تبیان، دستیار زندگی

با تأکید بر لغات، جملات و پاراگراف‌های یک اثر ادبی

چگونه مثل یک نویسنده کتاب بخوانیم

در مسیر نویسندگی در کنار کتابخوانی ضروری است با دقت سبک خاص هر نویسنده در انتخاب کلمات، ساخت جمله‌ها و ترتیب پاراگراف‌ها را پیدا کنیم، به آن فکر کنیم و از آن بیاموزیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
کتابخوانی
توجه به لغاتی که نویسنده در اثرش از آن بهره گرفته یکی از این راه‌هاست. مطالعهٔ سریع آثار بدون توجه به لغات استفاده‌شده ما را از دست‌به‌قلم شدن بازمی‌دارد. همهٔ موسیقی‌ها با نت‌نوشته شده‌اند و همهٔ نقاشی‌ها با ترکیب رنگ‌ها خلق‌شده‌اند. آنچه یک موسیقی یا یک اثر هنری را متمایز می‌کند انتخاب خاص و نظم بخشیدن و ترکیب درست است. همین انتخاب، یک اثر را جاودانه می‌کند و اثری دیگر را از خاطرها می‌برد.

در نویسندگی نیز شاهد وضع مشابهی هستیم. کلمات وقتی به‌درستی کنار یکدیگر چیده می‌شوند موسیقی جاودانه‌ای خلق می‌کنند. انتخاب نوع و حتی تعداد واژگان در یک جمله در بخش‌های مختلف اثر متفاوت است. جان پِک در کتاب «چگونه یک شاعر را بررسی کنیم» نه‌تنها توجه به واژگان بلکه ارتباط آن‌ها با یکدیگر را برای یافتن درون‌مایهٔ اصلی شعر ضروری می‌داند. توجه به چنین ظرافت‌هایی است که مخاطب را نسبت به نویسندگی آگاه و هوشیار می‌کند.

در مرحلهٔ بعد توجه به جادوی جملات است که نوایی استثنایی به اثر می‌بخشد. جمله‌ای زیبا حتی فراتر از زمان، ژانر ادبی و محتوای اثر هم زیباست. چه آن جمله را در نمایشنامه‌ای خوانده باشیم و چه در یک مجله بازهم برایمان جذابیت دارد. این جملات نادر ابراهیمی در کتاب «یک عاشقانهٔ آرام» حتی خارج از چارچوب کتاب، زنده است و نفس می‌کشد:

«ما از زندگی مشترک، مثل یکدست لباس استفاده کردیم. ما زندگی را، عشق را، یکدست لباس دانستیم. زمانی که خریدیمش، نو بود و زیبا و مناسب؛ جذاب و توجه‌برانگیز؛ خیره‌کننده در هر محفل و میهمانی. آهسته‌آهسته، اما کهنه شد، ساییده شده، رنگ‌ورویش رفت، از شکل افتاد، مستعمل و بی‌مصرف شد. چرا؟ چرا فرصت دادیم که زمان، با عشق، بازندگی، همان‌گونه رفتار کند که با آن پیراهن سرمه‌ای تو کرد- که من آن‌قدر دوستش داشتم...»

در جملهٔ زمانی که خریدیمش شاهد فرآیندی هستیم که عشق جوانه می‌زند تا جایی که دست زمان رویش گردوخاک عادت می‌پاشد. در این جمله همان‌طور آهسته و قطعه‌قطعه تغییرات را بی‌آنکه به‌تنهایی محسوس باشند، می‌بینیم تا آنجا که می‌خوانیم: «مستعمل و کهنه شد.» آن‌قدر ذره‌ذره این اتفاق روی می‌دهد که نویسنده در کمال ناباوری می‌پرسد: «چرا؟» چه شد؟ حتی طول جملات هم در بخش‌های مختلف اثر معنی‌دار است.

 

در مسیر نویسندگی، صرف اینکه برای خود لیستی طولانی از کتاب‌هایی که باید بخوانیم تهیه کنیم، کافی نیست. در کنار این لیست لازم است با دقت سبک خاص هر نویسنده در انتخاب کلمات، ساخت جمله‌ها و ترتیب پاراگراف‌ها را پیدا کنیم، به آن فکر کنیم و از آن بیاموزیم.


کوتاه بودن بخش‌هایی که با نقطه‌ویرگول از هم جداشده از یک‌سو و بلند بودن کل جمله طوری است که انگار نویسنده با ریتمی تند کل آن روزها را مرور می‌کند، روزهایی که هرچه به نقطهٔ پایانی جمله نزدیک‌تر می‌شوند، عادت بر آن‌ها بیشتر غلبه می‌کند. توجه به ریتم جملات دومین مرحله‌ای است که مخاطب را نسبت به ظرافت‌های کار نویسندگی آگاه می‌کند. ظرافت‌هایی که ذره‌ذره ناخودآگاه و نا هوشیارانه به کار گرفته می‌شود. در این مسیر خواننده می‌تواند لیست آثار نویسندگانی که آثارشان سرشار از جملات زیباست به کتاب‌هایی که باید خوانده شود اضافه کند و با دقت بیشتر آن‌ها را مطالعه کند.

توجه به ساختار پاراگراف‌ها را می‌توان در مرحلهٔ سوم قرارداد. نویسنده با پاراگراف‌ها ما را از موضوعی واحد قطع می‌کند و خاطر ما را مرتب نسبت به هدف نهایی اثرش هوشیار می‌کند. ایزاک بابل می‌گوید پاراگراف‌های جدید به شما این امکان را می‌دهند که ریتم را تغییر دهید. بابل پاراگراف‌ها را به آذرخشی تشبیه می‌کند که با انقطاعی ناگهانی چشم ما را به منظری جدید باز می‌کند. فرانسین پروز در کتاب «مثل یک نویسنده کتاب بخوانیم»، ساختار پاراگراف‌ها را به نفس کشیدن تشبیه کرده است؛ در ابتدای پاراگراف دم و در انتهای آن بازدم. هرچه انتهای پاراگراف گیراتر تمام شود احتمال اینکه آن اثر نفس‌گیر باشد و مخاطب یک نفس آن را بخواند بیشتر است. پاراگراف ابتدای اثر و یا ابتدای هر فصل و انتهای آن اگر کنار یکدیگر خوانده شود پازلی که نویسنده با کلمات کنار یکدیگر چیده را می‌توان تشخیص داد.

در مسیر نویسندگی، صرف اینکه برای خود لیستی طولانی از کتاب‌هایی که باید بخوانیم تهیه کنیم، کافی نیست. در کنار این لیست لازم است با دقت سبک خاص هر نویسنده در انتخاب کلمات، ساخت جمله‌ها و ترتیب پاراگراف‌ها را پیدا کنیم، به آن فکر کنیم و از آن بیاموزیم.

علاوه بر این‌ها بسیاری از تأثیراتی که ممکن است نویسنده بر مخاطب بگذارد مستقل از اوست. به‌عبارت‌دیگر بسیاری از این تأثیرات ممکن است ناخواسته باشد. اثر ادبی، مستقل از نویسنده، جان دارد و نفس می‌کشد و باید جدای از او بررسی شود. برای یافتن الگوی تأثیرات ناخواسته ارجاع به لغات متن و ساختار جملات الزامی است. زین پس در کنار مطالعات خود سعی کنید همچون کاوشگری، الگوهای نهفته را کنکاش کنیم تا به رمز و راز نهفته پشت یک اثر ادبی موفق و جاودانه پی ببریم.