی‏ها، سفسطه‏ها، مغلطه‏ها، دروغ‏ها و تهمت‏ها خسته شده‏ام . احساس می‏کنم که این جهان، جای من نیست . آنچه دیگران را خوشحال می‏کند; مرا سودی نمی‏رساند .
سرورم! آمده‏ام تا در رکابت علیه کفر و ظلم و جهل بجنگم . با همه وجود آمده‏ام . تاسوعاست . گروهی بزرگ از یزیدیان با تانک‏ها و توپ‏ها و زره پوش‏ها و ماشین‏های زیاد و سربازان فراوان در حرکتند . حق با باطل رو به رو شده است . دشمن سیل آسا پیش می‏آید و من می‏خواهم مثل یکی از اصحاب تو در کربلا بجنگم .» (3)

شهیدان کربلایی ایران

قطع شدن دست «حسین‏» باعث‏شده بود دیگران نسبت‏به او حساس باشند و کارهایش را زیر نظر بگیرند . او این را خوب می‏دانست و سعی می‏کرد تا آنجا که امکان‏پذیر است، اوضاع را عادی جلوه دهد . در این کار هم به خاطر سعی و تلاش بی‏وقفه خود موفق بود . خیلی زود کارها را با تمرینات مرتب یاد گرفته و شخصا انجام می‏داد . حسین عاشق محرم و سینه زنی بود . مخصوصا چون لشکر او به نام مقدس سیدالشهداءعلیه السلام بود; ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا می‏شد . بعضی وقت‏ها که دوستان در سنگر جمع بودند; با آن دستش که قطع نشده بود، سینه زنی می‏کرد . چقدر با صفا بود! آخر او سردار سرلشکر شهید حاج حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امام حسین‏علیه السلام در جبهه‏ها بود . (4)
بعد از این، در این بازار، ضرب عشق باید زد
هم به نام خرازی، هم به نام زین‏الدین
هفت ماهه به دنیا آمد، لاغر اندام و ضعیف; تولدش روز سوم شعبان بود . او را غلامحسین نام نهادند . دوسال بیشتر نداشت که خانواده‏اش او را به زیارت امام حسین‏علیه السلام بردند . «غلامحسین افشردی‏» در سال 1359 ش . با نام مستعار «حسن باقری‏» در واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول به خدمت‏شد . اقدامات پیگیر و اساسی او در زمینه اطلاعات، به راه اندازی واحد اطلاعات، عملیات در ستاد عملیات جنوب منتهی شد . سر لشکر شهید حاج حسن باقری، عاشق مولایش بود . آن روزها، در ایام سوگواری امام حسین‏علیه السلام و درست قبل از عملیات محرم، فرماندهان سپاه در «قرارگاه فتح‏» واقع در منطقه عین خوش، جلسه هماهنگی تشکیل داده بودند . حسین خرازی، مهدی زین الدین، مجید بقایی و حسن باقری در جلسه حاضر بودند . پس از پایان جلسه، حاج حسن باقری با قد و قواره بلند ایستاد و با حزن و اندوه، مصائب کربلا را به زبان آورد . بعد، از روی کتابی که در دست داشت، شروع به خواندن کرد . وقتی به این جمله حضرت قاسم رسید: «شهادت از عسل برای من شیرین‏تر است .» دیگر نتوانست طاقت‏بیاورد و خودش را کنترل کند . جمله‏ها را بریده بریده و با هق هق گریه ادا می‏کرد . در همین حال با چفیه چشم هایش را پاک می‏کرد . بقیه تحت تاثیر قرار گرفته و با صدای بلند گریه می‏کردند . او دیگر نتوانست ادامه بدهد . نشست روی زمین و های‏های گریه کرد . (5)
شب تاسوعای امام حسین‏علیه السلام بود . غربت و غم از سر و روی بچه‏ها می‏بارید . نیروهای بعثی لحظه به لحظه نزدیک و نزدیک‏تر می‏شدند . چیزی به سقوط سوسنگرد نمانده بود . دشمن ناجوانمرد، پیشتر هویزه مظلوم را زیر پاگذاشته و از سد بستان و دهلاویه نیز گذشته بود . بچه‏ها با آنکه نفراتشان اندک بود و ساز و برگشان ناچیز، اما با شهامت تمام به دفاع از شهر ایستاده بودند . به سرافرازی نخلهای سرجدایی که در میانه آتش و خون هنوز ایستادن را پای می‏فشردند . در آن شب جانسوزترین ناله‏های عاشقان حسین‏علیه السلام در زیر چرخ‏های زمخت تانک‏های بعثی، له شد و سوسنگرد بر مظلومیت‏یاران پاکبازش گریست . عاشقانی چند در این شب رازناک، قفس خاک نهادند و به افلاک بال گشودند . از جمله شهید «رضا پیر زاده‏» و شهید «اصغر گندمکار» .
پس از شهادت این دو بود که شهید «حسین علم الهدی‏» چونان سیاره‏ای شعله ور، بر مدار مدور عشق و جهاد، یکپارچه آتش شد و گرگرفت . (6)
«مصطفی‏» در دوران کودکی و بزرگ سالی، پرده خوان عاشورا بود . در کودکی همسالان خویش را در مدرسه جمع می‏کرد و از عاشورا برای آنان می‏گفت و این تاریخ را یکبار دیگر در جبهه‏ها زنده کرد، با حماسه‏ای خونین چونان عاشورا . او پرده خوان عاشورا بود که خود پرده از حجاب‏های دنیوی برداشت و به سراپرده حقیقت پیوست . از کربلاییان بود و به آنان ملحق شد .
وقتی همیشه از «کربلا» بگویی و از نینوا روایت کنی، دیگر آنچه می‏گویی، زمزمه های‏گلویت نیست; بلکه رشحات روح توست .
وقتی «عشق‏» می‏گویی باید تمام وجودت زبانی شود تا با تمامت‏خویش از آن بگویی . عشق را نمی‏توان با زبان معمولی که از دنیا وصف کرده، شرح کرد . در عشق نمی‏توان زبان بازی کرد; نمی‏توان آن را با زبان قال گفت; بلکه با زبان حال و زبان حال، زبان دل است .
مصطفی از دل می‏گفت و بر دل می‏نشست . عشق را در مدرسه نخوانده بود . پای مکتب استادی زانو نزده بود . آموزه‏های او همه در مدرسه حقیقت و شهادت، یعنی مکتب اباعبدالله‏علیه السلام بود . استادی جز حسین‏علیه السلام نداشت و چه خوب شاگردی بود! «مصطفی کلهری‏» امیر خط شکن گردان سیدالشهداءعلیه السلام (لشکر 17 علی ابن ابیطالب) (7)
به امام حسین‏علیه السلام ارادت خاصی داشت . بیشتر اوقات از امام حسین‏علیه السلام و رشادت‏های او در روز عاشورا می‏گفت . بارها از زبان خودش شنیدم که می‏گفت:
«ای کاش با تو بودم یا حسین!»
فرمانده گردان به من و برادر «حمیدرضا همت‏» و برادر «تورجی زاده‏» دستور داد تا سنگر کمینی را نزدیک عراقی‏ها حفر کنیم و همان جا مستقر شویم .
مدتی گذشت . دشمن متوجه ما شده بود و باید در همان مکان می‏ماندیم و با گشتی‏های دشمن درگیر شده و از نفوذ آنان به جبهه اسلام جلوگیری می‏کردیم . یکی از گلوله‏های خمپاره دشمن، نزدیک سنگر ما اصابت کرد و برادر حمیدرضا همت‏سر از بدن پاکش جدا شد و به فیض شهادت رسید . او را با مشکلات فراوانی به عقب آوردیم . شب بعد، برادر محمدرضا تورجی زاده در خواب، همت را دید که می‏گفت: «آرزو داشتم مانند امام حسین‏علیه السلام به شهادت برسم که به حمد خدا رسیدم . اما سر امام مفقود نشد . سر مرا با جنازه‏ام به عقب بفرستید .» شب بعد بچه‏ها دوباره جلو رفته و سر این شهید را پس از دو ساعت جست و جو، یافته و به عقب انتقال دادند . (8)

السلام علیک یا ابا عبدالله‏علیه السلام

پیر مرد 70 ساله بود . پشت‏خط، مسئول ایستگاه صلواتی بود . محاسنی سفید و چهره‏ای نورانی داشت . بسیجیان به او «بابا صلواتی‏» می‏گفتند . و گاهی به شوخی می‏گفتند: «بابا امروز نور بالا می‏زنی!» واقعا چهره‏ای دوست داشتنی و شخصیتی مجذوب کننده داشت . از گفتار و رفتارش لطف و عطوفت می‏بارید . چهارماه بود به مرخصی نرفته بود . هر وقت علتش را می‏پرسیدیم . می‏گفت: «چرا به مرخصی بروم؟ من آمده‏ام در خدمت رزمندگان باشم . عمرم را کرده‏ام . این آخر عمری از خدا خواسته‏ام شهادت را نصیبم نماید . آرزو دارم شهید شوم و مانند امام حسین‏علیه السلام سرم از بدن جدا شود و بر نیزه قرار گیرد .»
از نظر ما، محال بود این آرزوی باباصلواتی برآورده شود . تا این که یک روز هواپیماهای دشمن منطقه را بمباران کردند . یک اکت‏به ایستگاه صلواتی اصابت کرد . پیرمرد به شهادت رسید . وقتی به کنار جنازه سوخته‏اش رسیدیم; سر در بدن نداشت . دو روز بعد بچه‏ها سر باباصلواتی را در نیزارهای اطراف رودخانه پیدا کردند . او به آرزویش رسیده بود! (9)
عملیات کربلای 5، در جبهه شلمچه، مامور حمل مجروح بودیم . نیروها به سمت‏شهرک دوعیجی پیشروی می‏کردند . دو نفر مجروح را به سمت آمبولانس بردیم . آتش خمپاره‏های دشمن شدید بود . به پشت‏خاکریز رسیدیم . یکی از بچه‏های آر . پی . جی‏زن، شدیدا از ناحیه سر مجروح شده بود . قمقمه آب را در آوردیم و نزدیک دهانش بردیم . ولی او نخورد و اشاره کرد آب را به دیگران بدهیم . یک وقت دیدم او به من نگاه کرد و با اشاره دست از من خواست او را به طرف راست‏بچرخانم . خیال کردم سمت چپ و شانه چپ او مجروح شده و نمی‏تواند به آن طرف بچرخد . او را به طرف راست چرخاندم . لبخندی روی لبهایش نشست . نفس بلندی کشید و آهسته گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله!» و بعد تمام کرد . (10)
در این اواخر، «علی اصغر» به نورانیت عجیبی دست‏یافته بود که توصیف حالات معنوی ایشان، برایم مقدور نیست! حتی یک روز آن قدر احساس کردم چهره‏اش دگرگون شده و به اصطلاح عشق به شهادت در سیمایش نمود ظاهری پیدا کرده، که چند بار چشم‏هایم را بستم و گشودم و در دلم گفتم: خدایا! پناه برتو!
او به من گفت: «من می‏دانم این دفعه شهید خواهم شد . اگر عملیات در روز عاشورا باشد، در این روز، اگر در شب عاشورا باشد، در این شب و گرنه، در یکی از روزهای ماه محرم به شهادت می‏رسم .»
اول محرم سال 1362 بود که برای آخرین بار به جبهه رفت و همان گونه که خود پیش بینی کرده بود; در بیست و هشتم ماه محرم به مولایش حسین‏علیه السلام پیوست . (11)
روز قبل از آغاز عملیات شوش، من به شدت مریض شدم . غروب دلتنگی بود . توی سنگر دراز کشیده و با درد خود خلوت کرده بودم . تازه چشمم گرم رؤیایی خوش شده بود که یکباره غلتی خوردم و آینه رؤیایم شکست . احساس نیم خفته‏ام بر پیکره صدایی دلنشین، که انگار از کرانه‏های غیب می‏وزید; پیچید . و صدا آشنا می‏نمود . پلک گشودم و در نور تیره رنگ غروب، نگاهم بر سیمای ملکوتی صاحب صدا نشست . سردار شهید «سعید درفشان‏» بود که رو به سمت کربلا، زیارت عاشورا می‏خواند و اشک‏هایش بر سواحل خیس گونه‏اش قدم می‏زدند . فردا که شد، او نیز به خیل عظیم شهیدان عشق پیوست . (12)

پی‏نوشت‏ها:

1 . سر دلبران، یادنامه سرلشکر پاسدار، شهید مهدی زین الدین، ص 78 .
2 . حکایت‏هایی از شهید مدرس، مسعود نوری، ص 66 .
3 . یادنامه شهید چمران، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص 27 .
4 . هزار قله عشق، خاطراتی از سرلشکر شهید حاج حسین خرازی، ص 92 .
5 . چشم بیدار حماسه، خاطراتی از سرلشکر شهید حاج حسن باقری، ص 121 .
6 . ما آن شقایقیم، تقی متقی، ص 142 .
7 . امیر خط شکن، یادنامه فرمانده گردان سیدالشهداء، شهید مصطفی کلهری، ص 113 .
8 . خط شکنان، مجموعه خاطرات، ص 75 .
9 . مشق‏های آسمانی، مجموعه خاطرات فرهنگیان ایثارگر، ص 48 .
10 . همان، ص 54 .
11 . ما آن شقایقیم، ص 27 .
12 . همان، ص 116 .

منبع: ماهنامه کوثر
شنبه 14/11/1391 - 21:10
اهل بیت
نویسنده:حجت الاسلام سید جواد حسینی
هر نهضت و قیامی نیاز به مقدماتی دارد، مخصوصاً قیام‏هایی که منجر به برخورد نظامی و قتل و کشتار می‏شود. از مهمترین عامل و مقدّمه هر انقلاب و قیام که نقش کلیدی دارد، آگاهی دهی و اطلاع رسانی است، آگاهی دادن از چهره واقعی دشمنان، آگاهی دادن از اهداف قیام.
امام حسین(ع) سالها قبل از قیام عاشورا یکی از مسائلی که سخت بر آن تکیه و پافشاری نمود افشاگری علیه چهره فاسد و نقاب دار معاویه و همین طور بیان رسوائی‏ها و مفاسد یزید ملعون بود، آنچه پیش رو دارید، نگاهی است گذرا به افشاگریهای آن حضرت علیه معاویه و یزید .

الف: افشاگری علیه معاویه

1ـ افشای چهره معاویه و همراهان در جنگ صفین

در یکی از روزهای جنگ صفّین طراحان شام، از جمله معاویه به فکر نفوذ در خاندان عترت افتادند. عبداللّه عمر برای امام حسین(ع) پیغام ملاقات فرستاد، وقتی در گوشه‏ای از میدان بسوی او رفت، پسر عمر گفت: من برای جنگ با تو نیامدم، می‏خواهم تو را نصیحت کنم، امام حسین(ع) فرمود: چه نصیحتی داری؟ گفت: قریش از پدرت اطاعت نمی‏کنند، آیا تو می‏توانی با علی(ع) مخالفت کنی و او را بر کنار سازی تا ما همه تو را به عنوان رهبر جامعه اسلامی برگزینیم؟!
حضرت، از این سخنان برآشفت و فرمود: «سوگند بخدا! هرگز من به خدا، و پیامبر خدا(ص) و جانشین رسول خدا (ص) کافر نمی‏گردم...
گم شو، وای بر تو از شیطان متکبّر به تحقیق که شیطان اعمال زشت تو را زینت داده و تو را فریفته است تا آنکه تو را از دین اسلام خارج ساخته که از قاسطین اطاعت کنی و معاویه این مرد خارج شده از دین را یاری دهی.
همواره معاویه و پدرش ابوسفیان با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بودند و از دشمنانشان بحساب می‏آمدند.

افشای مفاسد معاویه و یزید در سخنان امام حسین(ع)

حجة‏الاسلام سید جواد حسینی
سوگند بخدا! که آن دو مسلمان نشدند بلکه از روی ترس و طمع تسلیم گردیدند، پس امروز تو بی سرزنشی از وجدان، جنگ می‏کنی، و به میدان جنگ می‏آیی تا به زنان شامی دسترسی پیدا کنی، پس اندک زمانی لذّت ببر، که من از خداوند عزیز و بزرگ امیدوارم به زودی تو را بکشد»(1)
وقتی عبداللّه بن عمر گزارش سخنان امام حسین(ع) را به معاویه داد معاویه گفت: حسین فرزند همان پدر است فریب تو را نمی‏خورد.

2ـ افشاگری بعد از شهادت حجر:

پس از آنکه معاویه جمعی از یاران امیرمؤمنان(ع) همراه با حجربن عدی را به شهادت رساند، همان سال به سفر حج رفت.
در مجلسی با حضرت اباعبداللّه(ع) ملاقات نمود با غروری خاص گفت: «ای اباعبداللّه! آیا این خبر به تو رسید که ما با حجر و یاران او که شیعیان پدرت بودند چه کردیم؟
امام پرسید: چه کردید؟ معاویه گفت: پس از آنکه آنها را کشتیم، آنها را کفن کردیم، و بر جنازه‏شان نماز میّت خواندیم.
حضرت فرمود:«ای معاویه! این گروه در روز رستاخیز با تو مخاصمه خواهند کرد. بخدا سوگند! اگر ما به یاران تو تسلّط می‏یافتیم نه آنها را کفن می‏کردیم و نه بر آنان نماز می‏خواندیم.
ای معاویه! بمن خبر رسیده است که تو به پدر من ناسزا می‏گویی و علیه او اقدام می‏کنی و یا عیبجوئی بنی هاشم را مورد تعرّض قرار می‏دهی، ای معاویه اگر چنین می‏کنی پس به نفس خویش بازنگر و آن را با حق و واقعیت‏ها ارزیابی کن، اگر عیب‏های بزرگ را در آن نیابی بی عیب هم نیستی، درست است که ما با تو دشمنی داریم.
سپس از غیر کمان خود تیر رها می‏کنی و به هدفی که دیگران برایت تعیین کرده‏اند نشانه می‏روی، تو از پایگاه نزدیک به دشمنی و عداوت ما برخاسته‏ای.
سوگند بخدا! تو از مردی (عمر و عاص) اطاعت می‏کنی که نه در اسلام سابقه‏ای دارد، و نه نفاق او تازگی خواهد داشت، و نه رأی تو را خواهد داشت، ای معاویه! نگاهی به خویشتن بیانداز و این منافق را رها کن.»(2)

3ـ افشای سیاست‏های معاویه

معاویه با اینکه قرار داد نامه صلح امضاء کرد و پذیرفت که حکومت را پس از خود به شورای مسلمین واگذارد، و آن را بصورت موروثی در نیاورد، در اواخر زندگانی خود خیانت کرد و تصمیم گرفت برای ولایت عهدی یزید از مسلمانان بیعت بگیرد.
روزی امام حسین(ع) را به مجلس عمومی خود طلبید و اظهار کرد با یزید بیعت کند امام بپاخاست و خطابه‏ای ایراد کرد و فرمود: ... ای معاویه! آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای امّت محمّد(ص) بر شمردی شنیدیم، قصد داری طوری به مردم وانمود کنی که گویا فرد ناشناخته‏ای را توصیف می‏کنی، یا فرد غائبی را معرّفی می‏کنی و یا از کسی سخن می‏گویی که گویا تو درباره او علم و اطلاع مخصوصی داری، در حالی که یزید ماهیّت خود را آشکار کرده و موقعیّت (سیاسی‏و اجتماعی و اخلاقی) خودش را شناسانده است.
از یزید آنگونه که هست سخن بگو! از سگ بازیش بگو، در آن هنگام که سگهای درنده را بجان هم می‏اندازد، از کبوتر بازیش بگو، که کبوتران را در بلند پروازی به مسابقه وامی‏دارد. از بوالهوسی و عیاشی او بگو که کنیزکان را به رقص و آواز وا می‏دارد. از خوشگذرانیش بگو که از ساز و آواز خوشحال و سرمست می‏شود.
آنچه در پیش گرفتی کنار بگذار، آیا گناهانی که تاکنون درباره این امّت بر دوش خود بار کرده‏ای ترا کافی نیست؟
بخدا سوگند! تو آنقدر از روش باطل و ستمگرانه خود و ادامه تجاوز و ظلم دست بر نداشتی تا کاسه‏های صبر مردم لبریز گردید، اینک بین مرگ و تو بیش از یک چشم بر هم زدن فرصتی باقی نیست پس بسوی عملی بشتاب که برای روز رستاخیز و حضور همگان مفید باشد، روزیکه گریز گاهی در آن نیست. ای معاویه! ترا می‏بینم که پس از این اعمال ننگین متعرّض ما می‏شوی، و ما را از میراث پدران خود منع می‏کنی.
بخدا سوگند! ما وارث پیامبر هستیم، ولی تو همان دلائل را پیش می‏کشی که به هنگام مرگ رسول خدا(ص) پیش کشیدند، و ناگزیر مردم هم آن را پذیرفتند، و از روی ایمان بدان گردن نهادند آری عذرها تراشیدید و آنچه خواستید انجام دادید، و آنگاه گفتید: «این چنین بود و این چنین هم خواهد بود» تا سرانجام از یک راه باورنکردنی کار بدست تو افتاد، اینجاست که صاحبان بصیرت باید عبرت بگیرند، تو برای توجیه کارهایت از عنوان صحابه‏ای پیامبر استفاده کردی...
معاویه! تو چگونه مصاحبت کسی (همچون عمرو عاص) را پذیرفته‏ای که نه صحابی بودنش قابل اعتماد است و نه دین و خویشاوندیش مورد اطمینان؟
تو می‏خواهی لباس شک و تردید بر اندام مردم پوشانی تا دیگران از لذّتهای دنیا کامیاب شوند، و شقاوت آخرت نصیب تو گردد، این همان خسران آشکار و ضرر واضح و روشن است.(3)

4ـ سخنرانی افشاگرانه در منی

امام حسین(ع) در اواخر زندگی معاویه که خیانت به صلحنامه با امام حسن(ع) را آشکارا مطرح و برای یزید بیعت می‏گرفت، به حج رفت و در «منی» مردان و زنان بنی هاشم و دوستان و یاران خود را جمع و به پاخاست و به افشای سیاست‏های شیطانی معاویه پرداخت و چنین فرمود:
«امّا بعد فانّ هذا الطاغیه قد فعل بنا و شیعتنا ما قد رأیتم و علمتم و شهدتم...؛ آن‏چه را که این مرد سرکش (معاویه) بر ما و شیعیان ما روا داشته می‏نگرید و شاهدید، اینک می‏خواهم مطلبی را از شما بپرسم اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیب نمایید.
سخنانم را بشنوید و حرفهایم را بنویسید، آنگاه به شهرها و قبیله‏های خودتان باز گردید و آنچه در حقّ ما میدانید به دوستان صمیمی و افراد مورد اطمینان خود بگویید.
من اعلان خطر می‏کنم از اینکه این مطلب کهنه شده و از هم بپاشد، و حق از بین برود، گرچه «خداوند نورش را گسترش خواهد داد و گرچه کافران آنرا نپسندند.»(4)
شما را به خدا سوگند! آیا می‏دانید که علی بن ابی طالب برادر پیامبر(ص) بود؟ در آن هنگام که رسول خدا مسلمانان را با یکدیگر برادر کرد میان خود و پدرم پیمان برادری بست و فرمود: «در دنیا و آخرت تو برادر منی، و من برادر تو هستم»...

5 ـ سخنرانی دیگر در منی

حضرت اباعبداللّه (ع) به میزان تحرّکات سیاسی بنی امیّه و شخص معاویه در روزهای آخر زندگی، به تبلیغات گسترده‏ای در مدینه، در سفر حج دست زد.
«... شما مصیبت بارترین مردم هستید، زیرا از مسئولیّتها عالمانه و آگاهانه دست کشیدید و علّت همه گرفتاریها آن است که زمام امور و اجرای احکام باید بدست علمای الهی باشد که در رعایت حلال و حرام خدا امین هستند، ولی این مقام و منزلت از شما سلب شده است چرا که از محور حق پراکنده شدید، و با وجود دلائل روشن در سنّت پیامبر(ص) اختلاف کردید، اگر بر رنجها و آزارها شکیبایی داشتید، و سختیهای راه خدا را تحمّل می‏کردید اجراء امور دین خدا بدست شما می‏افتاد، ولکن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جایگزین ساختید و امور دین خدا را بدست آنان سپردید، و آنان به اشتباه عمل می‏کنند، و در شهوات خود گام برمی‏دارند و بر شما مسلّط شدند.
چون شما از مرگ فرار کردید، و عاشقانه به زندگی گذرا، دل نهادید، و ضعیفان و بی‏نوایان را بدست ستمگران سپردید تا برخی را برده و مقهور خود ساختند، و برخی را برای لقمه نانی بیچاره و ناتوان کردند، ستمگران در ملک خدا، طبق میل و خواست خودگام برمیدارند، و با تمایلات خود راه پستی و مذمّت را هموار می‏سازند، از اشرار پست فطری پیروی می‏کنند، و جسورانه در مقابل خدای متعال می‏ایستند، در هر شهری بر فراز منبر گوینده‏ای دارند که فریاد میزند، و با صدای بلند سخن می‏گوید.
زمین در تسلّط کامل آنان است، و دستشان از هر جهت باز و گشوده است، مردم بردگان آنانند آنگونه که هر دستی بر سر آنان کوبیده شود قادر به دفاع نیستند.
گروهی از این جبّاران کینه توز، سخت بر بینوایان چیره گشته‏اند، و گروهی فرمانروایانی هستند که نه خدا را می‏شناسند، و نه روز معاد را باور دارند.
در شگفتم!! و چرا در شگفت نباشم؟! که زمین را مردی حیله‏گر و مکّار و فردی تیره روز، تصرّف کرده و بار مسئولیّت مؤمنین را کسی بدوش کشیده که هرگز به آنان رحم نمی‏کند، خدا در این نزاعی که بین ما و او درگرفته، بهترین حاکم است، و در نبرد ما با او، قضاوت خواهد کرد...»(6)

6ـ نامه هشدار دهنده به معاویه:

«...هان ای معاویه! آیا تو آنکس نیستی که حجر کندی را کشتی؟ و مردم نمازگزار و پرهیزکار را که ظلم و بدعت را نمی‏پسندیدند؟ و در امر دین از سرزنش کسی نمی‏ترسیدند؟ تو با ظلم و ستم آنها را کشتی با اینکه سوگندهای فراوان خوردی عهد و پیمان استوار نمودی که آنها را نمی‏کشی، بی آنکه در ملک تو فتنه‏ای پدید آورند، یا دشمنی آغاز کنند.
هان ای معاویه، آیا تو همان نیستی که عمر و بن حمق خزاعی صحابی رسول خدای را کشتی؟ آن مرد صالح که عبادت اندامش را لاغر و رخسارش را زرد نموده بود، آنهم بعد از زمانی که خط امان دادی، و بعهد خدای محکم نمودی، با آن میثاق و پیمان که اگر مرغی را عطا می‏کردی از فراز کوههای بلند بنزد تو می‏آمد، آن‏گاه بر خدا جرئت کردی، و عهد خدای را کوچک شمردی و بی جرم و جنایت او را کشتی.
آیا تو همان نیستی که زیاد بن سمیّه را که از عبدی از بنی ثقیف متولّد شد با خود برادر خواندی؟ و او را پسر ابوسفیان شمردی؟ و حال آنکه رسول خدا(ص) فرمود: «مولود منسوب بفراش است و بهره زناکار سنگ است».
تو به مصلحت خویش سنّت رسول خدای را پشت پا زدی، و پسر عبید را برادر گفتی، و بحکومت عراقین فرستادی، تا دست و پای مسلمانان را قطع کرد، و چشمهای ایشان را به آهن گداخته نابینا
نمود و بدن‏های ایشان را بر شاخه‏های درخت خرما آویزان کرد.
گویا از این امّت نبودی، و این امّت را با تو هیچ نسبتی نبود.
آیا تو آنکس نیستی که زیاد بن ابیه برای تو نوشت مردم حضرمیین بر دین علی هستند، و تو دستور دادی که از آنان که بر دین علی میروند یک تن زنده مگذار، و او همگان را کشت و مثله کرد و حال آن‏که سوگند به خدای علی(ع) بحکم اسلام تو و پدرت را باید دستخوش شمشیر می‏ساخت.
و امروز به بهانه همان دین، غصب مسند خلافت کردی و گرنه شرف تو و پدرت آن بود که زمستان و تابستان دنبال شتران کاسبی می‏کردید...
من هیچ فتنه‏ای را در این امّت بزرگتر از خلافت و حکومت تو نمی‏دانم و از برای خود و دین خویش و امّت محمّد (ص) هیچ سودی برتر از آن نمی‏دانم که با تو جهاد کنم...
قسم بجان خودم که تو به هیچ عهدی و شرطی وفا نکردی، و مسلمانان را بعد از عهد و پیمان و صلح و سوگند کشتی بی آنکه با تو مبارزه‏ای کنند و نبردی آغاز نمایند، و جرم و گناه ایشان جز ذکر فضایل ما و تعظیم حقوق ما نبود، پس کشتی ایشان را از بیم آنکه مبادا هلاک شوی و ایشان زنده بمانند یا بمیرند و حرارت تیغ تیز تو را نچشند.
بدان ای معاویه که روز حساب می‏آید و هنگام قصاص فرا می‏رسد، بدان که خدای را کتابیست که اعمال کوچک و بزرگ را فرو گذار نکرده و تمام اعمال در آن ثبت است و خداوند فراموش نمی‏کند که مردم را به بهتان گرفتی، و دوستان خدا را به تهمت زدی و جماعتی را کشتی و گروهی را از خانه‏ها و شهرهای خود بیرون کردی و از برای پسرت یزید که جوانی شراب خوار و سگ باز بود، از مردم بیعت گرفتی...»(7)

7 ـ نامه اعتراض آمیز

بعد از آنکه معاویه برای یزید از مردم بیعت گرفت، حضرت در نامه اعتراض‏آمیز و افشاگرانه، نوشت: «ای معاویه پسرت را جانشین خود قرار دادی، او نوجوانی است که شراب می‏خورد، و با سگ‏ها بازی می‏کند، توبه امانت الهی خیانت کردی و مردم را آلوده ساختی، و پندهای پروردگارت را نپذیرفتی، چگونه ممکن است رهبری امّت محمّد(ص) را کسی بر عهده گیرد که شراب می‏خورد؟ و با فاسق‏های شرور زمان، مست کننده می‏نوشد، شرابخوار بر یک درهم پول امین نمی‏باشد، چگونه رهبر امّت اسلامی خواهد شد؟
معاویه! بزودی با اعمال خود وارد قیامت خواهی شد که دیگر دفتر توبه بسته خواهد بود»(8)

ب: افشاگری علیه یزید

بعد از مرگ معاویه، سران بنی امیّه یزید را بر تخت حکومت نشاندند و فشار سیاسی بر مخالفان مخصوصاً شخص امام حسین(ع) را آغاز کردند.
یزید نامه‏ای به «ولید بن عتبه» فرماندار مدینه نوشت و تأکید کرد که از امام حسین(ع) بیعت بگیرد. وی در حالی که مروان بن حکم یهودی زاده در کنارش قرار داشت امام را طلبید و دستور یزید را ابلاغ کرد.
امام فرمود: این مسئله یک موضوع اجتماعی و عمومی است باید در میان عموم مردم طرح شود، مهلتی دهید تا فردا به شما پاسخ بگویم.
مروان به فرماندار مدینه گفت: او را زندانی کن اگر از دست ما برود دیگر بیعت نخواهد کرد یا گردن او را بزن.
امام حسین(ع) فرمود: «ای امیر! مائیم خاندان نبوّت و معدن رسالت، در خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت خداست. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نمود، و تا آخر نیز همگام با ما خاندان به پیش خواهد برد.امّا یزید مردی شرابخوار است که دستش به خون افراد بیگناه آلوده است، او شخصی است که دستورات الهی را درهم شکسته و در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور می‏گردد، آیا رواست شخصی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی با چنین مردی فاسق بیعت کند؟...»(9)

پاسخ افشاگرانه به شعارهای یزید

طرّاحان سیاسی بنی امیّه پس از مرگ معاویه می‏خواستند با تهاجم تبلیغاتی چهره مطلوبی از یزید نشان دهند، یزید را واداشتند تا اشعاری در مدح و ستایش بنی هاشم و ارزش صلح و سازش بسراید و آن را در شهر مدینه در میان قریش و بنی هاشم پخش کردند وقتی آن اشعار بدست امام حسین(ع) رسید اینگونه پاسخ داد: «بنام خداوند بخشنده مهربان، پس اگر به تو دروغ می‏گویند به آنان بگو، من رفتاری دارم و شما نیز رفتار خودتان را دارید، شما از رفتار من بیزار و من نیز از رفتار شما بیزارم.»(10)
این جملات اشاره به آن دارد که شعارهای یزید کذب و خلاف واقع است و هرگز باعث خوشبینی حسین(ع) به او و خاندان بنی امیّه نخواهد شد.
از آنچه بیان شد بخوبی می‏توان نتیجه گرفت که علما و آن کسانی که مردم به آنها به عنوان رهبران جامعه چشم دوخته‏اند، وظیفه دارند در مقابل ستمگران و
بدعت‏گزاران و منحرفان، قد علم کنند و حداقل عکس العملی که باید نشان دهند این است که جنایات و بدعت‏ها و انحرافات آنها را در هر زمانی که فرصت می‏یابند بیان کنند.
امام حسین(ع) با اینکه در حال صلح بامعاویه بسر می‏برد، (بجهت احترام به پیمان صلح برادر و امامش حسن مجتبی(ع)) با این حال در بیان واقعیات و شناساندن چهره پلید معاویه و فرزندش یزید هرگز و لحظه کوتاهی نکرد هر جا زمینه را مناسب دید، با نامه و خطابه، در جلسات عادّی،...افشاگری کرد و زمینه قیام عاشورا آماده نمود.
و امروزه در مقابل جنایات استکبار جهانی و صهیونیست بین الملل، و منحرفان و وابستگان داخلی آن‏ها، دانشمندان و علما مسئولیت سنگینی دارند، و باید حسین گونه در شناسائی چهره آنها و بیان جنایات آنان بکوشند چرا که خود امام حسین(ع) فرمود: «فلکم فیّ اسوةٌ؛ برای شما در رفتار من الگو است.»(11)

پی نوشت:

1. فتوح ابن اعثم کوفی، ج 3، ص 35، و فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، محمد دشتی، ص 357 ـ 358.
2. بحارالانوار، ج 44، ص 129، حدیث 19 ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 213. وسائل الشیعه، ج 2، ص 704، حدیث 3.
3. تاریخ طبری، ج 3، ص 248، الغدیر، ج 10، ص 248 ؛ فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، همان، ص 256 ـ 257.
4. سوره صف، آیه 7.
5. الغدیر، ج 1،ص 198، بحارالانوار، ج 33، ص 182 و فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص 258 ـ 261.
6. تحف العقول، ص 168، بحارالانوار، ج 100، ص 79، حدیث 37 و فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص 268.
7. رجال کشی، ص 23، بحارالانوار، ج 44، ص 212 حدیث 9 و فرهنگ سخنان،همان، ص 363 و 364.
8. همان، ص 362 و دعائم الاسلام، ج 2، ص 133، حدیث 468.
9. فتوح ابن اعثم، کوفی، ج 5، ص 14 ؛ بحارالانوار، پج 44، ص 325.
10. مضمون آیه 41 یونس رـ ک فتوح ابن اعثم کوفی، ج 5، ص 75 و فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص 376.
11. بحارالانوار، ج 44، ص 381.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام
شنبه 14/11/1391 - 21:10
اهل بیت
« رجعت» را که عبارت است از «بازگشت گروهی از مؤمنان خالص» و «طاغیان و کفار بسیار شرور» بعد از ظهور حضرت مهدی(ع) و «در آستانه رستاخیز»1 باید از جمله اموری دانست که اعتقاد بدان خاصه پیروان مکتب تشیع است. و از جانب امامان بزرگوار شیعه(ع)، تأکیدات فراوانی بر اعتقاد بدان وارد گردیده است؛ تا بدانجا که در حدیثی از امام جعفر صادق(ع)، عدم ایمان به آن، همسنگ و هموزن انکار ایشان قرار داده شده و کسانی را که بدین موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دایره «امامت و ولایت» معرفی فرموده‏اند:
از ما نیست کسی که ایمان به رجعت نداشته باشد...2.
باید دانست؛ امر رجعت اگر چه در ابتدا برای ما آدمیان ـ که محصور در حصار مادیات هستیم ـ شگفت‏آور و عجیب به نظر می‏رسد، و به همین دلیل گاهی در این امر شک و تردید می‏کنیم و حتی زمانی هم پا را فراتر نهاده و به انکار آن می‏پردازیم!! ولی اگر عقل معاداندیش را که با حجابهای هوی و هوس پوشیده نشده باشد به کار گیریم و در این امر کمی اندیشه کنیم؛ خواهیم دید که بنا به چندین و چند دلیل عقلانی، وقوع‏رجعت، جای هیچ‏گونه استبعاد و شگفتی ندارد و نیز اگر در آیات قرآن کریم، غور و بررسی کنیم؛ بدین نکته پی می‏بریم که در این کتاب آسمانی، دهها آیه وجود دارد که هر یک به نوعی اثبات کننده موضوع رجعت می‏باشند و نه تنها آیات قرآن کریم که احادیث و روایات بسیاری را در کتب معتبر حدیثی می‏توان مشاهده کرد که بروقوع رجعت تأکید دارند.
و اما همانطور که از تعریف رجعت که در صدر این نوشتار ذکر شد، برمی‏آید، رجعت یعنی اعتقاد به بازگشت «مؤمنان خالص» و «کفار و ظالمان خالص»، آنان‏که در طول حیات دنیوی خود جزو رهبران و سردمداران ایمان و کفر محسوب می‏شده‏اند، و بدین ترتیب در می‏یابیم که امر رجعت تنها شامل عده‏ای از انسانها می‏شود و نه همه آنها! همانطور که در حدیثی از امام جعفر صادق(ع)، می‏خوانیم که فرمود:
رجعت عمومی نیست بلکه جنبه خصوصی دارد؛ تنها گروهی بازگشت می‏کنند که ایمان خالص یا شرک خالص دارند.3
و مطابق این حدیث شریف از جمله کسانی که در هنگامه رجعت به این عالم برمی‏گردند کسانی هستند که در ایمان، خالص و ناب بوده‏اند و به تعبیر رساتر، امام مؤمنان و مولای صالحان و مقتدای پرهیزگاران گردیده‏اند، که یکی از آنها سالار شهیدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبداللّه‏الحسین(ع) است، که در برخی از آیات قرآن کریم و نیز تعداد کثیری از روایات و احادیث به رجعت آن حضرت تصریح گردیده است و آن را امری حتمی‏الوقوع دانسته‏اند، که ذیلاً به دو نمونه از آیات قرآن کریم و تعدادی از روایات اسلامی که در خصوص رجعت آن حضرت وارد شده است اشاره می‏نماییم:

1. رجعت امام حسین(ع) در قرآن کریم:

همانطور که قبلاً گفتیم در قرآن کریم درباره مسئله رجعت و نیز رجعت حسین بن علی(ع)، آیات فراوانی وجود دارد تا بدانجا که گفته‏اند: «در قرآن 18 آیه صریح در باب رجعت هست»4 و از جمله این آیات، آیات ششم و هفتم از سوره مبارکه نازعات می‏باشد:
یوم ترجف الراجفة تتبعها الرادفة.
در آن روز که زلزله‏های وحشتناک همه چیز را به لرزه درمی‏آورند و به دنبال آن حادثه دومین رخ می‏دهد.
این دو آیه شریفه اشاراتی دارند به حوادثی که قبل از وقوع قیامت و رستاخیز روی می‏دهند که از جمله آنها زلزله‏ای وحشتناک است که همه چیز را درهم ریخته و نظام جهان را دگرگون می‏سازد.
حضرت امام جعفر صادق(ع) در تأویل این آیه شریفه فرموده‏اند:
لرزاننده حسین بن علی(ع) و حادثه دومین، علی بن ابی‏طالب(ع) است. نخستین فردی که (در رجعت) قبر او شکافته شده (و از آن بیرون می‏آید) و خاک را از سر می‏زداید، حسین بن علی(ع) است.5
و نیز در این زمینه باید به آیه 6 از سوره مبارکه اسراء اشاره کرد، که خداوند عزیز در این آیه می‏فرماید:
ثمّ رددنالکم الکرّة علیهم و أمددناکم بأموال و بنین و جعلناکم اکثر نفیرا.
آنگاه شما را روبه‏روی آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهیم و به مال و فرزندان نیرومند، مدد بخشیم و عده جنگجویان شما را بسیار گردانیم.
این آیه شریفه نیز طبق روایتی که از امام جعفر صادق(ع) وارد گردیده، به موضوع رجعت امام حسین(ع) اشاره دارد؛ چرا که آن حضرت فرمود:
اول کسی که به دنیا برمی‏گردد؛ حضرت امام حسین(ع) و اصحاب او و یزید و اصحاب او خواهند بود. پس همه ایشان را بکشد مثل آنکه ایشان کشته‏اند چنانچه حق تعالی فرموده است: «ثم رددنا لکم...»6
و باز در روایت دیگری امام صادق(ع)، در تأویل همین آیه فرماید:
«... ثم رددنا لکم الکره علیهم» اشاره است به خروج امام حسین(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گویند که این حسین است که بیرون آمده است تا مؤمنان شک در او نکنند و بدانند که دجال و شیطان نیست و حضرت قائم در آن وقت در میان ایشان باشد...7.
با توجه به دو آیه یاد شده این نکته به دست می‏آید که امر رجعت و نیز رجعت امام حسین(ع)، از نظر این کتاب آسمانی امری شدنی خواهد بود و به همین دلیل جای شگفتی در آن وجود ندارد.

2. رجعت امام حسین(ع) در روایات

درباره امر رجعت و حوادث پیرامون آن، روایات و احادیث فراوانی در کتب روائی و حدیثی مضبوط است. تا جایی که شیخ حر عاملی در کتاب الایقاظ من‏الهجعه بالبرهان علی الرجعه، 600 حدیث در این زمینه روایت کرده است.8 ولی از آنجا که بحث ما پیرامون رجعت امام سوم(ع) است، فقط به برخی از روایاتی که در آنها به رجعت آن حضرت تصریح گردیده می‏پردازیم.
روایت اول: قطب راوندی و دیگران از جابر ازامام محمد باقر(ع)، روایت کرده است که حضرت امام حسین(ع) در صحرای کربلا، پیش از شهادت فرمودند:
... اول کسی که زمین شکافته می‏شود و از زمین بیرون می‏آید من خواهم بود و بیرون آمدن من موافق می‏افتد با بیرون آمدن امیرالمؤمنین و قیام قائم ما...9.
این روایت که علامه مجلسی آن را در حق‏الیقین آورده است بر این نکته تصریح می‏فرماید که اولین رجعت کننده در هنگامه رجعت، امام حسین(ع) است و در این مورد، احادیث فراوانی نقل گردیده که نمونه‏ای از آن را قبلاً و در شرح آیات سوره مبارکه نازعات نیز ذکر کردیم.
روایت دوم: ... عیاشی از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت کرده است که:
اول کسی که به دنیا برمی‏گردد حضرت امام حسین(ع) است و اصحاب او و یزید و اصحاب او، پس همه ایشان را بکشد مثل آن که ایشان را کشته‏اند.10
در این روایت علاوه بر آنچه قبلاً بدان اشاره نمودیم یعنی اولویت امام حسین(ع) در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نیز مخالفان و دشمنان ایشان هم اشاره گردیده و همانطور که ملاحظه می‏شود تصریح گردیده که در واقعه رجعت، گوئی صحنه حماسه آفرین عاشورا بار دیگر تکرار گردیده و مجددا مقاتله‏ای بین آن حضرت و سپاه یزید درمی‏گیرد که سرانجام و عاقبت آن، پیروزی و غلبه سپاه امام(ع) بر سپاه کفر است و در واقع انتقام فجایع حادثه عاشورا از یزیدیان گرفته می‏شود. و البته این انتقام‏گیری از ظالمان و ستمگران، تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلکه مطابق روایتی که از امام کاظم(ع) وارد شده، در هنگامه رجعت بسیاری از مؤمنان از دشمنان خود، طلب حقوق پایمال شده خویش را می‏نمایند و علاوه بر آن از عده‏ای از دشمنان خود، انتقام می‏گیرند:
... ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ایشان به سوی بدنها برمی‏گردند تا حق خود را از ایشان استیفاء کنند. هر که ایشان را عذاب و شکنجه کرده باشد انتقام از او بکشند و...11
روایت سوم : از حضرت امام محمد باقر(ع) روایت گردیده است که:
اول کسی که در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسین(ع) خواهد بود و آن مقدار پادشاهی خواهد کرد که از پیری، موهای ابروهای او بر روی دیده‏اش آویخته شود.12
مطابق این روایت و روایات مشابه دیگر، در هنگامه رجعت برای برخی از ائمه(ع) دورانی است که در طی آن در پهنه گیتی به حکمرانی پرداخته و حکومت می‏نمایند، که از جمله آنها امام حسین(ع) است که دوران حاکمیت آن حضرت بسیار طولانی خواهد بود.
باید دانست که از این روایت استفاده می‏شود که فاصله بین قیام حضرت صاحب(ع) و رجعت تا وقوع رستاخیز و برپا شدن قیامت، فاصله‏ای طولانی خواهد بود که در این فاصله همانطور که گفتیم عده‏ای از اولیای الهی حکومت می‏کنند و دنیا، روزگاری سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد دید. دورانی که نشانی از ظلم و ستم وجود ندارد و «نیکان به دیدن دولت ائمه(ع) خوشحال شده و دیده‏های ایشان روشن می‏گردد...»13.
از آنچه گفتیم نتیجه گرفته می‏شود که: اولاً امر رجعت، امری حتمی الوقوع است و ثانیا این امر منحصر به برخی از صلحا و اشقیا می‏شود و نه همه آنها، که از آن جمله‏اند، امام حسین(ع) که نخستین مراجعت کننده به دنیا است و پس از انتقام‏گیری از پدیدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گیتی، مدت بسیاری را به اداره امور عالم و حاکمیت بر جهان بشریت می‏پردازند.

پی نوشت :

1 .تفسیر نمونه ج15، ص555.
2 .علامه مجلسی، حق‏الیقین، ج2، ص2.
3 .تفسیر نمونه، ج15، ص560.
4 .حسین عمادزاده، منتقم حقیقی، ص481.
5 .عباس عزیزی، فضائل و سیره امام حسین(ع) در کلام بزرگان، ص69.
6 .حق‏الیقین ج2، ص12.
7 .همان، ج2، ص16.
8 .حسین عمادزاده، منتقم حقیقی، ص482.
9 .علامه مجلسی، حق‏الیقین، ج2، ص7.
10 .همان، صص11و12.
11 .همان، ص7.
12.همان.
13.همان، ص10.

منبع: پایگاه حوزه
شنبه 14/11/1391 - 21:9
اهل بیت

تفاوت سازندگى با مادى گرایى

عده اى مسایل را اشتباه گرفته اند. البته بحمداللّه امروز مسؤولین ما دلسوز و علاقه مندند و مى خواهند كشور را بسازند. یك عده اى سازندگى را با مادى گرایى اشتباه گرفته اند. سازندگى چیزى و مادیگرى چیز دیگرى است.
سازندگى یعنى این كه كشور آباد بشود و طبقات محروم به نوایى برسند. برادران و خواهران, سال هاى سال این كشور را ویران كرده اند و بعد از انقلاب هم به مدت هشت سال به وسیله مهاجمین خارجى همان كارها را ادامه دادند. آیا این شوخى است؟ كشور باید ساخته شود و سازندگى تلاش لازم دارد. از پایان جنگ تا به امروز هنوز سه سال و اندى بیش تر نمى گذرد. از پایان جنگ تا امروز چیزى نگذشته است. اگر یك بمب درجایى بیفتد در یك لحظه همه چیز را ویران مى كند اما ساختن همان ویرانه مدت ها طول مى كشد. یك ساختمان, خانه و عمارت دو یا سه طبقه اى در یك لحظه منفجر مى شود, اما در یك لحظه ساخته نمى شود. یك كشور را هشت سال ویران كردند. مگر این شوخى است؟ قبل از انقلاب خاندان منحوس پهلوى (كه لعنت خدا بر آن ها و بركارگزاران و دستیارانشان و لعنت بر خانواده قاجار و دستیارانشان باد) سال هاى متمادى این مملكت را ویران كردند. بعد كه انقلاب آمد كشور را بسازد مگر دشمنان توانستند تحمل بكنند؟ امروزدر آمریكا دارند اسناد همكارى آمریكا با عراق در جنگ را افشا مى كنند. ما همین حرف ها را آن روز هم مى گفتیم. ما آن روز به طور قاطع مى گفتیم كه شرق و غرب دارند از عراق حمایت مى كنند. یك عده كوته فكرهاى داخلى حرف ما را انكار مى كردند و مى گفتند به چه دلیل این طور مى گویید؟ بفرمایید این هم دلیل امروز اسناد حمایت آمریكا از عراق را خود آمریكایى ها دارند افشا مى كنند و دارد معلوم مى شود كه در این چند سال چه كمك هاى عظیمى به عراق كردند. شرق و غرب با هم, هم دست شدند و این جنگ را به راه انداختند و مملكت را ویران كردند. بعد از سال ها ویرانگرى توسط حكام فاسد پهلوى و قاجار و بعد از چند سال ویرانگرى جنگ, حالا دولت جمهورى اسلامى به كمك مردم و كارگزاران و متخصصین و كاردان ها مى خواهند این كشور را بسازند. معلوم است كه این كار یك روز و دو روز و یك سال و دوسال نیست. این همه مراكز مادى از بین رفته, این همه امكان اشتغال نابود شده, این ها چیزى نیست كه ظرف مدت كوتاهى ترمیم شود. سازندگى یك مجاهدت و یك جهاد فى سبیل الله است. هر كسى كه در این مجاهدت شركت بكند جهاد و خدمت كرده و در راه اداره و حفظ جامعه اسلامى كه یك واجب بزرگ است گام برداشته است و این خیلى كار بزرگى است. سازندگى یك مسأله است و مادى گرى, ماده پرستى و دنیا طلبى مسأله دیگرى است. سازندگى همان كارى بود كه على بن ابى طالب(ع) مى كرد كه تا قبل از خلافت ادامه داشت (حتى شاید در دوران خلافت هم انجام مى شد كه البته من تردید دارم.) آن بزرگوار با دست خودش نخلستان آباد مى كرد, زمین احیا مى كرد, درخت مى كاشت, چاه مى كند و آبیارى مى كرد. این سازندگى است. دنیا طلبى و ماده طلبى كارى است كه عبیدالله بن زیاد و یزید مى كردند. چه وقت آن ها چیزى را به وجود مى آوردند و مى ساختند؟ آن ها فانى مى كردند, مى خوردند و تجملات را زیاد مى كردند. این دو تا را نباید با هم اشتباه كرد. امروز یك عده به نام سازندگى خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده پرستى مى كنند. آیا این سازندگى است؟

شبیخون فرهنگى دشمن

آن چه كه جامعه ما را فاسد مى كند, غرق شدن در شهوات و از دست دادن روح تقوا و فداكارى است. بسیجى باید در وسط میدان باشد تا فضیلت هاى اصلى انقلاب زنده بماند. دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط, فساد و فحشا سعى مى كند جوان هاى ما را از دست ما بگیرد. كارى كه از لحاظ فرهنگى دشمن مى كند نه تنها یك تهاجم فرهنگى بلكه باید گفت یك شبیخون فرهنگى, یك غارت فرهنگى و یك قتل عام فرهنگى است. امروز دشمن دارد این كار را با ما مى كند. چه كسى مى تواند از این فضیلت ها دفاع كند؟ آن جوان مؤمنى كه دل به دنیا و منافع شخصى نبسته است. او مى تواند بایستد و از فضیلت ها دفاع بكند. كسى كه خودش آلوده و گرفتار است نمى تواند از فضیلت ها دفاع بكند. این جوان با اخلاص است كه مى تواند از انقلاب, اسلام و فضایل و ارزش هاى اسلامى دفاع كند.

همه باید امر به معروف و نهى از منكر بكنند

لذا بنده چندى پیش گفتم همه باید امر به معروف و نهى از منكر بكنند. الآن هم عرض مى كنم. نهى از منكر كنید. این واجب است. امروز امر به معروف و نهى از منكر, هم مسؤولیت شرعى و هم مسؤولیت انقلابى و سیاسى شماست. به من نامه مى نویسند, بعضى تلفن مى كنند و مى گویند ما نهى از منكر مى كنیم اما مأمورین رسمى طرف ما را نمى گیرند. طرف فرد مقابل را مى گیرند. من عرض مى كنم مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضایى حق ندارند از مُجرم دفاع بكنند. مأمورین باید از آمر و ناهى شرعى دفاع كنند. دستگاه حكومت ما باید از آمر به معروف و ناهى از منكر دفاع بكند, این وظیفه است. اگر كسى نماز بخواند و كسى دیگر به نمازگزار حمله كند, دستگاه هاى ما باید از چه كسى دفاع كنند؟ از نمازگزار یا آن كسى كه سجاده را از زیرپاى نمازگزار مى كشد؟ امر به معروف و نهى از منكر هم همین طور است. امر به معروف هم مثل نماز واجب است. حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه مى فرماید: (وما أعمالُ البِرِّ كُلُّها والجهادُ فی سبیل اللّه عندالأمر بالمعروف والنهی عن المنكر إü كَنَفَثَةٍ فی بحرٍ لُجّیٍّ).(1)
یعنى اگر امر به معروف و نهى از منكر در مقیاس وسیع و عمومى انجام شود, حتى از جهاد بالاتر است. پایه دین را امر به معروف و نهى از منكر محكم مى كند. اساس جهاد را امر به معروف و نهى از منكر استوار مى كند. مگر مسؤولین و مأمورین ما مى توانند آمر به معروف و ناهى از منكر را با دیگران مساوى قرار بدهند چه برسد به این كه نقطه مقابل او را تأیید بكنند؟ البته جوان حزب الله باید باهوش باشد, چشم هایش را باز كند, نگذارد كسى در صفوف او رخنه كند و به نام امر به معروف و نهى از منكر فسادى ایجاد بكند كه چهره حزب الله خراب بشود. باید مواظب باشید. این به عهده خودتان است. من یقین دارم و تجربه هاى چند ساله هم نشان داده كه وقتى نیروهاى مؤمن و حزب اللهى براى انجام كارى به میدان مى آیند یك عده عناصر بَدَلى و دروغین با نام این ها در گوشه اى فساد ایجاد مى كنند تا ذهن مسؤولین را نسبت به نیروهاى مؤمن و حزب اللهى و مردمى چركین و بد كنند. مواظب باشید. مسأله امر به معروف و نهى از منكر مثل مسأله نماز یاد گرفتنى است و شما باید بروید و مسایل آن را یاد بگیرید. در هر مورد این كه در كجا و چگونه باید امر به معروف و نهى از منكر كرد, مسایلى وجود دارد. البته من عرض بكنم, قبلاً هم گفته ام كه در جامعه اسلامى تكلیف عامه مردم امر به معروف و نهى از منكر با لسان است اما اگر كار به برخورد بكشد, آن دیگر به عهده مسؤولین است كه باید وارد بشوند و آن ها این كار را بكنند. البته نقش مهم تر را هم, همین زبان دارد. چیزى كه جامعه را اصلاح مى كند نهى از منكر زبانى است. اگر مردم به آدم بدكار, خلافكار, كسى كه اشاعه فحشا مى كند و مى خواهد قُبح گناه را از جامعه ببرد, بگویند و ده, صد یا هزار نفر و به طور كلى افكار عمومى جامعه روى وجود و ذهن او سنگینى كند, این براى او شكننده ترین چیزهاست.

حضور نیروهاى حزب اللهى و بسیجى در صحنه

اگر نیروهاى مؤمن, بسیجى و حزب اللهى یعنى همین عامه مردم مؤمن, همین اكثریت عظیم كشور عزیزما, همین هایى كه جنگ را اداره كردند, همین هایى كه از اول انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله كردند, نبودند و اگر بسیج و نیروى عظیم حزب الله نبود, ما هم در جنگ و هم در مقابل دشمنان گوناگون در این چند سال شكست مى خوردیم. ما آسیب پذیر بودیم. وقتى كه كارخانه هاى ما را مى خواستند به تعطیلى بكشانند, نیروى حزب اللهى از داخل كارخانه بر سینه شان مى زد. وقتى مزرعه ما را در اوایل انقلاب مى خواستند آتش بزنند, نیروى حزب اللهى از همان وسط بیابان ها و روستاها و مزارع توى دهانشان مى زد. اگر خیابان ها را مى خواستند به اغتشاش بكشند نیروى حزب اللهى مى آمد در مقابلشان سینه سپر مى كرد. در جنگ هم كه معلوم است. این است آن نیروى اصلى این كشور, و نظام اسلامى متكى به این نیرو است. اگر مردم یعنى همین نیروهاى مؤمن و حزب اللهى با نظام و دولت باشند (كه بحمدالله هستند) هیچ دشمنى نمى تواند كارى از پیش ببرد. اگر این نیروى عظیم و شكست ناپذیر مردمى در كنار و پشت سر مسؤولین باشد (كه بحمدالله هست) هیچ قدرتى نمى تواند با جمهورى اسلامى مقابله بكند. دشمنان ما از این نیرو مى ترسند, مدتى است كه بلندگوهاى آمریكایى و صهیونیستى در تبلیغات جهانى دارند جمهورى اسلامى ایران را به نظامى گرى و افزایش سلاح متهم مى كنند. مى گویند جمهورى اسلامى دارد سلاح هاى كشتار جمعى و اتمى درست مى كند و از فلان جا كلاهك اتمى آورده اند! این ها حرف هایى است كه اگر هر عاقلى در دنیا تأمل كند مى فهمد دروغ است.آیا بمب اتم چیزى است كه بتوان آن را بى سر و صدا از كشورى به كشور دیگر منتقل كرد؟ خودِ آن ها مى فهمند كه دروغ است ولى شایعه درست مى كنند براى این كه چهره نظام اسلامى را به نحوى معرفى كنند كه گویى با صلح و استقرار آن در دنیا مخالف است.
یكى از تلاش هاى خباثت آمیز آمریكا علیه جمهورى اسلامى همین است. من عرض مى كنم شما اشتباه كردید كه خیال كردید قدرت جمهورى اسلامى در این است كه بمب اتمى فراهم بكند یا در داخل بسازد. قدرت ما این ها نیست. اگر قدرت ما این بود كه جمهورى اسلامى مثلاً یك بمب اتمى درست بكند, صدها مثل آن را كشورهاى بزرگ دارند. اگر كسى مى توانست با بمب اتمى بر دیگران پیروز بشود, آمریكا و شوروى سابق و بقیه قدرت هاى خبیث دنیا باید تا حالا صد بار جمهورى اسلامى را از بین برده بودند.
چیزى كه به یك نظام قدرت مى دهد بمب اتمى نیست. قدرت نظام اسلامى كه آمریكا و شوروى سابق و بقیه قدرت هاى ریز و درشت عالم تا امروز نتوانسته اند و نخواهند توانست با او مقابله كنند, قدرت ایمان نیروهاى حزب الله است. جمهورى اسلامى باید این نیرو و این قدرت عظیم را حفظ كند. شما جوان ها باید دایم در صحنه باشید. باید به طور دایم نشان بدهید كه جمهورى اسلامى آسیب ناپذیر است. نیروى مؤمن و بسیج و نیروهاى حزب الله در سراسر كشور و همه آحاد مؤمن در این كشور باید كارى بكنند كه امید آمریكا و صهیونیست ها و بقیه قدرت هاى دشمن از جمهورى اسلامى به كلى قطع شود. خداوند ان شاء الله شما جوان هاى مؤمن و فداكار و با تقوا را محفوظ بدارد و ان شاء الله قلب مقدس ولى عصر (ارواحناه فداه) از همه شما خشنود باشد و ان شاء الله با قدرت ایمان و حضور شما همه كیدها و توطئه هاى دشمن خنثى گردد.

پی نوشت :

1. نهج البلاغه, حكمت 374.

منبع:بیانات مقام معظم رهبرى(مدّظله العالى) در دیدار با نیروهاى مقاومت بسیج 23/4/71
شنبه 14/11/1391 - 21:8
اهل بیت
نویسنده: علامه شهید مرتضی مطهری(رحمت الله علیه)
موضوع بحث ما، تحریفات در واقعه تاریخی كربلاست. در بازگویی این واقعه بزرگ تحریفاتی صورت گرفته است لهذا این بحث را در چهار فصل خلاصه می‌كنیم.
فصل اول در اطراف معنی تحریف و انواع تحریف هایی كه در دنیا وجود دارد و اشاره به این كه انواع این تحریف ها در حادثه تاریخی عاشورا واقع شده است.
فصل دوم درباره عوامل تحریف است یعنی به طور كلی در سایر قضایای دنیا كه تحریف صورت می‌گیرد به چه علت صورت می‌گیرد، چرا بشر حوادث و قضایا و احیانا شخصیت ها را تحریف می‌كند؟ مخصوصا در حادثه عاشورا و نقل حادثه كربلا، چه عواملی دخالت داشته است كه تحریفاتی در این قضیه ایجاد شود.
فصل سوم عبارت است از توضیحی درباره تحریف هایی كه در همین داستان و حادثه تاریخی صورت گرفته است.
فصل چهارم در اطراف وظایف ما، اعم از علما و توده‌ مسلمان ما است.

معنای تحریف

تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف كردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود كه داشته است یا باید داشته باشد.
به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است كه كلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر كاری كنید كه جمله‌ای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را كه باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، می‌گویند شما این عبارت را تحریف كرده‌اید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یك نفر می‌گویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می‌كند. پس از آن، كسی به شما می‌گوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل می‌كرد شما می‌فهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه كه او نقل كرده خیلی متفاوت است. او سخن‌های شما را كم و زیاد كرده است، قسمتی از حرف های شما را كه مفید مقصود شما بوده حذف كرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما می‌گویید این آدم حرف مرا تحریف كرده است. مخصوصا اگر كسی در سندهای رسمی دست ببرد می‌گویند كه تحریف كرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی كلمه تحریف و این كلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف می‌پردازیم:

انواع تحریف

تحریف انواعی دارد كه مهم ترین آنها عبارت است از تحریف لفظی و تحریف معنوی. تحریف لفظی این است كه ظاهر مطلبی را عوض کنند مثلا از یك گفتاری عبارتی حذف شود یا عبارتی اضافه شود و یا جمله‌ها را چنان پس و پیش كنند كه معنی آن فرق كند، یعنی در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف كنند. این را تحریف لفظی می‌گویند.
تحریف معنوی این است كه شما در لفظ تصرف نمی‌كنید، لفظ همان است كه بوده. گاهی لفظ را همانطور معنی می‌كنید كه مقصود گوینده بوده ولی گاهی هم لفظ را طوری معنی می‌كنید كه خلاف مقصد و مقصود گوینده است. آن را طوری معنی می‌كنید كه مطابق مقصود خود شما باشد، نه مطابق مقصود اصلی گوینده؛ این را تحریف معنوی می‌گویند.
قرآن كریم كلمه تحریف را مخصوصا در مورد یهودی‌ها به كار برده است و با ملاحظه تاریخ معلوم می‌شود كه اینها قهرمان تحریف در طول تاریخ هستند. نمی‌دانم این چه نژادی است كه تمایل عجیبی به قلب حقایق و تحریف دارد. لذا همیشه كارهایی را در اختیار می‌گیرند كه در آنها بشود حقایق را تحریف و قلب كرد. من شنیده‌ام بعضی از همین خبرگزاری‌های معروف دنیا كه رادیوها، روزنامه‌ها همیشه از اینها نقل می‌كنند منحصرا در دست یهودی‌ها است. چرا؟ برای این كه بتوانند قضایا را در دنیا آن طوری كه دلشان می‌خواهد منعكس كنند و قرآن چه عجیب درباره اینها حرف می‌زنند. این خصیصه یهودیان كه تحریف است، در قرآن به صورت یك خصیصه نژادی شناخته شده است. در یكی از آیات قرآن در سوره بقره می‌فرماید: «افتطمعون ان یومنوا لكم» ؛ ای مسلمانان آیا شما طمع بستید كه اینها به شما راست می‌گویند. اینها همانها هستند كه با موسی می‌رفتند و سخن خدا را می‌شنیدند و اما از همان جا كه بر می‌گشتند تا در میان قومشان نقل بكنند آن را زیر و رو می‌كردند.
افتطمعون ان یؤمنوا لكم و قد كان فریق منهم یسمعون كلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون[2]؛ تحریف هم كه می‌كردند، نه از باب این كه نمی فهمیدند و عوضی بازگو می‌كردند، كه اینها ملت با هوشی هستند و خوب هم می‌فهمیدند. اما در عین این كه خوب می‌فهمیدند معذالك حرف‌ها را، سخنان را، كج می‌كردند و به گونه‌ای دیگر برای مردم بیان می‌كردند، تحریف همین است. یعنی پیچ دادن، كج كردن چیزی، از مسیر اصلی منحرف كردن؛ اینها در كتاب‌های الهی تحریف كردند. قرآن بسیاری از جاها یا كلمه تحریف را آورده و یا به صورت دیگری مطلب را بیان كرده است.
ولی مفسرین ذكر كرده‌اند كه تحریفی كه قرآن می‌گوید اعم از تحریف لفظی و تحریف معنوی است؛ یعنی بعضی از این تحریف‌ها كه صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضی دیگر در تفسیر و در معنا بوده است كه چون از مطلب خیلی خارج می‌شوم نمی‌خواهم در اطراف این مطلب بیشتر از این بحث كنم.

مثالی برای تحریف

یك نفر از علما نقل می‌كرد كه در ایام جوانیش مداحی از تهران به مشهد آمده بود كه روزها در مسجد گوهر شاد و یا در صحن می‌ایستاد و شعر و مدیحه می‌خواند و غزل معروف منسوب به حافظ را می‌خواند:
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف الله باش
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
این آقا برای این كه او را دست بیندازد، رفته بود و به او گفته بود آقا چرا این شعر را غلط می‌خوانی باید این طور بخوانی:
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا
از جان ببوس و بر در آن، بار، كاه باش
یعنی وقتی در حرم رسیدی همان طور كه یك بار كاه را از روی الاغ به زمین می‌اندازند، تو هم فورا خود را به زمین بینداز؛ از آن پس هر وقت مداح بیچاره این شعر را می‌خواند، ‌به جای بارگاه می‌گفت بار كاه و خود را هم به زمین می‌انداخت. به این عمل تحریف گویند.

تفاوت تحریف در موضوع

قابل توجه است که از نظر موضوع، تحریف فرق می‌كند. یك وقت تحریف در یك سخن عادی است. مثل این كه دو نفر در نقل و قول گفتار یكدیگر تحریف كنند. یك وقت هم تحریف در یك موضوع بزرگ اجتماعی است مثل تحریف كردن در شخصیت‌ها. ‌شخصیت‌هایی هستند كه قول و عملشان برای مردم حجت است، ‌خُلقشان برای مردم نمونه است. مثلا كسی سخنی را به علی (ع) نسبت می دهد كه از ایشان نیست یا مقصودش چیز دیگری بوده، این خیلی خطرناك است. خلق و خویی را به پیغمبر، و یا به امام نسبت می دهند در صورتی كه خُلق او طور دیگری بوده است. یا در یك حادثه بزرگ، در یك حادثه تاریخی كه از نظر اجتماعی یك سند اجتماعی و یك پشتوانه اخلاقی و تربیتی است تحریف به وجود آورد. این دیگر چقدر اهمیت دارد و چقدر خطرناك است كه تحریفات چه تحریف لفظی و چه تحریف معنوی در موضوعاتی صورت بگیرد كه آن موضوعات، موضوع عادی نیست. یك وقت كسی در شعر حافظ و یا مثلا در كتاب موش و گربه تحریف ایجاد می‌کند که گرچه نباید چنین اتفاقی بیافتد ولی چندان اهمیتی ندارد. ولی گاهی در یک سند مهم تاریخی تحریف ایجاد می شود.
یكی از استادها مقاله‌ای درباره كتاب موش و گربه كه از نظر ادبی بسیار كتاب با ارزشی است، نوشته بود و ثابت كرده بود كه در آن اثر بسیار دست برده شده است و اشعاری كم و زیاد و كلمات عوض كرده‌ شده‌اند. بعد نوشته بود كه به نظر من قومی در دنیا به اندازه قوم ایرانی بی امانت نیست كه این همه در آثار خودش دخل و تصرف‌ها و تحریف های بی جا بكند. در مثنوی مولوی نیز تحریف شده است. مثلا یك شعر عالی راجع به اثر محبت در مثنوی‌های اصل بوده است كه می‌گوید:
از محبت تلخ‌ها شیرین شود
وز محبت مس‌ها زرین شود
كه حرف حسابی است. محبت مثل چیزی است كه تلخ‌ها را شیرین می كند، محبت حكم كیمیا را دارد كه مس وجود انسان را تبدیل به زر می كند. بعد دیگران آمدند و بدون این كه تناسبی وجود داشته باشد اشعاری به آن افزودند مثلا گفتند:
از محبت مار، موری می‌شود و یا از محبت مثلا سقف دیوار می‌شود و یا از محبت خربزه هندوانه می‌شود و اینها دیگر ربطی به موضوع ندارد كه البته اینها نباید بشود ولی این تحریف‌ها به حیات و سعادت اجتماع ضربه نمی‌زند؛ در مسیر اجتماع، انحرافی ایجاد نمی‌كند اما در چیزهایی كه بستگی به اخلاق و تربیت و دین مردم دارد خطرناك است و وای به آنجا كه در اسناد و پشتوانه‌های زندگی بشر تحریف صورت بگیرد.
حادثه كربلا برای ما یك حادثه بزرگ اجتماعی است. یعنی در تربیت ما، در خلق و خوی ما این حادثه اثر دارد. حادثه‌ای است كه خود به خود بدون این كه هیچ قدرتی ما را مجبور كرده باشد، میلیون‌ها نفر و قهرا میلیون‌ها ساعت از وقت خودمان را برای استماع قضایای مربوط به آن صرف می‌كنیم. میلیون‌ها تومان در این راه خرج می‌كنیم، این قضیه باید همانطوری كه هست و همان طوری كه بوده است بدون كم و زیاد بیان شود و اگر كوچكترین دخل و تصرفی از طرف ما در این حادثه صورت بگیرد،
حادثه را منحرف می كند و به جای این كه ما از این حادثه استفاده بكنیم قطعا ضرر خواهیم كرد. حالا بحث من این است كه در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا ما هزاران تحریف وارد كرده‌ایم!
هم تحریف‌های لفظی یعنی شكلی و ظاهری كه رد مورد اصل قضایا، مقدمات قضایا، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی مطلب است و هم در تفسیر این حادثه ما تحریف كرده‌ایم! با كمال تاسف این حادثه، هم دچار تحریف‌های لفظی و هم دچار تحریف‌های معنوی شده است.
گاهی از اوقات لااقل تحریف‌هایی كه می‌شود هماهنگی با اصل مطلب دارد ولی گاهی وقت‌ها تحریف، كوچكترین هماهنگی كه ندارد هیچ، قضیه را هم نسخ می كند، قضیه را به كلی واژگون می كند و به شكلی در می‌آورد كه به صورت ضد خودش در می‌آید. با كمال تاسف باید بگویم تحریف‌هایی كه به دست ما در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پایین آوردن قضیه و در جهت نسخ كردن قضیه بوده و هم در جهت بی خاصیت و بی اثر كردن قضیه بوده است. و در این قضیه، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشته‌اند. حال نمونه‌هایی از بعضی تحریف‌‌هایی كه در لفظ ظاهر یعنی در شكل قضیه به وجود آورده‌اند و چیزهایی كه نسبت داده‌اند را ذكر می‌كنم.
مطلب آنقدر زیاد است كه قابل بیان كردن نیست، آنقدر زیاد است كه اگر بخواهیم روضه‌هایی را كه می خوانند و دروغ است جمع‌آوری كنیم شاید چند جلد كتاب پانصد صفحه‌ای بشود!

معرفی حاج میرزا حسین نوری(رحمت الله علیه)

مرحوم حاج میرزا حسین نوری اعلی‌الله مقامه، استاد مرحوم حاج شیخ عباس قمی و مرحوم شیخ علی اكبر نهاوندی در مشهد و مرحوم حاج شیخ محمد باقر بیرجندی محدث، مرد بسیار فوق‌العاده‌ای بوده است. محدثی است كه در فن خودش فوق‌العاده متبحر بوده و حافظه ای بسیار قوی داشت. مردی با ذوق و بسیار با شور و حرارت و با ایمان بوده است. گو این كه این مرد بعضی از كتاب‌هایی را كه نوشته در شان او نبوده و علمای وقت هم ملامتش كردند. ولی معمولا كتاب‌هایش خوب است مخصوصا كتابی در موضوع منبر نوشته است به نام "لؤلؤ و مرجان" كه با این كه كتاب كوچكی است ولی فوق‌العاده كتاب خوبی است. در این كتاب راجع به وظایف اهل منبر سخن گفته است. همه این كتاب در دو فصل است. یك فصل آن درباره "اخلاص" یعنی خلوص نیت است. یعنی شرط گوینده، خطیب، واعظ، روضه‌خوان در منبر این است كه خلوص نیت داشته باشد.
پایه دوم "صدق" است و در اینجاست كه موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشریح شده و انواع دروغ‌ها را چنان بحث كرده كه من خیال نمی‌كنم در هیچ كتابی درباره دروغ و انواع آن به اندازه این كتاب بحث شده باشد و شاید نظیر این كتاب در دنیا وجود نداشته باشد، که این مرد تبحر از خود نشان داده است.
این مرد بزرگ در همین كتاب نمونه‌هایی از دروغ هایی كه معمول است و به حادثه تاریخی كربلا نسبت می‌دهند ذكر می‌كند. آنچه كه من می‌گویم غالبا، همان‌هایی است كه مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله كرده است، و حتی این مرد بزرگ صریحا می‌گوید امروز باید عزای حسین را گرفت، اما در عصر ما برای حسین یك عزای جدیدی است كه در گذشته نبوده است و آن عزای جدید، برای این همه دروغ‌هایی است كه درباره حادثه كربلا گفته می‌شود و هیچ كس جلوی این دروغ‌ها را نمی‌گیرد. به این مصیبت حسین بن‌علی باید گریست نه برای شمشیرها و نیزه‌هایی كه در آن روز بر پیكر شریفش وارد شد. و در مقدمه كتاب هم نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه‌ای به من نوشته و از روضه‌های دروغی كه در هندوستان خوانده می‌شود شكایت كرده و از من خواهش كرده است كه كاری کنم و كتابی بنویسم كه جلوی روضه‌های دروغ در آنجا گرفته شود. بعد مرحوم حاجی می‌نویسد، این عالم هندی خیال كرده است كه روضه خوان‌ها وقتی به هندوستان می روند دروغ می‌گویند نمی‌داند كه آب از چشمه گل آلوده است و مركز روضه‌های دروغ، كربلا و نجف و ایران است و همین مراكز تشیع، مركز روضه‌های دروغ هستند. حالا من برای نمونه یك قسمت‌هایی را بیان می‌كنم كه بعضی از این‌ها مربوط به وقایع قبل از عاشورا، بعضی‌ها مربوط به وقایع بین‌ راه، بعضی‌ها مربوط به ایام اقامت در محرم، بعضی از آن مربوط به ایام اسارت و بعضی‌ها هم مربوط به ائمه، بعد از قضایای كربلا است و اغلب مربوط به روز عاشوراست. حال برای هر كدام، یكی دو نمونه می‌آورم.

مسئولیت مهم مردم

گفتن یك مطلب هم لازم است كه در همه این‌ها مردم مسوولند. یعنی مردمی كه در روضه خوانی‌ها شركت می‌كنند در این قضیه مسوول هستند. مردم دو مسوولیت بزرگ دارند:
1- نهی از منكر بر همه واجب است. مردم وقتی متوجه می شوند كه روضه‌ها دروغ است نباید در آن مجلس بنشینند كه حضور در آن مجلس حرام است و باید با آن مجالس مبارزه كنند.2- مشکل دیگر تمایلی است كه صاحب مجالس‌ و مستمعین به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس باید بگیرد، باید كربلا شود. روضه‌خوان بیچاره می‌بیند كه اگر همه روضه‌ها راست و درست باشد آن طور كه شاید و باید مجلسش نمی‌گیرد و مردم هم برای مجالس دعوتش نمی‌كنند، ناچار یك مطالبی اضافه می‌كند. مردم باید این انتظار را از خودشان دور كنند و با رفتارشان آن روضه‌خوانی را كه می‌میراند و مجلس را كربلا می‌كند تشویق نكنند. كربلا می‌كند یعنی چه؟ مردم باید روضه راست بشنوند تا معارفشان، سطح فكرشان بالا بیاید به طوری كه روحشان در یك كلمه اهتزاز پیدا كرد، یعنی روحشان با روح حسین بن‌علی هماهنگ شد و در نتیجه اشكی و‌لو ذره‌ای، و به قدر بال مگس هم از چشمشان بیرون آمد واقعا مقام بزرگی است، اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بیرون بیاید اگر یك دریا هم باشد ارزش ندارد.
منبع:حماسه حسینی
شنبه 14/11/1391 - 21:8
اهل بیت
شناختن شیوه هاى تبلیغ و به كارگیرى ابزارهاى مفید و لازم براى یك مبلغ امرى ضرورى و اجتناب ناپذیر است. پرداختن به تبلیغ بدون اطلاعات مفید و عدم به كارگیرى شیوه هاى لازم و فراهم ننمودن ساز و كارهاى مناسب نه تنها نتیجه مثبت نخواهد داشت، بلكه ممكن است در اثر بى توجهى، لطمه هاى جبران ناپذیرى به اعتقادات و باورهاى مخاطبان وارد آید.
كسى كه متولى ارشاد، امر به معروف و نهى از منكر مى شود، اگر به زمینه ها، عوامل، آفات، موانع و شرایط زمانى و مكانى و سایر جهات توجه نداشته باشد راه به جایى نخواهد برد. پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمود: «من امر بمعروف فلیكن امره ذلك بمعروف (1) ؛ هركس [مردم را] به كارهاى نیك بخواند باید با شیوه نیكو آن را انجام دهد.» بنابراین تبلیغ و ارشاد موفق و مؤثر نیاز به برنامه هاى كارشناسى شده دارد و اگر بتوانیم این شیوه ها را از گفتار و رفتار اهل بیت علیهم السلام و اولیاء الهى بیاموزیم به مراتب مؤثرتر و شایسته تر خواهد بود. در این مقاله برآنیم كه راهكارها و روش هاى مؤثر در امر تبلیغ و ارشاد را از سیره امام حسین علیه السلام و تربیت یافتگان مكتب عاشورا بیاموزیم.

1. تواضع و فروتنى

یكى از بهترین صفات پیامبران و منادیان توحید، خصلت پسندیده تواضع و فروتنى بود. آنان با این صفت زیبا، در دل مخاطبان حقیقت جو جایگاه ویژه اى كسب مى كردند. مبلغان موفق همیشه متواضع بوده و از این طریق در هدایت و جذب دل هاى مردم مى كوشند. آنان بر این باورند كه اگر مردم به سراغ آنها نیامدند، آنها باید متواضعانه قدم پیش گذاشته و به سراغ متربیان و متعلمان بروند.
این شیوه نیكو در رفتار و گفتار امام حسین علیه السلام در حماسه عاشورا جلوه خاصى دارد. آن حضرت براى پیشبرد اهداف مقدس خویش، متواضعانه قدم پیش گذاشته و در جذب و جلب افراد، خودش مستقیما به سراغ آنان رفته و آنها را به سوى مقصد والاى خویش دعوت مى كرد و یا پیام هاى خود را به صورت كتبى یا شفاهى توسط افرادى به دیگران مى فرستاد. هنگامى كه امام حسین علیه السلام با یاران خود در یكى از توقفگاه هاى مسیر خود به كربلا به نام قصر بنى مقاتل رسیدند، آن حضرت متوجه شد كه عبید الله بن حر جعفى در گوشه اى فرود آمده است. آن حضرت حجاج بن مسروق را به سوى او فرستاد و او را به یارى و همراهى دعوت نمود. هنگامى كه پاسخ مناسبى نداد، امام حسین علیه السلام به همراه گروهى از یاران خویش به نزد عبید الله رفته و در ضمن سخنانش او را دعوت به همكارى و مبارزه با طاغوتیان نمود. عبید الله باز هم امتناع كرد، امام حسین علیه السلام به او فرمود: اگر ما را یارى نمى كنى پس از خدا بترس از این كه با دشمنان ما همراهى كنى! به خدا سوگند! هرگاه كسى صداى داد خواهى ما را بشنود و به یارى ما نشتابد هلاك خواهد شد.»
یكى دیگر از افرادى كه امام حسین علیه السلام از او دعوت كرد، زهیر بن قین بود. همچنین آن حضرت به حبیب بن مظاهر اسدى نامه اى نوشته و از او درخواست یارى نمود. نامه آن حضرت چنین بود: «از حسین بن على براى آن مرد فقیه، حبیب بن مظاهر؛ اما بعد، حبیب! تو خویشاوندى ما را با پیامبر مى دانى و از همه مهمتر مرا مى شناسى؛ و تو - كه آزادمرد و داراى غیرتى- جان خود را از ما دریغ مدار و پاداش تو را در قیامت پیامبر خواهد داد. (2)

2. توجه به ریشه ها و زمینه هاى گناه

مبلغ مذهبى باید به زمینه هاى خلافكارى و ریشه هاى گناه توجه كرده و مخاطبان خود را از آنها برحذر دارد. مثلا ممكن است نماز نخواندن افراد علل جداگانه و ریشه هاى مختلفى داشته باشد، از قبیل:
1- حكم آن را در اسلام نمى داند و به وظیفه شرعى خویش آشنا نیست.
2- به آثار خوب نماز خواندن و عواقب شوم ترك نماز توجه ندارد.
3- شخصى خودپرست و هوسران است و مطابق هوس خود عمل مى كند.
4- پدر و مادر و افراد خانواده او بى نمازند.
5- از نماز و نمازگزاران خاطره بدى دارد. مثلا در ایام كودكى او را همیشه با خشونت به نماز خواندن وادار كرده اند یا در جمع نمازگزاران شخصیت او را تحقیر نموده و به او اهانت كرده اند.
6- در نظر او نماز خواندن چیز مهمى نیست و اهمیت و ضرورت آن را درك نكرده است.
7- الگوى مناسبى براى نماز خواندن نداشته است.
8- در محیط افراد لاابالى و بى نماز رشد یافته است. و ...
بنابراین یك مبلغ با یافتن ریشه ها و علل تخلفات و معصیت ها مى تواند برنامه خود را تنظیم كرده و نسبت به مخاطب خویش كارهاى تبلیغى را انجام دهد.
تغذیه حرام ریشه انحراف از حق
امام حسین علیه السلام در دومین سخنرانى روز عاشورا هنگامى كه دشمن مانند حلقه انگشتر آن حضرت را در میان خویش گرفته بود، از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان وى گوش فرا دهند، ولى آنان همچنان هلهله و سر و صدا مى كردند. در این موقع، امام حسین علیه السلام با این جملات آنان را به سكوت فراخواند: «ویلكم ما علیكم ان تنصتوا الى فتسمعوا و انما ادعوكم الى سبیل الرشاد. من اطاعنى كان من المرشدین و من عصانى كان من المهلكین و كلكم عاص لامرى غیر مستمع لقولى؛ واى بر شما! چرا گوش فرا نمى دهید تا گفتارم را - كه شما را به رشد و سعادت فرا مى خوانم- بشنوید؟ هركس از من پیروى كند خوشبخت و سعادتمند است و هركس مرا نافرمانى كند، از هلاك شدگان خواهد بود. و همه شما با دستور من مخالفت مى كنید كه به گفتارم گوش فرا نمى دهید.»
آنگاه به علل دشمنى كوفیان با اهل بیت علیهم السلام و ریشه هاى انحراف از مسیر حق اشاره كرده و فرمود: «قد انحزلت عطیاتكم عن الحرام و ملئت بطونكم عن الحرام فطبع الله على قلوبكم (3) ؛ آرى، در اثر هدایا، جوائز و تحفه هاى نامشروع كه به دست شما رسیده و غذاهاى حرام و لقمه هاى ناپاك كه شكم هایتان را از آن انباشته اید، خداوند این چنین بر دل هاى شما مهر زده [و از فهمیدن حقیقت عاجز شده اید.]»

3. استفاده از مثال

از مؤثرترین شیوه هاى تبلیغى براى فهماندن مطالب به مخاطب، به ویژه كسانى كه سطح فكرى پایین ترى دارند، استفاده از تمثیل است. مبلغ كاردان بسیارى از نكات مهم عقلانى را با مثال هاى مناسب در اذهان مخاطبین خویش مجسم ساخته و خواسته هاى خویش را به گونه اى شایسته به افكار آنان منتقل مى نماید. مثال اگر با سطح زندگى و طرز اندیشه و شغل و فرهنگ مخاطب سازگار باشد، توفیق یك مبلغ را در كار تبلیغ افزایش خواهد داد. این شیوه یكى از رایج ترین روش هاى تبلیغ در كلام وحى است. خداوند متعال براى تصویر عالمان بى عمل در اذهان افراد، چنین مثل مى زند: «مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملوها كمثل الحمار یحمل اسفارا» (4) ؛ «مثل كسانى كه علم تورات را با خود داشتند و به آن عمل نكردند، مثل درازگوشى است كه كتاب هایى حمل مى كند.»
این شیوه كارآمد قرآنى در حماسه عاشورا مشهود است. حضرت ابا عبدالله علیه السلام در تشریح اهداف قیام خویش از شیوه تمثیل بهره گرفته و اشتیاق خود را براى شهادت در راه حق چنین بیان مى كند: «خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف (5) ؛ مرگ براى انسان ها همچون گردنبند برگردن دختران جوان زینت بخش و لازم است و من به دیدار نیاكانم آن چنان اشتیاق دارم كه یعقوب به دیدار یوسف مشتاق بود.»
امام حسین علیه السلام با این تمثیل، مرگ را بسیار زیبا تصویر كرده و آن را زینت فرزند آدم مى داند، به ویژه مرگى كه در راه حق و براى خدا باشد كه همانند زیور آلاتى است كه دختران جوان را مى آراید. همانگونه كه دختران از آرایش به گردنبند لذت مى برند مردان خدا نیز از كشته شدن در راه حق مسرور و شادمانند. و شهادت در راه خدا را بهترین زینت روح و بالاترین افتخار به شمار مى آورند.

4. بهره گیرى از تحریك عواطف

گاهى ممكن است یك مبلغ براى تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان خود از شیوه تحریك عواطف براى بیدار كردن وجدان هاى خفته كمك بگیرد. خداوند متعال در قرآن از این روش براى دور نمودن انسان ها از گناه استفاده نموده و براى بیدار نمودن وجدان هاى خفته مخاطبین خویش، یافته هاى درونى و انگیزه هاى فطرى آنان را به كار مى گیرد و با طرح سؤالات عاطفه برانگیز، سعى در هدایت و تلطیف قلب و روح آنان دارد. مبلغ موفق، از این شیوه بهره گرفته و افراد را تحت تاثیر قرار مى دهد. او در شرایطى كه روح شنوندگان خود را با طرح سؤالات و نكات عاطفى و احساس برانگیز آماده پذیرش سخنان خود نموده است، به نحو شایسته اى در وجود آنان رسوخ كرده و بر تاثیر سخن خود مى افزاید. این روش در حماسه عاشورا از جایگاه ویژه اى برخوردار است وگذشته از این كه از همان روز عاشورا نتایج آن به بار نشست و افرادى را تحت تاثیر قرار داده و به سوى حق رهنمون شد، در طول قرن ها بر قلوب هزاران مشتاق هدایت ریشه دوانیده تا آنجایى كه نام حسین علیه السلام، عاشورا و كربلا و سایر واژه هاى مقدس عاشورایى در هر مكانى، عاطفه ها و احساسات مقدس را برانگیخته و مایه رشد و تعالى و هدایت آنان شده است. در اینجا به نمونه هایى از این شیوه در فرهنگ عاشورا اشاره مى كنیم:
- امام حسین علیه السلام پس از شهادت یاران با وفایش و در لحظه هاى حساس عصر عاشورا، قنداقه كودك شش ماهه خویش را بر روى دست گرفت و خطاب به كوفیان فرمود: «یا قوم اما من مجیر یجیرنا، اما من مغیث یغیثنا، اما من طالب حق فینصرنا، اما من خائف فیذب عنا، اما من احد فیاتینا بشربة من الماء لهذا الطفل فانه لایطیق الظماء (6) ؛ اى مردم! آیا پناه دهنده اى هست كه ما را پناه دهد؟ آیا یارى كننده اى هست كه ما را یارى كند؟ آیا حق طلبى هست كه به ما كمك كند؟ آیا كسى هست كه از قیامت بترسد و از ما دفاع كند؟ آیا كسى هست كه آبى براى این طفل بیاورد؟ چون او طاقت تشنگى ندارد.»
- حضرت زینب كبرى علیها السلام در موارد متعددى از تحریك عواطف در رساندن پیام عاشورا بهره مى گرفت. در آخرین لحظات عمر امام حسین علیه السلام، حضرت زینب علیها السلام از خیمه ها بیرون آمد و متوجه شد كه امام حسین علیه السلام را به شهادت مى رسانند و عمربن سعد در نزدیكى گودال قتلگاه ایستاده و به این منظره رقت بار و غم انگیز - كه دل هر موجود زنده اى را به درد مى آورد - نظاره مى كند. آن حضرت به عمر بن سعد نهیب زده و وجدان خفته او را مخاطب قرار داده و فرمود: «اً یقتل ابوعبدالله و انت تنظر الیه؛ [اى عمر بن سعد!] آیا ابا عبد الله را مى كشند و تو تماشا مى كنى؟»
این سخن حضرت زینب به عنوان مبلغ حماسه عاشورا آن چنان قاطع و كوبنده بود كه براى لحظاتى دل سنگ دشمن را تكان داد و دقایقى وجدان خفته عمر سعد را متاثر نمود و اشك بر گونه هایش جارى شد. او از شدت شرمندگى صورت خود را از حضرت زینب علیها السلام مخفى نمود. (7) آن گاه زینب كبرى علیها السلام با جمله اى دیگر خطاب به لشكریان حاضر در صحنه گفت: «ویلكم اما فیكم مسلم؟ (8) ؛ واى بر شما! آیا در میان شما یك مسلمان نیست؟»
این كلمات عاطفه برانگیز آنچنان مؤثر بود كه ثمرات آن در سال هاى بعد مشخص شد و تا به امروز انسان هاى بیدار و با وجدان را تحت تاثیر قرار داده و به اهداف عاشورا متوجه مى سازد.

5. استفاده از وسائل ارتباط جمعى

مبلغ باید از پیشرفته ترین وسائل ارتباط جمعى عصر در پیشبرد اهداف خویش بهره گیرى كند. امروزه تنها منبر و سخنرانى در مجالس مذهبى براى مبلغ دینى كافى نیست، بلكه براى رساندن پیام حق به گوش مردم و مشتاقان معارف زلال اسلام باید از تمام ابزارهاى مفید استفاده كرد. نشر كتاب و مطبوعات، استفاده از رادیو، تلویزیون، برنامه هاى رایانه اى، گفت گوها و گردهمایى هاى متنوع، حضور در جمع كسانى كه غالبا به مجامع و مجالس مذهبى نمى آیند و رساندن معارف حقیقى دین به گوش آنان، نوعى بهره گیرى از وسائل ارتباط جمعى در عصر ما به شمار مى آید.
امام حسین علیه السلام براى تبلیغ فرهنگ عاشورا از بهترین وسائل ارتباطى عصر خود بهره مى گرفت. در آن روزگاران، امام حسین علیه السلام براى این كه هدف قیام و فلسفه حركت حماسى خود را به گوش امت اسلامى برساند، مراسم حج و شهر مكه را انتخاب نمود و در اجتماعات مهم حاجیان، سخنرانى هاى روشنگرانه و هدایت بخشى را سازماندهى كرد.
آن حضرت براى رساندن پیام خویش و افشاى سیاست هاى مزورانه و شیطانى معاویه خطاب به جمعیت حاضر در منا كه از نقاط مختلف و قبایل گوناگون بودند چنین فرمود: «اسمعوا مقالتى و اكتبوا قولى ثم ارجعوا الى امصاركم و قبائلكم فمن آمنتم من الناس و وثقتم به فادعوهم الى ماتعلمون من حقنا فانى اتخوف ان یدرس هذا الامر و یذهب الحق و یغلب والله متم نوره و لو كره الكافرون (9) ؛ سخنان مرا بشنوید و حرف هایم را بنویسید، آنگاه به شهرها و قبیله هاى خودتان باز گردید و آن چه در حق ما مى دانید به دوستان صمیمى و افراد مورد اطمینان خودتان بگوئید. من اعلان خطر مى كنم كه این مطلب كهنه شده و از هم بپاشد و حق از بین رفته و مغلوب شود. البته خداوند نورش را گسترش خواهد داد گرچه كافران آنرا نپسندند. (10) »
آن حضرت در یكى دیگر از سخنرانى هایش، بعد از حمد و ستایش پروردگار و تبیین جایگاه اهل بیت علیهم السلام و ارتباط آنان با خدا و رسول او، دوستداران حق را به همراهى خویش فرا خوانده و در یك دعوت عمومى از همگان براى شركت در حماسه عاشورا چنین فرمود: «من كان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه، فلیرحل معنا، فانى راحل مصبحا ان شاء الله تعالى (11) ؛ هركس حاضر است تا در راه ما از خون خویش بگذرد و جان خود را در راه شهادت [ و لقاى ] پروردگار نثار كند، آماده حركت با ما باشد كه من انشاءالله تعالى صبحگاهان حركت خواهم كرد.»
در این جا نباید از نقش زنان و كودكان در اطلاع رسانى از واقعه عاشورا به نسل هاى بعد چشم پوشى نمود. امام حسین علیه السلام آن ها را با خود به كربلا آورد و آنان به عنوان خبرنگاران و گزارشگران راستین صحنه عاشورا و پیام رسانان حقیقى و مستقیم اندیشه هاى امام حسین علیه السلام به نسل هاى بعدى شمرده مى شوند.
این اقدام امام حسین علیه السلام مطمئن ترین، سالم ترین و دقیقترین شیوه اطلاع رسانى و انتقال فرهنگ عاشورا به افكار عمومى و وجدان هاى آگاه در زمان هاى بعد بود.

6. مقدمه چینى و آماده كردن مخاطب

در القاى مطالب، فراهم نمودن زمینه هاى لازم و بیان نقطه نظرات با مقدمه چینى لازم، نقش بسیار مهمى در نفوذ سخنان یك مبلغ در دل هاى مخاطبان خویش دارد. این كار سبب مى شود كه گفته هاى مبلغ با جذابیت بیشترى در دل هاى شنوندگان بنشیند. بسیارى از نكات مهم را كه به سادگى نمى توان آنها را بیان كرد، مى توان با زمینه سازى و به طور شیوا و دل انگیز به گوش مستمع رساند. در فرهنگ عاشورا براى بیدارى مردم غفلت زده، از این شیوه استفاده شده است. امام سجادعلیه السلام در خطبه روشنگرانه خود كه در مسجد اموى شام ایراد نمود، آنچنان مقدمه چینى كرده و زمینه لازم را براى احیاى اندیشه جاویدان عاشورا فراهم آورد كه بعد از اتمام سخنرانى، مردمى كه قبل از ایراد خطبه، او و همراهانش را به عنوان اسراى خارجى و دشمنان خویش مى پنداشتند، بعد از آن، حقیقت را فهمیده، صداى ناله و گریه بلند كردند و حكومت یزید در آستانه سقوط قرار گرفت.
آن حضرت بعد از حمد و ثناى پروردگار و درود و تحیت بر پیامبر خاتم صلى الله علیه وآله ابتدا به طور خلاصه نكات قابل توجهى در بى وفایى دنیا و گذشت زمان و عمر انسان ها و ثمر نداشتن پشیمانى بعد از فوت وقت و مطالبى از این قبیل را شایسته تر از یك خطیب ورزیده و ماهر بیان نمود. آن گاه فرمود: «من عرفنى فقد عرفنى و من لم یعرفنى، فانا على بن الحسین بن على (12) ؛ هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد و هركس كه مرا نمى شناسد پس من على بن حسین بن على هستم.»
آنگاه به طور مفصل به معرفى خود و اهل بیت علیهم السلام پرداخت: «ایها الناس! انا بن مكة و منى، انا بن المروة و الصفا، انا بن من صلى بملائكة السماء، ... (13)؛ اى مردم! من فرزند مكه و منایم، من فرزند مروه و صفایم، من پسر آن كسى هستم كه با ملائكه آسمان نماز خواند ... .»
بعد از این كه امام سجادعلیه السلام جد بزرگوارش رسول خدا صلى الله علیه وآله و على علیه السلام را به طور مفصل معرفى نمود و سابقه درخشان خاندان پاك پیامبر را شرح داد، حقیقت حادثه عاشورا را كه تا آن لحظه، از نظر مردم و افكار عمومى مخفى نگه داشته شده بود، براى آنان بیان كرد و سپس با تحریك عواطف و احساسات جمعیت حاضر، قلب ها را به سوى خویش جذب نموده و نتیجه مطلوب را به دست آورد و در آخر فرمود: «انا بن المقتول ظلما، انا بن المجزور الراس من القفا، انا بن العطشان حتى قضى، انا بن طریح كربلا، انا بن مسلوب العمامة و الرداء، انا بن من بكت علیه ملائكة السماء (14) ؛ من فرزند كسى هستم كه با ظلم و ستم به شهادت رسید، من پسر كسى هستم كه سرش از قفا بریده شد، من پسر آن شهید تشنه كامى هستم كه عطشان از دنیا رفت، من پسر كسى هستم كه پیكرش در صحراى كربلا افتاده، من پسر كسى هستم كه عمامه و عبایش به غارت رفت، من فرزند كسى هستم كه ملائكه آسمان به حال او گریستند.»

7. شعر و فرهنگ ادبى عاشورا

براى پاسدارى و نشر فرهنگ و جهانبینى قرآنى باید فرهنگ ادبى اسلام را پرورش داد، چرا كه الفاظ فصیح و شیرین و كلام مناسب و بلیغ كه از ادبیات ریشه مى گیرد، در جان ها و دل ها نشسته و اثر مى گذارد. برعكس، الفاظ ناهنجار و كلام غیر بلیغ، كمترین نقشى در نفوس مخاطب نداشته، خستگى و بیزارى مى آورد. در فرهنگ عاشورا جلوه هاى بارزى از شعر و ادب مى توان یافت.
رجزها و اشعار پرمحتواى امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش و تمسك آنان به اشعار و ابیات مناسب و لازم در موارد خاص، مى تواند نشانگر اهمیت این موضوع در حماسه جاودانى كربلا باشد. امام حسین علیه السلام در موارد زیادى با اشعارى پرمحتوا هدف خویش را به مخاطبین ابلاغ مى كرد. هنگامى كه حر راه كاروان امام حسین علیه السلام را سد كرد، آن حضرت با او گفت وگویى انجام داد. آنگاه كه حر از گفت وگو و مذاكره نتیجه اى نگرفت، به عنوان نصیحت به امام حسین علیه السلام گفت: اى حسین! براى خدا جانت را حفظ كن. و افزود: «فانى اشهد لئن قاتلت لتقتلن (15) ؛ من مطمئنم كه اگر جنگ كنى كشته خواهى شد. امام حسین علیه السلام فرمود: «اَ فبالموت تخوفنى؛ آیا مرا از مرگ مى ترسانى؟» اما من به تو گفتار آن جوانمرد اوسى را یادآور مى شوم. او هنگامى كه به یارى رسول خدا صلى الله علیه وآله شتافته بود، در مسیر راه با پسر عمویش رو به رو شد. پسر عمو به او گفت: «كجا مى روى؟ كشته خواهى شد!» آنگاه امام حسین علیه السلام اشعار پرمحتوا و بلیغ آن فداكار اوسى را قرائت كرد:
سامضى و ما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما
و واسى الرجال الصالحین بنفسه و فارق خوفا ان یعیش و یرغما (16)
«من مى روم و مرگ براى یك جوانمرد عار نیست در حالى كه مقصد او حق و تلاش او براى اسلام باشد.
او در راه مردان صالح جانبازى نموده و از زندگى همراه با ترس و خوارى و ذلت جدا گردیده و دور مى شود.»

8- تبلیغ عملى

با این كه تبلیغ گفتارى تاثیر فراوان در رشد و هدایت افراد دارد و از دیر باز یك روش معمولى و جا افتاده بوده است، اما نتیجه تبلیغ عملى و غیرمستقیم پایدارتر و عمیق تر مى باشد. آموزه هاى فرهنگ عاشورا به ویژه سیره امام حسین علیه السلام مملو از تبلیغات عملى و غیرمستقیم است. با نگاهى به فهرست حوادث زندگى امام حسین علیه السلام و یارانش - از روز حركت از مدینه تا روز شهادت در كربلا - نمونه هاى فراوانى را مى توان پیدا كرد كه تك تك آنها جلوه اى از تبلیغ عملى اهداف و منویات نهضت عاشورا و پاسدارى از حقایق اسلام و معارف اهل بیت علیهم السلام مى باشد.
پایدارى در راه هدف، همراه نمودن اهل بیت و زنان و كودكان، رفتار مهربان و صمیمانه با خانواده و كودكان و یاران در اوج بحران هاى روحى، مصادره كاروان طاغوت، برخورد با لشگر حر و آب دادن به سربازان او، اقامه نماز در ظهر عاشورا، خطابه هاى قاطع، روشنگر و كوبنده، حوادث شب عاشورا، رد امان نامه توسط حضرت عباس علیه السلام و صدها مورد دیگر كه همه تبلیغ عملى و درس انسانیت و آزادى و غیرت و شرف و در یك كلام آموزش غیر مستقیم تمام فضائل و كمالات انسانى مى باشد.
به عنوان حسن ختام نمونه اى از سیره عملى و تبلیغ غیر مستقیم حضرت امام حسین علیه السلام را نقل مى كنیم:
بعد از واقعه عاشورا مردان قبیله بنى اسد، هنگام دفن جسد مطهر امام حسین علیه السلام، در دوش آن حضرت اثر زخمى دیدند كه متفاوت از جراحت هاى جنگى بود. زخم كهنه اى بود كه هیچ شباهتى به زخم هاى روز عاشورا نداشت. از امام زین العابدین علیه السلام در مورد آن پرسش نمودند. پیشواى چهارم فرمود: این زخم در اثر حمل بار و كیسه هاى غذا و هیزم به خانه هاى بیوه زنان، یتیمان و مستمندان مى باشد كه پدرم شب ها بر دوش خویش آن ها را حمل مى كرد (17) .

پی‏نوشت‏ها:

1- كنزالعمال، ج 3، ص 66، حدیث 5523.
2- اسرار الشهاده، ص 396.
3- سخنان حسین بن على علیهما السلام، ص 170.
4- جمعه / 5.
5- لهوف، ابن طاووس، ص 114.
6- كلمات الامام الحسین علیه السلام، ص 477.
7- تاریخ طبرى، ج 4، ص 345.
8-الارشاد مفید، ج 2، ص 112.
9- صف/ 8.
10- فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، ص 262.
11- كشف الغمه، ج 2، ص 29، لهوف ابن طاووس، ص 114.
12- نورالعین فى مشهد الحسین علیه السلام، ابو اسحاق اسفراینى، ص 69.
13- همان.
14- همان، ص 70.
15- البدایه و النهایه، ابن كثیر دمشقى، ج 8، ص 187.
16- همان.
17- المناقب، ج 4، ص 66/ بحارالانوار، ج 44، ص 190.

منبع: www.MaroofYaran.com
جمعه 13/11/1391 - 16:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته