• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 907
تعداد نظرات : 488
زمان آخرین مطلب : 4398روز قبل
خانواده

خورشید چیست ؟ محبت یار

نورش چیست ؟ ذکر یار

ای خورشید محبت در بحر دلم بتاب ، ای بخار هوس از دلم بیرون رو ، ای آسمان ندامت ابر شو و از دیدگانم با شرمندگی ببار ، ببار و بیاد آور زمانی که در منجلاب گناه غوطه می خوردی و او با لطف و مرحمت بی پایانش ترا مهلت داد و باب توبه به رویت گشود و باز به خیر محبتش ترا به سوی خویش کشاند و از حلقت با صدای خودش خودش را خواند  و  اشکی که در دیدگانت به ودیعت  نهاده بود قطره ایی بر چهره ات دواند ، آری

او بازویم گرفت و سر منزل عفوش رساند  و باز من از او شرم نکردم و فراری شدم و نوزده سال که عمل من و او تکرار      می شود او از کرم و لطفش دست بر نمی دارد و من از گناهم

بگذار تا گدای تو باشم کز افتخار   بر کائنات فخر فروشد گدای تو

جمعه 20/1/1389 - 23:46
شهدا و دفاع مقدس

ای شقایق های آتش گرفته

دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را در خود دارد.

آیا آن روز  نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر

در وصف ما سرود شهادت بسراید.

 

پنج شنبه 19/1/1389 - 7:53
شهدا و دفاع مقدس

 

 

 

پرستو را با گرما عهدی است که با بهار تازه می شود!
وطن پرستو بهار است
و اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند...

 


 

 

پنج شنبه 19/1/1389 - 7:39
شهدا و دفاع مقدس

 

 

 

 کربلا قلب زمین است و عاشورا قلب زمان ... ".

 

پنج شنبه 19/1/1389 - 7:30
شعر و قطعات ادبی
چقدر قشنگ گفت كاظم كاظمی ... خدایا اگر دستبند تجمل نمی بست دست كمانگیر ما را ..... كسی تا قیامت نمی كرد پیدا .... از آن گوشه كهكشان تیر ما را ... ولی خسته بودیم و یاران همدل ... به نانی گرفتند شمشیر ما را...  .
پنج شنبه 19/1/1389 - 7:27
شهدا و دفاع مقدس

ای حجت خدا ما عاشقان لقاء‌الله هستیم و آماده‌ایم تا خون خویش را در راه شما كه راه حق است نثار كنیم ما نیز فردا همراه شما راهی كربلا خواهیم شد». طلیعه‌داران خورشید باز هم دل به خطر سپردند آنجا كه نام حسین بن علی (ع) است دیگر نام و نشانی از دنیا و ترس از مرگ نمی‌بینی، چشمانت را بگشا هنوز مردان قدر قدرت عاشق هستند، كه ركاب امام عصر (عج) خویش را خالی نگذارند. همیشه حق پیروز است و ظلم در جهالت محض با خود می‌پندارد پیروز میدان است. كاش آنان برای لحظه‌ای بر مرداب بر جا مانده از دارالاماره كوفه می‌نگریستند آنجا جایگاه حكام بود.
عاشورا هنوز نگذشته است و كاروان كربلا هنوز در راه است و اگر تو را هوس كرب و بلاست بسم‌الله

                                                                                                           شهید آوینی

پنج شنبه 19/1/1389 - 7:17
شعر و قطعات ادبی
اتل‌ متل‌ یه‌ مادر
نحیف‌ و زار و خسته‌
با صورتی‌ حزین‌ و
دستای‌ پینه‌ بسته‌

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جور میشه‌ سوخت‌ و ساخت‌
با بیست‌ هزار تومن‌ پول‌
اجاره‌ خونه‌ پرداخت‌

اجاره‌های‌ سنگین‌
خرج‌ مدرسه‌ ما
خرج‌ معاش‌ خونه‌
خرج‌ دوای‌ مینا

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد
با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌
صورتا رو قشنگ‌ كرد

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌
چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد
یااینكه‌ بی‌ رنگ‌ مو
موی‌ سیاهو رنگ‌ كرد

وقتی‌ كه‌ گفتند بابا
تو جبهه‌ها شهید شد
خودم‌ دیدم‌ یك‌ شبه‌
چند تا موهاش‌ سفید شد

می‌ خوای‌ بدونی‌ چرا
نصف‌ موهاش‌ سفیده‌؟
بپرس‌ كه‌ بعد بابا
چی‌ دیده‌، چی‌ كشیده‌

یا میره‌ داروخانه‌
برا دوای‌ مینا
یا كه‌ میره‌ سمساری‌
یا كه‌ بهشت‌ زهرا(س‌)

یه‌ روز به‌ دنبال‌ وام‌
مامان‌ میره‌ به‌ بنیاد
یه‌ روز به‌ دنبال‌ كار
پیرِ آدم‌ درمیاد

هر وقت‌ به‌ مامان‌ میگم‌:
«
طعم‌ غذات‌ عالیه‌»
مامان‌ با گریه‌ میگه‌:
«
جای‌ بابات‌ خالیه‌»

بعضی‌ روزا كه‌ توی‌
خونه‌ غذا نداریم‌
غذای‌ روز قبلو
برا مینا میذاریم‌

مینا با غم‌ میپرسه‌:
«
غذا فقط‌ همینه‌؟»
مامان‌ با گریه‌ میگه‌:
«
بابات‌ كجاس‌ ببینه‌؟»

وقتی‌ كه‌ بیست‌ می‌گیرم‌
میاد پیشم‌ میشینه‌
نوازشم‌ می‌كنه‌
نمره‌ها مو می‌بینه‌

میگم‌: «معلمم‌ گفت‌
كه‌ نمره هات‌ عالیه‌»
مامان‌ با گریه‌ میگه‌:
«
جای‌ بابات‌ خالیه‌»

یه‌ بار گفتم‌: «مامان‌ جون‌
این‌ آقا بقالیه‌
با طعنه‌ گفت‌ تو خونه‌
جای‌ بابات‌ خالیه‌؟»

تا حرف‌ من‌ تموم‌ شد
با دست‌ تو صورتش‌ زد
با گریه‌ گفت‌: «ای‌ خدا
بی‌شرفی‌ تا این‌ حد؟»

میگم‌ : «مامان‌ راست‌ بگو
اگه‌ بابا دوست‌ داشت‌
چرا ازت‌ جدا شد
پس‌ چرا تنهات‌ گذاشت‌؟»

چشم‌ میدوزه‌ تو چشمام‌
لب‌ میگزه‌ ، می‌خنده‌
بیرون‌ میره‌ از اتاق‌
محكم‌ در و می‌بنده‌

رفتم‌ و از لای‌ در
توی‌ اتاقو و دیدم‌
صدای‌ گریه‌هاشو
از لای‌ در شنیدم‌

داشت‌ با بابام‌ حرف‌ میزد
چشاش‌ به‌ عكس‌ اون‌ بود
انگار كه‌ توی‌ گلوش‌
یه‌ تیكه‌ استخون‌ بود

«
مرتضی‌ جون‌ میدونم‌
زنده‌ای‌ و نمردی‌
بعد خدا و مولا
ما رو به‌ كی‌ سپردی‌؟

دست‌ خوش‌ آقا مرتضی‌
خوش‌ به‌ حالت‌ كه‌ رفتی‌
ما اینجا مستأجریم‌
تو اونجا جا گرفتی‌؟

خواستگاریم‌ یادته‌؟
چند تا سكه‌ مهرمه‌
مهریه‌ مو كی‌ میدی‌؟
گره‌ توی‌ كار مه‌

مهریه‌مو كی‌ میدی‌
دختر مون‌ مریضه‌
بیاببین‌ كه‌ موهاش‌
تند تند داره‌ میریزه‌

مهریه‌مو كی‌ میدی‌؟
اجاره‌ خونه‌ داریم‌
صاحب‌ خونه‌ می‌گفتش‌
دیگه‌ مهلت‌ نداریم‌

امروز كه‌ صاحب‌ خونه‌
اومد برا اجاره‌
همسایمون‌ وقتی‌ گفت‌
مهلت‌ بده‌ نداره‌

یهو تو كوچه‌ داد زد:
اینا همش‌ بهونه‌اس‌
دق‌ّ اجاره‌ داره‌
دردش‌ اجاره‌ خونه‌اس‌

به‌ من‌ چه‌ شوهرش‌ رفت‌
یا كه‌ زن‌ شهیده‌
خونه‌ اجاره‌ كرده‌
یا خونه‌ مو خریده‌؟

درد دل‌ خسته‌مو
فقط‌ برا تو گفتم‌
چون‌ از تموم‌ مردم‌
«
به‌ من‌ چه‌» می‌شنفتم‌

میگم‌ خونه‌ نداریم‌
خیلی‌ مریضه‌ بچه‌
سایة‌ سرنداریم‌
همه‌ میگن‌ «به‌ من‌ چه‌»

با آه‌ خود به‌ عكس‌
بابا جونم‌ جون‌ میده‌
چادرو وَرمیداره‌
موهاشو نشون‌ میده‌

صورتشو میذاره‌
روصورت‌ شهیدش‌
بابام‌ نگاه‌ می‌كنه‌
به‌ موهای‌ سفیدش‌

اشك‌ مامان‌ می‌ریزه‌
روصورت‌ باباجون‌
بابام‌ گربه‌ میكنه‌
برای‌ غمهای‌ اون‌

بابا با چشماش‌ میگه‌
قشنگ‌ِ مهر بونم‌
همسر خوب‌ و تنهام‌
غصه‌ نخور می‌دونم‌

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر
نحیف‌ و زار و خسته‌
با صورتی‌ حزین‌ و
دستای‌ پینه‌ بسته‌

دستای‌ پینه‌دارش‌
عجب‌ حماسه‌ سازه‌
دستایی‌ كه‌ شوهرش‌
خیلی‌ به‌ اون‌ مینازه‌

دستایی‌ كه‌ پرچم‌ِ
بابا رو ورمیداره‌
توی‌ خزون‌ غیرت‌
دستایی‌ كه‌ بهاره‌

دستایی‌ كه‌ عینهو
دست‌ بابا می‌مونه‌
نمی‌ذاره‌ سلاح‌ِ
بابام‌ زمین‌ بمونه‌

دستی‌ كه‌ بچه‌هاشو
بسیجی‌ بار میاره‌
بذر غیرت‌ و ایمان‌
تو روحشون‌ میكاره‌

درسته‌ كه‌ شوهرش‌
تو جبهه‌ها شهید شد
درسته‌ كه‌ موی‌ اون‌
بعد بابا سفید شد

اما خون‌ بابا و
موهای‌ مادر من‌
وقتی‌ با هم‌ جمع‌ شدن‌
سیلی‌ زدن‌ به‌ دشمن‌

سرخی‌ صورت‌ اون‌
سرخی‌ خون‌ باباست‌
موی‌ سفید مادر
افتخار بچه‌هاست‌

باید فهمیده‌ باشی‌
چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد
با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌
صورتا رو قشنگ‌ كرد

باید فهمیده‌باشی‌
چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد
یا اینكه‌ بی‌رنگ‌ مو
موی‌ سیاهو رنگ‌ كرد

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر
خیلی‌ چیزا میدونه‌
از بی‌مروّتیها
از بازی‌ زمونه‌

ای‌ كه‌ در این‌ حوالی‌
غربت‌ مارو دیدی‌
صدای‌ ناله‌های‌
مادرمو شنیدی‌

دست‌ رو گوشات‌ گذاشتی‌
چشماتو خیره‌ كردی‌
زل‌ زدی‌ به‌ مادرم‌
فكر كردی‌ خیلی‌ مردی‌؟

تو كه‌ به‌ زخم‌ قلب‌
مامان‌ نمك‌ گذاشتی‌
اگه‌ مامان‌ بمیره‌
مادرمو تو كشتی‌

اگه‌ بابام‌ نبودش‌
هر چی‌ داشتی‌ می‌خوردن‌
مال‌ و منالت‌ كه‌ هیچ‌
مادرتم‌ می‌بردن‌

اگه‌ مامان‌ بمیره‌
دق‌ می‌كنم‌، می‌میرم‌
پیش‌ خدا و بابام‌
من‌ جلو تو می‌گیرم
پنج شنبه 19/1/1389 - 6:50
ادبی هنری
آن قدر کوچک نشو، که توی دنیا جا بشی!
پنج شنبه 19/1/1389 - 4:53
خانواده

علی خیبری است. خدا خیبری است. خیبری رسول خدا بود. فاطمه خیبری بود. اگر ولایت مظلوم واقع شود باید صدای گریه ما گوش فلک را کر کند. خیبری نمی گرید مگر اینکه خون گریه کند. خیبری آژانس یک روز می شود رضا مارمولک و یک روز هم در فیلم "کتاب قانون" می شود عاشق "خمسه". خیبری اگر خیبری باشد "خمسه خمسه" را به "خمسه ژولیت" نمی فروشد. ایران را به لبنان نمی فروشد. چمران را به عماد مغنیه نمی فروشد. محبوب ترین فرد جهان عرب شاگرد احمد متوسلیان ما است. نصرالله کیلومتر ها راه را می کوبد، می آید تهران تا دست مولای ما را ببوسد و برگردد. حالا اسلام ایران شد خرافاتی، اسلام لبنان شد اسلام ناب محمدی! حالا خیبری ما باید در سکانس آخر فیلم دو زانو بنشیند و از ژولیت خمسه، "قرآن" بیاموزد. من خیبری ام. اهل هور. شما اهل سینما هستید. من خیبری ام اهل هور اهل نی. شما یک روز بازیگر نقش نی می شوید و یک روز بازیگر نقش می. من خیبری ام اهل هور اهل نی. اهل آب. خیبری اتفاقا ساکت نیست. "ساکت"، مدیر عامل باشگاه سپاهان اصفهان است که خرج امسال تیمش از خرج بچه های بسیج در آن هشت سال جنگ تحمیلی و خرج بچه های بسیج در این هشت ماه جنگ نرم، بیشتر شده است.  ساکت! به هر کسی نمی توان خیبری گفت. خیبری سر همت بود نه همسر خواص بی بصیرت. خیبری حنجره بریده شهیدی است که هنوز دارد با وصیت نامه اش حرف می زند.

حسین قدیانی

چهارشنبه 18/1/1389 - 19:41
شعر و قطعات ادبی

بی هوای دوست،ای جان دلم ، جانی ندارم

درد مندم ، عاشقم ، بی دوست درمانی ندارم

آتشی از عشق در جانم فکندی ،خوش فکندی

من که جز عشق تو آغازی و پایانی ندارم 

                                                                           امام خمینی (ره)

چهارشنبه 18/1/1389 - 10:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته