يکشنبه 4 آذر 1403 - 20 جمادي الاول 1446 - 24 نوامبر 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عضویت در خبرنامه
ارسال
قصيده قبلي
فهرست قصايد
قصيده بعدي
شد عرصه زمين چو بساط ارم جوان
از پرتو سعادت شاه جهان ستان
خاقان شرق و غرب كه در شرق و غرب اوست
صاحب قران خسرو و شاه خدايگان
خورشيد ملك پرور و سلطان دادگر
داراي دادگستر و كسري كي نشان
سلطان نشان عرصه اقليم سلطنت
بالانشين مسند ايوان لامكان
اعظم جلال دولت و دين آنكه رفعتش
دارد هميشه توسن ايام زير ران
داراي دهر شاه شجاع آفتاب ملك
خاقان كامگار و شهنشاه نوجوان
ماهي كه شد به طلعتش افروخته زمين
شاهي كه شد به همتش افراخته زمان
سيمرغ وهم را نبود قوت عروج
آنجا كه باز همت او سازد آشيان
گر در خيال چرخ فتد عكس تيغ او
از يكدگر جدا شود اجزاي توامان
حكمش روان چو باد در اطراف بر و بحر
مهرش نهان چو روح در اعضاي انس و جان
اي صورت تو ملك جمال و جمال ملك
وي طلعت تو جان جهان و جهان جان
تخت تو رشك مسند جمشيد و كيقباد
تاج تو غبن افسر دارا و اردوان
تو آفتاب ملكي و هر جا كه مي روي
چون سايه از قفاي تو دولت بود دوان
اركان نپرورد چو تو گوهر به هيچ قرن
گردون نياورد چو تو اختر به صد قران
بي طلعت تو جان نگرايد به كالبد
بي نعمت تو مغز نبندد در استخوان
هر دانشي كه در دل دفتر نيامدست
دارد چو آب خامه تو بر سر زبان
دست تو را به ابر كه يارد شبيه كرد
چون بدره بدره اين دهد و قطره قطره آن
با پايه جلال تو افلاك پايمال
وز دست بحر جود تو در دهر داستان
بر چرخ علم ماهي و بر فرق ملك تاج
شرع از تو در حمايت و دين از تو در امان
اي خسرو منيع جناب رفيع قدر
وي داور عظيم مثال رفيع نشان
علم از تو در حمايت و عقل از تو با شكوه
در چشم فضل نوري و در جسم ملك جان
اي آفتاب ملك كه در جنب همتت
چون ذره حقير بود گنج شايگان
در جنب بحر جود تو از ذره كمتر است
صد گنج شايگان كه ببخشي به رايگان
عصمت نهفته رخ به سراپرده ات مقيم
دولت گشاده رخت بقا زير كندلان
گردون براي خيمه خورشيد فلكه ات
از كوه و ابر ساخته نازير و سايه بان
وين اطلس مقرنس زر دوز زرنگار
چتري بلند بر سر خرگاه خويش دان
بعد از كيان به ملك سليمان نداد كس
اين ساز و اين خزينه و اين لشكر گران
بودي درون گلشن و از پردلان تو
در هند بود غلغل و در زنگ بد فغان
در دشت روم خيمه زدي و غريو كوس
از دشت روم رفت به صحراي سيستان
تا قصر زرد تاختي و لرزه اوفتاد
در قصرهاي قيصر و در خانه هاي خان
آن كيست كاو به ملك كند با تو همسري
از مصر تا به روم و ز چين تا به قيروان
سال دگر ز قيصرت از روم باج سر
وز چينت آورند به درگه خراج جان
تو شاكري ز خالق و خلق از تو شاكرند
تو شادمان به دولت و ملك از تو شادمان
اينك به طرف گلشن و بستان همي روي
با بندگان سمند سعادت به زير ران
اي ملهمي كه در صف كروبيان قدس
فيضي رسد به خاطر پاكت زمان زمان
اي آشكار پيش دلت هر چه كردگار
دارد همي به پرده غيب اندرون نهان
داده فلك عنان ارادت به دست تو
يعني كه مركبم به مراد خودم بران
گر كوششيت افتد پر داده ام به تير
ور بخششيت بايد زر داده ام به كان
خصمت كجاست در كف پاي خودش فكن
يار تو كيست بر سر چشم منش نشان
هم كام من به خدمت تو گشته منتظم
هم نام من به مدحت تو مانده جاودان
آخرين مطالب
ادبیات
غم نیست که قاسم سلیمانی رفت؛ ما را...
به فروردین ما فرخندگی بخش
آیا جانِتان جور است؟
راضی مشو که بیخبران، خندهام کنند...
توانایی ادبیات در نقد وضعیت جامعه
سامانی: «آفرت» رمان دهه 40 و50...
تأثیر غرب در موفقیت نویسندههای روس در...
برگزیدگان نخستین جایزه ملی جمالزاده
قصیده میرشکاک برای موسوی گرمارودی
وقتی نگاه نویسنده جذاب نیست