ÒäÏíäÇãå امام هادي (ع)
1.
حضرت
امام علی النقی الهادی (ع )
2.
اصحاب و ياران امام دهم (ع )
3.
صورت و سيرت حضرت امام هادی (ع )
4.
شهادت امام
هادی (ع )
5.
زن و فرزندان امام هادی (ع ) حضرت امام علی النقی الهادی (ع )
تولد امام دهم شيعيان حضرت امام علی
النقی (ع ) را نيمه ذيحجه سال 212
هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع )
و مادرش
سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت
مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام
رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد . نام آن حضرت - علی - کنيه آن امام
همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادي " و " نقي " بود . حضرت
امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و
دوران امامتش 33 سال بود . در اين مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام
اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربيت شاگردان و
اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت .
نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدينه
عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به
حقايق مذهبی
نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با
خليفه ستمگر وقت - يعنی متوکل عباسی - آنی آسايش نداشت . به همين جهت
بود
که عبدالله بن عمر والی مدينه بنا بر دشمنی ديرينه و بدخواهی درونی ، به
متوکل
خليفه زمان خود نامه ای خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار
تهمتها زد ، و
نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزی و حتی ستمکاری وانمود کرد
و
در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب
نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش
مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت
که
طالب رياست ظاهری و حکومت مادی دنيای فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ
معنويت امام را ببينند . و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت
حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر
تو را به مکه و مدينه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از اين ديار
بيرون
بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " .
اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در
سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسی است .
از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار
هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربيت شدند که هر يک
مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدين سان پايه
های دانشگاه جعفری و
موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت
رضا
(ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت
مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين
معارف مذهبی به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن
جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهای وسيعی برای تعليم و نشر برای امامان
بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدوديت بودند و تحت نظر
حاکمان
ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد .
با اين همه ، دوستداران اين مکتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در
اين سالها به هر وسيله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دينی خود ، و
گرفتن
دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم
شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر مي رسيدند و از
سرچشمه دانش
و بينش آنها ، بهره مند مي شدند و اين دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش
بودند
که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدينه و
مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم
متوجه
شده بود که حرمين ( مکه و مدينه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع )
درآيند
و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند . بدين جهت پيک در پيک و نامه در پی
نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدينه به
سامرا
- که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی
حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر
سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد .
برخی از بزرگان مدت اين زندانی و تحت نظر بودن را - بيست سال -
نوشته اند . پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيی بن
هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد
اسحاق بن ابراهيم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به
يحيی بن
هرثمه گفت : ای مرد ، اين امام هادی فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي
دانی
متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت
از تو بازخواست مي کند . يحيی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او
ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصيف ترکی . او نيز
به يحيی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت
هادی را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و
هراسی
ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيی بن هرثمه مأمور جلب
امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان
درباری به خوبی آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسی که
دستگاه
ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و
شيعيان
آن حضرت داشته است . باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته
شده
بود ، متوکل از يحيی پرسيد : علی بن محمد چگونه در مدينه مي زيست ؟
يحيی گفت :
جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاری و بي اعتنايی به دنيا و
مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزی نديدم ، و چون خانه اش را -
چنانکه
دستور داده بودی - بازرسی کردم ، جز قرآن مجيد و
کتابهای علمی چيزی نيافتم .
متوکل از شنيدن اين خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد .
با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر
قبر منور حضرت سيدالشهداء (ع ) آب بستند و زيارت کنندگان آن مرقد مطهر را
از زيارت مانع شدند ، و دشمنی يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اکرم
(ص ) تازه گردانيدند ، با اين همه در برابر شکوه و هيبت حضرت هادی (ع )
هميشه بيمناک و خاشع بود .
مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی
به سزا داشت . روزی متوکل مريض شد و جراحتی پيدا کرد که اطباء از علاجش
درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانی خدمت حضرت
هادی (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل
بود
گفت : يک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودی يابد .
وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او
بگذاريد به اذن خدا بهبودی حاصل مي شود . چنين کردند ، آن جراحت
بهبودی يافت .
مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع )
فرستاد . اتفاقا چند روزی از اين ماجرا نگذشته بود که يکی از بدخواهان به
متوکل خبر داد دينار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی ديده شده است
. متوکل
سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به
خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا
آسيبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادی به نماز
شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست .
آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزی جز آن کيسه ای که مادر متوکل به خانه امام
فرستاده بود و کيسه ديگری سر به مهر در خانه وی نيافت ، که مهر مادر
خليفه بر
آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيری است آن را با اين دو کيسه بردار و
به
نزد متوکل بر . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد .
امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايی نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه
پشمی روی حصيری که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی مي کرد
و
آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود .
با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند
و خلافت و رياست ظاهری بر وی به سر آيد بيمناک بود . بدخواهان و سخن
چينان
نيز در اين امر نقشی داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت
علی بن
محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع کرده و کاغذهای زياد است که
شيعيان
او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " .
متوکل از اين خبر وحشت کرد و به سعيد حاجب که از نزديکان او بود دستور
داد تا بي خبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد . اين قبيل مراقبتها
پيوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت .
و نيز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از
اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل
سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعی ، در موضعی روی هم بريزند . ايشان
چنين
کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالي " نهادند
آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( عليه السلام ) را
نيز
به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را .
و
از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال
حاضر
شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن
حضرت يا يکی از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " .
در اين مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف
کارگزاران حکومت عباسی ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث
زندگی
امام و رفت و آمدهايی که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از
جمله :
" حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد
محمد
- که حرم مطهر وی در نزديکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد
شده است .
اين نکته نيز مي رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به
منزل
امام سر مي زده اند . "
اصحاب و ياران امام دهم (ع )
در ميان اصحاب امام دهم ، برمي
خوريم به چهره هايی چون " علی بن جعفر
ميناوي " که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب
معروف ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و علت آن را چنين نوشته اند
که دو فرزند متوکل خليفه عباسی در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از
طريق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علی (ع ) و آل
علی (ع ) است . متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکيت
را به حضور خود خواست و از وی پرسيد :
آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علی
(ع ) ؟
ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس
و ملاحظه جواب داد :
فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ
بهشت و دو سيد جنت ابدی الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا
و آن دو نور چشم ديده مصطفی کجا ؟
آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد .
متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان
ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعی خالص و يار راستين
امام دهم (ع ) را شهيد کرد .
ديگر از ياران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظيم حسنی است . بنا بر آنچه
محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت
امام حسن مجتبی عليه السلام منتهی مي شود ... " از اکابر محدثين و اعاظم
علماء و
زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و
حضرت امام هادی (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال
آن جناب
نوشته .
نوشته اند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به
عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شيعيان مخفی
شد ... " .
" حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنين استنباط
مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث
گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسی او بوده است . او نيز مانند
ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سياسی صحيح و تصحيح
اصول رهبری در اجتماع اسلامی مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام
، به نوعی
برای اين کار مأموريت داشته است . زيرا که نمي شود کسی با اين قدر و منزلت
و ديانت و تقوا ، کسی که حتی عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست
بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوری که حديث آن معروف است - اعمال
او ، به ويژه اعمال اجتماعی و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام
باشد . حال
چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينی و
فقه سياسی بدان رسيده باشد " .
صورت و سيرت حضرت امام هادی (ع )
حضرت امام دهم (ع )
دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش
اندکی برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام
هادی (ع ) بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتی داشت که
وقتی بر متوکل خليفه جبار عباسی وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس
خاطر وی و احترامش برمي خاستند .
خلفايی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ،
مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنيای فريبنده با
خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی ديرينه داشتند و کم و بيش دشمنی
خود را ظاهر مي کردند ولی همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام
اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و
اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و
احتجاج ، وسعت دانش وی را ديده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پيوسته به
نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مي گذشت . لباس وی جبه ای
بود خشن که بر تن مي پوشيد و زير پای خود حصيری پهن مي کرد . هر غمگينی که
بر
وی نظر مي کرد شاد مي شد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم
بود ،
با اين حال هيبتش در دلهای مردم بسيار بود .
شهادت امام هادی (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در
سال 254هجری به وسيله زهر به شهادت
رسيد . در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر
بالين او
بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن
عسکری پيشوای
حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بيست
سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .
زن و فرزندان امام هادی (ع )
حضرت هادی (ع ) يک زن به نام
سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است .
1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکری (ع ) يازدهمين اختر تابناک
ولايت و امامت است ) .
2 - حسين .
3 - سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود
آراسته و پرهيزگار که بسياری گمان مي کردند مقام ولايت به وی منتقل
خواهد شد .
قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکی سامرا مي باشد .
4 - جعفر .
5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي " عليه " .