• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 605
تعداد نظرات : 586
زمان آخرین مطلب : 5258روز قبل
محبت و عاطفه
در شبی از شبها

تو به من گفتی:

شب باش !

من که

شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود.

شب و شب گشتم

به امیدی که تو فانوس نظرگاه شب من باشی.
يکشنبه 15/6/1388 - 7:39
محبت و عاطفه

ای بسا هنــــــدو و تـــــــرک همزبان

ای بسا دو تـــــــــرک چو ن بیگانگان

پس زبـــــان همدلی خود دیگراست

همدلی از همـــــــزبانی بهتر است

يکشنبه 15/6/1388 - 7:37
دانستنی های علمی

معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود


و دستهایش زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آن ته کلاسی ها
لواشک بین هم تقسیم می کردند!

دلم می سوخت به حال او که بیخود های و هوی می کرد.
تساوی های چیزی را نشان میداد!

با خطی روشن به روی تخته تاریک!
که از ظلمت چو قلب ظالمان تاریک و غمگین بود.. تساوی را نوشت.

بانگ آورد: که یک با یک برابراست.
که یک با یـــــــــــــک برابر است......... اینجا...............


بنا گه ..... از میان جمع شاگردان یکی برخاست .
همیشه یک نفر باید بپاخیزد.....!!همیشه یکنفر....

به آرامی سخن سرداد: این تساوی اشتباهی فاحش است.!

نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره شد با بهت
معلم مات بر جا ماند.!

و او گفت :

اگر یک فرد انسان واحد یک بود؟ .... آیا باز هم یک با یک برابر بود.....؟؟؟


سکوت مدحشی بودو سوالی سخت.

معلم خشمگین فریاد زد.......... نــــــــــــه......!!

و او با پوزخندی گفت......نه؟

و او بازهم گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود!

آنکه زوری و زری نه راست بالا بود.
و آنکه قلبی پاک و دستی خالی از زر داشت ! پست تر می گشت.

اگر یک فردانسان واحد یک بود.! این تساوی زیر و رو می شد..

حالا می پرسم ..... یک اگر با یک برابر بود.

پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟؟
یا که زیر ضربت شلاق مه می شد؟؟؟

یک اگر با یک برابر بود.؟

پس چه کس آزادگان را درقفس می کرد؟
یا چه کس این مراد مردمان را فنا می کرد ؟

.......... و سکوت بود و سکوت.

و در این هنگام معلم ناله آسا گفت:

بچــــــــــــه ها در جزوه هاتان بنویسیــــــــد.


که یک با یک برابر نیست.
که یک با یک برابر نیست.

شنبه 14/6/1388 - 6:31
خانواده

وقتی یاد تو

در کوچه باغ های دلم میزند قدم

با بال بسته

مرغ غـــــــــــــزلخوان سینه را

در آسمان چشم تو پرواز میدهم

زیرا که یاد تو

تنها ستاره شب تنهائی من است

و ای آشنا به غربت من

هدیه تو باد

روشن ترین ستاره امید زندگی.

شنبه 14/6/1388 - 6:28
دعا و زیارت
 
پیامبر اكرم (ص(:در دینداری آدمی همین بس كه در به جای آوردن نماز بسیار مواظبت كند.
 
خوشا به حال چهره ای که خداوند به آن می نگرد در حالی که از ترس خدا،به خاطر گناهی می گرید
جمعه 13/6/1388 - 15:40
دعا و زیارت
رسول خدا(ص) می فرماید:هرکس سوره یس را قبل از درخواست حاجتی بخواند حاجتش براورده می شود.
جمعه 13/6/1388 - 15:39
دعا و زیارت

گاهى دست تقدیر و نظر لطف خدا, فرجامى نیك براى برخى رقم مى زند كه از افتخار, سر برفلك مى سایند و بر فرشتگان هم مى بالند.

((خدیجه)), یكى از این چهره هاى نمونه و الگوست كه لیاقت آن را یافت تا ظرف پدید آمدن گوهرى چون ((فاطمه)) گردد.

اگر خدیجه كبرى, كه شرافت و ارجمندى والایى دارد, هیچ فضیلتى نداشت جز آنكه ((مادر زهرا)) باشد, براى او بس بود.

در این بخش, با گوشه هایى از حیات پرفروغ این بانوى بزرگ, آشنا مى شویم:

كرامت نفس

خدیجه را از انسانهاى اندیشمند, با شرافت, آینده نگر, عفیف و فرزانه شمرده اند. شرافت دودمان از یك سو, همسرى رسول خدا از سویى دیگر و خدمات او در راه آیین مقدس اسلام از طرف دیگر, به او عظمت و موقعیت خاص بخشیده است.

پدرش, ((خویلدبن اسد)) از قبیله ((بنى كلاب)) بود.

مادرش ((فاطمه بنت زایده)) نام داشت.

از ثروت و شهرت ویژه اى در جزیره العرب برخوردار بود. در میان همتایان و همسالان خود, همچون ستاره اى مى درخشید. وقتى هم كه در خدمت اسلام وپیامبرقرارگرفت,آنچه راداشت,وقف راه خدا و رضاى رسول كرد و در سایه حمایت از ((دین آسمانى)) نام خویش را زنده جاوید ساخت.

 

 

 

 

جواد محدثی

دوشنبه 9/6/1388 - 6:17
خاطرات و روز نوشت
باز آباز آهرآنکه هستی باز آاین درگه ما درگه نامیدی نیستصدبار اگر توبه شکستی باز آ...خدایا چقدر بزرگی!خدایا کمک کن تا روز عید فطر تولدی تازه داشته باشیم کمکمون کن که از این ماه بتونم رو سفید بیرون بیایمخدایا همیشه می تونیم برای آمرزش گناهامون ازت طلب مغفرت کنیم ولی این ماه فرق می کنه!خدایا ببخش و از گناهامون چشم پوشی کن و بهمون قدرت و همتی بده که توی تکرارش قدرت نداشته باشیمعمل نکنیم به اونی که تو مارو ازش منع کردیخدایا ....
يکشنبه 8/6/1388 - 5:50
دانستنی های علمی

وقتی حیوانی را ذبح می کنی ، در دل خود به قربانی
بگو:نیروی که فرمان کشتن تو را به من داد ، نیرویی است که
بزودی مرا از پای در خواهد آورد و هنگامی که لحظه موعد من
فرا رسد ، من نیز همانند تو خواهم سوخت ، زیرا قانونی که
تو را در مقابل من تسلیم کرده است بزودی مرا به دستی قوی
تر خواهد سپرد. خون تو و خون من عصاره ای است که از روز
ازل برای رویاندن درخت آسمانی (در آن سویی طبیعت ) آماده
شده است
.

 

 

جبران خلیل جبران

شنبه 7/6/1388 - 6:23
دانستنی های علمی

برادرم تو را دوست دارم ، هر که می خواهی باش ، خواه در
کلیسایت نیایش کنی ، خواه در معبد، و یا در مسجد . من و تو
فرزندان یک آیین هستیم ، زیرا راههای گوناگون دین انگشتان
دست دوست داشتنی "یگانه برتر " هستند ، همان دستی که سوی
همگان دراز شده و همه آرزومندان دست یافتن به همه چیز را
رسایی و بالندگی جان می بخشد .

 

 

جبران خلیل جبران

شنبه 7/6/1388 - 6:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته