معرفی وبلاگ
از دیده رود هر آنکه از دل برود.....از دل نــــرود هر آنکه از دیده برفت**ا
صفحه ها
دسته
هـــم کلبه ای های گلـــــم
ستاره بی فروغ
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 198370
تعداد نوشته ها : 79
تعداد نظرات : 270
Rss
طراح قالب
GraphistThem272

بوسۀ باد خزونی،با هزار نا مهربونی...

زیر گوش ِ برگ تنها ،می گه طعمه خزونی...

برگ سبز و ترو تازه،رنگ سبزشو می بازه...

غرق بوسه های باد و ،وحشت روزای تازه...

می کنه دل از درخت و،می شه آواره کوچه...

کوچه ای که یــادگاره،روزای رفته و پوچــه...

می شینه گوشۀ کوچه،چشم به آسمون می دوزه...

می کنه یاد گذشته،دلش از غصــه می سوزه...

یاد روزایی که کوچه،زیر سایۀ تنم بود...

مهربون درختِ عاشق،مست عطر نفسم بود...

سهــم من از بوسه باد ،چی بگم ای داد و بی داد...

همه زردی و تباهی،مردن و رفتن ِ از یاد...

سهم من از بوسه باد ،چی بگم ای داد و بی داد...

همه زردی و تباهی ،مردن و رفتن از یاد...

سهم من از بوسه باد ،چی بگم ای داد و بی داد...

همه زردی و تباهی ،مردن............

1387/12/5 21:37

با هرکه سخن گفتم در خود گرهی گم بود

چون کرم شبان تابان میتابی و میتابم

برهرکه نظر کردم گریان و پریشان بود

چون ابر سبکباران می باری و می بارم

من درد محـبـت را هــرگز به تو نسپردم

این عقدۀ دیرین را میدانی و می دانم

بر مــرثیه ام بنگر نقـش رخ خـــود بینی

این قـــصۀ غمگــین را میخوانی و می خوانم

1387/12/2 19:31

 

بازم دوباره بارون اومد.....

بازم خیسی خیابونا ، خیسی چشما ، خیسی گونه ها و خیسی دستاهایی که گونه های خیستو خشک می کنه.

دارم قدم می زنم ولی سرم پایینه و چشام جلو پامو نگاه می کنه و زیر چشمی نگاهی به اطرافم میندازه ، نه به خاطر اینکه مراقب دیگران یا چاله های آب جلو پاش باشه ، واسه اینکه دنبال یک هم قدم می گرده ، دنبال قدم هایی که همراهیم می کردن ، دنبال پاهایی که کنار پاهام میومدن ، دنبال سنگینی سری که روی شونم قرار می گرفت ، دنبال اندامی که شانه به شانه کنارم می لغزیدند و گرمی بدنی که تو همین آغوش سرد قرار می گرفت .

دنبال دستهای کوچکی که تو دستهای من قرار می گرفت و دنبال صدایی که تو گوشام می پیچید و از هر هیاهو دورم می کرد ، دنبال دست هایی که اشکـــامـو پاک کنه و دنبال چشمهایی که اشکاشو پاک کنم.

ولی هر چه می گردم چیزی نمی یابم ، باز هم تنهایم. در کنار هزاران قدم دیگر و تنه هایی که هر از چند گاهی به بدنم می خورند ، هیچ نمی یابم. با این همه شلوغی و سر و صدا و کنار این همه آدم باز هم در سکوتی بی پایان دست و پا می زنم.

سرعتم را بیشتر می کنم نه برای اینکه کمتر خیس بشم برای اینکه کمتر با حس نبـودنش تنها باشم ، درست بر عکس اون موقع که قــدمهام آروم بود تا بیشـــتــر کنار هم باشیم.

به ویترین هیچ مغازه ای نگاه نمی اندازم بر عکس اون موقعی که به هر مغازه ای نگاه می کردم تا بیشتر وقت بگذره و ما بیشتر کنار هم باشیم .

به اون رستوران همیشگی و اون میز کوچیک دیگه چشم نمی دوزم چون بیشتر دلم فشرده می شه ، ازش رد میشمو باز سرعتمو بیشتر می کنم.

دیگه اخم نمی کنم تا کسی نیادو گره اونو باز کنه ، دیگه دستمو مشت نمی کنم تا کسی دیگه بهم نگه : مشتتو باز کن ، چون دیگه نمی خوام کسی جاشو برام بگیره.

دیگه تو اون شهر پانمــیـزارم کوچــه پــس کــوچه اون شهر پر از خاطــراتیه کــه آتیش به جـــونم میکشــه...

باز هم بارون ، همون بارونی که همراهیمون میکرد تا با هم زیرش قدم بزنیم ، راه برویم ، بدویم ، بخندیم و گریه کنیم ، الان داره تازیانه میزنه به سر و صورت گرفته و بدن خسته من و سرد میکنه بدن و دل یخ زده منو.

این همــون بارونـه ...!!! ولی تـــــو نـیـســتی ...آآآه.

siavash

دسته ها : مشق ســــکوت..
1387/12/2 19:4

 

تو یه تــاک قــدکشیــده پاگــرفتــی روی سینم

واسه پا گرفتن تو عمریه که من زمینم

راز قــد کشیدنت رو عمریه دارم میبینم

داری میرسی به خورشید ولی من بازم همینم

میزنن چوب زیر ساقت واسه لحظه های رستن

ریختن آب زیر پاهات هی منو شستن وشستن

توی سرمــا و توگرمــا واسه تو نجاتم عمری

تو هجوم باد وحشی سـپــر بلاتم عمــری

آدما هجوم آوردن برگای سبزتو بردن

توی پائـیز و زمسـتون ساقـتو به مـن سپردن

سنگینی تو سینۀ من سایتم نصیب مردم

میوه هاتم آخر سر که میشن قسمت هر خم

نه دیگه پا میشم این بار خالی از هر شک و تردید

میرم اون بالاها مغرور تا بشینم جای خورشید

تن به سایه ها نمیدم بســتـه هرچی سختی دیدم

این قـــدر زجـــر کشیدم تا به آرزوم رسیدم

بذار آدما بدونن میشه بیهوده نبوسید

میشه خورشید شد و تابید

 میشه آســمــون و بوسید

1387/12/2 18:19

 

هر گز نخواستم که تو رو،با کسی قسمت بکنم...
یا از تو حتی با خودم،یه لحظه صحبت بکنم...
هر گز نخواستم،که به داشتن تو عادت بکنم...
بگم فقط مال منی،به تو جسارت بکنم...
اینقد ظریفی که با یک،نگاه هرزه می شکنی...
اما تو خلوت خودم ، تنها فـقــــط مال مـنــی...
...
هر گز نخواستم،که به داشتن تو عــادت بکنم...
بگم فقط مال منی،به تو جسارت بکنم...
ترسم اینه که رو تنت،جای نگاهم بمونه...
یا روی شیشۀ چشات،غبار آهــم بمونه...
...
تو پاک و ساده مثل خواب،حتی با بوسه مشکنی...
شکل همه آرزوهام،تجسمه خواب منی...
حتی با اینکه هیچکس،مثل من عاشق تــو نیـســت...
پیش تو آینیۀ چشام، حقیره لایق تونیست...

27/11/87                هستی من....

1387/11/29 20:54

 

من از صدای گریۀ تو به غربت بارون رسیدم

تو چشات باغ بارون زده دیدم

چشم تو همــرنگ یه باغِ توغربت غروب پائیز

مـثـل من از یه درد کهنه لبریز...

با توبوی کاگل و خاک عطر کوچه باغ نمناک زنده میشه...

با تو بوی خاک و بارون عطر ترمه و گلابدون زنده میشه ...

تو مثــل شهر کوچیک من هـنوز برام خاطــره سازی

هنوزم قبــله معـصوم نمازی...

تو مثل یاد بازی من تو کوچه های پیر و خاکی

هنوزم برای من عــزیـــز و پاکی

...من از صدای گریۀ تو به غربت بارون رسیدم

تو چشات باغ بارون زده دیدم ......

 

1387/11/29 19:53

"به نام یگانۀ هستی بخش"

چراوقتی که دلم تنگ میشه

همۀ قلبای دنیا؛یه جوری سنگ میشه

دل من با همۀ دوری و دلواپسیاش

آنی از یاد تو ای هستی من کم نمیشه

گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید

گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید..........................

امشب شروع دردودلم باتوست....

سلام تنها هستی ام************************

 

دسته ها : دل نوشته
1387/11/27 10:14

 

تنگ غروب...

وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه میزنه 
همه غصه های دنیا توی سینه ی منه
توی قطره های بارون می شکنه بغض صدام
دیگه غیر از یه دونه پنجره هیچی نمی خوام
پشت این پنجره می شینم و آواز می خونم
منتظر واسه رسیدنت تو بارون می مونم 
زیر بارون، انتظارت رنگ تازه ای داره
منم عاشق ترم انگار وقتی بارون می باره
بعضی وقتا که میای سر روی شونم میذاری
تموم غصه ها رو از دل من برمی داری
اما این فقط یه خوابه خواب پشت پنجره 
وقته بیداری بازم غم میشینه تو حنجره

.........غم میشینه تو حنجره ..............

 

1387/11/27 10:4

 

من همون جزیره بودم،خاکی و صمیمی و گرم...
واسه عشق بازی موجا،قامتم یه بستر نرم...
یه عزیز در دونه بودم،پیش چشم خیس موجا...
یه نگین سبز خالص،روی انگشتر دریا...
تا که یک روز تو رسیدی،توی قلبم پا گذاشتی...
غصه های عاشقی رو،تو وجودم جا گذاشتی...
زیر رگبار نگاهت،دلم انگار زیر و رو شد...
برای داشتن عشقت،همه جونم آرزو شد...
تا نفس کشیدی انگار،نفسم برید تو سینه...
ابر و باد و دریا گفتن،حس عاشقی همینه...
اومدی تو سرنوشتم،بی بهونه پا گذاشتی...
اما تا قایقی اومد،از من و دلم گذشتی...
رفتی با قایق عشقت،سوی روشنی فردا...
من و دل اما نشستیم،چشم به راهت لبه دریا...
دیگه رو خاک وجودم،نه گلی هست نه درختی...
لحظه های بی تو بودن،می گذره اما به سختی...
دل تنها و غریبم،داره این گوشه میمیره...
ولی حتی وقت مردن،باز سراغتو می گیره...
می رسه روزی که دیگه،قعر دریا میشه خونه م...
اما تو دریای عشقت،باز یه گوشه ای می مونم...

 

1387/11/27 9:5
X