با تشکر از جناب ولایت و توضیحشون ادامه میدیم.
--------------------------------------------
در صحیفهی سجادیه، امام سجّاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق میفرمایند: و عَبِّدنی لَك، خدایا میخواهم بندهی تو بشوم. تو طوق بندگی بر گردنم بیانداز و مرا به بندگی قبول كن.
اصل خود جذبه است لیك ای خواجه تاش كار كن موقوف آن جذبه مباش
تو بندگیات را بكن و از خدا بخواه كه به بندگی قبولت كند و منتظر آن لحظهای نباش كه جذبه و مكاشفهای برایت حاصل شود.
در حقیقت درخواستی كه ما داریم در قالب یك بیت از اشعار امام خمینی(ره) بیان میكنیم:
الا یا ایها الساقی ز می پر ساز جانم را كه از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
خدایا یك می در جام وجودی من بریز كه هیچ اسم و من و مایی نداشته باشم و تمام افتخارم به بندگی تو باشد.
بنابراین انسانی كه تقاضای بنده شدن دارد و به مقام عبودیت میرسد، بندگیاش را با هیچ چیز تعویض نمیكند. اگر انسانِ عابد، بندگیاش را بفروشد، چه چیزی به جای آن خواهد خرید؟
«العبودیّة جوهرة كنهها الرّبوبیّة » عاقبت بندگی كردن رسیدن به عبودیت است.
و این گوهر گرانبهایی است كه در باطنش رسیدن به ربوبیت رب العالمین نهفته است. یعنی خدایی كه متصرف در عالم موجودات است، بندهاش را به دلیل بندگیاش به مقامی میرساند كه قادر به هر گونه تصرفی در عالم میباشد.
پس اگر بخواهیم به اذن الله در عالم همه كاره شویم ابتدا باید در خدمت خدا باشیم و بندگی صادقانه داشته باشیم.