عوامل پیدایش آرامش
بخند،تا دنیا بهت بخندهتو از بقیه خوشبخت تری
امروز که بیدار شدی بیشتر احساس سلامت کردی تا مریضی ، تو خوشبخت تر از یک میلیون نفری هستی که تا آخر این هفته بیشتر زنده نیستند.
اگر هیچ وقت خطر جنگ را تجرب نکرده ای و تنهایی زندان را حس نکرده ای ، در شمار 500 میلیون نفر آدم خوشبخت دنیا هستی .
اگر می توانی در یک جلسه مذهبی شرکت کنی بدون اینکه اذیت و آزار، دستگیری ، شکنجه و وحشت از مرگ داشته باشی خوشبخت تر از سه میلیون نفر در جهان هستی.
اگر در جیب یا کیف خود پول داری و می توانی گاهی کمی پول خرج کنی ، جزو 8 درصد آدمهای پولدار دنیایی.
اگر پدر و مادرت هنوز زنده اند و هنوز با هم زندگی می کنند . تو واقعا بی نظیری!
اگر سرت را بالا می گیری و لبخند می زنی و احساس خوبی داری ، تو خوشبختی ، چون خیلی ها می توانند این کار را بکنند ، ولی اکثرا نمی کنند.
اگر امروز و دیروز دعا کردی ، واقعا خوشبختی ، چون اعتقاد داری که خدا صدای ما را می شنود و به ما جواب می دهد.
اگر می توانی این مطلب را بخوانی خوشبخت تر از کسانی هستی که نمی توانند این مطلب را بخوانند .
بذار دنیا جلوت کم بیاره
این مقاله به پنج قاعده ی کلیدی موفّقیّت تضمینی در تمام صحنه های زندگی اشاره می کنیم. قاعده هائی که اگر به درستی درک شوند، و با همّت و پشتکار و سماجت درونی اشخاص پیگیری و اجرا شوند، می توانند موفّقیّت تضمینی آن اشخاص را در هر حوزه ای از زندگی، باعث شوند:
قاعده ی اوّل:
اگر به این نتیجه رسیده ایم که کاری باید انجام شود، پس بدون هیچ بهانه جویی و معطّلی و با جدّیّت، کمر همّت ببندیم که آن کار انجام شود.
قاعده ی دوّم:
کاری که باید انجام شود را همین الان انجام بدهیم.
قاعده ی سوّم:
مهم نیست که از کاری که باید انجام شود خوشمان بیاید یا خوشمان نیاید! چون باید انجام شود، پس در هر حالت و روحیّه ای که باشیم با جدّیّت و سرسختی و یک دندگی تمام آن کار را انجام می دهیم.
قاعده ی چهارم:
وقتی کار انجام شد آرام نمی گیریم و به این می اندیشیم که کار بعدی که باید حتماً انجام شود کدام است. قاعده ی پنجم:
سراغ قاعده ی اوّل می رویم!
حال یک دقیقه سکوت می کنیم و می گذاریم آن چه با صدای بلند خواندیم ،دوباره در وجود ما جاری شود تا برایمان قابل درک شود.
(بعد از یک دقیقه سکوت)
خوب دوستان راز موفّقیّت صد در صد را فهمیدید!؟ راز موفّقیّت حتمی در تمام امور زندگی همین پنج قاعده ای است که الان با هم با صدای بلند خواندیم. خوب فکر کنید و ببینید چقدر موفّقیّت ساده است و ما به راستی چقدر می توانیم خودمان را کاهل و سست و ضعیف بسازیم که از پس چنین کار ساده ای برنیاییم؟! قاعده ی یک می گوید که به هر حال مجموعه ای از شرایط زندگی و استعدادهای درونی و نیازهای شخصی و خانوادگی و اجتماعی تو را وادار می سازند که یک سری کارها را حتماً و بدون قید و شرط انجام دهی! مثلاً برای فارغ التّحصیل شدن از دبیرستان و قبولی در دانشگاه لازم است یک سری درس ها را خوب و دقیق بخوانی! خوب شروع کن! معطّل چه هستی! بالاخره تو و خانواده به این نتیجه رسیده اید که الان وقت درس خواندن است. پس چرا دایم خودت را به کم هوشی و بی خیالی می زنی و وقتت را تلف می کنی. شروع کن!
اگر بیکاری و برای کسب درآمد و جمع آوری سرمایه مجبوری مدّتی را به خدمتکاری و کارهای ساده مشغول شوی، پس چرا دایم در رختخواب غلت می زنی و شروع نمی کنی؟ چرا صدای دستگاه پخش موسیقی را زیاد کرده ای و خودت را درون اتاقت محبوس کرده و با موجودات خیالی ات مشغول گپ زدن شده ای.
آهای! با تو هستم برخیز و جارو را در دست بگیر و کارت را شروع کن. بله حق با توست! تو قرار بوده مدیر یک شرکت بزرگ شوی. هنوز هم می توانی بشوی. هیچ کس به جز تو نمی تواند و حق ندارد در مورد مدیر شدن یا نشدن تو صحبت کند.اما الان شرایط چیز دیگری از تو می خواهد. برخیز و شروع کن. چرا ایستاده ای و خودت را در آیینه نگاه می کنی؟
شاید هم یک زن خانه دار هستی و باید امروز کلّی ظرف و لباس بشویی و غذا بپزی و خرید کنی و بچه ها را حمّام ببری و خلاصه کلی کار برای انجام دادن داری. پس چرا روی مبل خوابیده ای و به میز صبحانه زل زده ای، پاشو و کاری بکن. الان و امروز این کاری است که باید انجام شود و تو هم باید انجام دهی. پس برخیز و شروع کن.
قاعده ی دوّم می گوید: وقتی همین الان وجود دارد، چرا کاری را که باید حتماً انجام شود به بعد موکول میکنی. اصلاً به من بگو چه کار داری می کنی! ورزش می کنی؟ امّا تو که الان باید کاری دیگر انجام دهی؟ چرا اوّل آن "باید" را تمام نمی کنی و با تعویق و تاخیر بی دلیل، دایم اوضاع را بر ضدّ خودت بدتر می سازی. وقتی به این نتیجه رسیده ای که آن کار حتماً و باید انجام شود دیگر چرا خودت را به کارهای حاشیه ای و جنبی سرگرم ساخته ای. همین الان زمان برای انجام آن کار لازم و ضروری در اختیار تو گذاشته شده. تو چرا این زمانی را که متعلّق به کار مهم و ضروری است، برای انجام کاری فرعی و حاشیه ای صرف می کنی؟ قاعده ی سوّم می گوید که: اصلاً مهم نیست از انجام آن کار ضروری خوشت می آید یا نه! خوش آمدن یا خوش نیامدن تو اصلاً اهمیتی ندارد. مهم این است که آن کار الزامی و ضروری باید در زمان خودش به طور کامل و بی نقص و توسط شخص تو انجام شود.
این که تو خوشت نمی آید یا ترجیح می دهی به کار دیگری بپردازی، الان اصلاً مهم نیست.اگر شور و شوق کم داری، از هر جا که فکرت می رسد قرض بگیر و بدون بهانه جویی و معطّلی بی مورد، کار را انجام بده.
این کار مال توست. سود و منفعت آن هم به نفع توست. پس این که خوشت نمی آید یا زیاد در شان شخصیت ذهنی تو نیست دیگر چه صیغه ای است؟ آخر مگر قرار است همه کارهای عالم اوّل به مذاق تو مورد پسند افتد و بعد در دستور کار طبیعت قرار گیرد؟ اصلاً این طور نیست! اتفاقاً بعضی از کارهایی که باید حتماً توسط تو و همین الان انجام شوند، به هیچ وجه جذاب و خواستنی نیستند. تمیز کردن وان حمام و کاسه توالت و یا جمع کردن آشغال ها و یا مرتب ساختن و نظافت اتاق کار مشترک خودت با دیگران و یا کار در گاراژ و دست و صورت خود را روغنی کردن و یا دودکش را تمیز کردن و هزاران کار دیگر که معلوم است خیلی ها دوست ندارند، انجام دهند. اما راهی برای گریز نیست. تو باید این کارهای الزامی و ضروری را به هر قیمتی که شده همین الان به طور کامل و بی نقص انجام دهی و شخص تو هم برای این کار فعلاً انتخاب شده است.
پس چرا معطّل می کنی و با لوس بازی و ادا و اصول های عجیب و غریب و داد و فریاد و خودکشی و اعتیاد و صدها کار فرعی و بی معنای دیگر سعی می کنی نفرت خودت را از کاری که باید انجام دهی به نمایش بگذاری.
دوست خوب من! آیا هیچ می دانی که وقتی کاری را باید حتماً انجام دهی، دیگر عشق و نفرت تو در این میان هیچ اهمیّتی ندارند و قضاوت این موضوع را به هر کسی بسپارید آن ها هم خواهند گفت که خوب! کاری را که باید انجام دهی، انجام بده و خودت را خلاص کن!
می فهمی! حتّی دیگران هم با تو همدردی نمی کنند و برای نفرت و بیزاری تو در انجام کاری که نفعش متعلّق به توست و باید انجام دهی هیچ ارزشی قایل نیستند. پس همه ی داد و فریادها و نمایش ها و تظاهرات روانی که از خود نشان می دهی بیهوده است و دیر یا زود باید تسلیم شوی و در شرایط بدتری کاری که دوست نداری را انجام دهی. پس چرا کار را به آن جا می کشانی؟! همین الان نسبت به دوست داشتن یا دوست نداشتن کارهایی که انجامشان وظیفه ی توست بی اعتنا شو و این کارها را به هر قیمتی که هست با تمام دقّت و حواس و کمالی که در خود سراغ داری انجام بده تا تمام شود.
و وقتی کار تمام شد، استراحت کوتاهی کن و بلافاصله سراغ کار بعدی برو! بله دوست من! موفّق ها وقت زیادی برای تلف کردن ندارند. مثلاً شاید در حوزه ی تحصیل یا امور منزل کارها را سر و سامان دادی. امّا اگر نگاهی به دفترچه ی فعّالیّت های ضروری ات بیندازی خواهی دید که در شاخه ها و حوزه های دیگر زندگی هنوز ده ها کار دیگر باقی مانده است که حتماً باید انجام شوند. پس چرا معطّلی و وقت خود را به میهمانی گرفتن و استراحت بیش از حد تلف می کنی. سریع کار مهم بعدی را برای خودت مشخّص کن و همین الان چه دلت بخواهد یا نخواهد انجام بده. بدون تاخیر و بهانه جویی و به طور کامل و بی نقص! می بینی دوست من، خیلی ساده است! تو با انجام این چرخه پایان ناپذیر، تغییرات شگرفی را در زندگی خود باعث می شوی و بعد از مدتی به جرگه ی موفّق ها می پیوندی. تو از الان به بعد دیگر یک موفّق صد در صد هستی!
منبع:مجموعه سخنرانی های آنتونی رابینزبرای تقویّت انگیزش