معرفی وبلاگ
دسته
لینک دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 348156
تعداد نوشته ها : 574
تعداد نظرات : 38
reza
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

 

چشمان منتظر

چشمانم براه است.سال هاست که بی توام ودر سکوت

یاد تو را می خوانم .بدون تو چکنم؟.چگونه چشمانم را راضی کنم که دیگر تو را نخواهند دید؟

چگونه از غم چشمانم بکاهم؟ چگونه لب هایی که همیشه به امید

دیدنت تبسم بر لب داشت این بار بدون بودن تو خود را به خنده بگشایند؟

پاهایم دیگر استوار نیست پاهایی که پا به پای تو میدویدند.

همه اش به دنبال راهی میگردم که حتی در انتهایش تو باشی.

کاش تو بودی. شب ها را با یادت گذراندم .

اما امشب دیگر شب آخر است .

از وقتی که ماه در می آید تا وقتی که جایش را به خورشید

می دهد ,چشمانم دوخته به در بیدارم.

ولی امشب جور دیگریست .حس دیگری دارم .می دانم که تو می آیی

 و مرا با خود خواهی برد.

                   صمیمانه واز ته قلبم می گویم:

                    با تمام وجود دوستت دارم...

نظر ندی خیلی بی وفای

دسته ها : عشق
1387/9/17 16:19

 

ویرانه

جای من و تو در این منزل ویرانه نیست            مثل من اینجا کسی بی کس و بیگانه نیست

تا که دلت مامن دیو و دد و اژدهــــاست             غیر تباهی کسی ساکن این خـــــانه نیست

بلبل از گل جدا مرده در اینجا رهــــــــا              شمع خموشــــــم دگر همدم پروانه نیست

خسرو شیرین سخــــن روح ندارد به تن              لیلی گلگون کفن محـــــــرم دیوانه نیست

زلف گره گیر یار گم شده در خاک وخار             آینه و شانه هست گیـسوی بر شانه نیست

دیده همه گریـــــه و سینه همه آتش است              زندگی ام مردن است تا دم جانانـه نیست

دسته ها : عشق
1387/9/16 17:1

               

کویری خشک و سوزان جان من بی                 ز دنیا مـــــــــــاتم  و  غم آن  من  بی

تو که حیـــــــــــرون منو تنها گذاری                 ندونی تــــــــــــــــافلک افغان من بی

 

ته لاله  کوهســاری مو گل جو               مو دور افتاده خارم ته  سمن بو

چرا سرگشته هر کوه و دشتم               بنـــــــــازم قامتت آخر ته ام گو

 

ز خون پاک تو صحراست رنگین     همه یـــــاران یکدل زار و غمگین

کجـــــــــــا رفتی تو ای آرام جانم      به دوشم چون کشم این بار سنگین

 

به نعش غرق خونم باز جان ده     به کوه و دشت و هامونم امان ده

امان از محنت و داد از غریبی     به چشمان راه جیحونم نشان ده

 

خدایا عمر مو دیــــــگر تمومه         خورم غم پس چرا یارم نیومه

کفن خونین سوار اسب چوبین         ولی بــــاز ای خدا او آرزومه

 

به خــــاک مو اگر روزی بیایی      که عقده روح رنجورم گشایی

بپاشون آبی از گوشه دو چشمت     که گرد از گور تاریکم زدایی

 

شو و مو در بیــــابون یاد خونه        خدایـــا دردمو یــــــــارم ندونه

شو تاریک و یخبندون و چشمی        که اشکش سوی دریاها روونه

دسته ها : عشق
1387/9/16 16:55

 

مهربان ترین آدم دنیا: مادر شیرین ترین لحظه زندگی: عیدی گرفتن یک بچهبهترین دوست نوجوانی : تنهایی بهترین هدیه ی جوانی: نگاهفتنه انگیزترین چیز توی زندگی : دروغ بهتریم هدیه دوران عاشقی: بوسه

چقدر بگم نظر یادت نره

دسته ها : عشق
1387/9/16 16:31

کاش هرگز نمی دیدمت تا.... کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت رابخورم ... کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی دیدن یک لحظه فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم ... کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد ... تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند ... کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با خود نگویم : " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم "    هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته  هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته
دو چشم منتظر به در همیشه چشم به راهته
هرجا بودی یادت نره یه بیت جا مونده داری
یه هنجره پر از غزل تو غیبتت تو ساکته
تو ای عزیز هرجا بودی طنین این صدا بودی
برای زنده بودنم نفس بودی هوا بودی
قدم قدم تو جاده ها دلیل رفتنم شدی
تو خود تنم شدی حتی اگه جدا بودی
هرجا بودی یادت نره یه عاشقی به یادته
دو چشم منتظر به در همیشه چشم به راهته
فقط خیال ناز توست که این سکوت رو میشکنه
دست نجیب تو فقط تار دلم رو میزنه
هرجا بودی یادت نره دلم اسیر خواستنه
وقتی نباشی کاره من روز و شب رو شمردنه 
   سلام هستی من سلام هستی من وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره. وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه.  وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته. وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه.  وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستاش در ارزوی دستاته.  وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریه اش اونها رو می لرزوند.      وقتی که دلت گرفته شد به یاد بیار کسی رو که قلبش مملو ازعشق پاک تو است. ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم می دونی معبد و بتکده من میان ابروان قشنگ توست. ارزوی من دیدار روی تو و نهایت امید من به دست اوردن توست   بی تو تنهام باورم کن بی تو تنهام، تو نباشی سرده دنیام بذار آدما بدونن عاشقم، عاشقی رسوام اگه روزی بدونم که تو دیگه منو نمی خوای اگه دنیا منو بخواد بی تو من دنیا نمی خوام بی تو، من یه بی پناهم، تو قشنگترین پناهی دستامو بگیر تو دستات لحظه ی دل بی قراری خیلی وقته که می دونم یه کسی تو لحظه هاته واسه ی به تو رسیدن مثل سایه پا به پاته بار عشقمو نمیشه حتی رو کوهم بذاری من که تک سوار دنیام واسه ی عاشق سواری بی تو، من یه بی پناهم، تو قشنگترین پناهی دستامو بگیر تو دستات لحظه ی دل بی قراری    دوستت برو بی من..... برو بی من ولی بدان که راه پایان ندارد و تنها رفتن ایمان می خواهد. برو که اگر رفتی می دان که ثابت قدمی و به خود می بالم که به کسی دل بستم که توانست تنها برود، پس در انتخاب خود اشتباه نکردم
    عاشق آن نیست که ...... عاشق آن نیست که هر دم طلب یار کن عاشق آن است که دل را حرم یار کند دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد ........ از اشک پرسیدم چرا اومدی؟؟ گفت آخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جای من نیست     وقتی میخواستم  وقتی میخواستم زندگی کنم: راههارابستند وقتی میخواستم سخن بگویم گفتند:دروغ است وقتی میخواستم از دوریت بگویم گفتند:کودکانه است وقتی میخواستم عاشق شوم گفتند:گناه است وفتی میخواستم به زندگی لبخند بزنم گفتند:دیوانه است وقتی میخواستم به ستایش در ایم گفتند:ریاکاراست وقتی میخواستم سکوت اختیار کنم گفتند:عاشق
    هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره ... هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببینی . اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشید بدون برات میمیره . اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره و اگر هم خندید بدون اصلا دوست نداره
  زمان طولانی میشه ..... زمان طولانی میشه واسه اونایی که غصه دارن، کوتاه میشه واسه اونایی که شادن، دیر میگذره برای اونایی که منتظرن، زود میگذره برای اونایی که عجله دارن، اما ... اما ابدی میشه برای اونایی که عاشقن     به کوه گفتم ...... به کوه گفتم عشق چیست؟! لرزید به ابر گفتم عشق چیست؟! بارید به باد گفتم عشق چیست؟! وزید به پروانه گفتم عشق چیست؟! نالید به گل گفتم عشق چیست؟! پرپر شد به انسان گفتم عشق چیست؟! اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: لرزیدن.باریدن.وزیدن.نالیدن.پرپر شدن.
   به به .......... چی گفتم فرشته‌ها وجود دارن، اما بعضی وقت‌ها چون بال ندارن، ما بهشون می‌گیم دوست. در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هر چقدر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد. گفتی محبت کن برو گفتم خدا حافظ ولی ... رفتم که باورت بشه دارم محبت می کنم...    دو جمله زیبا باران نمی شوم که نگویی: با چه منتی خود را بر شیشه می کوبد تا پنجره را باز کنم و نیم نگاهی بیندازم. ابر می شوم که از نگرانی یک روز بارانی هر لحظه پنجره را بگشایی و مرا در آسمان نگاه کنی. هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند 
   چه جوری میتونم نترسم میگی گل رو دوست داری ولی میچینیش... میگی بارون رو دوست داری ولی با چتر میری زیرش... میگی پرنده رو دوست داری ولی تو قفس میندازیش... چه جوری میتونم نترسم وقتی میگی دوستم داری؟؟؟ .
  همیشه صداهای بلند رو  همیشه صداهای بلند رو می شنویم . پررنگها رو می بینیم . سخت ها رو می خواهیم . غافل از اینکه خوبها آسان می آیند ، بی رنگ می مانند و بی صدا میروند...   یه روز عشقت رو دزدیدم... یه روز عشقت رو دزدیدم و برای اینکه جاش مطمئن باشه اون رو تو قلبم قایم کردم اما نمی دونستم که یه روز برای اینکه اون رو پس بگیری قلبم رو می شکنی.
 تو را گم کرده ام امروز... تورا گم کرده ام امروز ...وحالا لحظه های من ..گرفتار سکوتی سرد وسنگینند..وچشمانم...که تا دیروز به عشقت می درخشیدند ...نمی دانی چه غمگینند ..چراغ روشن شب بود ..برایم چشم های تو.. نمی دانم چه خواهد شد....پر از دلشوره ام... بی تاب ودلگیرم.....کجا ماندی.
  نظر یادت نره
دسته ها : عشق
1387/9/16 15:10

                          

قهر

نگه دار به سوی من چه می کنی ؟

                    چو در بر رقیب من نشسته ای

به حیرتم که بعد از آن فریبها

                   تو هم پی فریب من نشسته ای

 

 

به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا

                    که جام خود به جام دیگری زدی

چو فال حافظ آن میانه باز شد

                      تو فال خود به نام دیگری زدی

 

 

برو برو به سوی او مرا چه غم 

                        تو آفتابی او زمین من آسمان

بر او بتاب ز آن که من نشسته ام

                         به ناز روی شانه ستارگان

 

 

برو بتاب ز آنکه گریه می کند

                     در این میانه قلب من به حال او

 

اگر به سویت این چنین دویده ام

                  به عشق عاشقم نه بر وصال تو

به ظلمت شبان بی فروغ من

                 خیال عشق خوشتر از خیال تو

 

 

کنون که در کنار او نشسته ای

                    تو و شراب و دولت وصال او

گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد

                 تن تو ماند و عشق بی زوال تو 

 

دسته ها : عشق
1387/9/16 14:50

فلسفه دوستی:

من نمی دانم فلسفه دوستی ما انسان ها با

 

یکدیگر چیست؟

 

شاید...!

 

ما انسان ها با هم دوست می شویم تا

 

 یکدیگر را در رسیدن به کمال کمک کنیم.

 

با هم دوست می شویم تا طرف مقابل مان

 

را شاد کنیم

 

و

 

خودمان هم نشاط را مزه مزه کنیم.

 

دوست می شویم تا تنهایی یکدیگر را فراری

 

دهیم به سمت ابد.

 

ما...

   

من نمی دانم فلسفه دوستی من و تو چیست؟

 

من مدام فقط باید به نبودنت فکر کنم!

 

مزه تنهایی گرفته تمام وجودم را!

 

دیگر نمی دانم شادی چه طعمی دارد!

 

من هر روزم را با تکرار عبارت های تاکیدی

 

ومثبت شروع می کنم.

 

یک احساس خوبی در رگ هایم وول

 

می خورد با این کار.

 

اما... فقط کافی است به خلا نبودنت

 

فکر کنم.

 

دیگر خبری از آن احساس خوشاین نیست که نیست!

 

...

 

لطفا فلسفه دوستی بین خودمان را برای

 

 من تعریف کن؟! لطفاً!

 

تو چجوری می توانی بدون من زندگی

 

کنی!

 

تویی که سه قرن پیش می گفتی "دوستت

 

دارم".

 

تویی که با مهربانی هایت به من خاطر نشان

 

می کردی که برایت ارزش دارم.

 حالا فلسفه این تنهایی و دلتنگی و ...

چیست؟

 

این فقدان خواسته یا ناخواسته را ترجمه

 

کن برایم، شاید خمودگی دست از سرم بردارد.

 

من این شهر شلوغ غربت زده را نمی خواهم.

 

این پله های روز افزون پیشرفت را دوست

 

ندارم.

 

دارم با پرنده ها و درخت ها بیگانه می شوم!

 

این بیگانگی بزرگ ترین فاجعه زندگی من

 

است (البته، بعد از فاجعه کوچ کردن تو!)

 

کاشکی دیر نشود!

 

کاشکی جنون دست از سر نوشته های من

 

 بردارد، کاشکی!

 

دلم برای سلام های خوش طعمت تنگ

 

 شده، عزیز روزهای زندگی!

 

دلم برایت تنگ شده، عزیزی که به من

 

تکرار جمله "دوستت دارم" را آموختی!

 

چرا مرا نجات نمی دهی از این همه

 

دغدغه؟!!

 

می بینی؟!سطر به سطر نوشته هایم لهجه

 

دلتنگی شدید، به خود گرفته اند؟!!

 

راستی! این نوشته ها را هنوز می خوانی؟!

 

اگر پاسخت "آری"ست، کاری بکن که

 

فلسفه دوستی، زیبا ترین فلسفه زندگی مان بشود!!

نظر یادت نره

دسته ها : عشق
1387/9/16 14:34

قشنگترین عشق

 

مجنون را به محکمه عدل بردند و گفتند:توبه کن

گقت:خدایا عاشقم  ** عاشق ترم کن

تو بارون که رفتی شبم زیر و رو شدیه بغض شکسته رفیق گلوم شدتو بارون که رفتی دل باغچه پژمردتمام وجودم توی اینه خط خوردهنوز وقتی بارون تو کوچه می بارهدلم غصه داره دلم بی قرارهنه شب عاشقانه است نه رویا قشنگهدلم بی تو خونه دلم بی تو تنگهیه شب زیر بازون که چشمم به راههمی بینم که کوچه پر نور ماههتو ماهه منی که تو بارون رسیدی

امید منی تو شب نا امیدی

عشق چیست؟

عشق یعنی یک سلام و یک درود

 عشق یعنی درد و محنت در درون

 عشق یعنی یک تبلور یک سرود

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی یک شقایق غرق خون

 عشق یعنی زاهد اما بت پرست

 عشق یعنی همچو من شیدا شدن

 عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

نظریادت نره
دسته ها : عشق
1387/9/14 17:10
                                    

ده دستات و به من تا باورم شه پیشمی

می دونم خوب می دونی تو تار و پود و ریشمی

تو که از دنیا گذشتی واسه یک خنده ی من

چرا من نگذرم از یه پوست و خون به اسم تن

تو خیالمم نبود دوباره عاشقی کنم

ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم

نمی دونم چی بگم که باورت شه جونمی

توی این کابوس درد رویای مهربونمی

می دونی با تو پرم از شعر و ستاره

می دونی بی تو لحظه حرمتی نداره

می دونی در تو این خدا بوده که تونسته گل عشق و بکاره

وقتی حتی پیشمی دلم بات تنگ میشه باز

عشق تو تو لحظه هام خاطره ساز و قصه ساز

به جون خودت که بی تو از نفس هم سیر می شم

نمی دونم چی می شه بدجوری گوشه گیر می شم

ممنونم که بچه بازی هامو طاقت می کنی

هر چقدر بد می شم اما تو نجابت می کنی

هر کجای دنیا باشم با منی و در منی

نگران حال و روزم بیشتر از خود منی

می دونی با تو پرم از شعر و ستاره

می دونی بی تو لحظه حرمتی نداره

می دونی در تو این خدا بوده که تونسته گل عشق و بکاره

... می دونی با تو ...

... می دونی بی تو ...

... می دونی در تو ...

 

دل تنگی هات رو بردار به روی قلبم بذار

 

دل تنگی هات رو بردار به روی قلبم بذار

تکیه بده به شونم تو این مسیر دشوار

اگه منو نمی خوای حرف دلم رو گوش کن

فقط برای یک بار بعدش خدانگهدار

بعدش خدانگهدار ...

تنهایی خیلی سخته وقتی چشام براهه

وقتی که شب سیاهه وقتی بدون ماهه

تنهایی خیلی تلخه وقتی که بی تو هستم

تنها می مونه دستم با این دل شکستم

دل تنگی هامو بردار پیش خودت نگه دار

هر وقت که تنها شدی منو به یادت بیار

داری می ری نمی خوام وقت تو رو بگیرم

این حرف آخر من دوست دارم

... دوست دارم ...

... می میرم ...

تنهایی خیلی درده اگه نیای تو خوابم

وقتی تو اضطرابم تو هم ندی جوابم

تنهایی خیلی سرده وقتی پیشم نباشی

آتیشم نباشی بیدار می شم نباشی

تنهایی خیلی سردمه ...

 

حالا که می خوام بمونی شعر رفتن رو می خونی

 

دارم از چشات می خونم باورش سخته هنوزم

تو نباشی توی شعرهام من دیگه از کی بخونم

حالا که می خوام بمونی شعر رفتن رو می خونی

قلب من عاشق ترینه این رو از چشام می خونی

... دست تو تو دست من بود ...

... نمی دونم کی تو رو ازم گرفت ...

... نمی دونم که کدوم نگاه شوم ...

 ...قصه ی جدایی رو برام نوشت ...

حالا که می خوام بمونی شعر رفتن رو می خونی

قلب من عاشق ترینه اینو از چشام می خونی

فراموش شده

 

مثه برگی خشک و تنها روی شاخه موندم اینجا

... می ترسم ...

توی چنگ وحشی باد برم از خاطر و از یاد

... بپوسم ...

همه ی روزهای من قصه ی بودن من

توی آینه ی دلم مثه شب سیاه و سرده

 ...مثه ابرها رنگ درده ...

تو شتاب لحظه ها من با خودم یکه و تنهام

... می دونم ...

تو سراب این افق تا سفر نهایت اینجا

... می مونم ...

همه ی روزهای من قصه ی بودن من

توی آینه ی دلم مثه شب سیاه و یرده

... مثه ابرها رنگ درده ...

مثه یه غروب تنها که می شینه پشت ابرها

 ... یه سکوت بی پناهم ...

توی این بیهودگی ها لحظه ها رو می شمارم

... انتظار هر نگاهم ...

 

عشق من بمون

 

عشق من بمون دل واپسم نذار

بی تو نمی گذره این روز و روزگار

من با تو دل خوشم وقتی کنارمی

وقتی تو یارمی  دار و ندارمی

... عشق من بمون ...

... بمون ...

عشق من بمون باز با من بخون

این ترانه ی پاک و مهربون

من با تو دل خوشم وقتی کنارمی

وقتی تو یارمی دار و ندارمی

می دونم نیستس سر پیمونت

می دونم عشقم شده زندونت

عشق من بمون دلواپسم نذار

بی تو نمی گذره این روز و روزگار

... عشق من بمون ...

... بمون ...

نظر یادت نره

دسته ها : عشق
1387/9/14 17:1
 

یه روزی فکر میکردم بدون تو میمیرم
پیش خودت میگفتی تو چنگ تو اسیرم
یه روزی فکر میکردم کنار تو میمونم
تا دنیا دنیا باشه از عشق تو میخونم
یه روزی فکر میکردم برام خیلی عزیزی
اگه یه روز نباشی دل رو به هم میریزی
یه روزی فکر میکردم صادق و باوفایی
اما حالا میبینم از این حرفا رهایی
برام دیگه مهم نیست عاشق من نباشی
فقط می خوام خیلی زود از پیش من جدا شی
فقط بدون که دیگه تو قلب من تو مردی
خیلی وقته میدونم قلبم و از یاد بردی
منم میخوام رها شم میخوام با تو نباشم
منم میخوام مثل تو با یکی آشنا شم
الان دیگه میفهمم که عشق تو سراب بود
خدا رو شکر تو قلبم هنوز یه قطره آب بود
خداحافظ عزیزم.حال دلت خرابه
تو دیگه هیچی نیستی عشقت مثل حبابه

 

دسته ها : عشق
1387/9/14 17:1
نگاه تو
به من نگو که بعد تو زندگی از سر بگیرم               نگو که از درخت تو جای دیگه پر بگیرم به من نگو که اسمتو پاک کنم از توی دلم               نگو که از کنار تو جای دیگه باید برم نگاه تو یه دسته گل از طرف خدا بوده               به این دل شکسته که بدون تو فنا بوده به من نگو نگاهتو دیگه تو چشمام ندارم              نگو که گلدون تو رو دیگه رو تاقچه نذارم مثل صداقت تو رو دیگه تو دنیا ندیدم              آبی چشمای تو رو تو موج دریا ندیدم به من نگو که مثل تو جای دیگه پیدا کنم              نگو که این دلو بازم جای دیگه شیدا کنم فقط گل نگاه تو تو قلب من ریشه زده              ببین حالا دوری تو به این درخت تیشه زده به من نگو که حرفامو بگم واسه یکی دیگه             خیال نکن که قلب من بدون تو قصه می گه اگه نتابه آفتاب چشمای تو به باغ دل              درخت احساس دیگه نمی گیره سراغ دل حالا که قلب من شده با زنجیر چشات اسیر        
 
 
قدرت عشق
پر از عشق و پر از احساسم امشب                                 پر از بال و پر پروازم امشبتو را ای آشنای آسمانی                                    سرودم در غم آوازم امشبنمیدانم چه احساسی ست در دل                                      که با شوری چنین ، دمسازم امشبتو امیدی برای قلب خسته                                     که من بر عشق تو می نازم امشبتو روحت آنقدر والاست ، یارا                                                  که من از وسعتش در رازم امشببیا دستم بگیر و یاریم کن                                                           که من در نقطه ی آغازم امشبولی با قدرت عشق تو دیگر                               برای خود پلی می سازم امشباگر چون کوه پشت من نباشی                                              در این دنیای غم می بازم امشباگر باشی تو ای خورشید یلدا                                                  پر از بال و پر پروازم امشب 
برای تو
امشب به یاد چشم تو من گریه می کنم                    با سیل اشک یاد تو را زنده می کنمدوری ز من ولیک برای دو چشم تو                    از باغ سینه گل یاسمن دسته می کنم 
 
سفر
بی تو و چشم مست تو من به کجا سفر کنم ؟                      بی تو چگونه نازنین ستاره را خبر کنم ؟ شهر نگاه من ببین یخ زده و بدون نور                     نگو که بی نگاه تو شب دلم سحر کنم پر از صدای تو شده تمام لحظه های من                     چگونه بعد تو از آن خاطره ها گذر کنم ؟ درون شعر زندگی قافیه نام تو شده                     نمی شود به زندگی بدون تو نظر کنم اگر تمام قلب من بسوزد از فراق باز                    محال باشد این که من ز عاشقی حذر کنم تمام هر چه هست و نیست به اسم تو نوشته ام                    برای من همین که با خیال تو سفر کنم  
اشکهای تو
تو وقتی گریه می کنی خیلی قشنگترن چشات                 مثل یه آسمونی که داره ازش بارون میادمثل همون آسمونم وقتی که اشکات می میرن                 تو عمق پر راز چشات نور رنگین کمون میاد 
 
 
وقتی نباشی
وقتی نباشی آسمان از نور خالی ست                اشکم ز دیده بی امان چون سیل جاری ستوقتی نباشی در دلم غوغاست یارا                بی دستهایت زنده ماندن احتمالی ستبا تو همیشه زندگی لبریز عشق است                بی تو تمام نیک بختی ها خیالی ستای کاش میدیدی که بی تو باغ قلبم                چون روزگار تلخ و داغ خشکسالی ستتا بودی اینجا زندگی شیرین ترین بود                اکنون تمام دلخوشیها چون سرابی ستدلتنگ صحبتهای شیرین تو هستم                زیرا تمام حرفهای تو خدایی ستوقتی نباشی هیچ امیدی به دل نیست                حتی امید زنده بودن هم خیالی ستبی تو چگونه سر دهم آواز از دل ؟                تا تو نباشی شوق دل حس محالی ستامشب دوباره در دلم شور تو برپاست                احساس تو تنها دلیل عشق بازی ستامشب برای تو سرودم تا بدانی                در دل همیشه نازنین این شعر جاریست :وقتی نباشی آسمان از نور خالی ست                اشکم ز دیده بی امان چون سیل جاری ستوقتی تو باشی ای امید بال پروازتمام آسمانش آفتابی ست 
بمان
نگاه کن چه بی صدا درون خود شکسته ام                  نگاه کن که بعد تو من از همه گسسته ام نگاه کن دل مرا که می تپد برای تو                  نگاه کن گل غزل شکفته در هوای تو نگاه کن عزیز دل که خانه ام قفس شده                 ببین تو قلب عاشقی که با تو هم نفس شده نگاه کن مرا ببین که مانده ام درین خزان                 به خاطر دلی که شد فقط برای تو ، بمان 
 
باغ رؤیا
چشمای تو واسه ی من شده خورشید طلایی                که تا وقتی باز بمونن نمی یاد شب جداییچشمای تو واسه ی من یه سبد پر از ستاره                که تا وقتی که می خندن ، آسمون غمی ندارهمثل اون چشای زیبا دیدم تو هیچ سرایی                 مثل اون چشا که می دن بوی قدرت خداییدل من تو باغ چشمات گلی دیده مثل نرگس                که دیگه مثل اونو باز هیچ جایی ندیده هرگزدل من اسیر تو شد ، اسیر برق نگاهت                ولی تو رفتی و اونو تنها کردی با فراقتخورشیدم بی نور چشمات دیگه سرد و بی فروغه                نگو که شعر تو و این عشق رؤیاییت دروغهبعد تو تو باغ هستی چشمایی فریبا دیدم               ولی به خدا که دیگه چشمی آشنا ندیدمچشمای تو با دل من شده مثل یک گل ناز               که بجز روی درختش کجا غنچه می کنه باز ؟چشمای تو پر رازه ، رازی که به من نگفته              مثل دریا که تو عمقش چند تایی صدف نهفتهمنو راه بده تو باغ اون چشای ناب زیبا              چون پرنده ی اسیرت می میره بی باغ رؤیا 
 
ای ستاره چرا نمی خوابی ؟                                          منتظر برای چه می مانی ؟رفته ای در اوج و باز امشب                                       دل من با نگاه می کاویمگر از راز دل خبر داری ؟                                           مگر این حدیث می دانی ؟که در آسمان تو هم هر شب                                         با من از سپیده می خوانی ؟در عجب مانده ام از این دنیا                                        که تو در اوج آسمان دیدیگریه های شبانه ام را با                                              درد دلهای سینه بشنیدیلیک این یار نازنین نشنید                                           ناله های دلِ جگر سوزمدر تمام عمر خود حتی                                     نشنود شعر ناب امروزمشاید اینها فقط خیال من است                                         کاو یکی آدمی به مثل ماستشاید او ستاره ای باشد                                                مثل تو در اوج این شبهاستنه ، اگر ستاره هم می بود                                   می شنید نوای غمناکممثل تو که می پرسی                                       حال چشم نمناکماو بسی ز من دور است                                      دورتر ز تو ستاره ی منعشق او ولیک اینجاست                                    در درون دل شکسته ی منگریه نکن ستاره ، بس است                                  تو در این آسمان میناییمذهب عاشقان همین باشد                                   سوختن در اوج تنهایی 
 
برای تو می نویسم
در نیمه شبی که خیالت خواب را از چشمانم ربودهو عشقت سرودی را بر لبهایم جاری ساختهتمام حرفهای دلم را برای تو می نویسمبا چشمانی اشکبارو دلی دلتنگو لبی پر دعاکاش بودی و میدیدی که دوری از تو اکنون دردناکترین غمی است که دلم را فرا گرفته و دعا برای سلامتیت تنها لالایی ای که در شبهایم طنین انداز استبرای تو می نویسمای تنها امید گشودن چشمانم بر آفتاببرای تو می نویسمبرای تویی که آمدی و دستهایت گرمابخش وجودمو شانه هایت تکیه گاه خستگیم شدندبرای تویی که آمدی و با دم مسیحایی ات دل بشکسته از ناپاکی عشق را مرهم شدیبرای تویی که قلبت سرشار از عشق و وجودت سرشار از پاکی استبرای تویی که آمدی و به وجود عاشقم ارزش دادیبرای تویی که سنگ صبور حرفهای دل شدی و با گرمای آغوش مهربانت احساس آشفته ام را آرامش بخشیدیبرای تو می نویسمزیرا آموخته ام تنها برای تو نوشتن راو به خاطر این یگانگی بر خود می بالمزیرا تنها برای تو نوشتن است که خدا را بر صفحات دفترم و آرامش را بر سینه ام نقش می بنددتنها برای تو می نویسمتا بدانی قلب من تنها به عشق پاک تو می تپدو تنها برای توست که زنده استبرای تو می نویسمتا از درون این دست نوشته ها فریاد عاشقانه ی قلبم را بشنویکه پیوسته نام تو را زمزمه میکندو تمام وسعتش را به نام مقدس تو زینت بخشیده استبرای تو می نویسمتمام نامه هایم راشاید روزی به دستت برسدو آن روز بدانی که چقدر دوستت داشته امولی هیچ گاه قدرت و اجازه ی ابراز آن را نداشتمبرای تو می نویسمتا وقتی آمدی بدانی که همیشه حرفهایی بود که یارای گفتنش نبودآه چه زیباست آن لحظه ای که بیایی وتمام دست نوشته هایم مجال ابراز بیابندتا بدانی که همیشه حرفهایم زندانی بوده اندو همیشه حصاری از دنیا و محدودیت های زمانه آنها را احاطه میکردو چه سخت است نهفتن درد بزرگی چون عشقبرای تو می نویسمتا بتوانم در اینجا آزادانه فریاد بزنم و بگویم : دوستت دارمو به تو افتخار میکنمبه درکت ، به پاکیت ، به مهربانیت ، به تواضعت ، به گذشتت ، به رفاقتت ، به مردانگیت ، به معرفتت ، به بزرگواریت ، به استحکامت و به عشقتبرای تو می نویسماما ای کاش می توانستم همیشه و همه چیز را برای تو بنویسم 
 
 
عاشقانه
می سازم از شور نگاهت من دوباره                                                  قصری خیالی روی ابری ، شاعرانه« می آرمت از لابه لای جان به دفتر                                                  تا در سرود من بمانی جاودانه »می خوانم از عشقت دوباره تا بیایی                                                  می خواهمت یارا ولیکن ، عاشقانه 
عشق نافرجام
تنها و دل شکسته اینجا نشسته ام من                      در انتظار وصلش قلبی شکسته ام من می بالم از حضورش در فکر خود ، ولیکن                      در بحر عشق شیرین ، فرهاد خسته ام من گرچه غم جدایی چندی نشسته بر دل                     اما خیال واهی است کز او گسسته ام من گفتند بر حذر باش از این عشق نافرجام                     اما دست از دو عالم این بار شسته ام من  
 
 
دل خوش مدار
دل خوش مدار دلا به نوای صدای دوست                   تکیه مکن به او که کلامش جفای اوست یار قدیمی شیرین زبان ما که بزد                   خنجر به سینه ای که کنام صفای اوست دل خوش مدار دلا به عشق دریایی                   زیرا که کنون روزگار در عزای اوست پرسیدم از کسی که چرا عشق رفته است ؟                   گفتا رها باش که فرقت سزای اوست دل خوش مدار دلا به تلاش دل خودت                  چون دست آلوده ی نامرد در قفای اوست اکنون دگر از رنج هم گنج میسر نمی شود                  تنها سلاح دل بی کس ، دعای اوست دل خوش مدار دلا به شعرهای خودت                  اندیشه هم مکن که دلت آشنای اوست هر آنچه تا به حال سرودی بریز در دریا                  چون کیمیای تو بسته به لطف و وفای اوست  
تو نیستی که ببینی
تو نیستی که ببینی تو دست غم اسیرم                     بدون نور چشمات دیگه دارم می میرمتو نیستی که ببینی بدون تو چه تنهام                     از اون روزی که رفتی انگار توی کویرمتو پاکی و بزرگی درست مثل یه دریا                     من در برابر تو یه قطره ی حقیرمتو نیستی که ببینی دستای من یخ زده                     اگه نباشی پیشم از این زندگی سیرممن جز یه قلب ساده دیگه چیزی ندارم                     ببین که واسه ی تو یه عاشق فقیرمتو نیستی که ببینی تو لحظه های دوری                     فقط با نامه هاته که من آروم می گیرمعزیز دل بگو که میای یه روزی پیشم                     فقط با این امیده که می تونم نمیرم 
 
بی تابی
دیر سالیست دلم در به در کوی شب است                    پی خورشید نگاه تو پر از تاب و تب استدیر سالیست که با یاد شب هجرانت                    دل من خسته و زخمی و دلی بی تاب است 
دسته ها : عشق
1387/9/11 20:8

16:18:30

عشق خود یک عذاب است اما محروم بودن از ان مرگ است  عشق تنها مرضی است که بیمار از ان لذت میبرد  عشق همراه عفت بسیار گرانبهاست  انکه عشق میکارد اشک درو میکند   رابطه بین عشق و محبت و دوستیمرا کم ولی طولانی دوست بدار محبت نردبان تعالی است  همانا محبت مایه خوشبختی انسان است احترام است که محبت در ازدواج را سبب میشود  عشق واقعی پیوندیست که حتی مرگ هم قادر به جدایی ان نیست چه برسد به دوری   عشق را بشناسیمهمیشه اولین عشق همراه کمی جهالت و مقدار زیادی کنجکاویست  سعادت و خوشبختی ماست که مردم را به دوستی با ما مجبور می کند نیرومندترین عاطفه انسانی عشق است بطوری که در یک زمان روح جسم و اندیشه انسان را تحت سیطره و فرمان خود قرار میدهد    نصیحتی در مورد عشقعشق همچون اتش اگر نباشد خانه سرد و تاریک خواهد بود و اگر بیجا و افسار گسیخته باشد خانمان سوز است  با عشق اگر حیله کنی یقینا از تو گریزان خواهد شد 

زیبایی عشق به سکوت است، نه به فریاد

زیبایی عشق به تحمل است، نه به خرد شدن و فرو ریختن

عشق خیالی است که اگر به واقعیت بپیوندد

تمام شیرینی اش را از دست می دهد

      بارا ن شدم...................باران شدم وچون اشکبر عشق تو باریدممن شمع وجودم را به مهر تو بخشیدم       عاطفیمن گمان می کردم...........من گمان می کردمدوستی همچون سروی سرسبزچهار فصلش همه آراستگی استمن چه می دانستم هیبت باد زمستانی هستمن چه می دانستمسبزه می پژمرد از بی آبیمن چه می دانستمدل هر کس دل نیستقلب ها از آهن و سنگقلب ها بی خبر از عاطفه اند.عاطفیمن اینجا بس دلم تنگ است...........من اینجا بس دلم تنگ استو هر سازی که میبینم بد آهنگ استبیا ره توشه برداریم  قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟عاطفیگفتگوی آب و ماهی  یه روز ماهی به آب گفت : تو نمی تونی اشکهای منو ببینی چون من توی آبم آب جواب داد: اما من می تونم اشک های تو رو حس کنم  چون تو توی قلب منی عاطفیوقتی تو نیستی.................   وقتی تو نیستی من هر کجا باشم دلم تنگ است چه فرقی می کندبی تو زمین یا آسمان امشب من و یک روح سرگردان و اقیانوسی از غربت                                            کجایم می کشد این کشتی بی بادبان امشب عاطفیمن اشک هایم را..........  من اشک هایم رادر حلقه ی چشمم به اسارت می گیرمنطفه ی کوچک عشق را درون سینه به زنجیر می کشممنتظرمنتظرباز هم منتظر می نشینمتا در امتداد این خیابان سوت و کورصدای قدم های تودر بطن خاطرم طنین انداز شودشعرقوی سیاه 

قوی سیاه

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به مو جی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند ان شب

که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم انجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته  گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا بر آم

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش باز کن

                                که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

عاطفیدلم می خواهد.....  دلم می خواهدبا بلند ترین فریاد صدا کنممی خواهم دیوانه وار تو را در افقهای لا جوردی جستجو کنمیا در میان شب بو های  زیبا جای  پاهایت  را بوسه باران کنم  می خواهم کوله بار خاکیم را بر دوش بیندازم و تا بی کران ها گریه کنمگفتنم بهانه ای است تا...... پر زنم به سویتعاطفیخلوتی با اسمون    چته آسمون دوباره کم آوردی باز ستاره؟اشک نریز اخماتو وا کن به خدا فایده نداره می گن اشک اگه بریزی سبکت می کنه امااو نی که گذاشته رفته کی مارو به یادمیاره انقدر بارون می ریزی به تو شک می کنه مهتابکه دیشب بوده تابستون  ولیکن امشب بهاره دلتو بزت به دریا  تا بشی تنهای تنهایاشایدخدابخوادوبکنه بهت اشاره اگه اون یه کم دوست داشت بی خداحافظی نمی رفتدعا کن خدا تلافی سر قلبش در نیاره اگه بی وفا نبود که واسه تو عزیز نمی شداونی که بشکنه اما بمونه اون موقع یاره آسمون دیگه تموم کن گریه رو فقط دعا کن                  که خدای آسمونا هیچ روزی تنهاش نذاره                                     عاطفی     

أتش زبان أب را نمی فهمد

وأب زبان اتش را

اه از ز بانه های اتشین تو که قطره قطره وجودم را اب می کند

   

   تو میروی و من فقط نگاهت میکنم ،تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم ،بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم ،اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است ... !!!                                     تو ی زندگیم دنبال کسی نمی گردم که بتونه باهام زندگی کنه دنبال کسی می گردم که نتونه بدون من زندگی کنه  

                         

دسته ها : عشق
1387/9/11 16:12
X