همه می دانند ،همه می دانند که من و تو از آن روزنه ی سرد وعبوس ،باغ را دیدیم و از آن شاخه ی بازیگر دور دست ،سیب را چیدیم.
همه می ترسند ،همه می ترسند اما من و تو به چراغ و آب آیینه پیوستیم و نترسیدیم
همیشه به یادتم و امیدوارم همیشه به یادم باشی.
دوستت دارم عزیزم
1) یکی دلش به 100 دل بنده
2) یکی 100 دل به یه دل میبنده
3) یکی دل به یه دل میبنده و تا آخرش پابنده
4) یکی هر بار به یکی دل میبنده
5) یکی دل میبنده تا بخنده
6) یکی دلش آکبنده مونده به کی دل ببنده
حالا تو دلت شماره چنده؟؟؟
اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! , اگه بی محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! , اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خرد نشی ؛ بدون تنها محرمت "خدا" بوده ! , حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائی خفه ات کرده ؛ شک نکن تنها مرحمت "خداست" که ؛ از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده .
تو را با لحجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چه تو در سر داشتی
از تنهایی و حسرت رها کردم ...
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارد
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و
بعد از رفتنت ...
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو
در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
و من در اوج پاییزی ترین ویرانه ی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا ...
شاید به رسم و عادت پروانگی
من باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...
اگر نگاهت به وسعت خور شید باشد
میتوانی یار را در همه پنجره ها ببینی
اگر قلبت به زلا لی دریا باشد
میتوانی او را در همه رود ها جاری ببینی
اگر چشمانت به رنگ عشق باشد
میتوانی او را در کلبه محبت
به انتظار نشسته پیدا کنی
وکلید همان کلبه همان عشقی است
که در سرتاسر وجودت می درخشد.
میان انبوهی از خاطراتم نشسته ام ... و به یاد ارزوهای قدیمی ام همیشه ارزو میکردم روزی نقاش باشم تا میتوانستم رویای با تو بودن را روی صفحه ی دل حک کنم ارزو می کردم نقاش باشم تا نقش ان دو چشم سیاه مهربانت را حک کنم یا ان نگاه پر از عشق وصداقتت را حک کنم کاش نقاش بودم تا می توانستم ان لبخند دل نشینت را حک کنم کاش نقاش بودم تا میتوانستم ان لب خوش رنگ که مانند شراب شیراز است حک کنم کاش نقاش بودم نقشی از پیوند و وصال را به تصویر میکشیدم کاش نقاش بودم پیوند دو عاشق را به تصویر میکشیدم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم و به جای پیوند رفتنت را به تصویر بکشم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم و اشک چشمانم را شکست دل بیمارم را به تصویر بکشم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم درد جدایی را انتظار طاقت فرسا را فراغ یار را به تصویر بکشم اری من نقاشم ...............................
یک نقاش دل شکسته که روزی ارزو داشت پیوند دو عشق را به تصویر کشد ولی امروز من تصویر جدایی را به تصویر کشیدم..................................
خسته ام آنقدر خسته ام که حتی نام خود را هم فراموش کرده ام و هیچ یادم نیست که برای اولین بار کدام گل را بوییده ام.
من شکل سنجاقکی راکه در کوچه ی کودکی بوسیده ام از یاد برده ام.
خسته ام انگار این جاده های سرد خاکی تمام شدنی نیست.
از دست زمین و آسمان دلگیرم و از درختانی که بی من سبز شده اند گله مند.
خسته ام اما نه آنقدر که نتوانم تو را دوست داشته باشم و از کنار نفس های گرمت بی اعتنا بگذرم.
بگو چقدر به انتظار بشینم که زمان از من عبور کند و ستاره ها شاهد خاموش شدن تک تک فانوس هایم باشند؟
چقدر پیراهن کدرم را در چشمه ی آرزو ها بشورم و روی طناب دلواپسی پهن کنم؟
اگر شوق رسیدن به دست هایت نبود هیچگاه آغوشم را نمی گشودم و اگر صدای گوشنواز تو نبود از گوشه ی تنهایی بیرون نمی آمدم.
اگر شوق دیدن چشمهایت نبود هیچگاه پلکهایم را بیدار نمی کردم و اگر نسیم حرفهایت نمی وزید معنای جهان را نمیفهمیدم.
من خسته ام اما نه آنقدر که نتوانم هرروز بربا شکوهترین قله ی زندگیم بایستم و همراه با ستاره ها و خورشید به تو سلام کنم.
راز عشق در تواضع است .
این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست.
بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است.
میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند،
تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت
آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد.
راز عشق در احترام متقابل است.
احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند .
اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است ،
با احترام به نظریاتش گوش کن .
احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد .
راز عشق در این است که
به یکدیگر سخت نگیرید .
عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است .
راز عشق در این است که
هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را خوشحال کند ،
کاری مثل دادن هدیه ای کوچک ،تحسین ،
لبخندی از روی محبت .
نگذار که جویبار محبت از کمی باران ، بخشکد.
راز عشق در این است که
رابطه تان را مانند یک باغ ، با محبت تزئین کنید .
بذر علاقه ها و عقیده های تازه را بکار که زیبایی بروید .
ضمنا فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد ،
مبادا غنچه های گل پوشیده از علف های هرز عادت شود .
برای اینکه عشق همواره با طراوت بماند نباید به آن مثل هنر خلاقانه نگاه کرد .
راز عشق در خوش مشربی است .
شوخی با دیگران را فراموش نکن ، در ضمن
مراقب شوخی هایت هم باش .
شوخی نا پسند نکن . شوخی باید از روی حسن نیت باشد ،نه نیشدار .
راز عشق در این است که
حقیقت اصلی عشق ، یعنی تفکر را از یاد نبری .
آیا یک رابطه دراز مدت ، مهم تر از اختلافات کوچک و زود گذر نیست ؟
راز عشق در این است که طرف مقابلت را تحسین کنی .
هر گز با فرض این که خودش این چیز ها را می داند ،از تحسین غافل نشو .
مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بار ها با خلوص نیت بگویی : دوستت دارم .
گر چه احساسات بشری به قدمت نسل بشر است،
اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند .
راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید .
کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید .
راز عشق در استواری است .
در فصول مختلف زندگی ،
عشقتان را مانند کوه بلندی استوار ،
مانند خاک حاصلخیزی پر ثمر و مانند آفتاب چنان در مرکزیت نگه دارید ،
که همه ستارگان گسترده زمان و فضا به دور آن گردش کنند.
تکیه به شونه هام نکن
من از تو افتاده ترم
ما که به هم نمی رسیم
بسه دیگه بزار برم
کی گفته بود به جرم عشق
یه عمری پرپرت کنم
حیف تو نیست کنج قفس
چادر غم سرت کنم
من نه قلندر شبم
نه قهرمان قصه ها
نه برده ای حلقه به گوش
نه ناجی فرشته ها
من عاشقم همین و بس
غصه نداره بی کسیم
قشنکیه قسمت ماست
که ما به هم نمی رسیم.
بگذار سر به سینهء من تا بگویمت
اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
بگذار سر به سینهء من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیدهء سر در کمند را
اگه عشق نباشه مولکولهای اکسیژن و هیدرژن نمیتونن اینقدر محکم همدیگر رو فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد!!
**********
می دونی ادما بین الف تا ی قرار دارند . بعضی ها مثل "ب" برات می میرند،مثل "د" دوستت دارند، مثل "ع" عاشقت می شوند، مثل "م" منتظر می مونند، تا یک روز مثل "ی" یارت بشن
**********
سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل میگیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد.
اگه با یه قلب تب دار بشم از عشق تو بیمار
یا وجود عاشقم رو ببرن تا چوبه دار
اگه زندگیم فنا شه طعمه خشم خدا شه
یا که در حسرت عشقت روحم از بدن جدا شه
میگذارم هر چه دارم چون توئی دار و ندارم
با تو شروع می کنم ، با تو به نـاز می رسم
با تو که در بر ِ منی ، من به نیــاز می رسم
با تو شروع می کنم ، با تو به را ز می رسم
با عطـش لبـان تو ، من به فــــراز می رسم
با تو شروع می کنم ، مست ِ شبانه می شوم
با تو و در کنار ِتو ، من چو شـراره می شوم
با تو شروع می کنم ، با تو تمــــام می شوم
با تو به انتهای خود ، وصل ِ مــــدام می شوم