دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2197
تعداد نوشته ها : 5
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
خدایا مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان . اضطراب های بزرگ غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذت ها را به بنده های حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز .
خدایا کمکم کن تا آنچه را که می دانم به خاطر آنکه بد می دانند کتمان نکنم
دسته ها :
دوشنبه دوازدهم 12 1387

ما انسانهابه چهار دسته تقسیم می شویم: 1. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند .عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند .مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.3. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند .آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.4. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند .شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه
می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم.

دسته ها :
پنج شنبه هشتم 12 1387

حرفهای ما هنوز ناتمام.....
تا نگاه می کنی:وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی....(ای دریغ و حسرت همیشگی !)
ناگهان
          چقدر زود
                         دیر میشود!

دسته ها :
پنج شنبه هشتم 12 1387
تصور کن اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه‌ی ‌دیوار ی و لبت را بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری و قدری آن طرف‌تر عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌ و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد زمین و آسمان را کفر می‌گویی نمی‌گویی؟خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و انسان بودن را فراموش کرده است.… حال می فهمم که ازمودن از جانب تو چه سخت است..حال میفهمم چه قدر تفاوت است میان انسان شدن و انسان بودن و انسان پنداشتن
دسته ها :
پنج شنبه هشتم 12 1387

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد

وارد خانه پر عشق و صفای من گردد

یک سبد بوی گل سرخ

به من هدیه کند

شرط وارد گشتن

شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن

یک دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار

می نویسم ای یار

خانه ما اینجاست

دسته ها :
پنج شنبه هشتم 12 1387
X