• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کد: 782413

پرسش

درچه سوره ای از قرآن مجیدمسئله ولایت ورهبری امده است؟

پاسخ

با عرض سلام
گاهى گمان مى‏شود تنها مدرك اسلامى بودن یك مسأله، این است كه: در قرآن كریم مطرح شود و چگونگى طرح آن كاملًا شفاف، روشن و بى نیاز از ژرف‏نگرى و تأملات اجتهادى باشد. در حالى كه:
یكم. عقل و سنت نیز هر یك منبع و مدرك معتبرى در اسلام است و آموزه‏هاى اسلامى را مى‏توان و بلكه باید از مجموع هر سه منبع (قرآن، سنت و عقل) شناخت.
دوّم. طرح مسائل در قرآن، گونه‏هاى مختلفى دارد و در بسیارى از موارد استنباط یك مسأله از قرآن مجید، بدون آشنایى با متدلوژى فهم دین و فرایند استنباط امكان‏پذیر نیست. در عین حال یكى از ساده‏ترین روش‏ها براى اثبات ولایت فقیه از طریق قرآن، مراجعه به شرایط حاكم در قرآن است كه پس از معصومین تنها بر ولى فقیه صدق مى‏كند.
شرایط حاكم جامعه
1. اسلام و ایمان
خداوند مى‏فرماید: (لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا)(1) «خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان سلطه نمى‏دهد» و (لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِى شَىْ‏ءٍ)(2) «مؤمنان نباید كافران را به جاى مؤمنان دوست و ولى خود بگیرند و هر كس چنین كند از لطف و ولایت خدا بى بهره است».
2. عدالت (در مقابل ظلم)
خداوند حكومت و ولایت ظالمان را نمى‏پذیرد پس حاكم و ولى باید عادل باشد: (وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ)(3) «به ستم پیشگان گرایش نیابید كه آتش دوزخ به شما خواهد رسید». این ركون و گرایش در روایات به «دوستى و اطاعت» تفسیر شده است.(4) همچنین خداوند در شرایط امامت به حضرت ابراهیم فرمود: (لا یَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ)(5).
«عهد من به ستمكاران نمى‏رسد».
3. فقاهت
حاكم اسلامى باید عالم به احكام اسلام باشد تا بتواند آنها را اجرا كند. در زمان پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) این علم از سوى خداوند به آنان داده شده است و در زمان غیبت امام معصوم (ع)، داناترین مردم به احكام یعنى، فقها حاملان این علم‏اند. قرآن درباره شرط علم مى‏فرماید: (أَ فَمَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّى إِلَّا أَنْ یُهْدى فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ)(6) «آیا كسى كه به راه حق هدایت مى‏كند، سزاوارتر است كه از او پیروى شود یا كسى كه راه نمى‏یابد مگر آنكه راه برده شود شما را چه مى‏شود؟ چگونه داورى مى‏كنید؟»
فقیه با تخصصى كه سال‏ها در تحصیل آن كوشش كرده، مى‏تواند احكام اسلام را از قرآن، سنت، عقل و اجماع به دست آورد اما غیر فقیه این تخصص را ندارد و باید احكام اسلام را از فقیه بیاموزد.
اشكال. غیر فقیه مى‏تواند احكام اسلام را به صورت فتوا از فقیه بگیرد و حكومت كند، پس لازم نیست حاكم خودش فقیه باشد.
پاسخ. یكم. آگاهى‏هاى لازم از اسلام براى حكومت، اختصاص به فتوا ندارد تا گفته شود: غیر فقیه از فقیه تقلید مى‏كند بلكه در بسیارى از موارد، فقیه باید با توجه به ملاك‏هاى ترجیح در تزاحم احكام و یا تشخیص موارد مصلحت، حكم حكومتى صادر كند. «حكم حكومتى» خارج از دایره فتوا و تقلید است در عین آنكه مسأله‏اى تخصصى و در حوزه تخصّص فقیه است.
دوّم. آیا غیر فقیه اطاعت از فقیه را در همه موارد بر خود لازم مى‏داند؟ یا فقط در مواردى كه خود تشخیص مى‏دهد، از فقیه اطاعت مى‏كند؟ در صورت دوم هیچ ضمانتى بر اجراى احكام الهى و دینى بودن حكومت وجود ندارد. در صورت اول، در واقع آن فقیه ولایت دارد و شخصى كه به طور مستقیم امور اجرایى را به عهده دارد، مجرى از سوى او به شمار مى‏آید و این یكى از شیوه‏هاى اجرا و اعمال ولایت فقیه است.
اشكال. در این آیه اطاعت از (مَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ) سزاوارتر از (مَّنْ لا یَهِدِّى إِلَّا أَنْ یُهْدى) معرفى شده است یعنى، اطاعت از فقیه را سزاواتر از اطاعت غیر فقیه مى‏داند. بنابراین اطاعت غیر فقیه نیز با وجود فقیه مقبول است گرچه اطاعت از فقیه بهتر است
پاسخ. مانند این سخن را ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه(7) در مقایسه بین امام على (ع) و خلفاى پیش از او مى‏گوید یعنى، او اطاعت از امیرالمؤمنین (ع) را بهتر از ولایت دیگران مى‏انگارد نه لازم و واجب
سزاواتر بودن در آیه، سزاوارى در حد الزام است یعنى، فقط باید از او پیروى كرد زیرا در ذیل آیه مردم را توبیخ مى‏كند كه چرا از (مَنْ یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ) پیروى نمى‏كنید: (فَما لَكُمْ كَیْفَ
تَحْكُمُونَ)؟ بنابراین سزاوارى در حد الزام است. مشابه این مسأله در موارد دیگرى نیز در قرآن وجود دارد مثلًا در آیه (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ)(8) كه در بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم مى‏شود. آیات بى‏شمار دیگرى نیز وجود دارد كه فضیلت عالمان را بر غیر عالمان بیان كرده است.(9)
از نظر عقل نیز با وجود شایسته‏تر، نباید به فروتر تن داد به ویژه در امر رهبرى كه تعیین سرنوشت جامعه در گرو آن است.
4. كفایت
توانایى و شایستگى اداره امور جامعه كه از آن به مدیر و مدبّر بودن نیز تعبیر مى‏شود. حضرت یوسف فرمود: (قالَ اجْعَلْنِى عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِیظٌ عَلِیمٌ) «گفت: مرا بر خزاین این سرزمین بگمار كه من نگهبانى امین و كاردانم». در داستان(10) حضرت موسى و دختر شعیب نیز آمده است: (إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِینُ) «بهترین كسى كه مى‏توانى به [كارگیرى او است كه‏] تواناى درستكار است»(11) و
از مجموع این آیات، مى‏توان تصویرى كلى از سیماى حاكم از دیدگاه قرآن به دست آورد. در منطق قرآن حكومت و زمامدارى، تنها شایسته كسانى است كه از صلاحیت‏هاى علمى و اخلاقى و توانمندى‏هاى لازم برخودار باشند. به دست آوردن این تصویر در زمان غیبت امام معصوم (ع) بر «ولایت فقیه» تطبیق مى‏كند. از طرف دیگر حكومت اسلامى حكومت قانون خداست: (مَنْ لَمْ یَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ)(12) و آن بدون حاكمیت دین‏شناس و متخصص مستعد در اجراى احكام الهى (فقیه عادل و جامع الشرایط) امكان‏پذیر نیست.(13)
ابتدا توجه به این نكته لازم است كه گاه گمان مى شوند كه تنها مدرك اسلامى بودن یك مساله مطرح شدن آن به صورت صریح در قرآن كریم است و هر آنچه با قطع نظراز این كه عقل و سنت نیز هر یك دلیل و مدرك معتبرى در كنار قرآن است واسلام را مى توان و بلكه باید از مجموع هر سه منبع (قرآن، سنت و عقل) شناخت به توضیح این مساله مى پردازیم كه قرآن كریم كه روشن گر راه هدایت است برخى از امور را خود به طور مستقیم و بدون واسطه بیان كرده است مانند كلیات بسیارى از احكام و برخى از امور را به طور غیر مستقیم و باواسطه پیامبران بیان كرده است ولى خودش به این واسطه تصریح كرده است. قرآن كریم تبیین هدایت خود را بر عهده پیامبر مى گذارد ((و انزلناالیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم و این قرآن را به سوى تو فروفرستادیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیحدهى))، (نحل، آیه 44 (و نیز فرمود ((ما آتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا آنچه را رسول خدا براى شما آورد بگیرید و آنچه را نهى كرد خوددارى كنید))، (حشر، آیه 7 (. از این آیات به دست مى آید كه خداوند متعال فرامین رسول خود را نازل منزل و قایم مقام خود كرده است پس هر چه را پیامبرخداگفت مى توان با استناد به این آیات سخن غیر مستقیم قرآن دانست درست مانند این كه مالك خانه از دو طریق مى تواند كلید همه اتاقهاى خانه رابه شخصى بدهد یكى این كه مستقیما همه كلیدها را به او بدهد و دیگر این كه كلید یك اتاق را بدهد و كلید اتاقهاى دیگر را در آن اتاق بگذارد و محل آن رانیز به آن شخص بگوید در هر دو طریق مى توان گفت آن شخص كلید همه اتاقهارا از مالك خانه گرفته است. بااین سخن مى توان عمل به همه روایات معصومین (ع) را عمل به قرآن و سخن آنان را سخن قرآن دانست پس ادله روایى مساله ولایت مطلقه فقیه كه در همه كتب مربوط به ولایت فقیه آمده است بیگانه از استناد به قرآن نیست. به هر روى قبل از پاسخ، ذكر دو مقدمه لازم است: مقدمه اول: ولایت مطلقه از سه طریق قابل اثبات است: الف) دلیل عقلى محض: یعنى بدون استناد به هیچ آیه و روایتى. ب) دلیل نقلى محض: یعنى فقط از آیه و روایت و بدون مدد از دلیل عقلى. ج) دلیل تلفیقى: یعنى از مجموع دلیل عقلى و نقلى. هر یك از این سه طریق به تفصیل در كتب مربوطه مطرح شده است ولى در این پاسخ فقط بخش قرآنى آن (یعنى استناد ولایت فقیه به قرآن) مطرح مى شود. مقدمه دوم: در ولایت مطلقه فقیه ولایت به معنى زعامت، رهبرى و حكومت اسلامى و اطلاق آن بدین معنااست كه دایره اختیارات در ولایت فقیه اختصاص به یك حوزه خاص از مسایل اجتماعى ندارد بلكه هر حوزه اى را كه دخالت حكومت در آن لازم است شامل مى شود پس فقیه مى تواند در تمامى این حوزه ها با رعایت ضوابط وقوانینى كه اسلام تعیین كرده تصمیم گیرى و اجرا كند. ولایت مطلقه فقیه هرگز بدین معنا نیست كه فقیه در تصمیم گیرى و اجرا هیچ قید و شرطى نداردو رعایت هیچ ضابطه اى بر او لازم نیست این معناى باطل از ولایت مطلقه توسط هیچ فقیهى ابراز نشده فقط توسط ناآگاهان یا غرض ورزان شده است پس اطلاق در ولایت به معناى گستره ولایت بر همه حوزه هایى است كه دخالت حكومت در آن لازم است بدین معنا اختیارات همه حكومت هاى متعارف در سطح جهان امروز مطلقه است زیرا بقاى هیچ حكومتى بدون اجازه ودخالت در همه حوزه هاى حكومتى امكان پذیر نیست البته هر حكومتى در جهان براى تصمیم گیرى و اجرا رعایت ضوابطى را بر خود لازم مى داند در حكومت ولایت فقیه نیز این ضوابط از سوى دین تعیین شده است. پس از ذكر این دومقدمه به اصل پاسخ مى پردازیم: براى اثبات ولایت مطلقه فقیه از قرآن باید مسایل زیر را از قرآن به دست آورد: 1- اصل حكومت و ولایت در اسلام. 2- اطلاق ولایت. 3- شرایط حاكم یعنى اسلام و ایمان، عدالت آگاهى به اسلام (فقاهت)، كفایت. مساله اول، اصل حكومت در اسلام: لزوم حكومت درهر جامعه اى از بدیهیات و نیازى به دلیل ندارد در
اینجا فقط به آیاتى كه ولایت پیامبر اكرم (ص) و امامان معصوم (ع) را ثابت مى كند اشاره مى كنیم. ((النبى اولى بالمومنین من انفسهم)) (احزاب آیه 6 (پیامبر نسبت به مردم از خود آنان سزاوارتر است پس اگر تصمیمى درباره آنان گرفت اطاعت از آن بر مردم لازم است ((و ماكان لمومن و لا مومنه اذ اقضى الله و رسوله امرا ان یكون لهم الخیره من امرهم)) (احزاب آیه 36 (هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارند هنگامى كه خدا و پیامبرش مطلبى را لازم بدانند اختیارى از خود دربرابر خدا داشته باشند و مجموع آیاتى كه امر به اطاعت از پیامبركرده است (آل عمران آیه 32 و 132 ((مایده آیه 92 ((انفال آیه 20 ((نور آیه 54 و 56 ((محمد آیه 33 ((مجادله آیه 13 ((تغابن آیه 12 (و درباره ولایت امامان معصوم (ع) نیز فرمود: ((انما ولیكم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزكاه و هم راكعون)) (مایده آیه 55 (همانا ولى شما خداونداست و پیامبر او و مومنانى كه نماز را بر پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند این آیه به اتفاق همه مفسرانى كه (شیعه و سنى) براى آن شان نزول ذكر كرده اند در حق على بن ابیطالب (ع) نازل شده است ((اطیعوا الله واطیعوا الرسول و اولى الامر منكم)) (نسا آیه 59 (از خداوند و پیامبر و اولوالامرتان اطاعت كنید مساله دوم: اطلاق ولایت: آیاتى كه در مساله قبل ذكرشد هیچ یك اطاعت از پیامبر و اولواالامر را مقید به مورد خاص یا موضوع خاص نكرده است و آن را به صورت مطلق بیان فرموده است. در آیه دوم اطاعت هرحكمى كه خدا و رسول كردند بر مردم لازم شمرده شده است. در آیاتى كه امربه اطاعت از پیامبر و اولواالامر شده است نیز هیچ قیدى براى آن ذكر نشده است پس از این آیات اطلاق در ولایت ثابت مى شود. از آن جا كه حكومت درجامعه اسلامى از ضروریات است و اختصاص به زمان رسول الله یا زمان حضورمعصوم ندارد از این آیات مى توان اطلاق ولایت را براى حاكم اسلامى در هردوره اى ثابت كرد. مساله سوم شرایط حاكم و ولى: شرط اول: اسلام و ایمان. خداوند مى فرماید: ((لن یجعل الله للكافرین على المومنین سبیلا خداوند هرگزكافران را بر مومنان سلطه نمى دهد))، (نسا آیه 141 (و ((لایتخذ المومنون الكافرین اولیا من دون المومنین و من یفعل ذالك فلیس من الله فى شى مومنان نباید كافران را به جاى مومنان دوست و ولى خود بگیرند و هر كس چنین كند از لطف و ولایت خدا بى بهره است))، (آل عمران آیه 28 (. شرطدوم: عدالت در مقابل ظلم است. خداوند حكومت و ولایت ظالمین رانمى پذیرد پس حاكم و ولى باید عادل باشد. فرمود: ((ولاتركنوا الى الذین ظلموا فتمسكم النار به ستم پیشگان گرایش نیابید كه آتش دوزخ به شماخواهد رسید))، (هود آیه 113 (و این ركون در روایات به ركون دوستى واطاعت تفسیر شده است، (تفسیر على بن ابراهیم ج، 1 ص، 338 (و در شرطامامت به حضرت ابراهیم فرمود: ((قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین)) (بقره آیه 124 (خدا فرمود: من تو راپیشواى مردم گماردم گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: عهد من به ستمكاران نمى رسد شرط سوم: فقاهت. حاكم اسلامى باید عالم به احكام اسلام باشد تابتواند آنها را اجرا كند در زمان پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) این علم از سوى خداوند به آنان داده شده است و در زمان غیبت امام معصوم (ع) داناترین مردم به احكام یعنى فقها این علم را دارند قرآن درباره شرط علم مى فرماید: ((افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لایهدى الا ان یهدى فمالكم كیف تحكمون آیا كسى كه به راه حق هدایت مى كند سزاوارتر است ك از او پیروى شود یا كسى كه راه نمى یابد مگر آن كه راه برده شود شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنید؟))، (یونس، آیه 35 (. فقیه كسى است كه با تخصصى كه سالها در تحصیل آن كوشش كرده خودش مى توان احكام اسلام را از قرآن وسنت و عقل و اجماع به دست آورد و غیر فقیه كسى است كه این تخصص راندارد و باید احكام اسلام را از فقیه بیاموزد. اشكال: غیر فقیه مى توانداحكام اسلام را از فقیه بگیرد و حكومت كند پس لازم نیست خودش فقیه باشد. پاسخ: اولا، آگاهى هاى لازم از اسلام براى حكومت اختصاص به فتواندارد تا گفته شود غیر فقیه از فقیه
تقلید مى كند بلكه در بسیارى از مواردفقیه باید با توجه به ملاك هاى ترجیح در تزاحم احكام و یا تشخیص مواردمصلحت به حكم حكومتى صادر كند و حكم حكومتى خارج از دایره فتوا و تقلیداست. صدور حكم حكومتى در تخصص فقیه است. ثانیا آیا غیر فقیه اطاعت ازفقیه را در همه موارد بر خود لازم مى داند؟ یا فقط در مواردى كه خود تشخیص مى دهد از فقیه اطاعت مى كند در صورت دوم هیچ ضمانت بر اطاعت از فقیه وجود ندارد و در صورت اول در واقع آن فقیه ولایت دارد و این شخص مجرى از سوى او به شمار مى آید این با ولایت فقیه منافاتى ندارد. اشكال: در این آیه اطاعت از ((من یهدى الى الحق)) سزاوارتر از ((من لایهدى الایهدى)) معرفى شده است و در تطبیق آن بر مورد ما اطاعت از فقیه را سزاواتر ازاطاعت غیر فقیه مى داند. این است كه پس اطاعت غیر فقیه نیز با وجودفقیه مقبول است گرچه اطاعت از فقیه بهتر است (مانند این سخن را ابن ابن الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه ج، 9 ص، 328 نسبت به مقایسه امام على (ع و خلفاى پیش از او مى گوید) پاسخ: این سزاواتر بودن سزاوارى در حدالزام است یعنى فقط باید از او پیروى كرد به قرینه اینكه در ذیل آیه مردم را توبیخ مى كند كه چرا از ((من یهدى الى الحق)) پیروى نمى كنید ((فما لكم كیف تحكمون)) این سزاوارى در حد الزام در واقع معناى صفت تفصیلى راساقط مى كند مانند آیه ((واولوا الارحام بعضهم اولى ببعض)) (احزاب آیه 6 (كه در بحث ارث است و وجود هر طبقه مانع از ارث طبقه دوم مى شود. آیات بیشمار دیگرى نیز وجود دارد كه فضیلت عالمان را بر غیر عالمان بیان كرده است، (زمر، آیه 9 (. شرط چهارم: كفایت: یعنى توانایى شایستگى دراداره امور جامعه كه از آن به مدیر و مدبر بودن نیز تعبیر مى شود. حضرت یوسف فرمود: ((قال اجعلنى على خزاین الارض انى حفیظ علیم گفت مرا برخزاین این سرزمین بگمار كه من نگهبان امین و كاردانم))، (یوسف، آیه 55 (. درباره داستان حضرت موسى و دختر شعیب نیز فرمود: ((ان خیر من استیجرت القوى الامین بهترین كسى كه مى تواند به كارگیرى (اوست كه) تواناى دستكار است))، (قصص، آیه 26 (. در داستان عفریت جنى و حضرت سلیمان (ع) نیز از قول آن عفریت فرمود: ((و انى علیه لقوى امین من بر این كار تواناى درستكارم))، (نمل آیه 39 (. از مجموع این آیات به دست مى آیداگر كسى كارى و پستى را به عهده مى گیرد باید توانایى و صلاحیت لازم براى آن را داشته باشد. از مجموع آیاتى كه در این موضوعات ذكر شد مى توان تصویرى كلى از سیماى حاكم از دیدگاه قرآن به دست آورد در منطق قرآن حكومت و زمامدارى تنها شایسته كسانى است كه از صلاحیتهاى علمى و اخلاقى و توانمندى هاى لازم برخودار باشند. به دست آوردن این تصویر در زمان غیبت امام معصوم (ع) بر ولایت مطلقه فقیه تطبیق مى كند. از طرف دیگرحكومت اسلامى حكومت قانون خداست ((و من لم یحكم بما انزل الله فاولیك هم الكافرون و آن بدون حاكمیت دین شناسى و متخصص مستعد دراجراى احكام الهى (فقیه عادل و جامع الشرایط) امكان پذیر نیست))، (مایده، آیه 44 (. براى مطالعه بیشتر مستندات قرآنى ولایت مطلقه فقیه و حكومت اسلامى به منابع زیر رجوع كنید: 1- نگاهى به مبانى قرآن ولایت فقیه على ذوعلم موسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر پاییز 2. 79- پیام قرآن ج 10 قرآن مجید و حكومت اسلامى آیت الله مكارم شیرازى مدرسه امام على بن ابى طالب قم 1374. ((اظهار نظر دقیق شما [با ذكر شماره نامه قبلى‏] درباره ى پاسخ ها، موجب تكامل و پویایى كار ماست)).

پى‏نوشت‏
(1) نساء (4)، آیه 141.
(2) آل عمران (3)، آیه 28.
(3) هود (11)، آیه 113.
(4) تفسیر على بن ابراهیم، ج 1، ص 338.
(5) بقره (2)، آیه 421
(6) یونس (10)، آیه 35.
(7) ج 9، ص 328.
(8) احزاب (33)، آیه 6.
(9) زمر (39)، آیه 9.
(10) یوسف (12)، آیه 55.
(11) قصص (28)، آیه 26.
(12) مائده (5)، آیه 44.
(13) الف. تفسیر پیام قرآن، ج 10) قرآن مجید و حكومت‏اسلامى (ب. ذوعلم، على، نگاهى به مبانى قرآن ولایت فقیه پ. مكارم شیرازى، آیت‏الله ناصر، آیات ولایت در قرآن.
موفق باشید

مشاور : آقای رحیمی | پرسش : يکشنبه 17/5/1389 | پاسخ : پنج شنبه 21/5/1389 | | نا مشخص | 27 سال | سوالات قرآنی | تعداد مشاهده: 844 بار

تگ ها :

UserName