سالیان و قرون متمادی است که دانشمندان و اندیشمندان عالم در پاسخ به این سۆال که حضرت محمد صلی الله علیه و آله کیست و چه شخصیتی داشته است; کتاب ها و مقالاتی نوشته اند و به قدر توان و فهم خویش مطالبی را بیان کرده اند، به طوری که اگر بخواهیم آثاری که در خصوص آن پیامبر عظیم الهی به زبان های مختلف تالیف شده است جمع آوری کنیم، موسوعه ی بسیار عظیمی خواهد شد که از نظر کمی و کیفی بی نظیر خواهد بود. بی تردید، تمام صفات کمالی و فضائل اخلاقی در وجود مقدس آن حضرت بی کم و کاست جمع شده بود؛ چرا که آن بزرگوار دست پرورده پروردگار و گل سرسبد جهان هستی و کامل ترین انسان روی زمین است.
بنابراین، برماست که با رویکردی دوباره به سیره و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در سالم سازی جامعه و آرامش روحی مسلمانان تلاش کنیم و بکوشیم خلق و خوی نبوی صلی الله علیه و آله را در اجتماع مسلمانان گسترش دهیم و جسم و جانمان را با اخلاق زیبای آن حضرت جلا بخشیم.
وقایعی که در چند سال گذشته در ایران و جهان رخ داد چند واژه را به شکل ویژه و با بسامد بالا در ادبیات ایران و جهان زنده کرد. این واژه ها عبارتند از «فتنه»، «بصیرت» و «بیداری» .
آنچه گذشت سبب شد که واژه بصیرت در حوزه های مختلفی به کار گرفته شده و به صورت مضاف در عرصه های گوناگون نیز استعمال شود ؛ مانند بصیرت سیاسی، بصیرت فرهنگی و ... .
یکی از این ترکیبها، «بصیرت دینی» است که در این مقاله برآنیم ضمن واکاوی معنایی آن به تطبیقات آن در زندگی رسول خدا صلی الله علیه وآله بپردازیم با این هدف که بتوانیم در این موضوع هم آن حضرت را الگوی خود قرار داده و به گونه ای عمل کنیم که آن اسوه حق و حقیقت به ما آموخته است.
برای نیل به کمال و سعادت راهی جز تمسک به آیات الهی و سیره و سنت اهل بیت علیهم السلام نداریم. بنا بر آیه قرآن باید به ریسمان الهی چنگ زده و مطیع او باشیم، وقتی در این راه قدم نهادیم؛ آنگاه است که رو به سوی خلیفة اللهی کرده و شایستگی جانشینی خدا بر روی زمین را کسب خواهیم کرد. امید که خدای مهربان به ما توفیق بندگی کردن را اعطا نماید. حال گوش جان می سپاریم به اندرزهایرسول گرامی اسلام، همو که نجاتبخش انسان ها می باشد.
![]() | 1- هر چه فرزند آدم پیرتر مىشود، دو صفت در او جوانتر مىگردد:حرص و آرزو. 2- دو گروه از امت من هستند که اگر صلاح یابند، امت من صلاح مىیابد و اگر فاسد شوند، امت من فاسد مىشود:علما وحکام. 3- شما همه شبان و مسؤول نگاهبانى یکدیگرید. 4- نمىتوان همه را با مال راضى کرد اما به حسن خُلق، مىتوان. 5- فقر بلاست. از آن بدتر، بیمارى تن، و از بیمارى تن دشوارتر، بیمارى دل است. 6- مؤمن همواره در جستجوى حکمت است. |
7- از نشر دانش نمىتوان جلو گیری کرد.
پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است.»
جستجو و تتبع در آموزه های پیامبر ما را به اصول و محکماتی هدایت می کند که تفسیرکننده و تراز برای دیگر سخنان است. می توان گفت اصول و محکمات آموزه هایی است که در مرحله معنا و مصداق تردیدبردار نیست یعنی در مرحله معنا، روشن و واضح و در مرحله مصداق بر بیش از یک مصداق قابل انطباق نیست. چنان که از پشتوانه تأیید و حمایت قرآنی نیز برخوردار بوده و با آیات کتاب الهی همسو و سازگار است.
به نظر می رسد پنج اصل بنیادین و اساسی از سخنان و سیره رسول خدا(ص) می توان استخراج کرد که بر پایه آن تلقی و تصور مسلمانان از زن باید شکل گیرد. آن اصول عبارتند از:
1ـ برابری زنان و مردان در حوزه های انسانی؛
2ـ کرامت زن؛
3ـ تعامل انسانی با زن؛
4ـ جایگاه معنوی زنان؛
5ـ منع از خشونت علیه زنان.
اینک به بسط و شرح این اصول و مستندات آن می پردازیم:
1ـ برابری زنان و مردان در حوزه انسانی
رسول خدا(ص) بنیاد و جوهره زن و مرد را بر پایه کتاب الهی واحد می بیند، تفاوت های زیستی که به جهت حفظ نسل انسانی در آدمی تعبیه شده بر این جوهر واحد اثر نمی گذارد. دو دسته از سخنان پیامبر می تواند مستند این اصل قرار گیرد.
داستانى است که در کتب حدیث ما آمده است و حتى اهل تسنن هم نقل کردهاند.رسول اکرم(ص) از ماریه قبطیه پسرى به نام ابراهیم بن رسول الله دارد. این پسر که مورد علاقه رسول اکرم است در هجده ماهگى از دنیا مىرود. رسول اکرم که کانون عاطفه بود قهراً متأثر مىشود و حتى اشک مىریزد و مىفرماید: دل مىسوزد و اشک مىریزد، اى ابراهیم! ما به خاطر تو محزونیم ولى هرگز چیزى بر خلاف رضاى پروردگار نمىگوییم. تمام مسلمین، ناراحت و متأثر به خاطر این که غبارى از حزن بر دل مبارک پیغمبراکرم نشسته است. همان روز تصادفاً خورشید منکسف مىشود و مىگیرد. مسلمین شک نکردند که گرفتن خورشید، هماهنگى عالم بالا به خاطر پیغمبر بود، یعنى خورشید گرفت براى این که فرزند پیغمبر از دنیا رفته است. (1)
![]() | این مطلب در میان مردم مدینه پیچید و زن و مرد یک زبان شدند که دیدى! خورشید به خاطر حزنى که عارض پیغمبراکرم شد گرفت، در حالى که پیغمبر به مردم نگفته - العیاذ بالله- که گرفتن خورشید به خاطر این بوده است. این امر سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیغمبر اضافه شود، و مردم هم در این گونه مسائل بیش از این فکر نمىکنند. ولى پیغمبر چه مىکند؟ پیغمبر نمىخواهد از نقاط ضعف مردم براى هدایت مردم استفاده کند، مىخواهد از نقاط قوت مردم استفاده کند. پیغمبر نمىخواهد از جهالت و نادانى مردم به نفع اسلام استفاده کند، مىخواهد از علم و معرفت مردم استفاده کند. پیغمبر نمىخواهد از ناآگاهى و غفلت مردم استفاده کند، مىخواهد از بیدارى مردم استفاده کند، چون قرآن به او دستور داده:«ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن.» (2) وسایلى ذکر کرده است. |
[پیغمبر نفرمود] عوام چنین حرفى از روى جهالتشان گفتهاند، « خذ الغایات و اترک المبادى» (3)، بالاخره نتیجه خوب از این گرفتهاند، ما هم که به آنها نگفتیم، ما در اینجا سکوت مىکنیم. سکوت هم نکرد. آمد بالاى منبر صحبت کرد، خاطر مردم را راحت کرد، گفت: این که خورشید گرفت به خاطر بچه من نبود.
مردى که حتى از سکوتش سوء استفاده نمىکند، این گونه باید باشد، چرا؟
براى این که اولاً اسلام احتیاج به چنین چیزهایى ندارد. بگذار کسانى بروند از خواب هاى دروغ، از جعل ها و از این جور سکوت ها استفاده کنند که دینشان منطق ندارد، برهان و دلیل ندارد و آثار حقانیت دینشان روشن و نمایان نیست.
اسلام نیازى به این جور چیزها ندارد. ثانیاً همان کسى هم که از این وسایل استفاده مىکند، در نهایت امر اشتباه مىکند. مثل معروف:" همگان را همیشه نمىتوان در جهالت نگاه داشت"، یعنى بعضى از مردم را همیشه مىشود در جهالت نگاه داشت، همه مردم را هم در یک زمان مىشود در جهالت و بى خبرى نگه داشت، ولى همگان را براى همیشه نمىشود در جهالت نگه داشت. گذشته از این که خدا اجازه نمىدهد [و به عبارت دیگر] اگر این اصل هم در کار نبود، پیغمبرى که مىخواهد دینش تا ابد باقى بماند آیا نمىداند که صد سال دیگر، دویست سال دیگر،هزار سال دیگر مردم مىآیند جور دیگرى قضاوت مىکنند؟! و بالاتر همین که خدا به او اجازه نمىدهد. | ![]() |
1- البته این مطلب فى حد ذاته مانعى ندارد. به خاطر پیغمبر ممکن است دنیا زیر و رو بشود. اینها مسأله مهمى نیست.
2- نحل/125.[به راه پروردگارت با حکمت(دلایل عقلى) و اندرز نیکو دعوت کن و با بهترین روش با آنان به بحث و مجادله پرداز.]
3-[به هدف ها بپرداز و وسایل را رها کن.]
مجموعه آثار، جلد 16، ص 108،استاد شهید مرتضى مطهرى.
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: وقتی می خواهی عیوب دیگران را یاد کنی ، عیوب خویش را به یاد آور . (کنز العمال ، ج 3 ، ص 586)
در طول تاریخ ادیان ، کمتر پیامبری وجود دارد که مانند پیامبر اسلام (ص) تمام خصوصیات و جوانب زندگى ایشان به طور واضح و روشن ، بیان و ثبت شده باشد.
خداوند متعال در قرآن با زیباترین عبارات و کامل ترین بیانات ، آن حضرت را معرفى نموده و با عالى ترین صفات ستوده است و مى فرماید: « و اِنّک لَعلی خُلق عَظیم» ؛ ( قلم/4) " ای پیامبر! تو بر اخلاقى عظیم استوار هستى. "
نیز مى فرماید: « محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم.» (فتح/29)محمد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سر سخت و در میان خود مهربانند.
روز بعثت پیامبر، مانند روز تولد و رحلت آن حضرت از نظر تاریخ نگاران قطعى نیست. دانشمندان شیعه،تقریباً متفقاند که پیامبر اسلام در بیست و هفتم ماه«رجب»به رسالت مبعوث گردید، و نبوت او از همان روز شروع شد. ولى مشهور در میان دانشمندان سُنى اینست که بزرگ پیشواى اسلام، در ماه رمضان به این مقام بزرگ نائل گردید، و در آن ماه پربرکت و مبارک، حضرتش براى راهنمائى مردم از طرف خداى جهان ماموریت پیدا کرد، و به منصب رسالت و نبوت مفتخر شد.
از آنجا که شیعه خود را پیرو عترت و اهل بیت پیامبر مىداند و به حکم حدیث«ثقلین»، گفتار پیشوایان خود را از هر نظر، قطعى و صحیح مىشمارد از این رو درباره تعیین روز بعثت پیامبر اسلام پیرو قولى شدند که از اهل بیت آن حضرت براى آنان، به طور صحیح نقل شده است. فرزندان آن حضرت مىگویند: بزرگ خاندان ما در ماه رجب در بیست و هفتمین روز آن ماه مبعوث گردید. روى این مقدمات، آنان نباید در صحت و پابرجائى قول مزبور شک و تردیدى به خود راه دهند. چیزى که مىتواند براى قول دیگر مدرک شمرده شود، همان تصریح قرآن است بر اینکه آیات قرآن در ماه رمضان نازل گردیده است. از آنجا که روز بعثت، روز آغاز وحى و نزول قرآن بوده است، بنابراین باید گفت که روز بعثت در همان ماهى است که قرآن در آن ماه فرو فرستاده شده است، و آن همان ماه رمضان است. اینک آیاتى که دلالت دارد بر اینکه قرآن در ماه مبارک نازل گردیده است:
1-ماه رمضان،ماهى که در آن ماه قرآن فرو فرستاده شده است. (1)
2-سوگند به قرآن که ما آن را در یک شب مبارک فرو فرستادیم (2) و آن شب،همان شب قدر است که در سوره«قدر»بر آن تصریح شده است.چنانکه فرموده:ما قرآن را در شب«قدر»فرو فرستادیم.
بر طبق آنچه از تواریخ و روایات به دست مىآید نخستین دستورى که به پیغمبر اسلام نازل گردید دستور نماز بود. بدین ترتیب که در همان روزهاى نخست بعثت، روزى رسول خدا(ص) در بالاى شهر مکه بود که جبرئیل نازل گردید و با پاى خود به کنار کوه زد و چشمه آبى ظاهر گردید، پس جبرئیل براى تعلیم آن حضرت با آن آب وضو گرفت و رسول خدا(ص) نیز از او پیروى کرد، آن گاه جبرئیل نماز را به آن حضرت تعلیم داد و نماز خواند.
پیغمبر بزرگوار پس از این جریان به خانه آمد و آنچه را یاد گرفته بود به خدیجه و على(ع) یاد داد و آن دو نیز نماز خواندند. از آن پس گاهى رسول خدا(ص) براى خواندن نماز به درههاى مکه مىرفت و على(ع) نیز به دنبال او بود و با او نماز مىگزارد و گاهى هم مطابق نقل برخى از مورخین به مسجد الحرام یا منى مىآمد و با همان دو نفرى که به او ایمان آورده بودند [یعنى على و خدیجه(س)] نماز مىخواند.
اهل تاریخ از شخصى به نام عفیف کندى روایت کردهاند که گوید: من مرد تاجرى بودم که براى حج به مکه آمدم و به نزد عباس بن عبد المطلب که سابقه دوستى با او داشتم برفتم تا از وى مقدارى مال التجاره خریدارى کنم. پس روزى همچنان که نزد عباس در منا بودم - و در حدیثى است که به جاى منى، مسجد الحرام را ذکر کرده - ناگاه مردى را دیدم که از خیمه یا منزلگاه خویش خارج شد و نگاهى به خورشید کرد و چون دید ظهر شده وضویى کامل گرفت و سپس به سوى کعبه به نماز ایستاد و پس از او پسرى را که نزدیک به حد بلوغ بود مشاهده کردم او نیز بیامد و وضو گرفت و در کنار وى ایستاد؛ و پس از آن دو، زنى را دیدم بیرون آمد و پشت سر آن دو نفر ایستاد. و به دنبال آن دیدم آن مرد به رکوع رفت و آن پسرک و آن زن نیز از او پیروى کرده به رکوع رفتند، آن مرد به سجده افتاد آن دو نیز به دنبال او سجده کردند.
من که آن منظره را دیدم به عباس - میزبان خود - گفتم: واى! این دیگر چه دینى است؟ پاسخ داد: این دین و آیین محمد بن عبد الله برادرزاده من است و عقیده دارد که خدا او را به پیامبرى فرستاده و آن دیگر برادر زاده دیگرم على بن ابیطالب است و آن زن نیز همسرش خدیجه مىباشد.
عفیف کندى پس از آن که مسلمان شده بود مىگفت: اى کاش من چهارمین آنها بودم.
منبع : کتاب: زندگانى حضرت محمد(ص) ص 135
نویسنده: رسولى محلاتى
در جست و جوى "ابعاد معنوى" یک اثر هنرى، نزدیکترین پاسخ را شاید بتوانیم در اثرى یگانه و درخشان، یعنى در نقاشى "معراجحضرت رسول" اثر سلطان محمد نقاش بیابیم. این اثر، همراه با سه اثر دیگر منسوب به او، در نسخهى خطى مصور خمسهى نظامى، سفارش شاه طهماسب صفوى قرار گرفته است که در فاصلهى میان سالهاى 942 تا 947 هجرى قمرى نقاشى و خوشنویسى شده است و خوشنویس آن شاه محمود نیشابورى، خطاط بسیار معتبر و مشهور قرن دهم هجرى قمرى است.
| در انجامهى این کتاب آمده است که"فى سلخ شهر ربیع الاول سنه سبع و اربعین و تسعمایه" خوشنویسى آن تمام شده است و قطعاً نقاشى ها نیز در فاصله ى پنج ساله ىآغاز و اختتام کتاب ساخته و پرداخته شدهاند. این خمسه، ظاهراً تا انتهاى زمان فتحعلیشاه قاجار در کتابخانهى سلطنتى حفظ مى شده تا این که در سال 1880 براى موزهى بریتانیا،از طریقى نامعلوم، خریدارى شده و تا به امروز در همان جا محفوظ مانده است. |
خمسهى نظامى شاه طهماسب صفوى 396 ورق و چهارده مجلس نگارگرى دارد که به سلطان محمد و میرک و میرزاعلى و میرسیدعلى و مظفرعلى منسوباند، که از بزرگ ترین هنرمندان دوران خود به شمار مىروند. این اثر بى نظیر، هر چند از حیث تعداد آثار به پاى شاهنامهى شاه طهماسبى نمى رسد، اما هر کدام از مجالس نگارگرى آن، با بهترین نمونههاى شاهنامه ى شاه طهماسبى پهلو مى زنند و در جاهایى بر آنها پیشى مىگیرند.
تاریخ سنت، گواهى زنده بر تلاشهایى است که به منظور از بین بردن یا کاستن از نقش سنت شکل گرفته است. با این همه، فرایند تاثیرگذارى سنت در جامعه همیشه فعال مانده، و تا ژرفناى لایههاى احساسات اجتماعى رسوخ کرده است .کوشش این نوشتار، باز گفتن و بررسى اجمالى عناصر موثر در ماندگارى سنت نبوى است.
بىگمان فایده بررسىهایى از این دست، نقب زدن به کاستىهاى رفتار اجتماعى پیرامون سنت، شناخت هر چه بیشتر قابلیتهاى فرومانده و نشکفته آن و پیدایش نگاه دغدغه انگیز به عوامل و مزایایى است که در طول تاریخ، بسط اندیشههاى سنت را در خود داشتند ولى بارور نشدند.
در یک نگاه تحلیلى، عناصر موثر در بقاى سنت را به مجموعههایى چند مىتوان تقسیم کرد که این نوشتار به مهمترین آنها اشاره دارد.
همچون هر باغبان دلسوز و زحمت کشیدهاى که عمر خود را پاى نهالها و بذرهایش گذاشته و در سالهاى پیرى، نگران باغ پس از خویش است، پیامبر رحمت و معلم بشریت حضرت رسول صلی الله علیه و آله نیز، در سالهاى آخر عمر، نگران وضع امت پس از رحلت خویش بود.
نگرانىهاى پیامبر صلی الله علیه و آله، در زمینههاى مختلف بود، چرا که آفتها و عارضههایى که دامنگیر انسان مىگردد، متفاوت است. رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن سالها، نگرانى خویش را نسبت به وقوعاین حوادث -پس از خویش- ، ابراز داشته و آنها را پیش بینى کردهبود.
برخى از این موضوعات نگران کننده، حاکى از نوعى"رجعت" در امت مسلمان است، یعنى کمرنگ شدن ارزشهاى الهى و اسلامى و احیاى دوباره معیارهاى جاهلى و سر برآوردن خوى و خصلتهاى غیر انسانى، که به برکت اسلام،قطع شده بود و در عصر پس از رسول، بار دیگر جان گرفت و معیارها را برهم زد. این نوع رجعت به جاهلیت، که از نگرانىهاى عمده آن حضرتبود، براى هر مصلحى که با رهبرى خویش، امتى و فرهنگى و نظامى پدید آورده باشد، وجود دارد، چرا که نسل دوم و سوم در یک حرکت انقلابى و نهضت اصلاحى، اغلب داراى آن روحیات، باورها، انگیزهها، شناختهاى عینى و تجربههاى محسوس"انقلابیون اولیه" و"سابقون" نیستند و زمینه سیر قهقرایى و بازگشت به شرایط پیش از تحول و نهضت، در آنان فراهمتر است و دشمنان هم از همین"زمینه"ها بهره مىگیرند و به دگرگون سازى"فرهنگ انقلاب" مىپردازند.