باید قد کشید ...
اونقدر که بشه گرمای مهربون خورشید رو روی صورت حس کرد.
تا اونجا که بشه ستاره ها رو چید.
ماه رو بوسید ...
چشم هایش را به من دوخته است
به هر طرف که می روم رویش را به سمت من می چرخاند
دیگر تاب و تحمل نگاهش را ندارم
ای بابا عجب گیری کردما !
صد بار گفتم این گل آفتاب گردون رو اینجا نکارید !!!
پ ن2 : عیدتون مبارک :)
تیک ، تاک ، تیک ، تاک ...
صدای پای زمان
صدای عبور ،
صدای جریان زندگی ،
آخرین شب سال 87 هم رسید.
و چه دیر! رسید !
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!!
امید که سال 88 سال خوبی باشه.
برای من ،
و برای تو .
عیدتون مبارک.
باز چشمانم را می بندم و ...
می بینم ...
می بینم آنچه را که با چشمان باز نمیتوان دید
آنچه را که دیدنش فقط کار دل است و بس
می بینم...
می بینمش که مثل ستاره ای در آسمان تاریک دلم نور می افشاند
چشمک می زند و مرا به سوی خود می خواند
می بینمش که همانند رودی کوچک کویر دل مرا سیراب میکند
و مرا در خود جاری ...
می بینم...
میدونید امشب که داشتم از محل کار بر میگشتم خونه چی شد؟
نمیدونید؟
یه آقاهه دستش رو گذاشت رو شونم و تکونم داد.
گفت آخرشه !!!
چشمام رو باز کردم.
دیدم تو اتوبوسم !!! همه دارن پیاده میشن !
خوابم برده بود !
این روزا خیلی خسته میشم.