و خدا هست...
سلام
خیلییییی بحث جالب ی ه کلی برام تداعی خاطره شد...مرسییییییییییییییییییییییییییییییی
من از اواخر برسا بودم. اولین تاپیکی که میخواستم بزنم رو خودم نزدم. اعتماد به نفسش رو نداشتم. دادم مدیر قرآن زد. 40 صباح عهد با امام زمان
تو انجمن ورزش بودم. و تو یه تاپیکی که خیلی دوستش داشتم. با اسم نفر قبلی جمله میساختیم نمیدونم چیکار میکردیم.خیلی جالب بود
اولین پاسخ من 86/5/15 بود یعنی ده روز دیگه. من ده روز دیگه 2 ساله میشم... به به
تولدم مبارک
تو این تاپیک :
حضور غیاب برساییون
314 صفحه پاسخ دارم
که نسف بشترش رو حذف کردم الان شاید حدود 600-700 صفحه پاسخ میداشتم
خیلییییییییی ضایع بودم. اصلا وحشتناک
فونتم رو میدید اندازه چیییییییییی
رنگ و وارنگ. خز و خیل
جالبه که وقتی جناب resercher گفتند بهتر بنویسد کلی شاکی شدم
خلاصه آبرو ریزی بودم
از لحاظ اخلاقی جدی تر شدم.
اون موقع خیلیییییییییی صمیمی و مهربون بودم. از هر پستم نشاط همینجور فوران میکرد. انرژییییییی
اسم یلدای عشق که میومد انرژی هم باهاش بود
فعال و مهربون و خوووووووب
خیلی دوستم داشتن!!! ( دوستان اون موقع واقعا لطف داشتن بهم)
از همه کوچیک تر بودم. یه جورایی ته تغاری بچه های تبیان
الان جدی تر شدم. بداخلاق تر شدم. اما از لحاظ کیفی پیشرفت کردم یه نمه
خلاقیتم خیلی کم شده
یلدای عشق ته خلاقیت بود. هر لحظه یه ایده و فکر جدید
ناب
خوووب
اما الان خشکیده
در کل یلدای عشق یه سر و گردن از همه لحاظ سرتر بود