بسم الله الرحمن الرحيم
بيانات حضرت امام خامنه اي سلام الله عليه
در اجلاس بينالمللي بيدارى اسلامى 1390/06/26
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
السّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
الحمدللَّه ربّ العالمين والصّلوة والسّلام على سيّدنامحمّدوآله الطّيّبين وصحبة المنتجبين
قال اللَّه العزيز الحكيم:
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
«ياأيّهاالنّبىّ اتّق اللَّه ولاتطع الكافرين والمنافقين انّ اللَّه كان عليماًحكيماً.واتّبع مايوحى اليك من ربّك انّ اللَّه كان بماتعملون خبيراً.وتوكّل علىاللَّه وكفى باللَّه وكيلاً»(1)
به حضار گرامى و ميهمانان عزيز خوشامد ميگويم. آنچه ما را در اينجا گرد آورده، بيدارى اسلامى است؛ يعنى حالت برانگيختگى و آگاهىاى در امت اسلامى كه اكنون به تحولى بزرگ در ميان ملتهاى اين منطقه انجاميده و قيامها و انقلابهائى را پديد آورده كه هرگز در محاسبهى شياطين مسلط منطقهاى و بينالمللى نمىگنجيد؛ خيزشهاى عظيمى كه حصارهاى استبداد و استكبار را ويران و قواى نگهبان آنها را مغلوب و مقهور ساخته است. شك نيست كه تحولات بزرگ اجتماعى، همواره متكى به پشتوانههاى تاريخى و تمدنى و محصول تراكم معرفتها و تجربهها است. در صدوپنجاه سال اخير حضور شخصيتهاى فكرى و جهادى بزرگ جريانساز اسلامى در مصر و عراق و ايران و هند و كشورهاى ديگرى از آسيا و آفريقا، پيشزمينههاى وضع كنونى دنياى اسلامند.همچنانكه تحولات دهههاى پنجاه و شصت ميلادى در تعدادى از اين كشورها كه به رژيمهاى غالباً متمايل به تفكرات و ايدئولوژيهاى مادى منتهى شد و به اقتضاى طبيعت خود پس از چندى در دام قدرتهاى استكبارى و استعمارى غرب گرفتار آمد، تجربههاى درسآموزىاند كه سهم وافرى در شكل دادن به انديشهى عمومى و عميق كنونى دنياى اسلام دارند.ماجراى انقلاب كبير اسلامى در ايران كه در آن به تعبير امام خمينى عظيم، خون بر شمشير پيروز شد و تشكيل نظام ماندگار و مقتدر و شجاع و پيشروندهى جمهورى اسلامى و تأثير آن در بيدارى اسلامى امروز، نيز خود داستان مفصل و در خور بحث و تحقيقى است كه يقيناً فصل مشبعى در تحليل و تاريخنگارى وضعيت كنونى دنياى اسلام را به خود اختصاص خواهد داد. حاصل آنكه حقايق رو به افزايش كنونى در دنياى اسلام، حوادث بريده از ريشههاى تاريخى و زمينههاى اجتماعى و فكرى نيستند تا دشمنان يا سطحىنگران بتوانند آن را موجى گذرا و حادثهاى در سطح بينگارند و با تحليلهاى انحرافى و غرضآلود، مشعل اميد را در دل ملتها خاموش سازند.
من در اين گفتار برادرانه ميخواهم بر روى سه نقطهى اساسى درنگ كنم:
1- نگاهى اجمالى به هويت اين قيامها و انقلابها.
2- خطرات و آسيبهاى بزرگى كه بر سر راه آن قرار دارد.
3- پيشنهادهائى در علاججوئى و پيشگيرى از آسيبها و خطرها
1- در موضوع اول، به نظر من مهمترين عنصر در اين انقلابها، حضور واقعى و عمومى مردم در ميدان عمل و صحنهى مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ايمانشان، بلكه علاوه بر آن، با جسم و تنشان. فاصلهى عميقى است ميان چنين حضورى با قيامى كه به وسيلهى يك جمع نظامى يا حتى يك گروه مبارز مسلح در برابر چشمان بىتفاوت مردم يا حتى مورد رضايت آنان انجام ميگيرد.در حوادث دههى پنجاه و شصت در تعدادى از كشورهاى آفريقا و آسيا، بار سنگين انقلاب را نه قشرهاى گوناگون مردم و جوانان از همه جاى كشورها، كه دستجات كودتاگر يا هستههاى كوچك و محدود مسلح بر دوش داشتند. آنها تصميم گرفتند و عمل كردند و آنگاه كه خودشان يا نسل پس از آنها بر اثر انگيزهها و عوامل قابل شمارش، راه خود را عوض كردند، انقلابها به ضد خود تبديل شد و دشمن بار ديگر بر آن كشورها تسلط يافت. اين بكلى متفاوت است با تحولى كه بر دوش تودهى مردم است و آنهايند كه جسم و جان خود را به ميدان مىآورند و با مجاهدت و فداكارى، دشمن را از صحنه بيرون ميرانند.در اينجا اين مردماند كه شعارها را ميسازند، هدفها را معين ميكنند، دشمن را شناسائى و معرفى و تعقيب ميكنند، آيندهى مطلوب را، اگر چه به اجمال، ترسيم ميكنند و در نتيجه اجازهى انحراف و سازش با دشمن و تغيير مسير را به خواص سازشكار و آلوده و به طريق اولى به عوامل نفوذى دشمن نميدهند.درحركت مردمى ممكن است كار انقلاب با تأخير انجام گيرد، ولى از سطحىگرى و ناپايدارى به دور است؛ كلمهى طيبهاى است مصداق كلام خداوند كه فرمود:
«ألم تركيف ضرب اللَّه مثلاًكلمة طيّبة كشجرة طيّبة اصلهاثابت وفرعهافى السّماء»(2)
من وقتى پيكر دلاور ملت پر افتخار مصر را از تلويزيون در ميدان تحرير ديدم، يقين كردم كه اين انقلاب پيروز خواهد شد. حقيقتى را بگويم: پس از پيروزى انقلاب اسلامى و تشكيل نظام اسلامى در ايران كه زلزلهى عظيمى را در حكومتهاى دنياطلبان شرق و غرب پديد آورد و ملتهاى مسلمان را در جوش و خروشى بىسابقه انداخت، ما غالباً انتظار داشتيم كه مصر پيش از همه جا به پا خيزد. سابقهى جهاد و روشنفكرى و تربيت شخصيتهاى بزرگ مجاهد و متفكر در مصر، اين توقع را در دل ما برمىانگيخت. اما از مصر صداى واضحى شنيده نميشد. من در دل، خطاب به ملت مصر اين شعر ابوفراس را زمزمه ميكردم:
اَراكَ عَصِيَّ الدَّمعِ شيُمتُك الصبر/اَما لِلهوى نهىٌ عليك و لا امرٌ
وقتى ملت مصر را در ميدان تحرير و ميادين ديگر شهرهاى مصر ديدم، پاسخ خود را شنيدم. ملت مصر با همان زبان دل به من ميگفت:
بَلى اَنَا مُشتاقٌ و عِندِىَ لَوعةٌ/ولكنَّ مِثلى لايُذاعُ لهُ سِرٌّ
اين سرّمقدس؛ يعنى انگيزه و عزم قيام، بتدريج در ذهنيت ملت مصر قوام يافت و شكل گرفت و در لحظهى مناسب تاريخى، عريان در صحنهاى پرشكوه به ميدان آمد. تونس و يمن و ليبى و بحرين هم دقيقاً محكوم به همين حكمند؛
«و منهم من ينتظر و ما بدّلوا تبديلاً»(3)
در چنين انقلابهائى، اصول و ارزشها و هدفها، نه در مانيفستهاى پيشساختهى گروهها و حزبها، بلكه در ذهن و دل و خواست آحاد مردمِ حاضر در صحنه، نگاشته و در قالب شعارها و رفتارهاى آنان اعلام و تثبيت ميشود.با اين محاسبه بروشنى ميتوان تشخيص داد كه اصول انقلابهاى كنونى منطقه، مصر و ديگر كشورها، در درجهى اول اينها است:
احياء و تجديد عزت و كرامت ملى كه در طول زمان با ديكتاتورى حاكمان فاسد و با سلطهى سياسى آمريكا و غرب، در هم شكسته و پايمال شده است.
برافراشتن پرچم اسلام كه عقيدهى عميق ودلبستگى ديرين مردم است وبرخوردارى ازامنيت روانى وعدالت وپيشرفت وشكوفائىاى كه جزدرسايهى شريعت اسلامى به دست نخواهد آمد.
ايستادگى در برابر نفوذ و سلطهى آمريكا و اروپا كه در طول دو قرن بيشترين لطمه و خسارت و تحقير را بر مردم اين كشورها وارد آوردهاند.
مبارزه با رژيم غاصب و دولت جعلى صهيونيست كه استعمار چون خنجرى در پهلوى كشورهاى منطقه فرو برده و وسيلهاى براى ادامهى سلطهى اهريمنى خود ساخته و ملتى را از سرزمين تاريخى خود بيرون رانده است.
بىشك اين حقيقت كه انقلابهاى منطقه متكى به اين اصول و خواستار تحقق آنها است، مورد پسند آمريكا و غرب و صهيونيسم نيست و آنها همهى تلاش خود را به كار ميبرند تا آن را انكار كنند، ولى واقعيت با انكار آن دگرگون نميشود.مردمى بودن اين انقلابها مهمترين عنصر در تشكيل هويت آنها است. قدرتهاى خارجى كه با آخرين توانائيها و شگردهاى خود سعى ميكردند حكام مستبد و فاسد و وابسته را در اين كشورها حفظ كنند و تنها هنگامى از حمايت آنها دست برداشتند كه قيام و عزم مردم، هيچگونه اميدى براى آنها باقى نگذاشت، حق ندارند خود را در پيروزى اين انقلابها سهيم بدانند. در جائى مانند ليبى هم، ورود و دخالت آمريكا و ناتو نميتواند حقيقت را مشوب كند. در ليبى، ناتو ضايعههاى بىجبران آفريده است. اگر دخالت نظامى ناتو و آمريكا نبود، ممكن بود مردم اندكى ديرتر پيروز شوند، ولى در عوض اين همه زيرساخت نابود نميشد؛ اين همه نفوس بىگناه از زنان و كودكان كشته نميشدند و آنگاه دشمنانى كه خود سالها همراه و همدست قذافى بودهاند، مدعى حق دخالت در اين كشور مظلوم و جنگزده، نميشدند.مردم و نخبگان مردمى و كسانى كه از مردم برآمدهاند، خود صاحبان اين انقلابها و متعهد به حراست از آن و ترسيمكنندهى مسير آينده و رو به تكامل آن ميباشند و خواهند بود انشاءاللَّه.
2- در موضوع آسيبها و خطرها.نخست بايد تأكيد كنم كه خطر هست، ولى راه مصونيت از آن نيز هست. توجه به خطر نبايد ملتها را بترساند. بگذاريد دشمنانتان از شما بترسند و بدانيد كه :
«انّ كيد الشّيطان كان ضعيفا»(4)
خداوند دربارهى گروهى از مجاهدان صدر اسلام ميفرمايد:
«الّذين قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكيل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لّم يمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللَّه و اللَّه ذو فضل عظيم»(5)
خطرها را بايد شناخت تا در مواجهه با آن حيرت و ترديد پيش نيايد و چاره و علاج، شناخته شده باشد.ما با اين خطرها پس از پيروزى انقلاب اسلامى روبهرو شديم و آنها را شناختيم و تجربه كرديم و به خواست خدا و رهبرى امام خمينى و بصيرت و فداكارى مردممان، از بيشتر آنها بسلامت گذشتيم. البته توطئهها از سوى دشمن و عزم راسخ از سوى ملت ما همچنان ادامه دارد.من اين آسيبها را به دو قسم ميكنم: آنها كه در درون خود ما ريشه دارد و از ضعفهاى ما بر ميخيزد، و آنها كه دشمن به طور مستقيم آن را برنامهريزى ميكند.
دستهى اول، چيزهائى از اين قبيل است: احساس و گمان اينكه با سقوط حاكم وابسته و فاسد و ديكتاتور، كار تمام شد. راحتىِ خيالِ ناشى از احساس پيروزى و به دنبال آن كم شدن انگيزهها و سست شدن عزمها، نخستين خطر است. و آنگاه اين خطر مهيبتر ميشود كه اشخاص در صدد تصاحب سهم ويژه در غنيمتِ به دست آمده باشند.ماجراى جنگ اُحد و غنيمتجوئى مدافعان تنگه كه به شكست مسلمانان انجاميد و مجاهدان از سوى خداوند متعال سرزنش شدند، يك نمونهى نمادين است كه هرگز نبايد از يادها برد. مرعوب شدن از هيمنه ظاهرى مستكبران و احساس ترس از آمريكا و ديگر قدرتهاى مداخلهگر، آسيب ديگرى از اين دسته است كه بايد از آن پرهيز كرد. نخبگان شجاع و جوانها بايد اين ترس را از دلها بيرون كنند. اعتماد به دشمن و در دام لبخندها و وعدهها و حمايتهاى آنها افتادن نيز آسيب بزرگ ديگرى است كه به طور ويژه بايد پيشروان و نخبگان از آن بر حذر باشند. دشمن را با علاماتش در هر لباس بايد شناخت و از كيد او كه در مواردى در پسِ ظاهرِ دوستى و كمك پنهان ميشود، بايد ملت و انقلاب را مصون ساخت. روى ديگر اين صفحه، مغرور شدن و دشمن را غافل دانستن است؛ شجاعت را بايد با تدبير و حزم در هم آميخت. در مقابل شيطان جن و انس، بايد همهى ذخائر الهى در وجود خود را به كار گرفت. ايجاد اختلاف و به جان هم انداختن انقلابيون و رخنه در پشت جبههى مبارزه، نيز آفتى بزرگ است كه با همهى توان بايد از آن گريخت.
آسيبهاى دستهى دوم را غالباً ملتهاى اين منطقه در حوادث گوناگون آزمودهاند. نخستين آسيب، بر روى كار آوردن عناصرى است كه خود را متعهد به آمريكا و غرب ميدانند. غرب ميكوشد پس از سقوط ناگزير مهرههاى وابسته، اصل سيستم و اهرمهاى اصلى قدرت را حفظ كند و سر ديگرى را بر روى اين بدن بگذارد و بدين وسيله سلطهى خود را همچنان ادامه دهد. اين به معناى هدر رفتن همهى تلاشها و مجاهدتها است. در اين مرحله اگر با مقاومت و هشيارى مردم مواجه شوند، ميكوشند تا بديلهاى انحرافى گوناگون در پيش پاى نهضت و مردم بگذارند. اين سناريو ميتواند پيشنهاد مدلهاى حكومتى و قانون اساسىهائى باشد كه كشورهاى اسلامى را بار ديگر در دام وابستگى فرهنگى و سياسى و اقتصادى به غرب بيفكند، و ميتواند نفوذ ميان انقلابيون و تقويت مالى و رسانهاى يك جريانِ نامطمئن و به حاشيه راندن جريانهاى اصيل در انقلاب باشد. اين نيز به معنى بازگرداندن سلطهى غرب و تثبيت مدلهاى نوسازى شدهى غربى و بيگانه از اصول انقلاب و در نهايت، تسلط آنها بر اوضاع است.اگر اين تاكتيك نيز به نتيجه نرسد، تجربهها به ما ميگويد كه آنگاه روشهائى چون هرج و مرج و تروريزم و جنگ داخلى ميان پيروان اديان يا قوميتها يا قبائل و احزاب و يا حتى ميان ملتها و دولتهاى همسايه، و همراه با آن، حصر اقتصادى و تحريم و بلوكه كردن سرمايههاى ملى و نيز هجوم همه جانبهى تبليغاتى و رسانهاى را در پيش خواهند گرفت. مقصود آنان از اين همه، خسته و نوميد كردن مردم و مردد و پشيمان كردن مبارزان است، كه ميدانند در اين صورت، شكست دادن انقلاب، ممكن و آسان خواهد شد. ترور نخبگان صالح و مؤثر يا بدنام كردن برخى از آنان و از سوئى خريدن كسانى از سستعنصران، نيز در شمار روشهاى متداول قدرتهاى غربى و مدعيان تمدن و اخلاق است.در ايران اسلامى، اسناد لانهى جاسوسى كه به دست انقلاب افتاد، نشان داد كه همهى اين توطئهها، بدقت از سوى رژيم ايالات متحدهى آمريكا براى ملت ايران برنامهريزى شده بود. براى آنان بازگرداندن ارتجاع و استبداد و حاكميت وابسته در كشورهاى انقلابى، اصلى است كه همهى اين روشهاى كثيف را تجويز ميكند.
3- در آخرين بخشِ سخنانم، توصيههائى را بر اساس تجربهى عينى خودمان در ايران و آنچه از مطالعهى دقيق ديگر كشورها به دست آمده است، در معرض ديد و تشخيص و انتخاب شما ميگذارم. شك نيست كه شرائط ملتها و كشورها در همه چيز يكسان نيست، ولى بيناتى وجود دارد كه ميتواند براى همه مفيد باشد.اولين سخن آن است كه با توكل به خداوند و اعتماد و حسن ظن به وعدههاى مؤكد نصرت الهى در قرآن و به كارگيرى خرد و عزم و شجاعت، ميتوان بر همهى اين موانع فائق آمد و پيروزمندانه از آنها عبور كرد. البته كارى كه شما بدان همت گماشتهايد، بسى بزرگ و سرنوشتساز است. پس بايد زحمات بزرگ را هم به خاطر آن تحمل كرد. اميرالمؤمنين على (عليه السّلام) در خطبهاي فرموده است:
فانّ اللَّه لم يقصم جبّارى دهرقطّ الّابعدتمهيل ورخاءولم يجبرعظم أحدمن الامم الّا بعدأزل وبلاءوفى دون مااستقبلتم من عتب ومااستدبرتم من خطب معتبر(6)
توصيهى مهم آن است كه خود را همواره در ميدان بدانيد:
«فاذا فرغت فانصب»(7)
هميشه خداوند را حاضر و كمككار خود بدانيد:
«و الى ربّك فارغب»(8)
و پيروزيها ما را دچار غرور و غفلت نكند:
«اذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأيت النّاس يدخلون فى دين اللَّه افواجاً فسبّح بحمد ربّك واستغفره انه كان توابا»(9)
اينها پشتوانههاى حقيقىيك ملت مؤمن است
توصيهى ديگر، بازخوانى دائمى اصول انقلاب است. شعارها و اصول بايد تنقيح و با مبانى و محكمات اسلام تطبيق داده شوند. استقلال، آزادى، عدالتخواهى، تسليم نشدن در برابر استبداد و استعمار، نفى تبعيضهاى قومى و نژادى و مذهبى، نفى صريح صهيونيزم؛ اينها اركان نهضتهاى امروز كشورهاى اسلامى است و همه برگرفته از اسلام و قرآن است.اصولتان را روى كاغذ بنويسيد؛ اصالتهاى خود را با حساسيت بالا حفظ كنيد؛ نگذاريد اصول نظام آيندهى شما را دشمنان شما بنويسند؛ نگذاريد اصول اسلامى در پاى منافع زودگذر قربانى شود. انحراف در انقلابها، از انحراف در شعارها و هدفها آغاز ميشود. هرگز به آمريكا و ناتو و به رژيمهاى جنايتكارى چون انگليس و فرانسه و ايتاليا كه زمانى دراز سرزمين شما را ميان خود تقسيم و غارت كردند، اعتماد نكنيد؛ به آنها سوء ظن داشته باشيد و لبخند آنها را باور نكنيد؛ پشت اين لبخندها و وعدهها، توطئه و خيانت نهفته است. راه حل خود را خود با بهرهگيرى از سرچشمهى فياض اسلام به دست آوريد و نسخههاى بيگانه را به خودشان پس دهيد.
توصيهى مهم ديگر پرهيز از اختلافات مذهبى، قومى، نژادى، قبيلهاى و مرزى است. تفاوتها را به رسميت بشناسيد و آن را مديريت كنيد. تفاهم ميان مذاهب اسلامى كليد نجات است. آنها كه آتش تفرقهى مذهبى را با تكفير اين و آن دامن ميزنند، اگر خودشان هم ندانند، مزدور و عملهى شيطانند.نظامسازى كار بزرگ و اصلى شما است. اين كارى پيچيده و دشوار است. نگذاريد الگوهاى لائيك يا ليبراليسم غربى، يا ناسيوناليسم افراطى، يا گرايشهاى چپ ماركسيستى، خود را بر شما تحميل كند.اردوگاه شرق چپ فرو ريخت و بلوك غرب فقط با خشونت و جنگ و خدعه بر سر پا مانده و عاقبت خيرى براى آن متصور نيست. گذشت زمان به زيان آنها و به سود جريان اسلام است. هدف نهائى را بايد امت واحدهى اسلامى و ايجاد تمدن اسلامى جديد بر پايهى دين و عقلانيت و علم و اخلاق، قرار داد.
آزادى فلسطين از چنگال درندهى صهيونيستها نيز هدفى بزرگ است. كشورهاى بالكان و قفقاز و آسياى غربى پس از هشتاد سال از چنگال شوروى سابق نجات يافتند؛ چرا فلسطين مظلوم نتواند پس از هفتاد سال از اسارت صهيونيستهاى ظالم نجات يابد؟ نسل امروزِ كشورهاى اسلامى اين ظرفيت را دارد كه به چنين كارهاى بزرگى بپردازد. نسل جوان امروز مايهى افتخار نسلهاى پيشين خويش است. به قول شاعر عرب: قالوا:
ابوالصَّخر مِن شَيبان قُلتُ لَهُم/كلاّ لَعمَرى ولكن منهُ شيبانٌ
وَ كَم اَبٍ قد عَلاَ بِابنٍ ذُرى شَرَفٍ/كما عَلا برسول اللَّه عدنانٌ
به نسل جوان خود اعتماد كنيد، روح اعتماد به نفس را در آنان زنده كنيد، و از تجربههاى مجربان و پيران، آنها را بهرهمند سازيد. دو نكتهى مهم در اينجا وجود دارد:
اول آنكه ملتهاى انقلاب كرده و آزاد شده، يكى از مهمترين خواستههايشان حضور و نقش قاطع مردم و آرائشان در مديريت كشور است، و چون مؤمن به اسلامند، پس مطلوب آنان «نظام مردمسالارى اسلامى» است؛ يعنى حاكمان با رأى مردم برگزيده ميشوند و ارزشها و اصول حاكم بر جامعه، اصول مبتنى بر معرفت و شريعت اسلامى است. اين خود ميتواند در كشورهاى گوناگون به اقتضاى شرائط، با شيوهها و شكلهاى گوناگون تحقق يابد، ولى با حساسيت كامل بايد مراقب بود كه اين با دموكراسى ليبرال غربى اشتباه نشود. دموكراسى لائيك و در مواردى ضد مذهب غربى با مردمسالارى اسلامى كه متعهد به ارزشها و خطوط اصلى اسلامى در نظام كشور است، هيچ نسبتى ندارد.
نكتهى دوم آن است كه اسلامگرائى نبايد با تحجر و قشرىگرى و تعصبهاى جاهلانه و افراطى مشتبه گردد. مرز ميان اين دو نيز بايد پر رنگ باشد. افراطهاى مذهبى كه غالباً با خشونت كور همراه است، عامل عقبماندگى و دور شدن از هدفهاى والاى انقلاب است، و اين به نوبهى خود مايهى جدا شدن مردم و در نتيجه شكست انقلاب خواهد بود. خلاصه كنم:
سخن از بيدارى اسلامى، سخن از يك مفهوم نامشخص و مبهم و قابل تأويل و تفسير نيست؛ سخن از يك واقعيت خارجىِ مشهود و محسوس است كه فضا را انباشته و قيامها و انقلابهاى بزرگى را پديد آورده و مهرههاى خطرناكى از جبههى دشمن را ساقط كرده و از صحنه بيرون رانده است. با اين حال، صحنه همچنان سيال و نيازمند شكل دادن و به سرانجام رساندن است. آياتى كه در طليعهى سخن تلاوت شد، دستورالعمل كامل و كارسازى است؛ براى هميشه و بويژه در اين برههى حساس و سرنوشتساز. خطاب به پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلم) است، ولى در واقع ما همگى بدان مخاطب و مكلفيم. در اين آيات، تقوا با همان معنى بلند و گستردهاش، اولين توصيه است، و سپس سرپيچيدن از فرمانبرى كافران و منافقان، و پيروى از وحى الهى، و سرانجام توكل و اعتماد به خداوند.بار ديگر اين آيات را مرور كنيم:
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
«يا أيها النّبىّ اتّق اللَّه و لا تطع الكافرين و المنافقين انّ اللَّه كان عليماً حكيماً. واتّبع ما يوحى اليك من ربّك انّ اللَّه كان بما تعملون خبيراً. و توكّل على اللَّه و كفى باللَّه وكيلاً»
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
1) احزاب: 3 - 1
2) ابراهيم: 24
3) احزاب: 23
4) نساء: 76
5) آلعمران: 174 - 173
6) نهجالبلاغه: خطبهى 88
7) شرح: 7
8) شرح: 8
9) نصر: 3 - 1
موفقيت روزافزون حضرت آيت الله العظمي امام خانه اي سلام الله عليه
صلوات
اللهم صل علي محمدوآل محمد و عجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحيم
جوانههاي بيداري اسلامي
1390/11/16
گزارشي از حاشيههاي ديدار جوانان انقلابي منطقه با حضرت آيتالله خامنهاي
حامدهاديان - تقي خرسندي
«عمر»، سني مالكي مذهب و دانشجو بود. در لابي هتل محل اسكان، درباره انقلاب تونس گپ ميزديم. آخرهاي صحبتمان به دستش نگاه كردم. انگشتري دستش بود با نقش شمشيري دو لبه. پرسيدم اين چيست؟ گفت اين «ذوالفقار» شمشير حضرت علي(ع) است. تعجب كردم. پرسيدم: «مگر سني نيستي؟» گفت: «مالكي مذهب هستم. ولي حب علي در قلبم هست»؛ پرسيدم: «آيتالله خامنهاي كه فردا به ديدارشان ميروي را ميشناسي؟» گفت: «نه خيلي زياد؛ در حد اين كه رهبر ايران هستند و در انقلاب ايران هم بودهاند.» گفتم: «ايشان از نوادگان پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) است.» خنديد و گفت: «فكر ميكنم فردا ديداري تاريخي داشته باشيم و اولين گروه تونسي باشيم كه بعد از انقلاب تونس، نزد يكي از نمادهاي انقلاب ايران ميرويم.» تا صبح خيلي راه بود.نزديك طلوع آفتاب دوباره «عمر» را در لابي هتل ديدم كه گوشهاي نشسته و چيزي مينويسد. گفتم: «چه مينويسي؟» گفت: «هيچي؛ دارم همين جوري مينويسم تا خوابم نبرد. ميترسم بخوابم و آيتالله خامنهاي را نبينم!»
شور و شوق ميهمانان شيعه اجلاس براي ديدار با رهبر انقلاب كاملاً طبيعي بود؛ شيعيان عراق، پاكستان، لبنان، مصر و... . اما بقيه جوانان كنجكاو بودند كه قرار است آيتالله خامنهاي را از نزديك ببينند. برخي از آنها تصور خاصي نداشتند و تا به حال صحبتهاي آقا را نشنيده بودند. وقتي كه العربية و الجزيرة مهمترين كانال ارتباطي كسي باشد، البته انتظاري بيش از اين نيست. حتي بعضي ليبيياييها فكر ميكردند امام خميني و آيتالله خامنهاي هر دو يكي هستند!
به دليل همكاري با ستاد خبري همايش، از روز اول بين هزار و دويست نفر جوان ميهمان بودم. جواناني كه از هفتاد و دو كشور از شرق تا غرب عالم آمده بودند تا در همايش «جوانان و بيداري اسلامي» شركت كنند و جمهوري اسلامي ايران را از نزديك ببينند. دو روز قبل از همايش به بازديد از نمادها و تجربيات نظام جمهوري اسلامي ايران گذشته بود. از برج ميلاد گرفته تا پالايشگاه عسلويه، بازارتهران، مؤسسه رويان و... . به غير از كساني كه قبل از اين به ايران آمده بودند، بقيه ميهمانان از ديدن پيشرفتهاي ايران متعجب بودند. ميگفتند قبلا به ما گفته بودند ايران كشوري عقب افتاده است كه تندروهاي مذهبي در آن حكومت ميكنند. زنان اجازه حضور اجتماعي ندارند و با توجه به تحريمها در هيچ چيزي پيشرفت ندارد. و حالا همه چيز عكس آن چيزي بود كه تصور ميكردند. حتي جواني مصري از رانندگي در ايران هم تعريف ميكرد كه قابل مقايسه با قاهره نيست!
حدود ساعت هشت صبح دوشنبه سوار اتوبوسها شديم. بعضيها هنوز خوابآلود بودند و عدهاي مصمم، به بيرون از شيشههاي اتوبوس نگاه ميكردند. چند يمني و ليبيايي در انتهاي اتوبوس شروع كردند به سرود خواندن. كمكم بقيه هم همخواني كردند. شعارها و شعرهاي حماسي خودشان را ميخواندند. خيلي زود به خيابان فلسطين رسيديم. هوا نسبت به روزهاي قبل سردتر بود و اين سرما براي آفريقاييها كه جوراب هم نميپوشيدند خيلي آزار دهنده بود. از اتوبوس كه پياده شدند، بعضي «لبيك يا خامنهاي» ميگفتند. بعضي همچنان سرشان را پائين انداخته و در فكر بودند. كنارم دو ليبيايي حركت ميكردند. يكيشان به دوستش ميگفت پيشرفتهاي ايران هم مثل تركيه و عربستان است، فرقي ندارد. و دوستش ميگفت فرق دارد؛ ايران تنها كشوري است كه در مقابل غرب ايستاده است.
وقتي به بيت رهبري رسيديم، خيلي آرام در صف ايستادند تا بروند به ديدار «السيد القائد» يا «المرشد الاعلي» يا «القائد المفتي» يا «سماحة السيد» يا هر اصطلاح ديگري كه در طول مراسم بر روي دست نوشتههايشان نوشته بود. حسينيه نسبتا پر شده بود. بچههاي پاكستان اول از همه شعار دادند. به زبان خودشان ميگفتند «ماشاءالله خامنهاي». قسمت خانمها كمي جاي خالي داشت ولي در قسمت آقايان همه به سختي نشسته بودند. شايد براي اولين بار بود كه چنين جمعي در حسينيه امام خميني جمع ميشدند. جمعي كه به عنوان مثال، مصريهاي آن از جوانان اخوان الملسمين بودند تا حزب سلفي نور و ليبرالهاي مصر. اجتماعي نمادين از نسلهاي آينده جامعه جهاني و امت اسلام... نميدانم چرا به ياد آن جمله معروف امام خميني افتادم كه سال 1342، درمورد ياران نهضت اسلامي گفته بودند: سربازان من اكنون در گهوارهها هستند!
نسبت اين جوانها با «إمام الخامنئي» متفاوت است؛ اين را در همين چند روز همراهي با آنها فهميدهام. يكي از تحصيلكردههايشان ميگفت قذافي ما را در جهل عمدي نگه داشته بود. فلسطينيها اما او را ميشناسند؛ هم اسمش را، هم جايگاهش را و هم مواضعش را. اما براي لبنانيها ماجرا فرق ميكند. به هر حال آنها رهبري دارند به نام «سيد حسن نصرالله» كه ميگويد «الإمام الخامنئي» رهبرش است. تونسيها هم به تبع از مهمترين رهبر انقلابيشان راشد الغنوشي به ديد احترام به انقلاب اسلامي ايران و رهبر آن نگاه ميكردند.
براي ميهمانان كه در اين چند روزه در هتل بودهاند و مكانهاي شيك و ديدني را تجربه كردهاند، نشستن روي گليم آبي رنگ حسينيه تازگي داشت! اجراي گروه سرود لبناني اولين برنامه است. سرگروه اينطور شروع ميكند: «سيدالقائد! يا نائب صاحب العصر و الزمان! جئناك من لبنان المقاومه. جئناك من لبنان سيد حسن نصرالله.» و اينطور خاتمه ميدهد: «جئناك لنجدد لك البيعه» و سرود شروع ميشود. اما اين بار، همه سرود را ياد گرفتهاند. وقتي ميرسد به «هل من ناصر فدائي؟» همه روي زانو بلند ميشوند و دستها را مشت ميكنند و فرياد ميزنند: «لبيك خامنهاي» خانمها هم به شعاردهندگان پيوستهاند.
ميهمانان كه جاگير ميشوند، آقا وارد ميشوند. عدهاي هنوز نگاه ميكنند و عدهاي اشك ميريزند. جوانان لبنان، عراق، پاكستان، بحرين و چند كشور ديگر مشتهاي خود را به هوا پرت كردند و شعار دادند و الباقي جمعيت هم از جاي خود بلند شدند تا ايشان را ببينند. البته هركسي به زبان عربي خودش.تااينكه روي يك شعار به توافق ميرسند:
«لبيك خامنئي»
مجري كه شروع ميكند به صحبت، جمعيت آرام شود. ترفندش موفقيتآميز است و شعارها قطع ميشود. اما يك نفر از ميان جمعيت بلند ميشود و كاملاً حماسي به عربي نطق ميكند. كار او بيشتر از مجري ميگيرد، بهخصوص وقتي ميگويد: «من سيدي اباعبدالله الحسين: هيهات منا الذلة» و جمعيت با او تكرار ميكنند: «هيهات منا الذله» و اين شعار بعد از چند بار تكرار، تغيير ميكند به: «الموت لاسرائيل» سخنراني مجري هم دردي دوا نميكند. بالاخره «حامد شاكرنژاد» به داد مسئولين ميرسد و با قرائت زيباي قرآن، جمعيت ساكت ميشود.
قبل از ورود به حسينيه براي ميهمانان قلم و كاغذ گذاشته بودند. برخي از ميهمانان از همين كاغذها استفاده كردند. و با دست خط و زبان خود، احساساتشان را نسبت به آقا ابراز كردند. كه از همه بيشتر دست نوشته ««لبيك خامنئي» به چشم ميآمد. يكي از خانمها با خط درشتي روي برگهاش نوشته بود:
«عاشقان خامنهاي از آمريكا»
پس سخنراني دكتر ولايتي نمايندگاني از مصر و تونس سخنراني كردند و جواني از بحرين با خواندن شعري اشك همه را درآورد. سپس جواناني از ليبي و فلسطين. فاطمه مغنيه دختر عماد مغنيه نيز سخنراني داشت. شب قبل با او هم صحبت كردم؛ قبل از اين هم چند بار سيد القائد را ديده بود. بيشتر جوانان با حالت بهت در سالن نشسته و گوشيهاي ترجمهشان را به گوش گذاشته بودند. حرفهاي سخنرانان گاهي با تكبير همراه است و گاه با صلوات. گاه با «الموت لاسرائيل» و گاه با «كلا كلا لآمريكا». گاه با سرود دستهجمعي تونسيها و گاه با شعار «انت القائد انت الولي/ لبيك يا خامنائي». گاه با فرياد «Palestine will be free» و گاهي هم با نطقهاي شخصي بعضي افراد، كه هربار از گوشهاي از حسينيه به گوش ميرسد و چيزي از آنها نميفهمم. در تمام اين مدت هم، آقا به سياق تمام ديدارهايي كه با جوانان دارند، با لبخند و طمأنينه به حرفها گوش ميدهند.
صحبتهاي ضياء الصاوي نماينده جوانان مصر با اين مضمون كه: «انقلاب ما ادامه دارد. انقلاب مصر براي براندازي رژيمي شعلهور شد كه آن رژيم هنوز باقي است و آن رژيم كمپديويد است» و اين موضعي بود كه جوانان هفتاد و دو كشور ميهمان با هر مرام و مسلكي در آن اشتراك داشتند و آن ماجراي رژيم صهيونيستي بود كه همه با تمام وجود آرزوي نابودي آن را در سر ميپروراندند.
در اين بين صحبتهاي جوان بحريني متفاوت است و از همان اولين كلمه، جمعيت را تحت تأثير قرار ميدهد: «السلام عليك يابن رسول الله. فداك روحي و ارواح شباب المقاومين جميعا». به زباني حرف ميزند كه عربها به آن ميگويند: «عربي فصيح» كه همان زبان عربي قرآني است و همان زباني كه در كتابها آموزش ميدهند. براي همين فهميدن حرفهايش سخت نيست. چند جملهاي درباره شهداي بحريني ميگويد و با جمله «شكايت من الحبيب الي الحبيب» ميرسد به شعري كه هر مصراعش با «هل تعلمون» شروع ميشود. شعري كه با بغض ميخواند. شعري كه فهميدنش سخت نيست و با هر مصراعش جمعيت با صداي بلند گريه ميكند و وقتي شعر تمام ميشود، جمعيت فرياد ميزند:
«الشعب. يريد تحرير البحرين»
و اين شعار تبديل ميشود به
«يسقط حَمَد»
و
«بحرين، حره، حره»
بعد از جلسه به سراغ جوان سخنران بحريني «احمدحسن حجيري» ميروم. اولين بار است آقا را از نزديك ديده. خودش در عمان درس ميخواند و به همين خاطر توانسته به ايران بيايد. اما خانوادهاش در بحرين هستند و برادرش در جريان انقلاب بحرين شهيد شده است. ميگويم نترسيدي كه اين حرفها را زدي؟ ميگويد:
«انا لم اتكلم الا الحق»
ميپرسم متوجه شدي كه سيد القائد با حرفهايت اشك ريختند؟ ميگويد:
«دراينصورت اميدوارم اين اشكها،نوري باشدبراي قبرما»
بعد از ديدار، يكي از دوستان چفيه آقا را به «حجيري» رساند. و اين بار هم با چنان هق هقي چفيه را در آغوش گرفت كه همه كساني كه دور و برش بودند را باز به گريه واداشت.
صحبتهاي آقا كه تمام شد. جمعي از جوانان جلو ميآيند. يك نفر با فرياد:
«سَيد! سَيد!»
چفيه آقا را ميگيرد. بعضي هم با تعجب نگاه ميكردند. عدهاي هم به فكر رفته بودند. از هركسي كه سوال ميكرديم نظرت چيست، جوابهاي كوتاه ميداد. ولي همه ميگفتند حرفهاي منطقي و درستي گفته شد. خانمها بيشتر تحت تاثير قرار گرفته بودند. از همه بيشتر يكي از خانمهاي آلبانيايي بود كه از ابتداي مراسم تا آخرش گريه كرده بود.
بعد از رفتن آقا همه براي نماز جماعت آماده شدند. بعضي از جوانان از مسئولانشان اجازه ميخواستند كه مهرهاي بيت را براي تبرك بردارند و بسياري هم چفيه رهبر را ميخواستند.چند نفري از پسران توانستند چفيههايشان را بدهند تا به دست رهبر انقلاب متبرك شود.ولي خانمها چيزي نصيبشان نشد. هرچندباكمك مسئولان همايش چندچفيه هم براي آنهاهم فراهم شد.
حسن حيدر عواظ در گوشهاي از بيت براي يك خبرنگار ميگفت:
«امروزروزي تاريخي بودكه درتقويم زندگي من ثبت ميشود. امروز با ديدن سيد القائد چشمان خود را سرمه كشيدم»
با حسن شب قبل از ديدار آشنا شده بودم. يك جوانان پرانرژي لبناني كه به تاريخ شمسي متولد 1367 است و در 17سالگي در جنگ 33 روزه شركت داشته و 5 روز هم اسير اسرائيليها بوده است.
«عمر» را بعد از ديدار، جلوي در اتاقش ديدم. نشسته بود و گلي در دست داشت و زير لبش سرود ميخواند. پرسيدم ديدار چه طور بود. گفت:
«ايشان چنان هيبتي داشت كه من و دوستم وقتي كه آمدند زانوهايمان لرزيد و گريه كرديم. خيلي عجيب بود.»
از چيزي كه بيشترين توجهش را جلب كرد پرسيدم، گفت:
«ايشان كه رهبرجهان اسلام هستند،آرام گوشهاي نشستندتاهمه جوانان حرفشان رابزنندوآخرسرخودشان حرف زدند»
دختري تونسي بعد از ديدار تعريف ميكرد كه بعد از شنيدن سادهزيستي رهبر انقلاب و ديدن فيلمي از ايشان گريه كرده و ياد اين ضرب المثل عربي افتاده است كه: «سنبله الفارغه تجدها متعاليه و متشافحه بيغا سنبله الملائيه و سخيه تجدها منحني و متواضعا»؛ خوشه خالي و پوچ، ايستاده و بلند است در حالي كه خوشه پربار، خميده و متواضع است» و مشتاق بوده تا ايشان را از نزديك ببيند.
سالها پيش زماني كه تازه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيده بود، جواني لبناني به همراه مادرش پيش امام خميني(ره) آمد. امام آن جوان را تكريم كرده و به مادرش به دليل داشتن چنين فرزندي تبريك گفتند. آن جوان چند سال بعد به همراه ياران و همرزمانش توانستند ابرقدرتهايي همچون فرانسه و آمريكا را از كشورشان بيرون كنند و زمينه پيروزي جنگ 33 روزه عليه اسرائيل را فراهم كنند. شهيد عماد مغنيه، جوان گمنام آن سالها، بعد از آن ديدار شيفته هميشگي امام خميني(ره) شده بود. كسي چه ميداند؛ شايد زنجيره منطقي حلقات راهبردي كه رهبر حكيم انقلاب بارها به آن اشاره كرده اند، درحال تكميل شدن است:
انقلاب اسلامي.. دولت اسلامي.. جامعه اسلامي.. امت اسلامي
شايد در آينده، امثال همين جوانها كه پسر عماد مغنيه هم همراهشان بود جامعه موعود را ياري دهند؛ و شايد اين فكر بعضي از جوانان ليبيايي درست باشد كه امام خميني و امام خامنهاي يكي هستند. همان شعار آشناي خودمان:
«خامنهاي خميني ديگر است»