• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4153روز قبل
مهدویت

 

ای همسفر زینب!

كار تو، نبش قبرهای هر روزه ی مردم بود: قبرهای روزمرّگى و عافیت طلبى و عادت، قبرهاى سر به زیرى و سكوت و سلامت، قبرهاى "بیعت كردن" و "به روى خود نیاوردن"!

از مدینه ـ به مكه كه در آمدى ـ بر سر چهارراه اطلاعاتى اسلام *ـ چهار ماه، انتظار كشیدى كه همه مردم جمع شوند، و درست در همان وقتى كه همه آمدند، تو شروع كردى به بیرون رفتن! و این یعنى:

آب زدن بر چشم هاى خواب آلودهء ساده بین، در هم شكستن قبرستان هاى بسته بندىِ شبانه روزى، فرو پاشاندن دیوهاى دروغ و دورویى، و گسستن "بند" از دست و پاى نگاه و حركتِ بنده هاى خدا ـ براى خوب دیدن و رها شدن و به خداى خود پیوستن...

"مَن كانَ فینا باذلاً مُهْجَتَهُ؛ وَ مُوطِنّاً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفْسِهُ؛ فَلیَرحَلْ مَعَنا فاننی راحل مصبحاً، ان شاء الله تعالی"**

هر كه از خون دل خویش، مى تواند مایه بگذارد و براى دیدار الهی، جانمایه دارد ـ پاىْ فرا پیش نهد و با ما بیاید؛ كه من، خود بامدادان به راه خوهم افتاد. ان شاء الله!...

 

* از كلامات رهبر عزیز انقلاب، در پیام به حجاج:" حج، چهارره عظیم تبادل اطلاعات جهان اسلام است."

**كلام مبارك مولا، امام حسین(ع) در هنگام حركت از مكّه

اگر شهادت نبود، ابوالقاسم حسینجانی

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:30
اهل بیت

 

در طول تاریخ مسلمانان بسیاری به حج رفته و در روز عرفه در عرفات وقوف کرده اند . در این میان مناجات حسین بن علی (ع) برجسته ترین است.

حسین(ع) چراغ هدایت است . احیا کننده دین جدش رسول خدا ست . حسین (ع) خود اهل بیت است و عملش مطابق کتاب خداست . او برای وصال حق بی تاب است .

دیگر مجالی برای ماندن ندارد تا نکند ناکسین حرمت حرم امن الهی را بشکنند. یزیدیان زیر لباس احرام خود شمشیر بسته اند جهت ترور نوه پیامبر (ص) در حال احرام.

مجبورست برود .

بر فراز جبل الرحمه با خدای خود چنین می گوید:

یا مَوْلاىَ اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ

اى مولاى من این تویى كه منت نهادى

اَنْتَ الَّذى اَنْعَمْتَ
كـه نـعـمـت دادى

اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ

ایـن تـویى كه احسان فرمودى

اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ

این تویى كه نیكى كردى

اَنْتَ الَّذى اَفْضَلْتَ
این تویى كه فزونى بخشیدی

اَنْتَ الَّذى اَكْمَلْتَ

این تویى كه كامل كردى

اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ

این تویى كه روزى دادى

اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ

این تویى كه توفیق دادى

اَنْتَ الَّذى اَعْطَیْتَ
این تویى كـه عـطـا كردى
اَنْتَ الَّذى اَغْنَیْتَ

این تویى كه بى نیاز كردى

اَنْتَ الَّذى اَقْنَیْتَ

این تویى كه ثروت بخشیدى

اَنْتَ الَّذى اوَیْتَ
این تویى كه ماءوى دادى

اَنْتَ الَّذى كَفَیْتَ

این تـویـى كـه كفایت كردى

اَنْتَ الَّذى هَدَیْتَ

این تویى كه هدایت كردى

اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ

این تویى كه نگهداشتى

اَنْتَ الَّذى سَتَرْتَ
این تویى كه پوشاندى
اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ

این تویى كه آمرزیدى

اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ

این تویى كه نادیده گرفتى

اَنْتَ الَّذى مَكَّنْتَ

این تویى كه قدرت و چیرگى دادى

اَنْتَ الَّذى اَعْزَزْتَ
این تویى كه عزت بخشیدى
اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ

این تویى كه كمك كردى

اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ

این تویى كه پشتیبانى كردى

اَنْتَ الَّذى اَیَّدْتَ

این تویى كه تـاءیـیـد كـردى
اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ

این تویى كه یارى كردى

اَنْتَ الَّذى شَفَیْتَ

این تویى كه شفا دادى

اَنْتَ الَّذى عافَیْتَ

این تویى كه عافیت دادى

اَنْتَ الَّذى اَكْرَمْتَ
این تویى كـه اكـرام كـردى
تَبارَكْتَ وَتَعالَیْتَ

بـزرگـى و بـرتـرى از تـو اسـت

فَلَكَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَكَ الشُّكْرُواصِباً اَبَداً
و ستایش همیشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاوید

 

ثُمَّ اَنـَا یا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى

و اما من اى معبودم كسى هستم كه به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بیامرز

اَنـَا الَّذى اَسَاْتُ

این منم كه بد كردم

اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ

این منم كه خطا كردم

اَنـَاالَّذى هَمَمْتُ

این منم كه (به بدى ) همت گماشتم

اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ

این منم كه نادانى كردم

اَنـَاالَّذى غَفَلْتُ

این منم كه غفلت ورزیدم

اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ

این منم كه فراموش كردم

اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ

این منم كه (به غیر یا به خود) اعتماد كردم

اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ

این منم كـه (بـه كـاربـد) تـعمّد كردم

اَنـَا الَّذى وَعَدْتُ

این منم كه وعده دادم
وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ

واین منم كه خلف وعده كردم

اَنـَاالَّذى نَكَثْتُ

این منم كه پیمان شكنى كردم

اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ

این منم كه به بدى اقراركردم

اَنـَا الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى یا
ایـن مـنـم كـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـیـش خـود اعـتراف دارم و با گناهانم بسویت بازگشته ام پس آنها را بیامرز اى

 

 

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:29
دعا و زیارت

 

 

 

«حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی‌شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی‌دارد و هیچ آفریده‌ای به پای شباهت مخلوقات او نمی‌رسد.

...جهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من، تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی‌ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خشنودی توست.

پس

هرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتی؛

هرچه از تو خواستم، عنایتم فرمودی؛

هرگاه اطاعتت کردم، قدردانی و تشکر کردی؛

و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمتهایم افزودی؛

و اینها همه چیست؟

جز نعمت تمام و کمال و احسان بی‌پایان تو!؟

... من کدام یک از نعمت‌های تو را می‌توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر بسپارم؟

... خدایا! الطاف خفیه‌ات و مهربانی‌های پنهانی‌ات بیشتر و پیشتر از نعمتهای آشکار توست.

...خدایا ! من را آزرمناک خویش قرار ده آن‌سان که انگار می‌بینمت.

من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می‌کنم.

 

خدایا!

من را با تقوای خودت سعادتمند گردان

و با مرکب نافرمانی‌ات به وادی شقاوت و بدبختی‌ام مکشان.

در قضایت خیرم را بخواه

و قدرت برکاتت را بر من فروریز تا آنجا که تأخیر را در تعجیل‌های تو و تعجیل را در تأخیرهای تو نپسندم.

آنچه را که پیش می‌اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند

و آنچه را که بازپس می‌نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.

...پروردگار من!

... من را از هول و هراس‌های دنیا و غم و اندوه‌های آخرت، رهایی ببخش

و من را از شر آنان که در زمین ستم می‌کنند در امان بدار.

 

...خدایا!

به که واگذارم می‌کنی؟

به سوی که می‌فرستی‌ام؟

به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛

یا به سوی غریبان و غریبه‌گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟

یا به سوی آنان که ضعف مرا می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟

... من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.

...ای توشه و توان سختی‌هایم!

ای همدم تنهایی‌هایم!

ای فریادرس غم‌ها و غصه‌هایم!

ای ولی نعمت‌هایم‌!

...ای پشت و پناهم در هجوم بی‌رحم مشکلات!

ای مونس و مأمن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی‌کسی! ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگی! ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی‌انتهای تو!

 

...تو پناهگاه منی؛

 

تو کهف منی؛

تو مأمن منی؛

وقتی که راه‌ها و مذهب‌ها با همه فراخی‌شان مرا به عجز می‌کشانند و زمین با همه وسعتش، بر من تنگی می‌کند، و...

...اگر نبود رحمت تو، بی‌تردید من از هلاک‌شدگان بودم

و اگر نبود محبت تو، بی‌شک سقوط و نابودی تنها پیش‌روی من می‌شد.

...ای زنده!

ای معنای حیات؛ زمانی که هیچ زنده‌ای در وجود نبوده است.

...ای آنکه:

با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد

و من با بدی‌ها و عصیانم، در مقابلش ظاهر شدم.

...ای آنکه:

در بیماری خواندمش و شفایم داد؛

در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد؛

در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید؛

در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند؛

در فقر خواستمش و غنایم بخشید؛

 

من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم

من آنم که به بدی همت گماشتم

من آنم که در جهالت غوطه‌ور شدم

من آنم که غفلت کردم

من آنم که پیمان بستم و شکستم

من آنم که بدعهدی کردم ...

و ... اکنون بازگشته‌ام.

بازآمده‌ام با کوله‌باری از گناه و اقرار به گناه.

پس تو در گذر ای خدای من!

ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی‌رساند

ای آنکه از طاعت خلایق بی‌نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارهای خوب توفیق می‌دهد.

...معبود من!

اینک من پیش روی توأم و در میان دست‌های تو.

آقای من!

بال گسترده و پرشکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.

نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم،

نه ریسمانی که بدان بیاویزم

و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.

چه می‌توانم بکنم؟ وقتی که این کوله‌بار زشتی و گناه با من است!؟

انکار!؟

چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه اعضاء و جوارحم، به آنچه کرده‌ام گواهی می‌دهند؟

 

...خدای من!

خواندمت، پاسخم گفتی؛

از تو خواستم، عطایم کردی؛

به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛

به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛

به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛

خدایا!

از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان نکن.

از آستان مهرت نومیدمان مساز.

آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.

از درگاه خویشت ما را مران.

...ای خدای مهربان!

بر من روزی حلالت را وسعت ببخش

و جسم و دینم را سلامت بدار

و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن

و از آتش جهنم رهایم ساز.

...خدای من!

اگر آنچه از تو خواسته‌ام، عنایت فرمایی، محرومیت از غیر از آن، زیان ندارد

و اگر عطا نکنی هرچه عطا جز آن منفعت ندارد.

یا رب! یا رب! یا رب!

...خدای من!

این منم و پستی و فرومایگی‌ام

و این تویی با بزرگی و کرامتت

از من این می‌سزد و از تو آن ...

...چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی.

...خدای من!

تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!

تو چقدر درگذرنده و بخشنده‌ای با این همه کار بد که من می‌کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.

...خدای من!

تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله‌ای که من از تو گرفته‌ام.

...تو که این قدر دلسوز منی! ...

...خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟

تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد؟

تو کی پنهان بوده‌ای كه ظهورت محتاج آیه باشد؟

...کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.

کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد.

بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.

و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد.

 

...خدای من!

مرا از سیطره ذلتبار نفس نجات ده و پیش از آنکه خاک گور، بر اندامم بنشیند از شک و شرک، رهایی‌ام بخش.

...خدای من!

چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!

چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی!

ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، آنچنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده....

یا رب! یا رب! یا رب

 

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:28
دعا و زیارت

 

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا كَصُنْعِهِ

سـتـایـش خـاص خـدایـى اسـت كـه نـیـسـت بـراى قضا و حكمش جلوگیرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند ساخته اش

صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ
ساخته هیچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده كه آفرید انواع گوناگون پدیده ها راو

بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِـعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ

بـه حكمت خویش محكم ساخت مصنوعات را طلایه ها(ى عالم وجود) بر او مخفى نیست و امانتها در نزد او ضایع نشود

جازى كُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ كُلِّ قانعٍ وَراحِمُ كُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ

پـاداش دهـنـده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پیشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده

الْمَنافِعِ وَالْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ

هـر سـود و بهره و آن كتاب جامع كه فرستادش بوسیله نور آن نور درخشان و او است كه دعاها را شنواست

وَلِلْكُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا

و گـرفتاریها را برطرف كند و درجات را بالا برد و گردنكشان را ریشه كن سازد پس معبودى جز او نیست و

شَىْءَ یَعْدِلُهُ وَلَیْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ

چیزى با او برابرى نكند و چیزى همانندش نیست و او شنوا است و بینا و دقیق و آگاه

وَهُوَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیْكَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَكَ

و او بر هرچیز توانا است خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم

مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّى وَ اِلَیْكَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ

اقـرار دارم بـه ایـنـكه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز كردى وجود مرا به رحمت خود پیش از آنكه باشم

شَیْئاً مَذْكُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنِى الاَْصْلابَ آمِناً

چیز قابل ذكرى و مرا از خاك آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى و ایمنم ساختى

لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ

از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالها و همچنان همواره از

صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاَْیّامِ الْماضِیَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَةِ لَمْ

صلبى به رحمى كوچ كردم در ایام قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین

تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِكَ بى وَلُطْفِكَ لى وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ

و از روى مـهـر و راءفـتـى كه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نیاوردى در دوران حكومت پیشوایان

الْكُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَلكِنَّكَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

كـفـر آنـان كـه پـیـمان تو را شكستند و فرستادگانت را تكذیب كردند ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى كه

سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِكَ

پـیـش از آن در علمت گذشته بود از هدایتى كه اسبابش را برایم مهیا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پیش از

رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ صُنْعِكَ وَسَوابِـغِ نِعَمِكَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ

ایـن نـیـز بـه مـن مـهـر ورزیدى بوسیله رفتار نیكویت و نعمتهاى شایانت كه پدید آوردى خلقتم را از منى

یُمْنى وَاَسْكَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ

ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریكى (مشیمه و رحم و شكم ) میان گوشت و خون و پوست

تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

و گـواهـم نـسـاخـتـى در خـلقتم و واگذار نكردى به من چیزى از كار خودم را سپس بیرونم آوردى بدانچه

سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً

در عـلمـت گـذشـتـه بـود از هـدایـتـم بـسـوى دنـیـا خـلقـتـى تـمـام و درسـت و در حال طفولیت و خردسالى

صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ

در گـهـواره مـحـافـظـتـم كـردى و روزیـم دادى از غـذاهـا شـیـرى گـوارا و دل پرستاران را

الْحَواضِنِ وَكَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَكَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ

بر من مهربان كردى و عهده دار پرستاریم كردى مادران مهربان را و از آسیب جنیان

وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى

نـگـهـداریـم كـردى و از زیـادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى

بخشاینده تا

اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْكَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّیْتَنى

آنگاه كه لب به سخن گشودم و تمام كردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورشم دادى

زایِداً فى كُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اكْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ

هـرسـاله زیـادتـر از سـال پـیـش تـا آنـگـاه كـه خـلقـتـم كامل شد و تاب و توانم به حداعتدال رسید واجب كردى

عَلَىَّ حُجَتَّكَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَكَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِكْمَتِكَ

بـر مـن حـجـت خود را بدین ترتیب كه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسیله عجایب حكمتت به هراسم انداختى

وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِكَوَاَرْضِكَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِكَ

و بیدارم كردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت

وَنَبَّهْتَنى لِشُكْرِكَ وَذِكْرِكَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَكَ وَعِبادَتَكَ

و آگاهم كردى به سپاسگزارى و ذكر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب كردى

وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُكَ وَیَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِكَ وَمَنَنْتَ

و آنـچـه رسـولانـت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات خوشنودیت را برایم آسان كردى

عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِكَ بِعَونِكَ وَلُطْفِكَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى لَمْ

و در تـمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اینكه مرا از بهترین خاكها آفریدى

تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ

راضـى نشدى اى معبود من كه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى منع گردم بلكه روزیم دادى

وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّكَ الْعَظیمِ الاَْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ الْقَدیمِ

از انواع (نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم كامرانى و این بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن احسان دیرینه ات بود

اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى كُلَّ النِّقَمِ

نـسـبـت بـه من تا اینكه تمام نعمتها را بر من كامل كردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى

لَمْ یَمْنَعْكَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْكَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى

باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد از اینكه راهنماییم كردى بدانچه مرا به تو نزدیك كند

اِلَیْكَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْكَ فَاِنْ دَعَوْتُكَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُكَ

و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد كه اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو

اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ شَكَرْتَنى وَاِنْ شَكَرْتُكَ زِدْتَنى كُلُّ ذلِكَ

به من عطا كنى و اگر اطاعتت كنم قدردانى كنى و اگر سپاسگزاریت كنم بر من بیفزایى و همه اینها

اِكْمالٌ لاَِنْعُمِكَ عَلَىَّ وَاِحْسانِكَ اِلَىَّ فَسُبْحانَكَ سُبْحانَكَ مِنْ مُبْدِئٍ

بـراى كـامـل سـاختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است كه نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو كه آغازنده

مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُكَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُكَ فَاءَىَُّ نِعَمِكَ ی ا

نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاكیزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى

اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِكْراً اءَمْ اَىُّ عَطـایاكَ اءَقُومُ بِها شُكْراً وَهِىَ یا

مـعـبـود مـن كـدامـیـك از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد كنم یا براى كدامیك از عطاهایت به سپاسگزارى اقدام كنم در صورتى كه آنها

رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ

اى پروردگار من بیش از آن است كه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند یا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا

ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَكْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى

آنـچـه را از سختى و گرفتارى از من دور كرده و باز داشتى بیشتر بوده از آنچه برایم آشكار شد

مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنـَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى وَعَقْدِ

از تـنـدرسـتـى و خـوشى و من گواهى دهم خدایا به حقیقت ایمان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است

عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَكْنُونِ ضَمیرى

و توحید خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشیده نهادم

وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ صَفْحَةِ جَبینى وَخُرْقِ

و رشته هاى دید نور چشمانم و خطوط صفحه پیشانیم

مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى

و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بینیم و راههاى پرده گوشم

وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ وَحَرَكاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ

و آنـچـه بـچـسـبـد و روى هـم قـرار گـیـرد بـر آن دو لبـم و حـركـتـهـاى تـلفظ زبانم و محل پیوست كام

حَنَكِ فَمى وَفَكّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى

(فـك بـالاى ) دهـان و آرواره ام و مـحـل بـیـرون آمـدن دنـدانـهـایـم و محل چشیدن خوراك و آشامیدنیها

یموَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ

و رشـتـه و عصب مغز سرم و لوله (حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را

صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى وَنِیاطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى

قفسه سینه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و كنار

كَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسیفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ

جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هایم و سربندهاى استخوانهایم و انقباض

عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى

عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم

وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَمیعُِ جَوارِحى وَمَا

و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اینها

انْتَسَجَ عَلى ذلِكَ اَیّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاَْرْضُ مِنّى وَنَوْمى

بافته شده از دوران شیرخوارگیم و آنچه را زمین از من بر خود گرفته و خوابم

وَیَقَظَتى وَسُكُونى وَحَرَكاتِ رُكُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ

و بیداریم و آرمیدنم و حركتهاى ركوع و سجود من (گواهى دهم ) كه اگر تصمیم بگیرم

وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاَْعصارِ وَالاَْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُكْرَ

و بكوشم در طول قرون و اعصار بر فرض كه چنین عمرى بكنم و بخواهم شكر

واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِكَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِكَ اِلاّ بِمَنِّكَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ

یـكى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود كه آن خود واجب كند بر من

شُكْرُكَ اَبَداً جَدیداً وَثَنآءً طارِفاً عَتیداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنـَا

سپاسگزاریت را دوباره از نو و موجب ستایشى تازه و ریشه دار گردد آرى و اگر حریص باشم من

وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِكَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِكَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما

و حسابگران از مخلوقت كه بخواهیم اندازه نعمت بخشیهاى تو را از گذشته و آینده

حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَیناهُ اَمَداًهَیْهاتَ اءنّى ذلِكَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى

بـه حساب درآوریم نتوانیم بشماره درآوریم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء كنیم ! هیهات ! كجا چنین چیزى میسر است

كِتابِكَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ الله لا تُحْصُوها

و تو خود در كتاب گویا و خبر راست و درستت خبر داده اى كه ((اگر بشمارید نعمت خدا را احصاء نتوانید كرد))

صَدَقَ كِتابُكَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُكَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِیآؤُكَ وَرُسُلُكَ ما اَنْزَلْتَ

خـدایـا كـتـاب تو و خبرى كه دادى راست است و رساندند پیمبران و رسولانت هرچه را بر ایشان از وحى خویش فروفرستادى

عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِكَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دینِكَ غَیْرَ اءَنّى یا اِلهى

و آنچه را تشریع كردى براى آنها و بوسیله آنها از دین و آیین خود جز اینكه معبودا

اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً

من گواهى دهم به سعى و كوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ایمان

مُوقِناً اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَكُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ یَكُنْ لَهُ

و یقین مى گویم ستایش خدایى را سزاست كه نگیرد فرزندى تا از او ارث برند و نیست برایش

شَریكٌ فى مُلْكِهِ فَیُضآدَُّهُ فیَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فیما

شـریـكـى در فـرمـانـروایـى تـا بـا او ضدّیت كنند در آنچه پدید آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا كمكش كند در آنچه

صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ كانَ فیهِما الِهَةٌ اِلا الله لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا

بوجود آورد پس منزه باد منزه كه اگر بود در آسمان و زمین خدایانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى گشتند

سُبْحانَ الله الْواحِدِ الاَْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَكُنْ

منزه است خداى یگانه یكتاى بى نیازى كه فرزند ندارد و فرزند كسى نیست و نیست

لَهُ كُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لله حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِكَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِی آئِهِ

برایش همتایى هیچكس ستایش خداى را است ستایشى كه برابر ستایش فرشتگان مقرب او و پیمبران

الْمُرْسَلینَ وَصَلَّى الله عَلى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَآلِهِ

مـرسـلش بـاشـد و درود خـدا بـر بـهـتـریـن خـلقـش مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل

الطَّیـِبـیـنَ الطـّاهـِریـنَ الْمـُخـلَصـیـنَ وَسـَلَّمَ

پاك و پاكیزه و خالص او باد و سلام

پـس شـروع فـرمـود آن حـضـرت در سـؤ ال و اهتمام نمود در دُعا و آب از دیده هاى

مبارَكَش جارى بود پس گفت :

اَللّهُمَّ اجْعَلْنى

خدایا چنانم

اَخْشاكَ كَانّى اَراكَ وَاَسْعِدْنى بِتَقویكَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِیَتِكَ

ترسان خودت كن كه گویا مى بینمت و به پرهیزكارى از خویش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانیت بدبختم مكن

وَخِرْلى فى قَضآئِكَ وَبارِكْ لى فى قَدَرِكَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما

و در سـرنـوشـت خود خیر برایم مقدر كن و مقدراتت را برایم مبارك گردان تا چنان نباشم كه تعجیل آنچه را

اَخَّرْتَ وَلا تَاْخیرَ ما عَجَّلْتَ اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى وَالْیَقینَ

تـو پـس انـداخته اى بخواهم و نه تاءخیر آنچه را تو پیش انداخته اى خدایا قرار ده بى نیازى در نفس من و یقین

فى قَلْبى وَالاِْخْلاصَ فى عَمَلى وَالنُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَةَ فى

در دلم و اخلاص در كردارم و روشنى در دیده ام و بینایى در

دینى وَمَتِّعْنى بِجَوارِحى وَاجْعَلْ سَمْعى وَبَصَرى اَلْوارِثَیْنِ مِنّى

دیـنـم و مـرا از اعـضـا و جوارحم بهره مند كن و گوش و چشم مرا وارث من گردان (كه تا دم مرگ بسلامت باشند)

وَانْصُرْنى عَلى مَنْ ظَلَمَنى وَاَرِنى فیهِ ثارى وَمَـاءرِبى وَاَقِرَّ بِذلِكَ

و یاریم ده بر آنكس كه به من ستم كرده و انتقام گیرى مرا و آرزویم را درباره اش به من بنمایان

عَیْنى اَللَّهُمَّ اكْشِفْ كُرْبَتى وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَاْغْفِرْ لى خَطیَّئَتى

و دیده ام را در این باره روشن كن خدایا محنتم را برطرف كن و زشتیهایم بپوشان و خطایم بیامرز

وَاخْسَاءْ شَیْطانى وَفُكَّ رِهانى وَاْجَعْلْ لى یا اِلهى الدَّرَجَةَ الْعُلْیا فِى

و شـیـطـان و اهـریـمـنـم را از مـن بران و ذمه ام را از گِرو بِرَهان و قرار ده خدایا براى من درجه والا در

الاْ خِرَةِ وَالاُْوْلى اَللّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى سَمیعاً

آخرت و در دنیا خدایا حمد تو را است كه مرا آفریدى و شنوا

بَصیراً وَلَكَ الْحَمْدُ كَما خَلَقْتَنى فَجَعَلْتَنى خَلْقاً سَوِیّاً رَحْمَةً بى وَقَدْ

و بـیـنا قرارم دادى و ستایش تو را است كه مرا آفریدى و از روى مهرى كه به من داشتى

خلقتم را نیكو آراستى در

كُنْتَ عَنْ خَلْقى غَنِیّاً رَبِّ بِما بَرَاءْتَنْى فَعَدَّلْتَ فِطْرَتى رَبِّ بِما

صورتیكه تو از خلقت من بى نیاز بودى پروردگارا به آنطور كه مرا پدیدآوردى و در خلقتم اعتدال بكار بردى پروردگارا به آنطور

اَنْشَاءْتَنى فَاَحْسَنْتَ صُورَتى رَبِّ بِما اَحْسَنْتَ اِلَىَّ وَفى نَفْسى

كـه بـوجـودم آوردى و صـورتـم را نـیـكـو كردى پروردگارا به آنطور كه به من احسان كردى و

عافَیْتَنى رَبِّ بِما كَلاَْتَنى وَوَفَّقْتَنى رَبِّ بِما اَنـَعْمَتَ عَلَىَّ فَهَدَیْتَنى

عـافـیـتـم دادى پـروردگـارا آنـچـنـانـكـه مـرا مـحـافظت كردى و موفقم داشتى پروردگارا آنچنانكه بر من انعام كرده و هدایتم فرمودى

رَبِّ بِما اَوْلَیْتَنى وَمِنْ كُلِّ خَیْرٍ اَعْطَیْتَنى رَبِّ بِما اَطْعَمْتَنى

پـروردگارا چنانچه مرا مورد احسان قرار داده و از هر خیرى به من عطا كردى پروردگارا آنچنانكه مرا خوراندى

وَسَقَیْتَنى رَبِّ بِما اَغْنَیْتَنى وَاَقْنَیْتَنى رَبِّ بِما اَعَنْتَنى وَاَعْزَزْتَنى

و نـوشـانـدى پـروردگـارا آنـچـنـانـكـه بـى نـیازم كردى و سرمایه ام دادى پروردگارا آنچنانكه كمكم دادى و عزتم بخشیدى

رَبِّ بِما اَلْبَسْتَنى مِنْ سِتْرِكَ الصّافى وَیَسَّرْتَ لى مِنْ صُنْعِكَ

پروردگارا آنچنانكه مرا از خلعت باصفایت پوشاندى و از مصنوعاتت به حد

الْكافى صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَعِنّى عَلى بَواَّئِقِ الدُّهُورِ

كـافـى در اخـتـیـارم گـذاردى (چـنانكه این همه انعام به من كردى ) درود فرست بر محمد و آل محمد و كمكم ده بر پیش آمدهاى ناگوار روزگار

وَصُرُوفِ اللَّیالى وَالاَْیّامِ وَنَجِّنى مِنْ اَهْوالِ الدُّنْیا وَكُرُباتِ

و كشمكشهاى شبها و روزها و از هراسهاى دنیا و اندوههاى

الاْ خِرَةِوَاكْفِنى شَرَّ ما یَعْمَلُ الظّالِمُونَ فِى الاَْرْضِ اَللّهُمَّ ما اَخافُ

آخـرت نـجـاتم ده و از شر آنچه ستمگران در زمین انجام دهند مرا كفایت فرما خدایا از آنچه مى ترسم

فَاكْفِنى وَما اَحْذَرُ فَقِنى وَفى نَفْسى وَدینى فَاحْرُسْنى وَفى سَفَرى

كفایتم كن و از آنچه برحذرم ، نگاهم دار و خودم و دینم را

فَاحْفَظْنى وَفى اَهْلى وَمالى فَاخْلُفْنى وَفیما رَزَقْتَنى فَبارِكْ لى

حـفـظ كـن و در سفر محافظتم كن و در خانواده و مالم جانشین من باش و در آنچه روزیم كرده اى بركت ده و مرا

وَفى نَفْسى فَذَلِّلْنى وَفى اَعْیُنِ النّاسِ فَعَظِّمْنى وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ

در پیش خودم خوار كن و در چشم مردم بزرگم كن و از شر جن

وَالاِْنْسِ فَسَلِّمْنى وَبِذُنُوبى فَلا تَفْضَحْنى وَبِسَریرَتى فَلا تُخْزِنى

و انس بسلامتم بدار و به گناهان رسوایم مكن و به اندیشه هاى باطنم سرافكنده ام مكن

وَبِعَمَلى فَلا تَبْتَلِنى وَنِعَمَكَ فَلا تَسْلُبْنى وَاِلى غَیْرِكَ فَلا تَكِلْنى

و به كردارم دچارم مساز و نعمتهایت را از من مگیر و بجز خودت به دیگرى واگذارم مكن

اِلهى اِلى مَنْ تَكِلُنى اِلى قَریبٍ فَیَقْطَعُنى اَمْ اِلى بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنى اَمْ

خـدایا به كه واگذارم مى كنى آیا به خویشاوندى كه از من بِبُرَد یا بیگانه اى كه مرا از خود دور كند یا به كسانى كه

اِلَى الْمُسْتَضْعَفینَ لى وَاَنْتَ رَبّى وَمَلیكُ اَمْرى اَشْكُو اِلَیْكَ غُرْبَتى

خوارم شمرند و تویى پروردگار من و زمامدار كار من بسوى تو شكایت آرم از غربت خود

وَبُعْدَ دارى وَهَوانى عَلى مَنْ مَلَّكْتَهُ اَمْرى اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ

و دورى خـانـه ام و خواریم نزد كسى كه زمامدار كار من كردى خدایا پس خشم خود را بر من مبار

غَضَبَكَ فَاِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سُبْحانَكَ غَیْرَ اَنَّ

و اگـر بـر مـن خـشـم نـكـرده بـاشـى بـاكـى نـدارم ـ مـنـزهـى تـو ـ جـز ایـنـكـه در عـیـن حال

عافِیَتَكَ اَوْسَعُ لى فَاَسْئَلُكَ یا رَبِّ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذى اَشْرَقَتْ لَهُ

عافیت تو وسیعتر است براى من پس از تو خواهم پروردگارا به نور ذاتت كه روشن شد بدان

الاَْرْضُ وَالسَّمواتُوَكُشِفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ وَصَلَُحَ بِهِ اَمْرُ الاَْوَّلینَ

زمین و آسمانها و برطرف شد بدان تاریكیها و اصلاح شد بدان كار اولین

وَالاْ خِرینَ اَنْ لا تُمیتَنى عَلى غَضَبِكَ وَلا تُنْزِلَْ بى سَخَطَكَ لَكَ

و آخـریـن كـه مـرا بـر حـال غـضـب خـویـش نـمـیـرانـى و خـشـمـت را بـر مـن نازل مفرمایى

الْعُتْبى لَكَ الْعُتْبى حَتّى تَرْضى قَبْلَ ذلِك لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ رَبَّ الْبَلَدِ

مؤ اخذه و بازخواست حق تو است تا گاهى كه پیش از آن راضى شوى معبودى جز تو نیست كه پروردگار شهر

الْحَرامِ وَالْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَالْبَیْتِ الْعَتیقِ الَّذى اَحْلَلْتَهُ الْبَرَكَةَ وَجَعَلْتَهُ

مـحـتـرم و مـشـعـر الحـرام و خـانـه كـعـبـه اى آن خـانـه اى كـه بـركـت را بـدان نازل كردى و آنرا براى

لِلنّاسِ اَمْناً یا مَنْ عَفا عَنْ عَظیمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ یا مَنْ اَسْبَغَ النَّعْمآءَ

مردمان خانه امنى قرار دادى اى كسى كه از گناهان بزرگ به بردبارى خود درگذرى اى كه نعمتها را

بِفَضْلِهِ یا مَنْ اَعْطَى الْجَزیلَ بِكَرَمِهِ یا عُدَّتى فى شِدَّتى یا

بـه فـضل خود فراوان گردانى اى كه عطایاى شایان را به كرم خود بدهى اى ذخیره ام در سختى اى

صاحِبى فى وَحْدَتى یا غِیاثى فى كُرْبَتى یا وَلِیّى فى نِعْمَتى یا

رفیق و همدمم در تنهایى اى فریادرس من در گرفتارى اى ولى من در نعمتم اى

اِلـهى وَاِلـهَ آبائى اِبْراهیمَ وَاِسْماعیلَ وَاِسْحقَ وَیَعْقُوبَ وَرَبَّ

معبود من و معبود پدرانم ابراهیم و اسمعیل و (معبود) اسحاق و یعقوب و پروردگار

جَبْرَئیلَ وَمیكائیلَ وَاِسْرافیلَ وَربَّ مُحَمَّدٍ خاتِمِ النَّبِیّینَ وَ الِهِ

جـبـرئیـل و مـیـكـائیـل و اسـرافـیـل و پـروردگـار مـحـمـد خـاتـم پـیـمـبـران و آل

الْمُنْتَجَبینَ وَمُنْزِلَ التَّوریةِ وَالاِْ نْجیلِ وَالزَّبُورِ وَالْفُرْقانِ وَمُنَزِّلَ

بـرگـزیـده اش و فـروفـرسـتـنـده تـورات و انـجـیـل و زبـور و قـرآن و نازل كننده

كـهیَّعَّصَّ وَطـه وَیسَّ وَالْقُرآنِ الْحَكیمِ اَنْتَ كَهْفى حینَ تُعْیینِى

كهیعص و طه و ((یس و قرآن حكمت آموز)) تویى پناه من هنگامى كه درمانده ام كنند

الْمَذاهِبُ فى سَعَتِها وَتَضیقُ بِىَ الاَْرْضُ بِرُحْبِها وَلَوْلا رَحْمَتُكَ

راهها با همه وسعتى كه دارند و زمین بر من تنگ گیرد با همه پهناوریش و اگر نبود رحمت تو

لَكُنْتُ مِنَ الْهالِكینَ وَاَنْتَ مُقیلُ عَثْرَتى وَلَوْلا سَتْرُكَ اِیّاىَ لَكُنْتُ

بـطور حتم من هلاك شده بودم و تویى نادیده گیر لغزشم و اگر پرده پوشى تو نبود مسلما

مِنَ الْمَفْضُوحینَ وَاَنْتَ مُؤَیِّدى بِالنَّصْرِ عَلى اَعْدآئى وَلَوْلا نَصْرُكَ

مـن از رسـواشـدگـان بودم و تویى كه به یارى خود مرا بر دشمنانم یارى دهى و اگر نبود یارى تو

اِیّاىَ لَكُنْتُ مِنَ الْمَغْلُوبینَ یا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرِّفْعَةِ

من مغلوب شده بودم اى كه مخصوص كرده خود را به بلندى و برترى

فَاَوْلِیآئُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّونَ یا مَنْ جَعَلَتْ لَهُ الْمُلوُكُ نیرَ الْمَذَلَّةِ

و دوستانش بوسیله عزت او عزت یابند اى كه پادشاهان در برابرش طوق خوارى

عَلى اَعْناقِهِمْ فَهُمْ مِنْ سَطَواتِهِ خائِفُونَ یَعْلَمُ خائِنَةَ الاَْعْیُنِ وَما

بـه گردن گذارند و آنها از سَطَوَتَش ترسانند مى داند حركت (یا خیانت ) چشمها و آنچه را سینه ها

تُخْفِى الصُّدُورُ وَ غَیْبَ ما تَاْتى بِهِ الاَْزْمِنَةُ وَالدُّهُورُ یا مَنْ لا یَعْلَمُ

پنهان كنند و حوادثى كه در كمون زمانها و روزگارها است اى كه نداند

كَیْفَ هُوَ اِلاّ هُوَی ا مَنْ لا یَعْلَمُ م ا هُوَ اِلاّ هُوَ ی ا مَنْ لا یَعْلَمُهُ اِلاّ هُوَ ی ا

چگونگى او را جز خود او اى كه نداند چیست او جز او اى كه نداند او را جز خود او

مَنْ كَبَسَ الاَْرْضَ عَلَى الْمآءِ وَسَدَّ الْهَوآءَ بِالسَّمآءِ یا مَنْ لَهُ اَكْرَمُ

اى كه زمین را بر آب فرو بُردى و هوا را به آسمان بستى اى كه گرامى ترین

الاَْسْمآءِ یا ذَاالْمَعْرُوفِ الَّذى لا یَنْقَطِعُ اَبَداً یا مُقَیِّضَ الرَّكْبِ

نامها از او است اى دارنده احسانى كه هرگز قطع نشود اى گمارنده كاروان براى نجات

لِیُوسُفَ فِى الْبَلَدِ الْقَفْرِ وَمُخْرِجَهُ مِنَ الْجُبِّ وَجاعِلَهُ بَعْدَ الْعُبُودِیَّةِ

یـوسـف در آن جـاى بـى آب و علف و بیرون آورنده اش از چاه و رساننده اش به پادشاهى پس از بندگى

مَلِكاً یا ر ادَّهُ عَلى یَعْقُوبَ بَعْدَ اَنِ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ

اى كـه او را بـرگـردانـدى بـه یـعـقوب پس از آنكه دیدگانش از اندوه سفید شده بود و آكنده از غم بود

كَظیمٌ یا كاشِفَ الضُّرِّ وَالْبَلْوى عَنْ اَیُّوبَ وَمُمْسِكَ یَدَىْ اِبْرهیمَ

اى برطرف كننده سختى و گرفتارى از ایوب و اى نگهدارنده دستهاى ابراهیم

عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ كِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ یا مَنِ اسْتَجابَ لِزَكَرِیّا

از ذبـح پـسـرش پـس از سـن پـیـرى و بـسـرآمدن عمرش اى كه دعاى زكریا را به اجابت رساندى

فَوَهَبَ لَهُ یَحْیى وَلَمْ یَدَعْهُ فَرْداً وَحیداً یا مَنْ اَخْرَجَ یُونُسَ مِنْ

و یـحـیى را به او بخشیدى و او را تنها و بى كس وامگذاردى اى كه بیرون آورد یونس را از

بَطْنِ الْحُوتِ یا مَنْ فَلَقَ الْبَحْرَ لِبَنىَّ اِسْرآئی لَ فَاَنْجاهُمْ وَجَعَلَ

شـكـم مـاهـى اى كـه شـكـافـت دریـا را بـراى بـنـى اسرائیل و (از فرعونیان ) نجاتشان داد

فِرْعَوْنَ وَجُنُودَهُ مِنَ الْمُغْرَقینَ یا مَنْ اَرْسَلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ بَیْنَ

و فرعون و لشكریانش را غرق كرد اى كه فرستاد بادها را نوید دهندگانى پیشاپیش

یَدَىْ رَحْمَتِهِ یا مَنْ لَمْ یَعْجَلْ عَلى مَنْ عَصاهُ مِنْ خَلْقِهِ یا مَنِ

آمدن رحمتش اى كه شتاب نكند بر (عذاب ) نافرمانان از خلق خود اى كه

اسْتَنْقَذَ السَّحَرَةَ مِنْ بَعْدِ طُولِ الْجُحُودِ وَقَدْ غَدَوْا فى نِعْمَتِهِیَاْكُلُونَ

نـجـات بـخـشـید ساحران (فرعون ) را پس از سالها انكار (و كفر) و چنان بودند كه متنعّم به نعمتهاى خدا بودند

رِزْقَهُ وَیَعْبُدُونَ غَیْرَهُ وَقَدْ حاَّدُّوهُ وَناَّدُّوهُ وَكَذَّبُوا رُسُلَهُ یا اَلله یا اَلله

كـه روزیـش را مـى خـوردنـد ولى پـرستش دیگرى را مى كردند و با خدا دشمنى و ضدیت داشتند و رسولانش را تكذیب مى كردند اى خدا

یا بَدىَُّ یا بَدیعُ لا نِدَّلَكَ یا دآئِماً لا نَفادَ لَكَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ یا

اى خـدا اى آغـازنـده اى پـدیـدآورنـده اى كـه هـمـتـا نـدارى اى جـاویـدانـى كـه زوال ندارى اى زنده در آنگاه كه زنده اى نبود

مُحْیِىَ الْمَوْتى یا مَنْ هُوَ قآئِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ یا مَنْ قَلَّ لَهُ

اى زنده كن مردگان اى كه مراقبت دارى بر هركس بدانچه انجام داده اى كه سپاسگزارى من برایش اندك است

شُكْرى فَلَمْ یَحْرِمْنى وَعَظُمَتْ خَطیَّئَتى فَلَمْ یَفْضَحْنى وَرَ انى عَلَى

ولى محرومم نكند و خطایم بزرگ است ولى رسوایم نكند و مرا بر

الْمَعاصى فَلَمْ یَشْهَرْنى یا مَنْ حَفِظَنى فى صِغَرى یا مَنْ رَزَقَنى

نـافـرمـانـى خویش بیند ولى پرده ام ندرد اى كه مرا در كودكى محافظت كردى اى كه در بزرگى روزیم دادى

فى كِبَرى یا مَنْ اَیادیهِ عِنْدى لا تُحْصى وَنِعَمُهُ لا تُجازى یا مَنْ

اى كه اندازه مرحمت هایى كه به من كردى بشماره نیاید و نعمتهایش را تلافى ممكن نباشد اى كه

عارَضَنى بِالْخَیْرِ وَالاِْحْسانِ وَعارَضْتُهُ بِالاِْسائَةِ وَالْعِصْیانِ یا مَنْ

روبرو شد با من به نیكى و احسان ولى من با او به بدى و گناه روبرو شدم اى كه

هَدانى لِلاْ یمانِ مِنْ قَبْلِ اَنْ اَعْرِفَ شُكْرَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ دَعَوْتُهُ

مـرا بـه ایـمـان هـدایـت كـرد پـیـش از آنـكـه بشناسم طریقه سپاسگزارى نعمتش را اى كه خواندمش

مَریضاً فَشَفانى وَعُرْیاناً فَكَسانى وَجـائِعاً فَاَشْبَعَنى وَعَطْشانَ

در حـال بـیمارى و او شفایم داد و در برهنگى و او مرا پوشاند و در گرسنگى و او سیرم كرد و در تشنگى

فَاَرْوانى وَذَلیلاً فَاَعَزَّنى وَجاهِلاً فَعَرَّفَنى وَوَحیداً فَكَثَّرَنى وَغائِباً

و او سـیـرابـم كـرد و در خـوارى و او عـزتـم بخشید و در نادانى و او معرفتم بخشید و در تنهایى و او فزونى جمعیت به من داد

فَرَدَّنى وَمُقِلاًّ فَاَغْنانى وَمُنْتَصِراً فَنَصَرَنى وَغَنِیّاً فَلَمْ یَسْلُبْنى
و در دورى از وطـن و او بـازم گـردانـد و در نـدارى و او دارایـم كـرد و در كـمك خواهى و او یاریم داد و در ثروتمندى و او از من سلب نفرمود

وَاَمْسَكْتُ عَنْ جَمیعِ ذلِكَ فَابْتَدَاَنى فَلَكَ الْحَمْدُ وَالشُّكْرُ یا مَنْ

و (هـنـگـامـى كـه ) از هـمـه ایـن خواسته ها دم بستم تو آغاز كردى پس از آن تو است حمد و سپاس اى كه

اَقالَ عَثْرَتى وَنَفَّسَ كُرْبَتى وَاَجابَ دَعْوَتى وَسَتَرَ عَوْرَتى وَغَفَرَ

لغـزشـم را نادیده گرفت و گرفتگى را از من دور كرد و دعایم را اجابت فرمود و عیبم را پوشاند و گناهانم را آمرزید

ذُنُوبى وَبَلَّغَنى طَلِبَتى وَنَصَرَنى عَلى عَدُوّى وَاِنْ اَعُدَّ نِعَمَكَ

و به خواسته ام رسانید و بر دشمنم یارى داد و اگر بخواهم نعمتها

وَمِنَنَكَ وَكَرائِمَ مِنَحِكَ لا اُحْصیها یا مَوْلاىَ اَنْتَ الَّذى مَنَنْتَ اَنْتَ

و عـطـاهـا و مـراحم بزرگ تو را بشمارم نتوانم اى مولاى من این تویى كه منت نهادى و این تویى

الَّذى اَنْعَمْتَ اَنْتَ الَّذى اَحْسَنْتَ اَنْتَ الَّذى اَجْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى

كـه نـعـمـت دادى ایـن تـویى كه احسان فرمودى این تویى كه نیكى كردى این تویى كه فزونى

اَفْضَلْتَ اَنْتَ الَّذى اَكْمَلْتَ اَنْتَ الَّذى رَزَقْتَ اَنْتَ الَّذى وَفَّقْتَ اَنْتَ

بـخـشیدى این تویى كه كامل كردى این تویى كه روزى دادى این تویى كه توفیق دادى این تویى

الَّذى اَعْطَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَغْنَیْتَ اَنْتَ الَّذى اَقْنَیْتَ اَنْتَ الَّذى اوَیْتَ

كـه عـطـا كردى این تویى كه بى نیاز كردى این تویى كه ثروت بخشیدى این تویى كه ماءوى دادى این

اَنْتَ الَّذى كَفَیْتَ اَنْتَ الَّذى هَدَیْتَ اَنْتَ الَّذى عَصَمْتَ اَنْتَ الَّذى

تـویـى كـه كفایت كردى این تویى كه هدایت كردى این تویى كه نگهداشتى این تویى كه

سَتَرْتَ اَنْتَ الَّذى غَفَرْتَ اَنْتَ الَّذى اَقَلْتَ اَنْتَ الَّذى مَكَّنْتَ اَنْتَ

پوشاندى این تویى كه آمرزیدى این تویى كه نادیده گرفتى این تویى كه قدرت و چیرگى دادى این تویى

الَّذى اَعْزَزْتَ اَنْتَ الَّذى اَعَنْتَ اَنْتَ الَّذى عَضَدْتَ اَنْتَ الَّذى

كه عزت بخشیدى این تویى كه كمك كردى این تویى كه پشتیبانى كردى این تویى كه

اَیَّدْتَ اَنْتَ الَّذى نَصَرْتَ اَنْتَ الَّذى شَفَیْتَ اَنْتَ الَّذى عافَیْتَ اَنْتَ

تـاءیـیـد كـردى این تویى كه یارى كردى این تویى كه شفا دادى این تویى كه عافیت دادى این تویى

الَّذى اَكْرَمْتَ تَبارَكْتَ وَتَعالَیْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ دآئِماً وَلَكَ الشُّكْرُ

كـه اكـرام كـردى بـزرگـى و بـرتـرى از تـو اسـت و ستایش همیشه مخصوص تو است و سپاسگزارى دائمى و جاوید

واصِباً اَبَداً ثُمَّ اَنـَا یا اِلهىَ الْمُعْتَرِفُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى اَنـَا الَّذى

از آن تواست و اما من اى معبودم كسى هستم كه به گناهانم اعتراف دارم پس آنها را بیامرز و این منم كه

اَسَاْتُ اَنـَاالَّذى اَخْطَاْتُ اَنـَاالَّذى هَمَمْتُ اَنـَاالَّذى جَهِلْتُ اَنـَاالَّذى

بد كردم این منم كه خطا كردم این منم كه (به بدى ) همت گماشتم این منم كه نادانى كردم این منم كه

غَفَلْتُ اَنـَا الَّذى سَهَوْتُ اَنـَا الَّذِى اعْتَمَدْتُ اَنـَا الَّذى تَعَمَّدْتُ اَنـَا

غفلت ورزیدم این منم كه فراموش كردم این منم كه (به غیر یا به خود) اعتماد كردم این منم

الَّذى وَعَدْتُ وَاَنـَاالَّذى اَخْلَفْتُ اَنـَاالَّذى نَكَثْتُ اَنـَا الَّذى اَقْرَرْتُ اَنـَا

كـه (بـه كـاربـد) تـعمّد كردم این منم كه وعده دادم واین منم كه خلف وعده كردم این منم كه پیمان شكنى كردم این منم كه به بدى اقراركردم

الَّذِى اعْتَرَفْتُ بِنِعْمَتِكَ عَلَىَّ وَعِنْدى وَاَبوُءُ بِذُنُوبى فَاغْفِرْها لى یا

ایـن مـنـم كـه بـه نـعـمـت تـو بـر خـود و در پـیـش خـود اعـتراف دارم و با گناهانم بسویت بازگشته ام پس آنها را بیامرز اى

مَنْ لا تَضُرُّهُ ذُنُوبُ عِبادِهِ وهُوَ الَغَنِىُّ عَنْ طاعَتِهِمْ وَالْمُوَفِّقُ مَنْ

كـه زیـانش نرساند گناهان بندگان و از اطاعت ایشان بى نیازى و تو آنى كه هركس از بندگان

عَمِلَ صالِحاً مِنْهُمْ بِمَعُونَتِهِ وَرَحْمَتِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ اِلـهى وَسَیِّدى

كردار شایسته اى انجام دهد به رحمت خویش توفیقش دهى پس تو را است ستایش اى معبود و آقاى من

اِلـهى اَمَرْتَنى فَعَصَیْتُكَ وَنَهَیْتَنى فَارْتَكَبْتُ نَهْیَكَ فَاَصْبَحْتُ لا ذا

خـدایـا بـه من دستور دادى و من نافرمانى كردم و نهى فرمودى ولى من نهى تو را مرتكب شدم و اكنون به حالى افتاده ام كه

بَر آءَةٍ لى فَاَعْتَذِرَُ وَلاذا قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ فَبِاءَىِّ شَىْءٍ اَسْتَقْبِلُكَ یا

نـه وسـیـله تبرئه اى دارم كه پوزش خواهم و نه نیرویى دارم كه بدان یارى گیرم پس به چه وسیله با تو روبرو شوم

مَوْلاىَ اَبِسَمْعى اَمْ بِبَصَرى اَمْ بِلِسانى اَمْ بِیَدى اَمْ بِرِجْلى اَلـَیْسَ

اى مولاى من آیا به گوشم یا به چشمم یا به زبانم یا به دستم یا به پایم آیا

كُلُّها نِعَمَكَ عِندى وَبِكُلِّها عَصَیْتُكَ یا مَوْلاىَ فَلَكَ الْحُجَّةُ وَالسَّبیلُ

همه اینها نعمتهاى تو نیست كه در پیش من بود و با همه آنها تو را معصیت كردم اى مولاى من پس تو حجت و راه مؤ اخذه

عَلَىَّ یا مَنْ سَتَرَنى مِنَ الاْ باءِ وَالاُْمَّهاتِ اَنْ یَزجُرُونى وَمِنَ

بر من دارى اى كه مرا پوشاندى از پدران و مادران كه مرا از نزد خود برانند و از

الْعَشائِرِ وَالاِْخْوانِ اَنْ یُعَیِّرُونى وَمِنَ السَّلاطینِ اَنْ یُعاقِبُونى وَلَوِ

فامیل و برادران كه مرا سرزنش كنند و از سلاطین و حكومتها كه مرا شكنجه كنند و اگر

اطَّلَعُوا یا مَوْلاىَ عَلى مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنّى اِذاً ما اَنْظَرُونى

آنـها مطلع بودند اى مولاى من بر آنچه تو بر آن مطلعى از كار من در آن هنگام مهلتم نمى دادند

وَلَرَفَضُونى وَقَطَعُونى فَها اَنـَا ذا یا اِلـهى بَیْنَ یَدَیْكَ یا سَیِّدى

و از خود دورم مى كردند و از من مى بریدند و اینك خدایا این منم كه در پیشگاهت ایستاده اى آقاى من

خاضِعٌ ذَلیلٌ حَصیرٌ حَقیرٌ لا ذُو بَر آئَةٍ فَاَعْتَذِرَُ وَلا ذُو قُوَّةٍ فَاَنْتَصِرَُ

بـا حـال خـضوع و خوارى و درماندگى و كوچكى نه وسیله تبرئه جویى دارم كه پوزش طلبم و نه نیرویى كه یارى جویم

وَلا حُجَّةٍ فَاَحْتَجَُّ بِها وَلا قائِلٌ لَمْ اَجْتَرِحْ وَلَمْ اَعْمَلْ سُوَّءاً وَما عَسَى

و نـه حـجـت و بـرهانى كه بدان چنگ زنم و نه مى توانم بگویم كه گناه نكرده ام و كجا مى تواند انكار ـ فرضا كه انكار كنم

الْجُحُودَ وَلَوْ جَحَدْتُ یا مَوْلاىَ یَنْفَعُنى كَیْفَ وَاَنّى ذلِكَ وَجَوارِحى

اى مولاى من ـ سودم بخشد! چگونه ؟ و كجا؟ با اینكه تمام اعضاى من

كُلُّها شاهِدَةٌ عَلَىَّ بِما قَدْ عَمِلْتُ وَعَلِمْتُ یَقیناً غَیْرَ ذى شَكٍّ اَنَّكَ
گواهند بر من به آنچه انجام داده و به یقین مى دانم و هیچگونه شك و تردیدى ندارم كه تو از كارهاى بزرگ از من

سآئِلى مِنْ عَظایِمِ الاُْمُورِ وَاَنَّكَ الْحَكَمُ الْعَدْلُ الَّذى لا تَجُورُ

پرسش خواهى كرد و تویى آن داور عادلى كه ستم نكند و همان عدالتت

وَعَدْلُكَ مُهْلِكى وَمِنْ كُلِّ عَدْلِكَ مَهْرَبى فَاِنْ تُعَذِّبْنى یا اِلـهى

مرا هلاك كند و از تمام عدالت تو مى گریزم اگر عذابم كنى خدایا

فَبِذُنُوبى بَعْدَ حُجَّتِكَ عَلَىَّ وَاِنْ تَعْفُ عَنّى فَبِحِلْمِكَ وَجُودِكَ

بـواسـطـه گـنـاهـان مـن اسـت پـس از آنـكه حجت بر من دارى و اگر از من درگذرى پس به بردبارى و بخشندگى و

وَكـَرَمـِكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنَ الظّ الِمـیـنَ لا اِل هَ اِلاّ

بزرگوارى تو است معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از ستمكارانم معبودى جز تو

اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ

نیست منزهى تو و من از آمرزش خواهانم معبودى جز تو نیست منزهى تو

اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُوَحِّدینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ

و من از یگانه پرستانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و من از

الْخـاَّئِفـیـنَ لا اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنَ الْوَجـِلیـنَ لا اِل هَ اِلاّ

ترسناكانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از هراسناكانم معبودى جز تو نیست

اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الرَّاجینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى

منزهى تو و من از امیدوارانم معبودى نیست جز تو منزهى تو و

كُنْتُ مِنَ الرّاغِبینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُهَلِّلینَ لا

مـن از مـشـتـاقـانـم مـعـبـودى جـز تـو نـیـسـت مـنـزهـى تـو و مـن از تهلیل (لااله الاالله ) گویانم

اِلهَ اِلاّ اَنـْتَ سـُبـْح انـَكَ اِنـّى كـُنـْتُ مـِنـَالسـّـ اَّئِلیـنَ لا اِل هَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ

معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از خواهندگانم معبودى جز تو نیست منزهى تو

اِنّى كُنْتُ مِنَ الْمُسَبِّحینَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ

و من از تسبیح گویانم معبودى جز تو نیست منزهى تو و من از تكبیر

الْمُكَبِّرینَ لااِلهَاِلاّ اَنْتَ سُبْح انَكَ رَبّى وَرَبُّ اب اَّئِىَ الاَْوَّلینَ اَللّ هُمَّ

(الله اكـبـر) گـویانم معبودى نیست جز تو منزهى تو پروردگار من و پروردگار پدران پیشین من خدایا

هذا ثَنائى عَلَیْكَ مُمَجِّداً وَاِخْلاصى لِذِكْرِكَ مُوَحِّداً وَاِقْرارى

این است ستایش من بر تو در مقام تمجیدت و این است اخلاص من بذكر در مقام یكتاپرستیت و اقرار من

بِـالائِكَ مُعَدِّداً وَاِنْ كُنْتُ مُقِرّاً اَنّى لَمْ اُحْصِها لِكَثْرَتِها وَسُبُوغِها

بـه نـعـمتهایت در مقام شماره آنها گرچه من اقرار دارم كه آنها را نتوانم بشماره درآورم از بسیارى آنها و فراوانى

وَتَظاهُرِها وَتَقادُمِها اِلى حادِثٍ ما لَمْ تَزَلْ تَتَعَهَّدُنى بِهِ مَعَها مُنْذُ

و آشـكـارى آنـهـا و پیشى جُستن آنها از زمان پیدایش من كه همواره در آن عهد مرا بوسیله آن نعمتها یادآورى مى كردى

خَلَقْتَنى وَبَرَاْتَنى مِنْ اَوَّلِ الْعُمْرِ مِنَ الاِْغْنآءِ مِنَ الْفَقْرِ وَكَشْفِ

از آن سـاعـت كـه مرا آفریدى و خلق كردى از همان ابتداى عمر كه از ندارى و فقر مرا به توانگرى درآوردى

الضُّرِّوَتَسْبیبِ الْیُسْرِ وَدَفْعِ الْعُسْرِ وَتَفریجِ الْكَرْبِ وَالْعافِیَةِ فِى

و گرفتاریم برطرف كردى و اسباب آسایش مرا فراهم ساختى و سختى را دفع نموده و اندوه را زدودى و تنم را تندرست و

الْبَدَنِ وَالسَّلامَةِ فِى الدّینِ وَلَوْ رَفَدَنى عَلى قَدْرِ ذِكْرِ نِعْمَتِكَ جَمیعُ

دینم را بسلامت داشتى و اگر یاریم دهند به اندازه اى كه نعمتت را ذكر كنم تمام

الْعالَمینَ مِنَ الاَْوَّلینَ وَالاْ خِرینَ ما قَدَرْتُ وَلاهُمْ عَلى ذلِكَ

جهانیان از اولین و آخرین نه من قدرت ذكرش را دارم نه آنها منزهى تو

تَقَدَّسْتَ وَتَعالَیْتَ مِنْ رَبٍّ كَریمٍ عَظیمٍ رَحیمٍ لا تُحْصى الاَّؤُكَ وَلا

و بـرتـرى از اینكه پروردگارى هستى كریم و بزرگ و مهربان كه مهرورزى هایت به شماره درنیاید

یُبْلَغُ ثَنآؤُكَ وَلا تُكافى نَعْمآؤُكَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ

و سـتـایـشـت بـه آخـر نـرسـد و نـعـمـتـهـایت را تلافى نتوان كرد درود فرست بر محمد و آل محمد

وَاَتْمِمْ عَلَیْنا نِعَمَكَ وَاَسْعِدْنا بِطاعَتِكَ سُبْحانَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَللَّهُمَّ

و كـامـل گـردان بـر مـا نعمتهایت را و بوسیله اطاعت خویش سعادتمندمان گردان منزهى تو معبودى جز تو نیست خدایا

اِنَّكَ تُجیبُ الْمُضْطَرَّ وَتَكْشِفُ السُّوَّءَوَتُغیثُ الْمَكْرُوبَ وَتَشْفِى

تـویـى كـه اجـابـت كـنـى دعـاى درمانده را و برطرف كنى بدى را و فریادرسى كنى از گرفتار و شفا دهى

السَّقیمَ وَتُغْنِى الْفَقیرَ وَتَجْبُرُ الْكَسیرَوَتَرْحَمُ الصَّغیرَ وَتُعینُ الْكَبیرَ

بـه بـیـمـار و بـى نـیـاز كـنـى فـقـیـر را و مـرمـت كـنى شكستگى را و رحم كنى به كودك خردسال و یارى دهى به پیر كهنسال

وَلَیْسَ دُونَكَ ظَهیرٌ وَلا فَوْقَكَ قَدیرٌ وَاَنْتَ الْعَلِىُّ الْكَبیرُ یا مُطْلِقَ

و جز تو پشتیبانى نیست و نه فوق (توانایى ) تو توانایى و تویى والاى بزرگ اى

الْمُكَبَّلِ الاَْسیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغیرِ یا عِصْمَةَ الْخآئِفِ

رهـاكـنـنـده اسـیـر در كـُنـد و زنـجـیـر اى روزى دهـنـده كـودك خردسال اى پناه شخص ترسانى

الْمُسْتَجیرِ یا مَنْ لا شَریكَ لَهُ وَلا وَزیرَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ

كـه پـنـاه جـویـد اى كـه شـریـك و وزیـرى بـراى او نـیـسـت درود فـرسـت بـر مـحـمـد و آل

مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى فى هذِهِ الْعَشِیَّةِ اَفْضَلَ ما اَعْطَیْتَ وَاَنـَلْتَ اَحَداً مِنْ

محمد و عطا كن به من در این شام بهترین چیزى را كه عطا كردى و دادى به یكى از

عِبادِكَ مِنْ نِعْمَةٍ تُولیها وَ الاَّءٍ تُجَدِّدُه ا وَبَلِیَّةٍ تَصْرِفُه ا وَكُرْبَةٍ

بندگانت چه آن نعمتى باشد كه مى بخشى و یا احسانهایى كه تازه كنى و بلاهایى كه مى گردانى و غم و اندوهى كه

تَكْشِفُها وَدَعْوَةٍ تَسْمَعُها وَحَسَنَةٍ تَتَقَبَّلُها وَسَیِّئَةٍ تَتَغَمَّدُها اِنَّكَ

برطرف كنى و دعایى كه اجابت كنى و كار نیكى كه بپذیرى و گناهانى كه بپوشانى كه براستى

لَطیفٌ بِما تَشاَّءُ خَبیرٌ وَعَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَقْرَبُ مَنْ

تو بهر چه خواهى دقیق و آگاهى و بر هرچیز توانایى خدایا تو نزدیكترین كسى هستى كه

دُعِىَ وَاَسْرَعُ مَنْ اَجابَ وَاَكْرَمُ مَنْ عَفى وَاَوْسَعُ مَنْ اَعْطى وَاَسْمَعُ

خـوانـنـدت و از هـركـس زودتـر اجـابـت كـنـى و در گـذشـت از هـركـس بزرگوارترى و در عطابخشى عطایت از همه وسیعتر

مَنْ سُئِلَ یا رَحمنَ الدُّنْیا وَالاْ خِرَةِ وَرحیمَهُما لَیْسَ كَمِثْلِكَ مَسْئُولٌ

ودراجـابـت درخـواسـت ازهمه شنواترى اى بخشاینده دنیا و آخرت و مهربان آن دو براستى كسى كه مانند تو از او درخواست شود

وَلا سِواكَ مَاْمُولٌ دَعَوْتُكَ فَاَجَبْتَنى وَسَئَلْتُكَ فَاَعْطَیْتَنى وَرَغِبْتُ

نـیـسـت و جـز تـو آرزو شده اى نیست خواندمت و تو اجابت كردى و درخواست كردم و تو عطا كردى و به درگاه تو میل كردم

اِلَیْكَ فَرَحِمْتَنى وَوَثِقْتُ بِكَ فَنَجَّیْتَنى وَفَزِعْتُ اِلَیْكَ فَكَفَیْتَنى اَللّهُمَّ

و تـو مـرا مورد مهر خویش قرار دادى و به تو اعتماد كردم و تو نجاتم دادى و به درگاه تو نالیدم و تو كفایتم كردى خدایا

فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَنَبِیِّكَ وَعَلى الِهِ الطَّیِّبینَ

درود فـرسـت بـر مـحـمـد بـنـده و رسـول و پـیـامـبـرت و بـر آل پاك

الطّاهِرینَ اَجْمَعینَ وَتَمِّمْ لَنا نَعْمآئَكَ وَهَنِّئْنا عَطآئَكَ وَاكْتُبْنا لَكَ

و پـاكیزه اش همگى و نعمتهاى خود را بر ما كامل گردان و عطایت را بر ما گوارا كن و نام ما را در زمره

شاكِرینَ وَلاِ لاَّئِكَ ذ اكِرینَ امینَ امینَ رَبَّ الْع الَمینَ اَللّ هُمَّ ی ا مَنْ

سپاسگزارانت بنویس و هم جزء یادكنندگان نعمتهایت آمین آمین اى پروردگار جهانیان خدایا اى كه

مَلَكَ فَقَدَرَوَقَدَرَ فَقَهَرَ وَعُصِىَ فَسَتَرَ وَاسْتُغْفِرَ فَغَفَرَ یا غایَةَ

مالك آمد و توانا، و توانا است و قاهر و نافرمانى شد ولى پوشاند و آمرزشش خواهند و آمرزد اى كمال مطلوب

الطّالِبینَ الرّاغِبینَ وَمُنْتَهى اَمَلِ الرّاجینَ یا مَنْ اَحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ

جویندگان مشتاق و منتهاى آرزوى امیدواران اى كه دانشش بهر چیز احاطه دارد

عِلْماً وَوَسِعَ الْمُسْتَقیلینَ رَاْفَةً وَرَحْمَةً وَحِلْماً اَللّهُمَّ اِنّا نَتَوَجَّهُ اِلَیْكَ

و راءفـت و مـهـر و بـردبـاریش توبه جویان را فرا گرفته خدایا ما رو به درگاه تو آوریم

فى هذِهِ الْعَشِیَّةِ الَّتى شَرَّفْتَها وَعَظَّمْتَها بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّكَ وَرَسُولِكَ

در این شبى كه آنرا شرافت و بزرگى دادى بوسیله محمد پیامبرت و فرستاده ات

وَخِیَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَاَمینِكَ عَلى وَحْیِكَ الْبَشیرِ النَّذیرِ السِّراجِ

و برگزیده ات از آفریدگان و امین تو بر وحیت آن مژده دهنده و ترساننده و آن چراغ

الْمُنیرِ الَّذى اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَى الْمُسْلِمینَ وَ جَعَلْتَهُ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ

تابناك آنكه بوسیله اش بر مسلمانان نعمت بخشیدى و رحمت عالمیان قرارش دادى

اَللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ كَما مُحَمَّدٌ اَهْلٌ لِذلِكَ مِنْكَ یا

خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد چنانچه محمد نزد تو شایسته آنست اى خداى

عَظیمُ فَصَـلِّ عَلَیْـهِ وَعَلى الِهِ الْمُنْتَجَبیـنَ الطَّیِّبیـنَ الطّاهِرینَ

بزرگ پس درود فرست بر او و بر آل برگزیده پاك و پاكیزه اش

اَجْمَعینَ وَتَغَمَّدْنا بِعَفْوِكَ عَنّا فَاِلَیْكَ عَجَّتِ الاَْصْواتُ بِصُنُوفِ

همگى و بپوشان ما را به گذشت خود زیرا صداها با انواع مختلف

اللُّغاتِ فَاجْعَلْ لَنَا اَللّهُمَّ فى هذِهِ الْعَشِیَّةِ نَصیباً مِنْ كُلِّ خَیْرٍ تَقْسِمُهُ

لغـتهاشان (و هركس به زبانى ناله اش ) بسوى تو بلند است پس اى خدا براى ما قرار

ده در این شام بهره اى از هر خیرى كه

بَیْنَ عِبادِكَ وَنُورٍ تَهْدى بِهِ وَرَحْمَةٍ تَنْشُرُها وَبَرَكَةٍ تُنْزِلُها وَعافِیَةٍ

میان بندگانت تقسیم فرمایى و نورى كه بدان هدایت فرمایى و رحمتى كه بگسترى آنرا و بركتى كه نازلش كنى و عافیتى

تُجَلِّلُها وَرِزْقٍ تَبْسُطُهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللَّهُمَّ اَقْلِبْنا فى هذَا

كه بپوشانى و روزى و رزقى كه پهن كنى اى مهربانترین مهربانان خدایا برگردان ما را در این

الْوَقْتِ مُنْجِحینَ مُفْلِحینَ مَبْرُورینَ غانِمینَ وَلاتَجْعَلْنا مِنَ

هنگام پیروزمند و رستگار و پذیرفته و بهره مند و از ناامیدان قرارمان مده و از

الْقانِطینَ وَلا تُخْلِنا مِنْ رَحْمَتِكَ وَلا تَحْرِمْنا ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ فَضْلِكَ

رحـمـتـت دسـت خـالیـمـان مـفـرمـا و مـحـرومـمـان مـكـن از آنـچـه از فضل تو آرزومندیم

وَلا تَجْعَلْنا مِنْ رَحْمَتِكَ مَحْرُومینَ وَلا لِفَضْلِ ما نُؤَمِّلُهُ مِنْ عَطآئِكَ

و جزء محرومان رحمتت قرارمان مده و نه ناامیدمان كن از آن زیادى عطایت كه

قانِطینَ وَلا تَرُدَّنا خائِبینَ وَلا مِنْ بابِكَ مَطْرُودینَ یا اَجْوَدَ

آرزومندیم و ناكام بازِمان مگردان و از درگاهت مطرود و رانده مان مكن اى بخشنده ترین

الاَْجْوَدینَ وَاَكْرَمَ الاَْكْرَمینَ اِلَیْكَ اَقْبَلْنا مُوقِنینَ وَلِبَیْتِكَ الْحَرامِ

بخشندگان و كریمترین كریمان ما با یقین به درگاه تو روآوردیم و به آهنگ (زیارت ) خانه محترم تو (كعبه بدینجا)

امّینَ قاصِدینَ فَاَعِنّا عَلى مَناسِكِنا وَاَكْمِلْ لَنا حَجَّنا وَاعْفُ عَنّا

آمـدیـم پـس كـمـك ده مـا را بـر انـجـام مـنـاسـك حـج و حـجـمـان را كامل گردان و از ما درگذر

وَعافِنا فَقَدْ مَدَدْنا اِلَیْكَ اَیْدِیَنا فَهِىَ بِذِلَّةِ الاِْعْتِرافِ مَوْسُومَةٌ اَللّهُمَّ

و تندرستمان دار زیرا كه ما بسوى تو دو دست (نیاز) دراز كرده ایم و آن دستها چنان است كه به خوارى اعتراف به گناه نشاندار شده خدایا

فَاَعْطِنا فى هذِهِ الْعَشِیَّةِ ما سَئَلْناكَ وَاكْفِنا مَا اسْتَكْفَیْناكَ فَلا كافِىَ لَنا

در این شام به ما عطا كن آنچه را از تو خواسته ایم و كفایت كن از ما آنچه را از تو كفایت آنرا خواستیم زیرا كفایت كننده اى

سِواكَ وَلا رَبَّ لَنا غَیْرُكَ نافِذٌ فینا حُكْمُكَ مُحیطٌ بِنا عِلْمُكَ عَدْلٌ

جـز تـو نـداریـم و پـروردگـارى غـیـر از تو براى ما نیست تویى كه فرمانت درباره ما نافذ و دانشت به ما احاطه دارد

فینا قَضآؤُكَ اِقْضِ لَنَا الْخَیْرَ وَاجْعَلْنا مِنْ اَهْلِ الْخَیْرِ اَللّهُمَّ اَوْجِبْ لَنا

وحـكـمى كه درباره ما فرمایى ازروى عدالت است خدایا خیر و نیكى براى ما مقرر كن و از اهل خیر قرارمان ده خدایا واجب گردان براى ما

بِجُودِكَ عَظیمَ الاَْجْرِ وَكَریمَ الذُّخْرِ وَدَوامَ الْیُسْرِ وَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا

از آن جـودى كـه دارى پـاداشـى بـزرگ و ذخـیـره اى گرامى و آسایشى همیشگى و بیامرز گناهان ما را

اَجْمَعینَ وَلا تُهْلِكْنا مَعَ الْهالِكینَ وَلا تَصْرِفْ عَنّا رَاْفَتَكَ وَرَحْمَتَكَ

همگى و در زمره هلاك شدگان بدست هلاكتمان مسپار و مهر و راءفتت را از ما باز مگردان

یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اجْعَلْنا فى هذَا الْوَقْتِ مِمَّنْ سَئَلَكَ فَاَعْطَیْتَهُ

اى مـهـربـانـتـرین مهربانان خدایا قرارمان ده در این وقت از آن كسانى كه از تو درخواست كرده و بدیشان عطا فرموده اى

وَشَكَرَكَ فَزِدْتَهُ وَتابَ اِلَیْكَ فَقَبِلْتَهُ وَتَنَصَّلَ اِلَیْكَ مِنْ ذُنُوبِهِ كُلِّها

و شـكـر تـو را بـجا آورده و تو نعمتت را بر آنها افزون كرده و بسویت بازگشته و تو پذیرفته اى و از گناهان بسوى

فَغَفَرْتَها لَهُ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ اَللّهُمَّ وَنَقِّنا وَسَدِّدْنا وَاقْبَلْ

تـو بـیـرون آمـده و تـو هـمـه را آمـرزیـده اى ، اى صاحب جلالت و بزرگوارى خدایا ما را پاكیزه و (در دین ) محكممان گردان

تَضَرُّعَنا یا خَیْرَ مَنْ سُئِلَ وَیا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ یا مَنْ لا یَخْفى

وتـضرع وزاریمان بپذیر اى بهترین كسى كه ازاو درخواست شود واى مهربانترین كسى كه از او مِهر خواهند اى كه بر او پوشیده نیست

عَلَیْهِ اِغْماضُ الْجُفُونِ وَلا لَحْظُ الْعُیُونِ وَلا مَا اسْتَقَرَّ فِى الْمَكْنُونِ

بـهـم نـهـادن پـلكـهاى چشم و نه بر هم خوردن دیدگان و نه آنچه در مكنون ضمیر مستقر گردیده

وَلا مَا انْطَوَتْ عَلَیْهِ مُضْمَراتُ الْقُلُوبِ اَلا كُلُّ ذلِكَ قَدْ اَحْصاهُ

و نه آنچه در پرده دلها نهفته است آرى تمام آنها را

عِلْمُكَ وَوَسِعَهُ حِلْمُكَ سُبْحانَكَ وَتَعالَیْتَ عَمّا یَقُولُ الظّالِمُونَ عُلُوّاً

دانـش تـو شـمـاره كـرده و بـردباریت همه را در برگرفته است منزهى تو و برترى از آنچه ستمكاران گویند برترى

كَبیراً تُسَبِّحُ لَكَ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ وَمَنْ فیهِنَّ وَاِنْ مِنْ

بسیارى ، تنزیه كنند تو را آسمانهاى هفتگانه و زمینها و هركه در آنها است و چیزى نیست

شَىْءٍ اِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ فَلَكَالْحَمْدُ وَالْمَجْدُ وَعُلُوُّ الْجَدِّ ی ا ذَاالْجَلا لِ

جز آنكه به ستایش تو تسبیح كند پس تو را است ستایش و بزرگوارى و بلندى رتبه ، اى صاحب جلالت

وَالاِْكْرامِ وَالْفَضْلِ وَالاِْنْعامِ وَالاَْیادِى الْجِسامِ وَاَنْتَ الْجَوادُ

و بزرگوارى و فضل و نعمت بخشى و موهبتهاى بزرگ و تویى بخشنده

الْكَریمُ الرَّؤُوفُ الرَّحیمُ اَللَّهُمَّ اَوْسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلالِ

بـزرگـوار رؤ وف و مـهـربـان خـدایـا فـراخ گـردان بـر مـن از روزى حلال خود

وَعافِنى فى بَدَنى وَدینى وَ امِنْ خَوْفى وَاَعْتِقْ رَقَبَتى مِنَ النّارِ

و عافیتم بخش در تن و هم در دینم و ترسم را امان بخش و از آتش دوزخ آزادم كن

اَللّهُمَّ لا تَمْكُرْ بى وَلا تَسْتَدْرِجْنى وَلا تَخْدَعْنى وَادْرَءْ عَنّى شَرَّ

خـدایـا مـرا بـه مكر خود دچار مساز و در غفلت تدریجى بسوى نابودى مبر و فریبم مده و شرّ

فَسَقَةِ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ

تـبـهكاران جن و انس را از من دور كن پس سر و دیده خود را بسوى آسمان بلند كرد و از دیده هاى مباركش آب مى ریخت مانند دو مشك و بصداى بلند گفت :

یا اَسْمَعَ السّامِعینَ یا

اى شـنـواتـریـن شنوندگان اى

اَبْصَرَ النّاظِرینَ وَیا اَسْرَعَ الْحاسِبینَ وَیا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ صَلِّ عَلى

بیناترین بینایان و اى سریعترین حساب رسان و اى مهربانترین مهربانان درود فرست بر

مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ السّادَةِ الْمَیامینِ وَاَسْئَلُكَ اَللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ

مـحمد و آل محمد آن آقایان فرخنده و از تو اى خدا درخواست كنم حاجتم را كه اگر آنرا به من

اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَاِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنى ما

عـطـا كـنـى دیگر هرچه را از من دریغ كنى زیانم نزند و اگر آنرا از من دریغ دارى دیگر سودم ندهد هرچه

اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُكَ فَكاكَ رَقَبَتى مِنَ النّارِ لااِلهَ اِلاّ اَنْتَ وَحْدَكَ لا شَریكَ

به من عطا كنى و آن این است كه از تو خواهم مرا از آتش دوزخ آزاد گردانى معبودى جز تو نیست یگانه اى كه

لَكَ لَكَ الْمُلْكُ وَلَكَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ یا رَبُِّ یا رَبُِّ

شـریـك نـدارى از تـو اسـت فـرمـانـروایـى و از تـو است ستایش و تویى كه بر هرچیز توانایى اى پروردگار اى پروردگار

پـس مـكـرّر مى گفت یارَبُِّ و كسانى كه دور آن حضرت بودند تمام گوش داده بودند به دعاء آن حضرت واكتفا كرده بودند به آمین گفتن پس ‍ صداهایشان بلند
شـد بـه گـریـسـتـن بـا آن حـضـرت تـا غـروب كـرد آفـتـاب وبـاركـردنـد و روانه جانب مـشـعـرالحـرام شدند مؤ لف گوید كه كفعمى دعاء عرفه امام حسین (ع ) را در بلدالا مین تا اینجا نقل فرموده و علاّمه مجلسى در زاد المعاد این دعاى شریف را موافق روایت كفعمى ایراد نموده و لكن سیّد بن طاوُس در اقبال بعد از یا رَبِّ

یا رَبِّ
این زیادتى را ذكر فرموده : اِلـهى اَنـَا الْفَقیرُ فى غِناىَ فَكَیْفَ لا اَكُونُ فَقیراً
* * * * * * * * * * * * * * * خـدا مـن چـنـانـم كـه در حال توانگرى هم فقیرم پس چگونه فقیر نباشم

فى فَقْرى اِلـهى اَنـَا الْجاهِلُ فى عِلْمى فَكَیْفَ لا اَكُونُ جَهُولاً فى

در حال تهیدستیم خدایا من نادانم در عین دانشمندى پس چگونه نادان نباشم در عین

جَهْلى اِلـهى اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِكَ وَسُرْعَةَ طَو آءِ مَقادیرِكَ مَنَعا

نـادانـى خـدایـا بـراسـتـى اخـتـلاف تـدبـیـر تـو و سـرعـت تحول و پیچیدن در تقدیرات تو جلوگیرى كنند

عِبادَكَ الْعارِفینَ بِكَ عَنْ السُّكُونِ اِلى عَطآءٍ وَالْیَاءْسِ مِنْكَ فى بَلاَّءٍ

از بـنـدگـان عـارف تـو كـه بـه عـطایت دل آرام و مطمئن باشند و در بلاى تو ماءیوس و ناامید شوند

اِلهى مِنّى ما یَلیقُ بِلُؤْمى وَمِنْكَ ما یَلیقُ بِكَرَمِكَ اِلهى وَصَفْتَ

خـدایـا از مـن هـمـان سـرزنـد كـه شایسته پستى من است و از تو انتظار رود آنچه شایسته بزرگوارى تو است خدایا تو

نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَالرَّاءْفَةِ لى قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفى اَفَتَمْنَعُنى مِنْهُما بَعْدَ

خـود را بـه لطـف و مـهـر بـه مـن تـوصـیف فرمودى پیش از آنكه ناتوان باشم آیا پس از ناتوانیم لطف و مهرت را از من

وُجُودِ ضَعْفى اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبِفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّةُ

دریـغ مـى دارى خـدایـا اگـر كـارهـاى نـیـك از مـن سـرزنـد بـه فضل تو بستگى دارد و تو را منّتى است بر من

عَلَىَّ وَاِنْ ظَهَرَتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىَّ اِلهى

و اگـر كـارهـاى بـد از مـن روى دهـد آن هـم بـسـتـگـى بـه عدل تو دارد و تو را بر من حجت است خدایا

كَیْفَ تَكِلُنى وَقَدْ تَكَفَّلْتَ لى وَكَیْفَ اُضامُ وَاَنْتَ النّاصِرُ لى اَمْ كَیْفَ

چگونه مرا وامى گذارى در صورتى كه كفایتم كردى و چگونه مورد ستم واقع گردم با اینكه

تو یاور منى یا چگونه

اَخیبُ وَاَنْتَ الْحَفِىُّ بى ها اَنـَا اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِفَقْرى اِلَیْكَ وَكَیْفَ

نـاامـیـد گـردم در صـورتـى كـه تـو نـسـبـت بـه مـن مـهـربـانـى هم اكنون به درگاه تو توسل جویم بوسیله آن نیازى كه به درگاهت دارم و چگونه

اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِما هُوَ مَحالٌ اَنْ یَصِلَ اِلَیْكَ اَمْ كَیْفَ اَشْكوُ اِلَیْكَ حالى

تـوسـل جـویـم بـوسـیـله فـقـرى كـه مـحـال اسـت پـیـرامـون تـو راه یـابـد یـا چگونه از حال خویش به درگاهت شكوه كنم با اینكه حال

وَهُوَ لا یَخْفى عَلَیْكَ اَمْ كَیْفَ اُتَرْجِمُ بِمَقالى وَهُوَ مِنَكَ بَرَزٌ اِلَیْكَ اَمْ

مـن بـر تـو پـنـهـان نـیـسـت یـا چـگـونـه بـا زبـان (قـال ) تـرجـمـه حال خود كنم در صورتى كه آنهم از پیش تو بُرُوز كرده به نزد خودت یا

كَیْفَ تُخَیِّبُ امالى وَهِىَ قَدْ وَفَدَتْ اِلَیْكَ اَمْ كَیْفَ لا تُحْسِنُ اَحْوالى

چـگـونه آرزوهایم به نومیدى گراید با اینكه به آستان تو وارد شده یا چگونه احوالم را نیكو نكنى

وَبِكَ قامَتْ اِلهى ما اَلْطَفَكَ بى مَعَ عَظیمِ جَهْلى وَما اَرْحَمَكَ بى مَعَ

بـا اینكه احوال من به تو قائم است خدایا چه اندازه به من لطف دارى با این نادانى عظیم من و چقدر به من مهر دارى

قَبیحِ فِعْلى اِلهى ما اَقْرَبَكَ مِنّى وَاَبْعَدَنى عَنْكَ وَما اَرْاَفَكَ بى فَمَا

بـا ایـن كـردار زشـت مـن خـدایـا چـقـدر تـو بـه مـن نـزدیـكـى و در مقابل چقدر من از تو دورم و با اینهمه كه تو نسبت به من مهربانى

الَّذى یَحْجُبُنى عَنْكَ اِلهى عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الاَّْثارِ وَتَنقُّلاتِ

پس آن چیست كه مرا از تو محجوب دارد خدایا آن طورى كه من از روى اختلاف آثار و تغییر و تحول

الاَْطْوارِ اَنَّ مُرادَكَ مِنّى اَنْ تَتَعَرَّفَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ حَتّى لا اَجْهَلَكَ

اطـوار بـدسـت آورده ام مـقـصـود تـو از مـن آنـسـت كـه خـود را در هرچیزى (جداگانه ) به من بشناسانى تا من

فى شَىْءٍ اِلهى كُلَّما اَخْرَسَنى لُؤْمى اَنْطَقَنى كَرَمُكَ وَكُلَّما ایَسَتْنى

در هـیـچ چـیـزى نـسـبـت بـه تـو جـاهـل نـبـاشـم خـدایـا هـر انـدازه پـسـتـى مـن زبـانـم را لال مى كند كرم تو آنرا گویا مى كند و هراندازه

اَوْصافى اَطْمَعَتْنى مِنَنُكَاِلهى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَكَیْفَ

اوصـاف من مرا ماءیوس مى كند نعمتهاى تو به طمعم اندازد خدایا آنكس كه كارهاى خوبش كار بد باشد

لا تَكُونُ مَساویهِ مَساوِىَ وَمَنْ كانَتْ حَقایِقُهُ دَعاوِىَ فَكَیْفَ لا

پـس چـگـونـه كـار بدش بد نباشد و آنكس كه حقیقت گویى هایش ادعایى بیش نباشد پس چگونه

تَكُونُ دَعاویهِ دَعاوِىَ اِلهى حُكْمُكَ النّافِذُوَمَشِیَّتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ

ادعاهایش ادعا نباشد خدایا فرمان نافذت و مشیت قاهرت براى هیچ گوینده اى فرصت

یَتْرُكا لِذى مَقالٍ مَقالاً وَلا لِذى حالٍ حالاً اِلهى كَمْ مِنْ طاعَةٍ بَنَیْتُها

گفتار نگذارد و براى هیچ صاحب حالى حس و حال به جاى ننهد خدایا چه بسیار طاعتى كه (پیش خود) پایه گذارى كردم

وَحالَةٍ شَیَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادى عَلَیْها عَدْلُكَ بَلْ اَقالَنى مِنْها فَضْلُكَ

و چـه بـسـیـار حـالتـى كـه بـنـیـادش كـردم ولى (یـاد) عـدل تـو اعـتـمـادى را كـه بـر آنـهـا داشـتـم یـكـسـره فـروریـخـت بـلكـه فضل تو نیز اعتمادم را بهم زد

اِلهى اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنّى وَاِنْ لَمْ تَدُمِ الطّاعَةُ مِنّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ

خدایا تو مى دانى كه اگر چه طاعت تو در من بصورت كارى مثبت ادامه ندارد ولى

مَحَبَّةً وَعَزْماً اِلهى كَیْفَ اَعْزِمُ وَاَنْتَ الْقاهِرُ وَكَیْفَ لا اَعْزِمُ وَاَنْتَ

دوستى و تصمیم بر انجام آن در من ادامه دارد خدایا چگونه تصمیم گیرم در صورتى كه تحت قهر توام و چگونه تصمیم نگیرم با اینكه

الاْ مِرُ اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَیْكَ

تو دستورم دهى خدایا تفكر (یا گردش ) من در آثار تو راه مرا به دیدارت دور سازد پس كردار مرا با خودت

بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنى اِلَیْكَ كَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْكَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ

بـوسـیـله خـدمـتـى كـه مـرا بـه تـو بـرسـانـد چـگـونـه استدلال شود بر وجود تو به چیزى كه خود آن موجود در هستیش نیازمند

اِلَیْكَ اَیَكُونُ لِغَیْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَكَ حَتّى یَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ

بـه تـو اسـت و آیـا اسـاساً براى ما سواى تو ظهورى هست كه در تو نباشد تا آن وسیله ظهور تو

لَكَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْكَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى

گـردد تـو كـِى پـنـهان شده اى تا محتاج بدلیلى باشیم كه به تو راهنمائى كند و چه وقت دور مانده اى تا

تَكُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْكَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراكَ عَلَیْها

آثار تو ما را به تو واصل گرداند كور باد آن چشمى كه تو را نبیند كه مراقب

رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصیباً اِلهى اَمَرْتَ

او هـسـتـى و زیـان كـار بـاد سوداى آن بنده كه از محبت خویش به او بهره اى ندادى خدایا فرمان دادى

بِالرُّجُوعِ اِلَى الاْ ثارِ فَارْجِعْنى اِلَیْكَ بِكِسْوَةِ الاَْنْوارِ وَهِدایَةِ

كـه بـه آثـار تـو رجـوع كنم پس بازم گردان بسوى خود (پس از مراجعه به آثار) به پوششى از انوار و راهنمایى

الاِْسْتِبصارِ حَتّى اَرْجِعَ اِلَیْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ اِلَیْكَ مِنْها مَصُونَ

و از بینش جوئى تا بازگردم بسویت پس از دیدن آثار هم چنانكه آمدم بسویت از آنها كه نهادم

السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ اِلَیْها وَمَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِْعْتِمادِ عَلَیْها اِنَّكَ عَلى

از نـظـر بـه آنها مصون مانده و همتم را از اعتماد بدانها برداشته باشم كه براستى تو بر هر

كُلِّشَىٍْ قَدیرٌ اِلهى هذا ذُلّى ظاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْكَ وَهذا حالى لا یَخْفى

چـیـز تـوانـائى خـدایـا ایـن خـوارى مـن اسـت كـه پـیـش رویـت عـیـان و آشـكـار اسـت و ایـن حال (تباه ) من است

عَلَیْكَ مِنْكَ اَطْلُبُ الْوُصُولَ اِلَیْكَ وَبِكَ اَسْتَدِلُّ عَلَیْكَ فَاهْدِنى

كـه بـر تـو پوشیده نیست از تو خواهم كه مرا به خود برسانى و بوسیله ذات تو بر تو دلیل مى جویم

بِنُورِكَ اِلَیْكَ وَاَقِمْنى بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّةِ بَیْنَ یَدَیْكَ اِلهى عَلِّمْنى مِنْ

پـس بـه نـور خـود مـرا بر ذاتت راهنمائى فرما و به یادآر مرا با بندگى صادقانه در پیش رویت خدایا بیاموز به من

عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَصُنّى بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ اِلهى حَقِّقْنى بِحَقائِقِ اَهْلِ

از دانش مخزونت و محفوظم دار به پرده مصونت خدایا مرا به حقائق نزدیكان درگاهت

الْقُرْبِ وَاسْلُكْ بى مَسْلَكَ اَهْلِ الْجَذْبِ اِلهى اَغْنِنى بِتَدْبیرِكَ لى

بـیاراى و به راه اهل جذبه و شوقت ببر خدایا بى نیاز كن مرا به تدبیر خودت در باره

امعَنْ تَدْبیرى وَبِاخْتِیارِكَ عَنِ اخْتِیارى وَاَوْقِفْنى عَلى مَـراكِـزِ

از تدبیر خودم و به اختیار خودت از اختیار خودم و بر جاهاى

اضْطِرارى اِلـهى اَخْرِجْنى مِنْ ذُلِّ نَفْسى وَطَهِّرْنى مِــنْ شَكّـى

بـیـچارگى و درماندگیم مرا واقف گردان خدایا مرا از خوارى نفسم نجات ده و پاكم كن از شك

وَشِرْكى قَبْلَ حُلُولِ رَمْسى بِكَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنى وَعَلَیْكَ اَتَوَكَّلُ فَلا

و شـرك خـودم پـیـش از آنكه داخل گورم گردم به تو یارى جویم پس تو هم یاریم كن و بر تو توكل كنم پس

تَكِلْنى وَاِیّاكَ اَسْئَلُ فَلا تُخَیِّبْنى وَفى فَضْلِكَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنى

مـرا وامـگـذار و از تـو درخـواسـت كـنـم پـس نـاامـیـدم مـگـردان و در فضل تو رغبت كرده ام پس محرومم مفرما

وَبِجَنابِكَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنى وَبِبابِكَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنى اِلهى

و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته ام پس دورم مكن و به درگاه تو ایستاده ام پس طردم مكن خدایا

تَقَدَّسَ رِضاكَ اَنْ یَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنّى

مـبـرّا اسـت خـوشـنودى تو از اینكه علت و سببى از جانب تو داشته باشد پس چگونه ممكن است من سبب آن گردم

اِلـهى اَنْتَ الْغَنِىُّ بِذاتِكَ اَنْ یَصِلَ اِلَیْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَیْفَ لا تَكُونُ

خـدایـا تـو بـه ذات خـود بـى نـیـازى از ایـنـكه سودى از جانب خودت به تو برسد پس چگونه از من بى نیاز نباشى

غَنِیّاً عَنّى اِلهى اِنَّ الْقَضآءَ وَالْقَدَرَ یُمَنّینى وَاِنَّ الْهَوى بِوَثائِقِ

خدایا براستى قضا و قدر مرا آرزومند مى كنند و از آن سو هواى نفس مرا به بندهاى

الشَّهْوَةِ اَسَرَنى فَكُنْ اَنْتَ النَّصیرَ لى حَتّى تَنْصُرَنى وَتُبَصِّرَنى

شهوت اسیر كرده پس تو یاور من باش تا پیروزم كنى و بینایم كنى

وَاَغْنِنى بِفَضْلِكَ حَتّى اَسْتَغْنِىَ بِكَ عَنْ طَلَبى اَنْتَ الَّذى اَشْرَقْتَ

و بـوسـیـله فـضل خویش بى نیازم گردانى تا بوسیله تو از طلب كردن بى نیاز شوم توئى كه تاباندى

الاَْنْوارَ فى قُلُوبِ اَوْلِیآئِكَ حَتّى عَرَفُوكَ وَوَحَّدُوكَ وَاَنْتَ الَّذى

انوار (معرفت ) را در دل اولیائت تا اینكه تو را شناختند و یگانه ات دانستند و توئى كه

اَزَلْتَ الاَْغْیارَ عَنْ قُلُوبِ اَحِبّائِكَ حَتّى لَمْ یُحِبُّوا سِواكَ وَلَمْ یَلْجَئُوا

اغیار و بیگانگان را از دل دوستانت براندى تا اینكه كسى را جز تو دوست نداشته و به غیر تو پناهنده و ملتجى

اِلى غَیْرِكَ اَنْتَ الْمُوْنِسُ لَهُمْ حَیْثُ اَوْحَشَتْهُمُ الْعَوالِمُ وَاَنْتَ الَّذى

نشوند و توئى مونس ایشان در آنجا كه عوالم وجود آنها را به وحشت اندازد و توئى كه

هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبانَتْ لَهُمُ الْمَعالِمُ ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَمَا الَّذى

راهـنـمـائیـشان كنى آنگاه كه نشانه ها برایشان آشكار گردد چه دارد آنكس كه تو را گم كرده ؟ و چه ندارد

فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ لَقَدْ خابَ مَنْ رَضِىَ دُونَكَ بَدَلاً وَلَقَدْ خَسِرَ مَنْ بَغى

آنكس كه تو را یافته است براستى محروم است آنكس كه بجاى تو بدیگرى راضى شود و بطور حتم زیانكار است كسى كه

عَنْكَ مُتَحَوِّلاً كَیْفَ یُرْجى سِواكَ وَاَنْتَ ما قَطَعْتَ الاِْحْسانَ وَكَیْفَ

از تـو بـه دیـگـرى روى كـنـد چـسـان مى شود بغیر تو امیدوار بود در صورتى كه تو احسانت را قطع نكردى و چگونه

یُطْلَبُ مِنْ غَیْرِكَ وَاَنْتَ ما بَدَّلْتَ عادَةَ الاِْمْتِنانِ یا مَنْ اَذاقَ اَحِبّآئَهُ

از غـیـر تو مى توان طلب كرد با اینكه تو تغییر نداده اى شیوه عطابخشیت را اى خدائى كه به دوستانت

حَلاوَةَ الْمُؤ انَسَةِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُتَمَلِّقینَ وَیا مَنْ اَلْبَسَ اَوْلِیائَهُ

شـیرینى همدمى خود را چشاندى و آنها در برابرت به چاپلوسى برخاستند و اى خدائى كه پوشاندى براولیاء خودت

مَلابِسَ هَیْبَتِهِ فَقامُوا بَیْنَ یَدَیْهِ مُسْتَغْفِرینَ اَنْتَ الذّاكِرُ قَبْلَ

خـلعـتـهـاى هـیبت خود را پس آنها در برابرت به آمرزش خواهى بپاخواستند توئى كه یاد كنى پیش از آنكه

الذّاكِرینَ وَاَنْتَ الْبادى بِالاِْحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ الْعابِدینَ وَاَنْت

یـاد كـنـنـدگـان یـادت كـنـنـد و تـوئى آغـازنـده بـه احـسـان قبل از آنكه پرستش كنندگان بسویت توجه كنند و توئى

الْجَوادُ بِالْعَطآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبینَ وَاَنْتَ الْوَهّابُ ثُمَّ لِما وَهَبْتَ لَنا

بـخشنده عطا پیش از آنكه خواهندگان از تو خواهند و توئى پربخشش و سپس همان را كه به ما بخشیده اى از ما

مِنَ الْمُسْتَقْرِضینَ اِلـهى اُطْلُبْنى بِرَحْمَتِكَ حَتّى اَصِلَ اِلَیْكَ

بـه قـرض مـى خـواهـى خـدایـا مـرا بـوسـیـله رحـمـتـت بـطـلب تـا مـن بـه نـعـمـت وصالت نائل گردم

وَاجْذِبْنى بِمَنِّكَ حَتّى اُقْبِلَ عَلَیْكَ اِلـهى اِنَّ رَجآئى لا یَنْقَطِعُ عَنْكَ

و بوسیله نعمتت مرا جذب كن تا به تو رو كنم خدایا براستى امید من از تو قطع نگردد و اگرچه

وَاِنْ عَصَیْتُكَ كَما اَنَّ خَوْفى لا یُزایِلُنى وَاِنْ اَطَعْتُكَ فَقَدْ دَفَعَتْنِى

نافرمانیت كنم چنانكه ترسم و از تو زائل نشود و گرچه فرمانت برم همانا جهانیان مرا بسوى تو رانده اند

الْعَوالِمُ اِلَیْكَ وَقَدْ اَوْقَعَنى عِلْمى بِكَرَمِكَ عَلَیْكَ اِلهى كَیْفَ اَخیبُ

و آن علمى كه به كرم تو دارم مرا به درگاه تو آورده خدایا چگونه نومید شوم

وَاَنْتَ اَمَلى اَمْ كَیْفَ اُهانُ وَعَلَیْكَ مُتَّكَلى اِلـهى كَیْفَ اَسْتَعِزُّ وَفِى

و تـو آرزوى مـنـى و چـگـونه پست و خوار شوم با اینكه اعتمادم بر تو است خدایا چگونه عزت جویم با اینكه در

الذِّلَّةِ اَرْكَزْتَنى اَمْكَیْفَ لا اَسْتَعِزُّ وَاِلَیْكَ نَسَبْتَنى اِلـهى كَیْفَ لا اَفْتَقِرُ

خـوارى جایم دادى و چگونه عزت نجویم با اینكه به خود مُنْتَسِبَم كردى خدایا چگونه نیازمند نباشم

وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ كَیْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِكَ

بـا ایـنـكـه تـو در نـیـازمـندانم جاى دادى یا چگونه نیازمند باشم و توئى كه به جود و بخششت

اَغْنَیْتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَیْرُكَ تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَكَ

بـى نـیـازم كـردى و تـوئى كـه مـعبودى جز تو نیست شناساندى خود را به هر چیزو هیچ چیزى نیست كه تو را نشناسد

شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى كُلِّشَىْءٍ فَرَاَیْتُكَ ظاهِراً فى

و توئى كه شناساندى خود را به من در هر چیز و من تو را آشكار در

كُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَىْءٍ یا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِیَّتِهِ فَصارَ

هـر چـیـز دیـدم و تـوئى آشـكار بر هر چیز اى كه بوسیله مقام رحمانیت خود (بر همه چیز) احاطه كردى

الْعَرْشُ غَیْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْیارَ

و عرش در ذاتش پنهان شد توئى كه آثار را به آثار نابود كردى و اغیار را

بِمُحیطاتِ اَفْلاكِ الاَْنْوارِ یا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ

به احاطه كننده هاى افلاك انوار محو كردى اى كه در سراپرده هاى عرشش محتجب شد

اَنْ تُدْرِكَهُ الاَْبْصارُ یا مَنْ تَجَلّى بِكَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ [مِنَ]

از ایـنـكـه دیـده هـا او را درك كـنـنـد اى كـه تـجـلى كـردى بـه كمال زیبائى و نورانیت و پابرجا شد عظمتش از

الاِْسْتِوآءَ كَیْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ كَیْفَ تَغیبُ وَاَنْتَ الرَّقیبُ

استوارى چگونه پنهان شوى با اینكه تو آشكارى یا چگونه غایب شوى كه تو نگهبان

الْحاضِرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ

 

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:27
قرآن

 

اول روضه ‏خوان خود خداست

 

از نظر قرآن اول روضه ‏خوان خود خداست،خداوند در آیات 4 تا 7 سوره بروج می‏فرماید:

 

 

 

قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ (4) النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ (6) وَهُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ (7)

 

مرگ بر شكنجه‏ گران صاحب گودال (آتش)، (4)

آتشى عظیم و شعله‏ ور! (5)

هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند، (6)

و آنچه را با مؤمنان انجام مى دادند (با خونسردى و قساوت) تماشا مى‏ كردند! (7)


مرگ بر اصحاب اُخدود، اصحاب اُخدود چه کسانی هستند؟ یک گودالی کندند، مؤمنین را ریختند در گودال سوزاندند و اینها بالای گودال به تماشا نشستند

و قرآن می‏گوید: اینها فقط به جرم اینکه مؤمن بودند سوخته شدند و قرآن روضه سوخته شدن این مظلومین مؤمن را می‏خواند پس اولین روضه خوان خود قرآن است. روضه ‏اش، روضه اصحاب اُخدود است.

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:25
اهل بیت

 

تحریف هدف عزاداری

خطرناكترین آفت عزاداری سید الشهدا ، تحریف هدف آن است . پیش از این اشاره كردیم كه فلسفه عزاداری امام حسین با فلسفه شهادت آن حضرت یكی است ، بنا بر این تحریف هدف عزاداری ، تحریف هدف شهادت آن بزرگوار نیز هست .

این تحریف به دو گونه می تواند تجلی یابد : یكی آن كه به جای روشنی بخشی و احیاگری تنها به آمرزش گناهان و پاك سازی معنوی خلاصه گردد .

و دیگر آن كه به جای تأكید بر بُعد حماسی به جنایت یزیدیان و ستمگران در این حادثه پرداخته شود .

این سخن بدان معنا نیست كه آمرزش گناهان و پاكسازی معنوی بر عزاداری بار نیست و یا این كه نباید جنایت های ستم پیشگان را برشمرد ، بلكه غرض پرهیز از نگاه تجزیه ای است .

استاد شهید مطهری در این باره می گوید :

من نمی دانم كدام جانی یا جانی هایی جنایت را به شكل دیگری بر حسین بن علی وارد كردند ، و آن این كه هدف حسین بن علی را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را كه مسیحی ها در مورد مسیح گفتند درباره حسین گفتند كه حسین كشته شد برای آن كه بار گناه امت را به دوش بگیرد ، برای این كه ما گناه بكنیم و خیالمان راحت باشد ، حسین كشته شد برای این كه گناهكار تا آن زمان كم بود ، بیشتر بشود . . . . (35)

استاد مطهری درباره نوعی دیگر از تحریف هدف عزاداری و گریه بر امام حسین ( علیه السلام ) چنین می گوید :

چرا ائمه اطهار ( علیهم السلام ) ( حتی از پیغمبر اكرم روایت است ) گفتند كه این نهضت باید زنده بماند ، فراموش نشود ، مردم برای امام حسین بگریند ؟ هدف آنها از این دستور چه بوده است ؟ ما آن هدف واقعی را مسخ كردیم . گفتیم فقط به خاطر این است كه تسلّی خاطری برای حضرت زهرا ( علیه السلام ) باشد ! با این كه ایشان در بهشت همراه فرزند بزرگوارشان هستند ، دائماً بی تابی می كنند تا ما مردم بی سر و پا یك مقدار گریه كنیم تا تسلی خاطر پیدا كنند ، آیا توهینی بالاتر از این برای حضرت زهرا پیدا می كنید ؟ ! (36)

خیال می كنیم حسین بن علی در آن دنیا منتظر است كه مردم برایش دلسوزی كنند یا العیاذ بالله حضرت زهرا ( علیه السلام ) بعد از هزار و سیصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهی ، منتظر است كه . . . برای او گریه بكنند تا تسلّی خاطر پیدا كند !

 

فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء ( ع )

محمّد محمّدی ری شهری

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:24
اهل بیت

 

غلوّ

 

گزارش های ذلت بار ، پایین آوردن و غلوّ بالاتر بردن اهل بیت از جایگاه واقعی آنها است كه متأسفانه ، هر دو آفت در برخی مجالس مرثیه سرایی مشاهده می شود .

شیخ المحدثین ، ابن بابویه روایتی را از امام رضا ( علیه السلام ) نقل كرده كه دلالت دارد بر این كه غلوّ یك توطئه حساب شده دشمنان اهل بیت برای بدبین كردن مردم به آنان و منزوی كردن خاندان رسالت بوده است ، متن سخن امام این است :

إنَّ مُخالِفینا وَضَعوا أخباراً فی فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلی ثَلاثَةِ أقسام : أحَدُهَا الغُلُوُّ ، وثانیهَا التَّقصیرُ فی أمرِنا ، وثالِثُها التَّصریحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا ؛ فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فینا كَفَّروا شیعَتَنا ونَسَبوهُم إلی القَولِ بِرُبوبِیَّتِنا ، وإذا سَمِعُوا التَّقصیرَ اعتَقَدوهُ فینا ، وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعداءِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا . (58)

مخالفین ما سه نوع خبر در فضایل ما جعل كرده اند : 1 ـ غلو ، 2 ـ كوتاهی در حق ما ، 3 ـ تصریح به بدی های دشمنان ما ودشنام به آنان . وقتی مردم اخبار غلو را می شنوند ، شیعیان ما را تكفیر می كنند ومی گویند : شیعه قائل به ربوبیت ما می باشد ووقتی كوتاهی در حق ما را می شنوند به آن معتقد می شوند ووقتی بدی های دشمنان ما را می شنوند ما را دشنام می دهند .

بنا بر این ، كسانی كه در مجالس عزاداری ، اهل بیت ( علیهم السلام ) را جایگزین خدا می كنند و به جای خدا محور كردن مجالس امام حسین و پیوند دادن دل ها به خدا از طریق اهل بیت كه ابواب الهی هستند ، مردم را به « حسین اللهی » شدن و « زینب اللهی » گردیدن دعوت می نمایند و یا برای بزرگداشت اهل بیت ، انبیاء بزرگ الهی را كوچك جلوه می دهند ، آگاهانه یا ناخودآگاه ، در خدمت اهداف دشمنان اهل بیت قرار گرفته اند و سید الشهدا از آنان بیزار است . (59)

 

------------------

 

58 . العقد الفرید ، أحمد بن محمّد الأندلسی ( ابن عبد ربّه ) ( م 328 ق ) ، تحقیق : أحمد الزین و إبراهیم الأبیاری ، بیروت : دار الأندلس ، 1408 ق ، اوّل .

59 . عنوان الكلام ، محمّد باقر فشاركی ، تهران : اسلامیه .

 

فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء ( ع )

محمّد محمّدی ری شهری

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:23
اهل بیت

 

گزارش های ذلّت بار

 

حسین بن علی ( علیه السلام ) مظهر عزت الهی و عاشورا جلوگاه حماسه و عزّت حسینی ، و شعار دشمن شكن « هیهات منّا الذّلّه » میراث گرانبهای اوست ، در منابع معتبر گزارش شده كه آن حضرت ضمن یك سخنرانی حماسی در روز عاشورا خطاب به سپاه دشمن فرمود :

ألا وإنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ قَد رَكَزَ بَینَ اثنَتَینِ ، بَینَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ ، وهَیهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ ، یَأبَی اللهُ لَنا ذلِكَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت ، وحُجورٌ طَهُرَت ، واُنوفٌ حَمِیَّةٌ ونُفوسٌ أبِیَّةٌ ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الكِرامِ . (51)

هان ! خوانده شده ، پسر خوانده شده ، مرا میان دو چیز قرار داده است : شمشیر و خواری . خواری از ما دور است و خداوند ، آن را برای ما نمی پذیرد ، و نیز پیامبرش و مؤمنان و دامن هایی پاك و پاكیزه و جان هایی غیرتمند و خوددار كه اطاعت از لیئمان را بر مرگی كریمانه ، مقدّم نمی دارند .

و نیز در پاسخ به كسانی كه به او گفتند :

لا نُخَلّیكَ حَتّی تَضَعَ یَدَكَ فی یَدِ عُبَیدِ اللهِ بنِ زِیاد .

تو را رها نخواهیم ساخت تا دست در دست عبید الله بن زیاد نگذاری .

فرمود :

لا وَاللهِ ، لا اُعطی بِیَدی إعطاءَ الذَّلیلِ ، ولا أفِرُّ فِرارَ العَبیدِ ، ( إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ ) (52) ( إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّر ل یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ ) (53) . (54)

نه به خدا سوگند كه نه بسان ذلت زدگان ، دست ذلت به دست خود كامگان خواهم داد و نه بسان بردگان پا به فرار خواهم نهاد ( من به پروردگار خویش وپروردگار شما پناه می برم از اینكه مرا سنگباران نمایید ) . ( من از شرارت هر عنصر حق ناپذیر ومتكبری كه به روز حساب ایمان نمی آورد به پروردگار خود وشما پناه می برم ) .

بنا بر این هر گزارشی از تاریخ عاشورا كه حاكی از پذیرش ذلت توسط آن حضرت است ، دروغ و ساخته و پرداخته دشمنان اوست مانند آن چه گزارش شده كه فرموده :

اِختاروا مِنّی خِصالا ثَلاثاً : إمّا أن أرجِعَ إلَی المَكانِ الَّذی أقبَلتُ مِنهُ ، وإمّا أن أضَعَ یَدی فی یَدِ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ ، فَیَری فیما بَینی وبَینَهُ رَأیَهُ ، وإمّا أن تُسَیِّرونی إلی أیِّ ثَغر مِن ثُغورِ المُسلِمینَ شِئتُم ، فَأَكونَ رَجُلا مِن أهلِهِ ، لی ما لَهُم ، وعَلَیَّ ما عَلَیهِم . (55)

یكی از سه پیشنهاد مرا بپذیرید : یا به همان جایی كه از آنجا آمده ام بازگردم و یا دستم را در دست یزید بن معاویه بگذارم و میان من و خود حكم كند و یا مرا به هر یك از مرزهای مسلمانان كه می خواهید بفرستید و من هم مانند یكی از ساكنان همانجا شوم با همان وظایف و حقوق .

یا آن چه كتاب نور العین به آن حضرت نسبت داده كه وقتی شمر می خواست آن حضرت را به قتل برساند ، فرمود :

إذاً ولا بُدَّ مِن قَتلی فَاسقِنی شَربَةَ ماء ، فَقالَ : هَیهاتَ أن تَذوقَ الماءَ ! بَل تَذوقُ المَوتَ غُصَّةً بَعدَ غُصَّة ، وجُرعَةً بَعدَ جُرعَة . (56)

بنابراین ، حال كه كشتنم قطعی است ، پس جرعه ای آب به من بده . او گفت : هرگز اگر قطره ای آب بچشی ! بلكه مرگ را به صورت گلوگیر و جرعه جرعه ای می چشی .

این گونه گزارش ها علاوه بر این كه با محكمات تاریخ عاشورا و موضع گیری های امام در طول زندگی افتخارآمیز او ، منافات دارد ، مخالف اصول باورهای شیعه در مورد جایگاه والای خاندان رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله ) است . و بر این اساس یكی از آفات مجالس عزاداری سید الشهداء مرثیه سرایی ذلت آمیز برای آن حضرت است ، و بر ذاكران مخلص اهل بیت ( علیهم السلام ) فرض است كه از هر سخن و تعبیری كه حاكی از اظهار ذلت آن بزرگوار و یا اهل بیت ایشان در حادثه عاشورا باشد ، جدّاً اجتناب كنند . در این باره محدّث نوری در كتاب لؤلؤ و مرجان رؤیای صادقه ای را از روضه خوان معروفی بدون ذكر نام نقل كرده كه حقیقتاً تكان دهنده است !

------------------------

 

51 . ریاض العلماء وحیاض الفضلاء ، میرزا عبد الله أفندی الإصبهانی ( ق 12 ق ) ، تحقیق : السیّد أحمد الحسینی ، قم : مكتبة آیة الله المرعشی العامّة ، 1401 ق ، اوّل .

52 . ریحانة الأدب ، محمّد علی المدرس ( م 1373 ق ) ، تبریز : مكتبة الخیام ، دوم .

53 . سیر أعلام النبلاء ، محمّد بن أحمد الذهبی ( م 748 ق ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسسة الرسالة ، 1414 ق ، دهم .

54 . شجرة طوبی ، محمّد مهدی حائری مازندرانی ( 1300 ـ 1385 ق ) ، قم : دارالقلم ، 1425 ق .

55 . شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار ، النعمان بن محمّد المصری ( القاضی أبو حنیفة ) ( م 363 ق ) ، تحقیق : السید محمّد الحسینی الجلالی ، قم : مؤسسة النشر الإسلامی ، 1412 ق ، اوّل .

56 . طبقات الشافعیة ، عبد الرحیم بن حسن الإسنوی ( م 772 ق ) ، تحقیق : عبد الله الجبوری ، بغداد : مطبعة الإرشاد ، 1971م ، اوّل .

 

فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء ( ع )

محمّد محمّدی ری شهری

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:20
اهل بیت

 

دروغ در مرثیه سرایی در عصر حاضر

 

 

نمی دانم تلاش های محدث نوری در راه مبارزه با دروغ گویی در مرثیه سرایی تا چه اندازه مؤثر بوده ولی در دوران زندگی ما نیز اگر وضع مرثیه سرایی اسف بارتر از آن چه ایشان توصیف كرده نباشد ، بهتر از آن نیست .

« حماسه حسینی » استاد شهید مطهری ، تلاشی است نو برای مبارزه با دروغ پردازی در مرثیه سرایی در دوران معاصر ، استاد ، درباره رواج این آفت در دوران معاصر می گوید :

اگر بخواهیم روضه های دروغی را كه می خوانند جمع آوری كنیم شاید چند جلد كتاب پانصد صفحه ای بشود ! (80)

اینك چند نمونه از مرثیه سرایی های دروغین كه علامه مطهری خود در مجلس عزا بوده و شنیده :

 

1 . دعای لیلا برای علی اكبر

داستان مجعول منسوب به امام حسین ( علیه السلام ) كه هنگامی كه علی اكبر به میدان رفت امام به همسرش لیلا فرمود : « برو در خلوت دعا كن برای فرزندت . . . » از زمان محدث نوری(81) میان مرثیه سرایان رایج بوده ، استاد مطهری نیز از این داستان به عنوان نمونه دیگر از تحریف وقایع عاشورا یاد می كند و می فرماید :

نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا كه یكی از معروفترین قضایا شده است و حتّی یك تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد قصّه لیلا مادر حضرت علی اكبر است . البتّه ایشان مادری به نام لیلا داشته اند ، ولی حتّی یك مورخ نگفته كه لیلا در كربلا بوده است . امّا ببینید كه چقدر ما روضه لیلا و علی اكبر داریم ، روضه آمدن لیلا به بالین علی اكبر .

حتّی من در قم ، در مجلسی كه به نام آیت الله بروجردی تشكیل شده بود كه البته خود ایشان در مجلس نبودند ، همین روضه را شنیدم كه علی اكبر به میدان رفت ، حضرت به لیلا فرمود كه : « از جدّم شنیدم كه دعای مادر در حقّ فرزند مستجاب است ، برو در فلان خیمه خلوت موهایت را پریشان كن ، در حقّ فرزندت دعا كن شاید خداوند این فرزند را سالم به ما برگرداند ! »

اولا لیلایی در كربلا نبوده كه چنین كند . ثانیاً اصلاً این منطق ، منطق حسین نیست . منطق حسین در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورّخین نوشته اند كه هر كس اجازه می خواست ، حضرت به هر نحوی كه می شد عذری برایش ذكر كند ، ذكر می كرد ، به جز برای علی اكبر ، فاستأذن فی القتال اباه فأذن له . یعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشد ! از جمله این شعر كه می گوید :

خیز ای بابا از این صحرا رویم * * * نك بسوی خیمه لیلا رویم (82)

 

2 . نذر كردن لیلا برای سلامتی علی اكبر

نمونه دیگری در همین مورد را كه خیلی عجیب است من در همین تهران ، در منزل یكی از علمای بزرگ این شهر ، در چند سال پیش ، ازیكی از اهل منبر كه روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم كه به عمرم نشنیده بودم . گفت : بعد از اینكه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان كرد ، نذر كرد كه اگر خدا علی اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدینه را ریحان بكارد . یعنی نذر كرد كه سیصد فرسخ راه را ریحان بكارد ! این را گفت و یك مرتبه زد زیر آواز :

نَذرٌ عَلَیَّ لَئِن عادوا وإن رَجَعوا * * * لاََزرَعَنَّ طَریقَ التَّفتِ رَیحاناً

من نذر كردم كه اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بكارم .

این شعر عربی بیشتر برای من اسباب شد كه این شعر از كجا پیدا شده ؟ بعد به دنبال آن رفتم و گشتم ، دیدم این تفتی كه در این شعر آمده كربلا نیست ، بلكه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است كه لیلی در آن سرزمین سكونت می كرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی ، و این آدم این شعر را برای لیلا مادر علی اكبر و كربلا می خوانده . تصوّر كنید كه اگر یك مسیحی یا یك یهودی یا یك آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود ، آیا نخواهد گفت كه تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد ؟ آنها كه نمی فهمند كه این داستان را این شخص از خودش جعل كرده است ، بلكه می گویند ـ العیاذُ بالله ـ زنهای اینها چقدر بی شعور بوده اند كه نذر می كردند از كربلا تا مدینه را ریحان بكارند . (83)

 

3 . داستان پیرزنی كه زمان متوكل به زیارت امام حسین ( علیه السلام ) می رود

استاد مطهری می گوید : « در ده ، پانزده سال پیش كه به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگی بود ، مرحوم حاج شیخ محمّد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه ، خدمت ایشان رفتم و روضه ای را كه تازه در جایی شنیده بودم و تا آن وقت نشنیده بودم ، برای ایشان نقل كردم . كسی كه این روضه را می خواند اتفاقاً تریاكی هم بود . این روضه را خواند و بقدری مردم را گریاند كه حدّ نداشت . داستان پیرزنی را نقل می كرد كه در زمان متوكّل می خواست به زیارت امام حسین برود و آن وقت جلوگیری می كردند و دستها را می بریدند تا اینكه قضیّه را به آنجا رساند كه این زن را بردند و در دریا انداختند . در همان حال این زن فریاد كرد : یا ابا الفضل العبّاس ! وقتی داشت غرق می شد سواری آمد و گفت ركاب اسب مرا بگیر . ركابش را گرفت ، گفت : چرا دستت را دراز نمی كنی ؟ گفت : من دست در بدن ندارم ، كه مردم خیلی گریه كردند .

مرحوم حاج شیخ محمّد حسن تاریخچه این قضیه را این طور نقل كرد كه : یك روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جریان ، قبل از ایشان اتّفاق افتاده و ایشان از اشخاص معتبری نقل كردند ) مجلس روضه ای بود كه از بزرگترین مجالس اصفهان بود و حتّی مرحوم حاج ملاّ اسماعیل خواجویی كه از علماء بزرگ اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفی می گفت كه من آخرین منبری بودم ، منبری های دیگر می آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می كردند . هر كس می آمد روی دست دیگری می زد و بعد از منبر خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند ، تا ظهر طول كشید دیدم هر كس هر هنری داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا این قضیّه را جعل كردم ، رفتم قصّه را گفتم و از همه بالاتر زدم . عصر همان روز رفتم در مجلس دیگری كه در چارسوق بود ، دیدم آنكه قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم كردند ! (84)

اكنون باید دید كه ریشه این دروغ پردازی ها چیست ؟ و چرا عده ای برای گریاندن مردم در مصیبت امام حسین ( علیه السلام ) به راحتی بر خدا و رسول و امامان دروغ می بندند و بدین سان تاریخ افتخارآمیز عاشورا را تحریف می كنند .

---------------------------------

 

80 . محرق القلوب ، ملاّ مهدی نراقی .

81 . المزار الكبیر ، محمّد بن جعفر المشهدی ( ق 6 ق ) ، تحقیق : جواد القیّومی الإصفهانی ، قم : قیّوم ، 1419 ق ، اوّل .

82 . مستدركات أعیان الشیعة ، السیّد حسن الأمین ، بیروت - دار التعارف ، 1408 ق .

83 . المصباح فی الأدعیة والصلوات والزیارات ، إبراهیم بن علی العاملی الكفعمی ( م 900 ق ) ، قم : منشورات الشریف الرضی .

84 . مصباح المتهجّد ، محمّد بن الحسن الطوسی ( الشیخ الطوسی ) ( م 460 ق ) ، تحقیق : علی أصغر مروارید ، بیروت : مؤسسة فقه الشیعة ، 1411 ق ، اوّل .

فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء ( ع )

محمّد محمّدی ری شهری

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:19
اهل بیت

 

 

نمونه هایی از روضه های دروغ از نگاه محدث نوری

اینك به چند نمونه از مرثیه سرایی های دروغین كه محدث نوری در كتاب « لؤلؤ و مرجان » آورده توجه فرمایید :

1 . اضافات داستان آمدن طبیب برای معالجه امام علی ( علیه السلام ) در بستر شهادت

نقل كنند از حبیب بن عمرو كه رفت خدمت امیر المؤمنین ( علیه السلام ) بعد از رسیدن ضربت به فرق مباركش ، و اشراف و رؤساء قبایل و شرطة الخمیس در محضر انورش بودند . می گوید :

وما مِنهُم أحَدٌ إلاّ ودَمعُ عَینَیهِ یَتَرَقرَقُ عَلی سَوادِها حُزناً عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ ( علیه السلام ) .

یكایك آنها بر اندوه بر امیرالمؤمنین چشمانشان آكنده از اشك شد .

و به فرزندان آن جناب نظر كردم كه سرها را به زیر انداخته

وما تَنَفَّسَ مِنهُم مُتَنَفِّسٌ إلاّ وظَنَنتُ أنَّ شَطایا قَلبِهِ تَخرُجُ مِن أنفاسِهِ .

كسی از آنها نبود مگر این كه گمان بردم كه پاره های قلبش با نفس هایش بیرون می آید .

می گوید : اطبا را جمع كردند و اثیر بن عمر ریه گوسفند را باد كرد و داخل آن جراحت كرد و بیرون آورد . دید به مغز سر آلوده است . حاضرین پرسیدند :

فَخَرِسَ وتَلَجلَجَ لِسانُهُ ؛ به لكنت افتاد و زبانش بند آمد .

مردم فهمیدند و مأیوس شدند ، پس سرها به زیر انداخته آهسته می گریستند از ترس آنكه زنان بشنوند ، جز اصبغ بن نباته كه طاقت نیاورد و نتوانست خودداری كند « دُونَ أنْ شَرِقَ بِعَبرَتِهِ » بلند گریست .

پس حضرت چشم باز كرد . و بعد از كلماتی حبیب می گوید :

گفتم :

یا أبَا الحَسَنِ ، لا یَهولَنَّكَ ماتَری ، وإنَّ جُرحَكَ غَیرُ ضائِر ، فَإِنَّ البَرَدَ لا یُزیلُ الجَبَلَ الأَصَمَّ ، ونَفحَةَ الهَجیرِ لا یُجَفِّفُ البَحرَ الخِضَمَّ ، وَالصِّلَّ یَقوی إذَا ارتَعَشَ ، وَاللَّیثَ یَضری إذا خُدِشَ .

ای ابوالحسن ، آنچه می بینی ، تو را به هراس نیندازد ، جراحتت آسیبی به تو نمی زند . تگرگ صخره را از جا نمی كند وباد گرم نیمروزی ، اقیانوس را نمی خشكاند . بچه افعی آن گاه نیرومند می شود كه مرتعش شود و شیر آن گاه خطرناك می شود كه زخمی شود .

بعد حضرت جوابی داد و ام كلثوم شنید و گریست . حضرت او را خواست ، داخل شد خدمت پدر بزرگوارش .

و ظاهر این نقل چنین است كه در حضور همه آن جماعت آمد و عرض كرد :

أنتَ شَمسُ الطّالِبِیّینَ ، وقَمَرُ الهاشِمِیّینَ ، دَسّاسُ كُثُبِهَا المُتَرَصِّدُ ، وأرقَمُ أجِمَّتِها المُتَفَقِّدُ ، عِزُّنا إذا شاهَتِ الوُجوهُ ذُلاّ ، جَمعُنا إذَا المَوكِبُ الكَثیرُ قَلاّ . . . .

تو خورشید خاندان طالب ، و ماه بنی هاشمی ، اژدهایی هستی كه در كمین نشسته و مار سهمگینی كه مخفی وآماده حمله است ، تو عزت مایی وقتی چهره ها از خواری سر افكنده می شوند ، تو مایه وحدت و كثرت مایی هنگام كمی ها . تاآخر

این خبر مسجع مقفی كه از شنیدنش نفس محظوظ می شود و لكن صد حیف كه اصل ندارد . و در اصل شریف ثقه جلیل عاصم بن حمید خبر عمرو و آمدن جراح را دارد ، ابداً از این كلمات در آن چیزی یافت نمی شود . (65) و همچنین ابو الفرج در مقاتل الطالبیین(66) معالجه اثیر بن عمر را ذكر كرده بدون این شرح و حواشی . (67)

2 . آب آوردن ابا الفضل برای سید الشهدا در كودكی !

نمونه دیگری از دروغ در مرثیه سرایی ، داستانی است كه محدث نوری آن را در كتاب خود به عنوان نمونه دیگر از دروغ پردازی آورده و شهید مطهری هم می گوید من آن را مكرر شنیده ام و آن داستان ساختگی این است :

روزی امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) در بالای منبر خطبه می خواند ، حضرت سید الشهداء ( علیه السلام ) تشنه شد ، آب خواست ، حضرت به قنبر امر فرمود : آب بیاور ، عباس در آن وقت طفل بود ، چون شنید تشنگی برادر را دوید نزد مادر و آب برای برادر گرفت در جامی و آن را بر سر گذاشت و آب از اطراف می ریخت ، به همین قسم وارد مسجد [ شد ] ، چشم پدر بر او افتاد گریست و فرمود : امروز چنین و روز عاشورا چنان ، و قدری از مصائب او ذكر نمود الخ . (68)

محدث نوری پس از اشاره به این داستان دروغ ، در تبیین مجعول بودن آن می گوید : « این قصه البته در كوفه بود و اگر در مدینه بود باید اول خلافت آن حضرت باشد ؛ زیرا كه قبل از آن مسجد و منبری برای آن حضرت نبود . عمر شریف حضرت ابی عبد الله ( علیه السلام ) در آن زمان زیاده از سی سال بود ، اظهار تشنگی كردن در آن مجلس عام و تكلم كردن در اثناء خطبه مكروه است یا حرام ، با مقام امامت بلكه با اول درجه عدالت بلكه با رسوم متعارفه انسانیت مناسبتی ندارد » . (69)

محدث نوری در ادامه برای توضیح بیشتر دروغ بودن این داستان می افزاید كه : از آنجا كه دروغگو حافظه ندارد ، جاعل این داستان از یك سو حضرت اباالفضل را كودكی خردسال معرفی می كند و از سویی می گوید : در جنگ صفین كه دو سه سال پس از این واقعه بوده ، وی هشتاد نفر را به هوا پرتاب می كرد به گونه ای كه وقتی نفر هشتادم را به هوا پرتاب كرد هنوز اولی برنگشته بود و هر كدام بر می گشت با شمشیر او را دو حصه می نمود(70) !

3 . پیمان گرفتن زینب ( علیه السلام ) از حبیب بن مظاهر

نمونه ای دیگر از گزارش های دروغ این كه می گویند :

جناب زینب ( علیه السلام ) در شب عاشورا به جهت همّ و غم و خوف از اعداء در میان خیمه ها سیر می كرد برای استخبار حال اقربا و انصار ، دید حبیب بن مظاهر اصحاب را در خیمه خود جمع كرده و از آنها عهد می گیرد كه فردا نگذارند احدی از بنی هاشم قبل از ایشان به میدان بروند به شرحی طولانی ، آن مخدره مسروراً آمد پشت خیمه ابوالفضل ، دید آن جناب نیز بنی هاشم را جمع كرده و به همان قسم از ایشان عهد می گیرد كه نگذارند احدی از انصار پیش از ایشان به میدان رود . مخدره مسرور خدمت حضرت رسید و تبسم كرد ، حضرت از تبسم او تعجب كرد و سبب پرسید ، آنچه دید عرض كرد . . . تا آخر خبر كه واضعش را در این فن مهارتی بود تمام . (71)

4 . احوال پرسی امام حسین ( علیه السلام ) از زین العابدین ( علیه السلام ) در روز عاشورا

نقل كنند با سوز و گداز كه در روز عاشورا بعد از شهادت اهل بیت و اصحاب ، حضرت به بالین امام زین العابدین ( علیه السلام ) آمد ، پس از پدر حال معامله آن جناب را با اعدا پرسید ، خبر داد كه به جنگ كشید ، پس جمعی از اصحاب را اسم برد و از حال آنها پرسید ، در جواب فرمود : قتل قتل تا رسید به بنی هاشم و از حال جناب علی اكبر و ابی الفضل سؤال كرد ، به همان قسم جواب داد و فرمود : بدان در میان خیمه ها غیر از من و تو مردی نمانده .

خلاصه این قصه است و حواشی بسیار دارد و صریح است در آنكه آن جناب از اول مقاتله تا وقت مبارزت پدر بزرگوارش ابداً از حال اقرباء و انصار و میدان جنگ خبری نداشت . (72)

5 . داستان اسب امام حسین ( علیه السلام )

خبر عجیب كه متضمن است طلب كردن حضرت هنگام عزم رفتن به میدان ، اسب سواری را ، و كسی نبود آن را حاضر كند ، پس مخدره زینب رفت و آورد و آن حضرت را سوار كرد بر حسب تعدد منابر ، مكالمات بسیار بین برادر و خواهر ذكر می شود و مضامین آن در ضمن اشعار عربی و فارسی نیز در آمده و مجالس را با آن رونق دهند و به شور در آرند و الحق جای گریستن است اما نه بر این مصیبت بی اصل ، بلكه در گفتن چنین دروغ واضح و افترا بر امام ( علیه السلام ) در بالای منابر و نهی نكردن آنان كه متمكنند از نهی كردن به جهت بی اطلاعی یا ملاحظه عدم نقص در بعضی شئونات . (73)

6 . داستان عروسی حضرت قاسم

به گفته محدث نوری اولین كسی كه این داستان را نوشت ملا حسین كاشفی در كتاب روضة الشهداء است(74) و همان طور كه استاد مطهری فرموده اصل داستان صد در صد دروغ است(75) ، چگونه می توان به امام نسبت داد كه در هنگام نبرد با دشمن و در حالی كه مجال نماز خواندن هم به امام و یارانش داده نمی شود امام بگوید آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم و در همین جا دخترم را برای پسر برادرم عقد می كنم و مراسم عروسی برپا می كنم ؟ !

7 . نسبت دادن شعر ابو الحسن تهامی به امام حسین ( علیه السلام )

ابو الحسن تهامی ( م 416 ) قصیده ای در رثاء فرزندش سروده كه ضمن آن آورده :

یا كَوكباً ما كانَ أقصَرَ عُمرَهُ * * * وَكَذا تَكونُ كَواكِبُ الأَسحارِ

ای ستاره ای كه چه عمر كوتاهی داشت * * * آری ! چنین اند ستارگان سحری

محدث نوری می گوید كه این شعر را در بالای منبر با صراحت به امام حسین ( علیه السلام ) نسبت می دهند كه در بالای سر حضرت علی اكبر خواند و خود در بعضی از كتابهای بافته جدید دیدم كه در قصه شهادت علی اكبر به آن حضرت نسبت داده با چند بیت دیگر از آن قصیده . (76)

8 . آمدن زینب ( علیه السلام ) به بالین برادر در قتلگاه

برخی از مرثیه سرایان به حضرت زینب چنین نسبت داده اند كه در آخرین لحظات امام به بالین حضرت آمد و چنین كرد :

ورَأَتهُ یَجودُ بِنَفسِهِ ، ورَمَت بِنَفسِها عَلَیهِ وهِیَ تَقولُ : أنتَ أخی ، أنتَ رَجانا ، أنتَ كَهفُنا ، أنتَ حِمانا ، الخ .

و ایشان را دید كه در حال جان دادن بود ، خود را به روی او انداخت و چنین می گفت : تو برادر منی ، تو امید و پناه گاه ما و امان مایی .

محدث نوری این داستان را هم یكی از دروغ های مرثیه سرایان شمرده است . (77)

9 . اسیری در این خانواده نبود

خبری است لطیف و متكی بر مقدماتی كه احتمال دروغ را از ذهن سامعین محو كند و سند را به ابوحمزه ثمالی بیچاره منتهی كنند كه روزی آمد در خانه حضرت امام زین العابدین ( علیه السلام ) و در را كوبید ، كنیزكی آمد ، چون فهمید ابو حمزه است خدای را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلی دهد ، چون امروز دو مرتبه بیهوش شدند ، پس داخل شد و تسلی داد به اینكه شهادت در این خانواده عادت و موروثی است ، جد و عم و پدر و عم پدر همه شهید شدند . در جواب او را تصدیق نمودند و فرمودند : و لكن اسیری در این خانواده نبود ، آنگاه شمه ای از حالت اسیری عمه ها و خواهران بیان كردند ! (78)

10 . چگونگی حضور امام صادق در مجلس عزاداری

داستان مجعول دیگری را محدث نوری خلاصه آن را از مرثیه سرایان نقل می كند كه به گفته ایشان سند آن را به هشام بن حكم مظلوم می رسانند كه گفت : روزی بعضی از شیعیان او را دعوت به مجلس عزای جد بزرگوارش كرد ، عذر خواست كه باید در آن محضر حاضر باشم . گفت : رخصت بگیر . گفت : نشود كه اسم این مطلب را در حضورش برد كه طاقت ندارد . گفت : بی اذن بیا ، گفت : روز بعد كه مشرف شدم جویا می شوم ، نتوانم راست گفت . بالاخره او را برد ، بعد از آن مشرف شد .

حضرت جویا شد ، بعد از تكرار عرض كرد ، فرمود : « گمان داری من در آنجا نبودم ( یا در چنین مجالس حاضر نمی شوم ) » عرض كرد : جنابت را در آنجا ندیدم . فرمود : « وقتی كه از حجره بیرون آمدی در محل كفش ها چیزی ندیدی ؟ » عرض كرد : جامه در آنجا افتاده بود . فرمود : « من بودم كه عبا بر سر كشیدم و روی زمین افتادم » . (79)

----------------------

 

65 . الكافی ، محمّد بن یعقوب الكلینی الرازی ( م 329 ق ) ، تحقیق : علی أكبر الغفّاری ، بیروت : دار صعب ودار التعارف ، 1401 ق ، چهارم .

66 . كامل الزیارات ، جعفر بن محمّد بن قولویه ( ابن قولویه ) ( م 367 ق ) ، تحقیق : جواد القیّومی ، قم : نشر الفقاهة ، 1417 ق ، اوّل .

67 . الكامل فی التاریخ ، علی بن محمّد الشیبانی الموصلی ( ابن الأثیر ) ( م 630 ق ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، 1408 ق ، اوّل .

68 . الكبریت الأحمر فی شرائط المنبر ، محمّد باقر بیرجندی ( 1238 ـ 1312 ق ) ، تحقیق : محمّد شعاع فاخر ، بیروت : دار الحوراء .

69 . كتاب شناسی امام حسین ( علیه السلام ) ، نجفقلی حبیبی ، تهران : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ( رحمه الله ) ، 1374 ش .

70 . كتاب شناسی تاریخی امام حسین ( علیه السلام ) ، محمّد اسفندیاری ، تهران : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، سازمان چاپ و انتشارات ، 1380 ش .

71 . كشف الغمّة فی معرفة الأئمّة ، علی بن عیسی الإربلی ( م 687 ق ) ، تصحیح : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، بیروت : دار الكتاب ، 1401 ق ، اوّل .

72 . كفایة الأثر فی النصّ علی الأئمّة الإثنی عشر ، علی بن محمّد الخزّاز القمّی ( ق 4 ق ) ، تحقیق : السیّد عبد اللطیف الحسینی الكوه كمری ، قم : بیدار ، 1401 ق .

73 . كمال الدین وتمام النعمة ، محمّدبن علی ابن بابویه القمّی ( الشیخ الصدوق ) ( م 381 ق ) ، تحقیق : علی أكبر الغفّاری ، قم : مؤسسة النشر الإسلامی ، 1405 ق ، اوّل .

74 . الكنی والألقاب ، عبّاس القمّی ( م 1359 ق ) ، تهران : مكتبة الصدر ، 1397 ق ، چهارم .

75 . الكوكب الدری فی احوال النبی والبتول والوصی ، محمّد مهدی الحائری المازندرانی ( 1261 - 1344 ق ) ، قم : المكتبة الحیدریة ، 1995 م .

76 . لغة نامه ، علی اكبر دهخدا ( ت 1956 م ) ، تهران : دانشگاه تهران ـ دانشكده ادبیات ، چاپ چاپخانه سیروس ، 1968 م .

77 . لؤلؤ و مرجان ، محدّث نوری .

78 . مثیر الأحزان ، محمّد بن جعفر الحلّی ( ابن الحلّی ) ( م 645 ق ) ، قم : مدرسة الإمام المهدی ( عج ) .

79 . المحاسن ، أحمد بن محمّد البرقی ( م 280 ق ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی ، قم : المجمع العالمی لأهل البیت ( علیهم السلام ) ، 1413 ق ، اوّل .

فرهنگ نامه مرثیه سرایی و عزاداری سید الشهداء ( ع )

محمّد محمّدی ری شهری

 

پنج شنبه 23/9/1391 - 15:18
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته