بنام خدا
با سلام به دوستان عزيز تبياني
نميدونم اين ترتيب گذاشتن بحث هايم درسته يا نه.
دفعه پيش بحث اثبات وحدانيت خدا بدون در نظر گرفتن نا محدود بودنش بود.
حالا بحث جديد اينه كه رابطه خدا و زمان چگونه است؟
آيا زمان با آيا زمان نيز مانند خدا از ازل بوده و تا ابد نيز خواهد بود يا كه نه و زمان مخلوق خداست و نهايتي دارد.
در نظر اول شايد بدون تامل و تفكر بگوييد كه معلومه زمان مخلوق خداست
البته من تاييد يا رد اين تفكر رو در ادامه ميگم .
ولي شايد دليل جواب سريع شما به اين پرسش اين باشه كه هميش شنيديدكه براي خدا زمان وجود نداره يا بهتر بگويم خدا در حصار زمان نيست.
البته كه من اين مطلب خدا در حصار زمان نيست رو كاملاً قبول دارم.
ولي آيا واقعاً براي خدا زمان مطرح نيست . درسته كه زمان در پس تغييرات ايجاد ميشه.
تغييرات هم از ويژگيهاي ماده هست . پس حالا چون اون جهان ابدي ماده نيست پس زمان هم در آنجا نيست.
يا چون فرشتگان مادي نيستند زمان برايشان وجود ندارد يا چون خدا وجودي غير وابسته و تغيير در او راه ندارد پس زمان برايش مطرح نيست.
حال بياييد مثالهايي بياورم تا مطرح بودن زمان براي خدا را نشان دهد. البته باز هم ميگويم اين مثالها خداوند را در حصار زمان قرار نميدهد . بلكه تنها زمان را براي اون نيز مطرح ميكند.
اولين مثال اين كه خداوند ميفرمايد ما جهان و زمين را در شش روز يا شش مرحله آفريديم.
خب شش روز يا شش مرحله نشان وجود زمان و استفاده خدا از زمان است نميتوان گفت كه شش مرحله وجود دارد ولي همه در يك آن و كمتر از آني با هم بودند . براي وجود مرحله مسلماً تفكيك لازم است و اين تفكيك خود ايجاد زمان ميكند.
مثلاً تا مرحله اول تمام نشود مرحله دوم نميآيد وبدين ترتيب تا هر چند مرحله . حتي اگر زمان هر مرحله نيز حد اقل شود و به صفر ميل كند باز هم مرحله ها جدا از هم هستند و يكي نميشوند.
مثال دوم كمي روشن تر است . جايي كه فرشتگان به خدا ميگويند ميخواهي چيزي بيافريني كه در زمين خون ميريزد . خب اينجا هم به وضوح زمان وجود دارد . در زماني قبل تر خدا موجودي با همين نام انسان خلق كرده بود و مدتي گذشته و دوباره دست به خلقت انسان زده پس اين مدت يا زمان وجود داشته .
هم براي فرشتگان و هم براي خدا .
و مثالهاي ديگر .... .
حال سوالي مطرح ميشود و اينكه پس خدا در خلقت موجودات لزوماً از زمان استفاده ميكند . اگر اين طور باشد
خداوند و زمان با هم و در عرض هم قرار ميگيرند و اين با وجود خدا در تناقض است كه دو وجود ازلي و ابدي در عرض هم باشند.
جوابي كه من دارم اينه كه خدايي كه از ازل بوده و هنوز چيزي خلق نكرده بوده چون تنها خودش بوده . پس نه تغييري بوده كه به واسطه آن زمان لازم شود نه اين كه حد افل دو كار صورت گرفته كه بين آنها زماني لازم باشد.
پس براي خداوندي كه تنها بوده زمان لازم نبوده . اما با اولين خلقت حال هرچه كه باشد زمان لازم ميشود.
من ميگويم اين اولين خلقت يا خلقت همان زمان بوده است.
يا با اولين خلقت اثر جانبي كه همان زمان باشد ايجاد ميشود .
حال شما هم در مورد اين عقيده من نظر بدهيد شايد من به اشتباه ميروم.