• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1412
تعداد نظرات : 428
زمان آخرین مطلب : 5560روز قبل
آموزش و تحقيقات

به نام خدا
سلام
ملکا ذکر تو گويم که تو پاکي و خدايي
نروم جز به همان ره که توام راهنمايي
«سنايي»

انسان نياز به حرکت و جنبش دارد و بازي بخش مهمي از اين نياز است. هر فرد براي رشد ذهني و اجتماعي خود، نيازمند انديشه و تفکر است و بازي خمير مايه ي اين تفکر و انديشه است. آمادگي جسمي و روحي براي مقابله با مشکلات بخشي از فلسفه ي بازي کودکان است، بنابراين ، بازي هر چه گسترده تر، پيچيده تر و اجتماعي تر باشد کودک از مصونيت رواني بيشتري برخوردار مي شود. کشف دنياي اطراف بخش ديگري از فلسفه بازي است که کودک حس کنجکاوي خود را از اين طريق ارضا مي کند. بازي تن و روان کودک را ايمني مي بخشد و مسؤوليت هاي اجتماعي و اقتصادي را که در آينده بايد بدون کشيد به او مي آموزد.
کودک با بازي کردن موقعيتي بدست مي آورد تا اعتقادات، احساسات و مشکلات خود را پيدا کند و مهارتهاي زندگي را بياموزد." رابرت وايت" مي گويد: «ساعات زيادي را که کودکان صرف بازي مي کنند نمي توان به هيچ وجه تلف شده تلقي نمود، بازي ممکن است شادي بخش باشد ولي در دوران کودکي يک کار جدي است ». بدون ترديد بازي بهترين شکل فعاليت طبيعي هر کودک محسوب مي شود.
«بازي دنياي کودکان است . با دنياي کودکان بازي نکنيد».
موفق باشيد


تعريف بازي :
به هر گونه فعاليت جسمي يا ذهني هدفداري که به صورت فردي يا گروهي انجام پذيرد و موجب کسب لذت و اقناع نيازهاي کودک شود، بازي مي گويند.

نقش بازي در رشد اجتماعي کودک:
- موجب ارتباط کودک با محيط بيرون مي شود و دنياي اجتماعي او را گسترش مي دهد.
- موجب شکوفايي استعدادهاي نهفته و بروز خلاقيت مي شود.
- همکاري ، همياري و مشارکت کودک توسعه مي يابد.
- با رعايت اصول و مقررات آشنا مي شود.
- همانند سازي با بزرگسالان را مي آموزد.
- با مفهوم سلسله مراتب آشنا شده و آن را رعايت مي کند.
- رقابت را مي آموزد و شکست را بطور واقعي تجربه مي کند.
- قدرت ابراز وجود پيدا مي کند و از ترس ، کمرويي و خجالت بيهوده رها مي شود.
- حمايت از افراد ضعيف را مي آموزد.

نقش بازي در رشد عاطفي کودک:
- نياز به برتري جويي را ارضا مي کند.
- موجب ابراز احساسات، عواطف ، ترس ها و ترديدها ، مهر و محبت ، خشم و کينه و نگراني ها مي شود.
- تمايل به جنگجويي و ستيزه گري را کم مي کند.
- «برون نگري» کودک را افزايش مي دهد.

نقش بازي در رشد جسمي کودک :
- موجب رشد هماهنگ دستگاهها و اعضاي مختلف بدن مي شود.
- باعث تقويت حواس کودک مي شود.
- نيرو و انرژي بدن را به بهترين شکل مصرف مي کند.
- کودک به توانمندي هاي فکري و بدني خود آگاهي پيدا مي کند.

نقش بازي در رشد ذهني کودک :
- در يادگيري زبان نقش بسزايي دارد.
- در رشد هوشي کودک بسيار مؤثر است.
- با مفاهيم ساخت، فضا و شکل آشنا مي شود.
- رفتارهاي هوشمندانه کودک تقويت مي شود.
- موقعيت استفاده از قوه ي تخيل در کودک به وجود مي آيد.
- زمينه بهتري براي تفکر فراهم مي کند.

انواع بازي ها:
کودکان روحيات متفاوتي دارند و با توجه به ويژگي هاي خود، بازي هاي مختلفي را تجريه مي کنند.
عواملي که در انتخاب نوع بازي کودکان دخالت دارند عبارتند از : تفاوتهاي فردي ، ميزان سلامتي، سطح رشد جسمي و حرکتي، بهره ي هوشي ، جنسيت ، خلاقيت ، فرهنگ خانواده و موقعيت جغرافيايي بر همين اساس بازي به انواع گوناگون تقسيم مي شود:
1 – بازي هاي جسمي :
از قديمي ترين نوع بازيهاست، به ابزار مخصوص نيازمند است ، هم به صورت انفرادي و هم به صورت گروهي انجام مي شود، براي مصرف انرژي اضافي بدن و نجات يافتن از خستگي و کسالت بسيار مفيد است و رفتارهاي ناآرام و پرخاشگري توأم با عصبانيت کودک را کاهش مي دهد.
2 – بازي هاي تقليدي :
کودک به تقليد نقش هايي مي پردازد که آنها را باور کرده است. معمولاً بهترين شخصيت ها براي شروع ايفاي نقش ، والدين، برادران ، خواهران و دوستان هستند. کودک از ايفاي نقش آنان لذت برده و تجربه کسب مي کند. در دوره ي دبستان بيشتر نقش معلمان را تقليد مي کند، در حالي که در دوره ي نوجواني از تقليد رفتار بزرگسالان دوري مي کند و به تقليد رفتار همسالان مي پردازد که اين خود آغازي است براي هماهنگي و همسو شد با گروههاي اجتماعي و ايفاي نقش هاي واقعي زندگي.
3 – بازي هاي نمايشي :
کودک در تقليد از بزرگترها از لباس و وسايل مخصوص آنها نيز استفاده مي کند، مانند پسر کوچکي که کت پدر را به تن کرده، عينک او را به چشم مي زند و يا دختر بچه اي که کفش پاشنه دار مادر را پوشيده و به زحمت راه مي رود.
4 – بازي هاي نمادي:
زماني که کودک دستيابي به ابزار و وسايل مورد نياز خود را غيرممکن مي بيند، نيازها و آرزوهاي خود را با استفاده از وسايل نمادين و از طريق بازي بيان مي کند. براي مثال بر تکه اي چوب سوار شده، اين طرف و آن طرف مي رود، مانند اين که سوار بر اسبي شده و آن را هدايت مي کند. اين نوع بازي ها يکي از بهترين شيوه هاي بازي درماني محسوب مي شوند.
5 – بازي هاي آموزشي :
مهمترين وسيله آموزش کودک ، استفاده از وسايل بازي مناسب است، مانند مکعب هاي چوبي که کودک با جور کردن و دسته بندي کردن آنها مي تواند با مسائل اساسي اما ساده و آسان رياضي آشنا شود. از خانه ي کوچک اسباب بازي براي آشنا کردن کودک با واقعيت هاي موجود زندگي مي توان استفاده کرد. بازي هاي آموزشي موجب تقويت حواس و رشد قواي ذهني و اجتماعي کودک مي شوند، به شرط آن که سعي کنيم کنترل اصلي بازي در اختيار کودک باشد و جهت و مسير آن را او تعيين کند.
6 – بازي هاي آموزشي :
مهمترين وسيله آموزش کودک، استفاده از وسايل بازي مناسب است، مانند مکعب هاي چوبي که کودک با جور کردن و دسته بندي کردن آنها مي تواند با مسائل اساسي اما ساده و آسان رياضي آشنا شود. از خانه ي کوچک اسباب بازي براي آشنا کردن کودک با واقعيت هاي موجود زندگي مي توان استفاده کرد. بازي هاي آموزشي موجب تقويت حواس و رشد قواي ذهني و اجتماعي کودک مي شوند، به شرط آن که سعي کنيم کنترل اصلي بازي در اختيار کودک باشد و جهت و مسير آن را او تعيين کند.
6 – بازي هاي خلاقيتي:
کودک از طريق به وجود آوردن چيزي، عقايد و احساساتش را اظهار مي کند ، مانند نقاشي، موسيقي ، خميربازي، شن بازي و يا استفاده از لغات که او را قادر مي سازد تا در آينده داستان شعر و نمايشنامه بنويسد.

توصيه هايي براي والدين :
1 – به بازي کودکان اهميت دهيم، زيرا زندگي آنها در بازي ، شکل واقعي به خود مي گيرد.
2 – تلاش کنيم تا بازي هاي کودکان متناسب با فرهنگ و ارزش هاي خانواده باشد.
3 – با دقت در تفکرات خلاق و پويايي کودکان در حال بازي مي توانيم با چگونگي شخصيت آنها بيشتر آشنا شويم.
4 – در بازي کودکان دخالت نکنيم اما راهنما و کمک کننده خوبي باشيم.
5 – با همبازي شدن با کودکان راه دوستي ها را باز کنيم و راه پنهان کاري هاي دوره نوجواني را ببنديم.
6 – کاري کنيم که بازي به صورت تجربه اي لذت بخش در ذهن کودک باقي بماند.
7 – براي متوقف کردن بازي از امر و نهي استفاده نکنيم.
8 – با توجه به روحيه ي کنجکاو کودک، به گونه اي او را راهنمايي کنيم که به تفکر مثبت و انديشه خلاق و سازنده دست يابد.
9 – مراقب باشيم که محيط بازي موجب آسيب جسمي، فکري و يا رواني نشود.
10 – در انتخاب نوع بازي، به سن ، جنس و توانايي هاي فرزندمان توجه کنيم.
11 – نوع و مدت زمان بازي فرزندمان را طوري کنترل کنيم که از فشارهاي هيجاني و روحي بيش از حد دور باشد( به ويژه بازي هاي رايانه اي).
12 – براي انتخاب الگوهاي صحيح، زمينه مناسبي را براي بازي هاي تقليدي کودکانمان فراهم نماييم.
13 – از محدود کردن کودک در هنگام بازي بپرهيزيم.
14 – وسايل بازي را مناسب سن و رشد جسمي و ذهني کودک تهيه کنيم.
15 – آداب اجتماعي و چگونگي رفتار با ديگران را ضمن همبازي شدن با کودکان مي توانيم به صورت غيرمستقيم به آنها بياموزيم.
16- به مطالب و نحوه ي بيان کودکان در بازي به خوبي توجه کنيم، زيرا احساسات و مشکلات زندگي واقعي آنها در بازي منعکس مي شود.
17 – براي انتخاب همبازي هاي خوب، فرزندمان را غير مستقيم راهنمايي کنيم، زيرا رفتارهاي يک همبازي خود تأثير بسيار مثبتي در آينده ي او خواهد داشت.
18 – اگر در حضور فرزندمان با وسايل موجود در خانه براي او اسباب بازي (ماشين ، عروسک و ...) بسازيم، ارتباط عاطفي ميان ما و کودکانمان تقويت خواهد شد.
19 – براي تقويت حس همکاري و مسؤوليت پذيري فرزندمان با او توافق کنيم که پس از بازي، اسباب بازي هاي خود را جمع کرده و سرجايش بگذارد و گرنه دفعه بعد اجازه استفاده از آنها را نخواهد داشت.
20 – از فرزندمان بخواهيم که اجازه دهد تا همبازي هايش از اسباب بازي هاي او استفاده کنند، زيرا اين کار موجب تقويت حس نوع دوستي و تسهيل در ارتباط با ديگران مي شود.
21 – اسباب بازي گران قيمت ممکن است وسيله بازي مفيدي نباشد. هنگام خريد توجه داشته باشيم که اسباب بازي بايد بتواند قدرت خلاقيت و سازندگي فرزندمان را رشد دهد. وسايل بازي جورکردني، پازل ها، خميربازي، گل رس و .... اسباب بازي هاي مناسبي به شمار مي روند.
22 – اگر کودکان در هنگام بازي با هم اختلاف پيدا کردند اجازه بدهيم خودشان مشکل را حل کنند. در صورتي که اختلاف تشديد شود فقط آنها را از هم جدا کنيم و هرگز از يکي از طرفين ، جانبداري نکيم.
23 – در محيط هاي بازي گروهي مثل زمين بازي کودکان در پارک ها، اجازه دهيم بچه ها با هم دوست شوند و بازي کنند، از وارد شدن به محيط بازي کودکا بپرهيزيم.
24 – از همبازي شدن کودکان با افراد بزرگتر از خود به ويژه «نوجوانان و جوانان» اکيداً جلوگيري کنيم.
25 – کودکان همواره نيازمند بازي هستند، پس اسباب بازي هاي مناسب هر مکان را همراه خود داشته باشيم.
26 – کودکان بايد به مجموعه اي از بازي هاي جسمي، اجتماعي، عاطفي و ذهني بپردازند. هنگامي که فقط يکي از بازي ها را انجام مي دهند(مثلاً بازي هاي رايانه اي) از رشد اجتماعي، جسمي و عاطفي محروم شده و احتمال بروز عصبانيت و پرخاشگري در آنها افزايش مي يابد.

 

يکشنبه 7/5/1386 - 18:0
آموزش و تحقيقات
به نام خدا
سلام
ذهن آدمي کارگاه توليد فکر است که از منبعي به نام" ضمير ناخودآگاه" سرچشمه مي گيرد. ضمير ناخودآگاه نمي تواند خوب را از بد و درست را از غلط تشخيص دهد ولي چنان قدرتي دارد که اگر از آن غافل شويم مي تواند سرنوشت ما را بدست گرفته و آن را به هر جايي که دوست دارد ببرد. در حقيقت نوع و کيفيت افکار و انديشه آدمي سازنده نوع و کيفيت زندگي انسان بسازد. همچنانکه انديشه ي منفي و يأس آور مي تواند جهنمي در زندگي او خلق کند. انسانها همان خواهند شد که در انديشه آنند، بنابراين آينده هر کس در گرو چگونگي نگرش او به زندگي است.
موفق ترين انسانها کساني هستند که توانسته اند در ذهن خود انديشه هاي مثبت داشته باشند: آنان که مي پندارند «قادر نيستند» در واقع مثبت نگري را کنار گذاشته و در جنبه هاي منفي وقايع تمرکز کرده اند.
خانواده کانون يادگيري چگونه انديشيدن و چگونه زيستن است. در خانواده مثبت انديش اعضاي خانواده خود را قادر و توانا مي دانند و نگاهشان به ديگران آکنده از مهر و عاطفه است. چنين خانواده هايي قادر خواهند بود هر ناممکني را به ممکن تبديل کنند و توفيق و کامکاري را نصيب خود نمايند. ضمن آشنايي با راهکارهاي تفکر مثبت بياييم با زيبا، مثبت ، خلاق ، هدفمند و اميدوارانه انديشيدن، موفقيت و شادکامي را به زندگيمان دعوت کنيم.
شاد و پرانرژي باشيد


تعريف تفکر مثبت :
شيوه اي از فکر کردن است که فرد را قادر مي سازد نسبت به رفتارها، نگرش ها، احساس ها، علائق و استعدادهاي خود و ديگران برداشت و تلقي مناسبي داشته باشد و با حفظ آرامش و خونسردي بهترين و عاقلانه ترين تصميم را بگيرد.

افکار مثبت و منفي :
افکار مثبت، افکاري سازنده، انگيزه دهنده و انرژي بخش هستند که بر اثر تلقين، تکرار و تمرين به ذهن راه مي يابند و باعث مي شوند ذهن و فکر مثبت شود. در اينصورت کنترل فکر در اختيار ماست، در حالي که افکار منفي ، افکاري بازدارنده و مخرب هستند و وقتي به ذهن راه يابند، تعميم يافته و به سرعت تمام ذهن را اشغال مي کنند. در اين حالت ما در اختيار تفکرات منفي خود قرار داريم.

ويژگي هاي افراد مثبت نگر:
- با وجود تفکر درباره ي گذشته و آينده، در زمان حال زندگي مي کنند و از آنچه دارند راضي و خشنود هستند.
- از نظر درست و منطقي ديگران استقبال مي کنند و براي رد کردن نظارت نادرست حتماً دليل منطقي دارند.
- در گفتارهاي خود از کلمات و عبارات مثبت و اميد بخش استفاده مي کنند.
- هميشه سعي مي کنند با تلاش و کوشش به موفقيت برسند و اگر در کاري موفق نشدند، عامل را ابتدا در خود و سپس در شرايط بيروني جستجو مي کنند.
- هميشه قبل از عمل يا صحبت کردن فکر مي کنند به همين دليل کمتر دچار خطا و اشتباه يا ضد و نقيض گويي مي شوند.
- چون داراي ذهن مثبت هستند، مي توانند افکار خود را کنترل کنند.
- اگر از آنها خواسته شود درباره موضوعي اظهار نظر کنند، با وجود تفکر در جنبه هاي منفي، موارد مثبت آن را بيان مي کنند و موضوع را به فال نيک مي گيرند. به عبارت ديگر «نيمه پر ليوان را مي بينند».
- مشکلات را ناچيز شمرده و براي حل آنها از توانايي خود راهنمايي ديگران استفاده مي کنند.
- اغلب اوقات بشاش، سرزنده ، پرانرژي ، توانا و خوش مشرب هستند.
- همه چيز در نظر آنها زيبا و لذت بخش بوده و سعي مي کنند از مواهب زندگي بيشترين استفاده را ببرند.
- در ارتباط هاي اجتماعي خود با ديگران حسن ظن دارند (مگر خلاف آن را ببينند) و سعي مي کنند در حد توان به ديگران خدمت و کمک کنند.

ويژگي هاي افراد منفي نگر:
هميشه از وضعيت موجود در گذشته خود شکايت دارند و نسبت به آينده بدبين هستند.
- غالباً با نظرات ديگران بدون دليل منطقي مخالفت مي کنند.
- در گفتارهاي خود از کلمات و عبارات منفي به کرات استفاده مي کنند.
- در برخورد با کوچکترين مانعي از تلاش دست مي کشند و ديگران يا شرايط را عامل شکست و بدبختي خود مي دانند.
- تمرکز فکر ندارند و ضد ونقيض صحبت مي کنند و رفتارهايشان خطا و اشتباه زياد است، به عبارت ديگر «اول عمل مي کنند بعد فکر!»
- چون منفي نگر هستند، افکارشان بر آنها تسلط دارد.
- اگر از آنها خواسته شود درباره موضوعي نظر بدهند فقط به جنبه هاي منفي آن توجه کرده و همان را بيان مي کنند . به قول معروف «نيمه خالي ليوان را مي بينند!»
- از کاه کوه مي سازند و ازدرگير شدن با مشکلات گريزانند.
- غالباً افسرده، کج خلق، بد خواب، کم اشتها، عصبي و ناتوان هستند.
- همه چيز در نظر آنها غم انگيز و نااميد کننده است و از آنچه دارند، هيچ لذتي نمي برند.
- در ارتباط هاي اجتماعي خود به همه کس و همه چيز شک و سوء ظن دارند و فکر مي کنند که همه عليه آنها توطئه مي کنند.

راهکارهاي تقويت تفکر مثبت:
همانطور که گفته شد افکار از چنان قدرتي برخوردارند که مي توانند سازنده يا ويرانگر باشند، بنابراين بايد به خود و فرزندانمان بياموزيم که افکارمان را هوشمندانه کنترل کنيم تا در زندگي به موفقيتها و کاميابي هاي بزرگي دست يابيم.
1 – نسبت به خودمان احساس خوبي داشته باشيم و خود را خوب ، توانا و با ارزش بدانيم.
2 – ليستي از صفات مثبت خود تهيه کنيم و راههاي تقويت آنها را بيابيم و تجربه کنيم.
3 – ليستي از افکار منفي خود در طي روز تهيه و سعي کنيم براي هر فکر منفي يک فکر مثبت معادل بيابيم تا به کمک آن بتوانيم با افکار منفي مقابله کنيم.
4 – سعي کنيم در گفتار و برخوردهاي روزانه از کلمات و جملات مثبت استفاده کنيم، مثلاً در ملاقات با ديگران بجاي استفاده از کلمه «خسته نباشيد» که داراي بار منفي و القاي حس خستگي است، بگوييم «خدا قوت» ، «شاد باشيد» و يا «پر انرژي باشيد»
5 – افکار خود را متوجه خوبيها و جنبه هاي مثبت زندگي کنيم تا به مرور مثبت نگر شويم.
6- با خوش بيني سعي کنيم، دستوراتي به ذهن خود بدهيم که انديشه هاي جديد مثبت شکل گيرند.
7 – هر روز صبح که از خواب برمي خيزيم با نگاه کردن به يک منظره يک تابلوي نقاشي زيبا و يا اسماء الله روز خود را با نشاط و خوش بيني آغاز کنيم.
8 – از افراد منفي نگر يا موقعيتهايي که باعث ايجاد افکار ناخوشايند و منفي مي شوند دوري و يا سعي کنيم کمتر با آنها برخورد داشته باشيم.
9 – به مشکلات به عنوان محکي براي ارزيابي توانايي هاي خود نگاه کنيم و هرگز نتيجه بدي را پيش بيني نکنيم، زيرا مشکلات فقط به اندازه اي مهم هستند که ما آنها را مهم مي پنداريم.
10 – به لحظات و خاطرات زيبا و دوست داشتني گذشته خود فکر و سعي کنيم آنها را تکرار نماييم.
11 – از ترديد و دودلي دوري کرده و کارها را با جديت دنبال کنيم.
12 – به نداي منفي دروني خود و تلقين هاي مخرب و نگران کننده ي ديگران بي توجه باشيم و سعي کنيم عکس آنها را انجام دهيم.
13 – به قدرت بي کران خداوند ايمان داشته باشيم و با خود تکرار کنيم که من لياقت بهترين ها را دارم و با لطف خداي بزرگ به آنها خواهم رسيد.
14 – از ميان اهداف خود هدفي را انتخاب کنيم که اميد بيشتري به موفقيت آن داريم و در تلاش براي تحقق آن، به فکر تأييد يا تکذيب ديگران نباشيم.
15 – در توصيف احوال و زندگي خود از کلمات مثبت استفاده کنيم.
16 – در تعريف از افراد خانواده يا دوستان از کلمات مثبت و روحيه بخش استفاده کنيم (فلاني شخص بسيار شريف و بزرگواري است)
17 – از چشم و هم چشمي و حسادت که باعث ايجاد افکار منفي مي شود دوري و سعي کنيم روش زندگي خود را خودمان انتخاب کنيم.
18 – هرگز شعار خواستن، توانستن است را فراموش نکنيم و بدانيم که در سايه سعي و تلاش به آنچه بخواهيم مي رسيم.
19 – قدر لحاظت زندگي را بدانيم و از آنها به خوبي استفاده کنيم، زيرا هرگز تکرار نخواهند شد.
20 – براي تغيير اوضاع و شرايط نامساعد اقدام کنيم و مطمئن باشيم که مي توانيم آنها را از بين ببريم.
21 – از خود انتظار بيش از حد نداشته باشيم و خود را همه فن حريف ندانيم، به عبارت ديگراز کمال گرايي مطلق که باعث اضطراب و احساس عجز و ناتواني مي شود خودداري کنيم.
22 – خود را از قيد و بندهاي آزار دهنده رها و ساده زندگي کنيم تا فکر و خيال آسوده اي داشته باشيم.
23 – از انزوا و گوشه گيري که باعث ايجاد افکار منفي مي شود دوري و اوقات خود را در جمع خانواده، فاميل و دوستان سپري کنيم.
24 – هر وقت احساس کرديم که افکار منفي سراغمان آمده است، وضعيت خود را تغيير دهيم و به کاري سرگرم شويم.
25 – ممکن است هنگام خواب در رختخواب افکار منفي به سراغمان بيايد، تا خسته نشده ايم به رختخواب نرويم.
26 – هرگز به هيچ وجه خود را بدبخت، ناتوان و درمانده احساس نکنيم.
27 – اعتماد به نفس خود را در هر شرايطي حفظ کنيم و هرگز به ديگران اجازه ندهيم که آن را متزلزل کنند. بايد متوجه باشيم که اعتماد به نفس کليد خلق تفکر مثبت است.
28 – خنديدن را فراموش نکنيم. خنديدن باعث مي شود تا افکار ناراحت کننده و منفي جاي خود را به افکار مثبت و شاد بدهند.
اجراي راهکارهاي تقويت تفکر مثبت هيچ هزينه اي ندارند و به سن و سال افراد نيز مربوط نمي شوند . فقط بايد اين شعار را فراموش نکنيم. :
«اگر افکارمان را کنترل کنيم، زندگي مان متحول مي شود»
بنابراين اجراي راهکارها را از همين حالا شروع کنيم و آن را به فردا موکول نکنيم، زيرا ممکن است فردا هرگز نيايد
يکشنبه 7/5/1386 - 17:59
محبت و عاطفه
نياز به محبت و تکريم نيازي فطري، روحي و رواني است که در همه ي انسانها بويژه در کودکان وجود دارد.
برخورد توأم با کرامت و محبت موجب سلامت روان و تقويت عزم نفس مي گردد. دو ويژگي مهم محبت و تکريم همواره از خصوصيات اخلاقي انسانهاي بزرگ چو نبي مکرم حضرت محمد(ص) بوده است. آن حضرت در اين زمينه با تأکيد فراوان فرموده اند: محيط خانه را محل رد و بدل کردن محبت قرار دهيد و والدين اجازه دهند که فزندان با ،محبت بزرگ شوند و خود الگوي مناسبي براي فرزندان باشند. اگر اين توصيه حکيمانه را به کار گيريم در آينده اي نه چندان دور شاهد جامعه اي سالم و بدون تنش خواهيم بود.
به اميد آنکه در نگرش اعضاي خانواده افق هاي تازه تري بگشايم، در اين شماره به دو گل واژه ي حياتي محبت و تکريم مي پردازيم.
دوستدار شما


تعريف محبت و تکريم :
محبت به معني دوست داشتن کسي و تکريم به معني حب ذات و دوست داشتن خود است؛ بطوريکه اگر محبت از جانب ديگران به فرد ابراز شود موجب احساس رضايت و خشنودي او مي گردد.
ويژگي هاي انسان با کرامت و با محبت : سخي، بخشنده و قدردان محبت هاي ديگران است، به عهد خود وفا مي کند، جواب بدي را با خوبي مي دهد، از ديگران چيزي درخواست نمي کند و ارزش هاي انساني خود را محترم مي شمارد.

اصول تکريم و محبت :
1 – تکريم و محبت به کودک در آغاز ورود به مدرسه بايد به اندازه اي باشد که وابستگي کودک را به مادر قطع و او را به مدرسه علاقمند کند.
2 – تکريم و محبت محدود به افراد خاصي نيست، بنابراين تمامي افرادي که با کودک سرو کار دارند بايد با محبت و کرامت رفتار کنند.
3 – تکريم و محبت بايد منطقي و به دور از تبعيض باشد.
4 – تکريم و محبت بايد قلبي و به دور از تصنع باشد.
5 – علت تحريم و محبت بايد براي کودک قابل فهم باشد.
6 – تکريم و محبت به اندازه اي باشد که مانع تربيت صحيح نشود( کودک بداند که در مقابل رفتار شايسته مورد محبت واقع مي شود)
7 – از آنجا که محبت و تکريم از نيازهاي اساسي انسان است نبايد ابراز آن مشروط باشد (اين کار را انجام بده تا دوستت داشته باشم).
8 – در ابراز محبت و تکريم، سن توانايي و درک کودک را در نظر بگيريم و افراط نکنيم
9 – تکريم و محبت به گونه اي ابراز شود که براي کودکان قابل درک باشد.
10 – تکريم و محبت مختص به کودکان نيست لذا لازم است با توجه به موقعيت و جايگاه افراد (همسر ، خويشان ، بزرگترها و...) آنان را تکريم کنيم.
11 – ابراز محبت به فرزندان به گونه اي باشد که در صورت مواجه شدن با محروميت بتواند مشکل را حل کند.

اجازه دهيم محروميت را در بعضي از مراحل زندگي اش تجربه کند و بداند که :

اثرات تربيتي ابراز محبت و تکريم :
کودکي که از تکريم و محبت والدين بخصوص مادر به اندازه لازم برخوردار شده باشد؛
1 - احساس امنيت مي کند.
2 – رواني شاد و دلي با نشاط دارد (متعادل است).
3 – احساس محروميت نمي کند پيوسته اميدورار است.
4 – خوش بين و خوش قلب است.
5 – خيرخواه و انسان دوست است و به فضايل انساني احترام مي گذارد،
6 – داراي سازگاري و سلامت روان است.
7 – اجتماعي تر و داراي اعتماد به نفس است.
8 – رشد تحصيلي بالاتري دارد.
9 - از هوش عاطفي و خلاقيت بيشتري برخوردار است.
10 – چون طعم شيرين محبت و تکريم را چشيده، قادر است اين آب حيات را به ديگران نيز هديه کند.
11- مشکلات و تغييرات دوران بلوغ را بهتر مي پذيرد و با آنها کنار مي آيد.
12 – در نوجواني فريب هوسبازان و رانده شدگان اجتماعي را نمي خورد، (به حيثيت خانوادگي مقيد است).
13 – در سنين جواني احساس محروميت ، بي پناهي و سردرگمي نمي کند، بنابراين به کانونهاي فساد( اعتياد، ميگساري و ... ) پناه نمي برد.

راههاي ابراز محبت و تکريم به فرزندان :
1 – در هفت سالگي اول زندگي همبازي آنها باشيم.
2 – به فرزندانمان سلام کنيم.
3 – به عهد و پيماني که با آنها بسته ايم وفادار باشيم.
4- در مقابل خطاهايشان صبورانه رفتار کنيم.
5 – براي سخنان آنها ارزش قائل شده شنونده خوبي باشيم.
4 – مقابل ديگران (حتي افراد خانواد) به شخصيت آنها احترام بگذاريم.
7 – کودکان را به مجالس و ميهماني ها دعوت کنيم.
8 – از توجه کردن به آنها حتي در موقع غذا خوردن غفلت نکنيم.
9 – به دور از چشم ديگران خطاهاي فرزندان مان را به آنها گوشزد کنيم.
10 – نکات مثبت رفتار آنها را در نزد ديگران بازگو کنيم.
11 – به شخصيت آنها احترام بگذاريم و مانند يک بزرگسال با آنها رفتار کنيم(بزرگي بدهيم تا احساس بزرگي کند).
12 – با فزندانمان به ويژه در دوران نوجواني مشورت کنيم.
13 – نامهاي زيبا و با معنا براي فرزندان انتخاب کنيم تا در بزرگي نزد همسالانشان شرمنده نشوند.
14 – بجاي انتقاد، فرزندانمان را تشويق کنيم.
15 – براي ابراز محبت به کودکان خردسال، آنان را در آغوش بگيريم، ببوسيم و با آنها ارتباط فيزيکي برقرار کنيم.
16 – در حضور آنان تأکيد کنيم که بسيار عزيز و دوست داشتني هستند.
17 – کودکان را تشويق کنيم تا دوستان خود را در صورت امکان به منزل دعوت کنند.
18- هنگامي که عمل ناپسندي از فرزندمان سر مي زند، به جاي سرزنش کودک، عمل او را نکوهش کنيم نه شخصيت او را.
19 – هنگام خواب فرزندانمان را ببوسيم و حتماً به آنها شب بخير بگوييم.
20 – در صورت مخالفت با درخواست نابجاي فرزندان، گفتن «نه» را با پيامي محبت آميز همراه کنيم : (بخاطر علاقه اي که به تو دارم اجازه نمي دهم در خيابان دوچرخه بازي کني، چون ممکن است صدمه ببيني).
21 – با اقوام و دوستاني که به فرزندمان محبت دارند بيشتر معاشرت کنيم.
22 – وقتي فرزندمان کار درستي انجام داد، احساس رضايت و خرسندي خود را با تأييد و تشويق به او نشان دهيم.
23 – گذراندن اوقات والدين با فرزندان مانند رفتن به پارک ، کوه، مسافرت و يا بازي کردن و درس خواندن با آنان نوعي ابراز محبت و تکريم آنهاست.
24 – به مناسبت روز تولد، رسيدن به تکليف، اتمام دوره تحصيلي و قبولي دانشگاه و ... با دعوت از دوستان صميمي فرزندمان جشن کوچکي براي او بگيريم و به او هديه بدهيم.
25 – از منحصر به فرد بودن فرزندمان ابراز خوشحالي و خوشبختي کنيم و با بيان جمله هايي مانند «چقدر خوشحال و خوشبخت هستيم که خدا تو را به ما داد» ، احساس محبت و دوست داشتن خود را به او منتقل کنيم.
26 – عکس فرزندمان را در منزل و کيف پول و دفتر کارمان قرار دهيم.

 

يکشنبه 7/5/1386 - 17:58
آموزش و تحقيقات
به نام خدا
سلام
بهداشت رواني همان سلامت فکر و قدرت سازگاري فرد با محيط و اطرافيان است. همچنان که از جسم خود مراقبت مي کنيم روح خود را نيز بايد مقاومت تر کنيم تا زندگي بهتري داشته باشيم. در زندگي «چگونه بودن» خيلي مهم تر از «بودن يا نبودن» است. ايجاد فرصت براي شکوفايي استعدادها، توانايي ها و کنار آمدن با خود و ديگران يکي از اهداف مهم و اساسي بهداشت رواني است. جوامع مختلف سعي مي کنند تا سياست هاي مربوط به بهداشت رواني و سازماندهي کنند. اصل کلي در اين تلاش، سالم سازي محيط فردي و اجتماعي است که افراد جامعه را در بر مي گيرد. اين نگرش حکم مي کند که خانواده ها بيش از پيش با بهداشت رواني خانواده و چگونگي پيشگيري و درمان بيماري هاي روحي آشنا شوند.
چون در مواجهه با چالش ها و مشکلات روزمره، ما براساس ويژگي هاي رواني خود با آنها برخورد مي کنيم، هر چه از سلامت رواني بيشتري برخوردار باشيم به يقين آسيب پذيري ما کمتر خواهد بود. اميد است با برخورداري از سلامت فکر و روان به موفقيت هاي بيشتري رسيده و بيش از پيش بر مشکلات غلبه کنيم.
«سلامت باشيد»


تعريف بهداشت رواني :
سازمان جهاني بهداشت مي گويد بهداشت رواني عبارتست از «توانايي کامل براي ايفاي نقش هاي اجتماعي، رواني و جسمي» . اين سازمان معتقد است که بهداشت رواني فقط عدم وجود بيماري و يا عقب ماندگي نيست، بنابراين کسي که احساس ناراحتي نکند از نظر رواني سالم محسوب مي شود.

اهداف بهداشت رواني د رخانواده :
- تأمين سلامت جسماني، رواني، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي اعضاي خانواده
- تلاش براي شناخت رفتار خود و افراد خانواده .
- برقراري روابط حسنه بين اعضاي خانواده .
- ايجاد ارتباط صميمانه و حفظ اسرار خانواده، به طوري که اعضاي خانواده در داخل خانه به يکديگر تذکر بدهند ولي در بيرون مدافع هم باشند.
- تقويت اعتماد و عزت نفس اعضاي خانواده و احترام به شخصيت ديگران
- به وجود آوردن احساس رضايت از زندگي
- آموزش خانواده ها براي کمک به پيشبرد اهداف صحيح اجتماعي

ويژگي هاي فردي که بهداشت رواني دارد:
- نسبت به خود، خانواده و جامعه بي تفاوت نيست.
- با ديگران سازگاري دارد.
- شاد و مثبت انديش است.
- به خود و ديگران احترام مي گذارد.
- بد بين نيست.
- به نقاط ضعف و قدرت خود آگاهي دارد.
- انعطاف پذير است.
- شناخت او از واقعيت نسبتاً دقيق است و براي رسيدن به هدفهاي خود براساس عقل و احساس عمل مي کند.
- نسبت به خود نگرش مثبت دارد و ناکامي ها را تحمل مي کند.
- توانايي حل مشکلات خود را د ارد.
- از اوقات فراغت خود به نحو مطلوب استفاده مي کند.
- در مواجهه با مشکلات اجتماعي، کنترل و تعادل خود را از دست نمي دهد.
- استعدادهايش به طور هماهنگ و به خوبي رشد مي کند.
- نه بنده کسي است، نه کسي را بنده خود مي کند، مي داند که خدا او را آفريده و براي خود ارزش قائل است.
- دنيا را گذرگاهي براي رسيدن به آخرت مي داند.
- رابطه اش با ديگران سازنده و مثبت است.
- نيازهايش را از طريقي برآورده مي کند که با ارزش هاي اجتماعي منافات نداشته باشد.
- صابر، صادق ، درستکار بخشنده، استغفار کننده و فرزند خويشتن خويش است.
- در نظر ديگران فرد موجهي محسوب مي شود، زيرا در همه کارها متعادل است.

عوامل مؤثر در بهداشت رواني:
«تغذيه»
حالات روحي ما در انتخاب نوع غذايي که مي خوريم مؤثرند. ما در حالات مختلف غذاهاي متفاوتي را طلب مي کنيم، هنگام احساس قدرت و پيروزي به غذاهاي گوشتي، هنگام احساس تنوع و تحول به غذاهايي با انواع سس و هنگام اضطراب يا پرخاشگري به خوراکي هاي گاز زدني تمايل داريم در حالي که وقتي خسته هستيم چاي و قهوه را ترجيح مي دهيم. بنابراين با شناخت خود و سوخت و ساز بدن مي توانيم با انتخاب مواد خوراکي مناسب به آرامش بيشتري دست يافته و از خوردن لذت ببريم:

«ايمان»
اعتقادات و باورهاي مذهبي قادر است در مصيبت هاي زندگي، از فرد افسرده و مأيوس ، انساني اميدوار و محکم بسازد، چنانکه هرگز خود را تنها و بيمناک احساس نکند. او باور دارد که خدا پيوسته با اوست، در رويارويي با سختي هاي زندگي تنها نيست و خداي مهربان به او علاقه و توجه دارد. اين باور موجب مي شود که فرد عليه انزوا طلبي و گوشه گيري که بسياري از مبتلايان به امراض خطرناک را از پاي در مي آورد، ايمن شود.

«مدرسه»
مسؤوليت اولياي مدرسه فقط در پرورش نيروي عقلي و آشنا کردن دانش آموزان به مسائل اجتماعي و اخلاقي خلاصه نمي شود. مدرسه مسؤول تغيير و اصلاح رفتارهاي ناسازگارانه و تأمين بلوغ عاطفي و سلامت رواني دانش آموزان نيز مي باشد.
در مدرسه فرزندان دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه مي کنند، معلم با تکريم شخصيت، محبت و توجه، آنان را در مسير صحيح هدايت مي کند، دانش آموز در مدرسه چگونگي برقراري روابط درست عاطفي، سازگاري با ديگران و مسئووليت پذيري را مي آموزد و راههاي مبارزه با کينه توزي، ديگر آزاري و حسادت را ياد مي گيرد.

«ورزش»
ورزش يکي از رموز سلامت جسماني و رواني است. افراد داراي آمادگي جسماني از لحاظ احساسات، عواطف ، شخصيت اجتماعي و نوعدوستي کاملتر و در فعاليتهاي شغلي و حرفه اي موفق ترند. ورزش موجب تقويت اعتماد به نفس در فرد شده ، او را متعادل، متفکر و سازگار با محيط مي کند. با ورزش، شخص کمتر دچار حسادت ، حقارت و ستيزه جويي مي شود و در نتيجه از سلامت رواني بهتري برخوردار خواهد بود.

راهها تقويت بهداشت رواني فرزندان:
- اگر با ناراحتي هاي رواني کودکان ، نوجوانان و جوانان روبرو شديم با حوصله و متانت آن ها را رفع کنيم و از تصميم هاي عجولانه بپرهيزيم.
- در ناراحتي هاي شديد، درد دل و گريه کردن باعث تخليه رواني و آرامش مي شود، در اين شرايط از يک دوست صميمي مي توانيم کمک بگيريم.
- مشارکت جو باشيم تا دوستان جديد بيابيم.
- از مشاهده فعاليت هاي جديد فرزندانمان لذت ببريم.
- با پرورش ابعاد روحي، معنوي و مذهبي شخصيت خود و فرزندانمان به سلامت رواني بالاتري دست يابيم.
- با احترام به ديگران به بهداشت رواني خود و ديگران کمک کنيم.
- زمينه هاي اعتماد را فراهم کنيم.
- به احساسات فرزندانمان توجه کنيم و ويژگي هاي آنها را بشناسيم.
- محيط زندگي را در حد توان جذاب و پرنشاط کنيم.
- فرصت هاي مناسب براي بروز احساسات و شخصيت فرزندانمان ايجاد کنيم.
- به دست آوردن بهداشت رواني منوط به روبرو شدن با واقعيت، سازگار شدن با تغييرات، ظرفيت داشتن براي مقابله با اضطراب ها، کم توقع بودن، احترام قائل شدن به ديگران و ... ا ست، بکوشيم اين شرايط در خانواده فراهم شود.
- رفتار والدين در خانواده بگونه اي باشد تا فرزندان خود را در زندگي شاد، خوشحال و فارغ از گرفتاري هاي احساس کنند.
يکشنبه 7/5/1386 - 17:57
آموزش و تحقيقات
وسواس" از اختلالات اضطرابي انسانهاست که پايه ي زيست شناختي دارد. وسواس گاهي از کودکي شروع مي شود ولي نمونه هاي آن را در تمام گروههاي سني مي توان مشاهده کرد.
اين يکي از شايع ترين رفتارهاي دروني انسان است و نيرويي بي ريشه ولي قويست که انسان را به انجام و يا بازداشتن از اعمالي وادار مي کند. در آياتي از قرآن کريم وسواس به معني افکار بيهوده و مضري آمده که در ذهن خطور مي کند. وسواس به عنوا بيماريي پيچيده ، آزار دهنده و اسارت آور معرفي شده است که شخص را مجبور مي کند تا رفتاري بر خلاف ميل و اراده انجام دهد و با آن که مي داند افکار و رفتارش بيهوده است ولي خود را در رهايي از آن ناتوان مي بيند.
مبتلا شدن يکي از اعضاي خانواده به اين اختلال، علاوه بر اينکه احتمال دارد الگوي ديگران مخصوصاً کودکان واقع شود. يقيناً اثر سويي در کارکرد نظام خانواده خواهد داشت؛ بطوريکه بيم آن مي رود مسائل مهم زندگي مورد غفلت قرار گيرد و يا به علت ترس و شرمندگي از فاش شدن نشانه هاي وسواس نزد ديگران، خانواده از معاشرت با دوستان و اقوام دوري نمايد. از اين رو به شناسايي و راههاي پيشگيري از آن مي پردازيم به اميد آنکه شاهد شکل گيري خانواده هاي سالم و بالنده باشيم.
به اميد آن روز


تعريف وسواس :
"وسواس" عبارت است از رفتارها، عقايد ، افکار يا تصوراتي که تکرار شونده و پايدار هستند. برخي معتقدند که وسواس نوعي غريزه واخورده و ناخودآگاه است. حالتي که در ان فکر، ميل يا عقيده اي خاص که اغلب وهم آميز و اشتباه است، آدمي را در بند خود مي گيرد، بطوريکه اختيار و اراده را از او سلب مي کند.

نشانه هاي وسواس
1– ترس : فرد وسواسي همواره مي ترسد که دچار حادثه ناگوار شود( اگر از خيابان عبور کنم، تصادف خواهم کرد) بيمار حتي گاهي براي رهايي از ترس خود که البته کاملاً بي دليل است دست به کارهاي خطرناک مي زند.
2 – اجبار و لزوم : فرد در خود احساس الزام به انجام عملي دارد و ناچار است اعمال و رفتاري را به صورت اجباري انجام دهد، بطوريکه فرد با وجود آگاهي از بيماري اش خود را مجبور به انجام رفتارهاي تکراري مي داند.
3 – احساس ناتواني : در مواجهه با مشکل، احساس ناتواني و درماندگي مي کند و قادر به کنترل آن نيست.
4 – دقت و نظم افراطي : فرد در تکرار رفتارهاي وسواسي دقيقاً از نظم و ترتيب خاصي پيروي مي کند که موجب آزار اعضاي خانواده مي شود.
5 – پرخاشگري : گاهي براي انجام رفتارهاي وسواسي دست به کارهايي مي زند که با پرخاشگري و عصبانيت و حتي خودآزاري همراه است.
6 – وارسي کردن : شخص وسواسي وقتي کاري مي کند از انجام آن اطمينان ندارد. مثلاً موقع خروج از منزل دچار ترديد مي شود: «آيا در را قفل کرده ام؟» «آيا گاز را خاموش کرده ام ؟» و ...
7 – شک در انجام فرائض ديني : مثلاً هنگام نماز خواندن وقتي اعمال اوليه را انجام مي دهد به اين فکر مي افتد که آيا تکبيرة الاحرام را گفته يا نه ؟ رکعت سوم است يا چهارم؟ وضو را صحيح انجام داده يا نه ؟
8 – تکرار : فرد عملي را بارها انجام مي دهد، مثلاً دست خود را بارها و بارها مي شويد تا شايد آرام بگيرد.
9 – آداب و رفتار خرافي : چنانچه فردي به اين نوع وسواس مبتلا شده با شد به برخي از اشياء خاص حساسيت نشان مي دهد. ممکن است معتقد باشد اگر موقع خروج از منزل به شي ء خاص (قفل، دستگيره) دست نزند اتفاق بدي مي افتد و يا اشياء و روزهاي خاصي را نحس و يا موجب بدشانسي مي داند.

انواع وسواس
اختلال وسواس به صورتهاي زير نمايان مي شود:
1 – وسواس فکري: افکار و تصاوير ذهني که خارج از کنترل هستند و فرد را تحت تأثير قرار داده ، موجب ناراحتي او مي شوند، مانند نگراني دائم از وقوع يک حادثه و يا ترس از آلوده شدن به ميکروب، عفونت و بيماري.
2 – وسواس عملي : اعمالي اجباري هستند که بيمار بارها و برطبق نظم خاصي براي از بين بردن افکار وسواسي خود انجام مي دهد، اين کارها نه تنها جنبه منطقي ندارند بلکه کاملاً بيهوده به نظر مي رسند، مانند:وارسي و يا شستشوي بيش از حد، شمارش ، دقت بيش از اندازه و ذخيره سازي يا انبار نمودن و ... بطور کلي وسواس عملي همانند ترمزي فرد را از انجام کارها باز مي دارد.

ريشه هاي خانوادگي وسواس :
علت وسواس دقيقاً شناخته نشده است ولي برخي از عوامل مؤثر در بروز آن را مي توان ذکر کرد:
1 – وراثت : فرزنداني که واليدن آنها به وسواس مبتلا بوده اند بيش از افراد ديگر به اين عارضه دچار مي شوند.
2 – عوامل بيولوژيکي: در بيماري هاي خاص، بخشي از مغز دچار آسيب شده و فرد رفتار وسواسي از خود نشان مي دهد که کاملاً جنبه بيولوژيکي دارد. اينگونه افراد حتماً بايد براي دارو درماني به روانپزشک مراجعه نمايند.
3- ياد گيري : فرزنداني که با افراد وسواسي در خانواده تعامل بيشتري داشته باشند احتمال بروز بيماري در آنها زيادتر است.
4 – سخت گيري : کنترل بيش از حد والدين نسبت به فرزندان احتمال برانگيخته شدن (شکل گيري) بيماري وسواس را در آنها بيشتر مي کند.
5 – بيماري دوران کودکي : گاهي آسيب هاي مغزي در دوران کودکي به دليل ابتلا به بيماريهاي مختلف نيز در بروز وسواس مؤثر است.

ويژگيهاي اختلال شخصيت افراد وسواسي :
- معمولاً توانايي بيان عواطف گرم و لطيف را ندارند.
- به احساسات ديگران توجه نمي کنند و بر آنچه خود قبول دارند اصرار مي ورزند.
- در انجام کار و مثمرثمر بودن، تمرکز افراطي دارند.
- سخت کوش هستند ولي به علت توجه زياد به جزئيات ، قادر نيستند به اصل مسائل بپردازند.
- به علت ترس از اشتباه کردن، دچار ترديد در تصميم گيري هستند و احساس بلاتکليفي مي کنند.
- معمولاً کارها را ناتمام مي گذارند.
- اغلب افرادي خشک به نظر مي رسند.
- چون به شيوه اي از پيش تعيين شده بارها رفتاري را تکرار مي کنند، عده اي آنها را ماشينهاي زنده توصيف کرده اند.

توصيه هاي اساسي پيشگيري و درمان :
1 – شرايط پرتنش خانوادگي ، بيماري وسواس را تشديد مي کند، سعي کنيم محيط خانواده را آرام سازيم.
2 – اعضاي خانواده از قضاوت، انتقاد يا مسخره کردن رفتارهاي وسواسي بيمار خودداري نمايند.
3 – خانواده بايد بپذيرد که وسواس نيز يک بيماري است، با درک اين موضوع بهتر مي توان به بيمار کمک کرد.
4 – در بسياري از موارد نبايد منتظر پاسخ هاي درماني سريع و آني بود، بلکه بايد هر گونه پيشرفتي (حتي اندک) را در درمان موفقيتي بزرگ دانست و آن را تقويت کرد.
5 – در برخورد با بيمار از سرزنش هاي کلامي مانند «نکن» ، «نشور» و «مگر نمي داني اين کار را نبايد بکني: اکيداً پرهيز نمائيم، زيرا به جاي کمک کردن موجب تشديد بيماري مي شويم.
6 – از مراقبت بيش از حد فرد مبتلا خودداري کنيم، اغلب بهتر است کاري با او نداشته باشيم.
7 – سعي کنيم اعتماد به نفس بيمار را تقويت کنيم.
8 – وسواس يک بيماري اضطرابي است با پذيرش بي قيد و شرط و همدلي بيمار در تقليل اضطراب او بکوشيم.
9 – همکار و هميار بيمار باشيم تا زودتر به نتيجه برسيم، حمايت يکي از اعضاي خانواده و يا يک دوست خوب مي تواند روند درماني را سرعت ببخشد.
10 – رفتار درماني نيازمند شکيباييش، بردباري و ... است ، پس در بالا بردن پايداري، دانش و بردباري فرد بيمار تلاش کنيم.
11 – ثبات و پايداري خود را در کمک به بيمار حفظ کنيم.
12 – در روزهايي که بيمار آرامش دارد او را دلگرم و تشويق کنيم تا بتواند راه مثبت مبارزه با افکار ناخوشايند را تا انتها ادامه دهد.
آنچه که در بالا گفته شد عوامل کاهش دهنده و پيشگيري کننده است ؛ بايد بدانيم که وسواس بيماري اي است که با خود درماني از بين نمي رود و براي درمان بايد به متخصص (روانشناس باليني و يا روانپزشک) مراجعه کرد.
يکشنبه 7/5/1386 - 17:55
آموزش و تحقيقات

به نام خدا
سلام
جهان هستي و خلقت بر زوجيت استوار شده است، زوجيت قانون حيات و بقاست. در ميان انسانها حساسترين انتخاب در طول زندگي، انتخاب همسر است که براساس آن نهاد خانواده شکل مي گيرد.
والاترين هدف و کارکرد خانواده تکميل هويت و تأمين آرامش همسران است.
در سايه آرامش، انسانها به رشد و بالندگي مناسب دست مي يابند و خلاقيت هاي خود را بروز مي دهند.
مهر و محبت، صميمت و وفاداري از مهم ترين عوامل پايندگي و تقويت نهاد خانواده است، همچنان که حفظ کانون خانواده يکي از اصيل ترين تکاليف هر يک از همسران محسوب مي شود.
شايسته است همسران با شناخت کامل تفاوتهاي يکديگر و يادگيري روشهاي ابراز محبت و دستيابي به تفاهم، سعادت خود و خانواده را بيمه نمايند و از کوتاهترين لحظه هاي با هم بودن بيشترين بهره ها را ببرند، از اين رو در اين شماره مهارتهاي همسرداري اشاره مي نماييم.
قلبتان شاد و دستتان پر مهر باد


تعريف همسرداري
مهارتي است که زن و شوهر (زوجين) با شناخت توانمنديها، تفاوتها و حساسيتهاي يکديگر بتوانند به نيازهاي جسمي، عاطفي  ورواني طرف مقابل پاسخ دهند. به طوري که هر دو احساس رضايت خاطر نموده به آرامش نسبي دست يابند.

تفاوتهاي روانشناختي زنان و مردان در زندگي مشترک
- ميزان اعتماد به نفس زنان با احساس اطمينان آنان از «دوست داشته شدن» رابطه مستقيمي دارد، در حاليکه مرداني زماني از اعتماد به نفس کافي برخوردارند که بتوانند درخواستهاي همسران خود را برآورده کنند.
- زنان دوست دارند براي حل شدن يک موضوع درباره آن صحبت کنند(حتي اگر وقت زيادي صرف نمايند)، در حالي که مردان اين عمل زنان را پرحرفي تلقي مي کنند.
- زنان دوست دارند که شوهرانشان محبت خود را ابراز کنند و به آنان بگويند که چقدر دوستشان دارند، اما مردان فکر مي کنند که همسرانشان بايد بدانند که «من فقط او را دوست دارم ، نيازي به گفتن نيست»
- وقتي مردان از زنان خود حمايت مي کنند، آنان را در حل مشکلاتشان توانمندتر مي سازند، و به زندگي اميدوارتر و علاقه مندتر مي کنند.
- زنان فرمان بردن را دوست دارند ولي معتقدند اين فرمان بردن بايد عاشقانه باشد، در اين صورت حاضر به هر گونه ايثار و فدارکاري خواهند بود.
- هنگامي که مردان دير مي کنند، زنان با سؤالهاي «چرا ديگر کردي؟ » کجا بودي؟ و ...» در حقيقت دلواپسي و نگراني توأم با عشق و علاقه را به همسر خود ابراز مي کنند. اما شوهران فکر مي کنند که همسرانشان مي خواهند آنها را زير سوال ببرندو افراد بي مسؤوليت و غير مطمئين جلوه دهند.
- وقتي شوهران فکر مي کنند که براي زندگي و همسرشان مفيد هستند، احساس ارزشمندي و توانمندي مي نمايند ولي زنان زماني اين احساس را دارند که فکر کنند براي همسرانشان عزيز هستند.
- مردان پس از گوش کردن به صحبت هاي همسر خود بلافاصله مي خواهند مشکل را حل کنند، بنابراين به راهنمايي آنان مي پردازند، در صورتي که شايد زنان فقط مي خواستند احساساتشان را بيان کنند.
- زنان ميزان ارزشمندي و علاقه شوهرانشان را به خود با ميزان برآورده شدن خواسته هايشان محک مي زنند.
- مردان يا بايد سعي کنند خواسته هاي منطقي آنان را برآورده کنند و يا آنان را با دلايل صحيح متقاعد سازند.

کليدهاي برقراري ارتباط صحيح با خويشان همسر
1 – به خانواده همسرمان نيز به اندازه خانواده خود احترام بگذاريم.
2 – با خانواده همسر خود همانگونه رفتار کنيم که با خانواده خود رفتار مي نماييم.
3 – به هيچيک از خانواده ها اجازه دخالت در زندگي خود را ندهيم. در صورتي که خانواده ها قصد راهنمايي داشته باشند، فقط از تجريه هاي آنن استفاده کنيم و تصميم نهايي را با مشورت همسر خود اتخاذ نماييم.
4 – در صورت بروز اختلاف، از در ميان گذاشتن موضوع يا نزديکترين خويشاوندان نيز پرهيز کنيم، زيرا اينکار موجب گسترش دامنه اختلاف مي شود.
5 – در حضور خويشان به همسر خود بيشتر توجه کنيم و او را در گفتگوها شرکت دهيم.
6 – در صورت بروز مشکل از سوي خانواده زن يا مرد، عضو همان خانواده بايد مشکل را حل کند، زيرا هر يک از همسران به خوبي خانواده خود را مي شناسند و بهتر مي توانند چاره جويي نمايند.
7 – از چشم هم چشمي و حسادت بپرهيزيم.
8 – به آداب و رسوم خانواده همسرمان احترام بگذاريم، چنانچه برخي از آنها را صحيح نمي دانيم هرگز آنان را به خاطر پايبندي به آداب و رسوم خود استهزا نکنيم.
9 – لازم است گاهي همسران به تنهايي به ديدار خانواده خود بروند (اينکار موجب ارضاي محبت مادر و فرزندي مي شود)
10 – اين واقعيت را بپذيريم که علاوه بر همسر، پدر و مادر حق مسلمي بر گردن ما دارند، بنابراين در صورت ضرورت ، هر يک از همسران بايد بخوبي از خانواده خود حمايت کنند.

آشنايي با برخي از مهارتهاي همسرداري
1 – شاد باشيم : شاد بودن هميشه ارزشمند است، پس سعي کنيم خود را خوشحال و سرحال نشان دهيم تا خستگي را از تن شريک زندگي خود دور کنيم.
2 – صبور باشيم : اگر رفتار همسرمان را خوشايند نم دانيم بهتر است با حوصله و تأمل و در شرايط مناسب او را از چگونگي رفتارش آگاه کنيم.
3 – منطقي رفتار کنيم: مسايل را منطقي و درست بررسي کنيم و بجاي منافع شخصي، مصالح زندگي مشترک را در نظر بگيريم و بي طرفانه قضاوت کنيم.
4 – کم توقع باشيم : از همسرمان آن قدر انتظار داشته باشيم که بتواند به انتظارات پاسخ بدهد.
5 – مثبت نگر باشيم: با بياد آوردن لحظات شيرين زندگي بد بيني را از خود دور کنيم ، به رفتارهاي خوب همسرمان بيشتر بينديشيم و جنبه هاي خوب زندگي را فراموش نکنيم.
6 – خوش بين باشيم ، داشتن نگاه خوش بينانه به زندگي و اطرافيان باعث ايجاد آرامش و بذل محبت و عاطفه مي شود.
7 – يکدل باشيم : درک متقابل موجب ايجاد تفاهم مي شود و يکدلي به وجود مي آورد.
8 – شنونده خوبي باشيم : هنگامي که همسرمان با ما صحبت مي کند حتي الامکان به چشمان او نگاه کنيم و يا با اشاره و سرتکان دادن نشان دهيم که به حرفهاي او توجه داريم.
9 – مشوق همسر خود باشيم : براي رفتارها و صحبت هاي همسرمان ارزش قائل شويم و با يادآوري موقعيت هاي موفق گذشته او را تشويق کنيم تا آينده بهتري داشته باشد.
10 – به پيشرفت يکديگر اهميت دهيم: آنقدر صميمي باشيم که پيشرفت و ترقي همسرمان يکي از آرزوهاي ما باشد، در حقيقت اولين کسي که از اين پيشرفت سود مي برد ما هستيم.
11 – خوش قول باشيم : براي حرفها و قول هاي خود ارزش قائل شويم و خود را در مقابل آنها مسؤول بدانيم خوش قولي نشانه احترام به خود و همسر است.
12- به شخصيت همسرمان احترام بگذاريم و حرمت يکديگر را نزد خانواده و دوستان و ... حفظ کنيم.
13 – ارتباط کلامي و عاطفي خود را حفظ کنيم : سعي کنيم با همسر خود درباره مسايل مختلف گفتگو کنيم. صحبت کردن بهترين راه آگاهي از افکار و احساسات همسر مي باشد.
14 – با يکديگر مهربان باشيم : همسرمان را جزئي از وجود خود بدانيم ، خوبي هايش را بازگو کنيم، برايش خوبي خواهيم و در راه کمک به همسرمان تمام تلاش خود را بکار ببريم با مهرباني مي توانيم مالک قلبهاي يکديگر باشيم و رابطه گرم و صميمي برقرار کنيم.
15 – محبت پذير وقهر گريز باشيم : منش توأم با مهرباني و دوري از قهر و کينه صفت همسران فداکار است . تلاش کنيم که آيينه زندگيمان شفاف و بدون غبار کدورت باشد.
16 – راستگو باشيم : صداقت و راستي از بهترين سرمايه هاي زندگي مشترک است . هرگز نبايد به دروغ و نيرنگ متوسل شويم حتي اگر حقيقت به نفع ما نباشد. فراموش نکنيم که دروغ پايه هاي زندگي را سست مي کند.
راستي کن که راستان رستند**************در جهان راستان قوي دستند
17 – محيط خانواده را با صفا کنيم: فضاي عاطفي خانواده بايد چنان مطلوب و دوست داشتني باشد که همسرمان در آن احساس رضايت خاطر کند و از امنيت رواني برخوردار باشد.
18 – به ارزشهاي ديني، اخلاقي و خانوادگي پايبند باشيم : ارزشها از ارکان و ستونهاي اصلي خانواده محسوب مي شوند و مقيد بودن به ارزش ها موجب دوام و استحکام خانواده مي شود و اصالت آن را حفظ مي کند.
19 – به نيازهاي همسر توجه کنيم: رفتار دلنشين و توام با متانت موجب مي شود خواسته هاي خود را به راحتي بيان کند.
20 – بهداشت رواني همسر را تأمين کنيم: در سايه سلامت جسمي و رواني مي توانيم به هدفهاي خود برسيم ، بنابراين بايد به رفتار او توجه نماييم و از افسردگي و خموديش جلوگيري کنيم.
21 – با يکديگر مشورت کنيم: هر يک از همسران بايد حق داشته باشند نظر و پيشنهاد خود را بيان کنند. با مشورت کردن ، راه رسيدن به زندگي سالم کوتاهتر مي شود.
22 – قدر شناس باشيم : از همسرمان به خاطرانجام وظايف ، مسؤوليت ها و همکاريهايش قدرداني کنيم براي ابراز سپاسگزاري و تشکر به کلمه هاي خاصي نيازمند نيستيم!
23 – احساس مسؤوليت داشته باشيم : هر يک از همسران بايد خود را در مقابل کاري که بر عهده گرفته اند متعهد بدانند و از انجام دادن آن شانه خالي نکنند.
24 – برنامه ريزي کنيم: در حقيقت برنامه ريزي به زندگي خانوادگي نظم و سامان مي بخشد.
25 – الگوي خوبي باشيم : طوري رفتار کنيم که الگوي رفتاري مناسبي براي همسر و فرزندان خود باشيم.
26 – خود را به جاي همسرمان بگذاريم : دنيا را از دريچه نگاه او ببينيم و از خود بپرسيم «اگر من جاي او بودم چه مي کردم ؟»
27 – به خواسته ها و افکار يکديگر احترام بگذاريم: فراموش نکنيم که ازدواج پيمان هکاري و تشريک مساعي است.
28 – ميانه رو متعادل باشيم : حضرت علي (ع) فرموده اند «خير الامور اوسطها» پس اگر در تمام امور زندگي ( خوردن ، خوابيدن، مسافرت و حتي محبت کردن و ...) اعتدال را رعايت کنيم کمتردچار مشکل مي شويم
29 – با جملات زيبا از همسر خود دلجويي کنيم: يک جمله شورانگيز مي تواند طوفاني از خشم و غضب و نفرت را خاموش کند و بناي زندگي را از خطرات گوناگون دور سازد.

30- به همسر خود بگوييم که من به خاطر عشق به تو همه سختيهاي زندگيمان را مي پذيرم چنين جملاتي باعث دلگرمي او مي شود.
31 – همسر خود را راضي کنيم: بايد طوري رضايت همسرمان را جلب نماييم که مطمئن باشين هيچوقت ما را ترک نمي کند و يا در هيچ مشکلي ما را تنها نمي گذارد.

32- مقابله به مثل نکنيم : از رفتارهاي تلافي جويانه بپرهيزيم و سعي کنيم به جاي مقابله به مثل ، رفتار مناسب را به او يادآوري نماييم.
33 – با متانت و صداقت قبول کنيم که در بعضي از کارها همسرمان شايسته تر است.
34 – براي سخن و پيشنهاد همسرمان احترام قائل شويم و خود را عقل کل ندانيم : باور داشته باشيم که هميشه همه چيز را همگان دانند.
35 – سختي ها و مشکلات محيط کار را درحد ضرورت با همسرمان در ميان بگذاريم : همفکري بار مشکلات را سبک تر مي نمايد.
36 – فرمان ندهيم : نبايد خانه را به پادگان تبديل کنيم. متوجه باشيم که خانه کانون عشق و محبت است نه محل يکه تازي و خشونت.
37 – تعصبات غلط و افکار مزاحم را از خود دور کنيم: افکار مزاحم مانند خوره ، سلامت رواني انسان را از ميان مي برند. بهتر است به جاي اعمال تعصبات دست و پا گير انرژي خود را صرف توجه به همسر و خانواده نماييم.
38 – از ازدواج خود اظهار پشيماني نکنيم : زندگي و روابط خود را با ديگران مقايسه نکنيم و از ياد نبريم که زندگي هر کسي مطابق سليقه و عقل و درايت او اداره مي شود.
39 – روي نقاط ضعف همسر خود انگشت نگذاريم : هر فردي ممکن است در موارد مختلف دچار ضعف باشد آشکار کردن و بزرگ جلوه دادن اين نقاط ضعف موجب ايجاد کدورت مي شود. هرگز نبايد از نقطه ضعف ها به عنوان اسلحه اي براي سکوت يا شکست دادن همسر استفاده کنيم.

يکشنبه 7/5/1386 - 17:53
آموزش و تحقيقات

تمام سيستم هاي بيومتريك از مشخصات فردي كه هر يك از آن ها براي هر شخص منحصر به فرد است استفاده مي كنند. به اين دليل كه در هر كدام از اين مشخصات احتمال اشتباه به نسبت هاي مختلف و متفاوت وجود دارد. اين سيستم ها از درجات امنيتي مختلفي برخوردار هستند و بر اساس اين ميزان امنيت، كاربرد اين سيستم ها متفاوت است. ميزان دقت و صحت عملكرد يك سيستم را مي توان توسط ملاك هاي زير بررسي كرد.

*FAR يا ميزان قبول شدگان اشتباه :
تعداد كساني كه سيستم نبايد تاييد مي كرده ولي پذيرفته است.

*FRR يا ميزان رد شدگان اشتباه :
تعداد كساني كه سيستم بايد تاييد مي كرده ولي نپذيرفته است.

*FTE ميزان دريافتي هاي اشتباه :
تعداد افرادي كه مشخصات ضبط شده آن ها داراي كيفيت كافي براي استفاده سيستم نيست.

FTA ميزان اشتباه در تشخيص :
تعداد دفعاتي كه يك كاربر بايد مشخصات (يا مشخصه) خود را به سيستم بدهد تا سيستم بدستي تشخيص دهد كه بايد اين فرد را تأييد يا رد كند با وجود درجه بندي هاي مختلف امنيتي سيستم هاي بيومتريك ، دور زدن و فريب اين نوع سيستم ها غير ممكن نيست. در ادامه براي سيستم ها غيرممكن نيست. در ادامه براي سيستم هاي مختلف يك روش براي فريب دادن سيستم ارائه و ميزان عملي بودن آن را بررسي مي كنيم.

تشخيص دست خط :
در اين سيستم اولين روشي كه به نظر مي رسد جعل امضاء يا دست خط است. چنين روشي احتمالا به دليل اينكه اين سيستم به نحوه نوشتن دقت مي كند نه به شكل نهايي نوشته ، مفيد نخواهد بود.

تشخيص شكل دست :
ساختن مدل دقيقي از شكل دست يك شخص مي تواند چنين سيستمي را فريب داده و توسط سيستم پذيرفته شود مگر اينكه اين سيستم جاندار بودن را هم بتواند تست كند.

تشخيص صدا :
براي دور زدن چنين سيستمي مي توان از يك صداي ضبط شده استفاده كرد براي حل اين مشكل سيستم بايد بتواند صداي ضبط شده را تشخيص دهد.

تشخيص عنبيه‌ :
براي فريب چنين سيستمي مي توان از يك تصوير با كيفيت از عنبيه چشم يك نفر استفاده كرد. البته تهيه چنين تصويري ساده نيست.

تشخيص رگها :
براي فريب چنين سيستمي بايد يك مدل از دست انسان با شكل رگ هاي داخلي آن تهيه شود كه البته تقريباً غيرممكن است.

 

يکشنبه 7/5/1386 - 17:52
کامپیوتر و اینترنت
 
برگرفته از حروف اول عبارت National Television system committee است كه تعيين كننده مشخصات استانداردهاي ويدئو و تلويزيوني در امريكاست. استاندارد NTSC براي رمزگذاري و كدگذاري رنگ و تصوير و سيستم مورد استفاده براي پخش رنگي در ايالات متحده است.

PAL
مشابه NTSC؛ استانداردي مخصوص پخش تلويزيوني براي اروپا، آسيا و اقيانوسيه است.

MPEG
سر نام عبارت Experts Group Moving pictutes است كه مجموعه اي از استانداردهاي فشرده سازي صدا و تصوير است و انواع مختلفي دارند. هر يك از اين انواع با توجه به شرايط و براي كاربرد خاصي طراحي شده اند.

JPEG
سر نام عبارت joint photogtraphic Experts Group است و يك استاندارد براي ذخيره سازي و فشرده سازي تصاوير است. در اين روش فشرده سازي مقدار زيادي از اطلاعات قرباني مي شوند تا حجم تصوير كاهش يابد. البته اگر فشرده سازي با كيفيت 100 باشد با اين كه حجم كاهش مي يابد اما كيفيت تصوير تغيير محسوسي نمي كند. اما اگر كمتر از اين ميزان باشد به همان نسبت افت كيفيت خواهيم داشت.
يکشنبه 7/5/1386 - 17:51
آموزش و تحقيقات
تعريف گوش دادن فعال
يافتن معناي گفتار ديگران در ذهن خود گوش دادن است.
با اين تعريف شنيدن با گوش دادن متفاوت است . شنيدن فعاليتي جسمي است و نيازي به يادگيري ندارد، چرا كه دستگاه شنيداري ما غيرارادي در اثر برخورد صداها، تحريك شده و شنيدن احساس مي شود.
اما گوش دادن فعاليتي ذهني است كه نيازمند يادگيري است و تا به آن توجه نكنيم ادراك نمي شود.
ما با گوش هاي خود مي شنويم اما با مغزمان گوش مي دهيم.


فوايد و كاركردها گوش دادن
1 – تمركز بر پيام هاي ديگران
2 – برداشت كامل و درك مناسب تر منظور ديگران
3 – ابراز علاقه، نگراني و توجه به ديگران
4- تشويق ديگران به بيان و ابراز آزادانه و صادقانه مسائل خود
5 – تقويت ارتباط و تعامل خود با ديگران
6 – افزايش تفاهم ما با ديگران
7 – جلوگيري از سوء تفاهم ها
8 – افزايش قدرت يادگيري
9 – كمك به خودآگاهي و گسترش شناخت از خود و ديگران
10 – افزايش روحيه ي مشاركت جويي و كار گروهي


مهارت هاي اساسي گوش دادن فعال
1 – مهارت توجه :
يعني توجه جسمي و غير كلامي به طرف مقابل كه به او نشان دهد دقيقاً به صحبت هاي او گوش مي دهيم مثلاً هنگام گوش دادن با بدني مايل به جلو، در فاصله ي مناسب، رو در روي گوينده قرار گرفته و نگاه ما تا شعاع نيم متري صورت گوينده باشد، ضمن پرهيز از رفتارهاي حواس پرت كن (بازي با كليد و سكه و...) سعي كنيم شنونده اي خشك و بي حركت نباشيم و محيط گفتگو را از عوامل مزاحم و ترس آور دور كنيم.

2 – مهارت پي گيري :
گاهي گوينده نگران و هيجان زده است كه در حالت هاي چهره، تُن صدا و رفتارهاي او نمايان مي شود، در اين صورت بايستي بدون زورگويي او را به صحبت كردن دعوت كنيم. مثلاً با استفاده از جملات در باز كن (امروز سرحال به نظر نمي رسي! خب ! – بعد چي شد! – ادامه بده ! ) با استفاده از كلمات تشويقي كوتاه (هوم – درسته – بله و ...) با استفاده از سؤال هاي كوتاه و باز و يا حتي گاهي سكوت توأم با توجه و مشاهده ي او مي تواند اين موانع را از ميان بردارد.

3 – مهارت انعكاسي :
يعني انعكاس توضيحات و احساسات و معاني درك شده از گوينده به خود او كه نشان دهنده ي درك و فهم و پذيرش او نزد شنونده است.


راهكارهاي عملي گوش دادن فعال
1 – براي درك بيشتر گوينده به علايم غيركلامي (زبان بدن) او توجه كنيم.
2 – خود را به جاي گوينده قرار داده و سعي كنيم دنيا را از ديدگاه او ببينيم و درك كنيم.
3 – با طرح سؤالاتي از خود، حساسيت گيرندگي مان را افزايش دهيم. مثلاً ( چرا او حالا اين موضوع را به من گفت ؟ - منظور او چيست؟ - نكات اصلي حرف او چيست ؟ و...)
4 – به ياد داشته باشيم كه سرعت متوسط تكلم انسان بين 125 تا 175 كلمه در دقيقه است. در صورتي كه سرعت متوسط تفكر انسان بين 400 تا 800 كلمه در دقيقه است. از اين فرصت براي پردازش اطلاعات گوينده خوب استفاده كنيم.
5 – عوامل حواس پرتي را به حداقل برسانيم از جمله :
- بازي كردن با كليد و سكه و ...
- تكان خوردن يا حالت عصبي
- ضرب گرفتن روي ميز با انگشتان
- جا به جا شدن مكرر
- تماشاي تلويزيون
- سر تكان دادن به عابرين
- روزنامه خواندن و .....
6 – ارتباط چشمي مناسب برقرار كنيم. نه آن قدر خيره شويم كه گوينده را معذب كنيم و نه آن قدر به او نگاه نكنيم كه تصور كند به ارتباط با او علاقه اي نداريم .
7 – موانع فيزيكي را از بين ببريم مثلاً در دفتر كار خود، از پشت ميز بيرون آمده و در كنار او بنشينيم و صحبت كنيم.
8 – بهتر است به گونه اي بنشينيم كه بدن ما كمي متمايل به جلو و به طرف گوينده باشد.
9 – احساسات درك شده اش را به او انعكاس دهيم مثلاً ( گويا موضوعي باعث خوشحاليت شده ؟! ، غمگين به نظر مي رسي ! و ...)
10 – با بيان عباراتي گوينده را به ادامه ي صحبت تشويق كنيم مثلاً (خب خُب! - بعد چي شد؟ - جدي ؟! – واقعاً ؟! و ...)
11 – گوينده را با سؤالات پي در پي بمباران نكنيم كه احساس كند مورد بازجويي قرار گرفته است.
12 – در گوش دادن به مطالب مهم ،از يادداشت برداري نكات كليدي غفلت نكنيم.
13 – درك خود را از احساسات گوينده بيان كنيم مثلاً (به نظرم اين موضوع شما را ناراحت كرده !)
14 – گاهي موضوعات مهم مطرح شده را به گوينده يادآور شويم تا ميزان درك خود را مورد ارزيابي قرار دهيم مثلاً ( چند دقيقه اجازه دهيد ببيننم درباره چه چيزهايي صحبت كرديم ، اول ....)
15 – منظور گوينده را با كلمات خودش به او انعكاس دهيم.
16 – براي خوب گوش دادن و درك بهتر گوينده ضروري است تلاش نماييم برخي خصوصيات و توانايي ها را در خود افزايش دهيم، براي مثال تحقيقات نشان داده است كه : - كساني كه خزانه ي واژگان غني تري دارند، شنوندگان بهتري هستند.
- كساني كه پيشرفت تحصيلي بهتري دارند، توانايي گوش دادن آن ها نيز بيشتر است.
- زنان در تفسير و تشخيص پيام هاي غيركلامي از مردان كارآمدترند.
- معمولاً افراد درونگرا، شنوندگان بهتري هستند.
17 – تا وقتي كه گوينده مطلب خود را تمام نكرده و يا منتظر پاسخ نيست، سخن او را قطع نكنيم.
18 - موقع شنيدن سخناني كه خوشايند ما نيست و يا مخالف خواسته ها و تمايلات و افكار ما هستند، صبر و شكيباني از خود نشان داده و با علايم كلامي و غيركلامي نامناسب از خود عكس العمل نشان دهيم.
19 – عوامل مزاحم را از محل گفتگو دور كنيم ، مانند : (خاموش كردن راديو، تلويزيون، ضبط صوت در صورت ضرورت قطع تلفن و يا نصب و يا نصب كاغذي بر روي در اتاق با عنوان لطفاً مزاحم نشويد)
20 – سدها و موانع ارتباطي اكيداً پرهيز كنيم از جمله :
- دستور دادن، تهديد كردن و ترساندن
- موعظه ، نصيحت و سخنراني كردن
- قضاوت و انتقاد كردن
- ارائه ي دلايل منطقي و يا راه حل
- تحقير ، توهين و ناسزا
21 – در پرسش، از سؤال هاي كوتاه و باز استفاده كنيم.

 

يکشنبه 7/5/1386 - 17:50
كودك

رفتارهاي ناسازگارانه :
رفتارهايي هستند كه با نظر پدر و مادر ، اطرافيان و جامعه سازگاري ندارد. رفتار فرزندان ناسازگار احساس بسيار بدي را در اطرافيان ايجاد مي كند به طوري كه خود نيز تحت تأثير واكنش هاي ناخوشايند آن، از سوي ديگران واقع مي شوند.


انواع رفتارهاي ناسازگارانه :
روانشناسان معمولاً رفتارهاي ناسازگار را در سه طبقه تقسيم بندي مي كنند:
1. اختلال بيش فعالي و كمبود توجه
2. اختلال لجبازي و نافرماني
3. اختلال سلوك
گرچه شباهت هاي زيادي بين آن ها وجود دارد، ولي ويژگي هاي متمايز كننده اي هم در آن ها به چشم مي خورد. ممكن است علايم هر سه طبقه در يك كودك ديده مي شود كه براي آشنايي بيشتر به رفتارهاي هر كدام اشاره مي نماييم


كودكان بيش فعال و كمبود توجه :
- نمي توانند رفتارشان را كنترل و تنظيم كنند.
- نمي توانند رفتارهاي هماهنگ و مناسب با اطرافيان، از خود نشان دهند.
- با علامت هايي مثل كم توجهي، حواس پرتي و كمبود تمركز همراه مي باشند.
- رفتارهاي تكانشي آن ها بيش از حد معمول است.
- در كارهايي كه به آن ها علاقه و مهارت داشته باشند، هيچ تفاوتي با همسالان خود ندارند.
- خيلي سريع توسط محرك هاي خارجي دچار حواس پرتي مي شوند واز كار خود وظيفه ي اصلي خود (غالباً تكاليف مدرسه) باز مي مانند.
- اغلب وسايلشان را گم مي كنند و فراموشكارند
- مرتب حركت مي كنند و آرام و قرار ندارند.
- ميان صحبت ديگران مي پرند و تأمل ندارند.
- نوبت را رعايت نمي كنند.
- سريع از كوره در رفته و اشيا را به سوي ديگران پرتاب مي كنند.
- رفتارهاي جسورانه و خطرناكي از خود نشان مي دهند.
- در توجه به جزئيات ناتوانند.
- در صحبت كردن مستقيم با آنان، به نظر مي رسد به گوينده توجهي ندارند و گوش نمي كنند.
- قادر به پي گيري دستورات نيستند و كارها را نيمه كارها رها مي كنند.
- از كارهايي كه نياز به تلاش ذهني دارد اجتناب مي كنند.
- كارهاي خد را ناتمام رها مي كنند.


كودكان لجباز و نا فرمان :
- رفتارهاي منفي و نابهنجار از آن ها زياد ديده مي شود.
- از قوانين روزمره سرپيچي مي كنند.
- زود قهر مي كنند و قشقرق به راه مي اندازند.
- با بزرگترها بيش از حد بحث و جدل مي كنند.
- ديگران را در امور مقصر مي دانند و از آزار و اذيت و ناسزاگويي به آنان دريغ ندارند.
- عصباني و زود رنج اند.
- رفتارهاي خشونت آميز دارند.
- كينه توز و انتقام گيرنده اند.


كودكان اختلال سلوك :
- معمولاً به حقوق ديگران تجاوز مي كنند.
- رفتارهايي مانند قلدري و تهديدي ديگران دارند.
- در نزاع و كتك كاري از وسايل خطرناك مانند چاقو و ... استفاده مي كنند.
- معمولاً دست به سرقت مي زنند.
- به اموال عمومي و ديگران تخريب مي رسانند.
- فرار از خانه و مدرسه در آن ها بيشتر ديده مي شود.


علل و انگيزه هاي ناسازگاري فرزندان :
1. علل ارثي : گروهي معتقدند بسياري از ناسازگاري هاي كودكان ريشه در سرشت و طينت آن ها دارد كه به همراه ژن از طريق والدين به آن ها منتقل مي شود.
2. علل زيستي : مانند نقص عضو، اختلال در بينايي و شنوايي و اختلال در مغز و دستگاه هاي عصبي در قبل يا حين يا بعد از تولد مي تواند از ديگر عوامل باشد.
3. علل رواني : مانند وجود فشارهاي دروني، ميل به استقلال، وجود تعارض و كشمكش در زندگي روزمره خصوصاً زماني كه كودك خود را بي پناه و بدون پشتوانه احساس كندف عادات عصبي مانند ناخن جويدن و انگشت مكيدن و .. در او مشاهده مي شود.
4. علل عاطفي : مانند احساس محروميت از محبت والدين، ناكامي از دستيابي به اهداف مورد علاقه، ولادت كودك جديد در خانواده، عدم امنيت عاطفي به هر دليل ممكن
5. علل اجتماعي : مانند نابساماني و اختلاف و درگيري بين اعضاي خانوادهف متاركه ي والدين، بدآموزي از الگوهاي خانه و مدرسه و جامعه، عدم مقبوليت در بين ديگران، يادگري رفتارهاي نامطلوب از گروه همسالان، عدم نظارت كافي والدينف عدم وجود قانون منصفانه و قاطع در خانه و مدرسه، مشكلات اقتصادي و ....
6. علل تربيتي‌: مانند عدم يا افراط محبت، ناهماهنگي بين عاملان تربيتي در خانه و مدرسه و جامعه، برآورده كردن تمام خواسته هاي كودك بدون چون و چرا و يا بالعكس، تنبيه بدني و آزارهاي رواني، مقايسه و تحقير و سرزنش كودك و ...


چگونه با رفتارهاي ناسازگارانه ي فرزندان برخورد كنيم ؟
1. اگر خود تحت فشارهاي رواني ناشي از زندگي و كار قرار داريم و نمي توانيم رفتار و گفتار خود را كنترل كنيم، بهتر است قبل از انجام هر كاري در مورد فرزند به فكر روشي براي كنترل فشارهاي خود باشيم كه تحقيقات نشان داده است اگر والدين بتوانند برخي رفتارهاي خود را تغيير دهند فرمانبري كودك بيشتر خواهد شد.
2. افكار غلط و انحرافي درباره فرزند خود نداشته باشيم. مثلاً فرزندم اين كار را مي كند تا حرص مرا در بياورد. يا او باعث تمام مشكلات در خانه است. چنين افكاري زمينه به وجود آمدن احساس بسيار بد را نسبت به فرزند مهيا مي كند و يقيناً بر رفتار ما و او اثر منفي مي گذارد.
3. از ارائه دستورات مبهم، كلي و تكراري اجتناب كنيم. مثلاً به جاي اين كه بگوييم «خودت را جمع و جور كن» شفاف و مشخص بگوييم كه از او چه مي خواهيم مثلاً دوست دارم تا پنج دقيقه ديگر دفتر و كتاب هايت را از وسط اتاق جمع كني.
4. به جاي سخنراني و بحث و جدل، كوتاه و مؤثر با لحني محكم ولي در كمال آرامش به او گوشزد كنيم كه رفتارش در ما چه تأثيري گذاشته و اگر از اين رفتار خود دست برندارد چه عاقبتي در انتظار اوست.
5. به ياد داشته باشيم عاقبتي را براي او مشخص كنيم كه شدني و كوتاه مدت باشد. مثلاً نگوييم « براي هميشه ازاين خانه خواهم رفت» يا «حق نداري از اين به بعد تلويزيون تماشا كني» بهتر است بگوييم امروز از ديدن اين برنامه محروم هستي و يا اين هفته تو را به پارك نمي برم.
6. انجام دادن خواسته هايمان را وظيفه او ندانيم بلكه بعد از انجام دادن دستوراتمان او را با كلام و هداياي مورد علاقه تشويق نماييم.
7. با مشاركت فرزندمان ليستي از مهمترين قوانين در خانه به ترتيب و همراه با روش انجام دقيق آن ها تهيه كرده و پس از مشخص كردن نوع محروميت براي انجام ندادنشان، با قاطعيت اجرا كنيم.
8. عوامل مشكل ساز را شناسايي و در جهت رفع آن ها اقدام نماييم.
9. به نيازهاي جسمي، عاطفي، رواني، اجتماعي، اقتصادي و .... فرزندان بيشتر توجه كنيم.
0 1.سعي كنيم فرصتي را ايجاد كنيم تا كودكان بتوانند نسبت به رفتارهاي نامناسب خود فكر كنند.
11.ارتباط خود را با مدرسه و مسؤولان بيش از پيش تقويت كنيم.
12. ار تنبيه بدني اكيداً خودداري نموده و در صورت نياز از محروم سازي هاي كوتاه مدت استفاده كنيم.
13. براي شنيدن مسائل و مشكلات فرزندان وقت گذاري كنيم.
14. از سرزنش و تحقير كردن و مقايسه ي فرزندان جداً خودداري كنيم.
15. ضمن تقويت ابعاد معنوي در فرزندان، روش هاي آرامش دهي ديني را به آن ها آموزش دهيم از جمله :
ذكرو ياد خدا ( الا به ذكر الله تطمئن القلوب) ؛ توكل به خدا جهت خاموش كردن خشم ؛ صلوات بلند ؛ نماز خواندن 16. علايم هشدار دهنده خشم را به فرزندان آموزش دهيم تا بتوانند خشم خود را بهتر كنترل كنند از جمله علايم :
علايم جسمي مثل (افزايش ضربان قلب، سريع شدن تنفس، عرق كردن، سفت شدن عضلات ، داغ شدن بدن و ...)
علايم فكري مثل (ازش متنفرم، مي خوام بزنمش، داره به من زور ميگه و ...)
علايم رفتاري مثل (داد زدن، تهديد كردن، لرزيدن، لگد و كتك زدن، گريه كردن و ...)
17. روش هاي آرامش دهي را به آن ها آموزش دهيم از جمله :
الف – تنفس عميق : يعني دم عميق با يك شماره و نگهداري هوا در شش ها تا چهار شماره و بعد بازدم آهسته با دو شماره
ب – تجسم : يك تصوير آرامش بخش مثلاً خود را شناور داخل يك قايق كه به آرامي همراه امواج تكان مي خورد تجسم كنيد يا تصور يك ساعت شني كه عصبانيت مثل دانه هاي شن به آرامي از بدنش خارج مي شود.
ج – روش آدم آهني و عروسك پارچه اي : از او مي خواهيم مثل يك آدم آهني عضلات خود را سفت كند و بعد از پانزده ثانيه عضلات خود را سفت كند و بعد از پانزده ثانيه عضلات خود را مثل يك عروسك پارچه اي شل كند.
د – حرف زدن هاي مثبت با خود : ولش كن، بي خيال، خونسرد باش، نمي گذارم مرا عصباني كند و ...
18. يكي از دلايل عصبانيت و ناراحتي فرزندان اين است كه نمي توانند احساسات خود را به درستي بيان كنند، با كمك عكس و فيلم و نقاشي يا صورتك هاي كارتوني انواع احساسات مثل ( خشم، ترس، شادي و غم و....) را به آن ها آموزش دهيم.
19. چون بسيار از ناسازگاري هاي كودكان به دليل عدم آشنايي والدني با مهارت هاي زندگي است توصيه مي شود مهارت هاي ارتباطي مثل گوش دادن، ابراز وجود، حق مسأله و تصميم گيري و ديگر مهارت هاي زندگي را خود بياموزيم و به فرزندانمان نيز آموزش دهيم.(جهت آشنايي بيشتر مي توانيد به بروشورهاي مهارت هاي زندگي از شماره 34 تا 44 مراجعه فرماييد)
20 . در مورد كودكان بيش فعال علاوه بر موارد فوق رعايت موارد زير تأكيد مي شود،
الف – دارو درماني مستمر زير نظر روانپزشك كه ممكن است تا چند سال طول بكشد، چرا كه با تشخيص و مراقبت درست اكثريت قريب به اتفاق آنان تا پايان دوره نوجواني درمان مي شوند.
ب – تأمين خواب مناسب شبانه به هر طريق ممكن ، حتي با اعلام خاموشي براي تمامي اعضاي خانواده، مثلاً ساعت 9 شب
ج – پرهيز از خوردن قند و شكر، نوشابه گازدار، كاكائو، چيپس ، پفك و ...
د – آموزش والدين در زمينه شيوه ي برخورد با آن ها و نحوي كمك كردن به فرزند بيش فعالشان در انجام كارهاي روزانه .

يکشنبه 7/5/1386 - 17:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته